بررسی و تحلیل روایات ناظر به آدمنماهای قبل از حضرت آدم (ع)

Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
بررسي رابطه علم و دين يکي از مباحث اساسي در دينشناسي، کلام جديد و فلسفة دين و دين است. يکي از مهمترين مسائل آن منشأ پيدايش انسان است که همواره مورد توجه دانشمندان علوم تجربي و عالمان ديني بوده است. امروزه در مجامع علمي براي حل اين مسئله، نظرية تکامل از جايگاه خاصي برخوردار است و شواهد زيادي بر اثبات آن ارائه شده است. از منظر ديني براي تبيين اين موضوع لازم است ابتدا مسئلة آدمنماهاي قبل از حضرت آدم و حوا بهطور دقيق تبيين شود و سپس خلقت حضرت آدم و حوا و در نهايت ديدگاه علم و دين در اين مسئله بررسي شود. در مکتب تشيع روايات اهلبيت از اهميت ويژهاي برخوردار است و در برخي موارد به شرح آيات قرآن پرداخته و در برخي موارد ابعاد جديدي را در اختيار ما ميگذارد؛ پس ضروري است در اينگونه مسائل به روايات رجوع کنيم. در روايات، به مسائل متعددي از خلقت حضرت آدم اشاره شده که يکي از آنها بحث آدمنماهاست. در بخشي از اين روايات به اصل وجود آدمنماها و در بخش ديگر به بيان توصيفات گوناگوني از آن پرداخته شده است. در اين نوشتار توجه فقط بر روي شناخت کامل از آدمنماها براساس روايات است؛ تا زمينه براي مباحث ديگر فراهم باشد.
در برخي کتب حديثي مانند التوحيد و علل الشرايع شيخ صدوق و برخي از کتب تفسيري مانند تفسير عياشي محمدبن مسعود و تفسير قمي عليبن ابراهيم قمي روايات مربوط به آدمنماها نقل شده است.
در برخي ديگر از کتب و مقالات از اين روايات در تبيين خلقت حضرت آدم و بررسي آن، از نظرية تکامل استفاده شده است؛ مانند «آفرينش انسان در آموزههاي اسلامي و نسبت آن با نظرية تکامل» (افضلي، 1391)؛ «بازتأملي در مدلول آيات ناظر به آفرينش نخستين انسان» (شورگشتي و آريان، 1394)؛ همچنين «بررسي تطبيقي تاريخ پيدايش انسان در زمين از نظر علم و آموزههاي قرآني و حديثي» (دولت و افضلي، 1394) بيشتر به اين موضوع توجه داشتهاند؛ اما هيچکدام بهطور کامل خصوصيات آدمنماها را از نگاه روايات مورد بررسي قرار ندادهاند.
امروزه برخي با استفاده از نظريه تکامل سعي در متزلزل کردن دين دارند؛ به اينصورتکه برخي از مباحث را بهعنوان مباحث مسلم علمي مطرح ميکنند و آنها را در تقابل با دين معرفي ميکنند و دين را محکوم به بيان مطالب غيرواقعي کرده و حقانيت آن را زيرسؤال ميبرند. يکي از مباحث در مورد قدمت سکونت انسان بر روي زمين است. از منظر علمي قدمت انواع جنس انسان بر روي زمين به حدود دو ميليون سال پيش ميرسد؛ درحاليکه از منظر ديني عمر حضرت آدم حدود هفت يا هشت هزار سال پيش است. اين اختلاف زماني سبب شده تا اين مسئله بهعنوان يک شبهه به دين مطرح شود و بر دين هجمه شود. درحاليکه براساس روايات اهلبيت قبل از حضرت آدم آدميان ديگري بر روي زمين سکونت داشتند و پاسخ اين شبهه داده ميشود. بيشتر آثاري که در مورد خلقت انسان تأليف شده، ناظر به خلقت حضرت آدم بوده و به مسئلة آدمنماها کمتر پرداخته شده است. آثاري که بحث آدمنماها را مطرح کردند نيز به بيان مباحث کلي مثل اصل وجود آنها بسنده کردند؛ درحاليکه لازم است خصوصيات و عاقبت آنها نيز مورد بررسي قرار گيرد که هم خلقت حضرت آدم بهخوبي تبيين شود و هم در تطبيق علم و دين نکات اشتراک و اختلاف مشخص شود.
سؤال اصلي پژوهش عبارت است از: با بررسي روايات ناظر به آدمنماها چه نتايجي حاصل ميشود؟
سؤالهاي فرعي نيز بدين قرارند: 1. ديدگاه روايات در خصوص وجود آدمنماهايي قبل از حضرت آدم چيست؟ 2. بر طبق روايات، ويژگيهاي آدمنماها چيست؟ 3. با توجه به روايات، عاقبت آدمنماها چگونه بود؟
مراد از اصطلاح آدمنما، آدمياني است که قبل از خلقت حضرت آدم بر روي زمين سکونت داشتند. در ابتدا اصل وجود آنها، سپس ويژگيهاي آنها و در آخر عاقبت آنها براساس روايات تحليل و بررسي ميشود.
1. اصل وجود آدمنماها
پيرامون زمان خلقت حضرت آدم ممکن است دو تصور غلط وجود داشته باشد که مورد بررسي قرار ميگيرد.
تصور اول: زمان خلقت حضرت آدم صدها هزار سال پيش فرض شود و بهدنبال تطبيق دادن آن با آدمنماهايي باشد که از منظر علمي مطرح هستند. براساس نظرية تکامل در فاصله 5/2 تا3/2 ميليون سال پيش، در درون خانوادة هومينيده، جنسي تکامل يافت که امروز جنس انسان يا هومو ناميده ميشود. اين جنس نشانگر جهشي در مسير تکامل بوده و به زايش گونههاي انجاميد که انسان خردمند يکي از آنهاست (وکيلي، 1394، ص 132). درحاليکه از منظر انديشمندان شيعي زمان خلقت حضرت آدم به حدود 7 يا 9 هزار سال پيش برميگردد. علامه طباطبائي در الميزان مينويسد: «در تاريخ يهود آمده است که عمر نوع بشر از روزى که در زمين خلق شده تاکنون، بيش از حدود هفت هزار سال نيست؛ که اعتبار عقلى هم کمک و مساعد اين تاريخ است. چون عامل تناسل در هر صد سال دو نفر را هزار نفر ميکند و اگر اين محاسبه را بهطور تصاعدى تا مدت هفت هزار سال؛ يعنى هفتاد قرن ادامه دهيم؛ خواهيم ديد که عدد بشر به دو بليون و نيم مىرسد، و اين عدد همان عدد نفوس بشر امروزى است که آمارگران بينالمللى آن را ارائه دادهاند» (طباطبائي، 1374، ج 4، ص 222). براساس برخي روايات زمان خلقت حضرت آدم حدود 8 هزار و 500 سال است. در روايتي از امام صادق نقل شده: «ثم بدأ الله فخلق آدم و قدر له عشرة ألف عام، و قد مضى من ذلك سبعة آلف عام و مائتان ـ و أنتم في آخر الزمان»(عياشي، 1380، ج 1، ص 32)؛ خداوند آدم را خلق کرد و براي او ده هزار سال مقدر کرد که از آن زمان 7 هزار و 200 سال ميگذرد و شما در آخرالزمان بهسر ميبريد.
تصور دوم: هرچند زمان خلقت حضرت آدم مربوط به حدود 7 يا 8 هزار سال پيش دانسته شده؛ اما با اين پيشفرض که از منظر ديني حضرت آدم اولين آدم بر روي زمين بوده؛ بهدنبال بيان تعارض ديدگاه دين و شواهد علمي از فسيلهايي هستند که قدمت صدها هزار ساله دارند؛ بر این اساس ديدگاه خلقت الهي غير واقعبينانه دانسته شده است. در ردّ اين تصور بايد گفت از منظر روايات، حضرت آدم بهعنوان اولين آدم بر روي زمين نيست؛ بلکه قبل از او نيز آدمهايي بر روي زمين زندگي ميکردهاند. در روايات با بيانهاي مختلف به وجود آنها اشاره شده است.
1ـ1. بيان اول: آدمها
آدمهايي قبل از حضرت آدم وجود داشتند. امام محمدباقر فرمود: «و الله لقد خلق الله الف الف عالم و الف الف آدم آنت في آخر تلک العوالم و اولئک ال آدميين» (صدوق، 1398، ص 277)؛ به خدا قسم که خداوند هزاران هزار جهان و هزاران هزار آدم آفريد و تو در پايان آن جهانها و آدمها ميباشي.
2ـ1. بيان دوم: نسناس
برخي از روايات از موجوداتي با نام نسناس ياد ميکند. اميرمؤمنان علي میفرماید: «ان اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَرَادَ آن يَخْلُقَ خَلْقاً بِيَدِهِ ـ وَ ذَلِكَ بَعْدَ مَا مَضَى مِنَ الْجِنِّ وَ النَّسْنَاسِ فِي الْأَرْضِ ـ سَبْعَةَ آلَافِ سَنَةٍ» (قمي، 1367، ج 1، ص 36)؛ خداوند تبارک و تعالي اراده کرد تا بهدست خويش خلقي بيافريند و اين در حالي بود که مدت هفت هزار سال بر جن و نسناس گذشته بود.
3ـ1. بيان سوم: جهانيان
از امام محمدباقر نقل شده: «لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْأَرْضِ مُنْذُ خَلَقَهَا سَبْعَةَ عَالَمِينَ لَيْسَ هُمْ مِنْ وُلْدِ آدم خَلَقَهُمْ مِنْ أَدِيمِ الْأَرْضِ فَأَسْكَنَهُمْ فِيهَا وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ مَعَ عَالَمِهِ ثُمَّ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَبَا هَذَا الْبَشَرِ وَ خَلَقَ ذُرِّيَّتَهُ مِنْهُ» (صدوق، 1403ق، ج ۲، ص 359)؛ خداى عزوجل در همين زمين از روزى که آن را آفريده، هفت عالم خلق کرده و هيچيک از آن عوالم از نسل آدم ابوالبشر نبودند و خداى تعالى همة آنها را از پوستة روى زمين آفريد و نسلى را بعد از نسل ديگر ايجاد کرد و براى هريک عالمى بعد از عالم ديگر پديد آورد، تا در آخر آدم ابوالبشر را آفريد و ذريهاش را از او منشعب ساخت.
4ـ1. بيان چهارم: خلقي که نه جن و نه ملک و نه انس است
در روايتي از امام صادق نقل شده: «إن الله خلق لها خمسين ألف عام فتركها قاعاً ـ قفراء خاوية عشرة ألف عام، ثم بدالله بدأ الخلق فيها، خلقاً ليس من الجن و لا من الملائكة و لا من الإنس، و قدر لهم عشرة ألف عام، فلما قربت آجالهم أفسدوا فيها فدمر الله عليهم تدميرا ـ ثم تركها قاعاً قفراء خاوية عشرة ألف عام، ثم خلق فيها الجن و قدر لهم عشرة» (عياشي، 1380، ج 1، ص 31)؛ خدا شروع به خلق در زمين کرد؛ خلقي که نه از جنيان بود نه ملائکه و نه انسان... . يکي از دلائلي که بر اثبات وجود آدمنماها در روايات ادعا شده، روايتي در مورد مسئلة حج است؛ به اين بيان که زراره از امام صادق پرسيد: «جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ أَسْأَلُكَ فِي الْحَجِّ مُنْذُ أَرْبَعِينَ عَاماً فَتُفْتِينِي فَقَالَ يَا زُرَارَةُ بَيْتٌ يُحَجُّ قَبْلَ آدم بِأَلْفَيْ عَامٍ تُرِيدُ آن تَفْنَي مَسَائِلُهُ فِي أَرْبَعِينَ عَاماً» (صدوق، 1363، ج 2، ص 519)؛ خدا مرا فداى تو كند مدت چهل سال است كه من دربارة حج از تو سؤال ميكنم، و تو مرا فتوا ميدهى؛ پس فرمود: اى زراره، خانهاى كه دو هزار سال قبل از آدم موردِ حج بوده، ميخواهى مسائلش در چهل سال به پايان رسد؟ برخي ادعا کردند که اين روايت نيز وجود آدمنماها را تأييد ميکند. محمدتقي مجلسي در شرح اين بخش از روايت بيان کرده: «فقال: يا زرارة بيت يحج قبل آدم» كان يحجه الملائكة أو مع بنيالجان ملائکه، يا فرزندان جان به حج مشغول بودند (مجلسي، 1406ق، ج 5، ص 214). اما در روايتي از امام صادق نقل شده که ملائکه قبل از حضرت آدم حج انجام ميدادند: «لما افاضَ آدم من مِني آدم حَجَّهُ لَقِيَتْهُ الْمَلَائِكَةُ بِالْأَبْطَحِ فَقَالُوا يَا آدم بُرَّ حَجُّكَ أَمَا إِنَّا قَدْ حَجَجْنَا قَبْلَ آن تحجه بِأَلْفَيْ عَام...» (صدوق، 1363، ج 2، ص 320)؛ زماني که آدم از مني کوچ کرد فرشتگان در سرزمين ابطح از او استقبال کردند و گفتند حجت مقبول باد ما دو هزار سال پيش از آنکه بر اين خانه طواف کني، آن را طواف کردهايم. با توجه به تصريح وجود آدمنماها قبل از خلقت حضرت آدم در روايات، مشکل تعارض علم و دين در اين مسئله حل ميشود. در نهايت بايد توجه داشت که اين شواهد علمي درواقع تأييدي است به سخنان اهلبيت که به هزار و چندي سال پيش بازميگردد و اين خود نشانة برخوردار بودن اهلبيت از علم الهي است.
2. خصوصيات آدمنماها
در روايات اماميه علاوه بر اشاره به وجود آدمنماها به ذکر خصوصياتي از آنان پرداخته شده که آگاهي از آنها در بررسي تطبيقي آموزههاي ديني با شواهد علمي کشف شده از آدمنماها مؤثر است. در اين بخش به چند نمونه از اين ويژگيها اشاره ميشود.
1ـ2. كيفيت پيدايش آدمنماها
در بخشي از روايت امام محمدباقر آمده است: «لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْأَرْضِ مُنْذُ خَلَقَهَا سَبْعَةَ عَالَمِينَ لَيْسَ هُمْ مِنْ وُلْدِ آدم خَلَقَهُمْ مِنْ أَدِيمِ الْأَرْضِ» (صدوق، 1403ق، ج ۲، ص 359)؛ خداوند عزوجل از زمانيکه زمين را خلق کرد در آن هفت عالم را خلق کرد که از فرزندان آدم نبودند و آنان را از ظاهر زمين خلق کرده بود. براساس اين روايت آدمنماها از اديم الارض خلق شدهاند در مورد خلقت حضرت آدم نيز همين موضوع بيان شده است. در روايتي از اميرمؤمنان علي آمده است: «ان اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ آدم مِنْ أَدِيمِ الْأَرْضِ» (صدوق، 1385، ج 1، ص 83). همچنين در روايتي از امام صادق آمده: «إِنَّمَا سُمِّيَ آدم آدم لِأَنَّهُ خُلِقَ مِنْ أَدِيمِ الْأَرْضِ» (صدوق، 1385، ج 1، ص 15)؛ به این خاطر آدم را آدم ناميدند كه از اديم آفريده شده است.
اديم الارض به معناي ظاهر زمين است؛ گرچه برخي مانند شيخ صدوق معتقدند که اديم نام زمين چهارم است که حضرت آدم از آن خلق شده است. در مورد کيفيت خلق آدمنماها و حضرت آدم از زمين، دو صورت متصور است؛ اينکه خلقت آنها بهطور بيواسطه از خاک باشد و يا با واسطه. در مورد خلقت حضرت آدم از خاک، دلايلي وجود دارد که خلق مستقيم از خاک را اثبات ميکند، که بايد به تفصيل بررسي شود؛ اما در مورد نحوة خلقت آدمنماها از زمين، رواياتي در دست نيست که خلق بيواسطه يا با وسطه را تأييد کند؛ در نتيجه نميتوان يکي از اين دو صورت را به ديدگاه دين نسبت داد. با توجه به اين نکته، علاوه بر بحث اصل وجود آدمنماها، در مورد کيفيت پيدايش آنها نيز ميان علم و دين تعارضي نيست؛ يعني حتي اگر کيفيت پيدايش آدمنماها براساس آنچه نظرية تکامل بيان ميکند، کاملاً قطعي و درست باشد؛ در اين زمينه ميان شواهد علمي و آموزههاي ديني تعارضي وجود ندارد؛ زيرا در روايات به تفصيل از اين مسئله بحثي نشده است.
2ـ2. ظاهر آدمنماها
در بخش قبل به اين مطلب اشاره شد که يکي از دلايل روايي بر وجود آدمنماها روايتي بود که از موجوداتي موسوم به نسناس نام برده بود.
در مورد ماهيت نسناس چند ديدگاه وجود دارد:
ديدگاه اول: برخي نسناس را قوم يأجوج و مأجوج ميدانند.
ديدگاه دوم: برخي معتقدند نسناس عدهاي از قوم عاد بودند که در آن زمان مسخ شدند.
ديدگاه سوم: موجوداتي که شبيه انسان هستند؛ ولي داراي يک دست و يک پا بودند و در کتب اهلسنت از آنان بحث شده است.
ديدگاه چهارم: براساس روايتي، مخالفان اهلبيت بهعنوان نسناس معرفي شدهاند. در روايتي از امام سجاد آمده: «إِنَّ رَجُلًا جَاءَ إِلَى أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ أَخْبِرْنِي آن كُنْتَ عَالِماً عَنِ النَّاسِ وَ عَنْ أَشْبَاهِ النَّاسِ وَ عَنِ النَّسْنَاسِ فَقَالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ يَا حُسَيْنُ أَجِبِ الرَّجُلَ فَقَالَ الْحُسَيْنُ أَمَّا قَوْلُكَ أَخْبِرْنِي عَنِ النَّاسِ فَنَحْنُ النَّاسُ وَ لِذَلِكَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ فِي كِتَابِهِ ـ ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ فَرَسُولُ اللَّهِ الَّذِي أَفَاضَ بِالنَّاسِ ـ وَ أَمَّا قَوْلُكَ أَشْبَاهُ النَّاسِ فَهُمْ شِيعَتُنَا وَ هُمْ مَوَالِينَا وَ هُمْ مِنَّا وَ لِذَلِكَ قَالَ إِبْرَاهِيمُ ـ فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ أَمَّا قَوْلُكَ النَّسْنَاسُ فَهُمُ السَّوَادُ الْأَعْظَمُ وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى جَمَاعَةِ النَّاسِ ثُمَّ قَالَ آن هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا»؛ مردى خدمت اميرمؤمنان شرفياب شده عرضكرد: اگر به راستى تو مرد عالم و دانشمندى هستى بمن خبر ده از: «ناس» (مردم) و أشباه ناس و نسناس؛ اميرمؤمنان به حسين (فرزندش) فرمود: پاسخ اين مرد را بده. امام حسين فرمود: اما اينكه گفتى: ناس كيست؟ مائيم مردم، و به همين جهت خداى متعال در قرآن کریم فرموده: «پس از همانجا كه مردم كوچ كنند، شما هم كوچ كنيد» (بقره: 199)؛ و رسول خدا آن كسى بود كه مردم را كوچ داد (يعنى مردم مأمور شدند كه از آنجا كه رسول خدا و خاندانش كوچ كردند، كوچ كنند و اين دليل است بر اينكه مقصود از مردم، رسول خدا و خاندان اويند). و اما اينكه از اشباه مردم پرسيدى؛ پس آنها شيعيان ما هستند، و هم آنها دوستان ما هستند و آنها از ما هستند، و ازهمينرو ابراهيم فرمود: «هركه از من پيروى كند پس او از من است» (ابراهيم: 36). و اما گفتارت كه از «نسناس» پرسيدى؛ آنها اكثريت مردمند؛ و با دست خود اشاره به گروه مردم كرد سپس فرمود: «نيستند آنها جز همانند حيوانات؛ بلكه در روش خود گمراهترند (فرقان: 44)» (کليني، 1429ق، ج 8، ص 244).
ديدگاه پنجم: نسناس آدمنماهايي بودند که قبل از خلقت حضرت آدم به همراه جن بر روي زمين زندگي ميکردند. «خَلَقَ خَلْقاً دُونَهُمْ لَهُمْ أَبْدَانٌ وَ أَرْوَاحٌ بِغَيْرِ أَجْنِحَةٍ يَأْكُلُونَ وَ يَشْرَبُونَ نَسْنَاسٌ أَشْبَاهُ خَلْقِهِمْ وَ لَيْسُوا بِإِنْسٍ وَ أَسْكَنَهُمْ أَوْسَاطَ الْأَرْضِ عَلَى ظَهْرِ الْأَرْضِ» (قطبالدين رواندي، 1409ق، ص 36).
در روايات اهلبيت فقط به ديدگاه چهارم و پنجم اشاره شده و اين دو قابل جمع هستند؛ زيرا نسناس يک معناي عام دارد و آن موجودي است که از جهتي به انسان شباهت دارد و از جهتي تفاوت دارد. يک مصداق آن موجوداتي است که قبل از حضرت آدم بودند و از جهت ظاهري شبيه آدم؛ ولي از جهت عقلي و روحي متفاوت بودند. در مورد مصداق دوم نسناس که مخالفان اهلبيت هستند؛ بايد گفت انسانهاي حقيقي اهلبيت هستند و پيروان آنان در ظاهر و مسلک شبيه آنان ميباشند؛ اما مخالفان آنان صرفاً شباهت ظاهري دارند؛ ولي درواقع راه و روششان از آنان جدا و در گمراهي بهسر ميبرند؛ همانند حيوانها که در اين بعد از انسانها پايينتر هستند و چهبسا اينها از حيوانات پستتر هستند. آنها اگرچه در ظاهر شبيه مورد سه ديدگاه اول هستند؛ اما از منظر روايات قابل تأييد نيستند. علامه عسكري در کتاب خود با عنوان عبداللهبن سبا، در فصلي تحت عنوان افسانة نسناس به نقد و بررسي نسناس به معناي موجودي که داراي يک دست و يک پا و يک چشم و نصف صورت انسان است و همچنين نسناس بهعنوان قومي منسوب به قوم عاد، می پردازد. ايشان معتقد است منشأ اين روايات ساختة سيفبن عمر تميمي است که در علمالحديث نزد شيعه و سني فردي زنديق دروغپرداز و غيرموثق بهشمار ميآيد. سيف احاديثي از زبان شخصي به نام عبداللهبن سبا که اصلاً وجود خارجي نداشت و نامي خيالي براي خود سيف بوده، درست ميکند تا بدينوسيله براي طائفه بنيتميم ارزش و اعتباري جعل بکند.
3ـ2. عقل، اختيار و تکليف آدمنماها
با تکيه بر چند شاهد در روايات ميتوان پي به عاقل و مختار و حتي مکلف بودن آدمنماها برد.
شاهد اول زماني که خداوند پردة آسمان را کنار زد و ملائکه به نسناس و جن نظر کردند، تأسف خوردند و به مذمت آنان پرداختند و به آنان نسبت گناهکاري دادند و از خداوند پرسيدند با وجود گناهان بزرگ آنان، چرا مجازات نميشوند؟ در قسمتي از روايت اميرمؤمنان علي اينچنين آمده: «فَلَمَّا رَأَوْا مَا يَعْمَلُونَ فِيهَا مِنَ الْمَعَاصِي وَ سَفْكِ الدِّمَاءِ ـ وَ الْفَسَادِ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ عَظُمَ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ ـ وَ غَضِبُوا وَ تَأَسَّفُوا عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ وَ لَمْ يَمْلِكُوا غَضَبَهُمْ ـ قَالُوا رَبَّنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ ـ الْقَادِرُ الْجَبَّارُ الْقَاهِرُ الْعَظِيمُ الشَّأْنِ ـ وَ هَذَا خَلْقُكَ الضَّعِيفُ الذَّلِيلُ يَتَقَلَّبُونَ فِي قَبْضَتِكَ ـ وَ يَعِيشُونَ بِرِزْقِكَ وَ يَتَمَتَّعُونَ بِعَافِيَتِكَ ـ وَ هُمْ يَعْصُونَكَ بِمِثْلِ هَذِهِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ ـ لَا تَأْسَفُ عَلَيْهِمْ وَ لَا تَغْضَبُ وَ لَا تَنْتَقِمُ لِنَفْسِكَ» (قطبالدين رواندي، 1409ق، ص 39).
با توجه به اين روايت بايد گفت اگر آدمنماها از عقل برخوردار نبودند و راه درست و غلط را نميشناختند و با اختيار خود راه غلط را انتخاب نکرده بودند؛ مذمتها و نسبتهاي گناهکاري که به آنان توسط ملائکه داده شد و همچنين سؤال از اينکه چرا از خداوند آنان انتقام نميگيرد، جايز نبود.
شاهد دوم در بخشي از روايت اميرمؤمنان علي آمده بود که نسناس و جن از امر خداوند سرپيچي کردند: «... ثُمَّ اَنّ طَائِفَةً مِنَ الْجِنِّ وَ النَّسْنَاسِ الَّذِينَ خَلَقَهُمُ اللَّهُ وَ أَسْكَنَهُمْ أَوْسَاطَ الْأَرْضِ مَعَ الْجِنِّ تَمَرَّدُوا وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ اللَّهِ فَمَرَحُوا وَ بَغَوْا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ عَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ فِي الْعُتُوِّ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى حَتَّى سَفَكُوا الدِّمَاءَ فِيمَا بَيْنَهُمْ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ وَ جَحَدُوا رُبُوبِيَّةَ اللَّهِ تَعَالَى» (قطبالدين راوندي، 1409ق، ص 36)؛ پس از جانب خداوند امري بوده است که آنان بايد به آن عمل ميکردند؛ ولي سرپيچي کردند. هرچند مشخص نيست اين امر چگونه به آنان ابلاغ شده و ماهيت آن امر چه بوده؛ ولي به طور اجمالي فهميده ميشود آنان مکلف بودهاند و لازمة تکليف، عقل و اختيار است. نکته ديگر اينکه در اين روايات براي نسناس همانند جن، احوال مشابهي ذکر ميکند و حال آنکه عاقل و مختار بودن و همچنين ملکف بودن آنها مسلم است و اين قرينهای است بر اینکه نسناس هم اينگونه هستند.
همچنين با توجه سؤالي که خداوند از ملائکه در مورد اعمال و اطاعت نسناس و جن ميپرسد مشخص ميشود آنان موظف به اعمالي بودند: «... هَلْ تَرْضَوْنَ أَعْمَالَهُمْ وَ طَاعَتَهُمْ لِي فَاطَّلَعَتِ الْمَلَائِكَةُ وَ رَأَوْا مَا يَعْمَلُونَ فِيهَا مِنَ الْمَعَاصِي وَ سَفْكِ الدِّمَاءِ وَ الْفَسَادِ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ...» (قطبالدين راوندي، 1409ق، ص 39).
شاهد سوم از برخي روايت اينگونه برداشت ميشود که بهشت و جهنم خلق شدهاند و خالي از مؤمنان و کافران نيست و چهبسا آدمنماها از ساکنين بهشت و دوزخ باشند. اين روايت از امام صادق نقل شده است: «و لَا وَ اللَّهِ مَا خَلَتِ الْجَنَّةُ مِنْ أَرْوَاحِ الْمُؤْمِنِينَ مُنْذُ خَلَقَهَا وَ لَا خَلَتِ النَّارُ مِنْ أَرْوَاحِ الْكُفَّارِ وَ الْعُصَاةِ مُنْذُ خَلَقَهَا عَزَّ وَ جَلَّ...» (صدوق، 1403ق، ج ۲، ص 359).
بنابراين بهشت يا دوزخي شدن آنان مستلزم مکلف بودن آنان است و اينکه عاقلانه و از روي اختيار دست به انجام اعمال خويش زدهاند.
4ـ2. اطاعت و عصيان آدمنماها
در مورد طاعت آدمنماها فقط به يک مورد اشاره شده و آن هم تقديس خداوند است؛ ولي کيفيت آن مشخص نيست: «نَسْنَاسٌ أَشْبَاهُ خَلْقِهِمْ وَ لَيْسُوا بِإِنْسٍ وَ أَسْكَنَهُمْ أَوْسَاطَ الْأَرْضِ عَلَى ظَهْرِ الْأَرْضِ مَعَ الْجِنِّ يُقَدِّسُونَ اللَّهَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لا يَفْتُرُونَ...» (قطبالدين راوندي، 1409ق، ص 36).
اما به معاصي آنان اشارة بيشتری شده است که بيان ميشود:
الف. سرپيچي و تجاوز از امر الهي: «تَمَرَّدُوا وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ اللَّهِ».
ب. تکبر و تجاوزگري در زمين: «فَمَرَحُوا وَ بَغَوْا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ».
ج. پيشيگرفتن از يک ديگر در سرکشي از خداوند: «وَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ فِي الْعُتُوِّ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى».
د. خونريزي: «سَفَكُوا الدِّمَاءَ فِيمَا بَيْنَهُمْ».
هـ . فساد آشکار: «أَظْهَرُوا الْفَسَادَ».
و. انکار ربوبيت الهي: «وَ جَحَدُوا رُبُوبِيَّة الله تعالي».
ز. انجام گناهان کبيره: «وَ هُمْ يَعْصُونَكَ بِمِثْلِ هَذِهِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ».
3. عاقبت آدمنماها
1ـ3. احتمال اول: نابودي تمام آدمنماها قبل از خلقت حضرت آدم
اینکه تمام آدمنماها قبل از خلقت حضرت آدم نابود شدند و خلقت حضرت آدم مستقل از آنها بوده باشد. صريح برخي روايات اين است که ميان نابودي آدمنماها و شروع خلقت حضرت آدم فاصله وجود دارد. خدا به موسي فرمود: «ثُمَّ خَلَقْتُ ثَلاَثِينَ آدم وَ مِنْ آدم إِلَى آدم أَلْفُ سَنَةٍ فَأَفْنَيْتُهُمْ كُلَّهُمْ بِقَضَائِي وَ قَدَرِي... ثُمَّ خَرَّبْتُهَا فَمَكَثَتْ خَرَاباً خَمْسِينَ أَلْفَ عَامٍ ثُمَّ بَدَأْتُ فِي عِمَارَتِهَا فَمَكَثَتْ عَامِرَةً أَلْفَ عَامٍ ثُمَّ خَلَقْتُ أَبَاكَ آدم بِيَدِي يَوْمَ اَلْجُمُعَةِ وَقْتَ اَلظُّهْرِ وَ لَمْ أَخْلُقْ مِنَ اَلطِّينِ غَيْرَهُ وَ أَخْرَجْتُ مِنْ صُلْبِهِ اَلنَّبِيَّ مُحَمَّداً عَلَيْهِ اَلصَّلاَةُ وَ اَلسَّلاَمُ»؛ 30 آدم خلق کردم و از هر آدم تا آدم ديگر هزار سال گذشت؛ در نهايت به قضا و قدر خويش همه را نابود کردم... سپس شروع به خلق پدرت آدم کردم» (صدوق، 1377، ج ۱، ص ۱۲۵). همچنين ظاهر برخي روايات اين است اين امر قبل از خلقت حضرت آدم بوده؛ زيرا خدا قبل از خلقت حضرت آدم از اعمال آنها پرده برداشته و اراده کرده آنها را از روي زمين نابود کند و حضرت آدم را جايگزين آنها بر روي زمين قرار دهد. اگر در بحث مقام جانشيني حضرت آدم طبق آية 30 سورة «بقره»، معتقد شويم حضرت آدم جانشين اقوام پيشين و جنيان بود، اين احتمال بيشتر تقويت ميشود. در رواياتي که به نابودي نسناسها اشاره شده، اين لفظ بهصورت عام (النسناس) استعمال شده است؛ پس شامل تمامي آنها ميشود. خداي تعالي فرمود: «وَ أُبِينُ اَلنَّسْنَاسَ مِنْ أَرْضِي فَأُطَهِّرُهَا مِنْهُمْ...» (صدوق، 1385، ج ۱، ص ۱۰۴)؛ نسناس را از زمين جدا ميکنم و زمينم را از آنها پاک ميگردانم. اگرچه روايت اول صريح بود؛ اما از نظر سندي معتبر نيست. از ظاهر روايات ديگر نيز نابودي آدمنماها قبل از خلقت حضرت آدم برداشت نميشود؛ زيرا در اين روايات سخن از ارادة خدا به خلقت حضرت آدم و نابودي آدمنماهاست؛ ولي در مورد زمان تحقق آن مطلبي ذکر نشد. همچنين در بخشي ديگر از آن روايت آمده: «قَالَ لِلْمَلاَئِكَةِ اُنْظُرُوا إِلَى أَهْلِ اَلْأَرْضِ مِنْ خَلْقِي مِنَ اَلْجِنِّ وَ اَلنَّسْنَاسِ فَلَمَّا رَأَوْا مَا يَعْمَلُونَ فِيهَا مِنَ اَلْمَعَاصِي وَ سَفْكِ اَلدِّمَاءِ وَ اَلْفَسَادِ فِي اَلْأَرْضِ بِغَيْرِ اَلْحَقِّ عَظُمَ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ وَ غَضِبُوا لِلَّهِ وَ أَسِفُوا عَلَى اَلْأَرْضِ وَ لَمْ يَمْلِكُوا غَضَبَهُمْ آن قَالُوا يَا رَبّ... لِمَا تَسْمَعُ مِنْهُمْ وَ تَرَى وَ قَدْ عَظُمَ ذَلِكَ عَلَيْنَا وَ أَكْبَرْنَاهُ فِيكَ فَلَمَّا سَمِعَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِكَ مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ قَالَ إِنِّي جاعِلٌ فِي اَلْأَرْضِ خَلِيفَةً لِي عَلَيْهِمْ فَيَكُونُ حُجَّةً لِي عَلَيْهِمْ فِي أَرْضِي عَلَى خَلْقِي...»؛ بعد از اعتراض ملائکه به اعمال نسناسها خدا به ملائکه فرمود ميخواهم بر روي زمين جانشيني قرار دهم براي خودم بر آنها... (صدوق، 1385، ج ۱، ص ۱۰۴)؛ بنابراين آنها بعد از خلقت آدم بايد زنده مانده باشند تا حضرت آدم بهعنوان حجت خدا بر آنان باشد.
2ـ3. احتمال دوم: نابودي تمام آدمنماها بعد از خلقت حضرت آدم
نابودي تمام آنها بعد خلقت حضرت آدم بوده است؛ حال ممکن است با نسل آدم ارتباط پيدا کرده باشند يا خير؛ زيرا در رواياتي که بر از بين بردن آدمنماها دلالت دارد، اول بحث اراده خلق حضرت آدم مطرح شده؛ سپس نابودي آدمنماها؛ پس نابودي آنها بعد از خلقت حضرت آدم بوده است: «إِنِّي أُرِيدُ آن أَخْلُقَ خَلْقاً بِيَدِي أَجْعَلُ ذُرِّيَّتَهُ أَنْبِيَاءَ مُرْسَلِينَ وَ عِبَاداً صَالِحِينَ وَ أَئِمَّةً مُهْتَدِينَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَائِي عَلَى خَلْقِي فِي أَرْضِي يَنْهَوْنَهُمْ عَنِ اَلْمَعَاصِي وَ يُنْذِرُونَهُمْ عَذَابِي وَ يَهْدُونَهُمْ إِلَى طَاعَتِي وَ يَسْلُكُونَ بِهِمْ طَرِيقَ سَبِيلِي وَ أَجْعَلُهُمْ حُجَّةً لِي عُذْراً أَوْ نُذْراً وَ أُبِينُ اَلنَّسْنَاسَ مِنْ أَرْضِي فَأُطَهِّرُهَا مِنْهُمْ وَ أَنْقُلُ مَرَدَةَ اَلْجِنِّ اَلْعُصَاةَ عَنْ بَرِيَّتِي...» (صدوق، 1385، ج ۱، ص ۱۰۴). در نقد اين احتمال ميتوان گفت که در اين بخش روايات فقط از اراده خدا به انجام خلقت حضرت آدم و نابودي نسناس سخن گفته شده و ترتيب بين آنها در مقام تحقق روشن نيست. بهعلاوه با توجه به بحث خلقت حضرت آدم و سکونتش در زمين و اينکه در مورد جن گفته شده که خدا اراده کرده تا با نسل آدم ارتباطي نداشته باشند؛ احتمال نابودي نسناس قبل از سکونت حضرت آدم بر روي زمين بيشتر ميشود. اگر ترتيب بين خلقت و نابودي نسناس از روايات برداشت شود، بين زمان خلقت حضرت آدم تا سکونت او بر زمين فاصله وجود داشته است که در بخش خلقت حضرت آدم بيان خواهد شد. درنتيجه ممکن است زمان نابودي نسناسها بعد از خلقت آدم و قبل از هبوط او بروي زمين باشد. يعني اگرچه اين احتمال پذيرفته شود که آدمنماها بعد از خلقت حضرت آدم نابود شدند؛ اما هيچ ارتباطي بين اينها نبوده است. نکته ديگر اين است در روايات اهلبيت هيچ سخني از ارتباط حضرت آدم با آدمنماها در مدت زندگياش وجود ندارد؛ يعني اگر آدمنماها بعد از خلقت حضرت آدم زنده بودند، درباره معاشرت حضرت آدم با آنها چيزي نقل نشده است.
3ـ3. احتمال سوم: نابودي گروهي قبل از خلقت حضرت آدم
ممکن است فقط گروهي قبل از خلقت آدم نابود شدند. در برخي از روايات اشاره شده، عدهاي از نسناسها طغيان کردند؛ درنتيجه ممکن است فقط همان گروه قبل از خلقت حضرت آدم نابود شده باشند: «ثُمَّ آن طَائِفَةً مِنَ اَلْجِنِّ وَ اَلنَّسْنَاسِ اَلَّذِينَ خَلَقَهُمُ اَللَّهُ وَ أَسْكَنَهُمْ أَوْسَاطَ اَلْأَرْضِ مَعَ اَلْجِنِّ تَمَرَّدُوا وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ اَللَّهِ فَمَرَحُوا وَ بَغَوْا فِي اَلْأَرْضِ بِغَيْرِ اَلْحَقِّ وَ عَلاَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ فِي اَلْعُتُوِّ عَلَى اَللَّهِ تَعَالَى حَتَّى سَفَكُوا اَلدِّمَاءَ فِيمَا بَيْنَهُمْ وَ أَظْهَرُوا اَلْفَسَادَ وَ جَحَدُوا رُبُوبِيَّةَ اَللَّهِ تَعَالَى» (قطبالدين راوندي، 1409ق، ج ۱، ص ۳۵). در برخي ديگر از روايات بيان شده علاوه بر بنيآدم، مردمان ديگر نيز بر روي زمين زندگي ميکنند؛ مانند روايتي از اميرمؤمنان علي که فرمود: «سُئِلَ أَمِيرُاَلْمُؤْمِنِينَ عَنِ اَلْخَلْقِ فَقَالَ خَلَقَ اَللَّهُ أَلْفاً وَ مِائَتَيْنِ فِي اَلْبَرِّ وَ أَلْفاً وَ مِائَتَيْنِ فِي اَلْبَحْرِ وَ أَجْنَاسُ بنيآدم سَبْعُونَ جِنْساً وَ اَلنَّاسُ وُلْدُ آدم مَا خَلاَ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ» (کليني، 1429ق، ج ۸، ص ۲۲۰)؛ مردمان همه فرزند آدم هستند بجز يأجوج و مأجوج.
در نهايت بايد گفت از منظر روايات نابودي نسناسها قطعي است؛ اما زمان و تعداد نابودشدگان در روايات تصريح نشده و ميتوان احتمالاتي را در اين زمينه تصور کرد؛ اما به دليل نبودن شواهد کافي مورد توجه واقع نميشوند. همچنين از منظر علمي انقراض برخي از انواع انسانها مسلم است. براي نمونه، انسان راستقامت که جديدترين سنگوارههاي آن در منطقه دالي در چين يافته شده است، به حدود 200 هزار سال پيش تعلق دارد. اينگونه در همين برش زماني بهطور ناگهاني منقرض شده و جمعيت آنها به هنگام انقراض حدود يک ميليون نفر تخمين زده ميشود (وکيلي، 1394، ص 154) و يا در مورد انسان فلورسي گفته شده علت انقراض آن احتمالاً فعاليت آتشفشان جزيره فلورس در حدود 12 هزار سال پيش بوده است (همان، ص 161). و يا در مورد انسانهاي نئاندرتال گفته شده براساس شواهد ديرين شناختي، بين 30 تا 40 هزار سال پيش فاجعهاي طبيعي براي آنها رخ داده و همه آنها را در عرض چند هزار سال منقرض کرده است؛ هرچند ماهيت اين فاجعه به درستي مشخص نيست (همان، ص 215). همچنين گزارشهايي از جنگ و خونريزي ميان انسان خردمند و انسان نئاندرتال ارائه شده، مانند شواهدي که نشان ميدهد در سينة يک نئاندرتال نيزهاي برخورد کرده و موجب مرگش شده که ساخت دست انسان خردمند بوده است (محمدطاهري، 1395، ص 83). در روايات نيز به جنگ و فساد آدمنماها اشاره شده است. در بخشي از يک روايت آمده بود: «آدمنماها دست به خونريزي ميان يکديگر و آشکار کردن فساد زدند».
نتيجهگيري
با تحليل و بررسي روايات اهلبيت در رابطه با آدمنماها مطالبي آشکار شد که در آيات قرآن از آنها بحثي نشده بود. با تبيين روايات مشخص شد اصل وجود آدمنماها مسلم و قطعي است؛ که به فسيلهاي کشف و با قدمت زياد در علم قابل تطبيق هستند. با توجه به اين روايات دو باور غلط مورد نقد واقع شد: اول اينکه حضرت آدم و حوا بهعنوان اولين آدميان بر روي زمين نبودهاند؛ دوم اينکه عمر حضرت آدم حدود 7 يا 8 هزار است و فسيلهاي با قدمت بيشتر با نسل آدم قابل تطبيق نيستند. در روايات منشأ پيدايش آدمنماها زمين دانسته شده است؛ و ازآنجاکه اشاره به باواسطه و يا بدون واسطه بودن آن نشده، در اين زمينه هم نميتوان گفت تعارضي وجود دارد. در روايات خصوصيات متعددي از آدمنماها بيان شده؛ مانند ظاهر آنها، قدرت انتخاب و عقل آنها؛ در موارد مختلفي از اعمال و رفتارهاي آنها سخن گفته شده بود؛ مانند اطاعتها و عصيانهاي آنها؛ همچنين جنگ و خونريزي آنها که در اين زمينه نيز با شواهد بهدستآمده از علم، سازگار است. در نهايت در مورد عاقبت آدمنماها چند احتمال مورد بررسي قرار گرفت و نتيجه آن شد که آنچه مسلم است، نابودي آدمنماهاست؛ اما در مورد زمان و تعداد نابودشدگان نميتوان اظهار نظر قطعي کرد. بحث انقراض آدمنماها نيز به آنچه براساس شواهد علمي کشف است، سازگار است.
- افضلی، علی، 1391، «آفرینش انسان در آموزههای اسلامی و نسبت آن با نظریه تکامل»، پژوهشنامه فلسفه دین، ش 20، ص 113ـ134.
- دولت، محمدعلی و علی افضلی، 1394، «بررسي تطبيقي تاريخ پيدايش انسان در زمين از نظر علم و آموزههاي قرآني و حديثي»، پژوهشهای علم و دین، سال ششم، ش 12.
- شورگشتی، مرادعلی و حمید آریان، 1394، «بازتأملی در مدلول آيات ناظر به آفرينش نخستين انسان»، قرآن شناخت، سال هشتم، ش 15، ص 5ـ26.
- صدوق، محمدبن علي، 1363، من لايحضره الفقيه، قم، جامعة مدرسين.
- ـــــ ، 1377، جامع الاخبار، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
- ـــــ ، 1385، علل الشرائع، قم، كتابفروشى داورى.
- ـــــ ، 1398، التوحيد، قم، جامعة مدرسين.
- ـــــ ، 1403ق، الخصال، قم، جامعة مدرسين.
- طباطبائى، سيدمحمدحسين، 1374، تفسير الميزان، ترجمة سيدمحمدباقر موسوى همداني، قم، جامعة مدرسين.
- عياشي، محمدبن مسعود، 1380، تفسير عياشي، تحقيق سيدهاشم رسولي محلاتي، تهران، چاپخانه علميه.
- قطبالدين راوندى، سعيدبن هبةالله، 1409ق، قصص الأنبياء، مشهد، آستان قدس رضوي.
- قمى، علىبن ابراهيم، 1367، تفسير القمي، تحقيق سيدطيب موسوي جزايري، قم، دار الكتاب.
- كلينى، محمدبن يعقوب، 1429ق، الكافي، قم، دارالحديث.
- مجلسي، محمدتقي، 1406ق، روضة المتقين في شرح من لايحضره الفقيه، قم، بنياد فرهنگ اسلامي کوشانپور.
- محمدطاهري، مهدي، 1395، زندگي نئاندرتالها از اغاز تا انقراض، خمين، مؤسسة پژوهشي شمع هجر پرواز.
- وکيلي، شروين، 1394، فرگشت انسان، تهران، شورآفرین.