سلسله درسهایى از : اخلاق و عرفان اسلامى (قسمت دوم)
Article data in English (انگلیسی)
سلسله درسهایى از : اخلاق و عرفان اسلامى (قسمت دوم)
استاد محمدتقی مصباح یزدی
یادآوری
در انسان نیازهائی وجود دارد مانند نیاز به تغذیه، نیاز به همسر، نیاز به عواطف متقابل اجتماعی، نیاز به ابراز شخصیت و سایر غرائز فطری انسان، از جمله آنها نوعی نیاز نهفته و ناآگاهانه در اعماق روح انسان است که در برخی افراد خودبخود و در بعضی دیگر، با تلاش و کوشش به سر حدّ آگاهی می رسد. این تمایل، شریف ترین و ارزنده ترین تمایلی است که در وجود انسان هست و او رابه سوی عالی ترین کمال انسان سوق می دهد. این تمایل را اجمالاً «تمایل عرفانی» یابه تعبیر ساده «حس مذهبی» می نامیم. اینک قسمت دوم این مجموعه از سخنرانی را پی می گیریم.
کیفیت تبلور تمایل عرفانی و ظهور آن در انسان
اکنون مناسب است درباره کیفیّت تبلور تمایل عرفانی، تاریخ ظهورش در انسان و راه هایی که برای ارضاء آن پیموده است اشاره ای کنیم.
گفته شد که: ریشه عرفانی «یعنی خداجویی و خداپرستی و خدادوستی» امری فطری است و همانطور که می دانیم امور فطری در همه افراد و در همه زمانها وجود دارد و تخلف واختلافی در آنهاپیدانمی شود: «فطره الله التی فطرالناس علیها، لاتبدیل لخلق الله».
آفرینش الهی و امور فطری که شؤون آفرینش هستند، تغییرپذیر نیستند. بنابراین انسان از روز آغاز پیدایش اش روی این کره خاکی، دارای این تمایل بوده است و از همان آغاز زندگی در این سیاره، برای ارضاء این خواست تلاش کرده است. آن خدایی که انسان رابرای تکامل در جهان آفریده است، از همان ابتدا، راه تکامل واقعی رابه او نشان داده است. و به همین جهت است که نخستین انسان، پیامبر خدا بوده است. ولی راههایی که خداوند متعال برای تکامل بشر و رفع نیازهای مادی و معنوی او به صورت دین و شریعت بوسیله انبیاء نازل فرموده است،تدریجاً در طول زمان بواسطه عوامل مختلف دچار انحرافات و تحریفاتی شده اند (1) اسلام، پیدایش دین توحیدی را همراه با پیدایش انسان دانسته و نخستین انسان راپیامبر توحیدی می داند. ما مسلمان ها معتقدیم که نسل بشر به حضرت آدم (ع) منتهی می شود و او خود پیامبر خدابود و دین حق رابه فرزندانش آموخت و نخستین انسانها موحّد و یکتاپرست بودند و تدریجاً بر اثر عوامل مختلفی، دین توحیدی بصورت دین های شرک آمیز، تحریف شده است و ادیانی که امروز گوشه و کنار دنیا به صورت بت پرستی و شبه بت پرستی وجود دارند همه تحریفاتی از ادیان توحیدی است.
از نظر زمانی نزدیکترین دینی که به اسلام و جود دارد و امروز به نوعی شرک تبدیل شده است دین مسیحیت است. بدون هیچ شکی، عیسی بن مریم «علی نبینا و آله و علیه السلام» هیچگاه مردم را به پرستش خود دعوت نکرد و هرگز ادعانکرد که «من خدا، یاپسر خداهستم» ولی طولی نکشید که پیروان حضرت مسیح، با عوامل وانگیزه های مختلفی پدیده شرک را با مسیحیت مخلوط کرده اساس مسیحیت را بر اعتقاد تثلیث قرار دادند.
برای خدا، سه عنصر و یا به تعبیر خودشان سه اقنوم، قائل شدند «پدر و پسر و روح القدس» یا طبق عقائد برخی طوایف «پدر و مادر و فرزند» اکثر مسیحیان تثلیث را پدر و پسر و روح القدس می دانند. پدر را خدا، همان آفریننده جهان می دانند و پسر را حضرت مسیح و روح القدس را واسطه بین پدر و پسر. ولی بعضی دیگر بجای روح القدس، حضرت مریم را می پرستند و مجسمه ایشان را در کلیساها عبادت می کنند.
در مورد همین مسئله در قرآن مجید در موارد متعددی با مسیحیان، بر سر همین مسأله مناقشه شده است که شما چگونه قائل به سه خدا شده اید؟ این سخنی بسیارگران است «کبرت کلمة تخرج من افواههم» و «تکاد السماوات یتفطّرن منه و تنشقّ الارض و تخرّ الجبال هدّاً أن دعوا للرحمن ولداً» از این سخن نزدیک است که آسمانها از هم بپاشد، این چه تهمت عظیمی است که به خدای بزرگ نسبت می دهید و برای او شریکانی به نام پسر و همسر قائل می شوید؟ «ولا تقولوا ثلثة انتهوا خیراً لکم» و یا «انّما الله اله واحد» (نساء.171) نگوئید سه تاست، خدا یکی است.
پس این تثلیثی که اکنون در مسیحیت وجود دارد بدون شک ساخته دست کسانی است که خود را بزرگان مسیحیت قلمداد می کردند، اما چرااین کار را کردند؟ داستان مفصلی دارد که فعلاً ازبحث ما خارج است. غرض اینست که: ما در عصری قریب به عصر اسلام شاهد چنین تحریف عظیمی در دینی توحیدی بوده ایم. دین مسیحیت دینی توحیدی بوده ولی مردم آن رابه صورت دینی شرک آمیز درآوردند، عین همین جریان در ادیان گذشته هم بوده است.
ادیانی که انبیاء عظام صلوات الله علیهم اجمعین برای مردم آورده اند همه دین توحیدی بوده است، در عالم دین غیرتوحیدی نداشته ایم و نخواهیم داشت آنچه شرک است، ساخته دست انسان هاست، بنابراین نخستین دین آسمانی دین توحید بوده است و مردم در ابتدا موحّد بودند ولی به تدریج در اثر جاه طلبی برخی ازمقام پرستان و هوس بازی بعضی هوی پرستان، ادیان شرک آمیز به وجود آمده است.
«عرفان» هم در ابتدااز طرف انبیاء برای راهنمایی بشر و ارضاء حس فطری عرفانی انسان آورده شده است، در حقیقت عرفان همان روح دین است. دین بمعنای مجموعه ای از عقاید و احکام و اخلاقیات به منزله کالبد است که روح آن توجه به خداست. واضح است شرافت بدن به واسطه روح است، مطلوب اصلی تکامل روح است و بدن تنها ابزاری است برای رشد و تعالی روح. از اینرو هدف اصلی همه انبیاء این بوده است که بشر را به خدا نزدیک کنند، یعنی راه تکامل معنوی و عرفانی را به بشر بیاموزند، راهی که انبیاء به بشر ارائه داده اند، راهی خدایی بود که خود خدا آن راه را برای بشر نازل کرده بود ولی مع الاسف همانگونه که احکام و عقاید و ادیان مختلف تحریف و مسخ شده است روح عرفانی هم چه از بُعد نظری و عقیدتی و چه از بُعد عملی و سیروسلوک رفتاری مورد تحریف واقع شده است.
تاریخ ادیان نشان می دهد که در قدیمی ترین ادیان شناخته شده عناصر عرفانی وجود داشته است. در ادیان هندی از هندویسم، بودیسم مذاهب جوکی و سائر مشتقات مذهب هندی نوعی گرایش به عرفان وجود داشته است، حتی در مورد یهودیت نیز این مطلب صادق است. پیروان یهودیت در بین همه ادیان بیش از همه گرایش به مادّیات دارند. هم اعتقاداتشان آمیخته به اعتقادات مادی و جسمانی است به طوری که کتاب تورات پس از تغییر و تحریف خدا رابه صورت جسم معرفی می کند و هم انگیزه ها و اندیشه های یهودیان، اندیشه های ماده گرایانه و ماده پرستانه است. علائقی که یهودیان به مال و ثروت و امور دنیا دارند در کمتر قومی دیده می شود ولی با این وجود در برخی از دانشمندان یهود گرایشهای عرفانی دیده می شده است. حتی پاره ای از آنها از بزرگان عرفان به شمار رفته اند که بعضی از آنها معاصر حضرت عیسی بوده اند.
در بین مسیحیان هم فرفه هایی که گرایش های عرفانی داشتند خیلی زیاد بوده اند و اکنون هم وجود دارد.
بنابراین در مذاهب معروف دنیا، اعم از مذاهب ابراهیمی، مانند یهودیت و یاحتی مذاهبی که به صورت آئین های بت پرستی درآمده اند مثل هندویسم و بودیسم، گرایش های عرفانی وجود دارد و بزرگانشان کسانی بوده اند که در راه تکامل معنوی و عرفانی، ریاضت ها می کشیده اند و زحماتی تحمل می کرده اند که به آن کمال روحی و معنوی نایل شوند، الان هم آئین های بودیسم و آئین های جوکی و چیزهایی که دربین چینی ها و تبتی ها و هندی ها رواج دارد، همه از نوعی گرایش عرفانی سرچشمه می گیرد. اینها همه نشانه این است که: تمایل به عرفان به معنای عامّش، تمایلی فطری است که از قدیمی ترین ادیان در میان بشر وجود داشته است و چون دین برای ارضاء فطرت است، طبعاً برای ارضاء این خواست فطری که عالی ترین و لطیف ترین خواست انسانی است راه هائی ارائه داده است، بلکه اساساً می توان گفت حقیقت و روح ادیان، عرفان است و سائر مسائل به منزله کالبد و اندام های این پیکر است.
وجه مشترک گرایشات عرفانی مذاهب
راه هایی که بشر برای ارضاء این خواست پیموده است، از بررسی و روش هایی که طالبان عرفان و معرفت در ادیان مختلف جهانی پیموده اند و راه و رسم هایی که در بین آنها وجود دارد بدست می آید. می توان گفت تقریباً همه کسانی که در راه عرفان قدم برداشته اند نوعی دوری گزینی از امور مادی و حیوانی را لازم می دانسته اند، منتهی آئین هایی که برای تحقق بخشیدن به این خواست اعمال می کرده اند مختلف بوده است. در بسیاری از موارد این آئین ها تابع سلیقه های افراد بوده یعنی طبق سلیقه خود راهی را برگزیده اند ولی گاهی نیز آئین های صحیحی وجود داشته است که به مرور زمان تحریف و دگرگون گشته است، یعنی اساسش صحیح بوده ولی تدریجاً به شکل نادرستی درآمده است.
توضیح مطالب
در اسلام خیلی از مطالب وجود دارد که در گوشه و کنار جهان اسلام امروز به صورت اصلی خودش باقی نیست، درآنها تصرفاتی صورت گرفته، پیرایه هایی به آن بسته شده، خرافاتی به آن ملحق گردیده واز شکل اصلی خود خارج شده است. چه در زمینه عقاید، چه احکام، چه آداب و رسوم، چه مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و چه سایر امور مربوط به دین.
وجهه همّت امام بزرگوارمان (رضوان الله تعالی علیه) این بود که به تعبیرخودشان «اسلام ناب محمدی»(ص) را عرضه کنند و شوائب و پیرایه هایی که به اسلام بسته شده بود بزدایند و با خرافات و انحرافاتی که دراسلام بوجود آمده وامروز درقسمت اعظم کشورهای اسلامی رواج دارد مبارزه کنند.
این مطلب در زمان گذشته با وسعت بیشتری وجود داشته است، امروز وسائل ارتباطی بسیار فراوان و رایج است. مردم دنیا به آسانی می توانند با هم تماس بگیرند، تبادل نظر کنند و افکار و عقائدشان رابه یکدیگر ارائه دهند. ولی در گذشته چنین نبوده است. مثلاً هنگامی که شخصی قصد داشت از چین به اسپانیا حرکت کند (2) می بایست، سالها راه می پیمود تا از این نقطه زمین به نقطه دیگر برسد، در چنین شرائطی تبادل نظر و رساندن پیام ها به طور سالم و دست نخورده با اختلاف زبانهایی که وجود داشته،کاری بس مشکل بوده است.
امروزه با اینکه بسیاری از زبانهای مختلف در همه جای دنیا آموخته می شود و هر کشوری و ملتی کم و بیش با چندین زبان آشنایی دارند، ولی ملاحظه می شود که در ترجمه مطالب بطور یکسان و به یک نحو، عمل نمی شود و در اثر بی دقتی در امر ترجمه، گاهی مطالب تحریف می شوند، مقصود گوینده و نویسنده درترجمه ها، درست منعکس نمی شود.
در روزگاران قدیم که وسائل ارتباطی بسیار محدود بوده است. تبادل نظر و اندیشه با زبان های مختلف و رفت و آمدهای محدود بسیار دشوار بوده است، و همین امر یکی از عوامل تحریف افکار و اندیشه های منتقل شده بوده است. مطلبی می خواست از زبانی به زبان دیگر و از کشوری به کشور دیگرمنتقل شود می باید از وسائط متعددی عبور کند که هر کدام طبق سوابق ذهنی خود تصرفات و توجیهاتی در آن می کردند بطوری که وقتی از یک طرف دنیا به طرف دیگر می رسید، تصرفات عجیبی در آن انجام گرفته بود و سرانجام در اثر مرور زمان و گذشت قرنها، مطلبی به نسلهای آینده به صورت دیگری منتقل می شد.
همین مسأله، یکی از عوامل و عللی است که خدا،پیامبران جدیدی می فرستاده تاتحریف های گذشتگان راتصحیح کنند. علت این که انسان بعد از اسلام احتیاج به دین جدید ندارد این است که خدای متعال ضمانت کرده که قرآن محفوظ بماند و تحریف نشود و در سایر ادیان چنین ضمانتی نشده است، لذا سایر کتاب ها آسمانی دستخوش تحریفات فراوانی واقع شده اند. امروز از کتاب نوح و ابراهیم، هیچ اثری در دست نیست، معلوم نیست اصل این کتاب ها چه بوده، چگونه کتابی بوده اند، مطالب تورات موجود آنقدر دگرگون شده که خود تورات گواهی بر بطلان خودش می دهد. تورات به عنوان کتابی که حضرت موسی (ع) از طرف خدا برای مردم آورده مطرح می شود. اما خود تورات می گوید «موسی در فلان زمان، از دنیا رفت» آیا این وحی است که خدابر حضرت موسی وحی کند که: به مردم بگو موسی در فلان زمان از دنیا رفت؟! علاوه بر خرافات دیگری که این کتاب را پر کرده و به صورتی متبدل در آورده است یکی ازمطالب معروف تورات این است که: یک شب خدا از آسمان پائین آمد و با یعقوب کشتی گرفت و یعقوب آنقدر قدرتمند بود که خدا را به زمین زد و روی سینه اش نشست و تا صبحگاه او را رها نکرد، خدا التماس می کرد که من را رها کن و یعقوب می گفت رهایت نمی کنم، گفت الساعه خورشید می دمد و مردم مرازیر دست تو می بینند. ! گفت: اگر می خواهی تو را رها کنم باید به من برکت بدهی و خدا به او برکت داد و آنوقت رهایش کرد. این متن تورات امروز است!
امّا در مورد انجیل باید گفت: اصلاً در عالم کتابی به این عنوان که حضرت عیسی (ع) آورده باشد، وجود ندارد، چهار انجیل هست (انجیل های دیگری هم بوده که آنها رامحو کردند) مجموع این چهار انجیل کتاب (عهد جدید) راتشکیل می دهد، خود این اناجیل با هم تناقض دارند و تمام این مطالب گزارشی از زندگی حضرت عیسی مسیح است. کتابی تاریخچه مانند است، آهنگ یک کتاب آسمانی که خدا به پیامبری وحی کرده باشد ندارد، نقل می کند: عیسی وارد فلان شهر شد و به مردم چنین گفت و مردم هم در جوابش چه گفتند،! اینها متن انجیل است و خود مسیحی ها هم ادّعا ندارند که این کتاب خداست، زیرا اناجیل موجود چهار کتاب است که هر کدام به نام شخص معینی است و هیچ کدامش کتاب عیسی نیست تنها کتابی که کتاب خداست و خدا حفظ آن را ضمانت کرده است، قرآن است.
پس وقتی دستورات و ادیان انبیاء تحریف می شد، وجود پیامبری جدیدی لازم بود که آنها را تصحیح کند، اما چون کتاب آسمانی اسلام محفوظ است، احتیاجی به پیامبر بعدی نخواهد بود. این یکی از دلایل جاودانگی اسلام است. البته دلایل دیگری هم وجود دارد که از جمله آنها جامعیّت قرآن نسبت به همه نیازهای انسانی است که اکنون درصدد توضیح آن نیستیم. به هرحال می توان گفت امتیاز بزرگ اسلام که در هیچ دینی وجود ندارد اینست که: قرآن کریم که آخرین و کامل ترین کتاب آسمانی است بدون کوچک ترین تحریفی در اختیار همه انسان ها قرار دارد. این امتیاز مختص به اسلام است و یکی از علل خاتمیت دین اسلام همین است که: خدای متعال بقاء این کتاب و محفوظ ماندن آن راتضمین فرموده است.
دلیل اعتقاد به تحریف نشدن قرآن
بهترین دلیل این است که 1400 سال است که قرآن، تمام مخالفین خود را دعوت کرده است به اینکه مشابه آنرا بیاورند، از بدو بعثت پیغمبراکرم(ص) تاکنون، ازنزدیک ترین خویشاوندان پیغمبر گرفته تا دورترین مردم در اقصی نقاط عالم دشمنی عجیبی با این دین و آئین داشته اند و از هیچ کوششی در راه خاموش کردن این چراغ فروگذار نکرده اند.
امروز هم همان طور که مشهود است هرچند تمام ابرقدرت ها با هم اختلافاتی دارند ولی در این مساله همه متفقّند که باید ریشه اسلام را بخشکانند زیرا به اصطلاح این بزرگترین دشمن تمدن غربی است.
قرآن در مقابل همه اینها از روز اول صریحاً ادعا فرموده است که: هر زمان یک سطر مثل قرآن آوردید من دست از ادّعای خود بر می دارم «و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فأتوا بسورة من مثله» هر کس شک دارد که قرآن از طرف خداست، یک سوره سوره های یک سطری هم در قرآن وجود دارد. مثل آنرابیاورد بنابراین اگر کسی یک سطر، مثل سوره کوثر، توحید بیاورد، این ادعای قرآن «العیاذ بالله» باطل می شود و روشن می شودکه کتابی است که بشر هم می تواند مثلش را بیاورد و ازطرف خدا نیست. این راه هائی که برای مبارزه با اسلام انتخاب کرده اند آسان تر است یا اینکه تمام نیروهاشان را روی هم بگذارند و یک سوره مثل قرآن درست کنند و در رسانه های گروهی دنیا اعلام کنند که یک سوره مثل قرآن آورده ایم و بنابراین قرآن سخن خدا و معجزه نیست پس این ادعای قرآن باطل است. «یک سطر مثل قرآن آوردن» برای سرکوبی اسلام بسیار آسان است، چه راهی از این نزدیکتر وآسانتر؟
ولی می دانیم که چنین کاری نشده و نخواهد شد. «و ان لن تفعلوا ولن تفعلوا فاتقوا النار التی وقودها الناس و الحجاره اعدّت للکافرین» امّا اگر نتوانستید چنین کاری کنید «ولن تفعلوا» که هرگز نخواهید توانست، پس از عذاب خدابترسید از اینکه با چنین دینی مبارزه کنید. همین مطلب خود، نیز دلیل این است که قرآن تحریف نشده است زیرا اگر بخشی از این قرآن ساخته دست بشر بود و تحریف شده بود، یعنی مردم سطری بدان افزوده بودند پس آوردن مثل این سطر ممکن بود، در حالی که می دانیم ممکن نیست بنابراین معلوم می شود آنچه بنام قرآن موجود است، چیزی بدان افزوده نشده است زیرا اگر افزوده شده بود آوردن مثل قسمت افزوده شده ممکن بود ولی اکنون در قرآن بخشی نداریم که انسانها بتوانند مثلش را بیاورند پس روشن است که قرآن یکپارچه از طرف خداست.
شاید گفته شود که هرچند برقرآن افزوده نشده است ولی شاید چیزی از قرآن کم شده باشد؟ جواب این است که وقتی معلوم شد، آنچه در قرآن وجود دارد از طرف خداست و از طرفی خدا درخود قرآن می فرماید: ما حافظ این قرآنیم «انا نحن نزلناالذکر و اناله لحافظون» ما ضمانت کردیم که قرآن محفوظ بماند، پس این آیه نیز از طرف خداست و بنا به آیه آنچه موجود است، کتاب خداست و این دلیل مصونیت قرآن از تحریف است تفصیل بیشتر این مطلب رادر کتاب آموزش عقائد جستجوکنید.
به هرحال، این امتیاز بزرگی است برای اسلام که کتاب آسمانی اش دستخوش تحریف و تغییر و تبدیل قرار نگرفته است.
متن آنچه از طرف خداوند نازل شده، در اختیار ماست، ولی آنچه در قرآن وجود دارد و با روش های عقلائی می توانیم معارفی از آن استفاده کنیم، مستقیماً همه نیازهای ما را دربر ندارد، همه نیازمندی های ما را بیان نکرده است. مثلاً: فرموده است، نماز بخوانید اما نفرموده، چگونه نماز بخوانید و چند رکعت بخوانید، فرموده است طواف کنید و حج به جا آورید اما تعیین نفرموده چند بار طواف کنید.
تفاصیل احکام چه در زمینه های فردی، چه اجتماعی، معمولاً در قرآن بیان نشده است، مگر اتفاقاً بعضی از احکام که به تفصیل بیان شده، که آن نیز حکمتی داشته است.
به هرحال بنای قرآن بر این نیست که تمام تفاصیل را بیان کند و اگر چنین کاری صورت می پذیرفت، دیگر قرآن از چنین حجمی که بتواند به آسانی در اختیار مردم قرار بگیرد، خارج می شد بایستی دائرةالمعارف چند صد جلدی باشد.
اراده الهی بر این تعلق گرفته که قرآن کریم طوری باشد که مردم آن را در اختیار داشته باشند و از آن استفاده کند و اگر چنان بود که گفته شده قرآن دیگر مخصوص کتابخانه های استثنائی دنیا می شد و مردم هرگز نمی توانستند به آن دسترسی پیدا کنند. قرآن مدعی است که:
تمام تحریفاتی که در ادیان رسمی واقع شده است، عمدی و از طرف دانشمندان همان دین بوده است، علمای ادیان بخاطرعوامل نفسانی خویش، دین و کتاب خدا راتغییر داده اند. «و ما اختلف فیه الاالذین... » این اختلاف را از روی بغی و عمد و بناحق انجام داده اند،نه اینکه اشتباه بوده و یا حقی و یا عذری در این کار داشته باشند: «فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم و یقولون هذا من عندالله» وای بر کسانی که خودشان به دست خویش کتاب می نوشتند و می گفتند اینها از طرف خداست. علمای یهود و نصاری آمدند، اینها را نوشتند، ادعای مسیحیت هم امروز همین است که اینها را علمایشان نوشته اند، کتابی از پیش خود می نویسند و آنگاه می گویند: کتاب از آن خداست، بنابراین هیچ بعید نیست که حقایقی بوسیله پیامبران به مردم ابلاغ شود ولی در طول تاریخ عمداً مانند بسیاری از تغییراتی که در ادیان آسمانی واقع شده و یا سهواً مانند اینکه گاهی نسخه هایی پاک می شود و یا در ترجمه، مضمون آن بصورتهای مختلف عوض شود به دلایل مختلفی این حقایق تحریف شود.
از جمله راه اصلی ای که در ادیان برای بشر در جهت سیر الی الله بوسیله انبیاء ارائه شده بود، به مرور زمان دچار تحریفاتی شده است، از جمله این تحریفات سلیقه های شخصی بود که اعمال می شد، باز استبعاد نکنید. !
امروزه اگر از طوائف مختلفی که داعیه عرفان دارند و خود را اهل عرفان می دانند، سؤال کنید، متوجه می شوید بین اینها آئین های مختلفی وجود دارد دستورالعمل هایی که می دهند همه یکسان نیست، طوایف کمابیش در دستورالعمل ها اختلاف دارند، با این که هر کدام بیش از چند قرن از عمرشان نمی گذرد، وقتی از آنها سؤال کنید، سند این دستورالعمل ها چیست و از کجاست؟ می گویند: سند دستور به فلان شیخ و قطب و مرشد می رسد و اگر از ایشان سؤال شود که دستورالعمل فلان شخص چه اعتباری برای دیگران دارد می گویند: این در عالم کشف برای ایشان روشن شده است. که باید در این زمینه بحث شود که: کشف چیست؟ چه اندازه برای دیگران اعتبار دارد؟
به هرحال اختلافاتی که بین افراد وجود دارد و روشهایی که برای سیر و سلوک ارائه می شود در واقع تابع سلیقه های شخصی ایشان است، کسانی یا به نظرشان رسیده اینگونه عمل کردن برای رسیدن به هدف مطلوبتر است و زودتر نتیجه می دهد و یا تجربه کرده اند و بعد آنرا جزء دستورالعمل قرار داده اند و تدریجاً به صورت یک آئین درآمده است و پیروان آن فرقه خاص از آن آئین پیروی می کنند، پس این اختلاف و دستوراتی که بین فرقه های مختلف دیده می شود مربوط به اختلاف سلیقه های شخصی است. یکی می گوید اگر اینگونه عمل کنیم بهتر است و دیگری می گوید اگر آنگونه عمل کنیم بهتر است. ولی برای اینکه دیگران بپذیرند، می گوید این برایشان کشف شده و در عالم مکاشفه اینگونه دیده اند و یا به ایشان الهام شده است و یا تعبیرات دیگری از این قبیل. طبعاً در زمانهای گذشته و در تاریخ چندین هزار ساله گذشته بین طوایف مختلفی که گرایشهای عرفانی داشته اند، اینگونه اختلافات شایع بوده است، کسانی می آمدند به سلیقه خودیک روش را اختراع می کردند، کسانی هم حُسن نظر داشته، آنها هم قبول می کرده اند و به تدریج سینه به سینه منتقل شده سپس تدوین می شد و به صورت مجموعه ای از یک آئین در می آمد که نمونه اش آئین بودا است.
جوکی ها امروز، در دنیا پیروان زیادی دارند حتی در کشورهای غربی، اروپائی و آمریکایی برای آیین های بودایی و آیین های جوکی و مشابه اینها طرفدارانی وجود دارد، مکتب هایی دارند، کسانی هستند، ساختمان هایی عظیمی با وسائل رفاهی فراوان و با نوعی تشکیلات در اختیار دارند که دستورات نیز به افراد می دهند. از بین مردم این کشورها کسانی که تحت فشار روحی و ناراحتی زندگی مادی هستند به آنها روی می آورند تا شاید آسایش و آرامش روحی پیدا کنند. آنها هم دستوراتی به ایشان می دهند مثل اینکه در خلوت بنشینند و در تاریکی چند جمله را با خود به صدای بلند بگویید یا اینکه نفستان رالحظاتی در سینه حبس کنید، چنین و چنان کنید، حرکاتی انجام بدهید دستهایتان را چنان و پاهایتان را چنین کنید، اینگونه بنشینید و آنگونه بلند شوید.
خلاصه دستورالعمل هایی می دهند، و قطعاً نوعی تمرکز ایجاد می کنند و نوعی آرامش بر ایشان بوجود می آورد، لذا فکر می کند در اثر نَفَس پیر بزرگ است که آرامش روحی پیداکرده اند.
ادامه دارد
1. البته دربین جامعه شناسان در این مسئله اختلاف است که: نخستین دینی که بشر به آن گرایش پیدا کرده دین توحید بوده است و بعد تدریجاً ادیان شرک آمیز پدید آمده اند یا نخستین دین شرک بوده و بعد کم کم، ادیان شرک آمیز به وحدت گرائیده اند و نهایتاً دین توحید پیدا شد. اینها معتقدند که ابتدا بشر مشرک بوده و طوایف مختلفی برحسب گوناگونی عوامل اجتماعی، انواعی از شرکها را در جامعه خودشان بوجود آورده اند، مثلاً هر قبیله ای که بزرگشان از دنیا می رفت سمبلی یا مجسمه ای از او می ساختند و آن را احترام می کردند، تدریجاً این احترام بصورت پرستش بت درآمده و بعد در میان قبایل و طوایف، بتهای متعدد و معبودهای زیادی پیدا شده و به این ترتیب دنیای شرک آمیز، تولد یافت، ولی این فرضیه از نظر اسلام مردود است.
2. البته لازم به تذکر است که آن روزها که هنوز آمریکا کشف نشده بود، غربی ترین نقطه زمین را اسپانیا می دانستند.