اخلاق و عرفان اسلامي
اخلاق و عرفان اسلامي
استاد محمّدتقي مصباح
چكيده
در ادامه آيات مربوط به ويژگيهاي عبادالرحمن، در اين بخش، آيه 68 سوره فرقان مورد بررسي قرار گرفته است. اين آيه شريفه سه ويژگي سلبي آنان را متذكر شده است؛ اجتناب از شرك، اجتناب از قتل نفس محترمه و اجتناب از انحرافات جنسي.
شرك در اعتقاد، موضوع بحث اين آيه نيست. اما شرك در عمل و عبادت نيز مراتبي دارد كه شامل عبادت رسمي معبودهايي غير از خداوند، رياي در عبادت، و درخواست از غير او ميشود. هرچه به مراتب عميقتر پيش ميرويم، شرك خفيتر و امكان ابتلاي به آن بيشتر ميشود. توحيد اقتضا ميكند توجه استقلالي انسان به خداوند باشد، هرچند موحّد از ابزارها و وسايطي هم كه او قرار داده است، استفاده ميكند. شرك موجب حبط اعمال ميشود.
قتل نفس يكي از بزرگترين گناهان است، و در عين حال مواردي وجود دارد كه خداوند به خاطر مصالح مهمتري آن را تجويز كرده است. تفاوت ديدگاه اسلام با طرفداران اعلاميه حقوق بشر در همين نكته است كه اسلام احترام حيات انسانها را تابع اراده الهي ميداند.
در اسلام، ارضاي غريزه جنسي تنها از راه همسر قانوني و ملك يمين جايز است و ساير راهها انحراف و گناه به حساب ميآيد. براي مبتلا نشدن به اين گناه بزرگ، بايد از مقدّمات آن نيز، مانند نگاه حرام و...، هم اجتناب نمود. وظيفه مصلحان اجتماعي آن است كه زمينه وقوع گناهان و جرمها را در جامعه از بين ببرند.
كليدواژهها: عبادالرحمن، كبائر موبقه، شرك، قتل نفس، انحرافات جنسي، حبط.
مقدّمه
در چند جلسه گذشته، آيات آخر سوره فرقان را مطرح كرديم: «وَ عِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَي الْأَرْضِ هَوْنا وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَاما. وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدا وَ قِيَاما. وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَاما. إِنَّهَا سَاءتْ مُسْتَقَرّا وَ مُقَاما. وَ الَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَ كَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَاما.» (فرقان: 63ـ67)
در آياتي كه در جلسات قبل مطرح كرديم، پنج صفت براي عبادالرحمن ذكر شده بود. البته كاملاً روشن است كه اين آيات در مقام حصر اين صفات نيستند و انتخاب اين اوصاف به خاطر مقتضاي مقام بوده است. براي ما به درستي روشن نيست چه چيز موجب شده كه اين صفات بخصوص انتخاب شوند. البته احتمالاتي ميتوان داد، اما به جاي اينكه سراغ ظنّيات برويم، بهتر است سعي كنيم وقتمان را صرف يقينيات كنيم.
اولين صفت اين بود كه فرمود: «الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَي الْأَرْضِ هَوْنا.»عبادالرحمن كسانياند كه به آرامي و متواضعانه بر روي زمين راه ميروند. عرض كرديم كه ظاهرا اين نمادي است از روح تواضع، وگرنه صِرف اينكه راه رفتنشان اينگونه باشد، اما ساير رفتارهايشان متواضعانه نباشد قطعا مراد نيست، بلكه در راه رفتن، گفتن، نشستن، برخاستن، بحث، معامله، معاشرت با دوستان و نزديكان و خانواده و همه جا بايد اين روح تواضع در آنان باشد. نمادش، آنچه به چشم ديده ميشود و همه ميتوانند تشخيص بدهند همين است كه در راه رفتنشان تكبّر نميكنند؛ سر به زير، آرام و متواضعانه راه ميروند.
دوم، «إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَاما.»اين هم نشانهاي از حلم و خويشتنداريشان است كه وقتي افراد ناداني با آنها مواجه ميشوند و رفتار نابخردانه و جاهلانهاي انجام ميدهند، اينها خودشان را گم نميكنند و زود منفعل نميشوند، صبر و حلم و خويشتنداري دارند و در مقابل خطاب جاهلانه آنها، سخني با سلامت يا لفظ «سلام» و يا سخني همراه با نشانه روح سليم اظهار ميدارند. البته اين دو صفت خيلي به هم نزديك هستند كه آدم متواضع باشد و در مقابل سخن جاهلانه ديگران هم زود پرخاشگري و مقابل به مثل نكند. تواضع كمك ميكند كه انسان بتواند چنين حالتي داشته باشد.
سوم، «وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدا وَ قِيَاما.» از صفات عبادالرحمان اين است كه شب را تا صبح به عبادت ميپردازند؛ حالا اگر نگوييم تمام شب، دستكم بخش مهم و قابل توجهي از شب را به سجده و عبادت ميپردازند. خداوند به پيامبرش ميفرمايد: «قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلاً» (مزمّل: 2) پيداست چنين صفتي در كسي ظهور ميكند كه اهل نماز واجب است؛ روز هم نمازش را ميخواند. چنين نيست كه فقط شب تا صبح عبادت كند، بلكه اصل نماز و محافظت بر اوقات نماز و دوام نماز محفوظ است، اما نمادش اين است كه شب را تا صبح، يا ساعاتي از شب را، به عبادت خدا ميپردازد.
چهارم، از جمله صفاتي كه در اينجا برايشان ذكر كرده است، «وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَاما.»در آيه «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ...»(آلعمران: 190) روي هدفمند بودن خلقت تأكيد شده و نتيجه گرفته شده است كه «فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ.»يعني: آنها اهل تفكر درباره عظمت خلقت هستند و ميدانند كه خلقت سرسري، بيهدف و پوچ نيست. اين عالم حساب و كتابي دارد و از روي حكمت آفريده شده است. طبعا انسان هم، به عنوان يكي از كاملترين اين مخلوقات، يا به قولي، اشرف مخلوقات، او هم بيهدف آفريده نشده است. وقتي انسان بيهدف نبود ناچار به كار او رسيدگي خواهد شد و اگر لغزشي كرده باشد، كيفر خواهد ديد. آنچه خيلي نگرانكننده است اين است كه، انسان كاري كند كه مستوجب عذاب شود. به همين دليل، ميگويند: «فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ.» اينجا هم از قول عبادالرحمن ميفرمايد: «رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَاما. إِنَّهَا سَاءتْ مُسْتَقَرّا وَ مُقَاما.»
پنجم، در نهايت، آخرين صفت مثبتي كه ذكر فرموده اين است: «وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَ كَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَاما.»اين آيه اعتدال در مصرف را بيان ميكند. شايد بتوان گفت: در مصرف آنها، نمادي از روح اعتدال است، اما انسان بايد در همه چيز اعتدال داشته باشد. اينها صفات مثبتي بودند كه براي عبادالرحمن ذكر شدند؛ كارهايي كه بايد بكنند، و صفاتي كه بايد داشته باشند.
ويژگيهاي سلبي عبادالرحمن
پس از اين، به كارهايي ميپردازد كه نبايد بكنند. چند صفت از كبائر موبقه و از بزرگترين گناهان كبيرهاند. مؤمنان و عبادالرحمن نبايد اين صفات را داشته باشند.
6. اجتناب از شرك
«وَ الَّذِينَ لَا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَها آخَرَ وَلَا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَا يَزْنُونَ.» (فرقان: 68) سه صفت منفي را در اين آيه با هم ذكر كرده است:
اول، شرك است. مهمترين عنصر در تعاليم همه انبيا، مبارزه با شرك و دعوت به توحيد است: «وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ» (نحل: 36) اين سرلوحه دعوت همه انبياست. حتي قرآن از غير انبيا هم همين مطلب را نقل ميكند؛ مثل حضرت لقمان عليهالسلام ـ كه دقيقا نميدانيم پيغمبر بوده است يا نه. اگرچه ظاهر بعضي از دعاها اين است كه ايشان پيامبر بوده، ولي معروف است كه پيامبر نبوده و حكيم بوده است. به هر حال، قرآن كريم حضرت لقمان عليهالسلام را به عنوان يك بنده شايسته حكيم ياد ميكند كه به فرزندش موعظههايي فرموده ـ اول ميگويد: «يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ.»(لقمان: 13) پس اولين چيزي كه ما بايد از آن پرهيز كنيم و عبادالرحمن از آن پرهيز ميكنند، در مقام صفات سلبي، «شرك» است.
مراتب شرك
شرك يك وقت شرك در اعتقاد است؛ اينكه خالق عالم دوتاست يا ربّ عالم دو يا چند تاست. اين آيات ناظر به اينها نيست. «يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَها آخَرَ» مربوط به شرك در عمل است؛ به اصطلاح، شرك در عبادت و شرك در رفتار است. ممكن است كسي حتي از نظر اعتقاد، معتقد باشد كه خالق عالم يكي است، در اصل خلقت و اصل خالقيت، تعدّد و تكثّري وجود ندارد؛ اما همين شخص ممكن است به واسطه شبهات، عادات و رسوم، يا به خاطر شرايط خاص اجتماعي، در عمل، مبتلا به اين شرك شود كه البته مراتبي هم دارد: يكي اينكه رسما در مقابل معبود ديگري عبادت كند؛ مثلاً، به خاك بيفتد. بعد رياي در عبادت است كه مرتبهاي ديگر از شرك است. و يا اينكه در زندگي، اعتمادش به ديگران باشد؛ به جاي اينكه حوايجش را از خدا بخواهد، اميدش به ديگران باشد كه آنها كارسازي كنند؛ گويا خدا كارهاي نيست.
ما نيازهاي زيادي در زندگي داريم، چه نيازهاي طبيعي و چه نيازهاي رواني، وقتي احساس نياز ميكنيم سراغ اسباب و وسايلي ميرويم تا بتوانيم آن نيازها را تأمين كنيم اما براي تأمين آنها، كمتر سراغ خدا ميرويم. البته، اين معنايش آن نيست كه انسان اصلاً از اسباب استفاده نكند، فقط بنشيند دعا كند و بگويد: خدايا! خودت نياز مرا تأمين كن! اين خلاف حكمت الهي است. خداوند اين عالم را آفريده است تا از اسبابش استفاده شود و هزاران حكمت در اين است كه انسان با ابزارها، وسايط، و مردم سروكار داشته باشد؛ ولي كلام در اين است كه دل متوجه كجاست؟ اعتماد به كجاست؟
كاسبي صبح كه از خانه بيرون ميآيد و پايش را بيرون ميگذارد از ته دل ميگويد: بسم اللّه، خدايا به اميد تو. اما كسي هم هست كه براي كسب روزانهاش، هزار جور كلك ميزند، نقشه ميكشد، كلاه سر اين و آن ميگذارد، از اين چيزي ميخواهد، طمع به مال آن دارد، در بسياري از جاها هم به كارهاي مشتبه يا حرام مبتلا ميشود. سرّش اين است كه نيازش را از خدا نميخواهد؛ يا ـ العياذ باللّه ـ اصلاً ايمان ندارد، يا ايمانش آنقدر ضعيف است كه گويي ايمان ندارد.
من و شما هم كه طلبه هستيم، صبح كه از خواب بلند ميشويم، ميخواهيم درس بخوانيم يك وقت واقعا حالمان اينگونه است كه گويا با زبان حال، ميگوييم: خدايا، به من علم بده! خدايا، به من فهم بده! خدايا، وسايل تحصيل برايم فراهم كن! خدايا استاد خوب برايم برسان! خدايا، حجره خوب به من عطا كن! زبان حالمان اين است. اين طرف و آن طرف هم ميرويم، اما دلمان متوجه خداست، و از او ميخواهيم. اما يك وقت نه، هيچ يادمان نيست اصلاً خدايي هم وجود دارد؛ دلمان ميخواهد ملّا بشويم، اما به خاطر آنكه به ديگران فخر بفروشيم، تا در محيط خودمان، در ميان دوستان، و در شهر خودمان شهرت پيدا كنيم. دنبال اين هستم كه چيزي ياد بگيريم تا به رخ ديگران بكشيم، يا از آنها استفاده مادي به عنوان كسب مقام و احترام بكنيم. طبعا انسان براي اين چيزها به دنبال خدا نميرود. اينكه انسان براي تأمين حوايجش واقعا دلش متوجه چه كسي باشد مهم است. اگر در همه اينها متوجه خدا بود موحّد است، اگر نبود مبتلا به نوعي شرك است: «وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُشْرِكُونَ»(يوسف: 106)
بيشتر ايمانها همراه با شركند. در مرحلهاي انسان ايمان دارد؛ اما در مراحلي، اين ايمان اثري ندارد، انگار مشرك است؛ خواستههايش را از كسان ديگري ميخواهد، يادش نيست كه خدايي هم هست. از او بپرسند: چه كسي روزي ميدهد، ميگويد: خدا؛ اما در عمل، گويي خدا هيچكاره است و روزي دست ديگران است؛ آنها بايد كاري برايش درست كنند، سرمايهاي به او بدهند، كمكي بكنند، قرضي بدهند. اين مهم است كه آدم توجهش به كه باشد، دلش به چه اميد داشته باشد، وقتي هم كه از كسي چيزي ميخواهد چه كسي را صدا ميزند. ميگويد: خدايا به من روزي بده، يا در واقع، زبان حالش اين است كه آقاي رئيس! روزي مرا بده! حقوق مرا زياد كن! مشكل دارم، بدهكارم، قسطهايم مانده، نقشه ميكشم كلاه سر ديگري بگذارم تا درآمدي پيدا كنم، پولي به جيب بزنم؛ يا نه، معتقدم: «اللّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاء وَيَقَدِرُ.» (رعد: 26)
وقتي قارون با همه اموالش در زمين فرورفتند: «وَأَصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْا مَكَانَهُ بِالْأَمْسِ» (قصص: 82) آنها كه روز قبل آرزوي مقام و ثروت او را داشتند، به خود آمدند كه عجب! اين ثروتها چه شدند؟! گفتند: «وَ يْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء» (قصص: 82)؛ گويا خداست كه روزيها را بر هر كه بخواهد وسعت ميدهد. آنها ميگويند: «وَ يْكَأَنَّ اللَّهَ»؛ اما خود خدا ميفرمايد: (أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ.» (روم: 38)
اگر بخواهيم موحّد باشيم بايد اينگونه باشيم، و سعي كنيم به اين سمت برويم كه هميشه توجهمان به خدا باشد. در مقام تأمين نيازهايمان، دلمان متوجه خدا باشد؛ ديگران را اسباب بدانيم. حتي در مقام توسّل به اولياي خدا هم بايد توجه داشته باشيم كه آنها وسيلهاي هستند كه خود خدا از سر لطف و عنايتي كه به بندگانش دارد آنها را قرار داده است تا توجه آسانتر باشد و اين زمينهاي باشد براي رشدهاي ديگر و حكمتهاي زيادي كه در اين مسئله هست. ولي به هر حال، خداست كه آنها را قرار داده است. حتي خود پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله ـ كه دربارهاش ميفرمايد: «حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ»(توبه: 128) حرص و محبت و عشقي كه ايشان به هدايت مردم داشت و وقتي ميديد كساني هدايت نميشوند و گمراه ميگردند آنقدر غصهدار ميشد كه خدا ميفرمايد: «فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَي آثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفا» (كهف: 6)؛ گويا ميخواهي از غصّه جان بدهي كه چرا اينها ايمان نميآورند ـ اين محبت را از كجا آورده بود؟ خدا به او داده بود. محبت پيغمبر با آن همه عظمتش، قطرهاي از محبت خداست. اوست كه اين وسايل را قرار داده است.
بنابراين، در مقام توسّل هم بايد بدانيم كه اين دستگاه را خدا برقرار كرده و اينها نمونهاي از لطف خدا و مجراي فيض و رحمت او هستند، نه اينكه اهلبيت عليهمالسلاممغازهاي در كنار خدا باز كرده باشند! خدا هر چه بخواهد، به اين وسايل ميدهد، چه ما بدانيم و چه ندانيم. آنها كه معرفت پيدا كردهاند راه آنها را ميشناسند، از همان ميروند، به همان هم توجه ميكنند، منتها از نوع توجهي كه به سبب و وسيله ميشود، نه به هدف.
در آيه «وَالَّذِينَ لَا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَها آخَرَ»منظور چيست؟ بحثهاي تفصيلي درباره آن وجود دارد كه مناسب اينجا نيست تا به جهات فني و تفسيري و ادبي آن بپردازيم؛ اما به اجمال، به همين نكته اكتفا ميكنم كه اصل «توحيد» و مبارزه با شرك هدف بزرگي است و شرك اولين گناه كبيره است: «إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ.»(نساء: 48) بنابراين، انسان بايد خيلي متوجه باشد كه به شرك مبتلا نشود. البته شرك بيّن و شركي كه موجب نجاست و ارتداد ميشود روشن است. بايد سعي كنيم از چيزهايديگريكه مراتب خفي شرك است، هم بپرهيزيم.
7. اجتناب از قتل نفس
سپس يكي ديگر از كبائر موبقه را ذكر ميكند: «وَلَا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ.» پس از شرك به خدا، يكي از بزرگترين گناهاني كه بسيار خطرناك است، به زودي آمرزيده نميشود، و توبهاش هم مشكل است، «قتل نفس» است؛ انساني كه خداي متعال آفريده و به او حيات داده و تأكيد كرده است كه كسي نبايد متعرّض حيات او بشود. البته در مواردي اين قاعده كلي را خود خدا استثنا كرده است.
فرق ما با طرفداران اعلاميه حقوق بشر در همين است؛ آنها ميگويند: حق حياتْ مطلق است، هيچ استثنايي ندارد؛ هر كس مرتكب هر گناهي هم بشود نبايد كشته شود. از نظر آنها، مجازات اعدام به طور كلي، ممنوع است، اگرچه كسي هزاران جنايت كرده باشد. ولي در اسلام و در مكتب انبيا، اينگونه نيست. مواردي هست كه اين حق حيات سلب ميشود؛ از جمله در قصاص و حدودي كه در شرع مقدّس آمدهاند. به هر حال، آنجا كه خدا تجويز كرده نه تنها جايز، بلكه حتي مطلوب و مورد تأكيد هم هست. اقامه حدّ يكي از چيزهايي است كه در اسلام بر آن تأكيد و سفارش شده است؛ نبايد حدود خدا تعطيل شوند، اگرچه شروطي دارد كه در فقه بيان شدهاند. به اجمال ميدانيم كه قتل نفس و سلب حيات از برخي افراد در شرع جايز است، اين را خداوند در جاهايي تجويز كرده است؛ و به همين دليل فرمود: «حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ.» «الاّ بالحق» استثناست؛ يعني آنها كه خدا اجازه داده است متعرّض جانشان شوند. اما در غير موارد استثنا، اگر كسي سلب حيات كرد و كسي را كشت، بخصوص اگر مؤمني باشد، «وَ مَن يَقْتُلْ مُؤْمِنا مُتَعَمِّدا فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدا فيِهَا»(نساء: 93) اين يكي از بزرگترين كبائر موبقه است.
8. اجتناب از انحرافات جنسي
يكي ديگر از كبائر موبقه هم كه ضرورت دارد انسانها به آن توجه داشته باشند، مسئله انحرافات جنسي است. در آيات ديگري كه پيشتر در سوره مؤمنون و جاهاي ديگري اشاره كرديم به صراحت، حدّ و حدود استفاده از غريزه جنسي و راه ارضاي آن را مشخص كرده، ميفرمايد: مطلقا ممنوع است؛ «إِلَّا عَلَي أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ.»(مؤمنون: 6) راه اشباع غريزه جنسي فقط همين است و هيچ راه ديگري وجود ندارد: استفاده از همسر قانوني يا مِلك يمين. هر نوع ديگري باشد، با جنس موافق يا جنس مخالف، يا به هر صورت ديگري غريزه جنسي ارضا شود، ممنوع است. اين غريزه فقط بايد از راه استفاده از همسر قانوني انجام بگيرد. ملك يمين در زمان حاضر، موردي ندارد و در اين زمان، ارضاي غريزه جنسي فقط منحصر به ازدواج قانوني و شرعي است. اينجا فقط مسئله «زنا» را مطرح كرده و ساير موارد انحرافات جنسي را ذكر نكرده است. اين نشانه آن است كه در مقام حصر آنها نيست، به خاطر برخي حكمتها، بعضي از مصاديق ذكر شده، يا بعضي از حالات ذكر شده، به خاطر اينكه شيوع داشته، يا به خاطر اينكه آنها مورد بحث و سؤال بودهاند. به هر حال، در انتخاب اين عناوين حكمتي بوده است. ولي از مذاق شرع و از خود قرآن كريم استفاده ميشود كه انحرافات جنسي منحصر به اين نيست، حدّش را در جاي ديگر بيان كرده است.
به هر حال، اين سه گناه كبيره را خداوند هم ذكر كرده و بر آنها تأكيد نموده و شرك و قتل نفس و زنا را در رديف هم قرار داده است. سپس ميفرمايد: «وَ مَن يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ أَثَاما»؛ كسي كه مرتكب چنين كارهايي بشود، وبالش گردنگير او خواهد شد و به نتيجه سوء و عاقبت وخيمش خواهد رسيد. تفسير اين قسمت در آيه بعدي آمده و حاصل آن اين است كه با چنين كارهايي فضايل كامل نميشود، انسان شايسته نميگردد، و جزو عبادالرحمن به شمار نميآيد.
انسان بايد، هم افعال مثبتي را انجام دهد و بدانها اهتمام داشته باشد و صفاتي را كسب كند و هم بايد اهتمام داشته باشد كه حتما كارهايي را ترك كند.
حبط اعمال
اگر كسي هزاران عبادت كند، سالها ـ تمام عمرش ـ شبها را به نماز و عبادت و سجده بپردازد و روزهايش را روزه بگيرد ـ اگرچه در اين آيات اسمي از «روزه» برده نشده ـ و انواع خيرات را انجام دهد، اما يكي از اين كبائر موبقه را داشته باشد، تمامش «حبط» ميشود. اينها موجب ميشوند كه آن اعمال خير هم از بين بروند و آثارشان محو شود. البته بحث «حبط» در جاي خودش مطرح ميشود؛ اما فقط در مقام تفسير و بيانش ـ في الجمله ـ ميگوييم: قدر متيقن اعمالي كه آثار اعمال خوب را از بين ميبرد «شرك» است. كسي كه شرك بورزد، تمام اعمالش «هباءً منثورا» ميشود ـ اگرچه هفتاد سال عبادت كرده باشد ـ شرك مثل آتشي است كه شخص در انباري بيندازد و تمام آن را بسوزاند. بعضي اعمال تأثيرشان نسبت به حالات و ملكات و روح انسان اينگونه است كه تمام دارايياش را آتش ميزند.
ضرورت اجتناب از مقدّمات حرام
ما بايد سعي كنيم چيزهايي را كه قرآن خيلي روي آنها تأكيد ميكند جدّي بگيريم. جدّي گرفتن گناهان به اين است كه از مقدّماتشان پرهيز كنيم، و برايشان حريم قايل شويم. فرض كنيد اگر ميخواهيد از كنار درّه هولناكي عبور كنيد، و به شما ميگويند جاي لغزندهاي است، بخصوص وقتي باران و برف آمده باشد، اگر لب پرتگاه برويد خطرناك است و ممكن است سقوط كنيد! به رانندگان سفارش ميكنند در موقعي كه جاده لغزنده است، بخصوص در جادههاي باريك و كوهستاني و شيبدار احتياط كنيد! اگر اين هشدارها را جدّي گرفت و تا آنجا كه ممكن است از لغزشگاه و پرتگاه فاصله گرفت، محفوظ ميماند. در حديث آمده است: «و من حام حول الحمي اوشك ان يقع فيه»1 حركت لب مرز فاصلهاي با سقوط ندارد؛ اگر غفلتي كند فورا ميافتد. به همين دليل، در گناهاني كه از كبائر موبقه هستند، بايد حواسمان جمع باشد كه احتياط كنيم.
قرآن كريم در مواردي، احتياطش را هم تأكيد كرده است تا ما به آن كبائر موبقه مبتلا نشويم؛ پيشاپيش واسطههايش را هم منع كرده و آنها را هم تحريم نموده است تا مبادا اين كارها را مرتكب شويم؛ يعني براي اينكه به آن كبائر مبتلا نشويم، مقدّمات آنها را هم به عنوان گناه ديگري مشخص كرده است، اما نه به گونهاي كه در سطح كبائر موبقه باشد؛ از جمله درباره همين مسئله انحرافات جنسي، از اول فرموده است: بايد مواظب چشمت باشي؛ «قُل لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ.»(نور: 30) اين بيان به خوبي نشان ميدهد كه اين حكم مقدّمه آن فعل است. براي اينكه بتواني از فسادهاي جنسي در امان باشي، چشمت را نگهدار. خود نگاه به نامحرم هم تحريم شده است؛ ولي اين مقدّمه است تا به عوارض بعدي مبتلا نشويم. البته خودش حرام است و گناه خودش را دارد، منتها گناه صغيره است؛ اگر تكرار نكند، زود قابل آمرزش است.
اينگونه دستورات الهي ارشادي هستند تا مواظب باشيم و بهتر بتوانيم به سعادت خودمان نايل شويم. اگر انسان از اول ـ بخصوص اوايل جواني كه آسان است و مشكل نيست ـ سعي كند چشمش را كنترل كند، از بسياري از اين مفاسد در امان ميماند. اگر شرايط اجتماعي به گونهاي باشد كه انسان از اين گناهان مصونيت پيدا كند، سعادتمند خواهد شد.
اينكه گفتهاند: زنان در برابر مردان حجاب داشته باشند، يا مردان در مقابل زنان حجاب داشته باشند، و حتي در برابر همجنس خود ساتر عورت داشته باشند و قسمتي از بدنشان را كه فتوا داده شده، واجب است بپوشانند و حتي بعضي اندامهايي از بدن را كه عورت نيست، مستحب است بپوشانند به همين دليل است تا انسان از وساوس شيطاني دور باشد. بنابراين، كساني كه مصلح جامعه هستند بايد شرايطي فراهم كنند كه اشخاص از اين مفاسد دور بمانند، وگرنه وقتي قدم به قدم به گناه نزديك شدند و گفتند اين مهم نيست، اين عيب ندارد، اين گناه كوچك است، آن مشتبه است، به تدريج، لب پرتگاه كه رسيدند، ديگر نميتوانند جلوي خود را بگيرند. بنابراين، بايد به اينها توجه داشته باشيم و اينها را سهل نگيريم.
فرهنگ عمومي دنيا، و فرهنگ الحادي، ممكن است چيزهايي را بپسندد، اما اين دليل نميشود كه ما هم آنها را بپذيريم. ما بايد از آموزشهاي قرآني استفاده كنيم؛ همين تعاليمي كه قرآن مجيد بدانها تأكيد نموده و بسياري از مطالب ديگر كه ائمّه اطهار عليهمالسلامبراي ما بيان نمودهاند كه بايد از آنها هم استفاده كنيم. اما آنها كه در متن قرآن آمده، پيداست كه مورد توجه خاص بودهاند، انشاءاللّه خداوند به ما توفيق دهد كه از اينها استفاده كنيم؛ و به مسئولان هم توفيق دهد كه شرايط اجتماعي را طوري فراهم كنند كه جوانانمان از گناه مصونيت يابند.
1ـ هر كس گرد قرقگاه منطقه ممنوعه بگردد، ممكن است وارد آن شود. (اشاره به حديث نبوى. ر.ك. محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 20، ص 127، ح 50، ب 12.)