معرفت، سال سی و دوم، شماره ششم، پیاپی 309، 1402، صفحات 21-32

    مدیریت غرائز حیوانی انسان در راستای تأمین کمال حقیقی از منظر قرآن با تأکید بر اندیشۀ علامه مصباح یزدی*

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    ✍️ یونس حسنی / دانش پژوه دکتری تفسیر و علوم قرآن مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / Hasaniuones@gmail.com
    اسمعیل سلطانی بیرامی / استادیار گروه تفسیر و علوم قرآن مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) / soltani.b@iki.ac.ir
    چکیده: 
    غرائز، پاره ای از امیال و گرایش های درونی مشترک میان انسان و حیوان است که در ذات آنها به منظور بقاء و استمرار وجودشان نهاده شده است که معمولاً با یکی از اندام های جسمی ارضاء می شوند. با توجه به حکیمانه و هدف مند بودن نظام هستی، انسان دارای کمال حقیقی بوده و طبعاً غرائز او نیز باید در راستای تأمین کمال حقیقی، مدیریت شوند. پژوهش حاضر به روش توصیفی ـ تحلیلی و با هدف مدیریت صحیح غرائز حیوانی انسان در راستای کمال حقیقی از منظر قرآن، با تأکید بر اندیشۀ علامه مصباح یزدی سامان یافته است. حاصل تحقیق اینکه راه کارهای بینشی مدیریت غرائز عبارتند از: 1. ایجاد بینش نسبت به مبدأ متعالی و صفاتی مانند علم، مالکیت، رازقیت و غنای مطلق؛ 2. ایجاد بینش نسبت به معاد و بیان هدف مندی نظام هستی و غایت‎مندی انسان، تعیین کمال نهایی او، بیان برتری آخرت نسبت به دنیا، نقش ابزاری داشتن دنیا برای آخرت و رابطۀ عینی میان آن دو. راه کارهای انگیزشی آن نیز عبارتند از: انذار، تبشیر، امر و نهی و وضع قوانین بازدارنده.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Controlling Animal Instincts to Achieve Real Perfection from the Qur’anic Perspective with Emphasis on Allameh Misbah Yazdi’s Thoughts
    Abstract: 
    Abstract As a part of internal desires and tendencies, instincts are common between human being and animals. Usually satisfied through physical organs, instincts are natural and necessary for survival and existence. The universe has been created wisely and purposefully and man can possess real perfection, so his instincts should be controlled to achieve real perfection. Using descriptive-analytical method and emphasizing on Allameh Misbah Yazdi’s thoughts, this research is carried out to investigate ways of controlling animal instincts to achieve true perfection from the Qur’anic perspective. The research results show that the insight-based solutions of controlling instincts are as follow: 1. creating insight regarding the exalted origin and attributes such as knowledge, possession, provision and absolute richness; 2. Creating insight regarding the resurrection, purposefulness of creation and man, determining man’s ultimate perfection, considering the superiority of the hereafter over the world, the role of the world as an introduction for the hereafter and the objective relationship between the two. The motivational solutions include: admonishing, annunciation, enjoining good and forbidding evil, and enacting restraining laws.
    References: 
    متن کامل مقاله: 
    مقدمه
     
    انسان افزون بر بينش و توانش، داراي اميال و گرايش‌هاي مختلف دروني نيز هست، که به اميال عالي، مانند حقيقت‌جويي، عشق به پرستش، گرايش به خير و فضيلت اخلاقي و...؛ و اميال داني حيواني، مانند ميل به خوردن و آشاميدن، غريزه جنسي و... بخش‌پذير است.
    با توجه به جايگاه انسان در نظام هستي و هدف‌مندي آفرينش، غرائزي که در او براساس حکمت الهي تعبيه شده، به‌طور يقين، قابليت اشباع و ارضاء را دارند (ر.ک: مصباح يزدي، بي‎تا، ص 115). از سوي ديگر ارضاي غرائز نيز مقدمه‌اي براي رسيدن انسان به کمال نهايي است؛ ازاين‌رو ارضاي غرائز بايد در جهت تأمین هدف غائي آفرينش حکيمانۀ او باشد. از منظر قرآن، آفريدگار حکيم راه‌هاي صحيح ارضاي غرائز انسان را نيز به‌گونه‌اي‌که در راستاي تأمین کمال حقيقي او باشد، بيان فرموده است.
    مکاتب بشري کمال انسان را يا در ارضاي افسارگسيخته و بدون حد و مرز غرائز دانسته‎اند؛ مانند زيگموند فرويد که دربارۀ غريزه جنسي قائل به ارضاي حداکثري است و اساس همۀ کارها را به مناسبات جنسي گره مي‌زند. از منظر وي گويا انسان يعني غريزۀ جنسي! و هيچ قوه‌اي غير از آن در انسان جلوه‌اي ندارد (ر.ک: بوذري‌نژاد، 1390، ص 55)؛ و يا کمال انسان را در سرکوب غرائز حيواني و پرهيز از لذت‎ها مي‌دانند؛ برای نمونه در مکتب بودایی، تولد، ازدواج و لذات دیگر منشأ رنج انسان معرفی شده و راه رهایی از آنها از بین بردن وابستگی‌ها و روی‌گردانی از شهوات و ترک کامروایی عنوان شده است (ر.ک: چاترچی و داتا، 1384، ص 129و271)؛ اما ديدگاه اسلام و قرآن که براساس فطرت بشري است، ديدگاهي ميانه بوده که ارضاء هدف‌مند اميال انسان را در راستاي رسيدن او به سعادت دنيوي و اخروي خويش مي‌داند. حال سؤال اصلي اين است که قرآن چه راه‌هايي را براي مديريت صحيح غرائز انسان در راستاي رسيدن به کمال حقيقي او ارائه کرده است؟
    را‌ه‎هاي مديريت اميال و گرايش‌هاي انسان، اعم از اميال عالي و اميال داني و غرائز در قرآن مطرح شده است؛ ما در اينجا نه به همه مباحث؛ بلکه تنها به راه‌هاي مديريت غرائز حيواني انسان مي‌پردازيم.
    پیرامون امیال و غرائز انسان و چگونگی جهت‌دهی آنها در ضمن آثار مختلفی در حوزه انسان‎شناختی سخن به میان آمده که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
    اخلاق در قرآن (مصباح يزدي، 1388)؛ خودشناسي براي خودسازي (مصباح يزدي، 1394)؛ «غرائز انسانی، بایدها و نبایدها» (فجري، 1386). و دیگر آثاری که پیرامون مدیریت غرائز طبیعی انسان نوشته شده است، نه‌تنها در دو محور راهکارهای قرآنی بینشی و انگیزشی سامان نیافته، در هیچ‌یک از آنها براساس اندیشه‌های علامه مصباح یزدی نیز نبوده، اما پژوهش حاضر، براساس دیدگاه ایشان و سبک تفسیر موضوعی در معارف قرآن سامان یافته است.
    1. مفهوم‌شناسي
    نخست به مفهوم‌شناسي واژگان و مفردات موضوع مي‌پردازيم؛ سپس ديدگاه قرآن در مديريت غرائز حيواني انسان را بررسي مي‎کنيم.
    1ـ1. غريزه
    «غريزه» از ماده «غرز»، در لغت همانند «طبع» به معناي ثبت چيزي در چيز ديگري است (ابن‌فارس، 1411ق، ماده غرز)؛ و «غريزه» از اين ماده به معناي طبيعت است. در فرهنگ فارسي نيز «غريزه» به معناي سرشت و طبيعت، خوي، طبع، سجيه، خليقه، نهاد، خلقت، جبلّت، فطرت، طينت، خميره آمده است (دهخدا، 1377، ج 11، ص 16686).
    «غريزه» به‌لحاظ معنايي، نزديک به معناي «طبيعت» بوده، اما اخص از آن است؛ زيرا «طبيعت» درباره نبات و جماد نيز به‌کار مي‌رود؛ مثلاً مي‌گوييم طبيعت فلان گياه يا طبيعت آتش چنين است؛ اما «غريزه» معمولاً به جنبۀ مادي و حيواني مشترک بين انسان و حيوان، يعني اميال طبيعي آنها اطلاق مي‎شود.
    برخي از اهل لغت، «غريزه» را در بُعد روحي و رواني انسان نيز به‌کار برده و آن را اعم از اخلاق شايسته و اخلاق پست دانسته‌اند (فراهيدي، 1409ق، ماده غرز). همين معنا در روايات نيز به‌کار رفته است؛ چنانچه رسول خدا مي‌فرمايد: «الْجُبْنُ وَ الْبُخْلُ وَ الْحِرْصُ‏ غَرِيزَةٌ يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ» (صدوق، 1413ق، ج 4، ص 409). هرچند کاربردهاي لغوي غريزه اعم از معناي مصطلح آن است؛ اما منظور از غريزه در اينجا مفهوم اخص آن بوده که به اميال دروني حيواني اطلاق مي‌شود، و معمولاً با اندام‎هاي خاصي ارضاء مي‌شوند؛ مانند غرائز جنسي، تغذيه و.... . مقصود از غرائز حيواني انسان، همان اميال مشترک ميان انسان و حيوان است که غيراکتسابي بوده و در نهاد انسان و حيوان نهاده شده است.
    2ـ1. مديريت
    مقصود از مديريت در غرائز، هدايت و جهت‎دهي آنها به‌سوي هدف آن، يعني تأمین کمال حقيقي انسان است.
    3ـ1. کمال حقيقي
    «کمال» در لغت عبارت است از به‌دست‎آوردن يا حاصل‌شدن آنچه كه غرض و مقصود از چيزى است (راغب اصفهاني، 1412ق، ماده کمل)؛ ‏يعني افزون بر محقق‌شدن اجزاي شيئي، غرض آن نيز حاصل شود. «کمال» در اصطلاح، امري وجودي بوده و از سنخ مفاهيم ثانيه فلسفي است (مصباح يزدي، 1383، ج 1، ص 199)؛ چون از مقايسه حالتي که شيء، يک مرتبه وجودي پيدا کرده است، با وضع پيشين که آن مرتبه را نداشته است، به‌دست مي‌آيد. کمال هر چيزي صفت يا اوصافى است كه فعليت اخير شيء اقتضاى واجد شدن آنها را دارد (مصباح يزدي، 1394، ص 14).
    از ديدگاه علامه مصباح يزدي، مراد از کمال انسان، نوعى افزايش كمّى يا كيفى و يا شكوفايى و بيشتر شدن بهره وجودي است (مصباح يزدي، 1388، ج 2، ص 45). با توجه به اين تعريف، کمال انسان بايد در همۀ ابعاد وجودي او، اعم از بينش‌ها، گرايش‌ها و توانش‌ها باشد که با شکوفا ساختن ظرفيت‌ها و استعدادهاي دروني تحقق پيدا کند. آمدن قيد «حقيقي» براي «کمال» به اين منظور است که چنين کمالي را از هر‌گونه کمال موهوم يا کمال‌پنداري جدا کنيم؛ زيرا طبق نگرش مادي‌گرايانه، اموري همچون مال و ثروت، سرمايه‌داري، جاه‌طلبي، ارضاي بي‎ضابطه و افسارگسيخته غرائز به‌ويژه غريزه جنسي (ر.ک: بوذري‌نژاد، 1390، ص 55)، و لذت‌بري حيواني معيار کمال و سعادت تلقي مي‌شود. کوتاه سخن اينکه براساس جهان‌بيني مادي، انسان‌ها به دنبال سعادت و لذت مادي دنيوي هستند (ر.ک: مصباح يزدي، 1388، ص 75)؛ درحالي‌که کمالي را مي‌توان براي نفس انسان، حقيقي دانست که متناسب با ظرفيت‌ها و استعدادهاي وجودي او باشد. از سوي ديگر تشخيص همه ظرفيت‌هاي وجودي انسان و راه‌هاي شکوفايي آن و تعيين کمال حقيقي او از قلمرو شناخت بشر خارج است و تنها خداوند متعالي که آفريننده انسان است و به همه ابعاد و زواياي وجودي او آگاهي و اشراف کامل داشته و کمال حقيقي او را مي‎داند، مي‌تواند نسخۀ سعادت و کمال براي نوع انسان بپيچد. ازاين‌رو براي تشخيص کمال حقيقي انسان چاره‌اي جز مراجعه به قرآن به‌عنوان وحي و سخن الهي نداريم.
    در قرآن، واژۀ «کمال» به‌کار نرفته است؛ هرچند مشتقات اين واژه در آياتي مطرح شده؛ اما به معناي لغوي آن است (بقره: 185و196و233؛ مائده: 3؛ نحل: 25). قرآن کريم معمولاً از واژگان ديگري براي کمال مصطلح انساني استفاده کرده که در ادامه به تبيين آنها مي‌پردازيم.
    2. واژگان هم‌معناي «کمال» در قرآن
    1ـ2. سعادت
    «يَوْمَ يَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعيدٌ...» (هود: 105).
    آيۀ شريفه فرجام اخروي انسان‌ها را بيان مي‌کند؛ برخي از آنها را اهل شقاوت و برخي را سعادتمند دانسته، سپس به بيان سرانجامِ هر دو گروه مي‌پردازد.
    «سعادت» در لغت به معناي خير و سرور، و يمن يعني خلاف نحس (جوهري، 1376ق، ماده سعد) به‌کار رفته است.
    سعادت انسان نيز بايد متناسب با استعدادهاي وجودي او معنا شود. اگر اساس در سعادت را لذت بدانيم، بايد اين لذت هم در كمّيت و هم در كيفيت، برترين لذت‌ها باشد تا بدان «سعادت» گفته شود. قرآن در وصف آخرت مي‌فرمايد: «وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى» (اعلي: 17) «خير»، به كيفيت لذات آخرت اشاره دارد، كه بهترين و بالاترين لذات است؛ و تعبير «أبقي» اشاره به پيوستگي و دوام لذات آخرت دارد؛ يعني از لحاظ كمّي نيز ابدي و دائمي است. سعادت، هدفي است که پس از آن، هدف ديگري براي آن متصور نيست؛ بر اين اساس، سعادت مرادف کمال حقيقي خواهد بود.
    2ـ2. فوز
    «فوز» در لغت به معناي رسيدن به خير و نجات از شر است (جوهري، 1376ق، ماده فوز). با توجه به موارد کاربرد فوز و مفاز در قرآن، هدف و غايتي ديگر براي آن ذکر نشده است. معلوم مي‌شود فوز، همان کمال حقيقي انسان است. براي نمونه قرآن مي‌فرمايد: «... وَ رِضْوانٌ‏ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ» (توبه: 72)؛ رضوان الهي که هدفي بالاتر از آن وجود ندارد، همان فوز و کاميابي بزرگ عنوان شده است.
    3ـ.2. فلاح
    «فلاح» در لغت به معناي بقاء در خير (همان، ماده فلح)، فوز، پيروزي و رسيدن به هدف (راغب اصفهاني، 1412ق، ماده فلح) است. از نظر معناي لغوي، دو واژه «فوز» و «فلاح» به‌هم نزديک هستند. قرآن کريم از سعادت اهل ايمان با عنوان «فلاح» نيز ياد مي‌کند. سعادت را فلاح گفته‌اند؛ چراکه در آن، ظفر و پيروزي و رسيدن به هدف لحاظ شده است: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» (شمس: 9).
    با توجه به‌کاربرد «فلاح» در قرآن، همانند فوز، معلوم مي‌شود «فلاح» نيز يکي از تعابير ناظر به کمال حقيقي انسان است؛ زيرا قرآن براي فلاح، هدف ديگري ذکر نکرده که مثلاً پس از فلاح چه مي‌شود و فلاح مقدمۀ چه چيزي است؟ بلکه فلاح به‌عنوان کمال غائي مطرح شده است: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون» (بقره: 189).
    با توجه به آنچه گفته شد، کمال حقيقي انسان عبارت است از رشد و فزوني وجودي او در ابعاد بينشي، گرايشي، توانشي که از طريق افعال اختياري حاصل مي‌شود؛ که حاصل فعليت و شکوفايي همۀ استعدادهاي روحي بالقوه او در ابعاد گوناگون است. تعابيري چون «فوز»، «فلاح» و «سعادت» به کمال حقيقي انسان اشاره دارد که مصاديق آن حصول قرب، رضا و رضوان الهي است.
    3. مصاديق غرائز حيواني انسان
    با توجه به قرآني‌بودن پژوهش حاضر، براساس استقصاي آيات، به مصاديقي از غرائز حيواني انسان اشاره مي‌کنيم:
    1ـ3. ميل جنسي
    از منظر علامه مصباح يزدي، اصل وجود تمايل جنسي در کنار ساير اميال طبيعي انسان مانند ساير حيوانات، لازمه ساختمان وجودي او و غريزي است و در نتيجه از قلمرو اختيار او بيرون است؛ نيروي جنسي پيش از بلوغ بالقوه است؛ اما پس از آن به فعليت و آمادگي براي تکثير نسل و بقاي نوع مي‌رسد. غريزه جنسي مانند غرائز ديگر به‌خودي‌خود داراي ارزش مثبت يا منفي اخلاقي نيست (مصباح يزدي، 1388، ج 2، ص 207)؛ اما کيفيت و کمّيت ارضاي آن، تحت ارزش‌هاي اخلاقي قرار مي‌گيرد؛ ازاين‌رو نياز به مديريت و جهت‌دهي صحيح براي رسيدن به کمال حقيقي دارد.
    2ـ3. ميل به خوردن و آشاميدن
    علامه مصباح يزدي يکي ديگر از اميال غريزي انسان را ميل به خوردن و آشاميدن مي‌شمارد (مصباح يزدي، 1388، ج 2، ص 185ـ186)؛ اصل اين ميل از آغاز تولد انسان در ذات او وجود دارد؛ هرچند کم‌وکيف تغذيه در سنين مختلف، متفاوت است. نوزادي که تازه به‌دنيا آمده، با دهانش در جست‌‌وجوي سينۀ مادر است؛ همين‌که آن را يافت، شروع به مکيدن شير از آن مي‌کند. براي اين کار از بيرون، کسي او را راهنمايي نمي‌کند؛ بلکه کشش ذاتي و غريزي در اوست که او را به سمتي مي‌کشد. به‌تدريج هنگامي‌که بزرگ و بزرگ‌تر شد، غذاهاي مختلفي مي‌تواند بخورد. همين‌طور ميل به تغذيه در او هست؛ هرچند به‌خاطر بيماري يا پيري و از اين قبيل عوارض، ممکن است ضعيف شود؛ اما اصل اين ميل هميشه با انسان هست و کسي هم از آن مستثنا نيست. حتي پيامبران الهي نيز ميل به تغذيه داشتند؛ چنانچه قرآن مي‌فرمايد: «وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا يَأْكُلُونَ‏ الطَّعامَ...» (انبياء: 8).
    3ـ3. ميل به تهيه لباس و مسکن
    يکي ديگر از اميال غريزي انسان ميل به تهيه لباس و مسکن است (مصباح يزدي، 1388، ج 2، ص 231). انسان به‌لحاظ غريزي مي‌خواهد بدنش را از سرما و گرما و گاهي اوقات از گزند و آسيب‌هاي بيروني بپوشاند، مانند پوشيدن لباس رزمي و زرهي به منظور حفظ و صيانت در مقابل ابزار و آلات جنگي دشمن و.... . قرآن تلويحاً به وجود چنين ميل و گرايشي در انسان اشاره کرده است:
    «يا بَني‏ آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساً يُواري سَوْآتِكُمْ وَ ريشاً...» (اعراف: 26). آيه به دو ويژگي لباس اشاره کرده؛ يکي اينکه لباس، زشتي‌هاي انسان و به اصطلاح، عورات او را مي‌پوشاند: «يُواري سَوْآتِكُمْ»؛ دومين ويژگي لباس، زينت‌بودن براي انسان است: «ريشاً».
    «... وَ جَعَلَ لَكُمْ سَرابيلَ‏ تَقيكُمُ الْحَرَّ وَ سَرابيلَ‏ تَقيكُمْ بَأْسَكُمْ...» (نحل: 81)؛ ... و (خداوند) براى شما لباس‏هايى قرار داد كه شما را از گرما (و سرما) نگه مى‏دارد و لباس‏هايى كه شما را از آسيب يكديگر نگه مى‏دارد... .
    گرايش انسان به مسکن نيز مانند ميل به لباس يکي از اميال غريزي انسان است. وي به مسکن و پناهگاهي نياز دارد که او را از گزند سرما و گرما و خطرات ديگر حفظ کند: «و الله جَعَلَ لَكُمْ مِنْ بُيُوتِكُمْ سَكَناً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعامِ بُيُوتاً تَسْتَخِفُّونَها يَوْمَ ظَعْنِكُمْ‏ وَ يَوْمَ إِقامَتِكُمْ...» (نحل: 80).
    اين ميل همانند ميل دفاع از خود است؛ هرچند اين نوع اميال در درجه اهميت به پاي اميال جنسي و تغذيه نمي‌رسند؛ اما همانند آن نيازمند مديريت صحيح به‌منظور تأمین کمال حقيقي است.
    4. راه‌کارهاي کلي مديريت غرائز حيواني
    قرآن راه‌هاي مديريت صحيح اميال و غرائز انسان را براي رسيدن به کمال نهايي بيان کرده؛ که آنها را در دو محور کلي راه‌کارهاي بينشي و انگيزشي پي مي‌گيريم.
    1ـ4. راه‌کارهاي بينشي
    قرآن براي هدايت انسان‌ها نازل شده است و بخش عمدۀ هدايت انسان از مسير آگاهي‌بخشي به او براي جهت‌دهي صحيح اميال تحقق مي‌يابد؛ زيرا علت اصلي انحراف انسان از مسير کمال و محروميت از سعادت خويش، استفاده از اميال در مسيري غير از کمال حقيقي است.
    1ـ1ـ4. ايجاد بينش صحيح نسبت به مبدأ متعالي و صفات او
    اساس معارف قرآن، توحيد و خداشناسي است؛ نظام هستي ازجمله وجود انسان وابسته به خداوند است؛ زيرا او ايجادکنندۀ انسان است و کمال انسان را نيز تنها او تعيين مي‌کند. ازآنجاکه خداوند سرچشمۀ همۀ کمالات بوده و وجود مقدس او کمال مطلق است؛ طبعاً کمال انسان نيز بايد در رسيدن به او باشد. حال، کمالات انسان چه مقدار است و از کجا مي‌آيد، انسان چگونه به کمال حقيقي خود برسد و مسائلي از اين قبيل را کسي جز خداوند که خالق انسان است، نمي‌داند؛ زيرا کسي که نمي‌داند نظام هستي قائم به ذات خداوند است، چگونه مي‌تواند در مورد شئون هستي و کمالات آن، ازجمله کمال انسان، قضاوت صحيحي داشته باشد؟
    آيات فراواني انسان را به خدا و اسماء و صفات او و نشانه‌هاي عظمت او در نظام آفرينش متوجه مي‌سازد. حتي از برخي آيات استفاده مي‌شود که هدف از آفرينش هستي، رسيدن انسان به بينش صحيح و معرفت الهي است: «اللهُ الَّذي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عِلْماً» (طلاق: 12).
    در اين آيه غرض از آفرينش آسمان‌ها و زمين، حصول علم و معرفت در انسان نسبت به صفات قدرت و علم الهي عنوان شده است. در آيه ديگر مي‌فرمايد: «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ» (مؤمنون: 115).
    از اين آيۀ کريمه، هدف‌مندي آفرينش انسان و حکمت الهي از خلقت او و بازگشت او به‌سوي کمال مطلق، يعني خداوند سبحان استفاده مي‌شود. اگر چنين بينشي در انسان نسبت به خدا ايجاد شود که خداوند حکيم است و اميال و غرائز مختلف را از روي حکمت براي هدفي غائي در ذات او نهاده که همان رسيدن به کمال حقيقي است، سعي مي‌كند از احکام و قوانين الهي پيروي کرده و غرائز خويش را تنها در راستاي تأمین سعادت خويش ارضاء کند.
    2ـ1ـ4. آگاهي‎بخشي نسبت به علم الهي
    علم الهي يکي از صفات ذاتي خداوند متعالي بوده و در آيات متعددي با تعابير گوناگوني همچون عالم، عليم، علّام، و... به آن اشاره شده است (بقره: 29؛ انعام: 73؛ توبه: 78)؛ همچنين بازگشت صفاتي همچون سميع، بصير، خبير و... که در آيات متعددي ذکر شده، به علم الهي است. توجه به اينکه خداوند، دانا به نهان و آشکار است و هيچ عملي از انسان براي او پوشيده نيست، آثار تربيتي مهمي براي انسان دارد؛ چراکه در اين صورت، انسان خداوند را حاضر و ناظر اعمال خويش مي‎بيند و غرائز و شهوات خويش را مديريت کرده و خواست و ارادۀ خويش را تابع اراده الهي قرار خواهد داد. بر اين اساس، غرائز حيواني به‌ويژه غريزه جنسي انسان و هرآنچه با آن به‌نحوي ارتباط دارد، مانند چشم، بايد تحت فرمان عقل و شرع باشد. شايد بسياري از انحرافات جنسي از مسير نگاه‌هاي هوس‌آلود به نامحرم پديد مي‌آيد. قرآن در راستاي مديريت نگاه‌هاي انسان به آگاهي‌بخشي نسبت به علم خداوند، به همۀ رفتارهاي او پرداخته و مي‌فرمايد: «يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُورُ» (غافر: 19)؛ خداوند، نگاه‌هاي پنهاني و خيانت‌آميز به نامحرم را مي‌شناسد. اين آيه هشداري است به انسان که مراقب چشم‌هاي خود باشد. «قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى‏ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما يَصْنَعُونَ وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ‏ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ...» (نور: 30ـ31).
    باز در اين آيات، خداوند به پيامبرش دستور مي‌دهد که به مردان و زنان مؤمن بگو چشمانشان را از نگاه‌هاي حرام فرو کاهند؛ و در ادامه به آگاهي الهي از اعمالشان خبر مي‌دهد: «إِنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما يَصْنَعُونَ». در آيه ديگر به مؤمنان دستور مي‌دهد هنگامي‌که از زنان پيامبر چيزي (مثلاً به‌عنوان امانت) مي‌خواهيد، از پشت پرده بخواهيد: «وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ،‏ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ...» (احزاب: 53). در ذيل آيه به فلسفۀ اين امر اشاره مي‌کند که اين کار سبب پاکي دل شما و دل آنان مي‌شود: «ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ...». معلوم مي‌شود آلودگي دل از مسير چشم و نگاه‌هاي نارواي آن است؛ ازاين‌رو با چنين سفارشي، درواقع روزنۀ آلودگي‌ها را مي‌بندد.
    به‌طورکلي آيات فراواني از آگاهي خداوند نسبت به گناهان انسان خبر مي‌دهند؛ براي نمونه آية «وَ كَفى‏ بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبيراً بَصيرا»ً. «ذنوب» به معناي گناهان است که به اطلاق خود، همۀ موارد گناه را شامل مي‌شود؛ اعم از گناهان مربوط به غريزۀ جنسي، غريزۀ تغذيه، مانند حرام‌خواري، اسراف و.... . براساس اين آيه، خداوند به همۀ گناهان بندگان آگاه و بيناست؛ آگاهي‌بخشي نسبت به علم الهي به همۀ اعمال، انسان را به مديريت اميال حيواني و حرکت در مسير صراط مستقيم الهي برمي‌انگيزد. در آيۀ ديگر با بياني جامع نسبت به هر عملي که از انسان سر مي‌زند، موضع‎گيري کرده و به علم و آگاهي خداوند بر عمل انسان و قدرت الهي بر احضار عمل او اشاره کرده است: «يَا بُنىَّ إِنهَّا إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَكُن فىِ صَخْرَةٍ أَوْ فىِ السَّمَاوَاتِ أَوْ فىِ الْأَرْضِ يَأْتِ بهِا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ» (لقمان: 16).
    چنين بينشي نسبت به صفت علم الهي، انگيزۀ نيرومندي در انسان ايجاد مي‌کند که مراقب اعمال خويش باشد. اين آيه به اطلاق خود شامل همۀ اعمال انسان بوده، اعم از واکنش انسان در برابر غرائز حيواني و غير آن است. بر اين اساس، توجه انسانِ با ايمان به عالميت خداوند و نظارت او بر اعمال همگان، سبب مهار غرائز حيواني، اعم از غرائز جنسي، تغذيه و... مي‌شود. در اين حال سعي مي‌کند ارادۀ خويش را پيرو ارادۀ الهي قرار دهد و از هرگونه انحراف از مسير صحيح پرهيز کرده و از افراط و تفريط در اشباع غرائز دوري کند. در باب غريزه جنسي، کسي که خدا را حاضر و ناظر بر اعمال خويش مي‌بيند، عفت مي‌ورزد و از مجراي قانوني ازدواج، غريزه خود را ارضا مي‌کند و از حدود و مقررات و احکام و قوانين مربوط به زناشويي تخطي نمي‌کند. در باب خوراک و پوشاک و مسکن نيز سعي مي‌کند براساس احکام و دستورات ديني، با فراهم ‌آوردن آنها از مسير حلال با انگيزه الهي به طرز صحيح مصرف کند و از هر‌گونه افراط و تفريط، اسراف و تبذير يا فخرفروشي در اين موارد خودداري کند.
    3ـ1ـ4. آگاهي‌بخشي نسبت به مالکيت و رازقيت الهي
    از منظر قرآن، مالکيت همۀ هستي، تنها از آنِ خداست؛ زيرا او آفريننده و پرورش‌دهندۀ جهانيان است و در نتيجه رزاقيت الهي نيز که جلوه‌اي از ربوبيت اوست، اثبات مي‎شود. در آيات متعددي به اصل مالکيت الهي (آل‌عمران: 109؛ نساء: 126 و...) و همچنين به رازقيت او (هود: 6؛ سبأ: 24؛ فاطر: 3؛ ذاريات: 58 و...) اشاره شده است: «لِلَّهِ‏ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا ما في‏ أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ...» (بقره: 284)؛ «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ‏ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتينُ» (ذاريات: 58)؛ «قُلْ إِنَّ رَبىّ‏ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ...» (سبأ: 39).
    باور به مالکيت و رازقيت الهي سبب مي‌شود انسان خود را مالک اصلي متاع و کالاهاي دنيوي خويش ندانسته و دل‌بستگي‌هاي او به ماديات، ازجمله مسکن و لباس کمتر شود و ازآنجاکه خدا را رازق مي‌داند، ديگر حرص و طمع نمي‌ورزد.
    4ـ1ـ4. آگاهي‌بخشي نسبت به غناي مطلق الهي
    صفت غنا و بي‌نيازي يکي ديگر از صفات ذاتي الهي بوده و در آيات متعددي با تعابير گوناگونی همچون غني، صمد، و... بدان اشاره شده است: «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ» (فاطر: 15).
    اگر انسان خود را فقر محض و خدا را غني و بي‌نياز مطلق بداند، سر تسليم بر درگاه او فرود مي‎آورد و به فرمان‌هاي او گردن مي‌نهد. فقر انسان نه وصف زائد بر ذات او بلکه عين ذات اوست. انسان، هم در ذات و هم در صفات، فقر محض است. فلاسفه براي ممکنات ازجمله انسان تعبير «فقر وجودي» دارند. يعني انسان نه‌تنها در نيازهاي خود به خداوند فقير است؛ بلکه در اصل وجود نيز فقير است. وجود غرائز و اميال درواقع از نيازهاي انسان حکايت مي‌کند و نشانگر فقر او نسبت به کسي است که نيازهايش را اشباع کند؛ و آن غني مطلق است که انسان تکويناً و تشريعاً در همۀ آرزوها و خواسته‌هاي خود، به‌سوي او متوجه است. آيه شريفه با عبارت «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ...» و با تعبير «إِلَى» بر اين مطلب دلالت دارد که نياز ذاتي، انسان را به‌سوي خدا مي‌کشد. اين مطلب، انسان را متوجه مي‌سازد که تأمین همۀ نيازمندي‌ها و آمال و آرزو‌ها و کمال حقيقي او تنها به ‌دست خداست؛ ازاين‌رو ضرورت دارد انسان تنها از مسيري که خداوند متعالي براي او مقرر کرده، اميال و غرائز خود را اشباع کند و در نتيجه به کمال نهايي خويش برسد.
    5ـ1ـ4. ايجاد بينش صحيح نسبت به معاد
    معاد يکي از اصول اساسي اديان ابراهيمي به‌ويژه اسلام است؛ براساس تعاليم اسلام، انسان، تنها همين بدن مادي نبوده و زندگي او در اين کره خاکي منحصر نمي‌شود؛ بلکه اصل و حقيقت انسان عبارت از روح و نفس اوست که عنصري مجرد و باقي است و پس از مرگ نيز به عالم برزخ، سپس قيامت منتقل مي‌شود و رهسپار سراي ابديت مي‌گردد؛ در هندسۀ معارف ديني، معاد و بازگشت انسان به‌سوي خداوند نقش بسيار برجسته‌اي در بيداري و تذکر انسان دارد؛ به‌طوري‌که حدود يک‌سوم قرآن دربارۀ همين اصل از اصول دين و مباحث مربوط به آن است. از نگاه قرآن، مبدأ آفرينش هستي، خداست و فرجام آفرينش، ازجمله انسان، نيز به‌سوي خداست: «اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ‏ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» (روم: 11).
    در آيات فراواني به‌صراحت از صيرورت و بازگشت به‌سوي خدا سخن به‌ميان آمده است؛ ازجمله در آيه 42 «نور» مي‌فرمايد: «وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصيرُ»؛ تقدم «إِلَى اللَّهِ» بر «الْمَصيرُ» بيانگر انحصار است؛ يعني بازگشت همگان، تنها به‌سوي اوست.
    آگاهي‌بخشي به معاد و زندگي جاوداني انسان در آن عالم، انگيزۀ نيرومندي در انسان ايجاد مي‌کند تا نفس خود را تزکيه و غرائز حيواني خويش را تعديل و آن را در راستاي نيل به کمال حقيقي خويش جهت‌دهي کند. در صورت انکار معاد يا غفلت از آن، طبعاً انسان انگيزه‌اي براي تهذيب نفس و تعديل غرائز طبيعي نخواهد داشت؛ و در نتيجه لذت‌هاي زودگذر دنيايي را معيار ترجيح بين اميال داني و عالي خود قرار خواهد داد؛ زيرا چنين کسي زندگي را منحصر در اين کره خاکي مي‌بيند و اشباع هرچه بيشتر غرائز از هر راهي و لذت‌جويي‌هاي افسارگسيخته را کمال خويش مي‌پندارد.
    6ـ1ـ4. بيان هدف‌مندي نظام هستي و انسان و تعيين کمال نهايي او
    آفرينش هستي از نگاه قرآن، بيهوده و بازيچه نبوده، بلکه هدف‌مند است. اگر آخرت و پاداش و کيفري در کار نباشد، اين امر مستلزم عبث و بيهوده‌بودن آفرينش است که برخلاف حکمت و عدل الهي است. قرآن با تعابير گوناگوني به هدف‌مندي نظام هستي اشاره کرده است: «وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبينَ» (دخان: 38)؛ «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلاً...» (ص: 27).
    ازآنجاکه نظام هستي، به‌حق و با هدفي حکيمانه آفريده شده، پس انسان نيز به‌عنوان جزئي از مجموعۀ آفرينش، داراي هدفي است، و آن، بازگشت به‌سوي کمال مطلق، يعني خداوند متعال است: «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ» (مؤمنون: 115). براي اين بازگشت و ملاقات الهي طبعاً ره‌توشه‌اي براي انسان لازم است و آن در دو حوزه اعتقادي و عملي خلاصه مي‌شود: خلوص توحيد در عبادت و انجام اعمال شايسته: «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» (کهف: 110). بخشي از اعمال صالح انسان به مديريت صحيح غرائز برمي‌گردد که ثمرۀ آن، ايجاد فضائل اخلاقي، همچون عفت و قناعت است.
    7ـ1ـ4. آگاهي‌بخشي نسبت به برتري آخرت نسبت به دنيا
    قرآن در بيان مسئلۀ کمال نهايي نه صرفاً به‌نحو کلي، بلکه به مصاديق آن و ظرف تحقق آن نيز اشاره مي‌کند و حيات حقيقي انسان را حيات اخروي مي‌داند: «وَ مَا أُوتِيتُم مِّن شىَ‏ءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ زِينَتُهَا وَ مَا عِندَ اللَّهِ خَيرٌْ وَ أَبْقَى أَفَلَا تَعْقِلُون» (قصص: 60). حقيقت امر اين است که دنيا و هر آنچه در آن هست، جز متاعي اندک نيست؛ «وَ مَا أُوتِيتُم مِّن شىَ‏ءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ زِينَتُهَا» يعني هر آن چيزي که به شما داده شده؛ و اين معناي عامي است که شامل همه مشتهيات و خواسته‌هاي آدمي، مال و دارايي، همسر، فرزند، مسکن و... مي‌شود؛ متاعي که به‌گونه‌اي با اميال و غرائز انسان گره خورده و انسان طبعاً دل‌بستۀ آن است؛ اين آيه در راستاي جهت‌دهي اميال حيواني انسان، در برابر متاع فاني دنيا به آخرت اشاره مي‌کند که هم از لحاظ کيفيت بهتر است و هم از لحاظ کمّيت باقي‌تر است: «وَ مَا عِندَ اللَّهِ خَيرْ وَ أَبْقَى...»؛ از تعبير «أَفَلَا تَعْقِلُون» چنين فهميده مي‌شود که اگر انسان عقل و انديشه خويش را به‌کار بگيرد، ارجحيت لذات برتر و بهتر حيات اخروي بر لذات اندک و مقطعي زندگي دنيوي را تأييد خواهد کرد.
    8ـ1ـ4. آگاهي‌بخشي نسبت به نقش ابزاري و مقدمي‌داشتن زندگي دنيا براي آخرت
    آيا زندگي دنيا هدف غائي براي انسان است يا مقدمه و ابزاري براي آخرت؟ جهان‌بيني مادي و مکاتب مبتني بر لذت‌گرايي، دنيا را هدف و قبلۀ آمال و آرزوي‌هاي انسان مي‌دانند و «سعادت» را به بهره‌مندي هرچه بيشتر از مواهب و امکانات دنيا تفسير مي‌کنند (گرامي، 1392، ص 144). اما براساس جهان‌بيني توحيدي، دنيا ابزار و وسيله‌اي براي استکمال انسان و رسيدن او به حيات ابدي اخروي است؛ نه هدف نهايي. قرآن مي‌فرمايد: «مَّن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا وَ مَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَ سَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُورًا» (اسراء: 18ـ19). يا آيه‌اي که زندگي دنيا را جز بازيچه‌اي نمي‌داند؛ و آخرت را به‌عنوان زندگي واقعي معرفي مي‌کند: «وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ‏ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ» (عنکبوت: 64).
    از نگاه قرآن، دنيا و امکانات آن ابزاري است که انسان به‌وسيلۀ آن مي‌تواند سراي آخرت خويش را به‌دست بياورد: «وَ ابْتَغِ فيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ‏ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا...» (قصص: 77).
    در روايات نيز از دنيا به‌عنوان وسيلۀ کشت براي عالم آخرت ياد شده است؛ يعني انسان بايد در اين دنيا با اعمال نيک، آخرت خود را که سراي برداشتِ نتيجه و ثمرۀ اعمال است، به‌دست آورد؛ چنانچه رسول خدا فرمود: «الدنيا مَزرَعةُ الآخِرَةِ» (ديلمي، 1412ق، ج 1، ص 89).
    با در نظرگرفتن رابطۀ يادشده، انسان متوجه اين حقيقت مي‌شود که هر حرکتي در دنيا بازتابي در آخرت خواهد داشت؛ ازاين‌رو در به‌کارگيري غرائز مادي و حيواني از زياده‌روي پرهيز کرده و از حرام‌ها دوري مي‌کند و حتي در ارضاي حلال غرائز نيز از آخرت غفلت نخواهد کرد؛ چنان‌که قرآن کريم با بيان جهت‌دهي صحيح غريزه جنسي و هدف‌مندي آن، غريزه را ابزار کسب توشه آخرت دانسته و ملاقات الهي را گوشزد مي‌کند: «نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنينَ» (بقره: 223).
    در آيۀ کريمه، زنان را به کشت‌زار تشبيه کرده که قرار است انساني توليد کند شايستۀ خلافت الهي و اين انسان از راه بندگي خداوند به کمال نهايي برسد. در ادامه مي‌فرمايد: «وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ...» (براى خود (عمل صالح) از پيش بفرستيد)؛ سپس با جملۀ «وَ اتَّقُوا اللَّهَ»؛ همه را به تقواي الهي دعوت مي‌کند که يکي از مصاديق آن، عدم تعدي از حدود و احکام الهي و کوتاهي‌کردن و هتک محرمات الهي است (طباطبائي، 1390ق، ج 2، ص 214)؛ پس از آن، ملاقات الهي را گوشزد مي‌کند: «وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاقُوهُ...». نخست، مسئلۀ جنسي و هدف از آميزش و از پيش‌ فرستادن (عمل صالح) و تقوا را مطرح کرد، تا رسيد به لقاء الهي. اين بيانگر هندسۀ عجيب آفرينش الهي و هدف‌مندي آفرينش اميال و غرائز و صيرورت همگان به‌سوي خدا و ملاقات اوست. با تأمل و تدبر در آيه، انگيزۀ مديريت صحيح غرائز، به‌ويژه غريزۀ جنسي در انسان تقويت مي‌شود.
    در رابطه با غريزۀ تغذيه و هدف‌مندي آن نيز آيۀ شريفة «يا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً...» (مؤمنون: 51) هدفِ استفاده از طيبات و غذاهاي پاکيزه را نيرو گرفتن براي انجام عمل شايسته دانسته است. از طرفي نيز در آيات متعددي عمل صالح در کنار ايمان، عامل رسيدن به کمال حقيقي و قرب الهي دانسته شده است (نساء: 124؛ توبه: 99؛ نحل: 97؛ و...).
    9ـ1ـ4. ايجاد بينش صحيح نسبت به رابطۀ عيني و تکويني بين زندگي دنيا و آخرت
    پس از بيان نقش معادباوري در جهت‌دهي صحيح غرائز حيواني، بحث رابطۀ دنيا و آخرت را مطرح مي‌کنيم. اگر اعتقاد به رابطۀ بين اين دو نباشد، باور به معاد به‌تنهايي نمي‌تواند نقشي در مديريت غرائز حيواني داشته باشد. منظور ما از «رابطۀ دنيا و آخرت»، رابطۀ عمل دنيوي با جزاي اخروي آن است. از ديدگاه قرآن، دنيا و آخرت جداي از يکديگر نبوده؛ بلکه به‌لحاظ تکوين، پيوند وثيقي بين اين دو عالم وجود دارد. اگر انسان داراي باورهاي صحيح و اعمال شايسته باشد، در دنيا و آخرت سعادتمند و کامياب مي‌شود. در غير اين‌صورت دچار شقاوت و نگون‌بختي خواهد بود. از پيامبر اکرم نقل شده: «كما تعيشون‏ تموتون‏، و كما تموتون تُبعثون، و كما تُبعثون تُحشرون» (حافظ برسي، 1422ق، ص 203). همچنين آن حضرت مي‌فرمايند: «إن هي إلّا أعمالكم و أنتم تجزون فيها إن‏ خيراً فخيرٌ و إن شرّا فشرٌّ» (همان، ص 333).
    ازاين‌رو بين اعمال انسان و سعادت يا شقاوت او رابطه‌اي حقيقي و تکويني وجود دارد که از آن به رابطۀ عيني دنيا و آخرت تعبير مي‌کنيم. در آيات متعددي ازجمله آيات بيانگر تجسم اعمال به وجود رابطه بين دنيا با آخرت، يا رابطه اعمال انسان با سعادت و شقاوت او اشاره شده است: «يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعيداً...» (آل‌عمران: 30). آيه به‌روشني دلالت مي‌کند بر اينکه هر کسي هر عملي انجام داده باشد، همان عمل را در روز قيامت حاضرشده مي‌يابد. اگر انسان باور کند هر عملي انجام بدهد، حقيقت ملکوتي آن را در قيامت خواهد ديد، طبعاً غرائز و اميال خود را درست مديريت کرده و مراقب اعمال خويش خواهد بود. تعبير «وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ» مطلق بوده در نتيجه همۀ کارهاي زشت را شامل مي‌شود؛ چه گناهان مربوط به غرائز جنسي و تغذيه، همچون انحرافات جنسي، حرام‌خواري و...؛ و چه ساير گناهان. حقيقت چهرۀ ملکوتي عمل بد، آن‌قدر زشت و ترسناک است که انسان آرزو مي‌کند اي کاش با آن، فاصلۀ دوري داشت: «تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعيداً». اين آگاهي و توجه به ملکوت اعمال، انگيزۀ نيرومندي در مديريت غرائز و اميال در انسان ايجاد مي‌کند.
    از اطلاقات آيات ديگر نيز مي‌توان چنين مطلبي را استفاده کرد: «يا بُنَيَّ إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ في صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماواتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطيفٌ خَبيرٌ» (لقمان: 16). اين آيه با نهايت تأکيد، ضمن تمثيلي زيبا بر اين مطلب که هيچ عملي از انسان فروگذار نخواهد شد و حتماً خداوند آن را خواهد آورد؛ انگيزۀ محکمي در انسان براي مراقبت از اعمال خويش ايجاد مي‌کند. نظير اين آيه، دو آيۀ پاياني سورۀ «زلزال» است: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» (زلزال: 7و8).
    2ـ4. راهکارهاي انگيزشي
    براساس آيات متعدد، لذت‌هاي دنيا زودگذر و مقطعي است؛ اما لذات آخرت پايدارتر و با کيفيت‎ترند (آل‌عمران: 14و15؛ قصص: 60؛ شوري: 36؛ اعلي: 16و17). در نتيجه توجه و گرايش انسان به لذت‌هاي اخروي سبب مديريت صحيح غرائز براي دستيابي به لذات بيشتر، برتر، پايدارتر و کمال‎آفرين‌تر آخرت خواهد بود؛ چنانچه خواهش‌هاي حيواني در صورت ارضا، بدون توجه به دستورهاي شرع، عذاب‌هاي پايدارتر، شديدتر و خوارکننده‌تر در پي خواهد داشت. قرآن با ايجاد انگيزش صحيح در انسان از راه‌هاي مختلف، او را در جهت‌دهي و مديريت صحيح اميال حيواني در راستاي نيل به کمال حقيقي ياري مي‌کند. با توجه به اينکه براي تحقق هر کاري اعم از کار نيک و بد، تا زماني‌که انگيزه‌اي دروني در انسان نسبت به آن کار وجود نداشته باشد، آن را انجام نخواهد داد؛ ازاين‌رو ايجاد انگيزه براي انجام عمل، بسيار مهم است. در اينجا به برخي از راه‌کارهاي ارائه‌شده اشاره مي‌کنيم:
    1ـ2ـ4. انذار
    هشدار دادن يکي از راه‌ها و ابزار متعارف و معقولي است که ما در زندگي روزمره خويش با آن سروکار داريم؛ حتي به کودکان نيز به پرهيز از عملي، خطرات آن را گوشزد مي‌کنيم. هشدار و ايجاد ترس با بيان عاقبت بدِ انجام کاري يا ترک آن، تأثير بازدارنده‌اي در نفس انسان ايجاد مي‌کند. قرآن نيز اين روش متعارف را به‌کار گرفته و آيات فراواني در مقام انذار و هشدار است. ازآنجاکه بيشتر انسان‌ها به اقتضاي طبيعت مادي خود، معمولاً دنبال شهوات و خواسته‌هاي نفساني خويش هستند و دچار انحراف و گناه مي‌شوند؛ ازاين‌رو جنبۀ انذار و هشدار از عواقب بد گناهان در قرآن بر تبشير که معمولاً مختص مؤمنان است، غلبه دارد؛ قرآن، سرانجامِ تلخ طغيان‌گري و مقدم‎داشتن دنيا بر آخرت را چنين گوشزد مي‌کند: «فَأَمَّا مَن طَغَى وَ ءَاثَرَ الحَْيَوةَ الدُّنْيَا فَإِنَّ الجَْحِيمَ هِىَ الْمَأْوَى» (نازعات: 37ـ39). گاهي همه مردم را مخاطب قرار داده و انذار مي‌کند: «يَأَيهُّا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمْ وَ اخْشَوْاْ يَوْمًا لَّا يَجزِى وَالِدٌ عَن وَلَدِهِ وَ لَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِ شَيْئاً إِنَّ وَعْدَاللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَوةُ ‌الدُّنْيَا وَ لَا يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ» (لقمان: 33).
    در اين آيه، مردم را به تقواي الهي و خشيت از روز قيامت فرمان مي‌دهد و با بيان اينکه وعدۀ الهي تحقق مي‌پذيرد؛ اکيداً از مغرورشدن به زندگي دنيا و فريب‌خوردن از ابليس مي‌ترساند. انذار‌هاي يادشده در جهت‌دهي اميال و غرائز سرکش انسان و مراقبت از اعمال، بسيار تأثيرگذار است. از سوي ديگر با عبارتي جامع مي‌فرمايد: «فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَوةُ الدُّنْيَا...». چنانچه گفتيم، زندگي دنيا که شامل اموال و دارايي، زن و فرزند، مقام و رياست و غيره است، با تمام مظاهرش با غرائز و اميال آدمي ارتباط دارد. در اين آيه به‌صورت کلي، مؤمنان را با تأکيد، از فريفته‌شدن به اين زندگي دنيوي برحذر داشته که به‌طور غيرمستقيم در جهت‌دهي انواع اميال و غرائز انسان موثر است.
    قرآن در خصوص مديريت صحيح غريزه جنسي و پرهيز از عمل منافي عفت از ابزار انذار استفاده کرده و درباره بندگان خاص الهي مي‌فرمايد: «... وَ لا يَزْنُونَ‏ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثاماً» (فرقان: 68)؛ ... و زنا نمى‏كنند؛ و هركس چنين كند، مجازات سختى خواهد ديد.
    همچنين با اشاره به انحراف قوم لوط از مسير صحيح ارضاي غريزه جنسي و روي‌آوري آنان به عمل بسيار شنيع، همجنس‌‌بازي و در نتيجه گرفتار شدن به عذاب سخت الهي، هشدار داده است: «وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمينَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ... وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمينَ» (اعراف: 80ـ84).
    اين تهديد و سوءعاقبت، به قوم لوط اختصاص ندارد. در ادامه نيز با بياني کلي، عاقبت مجرمان و تبهکاران را به رخ کشيده است: «فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمينَ». در آيه‌اي ديگر با بيان راه‌کارهاي صحيح ارضاي ميل جنسي، نسبت به انحراف از مسير صحيح آن هشدار داده است: «وَ الَّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ‏ حافِظُونَ إِلَّا عَلىَ أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ فَمَنِ ابْتَغَى‏ وَرَاءَ ذَالِكَ فَأُوْلَئكَ هُمُ الْعَادُونَ» (معارج: 29ـ31). طبق اين آيه، هرکس دنبال راهي غير از راه ارضاي غريزه به‎وسيلۀ همسر برود، متجاوز خوانده شده است؛ که اطلاقش همۀ مصاديق انحراف جنسي و ازجمله خودارضايي را شامل مي‎شود؛ که درواقع انحراف از مسير صحيح ارضاي غريزه جنسي و تجاوز محسوب مي‌شود. اما جهت‌دهي غريزۀ تغذيه با ابزار انذار را مي‌توان از اطلاق برخي آيات استفاده کرد؛ ازجمله اين آيه: «إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ‏ أَمْوالَ الْيَتامى‏ ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ‏ في‏ بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيراً» (نساء: 10)؛ كسانى‌كه از اموال يتيمان سود مى‏برند و تصرفات ناحق و ظالمانه در اموال ايشان مى‏كنند، در اين آيه به‌شدت مورد تهديد الهي قرار گرفته‌اند. منظور از اكل مال يتيم، تنها خوردن و بلعيدن آن نيست؛ بلکه مطلق تصرفات است. علت اينكه از ميان منافع مال، تنها خوردن را ذكر كرده، اين است كه اين فايده غالب‌تر و مهم‌تر است و فوايد ديگر تابع آنند (طبرسي، 1372، ج 3، ص 21). به‌هرحال، خوردن مال يتيم نيز ازجمله تصرفات آشکار در اموال آنان به‌شمار مي‌آيد که در اين آيه افزون بر هشدار نسبت به سوءعاقبت آن و گرفتاري در دوزخ، به حقيقت باطني و ملکوتي چنين کار زشت و ظالمانه‌اي اشاره کرده که خوردن آتش است! چنين هشداري طبيعتاً انسان مؤمن را وادار مي‌کند که حب دنيا و اميال و غرائز مربوط به تغذيه را براساس اراده الهي تنظيم کرده و از هر‌گونه حرام‌خواري بپرهيزد.
    2ـ2ـ4. تبشير
    تبشير و مژده‌دادن همانند انذار، از راه‌کارهاي متعارف تربيت در زندگي روزمره انسان‌ها و يکي از راه‌ها و ابزارهاي ايجاد انگيزه در انسان براي انجام يا ترک کاري است. قرآن کريم نيز طبق اصول محاورۀ عقلايي، از ابزار بشارت استفاده کرده و معمولاً در کنار انذار، تبشير را نيز به‌کار مي‌برد و پيامبران را مبشر و منذر معرفي مي‌کند.
    قرآن براي کساني که نفس را از هوا و هوس‌هاي آن نگه داشته و غرائز سرکش را مهار کرده‌اند، چنين بشارت مي‌دهد: «وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الهْوَى فَإِنَّ الجْنَّةَ هِىَ الْمَأْوَى» (نازعات: 40و41).
    تعبير «الهْوَى» به اطلاق خود همۀ موارد هواپرستي را شامل مي‎شود؛ چه در حوزه اميال و غرائز، ازجمله غريزۀ جنسي و تغذيه و چه غير آن. ترس انسان از مقام پروردگار، سبب بازداشتن نفس از هواها مي‌شود. کسي که از مقام پروردگارش هراسان نباشد، هيچ‌گاه از هواهاي نفساني، خودش را باز نخواهد داشت. ازاين‌رو با بيان بهشت به‌عنوان جايگاه افرادي که از مقام پروردگار بيم دارند و از هواهاي نفساني پرهيز مي‌کنند، در افراد ايجاد انگيزه مي‌کند که از هواها و خواسته‌هاي نفساني پرهيز کرده و درواقع جلوي افسارگسيختگي غرائز حيواني را بگيرند. «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعَمِ وَ الْحَرْثِ ذَالِكَ مَتَعُ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ اللَّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَابِ قُلْ أَؤُنَبِّئُكمُ بِخَيرٍْ مِّن ذَالِكُمْ لِلَّذِينَ اتَّقَوْاْ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِى مِن تحَتِهَا الْأَنْهَارُ خَلِدِينَ فِيهَا وَ أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَ رِضْوَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِيرُ بِالْعِبَادِ» (آل‌عمران: 14و15).
    اين آيات در مقام مقايسه زندگي دنيا با زندگي و نعمت‌هاي بي‌پايان آخرت است (مصباح يزدي، 1388، ج 2، ص 217)؛ پس از بيان اينکه در نظر توده مردم، دوستي شهوات با متعلقات گوناگون آن زينت داده شده، در برابر آن به اهل تقوا بشارتي مي‌دهد که آنان نزد خدا بهشت‌ها و همسران پاکيزه و رضواني از جانب خدا دارند. اين بشارت‌ها، هم استمراربخش تقوا و پرهيزکاري متقين است و هم ديگران را اميدوار مي‌سازد تا دل از اشتغال و فرورفتن در شهوات و خواهش‌هاي پست دنيوي بشويند و در زمرۀ متقين قرار بگيرند. بشارت به اين زيبايي و اميدبخشی، بخصوص بشارت به رضوان الهي، انگيزۀ نيرومندي در افراد در مديريت غرائز حيواني ايجاد مي‌کند؛ تا انسان در تعارض بين اميال عالي با اميال پست، به‌سوي لذت‌هاي برتر و بهتر کشيده شود و پاداش الهي و رضوان او را بر متاع اندک و زودگذر دنيا ترجيح دهد.
    3ـ2ـ4. امر و نهي
    بايدها و نبايدها که معمولاً در قالب امر و نهي صورت مي‌گيرند، ازجمله هنجارهاي اجتماعي هستند که در روابط بين مردم به‌عنوان يکي از ابزارها و روش‌ها در حوزۀ اجراي قوانين، تربيت، اخلاق و... مطرح مي‌شوند. قرآن نيز از اين شيوه استفاده کرده است؛ خداوند براي بهره‌مندي صحيح انسان از غرائز طبيعي و حيواني گاهي به انجام اموري فرمان مي‌دهد و گاهي از اموري ديگر نهي مي‌کند.
    4ـ2ـ4. امر و نهي‌هاي مربوط به غريزه جنسي
    اشباع غريزه جنسي در اسلام به صورت افسارگسيخته و رها و آزاد از هر قيد و بندي ممنوع است. ازاين‌رو قوانيني به‌منظور مديريت شايسته چنين غريزه‎اي تشريع شده است (ر.ک: همان، ج 2، ص 214). ارضاي اين ميل تنها از راه ازدواج دائم يا موقت است (نساء: 24؛ مؤمنون: 5و6)؛ ازاين‌رو در آيات براي ارضاي اين غريزه به ازدواج فرمان داده است: «وَ أَنكِحُواْ الْأَيَامَى‏ مِنكمُ‏ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكمُ‏ وَ إِمَائكُمْ...» (نور: 32) و از ارضاي آن از راه‌هاي غيرحلال، مانند زنا و همجنس‎بازي به‌شدت نهي شده است؛ ازجمله مي فرمايد: «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى‏ إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبيلاً» (اسراء: 32) در اين آيه به جاي نهي از زنا، از نزديک‌شدن به آن نهي کرده است. اين تعبير افزون بر تأكيدى كه در عمق آن نسبت به خود اين عمل نهفته، اشارۀ لطيفى به اين است كه آلودگى به زنا غالباً مقدماتى دارد كه انسان را تدريجاً به آن نزديك مى‏كند. چشم‏چرانى (نور: 30)، برهنگى و بى‌حجابى (نور: 31)، گفتار نرم و خاضعانه زنان در برابر نامحرم (احزاب: 32)، خلوت با زن نامحرم، كتاب‌هاى بدآموز و فيلم‌هاى آلوده و هر عملي که مقدمه‏اى براى اين كار محسوب ‏شود، مورد نهي آيه شريفه است.
    ازجمله محدوديت‌هاي تمتع جنسي، ممنوعيت آميزش با همسر در زمان‌هاي خاص، مانند روزهاي ماه رمضان، حال احرام و اعتکاف و ايام عادت زن است (بقره: 187و197و222)؛ اين محدوديت‌ها درواقع افساري است بر گردن اسب سرکش شهوات و تمرين و رياضتي است براي مهار نفس و غرائز حيواني و مديريت آن در راستاي نيل به کمال حقيقي.
    يکي ديگر از اوامر قرآن، دستور به عفت‌ورزي و پاک‌دامني در مواردي است که زمينۀ ازدواج فراهم نيست؛ چنان‌که مي‎فرمايد: «وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يجَدُونَ نِكاَحًا حَتىَ‏ يُغْنِيهَمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ...» (نور: 33).
    5ـ2ـ4. امر و نهي‌هاي مربوط به غريزه خوراک و تغذيه
    از منظر قرآن کريم، ارضاء غرائز و ازجمله غريزۀ تغذيه نبايد به‌طور کامل رها باشد. ازاين‌رو در قرآن شريف، نسبت به اشباع اين غريزه، هم در کمّيت و هم در کيفيت، راه‌هايي ارائه شده و امر و نهي‎هايي وارد شده است. براي نمونه، قرآن کريم از تحصيل مال حرام (معاملات ربوي، مال يتيم، اکل مال به باطل و...) نهي کرده و خوردن خبائث، شراب، ميته و ذبيحه‌هايي که نام خدا بر آن برده نشده را حرام کرده است (بقره: 173؛ نساء: 29؛ مائده: 90؛ اعراف: 157و...). شرط‌بودن تغذيه به حلال و طيب‌بودن و عدم اسراف نيز جزء محدوديت‌هايي است که در راستاي مديريت غريزه خوردن و آشاميدن وضع شده است. تشريع روزه نيز جزء محدوديت زماني اين ميل و غريزه بوده و انسان در بازه زماني خاصي، يعني در روزهاي ماه مبارک رمضان از خوردن و آشاميدن ممنوع شده است.
    براي پاک و طيب و حلال‌بودن تصرفات انسان، ازجمله تغذيه، قرآن چنين مي‌فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ اشْكُرُوا لِلَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ»؛ و در آيۀ دوم سورة «نساء» از خوردن اموال يتيمان نهي فرموده است: «وَ آتُوا الْيَتامى‏ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبيثَ بِالطَّيِّبِ وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى‏ أَمْوالِكُمْ إِنَّهُ كانَ حُوباً كَبيراً» (بقره: 172). چنانچه پيش از اين بيان شد، مقصود از خوردن مال يتيم در اين آيه، مطلق تصرفات و ازجمله تغذيه است.
    3ـ4. وضع قوانين بازدارنده (حدود، قصاص و...)
    يکي ديگر از راه‌کارهاي قرآني مديريت غرائز انسان، علاوه بر قوانيني که در شکل اوامر و نواهي بيان شده، وضع قوانين بازدارنده، مانند حدود و قصاص است.
    براي نمونه، حد زنا در آيه دوم سورة «نور» ازجملۀ اين موارد است: «الزَّانِيَةُ وَ الزَّانىِ فَاجْلِدُواْ كلُ‏َّ وَاحِدٍ مِّنهْمَا مِاْئَةَ جَلْدَةٍ وَ لَا تَأْخُذْكمُ بهِمَا رَأْفَةٌ فىِ دِينِ اللَّهِ...» براساس اين آيه کساني که مرتکب عمل منافي عفت مي‎شوند، بايد حد الهي براي آنان جاري شود؛ و اين کار بايد با قاطعيت تمام اجرا گردد و گروهي از افراد جامعه نيز ببينند تا درس عبرتي براي آنان و ديگران باشد تا دنبال بي‌عفتي و فساد نروند. ازاين‌رو اجراي حد الهي عين لطف و رحمت در حق افراد جامعه بوده و جلوي بي‌بندوباري‌ها و افسارگسيختگي شهوات را مي‌گيرد.
    يکي ديگر از حدود يادشده، حد قذف است؛ «قذف»، نسبتِ ناروا دادن به افراد پاک جامعه است «وَ الَّذينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانينَ جَلْدَةً...» (نور: 4). «رمي» در لغت به معناي انداختن (سنگ، تير و...) است. اين واژه استعاره براي نسبت ناروا دادن به کسي مثل نسبت زنا، دزدي و... است؛ به رمي در اصطلاح، «قذف» نيز مي‌گويند (راغب اصفهاني، 1412ق، ماده رمي). آيه مي‌فرمايد: و كسانى كه به زنان پاكدامن نسبت زنا مى‏دهند (قذف مى‏كنند) سپس چهار شاهد مرد (بر اثبات ادعاى خود) نمى‏آورند؛ آنها را هشتاد تازيانه بزنيد... .
    نمونۀ ديگر، حد سرقت است: «وَ السَّارِقُ‏ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما جَزاءً بِما كَسَبا نَكالاً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ» (مائده: 38). عوامل مختلفي همچون طمع و شهوت مال چه‌بسا سبب تعدي به اموال ديگران و سرقت مي‌شود. در صورت وجود تمام شرايط فقهي، چهار انگشت دزد بايد بريده شود. اجراي حد الهي بر سارق در جامعه انساني بسيار بازدارنده است و جلوي سرقت و تجاوز به اموال يکديگر را مي‌گيرد و امنيت اقتصادي افراد را در جامعه تأمین مي‌کند.
    نتيجه‌گيري
    غرائز عبارت از اميال دروني مشترک ميان انسان و ساير حيوانات است که در ذات انسان و حيوان به‌منظور بقا و استمرار وجودشان نهاده شده است. مقصود از مديريت در غرائز، هدايت و جهت‌دهي آنها به‌سوي هدف صحيح آن، يعني کمال حقيقي انسان است؛ که عبارت است از رشد و فزوني وجودي او در ابعاد بينشي، گرايشي، توانشي که از طريق افعال اختياري حاصل مي‌شود. تعابيري همچون «فوز»، «فلاح» و «سعادت» در قرآن به کمال حقيقي انسان اشاره دارد که مصاديق آن، حصول قرب، رضا و رضوان الهي است.
    انسان براي رسيدن به کمال حقيقي خويش، نيازمند مديريت و جهت‌دهي صحيح اميال و غرائز خويش است؛ راه‌کارهاي کلي مديريت غرائز از نگاه قرآن عبارتند از:
    1. ايجاد بينش صحيح نسبت به مبدأ متعالي و صفاتي نظير علم، مالکيت، رازقيت و غناي مطلق الهي.
    2. ايجاد بينش صحيح نسبت به معاد و بيان هدف‌مندي نظام هستي و غايت‎مندي انسان و تعيين کمال نهايي، برتري آخرت نسبت به دنيا، نقش ابزاري و مقدمي‎ داشتن زندگي دنيا براي آخرت و بيان رابطه عيني و تکويني بين زندگي دنيا و آخرت.
    3. ايجاد انگيزش صحيح در انسان از راه‌هاي مختلف، همچون انذار، تبشير، تشويق و ترغيب، امر و نهي، وضع قوانين بازدارنده (حدود، قصاص و...).
     

    * این مقاله در همایش بین المللی «علوم انسانی اسلامی در اندیشه علامه محمدتقی مصباح یزدی» پذیرش شده است.

    References: 
    • ابن‌فارس، احمدبن زکريا، 1411ق، معجم مقائيس اللغة، بيروت، دار الجيل.
    • بوذري‌نژاد، يحيي، 1390، انسان در اسلام، تهران، بعثت.
    • جوهري، اسماعيل‌بن حماد، 1376ق، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربية، تحقيق احمد عبدالغفور عطار، بيروت، دارالملايين.
    • چاترچی، ساتیش چاندرا و دریندا موهان داتا، 1384، معرفی مکتب‌های فلسفی هند، ترجمة فرناز ناظرزاده، کرمانی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.
    • حافظ برسى، رجب‌بن محمد، 1422ق، مشارق انواراليقين في اسرار اميرالمؤمنين، بيروت، دارالفكر.
    • دهخدا، علي‌اکبر، 1377، لغت‌نامه، چ دوم، تهران، دانشگاه تهران.
    • ديلمى، حسن‌بن محمد، 1412ق، ارشاد القلوب إلى الصواب، قم، شريف الرضي.
    • راغب اصفهانى، حسين‌بن محمد، 1412ق، مفردات الفاظ القرآن، بيروت، دارالفكر.
    • صدوق، محمدبن علي، 1413ق، من لا يحضره الفقيه، چ دوم، قم، جامعة مدرسين.
    • طباطبائى، سيدمحمدحسين، 1390ق، الميزان في تفسير القرآن، چ دوم، بيروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.
    • طبرسى، فضل‌بن حسن‏، 1372، مجمع البيان في تفسير القرآن‏، چ سوم، تهران، ناصر خسرو.
    • فجري، محمدمهدی، 1386، «غرائز انسانی، بایدها و نبایدها»، مبلغان، ش 89و90.
    • فراهيدي، خليل‌بن احمد، 1409ق، العين، چ دوم، قم، هجرت.
    • گرامي، غلامحسين، 1392، انسان در اسلام، چ نوزدهم، قم، معارف.
    • مصباح يزدي، محمدتقي، 1383، آموزش فلسفه، چ ششتم، تهران، اميرکبير.
    • ـــــ ، 1388، اخلاق در قرآن، چ دوم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1394، خودشناسي براي خودسازي، چ نوزدهم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، بي‌تا، انسان، اسلام، قم، پيام اسلام.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسنی، یونس، سلطانی بیرامی، اسمعیل.(1402) مدیریت غرائز حیوانی انسان در راستای تأمین کمال حقیقی از منظر قرآن با تأکید بر اندیشۀ علامه مصباح یزدی*. فصلنامه معرفت، 32(6)، 21-32

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    یونس حسنی؛ اسمعیل سلطانی بیرامی."مدیریت غرائز حیوانی انسان در راستای تأمین کمال حقیقی از منظر قرآن با تأکید بر اندیشۀ علامه مصباح یزدی*". فصلنامه معرفت، 32، 6، 1402، 21-32

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسنی، یونس، سلطانی بیرامی، اسمعیل.(1402) 'مدیریت غرائز حیوانی انسان در راستای تأمین کمال حقیقی از منظر قرآن با تأکید بر اندیشۀ علامه مصباح یزدی*'، فصلنامه معرفت، 32(6), pp. 21-32

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسنی، یونس، سلطانی بیرامی، اسمعیل. مدیریت غرائز حیوانی انسان در راستای تأمین کمال حقیقی از منظر قرآن با تأکید بر اندیشۀ علامه مصباح یزدی*. معرفت، 32, 1402؛ 32(6): 21-32