بررسی دیدگاه آیتالله جوادی آملی در باب قلمرو دین و نقد برداشت رایج از دیدگاه ایشان
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
 
بحث قلمرو و تعريف دين از ديرباز مورد مناقشه و گفتوگوی متکلمان و دينشناسان بوده است. با شکلگیری انقلاب اسلامي ايران، اين بحث، توجه بسياري از انديشمندان را بهخود جلب کرد؛ چراکه از چند جهت داراي اهميت و ضرورت است:
جهت اول: بهخاطر اهميتي که دين در زندگي انسان دارد و به گفته محققان، دين از بدو تولد انسان تا به زمان حاضر وجود داشته؛ پس بسيار مهم است که روشن شود دين چه مقدار از زندگي بشر را ميتواند تحت نظر بگيرد؟
جهت دوم: مسلمانبودن، به متعهد بودن فرد به احکام و آموزههاي اسلامي است و اگر ما نتوانيم تشخيص دهيم که آموزهاي اسلامي چه گسترهاي دارند، درواقع در اينکه به چه چيزي بايد متعهد باشيم، جهل داريم.
جهت سوم: يکي از جهات مهم و اساسي که پژوهش در اين زمينه را ايجاب ميکند، اين است که در مباحث مربوط به قلمرو دين است که تکليف اسلاميسازي علوم انساني و حدود و ثغور آن مشخص ميشود. امروزه اسلاميسازي علوم انساني بحثي نيست که ضرورتش بر آشنايي به اين مباحث پوشيده باشد.
براي دستيابي به نظريه آيتالله جوادي آملی در قلمرو دين، نخست بايد روششناسي تعريف دين از نگاه ايشان را بررسي کرده و ببينيم با چه روشي به تعريف دين دست يافتهاند. در مرحله بعد، به تعريف دين از نگاه ايشان ميپردازيم و نهايتاً نتيجه اين دو بحث، در تعيين قلمرو دين از نگاه آيتالله جوادي آملی تأثير خواهد داشت و در نهايت به ديدگاه رايج از ايشان ميپردازيم.
در اين زمينه مقالات متعددي نوشته شده است. ازجمله ميتوان به مقالات «بررسي و نقد نظريه علم ديني آيتالله جوادي آملي» (کرمي و دانش شهرکي، 1395)؛ «انحلال مسئله علم ديني در ديدگاه آيتالله جوادي آملي» (موحد ابطحي، 1391)؛ «جايگاه عقل و وحي در هندسۀ معرفت بشري» (فنائي اشکوري، 1388)، اين مقاله بهخاطر نقدهاي خوبي که نسبت به ديدگاه آيتالله جوادي آملي داشت، موجب شد که مجلۀ «اسراء»، مقالهاي را با نام خود آيتالله جوادي آملي در رد اين مقاله منتشر کند. فصلنامه انتقادي «کتاب نقد»، شمارههاي 77و78 را به بررسي ديدگاه آيتالله جوادي آملي در زمينۀ علم ديني پرداخته و با تبيينهاي مختلف، مقالات انتقادي خوبي را منتشر کرده است؛ اما همۀ نقدها در اين مقالات، نسبت به مطالبي است که از آيتالله جوادي آملي خصوصاً در کتاب منزلت عقل در هندسه معرفت ديني آمده است. اما سؤالي که براي نگارندگان اين مقاله وجود داشت، اين بود که مطالب اين کتاب چه اندازه با ديگر مباحثي که در موضوع قلمرو دين از ديدگاه آيتالله جوادي آملي وجود دارد، هماهنگ است؟ بيشتر نقد نگارندگان بر اين بود که مطالبي که در اين کتاب آمده است، انسجام کامل را ندارد. نقدهايي که ديگران مطرح کردهاند، خود، منشأ بسيار خوبي براي تبيين جديد از ديدگاه آيتالله جوادي آملي بودند. تنها راهي که ميتوان نقدهاي مطرحشده نسبت به ديدگاه آيتالله جوادي آملي را پاسخ داد، اين است که نظريۀ ايشان را بازنگري کرده و بهصورت منسجم ارائه کرد. در اين مقاله، بهجاي نقد ديدگاه رايج، اصل برداشت رايج از ديدگاه آيتالله جوادي آملي نقد شده است.
1. روششناسي تعريف دين
روششناسي تعريف دين مسئلۀ مهمي است و باعث ميشود که تعريفهايي که از دين مطرح شده، قابليت ارزيابي داشته باشند. اگر مسئلۀ روششناسي تعريف دين مشخص نشود، نميتوان نتايج اين تعريفها در قلمرو دين را ارزيابي کرد. ازآنجاکه هرکس ميتواند از دين منظوري داشته باشد و مباحثش را طبق آن تنظيم کند، نميتوان بر کسي خرده گرفت که چرا قلمرو دين را حداقلي يا حداکثري ميداند؛ مگر اينکه روششناسي تعريف دين را از نگاه آن شخص بررسي کرده و عيوب و نقايص آن را مطرح کنيم.
ايشان در يکي از آثار خود، بعد از بيان سه گروه از کساني که بهدنبال شناخت دين هستند، در معرفي گروه چهارم ميفرمايد: اينها كسانياند كه از براهين عقلي، آن هم در حدّ بالا، بهرهمندند و نيز در نقل، چشم بينايي دارند و به اصطلاح، كسانياند كه جامع معقول و منقولند (جوادي آملي، 1389ج، ص 87). و در ادامه بيان ميکنند که در نظر كساني كه بر محور هوا حركت ميكنند يا در دينشناسي كامل نيستند؛ يعني دين را از درون و بيرون و از راه براهين عقلي و نقلي مورد بررسي قرار ندادهاند، آنها يا اصلاً دين را قبول ندارند و ميگويند: «إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ»؛ زندگي فقط دنياست؛ يا ميگويند كه دين به سياست و حكومت و معيشت ارتباط ندارد؛ حال آنكه دينشناس كامل كه هم از درون و هم از بيرون دين را بشناسد، مييابد كه دين بر همۀ شؤون زندگي انسان نظر دارد (همان، ص 92).
نگاه برونديني، نشئتگرفته از مباحث بنياديني است که سير فکري ايشان را مشخص ميکند؛ يعني با بررسي مباني ايشان در باب هستيشناسي و انسانشناسي نيز ميتوان به همان تعريفي که ارائه کردهاند، دست يافت. به تعبير ديگر نگاه دينشناسانۀ ايشان، برخاسته از نگاه هستيشناختي و انسانشناختي ايشان است. ايشان در نگاه هستيشناسانه، اين عالم را مخلوق خداوند ميداند و تمام صفات کماليه را براي خداوند ميپذيرد. از طرفي، با نگاه انسانشناسانه ميفرمايند: انسان، حقيقتي جاودانه است و بايد در «صراط مستقيم» بهسوي ابديت حركت كند تا از اين راه، سعادت ابدي خود را تأمين كند و اگر در اين راه مرتكب خطا شود، دچار شقاوت و محروميت از سعادت ابدي خواهد شد. ایشان همچنين ميفرمايند: بين عمل انسان در زندگي دنيا و سعادت ابدي او رابطه برقرار است. پس بايد برنامهاي وجود داشته باشد تا با پيرويکردن از آن برنامه، انسان از سعادت حقيقي خود باز نماند و اين برنامه، توسط عقل و وحي در اختيار انسان قرار داده شده است (همان، ص 36؛ جوادي آملي، 1387د، ج 1، ص 57؛ همو، 1388الف، ج 4، ص 140؛ همو، 1387د، ج 5، ص 403؛ همو، 1387الف، ص 30).
پس طبق نگاه آيتالله جوادي آملي، براي داشتن تعريفی درست از دين، هم بايد نگاه درونديني داشت و هم نگاه برونديني؛ و ما با بررسي دقيقتر به اين نتيجه ميرسيم که نگاه درونديني و نگاه برونديني کاملاً با هم منطبق هستند و همان چيزي که عقل بدان اذعان کرده است، مورد تأييد نقل نيز واقع ميشود.
ايشان در رابطه با تعريف دين از طريق انتظارات بشر از دين نيز معتقدند چنين تعريفي صحيح نيست؛ چراکه دين ممکن است خواستهها و انتظارات انسانها را تصحيح و تعديل کند؛ پس به صِرف انتظارات بشر از دين، نميتوان به تعريف دين دست يافت (جوادي آملي، 1389ج، ص 59).
2. تعريف دين
پيش از ورود به تعريف دين از ديدگاه آيتالله جوادي آملي، نياز است تا به سه نکته مهم اشاره کرد:
نکته اول: در تعريف دين بايد بين دين و تدين و ايمان تفاوت قائل شد؛ مثلاً تعريف دين به «اعتقاد به خداي سرمدي» يا «احساس وابستگي مطلق» درواقع، تعاريف دين نيستند، بلکه تعريف تدين هستند (جوادي آملي، 1387الف، ص 25).
نکته دوم: بايد بين دين در مقام ثبوت و دين در مقام اثبات، تفاوت قائل شد. دين در مقام ثبوت همان ارادۀ تشريعي خداوند است و دين در مقام اثبات آن چيزي است که با آن ارادۀ تشريعي خداوند کشف ميشود؛ يعني کتاب و سنت و عقل و اجماع (همان، ص 80).
نکته سوم: تعريف ماهوي دين ميسر نيست؛ ولي تعريف مفهومي آن ممکن است (همان، ص 26).
با تحقيق و تفحص در آثار علمي ايشان، بهراحتي ميتوان دريافت که عنصر غايت دين، يکي از عناصر مهم در تعريف ايشان از دين است. توجه به اين عنصر، نشئتگرفته از همان نگاه درونديني و برونديني ايشان است. تقريباً در همۀ تعاريفي که از دين ذکر کردهاند، «هدف دين» مدنظر قرار گرفته و تأمين سعادت، يکي از مؤلفههايي است که در همۀ تعاريف دين از نگاه آيتالله جوادي آملي وجود دارد. ايشان ميفرمايد: «وقتي سخن از دين گفته ميشود، بايد ابعاد سهگانه و هدف آن مورد توجه قرار گيرد و در غير اين صورت، تعريف دين كامل نبوده و مفهوم واقعي آن ارائه نشده است» (جوادي آملي، 1388ب، ص 244). ايشان از اين جهت به تعريف برخي انديشمندان غربي انتقاد ميکند که در تعريف دين، هدف دين را در نظر نگرفتهاند (همان).
به چند نمونه از تعاريفي که در آثار ايشان وجود دارد، اشاره ميشود:
«مراد از دين، مكتبي است كه از مجموعۀ عقايد، اخلاق و قوانين و مقررات اجرايي تشكيل شده است و هدف آن، راهنمايي انسان براي سعادتمندي است» (جوادي آملي، 1389ج، ص 24).
«دين به مجموعهاي از عقايد، اخلاق و احكام فقهي و حقوقي گفته ميشود كه در راستاي سعادت و رستگاري انسان از جانب خداوند نازل شده است» (جوادي آملي، 1388ب، ص 244).
«دين مجموعه عقايد، اخلاق و قوانين و مقرراتي است كه براي ادارۀ فرد و جامعۀ انساني و پرورش انسانها، از طريق وحي و عقل در اختيار آنان قرار دارد» (جوادي آملي، 1387الف، ص 27).
بهنظر ميرسد اين تعريف سوم، کاملترين تعريف از ديدگاه ايشان باشد؛ چراکه هم به جنبۀ فردي و هم به جنبۀ اجتماعي اشاره کردهاند؛ از طرفي به هدف دين که پرورش انسان است، پرداختهاند و همۀ چيزهايي که جنبه عملي دارد (قانون و مقررات) را شامل ميشود و همچنين به منبع دين هم اشاره کردهاند، که عبارت از وحي و عقل (بهمعناي عام) است.
ايشان با نگاه درونديني ميفرمايند: «قرآن كريم، خود را كتابي براي همه جهانيان و (ذكري للعالمين). و (نذيراً للبشر). معرفي کرده و تصريح ميكند كه بيانكنندۀ همۀ آن اموري است كه در سعادت بشر نقش دارند؛ چه در حوزه عقايد، چه در حوزه اخلاق و چه در حيطه عمل» (جوادي آملي، 1389الف، ص 64). ايشان در تفسير آياتي که قرآن را تبيان همه چيز ميدانند (نحل: 89)، ميفرمايد: درواقع قرآن بيانکنندۀ هر چيزي است که در سعادت انسان نقش داشته باشد (جوادي آملي، 1386ب، ج 1، ص 14،26و516؛ همو، 1388د، ص 221).
ايشان با نگاه برونديني نيز ميفرمايند: «بين عمل انسان در زندگي و سعادت ابدي او رابطه برقرار است و چون شئون زندگي انسان گسترده است، دين هم شئون مختلف داشته، از برنامۀ گستردهای برخوردار است. انسان چون داراي بعد اعتقادي و اخلاقي و حقوقي و فقهي است و در همۀ اين زمينهها نيازمند به برنامهريزي است، دين نيز بايد مشتمل بر همۀ اين ابعاد باشد و نيازهاي اعتقادي و اخلاقي و فقهي او را تأمين كند و برنامهريزيهايي در ابعاد مختلف زندگي داشته باشد تا انسان با استفاده از آنها به سعادت ابدي برسد» (جوادي آملي، 1389ج، ص 35).
ايشان در تبيين هدف دين، از هدف مياني و هدف نهايي دين بحث ميکنند. هدف مياني دين برقراري عدالت اجتماعي و هدف نهايي دين را همان رستگاري و سعادت و هدايت بشر و توحيد ميدانند. «خداي سبحان در بيان هدف مياني فرمود: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»؛ يعني خداوندْ رسولان خود را با دلايل روشن فرستاده و با آنها كتاب و ميزان نازل كرده است، تا مردم به قسط و عدالت قيام كنند. پس تودۀ مردم با قسط و عدل قيام كنند و قيام و قعود و همه فعاليتهاي فردي و اجتماعي آنها براساس قسط و عدل باشد. نهتنها انديشه و حركات افراد براساس قسط و عدل باشد؛ بلكه جامعه نيز بايد براساس قسط و عدل بيانديشد و حركت كند. خداوند در بيان هدف نهايي دين فرمود: «كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ»؛ قرآن كتابي است كه بر تو نازل كرديم تا مردم را از تاريكيها بهسوي روشنايي، به اذن پروردگارشان درآوري؛ بهسوي راه خداوند عزيز حميد (جوادي آملي، 1387الف، ص 25و30).
3. تعيين قلمرو دين از ديدگاه آيتالله جوادي آملي
نگارندگان بحث قلمرو دين را بهصورت مستقل در آثار ايشان نيافتند، البته در کتاب شريعت در آينه معرفت يکي از عناوين بحث، «قلمرو اجتماعي دين» است (جوادي آملي، 1386ج، ص 130). ايشان نقد و بررسي اقوال در بحث قلمرو دين در حوزۀ اجتماعي و سياسي را منوط به تدبر و تأمل در برهان عقلياي كه در مباحث نبوت عامه بر ضرورت وجود دين اقامه ميشود، ميداند (همان، ص 131). ايشان بعد از بررسي اين اقوال، ديدگاه محقق طوسي را پذيرفته و آن را دقيقتر از برهان ابنسينا ميداند و ميفرمايد: «برهان نبوت با اين تحليل به نيكي ميتواند حدود و قلمرو دين را تبيين کند» (همان، ص 135). ايشان در همين بحث، برهانِ محقق را برگرفته از يک انسانشناسی قوي ميداند که انسان را داراي روح مجرد و حقيقي و باقي ميداند و قائل به تأثير اعمال او بر روح است. ايشان بيان محقق براي نبوت عامه را اينگونه مطرح ميکند: «بايد براي رفتار فردي و اجتماعي انسان قانوني باشد كه علاوه بر تنسيق نظام طبيعي و اجتماعي او، نظام ابدي و جاودانش را نيز تأمين کند» (همان). دين صرفاً براي درستکردن نظم نيست؛ چراکه برخي حکومتهاي غيرديني نيز اين نظم را ممکن است ايجاد کنند؛ اما آنچه که دين را ضروري ميکند و جايگزيني هم ندارد، اين است که قوانين بايد بهگونهاي باشد که علاوه بر تأمين نظم اجتماعي، خللي هم به سعادت ابدي و آخرت وارد نسازند. در نتيجه قلمرو دين در جايي است که منجر به نظم و عدالت اجتماعي شود و همچنين سعادت اخروي انسانها را تأمين کند.
ايشان در جاي ديگري عباراتي دارند که بسيار قابل تأمل است؛ خصوصاً که اصطلاح «قلمرو» را نيز استفاده کردهاند. «نه حريم رهاورد دين و کتابهاي آسماني با حريم علم تجربي يکي است، و نه قلمرو فلسفۀ الهي و مسائل عقلي آن، با مسائل علوم تجربي. نه فلسفه و دين کمبودي دارند که علم تجربي بتواند آن را جبران کند و نه علم تجربي شايستگي چنين کاري را دارد. آن دو از علل فاعلي و غايي سخن ميگويند، و اين يک از علل مادي و صوري؛ و چه بسيار است فاصلۀ اين دو حوزه از يکديگر» (جوادي آملي، 1388د، ص 309).
در اين عبارت تصريح ميکنند که قلمرو دين و فلسفه از قلمرو علم تجربي بيرون است. با عبارت «چه بسيار است فاصلۀ اين دو حوزه از يکديگر»، به جدا بودن اين دو قلمرو تأکيد ميکنند.
با توجه به تعريفي که از دين ارائه دادهاند، درواقع قلمرو دين هر چيزي را که مربوط به سعادت انسان (عدالت اجتماعي در دنيا و سعادت آخرت) باشد، شامل ميشود. اما برخي از گزارههايي که ربطي به سعادت ما ندارند، از حوزه و قلمرو دين خارج است. گزارههايي مانند «آب در 100 درجه بهجوش ميآيد»؛ «اگر به جسمِ در حال حرکت نيرو وارد شود، شتاب ميگيرد»؛ «خورشيد نور ميبخشد»؛ «زمين در مدار خود، به دور خورشيد ميچرخد»؛ «کشور ايران 85 ميليون جمعيت دارد»؛ «در شعر، هر بيتي از دو مصرع تشکيل شده است»؛ و گزارههايي از اين قبيل، در سعادت ابدي بشر دخالتي ندارند؛ پس، از حوزۀ قلمرو دين خارج هستند. اما گزارههايي مانند: «خدا وجود دارد»؛ «معاد محقق خواهد شد»؛ «نماز واجب است»؛ «حضرت محمد، پيامبر خداوند است»؛ و «ربا حرام است» در هدايت و سعادت بشر لازم است؛ و اگر از هرکدام از اين گزارهها به علت اهمال دين، اطلاع نداشته باشيم، سعادت نهايي ما دچار مشکل خواهد شد. گاهي کاملاً بهمخاطره ميافتد؛ مانند زمانيکه اصل وجود خداوند را منکر شويم؛ و گاهي بهصورت نسبي سعادت انسان دچار مشکل ميشود؛ مانند اينکه اطلاع نداشته باشيم که نماز در رشد و هدايت ما تأثيرگذار است.
بهنظر ميرسد ميتوان گفت قلمرو دين همۀ «بايدها و نبايدها»ي مربوط به ارزش را شامل ميشود؛ چراکه هر عملي از انسان، در سعادت انسان (سعادت اجتماعي و سعادت ابدي) نقش دارد و همچنين در «هست و نيست»هايي که مربوط به سعادت است نيز دخالت دارد. نه در هر «هست و نيست»ي؛ چراکه اگر همۀ «هست و نيست»ها را در حوزۀ قلمرو دين بدانيم، درواقع از هدف دين غافل شديم.
4. تبيين برداشت رايج از ديدگاه آيتالله جوادي آملي
نکته بسيار قابل توجه اين است که ايشان در تبيينِ علم ديني، مباحثي را مطرح کردهاند که گويا قلمرو دين را بسيار گستردهتر از اين ميدانند. به چند نمونه از عباراتي که ايشان در مباحث رابطه علم و دين و يا علم ديني مطرح کردهاند، اشاره ميکنيم:
«عقل غيرتجريدي كه عهدهدار شناخت تجربي طبيعت است، درصورتيكه معرفتي توأم با قطع يا طمأنينه در اختيار نهد، هرچند به سرحدّ يقين و قطع منطقي و برهاني نرسد، در هندسۀ معرفت ديني جاي ميگيرد و نقاب از چهرۀ خلقت و «فعل خداوند» برميافكند؛ همچنانكه نقلِ معتبر (كتاب و سنت) در غالب موارد، پرده از چهرۀ «قول و گفته خداوند» باز ميگيرد؛ و هر دو (عقل و نقل) پردهدار حريم معرفت دينياند و هيچكدام از ديگري پردهدري نميكنند» (جوادي آملي، 1389ب، ص 15).
ايشان همچنين در جاي ديگري ميفرمايند: «علم اگر علم است، نميتواند غيراسلامي باشد؛ زيرا علم، صائب تفسير خلقت و فعل الهي است و تبيينِ كارِ خدا حتماً اسلامي است؛ گرچه فهمنده، اين حقيقت را درنيابد و خلقت خدا را طبيعت بپندارد» (همان، ص 144).
ايشان همچنين ميگويند: «حجت بودن عقل (در محل بحث كنوني عقل حسي و تجربي) به اين معناست كه مدلول آن صحت انتساب به شرع دارد؛ همانطور كه در يك دليل نقلي مربوط به حوزۀ عمل (حكمت عملي)، صحت انتساب محتواي آن به شارع، موجب ميشود آن دليل، حجيتِ اصولي داشته و صحت احتجاج به آن ثابت باشد؛ يافتۀ علمي اطمينانآور مربوط به حوزۀ عمل نيز حجيت اصولي داشته و بههمين دليل ميتواند در مواردي، آن دليل نقلي را تخصيص يا تقييد بزند و اگر در حوزۀ حكمت نظري، ظاهر دليل نقلي مطلبي را ارائه كرد كه با معرفت علمي حجت و معتبر ناسازگار بود؛ درصورتيكه مطلب علمي اقوي باشد، ديگر نميتوان محتواي آن دليل نقلي را بهظاهر خود، به شارع نسبت داد؛ بلكه به اتكاي دليل علمي بايد از ظاهر آن دليل نقلي دست برداشت. اين بهسبب آن است كه دليل علمي اطمينانآور نيز صحت انتساب به شارع را درپي دارد» (همان، ص 118).
ايشان دربارۀ استنباط فروع از اصول در متون ديني ميفرمايد: «بايد توجه داشت كه استنباطي بودن اينگونه از فروع مانع از ديني بودن آنها نيست؛ بنابراين فروعي كه از طريق آن اصول استبناط ميشوند، همگي در حوزۀ معارف ثابتي هستند كه در متن دين جاي دارند» (جوادي آملي، 1386ج، ص 169). همچنين ميفرمايند: «معلوم ميشود آنچه از پيشوايان معصوم رسيده كه «علينا إلقاء الأُصول إليكم و عليكم التفرّع» ناظر به اجتهاد در تمام رشتههاي علوم اسلامي است، نه فقط فقه. بلكه بايد گفت اصول و كلمات جامعي كه قرآن و حديث دربارۀ جهان و عالم و آدم و نيز ترسيم خطوط اصلي جهانبيني دربردارند، هرگز كمتر از روايات فقهي نيست» (جوادي آملي، 1386ب، ج 4، ص 79؛ همو، 1386الف، ج 1ـ5، ص 316؛ همو، 1388ح، ص 112و126).
ايشان در جاي ديگري ميفرمايند که اگر روشي را دين تأييد کرده باشد (مانند روش تجربي)، آن علمي که از اين روش استفاده ميکند، ديني خواهد بود. «روش عقلي (اعم از تجربي و تجريدي و نيمهتجريدي)، روشي مقبول در علم ديني است؛ ازهمينرو، هرگاه اين روش در موضوعاتي نظير کشاورزي، دامداري و... بهکار رود، ميتواند علمي ديني را پديد آورد» (جعفرزاده، 1398، ص 70،101و339).
اگر بخواهيم جمعبندي کنيم؛ ايشان ميفرمايند: صحت انتساب به شارع، الهي شدن فلسفه، ذکر چيزي در متون ديني، و روشي که دين تأييد کرده باشد، باعث ديني شدن يک گزاره ميشود.
1ـ4. تحليل ملاکهاي قلمرو دين در نگاه آيتالله جوادي آملي
بهنظر ميرسد براي تحليل مباحثي که ايشان در علم ديني مطرح کردهاند، بايد به مطالبي که در تعريف دين مطرح شد، توجه کرد. ايشان در مقام تعريف دين، کاملاً قيود را مشخص کردهاند. پس نميتوان بهخاطر مطالبي که در مباحث علم ديني مطرح شده، قلمرو دين در نگاه ايشان را ناديده گرفت. به نظر ميرسد مباحثي که ايشان در غير از حوزۀ قلمرو و تعريف دين مطرح کردهاند، در مقام بيان مطلب ديگري بودهاند. براي توضيح بيشتر، چهار جهتي که (حجيت شرعي گزاره، فلسفۀ الهي، منقولات ديني و تأييد روش) براي ديني بودن يک چيز، مطرح شده بود را يک به يک توضيح ميدهيم و نشان ميدهيم که در اين مباحث، مقام بحث متفاوت است و لذا باعث نميشود که تعريف دين از ديدگاه ايشان تغيير کند.
1ـ1ـ4. جهت اول: تعيين قلمرو دين براساس حجيت شرعي گزارهها
همانطور که قبلاً نيز بيان شد، ايشان هر گزارهاي را که براي انسان حجيت داشته باشد و براساس آن تکليف و بازخواست شود، ديني ميدانند. همچنين ميفرمايند: «عقل غيرتجريدي كه عهدهدار شناخت تجربي طبيعت است، درصورتيكه معرفتي توأم با قطع يا طمأنينه در اختيار نهد، هرچند به سرحدّ يقين و قطع منطقي و برهاني نرسد، در هندسه معرفت ديني جاي ميگيرد» (جوادي آملي، 1389ب، ص 15).
در اينجا اول بايد بين گزارهاي که «حجت» است و گزارهاي که «منشأ حجت» است، تفکيک قائل شد. مثلاً اگر کودکي به کسي خبر بدهد که درون پيراهن او يک عقرب رفته است؛ در اينجا آنچه حجت است اين گزاره است که «حفظ جان و دفع ضرر واجب است و لذا نبايد آن پيراهن را بدون بررسي پوشيد»؛ که به لحاظ شرعي حجت است. اما آن خبر کودک، درواقع منشأ حجت است، نه خودِ حجت؛ چراکه آن کودک درواقع از يک واقعيتي خبر داده و لذا مثلاً اگر آن شخص پيراهنش را ديگر نميخواهد بپوشد و در کيسۀ زباله انداخته؛ در اينجا اين خبر براي او هيچ حجيتي بهدنبال ندارد. درواقع آن چيزي که ديني است همان گزارهاي است که حجت است؛ نه گزارهاي که منشأ حجت است. اساساً حجت و احتجاج عبد در مقابل مولا، هميشه در مقام عمل است؛ يعني مربوط به بايدها و نبايدهاست. مثلاً علم به اينکه شليک کردن تير به مغز انسان باعث فوت او ميشود، خود به خود ربطي به حجيت و احتجاج و بهتبع، ربطي به ديني بودن يا نبودن ندارد؛ بلکه اگر مربوط به عمل شد، يعني اگر کسي خواست به کسي شليک کند؛ در اينجاست که بحث حجيت و ديني بودن مطرح است؛ يعني در زماني که قرار است فعلي محقق شود و پاي «بايد و نبايد» در کار است، بحث ديني بودن يا نبودن و حجيت مطرح ميشود.
البته اين ديدگاه نگارندگان است و معتقدند که اين تفکيک در نگاه آيتالله جوادي آملي نيز وجود دارد و اين گزارهها را در مقام عمل حجت ميدانند، نه به صورت مطلق. مثلاً ايشان ميفرمايد: «حجيت شرعي علوم در ظرفي که از حد فرضيه و صرف ظن فراتر رفته و به مرز علمآوري يا طمأنينه عقلايي رسيده باشند، مجوز استناد به شارع مقدس است. اين صحت استناد، موجب ميشود که در جاهايي که آن قضيه و مطلب علمي داراي بعد عملي و فقهي و حقوقي است، صحت احتجاج داشته باشد؛ يعني به لحاظ اصولي حجت باشد» (همان، ص 117). ميتوان از اين جملات اينگونه برداشت کرد که يک مطلب با اينکه صحت انتساب دارد، اما تا زمانيکه بحث عملي پيش نيامده، حجيت شرعي ندارد.
ايشان در جاي ديگري تصريح ميکنند تا زمانيکه بحث عملي پيش نيايد، ديني بودن يا نبودن معنا ندارد. ازآنجاکه تعبيرها در اين موارد مهم هستند، از عبارات خود ايشان استفاده ميکنيم: «اگر مطلبي را عقل برهاني بفهمد و آن مطلبْ بالفعل جزو عقايد، اخلاق، احكام و حقوق اسلامي باشد، چنين مطلبيْ بالفعل امري است ديني؛ و اگر مطلبي را عقل برهاني بفهمد و آن مطلب بالفعل جزو امور يادشده نباشد، ليكن در هنگام عمل براي انساني متديّنْ كارساز باشد، بهنحوي كه خودْ واجب يا مقدمه واجب قرار گيرد؛ چنين مطلبي هماكنون «بالقوه» امري است ديني، و هنگام نياز و بلوغِ نصابِ مشخصْ «بالفعل» ديني خواهد بود» (جوادي آملي، 1388و، ج 1، ص 209ـ210).
ايشان در ادامه مثالي را آوردهاند که ابهامات زيادي را برطرف ميکند: «مثلاً اگر عقل تجربي با دليل معتبر خاص خود، ثابت كرد كه از تركيب دو عصارۀ معين، دارويي پديد ميآيد كه براي درمان بيماري خاصي مؤثر است؛ چنين مطلبي بالفعل صبغه ديني ندارد؛ ليكن هنگام ابتلاي كسي كه حفظ جان او واجب است، به يك بيماري كه فلان معجون تركيبي، داروي همان بيماري معين است؛ تحصيل آن دارو از راه تركيب مشخصْ، واجب است و اگر كسي با داشتن امكان علمي و عملي، به تحصيل چنين دارويي مبادرت نكرد و جان شخص بيماري را كه حفظ آن لازم بود، به وسيلۀ داروي مزبور تحفظ نكرد، معصيت كرده و در قيامت مورد بازخواست خداوند قرار ميگيرد؛ زيرا حكم خدا از راه عقل تجربي به شخصِ معين ابلاغ شد و او اين مطلب ديني را اهمال كرد. بنابراين هر كاري كه در مسير فعل يا ترك ديني قرار گيرد و سود و زيان آن با عقل برهاني يا تجربي ثابت گردد، بالفعل يا بالقوه ديني است؛ هرچند دليل نقلي بر اثبات يا سلب آن اقامه نشده باشد».
درواقع ايشان حکم خدا را در زماني ميداند که بحث عمل در ميان باشد. صرف علم به اينکه ترکيب دو عصاره باعث پديد آمدن فلان گياه ميشود که فلان بيماري را شفا ميدهد، دليل بر ديني بودن آن نيست. در زمانيکه احتياج به آن دارو پيدا شد در آنجا، درواقع اين علم او منشأ حجت ميشود و يک گزارهاي را با قيدِ «بايد» توليد ميکند: «بايد آن دو عنصر را ترکيب کرده و شخص را مداوا کني». درواقع اين گزاره است که حکم خداست و حجت است و ديني است و قبلاً گفته شد که همۀ بايدها و نبايدها در حوزۀ قلمرو دين قرار ميگيرند. همانطور که در عبارتي، باز هم به اين بايدها اشاره کرده و آنها را حجت دانستهاند: «همچنين طبق حكم عقل، لازم است كه مسئول تأمين سلامت امت و ملت، آخرين دادههاي علمي را براي درمان بيماري، بررسي و رسيدگي و تحقيق کرده، از آنها استفاده كند؛ تجهيزات پزشكي را نيز تهيه و آنها را براي سلامت جامعه بهكار گيرد. بنابراين عقل فقط در فقه و اخلاق مصطلح، منبع اثباتي دين نيست؛ بلكه در بخشهاي دانش نيز حجت ديني است كه بايد از آن استفاده كرد» (جوادي آملي، 1389ج، ص 98). همانطور که ملاحظه ميشود، اين بايد و نبايدها در حوزۀ دانش است که ديني است، نه خود آن دانش يا آن ابزارها يا علم به آن ابزارها.
در جاي ديگري نيز ايشان ميفرمايد: «درست است که همۀ قضاياي علوم تجربي، آثار و نتايج عملي بهدنبال نميآورد؛ اما بسياري از آنها به نحوي با حوزۀ عمل مکلفان مربوط ميشود. مثلاً يافتههاي پزشکي در داروسازي و راههاي درمان، اگر فراتر از صرف ظن و گمان بود و موجب اطمينان شد؛ اعتناي به آنها شرعاً لازم است. به اين معنا که اگر کسي با علم به اطمينانآور بودن اين کشفيات و توصيههاي پزشکي به آنها اعتنا نکرد و جان خود يا بيمار خود را بهخطر انداخت، شرعاً معاقب و مسئول است و در درگاه الهي براي فعل خود عذر و بهانهاي ندارد» (جوادي آملي، 1389ب، ص 116). ايشان تصريح ميکند که در اين قضاياي علمي، بُعد عملي و فقهي و حقوقيِ آن است که صحتِ احتجاج دارد و به لحاظ اصولي حجت است (همان، ص 117).
پس بايد بين حجيت و منشأ حجيت تفاوت قائل شد. به تعبير ديگر، بايد بين توصيفات علوم و زمانيکه اين توصيفات بعد عملي و فقهي و حقوقي پيدا ميکنند، تفکيک قائل شد. شايد بهخاطر همين عدم تفکيک ميان اين موارد است که ايشان تصريح ميکنند حجيت شرعي عقل (تجربي، نيمهتجريدي و تجريدي) ربطي به علم ديني ندارد: «اگر يک بار هندسه بحث را مرور کنيم، اين مطالب هرکدام جاي خودش را پيدا ميکند. مسئله حجيت عقل و امثال ذلک، کاملاً از بحث علم ديني جداست. يک وقت يک سخنراني است يا تقرير و قلم است؛ شما اثر قلمي از ما نديدهايد، يا سخنراني بود يا تقرير بود» (جعفرزاده، 1398، ص 47). يعني از ديدگاه ايشان اساساً مباحثي که دربارۀ حجيت عقل (تجربي و نيمهتجريدي و تجريدي) مطرحشده در مقام بحث علم ديني نيست و نميتوان آن مباحث را به قلمرو دين وارد کرد؛ و تصريح کردهاند که اگر هندسۀ بحث درست مطرح شود، هر چيزي جاي خودش را پيدا ميکند.
2ـ1ـ4. جهت دوم: تعيين قلمرو دين براساس موضوع
ايشان در اين زمينه ميفرمايد: «فلسفه در طليعه لابشرط است؛ نه ديني است نه ضدديني. وقتي ميخواهد وارد شود، نه ديني است نه غيرديني. اگر خداي ناکرده کجراهه رفته باشد، دو سمپاشي کرده است: اول خودزني کرده و فلسفۀ الحادي شده و بعد همه علوم را هم مسموم الحادي کرده است» (همان، ص 49). در بررسي اين جهت نيز بايد توجه داشت بهگونهاي برداشت نشود که مطالبي که در تعريف دين مطرح کردهاند، خدشهدار شود. از طرفي بايد ديد که منظورشان از ديني يا الهي بودن چيست؟ يعني وقتي ميفرمايند که اگر فلسفه الحادي شد، همۀ علوم هم الحادي ميشوند؛ و اگر فلسفه الهي شد، همۀ علوم هم ديني و الهي ميشوند؛ منظورشان چيست؟
ايشان معتقد است: «الحادي بودن علم به ماده و صورتش نيست؛ به فاعل و غايتش است. ما نميتوانيم بگوييم اين علم الحادي است؛ چون دين کاري به درون ندارد؛ مگر بخشهايي که خودش آورده باشد... اگر مبدأ فاعلي و غايي را اقرار کرديم، ميشود الهي؛ اما درون اين ماده از چه ذرهاي تشکيل شده است؛ الهي بودن در آن سهمي ندارد» (همان).
پس طبق ديدگاه ايشان، الهي بودن علم در درون آن علم نيست؛ بلکه اگر براي آن علم مبدأ فاعلي و غائي قائل شديم، آن علم الهي است وگرنه الحادي است. اما آنچه از ايشان رايج شده، اين است که اتفاقاً ديني بودن مربوط به خود علم و درون مايۀ علم است. اين نشان ميدهد که آن تقريرها با عدم توجه به برخي تعبيرهاي آيتالله جوادي آملي بوده و مورد ترديد است.
ايشان در جاي ديگري ميفرمايد: «فلسفه، کاري به طب و کشاورزي ندارد؛ اينکه ما چگونه اين درخت و گل را بپرورانيم، با فلسفه ارتباطي ندارد.] فلسفه[ ميگويد: من عهدهدار دو طرفم؛ نه ماده و صورت و نه جنس و فصل و نه ذرات دروني. اينها بهعهده من نيست. شما آن سؤالي که از منِ فلسفه کرديد، من بايد جواب بدهم. من در دو طرف قضيه کار دارم. آيا از جايي به نام مبدأ آمده است؟ آيا به جايي به نام معاد ختم ميشود؟ اگر اين دو طرف را برداريد، الحادي ميشود؛ ولو درونش هر حالتي ميخواهد داشته باشد... الحادي بودن، اصلاً به ماده و صورت و ذرات دروني شيء کار ندارد» (همان). ايشان بيانات ديگري نيز با همين مضمون دارند که بسيار قابل تأمل است (همان، ص 48،51، 53،62،158و174).
پس اگر علمي را الحادي يا الهي ميدانيم کار به درون آن علم نداريم. اگر توانستيم مبدأ و غايتي براي اين هستي اثبات کنيم، آن علم هم ميشود الهي؛ و اگر نتوانستيم اثبات کنيم و به کجراهه رفتيم، همۀ آن علوم ميشود الحادي. پس الهي و الحادي بودن، ربطي به درون علم و به تعبيري ربطي به ماده و صورت علم ندارد. درواقع همان مباحثي که در مبدأ و معاد در فلسفه مطرح ميشود را ميتوان در قلمرو دين دانست، نه خود علم را؛ چراکه درون مايه علم، ربطي به الهي و غيرالهي بودن ندارد.
اين از جنبه نفي است؛ يعني وقتي ميگوييم علم، الهي يا الحادي است؛ به اين معنا نيست که درون علم الحادي با علم الهي متفاوت است. اما از جنبه اثباتي به چه معناست؟ به نظر ميرسد که آيتالله جوادي آملي در اين مقام بحث، بهدنبال توحيد افعالي هستند، نه گسترش دادن قلمرو دين. يعني منظور از ديني بودن مباحثي که مربوط به کيهانشناسي و علوم طبيعي است، اين است که با اين موارد ما به عظمت خدا و علم خدا پي ميبريم و با پيش رفتن در اين مسير، توحيد ما مستحکم ميشود و درواقع از اين جهت که باعث تقويت ايمان ميشود، ديني است. ايشان به صراحت ميفرمايند: «قرآن كريم گاهي براي تعليم و تزكيه نفوس از مسائل علمي و طبيعي سخن ميگويد» (جوادي آملي، 1385، ص 228). قبلاً نيز مطرح شد که هر چيزي که در سعادت انسان نقش داشته باشد، ديني است. لذا همۀ متون ديني را ميتوان از اين جهت ديني دانست. اما اين بدين معنا نيست که اين امور در قلمرو دين ميگنجد. يعني همانطور که نگاه کردن به خاکي که آيت خداوند است، عبادت محسوب شده و امري ديني است و توحيد شما را مستحکم ميکند؛ چنين علمي نيز اينگونه است. ايشان تصريح ميکنند که «گاهي اهلبيت به سؤالاتي دربارۀ اسرار عالم پاسخ ميدادند؛ اما كار اصلي قرآن و عترت، تربيت انسانهاست، نه بازگويي مسائل طبيعي و علمي؛ بلكه در آنها به ذكر ضوابط و اصول جامع بسنده ميشد» (همان، ص 231). اين تعابير بيانگر آن است که طرح مسائل علوم طبيعي اساساً وظيفۀ دين و کار اصلي دين نيست و در برخي موارد که قرآن و اهلبيت به مسائل علوم طبيعي پرداختهاند، براي تعليم و تزکيه نفوس بوده، که از اين جهت ديني است.
ايشان در جاي ديگري ميفرمايد: «اگر دين، علم را مهار کند و بگويد اين فعل آفريدگار است، هر لحظهاي که به ذرات علمي و نظم او پيميبريد، توحيد شما مستحکمتر ميشود؛ آن وقت يا خضوعشان در برابر دين بيشتر ميشود يا ادبشان» (جعفرزاده، 1398، ص 26).
اگر به برخي از اين تعبيرها توجه شود، مشخص ميشود که مقام بحث، گسترش قلمرو دين نيست؛ بلکه تبيين توحيد افعالي و نگرش الهي و جهانبيني ديني در حوزۀ علوم است. تعبير به «دين توحيدي» و «مکتب الهي» و تعبير به اينکه «در نگاه توحيدي، طبيعت کتاب تکوين الهي است» (همان، ص 73) و تعبير به اينکه «انسان ميتواند براي فراگرفتن اين علم، قصد قربت کند و همۀ کارهاي او در اين حال، عبادت است» (همان، ص 158) و در نهايت تعبير به اينکه «اگر دين، علم را مهار کند و بگويد: اين فعل آفريدگار است، هر لحظهاي که به ذرات علمي و نظم او پي ميبريد، توحيد شما مستحکمتر ميشود؛ آن وقت يا خضوعشان در برابر دين بيشتر ميشود، يا ادبشان» (همان، ص 26). همۀ اينها بيانگر اين است که مقام بحث در تحديد و تعيين قلمرو دين نيست؛ بلکه براي تبيين توحيد افعالي است؛ و اصلاً حرفي از دين مصطلح نيست، بلکه بحث دين توحيدي و يا الهي است.
اگر به اين موارد دقت نشود، دچار اشتباه خواهيم شد و نميتوانيم تحليل درستي از بيانات آيتالله جوادي آملي داشته باشيم. مثلاً ايشان در برخي موارد ميفرمايد علمي که نياز جامعۀ مسلمانان را برآورده کند، علم ديني است و ميتوان با قصد قربت، آن دين را فرا گرفت (همان، ص 158). اما بايد ديد ايشان در چه مقامي اين بحث را مطرح کردهاند؟ آيا اين بدين معناست که واقعاً دايره علم ديني را ايشان به اين وسعت در نظر گرفتهاند؟ اگر واقعاً در نگاه ايشان علم ديني به اين وسعت باشد، چگونه با مباحث ديگرشان قابل جمع است؟ مثلاً با تعريف دين، با اينکه حتماً بايد قضيه فراتر از فرضيه باشد، يا حتماً بايد مبدأ و معاد در نظر گرفته شود و مباحث ديگر؛ که همه در تعارض با اين حرف است. بهنظر ميرسد تحليل و برداشت درست در اينجا اين است که گفته شود منظورشان از ديني، همان قصد قربت داشتن است و اينکه ميتوان فراگرفتن چنين علمي را عبادت دانست؛ همانطور که مثلاً نگاه کردن به چهرۀ والدين از روي محبت، عبادت محسوب ميشود و يک فعل ديني است.
نتيجه اينکه در نگاه توحيدي همۀ علوم، ديني هستند. نهتنها همۀ علوم، بلکه همۀ افعال، ديني هستند. اما اين بدان معنا نيست که قلمرو دين گسترش پيدا کرده است؛ چراکه مقام بحث، مقام تبيين قلمرو دين نيست؛ بلکه تبيين نگاه به اين عالم است. پس قلمرو دين از نگاه ايشان تا جايي است که غايت دين (سعادت بشر) تأمين شود و گزارههايي که مربوط به سعادت بشر نيست، در قلمرو دين جايي ندارد؛ هرچند به يک اعتبار ديگري ميتوان به آن ديني گفت.
3ـ1ـ4. جهت سوم: تعيين قلمرو دين براساس منقولات ديني
ايشان هر آنچه را که در متون ديني مطرح شده را ديني ميدانند و حتي اصول علمي و تجربي که براساس آن متون استنباط شدهاند را نيز ديني ميدانند (جوادي آملي، 1386ج، ص 170؛ همو، 1386الف، ج 1ـ5، ص 316؛ همو، 1386ب، ج 4، ص 79؛ همو، 1388ج، ص 112و126). ايشان ميفرمايد: «بايد توجه داشت كه استنباطيبودن اينگونه از فروع، مانع از ديني بودن آنها نيست؛ بنابراين فروعي كه از طريق آن اصول استبناط ميشوند همگي در حوزه معارف ثابتي هستند كه در متن دين جاي دارند» (جوادي آملي، 1386ج، ص 169).
بهنظر ميرسد در اينجا ديني بودن مسامحهاي است؛ و فقط به اين معناست که در متون منقول ما آمده است و از باب حقيقت داشتن آن گزارهها بايد به دنبال آنها رفت، نه از حيث اينکه ديني هستند. درواقع از کلمۀ دين و ديني استفاده ميکنند؛ اما منظورشان نقل و نقلي است. يعني ميفرمايند براي تکميل علوم بايد به مباحث نقلي نيز استناد کرد و بسياري از علوم اصولشان توسط قرآن و اهلبيت تبيين شده است.
با دقت در عبارت پيشرو ميتوان توضيح بيشتري داد: «لازم است تبيين شود كه معناي قلمرو ديني همانا تحديد حدود و تعيين مرزهاي رهاورد انبياست؛ به اين معنا كه آيا ارمغان پيامبران فقط تعيين تكاليف عبادي، دستورهاي اخلاقي، وظايف حقوقي و بيان حدّ و تعزير متخلف از تكليف و حقوق است و دربارۀ مسائل علمي و جهانشناختي و فنون سياسي، نظامي، اقتصادي، جامعهشناسي، زيستشناسي و مانند آن مبنايي ندارد؛ يا آنكه دين مجموعه وظايف و اصول علمي و عملي است كه همه ارزشها و دانشهاي موردنياز بشر را به همراه داشته، حداكثر پيام را آورده است؟» (جوادي آملي، 1388ح، ص 108،127و130). همانطور که ملاحظه ميشود، درست است که ميفرمايند «دين مجموعه وظايف و اصول علمي و عملي است که...»؛ ولي با توجه به سياق بحث، منظورشان همان نقل است. در اين عبارت ايشان تصريح ميکنند که منظور از قلمرو دين در اينجا همان رهاورد انبياء و کلماتي است که در متون ديني آمده است؛ يعني درصدد بيان اين هستند که در کلام انبياء چه مقدار از علوم وجود دارد؟ آيا همه علوم آمده، اصولش آمده و يا هيچکدام از علوم طبيعي در متون ديني نيست؟
ايشان همچنين ميفرمايند: «كلمات جامعه و اصول كلي القاشده از طرف پيامبر و ائمه معصومان بهمنزله قانون اساسي است، و تفريع بر اين اصول از وظايف مسلمين است كه اختصاص به رشتۀ خاصي ندارد. بنابراين كلام معصوم «علينا إلقاء الأُصول إليكم، وعليكم التفرّع»، همانگونه كه در اصول و فقه مسائل ابواب بسياري را تأمين ميکند، در علوم عقلي نيز ميدانهاي نويني را فراروي مسلمانان قرار ميدهد» (جوادي آملي، 1386الف، ج 1ـ5، ص 316؛ همو، 1386ج، ص 169؛ همو، 1388ح، ص 130).
در اين عبارت نيز، هم به روايت معصوم اشاره کرده و آن را تفسير ميکنند و همچنين تصريح ميکنند که منظور کلمات جامعه و اصول کلي القاشده از طرف پيامبر و ائمه معصومان است. درواقع ميتوان گفت باز هم در مقام بيان حدود و قلمرو نقل هستند، نه قلمرو دين.
به تعبير ديگر سياق اين مباحث در اين است که ما چگونه از منابع ديني (نقل معصوم) در علوم طبيعي استنباط کنيم. آيا به صرف ديدن يک نقل در حوزه علوم تجربي کافي است؟ يا بايد علوم طبيعي و محصولات عقل بشري را مدنظر قرار دهيم و آنها را قرينهاي براي تقييد آن نقليات بدانيم؟
بههرحال ما در آن چيزهايي که در قرآن آمده و يا از معصومان صادر شده است، مباحثي ميبينيم که در قلمرو دين نيست؛ اما پرده از واقعيتهايي برداشته است و بايد از اين مباحث براي استنباط برخي اصول علوم طبيعي استفاده کرد. اما آيا به صرف اينکه مطلبي در نقل آمده، ديني است؟ پس چرا ايشان اينقدر تأکيد ميکردند که در تعريف دين عنصر غايت بايد مدنظر باشد؟!
ايشان در برخي موارد ميفرمايد: «آيات فراواني که دربارۀ خلقت طبيعت و مسائل طبيعي وارد شده، ميتواند بهکار نظريات علمي بيايد؛ مانند آياتي که دربارۀ باد و باران و کيفيت باروري گياهان يا دربارۀ خلقت زمين و آسمان، يا خلقت انسان نازل شده است» (جعفرزاده، 1398، ص 74). اين تعبيرات نشان ميدهد که براي تکميل علوم، نياز است که به برخي از مباحثي که در نقل آمده، توجه کرد و ربطي به وجهۀ ديني بودنِ آن مطالب ندارد؛ بلکه از آن جهت که مطالبي که در نقل آمده، از واقعياتي در اين جهان پرده برميدارد و از اين جهت قابل استفاده است؛ و اين متون چون معروف به متون ديني است، ايشان هم اين مطالب را ديني ميدانند؛ نه از اين حيث که جهت ديني دارد و در قلمرو دين؛ چراکه مهمترين بحث در قلمرو دين طبق ديدگاه ايشان، در نظر گرفتن غايت است. ولي در بسياري از منقولات، تأييد يا انکار آن قضايا در سعادت بشر دخالتي ندارد؛ چراکه اين منقولات به توصيف عالم پرداختهاند. مثلاً انکار يا تأييد اينکه آسمان در شش روز آفريده شد يا هفت روز؛ چه تأثيري در سعادت انسان دارد؟ آيا اين عبارات، غايت دين را مدنظر قرار داده، تا در قلمرو دين وارد شوند؟
پس تفريع اصولي که در نقل آمده، بهوسيلۀ علوم تجربي، کاري است ديني؛ اما صرفاً به اين اعتبار که اصول آن علوم در نقل آمده، نه اينکه در قلمرو دين است؛ چراکه اساساً خود آن منقولاتي که ارتباطي به سعادت انسان ندارد و در مورد توصيف اين عالم است، هرچند از معصوم صادر شده باشد، طبق تعريف ايشان از دين، در قلمرو دين نيست.
لازم است تذکر داده شود که هرچند در مباحث ايشان، گاهي کلماتي مانند: «قلمرو دين»، «ديني بودن اين علوم»، «ديني» و مانند اينها آمده است؛ اما آنچه که سياق بحث است، قلمرو نقل است، نه قلمرو دين؛ يعني ايشان ميفرمايند اصول کلي علوم طبيعي در متون ديني ما آمده است و دانشمندان بايد براساس روايت «علينا إلقاء الاصول و عليکم التفرّع»، از اين متون بهره گيرند. حال اگر دانشمندان اين متون را مدنظر قرار دادند، اصولي که در آن مطرح شده را پذيرفته و بهکار بردند و مبدأ و معاد را نيز پذيرفتند، محصول توليدي آنها هم، همه ديني ميشود.
اگر اين مباحثي که ايشان در اين عبارات مطرح کرده و به آن نسبت «ديني» بودن دادهاند را با همين اطلاق بپذيريم که اين موارد همه در قلمرو دين است و به سياق مباحث توجه نکنيم؛ بايد از تعريفي که ايشان از دين مطرح کردند، دست بکشيم و بگوييم اين مطالب باهم تناقض دارد؛ چراکه عنصر غايت که در تعريف دين، آنهمه تأکيد شده بود و حتي برخي تعاريف از دين بهخاطر نبود اين عنصر رد شده بود؛ در اين موارد رعايت نشده است و مطلبي به صرف اينکه از معصوم صادر شده و يا در قرآن وجود دارد، «ديني» تلقي شده است. مگر معصوم شئون انساني ندارد؟!
4ـ1ـ4. جهت چهارم: تعيين قلمرو دين براساس روش
ايشان در اين زمينه ميفرمايد: «روش عقلي (اعم از تجربي و تجريدي و نيمهتجريدي)، روشي مقبول در علم ديني است؛ از همينرو هرگاه اين روش در موضوعاتي نظير کشاورزي، دامداري و... بهکار رود، ميتواند علمي ديني را پديد آورد» (همان، ص70،101و339).
بهنظر ميرسد که اين جهت، برگشت به جهت اول دارد؛ يعني اگر دين روشي را تأييد کرده باشد، آن روش حجيت شرعي دارد و ميتوان به آن «ديني» گفت. تأييد دين درواقع به همان معناي حجيت دادن دين است. چون در جهت اول به اندازه کافي توضيح داده شد، نيازي به توضيح بيشتر وجود ندارد.
نتيجهگيري
در بحث روششناسي تعريف دين، آيتالله جوادي آملي روش برونديني و درونديني را مکمل همديگر ميدانند. کسي ميتواند تعريف درستي از دين ارائه دهد که جامع معقول و منقول باشد. دين از نگاه ايشان اموري را دربر ميگيرد که مربوط به سعادت انسان باشد. براساس اين تعريف، قلمرو دين نيز به اموري که مربوط به سعادت انسان هستند، محدود خواهد شد. مباحثي که ايشان در بحث علم ديني دارند، منافاتي با مباحث قلمرو دين ايشان ندارد. يکي از ملاکهاي ديني بودن، حجيت داشتن است که با توضيحي که داده شد، حجيت در مقام عمل است. ملاک ديگر ديني بودن، فلسفۀ مطلق و فلسفۀ علوم است که آنهم مربوط به سعادت است. ملاک ديگري که مطرح کردند، وجود برخي علوم يا کلياتشان در نقل است که با توجه به سياق بحث، ايشان در مقام بيان اين نکته هستند که چگونه از آيات و روايات براي شکوفايي علوم ديگر استفاده کرد. ملاک ديگر ديني بودن اين بود که آن علم از روش مورد تآييد دين استفاده کند؛ که اين ملاک به همان ملاک اول برميگردد. با نگاهي منسجم به ديدگاه آيتالله جوادي آملي مشخص ميشود که ايشان قلمرو دين را مربوط به سعادت انسان ميدانند و گزارههايي که مربوط به سعادت انسان نيست را خارج از قلمرو دين ميدانند. در نهايت يا بايد گفت نظريه علم ديني ايشان با مباحثي که در قلمرو دين داشتهاند، تناقض دارد و يا اينکه مباحث علم ديني ايشان را با توجه به مباحث قلمرو دين تفسير کرد. به نظر نگارندگان مباحث علم ديني ايشان، با مباحث قلمرو دين، منافاتي ندارد.
 
- جعفرزاده، قاسم، 1398، نظريۀ علم ديني در آثار آيتالله جوادي آملي، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
 - جوادي آملي، عبدالله، 1385، هدايت در قرآن، تحقيق علي عباسيان، چ دوم، قم، اسراء.
 - ـــــ ، 1386الف، رحيق مختوم، تحقيق حميد پارسانيا، چ سوم، قم، اسراء.
 - ـــــ ، 1386ب، سرچشمه انديشه، تحقيق عباس رحيميان، چ پنجم، قم، اسراء.
 - ـــــ ، 1386ج، شريعت در آينه معرفت، تحقيق حميد پارسانيا، چ پنجم، قم، اسراء.
 - ـــــ ، 1387الف، دينشناسي، تحقيق محمدرضا مصطفيپور، چ پنجم، قم، اسراء.
 - ـــــ ، 1387ب، نسبت دين و دنيا، تحقيق عليرضا روغني موفق، چ پنجم، قم، اسراء.
 - ـــــ ، 1387د، معاد در قرآن، تحقيق علي زماني قمشهاي، چ چهارم، قم، اسراء.
 - ـــــ ، 1388الف، ادب فناي مقربان، تحقيق محمد صفايي، چ سوم، قم، اسراء.
 - ـــــ ، 1388ب، حق و تکليف در اسلام، تحقيق مصطفي خليلي، چ سوم، قم، اسراء.
 - ـــــ ، 1388ج، اسلام و محيط زيست، تحقيق عباس رحيميان، چ پنجم، قم، اسراء.
 - ـــــ ، 1388د، قرآن در قرآن، تحقيق محمد محرابي، چ هشتم، قم، اسراء.
 - ـــــ ، 1388و، تسنيم، تحقيق علي اسلامي، چ هشتم، قم، اسراء.
 - ـــــ ، 1389الف، ولايت فقيه، چ نهم، قم، اسراء.
 - ـــــ ، 1389ب، منزلت عقل در هندسه معرفت ديني، تحقيق احمد واعظي، چ چهارم، قم، اسراء.
 - ـــــ ، 1389ج، انتظار بشر از دين، تحقيق محمدرضا مصطفيپور، چ ششم، قم، اسراء.
 - فنائي اشکوري، محمد، 1388، «جايگاه عقل و وحي در هندسه معرفت بشري»، معرفت فلسفی، سال ششم، ش 4، ص 37ـ66.
 - کرمي، محمد و حبيبالله دانششهرکي، 1395، «بررسي و نقد نظريۀ علم ديني آيتالله جوادي آملي»، پژوهشهاي فلسفي کلامي، سال هجدهم، ش 2، ص 97ـ116.
 - موحد ابطحي، سيدمحمدتقي، 1391، «انحلال مسئله علم ديني در ديدگاه آيتالله جوادي آملي»، ذهن، ش 50، ص 259ـ280.
 
				
				
                        
  
