مؤلفه های کمال ایمان
Article data in English (انگلیسی)
عدم تجاوز از حق، در هنگام رضايت، غضب و قدرت
در روايتي از رسول خدا نقل شده است که فرمودند: «ثَلَاثُ خِصَالٍ مَنْ کُنَّ فِيهِ اسْتَکْمَلَ خِصَالَ الْإِيمَانِ: الَّذِي إِذَا رَضِيَ لَمْ يُدْخِلْهُ رِضَاهُ فِي إِثْمٍ وَلَا بَاطِلٍ وَإِذَا غَضِبَ لَمْ يُخْرِجْهُ الْغَضَبُ مِنَ الْحَقِّ وَإِذَا قَدَرَ لَمْ يَتَعَاطَ مَا لَيْسَ لَهُ» (صدوق، 1366، ص 105)؛ سه ويژگياند که در هرکس باشند، صفات ايمان را کامل کردهاند: [اول] اگر این ویژگی که وقتی فرد از چیزی خشنود شد، خشنودیاش او را به گناه و باطل وارد نسازد؛ و [دوم] چون خشم گیرد، خشمش او را از ]مدار[ حق نسازد؛ و [سوم] آنکه، وقتی قدرت مییابد، به چیزی که از آنِ او نیست، دست نمییازد.
در زندگي چیزهای بسياري ـ از ديدنيها، شنيدنيها، خوردنيها و... ـ هست که ممکن است مطلوب انسان باشد، اما استفاده از آنها بدون قيد و شرط نيست و اقتضاي ايمان، رعایت حدود و مقررات است؛ زيرا تجاوز از اين حدود و رعايت نکردن آنها، انسان را از حق به باطل، از ثواب به عقاب و از خير به شر سوق میدهد.
گاهي انسان در زندگي از چيزي خشمگين ميشود و ممکن است سخنان نامناسب بر زبان بیاورد. اقتضای ايمان آن است که فرد مؤمن در اين حالت نيز خودش را مهار، و حدود را رعایت کند و در سخنی که ميگويد و کاري که انجام ميدهد، از حد مجاز شرعي خارج نشود.
بسياري از مردم در شرايط عادي، انسانهايي مؤمن و متعبدند و احکام شرعي را رعايت ميکنند، اما وقتي در پست و مقامي قرار ميگيرند، غرور و کبر وجودشان را فراميگيرد؛ چنانکه گويي عقل خود را از دست دادهاند. با سوءاستفاده از قدرت، و بیتوجه به اينکه اين قدرت امانتي است از سوي خدا براي رشد و تکامل فردي و نيز خدمت به ديگران، به هرکاري، هرچند غيرمجاز، دست ميزنند. اقتضاي ايمان در اينجا آن است که انسان وقتي به قدرتي مالي، بدني، اجتماعي یا عرفي دست يافت، از حق تجاوز نکند.
نترسيدن از ملامت ملامتگران، پرهيز از تظاهر و ريا، و ترجيح آخرت بر دنيا
در روايت ديگري از پيامبر اكرم نقل شده است که فرمودند: «ثلاثة من کنّ فيه يستکمل إيمانه: رجل لا يخاف في الله لومة لائم، ولا يرائي بشيء من عمله، و إذا عرض عليه أمران أحدهما للدّنيا والآخر للآخرة اختار أمر الآخرة علي الدّنيا» (نهجالفصاحه، 1337، ص 410)؛ سه چيزند که اگر در کسی باشند، ايمانش به کمال ميرسد: اول، در راه خدا و براي اطاعت امر خدا از ملامت هيچ ملامتگري نميترسد؛ دوم، اهل تظاهر و رياکاري نيست؛ سوم، اگر دو کار برايش پيش بيايد که يکي دنيوي و ديگري اخروي باشد، امر آخرتی را بر امر دنیایی برمیگزیند.
يکي از نشانههاي کمال ايمان، که در اين روايت به آن اشاره شده، نترسیدن از ملامتِ ملامتگران است. تعبير «رجل لا يخاف في الله لومة لائم» در قرآن کريم نيز در مدح گروهی از مؤمنان بسيار برجسته آمده است: «وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ» (مائده: 54)؛ کساني که ]در راه خدا و براي اطاعت امر او[ از ملامت هيچ ملامتگري نميترسند. ممکن است انسان به سبب ترس از جان يا مال يا اهانت دیگران به خويش، از انجام دادن وظيفهاي سر باز زند؛ اما خود مؤمن در انجام دادن تکليف خود نگران چنين ضررهايي نيست و به وظیفهاش عمل ميکند. اما گاهي همين شخص مؤمن حاضر نيست ملامت دوستان یا کساني را که به آنها علاقهمند است، تحمل کند. به همين سبب مثلاً مواضع سياسي خاص خود را کتمان، و از انجام وظيفة ديني و شرعي خويش خودداري ميکند. اما اگر ايمان او کامل بود، همانگونه که ترس از ضرر مالي و جاني مانع انجام وظيفة او نميشد، ملامت دیگران نیز تأثيري در انجام آنچه مورد رضايت خداست، نمیگذاشت.
در روايت معتبري امام محمدباقر به جابربنيزيد جُعفي فرمودند: «وَاعْلَمْ بِأَنَّکَ لَا تَکُونُ لَنَا وَلِيّاً حَتَّي لَوِ اجْتَمَعَ عَلَيْکَ أَهْلُ مِصْرِکَ وَقَالُوا إِنَّکَ رَجُلُ سَوْءٍ لَمْ يَحْزُنْکَ ذَلِکَ وَلَوْ قَالُوا إِنَّکَ رَجُلٌ صَالِحٌ لَمْ يَسُرَّکَ ذَلِکَ؛ وَلَکِنِ اعْرِضْ نَفْسَکَ عَلَي کِتَابِ اللَّه؛ إِنْ کُنْتَ سالِکاً سَبيلَهُ زاهِداً في تَزْهيدِهِ راغِباً في تَرْغيبِهِ، خائِفاً في تَخْويفِهِ فَاثْبُتْ وَأَبْشِرْ» (مجلسي، 1411ق، ج 78، ب 22، ص 162ـ163، ح 1)؛ [اي جابر،] بدان که تو اهل ولايت ما نيستي مگر آنکه اگر همة اهل ديار تو جمع شدند و گفتند: «تو بد مردي هستي»، سخنشان تو را نرنجاند، و اگر گفتند: «تو مرد صالح و نيکي هستي»، سخنشان تو را خوشحال نسازد؛ و تو خود را بر کتاب خدا عرضه کن؛ پس اگر خود را يافتي که طريق قرآن را ميپويي و از آنچه قرآن افراد را از آن برحذر داشته، خودداري ميکني و مايل به چيزي هستي که قرآن بدان تشويق و ترغيب کرده و از آنچه ترسانده، ترسان هستي، پس استوار و ثابتقدم بمان و تو را بشارت باد.
نشانة دومي که روايت به آن اشاره دارد، اين است که انسان اهل تظاهر و رياکاري نباشد. اگر انسان به نفس خود مراجعه کند، خواهد فهميد کاري را که در حضور ديگران انجام ميدهد، آيا براي آن سهمي از رضايت و اطلاع ديگران در آن قرار داده است يا خير. اگر اينگونه بود، کار او مبتلا به رياي مبطل است.
نشانة سومي که روايت به آن اشاره دارد، این است که اگر مؤمن در مقابل دو کار متفاوت، يکي دنيايي و ديگري اخروي، قرار گرفت، آنچه براي آخرتش مفيد است، برميگزيند؛ زيرا در نظر او، آخرت بههيچوجه با دنيا قابل مقايسه نيست.
فهم صحيح دين، تدبير در امور، صبر بر بلا
امام صادق فرمودهاند: «لَا يَسْتَکْمِلُ عَبْدٌ حَقِيقَةَ الْإِيمَانِ حَتَّي تَکُونَ فِيهِ خِصَالٌ ثَلَاث؛ الْفِقْهُ فِي الدِّينِ وَحُسْنُ التَّقْدِيرِ فِي الْمَعِيشَةِ وَالصَّبْرُ عَلَي الرَّزَايَا» (ابنشعبه حراني، 1387، ص 324)؛ ايمان بنده کامل نميشود، مگر اين سه ويژگي را داشته باشد: فهم عميق به دین داشته باشد؛ تدبير صحيح در زندگي داشته باشد؛ و در سختيها و بلايا صبور باشد.
امام صادق دينشناسي را براي انسان مؤمن ضرورتي انکارناپذير ميدانند؛ زيرا ممکن است به سبب ناآشنایی با دين، در تشخیص کار خوب و بد، و انجام حلال و ترک حرام دچار اشتباه شود و همين امر موجب گمراهياش گردد.
شرط دومي که امام براي مؤمن لازم ميشمارند، تدبير صحيح در زندگي است. تدبير در زندگي يعني محاسبة دخل و خرج متناسب با شرايط اقتصادي. اين تعبير در فرهنگ ما شايع است که هرکس بايد در شأن خودش خرج کند؛ یعنی در لباس پوشيدن، خانه خريدن و تهیه کردن وسايل خانه باید بهگونهای متناسب با درآمدش عمل کند که بتواند از عهدۀ مخارجش برآيد و وظيفهاش را درست انجام دهد.
رکن سومي که در روايت براي کمال ايمان بيان شده، اين است که انسان مؤمن در سختيها و بلايا صبور باشد. شايد هيچکس را نتوان يافت که تمام زندگياش را با شادي و خوشي سپري کرده باشد. خواهناخواه براي او گرفتاريهايي پيش خواهد آمد؛ زيرا دنياي بدون بلا و گرفتاري متصور نيست. ممکن است انساني که بهاصطلاح در ناز و نعمت پرورش يافته است، وظايف دينياش را نيز بهخوبي انجام دهد، ولی هنگام مصيبت، طاقتش طاق ميشود، حالش دگرگون ميگردد و همة امور زندگياش به هم گره ميخورد، حوصلة انجام هيچکاري، حتي انجام عبادات روزانه را ندارد و دائم در حال اشک ريختن يا غصه خوردن است. اما انسان مؤمن، به واسطة ايمانش، بر مصيبتها و سختيها صبر ميکند و اين امور را آزمون الهي براي رشد و کمال بيشتر خود ميشمارد.
غلبة دين بر شهوت
امام جواد فرمودهاند: «لَنْ يَسْتَکْمِلَ الْعَبْدُ حَقِيقَةَ الْإِيمَانِ حَتَّي يُؤْثِرَ دِينَهُ عَلَي شَهْوَتِهِ وَلَنْ يَهْلِکَ حَتَّي يُؤْثِرَ شَهْوَتَهُ عَلَي دِينِه» (مجلسي، 1411ق، ج 75، ص 81)؛ بندهاي حقيقت ايمان را نمييابد، مگر آنکه دين و احکام الهي را در همة جهات بر تمايلات و هواهاي نفساني خود مقدم دارد و کسي هلاک و بدبخت نميگردد، مگر آنکه هواها و خواستههاي نفساني خود را بر احکام الهي مقدم سازد.
در وجود انسان دو نوع قوة عامله (تمايل) وجود دارد: قوة اول، با هدف تأمین زندگی بهتر، او را به کارهايي مانند امور جنسي، تهية غذا، لباس و مسکن مناسب ميکشاند، که عامل کلي همة آنها «شهوت» يعني تمايل مثبت است؛ تمايل ديگر نفرتي است که خداوند آن را در انسان قرار داده است تا از چيزهاي بد و مضر پرهيز کند. امام در اين روايت به اين نکته پرداخته است که انسانها دو دستهاند: يک دسته کساني که با تبعيت از دين، پاي بر شهوت خود نهاده، و از هرچه نهي شدهاند، دوري ميگزينند؛ و دستة ديگر کساني که شهوت خود را بر دين خود مقدم ميدارند. آنگاه ميفرمايند: هيچکس هلاک نميشود، مگر اينکه شهوتش بر دينش غالب شود و به آنچه دلش ميخواهد، عمل کند.
واگذاري امور به خدا
پيامبر اکرم فرمودهاند: «لا يُکْمِلُ عبدٌ الإيمانَ باللّه حتّي يکونَ فيه خَمْسُ خِصالٍ: التّوکّلُ علي اللّه، والتّفْويضُ إلي اللّه، والتَّسْليمُ لأمرِ اللّه، والرِّضا بِقَضاءِ اللّه، والصّبرُ علي بَلاءِ اللّه. إنّه مَن أحَبَّ في اللّه، وأبْغَضَ في اللّه، وأعطي للّهِ، ومَنعَ للّهِ، فَقدِ اسْتَکْمَلَ الإيمانَ» (ديلمي، 1408ق، ج 1، ص 144؛ مجلسي، 1411ق، ج 77، ص 177)؛ ايمان بنده به خدا کامل نباشد، مگر پنج خصلت در او باشد: توکل به خدا، واگذاشتن کارها به خدا، سر نهادن به فرمان خدا، خشنود بودن به قضاي خدا و شکيبايي بر بلاي خدا. هرکس در مسير خدا دوست داشته باشد، در مسير خدا دشمن داشته باشد، به خاطر خدا بخشش کند و براي خاطر خدا از بخشش بازايستد، هرآينه ايمان را به سرحد کمال رسانده است.
اموري که در اين روايت بيان شده، امور قلبياند که آثارشان در عمل ظاهر ميشود. نخستین روش آن است که اعتماد بنده به خدا باشد. اين درحقيقت تأکيد بر همان روايت مزبور در درس پيش است که حقيقت ايمان اين است که به آنچه نزد خداست، اعتمادت بيشتر باشد از آنچه در دست خودت است. اين همان توکل بر خداوند است. بندة متوکل میداند که وظيفه دارد در زندگي براي انجام تکليف بکوشد و در اين راه از تمام اسبابي که خداوند در اختيارش قرار داده است، استفاده کند. اما گاهي دستيابي به بسياري از اسباب بهآساني امکانپذير نيست. انسان مؤمن با استفاده از اسباب موجود و توکل بر خدا انجام وظیفه میکند و نگران آن بخش از مقدمات و اسبابي که هنوز فراهم نشدهاند، نيست؛ و چون نگران نتيجة کار نیست، حتي اگر کارش بهسرانجام نرسد، کسي را سرزنش نميکند و معتقد است به نتيجه رسیدن یا نرسیدن کار به اراده و مصلحت خدا بستگي دارد. اعتماد به خدا او را از هر چيز و هرکس جز خدا بينياز ميکند: «وَمَنْ يَتَوَکَّلْ عَلَي اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» (طلاق: 3). بنابراين توکل بر خدا به معناي نکوشیدن برای فراهم کردن وسايل نيست؛ بلکه به معناي استفاده از امکانات در دسترس، و اعتماد به خدا براي فراهم آمدن دیگر اسباب و لوازم است.
تفويض امور به خدا نیز یعني اينکه انسان مؤمن با آنکه مقدمات انجام کاري برايش فراهم است، چون ميداند ممکن است در حين انجام کار با موانعي روبهرو شود، کار را به خدا واميگذارد و ميگويد: خدايا، من بندهاي ناتوان و در اختيار تو هستم. تو خود کارها را به پايان و نتيجة مطلوب برسان.
همچنین تسلیم به امر خدا، بدان معناست که انسان در برابر مقدرات الهي سر بنهد. برخي منظور از کلمة «امر» را در عبارت «والتسليم لأمر الله» امر تشريعي گرفته و گفتهاند: از نشانههاي ايمان آن است که انسان تسليم اوامر خدا باشد و در مقام اطاعت از آنها برآيد. اما به احتمال قوي، منظور از اين امر، امر تکويني به معناي کار و تقديرات خداست. «والتَّسْليمُ لأمرِ اللّه» بعد از «والتّفْويضُ إلي اللّه» ذکر شده است. وقتي انسان کار را به خدا واگذارد، گاهي ممکن است آن کار بهسرانجام نرسد و چهبسا در دلش از خدا گله کند که چرا کاري را که به تو واگذار کردم، آنگونه که انتظار داشتم، نشد؛ ولي مؤمن چون به انجام تکليف ميانديشد، نگران نتيجه نيست و ازهمینرو در مقابل مقدرات الهي تسليم محض است. البته اين بدان معنا نيست که انسان نبايد کار را براي رسيدن به نتيجهاش انجام دهد؛ زیرا کار مقدمۀ نتيجه است و انسان براي رسيدن به نتيجه میکوشد.
جملة مشهوري از امام خمینی منقول است که ايشان ميفرمودند: «همة ما مأمور به اداي تکليف و وظيفهايم، نه مأمور به نتيجه» (موسوي خميني، 1379، ج 21، ص 284). شايد اين سخن بدين معناست که انسان بهخوديخود منتظر نتيجة کار خويش است، اما اينکه حتماً آن نتيجة دلخواه بهدست آيد يا خير، میباید آن را به خدا واگذار کند. ممکن است موانعي موجب شود کار به سرانجام نرسد، يا شرايطي وجود داشته باشد که انسان از رعايت آنها غافل بوده است.
بنابراين ترتب نتيجه هميشه تابع ارادة ما و در اختيار ما نيست. حتي در سيرة ائمة اطهار نيز ميتوان مواردي يافت که ايشان به قصد انجام تکليف کاري را انجام دادهاند، اما نتيجة مورد انتظارشان حاصل نشده است. مثلاً حضرت سيدالشهدا به سمت کوفه حرکت کردند تا با دستگاه کفر و ظلم اموي مبارزه کنند و حق پيروز شود، اما سرانجام در اين راه بهشهادت رسيدند. البته نتيجهاي که خداوند مقرر و مقدر فرموده بود، حاصل شد و تا قيامت هر برکتي از اسلام به مردم برسد و هر نوري از اسلام بماند، به برکت همان حرکت سيدالشهداست. همة مسلمانان تا روز قيامت مديون آن حضرتاند و اگر دستگاه اموي حاکم شده بود، دستگاه ائمه بکلي از بين رفته بود و ديگر اسمي از اسلام باقي نمیماند. اما بهحسب ظاهر، حرکت امام از مدينه، براي حکومت بر مردم کوفه و به دعوت مردم آن شهر صورت گرفت. اينجاست که معناي آن کلام امام خمینی روشن ميشود که فرمود: ما مأمور به وظيفهايم. وظيفة امام حسين در آن برهه از زمان که مردم در زير يوغ ستمگران له ميشدند و از اسلام جز نامي باقي نمانده بود، حرکت از مدينه به طرف کوفه، بنا به دعوت کوفيان بود؛ اما ارادة الهي اين بود که شهادت ايشان باعث بقاي اسلام تا روز قيامت شود.
براساس آيات قرآن، مقتضاي طبيعت حيواني انسان اين است که وقتي با مشکلي روبهرو ميشود، جزعوفزع ميکند؛ اما انسان مؤمن که به واسطة تربيت الهي بر آن طبيعت حيواني حاکم ميشود، به قضاي الهي راضي است: «وَالرِّضَا بِقَضَاءِ اللهِ»؛ يعني به نتيجة کاري که به خدا واگذار کرده ـ هرچه ميخواهد باشد ـ راضي است؛ «وَالصَّبْرُ عَلَي بَلَاءِ اللهِ»؛ و در برابر مقدرات الهي (بلا و مصيبت) که براي او پيش ميآيد، صبور است و حتي هنگام مصيبت، صبوری میکند و به جاي عجز و ناله، از آن درس ميگيرد.
- نهج الفصاحه (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول اکرم)، 1337، ترجمه و گردآوری ابوالقاسم پاینده، تهران، اسلامیه.
- ابنشعبه حرانی، حسنبن علی، 1387، تحف العقول، ترجمۀ صادق حسنزاده، تهران، آل علی(ع).
- دیلمی، محمد، 1408ق، أعلام الدین فی صفات المؤمنین، قم، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث.
- صدوق، محمدبن علی، 1366، الخصال، مشهد، آستان قدس رضوی.
- مجلسی، محمدباقر، 1411ق، بحار الانوار، تحقیق و تعلیق محمدباقر محمودی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
- موسوی خمینی، روحالله، 1379، صحیفۀ امام، تهران، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره).