بررسى نسبت دیدگاه اخلاقى ابنسینا با واقعگرایى اخلاقى
Article data in English (انگلیسی)
سال بیست و سوم ـ شماره 201- شهریور 1393 (ویژه فلسفه اخلاق)
تقى محدر : دانش پژوه دکترى فلسفه اخلاق مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدسسره. tmohader@gmail.com
دریافت: 9/7/92 پذیرش: 12/4/93
چکیده
هدف اصلى این مقاله بررسى نسبت دیدگاه اخلاقى ابنسینا با واقعگرایى اخلاقى است، اما ازآنجاکه در تفسیر دیدگاه اخلاقى ابنسینا، اختلافنظر وجود دارد، در این مقاله سعى بر آن است که ابتدا با روشى توصیفى ـ تحلیلى دیدگاه اخلاقى ابنسینا تبیین گردد و سپس نسبت آن با واقعگرایى اخلاقى بیان شود. نتیجه تحقیق این است که علىرغم اینکه ابنسینا قضایاى اخلاقى را بدیهى نمىداند، اما هیچ دلیلى وجود ندارد که آنها را اخبارى و قابل صدق و کذب هم نداند. اما اینکه ایشان قضایاى اخلاقى را از اقسام مشهورات ذکر کرده، منافاتى با واقعگرایى ندارد؛ زیرا مقصود ایشان که مىگوید احکام اخلاقى پایهاى جز شهرت ندارند، این است که اساس معرفتى احکام اخلاقى شهرت است. بنابراین، به نظر مىرسد سخن ابنسینا ناظر به مقام اثبات است و نه ثبوت. بر این اساس، تفسیر مرحوم مظفر و محقق اصفهانى، که سخن ابنسینا را ناظر به مقام ثبوت مىدانند، صحیح نیست.
کلیدواژهها: ابنسینا، واقعگرایى اخلاقى، مشهورات، قضایاى اخلاقى.
مقدّمه
بدون تردید، یکى از اندیشمندان بزرگ جهان اسلام که دیدگاه هاى وى در زمینه هاى مختلف فکرى نقش بزرگى در شکل گیرى افکار اندیشمندان بعدى داشته، ابن سینا است. ازاین رو، بررسى اندیشه هاى وى با توجه به تأثیرگذارى آن از اهمیت زیادى برخوردار است. یکى از مسائلى که ابن سینا هرچند به صورت ضمنى به آن پرداخته، مباحث مربوط به اخلاق مى باشد. ازآنجاکه ابن سینا قضایاى اخلاقى را از مشهورات مى داند، عمده مطالب اخلاقى خود را در کتب منطقى آورده است؛ و به دلیل آنکه ایشان بحث مبسوط و مستقلى در این زمینه نداشته و صرفا در لابه لاى مباحث منطقى، مباحث اخلاقى را مطرح کرده، همین امر باعث وجود اختلافاتى در تفسیر کلام ایشان شده است. پرسش اصلى در این مقاله این است که آیا دیدگاه اخلاقى ابن سینا جزء دیدگاه هاى واقع گراست یا غیرواقع گرا؟ برخى از محققان مثل مرحوم مظفر و محقق اصفهانى معتقدند که ابن سینا قضایاى اخلاقى را از مشهورات خاصه مى داند، که هیچ واقعیتى وراء تطابق آراء عقلا ندارند. اما در مقابل، برخى از محققان، مثل محقق لاهیجى و مرحوم سبزوارى بر این اعتقاد هستند که ابن سینا قضایاى اخلاقى را بدیهى مى داند؛ با این بیان که هرچند ابن سینا قضایاى اخلاقى را از اقسام مشهورات ذکر کرده، اما مقصود ایشان مشهورات عامه مى باشد؛ ازاین رو، مشهوره بودن این قضایا منافاتى با بداهت آنها ندارد؛ زیرا از دیدگاه ایشان، به اعتقاد خود ابن سینا یکى از اقسام مشهورات عامه، اولیات مى باشد. بنابراین، یک قضیه مى تواند از دو جهت مختلف، هم بدیهى باشد و هم مشهوره؛ ازاین رو، مشهوره بودن این قضایا نافى بداهت آنها نیست. اما آیت اللّه مصباح برخلاف این دو محقق، معتقد است که ابن سینا قضایاى اخلاقى را از اقسام مشهورات مى داند؛ اما در عین حال، این مطلب منافاتى با برهانى و یقینى بودن این قضایا ندارد؛ بنابراین، ابن سینا قضایاى اخلاقى را در عین اینکه بدیهى نمى داند، اما برهانى و یقینى مى داند. هرچند مقالات و حتى کتاب هایى در تبیین دیدگاه اخلاقى ابن سینا نوشته شده است که به عنوان پیشینه این تحقیق از آنها استفاده شده است، اما در هیچ یک از این منابع به واقع گرا یا غیرواقع گرا بودن دیدگاه ابن سینا اشاره اى نشده است. با توجه به اهمیت بحث واقع گرایى و غیرواقع گرایى در فلسفه اخلاق این مقاله درصدد آن است که ضمن مراجعه به آثار خود ابن سینا و با استفاده از روش توصیفى ـ تحلیلى به بیان دیدگاه ایشان در بیان حقیقت قضایاى اخلاقى پرداخته، و همچنین نسبت دیدگاه ایشان با واقع گرایى و غیرواقع گرایى را تبیین کند.
واقع گرایى
بحث واقع گرایى و غیرواقع گرایى از محورى ترین مباحث فلسفه اخلاق است که بر اساس آن مى توان مکاتب مختلف اخلاقى را از جهت نقطه اختلاف اصلى شان دسته بندى کرد. لذا این مسئله بخش عمده اى از مباحث فلسفه اخلاق را از روزگاران قدیم به خود اختصاص داده است. در طى هزاران سال، کسانى به سود واقع گرایى در اخلاق و کسان دیگرى براى اثبات غیرواقع گرایى براهین و تفاسیر متعددى عرضه کرده اند. این مسئله را، که اکنون و در دنیاى معاصر نیز مورد توجه فیلسوفان اسلامى و غربى مى باشد، مى توان یکى از مسائل کانونى فلسفه اخلاق دانست؛ به گونه اى که مى توان این بحث را مبناى تقسیم مکاتب اخلاقى قرار داد. از طرف دیگر، بحث واقع گرایى و غیرواقع گرایى به مباحث دیگرى از فلسفه اخلاق مثل: قابلیت صدق و کذب، رد و اثبات جمله هاى اخلاقى، رابطه ارزش و واقع، تعیین منشأ، روش تحقیق و دلیل اعتبار احکام اخلاقى، وحدت گرایى یا کثرت گرایى اخلاقى و اطلاق یا نسبیت اخلاق کمک مى کند؛ از همین جهت، از اهمیت فراوانى برخوردار است. در حوزه تفکر اسلامى نیز اندیشمندان اسلامى همواره به این مسئله توجه خاصى داشته اند.
اعتقاد به واقع که از آن به واقع گرایى تعبیر مى شود، ترجمه فارسى realism است. realism ترکیب دو واژه real و ism مى باشد. real در معناى اسمى به چیز واقعى، واقع و حقیقت ترجمه شده و ism نیز به معناى اصول و رویه است (حییم، 1388، واژه real و ism).
امروزه این واژه به اصطلاحى رایج و کلیدى در علوم مختلف، به ویژه علوم انسانى تبدیل شده و در هر علمى معناى متناسب با آن علم را دارد.
در فلسفه اخلاق تعاریف مختلف و متفاوت از واقع گرایى ارائه شده که گاه به سختى مى توان نقطه اشتراکى در بین بسیارى از آنها پیدا کرد. البته در میان آن تعاریف، نمونه هایى به چشم مى خورند که به دلیل اشاره کردن به نکات مفید، مى توان از آنها براى ارائه تعریفى مناسب کمک گرفت. مثلاً، مک ناوتن در نگاه اخلاقى مى نویسد:
واقع گرایى اخلاقى تأکید مى کند که واقعیتى اخلاقى وجود دارد که مستقل از باورهاى اخلاقى ماست و تعیین مى کند که آن باورها صادق اند یا کاذب. این دیدگاه بر آن است که صفات اخلاقى، صفات حقیقى چیزها یا کارها هستند؛ این صفات آنچنان که به وضوح گفته مى شود، جزئى از اَثاث عالمند. ممکن است ما نسبت به صفت اخلاقى خاصى حساس باشیم یا نباشیم، اما وجود و عدم آن صفت بستگى به این ندارد که ما راجع به آنچه فکر مى کنیم (مک ناوتن، 1991، ص 7).
آر. دبلیو. میلر نیز در دائره المعارف فلسفه اخلاق، واقع گرایى را این گونه تعریف کرده است:
واقع گرایان اخلاقى بر این باورند که احکام اخلاقى، گزاره هایى صادق اند. آنان مدعى اند که آدمیان اغلب در مقام ارائه و بیان آن احکام اند. به علاوه، واقع گرایان اخلاقى این عقیده را که گزاره ها و احکام اخلاقى و یا توجیه آنها ابتدائا به باورها و احساسات گوینده و اظهارکننده آن احکام و نیز آداب و رسوم جارى در فرهنگ آنان وابسته اند، نمى پذیرند (میلر، 1992، ص 847ـ848).
بنابراین، منظور از واقع چیزى است که با صرف نظر از خواست، احساس و قرارداد وجود دارد. بر این اساس، جمله واقع نما گزاره اى است که با صرف نظر از دستور و توصیه، احساس و سلیقه، و توافق و قرارداد از واقعیتى عینى سخن مى گوید. به عبارت دیگر احکام اخلاقى مستقل از باورهاى انسان، واقعیت عینى دارند. البته وجود واقعیت عینى براى یک مفهوم، اعم است از اینکه آن مفهوم مابازاء عینى مستقل داشته باشد (طبیعى یا مابعدالطبیعى) و یا اینکه منشأ انتزاع داشته باشد. بنابراین، روابطى که میان واقعیت ها برقرار است و ما از آن با مفهوم فلسفى یاد مى کنیم، از آن جهت که به دستور، احساس و قرارداد وابسته نیستند واقعیت عینى دارند، گرچه وجودى غیر از وجود دو طرف رابطه نداشته باشند (مصباح، 1388، ص 48). بر این اساس، واقع گرایى اخلاقى مدعى است: 1. حقایق اخلاقى و به تبع آنها اوصاف اخلاقى مثل خوب و بد و... در عالم وجود دارند. 2. این حقایق و اوصاف از آگاهى ما و احساسات ما و... مستقل اند. 3. گزاره هاى اخلاقى حاکى از این حقایق و اوصاف اخبارى بوده و قابل صدق و کذب مى باشند. 4. دست کم برخى از این گزاره ها صادق اند.
در برابر واقع گرایى اخلاقى، غیرواقع گرایى اخلاقى قرار دارد. بر اساس دیدگاه مورد قبول، غیرواقع گرایى در اخلاق به این معناست که ارزش و لزوم اخلاقى واقعیت ندارند و جمله هاى اخلاقى غیرواقع نمایند. بنابراین طبق غیرواقع گرایى گزاره هاى اخلاقى با صرف نظر از خواست دستوردهنده، احساس و سلیقه صاحب سلیقه و قرارداد قراردادکنندگان، واقعیتى ندارد، گرچه هریک از دستور، احساس و سلیقه، و قرارداد از واقعیت ذهنى و درونى برخوردار باشند.
پس از ذکر تعاریف متعدد از واقع گرایى، اشاره به این نکته لازم است که در این مقاله، تعریف اخیر، مبناى ارزیابى دیدگاه اخلاقى ابن سینا قرار خواهد گرفت.
اقسام مشهورات
همان گونه که در مقدمه بحث بیان شد، ابن سینا قضایاى اخلاقى را از مشهورات مى داند؛ بر این اساس، لازم است براى تبیین دیدگاه ایشان، ابتدا به تعریف و بیان اقسام قضایاى مشهوره بپردازیم، و آن گاه به این سؤال پاسخ دهیم که ایشان قضایاى اخلاقى را داخل در کدام یک از مشهورات مى داند؛ و آیا مشهوره دانستن یک قضیه اخلاقى با واقعى بودن آن قضیه منافات دارد یا خیر؟
قضایاى مشهوره از دیدگاه ابن سینا قضایایى هستند که مورد قبول عموم افراد و یا عده اى است، و ازآنجاکه شهرت یک قضیه معلول علتى است، به همین دلیل، قضیه مشهوره به حسب اسباب شهرت به دو قسم عام و خاص تقسیم مى شود:
1. قضیه مشهوره به معناى خاص
این دسته از قضایا هیچ مبنا و پایگاهى جز شهرت ندارند. به بیان ابن سینا، این قضایا لا عمدة لها الا الشهرة هستند. از دیدگاه ابن سینا، این قضایا تنها از طریق آموزش و تربیت اجتماعى و خانوادگى قابل شناخت هستند؛ بر این اساس، اگر موقعیت نخستینى را براى انسانى در نظر بگیریم که به دور از آداب و سنن و زندگى اجتماعى بزرگ شده، نمى تواند حکم به خوبى یا بدى این آداب بکند. ابن سینا این دسته از قضایا را آراء محموده نیز مى نامد (ابن سینا، 1375، ج 1، ص 220).
2. قضیه مشهوره به معناى عام
مراد از این قضیه، قضیه اى است که مورد پذیرش عموم باشد، هرچند از اولیات و بدیهیات باشد. این دسته از قضایا، به دلیل آنکه مورد اعتراف و تصدیق عموم مردم هستند، مشهوره خوانده مى شوند؛ هرچند از این حیث که پذیرش آنها بدیهى و ضرورى است، جزء یقینیات و اولیات نیز به شمار مى آیند. از دیدگاه ابن سینا مشهورات عامه دو دسته هستند:
الف) واجبات القبول: مراد از آن، قضایاى یقینیه اولیه است؛ مانند: کل از جزء خود بزرگ تر است. این دسته از قضایا از آن جهت که برهانى بوده، جزء قضایاى یقینى بوده و در نتیجه، از مقدمات قیاس برهانى به شمار مى آیند. و از آن جهت که در بین مردم مشهور هستند، جزء قضایاى مشهوره بوده و در نتیجه، از مقدمات قیاس جدلى به شمار مى آیند.
ب) آراء محموده: این قسم همان قضایاى مشهوره به معناى خاص هستند که مورد قبول عموم افراد یا عده اى هستند. خود این قضایا چندین قسم هستند:
ـ تأدیبات صلاحیه: قضایایى که حفظ نظام و بقا نوع بسته به آنهاست؛ ازاین رو، رعایت مصلحت عمومى مقتضى تصدیق و پذیرش آنهاست، مانند: قضیه عدل خوب است و ظلم بد است.
ـ خلقیات: قضایایى که منشأ آنها خلق آدمى است، مانند: دفاع از مقدسات یا وطن واجب است.
ـ عادیات: قضایایى که عموم مردم به خاطر عادتى که در آنها استقرار یافته، آنها را مى پذیرند، مثل: بوسیدن دست پادشاه یا شخصیت هاى دینى خوب است.
ـ انفعالیات: قضایایى که توده مردم به خاطر تأثر نفسانى که در عموم مردم یافت مى شود، آنها را مى پذیرند؛ مانند: آزار رساندن بدون دلیل به حیوانات بد است.
ـ استقرائیات: قضایایى که منشأ تصدیق آنها استقراء تام یا ناقص است؛ مانند: تکرار یک عمل ملالت آور است (همان، ص 220ـ221؛ ر.ک: مظفر، 1373، ص 328ـ335).
ابن سینا معتقد است که این دو قسم قضایاى مشهوره دو تفاوت اساسى دارند؛ تفاوت اول این است که شناخت آراء محموده بدون اجتماع ممکن نیست، درحالى که شناخت اولیات کاملاً بى نیاز از آموزش و تربیت اجتماعى است و انسان مى تواند تنها با تکیه بر قواى شناختى خود آنها را بپذیرد. تفاوت دوم این است که ایشان معیار صدق قضایاى ضرورى و بدیهى را مطابقت با واقع، و معیار صدق آراء محموده را مطابقت با آراء عقلاء و شهرت مى داند (ابن سینا، 1375، ج 1، ص 221).
تفسیر کلام ابن سینا در بیان حقیقت قضایاى اخلاقى
همان گونه که پیش تر هم گذشت، ابن سینا بحث مستقلى در باب اخلاق ندارد و ایشان مطالب مربوط به اخلاق را در لابه لاى کتب خود آورده است. ما نیز براى اینکه بتوانیم قضاوت درستى درباره دیدگاه ایشان داشته باشیم، ابتدا عین عبارات ایشان را مى آوریم و سپس درباره آن به داورى مى نشینیم. ایشان در کتاب النجاة چنین مى گوید:
اما شایعات، مقدمات و آراء مشهوره و محموده اى هستند که علت تصدیق به آنها یا شهادت همه طوایف بشر است؛ مثل عدل نیکو است، و یا شهادت اکثر مردم و یا شهادت و پذیرش علما و یا اکثر علما و یا برجستگان آنها در مواردى که نظر علما، مخالف جمهور مردم نباشد و هرگز این قضایا از آن جهت که مشهور است از فطریات نیست؛ زیرا قضایاى مشهوره از اولیات عقلیه نمى باشد، بلکه علت تصدیق آنها و سبب اینکه در نفس انسان استقرار دارند یا به جهت این است که انسان در کودکى به آنها عادت کرده است و ممکن است به جهت مصلحت اندیشى انسان باشد؛ و یا برخى از خصلت هاى نفسانى، همچون حیا و انس و الفت به دیگران موجب تصدیق آن است؛ و یا اینکه آن قضیه مشهوره از آداب و رسوم گذشتگان است که نسخ نگردیده و سرانجام ممکن است سبب تصدیق آن، استقراء بسیار باشد.
و اگر شما بخواهید فرق میان قضیه مشهوره و فطرى را به دست آورید، پس دو قضیه عدل نیکو است و دروغ قبیح است را بر فطرت، عرضه نمایید و تصمیم بگیرید که در آن شک کنید، خواهید دید که شک در آن راه مى یابد. درحالى که اگر این کار را در مورد قضیه کل از جزء خود بزرگ تر است انجام دهید، مى بینید که شک در آن راه نمى یابد و آن از قضایاى اولى است (ابن سینا، 1357ق، ص 63).
ابن سینا در بخش منطق کتاب دانش نامه علائى همین مطلب را با زبان فارسى بیان کرده است:
و مثال مشهورات، چنان بود که گویند داد، واجب است و دروغ نشاید گفتن و چنان که گویند: پیش مردمان، عورت نباید گشاد و کس را بى گناه، نباید آزردن و چنان که گویند: خداى، بر هر چیزى قادر است و هر چیزى را داند.
از این جمله، بعضى راست است، چنان که مثال هاى پیشین، و لکن راستى اش به حجت درست شود، و اگر مردم چنان انگارد که اندرین جهان به یک دفعت حاصل شود، و لاخرد بود، و جهد کند که شک کند، تواند شک کردن، و بعضى دروغ است الا به شرطى، چنان که نشاید گفتن که خداى قادر است بر محال و عالم است و دانا به آن که ورا یار است. و بسیار مشهور بود که دروغ صرف بود. و مشهورى از مشهورى قوى تر بود و بعضى از مشهورات مر همه مردم را یکسان بود؛ چنان که گویند: دروغ، زشت است، و بعضى از مشهورات در میان گروهى بود، چنان که در میان پزشکان دیگر بود، و اندر میان منجمان دیگر و درودگران دیگر، و پیشه دیگر را دیگر (ابن سینا، 1353، ص 121ـ123).
ابن سینا همچنین در کتاب منطق شفا مى گوید:
قضایایى مانند عدل نیکو است، ظلم بد است و سپاس گزارى از کسانى که به آدمى کمک کرده اند، واجب است، همگى جزو قضایاى مشهوره و مسلمه اند. اگر اینها صادق اند، صدق و درستى آنها محصول عقل محض یا ضروریات عقلى نیست، بلکه صدق برخى از این قضایا و نظایر آنها تنها از طریق برهان قابل اثبات است(ابن سینا،1375،ص66).
ایشان همچنین در کتاب اشارات مى گوید:
برخى از همین مشهورات و آراء محموده، صادق و برخى کاذب اند،امااگرصادق باشنداز نوع صدق هاى اولى و مانند آن نیستند؛ زیرا اگرچه عقل، آنها را محموده مى داند، اما به صورت اولى صادق نمى داند، مگر با نظر و استدلال. و صادق بودن غیر از محموده است، همچنان که کاذب غیر از شنیع است؛ زیرا چه بسا شنیعى که حق است و محمودى که کاذب است (ابن سینا، 1375، ج 1، ص220).
همان گونه که پیش تر بیان شد، به دلیل آنکه ابن سینا بحث مستقلى در باب اخلاق ندارد، و در کتاب هاى مختلف این بحث را مطرح کرده است، همین مسئله باعث شده که بزرگان در تفسیر سخنان ابن سینا دچار اختلاف شوند. در این میان، برخى همانند مرحوم مظفر و محقق اصفهانى معتقدند که ابن سینا قضایاى اخلاقى را از مشهورات خاصه مى داند که هیچ واقعیتى وراء تطابق آراء ندارد. مرحوم مظفر در این باره مى فرماید: شاهد ما بر اینکه امثال این قضایا از قسم قضایاى ضرورى نیستند؛ بلکه داخل در مشهورات خاصه که واقعیتى جز شهرت ندارند، عبارت ابن سینا در منطق اشارات است: و از جمله این قضایا آراء موسوم به محموده است و چه بسا آن را به اسم شهرت اختصاص دادیم، بدین خاطر که واقعیتى جز شهرت ندارد (مظفر، 1374، ص 225).
از دیدگاه مرحوم مظفر قیاس مشهودات با ضروریات، قیاس مع الفارق است؛ زیرا حاکم بر قضایاى مشهوره، عقل عملى است، درحالى که حاکم بر قضایاى ضرورى، عقل نظرى است. در نتیجه در یقینیات، مطابقت با واقع نفس الامر معتبر است، که از آن به حق و یقین تعبیر مى شود، اما در مشهورات، مطابقت با آراء عقلاء معتبر است. بر این اساس اگر انسان باشد و عقل، حس و وهم او؛ در مورد این قضایا هیچ حکمى نخواهد داشت (مظفر، 1373، ص 336).
همچنین محقق اصفهانى در نهایة الدرایة معتقد است که ابن سینا و خواجه طوسى و قطب الدین رازى قضایاى مشتمل بر حسن و قبح را از مشهورات و آراء محموده مى دانند و سپس خود ایشان ادله اى بر مشهور بودن این قضایا اقامه مى کند (اصفهانى، 1374، ج 2، ص 314ـ315).
بنابراین، این بزرگان با توجه به عبارت لاعمدة لها الاالشهرة معتقدند که ابن سینا قضایاى اخلاقى را از مشهورات خاصه مى داند که هیچ مبنا و پایه اى غیر از شهرت ندارند.
برخى از معاصران نیز دیدگاه ابن سینا را همین گونه تفسیر کرده اند (ر.ک. سبحانى، 1368).
اما در مقابل، بسیارى از بزرگان ازجمله محقق لاهیجى و مرحوم سبزوارى معتقدند که ابن سینا قضایاى اخلاقى را از مشهورات عامه مى داند. محقق لاهیجى در کتاب سرمایه سخن به کلام ابن سینا اشاره کرده و مى گوید:
قضیة العدل حسن و الظلم قبیح را حکما از مقبولات عامه، که ماده قیاس جدلى است و اتفاق را در آن بنا بر مصلحت عامه و مفسده عامه، شمرده اند؛ پس دعوى ضرورت که معتبر است در یقینیات که ماده برهانند، در آن مسموع نباشد؛ و اتفاق جمهور عقلا دلالت بر آن نکند.
ایشان سپس مى نویسد:
ضرورى بودن حکمین مذکورین و عدم توقف آن به نظر و فکر، در ظهور به مرتبه اى است که انکار آن مکابره محض است و قابل جواب نیست، غایتش امثال این احکام که مصالح و مفاسد را در آن مدخل باشد از عقل نظرى به اعانت عقل عملى، که مزاول اعمال و مباشر افعال است، صادر مى گردد و ضرورى آن نیست که موقف به هیچ چیز نباشد، بلکه آن است که موقوف به نظر که ترکیب امور معلومه است للایصال الى المجهول، نباشد. و همچنان که محتاج بودن مشاهدات مثل النار حارة و الشمس مضیئة به اعانت حواس، منافى ضرورى بودنش نیست، کذلک احتیاج احکام مذکوره به اعانت عقل عملى، منافى ضرورت نباشد.
و اما عدّ حکماء قضایاى مذکوره را از جمله مقبولات عامه، غرض ایشان نیست مگر مجرّد تمثیل به مصلحت عامه و مفسده عامه که در قبول عموم الناس مدخلیت دارند اعتبار مصلحت و مفسده در احکام مذکوره، منافى ضرورت نتواند بود، چه تواند بود که قضیه واحده از جهتى داخل یقینیات باشد و از جهت دیگر داخل مقبولات و مثل این مقدمه را در برهان و جدل هر دو، اعتبار توان کرد. در هر کدام به جهتى... و قبول عموم عقلاء آن قضایا را، نه از جهت مصلحت و مفسده است بلکه به سبب ضرورى بودن است؛ چه هر کس رجوع کند به خود، داند که با قطع نظر از اعتبار مصلحت و مفسده، حاکم به احکام مذکوره است. لذا احکام مذکوره از جماعتى که عارف به مصالح و مفاسد نباشد، یا غافل از آن باشند نیز لا محاله صادر شود (لاهیجى، 1364، ص 60ـ62).
محقق سبزوارى نیز چنین تفسیرى از کلام ابن سینا دارد (سبزوارى، 1372، ص 321ـ322). بنابراین، طبق این تفسیر از کلام ابن سینا، هرچند ایشان قضایاى اخلاقى را از اقسام مشهورات مى داند، اما این مسئله ضررى به یقینى و بدیهى بودن آنها نمى زند؛ زیرا همان گونه که محقق لاهیجى بیان کردند، یک قضیه از دو جهت مختلف مى تواند هم یقینى باشد و هم مشهوره. اما محقق اصفهانى در نهایه الدرایة با اظهار تعجب از ادعاى محقق لاهیجى و حاجى سبزوارى در توجیه سخن ابن سینا معتقد است که سخنان ابن سینا این توجیه را برنمى تابند. و هدف ابن سینا صرفا بیان نمونه اى براى قضایاى مشهورى نیست، بلکه ایشان درصدد تبیین حقیقت قضایاى ارزشى است و ایشان قضایاى مشتمل بر حسن و قبح را از مشهورات و آراى محموده مى داند(اصفهانى،1374،ج2،ص314ـ315).
آیت اللّه مصباح معتقد است که قضایاى اخلاقى نیز همچون قضایاى فلسفى و ریاضیات و هندسه و... یقینى بوده، قابل اقامه برهان اند و نیز مى توانند در مقدمات براهین مورد استفاده قرار گیرند. ایشان همچنین معتقد است که در کلام ابن سینا سخنى یافت نمى شود که دال بر این باشد که قضایاى اخلاقى به طور مطلق غیریقینى اند و نمى توان بر آنها برهان عقلى اقامه کرد؛ بلکه در کلام ابن سینا تصریح شده که برخى از این قضایا، قضایاى صادقه اى هستند که از طریق استنتاج برهانى به دست مى آیند و لازمه این سخن این است که استعمال آنها در مقدمه براهین دیگر نیز صحیح باشد. ایشان همچنین معتقد است که مؤید دیگر بر اینکه ابن سینا قضایاى اخلاقى را برهانى مى داند، این است که ابن سینا در فصل چهارم از مقاله اول از کتاب الهیات شفا، علم اخلاق را از امورى مى داند که باید در فلسفه از آن بحث شود (مصباح، 1386، ص 130ـ131).
دیدگاه اخلاقى ابن سینا و واقع گرایى
همان گونه که بیان شد، ابن سینا در کتب مختلف، بخصوص در کتب منطقى و به مناسبت قضایاى مشهوره که از مبادى جدل به شمار مى روند، حسن عدالت و قبح ظلم را از اقسام مشهورات بیان کرده است. در این میان، خواجه طوسى، قطب الدین رازى، مرحوم مظفر، محقق اصفهانى و از معاصران، آیت اللّه سبحانى معتقدند: ابن سینا این قضایا را از مشهورات خاصه مى داند که هیچ مبنایى غیر از شهرت ندارند. هرچند مشهوره دانستن قضایاى اخلاقى منطقا دلالتى بر غیرواقع گرایى ندارد و در کلام محققان مذکور هم سخنى راجع به واقع گرا یا غیرواقع گرا بودن دیدگاه ابن سینا ابراز نشده است، اما تفسیر لاعمدة لها الا الشهرة به لا واقع لها الا الشهرة آن گونه که در کلام مرحوم مظفر آمده بود، دال بر غیرواقع گرایى مى باشد؛ زیرا این کلام مرحوم مظفر ناظربه هستى شناسى وحقیقت جملات اخلاقى مى باشد.
اما تفسیر محقق لاهیجى و مرحوم سبزوارى هرچند فى نفسه دلالت بر واقع گرایى مى کند، اما با سخنان ابن سینا ناسازگار است؛ زیرا در کلمات ابن سینا هیچ سخنى دال بر بدیهى و اولى بودن قضایاى اخلاقى وجود ندارد، بلکه شواهد فراوانى برخلاف آن وجود دارد؛ ازجمله اینکه در ابن سینا موارد متعددى متذکر مى شوند که مى توان بر قضایاى اخلاقى برهان اقامه کرد. درحالى که اگر این قضایا اولى بودند، نیازى به اقامه برهان نبود. بنابراین، تفسیر محقق لاهیجى و مرحوم سبزوارى از کلام ابن سینا نادرست است.
اما با تتبع در آثار خود ابن سینا، به نظر مى رسد که تفسیر آیت اللّه مصباح صحیح باشد. یعنى على رغم اینکه ابن سینا قضایاى اخلاقى را از مشهورات و از مبادى جدل مى داند، اما در عین حال، ایشان این قضایا را از قضایاى یقینى مى داند که مى شود بر آنها اقامه برهان کرد. بنابراین، با این تفسیر از کلام ابن سینا باید گفت که هرچند ابن سینا در کتاب هایش بحث مستقلى در باب اخلاق ندارد، اما در میان همین سخنان پراکنده شواهد روشنى بر واقع گرایى اخلاقى وجود دارد:
اولاً، باید توجه داشت که ابن سینا هرگز به صورت مستقل در پى تبیین حقیقت قضایاى اخلاقى نبوده و ایشان هنگام بحث از قضایاى مشهوره، فقط برخى از قضایاى اخلاقى را به عنوان مثال ذکر کرده است، و این بدین معنا نیست که ایشان این قضایا را صرفا از مشهورات مى داند، و هیچ واقعیت عینى براى این قضایا قایل نیست. به عبارت دیگر، هرچند ابن سینا قضایاى اخلاقى را بدیهى نمى داند، اما هیچ دلیلى وجود ندارد که آنها را واقعى هم نداند، بلکه تصریحاتى برخلاف آن به چشم مى خورد که در ادامه اشاره خواهد شد.
ثانیا، در کلمات ابن سینا عباراتى وجود دارد که به روشنى واقع گرا بودن دیدگاه ایشان را اثبات مى کند. عباراتى که قبلاً از ایشان نقل شد دال بر این بودند که ایشان قضایاى اخلاقى را قابل صدق و کذب مى داند. و این مطلب بیانگر آن است که جملات اخلاقى، خبرى هستد، نه انشائى؛ زیرا صدق و کذب در انشائیات معنى ندارد. و ازآنجاکه صدق در فضاى فکرى ابن سینا همان مطابقت با واقعیت نفس الامرى است؛ بنابراین، صادق بودن قضایاى اخلاقى به معناى مطابقت آنها با واقعیت عینى است. براى مثال، ایشان در اشارات مى گوید:
برخى از همین مشهورات و آراء محموده، صادق و برخى کاذب اند. اما اگر صادق باشند از نوع صدق هاى اولى و مانند آن نیستند؛ زیرا اگرچه عقل، آنها را محموده مى داند، اما به صورت اولى صادق نمى داند، مگر با نظر و استدلال (ابن سینا، 1375، ج 1، ص 220).
ثالثا، ایشان صدق و کذب را غیر از محموده و شنیع بودن مى داند و معتقد است که قضیه شنیع ممکن است حق و مطابق با واقع باشد، همان گونه که قضیه محموده مى تواند کاذب باشد و این سخن ابن سینا دلالت بر تفکیک مقام ثبوت و اثبات است و محموده بودن این قضایا ناظر به مقام اثبات است نه ثبوت.
رابعا، ایشان معتقد است که اقامه برهان بر قضایاى اخلاقى ممکن است و ازآنجاکه مبادى برهان از یقینیات و اولیات است، پس قضایاى اخلاقى نمى تواند غیرواقعى باشند.
خامسا، ابن سینا قضایایى مثل، عدل خوب است و ظلم بد است را از اقسام تأدیبات صلاحیه ذکر کرده که حفظ نظام و بقاء نوع بسته به این قضایا بوده؛ و رعایت مصلحت عمومى مقتضى تصدیق و پذیرش آنهاست. و این بدان معناست که وراء آراء عقلا واقعیتى بنام مصالح نوعیه وجود دارد که قضایاى اخلاقى ذکر شده حاکى از آن هستند.
شاید تنها جمله در عبارات ابن سینا که موهم اخبارى نبودن جملات اخلاقى باشد، عبارت و منها الآراء المسماة بالمحمودة و ربما خصصناها باسم الشهرة اذ لا عمدة لها الا الشهرة باشد. و همان گونه که نقل شد، مرحوم مظفر این عبارت را به صورت لا واقع لها الا الشهرة فهمیده و آن را ناظر به مقام ثبوت و واقع تفسیر کرده است، نه ناظر به مقام اثبات. و دلیل ایشان بر این تفسیر، آزمونى است که خود ابن سینا مطرح کرده است؛ زیرا همان گونه که بیان شد، ابن سینا معتقد است که قضایاى اخلاقى تنها از رهگذر آموزش هاى اجتماعى قابل کشف هستند و حسن عدالت و قبح ظلم محصول کشف عقلى نیست. اما در پاسخ، مى شود گفت: اولاً، مشهوره بودن این قضایا منافاتى با عینى بودن آنها ندارد؛ زیرا ابن سینا قضایاى استقرایى را على رغم عینى بودنشان جزء آراء محموده ذکر کرده و این نشان دهنده آن است که صرف ذکر قضایاى اخلاقى ذیل آراء محموده دلالتى بر غیرواقعى بودن این قضایا ندارد. ثانیا، این عبارت ابن سینا دال بر این است که گزاره هاى اخلاقى از یک واقعیت فى نفسه حکایت مى کنند، اما دلیل اثبات آن شهرت است. به عبارت دیگر، این عبارت بیانگر آن است که گزاره هاى اخلاقى واقعیت خارجى دارند، اما دلیل و حجت آن از طریق شهرت تأمین مى شود. درست است که ابن سینا در آزمون فکرى خود به صراحت امکان اولى بودن قضایاى اخلاقى را رد کرده است، و حتى امکان ادراک آنها از طریق راه هاى دیگر شناخت، ازجمله حس را رد مى کند، اما آیا نفى بداهت این قضایا مستلزم اثبات اعتبارى و قراردادى بودن این قضایاست؟! در حقیقت، ابن سینا با این روش فکرى به دنبال بیان این نکته است که این قضایا به دلیل بدیهى نبودن و پیچیدگى خاص، فقط از طریق حیات اجتماعى قابل درک هستند. و عبارت ایشان در شفاء مؤید این مطلب است: و منها ما هو صادق بشرط دقیق لا یفطن له الجمهور.
بدین ترتیب، مقصود ایشان که مى گوید احکام اخلاقى پایه اى جز شهرت ندارند، این است که واقع و اساس معرفتى احکام اخلاقى شهرت است. بنابراین، سخن ابن سینا برخلاف ادعاى مرحوم مظفر و محقق اصفهانى ناظر به مقام اثبات است نه ثبوت. به عبارت دیگر، این مسئله متعلق به حوزه معرفت شناسى اخلاق است،نه حوزه وجودشناسى اخلاق.
نتیجه گیرى
با توجه به مطالبى که بیان شد، مى توان نکات ذیل را از سخنان ابن سینا نتیجه گرفت:
1. جملات اخلاقى از قضایاى مشهوره هستند.
2. قضایاى اخلاقى بدیهى نیستند.
3. منافاتى بین مشهوره بودن، یقینى و واقعى بودن یک قضیه وجود ندارد و یک قضیه از دوجهت مختلف مى تواند هم مشهوره باشد و هم یقینى و واقعى.
4. گزاره هاى اخلاقى اخبارى بوده درنتیجه قابل صدق و کذب هستند. از طرف دیگر برخى از این قضایا صادق هستند.
5. قضیه محموده مى تواند کاذب باشد، همان گونه که قضیه شنیع مى تواند صادق و حق باشد.
6. صدر در فضاى فکرى ابن سینا به معناى مطابقت با واقعیت نفس الامرى است.
7. بر این اساس، اقامه برهان بر برخى از قضایاى اخلاقى ممکن است؛ لذا از این طریق قضایاى اخلاقى مى توانند یقینى باشند.
8. در نتیجه، قضایاى اخلاقى از آن جهت که مى شود بر آنها برهان اقامه کرد، یقینى بوده و از این جهت که از واقعیت نفس الامرى حکایت مى کنند، واقع نما مى باشند.
9. گزاره هاى اخلاقى واقعیت خارجى دارند، اما دلیل و حجت آن از طریق شهرت تأمین مى شود. این شهرت ناظر به مقام اثبات است نه ثبوت.
با توجه به نتایجى که از کلمات ابن سینا گرفته شد و همچنین با توجه به مؤلفه هایى که براى واقع گرایى بیان شد، مى توان نتیجه گرفت که دیدگاه اخلاقى ابن سینا واقع گرایى مى باشد.
منابع
ابن سینا، حسین بن عبداللّه، 1353، منطق دانش نامه علائى، تصحیح محمد معین و سیدمحمد مشکوة، چ دوم، تهران، دهخدا.
ـــــ ، 1375، الاشارات و التنبیهات، للخواجه نصیرالدین الطوسى، فخرالدین الرازى، قم، البلاغه.
ـــــ ، 1375ق، الشفاء، المنطق، البرهان، تحقیق ابوالعلا عفیفى، قاهره، دارالتربیه و التعلیم الاداره العامه للثقافه.
ـــــ ، 1357ق، النجاة فى الحکمه المنطقیه و الطبیعیه و الالهیه، چ دوم، مصر، مطبعة السعادة.
اصفهانى، محمدحسین، 1374، نهایه الدرایة فى شرح الکفایه، تحقیق رمضان قلى زاده مازندرانى، قم، سیدالشهداء.
حییم، سلیمان، 1388، فرهنگ معاصر انگلیسى ـ فارسى، چ چهارم، تهران، فرهنگ معاصر.
سبحانى، جعفر، 1368، حسن و قبح عقلى یا پایه هاى اخلاق جاودان، نگارش على ربانى گلپایگانى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى.
سبزوارى، ملّاهادى، 1372، شرح الاسماء، او شرح دعاء الجوشن الکبیر، تحقیق نجفقلى حبیبى، تهران، دانشگاه تهران.
لاهیجى، عبدالرزاق، 1364، سرمایه ایمان، به کوشش صادق لاریجانى آملى، تهران، الزهراء.
مصباح، مجتبى، 1388، بنیاد اخلاق، چ ششم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.
مصباح، محمدتقى، 1386، شرح برهان شفا، تحقیق و نگارش محسن غرویان، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.
مظفر، محمدرضا، 1374، اصول الفقه، چ هفتم، قم، اسماعیلیان.
ـــــ ، 1373، المنطق، چ ششم، قم، اسماعیلیان.
McNaughton, David, 1991, Moral vision: an itroduction to ethics, Oxford, Blackwell.
Miller, R. W., 1992, "Moral Realism", in Lawrence, Becker, Encyclopedia of Ethics, v. l2, New York, Garland Publishing.