معرفت، سال سی و یکم، شماره چهارم، پیاپی 295، تیر 1401، صفحات 5-9

    معانی و کاربردهای اخلاق اسلامی

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی / آيت‌الله علامه محمدتقي مصباح يزدي / marifat@qabas.net
    چکیده: 
    در هر علمی مبادی و مقدماتی وجود دارد که باید به آنها توجه شود. فهم دقیق واژه ها و تعاریف در هر علمی، برای اجتناب از اشتباه امری ضروری است. علم اخلاق، کاربردهای مختلفی دارد. گاهی در محاورات عرفی مراد از اخلاق، کیفیت برخورد با دیگران است. واژة «خوش اخلاق» در اینجا معنا و مفهوم دارد. گاهی نیز علم اخلاق، علمی است که دربارة ملکات نفسانی صحبت می کند، نه کارها و رفتارها.     «اخلاق فاضله»، در مقابل «اخلاق ذمیمه» در این معنا کاربرد دارد. گاهی نیز «خوب اخلاقی»، در مقابل «واجب فقهی» به کار می رود. این اخلاق در مقابل تکلیف واجب است؛ یعنی کاری اخلاقاً خوب است که واجب نیست.     برای تعریف دقیق اخلاق، باید به تقسیم بندی علوم توجه کرد. علوم حقیقی، به علوم نظری و عملی تقسیم می شوند. علوم نظری، علومی است که نتیجه آن معلوم شدن مجهولی برای انسان است. علوم عملی، جهت رفتار انسان را مشخص می کند.     با توجه به مبانی، اخلاق عبارت است از: هر آن چیزی که در رسیدن انسان به کمال و قرب الهی دخالت داشته باشد و قوام آن به نیت انسان باشد. در این تعریف، افزون بر ملکات نفسانی، معانی فلسفی نیز مدنظر است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Meanings and Applications of Islamic Ethics
    Abstract: 
    Abstract In every science, there are principles and preliminaries that must be paid attention to. To avoid mistakes, an accurate understanding of words and definitions is essential in all areas of science. The science of ethics has various applications. In common conversations, ethics sometimes means the quality of dealing with others. The word "khosh-Akhlaq” (good-tempered), for example, is a word related to this meaning. However, sometimes the science of ethics talks about emotional properties, not actions and behaviors. Akhlaq-e- fazele (virtuous qualities) is used in this sense as opposed to akhlaq-e- dhamime (bad qualities). Sometimes "morally good" is used in contrast to "jurisprudential obligation". This meaning of ethics is in contrast to obligatory acts; i.e. a morally good thing is not obligatory. For a precise definition of ethics, one should pay attention to the categories of science. Real sciences are divided into theoretical and practical. Theoretical sciences are those whose result is the discovery of the unknown for humans. Practical sciences determine the direction of human behavior. Therefore, ethics is everything that is involved in reaching perfection and closeness to God, based on human intention. In this definition, in addition to sensual dispositions, philosophical meanings are also considered.
    References: 
    متن کامل مقاله: 
     

    اشاره
    در چند جلسة گذشته براي تبيين نظام اخلاقي اسلام مقدماتي ذکر، و درواقع ارزش‌هاي اخلاقي تعريف شد. با اين ‌حال، ورود به بحثی جامع، به مقدمات ديگري نیاز دارد که توجه به آنها مانع خلط و اشتباه مي‌شود و سزاوار است که قبل از ورود به اصل مباحث، به آنها توجه شود.
    هر علمي مبادي و مقدماتي دارد که لازم است پیش از ورود به مباحث اصلي، به آنها توجه شود (ر.ك: مصباح يزدي، 1373، ج 1، ص 87؛ ابن‌سينا، 1373، ج 1، ص 223). مبادي هر علم به دو قسم تصوري و تصديقي تقسيم مي‌شوند. مبادي تصوري، تعاريف واژه‌‌هايي است که در آن علم به‌کار مي‌رود. مبادي تصديقي نیز مقدماتي است که اثبات مسائل به آنها احتياج دارد. اين مقدمات گرچه جزو مسائل اصلي آن علم محسوب نمي‌شوند و مطالب اصلي آن را بيان نمي‌کنند، بی‌توجهی به آنها، به سبب پاره‌ای از واژه‌‌ها، اثبات مسائل اصلي را با مشکل مواجه مي‌کند. به عبارت ديگر، گاهي تعبيراتي مشابه و نزديک به هم وجود دارند که همه در يک مورد به‌کار مي‌روند و مترادف پنداشته می‌شوند. ازاین‌رو،‌ لازم است مبادي علم اخلاق جدي گرفته شود تا گرفتار اشتباهاتي نشويم که ناشي از عدم تصور صحيح مفاهيم است.
    نمونه‌اي از خلط مفاهيم
    همساني دو تعبیر اخلاقي و حقوقي در ذهن، موجب شده گاه اين تعبيرها هم‌‌معنا تلقي شوند. براي نمونه، گاهی گفته مي‌شود والدين بر گردن فرزندان حق دارند؛ گاه نيز می‌گویند احسان به پدر و مادر و اطاعت از آنها اخلاقاً خوب يا لازم است.
    بنابراين احترام به والدين و اطاعت از آنان گاه به‌عنوان حق براي آنها مطرح است و گاهي به‌عنوان يک فعل اخلاقي شمرده مي‌شود. به ديگر سخن، کاري اخلاقاً خوب است که در آن حق کسي ادا شود. اين انگاره موجب مي‌شود که گفته شود اخلاق و حقوق يک چيزند، يا آنکه حداکثر گفته شود اين دو واژه متضايف‌ هستند؛ يعني از جهت اينکه والدين بر ما حقي دارند، اخلاقاً لازم يا خوب است ما نيز از آنها اطاعت کنيم. آنچه اين سخن را تقويت مي‌کند، این است که گاهي اخلاق را از منابع حقوق معرفي مي‌کنند که نشان مي‌دهد اخلاق و حقوق يک چيزند.
    روشن است اگر تعريف دقيقي از اخلاق و حقوق ارائه نشود، اين تصور پديد خواهد آمد که هر دو مفهوم دربارة يک موضوع است؛ درحالي‌که حقوق با اخلاق، اگرچه در مواردي با هم تصادق دارند و از اين جهت، عام و خاص مطلق يا من‌وجه به لحاظ مفهومي متباين‌اند، اما دو موضوع و مقولة متفاوت‌اند.
    معاني و کاربردهاي اخلاق
    واژة اخلاق، با توجه به کاربردهاي مختلف آن، حکم مشترک لفظي پيدا کرده است. بدين سبب، براي بحث دربارة نظام اخلاقي اسلام يا ارزش‌هاي اخلاقي اسلام، لازم است ابتدا مفهوم اخلاق به‌روشني تبيین شود. پيش از تبيين مفهوم اخلاق، لازم است با کاربردهاي آن آشنا شويم:
    يک. منظور از اخلاق در محاورات عرفي، کيفيت برخورد با ديگران است. بنابراين دربارة کسي که در معاشرت و ارتباط با ديگران به‌گونه‌اي رفتار مي‌کند که مورد پسند و رضايت آنها واقع مي‌شود، از واژة «خوش‌اخلاق» استفاده مي‌شود؛ اما در مقابل، دربارة کسي که رفتارش با ديگران تند و خشونت‌بار است و احياناً مورد تنفر آنها قرار مي‌گيرد، واژة «بداخلاق» به‌کار مي‌رود. بديهي است که در اين کاربرد، ارتباط با خدا و انجام عباداتي همچون نماز شب، خشوع در نماز و امثال آن، به اخلاق مربوط نمي‌شود.
    دو. کاربرد ديگر اخلاق در تقسيم‌بندي علوم روشن مي‌شود. فلاسفه، علوم را به دو دستة نظري و عملي تقسيم مي‌کنند و در اين ميان، اخلاق را از علوم عملي می‌شمارند. در کتاب‌هاي فلسفي، علم اخلاق علمي است که دربارة ملکات نفساني (صفات ثابت) صحبت مي‌کند، نه کارها و رفتارها (براي مطالعه بيشتر، ر.ك: مصباح يزدي، 1381، ص 22 به بعد). از ديدگاه آنها، اخلاق خوب (اخلاق فاضله) به اخلاقي اطلاق مي‌شود که ميان افراط و تفريط باشد، و در سوي مقابل، اخلاقي که افراطي يا تفريطي باشد، اخلاق ذميمه خوانده مي‌شود.
    سه. گاهي ما در محاوراتمان اخلاق و «خوبِ اخلاقي» را در برابر واجب فقهي به‌کار مي‌بريم که تقريباً معناي مستحب فقهي در آن اِشراب مي‌شود. مثلاً آيا واجب است انسان هر روز به همسايه‌اش سر بزند و اگر نيازي دارد، آن را برطرف کند؟ مي‌گوييم واجب نيست؛ ولي اخلاقاً خوب است. اين اخلاق در مقابل تکليف واجب به‌کار مي‌رود، و بنا بر این اصطلاح، هيچ‌وقت امر واجب را اخلاقی نمي‌گويند؛ بلکه وقتي مي‌گويند اخلاقاً خوب است، يعني واجب نيست. در عين حال، وقتي از اخلاق صحبت مي‌‌کنيم، بعضي خلق‌ها موجب شرک مي‌شود، ولی با وجود اين، براساس اين اصطلاح، ترک اين کار واجب نيست، ولي خوب است انسان رعايت کند و آن را انجام ندهد.
    تقسيم‌بندي علوم
    دومين مسئله‌اي که بايد به آن پرداخت تا بتوان تعريف دقيقي از اخلاق ارائه کرد، تقسيم‌بندي علوم است. معمولاً علوم حقيقي را بر دو قسم تقسيم مي‌کنند:
    يکم. علوم نظري: علومي که نتيجه‌شان معلوم ‌شدن مجهولي براي انسان است و لزوماً به دنبال اثرگذاري در عمل انسان نيستند؛ مانند علم به اينکه انسان روح دارد.
    دوم. علوم عملي: علومي که به رفتار اختياري انسان مربوط مي‌شود. گاهي گویند مُدرک علوم نظري عقل نظري، و مُدرک علوم عملي عقل عملي است.
     مفاهيم مربوط به علوم عملي که جهت رفتار انسان را مشخص مي‌کنند، سه گونه‌اند:
    1. گونه‌اي از مفاهيم مربوط به رفتار فردي انسان است. براي مثال، پرستش خدا بر هر انساني واجب است، هرچند هيچ انسان ديگري روي زمين زندگي نکند.
    2. گونه‌اي ديگر از مفاهيم، به رفتار اجتماعي انسان مربوط مي‌شوند و جهت رفتار او را به شرط آنکه با افراد و انسان‌هاي ديگر مرتبط باشد، مشخص مي‌کنند. مفاهيمي مانند عدالت و ظلم، حقوق افراد بر يکديگر و به‌جا آوردن شکرِ ولي‌نعمت از اين قبيل‌اند.
    البته گزاره‌هاي اجتماعي نيز دو گونه‌اند: يا ساختار آنها به‌گونه‌اي است که پشتوانه و ضامن اجرايي بيروني دارند؛ يعني اگر انسان به آنها عمل نکند يا با آنها موافقت نکند، مورد مؤاخذه يا حتي عقاب عامل خارجي قرار مي‌گيرد، که به اين ‌دسته مفاهيم، قوانين اجتماعي يا حقوقي مي‌گويند.
    يا اينکه مانند اخلاق و عمل اخلاقي، پشتوانه و ضامن اجرايي بيروني ندارند؛ بلکه عامل وادارکننده يا بازدارندة انسان در انجام يا ترک يک فعل اخلاقي عاملي دروني است، و ممکن است هيچ‌کس به‌ عمل اخلاقي او پي نبرد.
    بنابراين اگرچه علم حقوق و علم اخلاق هر دو از مباحث عملي‌اند، حيثيت حقوقي با حيثيت اخلاقي متفاوت است. در حيثيت حقوقي، انگيزة انجام يک عمل و ترس از دولت و ضامن اجرايي، به‌عنوان مجري قانون است، ولي در حيثيت اخلاقي، انسان با انگيزة دروني و تمايل و علاقة شخصي خود عملي را انجام مي‌دهد و محفوظ بودن از مؤاخذة ديگران را نتيجة کار خود نمي‌پندارد.
    3. گونة سوم، گزاره‌ها و مفاهيمي‌اند که دربارة رفتار اجتماعي انسان سخن مي‌گويند و به مديريت کلان جامعه مربوط مي‌شوند. به اين مفاهيم، مفاهيم سياسي مي‌گويند.
    براين‌اساس، علوم عملي به سه دستة کلي اخلاقي، حقوقي و سياسي تقسيم مي‌شوند. گاهي ممکن است يک فعل اختياري از حيثيت‌هاي مختلف مصداق هر سه دسته از گزاره‌هاي علوم عملي باشد: از آن جهت که مربوط به مديريت کلان جامعه است، سياسي است؛ از آن‌ جهت که عدم انجام آن موجب مؤاخذه و عقوبت و... مي‌شود، حقوقي است؛ و از آن جهت که فقط با انگيزة دروني‌ شخصي انجام مي‌شود و مربوط به جهات معنوي و رشد معنوي انسان است، به آن فعل اخلاقي مي‌گويند.
    ضرورت توجه به مبادی تصوری
    مسئلۀ ديگري که پيش از ارائۀ تعريف منتخب از اخلاق باید پيگيري کرد، مسئلۀ تفاوت حيثيات مختلف بحث از يک مسئله است. توضيح اینکه، در يک تقسيم‌بندي، معارف و آموزه‌هاي ديني به سه بخش تقسيم شده است:
    اول. عقايد که به قلب و فکر انسان مربوط‌اند و در علم کلام مورد بحث قرار مي‌گيرند؛
    دوم. اخلاق که به ملکات و صفات نفساني مربوط‌اند و در علم اخلاق مطرح مي‌شوند؛
    سوم. احکام که به رفتارهاي خاص انسان مربوط‌اند و در علم فقه مطرح می‌ّشوند.
    با وجود اين تقسيم‌بندي، گاه ممکن است دربارۀ يک مسئلۀ خاص اختلاف ‌نظر پيش آيد که کدام علم مسئول بحث از آن است. براي نمونه، عبارت «حاتم طائي انساني باسخاوت بود»، از يک ملکة نفساني سخن مي‌گويد و گزاره‌اي اخلاقي است؛ اما دربارۀ کار سخاوتمندانه‌اي همچون انفاق ممکن است اين پرسش مطرح شود که آيا علم اخلاق مسئول بررسي آن است يا علم فقه. عبارت‌هايي مانند: «أَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللهِ» (بقره: 195) يا «کسي که بخشش کند، فلان ثواب را دارد» (طوسي، 1373، ص 183ـ306) يا «فلان انفاق، واجب يا مستحب است» نشان مي‌دهد که مي‌توان از يک جهت آنها را به اخلاق مربوط دانست؛ چراکه مصداق يک ملکۀ نفساني يعني سخاوت است؛ و از جهت ديگر به فقه مرتبط است؛ چراکه دربارۀ يک رفتار خاص انسان سخن مي‌گويد و با توجه به ملاک‌هايي که دارد، آن را به واجب و مستحب تقسيم مي‌کند.
    با اين حال، بايد دربارۀ هريک از گزاره‌هاي ديني مشخص شود که براساس تقسيم سه‌گانه‌اي که براي معارف ديني مطرح شد، اين گزاره‌ها در کدام‌يک از اين بخش‌‌ها قرار مي‌گيرند.
    اين نکته ضرورت توجه دقيق به مبادي تصوري را بيش‌ازپيش روشن مي‌کند؛ زيرا بسياري از موضوعات هستند که غفلت از مبادي تصوري و تعريف مفاهيم آنها، گاهي موجب اشتباه و خلط مسائل با يکديگر مي‌شود.
    در همين راستا، مي‌توان به تفاوت ميان حکم فقهي و حکم قانوني يا عرفي نيز پي برد؛ بدين معنا که گاهي حکمي، به لحاظ اينکه مثلاً در مجلس شوراي اسلامي به‌ عنوان قانون تصويب شده، حکم مدني است، مانند آنکه در قانون آمده است عوارض سالانة منزل يا وسيلۀ نقليه باید پرداخت شود. روشن است که اين يک حکم قانوني و مدني است و از اين جهت به فقه ربط ندارد. اما در همين‌جا این پرسش مطرح مي‌شود که آيا انجام اين کار، يعني پرداخت عوارض واجب است يا خير. مسئول پاسخ به اين پرسش، فقه است.
    افزون بر آن، روش حل مسائل نيز در تعريف ما از علوم اثرگذار است. براي نمونه، مي‌توان پرسيد که براي حل مسائل فقهي بايد از کتاب و سنت بهره برد يا عقل نيز مي‌تواند يکي از منابع به‌شمار آيد؟
    عده‌اي به اين دليل که حکم فقهي حکمي است که فقط از راه کتاب و سنت اثبات شده باشد، احکامي را که با عقل اثبات شود، فقهي نمي‌پندارند؛ درصورتي‌‌که حکم فقهي شامل تمام مسائلي است که به تکليف انسان در مقابل خدا مي‌پردازد. بنابراين همان‌گونه که در علم اصول، از عقل به‌عنوان يکي از ادلة اثبات احکام سخن به‌ميان مي‌آيد، در مسائل فقهي نيز عقل جايگاه خود را دارد. بر اين اساس، همة تکاليفي که ما در مقابل خدا داريم، خواه دليل آن عقل باشد خواه نقل، جزو فقه است.
    اين‌همه نشان مي‌دهد که براي رسيدن به تعريف يک علم بايد مسائل فراواني را در نظر گرفت.
    تعريف منتخب اخلاق
    منظور از اخلاق در اين بحث معناي عرفي آن نيست. هرچند از نظر عرف، خوش‌‌اخلاقي و بداخلاقي در مقابل ديگران يکي از مسائل اخلاقي است و در روايات نيز فراوان مورد تأکيد و سفارش واقع شده است (كليني، 1407ق، ج 2، ص 100، ح 6؛ مجلسي، 1411ق، ج 68، ص 387، ح 34)، اخلاق منحصر به اين موارد نيست. براساس تعريفي که از ارزش اخلاقي ارائه شد، هر آنچه در رسيدن انسان به کمال و قرب الهي دخالت داشته باشد و قوام آن به نيت انسان باشد، در حوزة اخلاق قرار مي‌گيرد و افزون بر ملکات نفساني، معناي فلسفي آن نيز مدنظر است. بنابراين به عنوان مثال، احسان به والدين نه‌‌تنها از نظر اخلاقي پسنديده است، بلکه از بالاترين ارزش‌هاي اخلاقي برخوردار است و از اوجب واجبات شمرده مي‌شود.
    مسائل اخلاقي با مسائل حقوقي و قانوني نيز متفاوت‌اند. شاخص‌ترين تفاوت را مي‌توان در انگيزه‌هاي رفتاري انسان نسبت به آنها مشاهده کرد. مثلاً اگر انسان در معامله‌اي به ‌خاطر آنکه خداوند وفاي به عهد را واجب کرده است، به تعهد خود عمل کند، با اين کار خود، ارزش اخلاقي ايجاد کرده است؛ هرچند طرف مقابل او آن عهد را فراموش کرده باشد. اما اگر وفاي به عهد او، صرفاً به ‌خاطر رضايت افراد يا خوشايند اجتماع صورت گيرد، ارزش اخلاقي ندارد؛ هرچند مي‌تواند ارزش حقوقي داشته باشد.
    تفاوت اخلاق اسلامي با اخلاق فلسفي
    يکي از تفاوت‌هاي اساسي اخلاق اسلامي با اخلاق فلسفي آن است که در اخلاق فلسفي نظر عقلا ملاک حسن و قبح اخلاقي است، درحالي‌که در اخلاق اسلامي، قوام اخلاق پسنديده به آن است که افزون بر حُسن فعلي، حُسن فاعلي هم داشته باشد؛ يعني عمل فاعل مورد رضايت خدا واقع شود.
    توضيح آنکه، در کتاب‌هاي کلامي در تعريف حسن و قبح اخلاقي و عقلي گفته‌اند: فعلي خوب تلقي مي‌شود که عقلا آن را مدح ‌کنند؛ در مقابل، فعلي بد است که عقلا آن را مذمت ‌کنند. به عبارت ديگر، ملاک خوبي يا بديِ فعل اخلاقي، ستايش يا مذمت عقلا از آن فعل است. طبعاً انگيزة انسان براي انجام دادن اين کار نيز ستایش ديگران از اوست.
    روشن است که اين نوع ارزش‌گذاري با اخلاق اسلامي مطابقت ندارد؛ زيرا اگر انسان کاري را با این انگيزه که ديگران تحسينش کنند، انجام دهد، حتي اگر صددرصد حسن فعلي داشته باشد، چون حسن فاعلي و نيت الهي در آن لحاظ نشده است، از نظرگاه اسلامي ارزش اخلاقي ندارد.
    از ديدگاه اسلامي، قوام اخلاق پسنديده به آن است که افزون بر حسن فعلي، حسن فاعلي هم در کار باشد و انسان عمل اخلاقي را به نيت جلب رضايت الهي انجام دهد. البته انجام اين عمل ـ در مراتب پايين‌تر ـ مي‌تواند به‌ سبب ترس از عقاب يا طمع به بهشت باشد؛ چنان‌که مي‌تواند براي ابتغا وجه الله باشد، که انسان هيچ توجهي به عقوبت يا ثواب ندارد، بلکه تنها انگيزة او از انجام اين عمل، محبت به خداوند متعال و جلب رضايت اوست. چنين فعلي از عالي‌ترين ارزش اخلاقي ديني برخوردار است (نهج‌البلاغه، 1379، حكمت 237).
    از ميان فيلسوفان اخلاقي، کانت در اين مورد ابتکار معروفي دارد. از نظر او، فعلي داراي ارزش اخلاقي است که در آن نيت اطاعت از عقل وجود داشته باشد (ر.ك: كانت، 1369، ص 24). او معتقد است: اگر انسان کار را براي نفع مادي يا حتي ارضاي عواطف انجام دهد، کاري اخلاقي انجام نداده است، بلکه تنها هنگامي کار او ارزش اخلاقي دارد که به انگيزة اطاعت از عقل انجام شده باشد. بنابراين در نظر کانت نیز نيت اطاعت خدا مطرح نيست.
     


    * این مقاله قلمی شده درس اخلاق استاد علامه مصباح یزدی(ره) برای طلاب علوم دینی در دفتر مقام معظم رهبری در قم است.

    References: 
    • نهج‌البلاغه، 1379، ترجمة محمد دشتي، قم، تهذيب.
    • ابن‌سينا، حسين‌بن عبدالله، 1373، شرح برهان شفا (ترجمه و شرح برهان شفا: سلسله درس‌هاي محمدتقي مصباح يزدي)، نگارش محسن غرويان، تهران، اميركبير.
    • طوسي، محمدبن حسن، 1373، الامالي، قم، بعثت.
    • كانت، ايمانوئل، 1369، بنياد مابعدالطبيعه اخلاق، ترجمة حميد عنايت و علي قمصري، تهران، خوارزمي.
    • كليني، محمدبن يعقوب، 1407ق، الكافي، چ چهارم، تهران، دارالكتب الاسلاميه.
    • مجلسي، محمدباقر، 1411ق، بحارالانوار، تحقيق محمدباقر محمودي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
    • مصباح يزدي، محمدتقي، 1373، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبليغات اسلامي.
    • مصباح يزدي، محمدتقي، 1381، فلسفه اخلاق، تحقيق و نگارش احمدحسين شريفي، تهران، سازمان تبليغات اسلامي.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1401) معانی و کاربردهای اخلاق اسلامی. فصلنامه معرفت، 31(4)، 5-9

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی."معانی و کاربردهای اخلاق اسلامی". فصلنامه معرفت، 31، 4، 1401، 5-9

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1401) 'معانی و کاربردهای اخلاق اسلامی'، فصلنامه معرفت، 31(4), pp. 5-9

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی. معانی و کاربردهای اخلاق اسلامی. معرفت، 31, 1401؛ 31(4): 5-9