مفهوم «فرهنگ» براساس قرآن و جایگاه آن در نظام اجتماعی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
در هريک از مکاتب بشري، دانشمندان علوم انساني با توجه به مباني فکري خود، اين علوم را مورد تجزيه و تحليل قرار داده و نظريههايي را از ديدگاه خود ارائه کردهاند. هدف همۀ آنها اين بوده که زندگي بهتري براي بشر به ارمغان آورده و مردم را به سعادتي که موردنظرشان است برسانند. با توجه به اينکه بيشتر اين دانشمندانِ علوم انساني، براساس ديدگاه مادي به بيان نظر خود ميپرداختند و کمتر به امور معنوي و غيبي اعتقاد و التزام داشتند؛ نظرات آنان در بسياري از موارد پاسخگوي نيازهاي حقيقي انسان نبوده است؛ گرچه تحقيقات و تجربياتشان راهکارهاي مفيدي را براي مسير زندگي ارائه کرده است. ازآنجاکه دين مبين اسلام و مهمترين منبع معرفتي آن يعني قرآن کريم، براي هدايت و سعادت انسان نازل شده، بررسي مباني و اصول علوم انساني از منظر آن، براي رسيدن به هدف خلقت امري واجب است. لازم است عالمان ديني در شاخههاي مختلف علوم انساني اين مباني و اصول را استخراج و کاربرديسازي کنند.
فرهنگ و جايگاه آن در نظام اجتماعي بهعنوان يکي از مقولههاي مهمي که نظرات مختلفي دربارۀ آن ارائه شده، از مواردي است که بررسي آن از منظر قرآن کريم ضروري مينمايد. تحقيق حول اين مسئله ميتواند براي برنامهريزي فرهنگي در جامعه اسلامي راهگشا باشد و مسير حرکت جامعه اسلامي را ترسيم کند.
فرهنگ از مقولههاي مهم در ساخت نظام اجتماعي است که زواياي مختلفي دارد. بر همين اساس محققان مختلف، آن را از منظرهاي گوناگون مورد بررسي قرار دادهاند که ميتوان به پژوهشهاي زير اشاره کرد:
مقالة «زواياي اثرگذاري فرهنگ قرآن بر اقتصاد» (پارسانيان و پهلوان، 1397)، تأثير فرهنگ منبعث از قرآن کريم را بر جهتگيري اقتصادي جامعه بررسي کرده و نتيجه گرفته است: «فرهنگ و اقتصاد با يکديگر تعاملات فراواني دارند و بسياري از پيشزمينههاي اقتصاد در يک برش طولي از فرهنگ شکل گرفته است». نويسندگان تأکيد ميکنند: «جهانبيني قرآني پيوند عميقي بين باورهاي ديني و مؤلفههاي فرهنگي اقتصاد برقرار ميکند. همچنين آميختن مؤلفههاي اخلاقي با مسائل اقتصاد و تعيين ضمانت اجرايي از کارآمدترين ايدههاي اقتصادي قرآن است».
در اين مقاله بهطور ضمني به چيستي فرهنگ از منظر قرآن اشاره و تأثير آن بر اقتصاد بهعنوان يکي از حوزههاي نظام اجتماعي بررسي شده است.
مقالة «قرآن و شيوه اصلاح فرهنگ» (صدر، 1387)، بر ضرورت اصلاح فرهنگ بهعنوان يکي از محورهاي عمدۀ مهندسي فرهنگي تأکيد ميکند. سپس ماهيت روش اصلاحي قرآن را توضيح ميدهد و در ادامه ويژگيهاي شيوه اصلاحي قرآن را به دوسته تقسيم ميکند: 1. ويژگيهاي شکلي؛ 2. ويژگيهاي محتوايي. از ويژگيهاي شکلي به انگيزش هنري، گونهگوني سخن، ترکيبي بودن اهداف، شفافيت و رسايي، تکرار و تلقين اشاره ميکند، و ويژگيهاي محتوايي را در عناوين زير مورد بحث قرار ميدهد: واقعگرايي، ريشهگرايي، عقلگرايي، فطرتگرايي، علمگرايي، تجددگرايي، بهرهگيري از معادله سود و زيان، تدريج و گامبهگام، تلقي واقعي از خود.
مقالۀ «منابع فرهنگ متعالي از منظر قرآن کريم» (ميري، 1392)، نيز به اين نتيجه رسيده است که «براساس ديدگاه قرآن کريم، فرهنگ مطلوب از منابع متعددي تغذيه ميشود و بهره ميگيرد. برخي از آنها اموري وجودي و تکويني هستند؛ همچون طبيعت، غريزه، فطرت و عقل و برخي ديگر تشريعي همچون دين؛ و برخي ديگر اموري هستند که محصول تجربه انسانهاي ديگر بوده و تحقق آنها بهگونهاي وابسته به اراده و فعل انسان بوده است؛ همچون سيرۀ عقلا و تاريخ. در اين پژوهش، ضمن ارائه و تبيين اجمالي اين منابع، به نحوه تأثير اين منابع بر فرهنگ نيز اشاره شده است.
دو مقاله اخير به شکل جزئي به ترتيب به اصلاح و منابع فرهنگي از منظر قرآن کريم پرداختهاند. اين درحالي است که اين پژوهش بهطورکلي مفهوم فرهنگ در قرآن را بيان کرده و جايگاه آن را در نظام اجتماعي جامعه مشخص و کارکرد و ضمانت اجرايي را بررسي کرده است. در اين راستا آنچه جنبۀ نوآوري اين تحقيق به شمار ميرود اين است که از ميان تعاريف متکثري که از فرهنگ شده، سعي کرده تعريف قرآني اين مفهوم را براساس نشانههاي موجود در آيات قرآن کريم استخراج، و ارزش آن را در جامعه اسلامي در مقايسه با جوامع مادي تبيين کند.
سؤال اصلي که اين تحقيق در پي پاسخ به آن است، عبارت است از: فرهنگ از منظر قرآني به چه معناست؟
برهميناساس، سؤالات فرعي اين تحقيق عبارتند از: 1. جايگاه فضائل اخلاقي در فرهنگ چيست؟ 2. فرهنگ چه موقعيتي در نظام اجتماعي دارد؟ 3. ضمانت اجرايي و پشتوانه عمل براساس فرهنگ چيست؟
1. مفهومشناسي
1ـ1. تعريف اجتماع
«اجتماع» به معناي جامعه است؛ و «اجتماعي» يعني کاري که به اجتماع و به همگان بستگي داشته باشد؛ آنچه مربوط به گروهي باشد که با هم زندگي ميکنند (معين، 1378، ج 1، ص 146). اينکه معيار يک اجتماع و جامعه چيست و چه وجه مشترکي بين عدهاي از انسانها سبب تشکيل اجتماع آنهاست، خود بحث مبسوطي است که اطراف آن، نظرات مختلفي وجود دارد. «بيشتر جامعهشناسان براي تعيين حدود يک جامعه، حکومت واحد و استقلال سياسي را بهعنوان ضابطه پذيرفتهاند. به عقيدۀ اين جامعهشناسان، منظور از «جامعۀ واحد» گروهي از مردم است که در يک نظام جداگانه، سازمان يافتهاند و امور آن را مستقل از نظارت بيروني اداره ميکند. ضابطۀ حکومت واحد و استقلال سياسي براي وحدت و تشخص يک جامعه، باارزش و معتبر تلقي ميشود و اکثريت قريب به اتفاق جامعهشناسان، هر اجتماعي از آدميان را که واجد حکومت واحد و استقلال سياسي باشد، بااطمينان خاطر، «جامعه»اي واحد و جداگانه ميدانند» (مصباح يزدي، 1379، ص 24).
حضور افراد در يک مرز جغرافيايي که حکومت واحد دارند، تعريفي از ظاهر جامعه است. اين همزيستي باعث شده که اين افراد از لحاظ شعور و احساسات، شبيه هم باشند. اميل دورکيم در کتاب قواعد روش جامعهشناسي در تعريف اجتماع و جامعه ميگويد: «جامعه فقط حاصل جمع افراد نيست؛ بلکه نظامي است که از بههمپيوستگي افراد بهوجود آمده و واقعيت مشخصي است که ويژگيهايي دارد. بيشک اگر شعورهاي فردي با هم جمع نشوند، هيچ امر جمعي به وجود نميآيد. اين شرط، لازم است ولي کافي نيست. شعورها بايد به شيوه معيني باهم جمع شوند؛ زندگي اجتماعي حاصل اين تجمع است و بهوسيله آن هم تبيين ميشود» (کوزر و روزنبرگ، 1378، ص 35).
2ـ1. تعريف نظام
در معناي لغوي نظام، گفتهشده نظام يعني ترتيب و تنظيم بر اصل منطقي و طبيعي. کليۀ موجودات عالم را نظام معين و خاص است که هريک در مرتبت خود واقع است و ارتباط خاصي با ديگران دارد و تمام موجودات از جهت اين ارتباطات، در حکم يک موجودند و همه بههم پيوستهاند و لازم و ملزوم يکديگرند (معين، 1378، ج 4، ص 4749). معادل اين کلمه در زبان انگليسي «سيستم« (System) است. صاحبنظران اين حوزه، تعاريفي درمورد اين کلمه ارائه کردهاند که عبارتند از:
سيستم مجموعهاي از اجزاي بههم وابسته است که آن اجزا در راه نيل به هدفهاي معيني با هم هماهنگي دارند (چرچمن، 1375، ص 30).
سيستم يا شبکه، مجموعهاي از عناصر است که با يکديگر ارتباط برقرار ميکنند و براي تحقق يک هدف در تلاشاند. در هر شبکه، تغيير هر جزء بر ديگر اجزاء و بر کل، تأثير دارد و هيچيک از عناصر، اثري مستقل و جدا از مجموعه نميگذارند و نميپذيرند (واسطي، 1391، ص 46).
نظام جرياني است که به مجموعههاي مرتبط هدفمند، معنا ميدهد و آنها را تبيين و تحليل ميکند؛ جرياني که مبنا و مقصد و روش و راه و مراحل را مشخص ميکند (پورسيدآقايي، 1389، ص 91).
ملکزاده ضمن بيان تعاريف «نظام» در کتب و مقالات مختلف داخلي و خارجي، دربارۀ معناي نظام ميگويد: «الگويي متشکل از مجموعهاي منظم، هماهنگ و بههمپيوسته از باورها و ارزشها براي سامانبخشي به بُعدي از ابعاد زندگي اجتماعي و در راستاي دستيابي به هدفي مشخص» (ملکزاده، 1394).
دربارۀ نظام در مکتب اسلامي نيز گفته شده: اسلام در هر زمينه براساس مکتب خود مجموعهاي از نهادهاي جهانشمول را عرضه ميکند که با يکديگر روابطي خاص دارند و دستگاهي هماهنگ را تشکيل ميدهند که براساس مباني، تحققبخش اهداف خواهد بود؛ اين دستگاه نهادهاي جهانشمول در هر باب را «نظام» ميناميم (هادوي تهراني، 1383، ص 32).
با توجه به تعاريفي که از نظام گفته شد، ميتوان بازتعريفي از اين مفهوم ارائه داد؛ بدين صورت که نظام عبارت است از سازوکار اتخاذشده براي هماهنگکردن عناصر مختلف يک مجموعه در جهت هدفي مشخص.
3ـ1. تعريف نظام اجتماعي
در تعريف نظام اجتماعي (نظام به معناي کلان)، ميتوان چنين گفت: الگوي روابط متقابل و منظم حاکم بر جمعي از انسانهاي داراي هدف مشترک و برخوردار از رهبري و مديريت مرکزي واحد (اراکي، 1392، ص 65).
در اينجا بيان اين نکته ضروري است که در تحقيق پيشرو، منظور از نظام اجتماعي، نظامي همتراز با نظامهاي ديگر، مانند نظام سياسي، نظام اقتصادي يا نظام تعليم و تربيت نيست؛ بلکه نظام به معناي کلان آن است که همۀ شئون زندگي مردم در جامعه، اعم از سياست، اقتصاد، تعليم و تربيت و غيره را شامل ميشود. بر همين اساس است که گفته شده «نظام اجتماعي اسلام، مجموعۀ بههم پيوسته از موقعيتها، نقشها و پايگاههاي اجتماعي در عرصههاي اقتصاد، حقوق، تربيتي، جامعهشناختي، سياسي و... است» (خسروپناه، 1382، ص 495).
4ـ1. تعريف فرهنگ
از فرهنگ تعاريف مختلفي ذکر شده؛ در دايرةالمعارف بريتانيکا تعداد تعاريف فرهنگ تاکنون (سال 1952م) به 164 رسيده است (جعفري، 1379، ص 9). اين اختلاف در تعريف، نشان ميدهد که اين مفهوم، مقولهای پيچيده است که برداشتهاي مختلفي از آن شده است.
نخستين و جامعترين تعريف فرهنگ از ادوارد تايلور، مردمشناس نامي انگليسي است (راد، 1382، ص 29)؛ وی ميگويد: «فرهنگ با در نظر گرفتن معناي قومنگاري وسيعاش، مجموعۀ پيچيدهاي است که شامل معارف، معتقدات، هنرها، صنايع، تکنيکها، اخلاق، قوانين و آداب و سنن و بالاخره تمام عادات و رفتارها و ضوابطي است که انسان بهعنوان عضو يک جامعه، آن را از جامعه خود فراميگيرد و درقبال آن جامعه تعهداتي بهعهده ميگيرد» (تايلور، 2003، ج 1، ص 1).
مالينوفسکي يکي از مشهورترين مردمشناسان سدۀ بيستم، فرهنگ را اينگونه تعريف ميکند: «اين کليت، مجموعهاي است از ابزارها و کالاهاي مصرفي، منشورهاي ارگانيک که تنظيم امور گروههاي مختلف اجتماع، انديشهها، هنرها، اعتقادات و آداب و رسوم درون آن جاي ميگيرند» (مالينوفسکي، 1379، ص 61). او در ادامه اضافه ميکند: «سروکار ما با دستگاه گستردهاي است که بخشي از آن مادي، بخشي انساني و بخشي معنوي است» (همان).
انديشمندان مسلمان نيز براساس معارف اسلامي، تعارفي از فرهنگ ارائه دادهاند. به عنوان نمونه، فرهنگ اينگونه تعريف شده است: «فرهنگ عبارت است از کيفيت يا شيوه بايسته و يا شايسته براي آندسته از فعاليتهاي حيات مادي و معنوي انسانها که مستند به طرز تعقل سليم و احساسات تصعيدشدۀ آنان در حيات معقول تکاملي باشد» (جعفري، 1379، ص 10). بنابراين اگر در يک جامعه، شماري از پديدهها به نام فرهنگ باشد، ولي از تعقل سليم و احساسات عالي مردم برخوردار نباشد؛ نميتوان آنها را پديدههاي فرهنگي حقيقي تلقي کرد؛ چه رسد به اينکه ضد تعقل و احساسات و علم و ادب باشد (همان، ص 130). علامه جعفري در ادامه بحث خودش آنچه دربارۀ تعريف فرهنگ گفته است را اینگونه توضيح ميدهد: «فرهنگ، کيفيت بايسته يا شيوۀ شايستهاي است براي پديدهها و حيات انسانها. به عبارت کوتاهتر، فرهنگ کلمهاي است حامل ارزشي والا» (همان، ص 131). او تأکيد ميکند: «پذيرش و منعکس کردن آندسته از حقايق و نمودها و فعاليتهاي بشري که کاملاً منشأ و عوامل ضروري طبيعي دارد و از قوانين جبري پيروي ميکند، جزو فرهنگ محسوب نميشود» (همان، ص 132). تعريف ديگري که از فرهنگ شده این است که: «فرهنگ مجموعهاي هماهنگ از دانشها، باورها، ارزشها و هنجارهاي انساني است که بهصورت نمادهاي گوناگون در عرصههاي سختافزاري اجتماع انسان و امور مربوط به تمدن ظهور مييابد و به نسلهاي بعدي منتقل ميشود» (خسروپناه، 1393، ص 27).
2. حوزههاي مختلف نظام اجتماعي
سيستم يا نظام عبارت است از مجموعههاي بههمپيوستهاي که براي رسيدن به هدفي مشترک عمل ميکنند. هر جزئي از آن، در ارتباط با اجزاي ديگر است و اختلال در هر جزء، اجزاي ديگر را دچار مشکل ميکند و درنهايت، همه يا بخشي از هدفِ تعيينشده محقق نميشود. نظام اجتماعي نيز بههمين صورت، داراي اجزا و حوزههاي مختلفي است. هر جامعهاي براساس جهانبيني خود، هدفي را تعيين ميکند و مردم در راه رسيدن به اين هدف يا اهداف تلاش ميکنند. حوزههاي مختلف اجتماعي بهمثابه اجزاي نظام اجتماعي، وظايفي را براي رسيدن به هدف بر عهده دارند که اگر همۀ اين حوزهها وظايف خود را بهدرستي انجام دهند، برايند آن، دستيابي به هدف موردنظر خواهد بود. در اين فرايند، حکومت نقش تعيينکنندهاي ايفا ميکند. حکومت با برنامهريزي و قانونگذاري، مردم جامعه را براي رسيدن به اهداف خواستهشده، جهتدهي ميکند.
هر سيستمي هدفي دارد و نظامهاي مختلف اجتماعي نيز اهدافي را براي خود ترسيم ميکنند تا قواعد زندگي خود را براي رسيدن به آن تنظيم کنند. نظام اجتماعي الهي و اسلامي نيز اهدافي دارد که همه قواعد و دستورات آن براي رسيدن به اين اهداف است. نظام اجتماعي ميتواند چندين هدف در طول هم داشته باشد، که دستيابي به همۀ آنها لازم است؛ اما برخي از اهداف مقدماتي و برخي نهايي هستند. از آيات قرآن کريم سه هدف مقدماتي، مياني و نهايي فهميده ميشود؛ اين اهداف به ترتيب عبارتند از ايجاد عدالت (حديد: 25)، استقرار توحيد عملي يا توحيد در عبادت (نحل: 36؛ ذاريات: 56) و رستگاري و سعادت (طباطبائي، 1390ق، ج 4، ص 419).
از يک منظر ميتوان گفت حوزههاي کلاني که در ادارۀ جامعه نقش اساسي دارند و قرآن کريم به آنها پرداخته است، عبارتند از: سياست خارجي، حقوق و قضا، اقتصاد و فرهنگ. اگر در حوزه سياست خارجي صحيح عمل نشود، قطعاً دشمنان اسلام و مسلمانان، جامعه اسلامي را دچار گسستگي ميکنند؛ که نتيجۀ آن، نابودي نظام اسلامي است. اگر قوانين در حوزه حقوق و قضا بهدرستي و براساس منابع الهي و اسلامي تدوين و اجرا نشود، عدالت که از اهداف اوليه جامعه است، از بين خواهد رفت و جامعه دچار فروپاشي خواهد شد. در حوزۀ اقتصاد نيز دو مؤلفۀ عدالت و احترام به مايملک مردم از اهميت بسياري برخوردار است. ميتوان گفت از نظر قرآن کريم، عدم تجاوز به داراييهاي مردم در قالبهاي مختلف آن، مانند خوردن اموال مردم (بقره: 188)، رشوه (بقره: 188؛ مائده: 42و62)، ربا (بقره: 276ـ275و278)، ادا نکردن حق پيمانه و ترازو (انعام: 152؛ اعراف: 85)، بخس اموال مردم (هود: 85؛ شعراء: 183)، راکد نگهداشتن مال و سرمايه (توبه: 34؛ همزه: 1ـ4)، کمفروشي (مطففين: 1ـ4)، مهمترين برنامه در حوزه اقتصادي است. بنابراين عدالت اقتصادي مهمترين مقوم جامعه براي رسيدن به آباداني اجتماعي از منظر قرآن کريم است.
3. فرهنگ
در هر دو تعريفي که از فرهنگ از مردمشناسان معروف غربي نقل شد، فرهنگ به معناي مطلق آداب و رسوم و شيوه زندگي درنظر گرفته شده است. بهنظر ميرسد اگر بخواهيم اين دو تعريف را براساس قرآن ارزيابي کنيم، گرچه ممکن است جامع باشند؛ اما مانع نيستند. آنچه از فرهنگ طبق معارف قرآني بهدست ميآيد اين است که اين مفهوم بر ارزشهاي والايي دلالت ميکند که مايه رشد و ترقي بُعد معرفتي و معنوي انسان است؛ لذا بر اين اساس، آداب و رسومي که در زندگي روزمره جوامع جريان دارد، از دايرۀ فرهنگ خارج است. هر اجتماعي با توجه به اقليم و محيطي که در آن زندگي ميکند و براساس عقل معاش خود، اين امور را تنظيم ميکند.
همانطورکه اشاره شد، ساخت نظام اجتماعي اهدافي دارد که هدف نهايي آن سعادت دنيوي و اخروي است. بنابراين سازوکار اين نظامسازي بايد تأمينکنندۀ اين هدف متعالي باشد؛ لذا فرهنگ نيز که يکي از سازوکارهاي نظامسازي است، بايد در راستاي رسيدن بههمين هدف باشد.
طبق توضيحاتي که بيان شد و تعاريفي که از فرهنگ نقل شد، ميتوان به اين نتيجه رسيد که فرهنگ عبارت است از: «عمل به مجموعه هنجارها و ارزشهاي والايي که سبب کمال و فلاح انسان ميشود».
از قرآن کريم چنين فهميده ميشود که نظر اسلام معطوف به معناي متعالي از فرهنگ است و اسلام و قرآن و سيرۀ معصومان، به فرهنگ والا و متعالي توجه داشته است.
مطلب مهم بعدي در اين زمينه اين است که قرآن کريم راه رسيدن به اين فلاح و رستگاري را «تزکيه» بيان ميکند: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى» (اعلي: 14)؛ «وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا، فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا، قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا» (شمس: 7ـ9). ريشۀ اين کلمه در اصل به معناي رشد حاصل از برکت خداي متعال است (راغب اصفهاني، 1412ق، ص 380). کسي که نفس خود را رشد بدهد و تربيت کند، رستگار است؛ بههمين جهت است که خداي متعال وظيفه پيامبر اكرم را تزکيه مردم بيان ميکند: «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ» (جمعه: 2)؛ او كسى است كه در ميان جمعيت درسنخوانده، رسولى از خودشان برانگيخت كه آياتش را بر آنها مىخواند و آنها را تزكيه مىكند و به آنان كتاب (قرآن) و حكمت مىآموزد؛ هرچند پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند.
دربارۀ رابطۀ تزکيه با تعليم و حکمت، آمده است: «تزکيه هدف است و تعليم وسيله؛ و هدف همواره بر وسيله مقدم است. پس تقدم تزکيه بر تعليم از باب تقدم علت غايي بر علت اعدادي است؛ زيرا هدف که علت غايي است همواره بر فعل که جزو علت امدادي و اعدادي است، مقدم است» (جوادي آملي، 1389، ج 7، ص 102). بنابراين وظيفۀ پيامبر اکرم تزکيه مردم براساس تعليم و حکمتآموزي است. اين وظيفه در آيه ديگر به اين شکل بيان شده است: «الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي كانَتْ عَلَيْهِم...» (اعراف: 157)؛ همانها كه از فرستاده (خدا)، پيامبر «امّى» پيروى مىكنند؛ پيامبرى كه صفاتش را در تورات و انجيلى كه نزدشان است، مىيابند؛ آنها را به معروف دستور مىدهد و از منكر بازميدارد؛ اشياء پاكيزه را براى آنها حلال مىشمرد، و ناپاكيها را تحريم مىكند؛ و بارهاى سنگين، و زنجيرهايى را كه بر آنها بود، (از دوش و گردنشان) برمىدارد. عبارت «وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي كانَتْ عَلَيْهِم»، به نوع ديگري اشاره به همان تزکيه است؛ چراکه تزکيه همان رشد و تربيت و برداشتن بارها و زنجيرهاي انسان است. ذکر جداگانه اين عبارت از عبارت «يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ» نشان ميدهد تزکيه و برداشتن بارها و موانع ترقي انسانها، امري بهمراتب فراتر از احکام حلال و حرام است؛ چراکه عمل به واجب و ترک حرام، خود به تزکيه نياز دارد.
تزکيه و اخلاق مهمترين راهبرد در قرآن کريم براي تربيت انسانها در اجتماع است و جايگاه ويژهاي در اسلام دارد و راه سعادت را به روي جامعه خواهد گشود. ميتوان گفت مهمترين وصف از پيامبر اکرم در قرآن کريم، بهعنوان کسي که تجسم کامل فرهنگ اسلامي است، همان خلق عظيم او است؛ «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيم» (قلم: 4). علامه طباطبائي در اينباره ميگويد: «گرچه اين آيه بهخوديخود حسن خلق او را مدح و تعظيم ميکند؛ اما با نگاه بخصوص سياق، آيه ناظر به اخلاق اجتماعي زيباي اوست؛ اخلاقي که متعلق به معاشرت با مردم است؛ مانند پايداري در راه حق، و صبر بر آزار مردم و ستم افراد بدخلق، عفو و چشمپوشي، گشادهدستي، رفق و مدارا، تواضع و موارد ديگر» (طباطبائي، 1390ق، ج 19، ص 369). همچنين پيامبر اکرم کساني را شبيهترين افراد به خود ذکر ميکند که در مکارم اخلاق از ديگران پيشي گرفتهاند: «قَالَ النَّبِيُّ أَلَا أُخْبِرُكُمْ بِأَشْبَهِكُمْ بِي قَالُوا بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَحْسَنُكُمْ خُلُقاً وَ أَلْيَنُكُمْ كَنَفاً وَ أَبَرُّكُمْ بِقَرَابَتِهِ وَ أَشَدُّكُمْ حُبّاً لِإِخْوَانِهِ فِي دِينِهِ وَ أَصْبَرُكُمْ عَلَى الْحَقِّ وَ أَكْظَمُكُمْ لِلْغَيْظِ وَ أَحْسَنُكُمْ عَفْواً وَ أَشَدُّكُمْ مِنْ نَفْسِهِ إِنْصَافاً فِي الرِّضَا وَ الْغَضَبِ» (کليني، 1407ق، ج 2، ص 240)؛ پيامبر فرمود: شبيهترين شما را به من، به شما خبر ندهم؟ گفتند چرا يا رسولالله؛ فرمود: نيكوخلقترين شما، و نرمجانبترين شما [يعنى كسى كه مردم از ناحيه او آزار نبينند] و نيكوكارترين شما نسبت به خويشانش، و دوستدارترين شما برادران دينياش را، و صابرترين شما بر حق، و خشمفروبرندهترين شما، و خوشگذشتترين شما، و انصافدهندهترين شما از خود درحال رضا و خشم. بيان ويژگيهاي اخلاقي از ميان معارف اسلامي در مورد کساني که شبيهترين مردم به پيامبر هستند ـ درحاليکه او در همۀ جنبههاي الهي، انسان کامل است ـ نشاندهندۀ جايگاه ويژۀ اخلاق در منظومۀ معارف اسلامي است.
بنابراين با توجه به آنچه گذشت ميتوان گفت آيات اخلاقي بيانکنندۀ رفتار فرهنگي در قرآن کريم است؛ و فرهنگ مردم در جامعۀ اسلامي براساس اين آيات شکل ميگيرد. جامعه فرهنگي از ديدگاه قرآن کريم جامعهاي است که در آن خصوصيات اخلاقي به ظهور رسيده است و همۀ رفتارهاي مردم از آن پيروي ميکند.
با توجه به آنچه گفته شد، اين نکته آشکار ميشود که براساس تعريف فرهنگ از منظر قرآن کريم، مؤلفههايي مانند هنر، علم، فناوري، رسانه و غيره، برخلاف آنچه از تعاريف مرسوم فرهنگ گفته ميشود، عناصر فرهنگ محسوب نميشوند؛ بلکه ابزار فرهنگسازي هستند. اين بدان معناست که هنر، تکنولوژي و مانند اينها، ابزار و وسايلي هستند که درراستاي فرهنگسازي که همان تعميم و تعميق فضايل اخلاقي است، استفاده ميشوند. اين ابزار تأثير شگرفي در روح و جان انسانها براي پذيرش هرچه بهتر و بيشتر معارف الهي دارند و راه را براي رسيدن به فلاح و رستگاري بسيار آسان ميکنند. در غير اين صورت، نهتنها حُسني ندارند و لغو هستند؛ بلکه سبب رواج رذايل ضدفرهنگي ميشوند؛ کمااينکه اين اتفاق در جوامع غيرالهي رخ داده و به ممالک اسلامي نيز رسيده است. بهعنوان مثال، شايد نتوان آيهاي در قرآن کريم دربارۀ هنر پيدا کرد؛ اما از همين هنر در اسلوب الفاظ قرآن براي بيان معارف عالي درجهت جذب هرچه بيشتر مردم استفاده شده است.
4. فضايل اخلاقي در قرآن کريم
بسياري از آيات قرآن کريم مربوط به تزکيه و فضايل اخلاقي است. بهطورکلي ميتوان اين فضايل را بهصورت زير دستهبندي کرد:
1ـ4. حسن خلق
حسن خلق در معناي عام خود، همۀ کردار، گفتار و صفات نيکو را شامل ميشود؛ اما بهمعناي خاص، عبارت است از فروتني و خوشرويي و خوشزباني. امام صادق در جواب يکي از يارانش که اندازه حسن خلق را سؤال کرده بود، فرمود: «تُلِينُ جَنَاحَكَ وَ تُطِيبُ كَلَامَكَ وَ تَلْقَى أَخَاكَ بِبِشْرٍ حَسَنٍ» (کليني، 1407ق، ج 2، ص 103). فروتني (شعراء: 215؛ مائده: 54)، خوشرويي (فصلت: 34) و خوشزباني (بقره: 83)، مورد تأکيد قرآن کريم است که مهمترين کاربرد آن در برابر پدر و مادر است (اسراء: 23).
2ـ4. سخاوت
يکي از مهمترين فضايل اخلاقي سخاوت است. سخاوت حد وسط ميان بخل و اسراف بوده و عبارت است از صرف کردن مال در مصرفي که واجب يا مستحسن باشد؛ اين مصرف واجب و يا مستحسن، اعم از اين است که واجب و يا مستحسن شرعي باشد يا در طريقۀ مروت و عرف و عادت، لازم يا مستحسن باشد (نراقي، 1390، ص 394). خداي متعال در شش موضع از قرآن کريم، مردم را به انفاق توصيه ميکند (بقره: 195 ،254،267؛ حديد: 7؛ منافقون: 10؛ تغابن: 16). صدقه به نيازمندان، قرض دادن (نساء: 114)، مهلت به معسر و قرضدار (بقره: 280)، جزو سخاوت محسوب ميشوند.
3ـ4. عفو و بخشش
بخشيدن مردم و فرو بردن خشم که از مصاديق آن است، از ديگر فضايل اخلاقي است (آلعمران: 134). همچنين مدارا با مردم ازجمله اين فضيلت اخلاقي محسوب ميشود. امام رضا عبارت «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ» (اعراف: 199) را به مدارا با مردم تفسير کردهاند: «وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِيِّهِ فَمُدَارَاةُ النَّاسِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَ نَبِيَّهُ بِمُدَارَاةِ النَّاسِ فَقَالَ "خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ"» (و اما سنت پيامبرش مداراکردن با مردم است که خداي عزوجل پيغمبرش را به مدارا با مردم دستور داده و فرمود: «عفو و چشمپوشي را شيوۀ خود کن، به نيکي فرمان ده») (کليني، 1407ق، ج 2، ص 241).
4ـ4. تواضع
در قرآن کريم واژۀ تواضع بهکار نرفته است؛ اما واژگان و تعابير ديگري وجود دارد که تقريباً همين معنا را ميرساند؛ مانند خشوع (مؤمنون: 2)، خشيت (فاطر: 28)، اِخبات (هود: 23)، ذلت (مائده: 54)، خفض جناح (شعراء: 215) (حدادعادل، 1383، ج 8، ص 359). منظور از تواضع در اين قسمت، تواضع در برابر خداي متعال و خشوع و خضوع در برابر عظمت کبريايي اوست.
5ـ4. شکر
شکر کردن خداي متعال بهخاطر نعمتهايي که به انسان داده، هم در گفتار با ذکر «الحمدلله رب العالمين» جلوه ميکند و هم در عمل با استفاده آنها در راه صحيح و دوري از معصيت در بهرهگيري از اين نعمتها (بقره: 152و172؛ نساء: 147؛ ابراهيم: 7؛ لقمان: 12؛ انسان: 3).
6ـ4. عفت
معمولاً عفت در سه چيز مصداق پيدا ميکند: زبان، شکم و فرج. عفتِ زبان در دروغ نگفتن و راستگويي، غيبت نکردن (حجرات: 12)، تمسخر نکردن و استفاده نکردن از القاب زشت (حجرات: 11) و پايين آوردن صداست (لقمان: 19).
عفت در خوردن (اعراف: 31) به معناي اين است که انسان به اندازه نياز بخورد و بياشامد؛ چراکه زياد خوردن سبب بسياري از بيماريهاي جسمي و دور شدن از فضائل معنوي است.
يکي از مهمترين عوامل ثبات در اجتماع، عفت فرج (نور: 30؛ مؤمنون: 5؛ معارج: 29؛ اسراء: 32) است که حفظ حجاب (نور: 31) از الزامات آن است. بههمين جهت، خداي متعال مردم را امر کرده که بيهمسران را به ازدواج هم درآورند (نور: 32) و هرکس زمينۀ ازدواج برايش فراهم نيست، استعفاف کند (نور: 33).
7ـ4. زهد
برخي گمان ميکنند زهد بهمعناي استفاده نکردن از مواهب دنيايي است. توجه به کليت آيات و روايات نشان ميدهد اين برداشت از زهد، نادرست است. زهد يعني بهرهمندي از نعمتهاي الهي بهقدر نياز و درعينحال وابسته و دلبسته نبودن به دنيا. اين باعث ميشود انسان به آنچه براي زندگي دنيوي نياز دارد، قناعت کند و براي بهدست آوردن بيشتر از آن، حرص نزند. لذا از امام صادق نقل شده که فرمود: «لَيْسَ الزُّهْدُ فِي الدُّنْيَا بِإِضَاعَةِ الْمَالِ وَ لَا تَحْرِيمِ الْحَلَال بَلِ الزُّهْدُ فِي الدُّنْيَا أَنْ لَا تَكُونَ بِمَا فِي يَدِكَ أَوْثَقَ مِنْكَ بِمَا عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل» (کليني، 1407ق، ج 5، ص 70)؛ زهد در دنيا به از دست دادن مال و حرام کردن حلال نيست؛ بلکه زهد به اين است که به آنچه داري، از آنچه نزد خداست، مطمئنتر نباشي.
از منظر اسلامي، دنيا محل گذري است براي رسيدن به جهان آخرت که جهاني است ابدي و جاودان؛ بنابراين تأکيد دين همواره بر اين بوده که از اين محل گذر بايد بهقدر نياز استمتاع کرد و نبايد در آن متوقف شد و انسان همواره بايد خود را براي آخرت که مقصد نهايي اوست آماده و مهيا کند و اين است فلسفۀ زهد. آيات بسياري بر اين نکته تأکيد ميکند که دنيا محل گذر است و انسان بايد خود را براي آخرت آماده کند؛ بهعنوان نمونه ميتوان اين به این آيات اشاره کرد: (شوري: 36؛ محمد: 36؛ حديد: 20ـ21؛ يونس: 58؛ رعد: 26؛ نحل: 96).
اين فضايل اخلاقي بيانشده در قرآن کريم، اصول رفتار فرهنگي را در زندگي فردي و اجتماعي تشکيل ميدهد. هر کنشي که انسان در زندگي فردي و اجتماعي خود انجام ميدهد، يا موافق اين فضايل اخلاقي است؛ که در اين صورت رفتار فرهنگي محسوب ميشود؛ و یا اگر رفتار انسان براساس فضيلتي از فضايل اخلاقي نباشد، رفتاري غيرفرهنگي تلقی میشود.
بهطورکلي ميتوان گفت در قرآن کريم همۀ فضايل اخلاقي که سبب رشد و تعالي انسان ميگردد در دو کلمۀ «احسان» و «تقوا» خلاصه شده است؛ احسان به معناي انجام حسنات و تقوا به معناي پرهيز و خودنگهداري از قبائح است. بههمين جهت است که خداي متعال، قرآن را مايۀ هدايت «متقين» و «محسنين» دانسته است: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقين» (بقره: 2)؛ «تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكيم، هُدىً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنين» (لقمان: 2و3). در نهايت خداي متعال در الفاظي يکسان، متخلقان به اين دو ويژگي را رستگاران واقعي معرفي ميکند: «أُولئِكَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون» (بقره: 5؛ لقمان: 5).
همچنين اگر آياتي که تزکيه را سبب فلاح ذکر ميکند در کنار آيات فوق ـ که متقين و محسنين را مفلح قلمداد ميکند ـ قرار داده شود، اين نتيجه حاصل خواهد شد که تزکيه و فضايل اخلاقي متناظر با تقوا و احسان است. بنابراين تقوا و احسان دو ويژگي مهم همراه هم هستند که به همۀ ابعاد زندگي در نظام اجتماعي گره خوردهاند و نميتوان اين دو را از رفتار فردي و مراودات اجتماعي منفک کرد. طبعاً کساني که ميخواهند در دنيا و آخرت رستگار شوند، بايد به آن دو ملتزم باشند.
5. جايگاه فرهنگ در نظام اجتماعي
در هر نظام اجتماعي، با توجه به مباني و اهداف آن، يک حوزه از جايگاه مهمتري برخوردار است و پايه و اساس حوزههاي ديگر محسوب ميشود. جامعهشناسان مختلف با توجه به برداشت خود از زندگي و اهداف آن، مؤلفهاي را مرکز ثقل نظام اجتماعي ميدانند. مثلاً براساس ديدگاه مارکسيسم، اقتصاد اشتراکي مهمترين بخشي است که جامعه براساس آن شکل ميگيرد؛ يا در غرب، دموکراسي، آزادي و منفعت شخصي از عناصر اصلي ليبراليسم محسوب ميشود. البته براساس ديد الهي، اين برداشتها از نظام اجتماعي مطابق حقيقت نيست؛ لذا انسان را به سعادت نميرساند. با توجه به آنچه در اين تحقيق گفته شد، مهمترين حوزه ازنظر اسلام و قرآن کريم، حوزۀ فرهنگ، با تعريف قرآني آن است. فرهنگ از منظر قرآن، تزکيه و متخلق شدن به اخلاق نيکوست. بافرهنگترين جوامع، جامعهاي است که در آن مکارم اخلاق بر حوزههاي مختلف اجتماعي سايه افکنده و آنها را راهبري ميکند.
شکلگيري نظام در اجتماع، مبتني بر قوانيني است که مردم موظف به عمل به آن هستند و اگر اين قوانين در ساحتهاي مختلف اجتماعي بهدرستي تدوين و اجرا نشود، طبعاً جامعه بهسمت هرجومرج و در نهايت نابودي حرکت خواهد کرد؛ لذا «قوانين همان مواد و قضاياي فکرياي هستند که اعمال مردم در جامعه بهطورکلي يا حداکثري، بر آن منطبق ميشوند و نتيجه آن، سعادت مردم است» (طباطبائي، 1390ق، ج 10، ص 261). التزام به قوانيني که براساس فطرت بشر و حقيقت وجودي هستي است، فقط زماني فراگير خواهد شد که پشتوانه محکمي از فرهنگِ اخلاقمحور داشته باشد. در غير اين صورت هيچ چيز ديگري نميتواند ضمانت اجرايي کامل را براي قانون فراهم کند. در اين زمينه گفته شده: «هيچ قانوني در اجتماع به نتيجه نميرسد، مگر با ايماني که اخلاق کريمه آن را حفظ کند» (همان، ج 11، ص 155). بر همين اساس، توصيهها و دستورات قرآن کريم در همۀ حوزههاي اجتماعي براي ساخت جامعۀ مطلوب، منوط به رعايت اخلاق و تزکيهاي است که از سوي خود قرآن کريم و پيامبر اكرم تعليم داده شده است.
از سوي ديگر، فراگيرشدن اين معارف در ميان جامعه، نياز به آموزش دارد. يعني اين معارف بايد با آموزش صحيح، در دل مردم رسوخ پيدا کند تا بتوانند آن را در زندگي خود بهکار ببندند. لذا مهمترين اصل در نظامسازي از منظر قرآن کريم، تعليم معارفي است که منجر به تزکيه شود. تعليم و بهتبع آن تزکيه، نياز به راهنما و معلمي دارد که براساس برنامهاي مدون، مردم را هدايت کند. بههمين جهت لازم است حکومتي براساس معيارهاي الهي، اين وظيفه را بهعهده بگيرد؛ همچنانکه خداي متعال پيامبر اکرم را مزکّي و معلم مردم براساس قرآن معرفي ميکند. در اين ميان تربيت عدهاي بهعنوان خواص جامعه، که الگوي مردم باشند و آنها را راهنمايي و راهبري کنند، بسيار مهم و ضروري است؛ چه اينکه قرآن کريم به اين مسئله اشاره ميکند و ميفرمايد: «وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُون» (توبه: 122)؛ شايسته نيست مؤمنان همگى (بهسوى ميدان جهاد) كوچ كنند؛ چرا از هر گروهى از آنان، طايفهاى كوچ نمىكند تا در دين (و معارف و احكام اسلام) آگاهى يابند و به هنگام بازگشت بهسوى قوم خود، آنها را بيم دهند؟! شايد (از مخالفت کردن با فرمان پروردگار) بترسند.
آنچه گفته شد اهميت نظام تعلیم و تربیت را در جامعۀ ما خاطرنشان ميکند. بنابراين محتواي آموزشي و شيوۀ اجراي آن بايد بهگونهاي باشد که اهداف نظام اسلامي را تأمين کند. اين نظام بايد در وهلۀ اول با شيوهها و اسلوبهاي مختلف براي ردههاي سني و اصناف گوناگون جامعه، اصول دين که همان توحيد و معاد است را تعليم دهد و براساس آن به تعليم اخلاق اسلامي بپردازد. در همين راستا نقش مهم ابزارهاي فرهنگسازي که همان هنر، رسانه، علم و... است، کاملاً آشکار ميشود.
6. ضمانت و پشتوانة فرهنگ مبتني بر اخلاق
اينکه مردم در جنبههاي مختلف زندگي اجتماعي چگونه عمل کنند، کاملاً بر اين اساس استوار است که به چه چيزي اعتقاد قلبي داشته باشند و نفع خود را در چه چيزي ببينند. اگر مردم حقيقتاً اعتقاد داشته باشند که هيچ چيزي جز خدا در وجود موجودات مؤثر نيست و اوست که مدبر و راهبر هستي است، از حق خود تجاوز نميکنند؛ بنابراين جامعه به ثبات خواهد رسيد.
توحيد بهعنوان اصليترين معرفت الهي و اسلامي، مهمترين نقش را در نظامسازي دارد. آنچه جامعه اسلامي را از بقيه جوامع متمايز ميکند اعتقاد به توحيد و عمل مطابق آن است. پيشتر گفته شد که يکي از اهداف نظامسازي، توحيد عملي است؛ يعني اينکه رفتار مردم در جامعه الهي بايد براساس خدامحوري باشد. پيادهسازي اين مسئله، نياز به شناخت خدا و صفات او و يقين پيداکردن نسبت به آن است؛ يعني همان معرفت توحيدي. اگر جامعه بهدرستي اين معرفت را پيدا کند و در عرصههاي مختلف زندگياش بهکاربندد، زندگي دنيوي آباد خواهد شد و امور اجتماع در مسير صحيح خود قرار خواهد گرفت. بههمين جهت است که گفته شده: «هرگونه روابط انساني در حيات اجتماعي از قبيل روابط فرهنگي و تربيتي، مشارکت تجاري و اقتصادي، قراردادهاي سياسي و نظامي، برمبناي همين اصل [توحيد] تنظيم شدهاند. درحقيقت اين دسته از مسائل در زندگي اجتماعي، اموري نازل از مقام توحيد است و مراتب صاعد آنها همان مقام عالي توحيد است؛ پس توحيد، جامع همه تعاليم الهي است» (جوادي آملي، 1387، ص 189).
گفته شد فرهنگ که از نظر قرآن کريم همان تزکيه و تخلق به فضايل اخلاقي است، پايه و اساس حوزههاي ديگر نظام اجتماعي است. همه، جوامع اخلاق را مدح ميکنند و به آن اعتقاد دارند؛ اما آنچه باعث اختلاف در برداشت از اخلاق ميشود اين است که اين اخلاق بر چه اساسي استوار است و معيار و ميزان فعل اخلاقي چيست. بههمين دليل بايد گفت اگر فرهنگ و اخلاق براساس توحيد پايهگذاري نشود، به بيراهه ميرود و درست به آن عمل نميشود؛ حتي درست شناخته نميشود و چهبسا ممکن است به ضداخلاق تبديل شود. در اين صورت، کار بهجايي ميرسد که افراد جامعه ممکن است يک ضدارزش را ارزش تلقيکرده و گمان کنند که کار خوب انجام ميدهند: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالاً، الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً» (کهف: 103ـ104)؛ بگو: آيا به شما خبر دهيم كه زيانكارترين (مردم) در كارها، چه كسانى هستند؟ آنها كه تلاشهايشان در زندگى دنيا گم (و نابود) شده؛ با اينحال، مىپندارند كار نيك انجام مىدهند.
اشتباه از اينجا نشئت ميگيرد که فکر و عقل انسان، پايه درستي ندارد و عقيدهاش براساس حقيقت نيست. اين همان نکتهاي است که خداي متعال قبل از دو آيه اخير، به آن اشاره ميکند: «أَ فَحَسِبَ الَّذينَ كَفَرُوا أَنْ يَتَّخِذُوا عِبادي مِنْ دُوني أَوْلِياءَ إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرينَ نُزُلاً» (کهف: 102)؛ آيا كافران پنداشتند مىتوانند بندگانم را به جاى من اولياى خود انتخاب كنند؟! ما جهنم را براى پذيرايى كافران آماده كردهايم.
هيچ قانوني در اجتماع به نتيجه نميرسد مگر با ايماني که اخلاق کريمه آن را حفظ کند و اخلاق کريمه کامل نميشود، مگر با توحيد؛ بنابراين توحيد همان اصلي است که درخت سعادت انسان بر آن رشد ميکند و شاخههاي آن اخلاق کريمه است که ثمرات زيباي آن در جامعه نمود پيدا ميکند. قوانين و سنن اجتماعى هرقدر هم عادلانه تنظيم شده باشد و هرقدر قوانين جزائياش سختتر تعيين شده باشد؛ آنطوركه شايسته است در جامعه اجرا نمىشود و جلوي خلاف را نگرفته، راه تخلف را نمىبندد؛ مگر آنكه در افراد آن جامعه فضائل اخلاقى حكومت كند و مردم به ملكات فاضله انسانى از قبيل ملكۀ پيروى حق و احترام انسانيت و عدالت و كرامت و حياء و اشاعۀ رحمت و امثال آن پايبند باشند (طباطبائي، 1390ق، ج 11، ص 155ـ158).
نتيجهگيري
فرهنگ، مشترک لفظي است؛ بههمين جهت تعاريف زيادي از آن شده و هر انديشمندي آن را از زاويۀ ديد متفاوتي شرح داده است. در قرآن کريم کلمه فرهنگ يا «ثقافة» وجود ندارد؛ لذا بايد در ابتدا مفهوم صحيح فرهنگ و آنچه از اين حوزه انتظار ميرود استخراج، سپس با جستوجو در قرآن، ديدگاه آن را در اين زمينه کشف کرد. بنابراين با بررسي نشانههاي موجود در آيات قرآن و روح حاکم بر آن، ميتوان گفت تزکيه و فضايل اخلاقي، مفهوم فرهنگ را در قرآن تشکيل ميدهد.
همچنين با تدبر و بررسي آيات قرآن کريم، اين نکته حاصل ميشود که فرهنگ مهمترين حوزه در ميان حوزههاي نظام اجتماعي براساس قرآن کريم است و نقش تعيينکنندهاي در حوزههاي ديگر دارد. سياست، اقتصاد و حقوق و قضا از منظر قرآني بايد براساس فرهنگ شکل بگيرد؛ به عبارت ديگر شالوده و پايۀ تمام حوزههاي نظامسازي، فرهنگ است.
اين دو نتيجه از سه مقدمه حاصل ميشود:
1. قرآن کريم راه دستيابي به فلاح و رستگاري را تزکيه بيان ميکند؛
2. قرآن کريم وظيفۀ پيامبر اكرم را تزکيه مردم ذکر ميکند؛
3. تقوا و احسان که جامع همۀ فضايل اخلاقي است، در همۀ ابعاد زندگي فردي و اجتماعي ـ چه سياسي، چه اقتصادي و چه حقوقي و... ـ تأثير مستقيم دارد.
در اين ميان تعليم و آموزش بهعنوان يکي از مهمترين نيازهاي انسان، مقدمه و راه رسيدن به اين فرهنگ متعالي قرآني است. آنچه در وهلۀ اول بايد مورد توجه تعليم باشد، علومي است که انسان بهوسيلۀ آنها، خود و خداي خود را هرچه بهتر بشناسد؛ چراکه همين تعليم است که مقدمۀ تزکيه و مبناي رفتار او در زمينههاي مختلف اجتماعي ميشود. اين تزکيه و اخلاق بايد براساس معرفتي شکل بگيرد تا به بيراهه نرود و به ضد خود تبديل نشود. چنانکه گذشت، اين معرفت تنها توحيد است که ميتواند پشتوانه و کاملکننده اخلاق باشد؛ چراکه توحيد مانند درختي است که همۀ نيکيها شاخ و برگ و متفرع آن هستند (ابراهيم: 24و25).
- اراکي، محسن، 1392، فقه نظام سياسي اسلام (جهانبيني سياسي)، ويرايش دوم، قم، مجتمع الفکر الاسلامي.
- پارسانيان، محمد و منصور پهلوان، 1397، «زواياي اثرگذاري فرهنگ قرآن بر اقتصاد»، مطالعات اقتصاد اسلامي، ش 2، ص 153ـ178.
- پورسيدآقايي، سيدمسعود، 1389، دين و نظامسازي (در نگاه استاد علي صفائي حائري)، قم، ليلةالقدر.
- جعفري، محمدتقي، 1379، فرهنگ پيرو فرهنگ پيشرو، تهران، مؤسسة تدوين و نشر آثار علامه جعفري.
- جوادي آملي، عبدالله، 1387، جامعه در قرآن (تفسير موضوعي قرآن کريم)، تنظيم مصطفي خليلي، قم، اسراء.
- ـــــ ، 1389، تفسير تسنيم، قم، اسراء.
- چرچمن، چارلز وست، 1375، نظريه سيستمها، ترجمة رشيد اصلاني، چ سوم، تهران، مرکز آموزش مديريت دولتي.
- حدادعادل، غلامعلي، 1383، دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنياد دائرةالمعارف اسلامي.
- خسروپناه، عبدالحسين، 1382، انتظارات بشر از دين، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
- ـــــ ، 1393، جريانشناسي ضدفرهنگها، چ هشتم، قم، مؤسسة فرهنگي حکمت نوين اسلامي.
- راد، فيروز، 1382، جامعهشناسي توسعه فرهنگي، تهران، چاپخش.
- راغب اصفهاني، حسينبن محمد، 1412ق، مفردات الفاظ القرآن، بيروت، دارالقلم.
- صدر، سيدموسي، 1387، «قرآن و شيوه اصلاح فرهنگ»، پژوهشهاي قرآني، ش 54و55، ص 26ـ55.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1390ق، الميزان في تفسير القرآن، چ دوم، بيروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.
- کليني، محمدبن يعقوب، 1407ق، الکافي، تحقيق علياکبر غفاري و محمد آخوندي، چ چهارم، تهران، دار الکتب الاسلاميه.
- کوزر، لوئيس و برنارد روزنبرگ، 1378، نظريههاي بنيادي جامعهشناختي، ترجمة فرهنگ ارشاد، تهران، نشر ني.
- مالينوفسکي، برونيسلاو، 1379، نظريهاي علمي درباره فرهنگ، ترجمة عبدالحميد زرينقلم، تهران، گام نو.
- مصباح يزدي، محمدتقي، 1379، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، چ چهارم، تهران، بينالملل.
- معين، محمد، 1378، فرهنگ فارسي (متوسط)، چ سيزدهم، تهران، اميرکبير.
- ملکزاده، محمدحسين، 1394، نظامسازي فقهي، در: vasael.ir
- ميري، محسن، 1392، «منابع فرهنگ متعالي از منظر قرآن کريم»، سراج منير، دوره چهارم، ش 12، ص 35ـ68.
- نراقي، ملااحمد، 1390، معراج السعادة، تهران، دهقان.
- واسطي، عبدالحميد، 1391، نگرش سيستمي به دين، چ سوم، مشهد، مؤسسة مطالعات راهبردي علوم و معارف اسلام.
- هادوي تهراني، مهدي، 1383، مکتب و نظام اقتصادي اسلام، چ دوم، قم، مؤسسه فرهنگي خانه خرد.
- Tylor, Edward B, 2003, Primitive Culture, Fourth edition, London, Cornell University.



