تبیین مفهوم شجاعت در شاهنامهی فردوسی و ارائهی راهکارهای آن برای تربیت حماسی کودکان

Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
انسان در هزارۀ سوم بهدليل پيشامدهاي فرايند جهانيشدن، گسترش اتحاديۀ اروپا، بحرانهاي اقتصادي، پيشرفت تکنولوژي و نوآوريهاي اجتماعي، مهاجرت و عوامل ديگر، بيش از پيش دﭼﺎر ﺗﺤﻮﻻت اﺳﺎﺳﻲ شده است. همۀ اين تحولات، انسان مدرن را با چالشهاي جديد در تمام زمينهها، بخصوص زمينههاي تربيتي، اخلاقي و اجتماعي، روبهرو کرده و او را در پاسخ به سؤالات اساسي زندگي و چگونه زيستن، دچار ناتواني و درماندگي کرده است (کارکو و ديگران، 2018، ص 71). همچنين اين امر موجب اهمال و سستي جوانان در پذيرش و حرکت جوانمردانۀ آنها در همۀ ابعاد زندگي شده و آنها را فاقد ثبات اخلاقي، وامدار ارزشها، لذتگراي صرف و مستغرق در سبک زندگي انسان مدرني کرده که با فرهنگ و آداب و رسوم جامعۀ ايران اسلامي متفاوت است. در چنين شرايطي افراد، مطالبهگر و پرتوقع، بيمسئوليت، عافيتطلب، ترسو و شکننده هستند و توسط يک سيستم پرستارانه، اداره ميشوند و دائم بايد به آنها رسيدگي شود (دياني، 1392). متربياني که وابستگي و ترس، محور اصلي زندگي آنها شده و آنها را از پذيرش حرکتهاي شجاعانه و حماسي، همچون مسئوليتپذيري، استقلال از والدين، مقابله با تابوهاي اجتماعي، اقدام و عمل در کارهاي خداپسندانه مانند جهاد، عمل بهدستورات دين و رد کردن دعوت وسوسهانگيز شيطان، اخلاقمندي در امور، رهايي از عافيتطلبي و غيره ـ که اهم مشکلات تربيتيافتگان امروزي است ـ بازميدارد. بهاينجهت در راستاي برطرف کردن اين چالشها و سوق دادن متربيان بهسوي اين ارزشهاي مثبت، بايد بهوسيلۀ تربيت گام برداشت؛ تربيتي که داراي بار معنايي حماسي است. اين همان معناي اصلي تربيت است؛ زيرا تربيت، کشاندن متربيان بهسوي ارزشهاست (نقيبزاده، 1389، ص 28)؛ ارزشهايي که رنگ و بوي حماسي دارند و در مفهوم حماسه مفاهيمي مانند غيرت، شجاعت، دلاوري، ايثار، جهاد، حميت، ازخودگذشتگي، اخلاقمندي و سرسختي، مفاهيمي هستند که بيشترين تأکيد را دارند (نوروزي، 1386). با توجه به مباحثي که گفته شد، يکي از دلايل بحرانهاي تربيتي، کمتوجهي به مباحث حماسي است و لزوم توجه به مباحث حماسي در امر تربيت، شکلدهندۀ ساحتي جديد در تعليم و تربيت بهنام ساحت تربيت حماسي خواهد بود. «انسان تربيتشده براساس اين ساحت، نسبت به امور بيروني بيتفاوت نيست؛ ظلم و عدل نزد او يکسان نيست؛ سستي و رخوت را بهرسميت نميشناسد؛ بيش از هر چيز از تکليفگريزي و عافيتطلبي گريزان است؛ داراي روحي بزرگ و شجاعتي بيبديل است» (موسوي، 1392). بنابراين توجه به ساحت حماسي تربيت در راستاي پرورش متربيان مستقل، مسئوليتپذير، سختکوش، آزادانديش، قوي، انتخابگر، شجاع و عامل بهعمل، ضرورت اجتنابناپذير نظامهاي تعليم و تربيت، ازجمله نظام تعليم و تربيت جمهوري اسلامي ايران محسوب ميشود. جامعۀ ايران در عصر حاضر با مشکلات بسياري دستبهگريبان است. جنگهاي خارجي و داخلي، بخصوص در دو بعد فرهنگي و سياسي، دامنگير تمامي اقشار جامعه، بهويژه جوانان شده است. برايناساس در راستاي نهادينه کردن اين ساحت، ميتوان با بررسي و تأمل در مباحثي که به تدوين نظامهاي صحيح تربيتي و اخلاقي خواهد انجاميد، راهکارهايي ارزنده و قابلتوجه براي نسل کنوني ترسيم کرد؛ راهکارهايي که به انسان کنشهاي اجتماعي صحيح و پايداري توأم با شجاعت را در کليۀ مسائل زندگي بياموزد و حاصل آن، سربلندي، آزادي از تمامي قيود بشري و اخلاقمندي باشد؛ راهکارهايي که شجاعت و شرافت را در عين قدرت؛ و مرگ و خطر براي دفاع از ملت و ناموس را در عين عزت، براي مخاطبان بازگو کند و چنان از شيوايي و بلاغت کلام برخوردار باشد که بر دل و جان خواننده اثر گذارد. بيشک شاهنامه فردوسي بهعنوان يکي از بزرگترين آثار حماسي در تاريخ ادبيات جهان، اثري ويژه براي تدوين نظام تربيت حماسي است. بنابراين بررسي تربيت حماسي در شاهنامه فردوسي ميتواند يکي از ساحتهاي تربيت ديني غيرمستقيم در نسل کنوني باشد؛ نسلي که بيشتر بحرانهاي خود را در وامداري از ارزشها و فرهنگهاي غير جستوجو ميکنند. شاهنامه يکي از معدود آثار ادبي جهان است که با تکيه بر آموزههاي اسلامي به همۀ ابعاد تربيت، همچون تربيت عقلي، تربيت جسماني، تربيت عاطفي و غيره پرداخته و از همه مهمتر حماسه و شجاعت را با اخلاقمندي توأم کرده و دنيايي از زيبايي کلام و فصاحتِ بيان براي خوانندگان عرضه داشته است. با توجه به اين موارد، از اين کتاب ميتوان در راستاي نهادينه کردن ارزشهاي اخلاقي و ديني و تربيت نسلي شجاع و نقاد و با بصيرت استفاده کرد؛ نسلي که خواستار يادگيري ارزشها بهطور غيرصريح، استقلال و بازانديشي تفکر در همۀ امور است. از اين کتاب ميتوان جهت اقدامات تربيتي و تمهيدات آموزشي مناسب با وضعيت فعلي استفاده کرد.
بررسي پيشينۀ پژوهش نشان ميدهد، عليرغم وجود پژوهشهايي با محوريت شاهنامه فردوسي در حوزههاي مختلف روانشناسي، سياسي، آداب و رسوم و حتي تعليم و تربيت در شاهنامه و غيره، پژوهشي با محوريت تبيين مفهوم شجاعت در شاهنامة فردوسي و ارائة راهکارهاي آن براي تربيت حماسي کودکان صورت نگرفته است. البته با توجه بهقرابت موضوعي، پژوهشهايي با محوريت تعليم و تربيت در شاهنامه فردوسي و تربيت حماسي انجام شده است. براي مثال مقالة «مباني آموزش و پرورش در شاهنامه» (فلاح، 1389) نتيجهگيري کرده که آموزش و پرورش کودکان در تمام دورههاي شاهنامه اهميت بسزايي دارد. پادشاهان، بزرگان و طبقات برجسته به امر تعليم و تربيت فرزندان خويش اهميت ميدادند. در پژوهشي با عنوان تبيين آراي تربيتي فردوسي با استناد به شاهنامه (نکوئيان، 1389)، به مباحثي همچون مفهوم تربيت در شاهنامه، اهداف تربيت در شاهنامه و روشهاي تربيتي در شاهنامه پرداخته است. مقالة «تربيت حماسي، الگوي تربيت مهدوي» (موسوي، 1392)، نشان داده که تربيت مهدوي از جنس تربيت حماسي است؛ تربيتي که ازيکسو ريشه در فطرت انسان، فضايل الهي و فرهنگ مشترک بشري داشته و از سوي ديگر، در ميدان و صحنۀ اجتماع و در نبرد ميان حق و باطل صورت ميپذيرد. مقالة «تربيت حماسي؛ چيستي و چرائي» (دياني، 1392)، به اين نتيجه رسيده که تربيت حماسي کليدي است که ميتواند راهکار بسياري از ناهنجاريها و آسيبهاي جدي در حوزۀ فردي و اجتماعي باشد.
نقطۀ اشتراک تحقيقات فوق با پژوهش حاضر در مبحث تربيت حماسي و تعليم و تربيت در شاهنامه است؛ با اين تفاوت که پژوهش حاضر در پي تبيين مفهوم شجاعت در شاهنامه فردوسي در راستاي تربيت حماسي کودکان بوده و ازاينرو، هدف اصلي و اساسي اين مقاله، تبيين مفهوم شجاعت در شاهنامة فردوسي و ارائة راهکارهاي آن براي تربيت حماسي کودکان است. بهاينجهت در راستاي دستيابي به اهداف مذکور، سؤالاتي مطرح ميشود که پاسخ به آنها ميتواند زمينه و بستر مناسبي براي برنامهريزان آموزشي و متصديان تربيتي باشد، تا با اقتباس از ديدگاههاي تربيتي فردوسي در شاهنامه زمينههاي پرورش و تربيت صحيح ـ در تمامي ابعاد ازجمله ساحت حماسي تربيت ـ را براي نسل کنوني و نسلهاي آينده فراهم آورند.
پرسشهاي عمدهاي که در اين پژوهش به آنها پرداخته شده عبارتاند از:
1. مفهوم شجاعت در شاهنامة فردوسي داراي چه معنا و مفهومي است و اقسام آن کداماند؟
2. تربيت حماسي در شاهنامه فردوسي داراي چه معنا و مفهومي است؟
3. با توجه به مفهوم شجاعت در شاهنامة فردوسي راهکارهاي آن براي تربيت حماسي کودکان کداماند؟
روش پژوهش
پژوهش حاضر از سنخ تحقيقات كيفي و از نوع توصيفي ـ تحليلي ـ استنباطي است. توصيفي است به اين دليل که هدف محقق از انجام اين پژوهش، توصيف عيني، واقعي و منظم يک موضوع تحت عنوان تبيين مفهوم شجاعت در شاهنامه فردوسي است؛ از سوي ديگر، تحليلي است به اين دليل که هدف از آن، تحليل و روشنگري مفاهيم (تربيت حماسي و شجاعت در شاهنامه فردوسي است). همچنين تحقيق حاضر استنباطي نيز هست؛ زيرا حاصل آن تبيين دلالتها و راهکارهاي تربيتي براي شجاعتپروري و تربيت حماسي در کودکان است.
1. يافتهها
1ـ1. يافتههاي مربوط به پرسش اول
الف. جايگاه شجاعت و ملاکهاي آن در شاهنامة فردوسي
يکي از مؤلفهها و مباني مهم تربيت حماسي، شجاعت است؛ زيرا تربيت حماسي به دنبال تربيت افرادی شجاع است؛ اما انسانهای شجاعي که براساس موازين عقلي و اخلاقي عمل کنند. در لغتنامه دهخدا براي واژۀ شجاعت، مترادفاتي همچون شهامت، جرأت، تهور، جسارت، بهادري و نيز توانايي روحي و رواني ذکر شده است (دهخدا، 1389، ذيل شجاعت). در اين مترادفات، براي شجاعت مفاهيم افراطي شجاعت نيز ذکر شده است؛ درحاليکه شجاعت حد وسط بين دو رذيلت جبن (ترس) و تهور (بيباکي) است (ابنمسکويه، 1383، ص 277)؛ بنابراين، شجاعت، رعايت اين حد وسط است؛ يعني نه ترس بيجا نسبت به اموري که ترس ندارند و نه بيباکي نسبت به کاري که شايسته نيست. شجاعت يکي از فضايل ارزشمندی است که اگر در مسير درست مورد استفاده قرار گيرد، ارزشمند تلقي ميشود و فضيلت است؛ در غير اين صورت، نشانهاي از توحش را در رفتار فرد به نمايش ميگذارد که با اصل و مفهوم اصلي شجاعت در تضاد است؛ زيرا اين حالت، همان جسارت و تهور است که از خودخواهي که بهحد جنون رسيده باشد، برخاسته است و طبق آن، فرد کارهاي عجيب و خطرناکي را که جنون و خودخواهي او را ارضا ميکند و حالت شجاعانه دارند، انجام ميدهد؛ اما چون اين کار به ظاهر شجاعانه هدف متعالي و معنوي همچون دفاع از مظلومان براي احقاق حقشان و حقطلبي و عدالتخواهي را ندارد، با مفهوم اصلي شجاعت در تضاد است. برايناساس، شجاعت زماني ميتواند ارزش تلقي شود و در دايرۀ ارزشها واقع شود و عنوان شجاعت به خود بگيرد که براي رسيدن به هدف بالايي استفاده شود (اسنايدر، 2010، ص 57)؛ بههمين دليل، از منظر ابنمسکويه اگر اين فضيلت درست مورد استفاده قرار گيرد و حد وسط آن رعايت شود، ميتوان براي آن فضايلي همچون بزرگواري نفس، دلاوري، بزرگهمتي، پايداري، بردباري، فقدان سبکسري، شهامت، تحمل رنج و سختي ذکر کرد (ابنمسکويه، 1383، ص 283). بدينجهت، شجاعت يکي از فضايلي است که ريشه در فطرت انسان دارد و از بزرگترين و مهمترين مباني تربيت حماسي محسوی میشود؛ البته شجاعتي که مبتنی بر اهداف متعالي و معنوي باشد؛ زيرا در غير اين صورت، نشان تهور و بيباکي است که با مفهوم اصيل شجاعت در تضاد است. حکيم ابوالقاسم فردوسي نيز به اين اصل مهم، توجه ويژهاي داشته است؛ بهطوريکه سرتاسر شاهنامه نمود بارز رشادت و دلاوري پهلوانان و شاهان حماسي در مقابل دشمنان است. جايگاه و اهميت شجاعت پهلوانان حماسي در شاهنامۀ فردوسي بهحدي است که فردوسي معتقد است: اگر جنگجو يا همان پهلوان، در ميدان جنگ شجاع نباشد و بترسد و ننگ را بر مرگ ترجيح دهد؛ همان بهتر که در خاک شود و بميرد:
دگر كارزارى كه هنگام جنگ
بترسد ز جان و نترسد ز ننگ
توانگر كه باشد دلش تنگ و زفت
شكمّ زمين بهتر او را نهفت
(فردوسي، 1394، ج3، ص 1074).
بدينجهت است که همۀ پهلوانان حماسي شاهنامه، شجاع هستد و اين اثر مملو از دلاوريها و رشادتهاي رستم در جنگ با تورانيان و هاماوران و مازندران و رشادتهاي اسفنديار و گيو و گودرز و ديگر پهلوانان در مقابل تورانيان است. در شاهنامه، رشادت و دلاوري پهلوانان يا از زبان خود پهلوان و با رجز بيان ميشود، تا رعب و وحشت در دل دشمن بيندازد؛ يا ديگراني که ناظر شجاعت و دلاوري آنان در ميدان عمل بودهاند، بازگو ميکنند؛ و اين رجز براي غرور و خودستايي نيست؛ بلکه براي خالي کردن دل دشمن است که دلاوريها و شجاعتهاي خود را بيان ميکنند؛ مثلاً زماني که رستم و اسفنديار با هم مبارزه کردند؛ ابتدا هرکدام از آنها به شرح دلاوريهاي خود پرداختند تا طرف مقابل بداند با چه دلير و شجاعي طرف است؛ چنانچه رستم در شرح دلاوري و شجاعت خود ميگويد:
بگيتى چنان دان كه رستم منم
فروزندۀ تخم نيرم منم
بخايد ز من چنگ ديو سپيد
بسى جاودان را كنم نااميد
بزرگان كه ديدند ببر مرا
همان رخش غرّان هژبر مرا
چو كاموس جنگى چو خاقان چين
سواران جنگى و مردان كين
كه از پشت زينشان بخمّ كمند
ربودم سر و پاى كردم ببند
نگهدار ايران و توران منم
بهر جاى پشت دليران منم
(همان، ج 2، ص729).
علاوه بر وصف شجاعت پهلوانان از زبان خود بهصورت رجز؛ وصف و دلاوري و شجاعت پهلوانان و قهرمانان شاهنامه از زبان ديگران نيز آمده است. براي نمونه، منوچهر شاه در وصف دلاوريها و شجاعت سام و پسرش، چنين ميگويد:
كه اى نامور پهلوان دلير
به هر كار پيروز بر سان شير
نبيند چو تو نيز گردانسپهر
برزم و ببزم و براى و بچهر
همان پور فرخنده زال سوار
كزو ماند اندر جهان يادگار
(همان، ج 1، ص93).
ب. اقسام شجاعت از منظر فردوسي
با تأمل در شاهنامه، ميتوان دريافت که شجاعت در اين اثر حول سه محور جنگي، عقلي و اخلاقي ميچرخد، که در زير به تشريح آنها ميپردازيم.
1) شجاعت جنگي
از منظر فردوسي، شجاعت جنگي آن است که فرد در مبارزات جنگي نهراسد؛ مبارزاتي که لازمۀ آن نبرد تنبهتن است و احتمال کشته شدن در آن بسيار است. او در شاهنامه به اين قسم شجاعت توجه زيادي داشته؛ چنانکه در سراسر اثر نبرد تنبهتن پهلوانان و اساطير با نيروهاي اهريمني، جادوگران و دشمنان قدرتمند بدون ترس و دلهره ديده شده است. نمونهاي از شجاعت جنگي، گفتار شجاعانۀ قارن است، زماني که با لشکر تورانيان که فرمانده آن ويسه بود، که پسرش بارمان در نبرد با قارن کشته شد، روبهرو شد و نهراسيد از اينکه به دست آنها کشته شود؛ بلکه با لشکر جنگيد و آنها را شکست داد. او ميگويد:
چنين داد پاسخ كه من قارنم
گليم اندر آب روان افگنم
نه از بيم رفتم نه از گفتوگوى
بپيش پسرت آمدم كينهجوى
چو از كين او دل بپرداختم
كنون كين و جنگ ترا ساختم
(همان، ج1، ص111).
2) شجاعت عقلي
شجاعت عقلي در شاهنامه، يعني قوت عقل در مبارزه با افکار و عقايد باطل و بياساس که در جامعه رواج دارد. اين نوع شجاعت نيز، به کررات مورد توجه فردوسي بوده است، که نمونهاي از آن را ميتوان در داستان ارمايل و گرمايل و ضحاک شاهد بود؛ زيرا آنها براي نجات جان حداقل يک نفر که مغز سرشان را به مارهاي ضحاک ميدادند، مسئوليت آشپزخانۀ ضحاک را بر عهده گرفتند، و روزي جان يک جوان را نجات ميدادند.
يكى گفت ما را بخواليگرى
ببايد بر شاه رفت آورى
و زان پس يكى چارهاي ساختن
زهرگونه انديشه انداختن
مگر زين دو تن را كه ريزند خون
يكى را توانآوريدن برون
(همان، ج 1، ص 19).
به عدم شجاعت عقلاني نيز در شاهنامه بهوفور اشاره شده، تا انسان را به تأمل وادارد که به سمت شجاعت عقلاني گرايش پيدا کند. البته هدف فردوسي در نقل آنها، محکوميت و نقض آنهاست و نيز عبرتآموزي مخاطب از آنها. يکي از اين موارد، داستان تولد زال است که پدرش بهخاطر موي سفيدش، او را که ممکن بود سرزنش مردم را در پي داشته باشد، در کوه رها کرد:
بفرمود پس تاش برداشتند
از آن بوم و بر دور بگذاشتند
بجائى كه سيمرغ را خانه بود
بدان خانه اين خرد بيگانه بود
نهادند بر كوه و گشتند باز
بر آمد برين روزگارى دراز
چنان پهلوانزادۀ بىگناه
ندانست رنگ سپيد از سياه
(همان، ج1، ص57).
مورد ديگري از عدم شجاعت عقلاني، داستان انوشيروان و کفاش است که او در ازاي کمک به انوشيروان، از او درخواست کرد تا پسرش تحصيل کند؛ اما وي به خاطر تابوهاي اجتماعي و ذهني، حاضر به پذيرش اين امر نشد.
3) شجاعت اخلاقي
شجاعت اخلاقي در شاهنامه، شجاعت انسان در مقابل غرايز نفساني و اميال شهواني است. تحريکاتي که جنبۀ وسوسهانگيزي دارند و مقاومت در مقابل آنها لازمۀ شجاعت اخلاقي است. فردوسي موارد زيادي از تحريکات نفس، ازجمله وعدۀ قدرت، ملعبهگري و... را پيشروي پهلوانان قرار داده است، تا آنها را بيازمايد. نمونهاي از آن، داستان سودابه و سياوش است، که سودابه از سياوش درخواست نابهجا داشت؛ اما سياوش اخلاقمدارانه تن به خواستۀ او نداد:
سياوش بدو گفت هرگز مباد
كه از بهر دل سر دهم من بباد
چنين با پدر بىوفايى كنم
ز مردى و دانش جدايى كنم
(همان، ج1، ص210).
2ـ1. يافتههاي مربوط به پرسش دوم
الف. مفهومشناسي تربيت حماسي در شاهنامه فردوسي
تربيت حماسي، تربيتي است که که «قدرت شناخت حق، اميد به تحقق آن، و شجاعت اقدام براساس آن را در متربي ايجاد کند» (موسوي، 1392). در تعريفي ديگر تربيت حماسي را همان «تربيت ديني ناب و معتدل با برجستهسازي عنصر حماسه و فتوت که متناسب با نياز زمان ميدانند» (دياني، 1392). ازاينرو، تربيت حماسي ازجمله ساحتهاي تربيتي است که شامل دو بخش تربيت و حماسه است.
براي تربيت تعاريف مختلفي وجود دارد در تعريفي جامع، تربيت «شناخت خدا بهعنوان رب يگانۀ انسان و جهان و برگزيدن او بهعنوان رب يگانۀ انسان و جهان و برگزيدن او بهعنوان رب خويش و تن دادن به ربوبيت غير» معنا شده است. در اين تعريف، تربيت داراي سه مشخصۀ شناخت، انتخاب (اراده) و عمل است (باقري، 1383، ج 1، ص 61)؛ و حماسه نيز به معناي دلاوري، دليري، شجاعت و شدت و سختي در کار آمده و آن را واژهاي با ريشۀ عربي دانستهاند (دهخدا، 1389، ذيل واژۀ حماسه). بهطورکلي ميتوان گفت که: واژۀ حماسه، بهمعني دلاوري، شجاعت و رجز است و نوعي شعر است که در آن از جنگها و دليريها سخن ميرود (نوروزي، 1386). بنابراين با توجه به مفهوم تربيت حماسي ميتوان گفت که تربيت حماسي از منظر فردوسي، تربيتي است که انسان تربيتيافته براساس آن در عين دلاوري و شجاعت (از آن انجمن كس ندارم بمرد / كجا جست يارند با من نبرد) (فردوسي، 1394، ج 1، ص 49)؛ همواره بهياد خداست و در انديشۀ خود بر خدا توکل ميکند و نميهراسد (جهان آفريننده يار منست / دل و تيغ و بازو حصار منست) (همان، ج 1، ص 134)؛ و براي رضاي خدا و دفاع از مظلومان و در مقابل ظلم و ستم قيام ميکند (دل مرد بيدادگر بشكنم / همه بيخ و شاخش زبن بر كنم) (همان، ج 4، ص 1020)؛ و از خود رشادت و سرسختي نشان ميدهد (كه اى نامداران فرخنده پي / شما آتش و دشمنان خشك ني) (همان، ج 2، ص 533)؛ در جهاد مقابل دشمنان مرگ را بر ننگ ترجيح ميدهد (بگويش كه در جنگ مردن بنام / بهاز زنده دشمن بدو شادكام) (همان، ج 4، ص 1349)؛ و اين کارها را براي خودنمايي انجام نميدهد (مكن نيكمردى بجاى كسى / كه پاداش نيكى نيابى بسى) (همان، ج 4، ص 1070)؛ زيرا ميداند که عاقبت همه مرگ است؛ همواره و در همه حال، بهياد مرگ است (پس زندگى ياد كن روز مرگ / چنانيم با مرگ چون باد و برگ) (همان، ج 4، ص 1036)؛ آن را تقدير و سرنوشت ميداند (ازو گر نوشته بمن بر بديست / نشايد گذشتن كه آن ايزديست) (همان، ج 1، ص 269)؛ و در مقابل مصيبتها صبور است (كه اين مرگ هر كس بخواهد چشيد / شكيبايى و نام بايد گزيد) (همان، ج 4، ص 1021). بنابراين تربيت حماسي در شاهنامۀ فردوسي، تربيتي است که سه مقولۀ مهم تربيت (شناخت، انتخاب و عمل) را داراست؛ زيرا در فرايند تربيت حماسي مربي سعي بر اين دارد که قدرت شناخت فضايل حماسي، مانند فتوت، غيرت، شجاعت، جوانمردي، فضيلتخواهي، اخلاقمندي، بلندهمتي، صبر و توکل را در متربي پرورش داده تا او با انتخاب اهدافي همچون حقيقتجويي، ظلمستيزي و عدالتخواهي در جهت تحقق اهداف مذکور اقدام کرده، در برابر ظلم و ستم ايستادگي کند و با قيام و جهاد در مقابل ستمگران، از ايثار جان و مال نيز دريغ نورزد.
3ـ1. يافتههاي مربوط به پرسش سوم
راهکارهاي شجاعتپروري کودکان در راستاي تربيت حماسي در شاهنامه فردوسي به شرح زير هستند:
1) روش الگوگيري
يکي از روشهاي شجاعتپروري در کودکان، استفاده از روش الگوگيري است؛ زيرا «توجه به الگوهاي کامل باعث ميشود انسان هدف تربيت و راه تربيت را فراموش نکند و پيوسته در راه اتصاف به صفات و کمالات آنان گام بردارند» (دلشاد تهراني، 1387، ص 49). شاهنامه منبع مفيدي براي استفاده از روش الگوگيري در کودکان است؛ زيرا در شاهنامه الگوهاي فراواني از پهلوانان حماسي وجود دارد که هرکدام الگوهاي ارزشمندي از شجاعت و اخلاقمداري براي کودکان است. داستانهاي حماسي از شجاعت رستم در هفتخوان (فردوسي، 1394، ج 1، ص 138)؛ داستان شجاعت اسفنديار در هفتخوان (همان، ج 3، ص 691)؛ دلاوريها و اخلاقمداري سياوش (همان، ج 1، ص 215)؛ و... ؛ منبع ارزشمندي در الگوگيري براي کودکان است. زيرا ازيکسو، شاهنامه داستان است و قهرمانان در ضمن داستان، کارهاي شجاعانه و طاقتفرسا انجام ميدهند و ديگر اينکه شاهنامه منظومه است. به همين دليل براي کودکان که خواستار ارزشها بهصورت غيرمستقيم هستند، ارزشمند است و جذابيت دارد. از طرفي چون در نظام آموزشي، اعم از خانه و مدرسه، کودکان از رفتار والدين و معلمان الگوگيري ميکنند، لازم است والدين و معلمان خود شجاع باشند تا کودکان که از آنها الگوگيري ميکنند، شجاع بار بيايند؛ چنانچه فرامرز پدري مثل رستم و رستم پدري همچون زال و زال پدري همچون سام داشتند که شجاعت از پدر به پسر اثر گذاشت و اينکه سياوش معلم و دايهاي همچون رستم داشت که در شجاعت و اخلاقمداري زبانزد شد:
برستم سپردش دل و ديده را
جهانجوي گرد پسنديده را
تهمتن ببردش بزابلستان
نشستنگهش ساخت در گلستان
سوارى و تير و كمان و كمند
عنان و ركيب و چه و چون و چند
نشستن گه مجلس و ميگسار
همان باز و شاهين و كار شكار
ز داد و ز بيداد و تخت و كلاه
سخن گفتن رزم و راندن سپاه
هنرها بياموختش سربسر
بسى رنج بر داشت و آمد ببر
(فردوسي، 1394، ج 1، ص 203ـ204).
2) روش قصهگويي
قصهگويي، فني قديمي، تخصصي و گسترده است که به قصهگويي نقالانه، قومي، مذهبي، تماشاخانهاي، کتابخانهاي و... قابل تفکيک است. آيين و مراسم گشايش جلسۀ قصه، سبک حرکات، تغيير صدا، همراهي موسيقيايي، تصاوير و اشيايي که براي قصهگويي بهکار ميرود و در نهايت پايان جلسۀ قصهگويي، تنوع و اثر متفاوتي در دنياي قصهگويي و مخاطبان خود خلق کرده است (حجازي، 1380، ص 44). روش قصهگويي از روشهاي مفيد و غيرمستقيم براي شجاعتپروري کودکان است که باعث تقويت زبانآموزي و افزايش اعتماد به نفس و شجاعت و تفوق بر ترس و کمرويي در کودک ميگردد. در اين روش بهجاي اينکه مستقيم به کودک بگويند شجاع باش و نترس؛ با قصهگويي داستان افراد شجاع را براي آنها بازگو ميکنند و از اين طريق در شخصيت کودک تأثير ميگذارند؛ زيرا «آموزهها و پندها در خلال قصه و داستان بهخوبي براي کودک قابل فهم و معنادار ميشود؛ احتمال بهکارگيري و تعميم آنها توسط کودک در زمينههاي مشابه افزايش مييابد» (ابارشي و تيموري، 1392). از اين روش، ميتوان در پرورش شجاعتورزي کودکان بهره گرفت و داستان افراد شجاع و اخلاقمحور و آنهايي را که در شجاعت زبانزد هستند و شايستۀ الگوگيري، با قصهگويي براي آنها بازگو کرد و در شخصيت آنان تأثير گذاشت؛ زيرا با شنيدن وصف دلاوريها و شجاعت پهلوانان، روح آنان نيز به هيجان ميآيد و سعي ميکنند از شخصيتهاي داستان، الگوگيري کنند. در اين ميان، شاهنامه منبع مهمي است که مملو از سرگذشت افراد شجاعي همچون رستم، اسفنديار، سهراب، سياوش و... است و ذکر داستانهاي آنها براي کودکان، مفيد و اثرگذار و لذتبخش است و ميتوان در قالب قصه و داستان، الگوهاي تربيتي شجاع و مطلوب را براي آنها بازگو کرد. فردوسي خود نيز در جايجاي شاهنامه، از داستان براي تفهيم و مهم وانمودکردن مطالب بهره جسته و آن را امري مهم دانسته است؛ چنانچه رستم در وصف شجاعت، به ذکر داستاني از باستان ميپردازد:
زدستان تو نشنيدى آن داستان
كه دارد بياد از گه باستان
كه شيرى نترسد ز يك دشت گور
ستاره نتابد چو تابنده هور
بدرّد دل و گوش غرم سترگ
اگر بشنود نام چنگال گرگ
چو اندر هوا باز گسترد پر
بترسد ز چنگال او كبك نر
نه روبه شود ز آزمودن دلير
نه گوران بسايند چنگال شير
(فردوسي، 1394، ج 2، ص 465ـ466).
3) روش عبرتآموزي
عبرت از عبور به مفهوم نفوذ و گذشتن از ميان چيزي گرفته شده است. راغب اصفهاني معتقد است که اصل عبر بهمعناي گذشتن از حالتي بهحالت ديگر است که انسان را از امور مشهود به امور نامشهود راه ميبرد و از شناخت چيزي که ديده شده، به شناخت چيزي که در گذشته رخ داده و ديده نشده است، واصل ميکند (دلشاد تهراني، 1387، ص 93). عبرتآموزي از اساطير و پهلوانان، در شاهنامه رکن اساسي شجاعتپروري و پرورش انسان حماسي است. رستم، اسطورۀ شاهنامه، با کين و خشم خود، فرزندکشي کرده و معناي شجاعت اخلاقي را فروکاسته است، و سام اسطورۀ ديگر با ننگ سپيدموي بودن فرزند و آواره کردن او در کوهها (فردوسي، 1394، ج 1، ص 57) معناي شجاعت عقلاني را به ورطۀ تباهي کشانده است. در نهايت، بيان داستانهاي شاهنامه به کودکان ميآموزد که شجاعت در ميدان نبرد، انسان را از خطا مصون نگه نخواهد داشت و قدرت انسان به متخلق شدن او به اخلاقمداري و بهکارگيري قوۀ تجزيه و تحليل در تمامي عرصههاي زندگي است؛ همچنانکه اسطورههاي گذشته با اشتباهات و خطاهاي خود، دريچۀ عبرتآموزي را براي آيندگان گشودهاند.
4) شاهنامهخواني
عصر اطلاعات و احاطۀ انسان در حصارهاي نامرئي اطلاعاتي، باعث شده صاحبان سرمايه و رسانه، سرگرميها و بازيهاي کودکان را معمولاً رو بهسوي بازيهاي ديجيتالي، صوتي، تصويري و... ببرند؛ که اين امر موجب شده کودک از دنياي واقعي دور شود و غرق در فضاي مجازي و تخيلات بياساس گردد. بدينجهت عصر لزوم استفاده از منابع بومي براي جايگزين کردن اين نوع سرگرميها براي کودکان و حتي بزرگسالان ضروري بهنظر ميرسد. يکي از اين منابع بومي که از قديمالايام در بطن زندگي مردم در شبنشينيها، سفرهخانه و... وجود داشت، شاهنامهخواني است. شاهنامهخواني علاوه بر اينکه کودکان را سرگرم و غرق در داستانهاي شاهنامه ميکند، احساسات آنها را نيز به تهييج واميدارد؛ زيرا هم افتخارات ملي و ميهني را بازگو ميکند و هم لحن و صداي آن، حماسي و افتخارآفرين است. بنابراين شاهنامهخواني براي کودکان بخصوص اگر همراه با تصاوير همان واقعهاي باشد که از شاهنامه خوانده ميشود، تأثير مضاعفي در تکوين شخصيت آنها بهسمت شجاعتپروري دارد. يکي ديگر از عوامل تأثيرگذار بر رفتار کودک در شاهنامهخواني، باورپذيرکردن داستانهاي شاهنامه از طريق بازشناخت زمينه است. زمينه، وسيلهاي براي باورپذيرکردن داستان است. در شاهنامهخواني، پيوستگي زمان و مکان با موضوع و ايجاد محيط مناسب براي اتصاف ذهني کودک با رويدادهاي گذشته از طريق انتخاب مکان و تجهيزات مناسب، ضروري بهنظر ميرسد (حجازي، 1380، ص 188). براي مثال، نقالي داستانهاي شاهنامه براي شجاعتپروري کودکان، مستلزم استفاده از نمادها و نشانههاي موجود در شاهنامه (زره، گرز، کلاهخود، جوشن و...) است. از عناصر ديگر در شاهنامهخواني، بهکارگيري آواها و موسيقيهاي حماسي است که در برانگيختن احساسات کودکان و ايجاد روحيۀ شجاعتپروري مفيد است؛ زيرا موسيقي حماسي تا حد زيادي براي تهييج احساسات ميهنپرستانه و ايجاد شجاعت و غرور در سربازان و رعب و هراس در دشمنان اجرا ميشود (لعل شاطري و وکيلي، 1392). در شاهنامه نيز، سرودهاي حماسي و ابزارآلات موسيقي همچون بوق، سورنا، تبيره و... براي تهيج روحيۀ شجاعت سپاهيان در جنگ استفاده ميشد؛ چنانچه فردوسي در جنگ اردشير و اردوان ميگويد:
ز بس نالۀ بوق با كرّ ناى
ترنگيدن زنگ و هندىدراى
ميان دو لشكر دو پرتاب ماند
بخاك اندرون مار بىتاب ماند
(فردوسي، 1394، ج3، ص 864).
5) روش توکل
از ديگر روشهاي مهم شجاعتپروري، آموزش مفهوم توکل به کودکان است. توکل از مادۀ وَکَلَ به معني واگذارکردن يا واگذاشتن کار خويش بهديگري است؛ و توکيل بهصورت خاص بهمعناي اعتمادکردن يا سپردن کارها به خداست (فراهيدي، 1410ق، ج 5، ص 405) و در اصطلاح بهمعناي اعتماد قلب به خدا در جميع امور يا انجام دادن همۀ امور لازم در حوزۀ تدبير فردي و اجتماعي و واگذاري نتيجۀ امور به خدا در حوزۀ خارج از دسترس انسان است (طبرسي، 1425ق، ج 5، ص 256). شهید مطهري مفهوم توکل را مفهومي زندهکننده و حماسي ميداند و در اين زمينه ميگويد: «توكل يك مفهوم اخلاقي ـ تربيتي اسلامي است و اسلام ميخواهد مردم مسلمان متوكل بر خدا باشند. اگر شما توكل را در قرآن مطالعه كنيد، ميبينيد که هماهنگي عجيبي در مفهوم توكل پيدا ميشود كه انسان ميفهمد توكل در قرآن يك مفهوم زندهكننده و حماسي است؛ يعني هرجا كه قرآن ميخواهد بشر را وادار به عمل كند و ترسها و بيمها را از انسان بگيرد، ميگويد نترس و توكل به خدا كن، تكيهات به خدا باشد و جلو برو، تكيهات به خدا باشد و حقيقت را بگو، به خدا تكيه كن و از كثرت انبوه دشمن نترس» (مطهري، 1389، ج 25، ص 453). پس ميتوان با آموزش مفهوم توکل به کودکان، به آنها آموخت که وقتي چيزي را درست تشخيص داديد، در مسير آن گام بگذاريد و نترسيد؛ زيرا شما داراي پشتياني قوي همچون خالق هستيد. کودک با اعتقاد به اين مفهوم، قوت قلب پيدا ميکند و نميترسد. فردوسي در بيان داستانهاي شاهنامه، توجه ويژهاي بر توکل دارد. يکي از نمونههاي فراوان آن در شاهنامه، در نبرد گيو با سپاه توران است که فرنگيس به وي ميگويد اگر تو کشته شوي، ما نيز تباه ميگرديم؛ گيو پاسخ ميدهد که خداوند يار من است؛ پس نترسيد:
جهاندار پيروز يار منست
سر اختر اندر كنار منست
(فردوسي، 1394، ج 1، ص 291).
و باز در همانجا، زمانيکه کيخسرو ميگويد تو رنج بسيار کشيدهاي، اينک نوبت من است، مانع نبرد کيخسرو با آنان ميشود و از زيادي آنان هراسي به دل راه نميدهد و باز ميگويد:
تو بالا گزين و سپه را ببين
مرا يار باشد جهان آفرين
(همان، ص 292).
تمامي شخصيتهاي اساطري و پهلوانان شاهنامه، با ياد خدا دادگري را آغاز کرده و با اقرار و توکل به وحدانيت او بهجنگ پرداخته و به نبرد اهريمن رفتهاند؛ بدينترتيب، با توکل و اعتراف به قدرت خدا، خود را از تکيه بر تمامي امور اهريمني و بشري جدا کرده، خواستار هدايت و ياري از سوي ايزد يکتا ميشوند؛ چنانکه کيخسرو قبل از شروع نبرد با افراسياب، چنين ميگويد:
و ز آن جايگه شهريار زمين
بيامد بپيش جهان آفرين
ز لشكر بشد تا بجاى نماز
ابا كردگار جهان گفت راز
ابر خاك چون مار پيچان ز كين
همىخواند بر كردگار آفرين
همىگفت كام و بلندى ز تست
بهر سختيى يارمندى ز تست
اگر داد بينى همى راى من
مگردان ازين جايگه پاى من
نگون كن سر جادوان را ز تخت
مرا دار شادان دل و نيكبخت
(همان، ج2، ص573).
يکي از راهکارهاي تحقق روش توکل در کودکان، اين است که به متربيان بياموزيم توکل و جهد و جهاد براي رسيدن به هدف، مصداق شجاعت است؛ ولي نتيجه اهميت چنداني ندارد؛ چنانکه شخصيتهاي اساطيري و پهلوانان نيز چنين کرده و خود را در برابر سرنوشت و تقدير تسليم کردهاند. فردوسي در اين زمينه ميگويد:
چنين داد پاسخ ستارهشمر
كه بر چرخ گردان نيابد گذر
ازين بر شده تيز چنگ اژدها
بمردى و دانش كه آمد رها
بباشد همه بودنى بىگمان
نجستست ازو مرد دانا زمان
(همان، ج3، ص 714).
6) روش آموزش تفکر انتقادي
ازجمله روشهاي شجاعتپروري کودکان، آموزش تفکر انتقادي به آنهاست؛ زيرا «تفکر انتقادي تفکر منطقي است که روي تصميمگيري براي انجام دادن چيزي يا باور آن متمرکز است» (انيس، 2002، ص 43)؛ برايناساس با تفکر انتقادي، کودکان شهامت اين را پيدا ميکنند که در مقابل عقايد باطل بايستند و کورکورانه هر چيزي را نپذيرند (شجاعت عقلي). علاوه بر اين، داشتن تفکر انتقادي عاملي است براي خود شخص که شهامت اين را داشته باشد که شجاعانه اشتباهات خود را بپذيرد؛ به همين دليل «تفکر انتقادي نقد کردن صرف ديگران نيست» (ميک، 2001، ص 73)، و نيز نگاه شکايتآميز نيست؛ بلکه نگاه تيزبينانه است (سيف، 1379، ص 550). «آموزش سخن منطقي يا معرفت مدلل از لحاظ تربيتي داراي اهميت ويژهاي است و گاهي تعليم و تربيت، با پرورش قوۀ قضاوت صحيح يا قضاوت توأم با دليل يکي تلقي ميشود؛ زيرا يکي از کارهاي مربي اين است که به فرد کمک کند اولاً، منطقي بودن يا نبودن چيزي را بشناسد و بعد اصول منطقي را بپذيرد و غيرمنطقي را رد کند و طبيعي است که پذيرش يا رد مطلبي مستلزم بررسي و قضاوت همان فرد است که با مشاهده، تجربه، تفکر و تعليم قدرت تشخيص و توانايي قضاوت صحيح ميتوان آن را در انسانها ايجاد و تقويت کرد» (ساعي، 1379، ص120). فردوسي نيز همواره به اين اصل مهم توجه ويژهاي داشته است؛ چنانکه از زبان گرديه، خواهر بهرام چوبينه، در اين زمينه ميگويد: انسان بايد شجاعت نقدپذيري داشته باشد؛ زيرا نقد درست ديگران، به سود خود شخص است؛ چون باعث ميشود به عيب خود پي ببرد:
چنين گفت دانندهخواهر بدوى
كه اى پرهنر مهتر نامجوى
ترا چند گويم سخن نشنوى
بپيش آورى تندى و بدخوى
نگر تا چه گويد سخنگوى بلخ
كه باشد سخن گفتن راست تلخ
هر آنكس كه آهوى تو با تو گفت
همه راستيها گشاد از نهفت
(فردوسي، 1394، ج 4، ص 1221).
بدينجهت داشتن تفکر انتقادي، به شمشيري دو لبه ميماند که يک لبۀ آن، شهامت نقد افکار باطل ديگران است و لبۀ ديگر، شهامت نقدپذيري افکار باطل و اشتباه خود شخص است.
7) روش مراقبه
يکي از روش مؤثر در کنترل نفس و پرورش شجاعت اخلاقي کودکان، روش مراقبه است. «مراقبه به معناي خود را پاس داشتن و مراقب بودن است» (دلشاد تهراني، 1387، ص 163). درواقع، روش مراقبه روشي براي رشد و حفظ خويشتنداري نفس کودکان در مقابل عوامل وسوسهبرانگيزي است که انسان را به گناه مياندازد. مطلوبترين ابزار براي مراقبۀ نفس، بهرهگيري از تقواي حضور است؛ يعني شخص در عين حضور در مکان، بتواند نفس خود را از آلودگي حفظ کند (باقري، 1388، ج 2، ص 77). برايناساس با روش مراقبه ميتوان شجاعت اخلاقي کودکان را پرورش داد؛ روشي که فرد با حضور در صحنۀ عمل، بتواند با تقواي حضور، خويشتن خود را از آلودگي مصون بدارد. داستان سودابه و سياوش در شاهنامه، نمونه و الگويي مطلوب براي پرورش شجاعت اخلاقي کودکان است؛ زيرا سياوش با حضور در مکان تحريککنندهاي که سودابه براي او فراهم کرده بود، توانست خود را از آلودگي نفس حفظ کند؛ چنانکه فردوسي اين واقعه را چنين نقل ميکند:
من اينك بپيش تو استادهام
تن و جان شيرين ترا دادهام
ز من هرچ خواهى همه كام تو
برآرم نپيچم سر از دام تو
سرش تنگ بگرفت و يك پوشه چاك بداد و نبود آگه از شرم و باك
رخان سياوش چو گل شد ز شرم
بياراست مژگان بخوناب گرم
چنين گفت با دل كه از كار ديو
مرا دور داراد گيهانخديو
نه من با پدر بىوفايى كنم
نه با اهرمن آشنايى كنم
(فردوسي، 1394، ج 1، ص 209).
سر بانوانى و هم مهترى
من ايدون گمانم كه تو مادري
(همان، ص209).
8) روش خودگرداني
يکي از روشهاي مطلوب براي پرورش شجاعتپروري در کودکان، خودگردان بار آوردن آنهاست. قطب مقابل خودگرداني، دگرگرداني است و دگرگردان به کسي اطلاق ميشود که به هر نحو اجازه ميدهد ديگران براي او تصميم بگيرند (ساليوان، 1380، ص 93)؛ اما خودگرداني ظرفيت يا توانايي بالقوه براي تنظيم آزادانۀ رفتار شخصي و عمل بر مبناي دلايل نشئتگرفته از درون است (ديردن، 1975، ص 60). برايناساس خودگردان بار آوردن کودکان گامي بهسوي شجاعتپروري آنهاست؛ زيرا وقتيکه آنها خودگردان بار بيايند، از ترس وابستگي به والدين رها ميشوند و استقلال پيدا ميکنند و مسئوليتپذير ميشوند. فردوسي براي خودگرداني و مسئوليتپذيري، کار کردن را مهم ميداند و از تنآساني برحذر ميدارد:
هرانكس كه بگريزد از كار كرد
ازو دور شد نام و ننگ و نبرد
همان كاهلى مردم از بددليست
هم آواز آن بددلى كاهليست
(فردوسي، 1394، ج 4، ص 901).
تنآسانى و كاهلى دور كن
بكوش و ز رنج تنت سور كن
كه ايدر ترا سود بىرنج نيست
چنان هم كه بىپاسبان گنج نيست
(همان، ج4، ص 1071).
9) روش مشارکت دادن
مشارکت دادن کودکان در امور مختلف، ازجمله روشهاي مطلوب براي شجاعتپروري در آنهاست؛ زيرا وقتيکه در امور مختلف از کودکان مشارکت بخواهيم و به آنها نقشهاي متفاوت بدهيم، اعتمادبهنفس و جرئتورزي در آنها تقويت ميشود و از اين طريق آنها، ارزشهاي خود را نشان ميدهند و در برخورد با ديگران خود را ميشناسند و اعتماد بهنفس لازم و قدرت بيان و ابراز حقايق را پيدا ميکنند که تمامي اين موارد، مصاديق شجاعتپروري است؛ چنانکه اسفنديار زماني که مادرش به وي گفت کودکانت را به جنگ مبر؛ وي نپذيرفت و در پاسخ به مادرش چنين گفت:
بمادر چنين گفت پس جنگجوى
كه نابردن كودكان نيست روى
چو با زن پس پرده باشد جوان
بماند منش پست و تيره روان
(همان، ج3، ص717).
از ديدگاه فردوسي، مشارکت دادن کودکان در بازي و فعاليتهاي گروهي، همچون چوگان، شطرنج و نرد و... ميتواند به آنها کمک کند که بر ترس و کمرويي غلبه کنند؛ تا کودکاني شجاع پرورش دهيم. مربي با کمک بازيهاي مشارکتي، به کودکان ميآموزد که زندگي مانند بازي است و از هر شکستي نبايد ترسيد؛ بلکه بايد شجاعانه و فکورانه عمل کرد، تا به پيروزي رسيد.
نتيجهگيري
نتايج اين پژوهش نشان ميدهد که هدف تربيت حماسي در شاهنامۀ فردوسي، تربيت انساني شجاع و دلير است که شجاعت را تحت انقياد عقل و اراده و انضباط اخلاقي درآورده است. فردوسي شجاعت را به سه قسم اخلاقي، عقلاني و جنگي تقسيم کرده و شجاعت حقيقي را جمع سه عنصر مذکور در نظر گرفته است.
از دستاوردهاي ديگر پژوهش پيشرو اين است که تربيت حماسي در کودکان، تابع تشريح دقيق و منطقي قصههاي شاهنامه براي آنها است. قصهگويي، عبرتآموزي و شاهنامهخواني براي کودکان، نقاط آغازين آموزش مفهوم شجاعت به وسيلۀ مربي آگاه است که همگي بهطور غيرمستقيم معناي حقيقي شجاعت را به ذهن کودکان متبادر ميسازد.
قصهگويي و عبرتآموزي، دو مؤلفۀ همپوشان و درهمتنيده در شاهنامه است، که تخيل، خلاقيت و شجاعتپروري را در کودکان پرورش ميدهد. شاهنامهخواني با به تصوير کشيدن شجاعت و ايثار شخصيتهاي اساطيري گذشته و رجزهاي دليرانۀ آنها، دنيايي از رشادت و حماسهآفريني براي کودکان به ارمغان ميآورد. کودکي که رفتار و اعمالش مقيد به نظارت و هدايت و متکي بر عقل و اراده خويش باشد، انساني شجاع و خودگردان بار ميآيد و مشارکت او در بازيهاي گروهي، موجب تقويت باورها و ارزشهاي او ميگردد و وي را در برابر حوادث و مصائب شجاع، منتقد و عملگرا ميکند. آموزش مفهوم توکل بهخدا، به کودکان ميآموزد در همۀ امور رنگ ارزشي بر رخ وقايع کشانند؛ در نتيجه با شجاعت عمل ميکنند و ترس و دلهره از نتيجۀ دلخواه براي آنها کمرنگ ميشود.
- ابارشي، ربابه و سعيد تيموري، 1392، «تأثير قصهگويي همراه با ايفاي نقش بر يادگيري مهارتهاي اجتماعي کودکان ناتوان ذهني آموزشپذير»، پژوهشنامۀ تربيتي (دانشگاه آزاد اسلامي واحد بجنورد)، دورۀ هفتم، ش 31، ص 37ـ54.
- ابنمسکويه، ابوعلي، 1383، تهذيب الأخلاق و تطهير الأعراق، ترجمة مهدي نجفي افرا، تهران، نورالثقلين.
- باقری، خسرو، 1383، نگاهی دوباره به تعلیم و تربیت اسلامی، تهران، مدرسه.
- باقری، خسرو، 1388، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، تهران، مؤسسۀ فرهنگي مدرسۀ برهان.
- حجازي، بنفشه، 1380، ادبيات کودکان و نوجوانان، تهران، روشنگران و مطالعات زنان.
- دلشاد تهراني، مصطفي، 1387، روشهاي تربيت در نهجالبلاغه، قم، دريا.
- دهخدا، علياکبر، 1389، لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران.
- دياني، مسعود، 1392، «تربيت حماسي؛ چيستي و چرايي»، خيمۀ معرفت، ش 14، ص 1ـ20.
- ساعي، ميرمحمود، 1379، اخلاق و تربيت اسلامي، تهران، دانشگاه پيام نور.
- ساليوان، راجرز، 1380، اخلاق در فلسفۀ کانت، ترجمۀ عزتالله فولادوند، تهران، طرح نو.
- سيف، علياکبر، 1379، روانشناسي پرورشي، تهران، آگاه.
- طبرسي، حسنبن فضل، 1425ق، مکارم الاخلاق، تهران، دار الفقه.
- فراهيدي، خليلبن احمد، 1410ق، کتاب العين، قم، هجرت.
- فردوسي، ابوالقاسم، 1394، شاهنامه، به کوشش سعيد حميديان، تهران، قطره.
- فلاح، مرتضي، 1389، «مباني آموزش و پرورش در شاهنامه»، نثرپژوهي ادب فارسي (ادب و زبان)، دورۀ جديد، ش 28 (پياپي 25)، ص 213ـ242.
- لعل شاطري، مصطفي و هادي وکيلي، 1392، «تأثير غرب بر موسيقي نظامي ايران»، پژوهشنامۀ تاريخ و تمدن اسلامي، سال چهل و ششم، ش 23، ص 69-92.
- مطهري، مرتضي، 1389، مجموعۀ آثار، چ ششم، تهران، صدرا.
- موسوي، سيدمهدي، 1392، «تربيت حماسي، الگوي تربيت مهدوي»، مشرق موعود، سال هفتم، ش 26، ص 91ـ114.
- نقيبزاده، ميرعبدالحسين، 1389، نگاهي به فلسفۀ آموزش و پرورش، تهران، طهوري.
- نکوئيان، حبيب، 1389، تبيين آراء تربيتي فردوسي با استناد به شاهنامه، پاياننامۀ کارشناسي ارشد فلسفۀ تعليم و تربيت، شيراز، دانشگاه شيراز.
- نوروزي، خورشيد، 1386، «تحليل نوع ادبي سمک عيار»، ادبيات عرفاني و اسطورهشناختي، سال سوم، ش 9، ص 135ـ159.
- Ćurko, Bruno. Feiner & et al, 2018, 2018, Ethics and values education Manual for Teachers and Educators, London, University of Illinois.
- Dearden,R.F, 1975, "Autonomy as an Education Ideal", in Brown, S.C.(ed), philosophers Discuss Education, London, Macmillan.
- Ennis, Robert h, 2002, An outline of goals for a critical thinking curriculum and its assessment, available at:http://faculty. ed. Uiuc.edu/rhennis.
- Mike, 2001, Critical thinking for working students, Columgia, Delmar press.
- Snyder, C. R., Lopez, S. J., & Pedrotti, J. T, 2010, Positive psychology: The scientific and practical explorations of human strengths, Sage Publications.