معرفت، سال سی و دوم، شماره پنجم، پیاپی 308، 1402، صفحات 31-42

    توصیه‌های اخلاقی طلاق از منظر آیات و روایات

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    اسماعیل چراغی کوتیانی / استادیار گروه جامعه شناسی مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / esmaeel.cheraghi@gmail.com
    ✍️ اعظم شیری / دانشجوی دکتری حقوق زنان، دانشگاه ادیان و مذاهب / azamshiri@gmail.com
    چکیده: 
    طلاق در طول تاریخ به عنوان یک راه حل برای برون رفت از مشکلات زناشویی مطرح بوده است؛ اما شیوه برخورد با آن در هر جامعه ای متفاوت است. امروزه از طلاق به مثابه عاملی تنش زا و تهدیدکننده برای خانواده و نیز «آسیب اجتماعی» یاد می شود که نیازمند نگاهی متفاوت است. آن نگاه متفاوت از دیدگاه اسلام آمیختگی حقوق و توصیه های اخلاقی در طلاق است. در این پژوهش تلاش شده است داده های تحقیق با روش کتابخانه ای گرداوری و با روش پردازش توصیفی ـ تحلیلی مورد بررسی قرار گیرد. در فرایند واکاوی آیات و روایات مربوط به طلاق دریافتیم که اسلام مراحل دوگانه ای را برای این توصیه ها ترسیم می کند؛ به گونه ای که می توان توصیه های اخلاقی ناظر بر طلاق را به دستورالعمل های هنگام (حین) و دستورالعمل های بعد از طلاق تقسیم کرد. در گونۀ نخست، به زوجین توصیه می شود که اگر در زندگی زناشویی دچار اختلاف و مشکل شدند، باید با صبر، گذشت، مدارا و تغافل مشکل را حل کنند؛ اما اگر به هر دلیلی گذشت و صبر نتیجه نداد، طلاق تنها راه حل برای پایان دادن به این اختلافات خواهد بود. در این مرحله راهکار اسلام حقوق آمیخته با اخلاق است؛ لذا احکام طلاق را به قیود اخلاقی ویژه ای مثل معروف، احسان، تقوا، پرهیز از اذیت و آزار و... مقید کرده است. نوع دوم دستورات اخلاقی طلاق، معطوف به بعد از طلاق است، تا عوارض ناشی از آن کاهش پیدا کند و یا زمینه برای رجوع به زندگی زناشویی فراهم شود.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Moral Recommendations about Divorce from the Perspective of the Qur’anic Verses and Traditions
    Abstract: 
    Abstract Throughout history, divorce has been considered as a solution for coping with marital problems; but the way to deal with it is different from society to society. Nowadays, divorce is mentioned as a stressful and threatening factor for the family as well as a "social damage" that requires a different treatment, which from the Islamic view, is the fusion of rights and moral recommendations in divorce. In this research, data has been collected using the library and descriptive-analytical methods. In the process of analyzing the verses and narrations related to divorce, we found that Islam proposes two stages for these recommendations, so the moral recommendations related to divorce can be divided into those during the divorce and those after the divorce. In the first stage, it is recommended to couples with problems in married life to solve the problem with patience, forgiveness, tolerance and clemency; but if, for any reason, patience does not work, divorce will be the only solution for ending the conflicts. At this stage, Islam's solution is law mixed with ethics; therefore, it has imposed some conditions on divorce including special moral restrictions such as goodness, beneficence, piety, avoiding maltreatment and abuse, etc. The second group of moral recommendations in divorce is related to after the divorce, so that the complications caused by it are reduced or the ground is paved for returning to married life.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
     
    طلاق در طول تاريخ به‌عنوان يک راه‌حل براي خاتمه دادن به اختلافات زناشويي مطرح‌ بوده است. بااين‌حال طلاق يکي از مسائل اجتماعي و خانوادگي به‌شمار مي‌رود؛ چراکه در بسياري از موارد موجب عدم تعادل خانواده گشته و به‌عنوان يکي از عوامل تنش‌زا ثبات خانوادگي را درهم‌شکسته و سلامت رواني اعضاي آن را خدشه‌دار مي‌کند.
    اگرچه طلاق به‌حکم ضرورت براي اجتناب از پيامدهاي نامطلوب در خانواده پذيرفته ‌شده است؛ ولي چون از عوامل گسيختگي کانون خانواده است، خود آسيبي اجتماعي است که داراي پيامدهاي اجتماعي بسياري است. پيامدهايي که علاوه بر طرفين دعوا، خانواده‌ها و فرزندان؛ گريبان اجتماع را نيز خواهد گرفت. ازاين‌رو طلاق به‌عنوان راه‌حل خروج از بحران، نيازمند مديريتي ويژه است. در اين ميان توجه به توصيه‌هاي اخلاقي اسلام نه‌تنها موجب کاهش طلاق و عوارض ناشي از آن مي‌شود؛ بلکه به ارتقاي کيفيت زندگي فرد پس از طلاق و همچنين کاهش آسيب‌هاي رواني، اقتصادي، اجتماعي کمک مي‌کند.
    در اين نوشتار تلاش شده است که با واکاوي آيات و روايات، به اين توصيه‌ها جهت مديريت طلاق و کاهش آسيب‌هاي فردي و اجتماعي ناشي از آن، دست‌ يابيم؛ تا از اين رهگذر طلاق به تعبير قرآن به‌گونه‌اي زيبا (سراحا جميلا) (احزاب: 28) تحقق يافته و کم‌ترين آسيب را براي طرفين دعوا و جامعه‌ داشته باشد. پرسش اصلي پژوهش اين است که توصيه‌هاي اخلاقي ناظر بر آسيب اجتماعي طلاق از منظر اسلام چه هستند؟
    افزايش آمار طلاق امروزه به عاملي براي تهديد ثبات و استحکام خانواده تبديل ‌شده است. رفتار فردي و اجتماعي انسان‌ها که حاصل نوع تفکر و جهان‌بيني افراد جامعه است، آن را از مسير طبيعي خود منحرف کرده و جامعه با پيامدهاي تلخ آن روبه‌روست. ازاين‌رو در اسلام در کنار نظام حقوقي مربوط به حيات خانوادگي زن و شوهر، نظامي از بايسته‌هاي اخلاقي وجود دارد، تا ضمن نرم ‌کردن فضاي تنش‌آلود بين همسران، آنان را از طلاق بازداشته و يا دست‌کم از آسيب‌هاي طلاق در ساحت‌هاي مختلف زندگي اجتماعي بکاهد. امروزه با توجه به افزايش طلاق، پردازش اين دستورالعمل‌هاي اخلاقي با هدف کاهش طلاق و آسيب‌هاي آن امري ضروري است.
    به‌طورکلي پژوهش‌هاي انجام‌يافته در مورد طلاق بيشتر به معرفي طلاق، اقسام، آثار، عوامل افزايش و کاهش آن پرداخته و کمتر پژوهشي را مي‌توان يافت که به آداب اخلاقي طلاق پرداخته باشد؛ اما با اين‌همه، آثاري را مي‌توان يافت که ‌اندکي به توصيه‌هاي اخلاقي در باب طلاق اشاره‌ کرده‌اند؛ که در ادامه به معرفي برخي از آنها مي‌پردازيم:
    کتاب طلاق از ديدگاه اخلاق و قانون (اناركي اردكاني، 1385)؛ نويسنده ضمن تعريف طلاق، به اقسام طلاق، احکام آن و معرفي عوامل افزايش طلاق پرداخته و بيشترين تمرکز کتاب بر اين بخش‌ها و نيز مباحث حقوقي بوده و به ‌دستورالعمل‌هاي اخلاقي حاکم بر طلاق هيچ اشاره‌اي نکرده است.
    کتاب طلاق: بايدها و نبايدها (زرين‌جويي، 1395)؛ نويسنده ضمن تعريف طلاق و بيان اقسام آن، طيف گسترده‌اي از هنجارهاي‌هاي اخلاقي قبل و بعد از طلاق را ذکر کرده‌اند. کتاب مذکور را مي‌توان تلفيقي از هنجارهاي اسلامي و مهارت‌هاي روان‌شناختي دانست؛ درحالي‌که پژوهش موردنظر ما متمرکز بر بحث آيات و روايات مربوط به طلاق بوده است.
    مقالۀ «علل طلاق و راهبردهاي کاهش آن از ديدگاه قرآن با روش ترتيب نزول» (حکيم و زاهدي‌فر، 1389)؛ نويسندگان ضمن ارائه تعريف طلاق، اقسام آن، به ‌بررسي عوامل مؤثر بر طلاق از ديدگاه آيات قرآن کريم پرداخته‌اند. مقاله در خلال بحث پيرامون عوامل طلاق به بيان بخشي از دستورالعمل‌هاي اخلاقي اسلام در امر طلاق مي‌پردازد. اما تمامي اشارات و بيانات فهرست‌وار و گذراست و اساساً موضوع اصلي مقاله نيز بيان عوامل مؤثر در طلاق است که با موضوع اين نوشتار متفاوت است.
    مقالۀ «اخلاق طلاق» (داودي، 1389)؛ نويسنده کوشيده تا دستورات اخلاقي طلاق در اسلام را بيان کند. اما به‌جهت رعايت ظرفيت محدود مقاله، موضوع را به‌صورت گذرا و بدون ارائۀ دسته‌بندي روشن به سرانجام رسانده است.
    به‌هرروي، نوآوري اين نوشتار نسبت به آثار ديگر را مي‌توان در پردازش جامع‌تر و کامل‌تر و نيز تکيه آن بر منابع دست اول دين، يعني قرآن و روايات دانست؛ زيرا همان‌طور که اشاره شد، برخي از آثار پيش‌گفته، بيش از آنکه به مباحث اخلاقي طلاق بپردازند، به مباحث حقوقي و روان‌شناختي طلاق پرداخته‌اند. برخي ديگر هرچند به مباحث اخلاقي اشاراتي داشته‌اند؛ اما پژوهش آنها با قرآن و روايات نيست؛ افزون بر اينکه بيشتر اين آثار در حد گنجايش يک مقاله به اين موضوع پرداخته‌اند.
    1. مفهوم‌شناسي
    1ـ1. طلاق
    طلاق در لغت به معناي جدايي (قرشي، 1371، ص 231) جدا شدن زن از مرد، رها شدن از قيد نکاح (معين، 1381، ص 1479) رها شدن از قيد، رها شدن از عقد نکاح، رها کردن، فسخ ‌کردن عقد نکاح (دهخدا، 1377، ص 283) تعريف ‌شده است.
    در اصطلاح فقهي نيز طلاق به معناي گسستن پيوند زناشويي با واژۀ مخصوص ـ و يا اشاره و نوشته‌اي که جايگزين آن باشد ـ تعريف شده است (طوسي، 1403ق، ص 98). طلاق را اغلب راه‌حل رايج و قانوني عدم سازش زن و شوهر، فروريختن ساختار زندگي خانوادگي، قطع پيوند زناشويي و اختلال ارتباط والدين با فرزندان تعريف کرده‌اند. در حقيقت همان‌گونه که پيوند بين افراد طبق آيين و قراردادهاي رسمي و اجتماعي برقرار مي‌شود؛ چنانچه طرفين نتوانند به ‌دلايل گوناگون شخصيتي، محيطي و اجتماعي و... با يکديگر زندگي کنند، به‌ناچار طبق مقررات و ضوابطي از هم جدا مي‌شوند (امامي و صفايي، 1391، ص 223).
    2. توصيه‌هاي اخلاقي طلاق
    اخلاق به صفات دروني انسان گفته مي‌شود که در درون نهادينه شده است. اين واژه، هم خوي‌هاي نيکو و پسنديده، مانند جوان‌مردي و دليري را شامل مي‌شود و هم خوي‌هاي زشت و ناپسند همچون فرومايگي و بزدلي را (مصباح يزدي، 1394، ص 19). گاهي نيز واژة اخلاق صرفاً در مورد اخلاق نيك و فضايل اخلاقي به‌کار مي‌رود (همان، ص 21). طلاق نيز به معناي گسستن پيوند زناشويي است؛ ازاين‌رو ترکيب «توصيه‌هاي اخلاقي طلاق» در اين نوشتار به معناي گزاره‌هايي است که اسلام در خصوص رعايت اخلاق نيکو و فضائل اخلاقي در مواجهه با وضعيت گسست پيوند زناشويي، به مؤمنان سفارش مي‌کند.
    رابطه بين گزاره‌هاي اخلاقي و حقوقي از مباحث مهمي است که روشن شدن آن مي‌تواند به تعريف دقيق از اخلاق طلاق، راهگشا باشد. آيت‌الله مصباح يزدي دربارۀ تفاوت‌هاي گزاره‌هاي اخلاقي و حقوقي، و فلسفه و هدف هريک از آنها معتقدند که بين اين دو دسته از قضايا تفاوت‌هاي متعددي وجود دارد؛ زيرا هدف اصلي حقوق، سعادت اجتماعي مردم در زندگي دنياست که به‌وسيلۀ قواعد حقوقي با ضمانت اجرايي دولت، تأمين مي‌شود؛ ولي هدف نهايي اخلاق، سعادت ابدي و کمال معنوي است و دايرۀ آن، وسيع‌تر از مسائل اجتماعي است و از اين‌روي موضوعات حقوقي و اخلاقي تداخل پيدا مي‌کند (مصباح يزدي، 1373، ص 266ـ267).
    اخلاق در پي اصلاح فرد است؛ ولي نتيجۀ مستقيم آن، تأمين نظم عمومي است؛ زيرا در اجتماعي که اعضاي آن پرهيزگار و راستگو باشند، نظم نيز آسان‌تر به‌دست مي‌آيد. بسياري از قواعد اخلاقي نيز هدف اجتماعي دارند؛ مثلاً تکليف امين در رد مال امانت و توانگر در دست‌گيري از خويشان؛ و غاصب در جبران زيان‌هاي مالک، به‌خاطر حفظ صلح در جامعه مقررشده (کاتوزيان، 1390، ج 1، ص 410). از سوي ديگر، اگر حقوق، به اصلاح اخلاقي مردم نپردازد، تنها به‌زور پليس نمي‌تواند نظم برقرار سازد. قانون‌گذار عاقل از تربيت مردم غافل نمي‌ماند و براي رسيدن به هدف نهايي خود از اين وسيله استفاده مي‌کند. هدف حقوق، استقرار عدالت است و اقامۀ عدل بيش از هر چيز جنبۀ اخلاقي دارد. بايد دانست که غرض اصلي حقوق حفظ نظم اجتماعي است و توجه به حسن نيت و اصلاح فرد در آن جنبه فرعي دارد؛ درحالي‌که اخلاق به تکاليف وجداني اهميت خاص مي‌دهد و از اين راه در پي سود عمومي است (همان). ازاين‌رو مسائل حقوقي در بسياري موارد با اخلاق ارتباط پيدا مي‌کنند. بعضي از مسائل، هم جنبۀ اخلاقي و هم جنبۀ حقوقي دارند. البته دايرۀ اخلاق اسلامي مسائل حقوقي را نيز شامل مي‌شود (مصباح يزدي، 1378، ج 3، ص 60).
    در حوزۀ روابط خانوادگي و مسائل زناشويي در همۀ مواردي که احکام حقوقي بيان‌شده، احکام اخلاقي نيز ذکر شده است؛ و علت اين امر اين است که احکام حقوقي به‌تنهايي نمي‌توانند سعادت بشر را تأمين کنند؛ چراکه هدف اصلي قرآن از بيان احکام حقوقي، تنظيم روابط نيست؛ بلکه هدف بالاتري را دنبال مي‌کند و آن رسيدن به کمالات والاي انساني است. در اين ميان قوانين طلاق نيز به توصيه‌هاي اخلاقي آميخته ‌شده‌اند؛ به‌گونه‌اي‌که برخي از اين دستورات به تغيير نگرش انسان در رابطه با اختلافات و مشکلاتي که در زندگي زناشويي ايجاد مي‌شود، منجر مي‌گردد؛ و برخي نيز به رعايت اين توصيه براي دستيابي به سعادت بيشتر و کاهش مشکلات ناشي از طلاق توصيه مي‌کند؛ زيرا قوانين خشک حقوقي نمي‌توانند حتي نظم را در زندگي مادي و دنيوي به‌تنهايي تأمين کنند؛ بلکه زماني مي‌تواند تأثير مطلوب داشته باشند که نظام اخلاقي پشتوانه‌ي آن باشد (همان، ص 62).
    3. توصيه‌هاي اخلاقي ناظر بر طلاق
    توصيه‌هاي اخلاقي قرآن در خصوص طلاق را از يک منظر مي‌توان به دو دستۀ کلي تقسيم کرد: توصيه‌هاي اخلاقي هنگام طلاق و توصيه‌هاي پس از طلاق. عمل به هرکدام از اين توصيه‌ها، بازدارندۀ آسيب‌هاي طلاق و در پي آن کاهش آسيب‌هاي اجتماعي است. در ادامه به توضيح اين توصيه‌ها مي‌پردازيم.
    در آموزه‌هاي اسلام همواره به حفظ زندگي زناشويي و دوري از جدايي تأکید مي‌شود. اما گاه به دلايلي، زندگى مشترك زن و مرد غيرممکن، يا طاقت‏فرسا شده و اصرار بر پايداري اين قرارداد، سرچشمۀ مشكلات زيادى مى‏گردد. ازاين‌رو اسلام با اصل طلاق موافق بوده و به‌صورت کلي آن را منع نکرده است. بنابراين اصل مسئله طلاق يك ضرورت است؛ اما ضرورتى كه بايد به حداقل ممكن تقليل يابد. به‌همين دليل در روايات اسلامى، طلاق مذمت شده و به‌عنوان مبغوض‌ترين حلال‌ها (حرعاملي، 1416ق، ج 22، ص 7) از آن ياد شده است. پيامبر اسلام مي‌فرمايند: «هيچ عمل منفورتر، نزد خداوند متعال از اين نيست كه اساس خانه‏اى در اسلام با جدايى (يعنى طلاق) ويران گردد» (همان).
    1ـ3. توصيه‌هاي اخلاقي هنگام طلاق
    الف. امساک به معروف يا تسريح به احسان
    امساک به معناي پيوستن بعد از گسستن و بازگشت بعد از جدايي است (راغب اصفهاني، 1388، ص 768). در تمامي مواردي که قرآن از بازگشت مرد به زندگي زناشويي سخن مي‌گويد، از دو لفظ امساک و معروف استفاده مي‌کند؛ گاه با عبارت امساک به معروف «الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْريحٌ بِإِحْسانٍ» (بقره: 229)؛ و در زماني با عبارت «وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ» (بقره: 231) آن را بيان مي‌کند‌. آنچه از اين آيات به‌دست مي‌آيد اين است که مرد نمي‌تواند به‌ قصد ضرر زدن به زن رجوع کند؛ بلکه بازگشتي قابل ‌پذيرش است که به‌قصد اصلاح باشد؛ لذا امساک به ‌معروف، به بازگشتي مي‌گويند که مرد در آن قصد اصلاح دارد؛ ولکن براي پايدار ماندن اين رجوع بايد شرايطي را رعايت کند.
    اينکه خداوند طلاق را به احسان مقيد کرده و به‌صرف معروف ‌بودن آن اکتفا نکرده است، به ‌اين ‌علت است که در زندگي اجتماعي اصل عدل به‌تنهايي کفايت نمي‌کند و کنار آن اصل احسان مطرح مي‌شود. اصل احسان براي جبران کمبودها و نياز افرادي است که در هر جامعه‌اي وجود دارند. ازآنجا‌که زن در امر طلاق مزيت‌هاي زندگي زناشويي را از دست مي‌دهد، و با شرايط ويژه‌تري از مرد روبه‌رو خواهد بود؛ قرآن، با معيار قرار دادن احسان در مقولۀ طلاق، خواستار جبران و جلوگيري از آسيب هرچه بيشتر به زن است؛ زيرا احسان در لغت، هر عملي که توأم با عفو و گذشت باشد را شامل مي‌شود. احسان در اصطلاح نيز به هر فعل خوب که از نظر عقل و شرع مورد تأیيد باشد و به‌گونه‌اي شايسته انجام گيرد و از جهت پايداري و ثبات، خوب و بدون عيب باشد، و نيز مورد رضاي حضرت حق باشد، گفته مي‌شود (راغب اصفهاني، 1388، ص 236ـ237) ازاين‌رو زماني‌که مرد همسر خود را طلاق مي‌دهد، براي زدودن کينه‌ها و پرهيز از برتري خود در نزاع، سفارش به احسان شده‌ است؛ چراکه ممکن است روزي مرد از طلاق همسر خود پشيمان شود و خواهان بازگشت به زندگي گذشته خود باشد. در اين صورت، احسان مي‌تواند بستر بازگشت را فراهم آورد. به‌هرروي، امساک به ‌معروف و تسريح به احسان، معناى وسيعى دارد كه هرگونه شرايط واجب و مستحب و برنامه‏هاى اخلاقى را دربر مى‏گيرد و مجموعه‏اى از آداب اسلامى و اخلاقى را در ذهن مجسم مى‏كند.
    ب. پرهيز از اذيت و آزار
    در اسلام هرگونه آزاري نکوهيده و شخص آزاردهنده سخت سرزنش مي‌شود. به تعبير قرآن «كسانى كه مردان و زنان مؤمن را در رابطه با آنچه انجام نداده‏اند، برنجانند [بدون اينكه كارى سزاوار ايذاء مرتكب شده‏ باشند]؛ پس اينان بهتان و گناه آشکاري را به گردن گرفته‌اند (احزاب: 58). از منظر اسلام، تجاوز به حقوق ديگران ممنوع بوده و هر چيزي که موجب ناراحتي ديگري شود، خواه گفتاري، مثل اهانت، تهمت؛ و خواه رفتاري، مثل زدن، حبس مهريه و... زشت و ناپسند است. در اين ميان، آزار زن به‌عنوان يکي از اعضاي خانواده‌اي که اکنون به‌هر دليلي ازهم‌پاشيده شده و حقوقي در مقابل مرد داشته است، نکوهشي دوچندان دارد.
    ازآنجاکه طلاق براي هريک از زن و شوهر داراي پيامدهايي است؛ لذا هر طرف تلاش مي‌کند که طرف بازنده نباشد؛ لذا از هيچ عملي فروگذاري نمي‌کند. مرد با حبس مهريۀ زن و يا طلاق ندادن او؛ و زن نيز با دروغ و تهمت‌هايي که در حق مرد روا مي‌دارد. در اين ‌بين، توجه به‌ دستورات دين مي‌تواند چراغ راه هدايت زن و مرد باشد. اميرمؤمنان علي در اين خصوص مي‌فرمايند: «إنَّهُنَّ أمانَةُ اللّهِ عِندَكُم، فَلا تُضارّوهُنَّ و لا تَعضُلوهُنَّ» (حرعاملي، 1416ق، ج 14، ص 248)؛ زنان امانت الهي نزد شما هستند؛ پس به آنان آسيب و زيان نرسانيد و بر ايشان سخت نگيريد و عرصه را بر آنها تنگ نکنيد. در اين کلام، زنان به‌عنوان امانت الهي در دستان مرد معرفي ‌شده‌اند؛ پس شرط امانت‌داري اين است که آن را به‌خوبي نگه دارد و اگر نمي‌تواند يا مدت امانت‌داري او به پايان رسيده، امانت را بدون هيچ آسيب و آزاري به صاحبش بازگرداند.
    بديهي است که در عينيت اجتماعي، مهريه کارکرد حمايتي براي زن دارد و زن پس از طلاق مي‌تواند از مهريه به‌عنوان نوعي از حمايت اقتصادي بهره بگيرد؛ هرچند مهريه امري است حقوقي؛ اما قوانين اسلام براساس اخلاق نيز شکل ‌گرفته است. موازنه اخلاق و حقوق در زندگي زناشويي و طلاق، تضميني است براي طرفين که زندگي خانوادگي خود را به‌خوبي و بدون هيچ آسيبي پايان دهند.
    زنان درگذشته به دليل مهريه کمتر از جانب مرد، طلاق داده مي‌شدند؛ ولي امروزه زنان طلاق را بدون مهريه نيز مي‌پذيرند و با اين‌ کار مجموعه‌اي از مسائل اجتماعي و مشکلات اقتصادي براي خود، پس از طلاق پيش مي‌آورند. قانوني که اسلام براي جلوگيري از سوءاستفاده مرد از طلاق زن تشريع کرده، اين است که مرد حق ندارد طلاق را وسيله‌اي براي به‌چنگ آوردن مال زن قرار دهد؛ به‌طوری‌که او در فشار و ناراحتي قرار گیرد و همه يا بخشي از مهريه خود را ببخشد. خداوند در آيۀ 20 سورة «نساء» مي‌فرمايند: «و اگر خواستيد زني را رها کرده و زني ديگر اختيار کنید و مال بسيار مهر او کرده‌ايد؛ نبايد چيزي از مهر او بازگيريد؛ آيا به‌وسيلۀ تهمت‌ زدن به زن و گناهي آشکار، مهر او را مي‌گيريد؟!» پيامبر در آخرين خطبه پيش از وفات، فرمودند: هرکس همسر خود را آزار و اذيت کند تا او حاضر شود با بخشش مهريه، خودش را نجات بخشد، خداوند براي او به عقوبت و مجازاتي جز آتش راضي نمي‌شود؛ زيرا خداوند در حمايت از زن غضب مي‌کند، همان‌گونه که در حمايت از يتيم غضب مي‌کند (مجلسي، 1403ق، ج ۷، ص ۳۶۵).
    به‌هرحال اگر زن و شوهر نتوانستند در کنار هم زندگي مشترک موفقي داشته باشند، بايد با آرامش و به دور از هرگونه جنجال و بدون اذيت و آزار يکديگر، زندگي مشترک خود را به شکلي اخلاقي و جوانمردانه به‌پايان برسانند؛ به‌گونه‌اي‌که در پايان هر دو، دست‌کم، از جدايي خاطره‌اي خوب داشته باشند.
    ج. رعايت حدود الهي
    تمامي آياتي که در باب طلاق نازل ‌شده‌اند، در کنار بيان احکام طلاق، همواره بر رعايت حدود اخلاقي تأکید ‌کرده و از راه‌هاي گوناگون، مسلمانان را هشدار مي‌دهد که مبادا برخلاف احکام الهي، در فکر آزار و يا اضرار به همسران خود باشيد.
    يکي از تعابير قرآن در خصوص رعايت حقوق فردي و اجتماعي انسان‌ها (خانواده و اجتماع)، «حد» و «مرز» است. بدين معنا که معصيت و مخالفت با اين قوانين، تجاوز از حد و مرز الهي تلقي شده است. ازاين‌رو رعايت اخلاق به ‌هنگام اجراي دستورات ديني و احکام الهي موجب حفظ حدود الهي مي‌شود. خداوند مي‌فرمايند: «طلاق (طلاقي که رجوع و بازگشت دارد) دو مرتبه است؛ (و در هر مرتبه،) بايد به‌طور شايسته همسر خود را نگاهداري کند يا با نيکي او را رهاسازد (و از او جدا شود) و براي شما حلال نيست که چيزي از آنچه به آنها داده‌ايد، پس بگيريد؛ مگر اينکه زوجین بترسند که حدود الهي را برپا ندارند؛ اگر بترسند که حدود الهي را رعايت نکنند، مانعي براي آنها نيست که زن، فديه و عوضي بپردازد (و طلاق بگيرد)؛ اينها حدود و مرزهاي الهي است؛ از آن تجاوز نکنيد! و هرکس از آن تجاوز کند، ستمگر است» (بقره: 229).
    جدايي انداختن ميان احکام فقهي و اصول اخلاقي، و جمود بر ظواهر احکام، درست نيست. اين کار مصالح شريعت اسلامي را باطل مي‌کند و سعادت حيات انساني و هدف دين را مي‌ميراند. اين آيه بيان مي‌کند که هرگونه سوءاستفاده از احکام، تعدي از حدود، ستم به نفس و مسخره ‌کردن آيات الهي است. ستم بر زنان و اجبار آنان بر بخشيدن مهريه، طلاق دادن‌هاي پياپي و رجوع‌هاي متعدد به همسر پس از طلاق، از مصاديق سوءاستفاده از احکام الهي و دوري از حکمت احکام و باطن شريعت است (علاسوند، 1390، ج ۲، ص ۱۸۱).
    ازآنجاکه هميشه زمينۀ سوءاستفاده از قوانين وجود دارد و بسيارند کساني که در دادگاه‌ها با آگاهي از پيچ‌وخم قانون، از آنها به نفع خود سوءاستفاده کرده و علي‌رغم آنکه مي‌دانند حق با طرف مقابل است، قاضي را وا‌مي‌دارند تا براساس قراين و اصول ظاهري، به نفع آنها حکم کند؛ بر اين امور تأکید شده است. بنابراين اگر کسي پايبند به ارزش‌ها و اصول اخلاقي و حدود الهي نباشد، هيچ ‌چيز، ازجمله قانون قادر نيست جلوي حق‌کشي و تجاوز او را بگيرد (مصباح يزدي، 1378، ج 3، ص 88).
    د. توجه به سرنوشت فرزندان
    مسئلۀ سرنوشت فرزندان در طلاق، مقوله‌اي حقوقي، اما داراي بنيان‌هاي اخلاقي است. سرنوشت فرزندان از آن‌جهت جنبه اخلاقي را در طلاق متوجه خود مي‌کند؛ که ممکن است وسيله‌اي جهت فشار، آزار، اذيت و خروج از حدود و مرزهاي الهي را به‌دنبال داشته باشد.
    زن و مرد هرکدام به تناسب نقشي که در خانواده داشته‌اند، مي‌توانند از منفعت و سرنوشت فرزندان خود به‌جهت خصومت‌هاي شخصي و انتقام‌جويي چشم‌پوشي کرده و حدود مرزهاي اخلاقي و رفتاري ـ که رعايت آنها مصالح فرزندان را فراهم مي‌آورد ـ را زير پا بگذارند. به‌عنوان مثال، بحث حضانت فرزند ـ هرچند از مسائل مربوط به بعد از طلاق است؛ اما از جهتي مي‌توان اين بحث را مربوط به زمان طلاق نيز دانست ـ زن ممکن است به بهانۀ تصميم بر طلاق و يا ضرر به مرد و تحت ‌فشار قرار دادن او، منافع کودک را با خطر روبه‌رو کند. لذا اسلام اهتمام ويژه‌اي به توجه به مسئلۀ حضانت و نفقه فرزند شيرخوار در زمان طلاق دارد (بقره: 223). يکي از کارکردهاي مهم اين توجه داشتن به سرنوشت فرزندان در زمان طلاق، اين است که گاه زمينه را براي تغيير تصميم درباره طلاق فراهم مي‌آورد.
    هـ . حمايت مالي از زن مطلقۀ حامله
    از منظر اسلام اگر زنان طلاق داده‌شده حامله باشند، بايد نفقه آنان را تا زمان زايمان پرداخت کرد. قرآن مي‌فرمايد: «و به زنان مطلقه اگر حامله باشند تا وقت وضع حمل نفقه دهيد» (طلاق: 6). قرآن بر مبناي رعايت اخلاق در طلاق بر اين مسئله تأکید دارد که اگر اين زنان حاضر نشدند بعد از وضع حمل فرزندان خود را شير دهند، با آنها مصالحه کرده و رضايت‌شان را جلب کنید؛ پس اگر حاضر شدند نوزاد خود را شير دهند، بر شماست كه اجرت شير دادنشان را بدهيد؛ چون اجرت رضاع در حقيقت نفقه فرزند است كه به گردن پدر است (طباطبائي، 1363، ج ‏19، ص 537).
    در روايات فراواني نيز به اين مسئله اشاره ‌شده است. هرگاه مردى همسرش را كه آبستن است طلاق دهد، بايد نفقه او را بپردازد تا فرزند به ‌دنيا آيد؛ همين‌که فرزندش را زاييد، مزد شير دادنش را مى‏دهد و نبايد به او ضرر بزند؛ مگر آنكه زن شيردهى پيدا شود كه مزد كمترى بگيرد. اگر مادر طفل حاضر شد با مزد كمتری فرزندش را شير دهد؛ او مقدم بر بيگانه است؛ چون مادر كودك است. لذا تا روزى كه بچه از شير گرفته مى‏شود، مزد مى‏گيرد و شير مى‏دهد (حرعاملي، 1416ق، ج 15، ص 191، ح 2). اين توصيه‌ها هرچند سويه حقوقي دارند؛ اما بر اصول اخلاقي بنا شده است و بر رعايت عدالت و احسان در حق ديگران تأکید دارند. اين اصول اخلاقي است که انسان اجازه نمي‌دهد حتي در بدترين شرايط حقوق ديگران را پايمال کند. به تعبير قرآن «اي اهل ايمان، براي خدا پايدار و استوار بوده و به عدالت و راستي و درستي گواه باشيد؛ و البته شما را نبايد عداوت گروهي بر آن دارد که از راه عدل بيرون رويد؛ عدالت بورزید که (از هر عملی) به تقوا نزديک‌تر است» (مائده: 8).
    و. مشورت با يکديگر در خصوص فرزندان
    يکي از دستورالعمل‌هاي اخلاقي در زمان طلاق، مشورت همسران در خصوص فرزندان است. خداوند مي‌فرمايد: «وَ أْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ بِمَعْرُوفٍ» (طلاق: 6) واژۀ ائتمار كه فعل ائتمروا از آن مشتق است، به معناى مشورت‌ كردن دربارۀ چيزي است. در آيۀ مورد بحث، ائتمار به صيغۀ امر آمده است؛ يعني اينکه به مرد و زن امر مي‌کند که در مورد فرزند خود بايد مشورت کنيد که آنچه به صلاح اوست اتفاق بيافتد (طباطبائي، 1363، ج 19، ص ۵۳۲).
    اسلام به اين نکته که شير مادر بهترين و مناسب‌ترين غذا براي کودک است، توجه دارد؛ زيرا در اين دوران علاوه بر ساختار جسمي، ساختار روحي او نيز شکل مي‌گيرد. ازاين‌رو تأکید دارد که زن و مرد بايد به توافق برسند تا فرزند آسيبي نبيند. اهتمام قرآن به سال‌هاي اوليه زندگي کودک و امر زن و مرد به مشورت دربارۀ سرنوشت او، بايد زن و مرد را به فکر وادارد که چرا آنها با در پيش‌گرفتن رويۀ طلاق و پافشاري بر آن، نسبت به آيندۀ فرزند خود بي‌توجه هستند. اگر زن و مرد اندکي تأمل کرده و نیازها و مصلحت کودک را بر خواسته‌هاي خود ترجيح دهند و اندکي روحيۀ ايثار و فداکاري را در خود تقويت کنند، مي‌توانند به‌خاطر فرزند خود، مشکلات زناشويي را حل‌کنند.
    به‌هرروي، اين توصيۀ اخلاقي نيز در کاهش زمينه‌هاي بروز آسيب در خصوص زن و فرزند تأثيرگذار است. اهميت اين مسئله آنگاه روشن‌تر مي‌شود که بدانيم بي‌توجهي به نيازهاي جسمي و عاطفي کودکان سبب شکل‌گيري نخستين زمينۀ آسيب‌هاي اجتماعي در آنان است.
    ز. پرهيز از پنهان‌کاري
    بسياري از دستورات اخلاقي حيطه‌اي گسترده دارد و همۀ ابعاد زندگي انسان را دربر مي‌گيرد. مثلاً سفارش به راست‌گويي و پرهيز از دروغ‌گويي منحصر در زمان منفعت نيست؛ بلکه حتي در هنگامه‌اي که انسان از راست‌گويي سودي نمي‌برد و حتي ممکن است برايش ضرر هم داشته باشد، کاربرد دارد. آنچه از اهميت فراواني برخوردار است، رفتار صادقانه و پرهيز از دروغ و نيرنگ است. اگر هرکدام خود را بدون نقص بداند و همه کاستي‌ها را در طرف مقابل ببيند، به‌هر شکل ممکن مي‌کوشد خود را تبرئه و گناه را به گردن ديگري بيندازد. ريشۀ بسياري از دروغ‌گويي‌ها و زياده‌روي و کم‌روي‌ها در همين امر نهفته است. اين رفتار ناعادلانه است که بستر کينه و دشمني را بين همسران به‌وجود مي‌آورد. اگر افراد يک خانواده بپذيرند که هرکدام خطاهايي دارند و بکوشند آن خطاها را برطرف کنند، بسياري از آسيب‌هاي ناشي از طلاق کاهش مي‌یابد.
    در قرآن به برخي از نمونه‌هاي پنهان‌کاري و حق‌پوشي ـ که در طلاق امکان وقوع دارد ـ اشاره کرده است: «وَ لا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ...» (بقره: 228)؛ اگر به خدا و روز واپسين ايمان ‌دارند، براي آنان روا نيست که آنچه خداوند در رحم آنان آفريده، پوشيده دارند. پاک بودن زن از حيض و نفاس از شرايط طلاق است؛ يعني طلاق در اين زمان‌ها واقع نمي‌شود. آغاز و پايان عده حيض و نفاس مربوط به زنان است و از امور شخصي و خصوصي است. بديهي است که هر کس نسبت به ديگري از احوال خودش بيشتر آگاهي دارد. خداوند گزارش از اين مسائل را بر عهده خود زن قرار داده و گفتۀ او را معتبر دانسته است (طبرسي، 1360، ج 2، ص 574).
    جنين از آن چيزهايي است که خدا در رحم زن قرار داده و امکان دارد زن حامله باشد اما آن را کتمان کند تا مرد را از فرزندش محروم کند. در اين مورد نيز به گفتۀ زن اعتماد مي‌شود. در اين وضعيت، خداوند زن را متوجه وجدان درونش مي‌کند. برجسته‌ترين عامل در رعايت دستورات اخلاقي وجدان است. با تقويت اين عامل دروني است که انسان براساس موازين اخلاقي عمل مي‌کند و گرچه بتواند با سخنان غيرواقعي خود را نزد ديگران بي‌گناه جلوه دهد؛ اما از مرزهاي اخلاقي عبور نمي‌کند. به‌همين دليل است که خداوند در اين آيه خطاب به زنان مي‌فرمايد اگر به خدا و روز قيامت ايمان ‌داريد، حقيقت را کتمان نکنيد. ايمان به خدا و روز قيامت ضامن انجام تکليف الهي است. دو رکن ايمان به خدا و روز قيامت در همۀ اديان الهي جايگاه ممتازي دارد و بهره‌گيري قرآن از اين دو رکن براي خودداري زنان از کتمان حقيقت، نشان از اهميت آن دارد. در قرآن آنگاه‌ که توصيه به رفتار انساني و اخلاقي مي‌شود، از اين دو رکن سخن به‌ميان مي‌آيد (مصباح يزدي، 1378، ج 3، ص 213).
    2ـ3. توصيه‌هاي اخلاقي پس از طلاق
    بخش دوم توصيه‌هاي اخلاقي حاکم بر طلاق، مربوط به زمان بعد از طلاق است. با اينکه ديگر رابطۀ زناشويي وجود ندارد؛ اما رعايت اخلاق هم‌چنان توصيه مي‌شود و اين نشان از اهميت اخلاق در حيات‌بخشي به جامعه و خانواده و مصون‌سازي آنها از آسيب‌هاي اجتماعي است. در ادامه به توضيح اين دستورالعمل‌ها مي‌پردازيم.
    الف. برداشتن موانع ازدواج مجدد
    يکي از امور اجتماعي مهم که در ديدگاه اسلام مورد توجه قرار گرفته، مسئلۀ ازدواج مجدد افراد طلاق ‌گرفته است، که مي‌تواند در کاهش آسيب‌هاي ناشي از طلاق، نقش برجسته‌اي را ايفا کند. ازدواج مجدد در نظام اجتماعي مطلوبِ اسلام، تقريباً از همان جايگاهي برخوردار است که ازدواج نخست دارد؛ زيرا تمام توصيه‌ها و تأکیداتي که در مورد ازدواج صورت گرفته، ازدواج مجدد را نيز شامل مي‌شود. نکوهش تجرد در روايات، تجرد پس از طلاق را نيز شامل مي‌شود. افزون بر آن، در خصوص زنان مطلقه به آيات و رواياتي برمي‌خوريم که مردان را به ازدواج با آنان تشويق کرده و از بي‌شوهر رها کردن اين دسته از زنان برحذر داشته است. ازجمله آياتي که به ازدواج مجدد بعد از جدايي مي‌پردازد، آيۀ 232 سورۀ «بقره» است؛ که خداوند مي‌فرمايد: «و هنگامي که زنان را طلاق دادید و آنها عدّه خود را به پايان رساندند، مانع آنها نشويد که با همسران (سابق) خويش ازدواج کنند؛ اگر در ميان آنان به‌طرز پسنديده‌اي تراضي برقرار گردد. اين دستوري است که تنها افرادي از شما که ايمان به خدا و روز قيامت دارند، از آن پند مي‌گيرند (و به آن عمل مي‌کنند). اين (دستور) براي رشد (خانواده‌هاي) شما مؤثرتر و براي شستن آلودگي‌ها مفيدتر است و خدا مي‌داند و شما نمي‌دانيد‏». اغلب مفسران، اين آيه را در مورد زن ‌و شوهري مي‌دانند که از هم طلاق گرفته‌اند و بعد از گذشت عده، تصميم به ازدواج گرفته‌اند. آيه، ولايت اولياي زن در مسئله را نمي‌پذيرد و اطرافيانشان را ارشاد مي‌کند که اگر زن و مرد قصد بازگشت به زندگي دارند، شما نمي‌توانيد مانع شويد. همان‌گونه که در زندگي زناشويي امکان ضربه ‌زدن و آسيب‌رساني همسران به يکديگر وجود دارد؛ پس از طلاق نيز امکان دارد زن يا مرد بکوشند با حيله‌هاي گوناگون مانع از ازدواج مجدد زن شوند؛ يا اينکه اطرافيان زن يا مرد مانع از ازدواج اين زن يا مرد با همسر سابقش شوند. اين کار از جانب هرکس صورت پذيرد عملي غيراخلاقي است و با قوانين شرع ناسازگار است.
    زن و مرد وقتي از همديگر جدا مي‌شوند، از نظر روحي و عاطفي آسيب مي‌بينند در اين زمان اطرافيان هر دو، وظيفه ‌دارند بکوشند مشکلات آن دو را حل کنند؛ و اگر مي‌دانند کدام ويژگي اخلاقي و رفتاري آنان باعث جدايي گرديده آنها را با نصيحت و مشورت اصلاح کنند تا اين تجربه تلخ ‌بار ديگر تکرار نشود و زمينۀ ازدواج موفق را براي آنها فراهم آورد. نقش ازدواج مجدد در کاهش مشکلات ناشي از طلاق و همچنين مشکلات پرورش و کنترل فرزندان، انکارناپذير خواهد بود؛ همان‌گونه که ورود به يک رابطۀ زناشويي جديد مي‌تواند التيام‌بخش بسياري از زخم‌هاي روحي ناشي از طلاق باشد؛ بدون شک براي رفع نيازهاي جنسي ناشي از طلاق نيز هيچ گزينه‌اي بهتر از ازدواج مجدد نيست. در اين ميان ممکن است زن و شوهر مايل به بازگشت به همسران خود باشند؛ که نبايد مانع شويد و با يادآوري اشتباهات گذشته آنان را سرزنش و يا از تصميم به بازگشت منصرف کنيد (طباطبائي، 1363، ج ‏2، ص 357)؛ زيرا چنين رجوعى، رجوع از دشمنى و جدايى به التيام و اتصال است و غريزۀ توحيد در نفوس را تقويت مى‏كند و براساس آن، همۀ فضائل دينى رشد کرده، ملكۀ عفت و حيا در ميان زنان تربيت مى‏شود و نمو مى‏كند؛ و معلوم است كه چنين تربيتى در پوشاندن معايب زن و پاكى دل‌هايشان مؤثرتر است. از جهت ديگر در اين رجوع فوايدي ديگر نهفته است و آن اينکه قلب‌هاي زنان را از تمایل پیدا کردن به شخصي غير از شوهر سابق خود محفوظ مي‌دارد. اين برخلاف زماني است که اوليا و بستگان زن او را از ازدواج دوباره با اين مرد منع مي‌کنند (همان، ص 358).
    با توجه به آنچه گفته شد، مي‌توان به اين نتيجه رسيد که اسلام ازدواج مجدد زن مطلقه با همسر سابق خود و يا غير از او را به‌عنوان راه‌حلي براي کاهش آسيب‌هاي بعد از طلاق معرفي مي‌کند؛ به‌صورتی‌که اين راه‌حل مي‌تواند تا حدودي مشکلات و آسيب‌هاي اقتصادي، اجتماعي، عاطفي ناشي از طلاق را براي طرفين جبران کند. لذا دستور اسلام به ازدواج مجدد و سياست حمايت اقتصادي کوتاه‌مدت بعد از طلاق در مورد زنان، همه و همه براي رسيدن به اين مهم هست که ازدواج مجدد مي‌تواند تا حدودي مشکلات و آسيب‌ها و بحران‌هاي ناشي از طلاق را کاهش دهد.
    ب. اميدواري نسبت به آينده
    شايد يکي از عمده‌ترين نگراني‌هاي و يا سؤالات براي همسراني که با دشواري‌هاي بزرگي در زندگي روبه‌رو هستند و فکر طلاق به ذهنشان خطور مي‌کند اين است که آیا با انجام طلاق، وضعيت موجود به‌مراتب بهتر مي‌شود يا بدتر؟ بنابراين آنچه در آينده اتفاق خواهد افتاد و سرنوشتي که در انتظار فرد خواهد بود، ذهن هريک از همسران و حتي فرزندان و خانواده‌هاي طرفين و افرادي که به‌نوعي با آنها در ارتباط هستند را به خود مشغول مي‌کند؛ که آينده و سرنوشت، چه وقايعي را براي آنها به همراه خواهد داشت. مثلاً ترس زن از اينکه نتوانند بدون يک مرد زندگي‌ کند و فرزندان خويش را به‌تنهايي بزرگ کند و يا شغلي بيابد و از نظر مالي زندگي خود و فرزندانش را تأمين کند، همواره همراه یک زن مطلقه خواهد بود. در ميان تمامي اين مشکلات بايد طعنه‌ها و نگاه‌هاي کنجکاوانه اطرافيان را نيز تحمل کند.
    اين در حالي است که اگر بحث جدايي به‌حق، مطرح شود و زن و مرد براساس اصول اسلامي و اخلاقي يکديگر را رها و حقوق همسران را رعايت کنند و در طلاق ردپايي از وسوسه‌هاي شيطاني نباشد، خداوند وعده داده است که هر دوي آنها خوشبخت مي‌شوند. خداوند در آيات قرآن کريم سرنوشت زن و شوهری که طلاق گرفته‌اند را چنين توصيف مي‌کند «وَ إِنْ يَتَفَرَّقا يُغْنِ اللَّهُ كُلًّا مِنْ سَعَتِهِ» ( نساء: 130)؛ يعنى اگر كارشان به جدايى و طلاق كشيد، خداى تعالى به فضل واسعۀ خود، هم آن مرد را بى‏نياز مى‏كند و هم آن زن را. منظور از بى‏نياز كردن به قرينۀ مقام، اين است كه هر دو را در همۀ امور مربوط به ازدواج بى‏نياز مى‏كند؛ به آن مرد، زنى سازگار و شوهر دوست و... مى‏دهد و به آن زن، نيز شوهرى ديگر مى‏دهد كه بهتر از اول به وى نفقه بدهد و با او انس داشته باشد (طباطبائي، 1363، ج ‏5، ص 174).
    در آيات ديگر مي‌فرمايد: هرکس از محرمات الهي به‌خاطر ترس از خداوند، بپرهيزد و حدود الهي را نشکند و حرمت شريعت را هتک نکند و به آنچه خداوند فرموده، عمل کند؛ خداوند تعالي برايش راه نجاتي از تنگناي مشکلات زندگي فراهم مي‌کند (همان، ج 19، ص 525). اين محرماتي که در آيۀ فوق موردنظر است، همان اذيت و آزارهايي است که زن و شوهر ممکن است در هنگام طلاق در حق هم انجام ‌دهند.
    ج. تأمين نياز اقتصادي زن در زمان عده
    مسئلۀ تأمين مسکن زن مطلقه و نفقۀ او در دوران عده، جداي از اينکه مسئلۀ حقوقي است، جنبه‌هاي اخلاقي ويژه‌اي را در خود نهفته دارد. نگاه ويژه‌اي که اسلام به بحث تبرج در زمان عده و بحث مسکن مشترک و نفقۀ زن و مرد داشته، گواهي روشن بر مطلب فوق است. اسلام مسئوليت تأمين مسکن و نفقه در مدت عده را بر عهده مرد گذاشته و از طرفي به زن توصيه مي‌کند که در زمان عده در مسکني که مرد تهيه‌ کرده است، در کنار هم زندگي کنند؛ تا بدين ‌وسيله به سبب نزديکي مکاني و ملاقات پياپي، هم زمينه را براي تفکر در مورد آينده و گذشته فراهم بياورد و هم تا حدودي دغدغۀ زن براي تأمين مسکن و نفقه بعد از طلاق را کاهش دهد و به آنها فرصت بدهد که با آرامش بيشتر به سرنوشت خويش فکر کنند. خداوند در اين آيه مي‌فرمايد: «أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ مِنْ وُجْدِكُمْ...» (طلاق: 6)؛ زنان خود را در خانه‌هاي خود اسکان دهيد و به آنها آسيب و آزار نرسانيد. معناى آيه اين است كه زنانى را كه طلاق داده‏ايد، بايد در همان مسكن كه خودتان ساكن هستید، سكونت دهيد؛ البته هركس به مقدار وسعش، آن‌کس كه توانگر است، به‌قدر توانش و آنكه فقير است، باز به مقدار توانايي‌اش.
    بديهي است اگر اختلافات زن و شوهر، سطحي و کم‌عمق باشد و به حد تنفر روحي شديد نرسيده باشد، شب و روز در يک محل سکونت کنند و همواره با هم روبه‌رو و در تماس باشند، ممکن است که تمام آنها از بين رفته و به صلح و صفا و آشتي مبدل گردد. بخصوص که رجوع مرد در زمان عده، بسيار سهل و آسان بوده و با هرگونه بهره‌جويي مرد و حتي با اظهار تمايل از جانب شوهر به زن، تحقق پيدا مي‌کند و همين امر نيز زمينۀ بسيار مساعدي براي سازش زن با شوهرش به‌وجود مي‌آورد. مخصوصاً با توجه به اينکه طبق روايات معتبر، براي زن در مدت طلاق رجعي، جلب محبت شوهر با انواع مختلف و به طرق گوناگون، مثل زينت ‌کردن و به سرو وضع خود رسيدن و خويش را در اختيار شوهر گذاشتن و نظاير آن، نه‌تنها مانعي ندارد؛ بلکه مستحب است. زيرا اين کار در ايجاد صميميت بين زن و شوهر و احياي زندگي مشترک آن دو، تأثير بسزايي دارد (نجفي، ۱۳۶۲، ج ۳۲، ص ۳۵۴).
    اسلام به‌منظور جلوگيري از انحلال حيات خانوادگي و به‌خاطر بازگشت زن به حيات خانوادگي، مقرر داشته که با اجراي صيغۀ طلاق پيوند زناشويي به‌طور کامل قطع نمي‌گردد؛ بلکه مرد مي‌تواند قبل از انقضاء عدۀ زن، به زندگي زناشويي (طلاق رجعي) بازگردد. در حقيقت اسلام اين مدت را براي تفکر و مطالعه وضعيت خود براي بازگشت به زندگي زناشويي داده است.
    اسلام با دستور تأمين نفقه و مسکن زن مطلقه، خواستار اين مهم است که دغدغه و نگراني زن مطلقه فقط در تأمين و بازيابي آرامش ازدست‌رفتۀ بعد از طلاق متمرکز باشد. اسلام احکام اخلاقي و حقوقي را آميخته با هم بيان کرده است. اين آميختگي حقوق و اخلاق ويژگي مثبتي است که تأثير عميقي در درک شرايط و موقعيت‌هاي ويژه زندگي دارد؛ لذا مي‌بينيم که اين دستور، به مرد اين نگاه عميق را مي‌دهد که با اندکي گذشت و تأمين نفقه و مسکن زن در زمان عده مي‌تواند تا حدود زيادي به آرامش رواني او کمک کند. درواقع ادامه‌دار بودن نقش حمايت‌گري مرد حتي بعد از طلاق براي زن را مي‌توان يکي ديگر از راهکارهاي اسلام در جهت زمينه‌سازي و تفکر در مسير رجوع و در پي آن، کاهش آسيب‌هاي اجتماعي دانست.
    د. هديه دادن زن
    مسئله مهرورزي و اظهار عشق و محبت همسران نسبت به يکديگر از مسائل مهم اخلاقي و اسلامي است که نقش مهمي در حيات انساني دارد. امام موسي‌بن جعفر خطاب به هشام‌بن حکم مي‌فرمايند: «يا هِشام! مَكْتُوبٌ فِى الاْءِنْجِيلِ: طُوبى لِلْمُتَراحِمينَ، أُولئِكَ هُمُ الْمَرْحُومُونَ يَوْمَ الْقِيَامَة» (محدث نوري، 1408ق، باب 28، ح 13088)؛ اى هشام! در انجيل نوشته‌ شده: خوشا به حال آنان‌كه به يكديگر مهر و محبت مى‏ورزند؛ اينان در قيامت مورد مهر و رحمت‏اند. اين فرهنگ ارزشمند و اخلاق پسنديده زماني جلوۀ بيشتر خواهد داشت که به شخصي محبت و مهرورزي کرد که از او کدورت يا دل‌خوري وجود دارد؛ وگرنه محبت در حق کسي که دوستش دارد يا عزيز است، کار شواري نيست. در اين ميان محبت مرد به زني که او را طلاق داده و ممکن است در اين جدايي مقصر صرف باشد، مي‌تواند همگان را شگفت‌زده بکند. آنجا که همه توصيه به انتقام و آزار زن مي‌کنند، اسلام با توصيه به مرد در محبت به زني که طلاق داده‌شده و هيچ مسئوليتي نسبت به اين زن ندارد، خواهان آرامش هر دو طرف بعد از طلاق است.
    اين امر ما را به يک اصل اخلاقي راهنمايي مي‌کند؛ که مرد علاوه بر بخشش خطاهاي زن با دادن هديه‌اي زن را در تأمين مالي بعد از طلاق ياري کند و زمينۀ آرامش بيشتر او را فراهم آورد؛ چون همان‌طور که قبلاً گفته شد، طلاق براي زنان عواقب و پيامدهاي بيشتري دارد. قرآن کريم در سورۀ «بقره» با اشاره به اين فرهنگ مي‌فرمايد: «لاَّ جُنَاحَ عَلَيکُمْ إِن طَلَّقْتُمُ النِّسَاء مَا لَمْ تَمَسُّوهُنُّ أَوْ تَفْرِضُواْ لَهُنَّ فَرِيضَةً وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلَى‌الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى‌الْمُقْتِرِ قَدْرُهُ مَتَاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى‌الْمُحْسِنِينَ»؛ اگر زنان را مادامى‌که با آنان نزديکى نکرده و بر ايشان مهرى [نيز] معين نکرده‏‌ايد، طلاق دهید، بر شما گناهى نيست؛ و آنان را به‌طور پسنديده به‌نوعى، بهره‏مند کنيد. توانگر به‌اندازۀ [توان] خود و تنگ‌دست به‌اندازۀ [وسع] خود؛ [اين کارى است] شايستۀ نيکوکاران.
    علامه طباطبائي پرداخت متاع در آيۀ شريفه را شامل تمام زنان مطلقه مي‌دانند و معتقدند هديه ‌دادن به‌تمامي زنان که طلاق مي‌گيرند مستحب است (طباطبائي، 1363، ج ۲، ص ۳۷۱). درواقع آيه به برخورد انساني با زنان مطلقه از جانب شوهران اشاره دارد و باوجودي که رابطۀ زوجيت قطع‌شده، براي اينکه از انتقام‌جويي و ابراز کينه جلوگيري شود، به همۀ مردان پرهيزكار توصيه می‌کند که چه زمان عده و چه پس‌ از آن، به همسر مطلقۀ خود هديه‌اي بپردازند (مکارم شيرازي و همكاران، 1382، ج ۲، ص ۱۵۳). البته طبق روايتي از امام صادق، زمان پرداخت کالا به زن در آيه، بعد از گذشتن عده است، که بايد مطابق با تمکن مالي مرد پرداخت شود (مجلسي، 1403ق، ج ۱۰۰، ص ۳۵۷).
    در معناي متاع گفته‌شده که متاع اندک مالي است که به ‌کسي داده مي‌شود تا از آن بهره‌مند گردد. امام باقر در ذيل اين آيه مي‌فرمايد: «متعوهن» معنايش اين است تا آنجاکه مي‌توانيد به ايشان نيکي کنيد؛ چون زن مطلقه، زنی طلاق گرفته با نكبت، وحشت، اندوه بزرگ و شماتت دشمنان است که به خانۀ خود برمي‌گردد و چون خدا خودش كريم و با حياست، اهل كرامت و حياء را دوست مى‏دارد و گرامى‏ترين شما كسى است كه نسبت به همسر خود كرامت و بزرگوارى بيشترى داشته باشد (صدوق، 1405ق، ج 3، ص 327، ح 2).
    بعضي از مفسران عنوان کرده‌اند که متاع چيزي غير از پول و وجه نقد است؛ زيرا به‌طور مستقيم از پول نمي‌توان استفاده کرد، بلکه بايد تبديل به کالا شود و به‌همين جهت، قرآن از هديه به متاع تعبير کرده است؛ زيرا کالا اثر رواني خاصي دارد. در بسياري از مواقع که هديۀ قابل‌استفاده‌اي، مانند خوراک یا پوشاک به اشخاص داده مي‌شود، اگر کم‌قيمت هم باشد، در روح آنها اثر مطلوبي مي‌گذارد. به‌همين جهت در رواياتي که از ائمة اطهار به ‌ما رسيده، هديۀ مرد به زن را امثال لباس، مواد غذايي و زينتي، زراعتي شمرده‌اند که در جهت تأمين ضروريات زندگي زن صرف مي‌شود (مکارم شيرازي و همكاران، 1382، ج ۲، ص ۱۴).
    از مجموع کلام مفسران در مورد متاع چنين برمي‌آيد که شايسته است مردي که نفقه همسر خود را تا الان مي‌پرداخته، حال به هر دليلي مي‌خواهد از او جدا شود، متناسب با نيازهاي اساسي او در زندگي، اين متاع را پرداخت کند. بنابراين منظور از معروف در اين آيه، کمّيت و کيفيت متاعي است که مرد به زن مي‌دهد و آن را عرف عموم مردم مشخص مي‌کند (احمديه، 1382، ص 125). روشن است که همين مسئله مي‌تواند زمينۀ رجوع همسر را فراهم آورده و خانواده را از دچار شدن به آسيب‌ها برهاند. همان‌گونه که بر فرض عدم مراجعه همسر، دست‌کم جامعه‌اي ساخته خواهد شد که در آن اخلاق اجتماعي حکم‌فرما شده و زمينه‌هاي بروز آسيب‌هاي اجتماعي در آن کاهش مي‌يابد.
    هـ . پرداخت هزينه‌هاي فرزند و زن مطلقه
    وجود فرزند شيرخوار پس از طلاق مي‌تواند زمينه‌ساز ارتباط مالي زن و شوهر طلاق‌گرفته باشد. خداوند در مورد توسعۀ رزق بر زن و فرزند طلاق داده‌شده مي‌فرمايد: «لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ» (طلاق: 7)؛ بايد مرد به‌اندازۀ توانايي‌اش انفاق كند؛ و انفاق از سعه به معناى توسعه‌دادن در انفاق است، و امر در اين جمله متوجه توانگران است؛ مى‏فرمايد مردان توانگر وقتى همسر بچه‏دار خود را طلاق مى‏دهند، بايد در ايام عده و ايام شيرخوارى كودكشان، به زندگى مطلقه و كودك خود توسعه دهند؛ و در ادامه آيه به کساني که ازنظر مالي توانايي بر توسعه رزق ندارند، مي‌فرمايد بر شما حرجي نيست؛ آنها را دلداري مي‌دهد به اينکه به‌زودي خداوند براي شما گشايش و رفاه قرار مي‌دهد (مکارم شيرازي و ديگران، 1382، ج ‏24، ص 248).
    اهتمام شارع راجع به سرنوشت فرزندان در کلام معصومان به‌وضوح ديده مي‌شود. امام باقر ذيل جمله‏ «وَ عَلَى الْوارِثِ مِثْلُ ذلِكَ» (طلاق: 6)، فرمود: منظور خرج است؛ اگر شوهر در همين ايام از دنيا برود، نفقۀ زن مطلقه‏اش را بايد ورثه او بدهند (عياشي، 1380، ص 121)؛ و نيز در روايت ديگري امام صادق در معناى همين جمله فرمود: وارث هم مانند خود متوفى نبايد زن مطلقه را آزار دهد؛ مثلاً بگويد نمى‏گذارم بچه‏اش به ديدنش برود و زن مطلقه هم وارث را نبايد آزار دهد؛ مثلاً اگر ورثه چيزى نزد او دارند، از دادنش مضايقه نكند و ورثه نبايد بر آن كودك سخت بگيرند (همان، ص 382).
    اسلام بر مشورت و هم‌فکري پسنديده ميان زن و شوهر طلاق‌گرفته و نیز نکوهش آسيب رساندن به همسران به‌عنوان يک قاعدۀ کليِ ترغيب زن و مرد به عفو و گذشت، تأکید دارد؛ تا ضمن کاستن از آسيب‌هاي گوناگون پس از طلاق، زمينه را براي تفاهم زوج‌هاي طلاق‌گرفته در جهت حل ‌و فصل مسائل مربوط به حضانت و ديدار فراهم مي‌آورد؛ و اين نشانه و تأکیدي دوباره بر اين مطلب خواهد بود که احکام اسلامي دائرمدار مصلحت انسان در اين دنياي خاکي است (بستان و همكاران، 1388، ص 259).
    نتيجه‌گيري
    در اين نوشتار در پي آن بوديم تا با نگاهي نو به آيات و روايات، به ‌دستورالعمل‌هاي اخلاقي اسلام در خصوص طلاق دست يابيم. نتيجۀ به‌دست‌آمده حاکي از آن است که خداوند در کنار هر مسئلۀ حقوقي از طلاق، اصول اخلاقي را براي کنترل عوارض و آسيب‌هاي آن ذکر کرده است. ازآنجا‌که انسان در هنگام خشم و آنگاه ‌که منافعش به‌خطر مي‌افتد، نمي‌تواند تصميم درستی را اتخاذ کند؛ خداوند با بيان اصول اخلاقي ناظر بر طلاق، خواهان کنترل نفس انسان و توانايي براي تصميم‌گيري درست است.
    آنچه از دقت در مجموعه آيات و روايات به‌دست مي‌آيد، اين است که از ديدگاه اسلام طلاق به‌عنوان آخرين راه‌حل و گزينة انتخابي براي پايان‌ دادن به مشکلات زناشويي است. به‌هرروي، زن و شوهر نبايد از آن به‌عنوان ابزار و وسيله‌اي براي اذيت و آزار طرف مقابل استفاده کنند. رعايت اخلاقيات و حدودي که براي طلاق تعيين ‌شده است، به‌هنگام جدايي مي‌تواند به عاملي براي کم‌اثر شدن و در برخي موارد بي‌اثر شدن عواقب تلخ طلاق و حتي انصراف از طلاق مبدل گردد. يافته‌هاي تحقيق گوياي اين حقيقت است که دستورالعمل‌هاي اخلاقي حاکم بر طلاق در دو مرحلۀ قبل و بعد از طلاق قابل صورت‌بندي است. امساک به معروف و تصريح به احسان، پرهيز از آزار همسر، رعايت حدود الهي و توجه به سرنوشت فرزندان از توصيه‌هاي اخلاقي در زمان وقوع طلاق است. برداشتن موانع ازدواج مجدد زن و مرد، اميد به گشايش در آينده، تأمين نياز اقتصادي زن در زمان عده و بروز فرهنگ مهرورزي در بخشيدن مال اضافه به زن نيز از دستورالعمل‌هاي اخلاقي پس از طلاق است.
    آنچه در اين ميان بايد مورد توجه قرار گيرد، آن است که رعايت اخلاق طلاق، ضمن آنکه زمينه را براي ترميم خانواده ازهم‌گسيخته فراهم آورده و مانع تحقق طلاق به‌عنوان آسيبي اجتماعي مي‌شود، مي‌تواند به کاهش آسيب‌هاي طلاق کمک کند.
     

    References: 
    • احمديه، مريم، 1382، موازنه حقوق و اخلاق در خانواده، قم، روابط عمومي شوراي فرهنگي اجتماعي.
    • امامي، اسدالله و حسين صفايي، 1391، حقوق خانواده، تهران، دانشگاه تهران.
    • انارکي ‌اردکاني، حسين، 1385، طلاق از ديدگاه اخلاق و قانون، قم، پيام مقدس.
    • بستان، حسين و همكاران، 1388، اسلام و جامعه‌شناسي خانواده، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • حرعاملي، محمدبن حسن، 1416ق، وسايل الشيعه، قم، مؤسسة آل‌البيت.
    • حکيم، سيدمنذر و بتول زاهدي‌فر، 1389، «علل طلاق و راهبردهاي کاهش آن از ديدگاه قرآن با روش ترتيب نزول»، مطالعات راهبردي زنان، سال سيزدهم، ش 49، ص 293ـ350.
    • داودي، احمدرضا، 1389، «اخلاق طلاق»، در: rasekhoon.net/article/show
    • دهخدا، علي‌اکبر، 1377، لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران.
    • راغب اصفهاني، حسين‌بن محمد، 1388، مفردات الفاظ قرآن، ترجمه و تحقيق غلامرضا خسروي حسيني، چ چهارم، قم، مرتضوي.
    • زرين‌جويي، نرگس، 1395، طلاق: بايدها و نبايدها، قم، بوستان کتاب.
    • صدوق، محمدبن علي، 1405ق، من لا يحضره الفقيه، تحقيق محمدباقر خرسان، بيروت، دار الاضواء.
    • طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1363، تفسير الميزان، ترجمة سيدمحمدباقر موسوي همداني، قم، جامعة مدرسين.
    • طبرسي، فضل‌بن حسن، 1360، تفسير مجمع‌البيان، تحقيق و نگارش علي کرمي، تهران، فراهاني.
    • طوسي، محمدبن حسن، 1403ق، الخلاف في الفقه، تحقيق محمدحسين کوشانپور، تهران، فرهنگ معاصر.
    • علاسوند، فريبا، 1390، زن در اسلام، قم، هاجر.
    • عياشي، محمدبن مسعود، 1380، تفسير عياشي، تحقيق هاشم رسولي، تهران، مکتب العلمية الاسلاميه.
    • قرشي، علي‌اکبر، 1371، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
    • کاتوزيان، ناصر، 1391، فلسفه حقوق، تهران، شرکت سهامي انتشار.
    • مجلسى، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، چ دوم، بيروت، مؤسسة الوفاء.
    • محدث نوري، ميرزاحسين، 1408ق، مستدرک ‌الوسائل مستنبط المسائل، بيروت، مؤسسة آل‌البيت.
    • مصباح يزدي، محمدتقي، 1373، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبليغات اسلامي.
    • ـــــ ، 1378، اخلاق در قرآن، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1394، فلسفه اخلاق، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • معين، محمد، 1381، فرهنگ فارسي، تهران، معين.
    • مکارم شيرازي، ناصر و همکاران، 1382، تفسير نمونه، چ بيست و يكم، تهران، دار الكتب الاسلامى.
    • نجفي، محمدحسن، 1362، جواهر الکلام في شرح شرائع الاسلام، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    چراغی کوتیانی، اسماعیل، شیری، اعظم.(1402) توصیه‌های اخلاقی طلاق از منظر آیات و روایات. فصلنامه معرفت، 32(5)، 31-42

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اسماعیل چراغی کوتیانی؛ اعظم شیری."توصیه‌های اخلاقی طلاق از منظر آیات و روایات". فصلنامه معرفت، 32، 5، 1402، 31-42

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    چراغی کوتیانی، اسماعیل، شیری، اعظم.(1402) 'توصیه‌های اخلاقی طلاق از منظر آیات و روایات'، فصلنامه معرفت، 32(5), pp. 31-42

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    چراغی کوتیانی، اسماعیل، شیری، اعظم. توصیه‌های اخلاقی طلاق از منظر آیات و روایات. معرفت، 32, 1402؛ 32(5): 31-42