تحلیل آیهی 59 سورهی «آلعمران» با بررسی برداشت تکامل یدالله سحابی ازآن

Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
ظهور نظرية تکامل بهعنوان يکي از مطرحترين و اثرگذارترين نظريات در تاريخ علم و بشريت، خوانش سنتي از آيات متون مقدس، ازجمله قرآن را که خوانشي خلقتگروانه بود، با چالش مواجه کرد. بالطبع مسلماناني که نظرية تکامل را پذيرفتند بايد به نحوي قرآن را نيز تکاملي فهم ميکردند؛ البته اگر قرآن را نسبت به مقولات علمي کاملاً ساکت نميديدند. در اين وضعيت، ما شاهد تقابل بين تفسيرهاي تکاملگرا و خلفتگرا از آيات مربوطه در قرآن هستيم. در اين ميان آية 59 سورة «آلعمران» از يک ويژگي برجسته برخوردار است و آن اينکه آيه مذکور مورد استناد هم تکاملگرايان و هم خلقتباوران قرار گرفته است. ازاينرو، داوري بين خوانش تکاملگروانه و خلقتباور از اين آيه ميتواند يک گام مهم در داوري نهايي بين اين دو خوانش از کل قرآن بهحساب آيد. به همين دليل است که اين مقاله بر همين آيه متمرکز شده است و تلاش کرده با تبيين دقيق وجه شبه در آيه، به اين درگيري فيصله دهد. در پايان يکي از مطرحترين تفسيرهاي تکاملي از آيه که متعلق به يدالله سحابي است را طرح کرده و تلاش کردهايم ضعف آن را نشان دهيم؛ تا براي خواننده امکان مقايسه بين تفسير ما و تفسير مذکور و سنجش نقاط قوت و ضعف آن دو فراهم شود و از اين طريق به داوري سنجيدهاي بين آنها دست يابد.
شايان ذکر است که اگرچه بررسي خوانشهاي تکاملي و خلقتباور از آيات قرآن بههيچوجه کار نويي نيست و کراراً و کثيراً انجام شده است؛ هيچ اثري که فقط بر همين آيه متمرکز شده باشد، يافت نشد. با توجه به ويژگي ممتاز اين آيه در بحث تکاملي يا خلقتباور بودن قرآن، لازم ديديم به بررسي آيه در مقالهاي مستقل بپردازيم. تمرکز بر آيه شريفه اين امکان را فراهم کرده تا بياني روشنتر و تا حدي نو از معناي آيه، بخصوص از وجه شبه مقصود در تشبيه عيسي به آدم ارائه گردد؛ بهگونهايکه داوري بين دو خوانش مذکور آسانتر شود.
1. مفهومشناسي
1ـ1. خلقت
خلقت نگاهي است راجع به چگونگي پيدايش جهان و گونههاي حياتي. طرفداران ايده خلقت بر اين اعتقاد هستند که تمام عالم فعل مستقيم يا با واسطة خداوند متعال است. براساس اين تفکر تأکيد ميشود تمام عالم آنگونه که در کتب مقدس آسماني بيان شده طبق طرح و نقشة خدا و با فعل حياتي، ازجمله انسان، طي مراحلي که متون مقدس به آن اشاره کرده است محقق شده است؛ نه بهصورت تکاملي از مسير انتخاب طبيعي (اسکات، 2004، ص 51). خلقگروي نيز عبارت است از پذيرش همين معناي خلقت، که در مقابل تکاملگروي قرار ميگيرد. خلقت و خلقتگرايي به معنايي که گفته شد، در مقابل ايدة تکامل و انديشة تکاملگروي قرار ميگيرند که در ذيل توضيح آنها خواهد آمد.
2ـ1. تکامل
تکامل يعني تغيير موجودات زنده از طريق انشقاق انواع، بهوسيلة تحولات آرام که به نسل بعد منتقل ميشود (ريدلي، 2004، ص 4). بهعبارت ديگر، تغييرات در ويژگيهاي قابل انتقال جمعيتهاي بيولوژيکي در طول نسلهاي متوالي است (هال و هالگريمسون، 2008، ص 3ـ4). نظرية تکامل، عليرغم سابقه ديرينهاش، اولين تنسيق علمي خود را مرهون چارلز داروين طبيعيدان انگليسي است. طبق اين نظريه، همه گونههاي جانداران در فرايندي طولاني و تدريجي پديد آمدهاند. موتور محرکه اين فرايند عبارت است از: تنوعات و تغييرات کاملاً تصادفي و البته کوچک در افراد جمعيتهاي گونهها به ضميمة انتخاب طبيعي تغييراتي که جانداران را با محيط آنها سازگارتر ميکند. افرادي از گونهها که چنين تغييرات سازگارکننده در آنها رخ ميدهد در رقابت با افرادي که چنين تغييراتي را تجربه نکردهاند، شانس بيشتري را براي بقاء و توليدمثل و در نتيجه فزوني جمعيت دارند. در همين رقابت است که افراد ناسازگار يا کمتر سازگار، حذف و افراد سازگار ابقاء ميگردند تا در اين فرايند بيانتهاي تغيير و انتخاب و رقابت به حضور خود ادامه دهند و زمينه را براي ظهور گونههاي جديد فراهم آورند. انسان خردمند نيز در نظريه مذکور ثمره همين فرايند کاملاً تصادفي و طبيعي محسوب ميگردد.
2. تحليل آية 59 سورة «آلعمران»
1ـ2. معناي «مَثَل»
«مَثَلْ» در اصل از ماده «مُثُول» به معني صاف ايستادن است؛ و به عكسهايي كه از كسي يا چيزي ميگيرند، يا نقاشي ميكنند، «تمثال» گفته ميشود؛ گويي خود او در آنجا ايستاده است؛ سپس به هر چيزي كه شبيه چيز ديگر است «مثال» گفته ميشود (راغب اصفهاني، 1412ق، ص 760). ميتوان گفت بهترين معادل فارسي براي اين کلمه در اين آيه، همان «داستان» يا «چگونگي» است (آريان، 1395، ص 28). آنچه مسلم است عبارت «کمثل» در آيه، به مدد حرف «ک»، افاده تشبيه ميکند. ازاينرو، مفاد آيه اين خواهد بود که «داستان عيسي نزد خدا همچون داستان آدم است...»؛ يا «چگونگي [آفرينش] عيسي نزد خدا همچون چگونگي [آفرينش] آدم است». ازآنجاکه در آيه تشبيه مذکور در معناي آيه نقشي اساسي دارد، ما در ذيل، بحث مختصري راجع به صنعت تشبيه طرح ميکنيم.
2ـ2. بحثي پيرامون صنعت تشبيه
با توجه به اينکه واژة «ک» در عبارت «کَمَثَلِ» يکي از ادات تشبيه بهشمار ميآيد، بحثي پيرامون صنعت (تشبيه) را ضرورت ميبخشد؛ تا بدين وسيله راه دسترسي به فهمي صحيح از آيه هموار گردد.
«تشبيه» نوعي دلالت است که عبارت است از مشابهت مشبه و مشبهبه در وجه شبه که بهوسيلة ادات تشبيه صورت ميپذيرد. توضيح اينکه، اگر بخواهيم صفتي را براي موصوفي اثبات کنيم و اين کار را بهوسيلة تشبيه آن موصوف به شيء ديگري که آن صفت را بهگونهاي واضحتر داراست انجام دهيم، چنين فعاليتي در علم بيان «تشبيه» نام دارد (سکاکي، بيتا، ج1، ص439؛ تفتازاني، 1416ق، ص 310). برخي از اساتيد بلاغت بر اين باورند که انتقال پيام از طريق تشبيه، سازگاري بيشتري با طبيعت انساني دارد؛ چراکه از اين طريق ميتوان وجود صفت در موصوف موردنظر را با تأکيد بيشتري اثبات کرد. مثلاً در عبارت «زيدٌ کَالاَسَدِ فِي الشَّجاعة» (زيد در شجاعت مانند شير است) (هاشمي و همكاران، 1386، ص 199؛ فاضلي، 1365، ص 207) با توجه به اينکه وجود صفت شجاعت براي شير (مشبهبه) بسيار روشن است؛ در عبارت مزبور با بهرهگيري از وجود واضح اين صفت در شير (مشبهبه)، آن را براي زيد (مشبه) اثبات ميكند. برايناساس در صنعت تشبيه با بهرهگيري از وضوح وجود برخي صفات براي مشبهبه، آن صفات براي مشبه اثبات ميشود؛ نه بالعکس.
در تشبيه چهار رکن وجود دارد؛ مُشَبَّه: آنچه به چيزي مانند شود؛ مُشَبَّه به: آنچه مُشَبَّه را بدان مانند کنند؛ وَجهِ شَبَه: صفت مشترکِ مشبّه و مشبّه به؛ ادات تشبيه: الفاظي که دلالت بر شباهت ميکنند؛ مانند: «ک»، «کَأنَّ»، «مثل»، «شبه» و هر آنچه که معناي تشبيه را ميرساند که خود ممکن است حرف، اسم يا فعل باشد (خطيب قزويني، 2010، ج 1، ص 180). مشبّه و مشبّهٌبه را دو طرف تشبيه يا طرفين تشبيه مينامند. ذکر طرفين در تشبيه الزامي است، زيرا حذف هريک از آن دو، تشبيه را به استعاره تبديل ميکند؛ اما در تشبيه ميتوان از ذکر ادات تشبيه و وجه شبه خودداري کرد و بيان اين دو در تشبيه اختياري است.
3ـ2. تشبيه معکوس و متعارف
در يک تقسيمبندي ميتوان تشبيه را به دو نوع تشبيه اصلي و غيراصلي تقسيم کرد؛ که تشبیه غيراصلي خود به دو نوع ضمني و مقلوب تقسيم ميشود. تشبيه اصلي را در اين نوشته با عنوان تشبيه متعارف ياد ميکنيم که توضيح آن گذشت؛ و در ميان تشبيه غيراصلي ازآنجاکه در ادامه تنها به تشبيه معکوس نياز داريم، به توضيح مختصري دربارة آن ميپردازيم.
4ـ2. تشبيه معکوس يا مقلوب
گاهي در تشبيه، مشبّه بهجاي مشبّهبه و مشبّهبه بهجاي مشبه مينشيند. در اين تشبيه متکلم ادعا ميکند مشبه در داشتن وجه شبه کاملتر و روشنتر از مشبّهبه است. لذا به حسب ظاهر فايده تشبيه به مشبّهبه برميگردد؛ درست برخلاف ساير تشبيهها که فايده تشبيه به مشبّه برميگردد؛ مانند عبارت «کانَّ النهار جبينه». در اين مثال مشبّه، روشني روز و مشبّهبه، پيشاني ممدوح است؛ درحاليکه معمولاً پيشاني ممدوح، به روشني روز تشبيه ميشود (هاشمي و همكاران، 1386، ص 219ـ220).
5ـ2. خلق از تراب در آيه
قرآن در 6 مورد از تراب بهعنوان منشأ انسان ياد ميکند که در مواردي همچون آيه 59 سورة «آلعمران» تنها دلالت بر آفرينش يک نفر از خاک دارد و در ساير موارد، مضمون آيه همة انسانها را دربر ميگيرد؛ براي نمونه:
1. «وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ...» (فاطر: 11)؛
2. «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ...» (روم: 20).
حال سؤال این است که با وجود اينکه انسانهاي کنوني از نطفه ايجاد شدهاند، چطور ممکن است اين دست آيات در مورد ايشان صادق باشند؟
در مورد وجه استعمال تراب که در آيات ناظر به مادة اوليه خلقت انسان آمده است؛ در بين مفسران دو ديدگاه وجود دارد: 1. ازآنجاکه همة انسانها از نسل حضرت آدم هستند و او از خاک آفريده شده است؛ پس ميتوان گفت همة انسانها از خاک آفريده شدهاند. 2. چون نطفه از مواد زمين ايجاد ميشود و خاک مبدأ نطفه و نطفه هم زمينهساز وجود انسان است؛ پس ميتوان گفت انسانها از خاک ايجاد شدهاند (طباطبائي، بيتا، ص 388؛ مصباح يزدي، 1390، ص 59؛ مکارم شيرازي و همكاران، 1380، ج 16، ص 90).
شايان ذکر است که آياتي در قرآن هستند که بدون آنکه صريحاً اسمي از آدم ببرند، دلالت بر آفرينش ايشان از گل دارند؛ برخي از اين آيات عبارتند از:
1. «آنگاه كه پروردگارت به فرشتگان گفت من بشري را از گل خواهم آفريد، پس چون او را [كاملاً] درست كردم... سجدهكنان براي او [به خاك] بيفتيد، پس همه فرشتگان يكسره سجده كردند... مگر ابليس... گفت من از او بهترم مرا از آتش آفريدهاي و او را از گل آفريده اي» (ص: 71ـ76).
2. «و در حقيقت انسان را از گلي خشك از گلي سياه و بدبو آفريديم، و پيش از آن جن را از آتشي سوزان و بيدود خلق كرديم، و [ياد كن] هنگامي را كه پروردگار تو به فرشتگان گفت من بشري را از گلي خشك از گلي سياه و بدبو خواهم آفريد، پس وقتي آن را درست كردم... پيش او به سجده درافتيد، پس فرشتگان همگي يكسره سجده كردند، جز ابليس كه خودداري كرد از اينكه با سجدهكنندگان باشد...؛ گفت من آن نيستم كه براي بشري كه او را از گلي خشك از گلي سياه و بدبو آفريدهاي سجده كنم» (حجر: 26ـ32).
با توجه به اينکه آيات فوق ماجراي سجده ملائکه و سرپيچي شيطان را بيان ميکند و از طرفي در آيه 11ـ12 سورة «اعراف» و 61ـ62 سورة «اسراء» که به صراحت اين ماجرا را دربارة آفرينش آدم ميداند؛ بايد نتيجه گرفت که اين آيات از خلقت آدم از خاک سخن ميگويند.
6ـ2. عبارت «کن فيکون»
عبارت (کن فيکون) 8 مرتبه در قرآن بهکار رفته است که مواردي از آن در پي خواهد آمد:
1. «بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ إِذَا قَضَي أَمْرَاً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» (بقره: 117)؛
2. «قَالَتْ رَبِّ أَنَّي يَكُونُ لِي وَلَدٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ قَالَ كَذَلِكِ اللَّهُ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ إِذَا قَضَي أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» (آلعمران: 47)؛
3. «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» (يس: 82).
از مجموع آيات چنين برميآيد که تمامي کارهاي خداوند مصداق عبارت «کن فيکون» است. هيچ چيز در عالم بدون اراده تکويني الهي اتفاق نميافتد و از طرفي هر آنچه خداوند اراده کند، بلافاصله صورت ميپذيرد و تخلف نميکند. در تفسير نمونه در مورد اين عبارت آمده است: تعبير «كن فيكون» كه در هشت مورد از آيات قرآن آمده است، ترسيم بسيار زندهاي از وسعت قدرت خدا و تسلط و حاكميت او در امر خلقت است؛ تعبيري از فرمان «كن» كوتاهتر تصور نميشود و نتيجهاي از «فيكون» وسيعتر و جامعتر بهنظر نميرسد؛ خصوصاً با توجه بـه فاء تفريع كه فوريت را در اينجا ميرساند. حتي فاء تفريع در اينجا به تعبير فلاسفه دليل بر تأخر زماني نيست؛ بلكه همان تأخر رتبي، يعني ترتب معلول بر علت را بيان ميكند (مکارم شيرازي و همكاران، 1380، ج 13، ص 62).
حال ممکن است اين سؤال مطرح شود که چگونه اين تدريجي که در عالم ماده برقرار است، با عبارت «كن فيكون» سازگاري برقرار ميکند؟ در ادامه، جواب مختصري از تفسير الميزان بيان ميگردد.
وجود تدريجي كه براي موجودات و از آنجمله براي انسان است، امري است از ناحية خدا كه با كلمه«كن» و بدون تدريج، بلكه دفعی افاضه ميشود، و اين وجود داراي دو وجهه است؛ يكي آن وجه و رويي كه بهطرف دنيا دارد و يكي آن وجهي كه بهطرف خداي سبحان دارد. حكم آن وجهي كه به طرف دنيا دارد اين است كه بهتدريج از قوه به فعل و از عدم به وجود درآيد...؛ و همين وجود نسبت به آن وجهي كه به خداي سبحان دارد، امري است غيرتدريجي بهطوريكه هرچه دارد در همان اولين مرحله ظهورش داراست و هيچ قوهاي كه بهطرف فعليت سوقش دهد در آن نيست و اين دو وجه هرچند براي شيء واحدي هستند، ليكن احكامشان مختلف است (طباطبائي، بيتا، ج 8، ص 471).
بنابراين با توجه به اينکه خداوند فاعل و صانع جهان مادي است، همة جهان يکجا و به وجود جمعي، نزد او حاضر است؛ چراکه معنا ندارد فعل از فاعلش و صُنع از صانعش جدا باشد (همان). معلوم ميشود همه چيز يکجا نزد پروردگار عالم حاضر باشد و بهوسيلة عبارت «کن» محقق شود و در اين حال براي ما که در اين ظرف مادي حضور داريم، بهصورت تدريجي با آن مواجه بشويم (همان).
7ـ2. وجه شبه در آيه
مفسران در باب وجه شبه عيسي با آدم در آية 59 سورة «آلعمران» بسيار سخن گفتهاند. ميتوان سخنان مفسران را در اينباره جمعبندي و خلاصه کرد که مسيحيان که خلقت خاص و ويژه حضرت عيسي را تصديق ميکردند و آن را دليل بر الوهيت او ميدانستند، در مدينه براي اثبات مدعاي خويش خدمت رسول خدا رسيدند (طباطبائي، بيتا، ج 3، ص 6ـ8)؛ و از طرفي احتمالاً آياتي از سورة «مريم» که بر آفرينش خارقالعاده حضرت عيسي دلالت دارد که مدتها قبل در مکه بر قلب پيامبر نازل شده بود (همان، ج 14، ص 7) را شنيده بودند و به اين اطمينان رسيده بودند که مسلمانان اين واقعيت را پذيرفتهاند که خلقت حضرت عيسي نوع خاصي از خلقت بوده که تا آن زمان کسي نظيرش را نديده و نشنيده است. لذا با جرئت بيشتر براي اثبات مدعاي خود گام برداشته و نزد رسول اكرم آمده بودند. از طرفي ديگر، مسيحيان براساس کتاب مقدس خود اعتقاد بر خلقت ويژه و خاص حضرت آدم داشتند؛ با اين تفاوت که خارقالعاده بودن آفرينش آدم بسيار بهتآورتر از آفرينش حضرت عيسي بود؛ چراکه حضرت آدم در اعتقاد مسيحيان بدون وساطت پدر و مادر، تنها به خواست خداوند متعال به وجود آمده بود؛ ولي پيدايش حضرت عيسي از رحم مادري پاک دامن صورت گرفته بود. برايناساس بايد گفته شود خلقت آدم به مراتب از خلقت حضرت عيسي خاصتر و خارقالعادهتر بوده است. پس بايد وجه تشبيه عيسي به آدم را در همين نکته جست؛ يعني آيه شريفه ميفرمايد: عيسي در خارقالعاده بودن خلقتش همچون آدم است؛ چراکه اگر او بدون وساطت پدر و صرفاً از يک مادر متولد شد، در خلقت آدم نه پدري و نه مادري واسطه نبوده و اينگونه آفرينش براي قدرت مطلقه الهي کاملاً ممکن، بلکه محقق است (ابنعاشور، بيتا، ج 3، ص 112). بهعبارتي چنانکه اديبان گفتهاند، در اين آية شريفه، تشبيه «غريب» به «اغرب» صورت گرفته است (همان)؛ چراکه عيسي تنها پدر نداشت و از وجود مادر بهرهمند بود؛ درحاليکه آدم نه پدر داشت و نه از مادر برخوردار بود. برايناساس اگر نسبت به آدم کسي ادعاي الوهيت نکرده است، به طريق اولي نبايد نسبت به عيسي ادعاي الوهيت کرد (همان). با اين وجود اگر آدم پدر و مادر ميداشت، مسيحيان ميتوانستند اين احتجاج را نپذيرند و درواقع استدلال قرآن بر ضدمسيحيان نجران نا تمام و اشتباه بود (جوادي آملي، 1389، ج 14، ص426) و مسيحيان به خاطر خلقت آدم از نطفه موجودي ديگر، ميتوانستند دست از دلايل خود برنداشته و با تأکيد بيشتري مدعاي خود را دنبال کنند (مصباح يزدي، 1390، ص 43).
چنانکه در گزارش فوق از نظر مفسران آشکار است، ايشان در استخراج وجه شبه در آيه عمدتاً بر شأن نزول آيه شريفه تکيه دارند. اما به نظر ميرسد ميتوان با تکيه بر الفاظ خود آيه و البته به مدد آيات ذيربط در قرآن، وجه شبه را دقيقتر کشف کرد. ازاينرو، نويسنده اين سطور ترجيح ميدهد وجه شبه بيانشده در آيه را بهگونهايکه در ذيل آمده، تنسيق کند:
اولاً، شکي نيست که عبارت «خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» در آيه شريفه، ازآنجاکه بلافاصله پس از تشبيه عيسي به آدم آمده است، براي بيان وجه شبه ابراز شده است؛ پس براي کشف وجه شبه لامحاله بايد همين عبارت را تحليل کرد.
ثانياً، همة شواهد و قرائن دلالت بر اين دارد که مرجع ضمير «خلقه»، آدم است. از طرفي براساس قواعد نحوي، صحيح اين است که ضمير به اولين اسمي که قابليت مرجع واقع شدن را دارد، برگردد که در اينجا آدم است. بهعلاوه، ظهور آياتي که منشأ آدم را خاک ميداند نيز صحت اين برداشت را تأييد ميکند؛ ازجملة اين آيات 28ـ30 سورة «حجر» و آيات 71ـ76 سورة «ص» براساس همين دلايل خدشهناپذير است که مفسران قرآن نيز مرجع ضمير در «خلقه» را حضرت آدم ميدانند (طباطبائي، بيتا، ج 3، ص 212). بنابراين آيه بيان ميدارد خلقت آدم از خاک بوده است.
ثالثاً، معلوم است که آيه شريفه به خلقت بدن جسماني آدم نظر دارد؛ چراکه در غير اين صورت تحصيل حاصل رخ ميدهد. اين معنا ندارد که خداوند حقيقت آدم را آفريده باشد سپس به او بگويد: باش؛ چون در اين صورت مراد آيه چنين ميشود که انسان حقيقي را آفريد و به او گفت باش، پس شد؛ که اين به وضوح، تحصيل حاصل و بيمعناست. بنابراين مراد آيه اين است که بدن مادي آدم را از خاک آفريد و سپس به او گفت باش، پس حقيقت آدم که همان روح اوست، به وجود آمد (جوادي آملي، 1389، ج 14، ص 420). حاصل کلام اينکه، چون عبارت «خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ» دلالت بر آفرينش بدن مادي حضرت آدم دارد، مفاد آيه چنين ميشود که خداوند ابتدا بدن مادي آدم را آفريد و آنگاه به او گفت «كُنْ فَيَكُونُ» و با اين عبارت روح آدم را که همان حقيقت وجود اوست را به وي بخشيد (همان، ص 423ـ425).
رابعاً، بديهي است که اين حادثه در باره حضرت عيسي رخ نداده است؛ يعني چنين نيست که خداوند او را ابتدا از خاک خلق کرده باشد و سپس با امر کن حقيقت او را به وجود آورده باشد. اين در حالي است چنانکه در ابتدا گفتيم، وجه شبه عيسي به آدم قطعاً در همين عبارت «خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» بيان شده است؛ ازاينرو، چارهاي نيست جز اينکه وجه شبه را در عبارت «ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» جستوجو کنيم.
براساس نکات فوق بخصوص اينکه وجه شبه در «ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» قرار دارد، ميتوان گفت که آيه شريفه درصدد ابطال انديشه مسيحيان مبني بر خدا بودن عيسي از طريق اثبات مخلوق بودن اوست. براي بيان اين نکته، آيه شريفه به مسيحيان، نادرستي درک آنان را از فرايند آفرينش الهي که تجليگاه قدرت مطلقه اوست گوشزد ميکند. در همين راستا آيه شريفه اعلام ميکند خداوند در آفرينش امور و انسانها مجبور به اقدام از طريق اسباب شناخته شده و متعارف نيست، تا اگر در پيدايش انساني همچون عيسي اين اسباب دخالت نداشتند بتوان او را غيرمخلوق و لذا واجد ذاتي الوهي دانست. قدرت خدا در خلقت محدود به اسبات متعارف نيست؛ بلکه قدرت مطلقه الهي آنچنان دست او را باز ميگذارد که او هر گاه امري را اراده کند فقط ميگويد «باش». در باب حضرت عيسي نيز خداوند بدون آنکه از طريق اسباب معهود و متعارف عمل کند، براي تحقق او فقط گفت «باش»، چنانکه براي تحقق آدم اگرچه بدن او را از خاک فراهم آورد؛ اما براي خلق حقيقت او فقط گفت «باش» و او بيدرنگ به وجود آمد. پس عيسي مخلوق است، همچنانکه آدم مخلوق بود و لذا عيسي خدا نيست، همچنانکه آدم خدا نبود.
بنا بر آنچه تاکنون گفتيم، آية 59 سورة «آلعمران» بهوضوح بر خلقت مستقيم آدم از خاک و بهگونهاي معجزه آسا، دلالت دارد. ازاينرو، مشکل است بتوان خوانشي تکاملي از آيه ارائه داد. در ادامه يکي از مهمترين خوانشهاي تکاملي از آيه مذکور را طرح و بررسي ميکنيم.
3. تفسير تکاملي يدالله سحابي از اين آيه شريفه
1ـ3. بيان مدعي
يدالله سحابي که قرآن را بهصورتي تکاملي تفسير ميکند، بر آن است که آية 59 سورة «آلعمران» تنها آيهاي در قرآن است که به چگونگي خلقت حضرت آدم دلالت دارد. او با توجه به تشبيه موجود در اين آيه شريفه و اينکه حضرت عيسي توسط مادر خود به دنيا آمده است، به اين تيجه رسيده که حضرت آدم نيز همچون حضرت عيسي وابستگي نسلي دارد و چنين نيست که مستقيم از خاک آفريده شده باشد؛ که توضيح آن بدين شرح است.
يدالله سحابي بر آن است که اگرچه آيات متعددي به بيان برگزيدگي و صاحب فکر و علم شدن حضرت آدم پرداخته است؛ اما در مورد نحوة خلقت او در قرآن سخني به ميان نيامده است. ازآنجاکه تأييدات الهي به مقتضاي عدالت پروردگار جز به سبب نيت و اعمال و کردار خوب، شامل حال افراد نميشود؛ بايد پذيرفت که آدم نيز داراي سابقه و گذشتة درخشاني بوده که از چنين موهبت عظيمي برخوردار شده است.
از نظر سحابي، هرچند در آيات قرآن راجع به خلقت آدم و اوايل عمر او بياني وجود ندارد؛ اما بهوسيلة تشبيهي که در آية 59 از سورة «آلعمران» بيان شده، ميتوان راجع به آفرينش مذکور اطلاعاتي به دست آورد (سحابي، 1387، ص 148). برايناساس سحابي ميخواهد به اين نتيجه برسد که آدم هم، مانند حضرت عيسي از پيوستگي نسلي و شايستگيهاي فردي برخوردار است و به همين دليل خداوند او را از ميان ساير افراد بشر که همزمان با او ميزيستند، بهعنوان خليفه خود برگزيد و مقام انسانيت را به وی اعطا کرد. وي بر آن است که «چون در هر تشبيه قطعاً وجوه مشترک و مشابهي ميان طرفين تمثيل وجود دارد؛ معرفي هر طرف، موجب شناسانيدن طرف ديگر ميگردد» (همان). او در ادامه چنين ميگويد: «در آيه فوق، عيسي و آدم مورد تمثيل و تشبيه قرار گرفتهاند؛ پس اگر به مطالعة گزارشهاي قرآني موجود دربارة سوابق نسلي و زندگي حضرت عيسي پرداخته شود، دستکم برخي از نتايج حاصلشده از اين مطالعه را ميتوان بر نحوة خلقت و دورهاي از اوايل زندگي حضرت آدم تطبيق داد» (همان).
سحابي براي تبيين آيه و وجه تمثيل آن از آيات متعدد قرآن کريم استفاده کرده و تلاش کرده با بررسي زندگي حضرت عيسي و مقايسه زندگي ايشان با حضرت آدم به نتايجي برسد که بتواند از آنها براي تبيين بهتر آيه استفاده کند. برايناساس ايشان به بررسي تفصيلي آيات مربوط به سوابق نسلي و زندگي حضرت عيسي، زندگي و بارداري مريم و چگونگي ولادت عيسي پرداخته است.
سحابي آيات قرآني را که در مورد حضرت مسيح سخن گفته است، به سه دسته ذيل تقسيم ميکند:
الف. انساب عيسي: قرآن اجداد عيسي را از بهترين افراد زمانشان معرفي ميکند (همان، ص 151).
ب. خلقت و زندگي مريم: قرآن علاوه بر اخبار از طهارت ذاتي و مقام بلند حضرت مريم در نزد پروردگار، اطلاعاتي از نحوة بارداري او تا زمان ولادت حضرت عيسي بهدست ميدهد (همان، ص 156ـ157).
سحابي معتقد است که مقدار توضيح قرآن دربارۀ تولد حضرت عيسي و نحوة بارداري حضرت مريم به اندازهاي است که قرآن درباره تولد هيچيک از پيامبران الهي به اين مقدار سخن نگفته است. او علاوه بر اينکه دليل اين فرمايشات قرآن را رد افکار نادرست دشمنان و پيروان تندروي آن حضرت ميداند، بر آن است که طرح مفصل مسئلة تولد حضرت عيسي ازاينجهت مفيد است که اگر با روش علمي به بررسي اين حادثه خارقالعاده پرداخته شود، قرآن نيز ميتواند کمک کند تا حقايق در باب اين خلقت استثنايي آسانتر کشف شود (همان، ص 158).
سحابي با ذکر چند نمونه از بِکرزايي در ميان حيوانات (همان، ص 159ـ160) چنين اظهار ميدارد که امروزه شواهد زيادي راجع به «توليدمثلهاي غيرمزدوج» يا بِکرزايي وجود دارد که نوع انساني هم در اين مسئله استثنا نيست. انسان ذوجنبتين بهخاطر برخورداري از ساختمان دروني خاص، خود بهتنهايي ميتواند قادر به توليدمثل باشد؛ بنابراين تولد حضرت عيسي بدون پدر يکي از مظاهر صفات غيرعادي او بوده است. اين صفت هرچند غيرمعمول و غيرعادي است؛ اما غيرطبيعي و غيربشري نيست (همان، ص 159).
او معتقد است که روحي که از جانب خداوند به شکل بشري آراسته بر مريم ظاهر شد، او را تحت تأثير قرار داد و با توجه به جمله «لِأَهَبَ لَکِ غُلَامًا زَكِيًّا» از آية 19 سورة «مريم»، اين تظاهر ملکوتي فقط براي بارور ساختن حضرت مريم بوده است. او که تدريج را اشراب شده در معناي واژه «تمثل» ميداند، بر آن است که تجسم رسول پروردگار، تنها يکمرتبه صورت نگرفته است؛ بلکه مراتبي در اين تظاهر بوده تا موجب وحشت در مادر نشود و بهدنبال آن، اثرات سوء هراس مادر در نوزاد ايجاد نشود و درعينحال براي امکان ترشح غدد تناسلي و آمادگي آن، وجود پاک مريم را آماده کند (همان، ص 159ـ160).
ج. عيسي و مظاهري از زندگي او: حضرت مسيح به دليل برخورداري از ويژگيهاي خاص، در ميان پيامبران اولوالعزم نيز داراي جايگاه منحصربهفردي است؛ سحابي در اينباره چنين مينويسد: او اولين پيامبري است که دينش از صورت قبيلگي خارج و براي هدايت تمام نوع بشر مبعوث گرديد... فردي از بشر که به سمت مصلح و جهشدهنده فکر انسانها برگزيده ميشود، براي حسن تأثير بيشتر، امکان دارد که بعضي از صفات فوق بشري را دارا باشد. مسيح و آدم قطعاً از چنين صفاتي برخوردار بودهاند...؛ خلقت آنها تصادفي و اتفاقي صورت نميگيرد، بلکه استعداد طبيعي و زمينة ذاتي که از راه پرورش نسلي و شخصي فراهم ميشود، براي ظهور آنان لازم و ضروري است (همان، ص 165ـ166).
پس از بررسي زندگي عيسي، سحابي تلاش ميکند آنچه در باب عيسي بهدست داده است را در مورد آدم نيز پياده کند. به نظر سحابي، با بررسي زندگي حضرت مسيح و مطالعه برگزيدگي و سوابق نسلي او و از طرفي، تشبيه موجود در آية 59 سورة «آلعمران»، ميتوان بهصورت اجمالي به برگزيدگي و خلقت حضرت آدم پي برد. از مضمون اين آيه و آيات مقدم بر آن و با نظر به شأن نزول و روايات پيرامونش، چنين فهميده ميشود که آيه در جواب گروهي از مسيحيان است که عليرغم شنيدن سخنان قرآن در مورد انساب و حيات مسيح، باز هم بدون پدر بهدنيا آمدن حضرت مسيح را نپذيرفته و بر مقام الهي داشتن او اصرار داشتند. آنان با اينکه برگزيدگي را هم براي حضرت آدم و هم براي حضرت عيسي قبول داشتند؛ اما آدم را در مقامات الوهي شريک نميدانستند و او را تنها مخلوق خداوند ميدانستند. لذا خداوند در اين آيه شريفه خلقت مسيح را به خلقت آدم تمثيل کرده است تا مسيحيان، آفرينش کمنظير حضرت مسيح را بدون نظير و غيرممکن ندانند (همان، ص 167).
سحابي متذکر ميشود که خداوند بارها در قرآن [ازجمله در آيات 35و36 و 45 سورة آلعمران] وابستگي نسلي حضرت مسيح را متذکر شده است، تا بر اين نکته نيز تأکيد کند که براي بهوجودآمدن يک فرد که براساس مصلحت، زمينه تحول فکري و تکامل معنوي بشر را ايجاد ميکند، از نظر عليت چه مقدمات نسلي و طهارت اکتسابي بايد موجود باشد. مسيح علاوه بر ارتباط نسلي با بشر، قدرتهاي غيرعادي بشر را نيز در خود به نمايش گذاشت و زمينهاي بود که مقدمة تحول فکري در بشريت را فراهم ساخت. حال ظهور حضرت آدم نيز که مبدأ بصيرت بشر بوده است و برگزيدگي او بزرگترين واقعه در تکامل سلسله بشر و آفرينش محسوب ميشود، مقدماتي طولانيتر داشته است که بدون وجود آن مقدمات، زمينه براي چنين برگزيدگياي فراهم نميگرديد (همان، ص 170ـ171). سحابي بخش قابلتوجيهي از اين مقدمات را در وابستگي نسلي او به ساير موجودات قبل از خود ميداند و البته بخش ديگري از اين مقدمات را هم ناظر به مرحلهاي ميداند که آدم هنوز به مقام خلافت الهي نرسيده است که با پشت سر گذاشتن اين مقدمات به مرتبهاي بار يافته که شايسته مقام انسانيت شده است (همان، ص 170ـ172).
طبق نظر سحابي، از آية 59 سورة «آلعمران» و ساير آيات چنين فهميده ميشود که تمثيل در آيه صرفاً مربوط به تولد و اوايل زندگي اين دو نبي است و تمام طول عمر ايشان را دربرنميگيرد؛ چون براساس مفاد آية 30 سورة «مريم»، حضرت مسيح در حالي متولد شده که نبي بوده است. اين در حالي است که برگزيدگي آدم و تعليم علم الهي به او مدتي بعد از زندگي او ميباشد. شاهد بر اين مدعا اين است که خداوند به حضرت آدم فرمود: «وَ قُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ» (بقره: 35) اين امر نشان ميدهد حضرت آدم بعد از تولد به رشدي رسيده است و آنگاه خداوند به او ميفرمايد همراه همسرت وارد بهشت شو. اينکه گفته شد مراحل آزمايش و پرورش حضرت آدم وسيعتر از حضرت عيسي بوده است، يکي از نشانههايش همين برگزيدگي حضرت آدم در زمان بلوغ اوست. ميتوان گفت حضرت آدم بايد حتماً پرورش خاصي در دوران کودکي يافته باشد تا با فراهم آوردن زمينه صفات جسمي و جنسي بشري و نيروي عقلي و شهودي که ملازم اختيار و آزادي است، استعداد دريافت امر الهي در او به وجود آمده باشد (سحابي، 1387، ص 172).
2ـ3. خلاصه استدلال سحابي بر مدعايش
1. با اينکه قرآن کريم در مورد برگزيدگي آدم سخنان فراواني فرموده است؛ اما در مورد نحوۀ خلقت آدم و نحوه برگزيدگي و اوايل عمر او در قرآن تصريحي وجود ندارد. در عين حال، ميتوان از آية 59 سورة «آلعمران» و به مدد تشبيهي که در آن بين عيسي و آدم صورت گرفته، به اطلاعاتي در اين زمينه دست يافت.
2. بهعنوان يک اصل، تأييدات الهي تنها بر اثر استعداد وجودي انسانها و اعمال و نيت خالص و کسب شايستگيها شامل حال افراد ميشود. حضرت آدم هم از اين اصل مستثنا نيست. برايناساس ايشان داراي استعداد و تربيت و اعمال خاص و نيت خالصي بوده که مشمول چنين موهبت عظيمي شده است.
3. با توجه به اينکه در هر تشبيهي قطعاً وجوه مشابه و مشترکي ميان طرفين تشبيه وجود دارد؛ با معرفي هريک از طرفين تشبيه ميتوان نسبت به طرف ديگر نيز آشنايي به دست آورد. بنابراين با توجه به تشبيهي که در آية 59 سورة «آلعمران» وجود دارد، اگر نسبت به سوابق نسلي و زندگي حضرت عيسي اطلاعاتي به دست آوريم، ميتوانيم آن اطلاعات يا مقداري از آن را بر زندگي حضرت آدم تطبيق دهيم.
4. تنها منبع موثق و قابل رجوع براي دريافت حقايق زندگي حضرت عيسي قرآن است که از اجداد عيسي به نيکي ياد ميکند و پدر و مادر مريم را هم داراي کمالات اخلاقي ميداند. برايناساس عيسي که ولادت غيرعادي داشته و عامل ايجاد تحولات فراوان در فکر و عواطف انساني بوده است، پيدايش وي بدون مقدمه و شايستگي نسلي نبوده است و خلقت وي بر زمينههاي مستعد و آمادهاي استوار شده است.
5. آدم صفي، مبدأ بصيرت بشري است و برگزيدگي او بزرگترين واقعه در آفرينش کائنات و تاريخ تکامل سلسله موجودات است. يک چنين خلقت و انتخاب عظيم هم قطعاً بدون مقدمه و بدون تهيه زمينه مستعد پديد نيامده است و حتماً نيازمند به مقدمهاي طولانيتر ميباشد.
6. حضرت آدم در دوران کودکي خود قطعاً پرورش خاصي يافته تا با حضور جميع صفات جسمي و جنسي بشري و تکميل نيروهاي عقلي و شهودي که ملازم اختيار و آزادي است، مستعد دريافت امر الهي و مشمول تقدير و سرنوشت خاص انساني واقع گردد.
نتيجه اينکه، آدم لزوماً هم چون عيسي از سوابقي نسلي برخوردار بوده که او را شايسته چنين مقام و موقعيت منحصربهفردي در تاريخ انسان کرده است. ازاينرو، بايد گفت که او نيز از پدر و مادري بشري متولد شده است. بنابراين خلقت او از خاک، مثل خلقت همه انسانهاي ديگر از خاک است و نه بهطور مستقيم و معجزهآسا.
3ـ3. ارزيابي تفسير تکاملگروانه سحابي
اولاً، سحابي در اين گفتة خود بر حق است که يکي از دلايل اهميت دادن و پرداختن فراوان قرآن به داستان تولد حضرت عيسي، اين است که مردم به ديده افراط و تفريط به زندگي ايشان مينگريستند؛ برخي مقام ايشان را آنقدر بالا ميدانستند که با قبول تثليث، او را خدا يا فرزند خدا ميخواندند و در مقابل عدهاي ديگر بدون درک حقيقت جايگاه حضرت عيسي، مادر بزرگوار و پاکدامن ايشان را به ناپاکي متهم ميکردند (نساء: 156). قرآن که کتاب هدايت و بيان حقايق هست به دنبال تبيين واقعيت و دفع ابهامات و اتهامات ناصحيح است. بدين منظور به داستان حضرت عيسي و نحوه تولدش و مادر و اجداد گراميشان به شکل تفصيلي پرداخته است (جوادي آملي، 1389، ج 14، ص 418).
ثانياً، اين سخن سحابي، اما درست نيست که از تشبيه ميتوان به اطلاعاتي نسبت به طرفين تشبيه دست يافت. سخن درست اين است که تشبيه، اطلاعاتي در باب مشبه ميدهد و نه مشبهبه؛ مگر اينکه تشبيه معکوس باشد، که قطعاً تشبيه در آيه از اين قبيل نيست. دليل اين ادعا اين است که براساس کتاب مقدس مسيحيان و از طرفي احتجاج ايشان با رسول اکرم که سبب نزول اين آيه شريفه شده است (که اين شأن نزول مورد قبول سحابي نيز هست)، نميتوان پذيرفت حضرت آدم به حضرت عيسي تشبيه شده باشد. توضيح اينکه، چطور ممکن است مسيحيان فردي مخلوق را با حضرت عيسي که وي را خدا يا ابنالله ميدانند، مقايسه کنند. از طرفي بايد توجه داشت پيامبر اكرم در مقام نفي الوهيت از مسيح ميباشد؛ پس اگر قرار باشد مراد قرآن از اين آيه، تشبيه آدم به عيسي باشد، آنهم بهگونهايکه سحابي از آن برداشت کرده است، با غرض آيه و رواياتي که به ما رسيده است، ناسازگاري دارد.
حال که معلوم شد اين تشبيه متعارف است؛ بايد اضافه کنيم تبييني که سحابي در مورد آيه ارائه داده، صحيح نیست؛ زيراکه در تشبيه تنها براساس ويژگيهاي محرز در مشبهبه است که ميشود مشبه را به آن تشبيه کرد. آن ويژگيهاي خاصي که تشبيه را مجاز ميکند گاهي بهوسيلة تصريح يا اشاره معلوم ميشود و گاهي هم از طریق قرينة حاليه يا مقاميه فهميده ميشود. بايد توجه داشت اگر تشبيه بهدرستي صورت پذيرفته باشد، تنها مشبه در آن دسته از ويژگيهاي خاص که در مشبهبه محرز است با آن انطباق دارد. برايناساس نميتوان ساير ويژگيهاي يکي از دو طرف تشبيه را به ديگري نسبت داد. براي نمونه هنگاميکه انساني را به شير تشبيه ميکنیم، نشاندهندة آن است که انسان مورد نظر تنها در صفت شجاعت با شير داراي اشتراک هست؛ اما اين تشبيه ما را مجاز نميسازد که هرکدام از ويژگيهاي يکي را به ديگري نسبت دهيم. براي نمونه نميتوان از اين تشبيه استفاده کرد تا قدرت تفکر انسان را به شير نيز نسبت داد؛ يا از طرف ديگر نميتوان بوي نامطبوع دهان شير که هميشه همراه اوست را به انسان نسبت داد؛ بلکه همانطورکه بيان شد، فقط بهخاطر جهت و صفت محرزي که در مشبهبه وجود دارد، مشبه به آن تشبيه ميشود.
ازاينرو، براساس اصول تشبيه فقط وجود همان صفت يا ويژگي خاص مشبهبه را ميتوان آن هم فقط براي مشبه اثبات کرد و نه چيز ديگري؛ چراکه در غير اين صورت، خلاف قواعد بلاغي و فهم عرفي عمل شده است که غيرقابل پذيرش است. قرآن نيز که مخاطب آن عموم مردم هستند، براساس اصول محاورات عرفي و عقلايي سخن ميگويد (سليمانپور، 1381، ص 50ـ56)؛ حال آنکه سحابي، بدون بياني در مورد اينکه اين تشبيه ميتواند بهصورت معکوس اتفاق افتاده باشد (که البته چنين تشبيهي همانطور که گذشت غيرقابل قبول است)، به شمارش ويژگيهاي عيسي پرداخته و در مرحله بعد، آن ويژگيها را به حضرت آدم تعميم داده است؛ درحاليکه با توضيحاتي که داده شد معلوم ميشود چنين برداشتي از آيات قرآن ناصحيح و غيرمقبول است (مصباح يزدي، بيتا، ص 89).
ثالثاً، براساس آيات قرآن و با تکيه بر تمثل روح بر مريم که در برخي آيات قرآن بيان شده است، معلوم ميشود که قرآن ولادت حضرت عيسي را امري معجزهآميز و کاملاً غيرعادي ميداند؛ بهنحويکه امکان ندارد آن را با بِکرزايي تطبيق داد (همان، ص 91). قرآن در مقام بيان اين واقعه چنين ميفرمايد: «فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا قَالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمَنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا» (آلعمران: 17ـ18)؛ که اين با سخن سحابي ناسازگاري دارد. از طرفي با توجه به آية «أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلَامًا زَكِيًّا» (آلعمران: 19) ميتوان گفت انگارة بِکرزايي بکلي مردود و غيرقابل قبول است؛ چراکه آيه مزبور ميفرمايد: رسول وحي، مسئول اعطاي فرزند به حضرت مريم است (طباطبائي، بيتا، ج 14، ص 41). سحابي براي طبيعيسازي فرايند بارداري مريم به يک نکته ادبي متوسل شده است؛ او به اشتباه فعل «تمثل» را در«فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا» از باب تفعيل و لذا دال بر تدريج و تکرر دانسته و نتيجه گرفته است که تمثل روح بر مريم به دفعات صورت گرفته است، نه يکباره؛ تا او هراسناک نشود و اين هراس اثر سوء در جنين نگذارد؛ حال آنکه فعل مذکور از باب «تفعل» است، نه تفعيل. به علاوه، آيات مربوطه بهوضوح دلالت دارند که تنها يک مواجهه بين مريم و رسول پروردگار وجود داشته است و آيات ابا دارد از اينکه مراتبي را براي تجسم رسول پروردگار در نظر گرفته باشد و همانطور که معلوم است حضرت مريم دچار نگراني و پريشانحالي شده و به خدا پناه برده است (همان، ج 14، ص 41).
رابعاً، سحابي در تبيين برگزيدگي بر طريق واحدي حرکت نکرده، و لذا لازم است در مورد برگزيدگي و زمينههاي آن با دقت بيشتري بحث شود. آيا صرفاً مقدمات اين برگزيدگي بايد در زندگي دنيا فراهم شود يا مسئله دقيقتري در مورد نحوه و مقدمات برگزيدگي وجود دارد که براي تبيين آن لازم است توجهي به آن مقدمات و نحوه اين برگزيدگي شود؟ در اينجا از گفتههاي سحابي اين سؤال پيش ميآيد که آن مقامي که انسان را شايسته نبوت ميکند، اگر نيازمند به مقدماتي صرفاً اين دنيايي باشد يا حداقل شرط آن وجود مقدمات اين دنيايي باشد؛ چگونه ميتوان پذيرفت که حضرت عيسي در گهواره به مقام نبوت رسيده باشد؟! درحالیکه او مقدماتي را طي نکرده است تا براساس طي آن مقدمات، شايسته دريافت مقام نبوت باشد و برتري مادر و اجداد او نميتواند بهتنهايي شايستگي فرد را تضمين کند؛ همانطور که در مورد فرزند حضرت نوح نيز چنين بوده است (هود: 46). پس اينکه حضرت عيسي بدون گذراندن مقدمات اين دنيايي به مقام نبوت رسيده، نشاندهندة آن است که انسانها براي اينکه به برگزيدگي برسند حتماً نياز نيست تا مقدماتي را در اين عالم ماده پشت سر بگذارند (مريم: 29ـ30).
خامساً، سحابي گويا با قبول پيشفرضي بدون آنکه آن را اثبات کند، به بررسي و تفسير آيات پرداخته است و آن پيشفرض اين است که يک نوع برتري ژنتيکي را مقدمه دريافت وحي و آمادگي براي انجام مسئوليتهاي اجتماعي ميداند. اين پيشفرض نميتواند صحيح باشد؛ چراکه همواره قرآن مسئله برگزيدگي را خارج از نسل و طائفه و ويژگيهاي قبيلهگرايي مطرح ميکند و تنها دليل برگزيدگي را در تقوا الهي و پيروي از دستورات الهي و خلوص نيت ميداند (حجرات: 13)؛ که اين ملاک کاملاً با ملاک سنخ تکويني وجود انسانها متفاوت است. اگرچه اين مطلب مورد قبول است که سلامت تن و بدن مادي ميتواند کمک شاياني به انجام وظايف ديني کند يا اين احتمال نيز وجود دارد که خداوند در نسلي خاص، اين برگزيدگي را جريان داده باشد؛ اما اين بهخاطر بهرهمندي از پرورشي است که ايشان داشتهاند و اين برگزيدگان آن را قبول کردهاند. البته وجود آن در نسل خاص، موجب صالح بودن نيست؛ چراکه در ميان همين نسل برگزيده، افرادي وجود دارند که براساس عدم قبول تربيت الهي مورد مذمت واقع شدهاند؛ مانند فرزند حضرت نوح. اينکه برگزيدگي را در نسلي بدانيم که بهوسيلة بهدست آوردن اين برگزيدگي شايستگي تغييرات فيزيکي را پيدا کرده، بدين وسيله آمادة دريافت مسئوليت اجتماعي و مقام نبوت شده باشد، نقض غرض است؛ چراکه همواره آيات شريفه قرآن همه آحاد بشر را مسئول سرنوشت خود ميداند. اين در حالي است که اگر اصلاح جامعه نياز به رشدي ژنتيکي داشته باشد، بايد پذيرفت که دستورات اجتماعي دين شامل افرادي که برخوردار از برتري ژنتيکي نيستند، نميشود. اما قرآن، مخاطب دين را همه انسانها ميشمارد که با عمل به دستورات دين، موجبات سعادت خود را فراهم ميکنند. علاوه بر اين چطور افرادي که هنوز به برتري ژنتيکي دست نيافتهاند مأمور به انجام وظايفي بشوند که با انجام آن وظايف زمينة برتري ژنتيکي براي ايشان فراهم شود و حالآنکه رشد ژنتيکي در نگاه سحابي شرط اصلي پذيرش مأموريت الهي ذکر شده است.
سادساً، هيچ دليلي وجود ندارد که حضرت عيسي اولين پيامبري بوده باشد که ديني جهاني داشته؛ بلکه شواهد قرآني و روايات دلالت بر اين دارند که برخي از پيامبران الهي قبل از حضرت عيسي، مأمور هدايت افرادي فراتر از قبيلة خود بودهاند؛ بهطور مثال ميتوان به حضرت موسي اشاره کرد که از قوم بنياسرائيل بود. اگر او تنها وظيفة هدايت قبيلة خود را داشت، نبايد مسئوليت هدايت فرعون به او سپرده ميشد؛ و حال آنکه در آيه شريفة «اذْهَبَا إِلَي فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَي» (طه: 43) مسئوليت هدايت فرعون و انذار و تبشير او به حضرت موسي سپرده شده است و در آيهاي ديگر که در مورد ساحران فرعون صحبت ميکند، ميفرمايد: «قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ و موسي» (طه: 70). مطابق اين آيه، ساحران فرعون به موسي ايمان آوردند و آنطوريکه از ظواهر آيات برميآيد با اينکه ايشان از بنياسرائيل نبودند، ايمانشان مورد قبول واقع شده است (طباطبائي، بيتا، ج 3، ص 198) مؤيد ديگر بر اين مدعا، آيات «وَ لقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَجَاءَهُمْ رَسُولٌ كَرِيمٌ أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبَادَ اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ» (دخان: 14ـ18) است، كه منظور از رسول کريم در آن حضرت موسي است که بهسوي فرعون رفته تا ايشان را به بندگي خداوند دعوت کند؛ که در ادامه، در خواست رهايي قوم بنياسرائيل را از فرعون دارد (همان).
در احاديثي که در مورد پيامبران اولوالعزم به ما رسيده، پيامبران اولوالعزم را داراي شريعتي جهاني معرفي ميکند. در روايتي از امام رضا سؤال شد كه چگونه ايشان اولوالعزم شدند؟ حضرت فرمودند: زيرا نوح همراه با كتاب و شريعت مبعوث شد و هر كس بعد از ايشان آمد طبق كتاب و شريعت و روش ايشان عمل كرد، تا اينكه ابراهيم با كتاب و صحف جديد آمد و هر پيامبري بعد از ايشان آمد طبق شريعت حضرت ابراهيم عمل كرد؛ تا اينكه جناب موسي آمد و تورات را كه كتاب جديدي بود، آورد و بعد از آن هم مسيح با انجيل كه شريعت جديدي بود، آمد و تا زمان پيامبر اسلام هر كس ميآمد طبق شريعت حضرت عيسي عمل ميكرد؛ تا اينكه پيامبر اسلام با قرآن و شريعت جديدي آمد كه حرام و حلال آن تا روز قيامت به همان صورت باقي خواهد ماند (بحراني، بيتا، ج 5، ص 51).
علاوه بر ادلهاي که بيان شد، دلايل ديگري نيز وجود دارد (طباطبائي، بيتا، ج 2، ص 211ـ215)، که نشان ميدهد پيامبراني قبل از حضرت عيسي وجود داشتهاند که داراي شريعتي جهانشمول بودهاند. برايناساس نميتوان جهاني بودن دين حضرت مسيح را نشاندهندة برخورداري او از برتري خاص و منحصربهفرد فيزيکي و ژنتيکياي دانست که او را شايسته تشبيه به حضرت آدم در آية 59 سورة «آلعمران» گرداند.
سابعاً، سحابي سخنان خود را بر يک پيشفرض استوار کرده که چندان تمايلي به تصريح به آن ندارد. او گمان ميکند که همه چيز در اين عالم بايد براساس قوانين طبيعي رخ دهد. به همين جهت است که تلاش ميکند با هر زحمتي که شده بارداري معجزهآساي مريم را با انطباق آن بر بِکرزايي کاملاً طبيعي جلوه دهد. اين اصل در جايجاي تفسير او از آيه نقش ايفا ميکند؛ اما او هرگز آن را اثبات نکرده است.
نتيجهگيري
آية 59 سورة «آلعمران» آوردگاه تکاملگرايان و خلقتباوران است؛ چراکه هريک از اين دو گروه تلاش کردهاند آن را طبق نگاه خود تفسير کنند. ما در اين مقاله با استناد به قواعد ادبي و آيات ديگر قرآن کريم خوانشي خلقتباور از آيه مذکور ارائه کرديم. اين خوانش عمدتاً مبتني بر وجه شبهي است که آيه بين عيسي و آدم ذکر ميکند. آيه شريفه در مقابل مسيحياني که عيسي را از آن جهت که فقط از مادر و بدون دخالت هيچ پدري متولد شده بود، پسر خدا ميدانستند و او را داراي ذاتي الوهي ميانگاشتند، به چگونگي آفرينش الهي اشاره ميکند. آيه اعلام ميدارد که تولد عيسي بدون وساطت پدري انساني هرگز به اين معنا نيست که خدا پدر اوست و او پسر خداست؛ چراکه رابطة خدا با انسانها همواره رابطه خالق و مخلوق است و خالقيت خدا نيز فقط از طريق کلمه «کن» صورت ميگيرد. اين همان چيزي است که در مورد عيسي اتفاق افتاده است؛ همچنانکه در مورد آدم که حتي مادر هم در پيدايش او دخالت نداشته، رخ داده است. آدم هم اگرچه در فرآيند ايجادش ابتدا بدن او از خاک فراهم شد؛ اما در نهايت آنچه حقيقت انسان را ايجاد کرد همان کلمه الهي «کن» بود. براساس اين تفسير آيه شريفه به چيزي جز خلقتباوري نيست؛ يعني آفرينش آدم به اراده خاص الهي و عمل خلاق مستقيم او و نه در فرايندي تکاملي و از تکامل جانداران ديگر.
در مقابل يدالله سحابي از آيه تفسيري تکاملي دارد. او با بسط ناموجه در کارکرد تشبيه تلاش کرده است با سرايت دادن خصوصيات عيسي به آدم و با تفسيري طبيعي از اين خصوصيات آيه را دال بر ظهور تکاملي آدم و او را فرزند انسانهاي قبل از خودش بداند که در نهايت از خاک آفريده شدهاند؛ چراکه طبق نظريه تکامل حيات در ابتدا از خاک شروع شد. ما نشان داديم که اين خوانش سحابي متکي بر درک نادرست از قواعد ادبي بخصوص قواعد حاکم بر صنعت تشبيه و نيز برداشتهاي نادرست از آيات ديگر قرآن است. ازاينرو، اين خوانش تکاملي از آيه شريفه قابل قبول نيست.
علاوه بر اين ميتوان گفت با تکيه به شواهدي که ما براي خوانش خلقتباور از آيه شريفه ارائه کردهايم، هيچ خوانش تکاملي ديگري هم نمی تواند معتبر و مقبول باشد. وجود يک خوانش مستدل و مقبول از اين آيه دستکم قرينهاي است، اگر نگوييم دليلي است بر اينکه خوانش تکاملي از قرآن نميتواند در برابر خوانش خلقتباور از اين کتاب نوراني مقاومت کند و بايد ميدان را به آن واگذارد.
- ابنعاشور، محمدطاهر، بيتا، التحرير والتنوير، بيروت، مؤسسة تاريخ العربي.
- آريان، حميد، 1395، آفرينش انسان در قرآن، قم، مرتضي.
- بحراني، هاشمبن سلمان، بيتا، البرهان في تفسير القرآن، قم، بعثت.
- تفتازانی، مسعودبن عمر، 1416ق، المطول، قم، مکتبة الداوری.
- جوادي آملي، عبدالله، 1389، تفسير تسنيم، چ دوم، قم، اسراء.
- خطيب قزويني، محمدبن عبدالرحمن، 2010م، الايضاح في علوم البلاغه، المعاني والبيان والبديع، بيروت، دارالکتب العلميه.
- راغب اصفهاني، حسينبن محمد، 1412ق، المفردات في غريب القرآن، تحقيق صفوان عدنان داوودي، بيروت، دارالعلم.
- سحابي، يدالله، 1387، خلقت انسان، تهران، شرکت سهامي انتشار.
- سکاکي، يوسفبن ابيبکر، بيتا، مفاتيح العلوم، بيروت، دارالکتب العلميه.
- سليمانپور، محمدجواد، 1381، «عرفي و عقلايي بودن زبان دين در حوزه تشريع و تقنين»، قبسات، ش 25، ص 50ـ56.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، بيتا، الميزان في تفسير القرآن، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات.
- فاضلي، محمد، 1365، دراسه و نقد في مسائل باغيه هاميه، تهران، مؤسسة مطالعات و تحقيقات فرهنگي.
- مصباح يزدي، محمدتقي، 1390، انسانشناسي در قرآن، تنظيم و تدوين محمود فتحعلي، چ سوم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، بيتا، خلقت انسان از نظر قرآن، تحقيق محمود محمدی عراقی، قم، شفق.
- مکارم شيرازي، ناصر و همكاران، 1380، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
- هاشمي، احمد و همكاران، 1386، جواهرالبلاغه، قم، مرکز مديريت حوزة علميه.
- Hall, Brian & , Benedikt Hallgrimsson, 2008, Strickberger's Evolution, London, Jones and Bartlett publications.
- Ridley, Mark, 2004, Evolution, Blackwell Scientific Publishing, Malden MA.
- Scott, Eugenie C., 2004, Evolution vs. Creationism An Introduction, London, Greenwood Press.