معرفت، سال بیست و سوم، شماره هفتم، پیاپی 202، مهر 1393، صفحات 5-

    نکوداشت علّامه طباطبائى آیت‏اللّه علّامه مصباح، در دیدار با کمیته علمى همایش بین‏المللى اندیشه‏ هاى علّامه طباطبائى در تفسیر المیزان

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    چکیده: 
    نکوداشت در اسلام سنت حسنه‏اى است که قرآن به ما مى‏آموزد و سیره نبوى و علوى نیز بر آن تأکید دارند. همایش نکوداشت علّامه طباطبائى نیز مصداقى از این سنت حسنه است. این همایش، نکوداشت شخصیتى است که بیشترین خدمت را به احیاى دین، معارف اهل‏بیت علیهم‏السلام و حوزه‏هاى علمیه نمودند.      از ویژگى‏هاى برجسته علّامه طباطبائى مى‏توان به موارد زیر اشاره کرد: تربیت عالمان دینى و شاگردان مبرز، تربیت اخلاقى، تواضع علمى و فروتنى، بنیان‏گذار فلسفه تطبیقى در حوزه‏هاى علمیه، داراى مناعت طبع، نظریه‏پردازى در باب ولایت فقیه، و مهم‏تر از همه نگارش تفسیر گران‏سنگ «المیزان».  
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    سال بیست و سوم ـ شماره 202- مهر 1393

    چکیده

    نکوداشت در اسلام سنت حسنه‏اى است که قرآن به ما مى‏آموزد و سیره نبوى و علوى نیز بر آن تأکید دارند. همایش نکوداشت علّامه طباطبائى نیز مصداقى از این سنت حسنه است. این همایش، نکوداشت شخصیتى است که بیشترین خدمت را به احیاى دین، معارف اهل‏بیت علیهم‏السلام و حوزه‏هاى علمیه نمودند.

         از ویژگى‏هاى برجسته علّامه طباطبائى مى‏توان به موارد زیر اشاره کرد: تربیت عالمان دینى و شاگردان مبرز، تربیت اخلاقى، تواضع علمى و فروتنى، بنیان‏گذار فلسفه تطبیقى در حوزه‏هاى علمیه، داراى مناعت طبع، نظریه‏پردازى در باب ولایت فقیه، و مهم‏تر از همه نگارش تفسیر گران‏سنگ «المیزان».

     

    کلیدواژه‏ها: علّامه طباطبائى، المیزان، نکوداشت

    پیشینیه نکوداشت شخصیت ها در اسلام

    یکى از روش هاى تربیتى قرآن کریم این است که از انبیاى سابق نام مى برد. حتى از غیر انبیا هم یاد مى کند و رفتارهاى تربیتى شان را بیان مى نماید. خداوند به پیغمبر عظیم الشأن صلى الله علیه و آله دستور مى دهد که از آنها یاد کن: وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ(مریم: 41)؛ وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیَمَ(مریم: 16). این روش مهمى است که خداوند به ما تعلیم داده که از این راه، هم براى خودسازى و هم دیگرسازى استفاده کنیم. از همین جاست که در شریعت اسلام، به صورت هاى گوناگون از این اصل بهره گرفته شده و آدابى تشریع گردیده است؛ مثلاً، غیر از اینکه نام پیغمبر اکرم و اهل بیت ایشان علیهم السلام باید در نماز آورده شود، در اذان و اقامه هم باید نام پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله برده شود. یا مثلاً، در برخى اعمال به ظاهر کوچک و ظریف، که بر حسب نظر اولیه، قابل توجه هم نیست دستور استحبابى داده شده که نام حضرت ابراهیم علیه السلام را ببرید؛ مانند اینکه وقتى مى خواهید ناخن بگیرید، بگویید: بسم اللّه و باللّه و على سنة رسول اللّه و على ملة ابراهیم خلیل اللّه. این کارها براى آن است که در این گونه اعمال، فراموش نکنیم سنت گذار چه کسى بوده و رفتار او براى ما الگو باشد. در همین زمینه، آنچه ـ الحمدللّه ـ براى ما شیعیان بیشتر باقى مانده نام سیدالشهدا علیه السلام است که هستى شیعه مرهون نام آن بزرگوار است. خداوند دست ما را در دنیا و آخرت از دامن ایشان کوتاه نکند. کسانى هم که در این مکتب پرورش یافته اند و روش اهل بیت علیهم السلام را زنده کرده اند، شاخه هاى همان درختند و احیاى نام آنها احیاى نام اهل بیت علیهم السلام است؛ همان گونه که خودشان فرمودند: بردن نام ما و یاد ما یاد خداست؛ انّ ذکرنا من ذکراللّه. به همین صورت، یاد کردن از پرورش یافتگان مکتب اهل بیت علیهم السلام و احیاکنندگان مکتب آنان یاد اهل بیت علیهم السلاماست و یاد اهل بیت علیهم السلام هم یاد خداست، و یاد خدا عامل سعادت دنیا و آخرت براى فرد و اجتماع است. این سنت حسنه را که قرآن به ما آموخته و اولیاى اسلام و اهل بیت علیهم السلام یاد داده اند باید از آنها بیاموزیم. خدا را شکر مى کنیم که این توفیق را به شما عزیزان عنایت فرموده که به یکى از مصادیق برجسته اش عمل کنید.

     

    ضرورت نکوداشت علّامه طباطبائى

    اما اینکه چه کسانى انتخاب شوند و براى آنها بزرگداشت گرفته شود و نامشان احیا گردد، بر اساس اینکه نظام ارزشى اسلام چه چیزى را مهم تر مى داند، به تبع آن، درمى یابیم چه کسى را مهم تر مى داند. به همین دلیل شخص پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله در میان همه انسان ها، باید نامش بیشتر برده شود و در مأذنه ها، در تمام دنیا باید نام او ذکر شود: فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ(نور: 36). همان گونه که نام خداوند در مأذنه ها برده مى شود، باید نام پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آلههم برده شود؛ زیرا از این راه، مردم بیشتر با خدا آشنا مى شوند، و آشنایى با خدا راه سعادت انسان است و آخرین مرحله اش هم قرب به خداست. بنابراین، معیار اینکه چه کسانى را انتخاب کنیم که نامشان را احیا نماییم این است که ببینیم چه کسانى بوده اند که بیشتر نام اهل بیت علیهم السلام، نام اسلام و نام خدا را در عالم زنده کرده اند. الحمدللّه، ما در عالم اسلام، بخصوص در عالم شیعه، کم نداریم بزرگانى را که خداى متعال به برکت آنها، ما را با حقایق دین آشنا کرده است و نام آنها برکت دارد. شاید افراد عادى هم احساس کنند وقتى نام این بزرگان در مجلسى برده مى شود نورانیت و صفایى پدید مى آید، ولى کسانى که استفاده هاى بیشترى از آنها کرده اند و شناخت بیشترى از آنها دارند و از آثارشان بیشتر بهره گرفته اند، اولى هستند که از این بزرگان قدردانى کنند، و این مصداق شکر نعمت هاى خداست. هرقدر واسطه در استفاده کمتر باشد شکر بیشتر و عمیق ترى را ایجاب مى کند.

    در عصر ما، مرحوم علّامه طباطبائى رحمه الله از کسانى بودند که بیشترین خدمت را به احیاى ذکر خدا و معارف الهى و معارف اهل بیت علیهم السلامداشتند. البته ما نمى توانیم ارزش گذارى بکنیم و نمى خواهیم نمره بدهیم، ولى در حدى که معرفت داریم، مى توانیم بفهمیم کمتر کسى مثل مرحوم علّامه طباطبائى رحمه اللهبه معارف اسلام و تشیع خدمت کرده است. یادمان نمى رود که مرحوم استاد شهید مطهرى رحمه اللهوقتى نام علّامه طباطبائى رحمه الله را مى بردند یا حتى مى نوشتند، دنبالش ذکر مى کردند: روحى له الفداء. ایشان براى دو نفر این تعبیر را به کار مى بردند: یکى براى حضرت امام قدس سره و دیگرى براى مرحوم علّامه طباطبائى. شخصیتى مثل آقاى مطهرى، که در عالم شناخته شده هستند و همه ما هم مرهون زحمات علمى و تحقیقات ایشان هستیم، نسبت به استادشان چنین خضوعى داشتند و به صرف گفتن رحمه اللّه علیه یا رضوان اللّه علیه اکتفا نمى کردند.

    برخى از بزرگان مى گفتند: عقیده من این است که مطالبى که مرحوم علّامه طباطبائى در تفسیر المیزان آورده اند همه اش با فکر نبوده و بسیارى از این مطالب الهام الهى بوده است. ما که عقلمان به این چیزها نمى رسد، ولى وقتى بزرگانى مثل علّامه مطهرى چنین عقیده اى داشته باشند، جا دارد که ما مطلب را جدى تر بگیریم، و بیشتر دقت کنیم.

     

    علل برگزارى همایش نکوداشت علّامه طباطبائى

    یادم مى آید یک شب در خدمت مقام معظم رهبرى ـ ایده اللّه تعالى ـ بودیم؛ فرمودند: آقاى طباطبائى را در خواب دیدم که به منزل ما تشریف آورده بودند. و بعد از نقل داستان خواب، فرمودند: دوست دارم براى تفسیر المیزان کارى انجام بدهم. استنباطى که از آن خواب کرده بودند این بود. به نظرم، در همان جلسه فرمودند که من هر شب یک سوره فتح براى مرحوم آقاى طباطبائى و برادرشان آقاسیدمحمدحسن مى خوانم. من خیلى تعجب کردم؛ ما نماز واجبمان را هم سرهم بندى مى کنیم و اگر یک مسئله اجتماعى هم پیش بیاید اصلاً حواس نداریم که نماز واجبمان را به درستى بخوانیم. اما ایشان در اوج این همه گرفتارى ها و اشتغالات ذهنى، که نسبت به مسائل داخلى، خارجى، فرهنگى، اقتصادى، سیاسى، بین المللى و جنگ و تحریم اقتصادى دارند فراموش نمى کنند که هر شب هدیه اى براى روح آقاى طباطبائى بفرستند! این درحالى است که چون ایشان عمده تحصیلاتشان در مشهد بوده، کمتر هم از درس هاى آقاى طباطبائى استفاده کرده اند؛ با وجود این، خودشان را مدیون ایشان مى دانند و چنین نیتى دارند و به ما این گونه القا مى کردند که اگر کارى از دستتان برمى آید براى ایشان انجام بدهید.

    شاید همین مسائل باعث شد که دوستان ما هم بیشتر اهتمام کنند و مسئله را جدى بگیرند. بنابراین، ما با صرف نظر از اینکه احترام استاد واجب است و آثار فراوان و برکات زیادى در همین عالم دارد و به عنوان اینکه اینها احیاکننده یاد خدا و معارف اسلام و اهل بیت علیهم السلامهستند، اگر به شخص ایشان دقت کنیم و فکر عمیقى داشته باشیم باید احساس کنیم این کار یک وظیفه واجب است و تنها یک کار اخلاقى و اظهار ادب نیست. به عبارت دیگر، شعاع وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ امروز این است که به ما گفته مى شود که و اذکر فى الکتاب علّامه طباطبائى. این شعاع همان خورشید است؛ چیزى است که قلب مقدس ولى عصر (عج) از آن خوشحال مى شود.

     

    ویژگى هاى شخصیتى علّامه طباطبائى

    درباره شخصیت ایشان در طول این چند دهه، بحث هاى زیادى مطرح شده و جلسات متعددى هم یادم هست که در چند سال متوالى، در کازرون آقاى ایمانى ـ حفظه اللّه ـ در بزرگ داشت آقاى طباطبائى برگزار کرده اند. چند سال هم این بزرگ داشت در تبریز برگزار شد. ولى هیچ کدام از جلسات حق ایشان را کاملاً ادا نکرد. البته آنها کار خودشان را کردند، وظیفه خودشان را انجام دادند، ما هم باید وظیفه خودمان را انجام دهیم؛ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ (بقره: 286) و لنا ما کسبنا. اما در این زمینه چه کارى مى شود انجام داد و چه کارى بهتر است و چه شیوه اى مفیدتر؟ حتما در این زمینه ها، در طول این چند سال، کارهاى زیادى شده. فکر زیادى هم شده است. تشخیص این وظیفه که ما ـ به هر حال ـ به عنوان بنده خدا، چگونه یاد یکى از بندگان برگزیده خدا را زنده کنیم و آثارش را در اختیار جامعه قرار دهیم، بستگى دارد به اینکه چقدر ایشان را شناخته باشیم.

    انسان تا چیزى را درست نشناسد، نمى تواند به دیگران معرفى کند، و البته معرفت هر کس هم تابع ظرفیت خود اوست، همه ما در یک حد نیستیم. ما ادعا نداریم که در حدّ مرحوم آقاى مطهرى، آقاى طباطبائى را شناخته ایم. ایشان سال ها از نزدیک، هم در درس فلسفه ایشان و هم در جلسات خصوصى ایشان و جلسات هفتگى شان و هم در اصل نوشتن کتاب اصول فلسفه، یار و یاور مرحوم آقاى طباطبائى بودند و شاید اصلاً سهم مهمى در نوشتن این کتاب داشتند. ما نمى توانیم ادعا کنیم که آقاى طباطبائى را مثل آقاى مطهرى شناخته ایم، ولى به هر حال، باید سعى کنیم در حد خودمان، این نعمت خدا را بهتر بشناسیم.

     

    الف. تربیت شاگردان مبرّز در حوزه هاى گوناگون علمى

    ابعاد شخصیت ایشان چشمگیر است و هر کسى با ایشان کمترین آشنایى داشته باشد به این ابعاد پى مى برد. اینجا و در این جلسه، ایشان به عنوان یک مفسّر مطرح است. بحث هم درباره تفسیر المیزان است، اگرچه ایشان ابعاد دیگرى هم داشتند. درباره شخصیت ایشان ـ که حالا ارزشیابى اش با ما نیست و عقلمان به آن نمى رسد ـ مرحوم آقاى صدوقى ـ رضوان اللّه علیه ـ مى فرمود: اگر آقاى طباطبائى را از حوزه قم بردارند، امتیازى براى حوزه باقى نمى ماند. این سخن را ایشان پنجاه سال قبل مى گفت؛ قبل از نهضت و انقلاب. آنها که اهل بصیرت بودند چنین تعبیراتى داشتند. جا دارد که ما بیشتر دقت کنیم. تأثیرى که ایشان در تحول حوزه داشتند، در تربیت شاگردان بزرگى که تقریبا همه از مراجع قم هستند، قابل توجه است. در عین حال، کسى که مختصر آشنایى با زندگى ایشان داشت، احساس نمى کرد که ایشان براى خودش امتیازى قایل است.

     

    ب. تربیت اخلاقى

    غیر از آقاى مطهرى، که همه مى دانند شاگرد خاص ایشان بود، یعنى شاگرد ویژه ایشان بود، امثال مرحوم دکتر بهشتى، امام موسى صدر و مراجع حاضر و بسیارى از بزرگانى که از دنیا رفته اند، سالیان درازى از درس هاى آقاى طباطبائى استفاده کرده اند، هم در فلسفه و هم در تفسیر. کارهاى اخلاقى و تربیتى هم داشتند که عده مخصوصى از آنها بهره مند مى شدند. نمونه هاى معروفش که همه آقایان مى شناسند، مرحوم آقاى خوشوقت، مرحوم آقاى سعادت پرور (آقاشیخ على آقاى پهلوانى تهرانى) هستند. اینها جلسات خصوصى با استاد داشتند. از آن جمع، به نظرم آقاى سیدابراهیم خسروشاهى مانده که در مدرسه مروى تهران تدریس دارد. ایشان هم از شاگردان اخلاق ایشان است. مرحوم آقا سیدمحمدحسین تهرانى و بسیارى از بزرگان دیگر، ارتباطات خصوصى اخلاقى با ایشان داشتند، و تربیت شده اخلاقى ایشان بودند. دیگران نمى دانستند و اطلاع نداشتند؛ چون این جلسات خصوصى بود. این شاخه اى از برکات وجودى آقاى طباطبائى بود.

    ج. بنیان گذارى فلسفه تطبیقى

    کار ایشان در زمینه علوم عقلى صرفا احیاى میراث گذشتگان نبود. البته این کار عظیمى بود بخصوص با بى مهرى هایى که نسبت به فلسفه و کتب فلسفى مى شد و شجاعتى مى خواست که انسان بتواند مقاومت کند و این راه را ادامه دهد. با وجود این، کار ایشان تنها در حد نقل میراث گذشتگان نبود. ایشان مبانى را در فلسفه و علوم زنده کردند و بحث نمودند، روش هایى را هم ابداع کردند؛ ازجمله کتابى به نام اصول فلسفه و روش رئالیسم نوشتند، یا بحث هاى تطبیقى که با فلسفه هاى غربى انجام دادند کارى ابتکارى و نو بود و در واقع، نقطه عطفى در تاریخ علوم عقلى اسلامى به شمار مى آمد. روش گذشتگان این بود که کتب فلسفى و نهایت اسفار و شفا را تدریس مى کردند و مفاهیمش را به دیگران منتقل مى کردند. اما توجه به نیازهاى روز و مسائلى که در محافل علمى و دانشگاهى دنیا مطرح است و براساس فلسفه اسلامى باید به آنها پاسخ داد و برترى فلسفه اسلامى را نسبت به آنها اثبات کرد، اینها صرفا با خواندن منظومه و اسفار و شفا پیدا نمى شود. بنابراین، کار ایشان یک کار عظیم بود؛ ایجاد یک نقطه عطفى در تحولات علوم عقلى در حوزه بود، آن هم با همان روح فروتنى و صفایى که ایشان داشتند که این به ابعاد اخلاقى ایشان برمى گردد. با اینکه ما سالیان درازى در درس ایشان حاضر مى شدیم، ولى نمى توانستیم به درستى این ویژگى ها و ریزه کارى هاى اخلاقى ایشان را درک کنیم.

     

    د. تواضع علمى

    به خاطر دارم وقتى درس اسفار را ایشان تدریس مى کردند، بسیارى از جاها، نسبت به متن کتاب اشکالاتى داشتند؛ ولى نظر خودشان را نرم و بى سر و صدا و آرام بیان مى کردند که مشکل مى شد تشخیص داد کجا حرف ایشان است و کجا حرف ملّاصدرا. گاهى دیده مى شود کسى که مى خواهد اظهارنظرى بکند، حرف طرف مقابل را نقل مى کند و بعد مى گوید: بر این حرف ـ مثلاً ـ ده تا اشکال وارد است: اشکال یک، دو، سه... . اما ایشان اشکالى را که بر متن کتاب داشتند طورى بیان مى کردند که مشکل مى شد تشخیص داد ایشان دارند انتقاد مى کنند یا بیان جدیدى است، یا توضیحى است براى متن. در طول ده ها سالى که بنده خدمت ایشان توفیق شرفیابى داشتم، یادم نمى آید حتى یک بار کلمه من از ایشان شنیده باشم. ریزه کارى هاى عجیبى در رفتار و اخلاق ایشان بود که نظیرش را در بین بزرگان کم مى توان پیدا کرد. بررسى این ابعاد یک کار وسیع ترى مى طلبد. البته در طول این چند دهه، کمابیش کارهایى انجام گرفته و چند جلد کتاب و مقالاتى هم درباره ایشان نوشته یا سخنرانى هایى شده است، ولى اولاً، بسیارى از آنها فراموش شده است و نسل جدید ما از آنها اطلاعى ندارند، و ثانیا، همان ها هم محدود بوده و احتیاج به تلاش بیشترى داشته است. گسترده کردن و باز کردن ابعاد شخصیتى ایشان یکى از نقطه هاى مهمى است که مغفول واقع شده است و برخى حتى تفسیر عکس از آن مى کنند؛ مثلاً، نظریه ایشان درباره ولایت فقیه.

     

    ه. نظریه پردازى درباره ولایت فقیه

    پیش از اینکه اصلاً در فضاى سیاسى و علمى جامعه ما مسئله ولایت فقیه مطرح شود، ایشان در این زمینه، مقاله نوشتند. در تفسیر المیزان هم اشاراتى به این موضوع دارند. در ضمن مباحث اجتماعى تفسیر المیزان، نکته هایى هست که پایه هاى قوى این مسئله را تشکیل مى دهد. مقاله اى هم از ایشان در این زمینه وجود دارد. بیش از چهل سال پیش، ایشان مقاله اى درباره ولایت و زعامت نوشتند. همین پایه گذارى طرز فکر ولایت فقیه بود؛ در زمانى که اصلاً سؤالش هم در اذهان مطرح نبود تا کسى بخواهد در مقام پاسخ برآید. اما ایشان در این باره مقاله نوشتند. ایشان بنایش بر نوشتن مقالات فارسى نبود. فقط چند مقاله فارسى از ایشان وجود دارد که یکى از آنها درباره ولایت و زعامت است.

     

    و. نگارش تفسیر المیزان

    نکته دیگرى که خوب است ما بیشتر به آن توجه کنیم همین کارهاى ابتکارى و عظیمى است که ایشان کردند. یک دوره تفسیر کامل المیزان را ما درست نمى توانیم ارزیابى کنیم؛ زیرا از شرایطى که در آن زمان وجود داشت درست اطلاع نداریم. امروز اگر کسى مى خواهد ببیند آیاتى که درباره فلان موضوع هست، چیست به رایانه مراجعه مى کند و طى چند ثانیه صورت هاى گوناگون تفسیرى آیه را پیدا مى کند. اما ایشان تنها کتاب مرجعى که از آن استفاده مى کردند معجم المفهرس بود، هیچ وسیله دیگرى در اختیار ایشان نبود. بسیارى از تفاسیرى را که مى خواستند استفاده کنند در اختیار نداشتند و باید آنها را قرض مى گرفتند. مکرر ایشان براى نوشتن کتابشان از کتابخانه مرحوم آیت اللّه مرعشى نجفى کتاب عاریه مى گرفتند و به آن مراجعه مى کردند. این از شرایط عمومى جامعه بود. اما امروز اگر ـ فرض کنید ـ استادى کتابى مى نویسد یا سخنرانى مى کند ممکن است گروهى از شاگردانش کمک کنند، غیر از اینکه ابزارهاى علمى در اختیار او هست. ایشان در شرایطى تفسیر المیزان را نوشتند که حتى یک نفر همکار نداشتند و نه تنها نمى توانستند گروهى را تأمین کنند تا با ایشان همکارى کنند، بلکه از پرداختن کرایه خانه خودشان هم عاجز بودند. گاهى چند ماه مى شد که کرایه خانه اى را که ماهى هشتاد و پنج تومان بود، نداشتند. خانه ایشان فقط دو اتاق داشت.

     

    ز. مناعت طبع

    دوستان موثّق نقل کردند که ایشان مى فرمود: اگر من کار بکنم و روزى سه تومان مزد بگیرم برایم راحت تر از این است که در دستگاهى شرکت کنم که احساس کنند من نیاز دارم؛ به بیتى مراجعه کنم که فکر کنند من احتیاج دارم. حاضرم کار کنم، مزد بگیرم و کسى تصور نکند که من به خاطر نیاز مالى ـ مثلاً ـ رفت وآمد مى کنم. در طول این مدت، ایشان درآمد ثابتى که داشتند فقط حق التألیف تفسیر المیزان بود که ایشان براى هر جلد از این بیست جلد، سه هزار تومان حق التألیف داشتند. این سه هزار تومان هزینه شش ماه زندگى ایشان بود؛ یعنى هر شش ماه یک جلد تفسیر المیزان مى نوشتند. ماهى پانصد تومان خود ایشان و عائله شان مصرف مى کردند؛ و این بعد از آن بود که پولدار شده بودند و مى توانستند کرایه خانه شان را بپردازند. این درآمد ایشان و وضع زندگى ایشان بود. نمى توانستند کسى را به عنوان کمک کار استخدام کنند؛ یعنى کل زحمات تفسیر المیزان روى دوش شخص ایشان بود و با قلم خودشان آن را نوشتند.

     

    ح. شیوه خاص ایشان در نگارش المیزان

    زیاد دیده بودم ـ چون گاهى تابستان ها صبح تا شب، در خدمت ایشان بودم ـ که وقتى مى نوشتند قرآن را باز مى کردند و در آیه اى دقت مى کردند. قرآن را مى بستند و چند دقیقه اى فکر مى کردند و بعد قلم به دست مى گرفتند، مى نوشتند. ایشان مسودّه نداشتند؛ چیزى که زیر چاپ مى رفت همان بود که از قلم اول ایشان روى کاغذ نوشته مى شد، و حتى براى اینکه نوشته شان را مرور و تصحیح کنند اول، بى نقطه مى نوشتند، بعد مرورى مى کردند و نقطه اش را مى گذاشتند. با این نقطه گذارى، اگر جایى هم اشتباه بود، تصحیح مى کردند. سؤال هم شد که شما چرا بى نقطه مى نویسید؟ فرمودند: من حساب کرده ام که اگر بى نقطه بنویسم و بعد براى مراجعه اش نقطه بگذارم هم مرورى مى کنم و هم در هر ده صفحه (یا در هر بیست صفحه) یک صفحه صرفه جویى مى شود؛ یعنى اگر از اول با نقطه بنویسم ـ مثلاً ـ در ظرف یک ساعت ده صفحه مى توانم بنویسم، ولى اگر این طور بنویسم یازده صفحه مى نویسم. این قدر دقت داشتند که از عمرشان چگونه استفاده کنند.

     

    ط. نظم در کارها و پایدارى

    این وضع اقتصادى ایشان بود، آن هم امکانات و استفاده از منابع و نداشتن کتاب که گاهى باید عاریه بگیرند، و نداشتن همکار و همیارى که کمکى به ایشان بکند.

    با این وضع، به یاد ندارم که ایشان براى درس دیر آمده باشند. معمولاً درس اسفار ایشان صبح ها اول آفتاب بود. شاید قبل از بیشتر شاگردها، ایشان حاضر بودند. یک بار هم یادم نمى آید که ایشان تعطیل کرده باشند یا دیر آمده باشند. نظم در کار، صرفه جویى در وقت، کمبود امکانات مادى، نداشتن حمایت اجتماعى و معنوى و احیانا بى مهرى هایى که از بعضى اشخاص یا گروه ها نسبت به ایشان صورت مى گرفت، همه را تحمل کردند و این برکات را نصیب حوزه ها کردند. خداى متعال به ما نشان مى دهد که اگر کسى اخلاص داشته باشد خدا طور دیگرى به او کمک مى کند. نشان داد که با همه این مشکلات، ایشان دست تنها و با آن فقر و محدودیت ها، توانستند کتابى بنویسند که امروز در عالم اسلام، هر محققى بخواهد درباره یک موضوع اسلامى تحقیق کند از تفسیر المیزان بى نیاز نیست. در اندک مدتى، این کتاب به چند زبان خارجى ترجمه شد. علاوه بر انگلیسى و اردو، حتى به زبان اندونزیایى در اندونزى ترجمه شده است.

     

    پیشینه وضعیت تدریس تفسیر المیزان در حوزه علمیه

    کار ایشان اثرش این شد که در حوزه هاى علمیه، اصلاً تفسیر قرآن یک موضوع اصلى براى برنامه درسى شد، که قبلاً سابقه نداشت. ابتدایى که بنده به قم آمدم یکى از هم مباحثه هایى هایمان گفت: روز پنج شنبه برویم درس تفسیر. گفتم: مگر تفسیر درس هم مى خواهد، خودمان برویم مطالعه کنیم. گفت: حالا یک جلسه بیا! آن یک جلسه همان بود که رفتیم و چنین شد که شد. منظور این است که اصلاً کسى تفسیر قرآن را به عنوان مطلب درسى تلقّى نمى کرد. خدا رحمت کند مرحوم میرزاابوالفضل زاهدى را که در مسجد امام حسن عسکرى علیه السلام درس تفسیر مى گفتند. همان عوامى که مى آمدند پشت سر ایشان نماز مى خواندند در درس تفسیر ایشان هم شرکت مى کردند. موقعیت درس تفسیر در حوزه هاى علمیه در همین حد بود. البته مرحوم زاهدى شخصیت بزرگى بود، ولى موقعیت درس طورى بود که بعد از نماز در مسجد، ایراد مى شد. در شهرهاى دیگر هم کمابیش به همین صورت بود. در شهر خود ما (یزد) یادم هست بچه که بودیم بعضى بزرگان بودند که بعد از نماز صبح، یک ربع، بیست دقیقه تفسیر قرآن مى گفتند؛ مثلاً از تفسیر صافى بخشى را مى خواندند.

    به هر حال، هیچ سابقه نداشت در طول تاریخ حوزه هاى علمیه که درس تفسیر به عنوان یک درس رسمى مطرح شود و کسانى وقت بگذارند، مطالعه کنند، بنویسند، یادداشت بردارند، تحقیق کنند و بعد کار به جایى برسد که یک رشته تخصصى بشود و براى این منظور، مدرسه اى اختصاص داده شود، فضلایى در این زمینه دوره تخصصى ببینند، و کار بکنند. اینها همه از برکات اخلاص یک مرد خدا بود. اما این کار اکنون به چه صورتى انجام مى گیرد؟

     

    لزوم توجه هماهنگ به مزایا و کاستى ها

    علاقه اى که ما به شخص آقاى طباطبائى و به تفسیر المیزان داریم یک محبت کور نیست؛ مثلاً، چنان نیست که آدم وقتى به یک شخص علاقه پیدا مى کند، مصداق حب الشى ء یعمى و یصم باشد و دیگر هیچ نقطه ضعفى در او نبیند و او در حکم معصوم باشد. غیر از حضرات معصوم علیهم السلام امکان اشتباه، ضعف و قصور براى همه وجود دارد؛ هیچ استثنایى هم ندارد. فقط حضرات معصوم علیهم السلامهستند که خداوند آنان را برگزیده و از هر لغزش و خطایى مصون داشته و خود متصدى تربیتشان شده است.

    ما اگر از محسنات کارهاى آقاى طباطبائى و از جمله تفسیر المیزان صحبت مى کنیم ـ و جا دارد که عاشقانه هم صحبت کنیم ـ معنایش آن نیست که ادعا کنیم هیچ قصورى وجود ندارد و اشتباهى نشده است. بالاخره، کار انسانى بدون قصور نمى شود، و جا دارد کسانى که در مطالب تعمق دارند، نیم نگاهى هم داشته باشند که اگر در جایى اشتباه، قصورى، سهوالقلمى پیش آمده است، یادداشت کنند و به صورت مناسبى ـ اگر جزئى هست ـ اصلاح شود، و اگر از مباحثى است که احتیاج به تحقیق دارد، کسانى متصدى آن تحقیقات بشوند و نواقص را تکمیل کنند.

    متأسفانه کسانى که ضعف اخلاقى دارند وقتى دل باخته چیزى مى شوند دیگر هیچ نقطه ضعفى را نمى توانند تحمل کنند و همه اشتباهاتى را هم که وجود دارد، توجیه مى کنند. نقطه مقابلش هم کسانى هستند که همیشه عینک سیاه به چشم مى زنند و اصلاً دنبال این مى گردند که جایى نقطه ضعفى پیدا کنند. در زمان حیات ایشان هم چنین چیزى اتفاق افتاد که آن هم داستانى دارد. گاهى دیده مى شود کسانى که اشخاص معروف و مقبولى هم هستند اگر در جایى اشتباهى به نظرشان مى رسد، اعم از اینکه واقعا اشتباه باشد یا به آنها اشتباه رسیده باشد، روى آن متمرکز مى شوند و آن را برجسته مى کنند. وقتى از تفسیر المیزان صحبت مى شود چند نکته اش را یاد مى کنند که فلان جا ـ مثلاً ـ ممکن است این اشتباه باشد. اگر این گونه باشد پس ما شکر کدام نعمت خدا را مى توانیم بجا بیاوریم؟ در این عالم، کدام نعمتى است که همراه با نوعى ضعف و قصور نباشد؟ عالى ترین نعمت هایى هم که خدا در این عالم آفریده است ضعف هایى دارد. خود خدا آن را این گونه قرار داده است. لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ (بلد: 4). همه نعمت هاى خدا در کنارش ضعف ها و قصورهایى هست. اگر آدم همیشه به نیمه خالى لیوان نگاه کند و نیمه پر را نبیند، هنرى نکرده است. آدم عاقل نیمه پر را نگاه مى کند. اگر نیمه خالى هم هست، اگر هنر دارد سعى کند آن را پر کند. اما اینکه آدم بگردد، فقط ببیند کجا عیبى وجود دارد، و کجا لکه اى هست، کار عاقلانه اى نیست، بلکه نوعى کفران نعمت الهى است. چنین ناسپاسى درباره همه شخصیت هاى برجسته علمى و سیاسى دیده مى شود؛ حتى نسبت به شخص امام خمینى قدس سرهبعضى این طور قضاوت مى کنند. البته هیچ کدام از ما معتقد نیستیم که حضرت امام معصوم بود. معصومان دوازده نفر بودند. ولى این معنایش آن نیست که هر کسى هر چه به ذهنش رسید، بى ادبانه مطرح کند و بگوید اینجا حضرت امام اشتباه کرده است. ما وظیفه مان این است که برویم نقطه هاى مثبت را یاد بگیریم، بشناسانیم، دیگران را تشویق کنیم آنها را دنبال کنند و اگر جایى نقطه ضعفى هم هست، این لازمه زندگى این عالَم است. کدام انسانى است که از اول که آفریده شده، کامل بوده است؟ در طول زندگى، آدم به تدریج، کمالاتى پیدا مى کند و ضعف هایش کم مى شود، و غیر از معصومان علیهم السلامکسى بى نقص نمى ماند. خواستم این را در مقابل کسانى عرض کنم که گاهى بى مهرى هایى مى کنند. این حرف ها بى انصافى است. توصیه ما این است که آدم هاى منصف همیشه عینک سیاه به چشم نزنند. درست دقایق را ببینند، نه اینکه حقایق مکتوم بماند و برایشان سیاه جلوه کند.

    در پایان، از خداى متعال درخواست مى کنم که روح مقدس رسول خدا و ائمّه اطهار ـ صلوات اللّه علیهم اجمعین ـ را از کار شما و امثال شما شاد کند. قلب مقدس حضرت ولى عصر (عج) را از همه شما راضى کند. روح علّامه طباطبائى را هم، که یکى از ولى نعمت هاى حوزه علمیه هستند، از همه ما راضى کند.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1393) نکوداشت علّامه طباطبائى آیت‏اللّه علّامه مصباح، در دیدار با کمیته علمى همایش بین‏المللى اندیشه‏ هاى علّامه طباطبائى در تفسیر المیزان. فصلنامه معرفت، 23(7)، 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده)."نکوداشت علّامه طباطبائى آیت‏اللّه علّامه مصباح، در دیدار با کمیته علمى همایش بین‏المللى اندیشه‏ هاى علّامه طباطبائى در تفسیر المیزان". فصلنامه معرفت، 23، 7، 1393، 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1393) 'نکوداشت علّامه طباطبائى آیت‏اللّه علّامه مصباح، در دیدار با کمیته علمى همایش بین‏المللى اندیشه‏ هاى علّامه طباطبائى در تفسیر المیزان'، فصلنامه معرفت، 23(7), pp. 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده). نکوداشت علّامه طباطبائى آیت‏اللّه علّامه مصباح، در دیدار با کمیته علمى همایش بین‏المللى اندیشه‏ هاى علّامه طباطبائى در تفسیر المیزان. معرفت، 23, 1393؛ 23(7): 5-