معرفت، سال سی و یکم، شماره نهم، پیاپی 300، آذر 1401، صفحات 63-74

    تبیین مفهوم تجسم اعمال (دئنا) از منظر دین اسلام، زردشتی و مانوی

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    پروانه تقی خانی / دانشجوی دکتری ادیان ایران باستان دانشگاه اديان و مذاهب / parmida2020khanii@gmail.com
    چکیده: 
    نتایج اعمال در هر دینی جزء لاینفک و اساسی در آخرت شناسی آن دین است و همچنین در بعضی موارد انسان آثار اعمال خود را در این دنیا می بیند. اما مسئله اینجاست که در هر دینی نوع این بازگشتِ عمل، با توجه به اسطوره و عقاید هر دین در باب آفرینش و پایان جهان چگونه است؟ در اسلام و قرآن به درازا از مفاهیم نیات اعمال، برزخ و معاد و قیامت سخن گفته شده است. در دین زردشت و متون اوستایی و پهلوی علاوه بر معاد، بر پایۀ قانون اشه، رفتار انسان در همین جهان نیز به خودش برمی گردد. درکل، بهشت یا دوزخ، بازتاب طبیعی کردار انسان است. در مانویت اعتقاد به تناسخ انسان گناهکار در این دنیا و رفتن به بهشت نو و سپس بهشت روشنی، بعد از پاکی و نورانیت کامل، مطرح است. بنابراین این بحث در دین زرتشت و اسلام تاحدودی باهم هم افق است؛ اما در مانویت کاملاً بحث فرق می کند؛ که در این مقاله با استفاده از روش کتابخانه ای و توصیفی، مورد بررسی قرار گرفته است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Explaining the Concept of the Embodiment of actions (Daēnā) from the Perspective of Islam, Zoroastrianism and Manaism
    Abstract: 
    Abstract In any religion, the results of actions are an integral and essential part of the eschatology of that religion. In some cases, people see the results of their actions in this world, but the question is: What do different religions hold about the return of actions given the myth and beliefs of each religion about the creation and the end of the world? In Islam and the Qur'an, the concepts of intentions in actions, purgatory, resurrection, and judgement day have been extensively discussed. In Zoroastrianism and Avesta and Pahlavi texts, based on the law of Asha, human actions return to him in this world in addition to the resurrection day. In general, heaven or hell is the natural reflection of human actions. In Manaism, there is a belief in the reincarnation of sinful people in this world and their going to the new heaven and then the bright heaven after complete purity and enlightenment. Therefore, this discussion is somewhat similar in Zoroastrianism and Islam, but completely different in Manaism. The present article investigates this topic using the library and descriptive methods.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
     
    پيش از آنکه مفهوم تجسم اعمال در اديان موردنظر را بررسي کنيم، ضمير ناخودآگاه ما اين سؤال را طرح مي‌کند که از کجا آمده‌ايم و به کجا خواهيم رفت؟ و در اين زمينه سؤالاتي مطرح مي‌شود؛ که آيا جايگاه روان همه انسان‌ها (چه بدکار چه نيکوکار) در جهان آخرت يکسان است و در کل، جايگاه آنها چگونه است؟ چه فرقي بين تجسم اعمال يا دئنا در دين اسلام، زرتشت و ماني وجود دارد؟ در هريک از اين سه دين، مبحث بازگشت اعمالِ بد به خود شخص، به چه هدفي و تا چه زمان ادامه دارد؟ آيا اين امر جسماني و روحاني است، يا صرفاً روحاني؟ چه چيزي غير از تأثير اعمال و نيات در زندگي آن دنياييِ انسان‌ها مؤثر است؟ افراد در جهان پس از مرگ چگونه داوري مي‌شوند؟ گويي لزوم اعتقاد به دو اصل اجتناب‌ناپذير مبدأ و معاد براي انسان‌ها مورد توجه قرار مي‌گيرد. اين امر نشان مي‌دهد که بشر در اعماق قلبش به بقاء پس از مرگ معتقد است؛ هرچند افکارش تحت تأثير عواملي قرار گيرد و زبانش حقيقت را انکار کند. لزوم بعثت انبياء جهت پرورش فطرت و هدايت افکار نسل بشر به‌خوبي نشان مي‌دهد که تمام اديان آسماني، همانند دين مقدس اسلام براي زندگي پس از مرگ اهميت فوق‌العاده قائل شده‌اند. دين اسلام که اکمل و اتم اديان الهي است، برجسته‌تر از همه اديان ديگر قيامت و حوادث پس از مرگ را به تفصيل مطرح کرده و با براهين ساطع، مستدل ساخته است. هرگاه انسان‌ها معتقد باشند که پروندۀ اعمال‌شان محفوظ مي‌ماند، احساس مسئوليت و بيم از سرنوشت، آنها را از هرگونه گناه و مفاسد اخلاقي باز مي‌دارد.
    دربارۀ چگونگي پايان کار جسد، چه نيکوکار باشد و چه گناهکار، زردشتيان مدعي هستند پس از اينکه با آن تونيک و کمربند در روز اول تقديس شدند، داراي سرنوشت جداگانه‌اي هستند. کسي‌ که در خانوادۀ زردشتي به‌‌دنيا بيايد و مراسم (توجيته) دربارۀ او انجام گيرد، از افراد برجسته و رستگار است؛ زيرا کسي که تازه متولد شده، مقدس‌ترين موجودات انساني است؛ و افرادي که در اين مراسم پذيرفته نشوند، به‌شکل توده‌اي کثيف در جهان ماده باقي خواهند ماند و هرگز با روح خود تماس نخواهند داشت (ژان وارن، 1362، ص 122). در دين ماني روان انسان يکي از اين سه راه را خواهند پوييد: بهشت نو براي راستکاران، جهان ترس و بيم يا برزخ براي ستيزه‌جوياني که درعين‌حال ياور راستکاران و نگهبان آيين‌اند و دوزخ براي انسان گناهکار و صرفاً معاد روحاني است (اسماعيل‌پور، 1396، ص 221).
    بعضي، تجسم اعمال را ناممکن مي‌دانند؛ زيرا بُعد رواني و معنوي اعمال را ناديده انگاشته و فقط به بُعد ظاهري و اعمال بدني توجه کرده‌اند؛ اما درواقع، روح و حيثيت اعمال است که بدونِ آن، عمل هيچ ارزشي ندارد و بدون نيت و قصد که عمل روحي است، حرکات بدن مشمول ثواب و عقاب نمي‌شود. اشتباه است که عمل را صرفاً حرکات و سکنات عارض بر بدن بدانند. حقيقت و اصل عمل در همۀ عوالم محفوظ است و با اختلاف عوالم، فقط صورت‌ها تغيير مي‌يابد. امکان تجسم اعمال از لحاظ علمي هم به اثبات رسيده است؛ پس در مسئلۀ تجسم اعمال، دربارۀ هر دو بُعد بحث مي‌شود (طباطبايي، 1392، ص 194).
    تا به‌حال در کتاب‌ها و مقالات زيادي به‌صورت جداگانه مطالبي درمورد تجسم اعمال در هريک از اديان اسلام، زردشت و ماني بررسي شده است؛ ازجمله مقاله‌هاي «تجسم اعمال از منظر دين و فلسفه» (كشاورز و تجري، 1381)؛ «تجسم اعمال در قيامت» (جعفري، 1396)؛ «جهان آخرت و تن پسين» (شهبازي و نداف، 1391)؛ «بررسي تطبيقي سرنوشت انسان پس از مرگ در اسلام و زرتشت» (حاجتي شورکي، 1396)؛ «مفهوم دئنا در نوشته‌هاي سغدي» (زرشناس، 1385) كه به ‌چاپ رسيده‌اند. اما چون به‌صورت اساسي و به تفصيل در اين خصوص و با اين عنوان تحقيقي انجام نگرفته؛ ازاين‌رو ضرورت اين بحث در نظر دين‌پژوهان غيرقابل انکار است.
    1. مفهوم دئنا Daena يا تجسم اعمال در دين زرتشت
    دئنا در اوستا به دو معنا آمده است: 1. کيش و مذهب؛ 2. وجدان يا نيروي تشخيص نيک از بد که به‌عنوان يکي از نيروهاي پنج‌گانه اهورامزدا در باطن آدمي به وديعه گذاشته است. اين نيرو که شريف‌ترين نيروي معنوي است و مستقل از جسم، فناناپذير و بي‌پايان است؛ همواره انسان را از نيکي و زشتي عملش آگاه مي‌کند و راهنماي او در زندگي است؛ اما پس از مرگ، تجسم اعمال در گذشته است (حاجتي، 1398، ص 189).
    بنا بر اوستا، پس از مردن در پگاه روز چهارم، روح از تن جدا مي‌شود. اگر مرده نيکوکار باشد وجدان او به شکل دختر زيبايي روبه‌روي او نمايان گشته، وي را به‌سوي بهشت راهنمايي مي‌کند. روان نيکوکار از روي پل چينوت chinvat که در بالاي رودخانه‌اي از آسين گداخته قرار دارد، با شتاب گذشته پس از پيمايش پويه‌هاي سه‌گانه (براي انديشه، گفتار و کردار نيک) به بهشت و بارگاه باشکوه اهورامزدا مي‌رود. اما کارهاي انسان بدکار به چهره پيرزن زشت و اهريمني در برابر او نمايان مي‌شود و او را به‌سوي دوزخ رهنمون مي‌گردد؛ که به‌خاطر مقدس بودن آتش دوزخ زرتشتي، جايي بسيار سرد و کثيف است، که انواع جانوران در آن گناه‌کاران را آزار مي‌دهند تا پايان دوران، يعني رخداد فرشگرد فرا برسد. پل چينوت که براي نيکوکاران پهن و گسترده مي‌شود، براي اينچنين روان‌ها باريک و تيز مي‌شود. روان بدکار پس از پيمايش پويه‌هاي سه‌گانه انديشه، گفتار و کردار بد که براي بدکاران برقرار شده به چهارمين جايگاه که جاي تاريک و جاي دروغ‌گويان است، مي‌رسد. در آنجا براي او خوراک زهرآلود آورده و به انواع رنج‌ها گرفتار مي‌شود (رضايي، 1386، ص 125).
    در جهان‌بيني زردشتي در گاهان اوستا سخن از دو گوهر نيکي و بدي يعني خير و شر است. اورمزد انسان را براي رزمگاهي در نبرد خير و شر آفريد که براي انسان‌ها از همان آغاز آفرينش، خويش‌کاري و وظيفه‌اي مقرر کرد و خلقت انسان اهورايي است. انسان به جهان آمده تا با بدي‌ها بجنگد و سرانجام پيروز گردد و اگر چنين نکند به خويش‌کاري خويش، کاري نکرده است. هدف زندگي انسان در اين دين کمک به اهورامزدا در نبرد وي با اهريمن است؛ بنابراين رستاخيز و تن پسين نماد پيروزي اهورامزدا بر اهريمن و بازآفريني آفرينش به‌شکل آغازين است (وامقي، 1378، ص 38).
    زرتشت در مورد جهان پس از مرگ که رستاخيز شده و هميستگان ديگر وجود ندارد دو سرنوشت را براي روح انسان درنظر مي‌گرفت: روح سعادتمند که دوباره صاحب تن شده و به آسمان و پيش خدايان مي‌رود، و روح ناکام و جداشده از بدن که به قلمرو جهان زيرين مردگان مي‌رود. خود دروني يا دئنا که وجدان نيز نام دارد، مفهومي بسيار مهم در آئين زرتشت است که از اسطوره گزينش‌هاي دومينو به‌‌وجود مي‌آيد: روان انساني که رهسپار بهشت است و در روي اين پل با دختري زيبا ملاقات خواهد کرد، که از آن پس راهنما و ملازم وي خواهد شد. زرتشت اين عقيدۀ لذت‌گرايانه را به يک اعتقاد اخلاقي تبديل کرد؛ به اين معنا که آنچه اشخاص در آنجا با آن روبه‌رو مي‌شوند، دئنا و تجسم خود دروني آنهاست (بويس و ديگران، 1388، ص 37).
    در گاهان اشاراتي وجود دارد که انسان‌ها علاوه بر پاداش اخروي، در اين جهان نيز مورد لطف اهوره مزدا قرار مي‌گيرند. اهوره مزدا به کساني که براي وي کارهايي انجام مي‌دهند که از ديد زردشت درست و ارزشمند هستند، در اين جهان پاداش خواهد داد؛ آنکه با راستي کارهاي درستي را که براي زردشت درخشان‌ترين هستند، انجام دهد، او سزاوار پاداش است که به وي زندگي متعالي و منش نيک خواهد بخشيد. با ايشان تو‌اي مزدا خود را بهترين فراهم‌کننده نمايان مي‌کني (يسنه، هات46، بند 9ـ13). اما زرتشت در خوشي و ناخوشي مردم بي‌قيد نيست و براي راهنمايي مردم برانگيخته شده است؛ چنان‌که خود در يسنه 4، 28 گويد: چون من از براي نگهداري روان مردمان گماشته شده‌ام و از پاداش و سزاي اهورامزدا براي کردار آگاهم؛ ازاين‌رو تا من را توان است خواهم کوشيد که مردم جوياي راستي شوند (پورداود، بي‌تا، ص 76).
    يک زرتشتي نبايد راه افراط و تفريط پيش گيرد. با آنکه يک نفر زرتشتي مي‌تواند با خواندن آياتي چند، به معاصي و گناهان خود اقرار کند؛ اما فلسفۀ دين زرتشتي، هر شخص را مسئول روح خود مي‌داند. هرکس در اين جهان بايد براساس آيين ازلي (اشه يا راستي) که بنيان زندگي را تشکيل مي‌دهد، رفتار کند؛ زيرا کردار نيک و زشت آنها به‌دقت سنجيده خواهد شد. اگر وي گناهکار باشد تنها کفارۀ او براي جبران گناهان، انجام کارهاي خير و خوب است؛ تا به اين روش نيروي اهريمني را تضعيف گرداند. در اين دين نه‌تنها اعمال به‌حساب مي‌آيد؛ بلکه کلمات و افکار و مقاصد و نيات نيز براي انسان حساب مي‌شود (بويس و ديگران، 1388، ص 168).
    2. نمونه‌هايي از تجسم اعمال
    ديدم روانِ ‌مردي که جمجمۀ مردمان در دست داشت و مغز آنها را مي‌خورد؛ پرسيدم: اين تن چه گناه کرد؟ سروش اهلو و آذر ايزد گفتند: «اين روان آن مرد دروندي است که در گيتي خواسته نه از راه درست داشت؛ بلکه از دارايي کسان ديگر دزديد و دوستان خويش را به دشمنان هشت و خود بايد تنها در دوزخ باشد» (ژينيو، 1382، فصل 46، ص 75).
    و ديدم بسيار مردم که سر و ريش‌شان تراشيده، گونه زرد و همة تن پوسيده و خرفستران روي آنان راه مي‌رفتند و پرسيدم که اينها که و کدام هستند؟ سروش اهلو و آذر ايزد گفتند: «اينها روان آن مردماني هستند که در گيتي اشموغ و فريفتار بودند و مردمان را نابود مي‌کردند و آنها را از قانون نيکي به قانون بدي مي‌آوردند و بسيار کيش و باور نادرست در جهان رواج دادند» (همان، فصل 47).
    خانۀ سرود و خانۀ دروغ از عباراتي است که در (يسنه، گاهان، هات45، بند8) براي توصيف بهشت و دوزخ به‌کار رفته است. خانۀ انديشه نيک و خانۀ بدترين انديشه نيز به بهشت و دوزخ اشاره دارد. دوراهي راست و دروغ، به‌سوي يکي از از راه‌ها حرکت کردن و در پايانِ راه، پاداش نيک يا مجازات کردار بد خويش را ديدن، بر بنياني استوار نهاده شده است که يکي از آموزه‌هاي گاهاني است و زرتشت بارها در سرودهايش بر آن تأکيد کرده است: «گزينش براساس خرد». براساس گاهان، دروغ يقيناً شکست خواهد خورد (يسنه، گاهان، هات30، بند10). گرمه‌ها، کوي‌ها و کرپن‌ها گروه‌هاي دروغ‌کاري هستند که زرتشت آنها را نام مي‌برد و‌‌‌‌ به‌ اين ترتيب جهانِ آرزويي و آرماني به‌ياري پرهيزکاران محقق مي‌شود که در اصطلاح، جهان فرشه يا فرشگرد نام دارد (مزداپور و همكاران، 1394، ص 183).
    در گاتاها، چند بار از پل چينوت ياد شده است. چنان‌که اشاره شد، اين پل راهگذري است که ارواح بايستي از آن بگذرند و به بهشت يا دوزخ وارد شوند. مفهوم اين معنا از آيين مزديسنا به‌ميان يهوديان راه يافت و توسط يهوديان به نام پل صراط وارد دين اسلام گشت. در متون پهلوي چينوت يا چينور و در فارسي چينود نام گرفته است. اما در فرهنگ‌هاي فارسي به اشکالي ديگر آمده است که محل اعتبار نيست. اين کلمه در اوستا اغلب با کلمۀ پرتو همراه است که در فارسي پل مي‌گوييم (چاوشي اکبري، 1383، ص 195).
    3. اعتقاد زرتشتيان دربارة روان
    زرتشتيان به مسئلۀ روان اعتقاد خاصي دارند، که براساس برخي متون روان داراي سه بخش است: روان اندر تن يا نگهبان، روان بيرون از تن و رواني که در جهان مينويي است؛ و در اين مورد بيان مي‌کنند که بعد از مرگ بدن متلاشي شده و از بين مي‌رود؛ ولي روح جاودان مي‌ماند. اما متلاشي شدن اين بدن به‌طور موقت است؛ زيرا معتقدند که در روز آخر اين بدن بايستي با افتخار و روشنايي تمام ظاهر شود. اما بعد از اينکه روح از بدن خارج شد، تا مدت سه روز در روي زمين مي‌ماند و مي‌گويند که اين روح سه روز تمام، بالاي سر جسدش اقامت مي‌کند. اقامت او هم براي اين است که بايد در يکي از روزها دو مرتبه برگردد؛ زيرا آنها در موارد زيادي گفته‌اند که جسد هم بعد از اين سه روز به محل ديگر مي‌رود و آنجا محلي دور از انسان‌هاي زنده است، که حشرات و لاشخورها بايد اين بدن آلوده را از بين ببرند (ژان وارن، 1362، ص 119).
    در آئين زرتشت، انسان داراي پنج نيروي نهادي و باطني است که اجزاي متشکله بدن آدمي است و در زندگي وي نقش‌هاي متفاوت و مهمي را ايفا مي‌کند. اهو (جان) که دو معنا دارد: هستي و زندگي، بزرگ و سرور نيروي جنبش. حرکت و حرارت غريزي زندگي است؛ اما اين جان را با روح و روان به مفهوم عالي آن ربطي نيست. دئنا به معناي ديدن که به‌ معناي بينش معنوي يا دروني هم هست؛ وجدان نيروي مميزه و راهنماي آدمي در دوران زندگاني است که خداوند در وجود هر فردي به وديعه گذاشته است؛ با مرگ مادي از بين نمي‌رود و او را رهنمون مي‌شود تا از پل بگذرد. سومين نيرو از قواي پنج‌گانه آدمي، نيروي درک و فهم (بئوذ در اوستا، بوي در پهلوي) است که همواره بايستي از قواي مميزه و هوش آدمي سرپرستي کند، تا مبادا نيروي مميزه به خطايي دچار شود. چهارمين نيرو، روان يا روح (اوروان در زبان اوستايي، رووان در پهلوي همان روح يا نفس آدمي) است که سرپرستي نهايي نيروهاي ديگر به‌عهده روح يا روان واگذار شده است. اما دربارۀ پنجمين نيرو که فرَوَهر يا ذرّه مينوي (فروشي در اوستا، فروهر در متون پهلوي) نام دارد، که در اوستا به دو معنا آمده: به معناي ارواح درگذشتگان و نياکان، به معناي يکي از نيروهاي پنج‌گانه که حافظ و نگهبان در بدن هر شخص هنگام تولد به امانت گذاشته مي‌شود و روان را به‌سوي اهورامزدا هدايت مي‌کند (حاجتي، 1398، ص 190).
    در هادخت نسک نيز چنين آمده که روان مرد پرهيزگار در پايان شب سوم احساس مي‌کند که بادي از نيمه جنوبي (از نيمه ايزدان) بر او وزيده است. پس از آنکه روان مرد پرهيزگار باد را با بيني احساس مي‌کند، چنين مي‌گويد که باد از کجا مي‌وزد؛ خوشبوترين بادي است که تاکنون احساس کرده‌ام. روان پرهيزگار احساس مي‌کند که در آن باد کردار و دينش به‌شکل کنيز زيباي درخشان برتر جلوه کرده و کردار گناهکار به شکل عجوزه‌اي ظاهر مي‌شود. بنابراين دئنا، نشان‌دهندۀ تمام پندار، گفتار و کردار زندگي افراد است که در ماوراء مورد داوري قرار مي‌گيرد (ميرفخرايي، 1386، ص 132).
    بنا بر کتاب بندهش: «اگر آن روان پرهيزگار است در راه آنگاه او را گاو پيکري به پذيره رسد فربه و پرشير که روان را از او کامکاري و رامش رسد؛ ديگر بستان پيکري رسد پربار، پرآب، پرميوه بس آباد، که روان را از آن شادي و غنايِ انديشه رسد، که بوم بهشتي است. اگر روان دُروند است آنگاه او را گاو پيکري به پذيره رسد خشک، نزار و سهمگين که روان را از خشکي و چربيِ نزار رسد. ديگر، کنيز پيکري سهمگين، زشت پيکر که گستاخي در او نهفته است، از همه سوي سهمگين، که روان را از او بيم و ترس رسد؛ ديگر بستان پيکري رسد بي‌آب، بي‌درخت بي‌آسايش که روان را از او بدانديشي رسد که بوم دوزخي است» (دادگي، 1378، ص 130).
    هر انساني اگر در کار نيک قصور ورزد و بدي‌هايش بر خوبي‌ها افزوني يابد و اسير دست ديوان، به‌سوي تباهي بگرايد؛ سرنوشت وي در جهنم خواهد بود. هرگاه اعمال و رفتار نيک و بد او کاملاً يکسان و يک ‌اندازه باشد، روح در برزخ که محلي بين بهشت و دوزخ به‌نام هميستگان ساکن خواهد شد. اعتقادات قديمي در مورد مرگ و آخرت يکي از مسائلي است که تا به امروز به‌همين صورت روشن و دست نخورده باقي مانده است. بر طبق اين اعتقادات، حتي اگر جسد نقل مکان داده شود، روح تا سه روز در محل مرگ باقي مي‌ماند و بستگان متوفي براي تقديم تواضع و احترام خود به روح نامرئي بدان محل مي‌آيند. در طي اين سه روز اگر مراسم و تشريفات مربوطه به‌عمل آيد، ايزد سروش از روح محافظت مي‌کند. البته کساني که شخصي را ندارند برايشان سود بفرستد، از گنج هميشه سود استفاده مي‌کنند. درغيراين‌صورت روح مورد طعنه و تهديد گروه ديوان که در آنجا جمع هستند، قرار مي‌گيرد. به‌خاطر روح، سه بار در روز غذا نذر مي‌کنند و اين غذاها به سگ داده مي‌شود. در طلوع روز چهارم روح به پل چينوت مي‌رود و در حضور سه ايزد، يعني مهر، رشن و اشتاد، اعمال وي مورد سنجش و داوري واقع مي‌شود (کاي بار و بويس، 1348، ص 173).
    4. رستاخيز و معاد
    براساس اعتقاد زردشتي، دوزخ و بهشت جاودانه نيستند. به‌نظر مي‌رسد که هدف تمام مجازات‌ها، اصلاح کردن است. پدر يا مادري که فرزندش را فقط به‌خاطر کيفر تنبيه مي‌کند، کاري غيراخلاقي مرتکب شده است. همان‌طور که بهشت جاي پاداش است، دوزخ نيز مکان کيفر است؛ اما زردشتيان معتقدند که مجازات بايد اصلاح‌کننده باشد. اگر دوزخ جاودانه بود، کيفرش نمي‌توانست اصلاحگر باشد. بنابراين در باور زردشتي روان براي اصلاح و نه براي هميشه، به دوزخ مي‌رود. در بازسازي جهان در روز رستاخيز که بر طبق اسطوره‌هاي پيشرفته متون پهلوي، همۀ انسان‌ها در هيئت جسماني و روحاني بازآفريني و داوري نهايي مي‌شوند و از بهشت و دوزخ به دادگري پاياني بازخواهند گشت (هينلز، 1393، ص 68).
    بنا بر دين زردشتي در آن هنگام دو دادگر وجود خواهد داشت؛ ازاين‌رو انسان بايد در دو جنبۀ وجودي‌اش مورد قضاوت، پاداش يا مجازات قرار بگيرد. تصور بر اين است که دادگري پس از مرگ، قطعاً جنبه رواني دارد؛ بدين‌معناکه روان، جوهرۀ انسان انگاشته مي‌شود؛ اما جسم در همه حال، جامه‌اي ضروري براي آن محسوب مي‌شود، که تنها در برهة ميان مرگ و فرشگرد موقتاً از آن جدا مي‌شود؛ که امشاسپندان محافظ آنها هستند؛ زيرا جسم برجاي‌مانده بر زمين را مي‌توان ديد. پس نخستين ديدار از بهشت يا دوزخ، صرفاً براي روان است، مسلماً دادگري پس از رستاخيز براي جسم است. تنها زماني‌که روان و جسم هر دو مورد قضاوت قرار گرفته و اصلاح شدند، انسان کاملاً مي‌تواند در صلح و صفا نزد خدا زندگي کند (همان، ص 69).
    داوري نهايي و عمومي پس از رستاخيز و تن پسين صورت مي‌گيرد؛ بدين ‌شرح که سرانجام در پايان دوران نه ‌هزار سالۀ گيتي، آخرين موعود زردشتي که سوشيانس نام دارد، ظهور کرده رستاخيز به‌پا مي‌کند. در اين رستاخيز، ارواح مردگان به بدن‌هايشان که دوباره شکل گرفته برمي‌گردد و همگي در يک جلسۀ قضاوت عمومي در محضر عدل اهورايي حاضر مي‌شوند. اين‌ بار گناه‌کاران و نيکوکران با تن و جسم خود وارد دوزخ يا بهشت مي‌شوند. اين عذاب جسماني فقط سه روز طول مي‌کشد؛ ولي چنان سخت است که به‌نظر گناه‌کاران نه هزار سال جلوه مي‌کند. پس از اين سه روز، سيلي از فلزات گداخته جاري خواهد شد و پارسايان و گناه‌کاران هر دو از اين سيل مي‌گذرند؛ که براي نيکوکاران همچون شير گرم است. گناه‌کاران بعد از آن پالوده مي‌گردند و از آن به بعد، گناه‌کاران و نيکوکاران با هم برابرند؛ با يک تفاوت که شادي پارسايان اصلي به مراتب بيشتر از شادي گناه‌کاران است که به سبب مجازات پاک شده‌اند؛ آنگاه عمل فرشگرد آغاز مي‌شود (باقري، 1385، ص 53).
    کتاب ونديداد سگ‌هايي را در مدخل پل چينوت پيش‌بيني مي‌کند تا نيکوکاران را در سفر روي پل همراهي کنند. سگ‌ها رفتاري صلح‌جويانه دارند؛ زيرا به بدکاران کاري ندارند و به آنها حمله نمي‌کنند. بندهش اين سگ‌ها را سگ‌هاي معنوي مي‌خواند و معتقد است فرشتگاني همانند سروش و آذر هم براي پيشواز نيکوکاران روي پل خواهند بود و دوشيزه‌اي خوش‌اندام و آراسته با سگاني در دوسوي او فرامي‌رسند (مهر، 1374، ص 98).
    براي زرتشت لازمۀ رسيدن به سعادت مطلق، رجعت به حال نخستين گيتي، يعني يکي شدن مجدد روان با جسم، که همان تن‌پسين، جسم معادي يا زندگي اخروي در جهان طبيعي بازسازي‌شدة بي‌عيب و نقص است. با تن پسين است که تعاليم اين دين کامل مي‌شود و اهداف آفرينش کامل مي‌گردد. از ديدگاه او فرشگرد به معناي نوسازي که در زمان بيکرانگي صورت مي‌گيرد، به‌هدف پالايش همه پليدي‌هاست و مي‌بايستي در همين زمين خاکي متعلق به هفت امشاسپند روي دهد تا زمين فرشگرد را به ‌خود ببيند و ملکوت خداوند شود. پس بنا به گفتۀ او آمرزيدگان بقيه عمر (عصر) آميختگي را درحال مينويي و غيرجسماني خواهند گذرانيد؛ تا آنکه در روز داوري فرجامين، روان آنان آنگاه که زمين اجسادي را در دل خويش به امانت نگاه داشته است، پس مي‌دهد؛ با اين جسدهاي معاديافته، پيوند حاصل مي‌کنند (بويس، 1393، ص 277).
    اشارات مکرري در گاهان مبني بر آزمودن ازطريق «آذر فروزان و آهن گدازان» وجود دارد که رنج از براي پيروان دروغ است و سود از براي پيروان راستي (يسنا، هات 32، بند7)؛ به اين معنا که هنگامي‌که مزدا و نيروها و مخلوقاتش (سپنته) شر را شکست دادند و انگره مينو و نيروهايش نابود شدند، روح انسان‌ها از بهشت و جهنم به زمين بازآورده مي‌شود و وارد بدن‌هاي آنها که برخاسته‌اند، خواهد شد؛ تا به همراهي آناني که زنده‌اند در معرض آخرين دواري جسماني قرار گيرند (تن پسين بدن‌هاي برخاسته بلافاصله پس از مرگ در بهشت برين به سعادت مي‌رسند). داوري همگاني از طريق آزمايش سختي مشابه مجازات با فلز گداخته، خواهد بود که در آن گناهکار نابود خواهد شد و بي‌گناه با دخالت ايزدان نجات خواهد يافت. آنگاه جهان شگفت خواهد گشت که ترجمه اوستايي آن فرشه است و اين مفهوم پايان مطلق جهان و فرايند تولد و مرگ است (بويس و ديگران، 1388، ص 39).
    5. رستاخيز نوري و دئنا در آئين مانويت
    در باور مانويان دو بُن ازلي و حادث يعني دو نيروي نيکي (روشني يا روح) و بدي (تاريکي يا ماده) وجود دارند. در اسطوره آفرينش مانوي، اين دو بُن در آغاز از يکديگر دور هستند و در فرايند نبردي دشوار که به آفرينش انسان منتهي مي‌شود، به ‌هم مي‌آميزند. انسان کنوني در دوران آميزش اين دو بُن به‌سر مي‌برد؛ رشک اهريمن و ديوان باعث شده که به‌جهانِ نور بتازند و در جنگي ميان ايزدان نور و ديوان، پاره‌هايي از نورِ ايزدان به چنگ ديوان مي‌افتد؛ بدين‌گونه دوران آميختگي نور و ظلمت آغاز مي‌شود؛ و فرايند نجات و رستگاري، رهاييِ روشني از تاريکي و بازگشت آن به‌وضعيت جدايي نخستين است و همه‌چيز در آيين ماني از اين ديدگاه ارزيابي مي‌شود. کردارهايي که اين فرايند را سرعت و سهولت مي‌بخشد، کردار نيک و خلاف آن، کردار بد محسوب مي‌شود (مزداپور و همكاران، 1394، ص 439).
    معرفت، آگاهي و خرد، مهم‌ترين ويژگي دين ماني است که شرط رستگاري است؛ البته خردي که ماني از آن سخن مي‌گفت مبتني بر اشراق بود. ماني با تطهير صرفاً جسماني مخالفت کرد و معتقد شد تطهير از راه گنوس، دانش و معرفت امکان‌پذير است؛ و تطهير روح را مطرح کرد و گفت: عيسي درخشان، خرديشهر، يا ايزد جهان خرد رهاننده روشنايي ا‌ست که وظيفه آگاهي دادن را دارد، از تطهيري سخن مي‌گويد که از راه معرفت است و شامل جدايي نور از ظلمت، جدايي زندگي از مرگ و جدايي آبِ زنده از آبِ منجمد است. منظور ماني از اصطلاح آب زنده که در نوشته‌هايش بارها به‌کار برده است، همان آبِ مينويي يا روحاني است که باعث تطهير روح و جان آدمي مي‌شود. کاربرد آبِ زنده، جنبة استعاري دارد و استعاره‌اي گنوسي براي پالودن روح و نورِ دربند است (اسماعيل‌پور، 1396، ص 149).
    جامعه مانوي به دو طبقه تقسيم مي‌شوند، که با توجه به وظايف ديني، کارکرد و نحوة رستگاري‌شان اهميت داشت. شيوة رستگاري فرد از ديدگاه مانوي براي گزيدگان و نيوشايان تفاوت دارد. روحِ فرد برگزيده به‌هنگام مرگ مستقيماً به سرزمين نور مي‌رود و با شکوه بسيار پذيرايي مي‌شود؛ اما روح يک نيوشا بر زمين مي‌ماند و طي چندين‌ بار به انواع گوناگون، تجسد مجدد، يا تناسخ مي‌يابد و سرانجام در جسم يک برگزيده درمي‌آيد تا بتواند به سرزمين نور عروج کند. مدت زمان رهايي او بسته به اين است که چه‌قدر به برگزيدگان دين خدمت کند. ارواح کساني که به‌واسطة بهمن (نوس) بيدار و آگاه نشده‌اند، از نو به پيکر حيوانات درمي‌آيند و تا ابد منفورند (همان، ص 38).
    در دين ماني از معاد جسماني نشاني نيست و هر آنچه گفته شده دربارۀ معاد روحاني (نوري) است؛ بدين‌معنا که نوري که روح انسان را مي‌سازد به‌نحو مادي قابل نجات يافتن نيست. نجات هر فرد به کوشش آگاهانه او براي پرهيزگاري، اما نه براساس استدلال عقلاني؛ بلکه از طريق شهود ناشي از اشراق بستگي دارد. ماني اين روح بيدار را انسانِ نو مي‌نامد. بنا بر روايات اين دين، دربارۀ سرنوشت فرجامين، دو ديدگاه را مي‌توان يافت: 1. روان هرکس پس از مرگ در برابر داور دادگر (از ايزدان آفرينش سوم) پديدار شده و با رأي او يا به بهشت نو مي‌رود يا به گذرگاه آميختگي روشني و تاريکي اين جهان بازگردانيده مي‌شود، و يا به دوزخ مي‌رود. 2. هنگامي که روح پرهيزگار (فروهر) از بدن جدا شد، يک ايزد رهايي‌بخش پذيراي او مي‌شود و سه فرشته همراه اين ايزد، نشانه‌هاي پيروزي (تاج گل و جامه‌هاي بهشتي) را مي‌آورند. روان با آراسته شدن به اينها و گذر از خورشيد و ماه به بهشت نو مي‌رود؛ خورشيد و ماه که بالاترين درجه روشني را دارند، نقش حاملي را دارند که ذرات رها شده نور را به بهشت نو منتقل مي‌کند (ابن‌نديم، 1379، ص 32).
    روان‌هاي بدکرداران، يعني کساني که آگاهي از روح و اصل و تبار ايزدي را فراموش کرده‌اند، به حضور ايزدان خواهند آمد و پيرامون آن آتش بزرگ خواهند ايستاد، و بدکرداران اندر آتش بزرگ رنج خواهند برد و پيچ و تاب خواهند خورد و در آن هنگام به بالا نگاه خواهند کرد و دينوران را خواهند شناخت. آنان التماس‌کنان چنين گويند: ‌اي کاش که اقبال نيک شما بر ما مي‌بود و ما را از اين سوزش آتش نجات بدهد؛ اگر مي‌دانستيم چنين عذاب سختي بر ما مي‌رسد، ايمان مي‌آورديم و دين را مي‌پذيرفتيم. پس گناه‌کاران را ندامت و هم و غم افزون مي‌شود اين وضع آنها براي هميشه است (همان، ص 33).
    اگر انسان درست‌کاري از اين دنيا برود، هرمزدبغ، ايزد درخشاني را به‌صورت حکيمي راهنما به‌سوي او مي‌فرستد، که سه ايزد با او باشند و با خود، ظرف آب، جامه، تاج و ديهيمي از نور دارند و دوشيزه‌اي شبيه روان آن فرد همراه آنهاست. بعد از مرگ، اهريمن، ديو آز و ديوان ديگر بر او ظاهر مي‌شوند و همين‌ که درست‌کار آنها را ببيند از داور دادگر و فرشتگان ياري مي‌طلبد. آنها فرد درست‌کار را نجات مي‌دهند و با خود مي‌برند و او را از طريق ستون روشني، به ماه، خورشيد و به بهشت مي‌برند و هنگامي که آفتاب و ماه قواي او را به‌سوي خود جلب کردند، فرد درست‌کار تبديل به نور ايزدي مي‌شود. اما انساني که کردار بد و خوب او در موازنۀ هم قرار دارد، هنگام مرگ، هم ايزدان و هم ديوان، نزد او حاضر مي‌‌شوند. او به استغاثه درمي‌آيد و به کردار نيک خود متوسل مي‌شود و آنان نيز وي را از ديوان نجات مي‌دهند (ابن‌نديم، 1343، ص 596).
    از ديدگاه ماني، جهان مادي در ذات خود پديده‌اي اهريمني است. جسم انساني که خود جزئي از ماده يعني جهان اهريمن (زشت و پليد و عفن) است، نور جهان اورمزدي در آن زنداني است و اهريمن از جهان روشني دزديده؛ زيرا زماني‌که ايزدان در برابر حمله اهريمن چاره‌اي جز قرباني کردن گروهي از خود، از جمله هرمزدبغ (انسان نخستين) را نداشتند؛ اهريمنان با خوردن اين ايزدان شروع به زاد و ولد انسان مي‌کنند؛ تا اسارت نور در درون خود را گسترده کنند. اما وظيفۀ انسان با راهنمايي ايزداني که زروان (پدربزرگي) فرستاده، آزاد کردن نور است (ر.ک: آذرانداز). روان در تن، خدايي در بند اهريمن است؛ و هنگامي‌که از اصل خود آگاه شد، رهروي رسيدن به اصل مي‌شود و به سير و سلوک مي‌پردازد و کسي که از اصل خود آگاه شد، ديگر ساکن تن نمي‌ماند؛ مي‌رود که گريزگاهي پيدا کند و از اين جايگاه پست و پليد رها شود. اما نکته اساسي در اين است که در دين زردشتي، وقتي روان از جسم جدا شود (جسم) پليد مي‌گردد؛ تا جايي‌که به‌هيچ‌يک از عناصر سه‌گانه (آب، آتش و خاک) پاک نمي‌گردد و همين نشان مي‌دهد که انديشه‌هاي مانوي (پليدي ماده) از عناصر کهن ايراني نيز تأثير گرفته است (وامقي، 1378، ص 38).
    6. اعتقاد مانويان درمورد روان
    به‌طورکلي مبحث اصلي در تمامي مراحل اساطير مانوي، بر نور (روان) استوار شده و در تمام مراحل کوشش اصلي بر بازگشت نور به جايگاه اصلي، يا سرچشمۀ راستين آن است. اسطورۀ داوريِ روز پسين و زن جواني که چهره‌اش تحت تأثير کردار نيک يا بدِ گذشته دگرگون مي‌شود و در روز پسين به ديدار روانِ درگذشته مي‌آيد، در منابع مانوي نيز اسطوره‌اي معروف است و به اندازۀ کافي مورد بحث قرار گرفته است. ازآنجاکه زبان سغدي در ميان مانويان آسياي ميانه رواج داشت، پس آشکار است که بخشي از منابع مانوي را دست‌نوشته‌هاي سغدي تشکيل مي‌دهد. به‌عنوان مثال، گونۀ مانويِ داستان دئنا در قطعۀ سغدي بدين‌صورت است که روان راست‌کار، نخست به دختراني برمي‌خورد که او را با گل مي‌آرايند و برايش تخت روانِ زريني مهيا مي‌کنند و به وي اطمينان مي‌دهند که: «مترس! روان راست‌کار به‌سوي بهشت روشن پاي بِنه و شادي را پذيرا شو؛ زيرا در اين جهان از کشتن پرهيز کردي، دلسوزي را با جان‌هاي همۀ آفريدگان درک کردي و گوشت‌شان را نخوردي! اکنون به بهشتِ عطرآگين که در آن شادي ابدي است، پاي فراز نِه». سپس اين اعمالش به‌صورت دوشيزۀ شاهدختي شگفت‌انگيز، نزد وي مي‌آيد و او را رهسپار بهشت مي‌کند (شروو، 1382، ص 82).
    بايد به‌خاطر داشت که در مانويت هم، شخص پرهيزگار پس از مرگ، با نفس عالي خود که به‌صورت باکرۀ الهي بس نيکويي درآمده است و او را تا بهشت همراهي مي‌کند، ملاقات خواهد کرد. حدود 80‌ فرشته از جنس مخالف، پوشيده از گل، پس از مرگ نزد پرهيزگار مي‌آيند و او را ترغيب مي‌کنند که به بهشت نور قدم گذارد و لذت حقيقي را دريابد. در مانويت تعداد خاصي از برگزيدگان لقب گنج‌بانان مادر والا را دارند؛ زيرا وظيفۀ آنها نظارت بر اعمال نيک است (ويدنگرن، 1376، ص 88).
    مانويان به دو نوع تناسخ اعتقاد دارند: نسخ (حلول روح در بدن انسان ديگر)؛ مسخ (حلول روح در تن جانوران). مثلاً اگر شخصي موشي را بکشد، به مثال موش درمي‌آيد. در تناسخ مانوي، انساني که ستيزه‌جوست؛ اما درعين‌حال اين کيش و نيکوکاري را پذيرفته و از اين دو مورد و صديقان نگهداري مي‌کند؛ هنگامي‌که مرگش برسد، اهريمنان هم حاضر مي‌شوند و او به ‌استغاثه درآمده و به‌کردار نيک خود و نگهباني که از کيش و صديقان داشته، توسل کرده و آنها وي را از اهريمنان نجات مي‌دهند. او در اين عالم مانند کسي است که در خواب چيزهاي هراس‌انگيز ببيند و در گل‌ولاي فرو رود؛ و اين حال ادامه دارد، تا وقتي‌که نور او و روح او خالص شود و لايق پيوستن به صديقان گردد و جامه آنها را پس از مدتي که درحال تردد بود، بپوشد (ابن‌نديم، 1343، ص 597).
    7. سرانجام بدکاران و تناسخ
    دانش، شرط رستگاري است؛ چه، همه آميخته به بدي و زمان‌مند و کران‌مند و گذراست؛ و دانايان و داورانِ گزيده، شناختنِ نيکيِ ناسامان و نازمان (داراي مکان و زمان بي‌کران) و ناآميختة بهشت را در برابر نيکيِ سامان‌مند و زمان‌مند و آميختهِ مادي توانايند. و به‌همين گونه بديِ بي‌شمار و ناسامانِ دوزخ از بديِ شمارمند (معدود) و سامان‌مندِ (موجود) در گيتي ديده و دانسته مي‌شود که هست (بهار و اسماعيل‌پور، 1393، ص 343).
    عيساي درخشان (خردي شهرايزد) بدکاران را از دينوران جدا کند و ايشان را در دست چپ ايستاند و نفرين‌شان کند؛ و چنين گويد که مباد دروغ‌خيز؟ همه درخشان بواد. چه آن گناهي نيز که شما کرديد، آزاري که شما فريفتاران کرديد، آن را شما فرزندِ انسان در حق من کرديد (همان، ص 325).
    در منظومۀ انگدروشنان نيز در اين‌باره چنين آمده است: بنگر که بازمي‌گردند به هر باززايي و به هر رنج و به زندان‌هاي خفقان‌آور و ببين که بارديگرزاده مي‌شوند، به‌ميان همه دامان، و بانگ آنان شنيده مي‌شود به شيوني سوزناک (وامقي، 1378، ص 146). عالم ماده جهان تباهي است و تحمل آن براي مانويان چون دوزخ است. در سرودۀ انگدروشنان آمده است: همه تباهي است و رنج مرگ و خود رانده شدي از آرام (جاي) اصلي‌ات و همه تنگي‌ها که در دوزخ تحمل کردي براي آن تحمل کردي، از آغاز تا ابتدا (همان، ص 145). بدبيني مانويان به جهان مادي و نکوهش آن به‌قدري در متون و آثار به‌جامانده از آنان فراوان است که به يکي از اساسي‌ترين مفاهيم اين دين بدل شده است: به يادآور ‌اي جان! و رنج‌ها را بنگر که بردي به ‌خشم، خشم همه نابودگران؛ و جهان را بنگر و زندان آفريدان را، چه، هر آرزو را به تندي، نابود کند (همان، ص 150).
    با توجه به تناسخ که از ديگر نقاط اشتراک با مکاتب گنوسي است؛ ماني دليل تولدهاي مکرر را تکامل نيافتن روح انسان و کسب نکردن معرفت مي‌داند: پس آنها را که بشنود، باور کند و در سرِ خود نگه دارد و به کردگانِ کرفه (اعمال نيکو) بپردازد تا رستگاري يابد از اين زادمُرد و از همه گناه رهايي يابد، بدان روي است که به فرمانِ پاک و به اين خرد کامل (آيين مانوي) به اين خدمت گزاري و فروتني، من مارماني و تو، مارآمو و همه پيشينيان و اين مردمانِ فرخ نيز که به اين زمان باززاده شوند و نيز آنان که در آينده ياززاده شوند، از اين زادمُرد رهايي يابند... آنان‌اند که رها شوند و از اين زادمُرد رهايي يابند و رستگاريِ جاويدان يابند (بهار و اسماعيل‌پور، 1393، ص 284).
    8. معاد نوري
    در روز رستاخيز، جهان پايان مي‌گيرد. روز رستاخيز پايان دوران کنوني (دوران آميختگي روشنايي و تاريکي) است. عيساي درخشان براي دومين بار پديدار مي‌شود، تا روان‌ها را داوري کند و رستگاران را از گنه‌کاران جدا کند. پس از آن ايزداني که نگهدارندۀ جهان‌اند، يکسره جهان را رها خواهند کرد. آسمان و زمين بر هم خواهد ريخت و آتشي بسيار بزرگ زبانه خواهد کشيد. واپسين پاره‌هاي روشنايي آزاد خواهند شد و همه باهم، ايزدي به‌نام واپسين ايزد شده و به بهشت نو فراز خواهند رفت. کيهان مادي (تاريکي) به خودش سپرده مي‌شود. سرانجام بهشت نو که از پديده‌هاي جهان زيرين جداست، به بهشت بزرگ خواهد پيوست و واپسين ايزد و ايزدان روشنايي به ديدار پدربزرگي (خداوند بزرگ) رفته و به او مي‌پيوندند؛ و اين مطلب از آن‌جهت اهميت دارد که به نجات همه روان‌ها و داوري آنها اشاره دارد (آقامحمدي، 1384، ص 88).
    9. مفهوم بازگشت اعمال در دين اسلام
    روز رستاخيز آنچه را عمل کرده بودند، در پيشگاه خود حاضر و موجود مي‌يابند و پروردگارت بر کسي ستم نمي‌کند (کهف: 49)؛ اعتقاد به رستاخيز و زندگي پس از مرگ از نظر قرآن، امري مسلم است. آيات بسياري بر آن دلالت دارد؛ چنان‌که در قرآن سوره‌اي به نام «قيامت» نام‌گذاري شده و در بيشتر سوره‌هاي قرآن، به‌صورت اشاره يا تصريح از جهان اخروي ياد شده است. آنچه در رستاخيز روي مي‌دهد واکنشي به سانحۀ ازلي است که در روايت اسلامي در تکبر و طغيان ابليس، يعني همان گناه ازلي در برابر امر الهي متجلي مي‌گردد. آنچه الله از انسان مي‌خواهد اين است که جهان را عرصه آزمون الهي بداند و از ابليس پيروي نکند (سبحاني، 1369، ج 9، ص 5).
    10. تجسم عقايد و اعمال در برزخ
    در روايات اسلامي، شخص درگذشته، تا هنگامۀ معاد، در جهان بينابيني به نام برزخ به‌سر مي‌برد که حدفاصل ميان ماديات و مجردات است. برخي آيات قرآني اشاره کرده‌اند که پيش از برپايي رستاخيز، اموات از دستاورد اعمال خود بهره‌مند مي‌شوند؛ ازاين‌رو برزخ را عالم قبر هم مي‌نامند. در دين مبين اسلام، ورود روح به برزخ، در حقيقت کنار رفتن حجاب و قرار گرفتن در آنچه که باطناً در آن بوديم، است. بدان معنا که با مرگ حجاب‌ها کنار مي‌رود و هرکس افکار و عقايد و اوصاف و اعمال خود را با چهرۀ برزخي و باطني آنها مي‌يابد؛ به‌طوري‌که عقايد و اخلاق و اعمال حق براي فرد، صورت‌هاي جذابي دارد و عقايد و اعمال باطل، برعکس ‌هستند. يکي از ويژگي‌هاي مهم برزخ، موضوع تجسم اعمال است که گرچه آيات قرآني آن را به معاد ربط مي‌دهند؛ اما در روايات اسلامي اين امر مربوط به دوران برزخ هم دانسته شده است (طاهرزاده، 1387، ص 94).
    امام صادق فرمودند: شيعيان ما در قيامت همه در بهشت هستند و مورد شفاعت پيغمبر و وصي او قرار مي‌گيرند؛ اما در برزخ (يعني عالم قبر تا قيامت) شفاعتي وجود ندارد. آن شيعيان و مؤمنان که گناهاني دارند، در برزخ عذاب مي‌شوند؛ و در قيامت هم شفاعت شامل حال کساني مي‌شود که زمينه شفاعت از بين نرفته باشد؛ و آنهايي که فقط از نظر اسم، شيعه هستند، شفاعت نمي‌شوند؛ يعني مشرکان، ترک‌کنندگان نماز، تکذيب‌کنندگان روايات، منافقان، فاسقان و کساني که به شفاعت ايمان ندارند (نورمفيدي، 1394، ص 238).
    11. روز قيامت و نمونه‌هايي از تجسم اعمال
    آية 49 سورة «كهف» بيان مي‌کند که انسان در قيامت همۀ اعمال خود را حاضر مي‌بيند و خوبي‌ها و بدي‌ها همه و همه در برابر او تجسم مي‌يابد؛ و درواقع، افراد گرفتار اعمال خود هستند. در آية 18 سورة «نبأ» مي‌خوانيم روزي که در صور دميده مي‌شود و مردم به گروه‌هاي مختلف وارد مي‌شوند. پيامبر اسلام در اين‌باره مي‌فرمايد: خداوند در قيامت از بين مسلمانان ده صف را جدا مي‌کند و آنان را به شکل‌هاي خاصي در صحنه قيامت مي‌آورد. گروهي به‌صورت ميمون هستند و گروهي به‌صورت خوک؛ بعضي سرنگون وارد محشر مي‌شوند و پاهاي آنان به‌طرف بالا و سرشان در زير قرار دارد؛ و بعضي کور محشور مي‌شوند؛ برخي کر و لال به ‌محشر مي‌آيند و برخي در حال جويدن زبان خود وارد محشر مي‌شوند؛ که از آن چرک و خون مي‌ريزد، و غيره. سپس براي هريک توضيحات آن را بيان کرد. به‌عنوان مثال آنان که به‌صورت ميمون وارد محشر مي‌شوند، طاغيان و ستمگران هستند (موسوي‌زاده، 1380، ص 99).
    بعضي از مردم به صورت انسان هستند؛ ولي در سيرت داراي خلق و خوي گزندگان و درندگان مي‌باشند. خداوند آنها را در دنيا رسوا نمي‌کند، ولي در قيامت سِرشان فاش مي‌گردد و به امر الهي در شکلي متناسب خلقيات ناپسندشان محشور خواهند شد؛ به اين معنا که در دنيا اين درنده‌خويان به‌کارهاي نارواي خويش شکل مي‌دادند و در آخرت، همان کارهاي ناروا به آنان شکل مي‌دهد و چهره زشت درونشان را آشکار مي‌سازد؛ به‌طوري‌که يکي از مشهورترين احاديث در باب نيت (انما الاعمال بالنيات) است (اشتهاردي، 1389، ص 168).
    12. اعضاي بدن گواهانِ روز قيامت
    اعضاي بدن، مانند دست و پا و زبان، در روز قيامت به اذن پروردگار سخن مي‌گويند: «اَليَومَ نَختِمُ عَلي اَفواهِهِم و تُکَلِمُنا اَيديهِم وَ تَشهَدُ اَرجُلُهُم بِما کانُوا يَکسِبُونَ» (يس: 56)؛ امروز بر دهان‌ها مهر مي‌زنيم و به‌جاي آن، دست‌هايشان سخن مي‌گويند و پاهايشان گواهي مي‌دهند به‌کارهايي که انجام داده‌اند. به اين دليل است که انسان نبايد از آنچه علم ندارد، پيروي کند. بدان معنا که سخناني که انسان بدون علم و يقين مي‌گويد، يا از افراد غيرموثق شنيده و يا مي‌گويد ديده‌ام؛ درحالي‌که نديده؛ و يا در تفکر خود دچار قضاوت‌هاي بي‌مأخذ شده که با واقعيت منطبق نبوده است. به‌همين دليل، از گوش و چشم و فکر او سؤال مي‌شود که آيا شما واقعاً به اين مسائل ايمان داشتيد که شهادت داديد يا قضاوت کرديد يا به آن معتقد شديد و عمل خود را بر آن منطبق نموديد؟ (علم‌الهدي، 1353، ص 134).
    قرآن مي‌فرمايد: «یَومَئذٍ يَصدُرُ الناسُ اَشتاتاٌ لِيُرَوا اَعمالَهُم، فَمَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَيراً يَرَه وَ مَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَة شَرّاً يَرَه» (زلزال: 6و7)؛ که يکي از روشن‌ترين آيات بر مسئلۀ تجسم اعمال است. همۀ افراد بدون استثناء، هر عملي را انجام داده‌اند، از نيک و بد، در آن روز خواهند يافت؛ با اين تفاوت که از مشاهدۀ اعمال نيک خوشحال مي‌شوند و از مشاهده اعمال بد آنچنان وحشت مي‌کنند که آرزو مي‌کنند از آنها فاصله بگيرند؛ به‌طوري‌که مادر فرزند را و فرزند مادر را بکلي به ‌دست فراموشي مي‌سپارد. افکار و تمام اعمال نيک و بد انسان تجسم يافته و اطراف او را احاطه مي‌کند. رسول اکرم در اين مورد نصايح سودمندي فرمود: براي تو به‌ناچار همنشيني خواهد بود که هرگز از تو جدا نمي‌گردد، با تو دفن مي‌گردد؛ درحالي‌که تو مرده‌اي و او زنده است. همنشين تو اگر شريف باشد تو را گرامي خواهد داشت و اگر نابکار باشد تو را به دامان حوادث مي‌سپارد؛ آنگاه آن همنشين با تو محشور مي‌گردد و در رستاخيز با تو برانگيخته مي‌شود و تو مسئول آن خواهي بود؛ پس دقت کن همنشيني که انتخاب مي‌کني نيک باشد؛ زيرا اگر او نيک باشد، مايۀ انس تو خواهد بود و درغير اين‌صورت، موجب وحشت تو مي‌گردد و آن همنشين، کردار تو خواهد بود (موسوي‌زاده، 1380، ص 114). آية 13 سورة «حديد» مي‌فرمايد: در آن ‌روز، مردان و زنان منافق به افراد باايمان مي‌گويند کمي صبر کنيد تا ما از نور شما بهره گيريم؛ ولي به آنها گفته مي‌شود به‌دنيا بازگرديد و تحصيل نور کنيد. در اين لحظه ديواري که داراي در است، ميان دو گروه حائل مي‌شود. درون آن ديوار بهشت و بيرونش عذاب است. در آية 39 سورة «بقره» در مورد «هم فيها خالدون» اين‌طور گفته شده: و آنان که کافر شدند و آيات ما را دروغ پنداشتند اهل دوزخ هستند و در آن آتش هميشه معذب خواهند ماند.
    13. قرآن بر جسماني‌بودن معاد گواهي مي‌دهد
    هرچند دلائل عقلي بر لزوم اصل معاد گواهي مي‌دهد، کيفيت معاد و اينکه تنها روحاني است يا روحاني و جسماني، مسئله‌اي است که فلاسفه و متکلمان براهین متعددی برای آن بیان کرده‌اند. آيات قرآن به‌روشني گواه مي‌دهد که معاد انسان‌ها تنها روحاني نبوده، بلکه روحاني و جسماني است و جسمي که روح به ‌آن تعلق خواهد گرفت، همان جسم عنصري است که مبدأ يک رشته فعل و انفعال‌هاي فيزيکي و شيميايي است. بي‌گمان باور به حشر اموات که در قرآن مکرراً به آن تصريح شده، حکايت از قدرت‌نمايي پروردگاري دارد که به‌رغم سانحۀ ازلي تکبر و طغيان، بر انجام هر کاري تواناست. به‌عنوان مثال مردي از ميان قبرستان استخوان‌هاي پوسيده‌اي جمع کرد و نزد پيغمبر رفت و با تعجب گفت چطور اين استخوان‌ها دوباره زنده و جمع مي‌شود؛ فوراً آيه 79 سورة «يس» نازل شد، که بگو استخوان‌ها را آن‌کس که آنها را براي نخست آفريد، زنده مي‌کند و او به همۀ مخلوقات خود، داناست (سبحاني، 1364، ص 119).
    14. دليل فلسفي جسماني بودن عقايد و اعمال
    دربارۀ چگونگي ظهور عقايد و اعمال باطني در بيرون، به دو نکته بايد توجه داشت: يکي توجه به قوة واهمه انسان که به عقايد و نيات انسان صورت مي‌دهد و با توجه به معناي هر کلمه، صورت مناسب آن در موطن خيال ايجاد مي‌شود؛ دوم اينکه چون نفس انسان از مشغوليات حس آزاد گردد و ديگر مشغول تدبير بدن نباشد، قدرت زيادي در ايجاد صورت‌ها در بيرون پيدا مي‌کند؛ کاري که اولياي خدا انجام مي‌دهند و مطابق صورت ذهني خود، آن را در بيرون ايجاد مي‌کنند. حال در برزخ و قيامت آنچه انسان توسط قوه واهمه در موطن خيال خود ايجاد کرده، در بيرون نيز به ‌وجود مي‌آورد. حال اگر قوۀ واهمه، مؤدب به ادب الهي شده باشد، از طريق ارتباط با عالم معنا در اطراف خود صورت‌هاي ملائم فطرت پديد مي‌آورد و بهشت خود را مي‌سازد و بالعکس (طاهرزاده، 1387، ص 109).
    مقايسه و تحليل
    تجسم اعمال (دئنا) در دين اسلام، زرتشت و به‌ويژه ماني، جنبه‌هاي منحصربه‌فردي دارد؛ اما به‌طورکلي با توجه به اينکه در دين ماني معاد جسماني نداريم و مانوبان به تناسخ اعتقاد دارند، دليل تولدهاي مکرر را تکامل نيافتن روح انسان و کسب نکردن معرفت مي‌دانند. عالم ماده براي آنها جهان تباهي و در ذات خود اهريمني است و تحمل آن براي مانويان چون دوزخ است. پس جسم انسان که خود جزئي از ماده يعني جهان اهريمني است، نور ِجهان اورمزدي در آن زنداني است و هنگامي‌که از اصل خود آگاه شد، روهروي رسيدن به اصل خود مي‌شود و ديگر ساکن تن نمي‌ماند. همچنان‌که زرتشتيان به مسئلۀ روان اعتقاد خاصي دارند و در اين مورد بيان مي‌کنند که پس از مرگ، بدن متلاشي شده و از بين مي‌رود؛ ولي روح جاودان مي‌ماند. اما متلاشي شدن اين بدن به‌طور موقت است؛ زيرا معتقدند در آخر، اين بدن بايستي با افتخار و روشنايي تمام ظاهر شود. يعني معاد و بازگشت اعمال، هم روحاني و هم جسماني است. در اسلام نيز پس از مرگ افکار و اعمال نيک و بد انسان تجسم يافته و همنشين او مي‌شود؛ که راه گريزي از آن نيست و معاد انسان‌ها روحاني و جسماني است. تجسم اعمال به‌هيچ‌وجه با قدرت خدا در تضاد نيست؛ همان‌طورکه انسان را نخست آفريد و اينکه چه چيزهايي در اين سه دين، گناه محسوب مي‌شود و مورد بازخواست قرار مي‌گيرد هم، بسته به نوع جهان‌بيني آنها متفاوت است.
    نمونه‌هايي از تجسم اعمال (دئنا)

    زرتشت

    ماني

    اسلام

    ديدن دوشيزه يا عجوزه

    ديدن دوشيزه يا عجوزه

    ديدن فرشته مرگ به‌صورت زشت يا زيبا

    پهن يا باريک شدن پل چينود

    براي نيکوکاران ايزداني که همراهشان تاج و ديهيم دارند

    عبور از پل صراط به سختي يا راحتي

    خانه سرود يا دروغ اما جهنم ابدي نيست فقط براي پالايش است

    رهايي روان از اسارت جسم و رفتن به بهشت نو / يا تناسخ و برگشتن به آميزش نور و ظلمت بهشت يا عذاب بدکرداران دائمي است

    سيماي حيوانات به‌عنوان تجسم اعمال، سخن گفتن اعضاي بدن به اذن خدا به نفع يا بر عليه انسان. رفتن به بهشت يا جهنم که براي يک عده کمي هميشگي است

    معاد جسماني و روحاني

    معاد فقط نوري (روحاني)

    معاد جسماني و روحاني

    جاودانگي روح، هميستگان فقط تا رستاخيز است

     

    جاودانگي روح، برزخ فقط تا قيامت است

    نتيجه‌گيري
    با نگاهي به اين تحقيق، اين نتيجه به‌ دست مي‌آيد که دربارۀ سرنوشت انسان پس از مرگ، بايد سرنوشت هر انسان در پايان زندگي‌اش که با توجه به اعمال او متفاوت است را از هم بازشناخت. شيوۀ استدلالي هر دو روايت اسلامي و زرتشتي دربارۀ برانگيختن مردگان، کم و بيش مشابه است و هر دو دين، در بحث تجسم اعمال تا حدودي هم افق هستند؛ که فقط در کاربرد لفظي و اسطورۀ آفرينش، تفاوت‌هايي دارند؛ اما خلاقیت و باریک‌بینی معاد زردشتی هرگز به معادشناسی دین اسلام نمی‌رسد؛ ولي در مانويت، بحث کاملاً متفاوت است؛ يعني بحث معاد نوري مطرح است. از نظر مانوي تعبير جريان سير دنيا منطبق با مراحل مختلف عذاب کشيدن خداوندي است که خود منجي خويش است. داستان نجات بشر يعني نجات اين (نور) خداوند؛ زيرا خدا با ارواح همه انسان‌ها يکي است. بنابراين تفاوت‌‌هاي واقعي آنها‌ در نوع جهان‌بيني‌شان است، که به نگاه درون‌ديني و برون‌ديني بستگي دارد و اساساً قابل مقايسه نيست.

    References: 
    • ابن‌نديم، محمدبن اسحاق، 1343، الفهرست، ترجمة محمدرضا تجدد، تهران، ابن‌سينا.
    • ـــــ ، 1379، ماني به روايت ابن‌نديم، ترجمة محسن ابوالقاسمي، تهران، طهوري.
    • اسماعيل‌پور، ابوالقاسم، 1396، اسطوره آفرينش در کيش ماني، تهران، چشمه.
    • اشتهاردي، محمدمهدي، 1389، عالم برزخ (در چند قدمي ما)، قم، نبوي.
    • آذرانداز، عباس، «مفهوم خرد در آیین ماني»، مطالعات ایرانی، ش 22، ص 155ـ170.
    • آقامحمدي، علي‌محمد، 1384، ماني ـ مانيگري ـ صوفيگري، تهران، فرهاد.
    • باقري، مهري، 1385، دين‌هاي ايران باستان، تهران، قطره.
    • بويس، مري و ديگران، 1388، جستاري در فلسفه زردشتي، ترجمة سعيد زارع و ديگران، قم، دانشگاه اديان و مذاهب.
    • بويس، مري، 1393، تاريخ کيش زردشت (اوايل کار)، ترجمة همايون صنعتي‌زاده، تهران، گستره.
    • بهار، مهرداد و ابوالقاسم اسماعيل‌پور، 1393، ادبيات مانوي، تهران، کارنامه.
    • پورداود، ابراهيم، بي‌تا، گاتها، بي‌جا، بي‌نا.
    • جعفري، يعقوب، 1396، «تجسم اعمال در قيامت»، درس‌هايي از مکتب اسلام، ش 680، ص 22ـ27.
    • چاوشي اکبري، رحيم، 1383، حماسه اهورايي گاهان، تهران، دفتر پژوهش‌هاي فرهنگي.
    • حاجتي شورکي، سيدمحمد، 1396، «بررسي تطبيقي سرنوشت انسان پس از مرگ در اسلام و زرتشت»، معرفت اديان، ش 2، ص 53ـ74.
    • ـــــ ، 1398، شايست و ناشايست دين زرتشت، تهران، تراث.
    • دادگي، فرنبغ، 1378، بندهش، ترجمة مهرداد بهار، تهران، توس.
    • رضايي، عبدالعظيم، 1386، پيام‌هاي والاي زردشت به جهانيان، تهران، ذهن آويز.
    • زرشناس، زهره، 1385، «مفهوم دئنا در نوشته‌هاي سغدي»، نامه انجمن، ش 21، ص 51ـ60.
    • ژان وارن، 1362، زرتشت چه مي‌گويد، ترجمة عنايت‌الله شکيباپور، تهران، سعيدي.
    • ژينيو، فيليپ، 1382، ارداويراف‌نامه، ترجمة ژاله آموزگار، تهران، معين.
    • سبحاني، جعفر، 1369، منشور جاويد پيرامون معاد در قرآن، قم، سيدالشهدا.
    • شروو، پرادز اوکتور، 1382، عناصر ايراني در کيش مانوي (با رويکرد تطبيقي ـ تقابلي)، ترجمة محمد شکري فومشي، تهران، طهوري.
    • شهبازي، مريم و ويدا نداف، 1391، «جهان آخرت و تن پسين»، عرفانيات در ادب فارسي، ش 12، ص 47ـ66.
    • طاهرزاده، اصغر، 1387، معاد (بازگشت به جدي‌ترين زندگي)، اصفهان، الميزان.
    • طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1392، تجسم اعمال، قم، المصطفي.
    • علم‌الهدي، علي، 1353، معاد و عدل يا مراحل نهايي بشر، تهران، افتخاريان.
    • کاي بار، آسهوسن و مري بويس، 1348، ديانت زردشتي، ترجمة فريدون وهمن، تهران، فرهنگ اديان.
    • کشاورز، رضا و محمدعلي تجري، 1381، «تجسم اعمال از منظر دين و فلسفه»، پژوهش‌هاي فلسفي و کلامي، ش 11و12، ص 199ـ215.
    • مزداپور، کتايون و همکاران، 1394، اديان و مذاهب در ايران باستان، تهران، سمت.
    • موسوي‌زاده، محمد، 1380، سيري در معاد، تهران، تنديس.
    • مهر، فرهنگ، 1374، ديدي نو از ديني کهن(فلسفه زرتشت)، تهران، کتابخانه مجلس شوراي اسلامي.
    • ميرفخرايي، مهشيد، 1386، هادخت نسک، تهران، پژوهشگاه علوم انساني.
    • نورمفيدي، کاظم، 1394، از مرگ تا قيامت، قم، بوستان كتاب.
    • وامقي، ايرج، 1378، نوشته‌هاي ماني و مانويان، تهران، سازمان تبليغات اسلامي.
    • ويدنگرن، گئو، 1376، ماني و تعليمات او، ترجمة نزهت صفاي اصفهاني تهران، نشر مركز.
    • هينلز، جان راسل، 1393، آئين زردشت و پارسيان، ترجمة سعيد عليمحمدي، قم، اديان.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    تقی خانی، پروانه.(1401) تبیین مفهوم تجسم اعمال (دئنا) از منظر دین اسلام، زردشتی و مانوی. فصلنامه معرفت، 31(9)، 63-74

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    پروانه تقی خانی."تبیین مفهوم تجسم اعمال (دئنا) از منظر دین اسلام، زردشتی و مانوی". فصلنامه معرفت، 31، 9، 1401، 63-74

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    تقی خانی، پروانه.(1401) 'تبیین مفهوم تجسم اعمال (دئنا) از منظر دین اسلام، زردشتی و مانوی'، فصلنامه معرفت، 31(9), pp. 63-74

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    تقی خانی، پروانه. تبیین مفهوم تجسم اعمال (دئنا) از منظر دین اسلام، زردشتی و مانوی. معرفت، 31, 1401؛ 31(9): 63-74