اشتراک و اختلاف سرشت اولیه انسانها از دیدگاه قرآن کریم


Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
از مسائل مهم انسانشناسی و دارای تأثیر مبنایی در علوم مختلف انسانی، اشتراک یا اختلاف سرشت اولیه انسانهاست. این مسئله، از جهات گوناگون، کانون توجه بوده، دیدگاههای مختلفی در مورد آن ارائه شده است.
با بررسی آیات قرآن کریم، گروههای متعددی از آیات، دلالت بر اشتراک سرشت اولیه انسانها دارند؛ اما در مقابل، مشاهده میشود که از برخی آیات همسو با مفاد احتمالی روایات طینت (ر.ک. کلینی، 1407ق، ج2، ص2ـ5؛ مفید، 1413ق، ص24)، میتوان اختلاف سرشت اولیه انسانها را برداشت کرد.
هدف پژوهش حاضر، بررسی این مسئله است که از دیدگاه قرآن کریم، آیا سرشت اولیه انسانها مشترک است یا مختلف؟ و در صورت تعارض بدوی آیات مرتبط با این مسئله، چه وجه جمعی وجود دارد؟
هرچند که درباره این مسئله، آثاری نگاشته شده و در برخی از آنها، آیاتی از قرآن مورد توجه قرار گرفته است؛ (بهعنوان نمونه، فخر رازی، 1420ق، ج21، ص391؛ جوادی آملی، 1392، ص132-129؛ فیاضی، 1390، ص125ـ180؛ واعظی، 1387، ص63ـ92؛ سهرابیفر، 1394، ص83ـ89و 238؛ گرامی، 1392، ص108ـ113؛ نوروزی، 1383؛ توکلی، 1384؛ رضوانی و ذاکری، 1395؛ فدایی اصفهانی و موسوی، 1395؛ ذاکری و غلامی، 1392؛ حسني، 1402)، اما آثار یادشده، اولاً تمام آیات مهم مرتبط با مسئله، خصوصاً آیات مورد استناد بر اختلاف سرشت اولیه انسانها را مورد توجه قرار ندادهاند؛ ثانیاً برخی از آن آثار، نسبت به برخی آیات، برداشتهای نادرستی داشتهاند که در ادامه، در ضمن بررسی آیات، اشاره خواهد شد؛ ثالثاً نتیجه نهایی بررسی آیات مرتبط با این مسئله، در آنها غیرقابل دفاع یا ناتمام است.
در این پژوهش، مقصود از «اشتراک» معنای مقابل با «اختلاف» است و «اختلاف» در لغت به تفاوت، تنوع و گوناگونی معنا شده است (آذرنوش، 1390، ص179). با توجه به این معنای لغوی و معنای متبادر عرفی از این دو واژه، میتوان آن دو را به «همگونی و ناهمگونی» معنا کرد. مقصود از «سرشت اولیه» نیز عبارت است از آفرینش بدوی انسانها، قبل از تأثیرپذیری ایشان از عواملی همچون محیط، تعلیم، تربیت و... .
برای دستیابی به دیدگاه قرآن در این مسئله، ابتدا تمام آیات مهم صریح یا ظاهر دلالتگر بر اشتراک سرشت اولیه انسانها و نیز آیات دلالتگر یا مورد استناد بر اختلاف سرشت اولیه ایشان را بیان و دلالت آنها را بررسی میکنیم و در نهایت، وجه جمع میان آیات و ادله آن وجه جمع را میآوریم.
1. آیات دلالتگر بر اشتراک سرشت اولیه انسانها
گروههای متعددی از آیات، دلالت بر اشتراک سرشت اولیه انسانها دارند. این آیات را میتوان به سه گروه طبقهبندی کرد: «آیات مرتبط با غرائز انسانها»، «آیات مرتبط با فطریات ایشان» و «آیات دلالتگر بر تکالیف مشترک انسانها».
1ـ1. گروه اول: آیات مرتبط با غرائز انسانها
مقصود از «غرائز» امور مشترک میان انسان و سایر حیوانات است؛ اموری همچون خوردن، آشامیدن و ازدواج که برای بقاء و استمرار خود فرد یا نوع انسان لازم است.
اشتراک غرائز در میان انسانها، هم از جهت یافت درونی و هم از جهت مشاهدات بیرونی، روشن و بینیاز از اثبات به وسیله آیات قرآن کریم است و در آیات بسیار فراوانی، این امور به تمام انسانها نسبت داده شده است (براي نمونه، بقره: 168 و187؛ نحل: 114؛ اعراف: 31).
2ـ1. گروه دوم: آیات مرتبط با فطریات انسانها
مقصود از فطریات، اموری است که در ظاهر مختص به انسان است و وجود آنها در حیوانات نیازمند اثبات است.
نسبت به فطریات نیز گروههای متعددی از آیات، بیانگر اشتراک آنها میان انسانهاست. براي نمونه:
الف. آیة فطرت
خداوند متعال در مقام ترغیب به رویآوردن به دین الهی، سرشت تمام انسانها را مطابق با آن شمرده، چنین فرموده است: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها» (روم: 30)؛ پس روى خود را به سوى اين دين حنیف [دین حق و مشتمل بر راه مستقیم] كن، همان طريقه و آيين فطرى خداوند كه مردم را بر پايه آن سرشته است).
در این آیه، خداوند در مقام تشویق مردم به رویآوری به دین اسلام، به صراحت بیان کرده که او سرشت مردم را بر طبق همان دین آفریده است. آفریدن سرشت مردم بر طبق دین اسلام، معنایی ندارد جز اینکه بینشها یا گرایشهایی در نهاد تمام مردم قرار داده که همسو با دین الهی است؛ چراکه دین الهی، مشتمل بر مجموعهای از اعتقادات، اخلاقیات، اوامر و نواهی مربوط به رفتارهاست و لازمه هماهنگی سرشت انسانها با دین، وجود بینشها یا گرایشهایی در نهاد ایشان، مطابق با کلیات آن اعتقادات، اخلاقیات، اوامر و نواهی دینی است.
بنابراین، فطرت در آیه، شامل بینشها و گرایشهایی در سرشت تمام انسانهاست که مطابق با اصول و کلیات دین الهی است (مصباح یزدی، 1388، ص93 و94) و سرشت انسانها از این جهت، مشترک است.
ب. آیة الهام فجور و تقوا
در سورة «شمس»، بعد از قسم به «نفس» و آفریننده آن، تصریح شده که بعد از آفرینش و تکمیل سرشت نفس، فجور و تقوای او نیز، توسط خداوند به وی الهام شده است (شمس: 8).
در این آیات، مقصود از «نفس»، نفس انسانی است و اینکه برخی مفسران (طبرسی، 1372، ج10، ص755؛ قرطبی، 1364، ج20، ص75)، مقصود از آن را آدم دانستهاند صحیح نیست؛ زیرا اولاً دلیلی بر آن تخصیص نیست، ثانیاً آن اختصاص نفس به آدم با سیاق آیات، خصوصاً آیات «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها» سازگار نیست (ر.ک. طباطبائی، 1390ق، ج20، ص297).
«أَلْهَمَها» از «ل ه م» بهمعناي بلعيدن چيزى و «الهام» از همین ماده، بهمعناي القاء مطلبى در روح و جان آدمى آمده است (ابنفارس، بیتا، ج5، ص217). برخی اهل لغت تصریح کردهاند الهام عبارت است از اینکه خداوند در نفس چیزی را قرار دهد که او را وادار به انجام یا ترک کاری کند (ابناثير جزرى، 1367، ج4، ص282).
«فجور» از «فجر» بهمعنای باز کردن و دریدن چیزی است و به گناه و هر نوع معصیت و خروج از حق، «فجور» اطلاق میشود (ابنفارس، بيتا، ج4، ص475).
«تقوا» اسم مصدر (فیومی، بیتا، ج2، ص669)، از «وقی» بهمعنای حفظ کردن از چیز ترسناک است و در معنای خودداری از گناه بهکار میرود (راغب اصفهانی، بیتا، ص881).
با توجه به نکات یادشده، مقصود از «أَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» این است که خداوند متعال در هنگام آفرینش انسانها، بینش به فجور و تقوا را در سرشت تمام آنها قرار داده است و از این جهت مشترکاند (ر.ك. طباطبائی، 1390ق، ج20، ص298).
ج. آیات رویآوری به خداوند متعال در سختیها
آیات بسیاری دلالت دارد که تمام انسانها ـ چه مؤمن و چه کافر ـ در حالت عجز تام و ناامیدی از تمام اسباب عادی، متوجه خدا گشته، تنها رو به سوی او میآورند.
این آیات را میتوان به دو گروه تقسیم کرد:
گروه اول. آیاتی که در آنها بهصراحت عنوان «الانسان» یا «الناس» بهکار رفته و ظاهر آن شامل تمام انسانهاست. براي نمونه: «وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنا إِلى ضُرٍّ مَسَّهُ» (یونس: 12)؛ و چون انسان را سختى و زيان رسد، ما را [در همه حال] به پهلو خفته يا نشسته يا ايستاده مىخواند، و چون سختى و زيانش را از او برداريم آنچنان مىرود كه گويى ما را براى [رفع] آسيبى كه به وى رسيده، نخوانده است!
گروه دوم. آیاتی که در آنها تعبیر «الانسان» یا «الناس» نیامده، ولی با توجه به اینکه مخاطبان آیات (ضمیر «کم»)، خصوصیتی ندارند، ظهور آیات در این است که مقصود، تمام انسانهاست. براي نمونه: «ثُمَّ إِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْئَرُونَ ثُمَّ إِذا كَشَفَ الضُّرَّ عَنْكُمْ إِذا فَريقٌ مِنْكُمْ بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ» (نحل: 53 و54)؛ سپس چون ضرر و آسيبى به شما برسد به سوى او زارى و استغاثه مىكنيد، اما همين كه آن ضرر و آسيب را از شما برطرف کند، ناگاه گروهى از شما به پروردگارشان شرك مىورزند!
این آیات و سایر آیات مشابه (مانند زمر: 8 و49؛ عنکبوت: 65؛ روم: 33؛ لقمان: 32؛ انعام: 63و64) دلالت دارد که در انسانها، بینش یا گرایشی فطری به خداوند نهاده شده است و همه انسانها برخوردار از آنند؛ سرشت مشترکی که در حالت عادی چهبسا مورد غفلت باشد، اما در هنگام خطر و قطع تمام اسباب عادی، انسانها را متوجه خداوند میکند.
د. آیات خطاب به وجدان انسانها و پرسش از مقتضای آن
با دقت در بسیاری از آیات مشتمل بر استفهام از عموم انسانها، به این حقیقت میرسیم که مخاطب آیه، درواقع، وجدان و فطرت انسانهاست و انسانها با توجه به مقتضای سرشتشان، مورد پرسش قرار گرفتهاند. این امر، حکایتگر وجود بینشها یا گرایشهایی فطری مشترک در سرشت تمام انسانهاست که در آن آیات، به قضاوت طلبیده شدهاند.
این آیات فراواناند. براي نمونه:
ـ «قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدي لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُون» (یونس: 35).
در این آیه، در پرسش «أَفَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى» اصل این کبرای بینشی که از حق باید تبعیت شود (اصل علم به لزوم تبعیت از حق) و یا اصل وجود گرایش به حقطلبی، در نهاد تمام انسانها ـ حتی مشرکان ـ امری قطعی فرض شده و سؤال فقط در مورد مصداق حق برای تبعیت از آن است. اگر «کبرای بینشی لزوم تبعیت از حق» یا «گرایش به حقطلبی»، در سرشت انسانها نباشد، چنین پرسشی از مخاطب لغو است؛ چرا که ممکن است در تعبیری عرفی بپرسد: اساساً چه کسی گفته باید از حق تبعیت شود تا ما ناچار به تعیین حق باشیم؟ و به تعبیر دقیقتر، اصل تبعیت از حق، لزومی ندارد تا بعد، نوبت به ضرورت تعیین مصداق حق برسد.
بنابراین، تا در نهاد انسانها علم به لزوم تبعیت از حق و گرایش به آن موجود نباشد، جایی برای سؤال از تعیین حق و قاضی قرار دادن وجدان مخاطبان در پرسش «فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ» باقی نمیماند.
ـ «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً» (هود: 18).
در این آیه نیز اصل این کبرای بینشی که «ظلم قبیح است» و یا اصل اینکه انسان باید از ظلم اجتناب کند (گرایش به عدل و ترک ظلم) در نهاد تمام انسانها امری مسلم شمرده شده و آیه تنها درصدد آن است که بیان کند یکی از بزرگترین مصادیق ظلم، عبارت است از: «افتراء علی الله». اگر علم به قبح ظلم یا گرایش به ترک آن در سرشت تمام انسانها موجود نباشد، نوبت به تعیین مصداق ظلم و بیان قبیحترین صورت آن ـ كه در آیه، بر افتراء علی الله تطبیق شده است ـ نمیرسید.
ـ «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا... وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ» (حجرات: 12).
در این آیه، غیبت کردن مؤمن ـ از باب بیان حقیقت و واقعیت، یا از باب تشبیه ـ با پرسش «اَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخيهِ مَيْتاً» بر خوردن گوشت برادر مرده تطبیق شده است. اگر در سرشت تمام انسانها، بینش «قبح خوردن گوشت برادر» و گرایش به ترک آن وجود نداشته باشد، چنین سؤالی «أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخيهِ مَيْتاً» جایی ندارد؛ زیرا در صورت عدم وجود چنین بینش و گرایش فطریای، ممکن است مخاطب جواب دهد: بله آن را دوست دارم! اما مفروض آیه این است که هیچ انسانی به این پرسش، جواب مثبت نمیدهد. قطعی فرض کردن این ناخوشایندی (فَكَرِهْتُمُوهُ)، حکایتگر وجود بینش و گرایشی مشترک، در سرشت تمام انسانهاست.
هـ. . آیات تذکر
در آیات بسیاری واژگانی از ماده «ذکر» همچون «تذکر» و «ذِكْر» بهکار رفته است. لغتشناسان (ابنفارس، بيتا، ج2، ص358؛ ابندرید، بیتا، ص694؛ مصطفوی، بیتا، ج3، ص318) این ماده و مشتقات آن را به یادآوری امر فراموششده یا موردغفلت، معنا کردهاند. در آیاتی (مانند انعام: 68؛ یوسف: 42و45؛ نازعات: 35) نیز، این ماده صریحاً در این معنا به کار رفته است.
این یادآوری و تذکر، به صورتهای گوناگونی، به تمام انسانها نسبت داده شده است که حکایت از اشتراک انسانها در اصل وجود برخی بینشهاست. براي نمونه، در آیاتی، این یادآوری نسبت به مبدأ (یونس: 3) و معاد (اعراف: 57) بیان شده است. در آیاتی (مثل فرقان: 62) برخی نشانهها را بهعنوان سبب و مایه یادآوری مطرح کرده است. همچنین در آیاتی (مزمل: 19؛ مؤمنون: 71؛ طه: 113)، هدف از نزول قرآن، یادآوری تمام انسانها شمرده شده است. علامه طباطبائی در تفسیر «... قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ» (انعام: 126) چنین تصریح کردهاند: «قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ» به این معناست که سخن ما سخن حق و روشنی است نزد آنان كه متذكر معارف فطرى و عقايد اوليهاى میشوند كه خداوند در نفس آنان به وديعه سپرده و با تذكر آنها، هر انسانی به معرفت هر حق و تشخيص آن از باطل راه مىيابد (طباطبائی، 1390ق، ج7، ص345).
مجموع آیات یادشده، حکایتگر این است که در سرشت تمام انسانها، بینشهایی وجود دارد که ممکن است مورد فراموشی یا غفلت ایشان قرار گیرد و هدف از رسالت پیامبران و نزول کتابهای آسمانی، یادآوری آن معارف فطری، و زدودن پردههای فراموشی و غفلت از آنهاست.
مستفاد از این آیات، در کلام امام علی نسبت به تمام انسانها، اینگونه مورد تأیید و تصریح قرار گرفته است: «وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» (ر.ك. نهج البلاغه، 1379، ص39)؛ خداوند پيامبران خود را به سوی مردم به صورت پیدرپی مبعوث فرمود تا وفادارى به پيمان فطرت را از آنان بازجويند و نعمتهاى فراموششده را به ياد ایشان آورند و با ابلاغ احكام الهى، حجت خدا را بر آنها تمام نمايند و توانمندىهاى مدفون شده عقلها [بر اثر غفلت و فراموشی] را آشكار سازند.
3ـ1. گروه سوم: آیات دلالتگر بر تکالیف مشترک انسانها
در آیات بسیاری، تمام انسانها، با عناوینی همچون «الناس» (نساء: 1و2)، «الانسان» (عنکبوت: 8)، «بنیآدم» (اعراف: 31)، «عبادی» (بقره: 186)، مورد خطاب قرار گرفته، مکلف به برخی اوامر یا نواهی مشترک شدهاند.
اشتراک تمام انسانها در اصل اوامر و نواهی یادشده ـ صرفنظر از اختلاف در برخی جزئیات و شروط تکلیف ـ به مقتضای قواعد عقلی همچون «امتناع تکلیف الهی به امر مجهول، امر غیرمقدور یا امر عبث، حاکی از اشتراک ایشان در زمینههای سرشتی انجام آن تکالیف (همچون ادراک لزوم امتثال اوامر و نواهی الهی، قدرت بر فهم و تعقل خود آن تکالیف، قدرت بر انجام آنها و اشتراک انسانها در نتیجه و کمال حاصل از انجام آن تکالیف) است. بهاینمعنا که چون انسانها در اصل تکالیف الهی مشترکاند و تکالیف الهی به اقتضای حکم عقل، مشروط به علم انسانها به آن تکالیف و نیز قدرت ایشان بر انجام آنهاست و از جهت دیگر، آن تکالیف، به اقتضای حکمت خداوند و تنزه او از عبث، مبتنی بر مصالح و مفاسد دنیوی یا اخروی انسانهاست؛ کشف میشود که انسانها از جهت منبع و ابزار شناخت تکالیف و نیز قدرت بر انجام آنها مشترکاند. همچنین آفرینش و سرشت تمام ایشان بهگونهای است که با انجام آن تکالیف، به کمال مطلوب از انجام آنها میرسند.
براي نمونه، یکی از تکالیف مهم مشترک میان تمام انسانها، تعقل و تفکر است و در آیات فراوانی، انسانها مکلف به تعقل شدهاند (بقره: 242؛ یوسف: 2؛ انبیاء: 10). روشن است که درخواست تعقل از تمام انسانها، فرع قدرت تمام ایشان بر تعقل و اشتراک تمام ایشان در این توانایی است.
از مجموع آیات در سه گروه یادشده، بهدست میآید که خداوند متعال، سرشت اولیه انسانها را به صورت مشترک آفریده است.
2. آیات دلالتگر یا مورد استناد بر اختلاف سرشت اولیه انسانها
گروهی از آیات، دلالت بر اختلاف سرشت اولیه انسانها دارد و یا توسط برخی مفسران مورد استناد بر اختلاف سرشت اولیه انسانها قرار گرفته است.
این آیات را میتوان در سه گروه، طبقهبندی کرد: «آیات ناظر به سرشت ویژۀ پاک اولیاء الهی»، «آیات ناظر به سرشت ویژۀ پلید برخی انسانها» و «آیه مطلق ناظر به اختلاف سرشت اولیه انسانها».
1ـ2. گروه اول: آیات ناظر به سرشت ویژۀ پاک اولیاء الهی
با توجه به مفاد سه آیه، میتوان ادعا کرد که سرشت اولیة اولیاي الهی، متفاوت با سرشت اولیه سایر انسانهاست. سه آیه یادشده چنیناند:
آیة اول. آیة 33 سورة احزاب (آیه تطهیر)
آیة 33 سوره احزاب ـ که از آن با عنوان «آیه تطهیر» یاد میشود ـ از آیاتی است که ممکن است مورد استناد بر اختلاف سرشت اولیه انسانها قرار گیرد.
در این آیه خداوند متعال در خطاب به اهلبیت چنین تعبیر فرموده است: «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً»؛ جز اين نيست كه خداوند مىخواهد از شما اهلبيت هرگونه پليدى را بزدايد و شما را به همه ابعاد پاكى پاكيزه گرداند.
استفاده از فعل مضارع «يُريدُ» دلالت دارد که اراده خداوند مبنی بر دور کردن هرگونه پلیدی از اهلبیت و پاکیزه گرداندن ایشان به بهترین نحو، همیشگی و مستمر است.
از آن جهت که اراده تشریعی خداوند برای از بین بردن پلیدیها و پاکیزه ساختن افراد، مخصوص افراد خاصی نیست و تمام انسانها، مورد چنین ارادهای از سوی خداوند هستند؛ باید بگوییم که مقصود از اراده در آیه ـ که دلالت بر عنایت و تفضل ویژه به افرادی خاص دارد (طباطبائی، 1390ق، ج16، ص309) ـ اراده تکوینی خداوند است (ر.ک. طباطبائي، 1390ق، ج16، ص312 و313).
بر اساس این معنا، باید بینشها، گرایشها و سایر امور فطری در سرشت اهلبیت، از همان ابتدای آفرینش، مختلف با سایر انسانها و بهصورتی ویژه و خاص به ایشان باشد تا که «اراده مستمر خداوند برای از بین بردن هرگونه پلیدی در وجود ایشان» صدق کند.
آیة دوم. آیة 38 سورة یوسف
در آیة 38 سوره یوسف، از قول ایشان چنین نقل شده است: «وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائي إِبْراهيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ ما كانَ لَنا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْءٍ ذلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنا وَ عَلَى النَّاسِ»؛ و از دين و آيين پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب پيروى كردهام، ما را نسزد كه هيچ چيزى را شريك خدا سازيم اين از فضل خداست بر ما و بر همه مردم.
در آیة شریفه، حضرت یوسف، در مورد خودش و پدرانش ابراهیم، اسحاق و یعقوب فرموده است: «ما كانَ لَنا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْءٍ». به نظر میرسد این تعبیر دلالت دارد که ایشان از ابتدا به گونهای آفریده شدهاند که شرک، هیچ راهی به ایشان ندارد.
این دلالت از این جهت است که ترکیب «ما کان لِ...» ـ که در آن، مای نافیه بهکار رفته ـ بهمعنای جایز نبودن و حق نداشتن است و جایز نبودن و حق نداشتن، دو حالت دارد:
حالت اول
جایز نبودن و حق نداشتن تشریعی، همچون آیات «ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ» (آلعمران: 161)؛ هيچ پيامبرى را نسزد كه خيانت كند، «ما كانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِناً» (نساء: 92)؛ هيچ مؤمنى را نسزد كه مؤمنى را بكشد و «ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْض» (انفال: 67)؛ هيچ پيامبرى را نسزد كه او را اسيرانی باشد تا آنگاه كه حكومتش را در روى زمين استحكام بخشد.
حالت دوم
عدم جواز تکوینی و امتناع تحقق، همچون آیات «ما كانَ لِلَّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ» (مریم: 35)؛ خدا را نسزد كه فرزندى بگيرد، «ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ» (آلعمران: 145)؛ هيچكس را نسزد كه بميرد جز به اراده خداوند و «ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ» (یونس: 100)؛ هيچ كس را نسزد كه ايمان بياورد، مگر به اذن خداوند.
با توجه به اینکه عدم جواز تشریعی شرک، حکمی عمومی است که همه انسانها مکلف به آن هستند و حضرت یوسف و پدران ایشان، هیچگونه اختصاصی به آن نداشتهاند؛ مقصود از «ما كانَ لَنا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْءٍ»، عدم جواز تشریعی شرک نیست. پس عدم جواز تشریعی شرک، مزیت خاص و امتیاز ویژهای برای ایشان نیست که آن حضرت بخواهد با بیان آن، خود و پدرانش را ستایش کند و با جملة «ذلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنا» آن را فضلی از طرف پروردگار بر ایشان بشمارد. بنابراین، مقصود این است که سرشت ایشان در مرحله تکوین، طوری آفرینش شده که هرگز گرفتار شرک نمیگردند.
به تصریح علامه طباطبائی در ذیل آیه، همانگونه که لازم است خداوند توحید را در سرشت تمام انسانها قرار دهد، ضرورت دارد در میان انسانها، افرادی را بیافریند که این سرشت در ایشان، در آن حد از قوت و شدت باشد که هرگز از راه توحید منحرف نگردند و همیشه و درهرحال، الگوی دیگران در امر توحید باشند (طباطبائی، 1390ق، ج11، ص173و174).
بنابراین، با توجه به مفاد آیه، سرشت پیامبرانی همچون یوسف و پدران ایشان، متفاوت از سرشت سایر انسانهاست.
آیة سوم. آیة 72 سوره انبیاء
خداوند متعال در آیة 72 و73 سورة انبیاء، چنین فرموده است: «وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً وَ كُلاًّ جَعَلْنا صالِحينَ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدين»؛ و به او [ابراهیم] اسحاق و يعقوب را بهعنوان عطيهاى افزون عطا كرديم و همه را صالح قرار داديم و آنها را پيشوايانى قرار داديم كه به دستور ما هدايت مىكردند و به آنها انجام كارهاى خير و بر پاداشتن نماز و دادن زكات را وحى كرديم و آنان فقط پرستشكنندگان ما بودند.
در این آیه، بر اساس اطلاق صالح قرار دادن در «كُلاًّ جَعَلْنا صالِحين» نسبت به ابراهیم، اسحاق و یعقوب، میتوان گفت که خداوند، افراد یادشده را از ابتدا طوری آفریده که صلاح و شایستگی در سرشت ایشان قرار داده شده و سرشت ایشان، سرشتی متفاوت با سرشت عموم انسانهاست.
2ـ2. گروه دوم. آیات ناظر به سرشت ویژۀ پلید برخی انسانها
با توجه به مفاد سه آیه، میتوان سرشت اولیه برخی انسانها (مانند منافقان) را سرشتی پلید و متفاوت با سایر انسانها دانست. سه آیة یادشده چنیناند:
آیة اول. آیة 10 سورة بقره
در آیه دهم سورة بقره، خداوند متعال در وصف انسانهای منافق فرموده است: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنينَ... في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً»؛ و برخى از مردم میگويند: به خدا و به روز واپسين ايمان آورديم، درحالىكه آنها مؤمن نيستند...، در دلهاى آنها بيمارياي است، پس خدا هم بر بيماريشان بيفزود.
در این آیات، تعبیر «في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» دارای دو احتمال است:
احتمال اول
اینکه افراد منافق یادشده در آیه، در هنگام آفرینش، طوری آفریده شدهاند که قلبهای ایشان دارای نوعی «مرض» است و خداوند در ادامه، همان بیماری موجود در نهاد ایشان را افزوده است.
احتمال دوم
اینکه مرض یادشده، بعدها در اثر سوءاختیار و اعمال نامناسب آنها ایجاد شده، نه اینکه در هنگام آفرینش، در نهاد ایشان قرار داده شده باشد.
با توجه به اینکه در این آیات، بعد از «في قُلُوبِهِمْ مَرَضً»، جمله «فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً» بیان شده، چنین تعبیری، احتمال اول را تقویت میکند که بر اساس آن، مقصود آیه این است که دلهای ایشان از ابتدا دارای «مرض» بوده و سپس خداوند همان بیماری را افزوده است.
البته در بسیاری از آیات دیگر نیز تعبیر «في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» (مانند مائده: 52؛ انفال: 49؛ حج: 53؛ احزاب: 12) یا «في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ» (آلعمران: 7) بهکار رفته است، ولی با توجه به عدم تعقیب آنها به جمله «فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً»، احتمال یادشده، قوت کمتری دارد.
از جهت دیگر، با توجه به اینکه مقصود از «مرض» در آیه، ناخوشی جسمانی نیست، بلکه مقصود، آسیب روحی و معنوی در ناحیه بینشها، گرایشها و توانشهای ایشان است؛ اطلاق عنوان «مرض» در مورد افراد منافق یادشده دلالت بر سرشت متفاوت ایشان دارد.
آیة دوم. آیة 125 سورة توبه
در آیة 125 سورة توبه چنین بیان شده است: «وَ أَمَّا الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ»؛ و اما كسانى كه در دلهاى آنها بيمارى است، پليدياي بر پليدى آنها افزود.
در این آیه، تصریح شده است که نزول سورهای از قرآن، سبب میشود که پلیدیای بر پلیدی بیماردلان افزوده گردد. تعبیر «رِجْسِهِمْ» در «فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ» در مورد «الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»، دلالت دارد که افراد یادشده، در نهاد و سرشت خود، نوعی «مرض» و «رجس» دارند که نزول سورهای از قرآن، سبب میشود آن مرض و رجس نهاده شده در وجود ایشان، بیشتر گردد. بهعبارت دیگر، چون سرشت و آفرینش ایشان دچار نوعی ضعف و کاستی بوده است، قرآن سبب میشود که همان ضعف و کاستی بیشتر گردد. همچون باران، که در گُل سبب زیاد شدن گلبرگ و لطافت، و در خار سبب زیاد شدن تیغ و خشونت میگردد (باران که در لطافت طبعش خلاف نیست / در باغ لاله روید و در شورهبوم خس) (سعدی شیرازی، 1384، باب اول، حکایت چهارم).
با توجه به نکات یادشده، این آیه نیز دلالت بر اختلاف سرشت انسانها دارد.
آیة سوم. آیة 41 سورة مائده
در آیة 41 سورة مائده، خداوند متعال خطاب به پیامبر اکرم، نسبت به برخی انسانها فرموده است: «وَ مَنْ يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً أُولئِكَ الَّذينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ».
در این آیه، ابتدا بیان شده که اگر خداوند در مورد شخصی اراده عذاب کند (درباره معنای «فِتْنَه» در «فِتْنَتَهُ»، ـ عذاب»، خواری، و... ـ ر.ک. طبرسی، 1372، ج3، ص302)، پیامبر نیز برای او نمیتواند کاری انجام دهد. سپس تصریح شده است: «ایشان کسانی هستند که خداوند اراده نکرده دلهایشان را پاک گرداند».
جملة «أُولئِكَ الَّذينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ» با توجه وجود معنای ماضی در «لَمْ يُرِد» و اطلاق آن از جهت زمان گذشته، ظهور در این دارد که اراده الهی، از سابق و از همان ابتدای سرشت ایشان بر این بوده که دلهای ایشان را پاک نسازد و به تعبیر دو آیه سابق، در آنها، «مرض» و «رجس» نهاده است.
بنابراین، این جملة آیه نیز، حکایتگر سرشت مختلف انسانهاست.
3ـ2. گروه سوم. آیه مطلق ناظر به اختلاف سرشت انسانها
برخی مفسران، آیه 84 سورة اسراء (آیه شاکله) را بیانگر اختلاف سرشت اولیه انسانها دانستهاند. این آیه بهصورت مطلق (غیرمقید به انسانهای پاک یا پلید)، با تعبیر «كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ» بیان کرده که رفتار هر شخص، بر اساس شاکله اوست. گروهی از مفسران، در تفسیر «... عَلى شاكِلَتِهِ» تعبیرهایی آوردهاند که برخی از آنها ظهور و برخی دیگر صراحت در اختلاف سرشت انسانها دارد. براي نمونه:
1. على طبعه الذي جبل عليه ـ بر اساس همان طبیعت خودش که بر آن، سرشته شده است ـ (طبرانی، 2008، ج4، ص132).
2. على طريقته التي جبل عليها ـ بر اساس همان روشی که بر آن، سرشته شده است ـ (این تعبیر، از فراء نقل شده است. ر.ک. ثعلبی، 1422ق، ج6، ص129؛ بغوی، 1420ق، ج3، ص158).
3. على طبيعته و جبلته ـ بر اساس طبیعت و نوع سرشتش ـ (این تفسیر از قتیبی نقل شده است. ر.ک. بغوی، 1420ق. همچنین از مجاهد تعبیر «طبیعته» و از مقاتل تعبیر «جبلته» نقل شده است. ر.ک. قرطبی، 1364، ج10، ص322).
4. على سيرته و طريقته التي تشاكل حاله التي جبل عليها ـ بر اساس همان روش و راهی که شبيه است به حالتی که بر آن سرشته شده است ـ (نظام الاعرج، 1416ق، ج4، ص380).
5. [علی] طريقته التي تشاكل روحه و تشاكل ما طبعناه عليه من خير أو شر ـ بر اساس همان راهی که شبیه روح اوست و شبیه آن سرشت خیر یا شری است که ما او را بر آن سرشتهایم ـ (بقاعى، 1427ق، ج4، ص419).
6. على حسب جوهر نفسه، فإن كانت نفسه شريفة طاهرة، صدرت عنه أفعال جميلة و أخلاق زكية طاهرة و إن كانت نفسه كدرة خبيثة صدرت عنه أفعال خبيثة فاسدة رديئة ـ بر اساس همان ماهیت نفسش، پس اگر نفسش شریف و پاک باشد از او افعالی زیبا و اخلاقی نیکو سرزند و اگر نفسش خبیث و ناپاک باشد از او افعالی خبیث، فاسد و پست صادر شود ـ (خازن، 1415ق، ج3، ص144).
این تعابیر، حکایتگر این است که نویسندگان یادشده، از آیه چنین برداشت کردهاند که هر انسانی بر اساس نوع سرشت و نوع خلقت مخصوص خود، افعالش را انجام میدهد و چون افعال ایشان از جهت نیکی و بدی (خیر و شر) مختلف است، کشف میشود که نوع خلقت و نوع سرشت اولیه ایشان نیز مختلف است.
برخی مفسران نیز دلالت آیه بر اختلاف سرشت اولیه انسانها را صرفاً در حد یک احتمال مطرح کردهاند؛ مثلاً فخر رازی در تفسیر آیه شریفه دو احتمال را مطرح کرده است که یکی از آنها دلالت آیه بر اختلاف سرشت است:
احتمال اول
اینکه مقصود از «شاکله»، طریقه، راه و مذهب باشد. او این احتمال را از زجاج نقل کرده و دو دلیل بر اثبات این معنا آورده است:
دلیل اول: اینکه در لغت، «طريق ذوشواكل» بهمعنای راهی است که از آن، راههای دیگری منشعب میشود. پس شاکله (مفرد شواکل) بهمعنای راه فرعی یعنی همان طریقه و مذهب است.
دلیل دوم: اینکه در ادامه آیه، با تعبیر «فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدى» «سَبيلاً»» اشاره به وجود «راه»های مختلف شده است.
احتمال دوم
اینکه مقصود از «شاکله»، سرشت، جوهر و ماهیت انسانها باشد. او در تأیید این احتمال، مفاد آیات سابق بر آیه شاکله را قرینه قرار میدهد که بعد از بیان اینکه قرآن برای برخی انسانها (مؤمنان) سبب شفا و رحمت و برای برخی دیگر (ظالمان) سبب خسران و نابودی است، فرموده است: ««قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ».
ایشان برای تبیین این احتمال، چنین مینویسد: همچنانکه خورشید نسبت به نمک، سبب سفت شدن، اما نسبت به روغن، سبب شل شدن آن، و نسبت به لباس انسان، سبب سفیدی، اما نسبت به صورت او سبب سیاهی میگردد و این اختلاف در تأثیر، ناشی از اختلاف ماهیت آن امور است؛ قرآن نیز نسبت به ماهیت برخی افراد (مؤمنان) سبب پاکی و کمال ایشان و نسبت به ماهیت برخی دیگر (ظالمان) سبب خسران و هلاکت میگردد.
او این معنای آیه را مؤید دیدگاه خویش مبنی بر اختلاف ماهوی انسانها در مسئله «اختلاف یا عدم اختلاف ماهوی انسانها»، قرار میدهد (ر.ك. فخر رازی، 1420ق).
بنابراین، فخر رازی، در این احتمال دوم، با در نظر گرفتن سیاق آیه، کلمه «شاکله» را به ماهیت (سرشت اولیه) معنا کرده و آیه را بیانگر اختلاف سرشت اولیه انسانها دانسته است.
3. بررسی آیات دلالتگر بر اشتراک سرشت اولیه انسانها
هرچند که دلالت بیشتر آیات دال بر اشتراک سرشت اولیه انسانها، در حد ظهور و بر اساس عموم و اطلاق آنهاست، اما با توجه به مشاهده غیرقابل انکار اشتراک اصل غرائز، ظهور بسیار قوی برخی آیات دال بر اشتراک فطریات (مانند آیه فطرت و آیه الهام فجور و تقوا) و لزوم عقلی اشتراک زمینههای سرشتی تکلیف در آیات دال بر تکالیف مشترک؛ عموم و اطلاق یادشده غیرقابل تخصیص و تقیید است و دلالت آن آیات بر اشتراک سرشت اولیه انسانها ثابت و غیرقابل انکار است.
با توجه به نکاتی که در ادامه، در ضمن بررسی آیات مورد استناد بر اختلاف سرشت اولیه انسانها خواهد آمد، آن آیات، نیز نمیتوانند مانع از تمسک به عموم و اطلاق این آیات در دلالت بر اشتراک سرشت اولیه و موجب تخصیص و تقیید آنها باشند.
4. بررسی آیات دلالتگر یا مورد استاد بر اختلاف سرشت اولیه انسانها
در بررسی آیات اختلاف سرشت اولیه انسانها، با توجه به ناتمام بودن استدلال به آیه شاکله از یک جهت، و بررسی یکسان سایر آیات از جهت دیگر، آیات یادشده را در دو گروه مورد بررسی قرار میدهیم:
1. بررسی آیات مورد استناد بر اختلاف سرشت اولیه انسانها غیر از آیه شاکله؛
2. بررسی آیه شاکله.
1-4. بررسی آیات دلالتگر بر اختلاف سرشت اولیه انسانها غیر از آیه شاکله
با توجه به تببین دلالت هر کدام از 6 آیه سابق (سه آیه مربوط به سرشت ویژه پاک اولیای الهی و سه آیه مربوط به سرشت ویژه پلید برخی انسانها) روشن میشود که دلالت آنها بر اختلاف سرشت اولیه انسانها ثابت و بدون اشکال است و در ادامه، بعد از بررسی دلالت آیه شاکله، وجه جمع میان این آیات و آیات دال بر اشتراک سرشت اولیه انسانها بیان خواهد شد.
2ـ4. بررسی آیة شاکله
برای پی بردن به مفاد آیه شاکله و دستیابی به دلالت یا عدم دلالت آن بر اختلاف سرشت اولیه انسانها، لازم است که هم معنای کلمه «شاکله» ـ که مفسران یادشده، آن را به «سرشت اولیه» معنا کردهاند ـ و هم سیاق آیه ـ که مستند فخر رازی بود ـ مورد توجه قرار گیرد.
برای «شاکله»، سه معنای مهم و قابل اعتنا ذکر شده است:
الف) معنای اول. سرشت اولیه خداوندی
مفسرانی که آیه شاکله را دلیل بر اختلاف سرشت اولیه انسانها دانستهاند، «شاکله» را با تعبیرهایی تفسیر کردهاند که مفاد تمام آنها در مجموع، عبارت است از: «سرشت اولیه خداوندی»، که تعبیرهای مختلف ایشان، در استدلال آنها به آیه شاکله گذشت.
همانگونه که در احتمال دوم در سخن فخر رازی بیان شد، او سیاق آیه را دلیل بر اراده این معنا قرار داده است.
ب) معنای دوم. طریقه و مذهب
برخی تفاسیر (طبرسی، 1372، ج6، ص672) و نیز برخی کتابهای لغت (ابنسیده، بیتا، ج6، ص685؛ ازدى، 1387، ج2، ص725؛ حمیری، بیتا، ج6، ص3520؛ جوهری، بیتا، ج5، ص1736؛ ابنمنظور، بیتا، ج11، ص357) «شاکله» را به طریقه و مذهب معنا کردهاند.
در کتابهای لغت، نسبت به معنای «شواکل» ـ جمع شاکله ـ گفته شده است که: «الشَّوَاكِلُ من الطَّريق ما انْشَعَبَ مِن الطُّرُق عَن الطَّريق الأَعْظم» ـ «الشَّوَاكِلُ من الطَّريق» عبارت است از راههای فرعی منشعبشده از راه اصلی ـ (شیبانی، بیتا، ج2، ص137) و «هذا طريقٌ ذُو شَوَاكِلَ، أي تَتشعَّبُ منه طُرقٌ» ـ «طريقٌ ذُو شَوَاكِلَ» بهمعنای راهی است که از آن راههای فرعی دیگری منشعب میشود ـ (ازهری، بیتا، ج10، ص15).
از آن جهت که «شاکله» اسم فاعل از «شکل» است و این ماده در لغت، بیشتر بهمعنای مماثلت و همانندی است (ابنفارس، بیتا، ج3، ص204؛ عسكرى، بیتا، ص148)؛ شاید وجه کاربرد «شاکله» و «شواکل» در معنای طریقه و مذهب، این باشد که میان راههای فرعی منشعبشده از یک راه اصلی، غالباً نوعی مماثلت و همانندی وجود دارد.
همانگونه که در احتمال اول در سخن فخر رازی بیان شد، انتهای آیه شاکله، با کاربرد واژۀ «سبیلاً» (راه و روش)، شاهد بر این معناست.
ج) معنای سوم. سجیه و خصوصیات فردی (شخصیت)
راغب اصفهانی، «شاکله» را به «سجیه» (صفات درونی) معنا کرده و آن را از «شَکل» ـ بهمعنای بستن و دربند کردن حیوان ـ و «شِکال» ـ بهمعنای بندی که بر پای حیوان بسته میشود ـ دانسته است؛ از این جهت که سجایا و صفات درونی انسان، همچون بندی، انسان را از درون مقید میکند (راغب اصفهاني، بیتا، ص462).
علامه طباطبائی بعد از گزارش این معنا از راغب اصفهاني، ظاهراً آن را پذیرفته و ضمن برگرداندن معنای طریق و مذهب ـ که بهعنوان معنای دوم آوردیم ـ به همین تفسیر راغب اصفهاني، فرموده است: شاید وجه تسمیه طریق و مذهب به «شاکله»، از آن جهت باشد که طریق، عابرین خود را و مذهب، معتقدین به خود را مقید و در بند التزام به خود کرده، ایشان را از تخلف از حدود و مقتضای آن دو (طریق و مذهب) بازمیدارد (طباطبائي، 1390ق، ج13، ص189).
برخی از محققان لغات قرآن (مصطفوی، بیتا، ج6، ص108و109) نیز، اصل در معنای «شکل» را «صورت و هیئت شيئي با توجه به خصوصیات آن» ذکر کرده و آن را در هر امر مادی یا معنوی، به حسب خودش دانسته و «شاکله» را به «صورت و هیئت اجمالی دارای خصوصیات ظاهری» یا «طبیعت و هویت باطنی مقتضی رفتارهایی خاص در ظاهر» معنا کرده است.
تعبیر «سجیه» در کلام راغب اصفهاني و علامه طباطبائی و تعبیر «طبیعت و هویت باطنی مقتضی رفتارهایی خاص در ظاهر» در سخن محقق یادشده، مساوی با مفهومی است که امروزه در دانش روانشناسی از آن با تعبیر «شخصیت» یاد و بهعنوان منشأ رفتارهای هر فرد ذکر میشود (در روانشناسی برای «شخصیت» تعریفهای فراوانی بیان شده، که به نقل برخی نویسندگان (شولتز، 1389، ص10؛ حقانی، 1395، ج1، ص238و239) بیش از پنجاه تعریف برای آن جمعآوری شده است. در یک تعریف (شاملو، 1363، ص4)، «شخصیت» عبارت است از: «مجموعهای سازمانیافته و واحدی متشکل از ویژگیهای نسبتاً ثابت و مداوم که بر روی هم، فرد را از افراد دیگر متمایز کنند».
علامه طباطبائی نیز با توجه به ارتباط این آیه با آیه قبل ـ که قرآن را شفابخش و رحمتآور برای مؤمنان و مایه خسارت برای ظالمان معرفی میکند ـ «شاکله» را به «شخصیت روحی انسان» که از مجموعه غرائز و عوامل تربیتی و اجتماعی حاصل میشود» تفسیر کردهاند (طباطبائي، 1390ق، ج13 ص192).
برخی مفسران معاصر (جوادی آملی، 1392، ص189و190) نیز، سخن علامه طباطبائی را نقل و در ظاهر، مورد تأیید قرار داده است، هرچند که در نقل کلام ایشان، به جای «شخصیت روحی انسان»، تعبیر «شخصیت اکتسابی انسان» را بهکار برده است. مفسر دیگری (فضلالله، 1419ق، ج14، ص216) نیز «شاکله» را صریحاً به «شخصیت» هر فرد تفسیر کرده است.
ـ تبیین عدم دلالت آیه شاکله بر اختلاف سرشت انسانها
به نظر میرسد آیه شاکله، نه از جهت معنای شاکله و نه از جهت سیاق، دلالت بر اختلاف سرشت انسانها ندارد.
ـ عدم دلالت آیه شاکله بر اختلاف سرشت انسانها، با توجه بهمعنای اول شاکله و سیاق آیه
معنای اول «شاکله»، عبارت بود از: «سرشت اولیه». بر اساس این معنا، مفاد «كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ» این است که رفتار هر شخص بر اساس مقتضای سرشت اولیه اوست و از آن جهت که رفتار انسانها از جهت نیکی و بدی، متفاوت است، کشف میشود که سرشت ایشان نیز با یکدیگر متفاوت است.
هرچند که بر اساس این معنا، آیه، دلالت بر اختلاف سرشت اولیه انسانها دارد، اما غیر از فخر رازی، هیچ کدام از مفسران، دلیلی بر اثبات وجود این معنا برای شاکله، بیان نکردهاند. با بررسی کتب لغت و... نیز دلیلی بر وجود این معنی برای «شاکله» مشاهده نمیشود.
همانگونه که گذشت، تنها دلیلی که بر وجود این معنا بیان شده، سیاق آیه و توجه به مفاد آیه سابق است که فخر رازی بر اساس آن، تأثیرپذیری متفاوت انسانها از قرآن را ناشی از تفاوت ماهیت و سرشت اولیه ایشان شمرده است.
اما به نظر میرسد که این استدلال ضعیف است؛ زیرا تأثیرپذیری متفاوت انسانها از قرآن، همانگونه که ممکن است ناشی از تفاوت ماهیت و سرشت اولیه ایشان (معنای اول) باشد، ممکن است ناشی از اختلاف طریقت و مذهب ایشان (معنای دوم شاکله) و یا ناشی از اختلاف شخصیت ایشان (معنای سوم شاکله) باشد. پس بر فرض وجود معنای اول برای «شاکله»، دلیل یادشده، برای تعیین آن معنا از میان سه معنای شاکله، کارآمد نیست.
عدم دلالت آیه شاکله بر اختلاف سرشت انسانها با توجه بهمعنای دوم و سوم شاکله
بر این اساس که «شاکله» بهمعنای طریقت و مذهب (معنای دوم) یا بهمعنای شخصیت (معنای سوم) باشد، آیه، بیگانه از مفهوم «سرشت اولیه» انسانهاست و دلالتی بر اختلاف سرشت اولیه ایشان ندارد. مدلول آیه بر اساس آن دو معنا این است که هر انسانی بر اساس طریقت و مذهب (معنای دوم) یا بر اساس شخصیت خودش (معنای سوم) رفتار میکند. بنابراین، تفاوت رفتار انسانها، تنها کاشف از اختلاف طریقت و مذهب یا اختلاف شخصیت ایشان است، اما نسبت به اختلاف سرشت اولیه ایشان دلالتی ندارد و مدلول آیه بنا بر این دو معنا، هم با فرض اشتراک سرشت اولیه ایشان سازگار است و هم با فرض اختلاف آن و لذا قابل استدلال برای اثبات اختلاف سرشت اولیه انسانها نیست.
5. وجه جمع میان آیات دلالتگر بر اشتراک سرشت اولیه انسانها و آیات دلاتگر بر اختلاف آن
با توجه به دلالت متعارض بدوی دو گروه سابق آیات و با توجه به عدم هرگونه تعارض و ناهماهنگی در کتاب خداوند متعال، باید به دنبال وجه جمعی معقول میان مدلول دو گروه یادشده بود.
مفاد آیات دال بر اختلاف سرشت اولیه انسانها مفاد روایاتی است که با عنوان «روایات طینت» شناخته میشود. در آن روایات، با تعابیر گوناگونی بیان شده که سرشت سعادتمندان و شقاوتمندان ـ که از آن به طینت تعبیر شده ـ گوناگون است. سرشت سعادتمندان از امور نیکی چون نور، علّیین و پاکی، و سرشت شقاوتمندان از امور مذمومی چون تاریکی، سجين و ناپاکی آفریده شده است (ر.ک. کلینی، 1407ق، ج2، ص2ـ5؛ مفید، 1413ق، ص24).
مفسران از جهت التزام به دو اصل عقلی و مسلم «اختیار انسان» و «عدالت الهی در آفرینش انسانها و نیز عدالت در جزا و پاداش ایشان» و ناهماهنگی ظاهر روایات طینت با دو اصل یادشده، نسبت به رد یا قبول و توجیه مفاد آنها دیدگاههای مختلفی ارائه کردهاند (ر.ک. معرفت، 1387، ج2، ص390و391).
شاید بهترین تفسیر و توجیه برای روایات یادشده، با توجه به دو اصل عقلی و مسلم یادشده، این باشد که بگوییم مقصود از آن تفاوت طینت و سرشت انسانها، تفاوت قابلیتها و استعدادهای انسانهای سعادتمند و شقاوتمند در مؤلفههای سرشتی خدادادی است که خداوند متعال بر اساس علم خود به گزینش انسانها در انتخاب راه سعادت یا راه شقاوت، به ایشان عطا کرده و بهوسیله برخوردارسازی از آن قابلیتها و استعدادها، هر گروه را در پیمودن راه مورد انتخاب خویش، کمک کرده است (ر.ک. معرفت، 1387، ج2، ص390و391).
نسبت به این آیات دال بر اختلاف سرشت اولیه انسانها نیز میتوان ملتزم شد که مفاد آنها ـ با توجه به دلالت بسیار قوی آیات بیانگر اشتراک سرشت اولیه انسانها و به منظور جمع میان دو گروه آیات ـ اشاره به اختلاف برخی ویژگیهای مؤلفههای سرشت اولیه انسانها همچون شدت و ضعف یا فعلیت و قوه آن مؤلفههاست و نه اختلاف اصل آنها.
بنابراین، وجه جمع میان آیات دال بر اختلاف سرشت اولیه انسانها و آیات دال بر اشتراک آن، این است که بگوییم آیات دال بر اختلاف، دلالت بر اختلاف اصل سرشت اولیه انسانها و مؤلفههای آن ندارد، بلکه اشاره به اختلاف ویژگیهای مؤلفههای سرشت ایشان از جهت شدت و ضعف یا فعلیت و قوه آن مؤلفههاست.
برای این وجه جمع میان دو گروه آیات یادشده، دو دلیل میتوان آورد:
اولاً برای جمع میان دو گروه «آیات دال بر اشتراک سرشت اولیه انسانها» و «آیات دال بر اختلاف سرشت اولیه انسانها غیر از آیه شاکله» ـ که دلالت هر کدام از آنها بر اشتراک یا اختلاف، در صورت عدم وجود آیات معارض، دلالتی ثابت و حداقل در حد ظهور است ـ وجه جمع دیگری که منافات با اصول عقلی مسلم یادشده («اختیار انسان»، «عدالت الهی در آفرینش انسانها» و «عدالت الهی در جزا و پاداش ایشان») نداشته باشد، متصور نیست. بهاینمعنا که تنها بر اساس این وجه جمع است که هم ظهور آیات هر دو گروه در اشتراک یا اختلاف سرشت انسانها و هم اختیار انسان و نیز عدالت الهی در چگونگی سرشت نیکان و بَدان و عدالت در جزا و پاداش ایشان، حفظ میگردد.
ثانیاً برای جمع یادشده میان دو گروه آیات، مقتضی موجود است و مانعی هم وجود ندارد. مقتضی عبارت است از: ظهور هر گروه از آیات، در اشتراک یا اختلاف سرشت اولیه انسانها. عدم مانع هم از جهت قابلیت انطباق آن وجه جمع، بر تک تک آیات هر دو گروه است.
انطباق آیات دال بر اشتراک سرشت اولیه بر «اشتراک اصل سرشت اولیه» روشن است.
اما تطبیق آیات دال بر اختلاف سرشت اولیه بر «اختلاف ویژگیهای سرشت اولیه از جهت شدت و ضعف یا فعلیت و قوه مؤلفههای آن»:
نسبت به آیات سرشت ویژه اولیای الهی، میتوان «اراده تکوینی مستمر الهی برای از بین بردن هرگونه پلیدی و نقص در وجود اهلبیت» در آیه تطهیر، «امتناع تکوینی شرک در مورد پیامبران یادشده» در آیه 38 سورة یوسف، و «اطلاق صالح قرار دادن حضرت ابراهیم، اسحاق و یعقوب» در آیة 72 سورة انبیاء را اشاره به شدت و نیز فعلیت همیشگی مؤلفههای فطری ایشان ـ حتی در هنگام آفرینش آنها ـ دانست.
نسبت به آیات ناظر به سرشت ویژۀ پلید برخی انسانها، میتوان مقصود و یا حداقل، قدر متیقن از «مرض» در آیات 10 سوره بقره و 125 سوره توبه و «عدم اراده تکوینی خداوند برای تطهیر قلبها» در آیه 41 سورة مائده را اشاره به ضعف، بالقوه بودن و خمودگی مؤلفههای سرشت اولیه در منافقان برشمرد.
نسبت به آیه شاکله نیز، بیان شد که تفسیر «شاکله» به «سرشت اولیه» مدعایی بدون دلیل است و بر اساس دو معنای دیگر «شاکله»، آیه، اساساً غیرناظر به «سرشت اولیه» و بهعبارت دیگر، موضوعاً بیگانه از مسئله ماست.
برای اثبات وجود مقتضی و عدم مانع برای وجه جمع یادشده میان دو گروه آیات، توجه به این نکته نیز لازم است که در مسئله «عدالت الهی در پاداش و جزای تکالیف مشترک میان تمام انسانها»، بر اساس حکم عقل، باید تمام ایشان در اصل زمینههای سرشتی بینشی، گرایشی و توانشی مرتبط با آن تکالیف، مشترک باشند و البته این اشتراک در اصل زمینههای سرشتی یادشده، منافات با اختلاف در جهات شدت و ضعف یا فعلیت و قوه آنها ندارد؛ اختلافی که بر اساس بررسی عقلی لوازم آیات مورد استناد بر اختلاف سرشت اولیه انسانها، علتی غیر از نیکی یا بدی رفتارهای پسین خود انسانها نمیتواند داشته باشد. بهاینمعنا که خداوند متعال، بر اساس علم خود به نیکی یا بدی رفتارهای پسین انسانها، از همان ابتدای آفرینش، نیکان را با تقویت و فعلیتبخشی مؤلفههای سرشت اولیه ایشان، در جهت خیر و بَدان را با تضعیف و خمودسازی مؤلفههای سرشت اولیه آنها، در جهت شر، سوق داده است. نکته بسیار دقیقی که آیة «مَنْ كانَ يُريدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُريدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً، وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً، كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً» (اسراء: 18ـ20) (هر كس اين [دنياى] زودگذر را بخواهد ما در دادن آنچه بخواهيم به هر كه بخواهيم در دنيا شتاب مىكنيم، آنگاه دوزخ را براى او مقرر مىكنيم كه در آن ملامت شده و راندهشده خواهد سوخت و كسى كه آخرت را بخواهد و درحالىكه مؤمن است براى آخرت كوششى درخور حال آن انجام دهد، پس چنين كسانى سعيشان مورد پاداش خواهد بود. هريك از اينان و آنان را از عطاى پروردگارت مدد مىرسانيم و عطاى پروردگار تو هرگز [از كسى] ممنوع نيست) میتواند اشاره به آن باشد؛ زیرا به تصریح این آیات، خداوند متعال، هر کدام از دو گروه «دنیاخواهان» و «آخرتخواهان» را در جهت انتخاب خودشان امداد میکند. اطلاق امداد مذکور در این آیات، علاوه بر شمول کمک الهی در تداوم بخشیدن انسان ها به کار نیک یا بد خویش، شامل ابتدای آفرینش سرشت ایشان نیز است. بهاینمعنا که خداوند چون از ابتدای آفرینش نیکوکاران، به نیکی رفتار اختیاری ایشان در آینده، علم داشته؛ مؤلفههای سرشتی از قبیل بینش و گرایش به توحید و حقطلبی را از همان ابتدای آفرینش ایشان، در آنها فعلی و قوی قرار داده و در مقابل، به جهت آگاهی از بدی رفتار اختیاری زشتکاران در آینده، مؤلفههای سرشتی مزبور را از ابتدا، در سرشت آنها به صورت ضعیف یا در حد بالقوه و خمود آفریده و اینگونه، هر گروه را از همان ابتدای آفرینش ایشان، در همان جهت مورد اختیارشان، امداد کرده است.
بنابراین، با توجه به این دو دلیل، میتوان آیات گروه اول را ناظر به اشتراک اصل سرشت اولیه انسانها و آیات گروه دوم را ناظر به اختلاف ویژگیهای سرشت اولیه ایشان (شدت و ضعف یا فعلیت و قوه) دانست.
نتیجهگیری
1. اشتراک یا اختلاف سرشت اولیه انسانها از مسائل مهم بنیادین در علوم مختلف انسانی است که کانون توجه اندیشمندان بوده و نسبت به آن دیدگاههای گوناگونی ارائه شده است.
2. نسبت به این مسئله، در قرآن دو گروه آیات وجود دارد:
گروه اول: آیات دلالتگر بر اشتراک سرشت اولیه انسانها؛
گروه دوم: آیات دلالتگر و یا مورد استناد بر اختلاف سرشت اولیه انسانها.
3. دلالت گروه اول آیات بر اشتراک سرشت اولیه انسانها، دلالتی قوی و از جهات گوناگون مورد تأیید است و مانعی از التزام به آن نیست.
4. در گروه دوم آیات، نسبت به برخی از آنها (آیة شاکله) احتمالهای متعدد معنایی وجود دارد و بر اساس هیچ کدام از آن معانی، نمیتوان سرشت اولیه انسانها را مختلف دانست.
نسبت به سایر آیات گروه دوم، به منظور جمع میان مفاد آنها و مفاد آیات گروه اول و با توجه به قرائن متعدد، به نظر میرسد که مفاد آنها ـ همانند مفاد روایات طینت ـ اشاره به اختلاف ویژگیهای مؤلفههای سرشت اولیه انسانها، از جهت شدت و ضعف یا فعلیت و قوه است، نه اختلاف اصل آن مؤلفهها.
5. نتیجه نهایی در بررسی دیدگاه قرآن در مسئله مورد بحث، این است که اصل سرشت اولیه انسانها و مؤلفههای آن مشترک است (مفاد گروه اول آیات)، اما سرشت اولیه ایشان، از جهت شدت و ضعف یا فعلیت و قوه مؤلفههای آن، مختلف است (مفاد گروه دوم آیات).
- قرآن کریم.
- نهج البلاغه (1379). ترجمة محمد دشتی. قم: مشهور.
- ابناثیر جزری، علی بن محمد (1367). النهایة فی غریب الحدیث و الاثر. قم: اسماعیلیان.
- ابندرید، محمد بن حسن (بیتا). جمهرة اللغة. بیروت: دارالعلم للملایین.
- ابنسیده، علی بن اسماعیل (بیتا). المحکم و المحیط الاعظم. بیروت: دارالکتب العلمیه.
- ابنفارس، احمد بن زکریا (بیتا). معجم مقاییس اللغة. قم: مکتب الاعلام الاسلامی.
- ابنمنظور، محمد بن مکرم (بیتا). لسان العرب. بیروت: دار صادر.
- ازدی، عبدالله بن محمد (1387). کتاب الماء. تهران: دانشگاه علوم پزشکی ایران.
- ازهری، محمد بن احمد (بیتا). تهذیب اللغه. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
- آذرنوش، آذرتاش (1390). فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی. تهران: نشر نی.
- بغوی، حسین بن مسعود (1420ق). تفسیر البغوی المسمی بمعالم التنزیل. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
- بقاعى، ابراهیم بن عمر (1427ق). نظم الدرر فى تناسب الآیات و السور. بیروت: دارالکتب العلمیه.
- توکلی، غلامحسین (1384). سرشت انسان. انجمن معارف اسلامی، 3، 45ـ74.
- ثعلبى، احمد بن محمد (1422ق). الکشف و البیان المعروف بتفسیرالثعلبی. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
- جوادی آملی، عبدالله (1392). انسان از آغاز تا انجام. قم: اسراء.
- جوادی آملی، عبدالله (1392). فطرت در قرآن. قم: اسراء.
- جوهری، اسماعیل بن حماد (بیتا). الصحاح. بیروت: دارالعلم للملایین.
- حسنی، یونس (1402). سرشت مشترک انسانی از منظر قرآن کریم. رسالة دکتری. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- حقانی، ابوالحسن (1395). روانشناسی کاربردی. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- خازن، على بن محمد (1415ق). تفسیر الخازن. بیروت: دارالکتب العلمیه.
- ذاکری، مهدی و غلامی، اصغر (1392). طینت و عدل الهی. تحقیقات کلامی، 3 (1)، 111ـ127.
- راغب اصفهانی، حسین بن محمد (بیتا). مفردات الفاظ القرآن. بیروت: دارالقلم.
- رضوانی، معصومه و ذاکری، مهدی (1395). روایات طینت و اختیار انسان. پژوهشهای فلسفی ـ کلامی، 69 (18)، 47ـ73.
- سعدی شیرازی، مشرفالدین (1384). کلیات سعدی. قم: نگاران قلم.
- سهرابیفر، محمدتقی (1394). چیستی انسان در اسلام. تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
- شاملو، سعید (1363). مکتبها و نظریهها در روانشناسیشخصیت. تهران: سهامی چهر.
- شولتز، دوان (1389). نظریههای شخصیت. ترجمة یوسف کریمی و دیگران. تهران: اسباران.
- شیبانی، اسحاق بن مرار (بیتا). کتاب الجیم. قاهره: الهیئة العامة لشئون المطابع الامیریه.
- طباطبائی، سیدمحمدحسین (1390ق). المیزان فی تفسیر القرآن. بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات.
- طبرانى، سلیمان بن احمد (2008). التفسیر الکبیر: تفسیر القرآن العظیم. اردن: دارالکتاب الثقافی.
- طبرسی، فضل بن حسن (1372). مجمع البیان. تهران: ناصر خسرو.
- عسکری، حسن بن عبدالله (بیتا). الفروق فی اللغة. بیروت: دارالآفاق الجدیده.
- فخر رازی، محمد بن عمر (1420ق). التفسیر الکبیر. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
- فدایی اصفهانی، مرتضی و موسوی، مجتبی (1395). تحلیل احادیث طینت و رابطه آن با اختیار انسان. پژوهشنامه علوم حدیث تطبیقی، 5(3)، 89ـ122.
- فضلالله، سیدمحمدحسین (1419ق). من وحی القرآن. بیروت: دارالملاک.
- فیاضی، غلامرضا (1390). علمالنفس فلسفی. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- فیومی، احمد بن محمد (بیتا). المصباح المنیر. قم: هجرت.
- قرطبی، محمد بن احمد (1364). الجامع لاحکام القرآن. تهران: ناصر خسرو.
- کلینی، محمد بن یعقوب (1407ق). الکافی. تهران: دارالکتب الاسلامیه.
- گرامی، غلامحسین (1392). انسان در اسلام. قم: دفتر نشر معارف.
- مصباح یزدی، محمدتقی (1388). پیشنیازهای مدیریت اسلامی. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- مصطفوی، حسن (بیتا). التحقیق فی کلمات القرآن الکریم. بیروت: دارالکتب العلمیه.
- معرفت، محمدهادی (1387). التفسیر الاثری الجامع. قم: التمهید.
- مفید، محمد بن محمد بن نعمان (1413ق). الاختصاص. قم: المؤتمر العالمى لالفیة الشیخ المفید.
- نظام الاعرج، حسن بن محمد (1416ق). تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان. بیروت: دارالکتب العلمیه.
- نوروزی، حمید (1383). سرشت انسان خیر یا شر. معرفت، 78، 68ـ74.
- واعظی، احمد (1387). انسان از دیدگاه اسلام. تهران: سمت.