راهکارهای مصونیت از آسیبهای بیحجابی و بیعفتی در ادب فارسی


Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
مباحث «حجاب»، «عفاف» و «حيا» در طول تاريخ، مورد توجه انديشمندان بسياري، ازجمله شاعران و نويسندگان حوزۀ زبان و ادبيات فارسي بوده است؛ و آنان که همواره دغدغۀ دين داشتهاند، با تکيه بر آموزههاي الهي، در آثار خويش به ترويج حجاب و عفاف پرداختهاند.
در دوران مشروطه، برخي شاعران همچون بهار، ميرزاده عشقي، عارف قزويني و ايرج ميرزا، بر اين باور بودهاند که ميان «حجاب»، «عفاف» و «حيا» هيچ سنخيتي وجود ندارد و حجاب لازمۀ عفاف نيست؛ و با همين تفکر، اشعاري در ذم حجاب و ضرورت کشف آن، سرودهاند (ر.ک: جوادي يگانه و عزيزي، 1388). بالعکس، برخي ديگر از شعرا، همچون نسيمِ شمال و اميري فيروزکوهي، ديدگاهي متفاوت نسبت به حجاب و عفاف داشته و بر حفظ هر دوی آنها، پاي فشردهاند (همان).
بهنظر ميرسد برخلاف عقيدۀ شاعران حجابستيز، حجاب و عفاف و حيا هر سه، ملازم يکديگرند و هر سه نيز از عقل تبعيت ميکنند.
در رابطه با ملازمت عقل، حيا و دين از اميرمؤمنان علي روايت شده است که: «الحياء قرين العفاف و لاينفکّ» (تميمي آمدي، 1410ق، ص 53)؛ شرم و حيا ملازمان جداييناپذير يکديگرند.
بديهي است که «حجاب» بر پوشش ظاهر دلالت ميکند، و «عفاف» امري باطني محسوب ميشود (ر.ك: مکارم شيرازي، 1424ق، ج 1، ص 53)؛ اما درواقع هيچ مرز مشخصي ميان حجاب، عفاف و حيا وجود ندارد و هر سه، چنان درهم تنيدهاند که تفکيک آنان از يکديگر ميسر نيست؛ زيرا «حجاب» آينۀ تمامنماي عفاف و حيا، و پاسدار مرزهاي اين دو وادي است (همان)؛ و آنانکه راه عفاف در پيش گرفتهاند و خود را به زيور حيا آراستهاند، به رعايت حجاب نيز پايبند هستند، و برخلاف تصورات عامه (که به خطا میپندارند در غرب هیچ مرزی میان حجاب و عفاف وجود ندارد) در کشورهای غیراسلامی نیز حجاب زنان و مردان حدود مشخصی دارد و چنانچه فردی پای از دایرۀ آن حدود فراتر نهد، به بیعفافی متهم خواهد شد.
از نظر مقالۀ حاضر نيز هيچ مرز مشخصي ميان حجاب، عفاف و حيا وجود ندارد و مصاديقي که بيان شدهاند نمايانگر هر سه مورد فوق هستند. بهعلاوه، اين پژوهش بر آن است تا پاسخي براي اين پرسش بيابد که بازتاب مسئلۀ حجاب در متون نظم و نثر فارسي چگونه است؟
روزگار معاصر، روزگار سلطۀ رسانهها بر بشريت است. رسانههايي که با تبليغات زهرآگين خود، به نام آزادي، مرزهاي انسانيت را در هم شکسته و انسانها را بهسمت حيات حيواني سوق ميدهند؛ و بيم آن میرود که سرانجام حيواناتي انساننما، زمام اوضاع جهان را به دست گرفته و آن را به قهقرا ببرند. يکي از معضلات روزگار معاصر، ترويج برهنگي و بيعفتي است و اين زخمي عميق بر پيکرۀ هستي خواهد بود. پس اين زخم را پادزهري ميبايد؛ و آن نوشدارويي است که طي قرون متمادي در جوامع اسلامي بهدست حکما، و با تکيه بر آيات و روايات اسلامي ساخته شده است، و استفادۀ مکرر و مستمر از آن، انسان را در برابر هر هجمهاي مصون ميسازد. جرعهاي از اين نوشدارو با شعر و ادب فارسي درآميخته است. بر همين اساس بيان مصاديقي از حجاب و عفاف در اشعار بزرگان اين حوزه، با هدف ترويج فرهنگ حجاب و عفاف در سطح جامعۀ اسلامي ضروري است.
کتب و مقالات بسياري در رابطه با حجاب، عفاف و حيا، چاپ و منتشر شده که ميتوان از ميان آنها به موارد زير اشاره کرد:
کتاب مسئلۀ حجاب (مطهري، 1398)؛
کتاب بررسي ريشهها در قوانين حجاب (اصغري، 1395)؛ نويسنده، کتاب فوق را در دو بخش کلي «بررسي ريشههاي حجاب» و «قوانين حجاب» تدوين کرده است. بخش اول آن شامل 6 فصل: «ريشۀ فلسفي حجاب»، «ريشه اجتماعي»، «ريشه اخلاقي»، «ريشه اقتصادي»، «ريشه رواني»، «ريشه فرهنگي» است. بخش دوم کتاب نيز به تبيين «قوانين پس از انقلاب»، «سياستها و راهکارهاي اجرايي حجاب و عفاف پس از انقلاب» و «چه بايد کرد؟» اختصاص دارد.
کتاب پوشش و حجاب زن در ادبيات فارسي از انقلاب مشروطه تا امروز (محبتي، 1389)؛ نويسنده در اين کتاب، توضيح داده است که در روزگار معاصر، موضوع پوشش، گسترۀ وسيعتري بهخود اختصاص داده، و رويارويي جامعۀ ايراني با فرهنگ مدرن به شکل قابلملاحظهاي در تحولات پوششي مردان و زنان در اين دوران مؤثر بوده است.
کتاب حجاب؛ آموزۀ اسلامي ـ ايراني (نصيرزاده، 1395)؛
مقالۀ «بازتاب فرهنگ پوشاک و لباس در ادبيات ايران با نگاهي به ديوان حافظ» (زارعي، 1392)؛ نويسنده بعد از مقدمهاي موجز و مختصر، به ارائۀ مصاديقي از نوع پوشش در ديوان حافظ ميپردازد.
مقاله «حجاب در آیینۀ شعر معاصر» (چالدره، 1398)؛ نويسنده به مقايسۀ تطبيقي حجاب در ادبيات معاصر فارسي و عربي پرداخته است.
مقالۀ «پوشش معشوق در غزليات سعدي» (امين و احمدي، 1393)؛ که به بررسي نوع حجاب و پوشش در آثار سعدي شيرازي پرداخته است.
اما بهنظر ميرسد تا به امروز، در هيچ کتاب يا مقالهاي، به «راهکارهاي مصونيت از آسيبهاي بيحجابي و بيعفتي در ادب فارسي» پرداخته نشده است.
1. مفهومشناسي
در مباحث مربوط به عفاف و حجاب، پيش از هر مسئلهاي، بايد به معرفي مرّوجان فرهنگ برهنگي و بيعفتي، و اهداف شوم آنها پرداخت. بنابراين در اين بخش، به بررسي مفاهيم زير پرداخته شده است:
1.2. قيادت: قيادت از مکاسب محرمه در دين مقدس اسلام محسوب ميشود و عبارت است از وساطت و تلاش در جمع دو نفر در وطي حرام، مانند؛ زنا، لواط، و مساحقه (انصاري، 1393، ج1، ص132).
2.2. قوادين: عامل قيادت را قواد، و جمع آنها را قوادين گويند (جعفري لنگرودي، 1398، ص67).
2. راهکارهاي مصونيت از آسيبهاي بيحجابي و بيعفتي
1ـ2. سوق دادن جوانان به سمت خداترسي
«خداترسي» يکي از عوامل بازدارندۀ بيعفتي و بيحجابي در سطح جامعه است. در حکمت 2010 غررالحكم و دررالكلم در مورد ثمرۀ خداترسي چنين آمده است: «اَلْخَوْفُ سِجْنُ النَّفْسِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ رَادِعُهَا عَنِ الْمَعَاصِى (تميمي آمدي، 1410ق، ص 110)؛ خوف، نفس را محبوس ميکند تا به معاصي آلوده نگردد.
در وادي ادب فارسي نيز، نظامي گنجوي در اقليم هفتم هفتپيکر خويش، جواني خداترس را معرفي کرده است، که بهسبب خداترسي، از دامي که «قوادين» بر راهش گستردهاند، رهايي مييابد. وي که به حفظ روابط ميان محرم و نامحرم بسيار پايپند بوده، براي استراحت به باغ خويش ميرود؛ از داخل باغ صداي خنده، پايكوبي و آواي چنگ و عود به گوش ميرسد. چشم بر روزني مينهد و زناني عريان ميبيند که مشغول آبتنياند. آنان از فواحش همان شهر هستند که توسط دو قواد، براي تنفروشي به آن باغ آورده شدهاند. بهنظر ميرسد قوادين، که نظامي از آنان تحت عنوان «دو گاز» و يا «کاربينان» ياد ميکند، به باغبان حقالسکوت داده و او نيز از ورود آنان به باغ، ممانعت نکرده است. زنان عرياني که مشغول آبتني هستند، جوان را دزد پنداشته و هريک زخمي بر او ميزنند. او خود را صاحب باغ معرفي ميکند؛ دخترکان با او مهربان شده و پيشنهاد ميکنند که يکي از آنان را برگزيند
هر بتي را که دل در او بندي
مهر بر وي نهي و بپسندي
آوريمش به کنج خانۀ تو
تا نهد سر بر آستانۀ تو
(نظامي، 1389، ص 151).
جوان بهدليل غليان شهوت، پيشنهاد آنان را ميپذيرد و دختري را انتخاب ميکند (آن دختر پيش از آن نيز شيفتۀ جوان بوده و قوادين، بههمين منظور او را به اين باغ آوردهاند)؛ اما خواست خدا بر آن است که اين جوان به فعل حرام آلوده نگردد؛ بنابراين براي بازداشتن وي از اين کار، حوادثي را برايش رقم ميزند. نخستينبار، ديوار خانۀ خشتي فرو ميريزد؛ سپس گربهاي وحشي كه در كمين مرغي نشسته، جستي زده و آنان را بازميدارد؛ سومين بار موشي در بالاي درخت، بند کدوها را جويده، آنها بر زمين افتاده و صدايي مهيب برميخيزد؛ و آخرين بار، گرگي چند روباه را تعقيب کرده و خلوت آنها را به هم ميزند (ر.ک: نظامي، 1389، ص 151ـ159).
نظامي در اين گنبد، اشارهاي به «قيادت قوادين» و ترغيب جوان و آن دختر، به ارتکاب فعل حرام دارد. قوادين چنان بر قيادت خويش پاي ميفشارند که پس از هر حادثهاي، طرحي نو در انداخته و پس از تمام آن حوادث، به تنبيه و سرزنش دختر ميپردازند؛ و جوان که چنين ميبيند...
گفت زنهار دست از او داريد
يار آزرده را ميازاريد
به حلالش عروس خويش کنم
خدمتش زآنچه بود بيش کنم
(نظامي، 1389، ص 152).
و هنگاميکه قوادين به عقيدۀ پاک و خداترسي جوان پي ميپرند، آنها نيز توبه کرده و سر به سجده مينهند:
از خدا ترسيش بترسيدند
کاربينان که کار او ديدند
کافرين بر چنان عقيدت پاک
سر نهادند پيش او بر خاک
(همان).
نظامي در نخستين اقليم هفت پيکر خويش و در حکايت «پادشاه سياهپوش» نيز به سودمندي «خداترسي» اشاره کرده است:
جز خداترسي و خداخواني
هيچ سودم نه زآن پشيماني
(نظامي، 1389، ص 152).
سعدي نيز در بوستان خويش، خداترسي حضرت يوسف را به نظم کشيده است؛ هنگاميکه حضرت يوسف به فتنۀ زليخا مبتلا ميشود، بر اثر خداترسي و پيشهکردن عفاف، از معرکه ميرهد:
به دامان يوسف درآويخت دست
زليخا چو گشت از مي عشق مست
بر او معتکف بامدادان و شام
بتي داشت بانوي مصر از رخام
مبادا که زشت آيدش در نظر
در آن لحظه رويش بپوشيد و سر
(سعدي، 1387، ص454).
و يوسف چون چنين ميبيند غمآلوده به کنجي مينشيند و از نفس ستمکاره دست بر سر خويش مينهد و خطاب به زليخا ميگويد:
مرا شرم باد از خداوند پاک
تو در روي سنگي شدي شرمناک
(همان).
2ـ2. استعاذه
در حريم حجاب و عفاف، استعاذه از اهميت ويژهاي برخوردار است و ميتواند رهاييبخش جوانان از بسياري از وسوسههاي شيطاني باشد.
در قرآن کريم آمده است که حضرت يوسف، با گفتن «معاذَالله» به درخواست کامجويي همسرِ عزيزِ مصر پاسخ گفت (يوسف: 23)؛ و نيز آمده است که حضرت مريم همچون حضرت يوسف از بيم آنکه مبادا به گناه آلوده شود، به خداوند رحمان پناه جسته است (مريم: 18).
استعاذه در لغت «مصدر باب استفعال و از ريشه «ع ـ و ـ ذ» به معناي پناه بردن است؛ و «عُوذه» از همين ريشه، به چيزي گفته ميشود که بهوسيلۀ آن از چيزي پناه برده شود» (راغب اصفهاني، 1404ق، ص 352).
بر حسب کاربرد واژۀ استعاذه و مشتقات آن، تعابيري چند ارائه کردهاند؛ همچون «اعتصام به خدا براي درخواست نجات، و رهانشدن به حال خويش» (طبرسي، 1415ق، ج 5، ص 276)؛ و نيز «اتصال به حضرت حق براي حفظ از شر هر اهل شري» (ابنکثير، 1412ق، ج 1، ص 16).
در اقليم دوم هفت پيکر نظامي و در گنبد سبز، بادي وزيدن ميگيرد و برقع از رخسار پريچهرهاي فرو ميگيرد و تنها با يک نظر، در سينۀ مردي پاکچشم به نام بِشر غوغايي برپا ميسازد. او رفتن در پي زن را خطا ميداند؛ اما طاقت صبر نيز ندارد:
ور شکيبا شوم شکيب کجاست
گفت گر بر پياش روم نه خطاست
هرچه زين درگذشت رسوايي است
چاره کار هم شکيبايي است
(نظامي، 1389، ص 113).
بنابراين براي رهايي از وسوسههاي شيطاني، عزم سفر به بيتالمقدس ميکند و چنين ميگويد:
سوي بيتالمقدس آرم روي
به، که محمل برون برم زين کوي
(همان).
وي در اين سفر با مردي به نام مليخا، که خود را عالم ميداند، اما درواقع جاهل و بدطينت است، همسفر ميشود. در پايان سفر، مليخا در چاهي غرق شده و بشر اموال وي را برداشته تا به خانوادۀ او تحويل دهد. خانۀ مليخا را مييابد و ماترک او را به بانوي خانه تحويل ميدهد. همسر مليخا از او درخواست ازدواج ميکند و سپس نقاب از چهره برميگيرد. بشر متوجه ميشود که همسر مليخا همان ماهرويي است که روزي در گذرگاهي، باد برقع از رويش برگرفته بود. سپس با او ازدواج ميکند (ر.ک: نظامي، 1389، ص 124). و اين سرانجام خوش استعاذه است که نظامي آن را با زيبايي تمام بهتصوير کشيده است.
البته مکان استعاذه از اهميت ويژهاي برخوردار است و اگر استعاذهکننده مکان مناسبي را براي استعاذه انتخاب نکند چهبسا به گمراهي کشيده شود. پس بهترين اماکن براي استعاذه، کعبه، و حرمهاي مطهر ائمۀ اطهار هستند.
بهنظر ميرسد بِشر از ترسايان گنجه بوده؛ چراکه نظامي وي را به بيتالمقدس رهنمون شده است. حال آنکه وي در ليلي و مجنون، مجنون را براي رهايي از جنون عشق به مکه ميفرستد؛ اما مجنون درمان نميشود؛ زيرا خود خواهان درمان نيست و زمانيکه حلقۀ کعبه را در دست ميگيرد از صاحبخانه درخواست ميکند که «عاشقتر از اين کنم که هستم» (نظامي، 1394، ص 56).
در هر صورت، يکي از مهمترين اماکن استعاذه، مکه و يکي از مهمترين احکام اسلامي، «حج» است که در روزگار معاصر، عدهاي بهشدت بر آن ميتازند و بر آن باورند که رسيدگي به نيازمندان، بسيار پرفضيلتتر از حج است. و اين بدان معناست که آنان قصد دارند «زکات» را جايگزين «حج» کنند؛ حال آنکه؛ «زکات» هرگز نميتواند جايگزين «حج» شود؛ زيرا فلسفۀ اصلي از تشريع حج و ساير زيارات، تقويت بُعد روحاني انسان است و تکاليف و فرايض الهي از نظر خاصيت اثرگذاري در روح و جان انسان مختلف است. بعضي اثر تطهير و تخليه دارند و ظلمت را از فضاي روح و جان بشر دور ميکنند؛ و بعضي ديگر موجب تحليه، تزئين جان، و وسيلۀ جلب نورانيت ميگردند؛ و دسته ديگر، جامع هر دو اثر «تخليه و تحليه» هستند؛ و حج از آن دستۀ سوم است. درواقع خانۀ خدا بهترين مکان براي استعاذه و حج يک معجون الهي است که جميع امراض قلوب، مثل بخل، استکبار، تنبلي، وسواسهاي شيطاني، و... را که مانع نورانيت قلبها هستند، علاج ميکند.
مورد ديگر آنکه نظامي در سراسر هفت پيکر، بهويژه گنبد سبز اقليم سوم، بر حفظ عفاف و خويشتنداري مردان، تأکيد کرده است (ر.ک: نظامي، 1389، ص 110ـ124). اين مورد نشاندهندۀ آن است که در سبک زندگي اسلامي، مردان مسلمان بايد بيش از زنان در حفظ عفاف خويش بکوشند.
3ـ2. ارائۀ خدمات درماني با رعايت حجاب و عفاف
ازجمله عرصههايي که حضور فعال بانوان را ميطلبد، عرصههاي پزشکي و پرستاري است. عدهاي ميپندارند که ارائۀ خدمات درماني با رعايت حجاب اسلامي ميسر نيست؛ حال آنکه عفاف و حجاب از اصول شريعت اسلام و از نمادهاي بارز جامعه اسلامي است و بسيار ضرورت دارد که اين موضوع در دو حوزه بهداشت و درمان نيز مورد توجه ويژه قرار گيرد؛ زيرا هيچ آيه يا روايتي وجود ندارد که بر معافيت از رعايت حجاب و عفاف پزشکان و پرستاران در مراکز درماني دلالت کند.
کتاب مسئلۀ حجاب شهيد مطهري، به سلسله سخنرانيهاي ايشان در انجمن اسلامي پزشکان اختصاص دارد (ر.ک: مطهري، 1398، ص 1ـ250)؛ و همين موضوع نمايانگر اهميت حفظ حجاب و عفاف در حوزههاي درماني است.
در هر صورت، در رابطه با موضوع فوق، نظامي در قرن ششم هجري و در اقليم ششم هفت پيکر خويش، دختري را در کسوت پزشک و پرستار معرفي کرده است که با رعايت کامل حجاب و عفاف، پيوند چشم را بر روي جواني نابينا انجام داده، و سپس به پرستاري از آن جوان پراخته است (ر.ک: نظامي، 1380، ص 2).
در اقليم ششم هفت پيکر نظامي دو جوان در بياباني با يکديگر همسفر ميشوند؛ عطش بر يکي از آن دو غالب شده، و او با اکراه و از روي اضطرار، چشمهايش را در ازاي جرعهاي آب به همسفرش واگذار ميکند؛ اما همسفر بدطينت او پس از برکندن چشمها، آب ناداده او را در بيابان رها ميکند. دختري که نظامي در سراسر داستان، او را صاحب کمال و صاحب جمال و از خانوادهاي ثروتمند معرفي کرده، از آن حوالي ميگذرد. او چشمهاي جوان را که هنوز گرماند، بر جاي خود نهاده و محکم ميبندد. پس از آن، خادم خانه، جوان را با خود به خانه ميبرد، و دختر به ياري پدرش، با برگهاي صندل، چشمهاي از حدقه درآمدۀ جوان را به او بازميگردانند (ر.ک: نظامي، 1389، ص 140ـ150).
نوشداروي خستگان از مرگ
باز کرد از درخت مشتي برگ
کوفت چندانکه مغز باز گذاشت
آمد آورد نازنين برداشت
در نظرگاه دردمند فشاند
کرد صافي چنانکه درد نماند
(نظامي، 1389، ص 144).
پس از مدتي جوان آسيبديده، بهبود يافته و چشمان خويش را ميگشايد. آنگاه اهل خانه، روي خود را از وي که نامحرم محسوب ميشود، ميپوشانند:
دل گشادند و روي بربستند
اهل خانه ز رنج دل رستند
(همان).
اما دختر با روي و مويي پوشيده، همچنان به پرستاري از بيمار خويش، ادامه ميدهد:
نازنين خدمتش به کس نگذاشت
داشتندش چنانکه بايد داشت
آب ميداد و آتشي ميخورد
روي بسته پرستشي ميکرد
(همان، ص 144).
و جوان با وجود اينکه هنوز روي دختر را نديده، بر مهرباني او دل ميبازد:
ديده بودش به وقت خيز و خرام
گرچه رويش نديده بود تمام
لطف دستش بدو رسيده بسي
لفظ شيرين او شنيده بسي
هم درو بسته دل زهي پيوند
دل درو بسته بود و آن دلبند
(همان، ص 145).
اما جوان که از فقر خويش شرمسار است، با خود ميانديشد که در صورت خواستگاري، چنين دختري را به وي نخواهند سپرد؛ بنابراين
با چو من مفلسي کند پيوند
گفت ممکن نشد که اين دلبند
نتوان يافت بي خزينه و مال
دختري را بدين جمال و کمال
(همان).
پس وي که جواني عفيف و به حق نان و نمک پايبند بوده، براي رهايي از عشق دختر، قصد ترک آن خانه ميکند و با خود چنين ميگويد:
کي نهم چشم خويش بر خويشي
من که نانشان خورم به درويشي
زيرکانه برآورم سفري
به ازان نيست کز چنين خطري
(همان).
اما پدر دختر که از نيت وي آگاه ميشود، دختر خويش را به او ميسپارد و چنين ميگويد:
اختيارت کنم به دامادي
بر چنين دختري به آزادي
(همان).
نظامي در حکايت فوق، به صراحت بر حجاب و عفاف پزشکان و پرستاران در حوزۀ درمان تأکيد کرده است. از نظر وي رعايت حجاب و عفاف در اين حوزه، کوچکترين محدوديتي در خدماترساني به بيماران ايجاد نميکند.
4ـ2. اجتناب مبتني بر عقل دختران زيبا از حضور در محافل مردانه
سعدي در مورد اجتناب مبتني بر عقل زنان، بهویژه زنان و دختران زیبارو و خوشاندام، از حضور در محافل مردانه چنين گفته است:
زهر جنس مردم در او انجمن
شبي دعوتي بود در کوي من
به گردون شد از عاشقان هاي و هوي
چو آواز مطرب در آمد ز کوي
بدو گفتم اي لعبت خوب من
پريچهرهاي بود محبوب من
که روشن کني بزم ما را چو شمع
چرا با رفيقان نيايي به جمع
که ميرفت و ميگفت با خويشتن
شنيدم سهي قامت سيمتن
نه مردي بود پيش مردان نشست
محاسن چو مردان ندارم به دست
(سعدي، 1387، ص 411).
5ـ2. منع پسران نوجوان از حضور در محافل زنانه
سعدي در ضرورت منع حضور پسران تازهبالغ در مجالس زنانه چنين گفته است:
زنامحرمان گو فراتر نشين
پسر چون ز ده بر گذشتش سنين
که تا چشم بر هم زني خانه سوخت
بر پنبه آتش نشايد فروخت
(سعدي، 1387، ص 410).
فردوسي نيز در داستان «سياوش و سودابه»، فتنۀ سودابه براي کشاندن سياوش به حرمسراي کيکاووس را به تصوير کشيده است. نکتۀ قابل تأمل در اين قصه آن است که سياوش هيچ تمايلي براي حضور در حرمسرا نداشته و به پدرش چنين ميگويد:
مجويم که با بند و دستان نيام
بدو گفت مرد شبستان نيام
(فردوسي، 1366، ج 2، ص 256).
همو در جاي ديگري ميگويد:
بزرگان و کارآزموده ردان...
مرا همنشين ساز با بخردان
به دانش زنان کي نمايند راه
چه آموزم اندر شبستان شاه
(همان).
اما حيلۀ سودابه و جهل کيکاووس کار خويش ميکنند و سياوش با اکراه و اضطرار به حرمسرا فرستاه ميشود. بهنظر ميرسد فردوسي تهمت سودابه به سياوش، در آتش رفتن سياوش براي اثبات بيگناهي خويش، پناهنده شدن او به افراسياب، و کشتهشدنش در سرزمين دشمن را از عواقب شوم و جبرانناپذير راهيابي پسران نوجوان به محافل زنانه دانسته است (ر.ک: فردوسي، 1366، ج 2، ص 256).
6ـ2. حزم و هوشياري والدين
حزم و هوشياري والدين و نظارت سختگيرانه اما خردمندانۀ آنها بر روي فرزندان جوان خويش ميتواند مانع بروز بسياري از معضلات ناشي از بيحجابي و بيعفافي در سطح جامعه شود. در تاريخ بيهقي آمده است که مسعود غزنوي در روزگار جواني که حکومت هرات را بر عهده داشت، براي گذران ايام فراغتش، خيشخانهاي ساخته بود: «... و اين خانه را از سقف تا به پاي زمين صورت کردند؛ صورتهاي اَلفِيه، از انواع گردآمدن مردان با زنان، همه برهنه. چنانکه جمله آن کتاب را صورت و حکايت و سخن نقش کردند، و بيرون اين صورتها نگاشتند فراخور اين صورتها؛ و امير بهوقت قيلوله آنجا رفتي و خواب آنجا کردي و جوانان را شرط است که چنين و مانند اين بکنند (بيهقي، 1383، ص 172).
بيهقي در ادامه و در وصف حزم و هوشياري سلطانمحمود غزنوي و سختگيري او بر پسرش گفته است که محمود کساني را مأمور کرده بود تا به صورت پنهاني بر اعمال مسعود نظارت کنند. آن مشرفان، خبر خيشخانۀ مسعود را به اطلاع محمود رسانيدند؛ «و امير به خط خويش گشادنامهاي نبشت برين جمله: بِسمِ اللهِ الرحمنِ الرحيم. محمودبن سَبکتَکين را فرمان چنان است اين خيلتاش را که به هرات به هشت روز رود، چون آنجا رسد يکسر تا سراي پسرم مسعود شود و از کس باک ندارد و شمشير برکشد و هرکس که وي را از رفتن باز دارد، گردن وي بزند؛ و همچنان به سراي فرود رود و سوي پسرم ننگرد و از سراي عدناني به باغ فرود رود و بر دست راست باغ حوضي است و بر کران آن خانهاي بر چپ. درون آن خانه رود و ديوارهاي آن نيکو نگاه کند تا بر چه جمله است و در آن خانه چه بيند و در وقت بازگردد؛ چنانکه با کس سخن نگويد و بهسوي غزنين بازگردد؛ و سَبيلِ قُتلُغ تَگين حاجبِ بهشتي آن است که برين فرمان کار کند، اگر جانش را بهکارست و اگر محابائي کند، جانش برفت. و هر ياري که خيلتاش را ببايد داد، بدهد؛ تا بموقع رضا باشد و بِمَشَّيۀِ اللهِ و عَونِه و السَّلام» (همان).
از آن سوي مسعود نيز که هشيارتر از پدر بوده و او نيز مشرفاني بر پدر داشته؛ از آمدن خيلتاش مطلع شده و به نقل از بيهقي «در ساعت فرمود که تا گچگران را بخواندند و آن خانه سپيد کردند و مهره زدند که گويي هرگز بر آن ديوارها نقش نبوده است؛ و جامه افکندند و راست کردند و قفل بر نهادند و کس ندانست که حال چيست» (همان)
7ـ2. فطانت بانوان
مردان بيماردل بسياري در کمين تاراج عصمت و عفت بانوان هستند و از مهمترين عوامل مصون ماندن در برابر فتنههاي آنان، فطانت بانوان است. سنايي غزنوي در بخش «التمثّل في احتراق العشق واظهاره» حديقةالحقيقة، داستاني را به نظم کشيده است که در آن بانويي عفيف و هشيار با تکيه بر فطانت خويش، از دام مردي چشمچران و هوسباز ميرهد؛ و آن حکايت چنين است:
شده از کارهاي مرد آگاه
رفت وقتي زني نکو در راه
کرد پيدا در آن زمان فن را
ديد مردي جوان مرآن زن را
(سنايي غزنوي، 1375، ص 29).
مرد حيلهگر از پي زن روان ميشود و پس از آن:
اي چو عذرا چو وامق تو شدم
مرد گفتا که عاشق تو شدم
بدوم در جهان شوم مجنون
بيم آنست کز غم تو کنون
(همان).
اما آن زن که داناست و بر خرد خويش تکيه دارد، براي آزمودن مرد کذاب نادان دغلباز، حيلتي در کار ميکند، و به او ميگويد: خواهرم در پي من است و در جمال چنان است که اگر وي را ببيني، ساعتي الکن خواهي شد:
زانکه آن مرد بود بس کانا
کرد حيلت بر او زن دانا
بنگري ساعتي شوي الکن
گفت زن گر جمال خواهر من
(همان).
مرد جاهل، به عقب بازميگردد تا خواهر صاحبجمال آن زن را ببيند، و زن که چنين ميبيند، بر او سيلي ميزند و خطاب به وي چنين ميگويد:
تا شد از درد چشم او خونبار
زد ورا يک طپانچه بر رخسار
گر بُدي از جهان به منت نظر
گفت کاي فنفروش دستان خر
نبدي غير من برت مقبول
ور وجودت به من بُدي مشغول
(همان).
8ـ2. ترويج غيرت خردمندانه
ترويج غيرت خردمندانه از ديگر عواملي است که ميتواند از اشاعۀ فرهنگ بيحجابي و بيعفافي در سطح جامعه جلوگيري کند.
البته غيرت بر دو نوع است.
در ميزان الحکمه از رسول اکرم در اين زمينه، نقل شده است که: «من الغيرة ما يُحبُ اللّهُ، و منها ما يُكرِهُ اللّهُ، فامّا ما يُحِبُّ فالغَيرةُ فى الريبةِ، و اما ما يكره فالغَيرةُ فى غير الرَّيبة» (محمدي ريشهري، 1325، ص 4482)؛ دو نوع غيرت وجود دارد: آنکه خداوند آن را دوست ميدارد، و آنکه خداوند آن را دوست نميدارد. غيرتي که خداوند آن را دوست دارد غيرت در ريبه است؛ و غيرتي که دوست ندارد، نشان دادن غيرت در جايي است که ريبه در ميان نباشد.
در همين زمينه، و در آثارالصادقين از اميرمؤمنان علي نقل شده است که: «غيرت بر دو گونه است: غيرت خوب، که مرد با داشتن آن، اطرافيان خويش را اصلاح ميکند و غيرتي که با داشتن آن وارد آتش ميگردد» (احسانبخش، 1374، ج 16، ص 129).
اميرمؤمنان علي نيز در بخشي از شرح حکمت 47 نهجالبلاغه، ارزش پاکدامني مرد را به اندازۀ غيرت او دانسته و چنين فرموده است: «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ وَ عِفَّتُهُ عَلَى قَدْرِ غَيْرَتِ»؛ ارزش مرد به اندازه همت اوست، و پاكدامنى او به اندازه غيرت اوست.
در من لايحضرهالفقيه و در ارتباط با غيرت پسنديده، به نقل از رسول اكرم آمده است که: «اِنَّ الغَيرَةَ مِنَ الاِيمانِ» (صدوق، 1413ق، ج 3، ص 444)؛ غيرت از ايمان بر ميخيزد.
سعدي نيز در ديوان غزليات خويش، غزلي دارد با مطلع زير، که نمايانگر غيرت اوست:
تا چو خورشيد نبينند به هر بام و درت
دوست دارم که بپوشي رخ همچون قمرت
(سعدي، 1382، ص 125).
وي در همين غرل، با تحکمي غيرتمندانه، خطاب به محبوب خود چنين ميگويد:
تا تأمل نکند ديدۀ هر بيبصرت
بارها گفتهام اين روي به هرکس منماي
(همان).
مقصود از بيان مصاديق فوق، ترويج غيرت پسنديده و مورد تأييد ائمۀ اطهار است. اما در روزگار معاصر، معاندان اسلام و حجابستيزان، غيرت مورد تأييد روايات اسلامي را «تعصب خشک» و «تحجر» معنا کرده؛ عرياني زنان را ارزش، و «غيرت» را ضدارزش قلمداد ميکنند؛ حال آنکه همان افراد بهظاهر روشنفکر، تمام زندگي، ازجمله خانه و ماشين خويش را به دوربينهاي مداربسته و دزدگيرهاي پيشرفته، مجهز کرده، و اموال ارزشمند خود را در گاوصندوقهايي قرار ميدهند که هيچ سارقي قادر به سرقت آنها نباشد.
و اين بدان معناست که آنان ارزش زن را از ارزش يک ماشين، منزل مسکوني و... کمتر ميدانند؛ که اگر چنين نبود، در مقابل پوشش زنان، خصمانه جبهه نميآراستند.
در هر صورت، «غيرت از ارزشهاي انساني بهشمار ميرود که از ارادۀ اخلاقي سرچشمه ميگيرد. هرقدر که انسان در گرداب تمايلات نفساني و حيواني فرو رود، بههمان ميزان، از جادۀ تقوا، عفاف و غيرت دور ميشود (ر.ک: مطهري، 1398، ص 13).
9ـ2. نصايح خيرخواهانه
هوشيار کردن جوانان و نصيحت خيرخواهانه و مهربانانۀ آنها، سبب پيشگيري از بسياري از عواقب شوم بيعفافي خواهد شد. بهنظر ميرسد نظامي براي جلوگيري از بروز عواقب شوم بيعفتي، استفاده از زباني نصيحتگرانه، توأم با مهرباني را توصيه کرده است. وي در خسرو و شيرين و در بخش «نصيحت کردن عمۀ شيرين» چنين آورده است:
ز حال خسرو و شيرين خبر داشت
مهين بانو که پاکي در گهر داشت
نه بر من بر همه خوبان خداوند
به شيرين گفت کاي فرزانه فرزند
شکاري بس شگرف افتاده تست
گر اين صاحب جهان دلداده تست
نبينم گوش داري بر فريبش
وليکن گرچه بيني ناشکيبش
خورد حلواي شيرين رايگاني
نبايد کز سر شيرين زباني
هواي ديگري گيرد فراپيش
فرو ماند تو را آلوده خويش
که پيش از نان نيفتي در تنورش
چنان زي با رخ خورشيدنورش
به جاي زهر او ترياک باشي
چو تو در گوهر خود پاک باشي
تو را هم غافل و هم مست يابد
و گر در عشق بر تو دست يابد
به زشتي در جهان مشهور گردي
چو ويس از نيکنامي دور گردي
(نظامي، 1380، ص137).
10ـ2. ترويج حُسن خداداد
يکي از آفات حجاب و عفاف در روزگار معاصر، ارزشمند شدن حُسن عاريت، و غريب ماندن حُسن خداداد، و در پي آن، رونق روزافزون بازار جراحان زيبايي و نيز باشگاههاي پرورش اندام است.
نمونههاي بسياري از ترويج حُسن خداداد در ادب فارسي ديده ميشود؛ ازجمله ابياتي از غزليات سعدي:
هيچ پيرايه زيادت نکند حسن تو را
هيچ مشاطه نيارايد از اين خوبترت
(سعدي، 1382، ص 125).
اما در ميان تمام شاعران، حافظ در ديوان خود بيتي دازد، که اگر فعالان عرصۀ حجاب و عفاف، تنها در ترويج همان يک بيت بکوشند، اين معضل اجتماعي ريشهکن خواهد شد؛ و آن همان بيت بسيار مشهور است که حافظ در آن، به حسن خداداد دلبر خويش اشاره است:
دلفريبان نباتي همه زيور بستند
دلبر ماست که با حُسن خداداد آمد
(حافظ، 1398، ص 79).
3. مصاديقی از اهميت حفظ حجاب و عفاف در ادب فارسی
1ـ3. درمان درد به واسطة حفظ حجاب
حجاب نزد بزرگان ادب فارسی از چنان اهمیتی برخوردار است که نظامی عروضی سمرقندی در قرن ششم هجری، و در حکایت سوم مقالات چهارم (طب) کتاب چهار مقاله به نقل از ابنسینا آورده است: «شیخ رئیس حجةالحق ابوعلی سینا حکایت کرد اندر کتاب مبدأ و معاد در آخر فصل امکان وجود امور نادرة عن هذه النفس همی گوید که به من رسید و بشنودم که حاضر شد طبیبی به مجلس یکی از ملوک سامان و قبول او در آنجا به درجهای رسید که در حرم شدی و نبض محرمات و مخدرات بگرفتی روزی با ملک در حرم نشسته بود به جایی که ممکن نبود که هیچ نرینه آنجا توانستی رسید ملک خوردنی خواست کنیزکان خوردنی آوردند کنیزکی خوانسالار بود خوان از سر بر گرفت و دو تا شد و بر زمین نهاد خواست که راست شود نتوانست شد همچنان بماند به سبب ریحی غلیظ که در مفاصل او حادث شد ملک روی به طبیب کرد که در حال او را معالجت باید کرد به هر وجه که باشد و اینجا تدبیر طبیعی را هیچ وجهی نبود و مجالی نداشت به سبب دوری ادویه روی به تدبیر نفسانی کرد و بفرمود تا مقنعه از سر وی فرو کشیدند و موی او برهنه کردند تا شرم دارد و حرکتی کند و او را آن حالت مستکره آید که مجامع سر و روی او برهنه باشد تغیير نگرفت دست به شنیعتر از آن برد و بفرمود تا شلوارش فرو کشیدند شرم داشت و حرارتی در باطن او حادث شد چنانکه آن ریح غلیظ را تحلیل کرد و او راست ایستاد و مستقیم و سلیم بازگشت» (عروضی سمرقندی، 1377، ص 112).
حکایتی که ابنسینا و سپس عروضی سمرقندی از زبان وی نقل کرده، نمایانگر آن است که در قرون پیشین، کشف حجاب چنان شنیع بوده است که بانوان حتی نزد اطبا نیز از انجام چنین عملی احتراز میجستهاند.
2ـ3. جانفشانی در راه حفظ عفاف
عفاف در وادی ادب فارسی از اهمیت ویژهای برخوردار است، و بسیار کسان جان بر سر حفظ آن نهادهاند. محمد عوفی در جامعالحکایات به نمونهای از آن جانبازیها، چنین اشاره نموده است: «در آن وقت که در بصره برقعی خروج کرد و جماعتی زنگیان و اوباش بر وی جمع آمدند و او غوغا را دست گشاده کرد و جان و مردم را به زنگیان بخشید اَعْیَنِبن محسن از جمله زنگیان بود و بر برقعی مسلط شد، وقتی آن جماعت برفتند و در بصره دختر علوی را بگرفتند و بیاورند و میخواستند که با وی ناحفاظی [تجاوز] کنند برقعی ایشان را باز نتوانست داشت و منع نکرد آن دختر گفت یا امام مرا از دست زنگیان بستان تا تو را دعایی آموزم که شمشیر بر تو کار نکند، برقعی او را پیش خود خواند و گفت آن مرا بیاموز. دخترک گفت: دعایی هست، اما تو چه دانی که این دعا مُستَجاب است یا نه، نخست شمشیر را بر من بیازمای به هر زور که داری تا چون بر من کارگر نیاید، تو یقین بدانی که این به سبب دعاست و آنگاه قدر این دعا بدانی. برقعی شمشیر بر او راند و در حال بیفتاد و از دنیا رحلت کرد، برقعی پشیمان شد و بدانست که غرض او عفت بوده است تا بر او زنا نرود و جمله از آن حرکت پشیمان شدند و بر او آفرین کردند» (عوفی، 1382، ص 338).
در هر روزگاری، باید سرگذشت چنین افرادی را پیوسته در گوش دختران جوان زمزمه نمود، تا عبرت گیرند. قدر امنیت بدانند و در حفظ عفاف خویش بکوشند.
نتيجهگيری
از برجستهترين خصايص ادب کهن فارسي، ارتباط تنگاتنگ آن با مسائل فرهنگي و اجتماعي است. بهعبارتي ديگر ادبيات با اهداف و آرمانهاي بشر در ارتباط است. در روزگار کنوني که اسلامستيزان به ترويج بيحجابي و بيعفافي همت گمارده و در اين راه، رسانهها را بهخدمت گرفتهاند، دانشکدههاي زبان و ادب فارسي که از بازوان قدرتمند فرهنگ انسانساز اسلام هستند، بايد براي بياثر ساختن زهر مهلک رسانهها، نوشدارويي تدارک ببينند و آن نوشدارو، ارائۀ مصاديقي از حجاب و عفاف در آثار بزرگان ادب فارسي است.
شاعران، نويسندگان و مورخان بسياري، ازجمله سنايي، نظامي، سعدي، عروضي سمرقندي، و بيهقي در ترويج و اشاعۀ فرهنگ عفاف و حجاب کوشيدهاند؛ که ميتوان ابيات و عبارات آنها را بهعنوان راهکارهايي براي مصونيت از آسيبهاي ناشي از بيحجابي و بيعفافي در سطح جامعه، ترويج کرد. حاصل اين پژوهش نمايانگر آن است که اکثر شاعران و نويسندگان نامدار ادب فارسي، حجاب و عفاف را از دستورات شريعت اسلام و سفارشات قرآن کريم دانسته و بر آن باور بودهاند که حجاب مانع کسب علم و دانش، بهويژه در حوزههاي درماني نيست؛ و نيز انسانهاي غيرتمند از مدافعان حجاب و عفاف زنان هستند.
- ابنکثیر، عمادالدین، 1412ق، تفسیر ابنکثیر، بیروت، دارالمعرفة للطباعة والنشر والتوزيع.
- احسانبخش، صادق، 1374، آثارالصادقين، تهران، ستاد برگزاري نماز جمعه.
- اصغری، هاجر، 1395، بررسی ریشهها در قوانین حجاب، تهران، حقشناس.
- امین، احمد و مهدي احمدي، 1393، «پوشش معشوق در غزلیات سعدی»، پژوهشهای ادبی و بلاغی، سال دوم، ش 4 (8)، ص 73ـ86.
- بيهقي، ابوالفضل، 1383، تاريخ مسعودي، به اهتمام خليل خطيب رهبر، تهران، مهتاب.
- تميمي آمدي، عبدالواحدبن محمد، 1410ق، غررالحكم و دررالكلم، تصحيح سيدمهدى رجايي، قم، دارالكتاب الاسلامي.
- جوادي يگانه، محمدرضا و فاطمه عزيزي، 1388، «زمينههاي فرهنگي و ادبي کشف حجاب در ايران؛ شعر مخالفان و موافقان»، جامعهشناسي ايران، دوره دهم، ش 1، ص 100ـ137.
- چالدره، طاهره، 1398، «حجاب در آیینۀ شعر معاصر»، زبان و ادبیات فارسی شفای دل، سال دوم، ش 4، ص 63-76.
- حافظ، شمسالدين، 1398، ديوان، تهران، شبگير.
- راغب اصفهانی، حسينبن محمد، 1404ق، المفردات في غريب القرآن، تهران، نشر الكتاب.
- زارعی، اسداله، 1392، «بازتاب فرهنگ پوشاک و لباس در ادبیات ایران»، هنر علم و فرهنگ، ش 1، ص 63ـ72.
- سعدي، مصلحالدين، 1382، غزليات سعدي، به اهتمام محمدعلي فروغي، تهران، ققنوس.
- ـــــ ، 1387، بوستان، قم، نسيم حيات.
- سنايي غزنوي، مجدودبن آدم، 1375، حديقةالحقيقه، به اهتمام منوچهر دانشپژوه، تهران، علمي و فرهنگي.
- صدوق، محمدبن علي، 1413ق، من لايحضره الفقيه، تصحيح علياکبر غفاري، قم، دفتر انتشارات اسلامي.
- طبرسی، حسنبن فضل، 1415ق، تفسیر مجمعالبیان، بیروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات.
- عوفی، سدیدالدین محمد، 1382، جوامع الحکایات و لوامع الروایات، به کوشش جعفر شعار، تهران، علمی و فرهنگی.
- فردوسی، ابوالقاسم، 1366، شاهنامه، به اهتمام جلال خالقی مطلق، کالیفرنیا، مزدا.
- محبتی، مهدی، 1389، پوشش و حجاب زن در ادبیات فارسی از انقلاب مشروطه تا امروز، تهران، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی.
- محمدي ريشهري، محمد، 1325، ميزانالحکمه، ترجمة حميدرضا شيخي، قم، دارالحديث.
- مطهري، مرتضي، 1398، مسئله حجاب، تهران، صدرا.
- مکارم شيرازي، ناصر، 1424ق، النكاح، قم، مدرسة الامام علىبن ابىطالب.
- نصیرزاده، قاسم، 1395، حجاب آموزة اسلامی ـ ایرانی، قم، خادمالرضا.
- نظامی عروضی سمرقندی، احمدبن عمر، 1377، چهار مقاله، به اهتمام سعیدالله قرهبگلو، رضا انزابینژاد، تصحیح محمدکاظم قزوینی، تهران، جامی.
- نظامي، الياسبن يوسف، 1380، خسرو و شيرين، تصحيح حسن وحيد دستگردي، به اهتمام سعيد حميديان، تهران، قطره.
- ـــــ ، 1389، هفـت پيكـر، تصحيح مجيد سرمدي، تهران، علمي و فرهنگي.
- ـــــ ، 1394، ليلي و مجنون، تصحيح وحيد دستگردي، تهران، قطره.