معرفت، سال سی و دوم، شماره پنجم، پیاپی 308، 1402، صفحات 81-90

    بازخوانی انتقادی انگارۀ آزادی‌خواهی فمینیستی در جوامع اسلامی با تأکید بر دیدگاه‌ برخی از اندیشمندان مسلمان

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    ✍️ جلیله صالحی / کارشناسی ارشد فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه فردوسی مشهد / jalilesalehi@gmail.com
    محمدعلی وطن دوست / استادیار گروه فلسفه و حکمت دانشگاه فردوسی مشهد / ma.vatandoost@um.ac.ir
    چکیده: 
    فمینیست ها زنان را در موقعیت های فرودستانه ای نسبت به مردان می بینند و برای رهایی از این تبعیض، ندای آزادی خواهی و برابر طلبی را فریاد می زنند. برخی دگراندیشان مسلمان نیز با تأسی به این مکتب بر این باور شدند که به دلیل وجود قوانین مردسالارانه دین اسلام، آزادی از زن مسلمان سلب شده و برای رفع این تبعیض نیاز به تقلیل حاکمیت دین در عرصه اجتماع است و در این راستا به بازخوانی قوانین اسلامی پرداختند. در پژوهش حاضر، با شیوۀ توصیفی ـ تحلیلی و با رویکرد انتقادی، تلاش شده است این انگاره در ترازوی نقد و ارزیابی قرار گیرد. در پایان این نتیجه به دست آمده است که آزادی خواهی به معنایی که فمینیست ها در طلب آن هستند، با قوانین نظام اسلامی که برگرفته از وحی الهی و مطابق با فطرت و طبیعت انسان هاست، ناسازگار است. درواقع، سوءبرداشت برخی از دگراندیشان به دلیل درک نادرست از آموزه های اسلامی است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Critical Review of Feminist Libertarianism in Islamic Communities with Emphasis on the Views of some Muslim Thinkers
    Abstract: 
    Abstract Feminists see women in inferior positions compared to men and call for freedom and equality to get rid of this discrimination. Following this school, some Muslim dissidents believe that due to the existence of patriarchal laws of Islam, Muslim women have been deprived of freedom, and to eliminate this discrimination, it is necessary to reduce the authority of religion in the social arena, so they started reconsidering the Islamic laws in this regard. Using the descriptive-analytical method and critical approach, the present research attempts to review and evaluate this idea. It is concluded that libertarianism, in the sense that feminists are looking for, is incompatible with the laws of the Islamic system, which are derived from divine revelation and are in accordance with human nature. In fact, the misunderstanding of some dissidents is due to a misunderstanding of Islamic teachings.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
     
    تمام فمينيست‌ها اذعان دارند که زنان در تمام عرصه‌هاي اجتماعي در موقعيت فرودست نسبت به مردان قرار گرفته‌اند. به‌بيان ديگر، فمينيست‌ها در به چالش کشيدن ارتباط ميان زن و مرد، مخالفت در برابر قدرت‌ها و تمام قوانيني که به زنان به‌عنوان موجود درجه دوم نگاه مي‌کند در عرصه‌هاي عمومي ‌و خصوصي، داراي نقاط اشتراک هستند و در زمينۀ احقاق حقوق خود فعاليت مي‌کنند. بنابراين مي‌توان گفت، فمينيسم ايدئولوژي آزادي زنان است؛ زيرا اين ‌انديشه که زنان به‌دليل جنسيت خود، اسير بي‌عدالتي هستند، در همۀ رويکردهاي آنان به‌چشم مي‌خورد. فمينيسم در گذر زمان با طي کردن سه موج، به گرايش‌هاي متفاوتي تقسيم و با گسترش ارتباطات به آثار و نظرات‌ انديشمندان ديگر جوامع رسوخ کرد و مطابق با دين و فرهنگ هر جامعه شاخه‌هاي گوناگوني پيدا کرد. اين انديشه با نفوذ در جوامع ‌اسلامي، ‌برخي از‌ انديشمندان مسلمان را به‌خود جذب کرد و شاخه «فمينيسم ‌اسلامي» ‌را به‌وجود آورد.
    اغلب عقايد فمينيست‌ها ريشه در تفکرات‌ و مباني فلسفي، همانند اومانيسم، سکولاريسم، ليبراليسم، نسبي‌گرايي و... دارد. فمينيست‌هاي مسلمان نيز به پيروي از ديگر فمينيست‌ها در انديشه‌هاي فمينيستي خود از همين مباني استفاده کرده‌اند. اکنون اين پرسش مطرح مي‌شود که آيا آزادي‌خواهي موردنظر فمينيست‌ها امکان راهيابي به جوامع اسلامي را دارد يا خير؟! براي پاسخ مستدل به پرسش يادشده، بايسته است تا مباني فکري فمينيست‌ها با رجوع به آموزه‌هاي دين اسلام در ترازوي سنجش و ارزيابي قرار گيرد.
    تا کنون تحقيقات زيادي در مورد فمينيسم‌ و آزادي‌خواهي زنان ‌انجام شده ‌است؛ که از آن جمله مي‌توان به کتاب‌هاي همانند؛ آزادي و زنان (حکمت‌منش، 1382)؛ فمينيسم: جنبش‌هاي آزادي‌بخش زنان (عماره، 1388)؛ جريان‌شناسي فمينيسم اسلامي‌ و رويکرد آن به نظام خانواده (عقدائي، 1396)؛ تاريخ سياسي زنان: مبارزۀ طبقاتي و آزادي‌‌خواهي زنان (كليف، 1400) و مقالاتي همانند: «نقد و بررسي مباني فکري و شاخصه‌هاي فمينيسم اسلامي» (حسن‌زاده و ديگران، 1394)؛ «فمينيسم ليبرال و حقوق ديني زنان مسلمان: مناسبات سياست، جنسيت و دين» (داورپناه، 1399)؛ «فمينيسم و ليبراليسم» (کوهي و ديگران، 1400) اشاره کرد؛ که اغلب اين تحقيقات به‌طورکلي آزادي‌خواهي فمينيستي را بررسي کرده‌اند. اما اين جستار به‌صورت خاص و با رويکرد انتقادي، تنها انگارۀ‌ آزادي‌خواهي زنان در جوامع اسلامي را بازخواني کرده و اعتبار اين انگاره‌ را با توجه به آموزه‌هاي ديني و نظرات برخي از متفکران مسلمان مورد سنجش قرار داده است.
    1. آزادي‌خواهي
    همزمان با مطرح شدن واژة برابري، مفهوم آزادي‌خواهي نيز در مغرب زمين رخ نمود. واژة آزادي نيز همانند واژة برابري داراي چنان محدودة وسيعي است که قابليت در برگرفتن تعاريف خاص با شروط و قيود متفاوت و گاه متعارض را داراست (دولتي و ديگران، 1388، ص 92). «آزادي» در لغت به معناي«حريت» (نفيسي، بي‌تا، ج 1، ص 23)، اختيار، قدرت و ترک عمل است (دهخدا، 1343، ج 10، ص 789). «آزادي» را در ساده‌ترين وجه مي‌توان چنين تعريف کرد: «آزادي به معناي رهايي افراد يا فرد از قيد و بند فرد يا افراد ديگر جهت انجام کار يا عملي خاص» (قنبري، 1383، ص 12) و يا «آزادي به معناي قدرت و اختيار انجام ‌دادن هر عملي که فرد به آن تمايل دارد، بدون مداخله ديگران» (کوئتينن، 1374، ص 264).
    «آزادي»، در وسيع‌ترين معنا، حالتي است که ارادة شخص جهت دستيابي به مقصود و هدف خود به مانعي برخورد نکند (آشوري، 1383، ص 20). آزادي داراي انواع گوناگوني است؛ از جمله آزادي اجتماعي، جنسي، اقتصادي، سياسي، بيان، رسانه و مطبوعات، مذهبي و... آزادي‌خواهي يا ليبراليسم، مجموعه‌اي از ايدئولوژي‌ها و روش‌هايي است که درصدد فراهم ‌کردن آزادي در عرصه‌هاي مختلف در برابر هدايت و يا سلطۀ دولت و يا هر سازمان ديگر براي فرد است (افشاري‌راد و ديگران، 1378، ج 1، ص 4). پيروان اين مکتب را غالباً آزادي‌خواه یا ليبرال مي‌نامند (آشوري، 1383، ص 280).
    ليبراليسم هم همانند ديگر مکتب‌هاي غربي داراي اصول و مباني است؛ از جمله اومانيسم (شاپيرو، 1380، ص 3ـ10؛ پازرگاد، 1359، ص 550ـ610)، فردگرايي (رباني گلپايگاني، 1382ب، ص 253)، آزادي (شاپيرو، 1380، ص 3؛ رباني گلپايگاني، 1382الف، ص 42)، سکولاريزم، خردگرايي (بصيرنيا، 1381، ص 74)، برابري‌طلبي (ساندل، 1374، ص 101ـ105)، و... .
    2. آزادي‌خواهي در انديشة فمينيست‌هاي مسلمان
    برخي از فمينيست‌هاي مسلمان غرب‌گرا به‌دليل اينکه درک درست و دقيقي از آنچه که در آموزه‌هاي ديني در مورد زنان مطرح شده، پيدا نکرده‌اند؛ تنها از دريچه و ‌انديشۀ تفکرات غربي، همانند سکولاريزاسيون و ليبراليسم به حقوق زنان مي‌نگرد و تنها راه احقاق حقوق زنان را در پذيرفتن بي‌قيد و شرط الگوهاي متناسب با فمينيسم غربي مي‌دانند (شفيعي سروستاني، 1396، ص 110ـ111).
    از اهداف مهم فمينيست‌هاي غربي رسيدن به آزادي فردي است (کوئتين، 1374، ص 264). اين جريان فكري و اجتماعي که به‌دنبال آزادي‌بخشي عمومي ‌براي زنان و ايجاد تساوي حقوقي ميان زنان و مردان بود، تلاش مي‌کرد که با آزادي‌خواهي تفاوت‌هاي موجود ميان دو جنس را كاهش‌ دهد (هام ‌و گمبل، 1382، ص 70ـ169؛ وودهد، 2003، ص 69).
    بنابراين آزادي‌خواهي يکي از مفاهيم اصلي جريان فمينيستي است که فمينيست‌هاي مسلمان نيز بر آن پاي مي‌فشارند و در برخورد با مؤلفۀ فکري آزادي‌طلبانه فمينيستي مواضع گوناگوني گرفته‌اند و ديدگاه‌هاي متفاوتي ارائه کرده‌اند. در ادامه اين ديدگاه‌ها ذکر مي‌شود:
    1ـ2. جريان تجددگرا
    عده‌اي از فمينيست‌هاي مسلمان در حالي که اظهار تدين مي‌کنند، با حاکميت مطلق دين و ارزش‌هاي اسلامي ‌در جامعه مخالف هستند و بر اين باورند که تجددگرايي و اصلاح‌طلبي تنها راه‌هاي اصلاح جامعه و دستيابي به عدالت اجتماعي است. آنان تنها راه پيشرفت زنان را از بين بردن فرهنگ مردسالارانه حاکم در جوامع اسلامي‌ از طريق بازخواني دوباره و تفسير زن‌مدارانه متون اسلامي مي‌دانند. همچنين اين گروه، رهايي و آزادي زنان را در تحقق الگوهاي برآمده از فرهنگ غرب مي‌شمارند (زيبايي‌نژاد و سبحاني، 1379، ص 180). آزادي موردنظر اين جريان، پيوند عميقي با فردگرايي غربي برگرفته از فرهنگ ليبراليستي دارد. اساس اين نوع از آزادي در به‌ چالش‌ کشيدن مباني دين اسلام و احکام ثابت آن است. براساس اين ديدگاه، همه انسان‌ها آزاد هستند که هر چيزي که به آن تمايل دارند را انجام دهند؛ تا آنجاکه به آزادي ديگران خدشه وارد نکنند. البته به‌علت انتقاد برخي از فمينيست‌هاي مسلمان از فردگرايي افراطي و تأکید بر حفظ ارزش‌هاي معنوي توسط آنان، مي‌بايست ديدگاه‌ اين جريان را تا حدودي از ليبراليست‌هاي افراطي در غرب جدا ‌کرد (حسن‌زاده و ديگران، 1394).
    2ـ2. جريان سکولار ميانه‌رو
    جريان سکولار ميانه‌رو بر اين باور است که سيطرۀ هرچه بيشتر آموزه‌هاي ديني ‌در سطح اجتماع، سبب مي‌شود تا زنان از حوزة اجتماعي رانده ‌شوند و نقش آنان به شوهر‌داري و بچه‌داري محدود ‌گردد. راه‌حل اين مسئله، کاهش سيطره آموزه‌هاي ديني در سطح اجتماع و دخالت نسبي دين در اجتماع است. آنان برخي از قوانين اسلامي ‌را با هويت و حقوق زنان ناسازگار مي‌دانند. به گمان آنان، با تفاسير زن‌مدارانه از متون و آموزه‌هاي ديني ‌هم نمي‌توان بر ماهيت و هويت زن‌ستيزانه اسلام سر پوش گذاشت (ر.ک: کشاورز، 1375).
    3ـ2. جريان سکولار افراطي
    جريان سکولار افراطي بر اين باورند که آموزه‌ها و آموزه‌هاي ديني و رواج و رسوخ آن در فرهنگ و باورهاي مردم، از جمله منابعِ بازتوليدِ تبعيض و ستم عليه زنان و مانعي براي مبارزات فمينيستي است (شفيعي سروستاني، 1396، ص 85ـ90) و امر آزادي زنان از ستم‌هاي جنسي، امري غيرديني است؛ به‌دليل اينکه زنان براي رسيدن به حقوق خود، راهي جز مبارزه با نظام‌هاي اسلامي‌ و همچنين مبارزه با قوانين‌ اسلامي ‌بر‌گرفته از آموزه‌هاي ديني، همانند قوانين نظام‌هاي اسلامي ‌در حوزۀ پوشش و خانواده و اشتغال و... ندارند (ر.ک: شهيديان، 1375). البته به‌نظر مي‌رسد که تأکید بيش از ‌اندازه اين گروه بر روابط آزاد زن و مرد، آزادي زنان، همجنس‌گرايي و انتقاد از خانواده براساس تئوري‌هایي است که نظريه‌پردازان نظم نوين جهاني براي مهار پديدة اسلام‌گرايي پيش مي‌نهند (کافي، 1382، ج 2، ص 408).
    آزادي‌خواهي فمينيستي در جوامع اسلامي ‌به‌صورت مخالفت با ساختار پدر‌سالاري (ر.ک: مولرآکلين، 1382) در خانواده‌هاي سنتي و اسلامي، انحصار‌گرايي جنسي زنان (اچ يورک، 1378، ص 466؛ شهيديان، 1378، ج 2، ص 40)، محدوديت‌هاي حجاب (حجاب ‌اجباري)، قوانين سقط جنين، موانع اشتغال زنان و (توحيدي، 1374) مشارکت‌‌هاي اجتماعي (حسن‌زاده و ديگران، 1394) زنان در نظام اسلامي ‌و... در متن جامعه ظهور کرده و آنان براي رسيدن به اين هدف، وجود احکام ثابت در دين اسلام را انکار کرده‌اند و خواهان تغيير و اصلاح قوانين و احکام برگرفته از آموزه‌هاي ديني ‌هستند و اين امر را در گروه باز‌خواني آموزه‌هاي ديني مردسالارانه حاکم بر نظام اسلامي‌مي‌دانند (توحيدي، 1374؛ حسن‌زاده و ديگران، 1394).
    به‌عنوان نمونه در نگاه برخي از فمينيست‌هاي مسلمان، منوط شدن خروج زن از خانه به اذن همسر، يا به‌عبارت ديگر تمکين از همسر و همچنين سرپرستي مرد در خانواده را سبب محدود کردن آزادي زن مردود و برگرفته از جامعۀ مردسالار مي‌دانند و مخالفت خود را با اين امر اعلام مي‌کنند و اصلاح نظام حاکم بر روابط زن و مرد در اسلام را ضروري مي‌دانند (توحيدي، 1374؛ توحيدي، 1996، ص 104ـ105).
    البته قابل ذکر است در ‌انديشۀ فمينيست‌هاي مسلمان ايراني، آزادي‌طلبي بيشتر در ضديت با حجاب (احمدي خراساني، 1378، ص 15) و تضعيف خانواده و جايگاه مادري (قهرماني، 1376، ص 23) جلوه‌گر شده ‌است. به‌عنوان نمونه آنان حجاب اجباري را مخالف آرمان‌هاي آزادي‌‌طلبي خود مي‌دانند و بر اين باورند که در جامعه ‌اسلامي ‌بايد حجاب اختياري گردد(حسن‌زاده و ديگران، 1394).
    نمودار جريان‌شناسي آزادي‌خواهي فمينيست‌هاي مسلمان
    جريان‌هاي آزادي‌خواه    تفکرات    علت سلب آزادي    راهکار رسيدن به آزادي
    تجددگرای ديني    اظهار تدين
    +
    تجددگرايي و اصلاح‌طلبي    حاکميت مطلق دين و ارزش‌هاي ديني در جامعه
    +
    فرهنگ مردسالارانه حاکم بر جوامع اسلامي    تنها راه پيشرفت بازخواني دوباره و تفسير زن‌مدارانه از متون اسلامي‌ است
    +
    رهايي و آزادي زنان در گرو محقق‌شدن الگوهاي برآمده از فرهنگ غرب است.
    سکولار ميانه‌رو    جداي نسبي دين از اجتماع
        برخي از قوانين با هويت و حقوق زن سازگار نيست.    کاهش سيطرۀ آموزه‌هاي ديني در سطح اجتماع
    سکولار افراطي    جدايي کامل دين از اجتماع
    +
    آزادي زنان امري غيرديني است    آموزه‌هاي ديني منابعِ بازتوليدِ تبعيض و ستم عليه زنان و مانعي براي مبارزات فمينيستي هستند.    مبارزه با قوانين اسلامي ‌بر‌گرفته از آموزه‌هاي ديني در قالب مبارزات سياسي
    3. نقد ديدگاه فمينيست‌هاي مسلمان دربارة انگارة ناسازگاري اسلام و آزادي زنان
    براي روشن‌شدن اين مسئله که آيا آموزه‌ها و قوانين اسلام در حوزۀ زنان، روابط خانواده و زن و مرد ناشي از بينش مرد‌سالارانه و موجب سلب آزادي زنان و ستم به ايشان است، بهترين راه اين است که ادعاهاي فمينيست‌هاي مسلمان در مورد آزادي‌خواهي را براساس آموزه‌هاي ديني و ديدگاه انديشمندان اسلام‌شناس در ترازوي نقد و بررسي قرار گيرد. انديشمنداني مانند علامه طباطبائي، شهيد مطهري، آيت‌الله مصباح يزدي و آيت‌الله جوادي آملي در آثار خود به‌ برخي از اين ادعا‌ها پاسخ داده‌اند. آنان نخست به تبيين مفهوم صحيح آزادي و حدود آن در اسلام پرداخته‌اند و سپس در چارچوب همان مفهوم، فلسفۀ برخي از محدوديت‌ها در دين اسلام را بيان کرده‌اند.
    1ـ3. مفهوم صحيح آزادي در اسلام
    بنا بر نظر انديشمندان مسلمان مفهوم واقعي آزادي بشر؛ رهايي از بندگي غير از خداوند است (طباطبائي، 1374، ج 4، ص 140). به‌عبارت ديگر آزادي از هر قيد و بند و از هر عبوديتى بجز عبوديت خداى سبحان است (جوادي ‌آملي، 1386، ص 37ـ38) و ريشۀ تكوينى که مفهوم آزادي از آن منشعب مى‌گردد، همان اراده‏اى است كه انسان را براي انجام عمل برمي‌انگيزاند (طباطبائي، 1388، ج 1، ص 116ـ117)؛ زيرا انسان موجودى اجتماعى است و طبيعت و فطرتش او را به‌سوى زندگى اجتماعي سوق مى‏دهد و لازمۀ اين امر آن است كه در برخي مواقع اراده‏ و فعل يک انسان با اراده و فعل ديگران تداخل پيدا مي‌کند؛ لذا براي حفظ آرامش جامعه بايد قانوني باشد که تمام اراده‌ها در مقابل آن خاضع باشند و براي افعال حد و مرز تعيين کند و يعني همان طبيعت كه آزادى‏ در اراده و عمل را به انسان هديه داد، دوباره همان طبيعت اراده و عمل انسان را محدود و مقيد مي‌کند (طباطبائي، 1374، ج 4، ص 120).
    استاد شهيد مطهري نيز معناي آزادي را اين‌گونه بيان مي‌کند: «آزادي به اين معناست که انسان از تمام قيد و بندهايي كه مانع رشد و تكامل او به‌سوي كمال است، آزاد و رها باشد». وي آزادي را بر دو نوع مي‌داند: يکي آزادي معنوي و ديگري آزادي اجتماعي؛ که هر دو قسم وابسته به هم و توأم با يکديگر هستند و تا هر دو در جامعۀ بشري تحقق پيدا نکند، آزادي به معناي واقعي به‌وجود نمي‌آيد (مطهري، 1367، ج 25، ص 169ـ170). آزادي معنوي يعني انسان در درون و نهاد خود موجودي آزاد باشد و از قيد و بند خود رها باشد (مطهري، 1376، ص 23؛ همو، 1367، ج 25، ص 171). به‌عبارت ديگر، آزادي در فکر و اراده و وجدان داشته باشد (مطهري، 1367، ج 25، ص 172). اما آزادي اجتماعي يعني رهايي از قيود، محدوديت‌ها و مانع‌هايي كه افراد بشر براي خودشان به‌وجود مي‌آورند. در رسالت قرآن، سلب آزادي اجتماعي به اين معناست که بعضي افراد بعضي ديگر را به استعباد و استثمار بگيرند (مطهري، 1367، ج 25، ص 175)؛ که اين عمل در اسلام به‌صورت صريح، ممنوع اعلام شده است: «وَ لايتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً اَرْباباً مِنْ دونِ اللّهِ» (آل‌عمران: 64)؛ «و بعضي از ما بعضي را ارباباني به‌جاي خدا نگيرد».
    آزادي اجتماعي بدون برخورداري از آزادي معنوي ميسر و عملي نيست و چه‌بسا آزادي معنوي برتر از آزادي اجتماعي و سبب و منشأ آن است. روح انسان هنگامي ‌شاد و زنده است که از بندگي شهوت و غضب نجات پيداکند و بندۀ هواي نفسش نباشد (جوادي ‌آملي، 1398، ص 43). همان‌گونه که قرآن کريم مي‌فرمايد: «وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها» (شمس: 10)؛ و آن‌کس که نفس خويش را با معصيت و گناه آلوده ساخته، نوميد و محروم گشته است!
    در جوامع غربي مفهوم آزادي يعني مردم در غير از محدوديت‌هاي قانوني، در بقيه موارد آزاد هستند. اين مفهوم از آزادي خلاف ديدگاه اسلام است؛ كه قوانين آن براساس توحيد بنا شده و اخلاق فاضله را پايۀ مفهوم آزادي بشر قرار داده است (طباطبائي، 1374، ج 4، ص 120). در جوامع غربي پايه و اساس احكام و قوانين اجتماعي بر بهره‏مندى از ماديات بنا نهاده شده و حوزۀ دخالت دين در امور اجتماعي محدود است؛ به‌همين دليل در اين جوامع تنها به دنبال دستيابي به آزادي اجتماعي هستند و از آزادي معنوي غافل شده‌اند؛ بلکه درک صحيحي هم از اين نوع آزادي ندارند؛ زيرا بشر تنها از طريق تمسک به دين، انبياء و کتاب‌هاي آسماني توانايي دسترسي به آزادي معنوي را پيدا مي‌کند (مطهري، 1367، ج 23، ص 16ـ17).
    2ـ3. حدود آزادى در اسلام
    در اينكه حقوق و آزادى‌ها مطلق نيستند و بايد محدود شوند؛ همۀ نظام‌هاي حقوقى در دنيا اتفاق نظر دارند. زيرا خود وضع قانون و تدوين نظام حقوقى، به معناى گذاشتن حد و مرز براي آزادي افراد جامعه است و هيچ نظامي ‌بدون قانون وجود ندارد.
    آيت‌الله مصباح يزدي در پاسخ به اين پرسش كه حد آزادى چيست؛ ابتدا با آزادي ليبراليستى متداول در جوامع غربي مخالفت مي‌کند و سپس به تبيين حد آزادي موردنظر دين اسلام مي‌پردازد:
    حدآزادى براساس مصالح مادى و معنوى انسان‌هاست؛ يعنى شرط اصلى آزادى در يك عمل، تأمين‌كننده ‌بودن مصالح انسان (اعم از مادى و معنوى) است؛ يا حداقل بايد آن عمل تضادى با مصالح او نداشته باشد. اسلام در قانون‌گذارى و مشخص‌ کردن حد و مرز براي رفتار و اعمال افراد، مصالح و مفاسد واقعى انسان‌ها اعم از مادى و معنوى، دنيايى و آخرتى را در نظر مي‌گيرد (مصباح ‌يزدي، 1396، ص 331).
    اما برخي از نوانديشان ديني به «آزادي عادلانه» باور دارند؛ يعني حد آزادي توسط عدالت تعيين مي‌شود و تنها عدالت شايسته است تا حد آزادي را تعيين کند (ر.ک: سروش، 1379).
    آيت‌الله جوادي آملي در نقد نظريۀ «آزادي عادلانه» بيان مي‌کند که عدالتي که آزادي را تحديد و مرزبندي کند، مفهومي‌است که بايد معنا و تفسير گردد. اگر ما آزادي را آزاد و رها کنيم؛ يعني همه چيز به ميل خود و به سود خود در نظر گرفته ‌شود، اين آزادي مي‌تواند عدالت را معنا و مفهوم ‌بخشد؛ به اين‌صورت که هر آنچه به سود اوست و براي او منفعت دارد، عدل ‌مي‌داند و هرچه به زيانش است قبح و ستم مي‌خواند. بنابراين آزادي و عدل توان تحديد و مرزبندي هم ديگر را ندارند؛ لذا بايد مرز آزادي را در قلمرو تکوين وتشريع بررسي کرد (جوادي‌ آملي، 1393ج، ص 182ـ183). حد آزادي در نظام تکوين در دايرۀ نظم علّي و معلولي است؛ يعني ممکن نيست موجود امکاني، کاري خارج از قانون عليت و معلوليت انجام دهد و حد آزادي در نظام تشريع، در محدوده و قلمرو تعاليم الهي، حکمت و تزکيه نفوس است؛ يعني امکان ندارد انسان در خارج از محدودۀ وحي ‌الهي به کمال مطلوب دست پيدا کند (جوادي ‌آملي، 1398، ص 519؛ همو، 1391، ج 4، ص 253). پس مرز عدالت و ساير اوصاف و مفاهيم، همانند حقوق و تکاليف، تنها به ‌دست خداوند متعال تعيين و مشخص مي‌گردد (جوادي ‌آملي، 1393ج، ص 184).
    نمودار مقايسه مفهوم آزادي در اسلام و ‌انديشۀ فمينيستي
    مفهوم آزادي در اسلام    مفهوم آزادي در ‌انديشۀ فمينيستي
    رهايي از بندگي غير از خداوند
    اخلاق فاضله پايۀ مفهوم آزادي بشر
    آزادي از هر عبوديتى بجز عبوديت خداوند
    آزادي از استثمار و استعمار
    آزادي از تمام قيد و بندهايي كه مانع رشد و تكامل به‌سوي كمال
    آزادي در فکر و اراده و وجدان
    آزادي از طريق نبوت، انبياء، دين، ايمان و کتاب‌هاي آسماني تأمين مي‌شود    آزادي به معناي رهايي افراد يا فرد از قيد و بند فرد يا افراد ديگر
    آزادي به معناي قدرت و اختيار انجام دادن هر عملي که فرد به آن تمايل دارد بدون مداخله ديگران
    آزادي فرد در عرصه‌هاي مختلف در برابر هدايت و يا سلطه دولت و يا هر سازمان ديگر
    همۀ انسان‌ها آزاد هستند که هر چيزي که به آن تمايل دارند را انجام دهند؛ تا آنجاکه به آزادي ديگران خدشه وارد نشود.
    مقايسۀ حد آزادي در اسلام و ‌انديشۀ فمينيستي
    حد آزادي در اسلام    حد آزادي در ‌انديشۀ فمينيستي
    ـ حد آزادى، براساس مصالح مادى و معنوى انسان‌هاست.
    ـ حد آزادي در نظام تکوين در دايرۀ نظم علّي و معلولي است و در نظام تشريع، در محدوده و قلمرو تعاليم الهي، حکمت و تزکيه نفوس است.
    ـ حد آزادي تنها به‌وسيلۀ خداوند تعيين مي‌شود.    ـ حد آزادى نسبت به آزادى ديگران است.
    ـ حدآزادي توسط عدالت عرفي تعيين مي‌شود.
    ـ حد آزادي را عدالت تعيين می‌کند.
    3ـ3. محدوديت وجودي انسان دليلي بر محدوديت آزادي او
    بهره‌مندي از آزادي يکي از آرمان‌هاي بشر در طول تاريخ بوده و هست. اگرچه مفهوم اجمالي اين دو واژه روشن است؛ اما تفسير دقيق آزادي و تعيين محدوده و مصاديق آن، عمل آساني نيست. آيت‌الله جوادي آملي در بيان علت محدوديت آزادي انسان چنين مي‌نويسد: «واضح است که آزادي انسان، هرگز نمي‌تواند مطلق و نامحدود باشد؛ زيرا اوصاف وجودي هر موجودي، تابع خود آن موجود است» (جوادي‌آملي، 1391، ج 4، ص 259ـ269).
    موجود محدود، وصف محدوديت دارد و موجود نامحدود، وصف نامحدود بودن. مثلاً ذات خداوند مطلق و نامحدود است، لذا تمام اوصاف ذاتي او نيز مطلق و نامحدود است؛ بنابراين انسان که موجودي محدود و متناهي است، به‌ناچار اوصاف کمالي او نيز مانند حيات و آزادي و علم و قدرت و اراده نيز بايد محدود و متناهي ‌باشد. اگر هستي و وجود يک شيء محدود باشد و براي او اوصاف نامحدودي فرض‌گردد؛ اين امر منجر به ‌تجاوز وصف از موصوف مي‌گردد که امر محال و نشدني است؛ يعني وصف در جايي مي‌تواند حضور داشته باشد، که موصوفش نمي‌تواند حضور پيدا کند و اين محال است. بنابراين امکان ندارد انسان محدود، آزادي نامحدود داشته باشد و وصفش تابع خود او نباشد (جوادي آملي، 1393الف، ص 26).
    اين موضوع صحيح است که خداوند انسان را آزاد خلق کرده و به او اراده و اختيار داده است؛ اما مطابق طبيعت و با شأن وجودي او اراده و اختياري او محدود است؛ لذا انسان توانايي ندارد که هرچه بخواهد با اراده خود محقق سازد. همانند محدوديت طبيعي و تکويني انسان، هنگامي‌که انسان در محيط‌هاي اجتماعي زندگي مي‌کند، محدوديت قانوني و اجتماعي نيز مانع رهايي مطلق و آزادي بي‌قيد و حصر او مي‌شود. زيرا اگر افراد در اجتماع آزادي نامحدود داشته باشند، جامعه دچار هرج و مرج مي‌گردد و به اهداف عالي خود نائل نمي‌شود (همان، ص 27).
    بر طبق نظر انديشمندان مسلمان کسي مجاز است حدود آزادي انسان را تعيين کند که اصل هستي خود او حد و مرزي ندارد و انسان را محدود و متناهي آفريده‌ است؛ زيرا تنها او به مخلوق خويش احاطه کامل دارد و مي‌تواند آزادي مطابق و متناسب با کمال را براي او مشخص کند: «إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ» (قمر: 49) (جوادي آملي، 1393ب، ص 29ـ30).
    پس آزادي، ملک انسان نيست؛ بلکه وديعۀ الهي است که به انسان سپرده شده‌ است؛ لذا انسان موظف است در صيانت از او کوتاهي نکند و هيچ‌گاه آن را تفسير به رأي خويش نکند و به‌خاطر هواي نفس آن را تحريف نسازد و مطابق با هوس خود، آن را تبديل و تحويل نکند (جوادي‌ آملي، 1391، ج 4، ص 261).
    اگرچه انسان تکويناً موجودي آزاد است؛ اما آزادي او در محدودۀ دين ‌الهي و تعاليم آن است، نه فراتر از آن. اسلام براي انسان‌ها دو حق حيات و آزادي قائل است؛ ولي اين نکته را نيز بيان کرده که حيات روح، مهم‌تر از حيات جسم است و آزادي معنوي، برتر و والاتر از آزادي اجتماعي است. روح انسان هنگامي ‌زنده است و حيات دارد که از بردگي شهوت و غضب رها باشد (جوادي ‌آملي، 1398، ص 25ـ44).
    4ـ3. لازمۀ زندگى اجتماعى، محدوديت در آزادى‏هاى فردى
    هيچ‌کس ترديد ندارد كه آزادى مطلق انسان در اجتماع انسانى باعث به‌وجود آمدن اختلال در نظام اجتماعى مي‌شود. اما اين مسئله که آزادي فطرى و مربوط به طبيعت بشر است، باعث نمى‌گردد كه افراد در برهم زدن نظم اجتماعى آزاد باشند؛ زيرا تنها آزادي يک مسئله فطرى نيست؛ بلکه احتياج به تشكيل اجتماع نيز امري فطرى و جزو طبيعت انسان‌هاست و همين فطري و طبيعي بودن تشکيل اجتماع و موهبت شعور و اراده انسان، آزادي مطلق انسان را مقيد و محدود مى‏سازد؛ زيرا همان‌طور كه اجتماع با نبود و بطلان اصل آزادى باقي نمى‏ماند، آزادى‏هاى فردى هم بدون قيد و شرط قابل دوام نخواهد‌ بود. پيكرۀ اجتماع مانند يك بدن است؛ همان‌گونه كه قواى يك فرد يكديگر را محدود مي‌کنند و بعضى از قوا به‌خاطر قوا ديگر از فعاليت دست مى‏كشند. اجتماع بشرى هم كه امرى فطرى است، هيچ‌گاه تشکيل نمي‌شود؛ مگر اينكه برخي از افراد، مقدارى از آزادى خود را فداى ديگران کرده و به محدوديت تن در دهند (طباطبائي، 1374، ج 6، ص 505ـ506).
    5ـ3. اشتراک زنان با مردان در آزادي و اختيار
    علامه طباطبائي در خصوص حدود آزادي زنان بر اين باور است که به‌دليل اشتراک زن و مرد در برخورداري از اصول مواهب وجودى، همانند‌ انديشه، اراده و اختيار، زنان در آزادى‏ فكر و اراده و در داشتن اختيار، با مردان شريک هستند؛ به ‌همان صورت كه مرد در همۀ شئون زندگي فردى و اجتماعي ـ بجز موارد ممنوع ـ آزادي و استقلال کامل دارد، زن نيز بايد استقلال داشته باشد. دين مبين اسلام كه مطابق با فطرت بشري است، اين استقلال و آزادى‏ را به كامل‌ترين وجه به زن هديه داده است. زنان به بركت تعاليم‌ اسلام مستقل و متكى بر خويش‌اند. تا پيش از ظهور اسلام، زنان هيچ اراده‌اي نداشتند و عمل آنان در گرو اراده مردان بود. اما با طلوع اسلام و رهنمود‌هاي آن، عمل و ارادۀ زن از مرد جدا گشت و در موارد بسياري از تحت ولايت و قيمومت مرد درآمد و به مقامى دست يافت كه در طول تاريخ هيچ جامعه‌اي، چنين مقامى به زن نداده بود (طباطبائي، 1374، ج 2، ص 414).
    6ـ3. اسلام پيشتاز در اعطاي آزادي به زنان
    ترديدي نيست كه اسلام پيشتاز آزاد ساختن زن از بند اسارت بوده ‌است. البته احكام اسلام همانند حلقه‏هاى زنجير به‌هم پيوسته است و زماني روش اسلام مؤثر است که در همين سلسله حلقه‌ها اجرا گردد (طباطبائي، 1374، ج 2، ص 417). به‌عنوان نمونه، در دوراني که زن در جامعه از ارزش و جايگاه خاصي برخوردار نبود، خداوند متعال در قرآن کريم در آيۀ 232 سورة «بقره» به زنان در انتخاب همسر و تشکيل خانواده آزادي مي‌دهد و ديگران را از مانع‌افکني در مقابل حق انتخاب آزادانه آنان نهي مي‌کند و اين آزادي را به‌صلاح جامعه مي‌داند (جوادي ‌آملي، 1397، ص 353).
    «هنگامي‌که زنان خود را طلاق داديد و آنان عدّه را به پايان رساندند، مانع نشويد که آنها با همسران (سابق) خويش، ازدواج کنند! اگر در بين آنان به‌طور شايسته‌اي رضايت برقرار گردد. اين دستوري است که فقط افرادي که ايمان به خدا و روز قيامت دارند، از آن، پند و عبرت مي‌گيرند (و به آن، عمل مي‌کنند) اين (دستور)، براي رشد (خانواده‌هاي) شما مؤثرتر و بهتر، و براي شستن آلودگي‌ها مفيدتر است» (بقره: 232).
    7ـ3. آزادى‏ جنسى مخالف طبيعت انسان
    آزادى‏ جنسي مانند حيوانات عمل‌ کردن است؛ اين‌گونه آزادي روش حيوانات است که احتياجى به ازدواج و اختصاص ندارند. اين در حالي است که فطرت بشر طوري سرشته شده است كه با آزادي بي‌قيد و شرط او منافات کامل دارد. خروج از مقتضاى طبيعت و سنت خلقت به خيال بهره‏گيرى هرچه بيشتر از لذايذ زندگى مادي از بزرگ‌ترين اشتباهات بشر است؛ زيرا هرکدام از اين سرشت‌هاي طبيعى از اجزاي بسياري تشکيل شده و بايد اين اجزا در جاى مخصوص خود قرار ‌گيرد و با غرض و هدفى كه طبيعت براي آن در نظر گرفته، سازگار باشد؛ در غير اين صورت او از راه طبيعت و مسير خلقت منحرف گشته و نتيجۀ اين انحراف، از بين‌رفتن هدفى است که براي آن آفريده شده است. اگر در بلاها و مصيبت‌هاى عمومى جهان امروز که انسانيت را به سقوط و انهدام تهديد مى‏كند و بى‌نتيجه بودن تلاش‌های انسان براي رسيدن به آسايش و سعادت، تأمل کنیم؛ درک خواهيم کرد كه يکي از مهم‌ترين عوامل اين انحراف و گمراهي؛ آزادى افسار گسيخته و بى‌حد و ناديده‌ گرفتن نواميس طبيعت در زمينه زوجيت است (طباطبائي، 1374، ج 4، ص 285ـ287).
    اما در پاسخ آنان ‌که گمان کرده‌اند می‌توان اين آثار شوم را با فكر و انديشه از بين برد؛ بايد گفت: امکان ندارد با فكر و ‌انديشه بتوان آثار شوم آزادي جنسي را از بين برد؛ زيرا فكر، وسيله‌ و ابزاري طبيعي براي برگرداندن به مسير طبيعي هر چيزي است که از مسير طبيعي خود خارج ‏شده است؛ نه براي باطل‌ کردن حرکت طبيعي و مطابق با خلقت آن چيز. بنابراين امکان ندارد با شمشير طبيعت، خود طبيعت را از پاى درآورد. به‌همين سبب، انسان امروزي هرچه مي‌خواهد با نيروى فكر و ‌انديشۀ خود، مفاسد اجتماع را اصلاح كند، وضعيت بدتر مي‌شود و همين اصلاح نتيجه‏اى تلخ‏تر و بلايى دردناك‏تر را به‌دنبال مى‏آورد (همان).
    8ـ3. آزادي جنسي، مانع تکامل و سعادت نسل آيندۀ بشر
    طرف‌داران آزادي جنسي اين ادعا را مطرح مي‌کنند كه آزادي جنسي در افراد، به حقوق افراد ديگر خدشه‌اي وارد نمي‌کند؛ تنها در جايي‌كه پاي توليدمثل و فرزند به‌ميان مي‌آيد، شوهر حق پيدا مي‌کند و لازم مي‌شود زن از باردارشدن از غيرشوهر قانوني خود جلوگيري کند؛ و اين موضوع هم تا وقتي‌كه علم ژنتيک و... وجود نداشت، لازم بود زن عفاف و تقوا را براي صيانت اين حق، رعايت کند؛ ولي در جامعۀ پيشرفته امروزي ديگر چنين ضرورتي وجود ندارد!
    براي پاسخ به اين شبهه بايد در دو مورد تحقيق شود:
    اول: آيا آزادي را فقط آزادي ديگران و لزوم رعايت آن مي‌تواند محدود كند؟
    دوم: آيا روابط جنسي تنها از ناحيۀ حقِ اطمينان پدر و فرزندي با حقوق اجتماعي ارتباط دارد؟
    اما پاسخ قسمت اول: بايد ببينيم آن چيزي كه آزادي را به اصطلاح حق مسلم بشر قرار مي‌دهد، چيست؟ برخلاف باور برخي از انديشمندان غربي، مبنا و اساس حق آزادي و آنچه باعث مي‌گردد رعايت آن لازم شود، ميل و ارادۀ فرد نيست؛ بلكه مبناي آزادي، استعدادي است كه خداوند متعال براي سير مدارج ترقي و تكامل، به انسان داده ‌است. ارادۀ بشر تا هنگامي‌ محترم است كه با استعدادهاي عالي و مقدس دروني بشر هماهنگ باشد و انسان را در مسير تعالي نگه دارد؛ اما در جايي‌که بشر را به‌سمت فنا و نيستي سوق ‌دهد و استعدادهاي ديگر او را از بين ببرد، ديگر محترم نيست. بنابراين علاوه بر آزادي‌ها و حقوق ديگران مصالح عاليۀ خود فرد نيز مي‌تواند آزادي او را محدود كند.
    پاسخ قسمت دوم: بدون شك در ازدواج و تشكيل خانواده، تمتع و مسرت فردي وجود دارد؛ حال بايد ديد بهتر آن است كه زن و مرد كانون خانوادگي را كانون خوشي‌ها و كاميابي‌هاي جنسي قرار دهند؛ يا اجتماع و محيط كار و فعاليت محل اين‌گونه لذت‌ها باشد؟ اسلام طريق اول را توصيه كرده ‌است و بر اين اصل مهم تأکید دارد که محيط خانوادگي مي‌بايست آمادگي كامل براي بهره‌مندي زوجين از يكديگر را فراهم کند و محيط اجتماع بايد تنها محيط كار و فعاليت بوده و لازم است در آن، از كاميابي جنسي از هر نوع که باشد، خودداري گردد.
    استاد شهيد مطهري بر اين باور است که يکي از مسائل مهم اجتماعي امر ازدواج و تشکيل خانواده است. ازدواج تنها براي مصاحبت زن و مرد و برخورداري از لذت جنسي آنان نيست؛ بلکه هدف از تشكيل كانون خانوادگي ايجاد محل امن و توأم با آرامش براي پذيرايي از نسل آينده است؛ زيرا عواطف اجتماعي و انساني در محيط خانواده رشد مي‌کنند. سعادت نسل‌ آينده به وضعيت خانواده امروز و روابط درون آن بستگي دارد (مطهري، 1367، ج 19، ص 646ـ649).
    9ـ3. سرپرستي مرد در خانواده، سلب آزادي زن نيست
    علامه طباطبائي در تفسير آية «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» (نساء: 34) چنين بيان مي‌دارد که قيمومت و سرپرستي مرد بر زن به معناي سلب آزادى از زن نيست؛ همچنين منظور اين آيه سلب تصرف زن در ملک خود و سلب استقلال زن از حقوق فردى و اجتماعى خود نيست؛ بلکه از منظر اسلام زن مانند مرد استقلال و آزادى دارد و مي‌تواند در کنار مرد از حقوق فردى و اجتماعى خود دفاع کرده و آن را حفظ کند. معناى صحيح و درست قيموم بودن مرد نسبت به زن آن است که مرد به‌دليل اينكه هزينه‌هاي زندگى و مهريه زن را بايد ‏بپردازد تا از او بتواند استمتاع ببرد؛ پس بر زن نيز لازم است در همۀ چيزهايي که مربوط به مسائل جنسي مرد است از او اطاعت کند و همچنين ناموس او را در غياب او حفظ کرده و در اموال شوهرش خيانت نكند (طباطبائي، 1374، ج 4، ص 545).
    آيت‌الله مصباح يزدي نيز معتقد است سرپرستي مرد به معناى مطلق‌ بودن و رها بودن فرمان‌روايىِ مرد در محيط خانواده نيست؛ تا زن مانند برده‌ مطيع و تسليم او باشد و استقلال و آزادي از او سلب گردد. در هيچ‌يك از منابع معتبر اسلامى، چنين حقى براى مرد بيان نشده‌ است؛ اما امکان دارد افرادي با استفاده از متشابهات و بدون توجه به مقيدات، مخصصات و معارضات چنين حقى براى مردان قائل شوند (مصباح ‌يزدي، 1394، ج 3، ص 84؛ همو، 1391، ج 5، ص 309).
    نتيجه آنکه اين سرپرستي براي مرد مزيت و فضيلت شمرده نمي‌شود؛ بلکه اين يک کار اجرايي بوده و براي او وظيفه محسوب مي‌شود، نه فضيلت! خلاصه آنکه اولاً قيوميت مرد نسبت به زن در مقابل شوهر است، نه زن در مقابل مرد؛ ثانياً اين قيوميت معيار فضيلت نيست؛ بلکه وظيفه است؛ ثالثاً قيم بودن زن و مرد در محور اصول خانواده است؛ گاهي زن قيم مرد است و گاهي مرد قيم زن؛ رابعاً اين قيوميت طبق شرايط ضمن عقد قابل تحديد و يا واگذاري است.
    نمودار پاسخ انديشمندان مسلمان به آزادي‌خواهي فمينيستي

    نتيجه‌گيري
    اسلام موافق آزادي، بلکه ترويج‌کنندۀ آن در جامعه ‌است؛ اما آزادي که مطابق با طبيعت انساني و برخاسته از حکمت و مصلحت‌‌انديشي خالق يکتاست. در بينش اسلامي انسان موجودي محدود و اجتماعي است؛ لذا آزادي بدون محدوديت و ‌قيد و شرط مخالف سرشت انسان و همچنين مصالح ‌جامعه ‌‌است.
    به‌عقيده برخي از انديشمندان مسلمان، اختلافات موجود در حدود آزادي، ناشي از عدم آگاهي نسبت به مفهوم صحيح آزادي در اسلام است؛ ازاين‌رو به تبيين مفهوم واقعي آزادي مي‌پردازند.
    آنان مفهوم واقعي آزادي را رهايي از تمام قيد و بندهايي كه مانع رشد و تكامل انسان به‌سوي كمال است، بيان مي‌کنند و تنها خالق انسان را شايسته تعيين حدود آزادي مي‌دانند. بنابراين اسلام با آزادي‌هاي که مخالف طبيعت انسان و مانع تکامل و سعادت نسل آينده بشر است، همانند: آزادي‌هاي نامحدود و آزادي جنسي، به‌شدت مخالف است.
    در بينش اسلامي همۀ انسان‌ها فارغ از جنسيت، از مواهب الهي به‌صورت يکسان برخوردار هستند؛ بنابراين در اختيار و آزادي نيز زنان و مردان با هم برابر هستند و اگر در برخي احکام الهي تفاوت‌هاي مشاهده مي‌شود، محدوديت و مانعي براي آزادي جنس مؤنث نيست؛ بلکه خداوند حکيم با توجه به تفاوت‌هاي طبيعي بين زن و مرد، آنها را وضع کرده تا مسير تکامل براي انسان‌ها مطابق با ويژگي‌هاي خاص هر جنس هموارترگردد.
    بنابراين از منظر متفکران اسلامي، انگاره آزادي‌خواهي موردنظر فمينيسم‌ها در جوامع اسلامي تصوري اشتباه است و ‌از اساس موضوعيت ندارد؛ زيرا اسلام خود مدافع و مروج آزادي مطابق با طبيعت و فطرت انساني است و در تشريع قوانين ‌اسلامي‌توسط خداوند هيچ‌گونه تبعيض و ستمي ‌به مرد و زن تحميل نشده و اگر در جامعه‌اي هم نگاه فرو‌دستي به جنس خاصي مي‌شود، ناشي از هيمنه آداب و رسومي قومي ‌و قبيله‌اي نادرستي است که بر اجراي قوانين سايه افکنده و موجب سلب آزادي و نگاه فرو‌دستي به جنس مؤنث در اين نوع جوامع شده است.

    References: 
    • اچ‌يورک، رابرت، 1378، ليبراليسم مدرن در سراشيبي به سوي گومورا، ترجمة الهه ‌هاشمي ‌حائري، تهران، حکمت.
    • احمدي خراساني، نوشين، 1378، جنس دوم؛ نگاه مضطرب مرد ايراني به غرب و زن غربي، تهران، توسعه.
    • افشاري‌راد، مينو و علي‌اكبر آقابخشي، 1387، فرهنگ علوم سياسي، چ دوم، تهران، چاپار.
    • آشوري، داريوش، 1383، دانشنامة سياسي، چ دهم، تهران، مرواريد.
    • بصيرنيا، غلامرضا، 1381، نسبت دموکراسي و مکتب‌هاي سياسي، قم، دفتر نشر معارف.
    • پازرگاد، بهاءالدين، 1359، تاريخ فلسفه، تهران، کتابفروشي زوار.
    • توحيدى، نيره، 1374، «جنس دوم؛ جنسيت، مدرنيت و دموکراسى»، جنس دوم، ش 3، ص 65ـ105.
    • ـــــ ، 1996م، فمينيسم، دموكراسي و اسلام‌گرايي، لس‌آنجلس، کتاب سرا.
    • جوادي آملي، عبدالله، 1386، تفسير انسان به انسان، تحقيق محمدحسين الهي‌زاده، قم، اسراء.
    • ـــــ ، 1391، نسيم‌ انديشه، چ چهارم، قم، اسراء.
    • ـــــ ، 1393الف، زن در آينه جمال و جلال، قم، اسراء.
    • ـــــ ، 1393ب، فلسفه حقوق بشر، قم، اسراء.
    • ـــــ ، 1393ج، وحي و نبوت در قرآن، قم، اسراء.
    • ـــــ ، 1397، تفسير موضوعي قرآن کريم (فطرت در قرآن)، قم، اسراء.
    • ـــــ ، 1398، ولايت فقيه (ولايت فقاهت و عدالت)، چ نوزدهم، قم، اسراء.
    • حسن‌زاده، ابوالحسن و ديگران، 1394، «نقد و بررسي مباني فکري و شاخصه‌هاي فمينيسم اسلامي»، انسان‌پژوهي ديني، سال دوازدهم، ش 34، ص 207ـ228.
    • حکمت‌منش، غلامعباس، 1382، آزادی و زنان، تهران، گلبرگ.
    • داورپناه، زهرا، 1399، «فمينيسم ليبرال و حقوق ديني زنان مسلمان: مناسبات سياست، جنسيت و دين»، سياست متعاليه، ش 29، ص 297ـ318.
    • دولتي، غزاله و ديگران، 1388، بررسي مباني فلسفي و اخلاقي و کلامي ‌آثار علمي ‌فمينيسم، تهران، معارف.
    • دهخدا، علي‌اکبر، 1343، لغتنامه، زيرنظر محمد معين، تهران، دانشگاه تهران.
    • رباني گلپايگاني، علي، 1382الف، آزادي و دموکراسي از ديدگاه اسلام و ليبراسيم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي مذاهب اسلامي.
    • ـــــ ، 1382ب، نقد مباني سکولاريزم، قم، مرکز مديريت حوزة علميه.
    • زيبايي‌نژاد، محمدرضا و محمدتقي سبحاني، 1379، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام، قم، دارالثقلين.
    • ساندل، مايکل، 1374، ليبراليسم و منتقدان آن، ترجمة احمد تدين، تهران، علمي ‌و فرهنگي.
    • سروش، عبدالکريم، 1379، «آزادي عادلانه»، کيان، ش 51، ص 4ـ10.
    • شاپيرو، جان سالوين، 1380، ليبراليسم معنا و تاريخ آن، ترجمة محمدسعيد حنايي کاشاني، تهران، مرکز.
    • شفيعي سروستاني، ابراهيم، 1396، جريان‌شناسي دفاع از حقوق زنان، قم، طه.
    • شهيديان، حامد، 1375، «چرا تشکل مستقل زنان؟»، سوئد، آرشيو مجله آواى زنان، ش 25.
    • ـــــ ، 1378، جنس دوم؛ نسبي‌‌گرايي فرهنگي و ستم جنسي، تهران، توسعه.
    • طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1374، تفسير الميزان، ترجمة سيدمحمدباقر موسوي، چ پنجم، قم، جامعة مدرسين.
    • ـــــ ، 1388، بررسي هاي اسلامي، چ دوم، قم، بوستان کتاب.
    • عقدائی، نفیسه، 1396، جریان‌شناسی فمینیسم اسلامی و رویکرد آن به نظام خانواده، تهران، نظري.
    • عماره، محمد، 1388، جنبش‌های آزادی‌بخش زنان، ترجمة عبدالظاهر سلطانی، مشهد، حافظ ابرو.
    • قنبري، آيت، 1383، نقدي بر اومانيسم و ليبرالسيم، قم، فراز ‌انديشه.
    • قهرماني، مهوش، 1376، جامعه مدني و خانواده هسته‌اي، تهران، فرهنگ توسعه.
    • کافي، مجيد، 1382، «گذري بر فمينيسم ايراني»، به اهتمام ‌هادي وکيلي، در: مجموعه مقالات همايش علمي‌ اسلام و فمينيسم، مشهد، نهاد رهبري در دانشگاه فردوسي.
    • کشاورز، ناهيد، 1375، «فمينيسم اسلامي»، آمريکا، آرشيو اسناد اپوزيسيون ايران، راه آزادي، ش 46، ص 12ـ13.
    • کلیف، تونی، 1400، تاریخ سیاسی زنان: مبارزة طبقاتی و آزادی‌خواهی زنان، ترجمة نیکزاد زنگنه، تهران، افکار جدید.
    • کوئتين، آنتوني، 1374، فلسفه سياسي، ترجمة مرتضي اسعدي، تهران، به آور.
    • كوهي، كمال و ديگران، 1400، «فمينيسم و ليبراليسم»، در: همايش ملي پژوهش‌هاي نوين در حوزه علوم انساني و مطالعات اجتماعي ايران.
    • مصباح يزدي، محمدتقي، 1391، پرسش‌ها و پاسخ‌ها، چ هشتم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1394، اخلاق در قرآن، چ هشتم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1396، نظريه حقوق اسلام، تحقيق محمدمهدى نادرى قمى و محمدمهدي كريمى‌نيا، چ ششم، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
    • مطهري، مرتضي، 1367، مجموعه آثار (اخلاق جنسي)، چ سوم، تهران، صدرا، ج 19.
    • ـــــ ، 1367، مجموعه آثار (آزادي معنوي)، چ سوم، تهران، صدرا، ج 23.
    • ـــــ ، 1367، مجموعه آثار (پانزده گفتار: نجات و آزادي بشر)، چ سوم، تهران، صدرا، ج 25.
    • ـــــ ، 1376، گفتارهاي معنوي، تهران، صدرا.
    • مولرآکلين، سوزان، 1382، زن از ديدگاه فلسفه سياسي غرب، ترجمة ن، نوريزاد و مونتريال، تهران، قصيده سرا.
    • نفيسي، علي‌اکبر، بي‌تا، فرهنگ نفيسي، تهران، خيام.
    • هام، مگي و سارا گمبل، 1382، فرهنگ نظريه فمينيستي، ترجمة فيروزه مهاجر و ديگران، تهران، توسعه.
    • Woodhead, Linda, 2003, "Feminism and the Sociology of Religion: from Gender- blindness to Endeared Difference", in The Blackwell Companion to Sociology of Religion, (ed), Richard K. Fenn, Malden, USA, Blackwell Publishing.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    صالحی، جلیله، وطن دوست، محمدعلی.(1402) بازخوانی انتقادی انگارۀ آزادی‌خواهی فمینیستی در جوامع اسلامی با تأکید بر دیدگاه‌ برخی از اندیشمندان مسلمان. فصلنامه معرفت، 32(5)، 81-90

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    جلیله صالحی؛ محمدعلی وطن دوست."بازخوانی انتقادی انگارۀ آزادی‌خواهی فمینیستی در جوامع اسلامی با تأکید بر دیدگاه‌ برخی از اندیشمندان مسلمان". فصلنامه معرفت، 32، 5، 1402، 81-90

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    صالحی، جلیله، وطن دوست، محمدعلی.(1402) 'بازخوانی انتقادی انگارۀ آزادی‌خواهی فمینیستی در جوامع اسلامی با تأکید بر دیدگاه‌ برخی از اندیشمندان مسلمان'، فصلنامه معرفت، 32(5), pp. 81-90

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    صالحی، جلیله، وطن دوست، محمدعلی. بازخوانی انتقادی انگارۀ آزادی‌خواهی فمینیستی در جوامع اسلامی با تأکید بر دیدگاه‌ برخی از اندیشمندان مسلمان. معرفت، 32, 1402؛ 32(5): 81-90