روشهای عام تربیت اخلاقی در بعد عاطفی براساس آثار آیتالله مصباح یزدی*
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
تلاشهاي فراواني براي نهادينه کردن اخلاق در افراد و جوامع در نقاط مختلف جهان صورت ميپذيرد. اخلاق یک ارزش انساني است و تربيت اخلاقي يعني ارزشمند ساختن وجود انسان که ميتواند داراي ساحتهاي شناختي و رفتاري و عاطفي باشد. ازآنجاکه بينشها، عواطف و رفتارهاي انسان، تأثير متقابل بر يکديگر دارند، در فرايند تربيت بايد به همة اين ابعاد توجه کرد؛ زيرا تأمين سعادت و سلامت شخص و جامعه مستلزم هماهنگي، همدلي، همکاري و همياري عقل با عواطف و احساسات است، ضعف و فقدان هريک، پويايي و بلکه اصل حرکت فرد و جامعه را در مسير تربيت و رشد و تعالي به مخاطره انداخته، موجب خسارات عظيم و جبرانناپذيري خواهد شد. بنابراين بُعد عاطفي يکي از مؤلفههاي مهم شخصيت است و تربيت اين بُعد در تربيت اخلاقي نيز بهدليل اينکه بخش بزرگي از عواطف انسان به حيطة اخلاق مربوط است از مهمترين و اساسيترين انواع تربيت انسان بهشمار ميرود؛ و تأکيد فراوان بر بُعد عقلاني و شناختي انسان و غفلت از بُعد عاطفي، جريان تربيت را دچار آسيب جدي خواهد کرد.
در کنار هدف غايي تربيت اخلاقي اسلام، که عبوديت خداوند و رسيدن به نقطة اوج انسانيت يا همان کمال است؛ از اهداف مياني تربيت اخلاقي در بُعد عاطفي، در مسير رضايت خداوند قرار گرفتن عواطف و گرايشها و هيجانهاي انسان است. براي رسيدن به اين هدف نيازمند بهرهگيري از يکسري روشهاي خاص هستیم؛ چراکه بخش اعظم موفقيت مربى و يك نظام تربيتى در گرو شيوههايى است كه او براى رسيدن به اهداف تربيتى اتخاذ كرده و بهكار مىبندد. بههمين جهت، گزافه نيست اگر بگوييم كه دشوارترين مرحله از فرايند تربيت، تعيين و تشخيص روش تربيتى و استفاده و بهكارگيرى صحيح و مؤثر آن است (حاجي دهآبادي، 1395، ص 142). با توجه به اینکه اين مؤلفه از حيث کاربرد براي مربيان اخلاق و تربيت، داراي اهميت بالايي است؛ لازم است با نگاهي تخصصيتر به اين موضوع پرداخته شود و روشهاي تربيت اخلاقي در ساحتهاي مختلف (شناخت، عواطف، رفتار) از منظر انديشمندان مسلمان شناسايي و در اختيار مربيان قرار بگيرد.
روشهاي تربيت اخلاقي را ميتوان در هريک از ساحات انسان به سه بخش روشهاي ايجادي، روشهاي اصلاحي و روشهاي عام مورد بررسي قرار داد.
از پژوهشهايي که در اين باب انجام شده، ميتوان به:
کتاب روشهاي تربيت اخلاقي در الميزان (فقيهي، 1393) اشاره کرد که روشهاي تربيت اخلاقي را در سه بعد شناخت، ميل و انگيزه، و بعد عمل بررسی کرده است.
کتاب قرآن و تربيت (رضايي اصفهاني، 1394، ج 3)، بحث روشهاي تربيت اخلاقي را آورده و در اين بخش 31 روش براي تربيت بيان کرده است.
در فصل سوم کتاب قرآن و عواطف انسان (عفيفي، 1398)، به اصول و مباني و راهبردهاي قرآن در جذب عاطفي انسان اشاره شده است.
مقالۀ «روشهاي تربيت اخلاقي در نهجالبلاغه» (شريفي، 1389)، به روشهايي مانند: حکمت و تذکر و يادآوري نعمتها، موعظه، خطابه و عبرتآموزي، کاربرد اصول روانشناسي و امر به معروف و نهي از منکر اشاره کرده است؛ که با بررسي صورتگرفته از منابع موجود، پژوهش جامعي در باب روشهاي عام تربيت اخلاقي و در بعد عاطفي صورت نگرفته است؛ و اغلب پژوهشهايي که به مسئلة روش تربيت اخلاقي پرداختهاند، يا اصلاً به مسئلة ساحت عاطفي نپرداخته، يا اينکه بيشترين تمرکز خود را بر روي ساحتهاي شناختي و رفتاري قرار دادهاند. ازاينرو با توجه به اهميت و ضرورت بيانشده در باب مؤلفة روش، و بُعد عاطفي تربيت اخلاقي، وجود چنين پژوهشي ضروري بهنظر ميرسد. اين تحقيق درصدد است تا روشهاي عام تربيت اخلاقي در اين بعد را مورد بررسي قرار دهد؛ و براي رسيدن به اين نگاه تخصصي و جامع، بايد از نظريات انديشمندان و علماي اسلام همچون علامه مصباح يزدي که يکي از متفکران روشنفکر و علماي اخلاق معاصر که آگاه به مسائل تعليم و تربيت بوده و داراي آثار گفتاري، نوشتاري و جزوات منتشرنشدة فراوان که در مجامع و محافل علمي حوزه و دانشگاه از جايگاه رفيعي برخوردارند و از معدود انديشمنداني هستند که بهصورت جدي مباحث عواطف و گرايشها را در آثار اخلاقي خود آوردهاند، سود بجوييم. در اين مقاله ما بهدنبال اين هستيم که بدانيم روشهاي عام تربيت اخلاقي در بعد عاطفي که هم در حوزۀ تربيتي ايجادي و هم اصلاحي کارآيي دارد، از منظر آيتالله مصباح يزدي کدامند؟
1. مفهومشناسي
1ـ1 تربيت اخلاقي
آيتالله مصباح يزدي تربيت را معادل پرورش ميداند و ريشه تربيت را از «ر ب و» و به معناي برآمدگي شمرده است (مصباح يزدي، 1391الف، ص 25). ايشان در تعريف تربيت ميفرمايند: «فراهم کردن زمينهها و عوامل براي به فعليت رساندن و شکوفا کردن همة استعدادهاي انسان و حرکت تکاملي او بهسوي هدف مطلوب، بهوسيلة برنامهاي سنجيده و حسابشده» (کاظمي، 1391، ص 38). ايشان با مفروض گرفتن انواع تربيتهاي موجود در جامعه و مقايسة آنها با يکديگر، تربيت اخلاقي را اينگونه تعريف ميکنند: «تربيت اخلاقي برنامهريزي براي رشد اخلاق متربيان، دانشجويان و دانشآموزان در جهت مطلوب اسلام است» (جمعي از نويسندگان، 1388، ص 26).
2ـ1. بُعد عاطفي
عاطفه در معناي لغوي و رايج در عرف، کششي است نفساني که کسي دربارة ديگري در خود احساس ميکند (مصباحيزدي، 1388الف، ص 291) و در قالب گرفتگي، انبساط چهره، انسگيري، انزواطلبي، فعاليت، و مانند اينها خودنمايي ميکند (مصباح يزدي، 1376، ج 2، ص 31). در مورد تعريف عاطفه در اصطلاح ميتوان گفت که هريک از روانشناسان از زاويه خاصي به عاطفه نگريستهاند؛ بههمين دليل تاکنون تعريف مشترک و جامع و کاملي در اين زمينه بيان نکردهاند. برخي عاطفه را به «واکنش هيجاني به شيئي يا وضعيتي» تعريف کردهاند. از نظر اينان، شيء يا وضعيت، معناي وسيعي دارد که يکي از مصاديق آن، مکان ويژۀ عبادت يا نوعي مراقبه است. اينان اصلاح عاطفه را کل طيف احساسات اعم از ترس، شادي، احترام، تنفر و... ميدانند (اسپليکا و ديگران، 1390 ص 52). حسينينسب در فرهنگ تعليم و تربيت (1375) در تعريف عاطفه آورده است: حالت هيجاني شخص که انديشه او را همراهي ميکند، عاطفه خوانده ميشود. در فرهنگ توصيفي علوم تربيتي نيز، اينطور آمده است که: «برخي توضيحاتِ حالت هيجاني شخص که انديشه او را همراهي ميکند، عاطفه خوانده ميشود» (فرمهيني فراهاني، 1378، ذيل واژۀ affect). براساس نظر رِبِر (1390) در فرهنگ روانشناسي توصيفي، عاطفه اصطلاحي است که کموبيش با هيجان، احساس و مانند آن مترادف است. اين اصطلاح همان خلقوخوست که البته بيشتر براي حالتهاي هيجاني شايعتر و بادوام استفاده ميشود.
اما در مجموع ميتوان چند ويژگي خاص را در مورد مفهوم عاطفه با توجه به تعاريف گفتهشده بيان کرد، که معناي عاطفه در اين مقاله نير هست: 1. حالت رواني؛ 2. انفعال و انجذاب داشتن؛ که شامل حالات ممدوح و مذموم است؛ 3. نيروي برخاسته از کششهاي درون و محيط که واکنشي است نشئتگرفته از جاذبههاي پيرامون انسان؛ 4. معمولاً همراه با هيجان هستند.
گاهي از اين بُعد به ساحت گرايشي يا ميل نيز ياد ميشود. ساحت گرايشي شامل ميلها، کششها و جاذبههاي متعدد است که در روانشناسي از آنها به تعابيري مانند: عواطف، انفعالات، احساسات و هيجانات ياد ميشود (مصباح يزدي، 1386، ص 87). براساس ديدگاه آيتالله مصباح يزدي (1391، ص 332) مواردي مثل تمايلات غريزي، محبت، عشق، نفرت، کينه، خشم، غضب، ترس، اميد، يأس، اضطراب، شادي، غم، تجليل، تحسين، پرستش و مانند اين امور را ميتوان به ساحت عاطفي و گرايشي مربوط دانست.
3ـ1. روشهاي عام تربيت اخلاقي در بعد عاطفي
روشهاي عام آن دسته از روشهاي تربيت اخلاقي هستند که هم در حوزة تربيت ايجادي و هم در حوزة تربيت اصلاحي کارآيي دارند و براي تداوم، تثبيت و تقويت ارزشهاي اخلاقي و پرورش و افزايش گرايشها و فضيلتهاي اخلاقي مورد استفاده قرار ميگيرند.
2. يافتهها
در ادامه به بررسي روشهاي عام تربيت اخلاقي در بعد عاطفي با تکيه بر آثار علامه مصباح يزدي پرداخته ميشود:
1ـ2. عقلانيت و تفکر
هيجانات و عواطف در حيات فردي و نوعي انسانها اثرگذار است؛ که اگر بهطور صحيح و با اندازهگيري بهکار رود، ماية نشاط و خوشبختي است و درصورتيکه بيحساب و بهطور طوفاني اعمال شوند و طغيان کنند؛ بدون ترديد باعث هلاک و بدبختي خواهد بود. سعادت و خوشبختي موقعي است که عواطف و هيحانات از عقل و دين اطاعت کنند؛ زیرا در اينصورت عواطف مذموم کنار گذاشته شده و عواطف ممدوح تثبيت و تقويت ميشود.
احساسات و عواطف خودبهخود حد و مرزي ندارند. عاطفه خود تعيين نميکند کجا وجود نداشته باشد؛ در چه شرايطي پديد آيد؛ نقطه اوج آن کجاست؛ و در چه حالتي به پايان ميرسد و منقطع ميشود. بلکه اين شرايط مختلف فردي و اجتماعي، روابط اجتماعي، و اعتبارات عقلي و عرفي هستند که دست به دست هم داده، زمينههاي مختلفي براي تأثير هيجانات و عواطف در رفتارهاي ما پديد ميآورند. ازآنجاکه عواطف، خود حد معيني ندارند؛ ما در رابطه با آنها گاه دچار افراط يا تفريط ميشويم. بهدليل آن که انسان موجودي مکلف است و خود بايد نوع رفتارش را انتخاب کند، به عاملي ديگر نياز داشت تا با تعيين مرز عواطف، از افراط و تفريط در آنها پرهيز کند؛ چراکه هر دو ميتوانند براي انسان زيانبار باشند.
ازاينرو خداي متعال نيرويی براي کنترل احساسات، عواطف و غرايز در وجود انسان قرار داده که آن را نيروي عقل مينامیم. البته عقل اصطلاحات مختلفي دارد که در اينجا مقصود از آن، نيروي کنترلکنندۀ هيجانات و عواطف است. عقل است که در هنگام غذا خوردن ميگويد: با اينکه هنوز اشتها داري، بايد حدي را رعايت کني! شأن اين نيرو به خدمت گرفتن احساسات و عواطف و راهنمايي کردن آنهاست.
عبداللهبن سنان ميگويد از امام صادق پرسيدم فرشتگان فضيلت بالاتري دارند يا بنيآدم؟ امام صادق در پاسخ به وي، اين روايت را از حضرت علي نقل کردند: «خدا به فرشتگان عقل داد، ولي شهوت نداد و به حيوانات شهوت داد، ولي عقل نداد؛ و اما به انسان هم عقل داد و هم شهوت. هرکس عقل او بر شهوتش چيره شود، از فرشتگان برتر است و هرکس شهوت او بر عقلش چيره گردد، از چهارپايان پستتر است (صدوق، 1385، ج 1، ص 4).
قرآن کريم بر تفکر، تعقل و بررسي و مطالعه پديدهها و تصميمگيري در همة امور بر پاية عقلانيت، اهميت بسياري قائل است. اين ادعا را با بررسي موضوعاتي که به خردورزي در آنها ترغيب شده و نيز واژگاني که مربوط به خردورزي است؛ مانند مشتقات فکر (براي نمونه: آلعمران: 191؛ اعراف: 176؛ يونس: 24؛ رعد: 3)؛ عقل (براي نمونه: بقره: 164، 170و171؛ انفال: 22)؛ نظر (براي نمونه: اعراف: 185؛ انعام: 11؛ نمل: 69؛ ق: 6؛ غاشيه: 17)؛ لب (براي نمونه: بقره: 164، 170و171؛ انفال: 22)؛ حِجر (فجر: 5)؛ نُهي (طه: 54و128) ميتوان اثبات كرد.
بر پاية آيات و روايات، حالات هيجاني منفي از جهل ناشي ميشوند؛ در مقابل، سازة خردمندي (عقل) با حالات هيجاني مثبت، مانند اميدواري، خوشبيني، علاقه و حيا همپوشي دارد و در بازداري و کنترل هيجانهاي منفي، نقش اساسي دارد (شجاعي، 1388، ص 386). بههر اندازه در تقويت عقلانيت خود بکوشيم، بر هيجانات خود مسلطتر خواهيم بود. جولان احساسات مخرب در جاهايي است که عقل مصلحتنگر حضور ندارد.
عقل يك نيروي حسابگر است كه ميسنجد اين كارِ موردنظر، چه تأثيري نسبت به آينده و سرنوشت و آخرت ما دارد و با آگاهي محاسبه ميكند و ميسنجد كه اين كار، ما را به كجا ميكشاند و نسبت به آيندۀ ما چه تأثيري خواهد داشت و به تناسب اين آگاهي و محاسبه و سنجش تصميم ميگيرد و بهدنبال آن اقدامي ميكند كه نتيجه مطلوبي داشته باشد (مصباح يزدي، 1391ب، ج 1، ص 186).
از منظر قرآن بين حکم عقل و مصلحت انسان و حکم هيجانات و عواطف، تلازم نيست. ممکن است امري از نظر هيجانات ناخوشايند باشد؛ ولي بهدليل داشتن مصلحتي، مورد پسند عقل باشد؛ يا امري از نظر هيجانات پسنديده باشد؛ ولي بهعلت نداشتن مصلحت يا حتي مفسدهانگيز بودن، از نظر عقل ناروا باشد. قرآن دربارۀ جهاد ميفرمايد: «وَعَسَي أَن تَکرَهُوا شَيئًا وَهُوَ خَيرٌ لَّکُم وَعَسَي أَن تُحِبُّوا شَيئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُم وَ اللَّهُ يعلَمُ وَ أَنتُم لاتَعلَمُون» (بقره: 216)؛ و بسا چيزي را خوش نميداريد و آن براي شما خوب است و بسا چيزي را دوست ميداريد و آن براي شما بد است و خدا ميداند و شما نميدانيد. اسلام دين تعقل است، نه آيين هيجانات نامعقول و موهوم؛ ازاينرو در اسلام هيجانات بياساس بر مصالح عقلاني و اجتماعي مقدم نميشود (طباطبائي، 1417ق، ج 5، ص 186).
تفکر نيز جهت تثبيت عواطف ممدوح بسيار مؤثر عمل ميکند؛ چراکه گاهي تفکر دربارة دانستهها سبب ميشود انفعالات، احساسات و عواطفي در روح انسان پديد آيد که پيش از توجه به آن دانستهها از آن بيبهره بود؛ مانند تدبر و تفکر در آيات قرآن نه به معناي رفع ابهام و کشف مجهول؛ بلکه با فرض روشن بودن مفهوم آيه. تفکر و تعمق و دقت در آن آيات، حالات جديدي چون خشيت از خدا را در ما پديد ميآورد که آن حالت با کشف مجهول و رسيدن به نکتههاي جديد متفاوت است و دل نوراني و خالي از ظلمت گناه را دگرگون و منقلب ميسازد و هر بار که آن آيات بر آن دل نوراني خوانده شود، باز حالت خشيت و دگرگوني در آن پديد ميآيد؛ که نتيجة اين حالت تصحيح عواطف مذموم و تثبيت عواطف ممدوح و اصلاح رفتار است (مصباح يزدي، 1398، ص 408).
همچنين علامه مصباح يزدي در باب اثرگذاري تفکر و تعقل بر عواطف و هيجانات ميفرمايند:
آدم وقتي غضب کرده و در حال جوش و خروش است، ديگر عقلش فعال نيست؛ جا ندارد به او بگويند بنشين فکر کن! چه فکري؟! آنجا داد ميزند و حمله ميکند؛ چون قدرت فکر کردن ندارد. اما تا وقتی به حد هيجان نرسيده، ميتواند فکر کند. آن وقتيکه آدم حالت آرامي دارد و هيجان غرائز در وجودش نيست، بايد غنيمت بشمارد؛ براي فکر کردن و تصميم صحيح گرفتن. ببينيد چقدر آيات قرآن مطالب مختلفي را بيان ميکند و ميگويد: «إِنَّ فِي ذلِکَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يتَفَکَّرُونَ» (رعد: 3)، «لَعَلَّهُمْ يتَفَکَّرُونَ»، «أَفَلا تَعْقِلُونَ»؛ مگر نميفهميد؟ مگر عقل نداريد؟ گاهي سؤال مطرح ميکند شما که عقل داريد بگوييد اين کار بهتر است يا آن؟ «آللَّهُ خَيرٌ أَمَّا يشْرِکُونَ» (نمل: 59)، «لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ» (بقره: 220)؛ آخر دنيا و آخرت را با هم بسنجيد؛ ببينيد کدام بهتر است؟ «وَ الْآخِرَةُ خَيرٌ وَ أَبْقي»؛ مگر عقل شما اين را نميگويد؟ مگر توي کارهاي دنيوي خودتان آن را که لذتش شديدتر است ترجيح نميدهيد؟ مگر آن را که لذتش بادوامتر است، ترجيح نميدهيد؟ چطور پاي آخرت که ميآيد ديگر عقلتان کار نميکند؟ «بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِي الْآخِرَةِ» (نمل: 66)؛ وقتي نوبت به آخرت ميرسد، علمها ته ميکشد و عقل از کار ميافتد!؟ بنابراين ما بايد عقلمان را به کار بگيريم، قبل از اينکه هيجانات بر ما غالب شود و ما را به راه شر سوق دهد؛ با فکر و تعقل زمينه را براي تصميمگيري صحيح فراهم کنيم. اين راحتترين و عاقلانهترين کاري است که ميشود براي جلوگيري از افتادن در مهالک انجام داد (mesbahyazdi.ir).
2ـ2. تغذيه مناسب و حلال
توصيۀ قرآن در مورد غذا، دقت لازم از جهت پاکيزگي و فراهم کردن همۀ احتياجات بدن است. قرآن به استفاده از طيبات (غذاهاي پاکيزه) امر کرده است: «يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا کُلُوا مِن طَيبَاتِ مَا رَزَقنَاکُم» (بقره: 172)؛ اي کساني که ايمان آوردهايد از نعمتهاي پاکيزهاي که روزي شما کردهايم، بخوريد. در آية ديگري فرموده است: «يا أَيهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِي الأَرضِ حَلاَلاً طَيباً» (بقره: 168)؛ اي مردم، از آنچه در زمين است حلال و پاکيزه را بخوريد. در غذا دو چيز مهم است: طيب بودن و حلال بودن. ممکن است چيزي بهطور طبيعي طيب باشد، ولي حلال نباشد؛ چون از راه نامشروع بهدست آمده است.
فقدان هريک از شرايط يادشده در هيجانات و عواطف انسان اثرگذار است. از همين جهت است که خوردنيهايي مانند مردار، خون، گوشت خوک و هر حيواني که با نام غيرخدا ذبح شده باشد، حرام شده است (بقره: 173؛ مائده: 3؛ انعام: 145؛ نحل: 115). امروز در علم غذاشناسي ثابت شده که غذاها از طريق تأثير در غدهها و ايجاد هورمونها در هيجانات و احساسات انسان اثر ميگذارند (مصباح يزدي، 1384، ص 48). از امام صادق در زمینۀ فلسفه تحريم محرمات، حديثي نقل شده که حضرتش پس از اشاره به اينکه تمام اين احکام بهخاطر مصالح بشر است و با اشاره به تأثيرات رواني و هيجاني خوردنيهاي حرام در مورد خوردن خون ميفرمايد: خوردن آن سبب سنگدلي و کممهري فرد خونخوار ميشود؛ بهطوريکه والدين، فرزندان و دوستان و همراهانش نيز از او در امان نيستند (کليني، 1375، ج 6، ص 242). و دربارة آثار شرابخواري ميفرمايد: مروت و جوانمردي را از بين ميبرد و دور نيست که شرابخوار نسبت به ريختن خون خويشاوندان خود بيباک و گستاخ شده و با محارم خود از روي بيعقلي زنا کند. شرب خمر راه هر شر و بدي را به روي مرتکب آن باز ميکند (همان).
قرآن کريم از برخي خوردنيهاي حلال مانند خرما، انگور، انجير، زيتون، گوشت چارپايان حلال گوشت و مواد لبني (نحل: 19ـ21)، بخصوص شير (مؤمنون: 21؛ نحل: 66؛ يس: 73) و عسل (نحل: 69) بهعنوان غذاهاي سالم و مفيد ياد کرده است. خوراکيهاي مورد اشاره بر جسم و روح انسان اثرگذار است. سوء تغذيه، هم عوارض جسماني و هم عوارض روحي دارد؛ از جمله سبب عصبانيت، بدخويي و عدم تحمل و زودرنجي و حالتهاي مشابه آنها ميشود.
علامه مصباح يزدي نيز با معرفي تغذيه بهعنوان يک عامل محيطي، آن را در شکلگيري ثبات عاطفي در شخصيت افراد مؤثر ميداند (مصباح يزدي، 1389، ص 83). در روايات نيز به تأثير کيفيت تغذيه بر اعصاب و روان انسان اشاره شده است؛ براي مثال گفته شده:
ـ خوردن ميوه نوبرانه اندوه را دور ميکند (مستغفري، 1381، ص 27)؛
ـ پرخوري و پرخوابي، سبب فساد و خرابي نفس انسان و درپيدارندۀ زيان است (نوري، 1368، ج 16، ص 214)؛
ـ خوابِ بعد از غذا قساوتآور است (راوندي، 1366، ص 76)؛
ـ کشمش نفس را پاکيزه و اندوه را ميزدايد (صدوق، 1362، ص 344)؛
ـ کشمشِ طائفي رنجوري را دور و موجب تقويت اعصاب و پاکيزگي نفس است (کليني، 1375، ج 6، ص 352)؛
ـ عسل موجب انبساطخاطر و شادماني است (صدوق، 1404ق، ج 2، ص 40).
در روايتي از رسول اکرم چنين آمده است: برشما باد مصرف گوشت؛ زيرا کسي که به مدت چهل روز گوشت مصرف نکند، بداخلاق ميشود و کسي که بدخُلق شود، عذاب و رنج ميکشد (همان، ص 41). اينها نشان ميدهد که نوع غذا و کيفيت آن بر اصلاح عواطف مذموم و تثبيت عواطف ممدوح مؤثر است.
3ـ2. رعايت تقوا (مشارطه، مراقبه، محاسبه)
هيجانات و عواطف ما انسانها گرچه تا حدود زيادي متأثر از محيط پيراموني ماست؛ ولي اراده و خواست هر فردي، نقش اساسيتري در شکلدهي به هيجانات و رفتارهاي هيجاني او دارد. رعايت تقوا در بحث عواطف نوعي تحفظ، کنترل، خويشتنداري يا مراقبت عاطفي از خويش است. انسان با رعايت تقواي مستمر ميتواند هيجانات و رفتارهاي هيجاني خود را بهبود بخشيده، گام بهگام به مقصد موردنظر خود نزديک و نزديکتر شود؛ تا اينکه بهجايي ميرسد که جزء عواطف مثبت از خود بروز نميدهد. به نوعي تثبيت عواطف ممدوح در انسان، از جلوهها و مصاديق رعايت تقواست.
تحفظ بر افراط و تفريط در عواطف جز با تقوا امکان ندارد و نتيجة تقوا اعطاي قوة تميز حق و باطل است: «إِن تَتَّقوا اللَّهَ يجعَل لَکُم فُرقاناً» (انفعال: 29)؛ اگر از خدا پروا داريد، براي شما [نيروي] تشخيص [حق از باطل] قرار ميدهد.
علامه مصباح يزدي نيز در اين زمينه ميفرمايند که: خداوند عواطف را بر محور ايمان و تقوا و براساس دين الهي، مهار و محدود كرده است و اجازة تجاوز از حدودش را نميدهد (مصباح يزدي، 1388الف، ص 337). تقوا از ديدگاه اسلام به اين معناست كه انسان از خطري بترسد كه از فعل اختياري خود يا ترك آن، متوجۀ سعادت ابدي او ميشود؛ و بينش توحيدي ميگويد: اين خطر در نهايت به دست خداوند به او خواهد رسيد، و در برابر اين خطر، كاري كند كه چنين خطري متوجه او نشود. كسي را كه در برابر چنين خطري دست به چنين كاري ميزند «متقي»، و اين رفتار ويژۀ او را «تقوا» گويند. «تقوا» در يك حدّ عاليتر حتي علاوه بر فعل يا ترك فعل خارجي شامل فعل و ترك فعل قلبي و باطني نيز ميشود (مصباح يزدي، 1391ب، ج 1، ص 71).
در روايات معصومان نيز از تقوا بهعنوان رأس حکمت (ابنشعبه حراني، 1382، ص 382)؛ رأس همة امور (صدوق، 1362، ج 2، ص 525)؛ محکمترين شالوده (تميمي آمدي، 1366، حديث 822)؛ بهترين روزي دنيا و آخرت (متقي هندي، 1401ق، حديث 5641)؛ رئيس همة نيکيها (تمیمی آمدي، 1366، حديث 227)؛ برترين گنج (طوسي، 1414ق، ص 684)؛ بنماية ايمان و ماية رستگاري (ابنشعبه حراني، 1382، ص 162) ياد شده و تأکيد شده که هيچ جايگزيني براي تقوا وجود ندارد؛ ازاينرو در برنامة همة پيامبران و سفيران الهي دعوت به تقوا بهصورت يک تکيهکلام آشکار بهچشم ميخورد.
پس يکي از مراحل اصلي مديريت عواطف انسان اين است که با کسب ملکۀ تقوا، عواطف را در حيطۀ تقواي الهي محصور و محدود کند. براي موفقيت در تحصيل و تحقق ملكه تقوا نيز اموري وجود دارد كه هر فردي بايد به آنها توجه كند و شرط تحقق بندگي هستند. اين امور عبارتند از: «مشارطه»، «مراقبه» و «محاسبه».
انسان هر روز صبح كه از خواب برميخيزد، بايد تأمل كند خداي متعال امروز حياتي دوباره به من عطا فرموده و سرمايه و فرصتي جديد در اختيارم نهاده است؛ چه بسيار كساني كه در بستر خواب آرميدند و ديگر از آن برنخاستند.
ازاينرو بايد توجه داشت كه بيدار شدن از خواب، حياتي دوباره و نعمتي است از سوي خداوند و سرمايه جديدي است كه در اختيار ما گذارده شده است. اكنون انسان ميتواند با اين سرمايه، سعادت دنيا و آخرت را براي خود كسب كند و يا خسران و شقاوت دنيا و آخرت را نصيب خود گرداند.
آنگاه فرد پس از تأمل در اينباره بايد با نفس خود شرط كند كه عواطف خود را در مسير تقواي الهي بهکار ببرد. در اينجا گويا نفس خود را شريكي ميدانيم كه سرمايهاي را بهدست او ميسپاريم تا با آن تجارت كند و با او شرط ميكنيم كه بايد با اين سرمايه سودي تحصيل نمايي و مبادا خسارت بهبار آوري! اين قرارداد با نفس، تأثير رواني مهمي بهدنبال دارد و ميتواند موجب گردد كه انسان در طول روز توجه بيشتري به انجام وظايف خود داشته باشد و دچار غفلت نگردد. بنابراين اولين كاري كه سالك بايد در آغاز هر روز انجام دهد «مشارطه» است؛ مشارطه و قرارداد با خود، مبني بر اينكه در طول روز از انجام عواطف منفي پرهيز كند و همه تكاليف و واجباتش را انجام دهد.
پس از مشارطه نوبت به «مراقبه» ميرسد. فرد پس از آنكه در ابتداي روز با خود شرط كرد و تصميم گرفت كه وظايف عاطفي خود را انجام دهد و از ارتكاب محرمات و عواطف منفي اجتناب ورزد، در طول روز بايد همواره اين شرط را بهخاطر داشته باشد و از نفس خويش مراقبت کند كه خلاف اين شرط رفتار نكند. اصطلاح مراقبه در برخي روايات و ادعيه نيز وارد شده است؛ از جمله در «مناجات شعبانيه» ميخوانيم: «اِلهِي وَاَلْحِقْني بِنُورِ عِزِّكَ الاَبْهَجِ فَاَكُونَ لَكَ عارِفاً وَ عَنْ سِواكَ مُنْحَرِفاً وَ مِنْكَ خائِفاً مُراقِباً»؛ معبودا! و مرا به نور عزتت كه نشاطآورتر از هر لذتي است، پيوند ده، تا عارف به تو گردم و از غير تو روي گردانم و از تو ترسان و در مراقبت باشم.
مانند صاحب كاري كه مواظب كارگرش هست كه كارش را درست انجام دهد، سالك نيز در طول روز پيوسته مراقب نفس خويش است كه بر شرط و عهد و پيمان خويش پايدار و استوار بماند و آن را نقض نكند. چنين مراقبت و نظارتي بسيار به انسان كمك ميكند كه مبادا لغزشي براي او پيش آيد و از مسير اطاعت و بندگي خداي متعال منحرف گردد.
سرانجام پس از مراقبه، در مرحلۀ آخر نوبت به «محاسبه» ميرسد. مراد از محاسبه اين است كه انسان شب هنگام و قبل از آنكه به خواب رود، بايد لختي دربارۀ رفتار و اعمال آن روزش فكر كند و يكيك كارهايي كه در آن روز انجام داده را بهخاطر آورد و از نفس خود حساب بكشد. مانند صاحب سرمايهاي كه به حساب شريكي كه سرمايه خود را براي تجارت به او سپرده، رسيدگي ميكند؛ انسان مؤمن بايد در پايان هر روز به كار همۀ اعضا و جوارحش رسيدگي كند كه آيا وظايفشان را بهخوبي و بهدرستي انجام دادهاند يا احياناً تقصير و تخلفي از آنها سر زده است. پس از اين محاسبه و رسيدگي، انسان بايد در برابر مواردي كه در انجام وظيفه عبوديت و بندگي موفق بوده است، خدا را شكر كند كه چنين توفيقي به او عنايت فرموده؛ و اگر خداي ناكرده تخلف و لغزشي صورت گرفته، براي آنها نيز استغفار كند و تا دير نشده درصدد جبران مافات برآيد (مصباح يزدي، 1390ب، ص 230ـ233).
4ـ2. عبادت
عبادات بخش مهمي از معارف اسلامي و ابواب فقهي را تشکيل ميدهد. عبادت نهايت اظهار کوچکي است و تنها کسي شايسته است در برابر او چنين رفتاري داشت که نهايت تفضل و بخشش را در حق انسان داشته باشد و او جز خدا کسي نيست (راغب اصفهاني، 1374، ص 542). از زيباترين جلوههاي دين اين است که هم اهداف تربيتي را مشخص کرده و هم ابزارهاي آن را تعيين فرموده است؛ يعني نهتنها انسان را به پيوند قلبي با خدا تشويق کرده و او را بدان ملزم ساخته؛ بلکه راهکارهاي عملي و الگوهاي جوارحي اين ارتباط را نيز پيشنهاد کرده و رفتار را نيز سامان بخشيده است. اين رفتارها در فرهنگ ديني، عبادت نام دارند (عالمزاده نوري، 1396، ص 369). پرداختن به عبادات عاشقانه، هم بهترين درمان عواطف مذموم است و هم بهترين استفاده از حالات لطيفى است که معمولاً براى مهرورزان حاصل مىشود. از منظر قرآن کريم، تنها عبادت خالصانه، تأثير مثبت بر روح و جسم و رفتار انسان دارد. قرآن در اين زمينه ميفرمايد: «فَاعبُدِ اللَّهَ مُخلِصاً لَهُ الدِّينَ أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الخالِص» (زمر: 32)؛ پس خدا را ـ درحاليکه اعتقاد [خود] را براي او خالصکنندهاي ـ عبادت کن؛ آگاه باشيد آيينِ پاک از آنِ خداست.
عبادت اگر خالصانه بود، عواطف و رفتارهاي هيجاني و اخلاقي انسان را تحت تأثير قرار ميدهد. برخي عواطف ما مانند روحية شکرگزاري در برابر خدا و خشوع را شکوفا و برخي هيجانات مانند استکبار و برتريجويي را نابود و برخي هيجانات را تعديل کرده، توان خودمراقبتي را پديد ميآورد (کريمي، 1397، ص 220).
علامه مصباح يزدي نيز در اين زمينه ميفرمايند که عبادتي ارزشمندتر است كه انگيزۀ انجام آن، محبت و دوستي خدا باشد؛ عاطفه و كششي نسبت به خدا در انسان بهوجود ميآيد كه وي را وادار به عبادت؛ يعني، كاري ميكند كه خدا را خشنود ميسازد. يعني جز خدا و محبت خدا چيز ديگري؛ يعني، ثوابي يا عذابي، انگيزه ديگري در كار نيست (مصباح يزدي، 1391ب، ج 1، ص 335).
نتيجۀ عبادت به خود انسان برميگردد و انسان را در برابر خطرات مصون ميکند و روحيۀ شکرگزاري را در انسان پديد ميآورد: «وَ اشْکُرُوا لِلَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِياهُ تَعْبُدُونَ» (بقره: 172)؛ و خدا را سپاسگزار باشيد؛ اگر تنها او را ميپرستيد [زيرا بدون شکر پرستش تمام نيست].
عبادتي ارزشمند است كه انگيزه آن شكرگزاري در برابر خدا باشد؛ بهخاطر نعمتهايي كه در اختيار انسان قرار داده و ميدهد. يعني وقتي فكر ميكند كه نميتواند نعمتهاي خدا را جبران كند و بازاي نعمتهايش چيزي به او بدهد؛ چراكه هرچه دارد در اصل، از آن او است؛ به اين نتيجه ميرسد كه خضوع و ناتواني و تذلل و كوچكي خود را با دستزدن به انجام كارهاي عبادي ظاهر سازد (مصباح يزدي، 1391ب، ج 1، ص 336).
هرکدام از عباداتي که در شرايع الهي بر مشروعيت آنها صحه گذاشته شده، مشخصات و آثار يادشده را دارد که به نمونههايي اشاره ميکنيم:
الف. نماز
نماز عاليترين نمايش کرنش و خاکساري در برابر معبود يکتاست. انسان در نماز احساس خضوع خود را با رفتن به ركوع و افتادن به سجده متبلور ميكند. نماز آثار و برکات فراوان عاطفي براي فرد دارد. از بُعد روحي مانند هر عبادت ديگري آرامشبخش است و با شکوفا کردن ارزشهاي عاطفي و تعديل عواطف مذموم انسان را به مقامات بلند معنوي ميرساند.
انسان در دنيا خواه ناخواه با کسانى مواجه مىشود که با برخوردهاى نابخردانهشان، صبر و تحمل را از او مىگيرند. بسيار مشکل است که کسى بتواند در اين شرايط خود را کنترل کند؛ ولى خداوند به کسانى که نمازشان را پذيرفته، بردبارى و صبرى عطا مىفرمايد که بتوانند در مقابل افراد نابخرد خود را کنترل کنند (مصباح يزدي، 1391د، ص 170).
ب. روزه
روزه واژهاي فارسي است که در عربي به آن صوم اطلاق ميشود و به معناي امساک از هرکاري است. امام سجاد در دعاي وداع ماه رمضان بر نقش روزه در قويشدن نفس در برابر شيطان و گناهان اشاره دارند و آن را هموارکنندة انجام فضايل که قطعاً شامل عواطف ممدوح ميشود، بيان کردهاند؛ ازجمله فرمودهاند: بدرود اي همسايهاي که تا با ما بودي، دلهاي ما را رقت بود و گناهان ما را نقصان. بدرود اي ياريگر ما که در برابر شيطان ياريمان دادي و اي مصاحبي که راههاي نيکي و فضيلت را پيش پاي ما هموار ساختي.
کنترل عواطف، زاييدة مجموعه عواملي است که يکي از مهمترين آنها مخالفت با هواست. فاصله انداختن ميان ميل نفساني و تحقق خواستههاي آن، يعني پاسخ نگفتن به اميال، موجب تضعيف آن و سست شدن تسلط و حاکميت آن ميل نفساني بر انسان ميگردد. حال اگر اين مجاهدت به قصد قربت باشد، ارادة الهي را تقويت ميکند. «روزه» يکي از آثار ويژۀ آن تقويت اراده است (مصباح يزدي، 1390الف، ص 245). دستورالعمل اين مخالفت و راهکار روشن دين براي تضعيف اميال مزاحم عاطفي و توجه به خداست. روزة مستحبي از زيباترين عبادتهاي اسلامي است که علاوه بر پيوند بخشيدن ميان انسان و خدا، ارادة کنترل عواطف را در انسان افزايش ميدهد و ملکة صبر را که بهعنوان يک عامل پيشگيرانه مطرح است، تقويت ميکند. امام صادق در تفسير آيۀ شريفة «وَ استَعِينُوا بِالصَّبرِ والصَّلاة» فرمودند: صبر همان روزه است (کليني، 1375، ج 4، ص 63).
ج. حج
معناي لغوي حج، قصد [بر انجام کاري] است. اين کلمه تدريجاً به قصد زيارت خانه خدا و انجام مناسک خاص، اختصاص يافته است (ابنفارس، 1399ق، ج 2، ص 29، ماده حج). بهنظر ميرسد مهمترين اثر فريضة حج، قطع تعلقات دنيوي و تقويت ارادة انسان در برابر رفتارهايي باشد که بهصورت معمول انسان در زندگي خود با آنها سروکار دارد. حجگذار با پوشيدن لباس احرام از ارتکاب بسياري از رفتارها ممنوع است؛ مانند عقدِ ازدواج و مطلق لذات جنسي، آرايش و تزيين حتي پوشيدن لباس دوخته، نگاه در آينه، استعمال بوي خوش، کشتن جانوران و بگومگو کردن با ديگران، ازالۀ مو و کندن دندان و... (انصاري، 1305، ص 32). حجگذار براي صحت حج خود، موظف است در مدت معيني، همة اعضا و جوارح خود را تحت کنترل داشته باشد. مهمترين دستاورد حج خودکنترلي بهويژه در ناحية عواطف و احساسات است.
براي مثال در هم شكستن عاطفۀ منفي تکبر و خودبزرگبيني، از راه تقويت روح بندگي در برابر حضرت حق جلّ و علا از اسرار مهم اعمال حج است؛ چراکه همين ويژگي شُوم بود كه ابليس را با آن سابقۀ طولاني به چنان بدبختي غيرقابل تصوري دچار كرد (مصباح يزدي، 1387، ص 123).
د. دعا
دعا ماية نشاط روح و حيات جان و کليد عطاياى الهى است. دعا عامل رحمت حق و موجب نزول برکات خداوندى است و يکي از راههاي تکامل انسان است. از آثار ديگر دعا کسب اخلاق خدايي است که در احاديت و دستورات دینی به آن توصيه شده است: «تَخَلَّقُوا بِاَخْلاقِ اللّهِ» و همچنين نيايشگر با ايستادن در پيشگاه خدا، و توجه کردن به کبريا و عظمت او، و در نظر گرفتن کوچکى و حقارت خود، فقر و نياز سراپاى وجود خويش را در مقابل خداوند اظهار مىکند و بدين وسيله، خود را از هر مخلوقى بىنياز و تنها به او نيازمند مىبيند. پس دعا فروتنى توأم با مناعت و عزت نفس را بهدنبال دارد (مصباح يزدي، 1382، ص 17ـ42).
يکي از موقعيتهايي که عامل شکوفايي و فوران عواطف ميشود، قرار گرفتن در موقعيت ذکر و دعا به درگاه الهي است. شرايط روحي و خارجي در پيدايش هيجانات دعاکنندگان تأثير بسزايي دارد. هر اندازه حالات هيجاني در هنگام دعا کردن برجستهتر باشد، نشانة طهارت روح و اخلاص دعاکننده است. قرآن کريم توصيه ميکند: «ادعُوا رَبَّکُم تَضَرُّعًا وَخُفيةً» (اعراف: 55)؛ پروردگار خود را به زاري و نهاني بخوانيد.
نقش دعا در ايجاد هيجان معنوي بستگي زيادي به صورت و محتواي دعا دارد. دعاهاي مأثور از امامان شيعه مانند دعاهاي صحيفه سجاديه، دعاي ابوحمزه، دعاي کميل و دعاي عرفه بسيار جذاب، آرامبخش، روحنواز و سبککنندة انسان از بار کسالتهاي اشتغالات دنيوي است.
دعاهايي که قرآن از انبيا و اوليا نقل کرده، مقرون به حالات هيجاني آنان است. دعاي همراه با حالات هيجاني شورانگيزتر و آموزندهتر است. زکريا هنگام دعا به درگاه خدا جهت درخواست فرزند، نخست پيري و سالخوردگي خود را مطرح ميکند (مريم: 4ـ5). ابراز سالخوردگي و تنهايي، رقتانگيز و دليلي بر نيازمندي به لطف و عنايت است. ايوب نيز در دعا به درگاه خدا گرفتاريهاي خود را مطرح ميکند (انبياء: 83).
قرآن نقل ميکند برخي کشيشان و راهبان نصراني پس از آگاهي از نزول قرآن، با قلبي سرشار از هيجانات بهگونهايکه اشک شوق در چشمانشان جاري بود، به درگاه خدا دعا ميکردند که در زمرۀ شاهدان قرار گيرند (مائده: 83). استفاده از عواطف در دعا منحصر به رفع اندوه نيست. در قرآن کريم مواردي از دعا آمده که از آنها عواطف خويشاوندي يا عاطفه سرور مدنظر است: نوح در دعا به درگاه خدا، آمرزش را براي والدين خود درخواست ميکند (نوح: 28). ابراهيم نيز براي آمرزش والدين خود دعا ميکند (ابراهيم: 41). بهطورکلي از نظر قرآن از وظايف فرزندان، دعا و طلب رحمت براي پدر و مادر است (اسراء: 24). حضرت عيسي از درگاه خدا تقاضاي مائدة آسماني کرد که براي هميشه خاطرهاي سرورانگيز داشته باشد (مائده: 114).
دعاکننده در حال دعا خود را مواجه با ذاتي داراي همة کمالات و منزه از هر کاستي و آگاه به تمام نيازها و باعظمتتر از هر مخلوق ميبيند. اين برداشت و حالت در لطافت و نرمش روح و همچنين پيدايش عزت نفس بسيار تأثيرگذار است. چنين فردي هيچگاه حاضر نيست براي امور جزئي و زودگذر به ناله و شکايت برخيزد يا نزد اين و آن دست حاجت دراز کند. دعا چراغ اميد را در دل دعاکننده روشن ميکند و اندوه را از دل ميزدايد. آن هنگام که يونس ناراحت و نگران در مکاني تنگ و تاريک قرار گرفته بود؛ با دعا به درگاه خدا اندوه خود را زدود (انبياء: 87ـ88). ايوب پيامبر در اوج گرفتاري به خدا رو آورد و نياز خود را با خدا در ميان گذاشت و خدا دعاي او را اجابت و گرفتاريهاي او را برطرف کرد (کريمي، 1397، ص 228ـ232).
5ـ2. انتخاب همسر شايسته از خانوادۀ شايسته
ازآنجاکه بحث وراثت و محيط بهعنوان دو عامل مؤثر بر عواطف و هيجانات است (مصباح يزدي، 1390الف، ص 199)؛ انتخاب همسر شايسته کمکي به ما در جهت تضعيف عواطف مذموم و تثبيت عواطف ممدوح است و تأثير بسزايي هم در عواطف و هيجانات فرزندان ما در آينده خواهد داشت؛ چراکه اثرگذاري وراثت و تربيت مادر بر روي عواطف فرزندان و همچنين اثرگذاري همسر بهعنوان فردي که بيشترين برخورد را در يک محيط با شما خواهد داشت، بر روي عواطف و هيجانات افراد، امري ثابت شده است.
رسول اكرم ميفرمايد: با خانوادۀ شايسته ازدواج کنيد؛ چراکه رگ و ريشه تأثيرگذار است (متقي هندي، 1401ق، ح 44559).
علامه مصباح يزدي در باب تأثير وراثت بر شخصيت و عواطف افراد ميفرمايند:
تأثير و اهميت وراثت، يعني آنچه آدمي از پدر و مادر و اجداد خود گرفته و بههنگام زادن با خود بهدنيا ميآورد، در پايهگذاري و تشكيل شخصيت او نميتواند مورد شك واقع شود. وراثت سبب ميشود كه افراد آدميان، هم از حيث چگونگي شكل ظاهر بدن، مانند رنگ مو، بلندي و كوتاهي قامت، فربهي و لاغري، و هم از حيث چگونگي ساختمان و كاركرد اعضاي دروني بدن، از قبيل ششها، معده، قلب، مغز، سلسله اعصاب و غدهها، با هم فرق پيدا كنند. بهعنوان نمونه، غدههايي بهنام «غدههاي بسته» را مثال ميآوريم. امروزه معلوم شده است كه اين غدهها و موادي كه در خون ترشح ميكنند، چه تأثير عظيمي در اشتهاي ما براي غذا، و رفع عطش، در سوختوساز بدن، در صحت و سلامت مزاج، در عواطف و هيجانات ما، و خلاصه در بدن و فعاليتهاي رواني و در زندگي مادي و معنوي ما دارند. چنانكه مثلاً ترشح بيشاز اندازۀ يكي از اين غدد (تيروئيد) سبب تندخويي و زودخشمي و بياختياري حركات و واكنشها، و درنتيجه بيثباتي، يعني متشابه و يكنواخت نبودن رفتار شخص ميگردد و كميِ تراوش اين غده، آثار رواني مخالفي دارد و سبب سستي و بيقيدي و وارفتگي ميشود (مصباح يزدي، 1390الف، ص 197).
هر آنچه در محيط خانواده ميگذرد نخستين و بادوامترين آثار را در فرزندان و همسران بهجای ميگذارد و شخصيت عاطفي آنها را پايهگذاري ميكند. خانوادهاي كه از آرامش و آسايش و اوضاع و احوال مناسب عاطفي و مطلوب برخوردار است، سبب ميشود كه اگر ساختمان عاطفي آنها، متعادل باشد، اين تعادل محفوظ بماند و حتي تكميل گردد؛ و اگر متعادل نباشد تا حدي اصلاح گردد و به تعادل نزديك شود؛ درصورتيكه محيط خانوادگيِ نامناسب و نامطلوب، سبب ميشود كه آنها تعادل عاطفي خود را از دست بدهد، به همين جهت انتخاب همسر شايسته بسيار مهم است.
ازدواج با همسري شايسته يکي از بهترين راههاي ايمني از خطر عواطف عشقي منفي است و باعث شکلگيري روابط عاطفي مثبت در ميان خانواده ميشود. انتخاب همسر شايسته باعث پيدايش شادي و آرامش رواني و «مودت» و «رحمت» و عواطف متقابل ميان همسران است. «مودت» به معناي ظاهر ساختنِ محبت، و «رحمت»، نوعي تأثرِ روحي و نفساني است كه از مشاهدۀ نياز طرفِ مقابل حاصل ميشود و شخص را به رفع نيازِ وي واميدارد. اين حالت، پيوسته بهصورت يك كنش و واكنش متقابل ميان همسران ادامه مييابد و عواطفي عميقتر و بادوامتر ميان آن دو ايجاد خواهد كرد كه وحدت و استحكام بنيان خانواده را در پي دارد و پرتو آن به فرزندانشان نيز سرايت خواهد كرد (مصباح يزدي، 1391ج، ج 1، ص 311). بهخاطر همين است که بندگان خاص خداوند، از خدواند اين دعا را دارند که «يَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنِ...»؛ و كساني كه ميگويند: پروردگارا! از همسران و فرزندانمان مايه روشنيِ چشم به ما عنايت فرما.
طبق بيان اين آيه شريفه، يكي از ويژگيهاي انسانهاي ممتاز و نمونه اين است كه از خداي متعالي، همسران و فرزندان شايسته ميخواهند.
نتيجهگيري
در اين مقاله تلاش شده تا روشهاي عام تربيت اخلاقي در بعد عاطفي، براساس آثار آيتالله مصباح يزدي استخراج شود که در اينجا به مهمترين نتايج تحقيق اشاره ميگردد:
1. روشهاي عام آن دسته از روشهاي تربيت اخلاقي هستند که هم در حوزة تربيت ايجادي و هم در حوزة تربيت اصلاحي کارآيي دارند و براي تداوم، تثبيت و تقويت ارزشهاي اخلاقي و پرورش و افزايش گرايشها و فضيلتهاي اخلاقي مورد استفاده قرار ميگيرند؛ که موارد زير از آثار آيتالله مصباح يزدي در اين زمينه شناسايي شد: عقلانيت و تفکر، رعايت تقوا (مشارطه، مراقبه، محاسبه)، تغذية مناسب و حلال، عبادت و انتخاب همسر شايسته از خانوادۀ شايسته؛
2. خداي متعال دو نيرو براي کنترل احساسات، عواطف و غرايز در وجود انسان قرار داده که آنها نيروي عقل و دين است؛
3. تغذيه بهعنوان يک عامل محيطي، در شکلگيري ثبات عاطفي در شخصيت افراد بسيار مؤثر است؛
4. رعايت تقوا در بحث عواطف، نوعي تحفظ، کنترل، خويشتنداري يا مراقبت عاطفي از خويش است. انسان با رعايت تقواي مستمر ميتواند هيجانات و رفتارهاي هيجاني خود را بهبود بخشيده، گام بهگام به مقصد موردنظر خود نزديک و نزديکتر شود؛ تا اينکه بهجايي ميرسد که جزء عواطف مثبت از خود بروز نميدهد؛
5. پرداختن به عبادات عاشقانه، هم بهترين درمان عواطف مذموم است و هم بهترين استفاده از حالات لطيفى است که معمولاً براى مهرورزان حاصل مى شود؛ که از نمونههاي آن ميتوان به نماز و روزه و حج و دعا اشاره کرد؛
6. ازآنجاکه بحث وراثت و محيط بهعنوان دو عامل مؤثر بر عواطف و هيجانات مطرح است؛ انتخاب همسر شايسته کمکي به ما در جهت تضعيف عواطف مذموم و تثبيت عواطف ممدوح است و هم تأثير بسزايي در عواطف و هيجانات فرزندان ما در آينده خواهد داشت؛ چراکه اثرگذاري وراثت و تربيت مادر بر روي عواطف فرزندان و همچنين اثرگذاري همسر بهعنوان فردي که بيشترين برخورد را در يک محيط با شما خواهد داشت، بر روي عواطف و هيجانات افراد، امري ثابت شده است.
* این مقاله در همایش بین المللی «علوم انسانی اسلامی در اندیشه علامه محمدتقی مصباح یزدی» پذیرش شده است.
- ابنشعبه حراني، حسنبن علي، 1382، تحف العقول، قم، انتشارات آلعلي.
- ابنفارس، ابوالحسین، 1399ق، معجم مقاییس اللغه، قم، دارالفکر.
- اسپليکا، برنارد و ديگران، 1390، روانشناسي دين، ترجمة محمد دهقاني، تهران، رشد.
- انصاری، مرتضی، 1305، رساله محشی، قم، مؤسسة در راه حق.
- تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد، 1366، تصنیف غرر الحکم و دررالکلم ، قم، مکتب الاعلام الاسلامی.
- جمعي از نويسندگان، 1388، تربيت ديني در جامعه اسلامي معاصر: گفتوگوها، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- حاجي دهآبادي، محمدعلي، 1395، درآمدي بر نظام تربيتي اسلام، قم، نشر مرکز بينالمللي ترجمه و نشر المصطفي.
- حسينينسب، داود، 1375، فرهنگ تعليم و تربيت، تهران، احرار.
- راغب اصفهاني، حسينبن محمد، 1374، مفردات الفاظ قرآن، تهران، مرتضوي.
- راوندی، قطبالدین، 1366، الدعوات، قم، مدرسة الامام المهدی.
- ربر، آرتور اس، 1390، فرهنگ روانشناسي (توصيفي)، ترجمة يوسف کريمي و ديگران، تهران، رشد.
- رضايي اصفهاني، محمدعلي، 1394، قرآن و تربيت، قم، تلاوت.
- شجاعي، محمدصادق، 1388، نظريههاي انسان سالم با نگرش به منابع اسلامي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- شریفی، عنایت، 1389، «روش های تربیت اخلاقی در نهجالبلاغه»، پژوهشنامه معارف اخلاقی، دورة يكم، ش 2، ص 75ـ98.
- صدوق، محمدبن علی، 1362، خصال، قم، جامعة مدرسين.
- ـــــ ، 1385، علل الشرائع، تحقيق سيدمحمدصادق بحرالعلوم، نجف، المکتبة الحيدريه.
- ـــــ ، 1404ق، عیون اخبار الرضا، قم، مصادر الحدیث الشیعه.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1417ق، الميزان في تفسير القرآن، قم، جامعة مدرسين.
- طوسی، محمدبن حسن، 1414ق، الأمالی، قم، دارالثقافه.
- عالمزاده نوري، محمد، 1396، راهبرد تربيت اخلاقي در قرآن کريم، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
- عفيفي، حبيب، 1398، قرآن و عواطف انسان، قم، معارف.
- فرمهيني فراهاني، محسن، 1378، فرهنگ توصيفي علوم تربيتي، قم، اسرار دانش.
- فقيهي، سيداحمد، 1393، روشهاي تربيت اخلاقي در الميزان، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- کاظمي، حميدرضا، 1391، برنامه درسي و تربيت اخلاقي: با نگاهي بر آثار علامه مصباح يزدي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- کريمي، عليجان، 1397، درآمدي بر تربيت هيجاني و عاطفي از منظر قرآن کريم، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
- کليني، محمدبن يعقوب، 1375، اصول کافي، ترجمة محمدباقر کمرهاي، چ دوم، قم، دارالرضي.
- متقی هندی، حسامالدين، 1401ق، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، بيروت، مؤسسة الرساله.
- مستغفری، جعفر، 1381، طب نبی، ترجمة یعقوب مراغهای، قم، مؤمنين.
- مصباح يزدي، محمدتقي، 1376، اخلاق در قرآن، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1382، بر درگاه دوست، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1384، به سوي خودسازي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1386، خودشناسي براي خودسازي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1387، زينهار از تکبر، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1388الف، انسانسازي در قرآن، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1388ب، رستگاران، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1389، جامي از زلال کوثر، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1390الف، جامعه و تاريخ از نگاه قرآن، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1390ب، در جستجوي عرفان اسلامي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1391الف، فلسفة تعليم و تربيت اسلامي، تهران، مدرسه.
- ـــــ ، 1391ب، اخلاق در قرآن، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1391ج، پرسشها و پاسخها، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1391د، عروج تا بينهايت، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1398، اوجهاي پرواز، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- نوری، میرزاحسین، 1368، مستدرک الوسائل و مستنبط الوسائل، قم، مؤسسة آلالبيت.