چگونگی حفظ شریعت توسط امیرمؤمنان علی(ع) در دوره خلیفۀ اول
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
براساس سنت اسلامي، پيامبر اكرم آخرين و خاتم پيامبراناند و دين اسلام نيز آخرين ديني است که از سوي خداوند بر انسانها نازل شده است. دين اسلام هميشگي و براي همه زمانها؛ همگاني و براي همه انسانهاست. ازاينرو بايد بعد از پيامبر، سازوکاري براي حفظ دين وجود داشته باشد و در غير اين صورت دين از ميان رخت برميبندد. براي اين منظور پيامبر اكرم به امر خداوند، جانشيناني براي خود انتخاب فرمودند که هم امور اجتماعي و فردي مردم را رهبري کرده و هم دين و شريعت اسلامي را حفظ کنند. سيره و روش پيامبر اكرم نشان ميدهد که ايشان علاوه بر وظايفي، همچون هدايت مردم، ابلاغ دين و حفظ آن، امور سياسي و اجتماعي مردم را نيز رهبري ميکردند؛ لذا تمام وظايف پيامبر اسلام غير از شأن پيامآوري ايشان، براي جانشين او نيز خواهد بود. لکن بعد از رحلت پيامبر اكرم، با اختلافاتي که در ميان امت اسلامي به وجود آمد، افراد ديگري غير از کساني که پيامبر براي جانشيني خود انتخاب کرده بودند، بر اريکه قدرت تکيه زدند و جانشينان واقعي پيامبر را از حق خود بازداشتند. با توجه به تاريخ زندگي ائمه، اين مسئله مطرح است که چگونه آنها توانستند دين را حفظ کنند؟ اهميت اين مسئله ازآنروست که از ديدگاه تشيع هيچکس غير از امام، شايستگي حفظ دين را ندارد و از اين طريق آنها ضرورت وجود امام را اثبات ميکنند (شريف مرتضى، 1410ق ـ الف، ج 1، ص 179ـ181؛ فاضل مقداد، 1405ق، ص 332ـ335؛ بحرانى، 1406ق، ص 178ـ179؛ شريف مرتضى، 1410ق ـ ب، ج 2، ص 256ـ257). منشأ اين مسئله آن است که بهنظر ميرسد امام در صورتي ميتواند دين را حفظ کند و يا دستکم بهطور کامل حفظ کند که حکومت در دست او باشد؛ زيرا دين علاوه بر احکام فردي، داراي احکام اجتماعي زيادي است که اجرا و حفظ آنها بدون حکومت، امري مشکل خواهد بود. در نوشتار حاضر، مسئلۀ اصلي آن است که اميرمؤمنان علي در محدوده خلافت خليفۀ اول چه اقداماتي براي حفظ دين و شريعت انجام دادند؛ و اين اقدامات حضرت چگونه در حفظ شريعت مؤثر بودند؟ گرچه اقدامات حضرت علي بهصورت کلي در عصر خلفا مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است؛ لکن به اين مسئله با جزئياتي که در اين نوشتار خواهد آمد، و بهويژه به اقدامات ايشان در دوره خلافت خليفۀ اول توجه نشده است. در خلال منابع روايي و تاريخي ميتوان برخي از اقدامات حضرت را نشان داد که در حفظ شريعت مؤثر بوده است؛ لکن در اين منابع فقط به برخي از اقدامات اشاره شده و وارد مباحث تفصيلي و کيفيت تأثير آن اقدامات در حفظ شريعت نشدهاند. از جمله منابعي که ميتوان به آن اشاره کرد، کتاب الإحتجاج على أهل اللجاج (طبرسي، 1403ق) است. در اين کتاب برخي احتجاجاتي را که اميرمؤمنان علي با مخالفان داشتهاند، آورده است؛ ولي هدف کتاب بهصورت کلي، بيان اقدامات حضرت نيست. اثر ديگري که کوشيده اقدامات سياسي حضرت را بهجهت حفظ اتحاد در دورۀ خلفا جمعآوري کند، کتاب امام علي و همگرايي اسلامي در عصر خلفا (احمدپور، 1386) است. در اين کتاب به برخي اقدامات سياسي حضرت در حفظ وحدت در دورۀ خليفۀ اول اشاره شده؛ لکن محور کتاب حفظ شريعت نيست، گرچه اشاراتي هم به آن در خلال مباحث وجود دارد. بنابراين به مسئلۀ نوشتار حاضر بهصورت کلي در منابع مذکور و ديگر منابع مشابه پرداخته نشده و صرفاً اشاراتي به اقدامات حضرت شده است. از سوي ديگر، کيفيت تأثير اقدامات حضرت در حفظ شريعت در آثار مذکور نشان داده نشده است. نوآوري اين مقاله از اين جهت است که به مسئلۀ پيشين بهصورت تفصيلي که در منابع ديگر پرداخته نشده، توجه دارد و بههمين سبب، هم اقدامات حضرت را براي حفظ شريعت احصاء خواهيم کرد و هم کيفيت تأثير آنها در حفظ دين را برخواهيم شمرد.
در اين مقاله بعد از ذکر مقدمات، به اقدامات حضرت در قالب اقدامات سياسي و اقدامات علمي خواهيم پرداخت و نشان خواهيم داد که ايشان هم با اقدامات سياسي خود، همچون اثبات شايستگي براي حکومت، پاسخ به مخالفان و... درصدد حفظ دين بودند و هم با اقدامات علمي، همچون جمعآوري و تفسير قرآن، پاسخگويي به مسائل و رويدادهاي نوظهور و حضور فعال در محاکم قضايي این وظیفه را انجام میدادند. ايشان از طريق اين اقدامات، علاوه بر جلوگيري از انحرافات، مرجعيت ديني خود را نیز به مردم اثبات ميکردند تا آنها بتوانند در پيشامدها به ايشان مراجعه کنند و با دين حقيقي آشنا شوند. مجموعۀ اين اقدامات باعث شد تا دين که ميراث پيامبر گرامي اسلام بود حفظ شده و نسلهاي ديگر نيز از آن محروم نباشند.
1. اميرمؤمنان علي و حفظ دين
پيامبر اكرم حضرت علي را به جانشيني خود انتخاب کرد و در مواقع مختلفي اين امر را به مردم اعلام فرمود. بدون ترديد جانشيني امام علي زماني تحقق خواهد يافت که آن حضرت تمام شئون و وظايفي را که پيامبر داشتهاند، بهعهده بگيرند. يکي از وظايف مهم پيامبر اسلام حفظ شريعت بوده و بدين سبب، اميرمؤمنان نيز بايد سنگيني اين امر را به دوش بکشد. لکن زماني که حکومت توسط ديگران غصب شد، آيا حضرت از انجام وظايف خود دست کشيدند يا اينکه شيوه ديگري را براي انجام وظايف خود برگزيدند؟ آنچه ما درصدد بيان آن هستيم اين است که بعد از غصب حکومت، آيا حضرت باز هم در پي حفظ دين بود يا خير؟
پيش از ورود به بحث اصلي، شايسته است در اينجا به فرمايشات اميرمؤمنان علي مراجعه کرده و ببينيم آيا خود ایشان در فرمايشات خود به حفظ دين بهعنوان وظيفه و شأني براي خود اشاره کردهاند يا خير؟
با اندک تتبعي در بيانات امام روشن ميشود که حضرت همواره دغدغه حفظ دين و شريعت را داشته است. امام علي در موارد مختلفي اين مطلب را براي ديگران بازگو ميکنند، که به برخي از آنان اشاره ميکنيم:
1. حضرت در دورۀ خليفۀ اول و در جريان غائله ارتداد که عدهاي از دين برگشتند، ميفرمايند: من بعد از بيعت مردم با ابوبکر دست خود را از حکومت بازکشيدم؛ لکن هنگامي که ديدم عدهاي از دين برگشته و درصدد ضربه زدن به دين هستند، به ياري آن شتافتم: «حَتَّى رَأَيْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَامِ يَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دَيْنِ مُحَمَّدٍ فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِيهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً تَكُونُ الْمُصِيبَةُ بِهِ عَلَيَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلَايَتِكُمُ» (نهجالبلاغه، 1414ق، ص 451). نکتهاي که حضرت بر آن تأکيد دارد، اين است که حفظ دين براي ايشان از حکومت بر مردم مهمتر و ارزشمندتر است.
2. بعد از سقيفه وقتي يکي از محبان حضرت شعري در شايستگي ايشان براي حکومت سرود، حضرت ضمن منع او از اين اقدامات تحريکآميز و تفرقهافکن فرمودند: «سلامة الدين أحبّ الينا من غيره» (يعقوبى، 1371، ج 1، ص 523؛ ابن ابيالحديد، 1404ق، ج 6، ص 21).
3. حضرت در يک خطبه هدف خود از اصرار بر بازستاندن حکومت را اصلاح اجتماعي و حفظ دين بيان ميفرمايند: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَيْءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِك» (نهجالبلاغه، 1414ق، ص 188). از اين فرمايش حضرت روشن ميشود که اساساً حکومت و رياست دنيا براي حضرت بالاصاله اهميتي ندارد و آنچه از ديدگاه حضرت ارزشمند است حفظ و احياي دين و اصلاح اجتماعي است.
4. حضرت در جاي ديگري علت سکوتش را ترس از اختلاف و از بين رفتن دين ميدانند و ميفرمايند: «وَ ايْمُ اللَّهِ لَوْ لَا مَخَافَةُ الْفُرْقَةِ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ، وَ أَنْ يَعُودَ الْكُفْرُ، وَ يَبُورَ الدِّينُ، لَكُنَّا عَلَى غَيْرِ مَا كُنَّا لَهُمْ عَلَيْه» (مجلسي، 1403ق، ج29، ص634؛ هاشمي خوئي، 1400ق، ج3، ص314).
از بيانات فوق مشخص ميشود که حضرت اهتمام زيادي به حفظ دين داشتهاند و آن را سرلوحه امور خود قرار دادهاند؛ بهگونهايکه تلاشهاي ديگر حضرت، همچون تلاش ايشان براي دستيابي به حکومت نيز در همين چارچوب قابل تفسير است. لکن آنچه مهم است چگونگي حفظ شريعت است که در ادامه به آن خواهيم پرداخت.
2. اقدامات حضرت براي حفظ دين
اميرمؤمنان علي اقدامات متعدد و زيادي را براي حفظ دين انجام دادهاند، که ميتوان آنها را به دو دسته تقسيم کرد: دستهاي از اقدامات حضرت، اقدامات سياسي است که عمدۀ آنها پيش از شهادت حضرت فاطمه صورت گرفته است. مراد از اقدامات سياسي هرگونه اقدامي از سوي حضرت در مخالفت و يا در کمک به حکومت است. دسته ديگر از اقدامات حضرت را ميتوان اقدامات علمي ناميد و مراد از آن، مجموعه اقداماتي است که حضرت توسط آنها به آموزش احکام ديني در قالب پاسخ به مسائل علمي يا معضلات عملي برآمدند. در ادامه به هريک از اقدامات سياسي و علمي حضرت که در جهت حفظ دين بود، اشاره ميشود.
3. اقدامات سياسي و حفظ دين
اميرمؤمنان علي بعد از جريان سقيفه و بيعت مردم با ابوبکر، پيوسته مخالفت خود را با خلافت ابوبکر اعلام کردند و درصدد روشنگري برآمدند تا بتوانند مانع انحراف در دين و سنت رسولالله شوند. حضرت در اين مدت با بيعت نکردن با ابوبکر در مراحل مختلفي اعتراض خويش را بهگوش مردم و خليفه رساند. گرچه ظاهراً حضرت در پي آن است که حکومت را که حق اوست از ابوبکر بازستاند؛ لکن واضح است که هدف نهايي حضرت هدايت مردم و حفظ دين است؛ يعني حضرت درصدد است تا به وظايف خود در برابر مردم و دين عمل کند، هرچند در حکومت جايي ندارند. حضرت نيز بر اين امر در بيانات خود تأکيد فرمودهاند: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَيْءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِك» (نهجالبلاغه، 1414ق، ص 188). در ادامه به برخي از اقدامات سياسي امام اشاره ميشود:
1ـ3. شناساندن خود و اثبات شايستگي براي امامت و خلافت
حضرت در موقعيتهاي مختلف براي اثبات حقانيت و شايستگي خود براي حکومت، به معرفي و بيان صفات خود ميپردازند. ايشان در مقابل افرادي که در سقيفه جمع شده و با ابوبکر بيعت کردند، به بحث و مقابله برميخيزد و در موارد مختلفي از ويژگيهاي خود و شايستگياش براي خلافت سخن ميگويد. حضرت از نزديکياش به پيامبر و وصي و وزير بودن و مخزن علم بودنش سخن بهميان ميآورد و ميفرمايد: من عارفترين اشخاص به کتاب و سنت و فقه در دين هستم و همچنين صفات ديگري را نيز براي خود برميشمارد: «ِأَنَا أَوْلَى بِرَسُولِ اللَّهِ حَيّاً وَ مَيِّتاً وَ أَنَا وَصِيُّهُ وَ وَزِيرُهُ وَ مُسْتَوْدَعُ سِرِّهِ وَ عِلْمِهِ وَ أَنَا الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ صَدَّقَهُ وَ أَحْسَنُكُمْ بَلَاءً فِي جِهَادِ الْمُشْرِكِينَ وَ أَعْرَفُكُمْ بِالْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ أَفْقَهُكُمْ فِي الدِّينِ وَ أَعْلَمُكُمْ بِعَوَاقِبِ الْأُمُورِ وَ أَذْرَبُكُمْ لِسَاناً وَ أَثْبَتُكُمْ جِنَان» (مجلسي، 1404ق، ج 26، ص 341؛ همو، 1403ق، ج 28، ص 158).
همچنين حضرت در مقابل ابوبکر و عمر (ابن ابيالحديد، 1404ق، ج 18، ص 416) ميفرمايند که اگر معيار خلافت قرابت به پيامبر بود؛ من از تو به پيامبر اسلام نزديکترم:
و إن كنت بالقربى حججت خصيمهم
فغيرك أولى بالنبي و أقرب
(نهجالبلاغه، 1414ق، ص 503).
الف) پاسخ به استدلالهاي سقيفيان
بعد از بيعت با ابوبکر، عدهاي بر در خانه حضرت گسيل داده شدند تا از حضرت بيعت بگيرند. حضرت در پاسخ آنان فرمود: من براي بيعت شايستهتر از ديگرانم؛ بايد شما با من بيعت کنيد، و من با شما بيعت نميکنم. همانگونه که شما با استناد به قرابت با پيامبر حکومت و امارت را از انصار گرفتيد و با آنان احتجاج کرديد، من نيز با همين قرابت با شما محاجه ميکنم و حال انصاف داشته باشيد و اگر از خدا ميترسيد حکومت را بر من بازگردانيد (ابن ابيالحديد، 1404ق، ج 6، ص 11).
بار ديگر وقتي ابوعبيده به حضرت ميگويد که علت اينکه ما با ابوبکر بيعت کرديم اين نبود که قرابت يا سابقه يا علم و نصرت تو نسبت به دين را ناديده بگيريم؛ بلکه دليل آن اين است که تو جواني و ابوبکر بهخاطر کهنسالي بار حکومت را بهتر به دوش ميکشد (طبرسي، 1403ق، ج 1، ص 74)؛ حضرت در پاسخ او فرمود:
اى گروه مهاجر و انصار، از خدا پروا كنيد! از خدا پروا كنيد! سفارش پيامبرتان را در مورد من فراموش نكنيد، و سلطه محمد را از خانه و محل خود به منازل و قعر خانههايتان بيرون مسازيد، و اهل حق را از حق و جايگاهى كه ميان مردم دارند دفع مكنيد! به خدا سوگند كه خداوند حكمى را تعيين کرده، و پيغمبر او داناتر است؛ و شما خود به اين امر واقفايد كه ما اهلبيت به تصدى امر خلافت از شما سزاوارتريم. آيا عالم به كتاب خدا و فقيه در دين او، و خلاصه وارد به امور رعيت در ميان شما هست؟! به خدا قسم كه فقط در ميان ماست، نه شما؛ پس، از هوى و هوس پيروى مكنيد كه در اين صورت بيشازپيش از حقيقت دور گشته، و گذشته خود را با بدى جديدتان تباه خواهيد ساخت (طبرسي، 1381، ج 1، ص 176).
و يا زمانيکه فردي به حضرت فرمود: اي پسر ابيطالب تو بر اين حکومت حريصي! فرمود: به خدا قسم شما بر من حريصتريد و از آن دورتر، و من به حکومت شايستهتر و نزديکترتم؛ من حقم را ميخواهم، شما مانع ميشويد (ثقفى، 1395ق، ج 2، ص 767).
ب) مناشدات حضرت
منظور از مناشده در لغت به معناي سوگند دادن کسي است (بستانى، 1375، ص 265)؛ و مراد از مناشده در اصطلاح اين است که کسي به خدا قسم داده شود تا از ماجرايي که شاهد آن بوده، شهادت درست دهد. اميرمؤمنان علي براي اينکه به حق خود برسد در مواردي از اين شيوه براي اثبات حقانيت خود استفاده کرد، که به برخي اشاره ميکنيم.
ـ مناشده با ابوبکر
بعد از جريان سقيفه و اتفاقاتي را که اطرافيان ابوبکر براي حضرت رقم زدند؛ ابوبکر متوجه دلگيري امام شد و درصدد برآمد تا از حضرت دلجويي کند؛ و هنگاميکه فرصتي يافت، صحبت خودش را با اين مقدمه آغاز کرد که او ناچار به قبول حکومت شده است؛ چراکه مردم دور او جمع شدند و با او بيعت کردند و قسم ياد کرد که هيچ رغبت و علاقهاي به حکومت ندارد و از حضرت ميخواهد تا در قضاوت خودش در مورد ابوبکر تجديدنظر کند. ابوبکر در پاسخ به اين سؤال امام که اگر هيچ رغبتي به حکومت نداشتي چرا وارد اين معرکه شدی؟! ميگويد: من حديثي از پيامبر شنيدم که فرمود: امتم بر خطا اجماع نميکنند و چون دور مرا گرفتند، فهميدم که اين اجتماع خطا نيست. در اين هنگام حضرت از او ميپرسند که آيا من، ابوذر، سلمان و مقداد از امت نبوديم؟ ابوبکر پاسخ ميدهد که من از مخالفت آنها آگاه نبودم (صدوق، 1362، ج 2، ص 549).
آنگاه حضرت بحث را بر سر شايستگيهاي خود ميبرد و در ادامه به حدود 40 صفت اشاره ميکند که در حضرت وجود دارد و ابوبکر نيز به اين امر معترف ميشود. حضرت در هر فقره با «أَنْشُدُكَ بِاللَّهِ» آغاز ميکند و صفتي را بر خود برميشمارد و آنگاه ابوبکر نيز آنها را تاييد ميکند که به نمونهاي از آنها در ذيل اشاره ميشود: «أَنْشُدُكَ بِاللَّهِ أَنَا الْمُجِيبُ لِرَسُولِ اللَّهِ قَبْلَ ذُكْرَانِ الْمُسْلِمِينَ أَمْ أَنْتَ قَالَ بَلْ أَنْتَ قَالَ فَأَنْشُدُكَ بِاللَّهِ أَنَا الْأَذَانُ لِأَهْلِ الْمَوْسِمِ وَ لِجَمِيعِ الْأُمَّةِ بِسُورَةِ بَرَاءَةَ أَمْ أَنْتَ قَالَ بَلْ أَنْتَ قَالَ فَأَنْشُدُكَ بِاللَّهِ أَنَا وَقَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ بِنَفْسِي يَوْمَ الْغَارِ أَمْ أَنْتَ قَالَ بَلْ أَنْت...» (همان).
اين بحث وقتي پايان يافت، ابوبکر بسيار تحت تأثير امام واقع شد و در نهايت تصميم خود را گرفت و با حضرت نيز بيعت کرد و به حضرت عرض کرد تا به مسجد بيايد تا با حضور مردم حکومت را به او واگذارد؛ اما عمر که گويا از اين ماجرا آگاه شده بود، سررسيد و ابوبکر را از تصميمي که در سر داشت منصرف کرد و گفت: «أَنْشُدُكَ بِاللَّهِ يَا خَلِيفَةَ رَسُولِ اللَّهِ أَنْ تَغْتَرَّ بِسِحْرِ بَنِي هَاشِم» (همان، ص 553). عمر با اين جمله وقيحانۀ خود، تمام تلاشهايي را که حضرت براي آگاه کردن ابوبکر داشت، بيثمر گذاشت و ابوبکر نيز از رفتن به مسجد منصرف شد و حضرت نيز بعد از مدتي انتظار، مسجد را ترک کرد.
ـ مناشده با اصحاب پيامبر
حضرت علاوه بر مناشدهاي که با ابوبکر داشته با اصحاب نيز به همراه فاطمه و حسن و حسين مناشده پرداخته و حق خودش را يادآوري ميکند و درصدد است تا از آنها درباره امامت و خلافت خود اعتراف بگيرد. حضرت اين ماجرا اينگونه شرح ميدهند: «ثُمَّ أَخَذْتُ بِيَدِ فَاطِمَةَ وَ ابْنَيَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ثُمَ دُرْتُ عَلَى أَهْلِ بَدْرٍ وَ أَهْلِ السَّابِقَةِ فَأَنْشَدْتُهُمْ حَقِّي وَ دَعَوْتُهُمْ إِلَى نُصْرَتِي فَمَا أَجَابَنِي مِنْهُمْ إِلَّا أَرْبَعَةُ رَهْطٍ سَلْمَانُ وَ عَمَّارٌ وَ الْمِقْدَادُ وَ أَبُو ذَر» (طبرسي، 1403ق، ج 1، ص 190).
2ـ3. مشاوره سياسي
حضرت در مواقع مختلفي به حکومت ابوبکر کمک ميکرد. ابوبكر دربارۀ جنگ با روميان با عمر، عثمان، طلحه زبير، سعد، سعيد، و أبوعبيده مشورت كرد و هريك از آنها ديدگاه خود را گفتند. اما ابوبکر که گويا هنوز قانع نشده بود، رو بهسوي علي کرد و عرض کرد: يا اباالحسن، شما با کدام ديدگاه موافقيد؟ على گفت: اگر اقدام کني موفق خواهي بود. من بارها از پيامبر اسلام شنيدهام كه فرمود: هميشه دين اسلام بر جملۀ اديان غالب باشد تا روز قيامت و قيام ساعت؛ پس اى خليفه بشتاب که نصرت الهي در پيش است (كوفى، 1372، ص 54ـ55؛ يعقوبى، 1371، ج 2، ص 11).
مشاورههاي حضرت فقط محدود به زماني نبود که از ايشان درخواست کمک ميشد؛ ايشان هرگاه احساس ميکردند که حکومت اسلامي نياز به کمک دارد، مداخله ميفرمودند. در جنگ با مرتدان زماني که ابوبکر خود آماده جنگ با آنها بود، حضرت زمام مرکب ابوبکر را گرفت و فرمود: شمشير خود را در غلاف کن؛ چراکه اگر به شما آسيبي برسد نظام اسلامي به هم ميريزد (ابناثير جزرى، 1965، ج 2، ص 422؛ ابنكثير دمشقى، 1986، ج 6، ص 315).
4. چگونگي ارتباط اقدامات سياسي حضرت با حفظ دين
اقداماتي که اميرمؤمنان علي براي بهدست آوردن حکومت انجام دادند، موفق نبود و در نهايت حضرت از اينگونه از اقدامات دست شست. درواقع بهنظر ميرسد که اينگونه از اقدامات حضرت غير از مشاورههاي ايشان، از بيعت عمومي با ابوبکر تا شهادت فاطمه زهرا ادامه داشته و راهبردي کوتاهمدت بوده است؛ لکن بعد از شهادت حضرت فاطمه، حضرت راهبرد جديدي را اتخاذ کردند. اما اينکه چگونه اقدامات سياسي حضرت در حفظ دين مؤثر واقع شد، چند نکته را بايد متذکر بود:
الف) حضرت در راهبرد اوليه خود که در دوران حيات حضرت فاطمه و پيش از شهادت ايشان است، هنوز اميد بازگرداندن حکومت به مسير اصلياش را دارند و درصددند که با دستيابي به حکومت، بتواند علاوه بر حفظ دين، جامعه اسلامي را نيز از تشتت و تفرقه حفظ کند و تمام وظايف پيامبر را نيز بهعهده بگيرند؛ لکن با وجود تلاشهاي زياد، اين امر براي حضرت حاصل نميشود. درواقع، حضرت نتوانست حکومت را بهدست آورد و اقدامات سياسي ايشان از جهت سياسي و دستيابي به حکومت، نتيجه نداد. ازاينروي حضرت علي بعد از شهادت حضرت فاطمه راهبرد خود را تغيير دادند؛ لکن دست از هدايت مردم و حفظ دين برنداشتند.
ب) اقدامات سياسي حضرت گرچه بهلحاظ سياسي که حضرت داشت، موفق نبود؛ اما بهلحاظ ديني موفق بود و توانست دين را حفظ کند و وظايفي را که مربوط به هدايت مردم بود، انجام دهند. حضرت توانست با اقدامات خود نشان دهد که افرادي که حاکماند و خود را خليفه پيامبر ميدانند، غاصباند و دين و حکومت ديني را به انحراف کشيدهاند. ازاينروي حضرت علاوه بر اقدامات پيشين، هيچگاه در منصب حکومتي که بهنحوي تأييد آنها باشد، حضور پيدا نکرد (احمدپور، 1386، ص 205). از اين طريق حضرت کوشيد تا دين حق را که رهاورد پيامبر است از رفتارها و اعمال و روش خلفا تفکيک کرده و به مردم بفهماند که دين حق کدام است و نبايد آنچه را که ديگران ادعا ميکنند دين يا ديني دانست. البته گفتني است که طبق گزارش برخي از منابع اهلسنت، خليفۀ دوم امام علي را در سفري که به بيتالمقدس داشت، بهجاي خود گمارد (ابناثير جزرى، 1965، ج 2، ص 500؛ طبرى، 1387ق، ج 3، ص 608)؛ لکن در منابع شيعه، اشارهاي به اين داستان نشده است (احمدپور، 1386، ص 205).
ج) از سوي ديگر حضرت با اعلام شايستگيهاي خود و قرابتش با پيامبر اسلام، راه رسيدن به دين صحيح را نيز خودشان معرفي کردند. بنابراين حضرت مرجعيت ديني را براي خود اثبات کردند. درواقع حضرت ازيکسو مرجعيت ديني افراد منحرف را سلب ميکند و از سوي ديگر به اثبات مرجعيت خود ميپردازد و روشن است که اين امر تأثيري زيادي در حفظ دين دارد؛ زيرا گرچه حضرت حاکم نيست، لکن با تدبيري صحيح، دست افراد غيرشايسته را از امور ديني کوتاه ميکند و هرگونه دخالت آنها را انحراف در دين معرفي کرده و خود عَلَم دين را برپا ميدارد.
د) حضرت بقاي دين را بر مصلحت شخصي خود مقدم ميکند و از حکومت ابوبکر براي حفظ دين استفاده ميکنند. همانگونه که ذکر شد، حضرت بهجهت آنکه خوف آن دارند که اگر حکومت ابوبکر سقوط کند، دين نيز از بين برود، حتي اگر به حکومت او کمک ميکند تا مبادا دين و جامعه اسلامي آسيبي ببينند.
بنابراين بهنظر ميرسد اقدامات سياسي حضرت براي بهدست آوردن حکومت موفقيتآميز نبود؛ لکن تلاشهاي حضرت براي حفظ دين قرين توفيق بود. لذا خود حضرت در بخشي از بيانات خود ميفرمايند: «فَنَهَضْتُ فِي تِلْكَ الْأَحْدَاثِ حَتَّى زَاحَ الْبَاطِلُ وَ زَهَقَ وَ اطْمَأَنَّ الدِّينُ وَ تَنَهْنَهَ». در اين فرمايش، حضرت به اقدامات خود براي حفظ دين اشاره کرده و موفقيت خود در اين امر را نيز بيان ميفرمايند.
5. اقدامات علمي و حفظ دين
چنانکه گذشت، مراد از اقدامات علمي مجموعه اقداماتي است که حضرت توسط آنها به آموزش احکام ديني در قالب پاسخ به مسائل علمي يا معضلات عملي برآمدند که در ادامه به اين اقدامات اشاره ميشود:
1ـ5. جمعآوري و تفسير قرآن
يکي از اولين و مهمترين اقداماتي که اميرمؤمنان علي پس خلافت ابوبکر و حدود شش ماه پس از رحلت پيامبر انجام دادند، جمعآوري قرآن بود. بديهي است که قرآن کريم تنها منبع وحياني است که در طول 23 سال بر پيامبر اسلام نازل شد و از اين جهت تأثير شگرفي در شريعت اسلامي دارد. با توجه جايگاه والايي که قرآن کريم دارد؛ امام علي بعد از رحلت در خانه نشستند و جز براي کارهاي مهمي چون نماز جماعت از خانه خارج نشدند، تا آنکه کار جمعآوري تمام شد (معرفت، 1388، ج 1، ص 292؛ سيوطي، 1421ق، ج 1، ص 209؛ طباطبائي، 1389، ص 147). از ويژگيهاي مهم مصحف حضرت آن بود که ايشان قرآن را به ترتيب نزول جمعآوري فرموده، ناسخ و منسوخ (سيوطي، 1421ق، ج 1، ص 209) شرح و تفسير آيات مبهم، بيان اسباب و مواقع نزول بود (ر.ک: مفيد، 1413ق ـ ب، ص 81؛ معرفت، 1388، ج 1، ص 292؛ مفيد، 1413ق ـ ج، ص 79). گرچه بعد از عرضه قرآن بر اصحاب پيامبر، آنها از مصحف امام اظهار بينيازي کردند (هلالي، 1405ق، ج 2، ص 582)؛ لکن اين امر نشان ميدهد که حضرت به جمعآوري و تفسير قرآن و بهتبع آن به حفظ شريعت بسيار اهميت ميدادند و از اين جهت، عدم دستيابي ايشان به خلافت، دليلي بر ترک اين شأن مهم نبوده است. گفتني است که براساس روايات رسيده از معصومان، مصحف امام علي در ميان ائمه بعدي دستبهدست شده است (معرفت، 1388، ج 1، ص 298).
2ـ5. پاسخ به سؤالات و بيان حكم رويدادهاي نوظهور
به اعتراف صحابه پيامبر، اميرمؤمنان علي اعلم و افقه آنها در دين بود و هرجا که نيازي پيدا ميشد و يا مسئلهاي رخ ميداد، حضرت درصدد پاسخ به آن برميآمدند؛ بهطوريکه حضرت اين امر را وظيفه خود ميدانستند و ميفرمودند: «فَإِنَّهُ لَوْ جَاءَ أَمْرٌ تَحْتَاجُونَ فِيهِ إِلَى الْجَوَابِ أَجَبْتُكُم» (طوسى، 1414ق، ص 9؛ اربلى، 1381، ج 1، ص 378). ازاينرو در عصر خليفۀ اول پرسشهايي مطرح ميشد که کسي جز حضرت توان پاسخگويي به آنها را نداشت و ايشان نيز از پاسخگويي به سؤالات استقبال ميکردند. چنين رويکردي نه در ميان خلفا؛ بلکه در ميان مردم نيز وجود داشت که هرگونه پاسخ به مسائل مشکل را فقط متوجه علي ميکردند و بههمين سبب، مورخان امام علي را يکي از کساني ميدانند که مردم در عصر خلافت خليفۀ اول، علوم ديني خود را از ايشان فرا ميگرفتند (يعقوبى،1371،ج2، ص 19).
پيشامدهاي زيادي بهوجود آمد که ابوبکر از پاسخ به آنها عاجز ماند و در اين هنگام کسي جز علي پاسخگوي اين مسائل نبود. در يک مورد از ابوبکر در معناي آيه «وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا» (عبس: 31) پرسيده شد که ابوبکر معناي ابا را نميدانست؛ ولي حضرت به آن پاسخ گفت (حلى، 1411ق، ص 69؛ ابنشهرآشوب، 1379ق، ج 2، ص 32؛ سيوطي، 1404ق، ج 6، ص 317).
بار ديگر از ابوبکر در مورد «کلاله» پرسيده شد و او گفت من نظر خود را ميگويم؛ اگر درست بود که از خداست و اگر درست نبود، از من و شيطان است. اين سخن به گوش حضرت رسيد و فرمود اين مسئله نياز به رأي و نظر ندارد و كلاله به برادران و خواهران پدري و مادرى و نيز بخصوص برادران و خواهران پدرى بهتنهايي و همچنين بخصوص برادران و خواهران مادرى بهتنهايي مىگويند؟! (مفيد،1413ق ـ الف، ج 1، ص 201).
در جريان ديگري مردى از ابوبكر مسئلهاي معماگونه را پرسيد؛ كه مردى در هنگام صبح با زنى ازدواج كرده و اين زن در همان شب بچهاش متولد ميشود، آیا اين زن و بچه هر دو ارث اين مرد را مىبرند؟ ابوبکر در جواب فرو ماند؛ لکن اميرمؤمنان علي مانند هميشه در پاسخ به اين سؤال فرمود: مرد كنيزى داشته كه از او آبستن بوده و او را آزاد مىكند و در صبحگاهى او را به عقد ازدواج خود درمىآورد؛ سپس شبانگاه كنيز مىزايد، و پس از آن اين مرد مىميرد، و ارثيه او به زن و بچه مىرسد (ابنشهرآشوب، 1379ق، ج 2، ص 356).
3ـ5. پاسخ به شبهات و احتجاجات دانشمندان ديگر اديان
اميرمؤمنان علي علاوه بر آنکه به معضلات داخلي و ميان مسلمانان پاسخ ميگفت، از شبهات و معضلات خارجي و بخصوص آنهايي که از اديان ديگر وارد قلمرو اسلامي ميشد نيز غافل نبودند. ايشان تنها کسي بودند که ميتوانستند در مقابل شبهاتي که از سوي ديگر اديان وارد ميشود، پاسخ بگويد. روزي مردي يهودي وارد مدينه شد و به مسجد رفت و در آنجا از خليفۀ پيامبر پرسوجو کرد؛ آنگاه مردم او را بهسوي ابوبکر هدايت کردند. او به ابوبکر گفت که من از فرزندان داوودم و از تو در مورد چهار چيز ميپرسم و اگر جواب گفتي، ايمان ميآورم. حضار که ميدانستند ابوبکر نميتواند پاسخ چنين سؤالاتي را بدهد، به او گفتند کمي صبر کن و بعد از ورود امام علي او را بهسوي امام هدايت کردند. امام تمام سؤالات اعتقادي او را پاسخ گفتند و در پايان يهودي به وحدانيت و نبوت پيامبر و وصايت و علم حضرت شهادت داد و ايمان آورد و حضرت نيز ديگر احکام دين را براي او تعليم داد (مجلسي، 1403ق، ج 10، ص 25ـ26).
در ماجرايي ديگر، يکي از احبار و دانشمندان يهودي به نزد ابوبکر آمد و از او پرسيد: آيا تو خليفه پيامبري؟ ابوبکر گفت: بله. او گفت ما شنيدهايم که خليفۀ پيامبر اعلم امت آنهاست؛ پس به اين سؤالات پاسخ بگو: آيا خدا در آسمان است يا در زمين؟ ابوبکر گفت در آسمان بر روي عرش. پس زمين از وجود او خالي است و درجايي است و در جاي ديگر نيست؟ ابوبکر در پاسخ گفت اين کلام زنادقه است؛ از من دور شو و الا تو را ميکشم. شخص يهودي با تعجب از آنجا بازگشت و اسلام را مسخره ميکرد که با حضرت مواجه شد و حضرت به نيکويي پاسخ او را داد و در اين هنگام دانشمند يهودي گفت: «أَشْهَدُ أَنَّ هَذَا هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّكَ أَحَقُّ بِمَقَامِ نَبِيِّكَ مِمَّنِ اسْتَوْلَى عَلَيْهِ» (مفيد، 1413ق ـ الف، ج 1، ص 201و202؛ طبرسي، 1403ق، ج 1، ص 201ـ202).
در جريان ديگري يک يهودي داخل مسجد شد و از وصي پيامبر پرسيد؛ و مردم ابوبکر را به او نشان دادند. او به ابوبکر گفت من سؤالهايي داريم که فقط نبي و يا وصي او ميتواند پاسخ گويد و ابوبکر گفت بپرس. يهودي گفت بگو که خداوند چه چيزي را ندارد و چه چيزي نزد خدا نيست و چه چيزي را خدا نميداند؟ ابوبکر گفت اينها سؤالات زنادقه است. ابنعباس گفت اگر پاسخي نداريد او را بهسوي علي بفرستيد. در اين هنگام ابوبکر و حاضران برخاستند و حضور حضرت رسيدند و ابوبکر گفت: يا ابالحسن اين يهودي از مسائل زنادقه از من پرسيد. آنگاه حضرت رو به يهودي کرد و سؤال او را شنيد و پاسخهاي قانعکننده به او داد و يهودي مسلمان شد و ابوبکر و مسلمانان حاضر به حضرت عرض کردند: «يا مفرّج الكرب» (مرعشى تستري، 1409ق، ج 7، ص 73ـ74).
4ـ5. حضور فعال در محاکم قضايي
در روايتي که هم از اهلسنت و هم شيعه نقل شده، پيامبر فرمودند: «أقضاكم علي» (مجلسي، 1403ق، ج 40، ص 87)؛ يعني در قضاوت عالمترين شما علي است. حتي در حوادثي که در عصر حضور پيامبر اتفاق افتاد، اصحاب اعلم بودن علي را فهميدند و لب به اعتراف گشودند (ابنحيون مغربي، 1409ق، ج 1، ص 91). ازاينروي هرگاه در عصر خلافت نيز مشکل قضايي پيش ميآمد، آن را به دستان توانمند علي ميسپردند. خليفۀ اول نيز در بسياري از موارد در قضاوتهاي خود گرفتار اشتباه ميشد که حضرت علي آنها اصلاح ميفرمودند.
روزي مردي را پيش ابوبکر آوردند که شراب نوشيده بود و ابوبکر ميخواست بر او حد بزند؛ لکن آن مرد ادعا کرد که حکم حرمت شراب را نميدانسته است. در اين هنگام ابوبکر در حکم او درماند. برخي از حاضران گفتند نظر حضرت علي را در اين جهت جويا شود. حضرت در اين ماجرا چنين حکم کرد که شارب را توسط دو نفر مورد اطمينان، ميان انصار و مهاجرين بگردانند و از آنها بپرسند که آيا کسي آيه تحريم شراب يا حکم آنها براي او گفته يا نه؟ اگر کسي او را مطلع ساخته بود، حد بر او جاري شود و الا توبه داده شود (مفيد، 1413ق ـ الف، ج 1، ص 199).
مردي پيش ابوبکر آمد و از شخصي شکايت کرده که او با مادرش محتلم شده است. ابوبکر در حکم او به حيرت افتاد. حضرت به او فرمود او را در مقابل خورشيد بگذار و سايهاش را حد بزن! زيرا احتلام مانند سايه است و ما آن را حد ميزنيم تا دوباره مؤمنان را نيازارد (جزائرى، 1408ق، ج 1، ص 164؛ ابنشهرآشوب، 1379ق، ج 2، ص 356).
6. چگونگي ارتباط اقدامات علمي امام با حفظ دين
آيا ارتباطي ميان اقدامات علمي حضرت و حفظ دين وجود دارد يا خير؟ بهنظر ميرسد که حضور فعالانه حضرت در مسائل فرهنگي مذکور، حتي بدون دعوت ايشان به مداخله، حاکي از آن است که حضرت از اين اقدامات خود اهداف مشخصي را دنبال ميکند، که يکي از مهمترين آنها حفظ دين و شريعت است. اقدامات فرهنگي حضرت به دلايل زير با حفظ شريعت در ارتباط است:
1. ورود بههنگام اميرمؤمنان علي به پاسخگويي مسائل و معضلات ازاينروست که ايشان اولاً مسائل جديدي را که بهوجود آمده، پاسخهاي صحيح ميدهند و از اين جهت مانع از انحراف و ورود پاسخهاي اشتباه ميشوند؛ ثانياً بهصورت عملي به مردم ميآموزند که مرجعيت ديني و علمي در ايشان است و کسي غير از او توان پاسخگويي به اين مسائل را ندارد. ايشان تلويحاً ضعف حاکم از پاسخگويي به اين مسائل را متذکر ميشدند که خود اشاره به آن دارد که اگر کسي درصدد يافتن پاسخهاي صحيح به مسائل است، نميتواند به حاکم رجوع کند و درواقع اين کار نشان دادن سازوکار پاسخگويي صحيح به مسائل است و باعث ميشود تا دين از انحرافات احتمالي حفظ شود.
2. حضور حضرت در محاکم قضايي نيز که معضلات عملي را حلوفصل ميکند، اولاً موجب اجرا شدن احکام صحيح ديني ميشود و ثانياً به مردم نيز آموزش داده ميشود و همه اينها مقدمهاي براي حفظ دين هستند.
نتيجهگيري
با وجود آنکه ائمه اطهار بجز مدت کوتاهي در زمان اميرمؤمنان علي و امام حسن به جانشيني پيامبر اكرم دست نيافتند؛ لکن آنها از شئون و وظايف امامت دست برنداشته و پيوسته تا جاييکه براي آنها مقدور بود، به انجام وظايف خود ميپرداختند. اميرمؤمنان بهعنوان اولين امامي که از سوي پيامبر به جانشيني انتخاب شده بود، تمام تلاش خود را براي انجام وظايف محولشده از سوي پيامبر را انجام دادند. حفظ دين، يکي از مهمترين وظايف امام بود که ايشان از هيچ تلاشي براي انجام آن فروگذار نبودند. حضرت همواره بر حفظ دين تأکيد داشته و در هر شرايطي از آن غافل نبودهاند. ايشان براي حفظ دين دو دسته از اقدامات انجام دادند؛ دستهاي از اقدامات حضرت را ميتوان اقدامات سياسي ناميد؛ زيرا حضرت در اين نوع از اقدامات درصدد معارضه يا کمک با حکومت است. اين اقدامات از اين قرارند: شناساندن خود و اثبات شايستگي براي امامت و خلافت؛ پاسخ به استدلالهاي هواداران حکومت، مناشده با ابوبکر و ديگران و مشاوره سياسي. در اين اقدامات درواقع هدف حضرت آن است که علاوه بازستاندن حکومت، دين را نيز آنگونه که توسط پيامبر اسلام حفظ ميشد، حفظ کند. گرچه حضرت در دستيابي به حکومت موفق نبود؛ لکن ايشان توانست با روشن کردن انحرافات بهوجود آمده در دين و حکومت و رفع آنها، و اينکه افرادي که بر مسند قدرت تکيه زدهاند صلاحيت براي مرجعيت ديني را ندارند و رفتارهاي آنان چيزي غير از رفتارهاي مورد تأييد دين است؛ و علاوه بر آن، شناساندن خود بهعنوان مرجع ديني، توانستند دين را از آسيبهايي که وجود داشت، حفظ کند و آنها در مسير اصلي خودش قرار داده و دست تحريفها و تفسيرهاي اشتباه را از آن دور سازد.
دسته ديگر از اقدامات حضرت، اقدامات علمي است که حضرت با اين نوع از اقدامات خود، به آموزش احکام ديني در قالب پاسخ به مسائل علمي يا معضلات عملي برآمدند. اين اقدامات عبارتاند از: جمعآوري و تفسير قرآن، پاسخ به سؤالات و بيان حكم رويدادهاي نوظهور، پاسخ به شبهات و احتجاجات دانشمندان ديگر اديان و حضور فعال در محاکم قضايي. تأثير اينگونه اقدامات در حفظ دين از اين جهت است که حضرت بهعنوان کسي که به تمام معارف و احکام ديني آشنايي دارد، به مسائل و شبهاتي داخلي و خارجي پاسخ ميگفتند و بديننحو، علاوه بر آنکه عرصۀ ورود پاسخهاي اشتباه و انحرافات را به دين ميگرفتند، خود ايشان نيز پاسخهاي صحيح را در مسئله جديد ابراز ميکردند و يا به صورت عملي برخي از احکام ديني را در محاکم قضايي به مردم آموزش ميدانند که همه اينها بهعنوان راههايي براي حفظ دين از تحريف و تفسيرهاي اشتباه است. بنابراين اميرمؤمنان علي بهوسيلۀ اين دو دسته از اقدامات خود، که بهنظر ميرسد بسيار گسترده و فراگيرند، توانستند دين را حفظ کرده و به نسلهاي آينده منتقل کنند.
- نهجالبلاغه، 1414ق، تحقيق و تصحيح صبحي صالح، قم، هجرت.
- ابن ابيالحديد، عبدالحميدبن هبةالله، 1404ق، شرح نهجالبلاغه، تحقيق و تصحيح محمد ابوالفضل ابراهيم، قم، كتابخانة آيتالله مرعشي نجفي.
- ابناثير جزرى، عزالدين، 1965م، الكامل في التاريخ، بيروت، دار صادر.
- ابنحيون مغربي، نعمانبن محمد، 1409ق، شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار، تحقيق و تصحيح محمدحسين حسينى جلالى، قم، جامعة مدرسين.
- ابنشهرآشوب مازندرانى، محمدبن على، 1379ق، مناقب آل أبي طالب، قم، علامه.
- ابنكثير دمشقى، اسماعيلبن عمر، 1986، البداية و النهاية، بيروت، دار الفكر.
- احمدپور، علياکبر، 1386، امام علي و همگرايي اسلامي در عصر خلفا، قم، بوستان کتاب.
- اربلى، علىبن عيسى، 1381، كشف الغمة في معرفة الأئمة، تحقيق و تصحيح سيدهاشم رسولى محلاتى، تبريز، بنىهاشمى.
- بحرانى، ابنميثم، 1406ق، قواعد المرام في علم الكلام، چ دوم، قم، كتابخانة آيتالله مرعشي نجفي.
- بستانى، فؤاد افرام، 1375، فرهنگ ابجدى، ترجمة رضا مهيار، چ دوم، تهران، انتشارات اسلامي.
- ثقفى، ابراهيم، 1395ق، الغارات، تحقيق و تصحيح جلالالدين محدث، تهران، انجمن آثار ملى.
- جزائرى، نعمتالله، 1408ق، كشف الأسرار في شرح الإستبصار، تحقيق و تصحيح طيب موسوى جزائرى، قم، مؤسسة دارالكتاب.
- حلى، حسنبن يوسف، 1411ق، كشف اليقين في فضائل أميرالمؤمنين، تصحيح و تحقيق حسين درگاهى، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
- سيوطى، عبدالرحمن، 1404ق، الدر المنثور فى التفسير بالماثور، قم، كتابخانه آيتالله مرعشى نجفى.
- ـــــ ، 1421ق، الاتقان في علوم القرآن، تحقيق و تعليق فواز احمد زمرلي، لبنان، دارالکتب العربي.
- شريف مرتضى، عليبن حسين، 1410ق ـ الف، الشافي في الإمامة، تحقيق و تعليق سيدعبدالزهراء حسينى، چ دوم، تهران، مؤسسة الصادق.
- ـــــ ، 1410ق ـ ب، المنقذ من التقليد، قم، مؤسسة النشر الاسلامي.
- صدوق، محمدبن علي، 1362، الخصال، تحقيق و تصحيح علىاكبر غفارى، قم، جامعة مدرسين.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1389، قرآن در اسلام، چ چهارم، قم، بوستان کتاب.
- طبرسى، احمدبن على، 1381، الإحتجاج على أهل اللجاج، ترجمة بهراد جعفرى، تهران، اسلاميه.
- ـــــ ، 1403ق، الإحتجاج على أهل اللجاج، تحقيق و تصحيح محمدباقر خرسان، مشهد، مرتضى.
- طبرى، محمدبن جرير، 1387ق، تاريخ الامم و الملوك، تحقيق و تصحيح ابراهيم محمد ابو الفضل، چ دوم، بيروت، روائع التراث العربى.
- طوسى، محمدبن حسن، 1414ق، الأمالي، قم، دار الثقافه.
- فاضل مقداد، مقدادبن عبدالله، 1405ق، ارشاد الطالبين إلى نهج المسترشدين، تحقيق سيدمهدى رجائى، قم، كتابخانه آيتالله مرعشي نجفي.
- كوفى، ابناعثم، 1372، الفتوح، ترجمة محمدبن احمد مستوفى هروى، تحقيق غلامرضا طباطبائى مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى.
- مجلسى، محمدباقر، 1403ق، بحار الأنوار، چ دوم، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- ـــــ ، 1404ق، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، تحقيق و تصحيح سيدهاشم رسولى محلاتى، چ دوم، تهران، دار الكتب الاسلاميه.
- مرعشى تستري، قاضى نورالله، 1409ق، احقاق الحق و ازهاق الباطل، قم، كتابخانة آيتالله مرعشي نجفي.
- معرفت، محمدهادي، 1388، التمهيد في علوم القرآن، ج 1 (تاريخ القرآن)، قم، التمهيد.
- مفيد، محمدبن محمدبن نعمان، 1413ق ـ الف، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، قم، كنگره شيخ مفيد.
- ـــــ ، 1413ق ـ ب، المسائل السرويه، قم، المؤتمر العالمي للشيخ المفيد.
- ـــــ ، 1413ق ـ ج، أوائل المقالات في المذاهب و المختارات، قم، المؤتمر العالمي للشيخ المفيد.
- هاشمى خوئى، ميرزاحبيبالله، 1400ق، منهاج البراعة منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة، ترجمة حسن حسنزاده آملي و محمدباقر كمرهاى، چ چهارم، تهران، مكتبة الاسلاميه.
- هلالى، سليمبن قيس، 1405ق، كتاب سليمبن قيس الهلالي، تحقيق و تصحيح محمد انصارى زنجانى، قم، الهادي.
- يعقوبى، احمدبن ابى يعقوب، 1371، تاريخ يعقوبى، ترجمة محمدابراهيم آيتى، چ ششم، تهران، علمى و فرهنگى.