معرفت، سال سی و یکم، شماره سوم، پیاپی 294، خرداد 1401، صفحات 11-21

    قواعد تعامل مردم و حاکمیت از منظر نهج‌البلاغه

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    ✍️ حفیظ ‌الله فولادی وندا / استادیار گروه جامعه شناسی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه / hfooladi@rihu.ac.ir
    احمد عباسی‌فرد / استادیار گروه دانشگاه اسلامی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه / Aafard@rihu.ac.ir
    محمد نوحی / کارشناس ارشد علوم ارتباطات اجتماعی دانشکده صدا و سیما / Mnoohi1366@Gmail.com
    چکیده: 
    مسئله‌ی مقاله حاضر این است که آیا می توان برای تعامل میان آحاد جامعه و حکومت از میان گزاره های نهج البلاغه قواعد روشنی استخراج کرد؟ قواعدی که با کاربست و رعایت آنها، بتوان از خطر ابتلا به وضعیت جوامعی که با نادیده گرفتن قواعد تعاملی مطلوب، موجبات ذلت و خواری و بلکه سقوط خود را فراهم کردند، جلوگیری کرده و باعث عزت و سربلندی و ارائه الگویی برای جوامع امروزی شویم؟ در پاسخ به این مسئله، برای گردآوری داده ها، از شیوه کتابخانه ای و بررسی اسنادی و برای تجزیه و تحلیل داده ها، از روش توصیفی و تحلیل محتوایی گزاره های مستخرج، استفاده کردیم. نتایج این تحقیق در دو بخش قواعد ارتباطی حاکمیت با مردم، و قواعد ارتباطی مردم با حاکمیت ارائه شده که در بخش اول قواعدی همانند مسئولیت پذیری، انتقاد پذیری، رعایت اعتدال و انصاف در مواجهه با مردم، پرهیز از امتیازخواهی و... در بخش دوم قواعدی چون وفاداری نسبت به حکومت، خیرخواهی نسبت به حکومت در آشکار و نهان، اجابت خواسته های حکومت، و اطاعت از فرمان های حکومت اسلامی مطرح شده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Rules of Interaction between People and Governance from the Point of View of Nahj al-Balagha
    Abstract: 
    Abstract The present article deals with this question: is it possible to extract clear rules for the interaction between members of the society and the government from among the propositions of Nahj al-Balagha? Are there any rules by following which we can prevent the risk of getting into the situation of societies that, by ignoring the rules of favorable interaction, caused their own humiliation and downfall? How can we have dignity and pride and provide a model for today's societies? In response to these questions, library and document method were used to collect data, and the descriptive method and content analysis of the extracted propositions were used for data analysis. The results of this research are presented in two parts: rules on the interaction between the government and the people, and rules on the relationship between the people and the government. The first part includes rules such as being responsible, accepting criticism, maintaining moderation and fairness in dealing with people, avoiding favoritism, etc. The second part includes rules such as loyalty to the government, overt and covert benevolence towards the government, responding to the government's demands, and obedience to the decrees of the Islamic government.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
     
    ارتباط با ديگران ازيک‌سو، آن‌قدر براي انسان اجتماعي داراي ارزش بوده و مهم تلقي مي‌شود که براي نيل به آن، به‌ناچار مي‌بايست از شماري از خواسته‌هاي خود چشم‌پوشي كرده و پاره‌اي از حقوق و مزاياي فردي را در جهت نيل به امتيازاتي بيشتر و مفيدتر، فدا کند و از سوي ديگر، فقدان اصول و قواعدي براي اين ارتباط، تعامل انسان‌ها در حوزه‌هاي مختلف را دچار آسيب كرده و چه‌بسا افرادي به سوء‌استفاده از ديگران رو آورند. آسيب‌ها و سوءاستفاده‌‌هايي همانند افراط و تفريط، نقض اصول تعامل صحيح با ديگران، ترجيح منافع خويش بر ساير افراد، ظلم و ستم، استثمار و بهره‌كشي و... . بديهي است که چنين اموري زمينه‌ساز رواج هرج و مرج و در نتيجه بروز انواع ناملايمات و كشمكش‌ها در جامعه خواهد شد.
    بنابراين در هر جامعه‌اي ضروري است مجموعه‌اي از قواعد و اصول، متناسب با فرهنگ حاکم بر جامعه پايه‌ريزي شود تا براساس آنها، آحاد جامعه بتوانند به‌نحو مطلوب و قاعده‌مندي با يکديگر در تعامل باشند.
    ازجمله حيطه‌هايي که ضرورت دارد داراي قواعد مخصوص به‌ خود ‌باشد، عرصة ارتباط متقابل ميان مردم و حاکميت است. از منظر اسلام، مردم و حاکمان در قبال يکديگر موظف به رعايت مجموعه‌اي از قواعد و هنجارهاي تعاملي هستند که استمرار و استحكام جامعه در گرو رعايت آنها خواهد بود؛ به‌گونه‌اي‌که اگر هرکدام از مردم و حاکميت بر حسب اقتضاي موقعيت و جايگاهشان قواعد مربوط به‌ خود را رعايت نكنند و به هنجارهاي موردانتظار پايبند نباشند، جامعه از لحاظ سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي در معرض خطرهاي جدي قرار مي‌گيرد. آنچه در اين‌باره تاکنون با بررسي گزاره‌‌هاي موجود در نهج‌البلاغه مطرح شده، تأکيد بر لزوم رعايت حقوق و تکاليف ميان طرفين ارتباط، يعني مردم و حاکمان بوده است، و تحقیقی که بر استخراج و ارائه قواعد و اصولي تمرکز یافته باشد و به چندوچون تعامل ميان آنها بپردازد، مشاهده نشد. براين‌اساس ما در اين مقاله درصدديم تا روشن کنيم آيا قواعدي براي نحوه ارتباط ميان مردم و حاکميت مي‌توان از نهج‌البلاغه استنباط کرد؟
    با بررسي به‌عمل‌آمده مهم‌ترين تحقيقاتي که با اين پژوهش هم‌سويي دارند، عبارتند از:
    مقالة «گذري بر حقوق متقابل مردم و حاکم در جامعه علوي» (باقرزاده، 1379). در مقاله با عنوان‌هايي همانند منشأ مشروعيت حکومت علوي، اهميت حقوق حاکم بر مردم در جامعه علوي، اصل تقابل و تماثل حق و تکليف به نکاتي پرداخته شده که با آنچه در مقاله حاضر بدان‌ها پرداخته مي‌شود، متفاوت است و البته در ذيل عنوان حقوق حاکم بر مردم، مشابهت‌هايي در محتوا با اين مقاله ديده مي‌شود.
    مقالة «حقوق متقابل مردم و حکومت اسلامي از ديدگاه اميرالمؤمنين علي» (موسوي بجنوردي و صفايي، 1388). محتواي مقاله ناظر به بحث از حکم، حکومت، حق و تکليف بوده و حق را در ابعاد مختلف آن بررسي مي‌کند. در ذيل عنوان حقوق متقابل مردم و حکومت، به اصل تقابل و تماثل حق و تکليف در حکومت علوي اشاره شده و سپس با اشاره به حق نصيحت و خيرخواهي، حق آزادي در حکومت و ابعاد آن بررسي شده و در مجموع با آنچه در اين مقاله دنبال مي‌شود متفاوت است.
    مقالة «امام علي و حقوق متقابل مردم و حکومت» (معرفت، 1380). اين مقاله نيز دربرگيرنده مباحثي همچون حق و تکليف، منشأ حق، حقوق مردم بر حکومت و حقوق دولت بر ملت، مسئوليت در دو بعد حق و تکليف، بررسي آية شورا از منظر روايات، بررسي ملاک اعتبار رأي اکثريت و مصونت جماعت و اکثريت در قرآن، بحث از اينکه بيعت حق است يا تکليف، بيعت در عصر غيبت و تفقد از حال کارمندان متمرکز است.
    مقالة «الگوي تکريم مردم در تعامل سياسي از منظر نهج‌البلاغه» (جعفري و همكاران، 1395). همان‌گونه که از عنوان مقاله پيداست، محتواي آن به بررسي تعامل سياسي حکومت با مردم و ترسيم الگوي تکريم آنان اختصاص يافته است.
    مقالة «سبک تعامل امام علي با اقليت‌هاي مذهبي» (گل‌محمدي، 1396)، كه باز محدود به نحوه تعامل با اقليت‌هاي ديني در جامعه اسلامي است.
    در بررسي پيشينه مرتبط با اين تحقيق گو اينکه با عنوان‌هاي تحقيقي نزديک به‌عنوان اين تحقيق موارد ديگري ديده مي‌شود، ولي قريب به اتفاق آنها از جهت محتوايي با اين تحقيق متفاوت‌اند و بر بحث از حق و تکليف و مباني حقوق و ويژگي‌هاي حاکم و... تمرکز دارند. ازاين‌رو، تحقيقي که به قواعد ارتباطي ميان مردم و حاکميت با عنايت به ابعاد مختلف آن پرداخته باشد، يافت نشد و در نتيجه، تحقيق حاضر نسبت به آنها جديد بوده و تلاش دارد ابعاد اين قواعد را ميان حاکميت و عموم مردم نشان دهد.
    1. تعريف مفاهيم
    1ـ1. قواعد
    قواعد جمع قاعده است که در اصطلاح جامعه‌شناسي به آن دسته از هنجارها اطلاق مي‌شود که رعايت آنها توسط نهادهاي رسمي تضمين شده و متخلف از آنها سزاوار مجازات مي‌شود؛ هرچند در بسياري مواقع مفهوم قواعد به‌طور مبهم و يا با مفاهيم ديگر بالأخص با مفهوم ارزش به‌طور يکسان و مشابه به‌کار برده مي‌شود (رفيع‌پور، 1382، ص 187؛ نيز، ر.ك: صديق اورعي و همكاران، 1398، ص 66ـ80). ازجمله حوزه‌هايي که دين براي آن قواعد مشخصي تعريف کرده، چگونگي ارتباط متقابل حاکميت با مردم و مردم با حاکميت است. بر اين مبنا، حاکميت به‌عنوان مسئول خدمت‌رساني به آحاد جامعه در زمينه‌هاي مختلف اجتماعي، سياسي، فرهنگي، و اقتصادي، بايد با به‌کارگيري تمام توان خود، به ايفاي نقش بپردازد و از هرگونه اهمال و سستي بپرهيزد.
    2ـ1. تعامل
    انسان براي ادامه حيات خود ناگزير از كنشگري و ارتباط با ديگران است كه به آن عمل اجتماعي اطلاق مي‌شود. براين‌اساس، چنانچه اين عمل اجتماعي دوسويه باشد؛ يعني در مقابل رفتاري در مواجهه با ديگري، آن ديگري نيز به انجام عملي در ازاي اين رفتار بپردازد، تعامل اجتماعي رخ مي‌دهد. در اين مقاله، مراد از قواعد تعامل ميان مردم و حاكميت، اشاره به آن دسته از كنشگري‌‌هاست كه دوسويه بوده و هريك از مردم و حاكميت در مقابل همديگر مي‌بايست، به انجام كنش‌هايي بپردازند تا اين ارتباط تداوم يابد، وگرنه سرآغازي بر ترك ارتباط و افتراق از همديگر خواهد بود كه براي هر دو طرف ناپسند بوده و پيامدهايي را به دنبال مي‌آورد (صديق اورعي و همكاران، 1398، ص 24ـ36).
    3ـ1. حاکميت
    حاکميت در لغت به‌معناي حاکم بودن، مسلط بودن، و به‌طورکلي اعمالي است که دولت‌ها براي اِعمال قدرت و حل مسائلي که به حفظ نظم عمومي وابسته است، انجام مي‌دهند (معين، 1371، ص 334). بديهي است كه اعمال قدرت، سازوكارهاي خود را مي‌طلبد كه در قالب مجموعه قوانين مدون و نظام سياسي و حكومت حاكمان و كارگزاران، در راستاي تحقق اهداف حكومت متجلي مي‌گردد. آنچه در قواعد تعامل ميان مردم و حاكميت بيشتر مدنظر است، مجموعه اصول و قواعدي است كه فيمابين آحاد مردم و حاكمان نظام اسلامي، اعم از حاكم اسلامي و زمامداران و كارگزاران حكومتي به‌عنوان نمايندگان حاكم اسلامي در بخش‌‌هاي مختلف تقنيني، اجرايي، نظامي، قضايي و... مي‌بايست رعايت شود.
    2. قواعد تعامل مردم و حاکميت
    با توجه به جايگاه حاکميت و وظايف حاكم در جامعه از ديدگاه اسلام، حاکم و زمامدار جامعه اسلامي، بايد براساس مجموعه‌اي از قواعد و اصول مبتني بر احكام ديني، با مردم جامعه خود تعامل داشته باشد و با دغدغه‌مندي نسبت به اجراي دستورات ديني، با كمك نيروهاي وفادار و همراه، وظايف خود را انجام دهد. وقتي از شخص حاكم و زمامدار انتظار اين‌گونه باشد، از كارگزاران و وابستگان به حاكميت، به‌طريق اولي انتظار بيشتري است كه در تعامل با مردم، قواعد و اصول مزبور را رعايت كنند؛ از مردم نيز متقابلاً، انتظار مي‌رود كه به وظايف خود در قبال حاكم جامعه و نيز زمامداران حكومت اسلامي، عمل كنند.
    درواقع ميان مردم و حاکميت، حقوق متقابلي وجود دارد که حضرت امير آن را از بزرگ‌ترين حقوق الهي دانسته و مي‌فرمايد: «وَ أَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ ـ سُبْحَانَهُ ـ مِنْ تِلْكَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِي عَلَى الرَّعِيَّةِ، وَ حَقُّ الرَّعِيَّةِ عَلَى الْوَالِي، فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اللّهُ ـ سُبْحَانَهُ ـ لِكُلٍّ عَلَى كُلٍّ» (نهج‌البلاغه، 1379، خطبه 216)؛ و در ميان حقوق الهى، بزرگ‏ترين حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است؛ حق واجبى كه خداى سبحان، بر هر دو گروه لازم شمرد. امام آثار رعايت قواعد متقابل ميان مردم و حاکميت در جامعه را اين‌گونه بيان داشته و مي‌فرمايد: «فَإِذَا أَدَّتِ الرَّعِيَّةُ إِلَى الْوَالِي حَقَّهُ، وَ أَدَّى الْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ، وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّينِ، وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ، وَ جَرَتْ عَلَى أَذْلاَلِهَا السُّنَنُ، فَصَلَحَ بِذلِكَ الزَّمَانُ، وَ طُمِعَ فِي بَقَاءِ الدَّوْلَةِ، وَ يَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاءِ» (همان، خطبه 216)؛ و آنگاه كه مردم حق رهبرى را اداء كنند، و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزت يابد، و راه‏هاى دين پديدار و نشانه‏هاى عدالت برقرار، و سنت پيامبر پايدار گردد، پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حكومت اميدوار و دشمن در آرزوهايش مأيوس مى‏گردد. صرف‌نظر از وظايفي که حاکميت جامعه دربارة مردم عهده‌دار است که بايد در خيرخواهي، کوشش براي رونق و رفاه عمومي جامعه و نيز تعليم و تربيت و بالا بردن سطح آگاهي عمومي کوشا باشد، قواعد ارتباطي بايستي از سوي حاکميت و عوامل آن در تعامل با مردم مراعات شود، که با توجه به اهميت و نقش حياتي اين قواعد، آنها را در دو بخش مجزا مورد بررسي قرار ‌مي‌دهيم.
    برخلاف آن جوامعي که حکومت در آن براي حاکم و عواملش، وسيله‌اي براي رياست و سيادت دنيايي، ارضاي غرايز نفساني، برتري‌طلبي و انتقام از دشمنان و رقيبان است، در جامعه اسلامي حاکم، ولي امر و متصدي امور مردم بوده و مکلف به تکاليف الهي مهمي است که بيشترين بار مسئوليت را به دوش مي‌کشد و هرگونه سوء‌استفاده از جايگاه، توسط او مذموم و بلكه موجب سقوط وي مي‌شود.
    1ـ2. قواعد ارتباط حاکميت با مردم
    از ديدگاه نهج‌البلاغه مهم‌ترين قواعد ارتباطي که بايد از سوي حاکمان و کارگزاران در ارتباط با مردم مراعات شوند، عبارتند از:
    1ـ1ـ2. مسئوليت‌پذيري
    مسئوليت، به‌معناي مورد سؤال قرار گرفتن از سوي مردم است و مترادف با موظف بودن و يا متعهد بودن به انجام اموري است که با واژه‌هايي مانند: وظيفه، تکليف، تعهد و حق، تلازم دارد و هرگاه از حق صحبت به‌ميان مي‌آيد، تکليف و مسئوليتي هم در پي آن خواهد بود و با اثبات حق براي يک طرف، تکليف و مسئوليتي متوجه طرف ديگر خواهد شد (دهخدا، 1337، ج 34، ص ۴۴۷). عنصر اصلي در مسئوليت‌پذيري همان پاسخ‌گويي است؛ يعني اصالت دادن به حقوق ديگران. به اين معنا كه شما حق داريد و من تكليف. به همين دليل است كه از ديدگاه حضرت امير، مديريت‌ بايد به افرادي واگذار شود كه در بعد انديشه و عمل، اسلام را قبول داشته و تابع دستورات و فرامين الهي، سنت نبوي و ائمه معصومان باشند؛ حضرت در اين زمينه مي‌فرمايد: «فَقَدْ بَعَثْتُ إِلَيْكُمْ عَبْداً مِنْ عِبَادِاللّهِ... فَاسْمَعُوا لَهُ، وَ أَطِيعُوا أَمْرَهُ فِيمَا طَابَقَ الْحَقَّ... لاَ يُقَدِّمُ إِلاَّ عَنْ أَمْرِي؛ وَ قَدْ آثَرْتُكُمْ بِهِ عَلَى نَفْسِي لِنَصِيحَتِهِ لَكُمْ، وَ شِدَّةِ شَكِيمَتِهِ عَلَى عَدُوِّكُمْ» (نهج‌البلاغه، 1379، نامه ۳۸)؛ بنده‏اى از بندگان خدا را به‌سوى شما فرستادم... سخن او را بشنويد و فرمانش را در آنچه برابر با حق است، اطاعت كنيد... او جز به فرمان من بر كارى اقدام نمى‏كند، و يا باز نمى‏ايستد، و كارى را جلو يا عقب نمى‏اندازد. در فرستادن او به سويتان، شما را بر خود مقدم داشتم؛ زيرا براى شما خيرانديش و بر دشمنتان سرسخت است. همچنين امام در نامه 53 به نكته مهمي درباره مسئوليت‌پذيري اشاره مي‌كند كه: «وَ مَهْمَا كَانَ فِي كُتَّابِكَ مِنْ عَيْبٍ فَتَغَابَيْتَ عَنْهُ أُلْزِمْتَهُ»؛ اگر در دبيرانت ايرادى باشد و تو از آن غافل باشى تو مسئول آن خواهى بود. در توضيح اين كلام، در شرح پيام امام چنين آمده است: «اين همان چيزي است كه از آن به مسئوليت مشترك تعبير مي‌شود و اشاره به آن است كه تعيين مسئول براي هر كار سلب مسئوليت از مقامي بالاتر نمي‌كند؛ چراكه او بايد در عين تقسيم كار و مديريت‌ها، بر وضع مديران خود نظارت مستمر داشته باشد؛ همان‌گونه كه در دنياي امروز نيز چنين است كه اگر مديري در فلان وزارتخانه دست به كار خلافي زد وزير را احضار مي‌كنند و از او بازخواست مي‌کنند و به اين ترتيب درباره كارهاي مهم، نظارت مضاعف صورت مي‌گيرد و سبب استحكام برنامه‌‌هاي اجرايي حكومت خواهد شد» (مكارم شيرازي و ديگران، 1390، ج 11، ص 45). همچنين حضرت در خطاب به مالک اشتر، او را از هرگونه سستي و غفلت در رسيدگي به امور مردم برحذر داشته و مي‌فرمايد: «... وَ التَّغَابِيَ عَمَّا تُعْنَى بِهِ مِمَّا قَدْ وَضَحَ لِلْعُيُونِ، فَإِنَّهُ مَأْخُوذٌ مِنْكَ لِغَيْرِكَ. وَ عَمَّا قَلِيلٍ تَنْكَشِفُ عَنْكَ أَغْطِيَةُ الْأُمُورِ، وَ يُنْتَصَفُ مِنْكَ لِلْمَظْلُومِ» (نهج‌البلاغه، 1379، نامه 53)؛ ... و (بپرهيز) از غفلت از چيزى كه در خورِ توجه است و چشم همگان آن را مى‏بيند؛ زيرا آنچه را به خود اختصاص داده‏اى از تو مى‏ستانند و به ديگران مى‏سپارند، و ديرى نپايد كه پرده از كارهايت كنار رود، و داد ستمديده را از تو بستانند. به‌هرحال مسئوليت‌پذيري حاکمان و کارگزاران جامعه، نتايج مهمي را به دنبال دارد که مهم‌ترين آن همانا ضرورت پاسخ‌گويي در قبال عملكردهاست.
    2ـ1ـ2. وفاء به عهد
    واژۀ «وفاء» از ريشۀ «وفي» و به‌معناي تمام کردن و به كمال رساندن يک شيء (راغب اصفهاني، 1390، ص 847) و واژۀ «عهد» به‌معناي مراعات کردن و حفظ و نگهداري پي در پي از چيزي و پيماني که رعايت و پايبندي به آن لازم باشد (همان، ص 559) آمده است. حال با توجه به‌معناي لغوي، دو واژۀ «وفا» و «عهد»، به اين معناست كه عهد بدون كم‌وكاست و مطابق وعده انجام شود (قرشي، 1376، ج 7، ص ۲۳۰). «وفاء به عهد»، ازيک‌سو، ريشه در فطرت انساني دارد و هر انساني لزوم عمل به پيمان را در فطرت خويش درك مي‌كند و از سوي ديگر، مي‌توان مدعي شد كه دينداري چيزي جز قبول تعهدات و عمل و التزام به آن نيست؛ زيرا مهم‌ترين تعهدي که شخص باايمان در زندگي مي‌پذيرد، تعهداتي است که نسبت به خداوند و بندگان او دارد.
    3ـ1ـ2. جلب اعتماد مردم
    امام ضمن تأکيد بر مسئلة جلب اعتماد عمومي از ناحيه حاکم اسلامي، به شيوه‌هاي جلب اعتماد نيز اشاره ‌مي‌کند و در نامة خود به مالک اشتر مي‌فرمايد: «وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ بِأَدْعَى إِلَى حُسْنِ ظَنِّ رَاعٍ بِرَعِيَّتِهِ مِنْ إِحْسَانِهِ إِلَيْهِمْ، وَ تَخْفِيفِهِ الْمَؤُونَاتِ عَلَيْهِمْ، وَ تَرْكِ اسْتِكْرَاهِهِ إِيَّاهُمْ عَلَى مَا لَيْسَ لَهُ قِبَلَهُمْ» (نهج‌البلاغه، 1379، نامه 53)؛ بدان كه هيچ چيز به اندازه نيكى والى به رعيت، و كاستن از بار رنج آنان، و اجبار نكردن‌شان به كارى كه بر عهده  آنان نيست، سبب حسن ظن والى به رعيت نمى‏شود. درواقع اگر زمامداران به فكر مردم بوده و هزينه زندگي را بر آنان سبك كنند، اين‌گونه اقدامات موجب جلب اعتماد مردم شده و آنان نيز در مواقع حساس و نياز، به حمايت از حكومت اقدام مي‌كنند (در اين زمينه، ر.ك: مكارم شيرازي و ديگران، 1390، ج 10، ص 436ـ437).‌
    همچنين يکي از مهم‌ترين موانع جلب اعتماد عمومي، نوع تصور مردم از حاکمان است؛ تصوراتي همچون خودکامگي، اشرافي‌گرايي، خودپسندي و... حضرت امير با اشراف به اين موضوع خطاب به آحاد جامعه اين‌گونه مي‌فرمايد: «وَ إِنَّ مِنْ أَسْخَفِ حَالاَتِ الْوُلاَةِ عِنْدَ صَالِحِ النَّاسِ، أَنْ يُظَنَّ بِهِمْ حُبُّ الْفَخْرِ، وَ يُوضَعَ أَمْرُهُمْ عَلَى الْكِبْرِ، وَ قَدْ كَرِهْتُ أَنْ يَكُونَ جَالَ فِي ظَنِّكُمْ أَنِّي أُحِبُّ الإِطْرَاءَ، وَ اسْتِمَاعَ الثَّنَاءِ؛ وَ لَسْتُ ـ بِحَمْدِ‌اللهِ ـ كَذلِكَ، وَ لَوْ كُنْتُ أُحِبُّ أَنْ يُقَالَ ذلِكَ لَتَرَكْتُهُ انْحِطَاطاً لِلّهِ سُبْحَانَهُ عَنْ تَنَاوُلِ مَا هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنَ الْعَظَمَةِ وَ الْكِبْرِيَاءِ» (نهج‌البلاغه، 1379، خطبه 216)؛ يكى از زشت‏ترين حالات حاكمان نزد انسان‏هاى صالح اين است كه مردم دربارة آنان گمان به فخرفروشى برند، و كارشان چهرة برترى‏جويى به‌ خود گرفته باشد، و من خوش ندارم كه در ذهن شما اين گمان بگذرد كه من مدح و تمجيد، و شنيدن ثنايم را دوست دارم، و خدا را سپاس مى‏گويم كه من چنين نيستم، و اگر هم اين‌گونه تعريف و تمجيدها از خود را دوست داشتم آن را به‌جهت خضوع و كوچكى در برابر خداى سبحان رها مى‏كردم، كه عظمت و كبريايى تنها سزاوار اوست.
    4ـ1ـ2. رسيدگي به طبقات پايين و محروم
    يکي از اقشاري که همواره مورد عنايت اميرمؤمنان علي‌ بوده و درواقع در شمار مسئوليت‌هاي اولويت‌دار و اصلي مسئولان حکومت اسلامي بوده، رسيدگي به وضعيت طبقات پايين و محروم جامعه است. حضرت دربارة آنها سفارش مؤکد کرده و مي‌فرمايد: «ثُمَّ اللّهَ اللّهَ فِي الطَّبَقَةِ السُّفْلَى مِنَ الَّذِينَ لاَ حِيلَةَ لَهُمْ، مِنَ الْمَسَاكِينِ وَ الْمُحْتَاجِينَ وَ أَهْلِ الْبُؤْسَى وَ الزَّمْنَى» (نهج‌البلاغه، 1379، نامه 53)؛ سپس خدا را خدا را در نظر بگير در حق طبقه پايين جامعه، آنان‌ كه بيچاره‏اند، از مساكين، نيازمندان، بينوايان و زمين‌گيران. روشن است که با اين دغدغه‌مندي‌ها، مسئوليت همگان در اين خصوص دوچندان مي‌شود.
    5ـ1ـ2. انتقادپذيري
    انتقاد، درواقع حرکتي است در جهت اصلاح امور و تشخيص سره از ناسره که از عيب‌جويي متفاوت است؛ زيرا خاستگاه عيب‌جويي مي‌تواند اموري نفساني همانند حسادت، انتقام‌جويي، بدذاتي و ساير امور نفساني و يا تخريب و تحقير شخصيت ديگري باشد؛ درحالي‌که فرد منتقد، به‌نوعي دوستي و علاقه‌مندي و بلکه تعهد و احساس مسئوليت خود را نشان مي‌دهد که با قصد اصلاح و از بين رفتن اعوجاجات و نواقص کار، زبان به انتقاد مي‌گشايد. در اين زمينه اميرمؤمنان مي‌فرمايد: «وَ إِنَّمَا أَنْتُمْ إِخْوَانٌ عَلَى دِينِ اللّهِ، مَا فَرَّقَ بَيْنَكُمْ إِلاَّ خُبْثُ السَّرَائِرِ، وَ سُوءُ الضَّمَائِرِ. فَلاَ تَوَازَرُونَ وَ لاَ تَنَاصَحُونَ، وَ لاَ تَبَاذَلُونَ وَ لاَ تَوَادُّونَ. مَا بَالُكُمْ تَفْرَحُونَ بِالْيَسِيرِ مِنَ الدُّنْيَا تُدْرِكُونَهُ، وَ لاَ يَحْزُنُكُمُ الْكَثِيرُ مِنَ الآخِرَةِ تُحْرَمُونَهُ! وَ يُقْلِقُكُمُ الْيَسِيرُ مِنَ الدُّنْيَا يَفُوتُكُمْ، حَتَّى يَتَبَيَّنَ ذلِكَ فِي وُجُوهِكُمْ، وَ قِلَّةِ صَبْرِكُمْ عَمَّا زُوِيَ مِنْهَا عَنْكُمْ! كَأَنَّهَا دَارُ مُقَامِكُمْ. وَ كَأَنَّ مَتَاعَهَا بَاقٍ عَلَيْكُمْ. وَ مَا يَمْنَعُ أَحَدَكُمْ أَنْ يَسْتَقْبِلَ أَخَاهُ بِمَا يَخَافُ مِنْ عَيْبِهِ، إِلاَّ مَخَافَةُ أَنْ يَسْتَقْبِلَهُ بِمِثْلِهِ. قَدْ تَصَافَيْتُمْ عَلَى رَفْضِ الآجِلِ وَ حُبِّ الْعَاجِلِ، وَ صَارَ دِينُ أَحَدِكُمْ لُعْقَةً عَلَى لِسَانِهِ، صَنِيعَ مَنْ‏قَدْ فَرَغَ مِنْ‏عَمَلِهِ، وَ أَحْرَزَ رِضَا سَيِّدِهِ» (همان، خطبه 113)؛ شما كه برادرانِ دينى هستيد، چيزى جز پليدى‏هاى درون، و نيت‏هاى نادرست از هم جدايتان نكرده؛ تا آنجا كه به‌يكديگر كمك نمى‏رسانيد و براى هم خيرخواهى نمى‏كنيد و به هم نمى‏بخشيد، و محبت نمى‏ورزيد. چه شده كه به اندكى از دنيا كه مى‏رسيد شادمان مى‏گرديد، و بسيارى از آخرت را كه از دست مى‏دهيد غصه‏دار نمى‏شويد، و مقدار كمى از دنيا را كه از كف مى‏دهيد پريشان مى‏گرديد؛ تا آنجا كه آثار اين آشفتگى و اضطراب در سيماي‌تان و در بى‏صبري‌تان در برابر آنچه از دست رفته، نمايان مى‏گردد؟ گويا دنيا خانه اقامت شماست، و گويا متاع آن برايتان هميشگى است! كسى از شما عيب برادر خود را ـ كه از آن بيم دارد ـ در حضور او نمى‏گويد، چون مى‏ترسد او نيز مانند آن عيب را براى او بازگويد. در ترك آخرت و دوستى دنيا يك دل شده‏ايد، و دين‌تان بازيچه زبان‌تان شده. اعمال‌تان چون كسى است كه كارش را به پايان رسانده، و خشنودى مولايش را به‌دست آورده. شايد بتوان گفت مشارکت و حضور مردم در صحنه‌هاي اجتماعي و سياسي ابزار بسيار مؤثري مي‌تواند در کنترل قدرت حاکمان بوده و مانعي در مسير گرايش حاکمان به‌سوي فساد و تباهي قلمداد گردد؛ زيرا با حضور آگاهانه، نقادانه و دلسوزانه مردم که متأثر از دلسوزي و خيرخواهي آنان است، مراقبت بيش از پيش کارگزاران و زمامداران حکومت را به دنبال خواهد داشت. حضرت امير مي‌فرمايد: «وَ لاَ تَقُولَنَّ إِنِّي مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ، فَإِنَّ ذلِكَ إِدْغَالٌ فِي الْقَلْبِ، وَ مَنْهَكَةٌ لِلدِّينِ، وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغِيَرِ» (همان، نامه 53)؛ فرياد مزن كه من امير شما هستم، فرمان مى‏دهم و بايد اطاعت شوم! روشن است که چنين تفکري، موجب تباهي و سستي در دينداري شده و نارضايتي عمومي و ـ حوادث بنيان‌برانداز روبه‌رو خواهد ساخت.
    اميرمؤمنان مردم را به انتقاد از عملکرد خويش، تشويق کرده است. يکي از مهم‌ترين دلايل اين رويکرد حضرت در عين عصمت امام، اين است که مردم احساس مسئوليت بيشتري در قبال جامعه و حوادث آن داشته باشند و با اين کار به‌نوعي حس خيرخواهي ايشان برانگيخته شود. درواقع دعوت مردم به انتقاد از حکومت موجب مي‌شود تا آنچه مردم، نسبت به حاکميت، در نظر دارند، برملا سازند و ايرادات آنان باعث تشديد کدورت‌‌ها نشود. امام علي براي تشويق مردم به انتقاد سازنده و سودمند است که مي‌فرمايد: «وَ رُبَّمَا اسْتَحْلَى النَّاسُ الثَّنَاءَ بَعْدَ الْبَلاَءِ، فَلاَ تُثْنُوا عَلَيَّ بِجَمِيلِ ثَنَاءٍ، لإِخْرَاجِي نَفْسِي إِلَى اللّهِ سُبْحَانَهُ وَ إِلَيْكُمْ مِنَ الْبَقِيَّةِ [التَّقِيَّةِ] فِي حُقُوقٍ لَمْ أَفْرُغْ مِنْ أَدَائِهَا، وَ فَرَائِضَ لاَبُدَّ مِنْ إِمْضَائِهَا، فَلاَ تُكَلِّمُونِي بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ، وَ لاَ تَتَحَفَّظُوا مِنِّي بِمَا يُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ، وَ لاَ تُخَالِطُونِي بِالْمُصَانَعَةِ، وَ لاَ تَظُنُّوا بِيَ اسْتِثْقَالاً فِي حَقٍّ قِيلَ لِي، وَ لاَ الْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِي، فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ يُقَالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ، كَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَيْهِ. فَلاَ تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ، أَوْ مَشِورَةٍ بِعَدْلٍ، فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ، وَ لاَ آمَنُ ذلِكَ مِنْ فِعْلِي، إِلاَّ أَنْ يَكْفِيَ اللّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي، فَإِنَّمَا أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِيدٌ مَمْلُوكُونَ لِرَبٍّ لاَ رَبَّ غَيْرُهُ؛ يَمْلِكُ مِنَّا مَا لاَ نَمْلِكُ مِنْ أَنْفُسِنَا، وَ أَخْرَجَنَا مِمَّا كُنَّا فِيهِ إِلَى مَا صَلَحْنَا عَلَيْهِ، فَأَبْدَلَنَا بَعْدَ الضَّلاَلَةِ بِالْهُدَى، وَ أَعْطَانَا الْبَصِيرَةَ بَعْدَ الْعَمَى» (همان، خطبه 216)؛ بسا مردمى كه مدح و ثنا را پس از رنج و مجاهدت شيرين مى‏يابند، اما مرا به نيكى نستاييد؛ چراكه من [منتى بر شما ندارم و جز اين نيست كه] خود را از عذاب دوزخ رها ساخته، و به سوى خداوند و به سوى شما روانه كرده‏ام و در پى رعايت حقوقى هستم كه هنوز از اداى كامل آن فارغ نشده‏ام، و قصد انجام واجباتى را دارم كه چاره‏اى از عمل به آنها نيست. پس با من بدان‌گونه كه با گردنكشان سخن مى‏گويند حرف نزنيد، و از من آنچه را از مردمِ خشمگين پنهان مى‏دارند، پنهان نكنيد؛ و با چاپلوسى و تملق با من درنياميزيد، و نپنداريد كه شنيدن سخن حق بر من گران مى‏آيد، و يا خواهانِ آنم كه مرا بزرگ داريد؛ زيرا كسى كه شنيدن سخن حق و يا پيشنهادِ انجام عدالت بر او سنگين باشد، مسلما عمل كردن به آن برايش دشوارتر خواهد بود. بنابراين از اينكه سخن حقى را بگوييد، يا مشورت به عدل کنید، خوددارى نكنيد؛ زيرا من خود را برتر از آن نمى‏دانم كه خطا كنم، و از اشتباه در كارم ايمن نيستم، مگر آنكه خداوند مرا در كارِ نفس كفايت كند كه بيش از من مالك آن است. جز اين نيست كه من و شما بندگان مملوك خداوندى هستيم كه پروردگارى جز او نيست؛ مالك چيزى از ماست كه ما خود مالكِ آن نيستيم؛ خداوندى كه ما را از آنچه در آن بوديم بيرون آورد و به آنچه صلاح‌مان بود، درآورد؛ هدايت را جايگزين گمراهى ساخت، و بينايى را پس از كورى به ما ارزانى داشت.
    6ـ1ـ2. رعايت اعتدال و انصاف در رفتار با مردم
    اعتدال از ريشه عدل به معناي ميانه‌روي است (قرشي، 1372، ج 5، ص 301) و رفتار و يا حالتي را مي‌رساند که به دور از هر‌گونه افراط و تفريط باشد. در کلام اميرمؤمنان علي نيز اعتدال با مفهوم دوري از افراط و تفريط آمده است؛ به‌گونه‌اي‌که مي‌توان گفت هيچ‌گاه از ايشان رفتاري براساس افراط يا تفريط مشاهده نمي‌شد. حضرت کساني را ‌که از راه اعتدال به سوي افراط و تفريط کشانده مي‌شوند، جاهل مي‌داند: «لاَ تَرَى الْجَاهِلَ إِلاَّ مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً» (نهج‌البلاغه، 1379، حکمت 70)؛ نادان را نبينى مگر در حال افراط [= تندروى] يا تفريط [= كُندروى]. بنابراين تنها سياستي اعتدال‌گرا خواهد بود که نتيجة‌ آن، گسترش عدالت در جامعه باشد.
    انصاف از ريشه نصف، به‌معناي ميانه، وسط، حق‌گرايي و عدالت‌ورزي (معين، 1371، ج 1، ص 381) به‌کار رفته و در اصطلاح به مفهوم طرفداري و حمايت کردن از حق، اظهار کردن و بيان‌کردن حق، ايستادگي و مقاومت در راه حق است (نراقي، 1362، ص 256). در مجموع، رعايت اعتدال و انصاف‌ورزي در رفتار با مردم، يکي از اصول مهم در تعامل‌هاي اجتماعي است که منحصر به شخص يا زمان و مکان خاصي نيست؛ بلکه حکومت اسلامي بايد همواره به‌گونه‌اي با مردم رفتار کند که ميانه‌روي و انصاف‌ورزي در آن مراعات شود؛ زيرا از سويي، نرمش زياد از ناحيه حکومت، حمل بر ضعف و ناتواني مي‌شود و از سوي ديگر، خشونت بيش از حد هم باعث فاصله گرفتن مردم از حکومت و جدايي آنها از يکديگر خواهد بود. وقتي فرماندار فارس و بحرين، نسبت به گروهي از مجوس که در آنجا زندگي مي‌کردند، با خشونت رفتار ‌کردند، امام در نامه‌‌اي به آنها فرمود: «فَالْبَسْ لَهُمْ جِلْبَاباً مِنَ اللِّينِ تَشُوبُهُ بِطَرَفٍ مِنَ الشِّدَّةِ، وَ دَاوِلْ لَهُمْ بَيْنَ الْقَسْوَةِ وَ الرَّأْفَةِ، وَ امْزُجْ لَهُمْ بَيْنَ التَّقْرِيبِ وَ الإدْنَاءِ، وَ الإِبْعَادِ وَ الإِقْصَاءِ» (نهج‌البلاغه، 1379، نامه 19 و نيز، ر.ك: نامه 46)؛ پس براى آنان جامه‏اى از مدارا، توأم با اندكى درشتى بر تن كن، و با آنان رفتارى آميخته از نرمى و شدت داشته باش، گاهى آنان را به خود نزديك ساز، و گاهى از خود دور دار. روشن است كه وقتي حضرت درباره غيرمسلمانان چنين سفارشي دارد، به طريق اولي درباره آحاد مسلمان نيز توصيه به رعايت اعتدال دارد.
    7ـ1ـ2. پرهيز از امتيازخواهي
    امتيازخواهي حاکمان و زمامداران به اين معناست که آنان براي خود در اموري که همه مردم بايد در آن يکسان باشند، حق اولويت و سهمي بيش از حق خود، قائل شوند. امتيازخواهي مسئولان يا همان رانت‌خواري، يکي از مهم‌ترين عوامل جدايي دولت‌ها و ملت‌ها از يکديگر و يکي از آفات جدي در هر حکومتي است. رانت‌خواري حاکمان و زمامداران، موجب اعتراض افکار عمومي و نارضايتي آنها مي‌شود؛ چراکه مردم دوست دارند که زمامداران جامعه همواره در سطح عموم مردم باشند و مثل آنها زندگي کرده و بي‌دليل امتيازي نسبت به ساير افراد براي خود قائل نشوند. حضرت امير مالک اشتر را به‌شدت از اين مسئله برحذر داشته و مي‌فرمايد: «وَ إِيَّاكَ وَ الاِسْتِئْثَارَ بِمَا النَّاسُ فِيهِ أُسْوَةٌ» (همان، نامه 53)؛ مبادا هرگز در آنچه كه با مردم مساوى هستى، امتيازى خواهى.
    8ـ1ـ2. پرهيز از قشري‌گرايي
    ازجمله قواعد ارتباط حاکميت با مردم، پرهيز از تبعيض و قشري‌گرايي است که در ميزان رضايت جامعه از حکومت نقش بسزايي دارد. در ابتداي دوران خلافت اميرمؤمنان علي بود که عده‌اي به‌منظور خيرانديشي از حضرت خواستند که فعلاً موضوع مساوات و برابري را مطرح نکند و صرفاً به‌دنبال مبارزه با معاويه باشد؛ حضرت در برابر اين پيشنهاد آنها فرمود: «أَتَأْمُرُونِّي أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِيمَنْ وُلِّيتُ عَلَيْهِ! وَ اللّهِ لاَ أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِيرٌ، وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِي السَّمَاءِ نَجْماً! لَوْ كَانَ الْمَالُ لِي لَسَوَّيْتُ بَيْنَهُمْ، فَكَيْفَ وَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللّهِ» (همان، خطبه 126)؛ آيا به من فرمان مى‏دهيد كه با ستم كردن به كسانى كه حاكم آنها شده‏ام، براى خود پيروزى بجويم؟ به خدا قسم، تا [زنده‏ام و] شب و روز برقرار است، و ستارگان از پى هم طلوع و غروب مى‏كنند، به چنين كارى دست نمى‏زنم. اگر مالِ خودم بود، آن را به‌طور مساوى تقسيم مى‏كردم، تا چه رسد به اين اموال كه از آنِ خداوند است.
    امام در مورد خويشان و نزديکان با بيان يک دستور قاطع، به مالک اشتر مي‌فرمايد: «ثُمَّ إِنَّ لِلْوَالِي خَاصَّةً وَ بِطَانَةً فِيهِمُ اسْتِئْثَارٌ وَ تَطَاوُلٌ، وَ قِلَّةُ إِنْصَافٍ فِي مُعَامَلَةٍ، فَاحْسِمْ مَادَّةَ أُولئِكَ بِقَطْعِ أَسْبَابِ تِلْكَ الْأَحْوَالِ. وَ لاَ تُقْطِعَنَّ لِأَحَدٍ مِنْ حَاشِيَتِكَ وَ حَامَّتِكَ قَطِيعَةً، وَ لاَ يَطْمَعَنَّ مِنْكَ فِي اعْتِقَادِ عُقْدَةٍ، تَضُرُّ بِمَنْ يَلِيهَا مِنَ النَّاسِ، فِي شِرْبٍ أَوْ عَمَلٍ مُشْتَرَكٍ، يَحْمِلُونَ مَؤُونَتَهُ عَلَى غَيْرِهِمْ، فَيَكُونَ مَهْنَأُ ذلِكَ لَهُمْ دُونَكَ، وَ عَيْبُهُ عَلَيْكَ فِي الدُّنْيَا وَ الآخِرَةِ» (همان، نامه 53)؛ سپس زمامدار را خواص و نزديكانى است كه خوى برترى‌طلبى دارند، خود را بر ديگران مقدم سازند، به اموال مردم دست‌اندازى نمايند، و در معامله با مردم كمتر رعايت انصاف كنند. موجباتِ اين احوال را قطع كن و بدين‌وسيله ريشه اين مردمان را بركن. به ‌هيچ‌يك از اطرافيان و خويشانت زمينى از زمين‏هاى مسلمانان واگذار مكن؛ و نبايد در تو طمع كنند كه قراردادى به سود آنان منعقد سازى كه سبب زيان همسايگان شود، خواه در آبيارى و يا در عمل مشترك ديگرى، به‌گونه‏اى‌كه هزينه آن را بر ديگران تحميل كنند، كه در اين صورت سودش براى آن طمع‌كاران است، و عيب و ننگش در دنيا و آخرت بر تو خواهد بود. دليل اين امر روشن است كه افراد نزديك به زمامداران و اركان قدرت، دسترسي بهتر و بيشتري به اطلاعات و شرايط پيدا مي‌كنند و از اين منظر امكان بهره‌‌برداري زيادتري نسبت به سايرين از بيت‌المال و امكانات مالي دارند؛ و همين مي‌تواند زمينه‌اي براي غارت اموال و منافع عمومي گردد. اين است كه حضرت به زمامدار دستور مي‌دهد كه بر وضعيت اطرافيان نظارت دقيق كند تا آنها نتوانند سوء استفاده كنند.
    9ـ1ـ2. مهرباني و خوشرويي با مردم
    ازآنجاکه حاکم جامعه درواقع همان پدر معنوي مردم است و پدر هيچ‌گاه مهر و محبت خود را از فرزندانش دريغ نمي‌کند، حاکم هم بايد اين‌گونه باشد. اميرمؤمنان در موارد متعددي به کارگزاران دستور مي‌دهد که همواره با مهرباني و خوشرويي با آنها برخورد کنند. وقتي محمدبن ابي‌بکر را به فرمانداري مصر منصوب کرد، خطاب به او فرمود: «فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ، وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ، وَابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ، وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ والنَّظْرَةِ، حَتَّى لاَ يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ لَهُمْ، وَ لاَ يَيْأَسِ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ بِهِمْ» (همان، نامه 27)؛ با مردم فروتن، نرم‌خوى و گشاده‌روى باش. همه را به يك چشم و يكسان بنگر، تا بزرگان بر تو طمع ستم بر ناتوانان نبندند، و ناتوانان از عدالتت نوميد نگردند. روشن است که رفتار محبت‌‌‌آميز و حمايت‌گونه زمامداران و کارگزاران حكومتي با مردم، تواضع و فروتني ايشان در برابر مردم، پرهيز از تندخويي و داشتن روي گشاده در مواجهه با مردم و نيز توجه به جزئيات ارتباطات، حتي در نحوه نگاه به چهره‌هاي مردم، اينها موارد ريز و درشتي هستند که چنانچه کارگزاران در تماس با مردم رعايت کنند، مي‌توان اذعان داشت که نتيجه چنين وضعيتي، جانفشاني مردم براي حفظ جايگاه چنين کارگزاران و بلکه حکومت خواهد بود. پسامد دستور به رعايت اين قاعده در مواجهه با مردم را در فرازهاي ديگر از نهج‌البلاغه مي‌توان مشاهده كرد (در اين زمينه، ر.ك: نهج‌البلاغه، 1379، نامه‌‌هاي 26، 46، 53، 76و18). همچنين حضرت در موارد متعددي کارگزاران حكومتي را از هرگونه خشم و عصبانيت برحذر داشته و به آنها دستور مي‌دهد كه خشم و غضب خود را فرو نشانند. در نامه به حارث همداني مي‌فرمايد: «وَ احْلُمْ عِنْدَ الْغَضَبِ، وَاصْفَحْ مَعَ الدَّوْلَةِ... وَ احْذَرِ الْغَضَبَ، فَإِنَّهُ جُنْدٌ عَظِيمٌ مِنْ جُنُودِ إِبْلِيسَ» (همان، نامه 69)؛ خشمت را فروخور، هنگام توانايى [بر مجازات] گذشت كن... و از خشم بپرهيز، كه سپاهى بزرگ از سپاهيانِ ابليس است.
    لازم است گفته شود كه هرچند ممکن است بعضي افراد از اين‌گونه رفتار‌ها سوء‌استفاده کرده و از انجام وظايف خود سرباز بزنند؛ اما قطعاً تعداد آنها اندک بوده و زيان آن كمتر از بى‏اعتنايى و برخورد خشن نسبت به عموم مردم است.
    10ـ1ـ2. تواضع و فروتني
    با توجه به ثمرات گران‌بهاي تواضع و فروتني حاکم و نيز زمامداران و كارگزاران حكومتي با مردم، حضرت امير در موارد متعددي سفارش به برخورد متواضعانه و فروتنانه کرده و از هرگونه تکبر و خودپسندي خود را به‌دور دارند: «اخْفِضْ لِلرَّعِيَّةِ جَنَاحَكَ، وَابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ، وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ» (همان، نامه 46)؛ با رعيت فروتن و گشاده‌روى باش، و با آنان با نرمى و ملاطفت رفتار كن. و البته اين سفارش مهم در گزاره‌‌هاي ديگر نيز تكرار شده است.
    بديهي است كه اگر زمامداران و كارگزاران حكومتي متواضع و فروتن باشند، خود ايشان از بسياري آسيب‌ها در امان بوده و رابطه‌اي صميمانه‌ با مردم خواهند داشت.
    11ـ1ـ2. ارتباط دائمي و بي‌واسطه با مردم
    حضرت امير‌ در نامه‌اي خطاب به قثم‌بن ‌العباس بر قاعده ارتباط دائمي و بدون واسطه با مردم تأکيد کرده و به او هشدار مي‌دهد که نبايد داخل قصر فرمانداري مانده و از مردم بيگانه باشي؛ بلکه بايد صبح و عصر در ميان مردم بوده و به حل مشکلات آنها بپردازي؛ مي‌فرمايد: «وَ اجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَيْنِ، فَأَفْتِ الْمُسْتَفْتِيَ، وَ عَلِّمِ الْجَاهِلَ، وَ ذَاكِرِ الْعَالِمَ» (همان، نامه 67)؛ در بامداد و شامگاه در يك مجلس عمومى با مردم بنشين، آنان كه پرسش‏هاى دينى دارند با فتواها آشنايشان بگردان و ناآگاه را آموزش ده و با دانشمندان به گفت‌وگو بپرداز. امام در ادامه مي‌فرمايد: «وَ لاَيَكُنْ لَكَ إِلَى النَّاسِ سَفِيرٌ إِلاَّ لِسَانُكَ، وَ لاَ حَاجِبٌ إِلاَّ وَجْهُكَ» (همان)؛ جز زبانت چيز ديگرى پيام‌رسانت با مردم و جز چهره‏ات دربانى وجود نداشته باشد. به اين معنا که حل مشکلات مردم و اداره کشور، بدون ارتباط دائمي و بي‌واسطه با مردم و گفت‌وگو با عقلاي قوم ميسر نمي‌شود. حضرت در ادامه بر اين مسئله تأکيد کرده و مي‌فرمايد: ‌«وَ لاَ تَحْجُبَنَّ ذَا حَاجَةٍ عَنْ لِقَائِكَ بِهَا، فَإِنَّهَا إِنْ ذِيدَتْ عَنْ أَبْوَابِكَ فِي أَوَّلِ وِرْدِهَا لَمْ تُحْمَدْ فِيمَا بَعْدُ عَلَى قَضَائِهَا» (همان، نامه 67)؛ هيچ نيازمندى را از ديدار خود محروم مگردان؛ زيرا اگر در آغاز از درگاه تو رانده شود، گر چه در پايان حاجت او بر آورده شود، ديگر تو را نستايد. کلام امام بيانگر نقش ارتباط چهره به چهره در جذب افراد و از بين بردن خشم و ناراحتي و برآوردن حاجات آنهاست.
    12ـ1ـ2. پرهيز از مدح مداحان
    روي خوش نشان ندادن و خوشحال نشدن در برابر تعريف و تمجيد ديگران يکي ديگر از مهم‌ترين قواعد ارتباط مجموعه وابستگان حاکميت با مردم است. خواه اين تعريف و تمجيد در کارهاي نيک باشد يا در کارهاي بد. اصلي‌ترين دليل اين است که به مرور زمان در دل حاکمان اثر گذاشته و در نهايت مغرور و از خود راضي مي‌شوند. لذا حضرت امير در اين زمينه مي‌فرمايد: «وَالْصَقْ بأَهْلِ الْوَرَعِ وَ الصِّدْقِ، ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَى أَنْ لاَ يُطْرُوكَ وَ لاَ يَبْجَحُوكَ بِبَاطِلٍ لَمْ تَفْعَلْهُ، فَإِنَّ كَثْرَةَ الإِطْرَاءِ تُحْدِثُ الزَّهْوَ، وَ تُدْنِي مِنَ الْعِزَّةِ» (همان، نامه53)؛ به پارسايان و راستگويان بپيوند، و آنان را چنان بپروران كه تو را فراوان نستايند، و به كارى كه نكرده‏اى بيهوده شادمانت نسازند؛ زيرا ستايش فراوان كبر و نخوت پديد آورد، و آدمى را به سركشى كشاند. همچنين وقتي يکي از ياران حضرت شروع به مدح و ثناي وي کرد و اطاعت کامل خود را نسبت به امام اعلام کرد، حضرت در پاسخ او فرمود: «إِنَّ مِنْ حَقِّ مَنْ عَظُمَ جَلاَلُ اللّهِ سُبْحَانَهُ فِي نَفْسِهِ، وَ جَلَّ مَوْضِعُهُ مِنْ قَلْبِهِ، أَنْ يَصْغُرَ عِنْدَهُ ـ لِعِظَمِ ذلِكَ ـ كُلُّ مَاسِوَاهُ، وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ كَانَ كَذلِكَ لَمَنْ عَظُمَتْ نِعْمَةُ اللّهِ عَلَيْهِ، وَ لَطُفَ إِحْسَانُهُ إِلَيْهِ، فَإِنَّهُ لَمْ تَعْظُمْ نِعْمَةُ اللّهِ عَلَى أَحَدٍ إِلاَّ ازْدَادَ حَقُّ اللّهِ عَلَيْهِ عِظَماً» (همان، خطبه 216)؛ براى كسى كه جلال خداوند در جانش، و موقعيت حق در قلبش بزرگ است، سزاوار است كه به سبب اين بزرگى ماسواى خدا در نظرش كوچك شود، و سزاوارترين افراد به اين امر كسى است كه نعمت خدا بر او بزرگ، و لطف و احسانش بر وى بسيار است؛ زيرا نعمت خداوند بر هيچ‌كس فراوان و بزرگ نشود، مگر آنكه حق خداوند بر او افزوده گردد. اين کلام حضرت پاسخي به آن مرد ثناخوان بود تا گمان نکند که چنين سخناني موجب کبر و غرور در حضرت مي‌شود.
    13ـ1ـ2. بخشش و آسان‌گيري
    بخشش و آسان‌گيري زمامدار و حاکم جامعه نسبت به عموم مردم از قواعد ارتباطي با مردم، حاکي از جايگاه حاکم در جامعه اسلامي و خادم بودن او در برابر مردم است. اميرمؤمنان علي در اين رابطه خطاب به مالک اشتر مي‌فرمايد: «فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَ صَفْحِكَ مِثْلَ الَّذِي تُحِبُّ أَنْ يُعْطِيَكَ اللّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ، فَإِنَّكَ فَوْقَهُمْ، وَ وَالِي الْأَمْرِ عَلَيْكَ فَوْقَكَ، وَ اللّهُ فَوْقَ مَنْ وَلاَّكَ! وَ قَدِ اسْتَكْفَاكَ أَمْرَهُمْ، وَ ابْتَلاَكَ بِهِمْ» (همان، نامه 53)؛ پس همان‌گونه كه دوست دارى خداوند بخشش و چشم‏پوشى‏اش را ارزانيت كند، تو نيز بر مردم ببخش و خطاهايشان را ناديده گير؛ زيرا تو بالاتر از آنان هستى، و آنكه تو را حاكم مصر كرده بالاتر از توست، و خداوند بالاتر از كسى است كه تو را حاكم مصر كرده است. خداوند كفايت امور رعيت را از تو خواسته، و به‌وسيلة آنان تو را در عرصه آزمايش نهاده. درواقع امام با گوشزد کردن سلسله‌مراتب قدرت در دنيا و اينکه هر انساني از قدرت مافوق خود انتظار گذشت و بخشش دارد، به زمامدارش يادآور مي‌شود که در برابر خطا و اشتباه ديگران، با عفو و بخشش برخورد کرده و از آنان بگذرد تا خداوند سبحان که مافوق همه قدرت‌هاست از خطاي او نيز بگذرد. امام همچنين در کلامي ديگر خطاب به مالک اشتر مي‌فرمايد: ‌«وَ لاَ تَنْدَمَنَّ عَلَى عَفْوٍ، وَ لاَ تَبْجَحَنَّ بِعُقُوبَةٍ» (همان، نامه 53)؛ از بخشودنِ گناه كسى پشيمان مشو، و بر مجازاتِ كسى شادى مكن. به اين معنا که اگر در امري بين عفو و مجازات مخير بودي، حتماً جانب عفو را بر مجازات مقدم کرده و کمتر به فکر مجازات باش. علاوه بر اينکه عفو داراي اثر تربيتي بيشتري است که در درازمدت مشخص مي‌گردد، اما مجازات داراي اثر تربيتي کمتر و کوتاه مدتي است و قطعاً اثر اجتماعي عفو بسيار بيشتر از مجازات است.
    2ـ2. قواعد ارتباط مردم با حاکميت
    رابطه حکومت و عوامل آن با مردم مورد بحث قرار گرفت و اشاره شد که اصول مهمي بايد در ارتباط با مردم، توسط حکومت مدنظر قرار گيرد و اساساً مي‌توان مدعي شد که بقا و استمرار حکومت دائرمدار نوع تعامل با مردم است و رعايت همين قواعد است که مقبوليت و بلکه مشروعيت حکمراني آنان را موجه مي‌سازد. با اين همه در نهج‌البلاغه اين ارتباط دوسويه بوده و مردم نيز در قبال حکومت خود وظايفي را عهده ‌دارند و موظف به رعايت يک سلسله اصول و قواعدي‌اند که به بيان آنها مي‌پردازيم.
    1ـ2ـ2. وفاداري نسبت به حکومت
    امام در خطبه 34 نهج‌البلاغه، بعد از بيان حقوق مردم بر رهبر جامعه و حکومت اسلامي، به چهار مورد از حقوق خود و درواقع حکومت اسلامي بر مردم اشاره کرده و در بيان اولين حق مي‌فرمايد: «وَ أَمَّا حَقِّي عَلَيْكُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَيْعَةِ...» (همان، خطبه 34)؛ اما حق من بر شما آن است كه به بيعت خود وفادار باشيد. مراد حضرت از پيمان، همان عهدي است که بين حاکم و حکومت اسلامي با مردم برقرار است که براساس آن بايد در همه‌جا مصالح مردم را در نظر گرفته و به‌منظور پيشرفت جامعه و برقراري نظم و امنيت آنان تلاش کند.
    2ـ2ـ2. خيرخواهي نسبت به حکومت در آشکار و نهان
    دومين حق امام و حکومت بر مردم عبارت است از خيرخواهي مردم نسبت به امام و حکومت در آشکار و نهان. مي‌فرمايد: «... وَ النَّصِيحَةُ فِي الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِيبِ...» (همان، خطبه 34)؛ ... و در بود و نبودم خيرخواه من باشيد... . به اين معنا که اين‌گونه نباشيد که همچون منافقان در حضور من، از دوستي، صداقت و حمايت سخن بگوييد و در پشت سر من، غيبت و بدگويي کنيد؛ و در سطحي کلان‌تر اين‌گونه نباشيد که با حضور مأموران حکومت، اعلام همراهي کنيد، ولي در آنجا که کسي از عوامل حکومت نيست به بدخواهي و تخريب بپردازيد.
    3ـ2ـ2. اجابت فرمان حاکم
    سپس حضرت در بيان سومين حق مي‌فرمايد: «... وَ الإجَابَةُ حِينَ أَدْعُوكُمْ...» (همان، خطبه 34)؛ ... هرگاه شما را مى‏خوانم اجابت كنيد... . به اين معنا که همواره گوش به فرمان امام و حاکم جامعه بوده و هرگز در برابر فرامين او با سستي و تعلل از زير بار تکليف و مسئوليت شانه خالي نکنيد.
    4ـ2ـ2. اطاعت از فرمان حاکم
    بعد از اجابت دعوت، اطاعت از آن از ارزش و اهميت بالايي برخوردار است. لذا حضرت در بيان حق چهارم مي‌فرمايد: «... وَ الطَّاعَةُ حِينَ آمُرُكُم» (همان، خطبه 34)؛ ... و هرگاه فرمان مى‏دهم اطاعت کنيد. ممکن است که گروهي فراخواني امام را قبول کنند و به دعوت او لبيک گويند؛ اما هنگامي‌که به حضور او آمدند و فرمان سخت و سنگيني که حافظ منافع امت است صادر شد، اطاعت نکنند؛ بنابراين هم اجابت دعوت لازم است و هم اطاعت فرمان (مکارم شيرازي و ديگران، 1387، ج 2، ص 348).
    هرکسي با كمترين دقت درمى‏يابد كه اين امور چهارگانه، هرچند به‌عنوان حقوق امام بر مردم ذكر شده؛ ولى خواست امام از اين حقوق، تأمين منفعت و سودى بود كه به دنيا و آخرت خود مردم مربوط مى‏شود؛ زيرا وفاداري مردم به بيعت با حکومت، موجب مي‌شود دغدغه حکومت رتق‌و فتق امور ايشان و تلاش براي بهبودي و رونق‌بخشي به زندگي آنان و آباداني سرزمين‌شان سپري شود. جلوگيرى آنها از بدگويى نسبت به امام سبب نظام بخشيدن به كار خودشان، و پذيرفتن دعوت حاکم اسلامي و حکومت، در حقيقت پذيرش دعوت خدا و ضامن خير و صلاح آنهاست و فرمانبردارى از دستور امام كه كلام خدا را بيان مى‏كرد، اطاعت فرمان خدا، و اطاعت خدا سبب ارزشمندى آنها در نزد خدا مى‏شد (ابن‌ميثم بحراني، 1420ق، ص 84).
    نتيجه‌گيري
    در مجموع از آنچه گفته شد و در پاسخ به سؤال تحقيق مبني بر ارائه قواعدي براي نحوة تعامل ميان مردم و حاکميت، مي‌توان اين‌گونه نتيجه گرفت که اعتلا و سربلندي يک جامعه تنها در صورتي محقق مي‌شود، که هم مردم و هم حاکمان جامعه، با شناخت و به‌کارگيري قواعد تعاملي ميان خود، در جهت حفظ انسجام و يکپارچگي اجتماعي تلاش کنند. به واقع مي‌توان اذعان داشت که تنها با رعايت يک سلسله قواعد متقابل ميان مردم و حاکمان جامعه است که قوام و پايداري جامعه رقم مي‌خورد. اين در حالي است که بي‌اعتنايي مردم و حاکمان به قواعد ارتباطي متقابل، زمينه‌ساز پديداري تفرقه، آشکار شدن نشانه‌هاي ظلم، خواري نيکان و قدرتمندي افراد فاسد مي‌‌گردد؛ به‌گونه‌اي‌که مردم، ديگر نسبت به فراموش شدن حقي از حقوق الهي و رواج باطل و بي‌ديني در جامعه هيچ حساسيتي از خود نشان نداده و احساس نگراني نمي‌کنند. بنابراين اگر جامعه‌اي به دنبال اعتلا و کارآمدي است بايد بداند که تنها زماني مي‌تواند به اين مهم دست يابد که رويکرد خود را کاربست مجموعه قواعد به‌دست‌آمده از نهج‌البلاغه قرار داده و با هم‌افزايي ميان مردم و حکومت از حيث حقوق و تکاليف متقابل، در جهت تکامل و پويايي ملت ـ حاکميت گام بردارد. در همين راستا رعايت قواعدي اساسي همانند مسئوليت‌پذيري، وفاي به عهد و پيمان‌ها و وعده‌‌هايي که به مردم داده شده، تلاش براي جلب اعتماد مردم با رسيدگي به وضعيت طبقات محروم جامعه، پذيرش انتقادها و ضعف‌ها، پرهيز از امتيازخواهي و... از سوي کارگزاران و زمامداران جامعه و از سوي ديگر، وفاداري و همراهي مردم نسبت به حکومت، خيرخواهي و حمايت از حاکميت در همه مواقع، اجابت و اطاعت از فرمان و دستورهاي حاکم جامعه اسلامي، مجموعه اينها سدي پولادين از نظام اسلامي در مقابل دشمنان و بدخواهان خواهد ساخت.
     

    References: 
    • نهج‌البلاغه، 1379، ترجمة محمد دشتي، قم، مشهور.
    • ابن‌ميثم بحراني، ميثم‌بن علي‌بن ‌ميثم، 1420ق، شرح نهج‌البلاغه، بيروت، دارالثقلين.
    • باقرزاده، محمدرضا، 1379، «گذرى بر حقوق متقابل مردم و حاکم در جامعه علوى»، معرفت، ش 37، ص 15ـ24.
    • جعفري، رضا و همکاران، 1395، «الگوي تکريم مردم در تعامل سياسي از منظر نهج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ا‌لبلاغه»، پژوهش‌هاي نهج‌البلاغه، ش 48، ص 59ـ86.
    • دهخدا، علي‌اکبر، 1337، فرهنگ دهخدا، تهران، سيروس. جلد 34،
    • راغب اصفهاني، حسين‌بن محمد، 1390، مفردات الفاظ قرآن کريم، ترجمة حسين خداپرست، قم، نويد اسلام.
    • رفيع‌پور، فرامرز، 1382، آناتومي جامعه، تهران، شرکت سهامي انتشار ليتوگرافي کاوه نو.
    • صديق اورعي، غلامرضا و همكاران، 1398، مباني جامعه‌شناسي، مفاهيم و گزاره‌هاي پايه، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • قرشي، سيدعلي‌اکبر، 1372، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
    • گل‌محمدي، محمدتقي، 1396، «سبک تعامل امام علي با اقليت‌هاي مذهبي»، ‌پژوهش‌هاي نهج‌البلاغه، ش 55، ص 103ـ22.
    • معرفت، محمدهادي، 1380، «امام علي و حقوق متقابل مردم و حکومت»، کتاب نقد، ش 18، ص 82ـ117.
    • معين، محمد، 1371، فرهنگ فارسي، تهران، اميرکبير.
    • مکارم شيرازي، ناصر و ديگران، 1387، پيام امام اميرالمؤمنين علي؛ شرح تازه و جامعي بر نهج‌البلاغه، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
    • ـــــ ، 1390، پيام امام اميرالمؤمنين علي؛ شرح تازه و جامعي بر نهج‌البلاغه، قم، امام علي‌بن ‌ابي‌طالب.
    • موسوي بجنوردي، سيدمحمد و راحله صفايي، 1388، «حقوق متقابل مردم و حکومت اسلامي از ديدگاه اميرالمؤمنين علي»، متين، ش 44، ص 1ـ27.
    • نراقي، احمد، 1362، معراج‌السعادهً، تهران، رشيدي.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فولادی وندا، حفیظ ‌الله، عباسی‌فرد، احمد، نوحی، محمد.(1401) قواعد تعامل مردم و حاکمیت از منظر نهج‌البلاغه. فصلنامه معرفت، 31(3)، 11-21

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حفیظ ‌الله فولادی وندا؛ احمد عباسی‌فرد؛ محمد نوحی."قواعد تعامل مردم و حاکمیت از منظر نهج‌البلاغه". فصلنامه معرفت، 31، 3، 1401، 11-21

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فولادی وندا، حفیظ ‌الله، عباسی‌فرد، احمد، نوحی، محمد.(1401) 'قواعد تعامل مردم و حاکمیت از منظر نهج‌البلاغه'، فصلنامه معرفت، 31(3), pp. 11-21

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فولادی وندا، حفیظ ‌الله، عباسی‌فرد، احمد، نوحی، محمد. قواعد تعامل مردم و حاکمیت از منظر نهج‌البلاغه. معرفت، 31, 1401؛ 31(3): 11-21