معرفت، سال سی و دوم، شماره دوازدهم، پیاپی 315، اسفند 1402، صفحات 5-10

    اخلاق سیاسی و سیاست اخلاقی مفهوم‏شناسی (اخلاق، سیاست و اسلام)

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    ✍️ آیت الله محمدتقی مصباح یزدی / مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)
    doi 10.22034/marifat.2024.5001190
    چکیده: 
    آنچه از این پس و در ادامه می‌آید، مجموعه درس‌های اخلاق استاد فرزانه علامه مصباح یزدی پیرامون «اخلاق سیاسی و سیاست اخلاقی» است. اولین قسمت این مجموعه را به عنوان«مفهوم‌شناسی اخلاق، سیاست و اسلام» تقدیم می‌گردید. در این قسمت با مفهوم اخلاق، کاربرد عرفی اخلاق، کاربرد آن در علم اخلاق، مفهوم سیاست،‌ کاربرد عرفی و اصطلاح علم سیاست آشنا خواهیم شد. سرانجام، استاد به بررسی رابطه اسلام، با اخلاق و سیاست پرداخته‌اند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Political Ethics and Ethical Politics: Conceptualization (Ethics, Politics, and Islam)
    Abstract: 
    What follows is a series of ethics lessons by the esteemed scholar, Allameh Mesbah Yazdi, on 'Political Ethics and Ethical Politics.' The first part of this series, titled 'Conceptualization of Ethics, Politics, and Islam,' introduces the concepts of ethics, the general use of ethics, its application in the science of ethics, the concept of politics, and both the common and scholarly uses of political terminology. Finally, the scholar examines the relationship between Islam, ethics, and politics.
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
     
    در اين پژوهش قصد داريم رابطة اخلاق و سياست را تبيين کنيم. اين مسئله بدان جهت داراي اهميت است که در بسياري از گفت‏وگو‏ها و نوشته‏ها نه‏تنها بين صاحب‏نظران غربي، بلکه ميان انديشمندان اسلامي در اين‌باره ابهام‏هايي وجود دارد (شريفي و همکاران، 1396، ج 4، ص 23ـ45). گاهي هنگام بحث دربارۀ ضرورت انجام کاری، برخي آن را موضوعي اخلاقي می‏دانند و به دليل اينکه ارتباطي با سياست ندارد، از انجام دادنش خودداري می‏کنند؛ هرچند معتقدند اگر هم کسي آن کار را انجام داد، اشکالي ندارد. بر اساس اين طرز تفکر، آموزه‏هاي اخلاقي براي حاکمان و دست‏اندرکاران مديريت کشورْ تعيين تکليف نمي‏کند و اگر هم به آنها عمل نشود، به مسئوليت سياسي شخصي لطمه نمي‏زند!
    گاهي رفتار‏هايي انجام مي‏گيرد که با نگاه ديني، ناپسند است و در صورت اعتراض نسبت به رفتار‏هاي مزبور، چنين پاسخ داده مي‏شود که هرچند شما با نگاه اخلاقي آن را بد مي‏شماريد، اما مصالح سياسي اقتضاي چنين رفتار‏هايي را داشته است و يک مسئول و سياستمدار مي‏بايست در هريک از دو حوزة اخلاق و سياست، به اقتضاي همان حوزه رفتار کند. چنين گفت‏وگو‏هايي کمابيش در کشور مطرح مي‏شود و برخي افراد تصور روشني از رابطة اخلاق و سياست ندارند. پس اين موضوع از نياز‏هاي فکري زندگي روزمرة ماست.
    گاه برخي افراد در اثر اشتباه ديگران سرزنش و توبيخ مي‏شوند و دربارۀ برخي افراد بدگويي مي‏شود؛ چراکه تصور درستي از رابطة اخلاق و سياست وجود ندارد و بر اساس تلقي تفکيک اخلاق و سياست، قضاوت نادرست صورت مي‏پذيرد.
    به‏راستي وظايف اخلاقي کدام‏اند؟ سياست چه وظايفي را اقتضا مي‏کند؟ چه ربطي بين وظايف اخلاقي و سياسي وجود دارد؟ اگر بين رفتاري سياسي و رفتاری اخلاقي تزاحم شد، کدام را بايد ترجيح داد؟
    در محافل علمي و آکادميک دنيا بحث‏هاي بسيار جدي و فراواني دربارۀ رابطة اخلاق و سياست مطرح است. مي‏توان سابقة اين بحث را به دوراني برگرداند که انديشه‏ورزي بشر شکل منظمي پيدا کرده و مکاتبي پديد آمده است.
    اين موضوع ميان مباحث علمي و معرفتي، آهنگي فلسفي دارد و به لحاظ فلسفي، اين سؤال مطرح است که چه رابطه‏اي بين اخلاق و سياست وجود دارد؟ همچنين از جهت ديني اين پرسش قابل طرح است که آيا يک مسئول سياسي مي‏تواند مسائل اخلاقي را ناديده بگيرد و فقط به مصالح سياسي در قالب‏هاي خاص بينديشد و براي آنها طراحي و برنامه‏ريزي کند يا در برنامه‏ريزي‏ها و رفتار‏ها بايد جهات اخلاقي را هم رعايت کند و نبايد به مسائل اخلاقي صرفاً به‏عنوان فضيلت نگاه کند؟
    نیز از لحاظ اجرايي اين پرسش مطرح مي‏شود که آيا مي‏توان در جامعه‏ای اسلامي، مسائل اخلاقي را ناديده گرفت؛ جامعه‏اي که نظام جمهوري اسلامي بر آن حاکم است و بر اساس قانون اساسي آن مي‏بايست فعاليت‏ها طبق ارزش‏هاي اسلامي انجام بگيرد؟ در چنين جامعه‏اي تا چه اندازه باید به لحاظ اجرايي به ارزش‏هاي اخلاقي توجه شود؟
    پس مسئلة رابطة اخلاق و سياست از جنبه‏هاي مختلف فلسفي، مذهبي و اجرايي اهميت دارد و موضع‏گيريِ روشن نسبت به اين مسئله و رفتار صحيح و پسنديده بر اساس آن نيازمند توجه به جنبه‏هاي مختلف اين مسئله است.
    در اين پژوهش مي‏کوشيم مسئلة رابطة اخلاق و سياست را در حوزة ديني و با توجه به معارف اسلامي بررسي کنيم. نخستين بحث به‏عنوان مقدمه، مفهوم‏شناسي اخلاق و سياست و انواع ارتباط ميان آن دو است. نسبت اين مقدمه به مسئلة رابطة اخلاق و سياست، مانند نسبت مبادي هر علم به آن علم است که پيش از ورود به اصلِ بحث، قابل طرح است.
    روابط مفهومي و مصداقي
    گاهي منظور از رابطة دو چيز، رابطة مفهوميِ آن دو است. وقتي دو مفهوم را با هم مي‏سنجيم يا دو لفظ را به لحاظ معنايشان با هم مقايسه مي‏کنيم، گاهي با هم متباين هستند؛ يعني به لحاظ مفهومي هيچ ربطي بين آنها نيست؛ مانند مفهوم حيواني فرضي، ستاره‏اي در آسمان، دين و... . گاهي نیز آن دو مفهوم متداخل‏اند؛ يعني يک مفهوم، جزئي از مفهوم ديگر را تشکيل مي‏دهد؛ مانند بدن يا سرِ انسان نسبت به انسان. در اين مفاهيم براي تصور مفهوم کل، بايد جزء آن را نيز تصور کرد و مفهوم جزء در مفهوم کل نهفته است. البته گاهي هم رابطة جزئي و کلي است؛ مانند رابطة انسان و حيوان. رابطة اين دو مفهوم، عموم و خصوص مطلق است؛ يعني هر انساني حيوان است، اما هر حيواني انسان نيست.
    گاهي دو مفهوم، عين هم‏اند و هرچند در وهلة نخست تصور مي‏شود که دو مفهوم هستند، اما در واقع يک مفهوم‏اند؛ مثل انسان و بشر که دو لفظ هستند و يک معنا را بيان مي‏کنند.
    روابط مزبورْ ميان مفاهيم برقرار است؛ اما گاهي رابطة بين مصاديق در نظر گرفته مي‏شود. براي نمونه گاهي مفاهيمي که بين آنها رابطة تباين برقرار است، به لحاظ مصداق مي‏توانند با هم توافق داشته باشند. رابطة‏ بين مصاديق نيز گاه رابطه‏اي کلي است؛ يعني هر مصداقي براي مفهوم اول فرض کنيم، مصداق مفهوم دوم نيز به‏حساب مي‏آيد يا برعکس. همچنين ممکن است رابطة بين مصاديق، رابطة عموم و خصوص من وجه باشد؛ يعني بعضي چيز‏ها مصداق مفهوم اول هست، اما مصداق مفهوم دوم نيست يا بالعکس. در اين صورت بعضي چيز‏ها مصداق هر دو مفهوم خواهند بود.
    منشأ اختلاف‏نظر در مفهوم اخلاق و سياست
    در دو مفهوم «اخلاق» و «سياست»، اختلاف وجود دارد. برخي مفاهيم براي امور عيني وضع شده‏اند و هرچند در زبان‏هاي گوناگون ممکن است الفاظ مختلفي براي آنها به کار رود، اما از همة آنها يک امر عيني فهميده مي‏شود؛ مانند درخت، شجر، tree که همگي يک مفهوم دارند و از يک چيز عيني حکايت مي‏کنند؛ يعني خارج از ذهن قابل نشان دادن است.
    دو مفهوم «اخلاق» و «سياست» از اين‏گونه مفاهيم نيستند که براي امور عيني وضع شده باشند؛ بلکه در زمرة مفاهيم انتزاعي قرار دارند؛ يعني از مفاهيمی هستند که توسط عقل و با ملاحظة جهاتي، انتزاع و ساخته مي‏شوند. گاهي در اينکه عقل چه جهات و نکته‏هاي دقيقي را رعايت کرده و مفهوم موردنظر را ساخته است، اختلاف مي‏شود. برخي، قيودي را به آن مي‏افزايند و گاه در قيد‏ها هم اختلاف‏نظر وجود دارد؛ مانند اينکه قيد مزبور توضيحي است يا احترازي.
    مفهوم‏شناسي اخلاق
    نخستين مفهوم در مسئلة «رابطة اخلاق و سياست»، مفهوم «اخلاق» است. مفهوم‏شناسيِ اين واژه را با بيان معناي عرفيِ آن آغاز مي‏کنيم:
    کاربرد عرفي اخلاق
    دربارة چيستي مفهوم اخلاق و همچنين مفهوم سياست نيز بين مردم و اهل زبان‏هاي گوناگون، اختلاف وجود دارد. در زبان فارسي، هنگامي که از اخلاق صحبت به ميان مي‏آيد، رابطة بين دو انسان به ذهن مي‏رسد که گاهي همراه با تندي و خشونت است و گاهي همراه با نرمي و مهرباني. در اين صورت وقتي مي‏گوييم اخلاق فلاني خوب است، منظورمان اين است که در مقام معاشرت با انسان‏هاي ديگر، رفتار‏هايي مي‏کند که مورد پسند طرف مقابل است و خوشايندِ اوست؛ اما اگر انسان با ديگري رفتار تند و خشونت‏آميزي داشته باشد و کاري کند که به ضرر او تمام شود، مي‏گوييم انسان بداخلاقي است.
    «اخلاق» و «خُلق» در زبان عربي و با توجه به اصطلاحات قرآني، مفهومي بيش از اين دارد. هرچند کاربرد‏هايي مانند «وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ» (قلم: 4) با معناي پيش‏گفته سازگار است، اما هنگام بحث دربارۀ گسترة اخلاق، اخلاق فاضله، اخلاق رذيله و... با آن متفاوت است و دايره‏اش گسترده‏تر مي‏شود.
    کاربرد در علم اخلاق
    اصطلاح ديگر، مربوط به «علم اخلاق» است. علم اخلاق از ملکات نفساني بحث مي‏کند. ملکات نفساني به معناي عادت‏هاي رفتاري است؛ يعني رفتاري که انسان سال‏ها داشته و به آن عادت کرده است؛ به‏گونه‏اي که به‏طور طبيعي در زمان خودش همان کار را انجام مي‏دهد؛ نه رفتاري که يک بار از او سر ‏زده باشد. بر اساس اين اصطلاحِ رايج در علم اخلاق، به شخصی که يک بار به کسي پول بدهد، سخاوتمند يا باسخاوت گفته نمي‏شود. سخاوت، ملکه و عادت ثابت براي بخشش است. همچنين به کسي که يک بار از بخشش خودداري کرده است، بخيل گفته نمي‏شود. بخيل، صفتي ثابت براي کسي است که هيچ‏گاه در مواردي که بايد پول خرج کند، اين کار را انجام نمي‏دهد. بنابراين علم اخلاق از ملکات بحث مي‏کند؛ نه رفتار‏هاي فوري و زودگذر.
    کاربرد اعم اخلاق
    «اخلاق» در اصطلاحي عام‏تر، با مفاهيم ارزشي مساوي است. اخلاق در اين اصطلاح از مفاهيم اخلاقي مانند بايد و نبايد سخن مي‏گويد. ريشة اين مسئله به تقسيمي از معرفت برمي‏گردد که از قديم‏ترين ايام فلسفه مطرح بوده است (مصباح يزدي، 1398، ج ۱، ص ۳۱ـ۳۲). بر اساس اين تقسيم، حکمت مجموعه‏اي از علوم حقيقي است که دو بخش نظري و عملي دارد. حکمت نظري از واقعياتِ موجود (مانند زمين، آسمان، آخرت، خدا، پيامبر، روح و...) سخن مي‏گويد و با گزاره‏هايي از سنخ «هست و نيست» بيان مي‏شود؛ مانند اينکه زمين هست، تعداد آسمان هفت عدد است و... . در مقابل، حکمت عملي دربارۀ مسائلي است که با بايد و نبايد بيان مي‏شود؛ مانند اينکه بايد عدالت داشت يا نبايد ظلم کرد. گزاره‏هاي حکمت نظري در ارتباط با فکر و چگونگي درک انسان از واقعيت است؛ اما گزاره‏هاي مربوط به حکمت عملي، مربوط به رفتار است.
    حکمت نظري به سه بخش الهيات، طبيعيات و رياضيات تقسيم مي‏شود؛ همان‏طور که حکمت عملي سه بخش دارد:
    بخش اول در ارتباط با خود انسان است، حتي اگر هيچ‏کس ديگر در نظر گرفته نشود؛ مانند اينکه انسان نبايد پرخوري کند؛
    بخش دوم دربارۀ ارتباط انسان با خانواده و نزديکانش است؛ مانند اينکه پدر بايد حقوق فرزندانش را رعايت کند يا فرزند بايد به پدر احترام بگذارد. اين رابطه در حوزه‏اي وسيع‏تر نسبت به همة افراد جامعه نيز مطرح مي‏شود؛ مانند آنکه به هيچ‏کس نبايد دروغ گفت یا ظلم کرد؛
    بخش سوم دربارۀ رابطة مديران جامعه با افراد جامعه است؛ اينکه مدير جامعه نسبت به مردم و مردم نسبت به مدير جامعه چگونه بايد رفتار بکنند.
    بر اساس اين تقسيم، در حوزة حکمت عملي به گزاره‏هايي که در ارتباط با خود فرد است، علم اخلاق گفته مي‏شود. همچنین به بخش دوم که دربارۀ رابطة انسان با خانواده، همسايه‏ها و بالأخره همة مردم است، تدبير منزل يا تدبير مدينه مي‏گويند و بخش سوم که به کل جامعه مربوط است، تدبير امت، تدبير کشور يا سياست نام دارد.
    «سياست» در اين اصطلاح به معناي بايدها و نبايد‏هاي مربوط به کل جامعه است. بر اين اساس، سياست بخشي از حکمت عملي است که موضوع آن، روابط کل جامعه با حاکمان است؛ اما اخلاق با حکومت و تدبير جامعه ارتباطي ندارد.
    طبق توضيحات مزبورْ مفهوم اخلاق و مفهوم سياست، دو مفهوم متباين‏اند که يک جنس کلي دارند. اخلاق و سياست هر دو مربوط به رفتار عملي هستند؛ اما اخلاق ناظر به رفتار عمليِ افراد نسبت به همديگر است و سياست ناظر به رفتار مدير جامعه نسبت به افراد جامعه و بالعکس. پس اخلاق و سياست دو مفهوم متباين‏اند؛ اما ازآنجاکه وجه عامي دارند، مي‏توان آنها را دو «نوع» از يک جنس دانست. جنس آن دو، «حکمت عملي» است که بخشي از آن اخلاق فردي است، بخش دیگر آن اخلاق اجتماعي و بخش سوم آن سياست.
    به‏هرحال با توجه به تنوع معاني اخلاق، در صورتي مي‏توان بحثي مفيد و معقول در زمينة رابطة اخلاق و سياست داشت که تعريفی برگزيده از اخلاق ارائه دهيم و بر يکي از معانيِ آن توافق کنيم. البته هنگام بررسي اين موضوع از ديدگاه قرآن يا روايات بايد معناي اخلاق در اين منابع را به دست آوريم و روشن کنيم که منظور قرآن يا روايات از اخلاق کدام معناست.
    مفهوم‏شناسي سياست
    همان‏طور که اخلاق در معاني متعددي به کار مي‏رفت، سياست نيز اين‏گونه است. بنابراين پیش از بحث دربارۀ رابطة اخلاق و سياست، بايد معناي سياست را نيز روشن کنيم:
    کاربرد عرفي سياست
    سياستْ مفهومي عرفي دارد که تقريباً با نوعي شيطنت آميخته است. طبق اين معنا سياستمداران کساني هستند که براي رسيدن به هدف خود، فريب‏کاري و مخفي‏کاري مي‏کنند.
    سياست در اصطلاح
    سياست واژه‏اي عربي به معناي تدبير امور، و به مفهوم مديريت بسيار نزديک است (عسكري، 1400ق، ص 18). بر اساس اين معنا سياست به خوب و بد تقسيم مي‏شود. اگر سياستْ براي رسيدن به هدف مورد نظرْ مفيد باشد، سياستي مطلوب است؛ اما اگر رفتار‏هاي مربوط به مديريت جامعه با اهداف مورد نظر سازگار نباشد، سياستي بد و نامطلوب است.
    سياست در اصل به معناي مديريت يک گروه، جامعه، شهر يا کشور است. اين معنا در تعبيرات ديني نيز وجود دارد؛ مانند تعبير «ساسة العباد» دربارۀ ائمه که در زيارت جامعه اين‏گونه آمده است: «السَّلامُ عَلَيْکُمْ يَا ... سَاسَةَ الْعِبَاد» (صدوق، 1413ق، ج 2، ص 610؛ طوسي، 1414ق، ج 6، ص 96). «ساسة»، جمع «سائس» از ريشة «س و س»، به معناي فرمانروا و حاکم است (فراهيدي، 1410ق، ج 7، ص 336). بنابراين «ساسة العباد» يعني سياستمداران، سياستگران يا سياست‏ورزان جامعه.
    سياستْ مفهومي عيني نيست که انسان بتواند آن را نشان بدهد و بگويد رنگ، شکل يا وزنش چگونه است؛ بلکه مفهومي انتزاعي و ساختة ذهن انسان است. سياست هنگامي معنا پيدا مي‏کند که کسي بر مسندي مي‏نشيند و دستوري مي‏دهد و ديگري عمل مي‏کند يا هنگامي که کسي تدبيري مي‏کند، نقشه و طرحي مي‏دهد و ديگران بر اساس آن عمل مي‏کنند. با چنين لحاظ‏هايي است که مفهوم سياست انتزاع مي‏شود.
    به‏هرحال اصطلاحاتي مانند اخلاق و سياست به تعريف نياز دارند و طرف‏هاي بحث يا مناظره دربارۀ اين موضوع، بايد نسبت به معناي موردنظر خود با هم توافق کنند.
    از نظر اسلام، اخلاق با سياست چه نسبتي دارد؟ از ديدگاه اسلام، سياست خوب است يا بد؟ نسبت به آن، چه بايد کرد و چه نبايد کرد؟ پاسخ به اين قبيل پرسش‏ها تنها با دقت در مفهوم اخلاق و سياست به دست نمي‏آيد. از معناي سياست نمي‏توان به اين سؤال پاسخ داد که آيا ورود در سياست جايز است يا خير، يا آيا هر سياست و تدبيري خوب است یا خیر؟ همچنين آيا اصطلاح «بايد» در تعبير «يک سياستمدار بايد اين‏گونه عمل کند» همان «بايدِ» اخلاقي است؟
    اين بحث‏ها جوانب گوناگوني دارد و شعبه‏هاي مختلف پيدا مي‏کند؛ به‏گونه‏اي که حل همة آنها نيازمند فکر و تحقيق مستمر و طولاني است تا پژوهشگر بتواند ابعاد آن را بسنجد و مسائلش را به ترتيب منطقي حل کند. در اين صورت است که مي‏توان بحثي منطقي و سنجيده ارائه داد؛ وگرنه بحث‏ها ابهام‏هايي را در پي خواهد داشت.
    با توجه به محدوديت زماني بايد به برخي اصول موضوعه اکتفا کنيم؛ يعني در مقام پژوهش دربارۀ ارتباط اخلاق و سياستْ قرارداد مي‏کنيم که منظور ما از اخلاق و سياست چيست.
    طرح مسئله بر اساس معناي برگزيده از اخلاق
    دربارة مسئلة رابطة اخلاق و سياست، «اخلاق» را در معناي ارسطوييِ آن، يعني ملکات نفساني، منحصر نمي‏کنيم؛ زيرا در اين مسئله، بحث دربارۀ ملکات نفسانيِ سياستمدار نيست که مثلاً بخيل باشد يا خير؛ بلکه بحث دربارۀ اين است که يک سياستمدار چگونه بايد رفتار کند. پس «اخلاق» را به معناي رفتار‏هاي ارزشي در نظر مي‏گيريم؛ رفتار‏هايي که به حسن و قبح متصف مي‏شود و جا دارد کسي آنها را ستايش يا نکوهش کند.
    بر اساس اين تعريف، به کار‏هاي خوب، «رفتار‏هاي اخلاقي»، و به کار‏هاي بد، «رفتار‏هاي غيراخلاقي» گفته مي‏شود. اگرچه بر اساس يک معنا خود اخلاق به خوب و بد تقسيم مي‏شود، اما طبق اصطلاح برگزيده، اين‏گونه گفته مي‏شود که رفتار يا اخلاقي است يا غيراخلاقي.
    رابطة اسلام با اخلاق و سياست
    تا اينجا رابطة اخلاق و سياست را با يکديگر سنجيديم. حال اين سؤال را مطرح مي‏کنيم که اسلام چه رابطه‏اي با اخلاق و سياست دارد؟ آيا ارتباط اسلام با سياست به معناي ارتباط اخلاق با سياست است؟
    سه مفهوم «اسلام»، «اخلاق» و «سياست» با يکديگر متباين هستند؛ اما از نظر مصداق مي‏توانند بر يکديگر منطبق شوند. توضيح آنکه اسلام مجموعه‏اي از عقايد و رفتارهاست. بر اساس اين اصطلاح، اسلام دربردارندة دو بخش اساسي است:
    الف) بخش نظري و اعتقادي؛ مانند وجود خدا و پيامبر و معاد؛
    ب) بخش عملي؛ مانند لزوم عبادت خداوند و وجوب عمل به احکام الهي.
    معمولاً دين را داراي سه بخش عقايد، اخلاق و احکام مي‏دانند؛ ولي ازآنجاکه اخلاق را به معناي عام‏تري در نظر گرفتيم، شامل احکام هم مي‏شود و از اين نظر، دين را به دو بخش نظري و عملي تقسيم کرديم. اعتقادات مربوط به بخش نظري دين است و رفتار‏هاي ارزشي (فقهي يا اخلاقي) مربوط به بخش عملي دين است. حال بر اساس اين تعريف، اسلام چه رابطه‏اي با اخلاق و سياست دارد؟
    پاسخ آن است که رفتار‏هايي که اسلام توصيه مي‏کند، هر سه بخش اخلاق (اخلاق فردي، خانوادگي و اجتماعي) و سياست را در بر مي‏گيرد. انسان در فاصلة اذان صبح تا پیش از طلوع آفتاب بايد نماز صبح را بخواند؛ هرچند هيچ انسان ديگري روي زمين نباشد. همچنين بايد به پدر و مادرش احترام بگذارد و نسبت به خانواده خوش‏رفتار باشد. رفتار‏هاي انسان با امام يا پيغمبري که حاکم بر جامعه است يا رفتاري که آنها بايد ‏در برابر مردم داشته باشند، نيز در دايرة بخش رفتاريِ دين قرار دارد. بنابراين رابطة اسلام با هريک از اخلاق و سياست، رابطة عام و خاصِ موردي است؛ يعني هرچند از لحاظ مفهوم متباين هستند، اما از لحاظ مصداق، دين نه‏تنها شامل مسائل نظري و اعتقادي مي‏شود، بلکه مسائل عملي (مسائل فردي، خانوادگي، اجتماعي و سياسي) را هم در بر مي‏گيرد.
    با توجه به آنچه گفته شد جا دارد اين سؤالات را مطرح کرد:
    اخلاق از نظر اسلام چيست؟
    سياست از نظر اسلام چيست؟
    رابطة اخلاق و سياست از ديدگاه اسلام چيست؟
    آيا از منظر اسلام بين اخلاق و سياست پيوندي خاص برقرار است؟
    تا اينجا با مسائل اساسيِ بحث آشنا شديم. بحث عميق، بنيادي، جامع و روشمند دربارۀ اين مسئله ـ و هر مسئلۀ ديگر ـ در وهلة اول مبتني بر مفهوم‏شناسيِ صحيح، استخراج موضوعات، سنجش ارتباط ميان آنها و تبيين مسئله به‏صورت دقيق است. به همين دليل گفتار اول را به اين‏گونه مسائل بنيادين اختصاص داديم. با به‏کارگيري اين روش منطقي است که مي‏توان به بحث‏هاي جديد ورود پيدا کرد و دربارۀ آنها به پژوهش پرداخت.


    * اين مقاله قلمي‌شده درس اخلاق استاد علامه مصباح يزديŠ براي طلاب علوم ديني در دفتر مقام معظم رهبري در قم است.

        شریفی، احمدحسین و همکاران، 1396، دانشنامة اخلاق کاربردی، چ دوم، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).
        صدوق، محمدبن علی، 1413ق، من لا یحضره الفقیه، تصحیح علی‏اکبر غفاری، چ دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
        طوسی، محمد بن حسن، 1414ق، الأمالی، قم، دار الثقافه.
        عسکری، حسن‌‏بن ‏عبدالله، 1400ق، الفروق فی اللغه، تحقیق، بیروت، ‏دار الآفاق الجدیده.
        فراهیدی، خلیل‌‏بن ‏احمد، 1410ق، کتاب العین، چ دوم، قم، هجرت.
        مصباح یزدی، محمدتقی، 1398، آموزش فلسفه، چ پنجم، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
      شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

      APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

      مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1402) اخلاق سیاسی و سیاست اخلاقی مفهوم‏شناسی (اخلاق، سیاست و اسلام). ماهنامه معرفت، 32(12)، 5-10 https://doi.org/10.22034/marifat.2024.5001190

      APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

      آیت الله محمدتقی مصباح یزدی."اخلاق سیاسی و سیاست اخلاقی مفهوم‏شناسی (اخلاق، سیاست و اسلام)". ماهنامه معرفت، 32، 12، 1402، 5-10

      APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

      مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1402) 'اخلاق سیاسی و سیاست اخلاقی مفهوم‏شناسی (اخلاق، سیاست و اسلام)'، ماهنامه معرفت، 32(12), pp. 5-10

      APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

      مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی. اخلاق سیاسی و سیاست اخلاقی مفهوم‏شناسی (اخلاق، سیاست و اسلام). معرفت، 32, 1402؛ 32(12): 5-10