معرفت، سال چهارم، شماره اول، پیاپی 12، بهار 1374، صفحات 22-

    اخلاق و در عرفان اسلامی

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی / *استاد - ریاست محترم مؤسسه / marifat@qabas.net
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    اخلاق و در عرفان اسلامی

    استاد مصباح یزدی

    اشاره

    محور بحث، سیر و سلوک در اسلام است. با توجه به مطالبی که قبلاً بیان شد، دانستیم که حقیقت سیر و سلوک الی الله، چیزی جز بندگی کردن نیست و مراحل مختلفی که برای سیر و سلوک تصور می شود و یا بزرگان گفته اند، چیزی بیش از معرفی مقاطعی از درجات بندگی نیست. بندگی از اینجا شروع می شود که انسان تصمیم می گیرد از خدای متعال اطاعات کند و اراده خود را در اراده خداوند فانی نماید و استقلال اراده را از خویش بگیرد. اینک آخرین قسمت از این مجموعه از سخنرانی ها را پی می گیریم.

    سیر و سلوک

    اولین مرحله بندگی، در مقام عمل این است که انسان تقوا را به دست آورد. به این طریق که همه واجباتی را که متوجه او هست انجام دهد و همه محرمات را ترک کند. در مقام سیر و سلوک، مراحلی وجود دارد که همه سالکان در آنها شریک اند، یعنی اموری در موفقیت انسان برای گذراندن این مراحل وجود دارد که اگر به آنها توجه داشت باشد و از ؟آنها استفاده کند، در تحقق بخشیدن به شرایط بندگی، موفق است. این اموری عبارتند از »مشارطه« »مراقبه« و محاسبه«.

    انسان صبح که از خواب بر می خیزد، باید اندکی تأمل کند که خداوند متعال، امروز حیات جدیدی به من عطا فرموده و سرمایه جدیدی در اختیارم گذاشته است. ممکن بود که به هنگام خواب، از دنیا بروم » الله توفی الا نفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها« (زمر: 42) هنگام خواب، خداوند همه روحها را قبض می کند، اما کسانی که هنوز اجلشان فرا نرسیده است، روحشان را دوباره بر می گرداند. باید توجه داشت به این که بیدار شدن از خواب، نعمتی است از سوی خدا و سرمایه جدیدی است که در اختیار او گذاشته است که با این سرمایه میتواند سعادت دنیا و آخرت را برای خود کسب کد و یا خسارت و شقاوت دنیا و آخرت را به دست آورد. پس از آن که در این باره تأمل کرد، باید با نفس خود شرط کند که اصطلاحاً به آن »مشارطه« می گویند.

    به اعتبار همین شرط کردن و قرار داد بستن است که در طول آن روز از همه گناهان پرهیز می کند و تمام واجبات را به جا می آورد. گویی نفس انسان, مانند شریکی است که در مقابل او قرار گرفته است. سرمایه ای را به او می سپارد که با آن تجارت کند وبا او شرط می کند که باید با این سرمایه ای, سود به دست آوری و خسارت به بار نیاوری ! این قرار داد با نفس تاثیری روانی به دنبال دارد که انسان بتواند در طول روز, توجه بیشتری به انجام وظایف خود داشته باشد و دچار غفلت نشود.

    پس از «مشارطه » نوبت به «مراقبه » می رسد. مراقبه نیز اصطلاحی است که از روایات و ادعیه به دست می آید. در مناجات شعبانیه آمده است: «فاکنون لک عارفاوعن سواک منحرفا ومنک خائفا مرقبا». وقتی که با خود شرط کرد و تصمیم گرفت که از گناه اجتناب کند و کارهای واجب را انجام دهد و در طول روز, همواره مراقب نفس خود باشد, مانند صاحب کاری است که مواظب کارگرش هست تا کارها را درست انجام دهد. همه ما باید در طول روز, بر نفس خود, نظارت داشته باشیم تا مبادا لغزشی پیش آید و از جاده اطاعت و عبادت خدا انحراف پیدا کند.

    پس از مراقبه, »محاسبه« است. انسان به هنگام شب که می خواهد بخوابد, باید لحظه ای درباره رفتار روزانه اش فکر کند و یک یک کارهایی را که از صبح تا آن زمان انجام داده است, به یاد آورد و از نفس خود, حساب بکشد, مانند صاحب سرمایه ای که از عامل مضاربه یا شریکش حساب می کشد. باید به کار همه اعضا و جوارحش رسیدگی کند که آیا وظایفشان را به خوبی انجام داده اند یا از آلان تخلف کرده اند ؟

    اگر همه در خط بندگی بوده اند, خدا را شکر کند که چنین توفیقی به او داده است که یک روز را به اطاعت او بگذارند و اگر تخلف کرده و لغزشی داشته اند, استغفار کند و تا دیر نشده است, آن را جبران نماید. در روایات آمده است که وقتی نوشتن اعمال او هستند, مدتی صبر می کنند, اگر توبه کرد, چیزی نمی نویسند و اگر توبه نکرد, آن گاه خطایش را ثبت می کنند. به هر حال, اگر لغزشی از او سر زده است, باید همان شب استغفار کند. اگر واجبی را ترک کرده است, قضایش را به جا آورد. اگر حق کسی را تضییع کرده است, آن را جبران کند و حسابش را تصفیه نماید.

    این سه امر, یعنی تصمیم در آغاز روز, نظارت در طول روز و محاسبه آخر شب, در تمام مراحل سیر و سلوک وجود دارد, اما مراتب و شدت و ضعفشان فرق می کند که به آن اشاره خواهیم کرد. پس اولین مرحله, مواظبت بر انجام واجبات و ترک مرحمات است. در این مرحله, لزومی ندارد که خیلی به مستحبات بپردازد. باید باید اهتمامش بر این باشد که واجبات را خوب انجام دهد و گناه و لغزشی از او سر نزند, البته این بدان معنا نیست که همه مستحبات را ترک کند, بلکه می تواند مستحباتی که به آنها عادت کرده و یا انجام شان راحت است, به جا آورد. مهمترین مساله در مرحله مراقبه, این است که انجام واجبات و ترک محرمات را درست رعایت کند تا ملکه تقوا برایش حاصل شده و دیگر انجام تکالیف واجب و همچنین ترک گناهان برایش عادت شود. این طور نباشد که برای ترک هر گناهی نیاز به تامل و تصمیم گیری باشد.

    روی این مرحله که البته همه مومنان می بایست آن را پشت سر بگذارند و مقدمه ای است برای سیر عرفانی, تاکید فراوان شده است, هم در روایات و هم در کلمات بزرگان علم اخلاق و عرفان. تا زمانی که انسان به گناه مبتلاست, هر سعی و کوششی در راه عبادت خداوند, چندان تاثیری برای او نخواهد داشت و درست مانند جیب سوراخی است که هر چه پول درون آن می ریزند, از آن سوراخ بیرون می ریزد. گناهان اعمال را از بین می برند. اخلاق بد و رذیله, مثل حسد, کینه و سوءظن, ایمان را ذوب می کنند. »ان الحسد یاکل الایمان کما تاکل النار الحطب«.

    در روایات داریم کسانی که به گناه غیبت یا بعضی گناهان دیگر مبتلا هستند, اگر گناهی از آنها سر بزند, تا چهل روز عبادت آنها قبول نمی شود, البته اسقاط تکلیف می شود و نباید آن را قضا کند, اما به مرحله قبول نمی رسد و تاثیری که باید در روح داشته باشد, نخواهد داشت. رعایت تقوا و انجام واجبات و ترک محرمات, شرط موفقیت در مراحل بعدی سیر و سلوک نیز هست.

    پس از این که ملکه تقوا در این حد حاصل شد, نوبت به مرتبه ای بالاتر از مراتب مراقبه می رسد. تا کنون سعی او بر این بود که واجبات را انجام دهد, اما در این مرتبه, سعی می کند که مشتبهات را ترک کند. مشتبهات کارهایی هستند که انسان یقین به گناه بوده آنها ندارد, ولی مشتبه به گناه هستند, یعنی در معرض آلوده شدن به گناه است. ممکن است در آغاز, چون یقین ندارد, تکلیفی هم برای اجتناب از آن نداشته باشد, اما پس از انجام عمل متوجه می شود که کاری حرام انجام داده است. بنابراین, مرحله بعد, اجتناب از مشتبهات است و مرحله بعد, این که مقداری از مستحبات را هم انجام دهد و نیز بعضی از مکروهات را ترک کند.

    البته باب مستحبات بسیار وسیع است و اگر انسان تمام شبانه روز را به انجام مستحبات مشغول باشد, باز از عهده انجام همه آنها بر نمی آید. علاوه بر این امروز که کشور اسلامی ما نیاز به سازندگی دارد, آن قدر تکلیف واجب بر عهده ما هست که نوبت به مستحبات نمی رسد, اما مستحباتی هم هستند که مزاحمتی با کارهای واجب ندارند, مثلا, خوانده نماز در اول وقت, مستحبی است که بسیار بر آن تاکید شده است. خواندن نماز در اول وقت, زمانی بیش از زمان خواندن نماز در آخر وقت نیاز ندارد. این از بزرگترین مستحبات است. یکی از بزرگان و اساتید علم اخلاق فرموده بود که اگر کسی تعهد کند که نمازهای واجبش را در اول وقت بخواند, من ضمانت می کنم که به مقامات بسیار عالی در عرفان نایل شود. یکی دگر از این مستحبات, رعایت حضور قلب در نماز است. این مستحبی است که وقت اضافی نمی خواهد, اما کیفیت عبادت را صد چندان می کند.

    یکی دیگر از این مستحبات, رعایت ادب در حضور پدر و مادر است. در میان بزرگان کسانی بوده اند که تا پدر و مادرشان اجازه نمی دادند, در حضور آنان نمی نشسته اند. اینها مستحباتی نیز هستند که وقت می برند. چقدر خوب است که انسان با استاد و مربی اخلاق خود درباره انتخاب این مستحبات مشورت کند و از میان مستحبات فراوانی که وارد شده است, از قبیل تلاوت قرآن, نوافل یومیه بخصوص نافله شب, بعضی از اذکار مخصوصا تسبیحات اربعه و ذکر شریف »لا اله الا الله« دعاهای ایام, دعاهای اوقات صبح و شام, دعاهای هفتگی و امثال اینها خوب است, ولی ممکن است به تناسب حال اشخاص, بعضی از آنها رجحان و اولویت داشته باشند.

    آنچه که مهم است و در روایات شریفه نیز بر آن تاکید شده, این است که اگر یک برنامه عبادی برای خود قرار دادیم, بر انجام آن مداومت داشته باشیم که در غیر این صورت, آن اثری را که می بایست داشته باشد, نخواهد داشت. در اصول کافی روایات متعددی نقل شده که بر مداومت بر عمل عبادی گرچه کم باشد, تاکید می کنند. روایاتی به این مضمون: »المداومه علی العمل القلیل خیر من العمل الکثیر«.

    خلاصه این که آنچه در سیر و سلوک بر آن تاکید شده این است که در ابتدا باید برنامه هایی انتخاب شود که آسان و مداوم باشد. این گونه نباشد که عملی را دو روز انجام دهد و روز بعد نتواند آن را ادامه دهد. باید آن عمل در آید. نشانه ملکه شدن هم این است که اگر اتفاقا آن عمل ترک شد, ناراحت شود. از رسول اکرمr: نقل شده است که فرموده اند: »عمل خیر باری مومن عادتی خاص می آورد. به گونه ای که اگر یک روز آن عمل را انجام ندهد, ناراحت می شود و گویا چیزی را گم کرده و یا مرتکب گناه شده است«.

    تا این جا سخن درباره عمل بود که چه کارهایی را انجام و چه کارهایی را ترک کنیم. پس از این, نوبت به مرحله ای بالاتر می رسد که البته این مرحله نیز با مشارطه, مراقبه و محاسبه توام است. در این مرحله بیشتر توجه انسان باید به قلب و نیات قلبی باشد. زمانی که روح و جسم انسان, در راه انجام واجبات و ترک محرمات تقویت شدند, به گونه ای که هیچ گاه از هیچ عضوی انحراف و لغزشی سر نزد و تقوا به صورت ملکه در آمد, در حقیقت, تازه سیر عرفانی از این جا شروع می شود, زیرا آنچه که مربوط به عمل است و از انسانهایی هم که در معرفت, بسیار ضعیف اند, صادر می شود.

    آنچه که بیشتر جنبه عرفانی دارد, اعمالی قلبی انسان اعمال خود را به نیت خالص, مزین کند. این را باید از واجبات شروع کند و تلاش کند که در هیچ یک از واجباتی که انجام می دهد, شائبه ریا نباشد, نخواسته باشد به گوش دیگران برسد که او چنین عمل خوبی را انجام داده است. ریا به معنای خود نمایی است و سمعه آن است که گرچه عمل را دور از چشم دیگران انجام میدهد, اما از این که به گوش آنان برسد, خشنود شود و خوشش بیاید. باید از این آلودگیها پرهیز کند. باید تلاش کند واجبات را برای خدا انجام دهد و گناهان را نیز به خاطر خدا ترک کند نه به خاطر ترس از مردم.

    خلاصه باید نیت خود را در اعمال و ترک محرمات، خالص گرداند؛ البته این کاری است دشوار، اما شدنی. هر یک از مراحل سیر و سلوک، دشوارتر از مرحله قبل است، اما با الطافی که خداوند متعال نسبت به بنده اش دارد، آسان و گوارا خواهد شد. اگر انسان در مراحل اولیه، استقامت کند و از امتحانها سر بلند بیرون بیایید، خداوند چنان سرور و لذتی به او عطا می کند که اگر یک روز، کار پسندیده ای از او ترک شود، بسیار ناراحت و دلگیر خواهد شد.

    برای اینکه انسان بتواند نیت خود را خالص کند، باید مقدماتی را فراهم کند و توجهاتی داشته باشد؛ زیرا نیت خود را خالص کند، باید مقدماتی را فراهم کند و توجهاتی داشته باشد؛ زیرا نیت خالص، چیزی نیست که هر گاه انسان بخواهد، بتواند فوراً آن را بدست آورد. کسی که دوست دارد پیش مردم، محبوب باشد و همه به او احترام بگذارند، خواه ناخواه در نیتش شائبه ای راه پیدا می کند. شخصی میت و اند در کارها نیت خالص داشت باشد که حب جاه نداشته باشد و برای این که از ریا و سمعه در امان بماند، باید تا آنجا که ممکن است، وظایفش را در خفا انجام دهد؛ البته در این جا در لغزشگاههایی نیز هست. بعضی وقتی که می خواهند عبادتشان را در خفا انجام دهند، دیگر در نماز جماعت حاضر نمی شوند. دلیلشان هم این است که می خواهیم نمازمان را در خلوت بخوانیم تا ریا نشود. اینها دامهای شیطان است. باید توجه داشت که دستورات شرع، دقیقاً مراعات شود. باید در نماز جماعت و نماز جمعه شرکت کرد. با این عذر که می ترسم ریا شود، نباید فریب شیطان را بخوریم و دستورات خداوند را زیر پا بگذاریم. بله، عبادتهایی مانند صدقه دادن را می توان از راههای مختلفی که دیگران متوجه نشوند، انجام داد و به مستمندان کمک کر، اما عبادتهایی را که جنبه اجتماعی دارند و تأکید شده است که به صورت جمعی انجام شوند، نباید به بهانه جلوگیری از ریا ترک کرد و در خلوت به جا آورد.

    یکی از دستور العملهایی که در این مرحله، بسیار مفید و کار ساز است، این است که سعی شود دل انسان، با خدا انس بگیرد. اگر ما کاری را برای ارضای تمایلات نفسانی مان انجام می دهیم، به این دلیل است که به آن کار لذت بخش مادی، علاقه تمایل داریم یا وقتی که کاری را به خاطر دوستمان انجام می دهیم، به این دلیل است که به او انس علاقه داریم. وقتی آنان می تواند کاری را برای این که خدا آن کار را دوست دارد، انجام دهد، که به جای این محبتها، محبت خدا را در دلش قرار دهد.

    در مناجات شعبانیه می خوانیم که: »الهی لم یکن لی حول فانتقل عن معصیتک الا فی وقت ایقظتنی لمحبتک« خدایا! من توانایی این که دست از گناه بردارم را نداشتم، مگر وقتی که تو دل مرا با محبت خودت بیدار کردی. آن وقت که پرتویی از محبت تو در دل من افتاد، اجتناب از گناه برایم آسان شد. اگر انسان بتواند عشق به خدا را در دلش زیاد کند، همه مشکلات و دشواریها برایش آسان می شوند.

    اگر انسان به خدا عشق پیدا کند، سحر خیزی نه تنها برایش دشوار نخواهد بود، بلکه به عنوان دیدار محبوب، لذت بخش خواهد بود. برای انسانی که به کسی عشق می ورزد، چه چیزی لذت بخش تر از این است که در خلوت با او بنشیند و با او سخن بگوید؟ اگر ذره ای از محبت الهی در دل انسان بیفتد, دیگر هیچ چیز برای او لذت بخش تر از این نیست که در سحرگاهان که همه چشمها در خواب است، همه درها بسته و همه چشمها در خواب است، همه درها بسته و همه جا خاموش است، راهی به سوی محبوب باز کند. برای این که محبت خداوند در دل انسان پدید آید، باید نعمتهایی را که خدا به انسان عطا کرده است، بشناسد و درباره آنها به تفکر بنشیند. میلیونها نعمتی که اگر یکی از آنها را انسانی به او عطا می کرد تا پایان عمر سپاسگزار او بود.

    خلاصه، شرط به وجود آمدن محبت پایدار، معرفت خدا و انس با او است. محبتهایی که میان دو انسان، پایدار می ماند، با یک برخورد و کی نگاه، حاصل نمی شوند؛ بلکه زمانی این محبت، پایدار خواهد شود که میان آنها انس به وجود آید.

    محبت خداوند هم کم و بیش در دل همه هست. چگونه می شود خدا را دوست نداشت؟ مگر او چیزی که دوست داشتنی نباشد هم دارد؟ هر چه که می تواند ملاک دوست داشتن باشد، در او به طور بی نهایت وجود دارد. پس برای این که جوانه های محبت در دل هر مسلمان رشد کند و پایدار بماند، باید با خدا انس بگیرد.

    چگونگی انس با خدا

    اما چگونه میت وان با خدا انس گرفت؟ باید سعی کرد که در تمام شبانه روز، گوشه ای از دل به او متوجه باشد.

    اگر انسان به مصیبتی دچار شود که او را غمگین و ناراحت کند، تا مدتها این حادثه، ذهن او را به خود مشغول می کند و حتی گاهی در خواب هم از خاطرش بیرون نمی رود و پس از مدتها که از آن واقعه می گذرد، هنوز گوشه دلش متوجه آن مصیبت خواهد بود. به هر کاری که مشغول می شود، آن حادثه جلوی چشمش حاضر می شود. چنین توجهی را می توان به طور اکتسابی و به وسیله تمرین نیز در خود ایجاد کرد. کسی که جذبه خداوند، اراده او را تسخیر می کند و بارقه ای از محبت خدا در دلش می تابد، خود به خود، همواره متوجه او است؛ البته کسانی هم که چنین جذبه ای برایشان ایجاد نشده است، می توانند تدریجاً و به وسیله تمرین، آن حالت را در خود به وجود آورند. تمرین آن نیز این گونه است که همواره توجه داشته باشد که در حضور خداست و خدا ناظر بر اعمالش است. از صبح که از خواب بر می خیزد، باید به خودش تلقین کند که خداوند همواره او را می بیند، گرچه او خدا را نمی بیند.

    پیامبر اکرمr به ابوذر فرمودند:»اعبد الله کانک تراه و ان لم تکن تراه فانه یراک«؛ به گونه ای خدا را عبادت کن که گویا او را می بینی و اگر تو خدا را نمی بینی, او تو را می بیند. توجه به این که خداوند ناظر بر اوست, نیاز به بر نامه ریزی و نشستنت در گوشهای و از همه کارها دست کشیدن ندارد. این توجه, مرتبه ای از مرحله »ذکر« و »توجه قلب « است که وقتی به حد ملکه رسید, کم کم انسان احساس می کند که دلش با خدا انس گرفته است و وقتی که انس گرفت, محبت خداوند در دل بیشتر شد, علاقه به عبادت و بندگی, خصوصاً خواندن نماز و دعا و مناجات هم زیاد می شود. به تلاوت قرآن مجید بیشتر علاقه مند می شود. آیا انسان میل ندارد که نامه محبوبش را بخواند؟ محبوبی که انسان از او دور است, برایش نامه ای نوشته است, چند بار آن را می خواند و هر وقت که فرصتی به دست آید, دوباره آن را بر می دارد و نگاه می کند و می خواند. قرآن هم کلام خداست, اثر او است. وقتی که محبت خدا در دل پدید آید, انسان بارها آن را با شوق می خواند.

    به هر حال, این مرحله از» مراقبه « به این صورت است که به وسیله تمرین, توجه قلبی به خداوند را در خود ایجاد کند و آن را به حد ملکه برساند. اگر این ملکه را در خود به وجود آورد, کم کم دریچه ای به سوی قلبش باز می شود و از طریق دل با خدا سخن می گوید. شاید برای همه ما این حالت پیش آمده باشد که وقتی انسان مشغول خواندن دعا یا نمازی هست, اگر حالت توجه و انسی به او دست دهد, برای یک لحظه احساس می کند که خدا را در مقابل خود می بیند و مستقیماً و بدون پرده دارد به او سخن می گوید با ممارست و تمرین می توان این حالت را در خود ایجاد کرد که گویی خدا را می بیند و با او مستقیماً سخن می گوید. اگر این حالت در انسان ته و جود آمد و تقویت ش, از این مرتبه از مراقبه می گذارد و به مرتبه ای بالاتر می رسد.

    با ایجاد حالت انس و پس از آن, شدت یافتن محبت و اشتیاق, کم کم حجابهای میان انسان و خداوند یک به یک از بین می روند. دیگر انسان با شوق و لذت به خدا توجه پیدا می کند و از این که حضور او را احساس می کند, مسرور می شود و اگر لحظهای غافل شود, مانند این است که از معشوقش جدا شده است. این جدایی برایش بسیار سنگین و غیر قابل تحمل می شود. چنین انسانی غفلت را گناه می داند و به خاطره آن استغفار می کند. استغفار اولیای خدا, استغفار از گناه نیست, بلکه همان طور که در ادعیه و مناجاتها وارد شده است, استغفار آنان به این دلیل است که احساس می کنند با این که در حضور خدا هستند، از او غافل شده اند. این غفلت را بزرگترین گناه می دانند. آنان از این که در محضر خدا کاری انجام می دهند که لازمه بعد مادی انسان و شرط زندگی مادی است و به همین دلیل مجبورند که گوشه ای توجه خود را به این امور معطوف دارند، احساس گناه و شرمندگی می کنند.

    البته اولیای الهی، هیچ گاه توجهشان به طور کامل به غیر خدا معطوف نمی شود، اما همین توجه جزئی را نیز برای خود، گناه تلقی می کنند و ناراحت اند از این که چرا نباید تمام توجهشان متمرکز در مقام ربوبیت باشد. به همین دلیل، گریه و استغفار می کنند.

    به هر حال، کسی که در این مرحله از سیر باشد که مراقبه اش، توجه به حضور خدا باشد، استغفارش نیز از این خواهد بود چرا لحظه ای از این توجه غافل شده است.

    اگر این مرحله به کمال برسد و توجهات قلبی، در ساحت قدس الهی متمرکز شوند، این جاست که از انوار الهی در دل انسان می تابد و او را از مراتب پست دنیوی به سوی مقامات عالی انسانی که همان قرب ربوبی است، می کشاند. آن گاه انسان، دیگر عبادت را با رنج و مشقت انجام نمی دهد، بلکه آن را به عنوان عرض ادب به پیشگاه محبوب خویش می داند و از آن لذت می برد و چنان غرق در این لذت میشود که همه لذتهای دنیا را فراموش می کند. چنین انسانی اگر بخواهد به حسب وظیفه، به بعضی از امور و لذتهای دنیوی بپردازد، برایش بسیار گران است. از این رو، فقط به خاطر امتثال امر خداوند به این امورمی پردازد نه به خاطر میل به آنها. تصور این حالت، برای ما مشکل است؛ مثلاً شخصی که در تابستان گرم و در بیابانی سوزان، ساعتها تشنگی را تحمل کرده است، اگر شربت گوارایی را در اختیارش بگذارند، چگونه ممکن است آن را به خاطر لذتش نخورد، بلکه به خاطر بخورد؟

    یا مثلاً گاهی حالاتی برای انسان جوان پیش می آید که اجتناب و خودداری از گناه، برایش کاری بسیار مشکل خواهد بود؛ مانند حالتی که برای حضرت یوسف در کاخ عزیز مصر پیش آمد. جوانی در بالاترین رشد، برومند، قوی، زیبا، در محلی خلوت، خود را نگه می دارد. این کار بسیار مشکلی است، اما کسی که دلش با محبوب بالاتری انس دارد و معشوق زیباتری سراغ دارد و دلش متوجه اوست، برایش خودداری، امری بسیار آسان است. وقتی که به آن معشوق توجه می کند، سایر جاذبه ها برایش هیچ است. برای او مسخره خواهد بود که کسی غذا را برای لذتش بخورد یا سایر کارهای دنیوی را برای لذت بردن انجام دهد. این کارها برای او مانند بازی های بچگانه است. چرا بزرگترها از بازی با اسباب بازی بچه لذت نمی برند؟ برای این که لذتهای بالاتری درک کرده اند.

    اولیای الهی وقتی که دلشان با خدا انس گرفت و تجلیات جمال او برایشان هویدا شد، از هیچ چیز غیر از جمال او لذت نمی برند.

    باز هم برای تقریب به ذهن، چاره ای نیست که از مسائل مادی مثالی بیاورم. اگر انسان در مجلسی نزدیک محبوب خود نشسته باشد، اما آن محبوب، در حجاب باشد و گاهی حجاب را از چهره خود بردارد و به دور از نگاه دیگران اشاره ای و اظهار محبتی به این شخص بکند، و به او بفهماند که من هم تو را دوست دارم، چه حالتی برای این عاشق به وجود می آید؟ می خواهد بال در بیاورد و پرواز کند. او دیگر لذت خوراک با سایر لذتها را احساس نمی کند و سرا پا غرق در لذت و همان اشاره محبوب می شود. خداوند متعال هم با دوستانش از این اشاره بسیار دارد، اشاره هایی که دیگران، آن را نمی بینند و درک نمی کنند. آنها نمی دانند که خداوند با دل دوستانش چه می کند. دوستان خدا هم این اسرار را فاش نمی کنند. ما به قیافه آنها نگاه می کنیم و گمان می کنیم که مشغول مطالعه کتاب یا تماشای باغ کوه و دریا هستند، اما تنها خودشان می دانند که چه می بینند. چنان از تماشای جلوه های محبوبشان سرمست می شوند که همه چیز را فرا موش می کنند.

    از خداوند متعال می خواهیم که شمه ای از این حقایق را در دلهای ما بتاباند و دلهای ما را از محبت خویش مالامال بفرماید و جایی برای محبت دنیا و بیگانگان در آن باقی نگذارد.

    والسلام

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1374) اخلاق و در عرفان اسلامی. فصلنامه معرفت، 4(1)، 22-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی."اخلاق و در عرفان اسلامی". فصلنامه معرفت، 4، 1، 1374، 22-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1374) 'اخلاق و در عرفان اسلامی'، فصلنامه معرفت، 4(1), pp. 22-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی. اخلاق و در عرفان اسلامی. معرفت، 4, 1374؛ 4(1): 22-