حضرت علی(علیه السلام) منادی وحدت
Article data in English (انگلیسی)
حضرت علی(علیه السلام) منادی وحدت
سیدکاظم میرجلیلی(1)
چکیده
«اتحاد» در تفکر اسلامی، جایگاه خاصی در استمرار رسالت پیامبر و امامان معصوم(علیهم السلام)دارد. از اینرو، پژوهشی همهجانبه در گفتار و سیره حضرت علی(علیه السلام)، که داعی اتحاد بود، جایگاه اتحاد و ابعاد آن را در اسلام راستین نشان میدهد.
حضرت علی(علیه السلام)اتحاد را ارمغان بعثت میشمارند که از جمله آثار آن، نفی کینه و ایجاد پیوند برادری است. آن حضرت ضمن تخطئه اقوام متفرّق، یادآور میشوند که تفرقه زمینه نابودی کرامت و بزرگی و اتحاد عامل نزول فیض الهی است.
حضرت علی(علیه السلام)برای تحقق اتحاد، در هر زمینهای سفارش به وحدت میکردند و از حاکمان میخواستند با پرهیز از وضع هرگونه بدعت، سنّتهای پسندیده جامعه را در جهت وحدت امّت اسلامی پاس بدارند. آن حضرت اتحاد و اجرای عدالت را مکمّل یکدیگر میدانستند و خود برای تحقق این دو مهم، حکومت را میپذیرفتند و علاوه بر تقویت دستگاه قضا و انتخاب افرادی خاص برای قضاوت، نظارتی دقیق بر کارگزاران خود اعمال میکردند.
حضرت علی(علیه السلام)توجه به احساسات و خواستههای بر حقّ مردم را از جمله عوامل مادی و اجتماعی میدانند که زمینهساز وحدت انسانهاست. آن حضرت خدا، پیامبر، امام و رهبر، قرآن و قانون را از جمله عوامل معنوی اتحاد معرفی و بر نقش رهبر در این زمینه تأکید میکنند. نیز کفر و انحراف از حق، دنیاپرستی، زورمداری و قانونشکنی، حاکمیت فرهنگ استکبار، و پلیدی باطن را از عوامل اصلی اختلاف میدانند و در جهت رفع این عوامل نیز فرمانهایی دادهاند.
کلیدواژها: حضرت علی(علیه السلام)، وحدت، تفرقه، امّت اسلامی، دنیاپرستی.
مقدّمه
برای ورود به بحث و بررسی وحدت امّت اسلامی، نخست باید تعریف روشنی از معنای کلی «دین» و سپس ریشه اصلی امّت اسلامی داشته باشیم; زیرا امّت اسلامی دارای هویّت دینی مشترک است.
«دین» به معنای عام که شامل همه معتقدات بشری و الهی میشود التزام به مجموعهای از تعالیم اعتقادی، اخلاقی و قوانین و مقرّرات است، اما دین به معنای خاص ـ بر اساس دیدگاه صاحبنظران ـ عبارت است از: اعتقاد به وجود خداوند یکتا، عالم و توانا و جامع همه صفات کمال که جهان هستی را بر مبنای حکمت و عدل آفریده و انسانها را به مدد دو حجت قوی یعنی وحی و عقل در جهت وصول به کمال تا لقاء اللّه به حرکت دعوت کرده است. مسیری که مبدأ و مقصد این حرکت همانگونه که فطرت سلیم انسانها آن را دریافته است و در آیه شریفه استرجاع (إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا اِلَیْهِ رَاجِعونَ)(2)آمده آن است که ما از آن خداییم و به سوی او باز میگردیم.
راهنمایان و تنظیمکنندگان این حرکتْ علاوه بر عقل و وجدان انسانی که حجتهای درونی است، پیامبران الهی و جانشینان آنها هستند که خداوند آنان را برای هدایت مردم قرار داده است و منظور از «امّت اسلامی» نیز مردم جوامعی هستند که دین اسلام را به عنوان آیین و دین سعادتبخش در دو قلمرو مادی و معنوی پذیرفتهاند.
اسلام مکتبی است که به تمام شئون فردی، اجتماعی، مادی، فرهنگی، سیاسی، نظامی و اقتصادی نظر دارد و از هر نکتهای که در تربیت و پیشرفت مادی و معنوی انسان و جامعه نقش دارد، فروگذار ننموده است. اسلام دینی است که با به کار بستن صحیح احکام آن، سعادت دنیا و آخرت مؤمنان به آن تأمین میشود. اسلام جلوی ستمگریها، چپاولگریها و فسادها را میگیرد و انسانها
را به کمال مطلوب میرساند. البته عمل کردن صحیح به اسلام جز با شناخت معارف دینی و تمسّک به سیره عملی پیامبر اکرم و اولیای دین میسّر نمیگردد.
در این میان، زندگی امیرمؤمنان، علیبن ابیطالب(علیه السلام)، پس از رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) ویژگی خاص خود را دارد. نام «علی» صفاتی همچون شجاعت و صبر، عبودیت و عدالت، صدق و وفا، علم و تقوا و دیگر فضایل انسانی را تداعی میکند، بلکه گویی خود عین این اوصاف است و این فضایل انسانی بدون نام علی(علیه السلام) مجاز و تو خالیاند.
زندگی امام علی(علیه السلام) در اسلام دورانهای گوناگونی داشته و از بین این دورهها، دوران خلافت امیرمؤمنان(علیه السلام)اهمیت ویژهای دارد. این ویژگی ابعاد گوناگونی دارد; از جمله قرار گرفتن حضرت علی(علیه السلام) در موضع قدرت، پیچیدگی اوضاع سیاسی، تحقق جنگهای داخلی، شیوهها و شگردهای مخالفان حضرت علی(علیه السلام) و نحوه تعامل امام با آنها، انحطاط فرهنگی، اقتصادی و سیاسی جامعه در اثر عملکرد خلفای پیشین و سرانجام، نحوه برخورد امام با معضلات فکری.
از سوی دیگر، دوران کوتاه خلافت حضرت علی(علیه السلام)به حق الگوی کامل حکومت اسلامی است که فراروی بشریت گذاشته شده است; حکومتی که تشنهکامی بشرِ در انتظار عدل و انصاف را برطرف میسازد. وحدت و یکپارچگی امّت اسلام نزد امیرمؤمنان(علیه السلام) از جایگاه و اهمیت ویژهای برخوردار است و اهتمام آن حضرت به حفظ یکپارچگی مسلمانان بر کسی پوشیده نیست، به گونهای که حضرت علی(علیه السلام) را بیگمان میتوان بزرگترین منادی وحدت امّت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نامید و پژواک وحدتخواهی را از کلام و رفتار ایشان شنید. کوتاه سخن آنکه حضرت علی(علیه السلام) بزرگترین منادی وحدت امّت اسلامی بوده که در راه تحقق و تداوم وحدت از هیچ تلاشی دریغ نورزیده است.
در این مقاله، برای اثبات این حقیقت که حضرت علی(علیه السلام) بزرگترین منادی وحدت امّت اسلامی بوده و در راه تحقق و تداوم آن همواره کوشیده است، سخنان ایشان در نهجالبلاغه مبنا قرار داده شده و در مواردی نیز به سیره عملی آن حضرت برای تحقق اتحاد امّت اسلامی بر اساس منابع تاریخی اشاره شده است.
در این مقاله، ابتدا موضع نظری آن حضرت درباره اتحاد و آثار آن مطرح شده و سپس عناصر وحدتآفرین در بین امّت اسلامی مورد بررسی قرار گرفتهاند و آنگاه موضع نظری حضرت علی(علیه السلام) درباره اختلاف و زمینههای آن ذکر شده است.
موضع نظری حضرت علی(علیه السلام) درباره اتحاد
در تاریخ پرفراز و نشیب اسلام، تفرقه مذاهب و ملل اسلامی خسارتها و لطمات مادی و معنوی جبرانناپذیر بر پیکر امّت اسلامی وارد ساخته است. این زخم خونین در چهره زیبای امّت اسلامی از دید مصلحان امّت پنهان نمانده و نگرانی آنان را برانگیخته است. از اینرو، مصلحانی درصدد ایجاد وحدت بین مسلمانان برآمدهاند تا به گونهای التیامبخش این دردِ جانگداز قلب امّت اسلامی باشند.
علی(علیه السلام) از چهرههایشاخصمصلحان وحدتطلب پس از رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) است. آن حضرت را به حق میتوان بزرگترین منادی وحدتامّت اسلام نامید. ایشان پیامدهای تفرقه را به خوبی شناخته بودند و میدانستند که تفرقه در میان امّت اسلامی در ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی، اثرات منفی بسیاری بر جای میگذارد که اگر رفع آن غیرممکن نباشد، مشکل است.
وحدت از دیدگاه حضرت علی(علیه السلام) دامنه وسیعی داشت و علاوه بر مسلمانان و مستضعفان امّت همه انسانهای روی زمین را نیز شامل میشد. هدف آن حضرت در وحدتخواهی، پیشبرد اهداف اسلام، تحقق عدالت اجتماعی و اقامه عدل بود. در بیشتر خطبهها، حکمتها و نامههای آن حضرت میتوان پژواک وحدتخواهی را شنید.
حضرت علی(علیه السلام) در نامهای خطاب به مسلمانان میفرمایند:
موجهای فتنه را با کشتیهای نجات بشکافید، از ایجاد اختلاف و دودستگی دوری گزینید، و نشانههای فخرفروشی را از سر بردارید. اگر سخن بگویم، میگویند: بر فرمانروایی حریص است، و اگر خاموش بنشینم، میگویند: از مرگ میترسد. به خدا سوگند، علاقه فرزند ابوطالب به مرگ بیش از علاقه کودک به پستان مادر است. اگر سکوت میکنم، به سبب علم و آگاهی خاصی است که در آن فرورفتهام، و اگر شما مثل من آگاه بودید، بسان ریسمان چاه، مضطرب و لرزان میشدید.(3)
علمی که امام از آن سخن میگویند همان آگاهی از نتایج وحشتآور اختلاف و دودستگی است. ایشان میدانستند که تفرقه و جنگ داخلی به بهای محو اسلام و بازگشت مردم به عقاید جاهلی تمام میشود.
در اینجا، ابتدا کلام و سخن حضرت علی(علیه السلام) درباره ریشه، ماهیت و آثار وحدت در قالب هفت عنوان ذکر میشود:
1. اتحاد; ارمغان بعثت
حضرت علی(علیه السلام) وحدت را هدیه و ارمغان بعثت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) میدانند; نعمتی که خداوند به بشریت ارزانی داشته است. آن حضرت با تشریح وضعیت مردم پیش از اسلام، آثار و برکات دین اسلام و بعثت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) را در خطبهای اینگونه بیان میکنند:
در روزگاری که زمینیان، ملتهایی بودند گسیخته، با گرایشهای ناهمسو و روشهای پراکنده در هر سو، کسانی در شناخت خدا به قیاس آویخته، و در دیگر سو، قومی با نام خدا در دام الحاد فرو افتاده و گروهی دیگر بتپرستی را پیشه خود ساخته; پس به دست پیامبر، آنان را از گمراهی برهانید و با جایگاه او از نادانیشان برکشید.(4)
آن حضرت از جمله آثار بعثت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را دفن کینهها و پیوند برادری امّت میدانند و در ضمن خطبهای میفرمایند:
«خداوند به وسیله او، کینهها را دفن و آتشها را خاموش کرد، بیگانگانی را پیوند برادری داد و خویشاوندانی را پراکند.»(5)
در خطبهای دیگر، در همینباره میفرمایند: «خداوند به وسیله آن حضرت، شکافهای ناشی از اختلاف را پر کرد و میان خویشاوندان، همبستگی و الفت به وجود آورد، آن هم در پی شعلههای عداوتی که در سینهها افروخته شده بود و کینههای نهفتهای که هر آن، در دلها جرقه میزد.»(6)
حضرت علی(علیه السلام) بعثت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) را نعمتی عظیم میدانستند که با متحد ساختن امّت اسلام، آرامش را بر همه ارزانی داشت. آن حضرت در تبیین جایگاه و اهمیت فوقالعاده وحدت خطاب به مردم میفرمایند: «خداوند سبحان با وحدت و برادری، بر این امّت منّت گذارده است تا در سایه این رشته همبستگی آرام گیرند; نعمتی که هیچ ارزشی را همانند آن نمیتوان تصور کرد و هیچ آفریدهای بهایش را درنمییابد; زیرا از هر ارزشی پربهاتر است و از هر سترگی سترگتر.»(7)
از کلام حضرت علی(علیه السلام) به خوبی استفاده میشود که امّت اسلامی به واسطه بعثت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) دارای یک رشته همبستگی قوی شد و توانست با از بین بردن زمینههای اختلاف، برادری را در بین این امّت به وجود آورد. امروز نیز همین رشته عظیم میتواند به وجود آورنده اتحاد و همبستگی همهجانبه در بین پیروان امّت اسلامی باشد.
2. اتحاد; زمینه نزول فیض الهی
حضرت علی(علیه السلام) اتحاد امّت اسلامی را زمینه نزول فیض الهی میدانند. ایشان فیض و برکات الهی را در همه مقاطع اسلام با چشم خود دیدهاند و میدانند اسلام چه رُعب عجیبی را در دل امپراتوران جهان و قدرتهای ستمگر به وجود آورده است. آن حضرت با تمام وجود میدانند این موهبتها در اثر وحدت امّت اسلام به وجود آمده است و از اینرو، مردم را از تفرقه بر حذر میدارند و در ضمن خطبهای میفرمایند: «بیگمان، در تاریخ گذشته و آینده بشر، هرگز خداوند با اختلاف، خیری را به کسی ارزانی نداشته است و نمیدارد.»(8)
آن حضرت ضمن بیان آثار اختلاف، مردم متفرّق زمان خود را سرزنش میکنند و در اینباره میفرمایند: «شگفتا! شگفتا! به خدا سوگند که چنین وضعی قلب انسان را میمیراند و از هر سو، غم و اندوه را برمیانگیزد که این قوم بر باطل خویش، متحد و هم داستانند و شما از محور حقتان پراکندهاید.»(9)
ایشان با مذمّت اهل کوفه، که دستخوش تفرقه بودند، قدر و ارزش چنین قومی را ناچیز میشمارند و خواهان تعویض آنها با مردم شام میشوند ـ از نوع تعویض طلا با نقره ـ و در اینباره میفرمایند:
با شمایم، که بیخرد و دارای گرایشهایی متضاد و ناهماهنگ هستید! تنها با بدنهایتان در صحنهاید و بلای جان فرماندهان خویشید! یاور شما فرمانبر خداست و شما از دستورهایش سرپیچی میکنید، در حالی که صاحب شامیان با اینکه خدای را نافرمان است، آنان سر به فرمانش دارند. دوست دارم معاویه شما را با یاران خویش مبادله کند آنسان که صرّافان درهم را با دینار تعویض میکنند; ده تن از شما را باز گیرد و در برابر، تنها یک مرد شامی به من دهد!(10)
آن حضرت جمعیت زیاد را با وجود تفرقه بیثمر میدانند و میفرماید: «بیشک تا وقتی قلبهایتان هماهنگ نباشد، بسیاری شمارتان به کار نیاید.»(11)
حضرت علی(علیه السلام) از جمله آثار نیک وحدت را پیروزی امّتهای متّحد میدانند، حتی اگر این افراد از اهل باطل باشند. در همینباره، ضمن سرزنش اهل کوفه میفرمایند:
به خدا سوگند، با چنین اوضاع و احوالی، به گمان خویش، آینده را چنین میبینم که آنان با استفاده از نقطههای ضعف شما، دولت را در اختیار میگیرند; چراکه آنان بر محور باطل خویش فراهماند و شما از محور حقتان پراکندهاید.(12)
حضرت علی(علیه السلام) ویرانی اندیشه و تفکر صحیح را از آثار مخرّب اختلاف و تفرقه میدانند; چراکه با نبود اندیشه و تفکر صحیح، هیچ پیشرفت و اصلاحی در جامعه به وجود نمیآید. آن حضرت در اینباره میفرمایند: «اختلاف، ویرانگر اندیشه است.»(13)
در نهایت، آن حضرت دوری از کرامت و بزرگواری و از دست دادن نعمتهای الهی را از آثار مخرّب تفرقه میدانند و میفرمایند:
هنگامی که پراکندگی فراز آمد و رشتههای همبستگی فرو گسست و شعارها و باورها دو گانه شدند، اختلاف، شاخه شاخهشان کرد و گروه گروه در هم آویختند، خداوند تنپوش کرامت و بزرگواری را از تنشان بیرون آورد و نعمتهای فراوانش را از آنان بازگرفت و تنها قصهها و خبرهاشان برای شما ماند تا برای عبرتآموزان شما پندی باشد.(14)
3. تأکید حضرت علی(علیه السلام) بر وحدت در همه مواضع
حضرت علی(علیه السلام) در تمام مقاطع زندگی خود، چه در دوران رسالت پیامبر یا در دوران سکوت و خانهنشینی و یا در دوران خلافت، همه امّت اسلام را به وحدت و انسجام دعوت مینمودند; حتی در بستر شهادت، فرزندان خود را، که هادیان و امامان بشریت پس از اویند، به وحدت و دوری از تفرقه سفارش میکردند. ایشان در وصیت خود به امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) میفرمایند: «و بر شما باد به همبستگی و فداکاری متقابل، و زنهار از گسستگی و پشت کردن به همدیگر!»(15)
آن حضرت برای تحقق وحدت، رفتار ناپسند برخی از علما را در صدور فتاوای متضاد، نکوهش میکنند و آنها را به این امر مهم توجه میدهند که خدا، پیامبر و کتابشان یکی است:
قضیهای به عنوان حکمی از احکام نزد یکی از ایشان مطرح میشود و او با رأی خود، فتوایی میدهد، و چون همین مسئله بر دیگری عرضه میشود فتوایی دیگر میدهد، پس آنگاه که هر دو به رهبری روی میآورند که قضاوت را به اینان سپرده است و او هر دو حکم متضاد را صواب میشمارد، در حالی که خدا و پیامبر و کتابشان یکی است، آیا خداوند به اختلاف فرمانشان داده است و اینان با اختلاف، خدا را فرمان بردهاند؟ یا اینکه خداوند از اختلاف نهیشان فرموده است و ایشان نافرمانیاش میکنند؟(16)
حضرت علی(علیه السلام) درباره اهمیت وحدت در امور نظامی و ویرانگری تفرقه در اینباره به سربازان و فرماندهان سپاه اسلام به اتحاد و پرهیز از تفرقه سفارش میکنند: «زنهار از پراکندگی،! بکوشید که در فرود و کوچ، هماهنگ باشید.»(17)
4. امّت مطلوب از دیدگاه حضرت علی(علیه السلام)
حضرت علی(علیه السلام) دنیای مطلوب و آرمانی خود را، که تمایل دارد بشریت با تمسّک به اسلام حقیقی به آن برسد، دنیای فرشتگان و عالم ملکوت معرفی میکنند و در توصیف چنین موجوداتی، در ضمن خطبهای میفرمایند:
ملائکه هرگز به اسارت ابلیس درنیایند و به دام اختلاف درنیفتند، رابطههای پلید و پلشت به وجود آمده از حسدورزیها بر آنها چیره نگردد، صفوفشان با انواع تردیدها در هم نریزد، و با تصمیمگیریهای پنهان، در پس پردهها گروه گروه نشوند و افکار گوناگون آنان را به تفرقه نکشاند.(18)
به راستی، اگر تمام بشریت به هدف اصلی خلقت، که همان قرب به خدا و ر سیدن به سعادت همهجانبه است، توجه کنند و بدانند وسیله رسیدن به این هدف متعالی پیروی از قوانین خدا همراه با زدودن رذایل نفسانی از خود و آراستن درون به فضایل اخلاقی و نفسانی است و بر طبق آن عمل کنند، نه تنها همانند فرشتگان، بلکه برتر از آنان هم میشوند.
5. مرز بین سنّت و بدعت
از جمله اموری که وحدت و همبستگی امّتها را حفظ میکند و موجب قوام جامعه میشود، سنّتهای پسندیده جامعه است. یک حاکم اسلامی باید این سنّتها را حفظ کند و از آنها پاسداری نماید; اما حاکمی که به این ارزشها و سنّتها بیاعتنا باشد و حفظ آن را بر خود لازم نداند جامعه را دچار تفرقه میکند و پایههای حکومت را سست مینماید.
حضرت علی(علیه السلام) در اینباره، به کارگزارانشان مینویسند:
آیین و سنّت پسندیدهای را که بزرگان این امّت بدان عمل کردهاند و مردم به سبب آن به هم پیوسته و الفت یافتهاند و براساس آن، رعیّت با یکدیگر سازش و سامان پیدا کردهاند، بر هم مریز و آیین و سنّتی ایجاد مکن که به سنّتهای نیک گذشته زیان رساند.(19)
حضرت علی(علیه السلام) در همینباره، راه شناخت صحیح از باطل را در مواضع تنازع و اختلاف، رجوع به کلام خدا و سنّت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) میدانند و میفرمایند:
خداوند در قرآن کریم، برای مردمی که علاقه دارد هدایتشان کند، میفرماید: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا و رسول و اولیالامر اطاعت نمایید، و هرگاه در امری دچار اختلاف و تنازع شدید آن را به خدا و رسول خدا ارجاع دهید.» و ارجاع به خدا، اخذ به آیات محکم الهی است، و ارجاع به پیامبرش یعنی: چنگ زدن به سنّت او که وحدتبخش است، نه پراکندهساز.(20)
6. اتحاد; شرط اجرای عدالت
حضرت علی(علیه السلام) عدالت را یک تکلیف و وظیفه الهی، بلکه یک ناموس الهی میدانند و هرگز روا نمیشمارند که یک مسلمان تماشاچی تبعیض و بیعدالتی باشد. اسلام اجازه نمیدهد آنجا که اجتماع به دو طبقه ستمگر و ستمکش، یکی پرخور و ناراحت از پرخوری، و دیگری گرسنه و ناراحت از گرسنگی تقسیم میشود، مسلمان دست روی دست بگذارد و تماشاچی صحنه باشد. ایشان خود به همین دلیل، وظیفه سنگین خلافت را پذیرفتند. در اینباره فرمودند:
سوگند به کسی که دانه را شکافت و جان را آفرید، اگر جمع مردم نبود و اگر پیمان خدا از دانشمندان نبود که در مقابل پرخوری ستمگر و گرسنگی ستمکش ساکت ننشینند، قطعاً افسار خلافت را بر گُردهاش میانداختم و مانند روز اول کنار مینشستم.(21)
هدف اصلی حضرت علی(علیه السلام) اجرای عدالت بود و با به دست گرفتن حکومت، میخواستند مردم را به سنّت پیامبر(صلی الله علیه وآله) بازگردانند و امتیازات طبقاتی را از میان بردارند و غنایم را بالسّویه تقسیم کنند. ایشان در تحقق این هدف، قهراً با مشکلاتی مواجه بودند و این طبیعی بود که سودجویان و دنیاطلبان با تحمیل جنگ و ایجاد تفرقه، جلوی روش عدالتمنشانه آن حضرت را بگیرند.
حضرت علی(علیه السلام) با درک لزوم وحدت و انسجام امّت اسلام برای اقامه عدالت، از جنگطلبان دنیادوست میخواستند آتش جنگ را خاموش سازند تا زمینه ایجاد عدالت فراهم آید. در اینباره میفرمودند: «پیشنهاد کردیم که بیایید با خاموشی آتش جنگ و آرام کردن انبوه مردم، به چارهجویی و درمان بنشینیم تا کار مسلمانان قوام یابد و ما برای اجرای حق و عدالت، نیرومند شویم.»(22)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) وحدت و عدالت را یک رابطه دوسویه میدانند و معتقدند: اگر در جامعهای عدالت وجود نداشته باشد، اتحاد هم نخواهد بود. از اینرو، در دوران خلافت خویش، چون ظلم حاکمان را زمینه تفرقه و جدایی مردم از حکومت میدیدند، کارگزاران خود را تحت نظر داشتند و از راههای گوناگون، آنان را بررسی میکردند; چنانچه فردی مرتکب خلافی میشد، وی را نصیحت و در صورتی که لازم بود، برکنار میکردند.
این نظارت تنها به کارگزاران بلندمرتبه ختم نمیشد، بلکه به کارگزارانشان دستور میدادند برای افراد زیردست خود هم مراقبانی مطمئن بگمارند و عمل آنها را زیر نظر بگیرند. در اینباره، خطاب به مالکاشتر نخعی میفرمایند:
از آن پس، کارهای آنان را زیر نظر بگیر و بررسی نما و چشمهای (جاسوسان و ناظران نهانی) راستگو و وفاپیشه برایشان بگمار; زیرا مراقبت نهانی تو در کارهایشان آنان را به رعایت امانت و مهربانی بر رعیّت وامیدارد.(23)
حضرت در ادامه به آنها فرمان میدهند:
اگر یکی از آنها خیانت ورزید و این خیانت از طریق جاسوسان تو تأیید شد، او را علاوه بر تنبیه بدنی، نزد مردم خوار بدار و آنچه را به دست آورده است بستان و بر او علامت خیانت بگذار تا همیشه بدنام بماند.
از دیدگاه حضرت علی(علیه السلام)، دستگاه قضاوت در اسلام، برای حل مشکلات سیاسی، اجتماعی، خانوادگی، مالی و رفع اختلافات بین افراد قرار داده شده است. در این رکن نظام، حق مظلوم از ظالم گرفته میشود و ضعیف در پناه آن احساس امنیت و ظالم در مقابل آن احساس خطر میکند. آن حضرت در معرفی قوّه قضائیه خطاب به کارگزاران خود مینویسند:
در قضاوت میان مردم، با نیّت نیک بنگر; زیرا قضاوت برای گرفتن حق مظلوم از ظالم و دریافت حق ضعیف از قوی و اقامه حدود خدا به روش و برنامهای است که وسیله اصلاح بندگان خدا و شهرهای او گردد.(24)
با توجه به این جایگاه عظیم قضاوت برای ایجاد عدالت بود که آن حضرت دستگاه قضا را به گونهای که با شرایط و قوانین اسلام مطابقت داشته باشد، در حکومت کوتاه خود شکل دادند و در اجرای قوانین اسلامی در دستگاه قضا، هیچ گذشتی اعمال ننمودند و حاضر نشدند در اجرای احکام، بین قوی و ضعیف، حاکم و رعیّت، دوست و دشمن تفاوت باشد.
حضرت علی(علیه السلام) در انتخاب قضات بسیار سختگیر بودند و افرادی را برای قضاوت انتخاب میکردند که دارای شرایط خاص باشند. در همین زمینه، خطاب به مالکاشتر نخعی میفرمایند:
ای مالک، برای قضاوت میان مردم، بهترین افراد را برگزین; یعنی راسخترین آنها در دانش، بردباری، پارسایی و سخاوت. از کسی که کارها او را در تنگنا قرار ندهد و ستیز دشمنان وی را به لجاجت نکشاند، و چون حق و حکم روشن شد با قاطعیت حکم دهد و اغراقگویی او را به انحراف متمایل نسازد، و گوش به تبلیغ ندهد. پس منصب قضاوت خود را به چنین کسانی واگذار، و بدان که چنین افرادی اندکند.(25)
7. وحدتهای نامقدّس و ضدارزش در دیدگاه حضرت علی(علیه السلام)
حضرت علی(علیه السلام) در تبیین ماهیت وحدت، بعضی وحدتها را نامقدّس و ضدارزش میدانند; همچون وحدت اوباش و بیفرهنگها و کسانی که به باطل گرایش دارند. آن حضرت در توصیف حال این افراد فرمودهاند: «اینان از قشری برآمدهاند که اگر همداستان شوند چیره خواهند شد، و چون پراکنده شوند شناخته نگردند.»(26)
به روایتی دیگر، امام فرمودند: «این افراد کسانی هستند که هرگاه متحد شوند ضرر میزنند، و هرگاه متفرّق میشوند نفع میرسانند.»(27) برخی افراد گفتند: ما مضرّت اجتماع آنها را میشناسیم، اما منفعت افتراق آنها چیست؟ حضرت فرمودند: «اینان وقتی متفرّق میشوند صاحبان حرفه و مشاغل به کار خود مشغول میشوند و در نتیجه، مردم از عمل آنها نفع میبرند; همانگونه که مردم از عمل بنّا، بافنده و نانوا نفع میبرند.»(28)
حضرت علی(علیه السلام) در ضمن دعایی از خداوند میخواهند چنین اتحادهایی را متفرّق سازد: «بار خدایا، سرانجام، اگر این قوم پذیرای حق نشدند جماعتشان را پراکنده و شعارهایشان را گونهگون ساز و خطاهاشان را دست و پا پیچ خودشان کن.»(29)
عناصر وحدتآفرین از دیدگاه حضرت علی(علیه السلام)
برخی عناصر از دیدگاه حضرت علی(علیه السلام)وحدتآفریناند. در ذکر این عوامل، ابتدا امور اجتماعی و مادی و سپس عوامل و علل معنوی ذکر میشوند:
1. عواطف و احساسات
حضرت علی(علیه السلام) یکی از عوامل وحدت مردم را «احساسات و عواطف» آنها ذکر میکنند; عاملی که اگر در جهت صحیح و منطبق بر اهداف عالی اسلام سازماندهی شود، میتواند منافع زیادی در پی داشته باشد; ولی اگر در جهت امور مادی و شهوی به کار رود، خسارت معنوی زیادی برای جوامع به وجود میآورد.
به کارگیری تبلیغ در برانگیختن احساسات و عواطف نقش مهمی دارد. در حقیقت، تبلیغ تیغ برندهای است که هم میتواند حق را بپوشاند و موجب اجتماع مردم بر باطل گردد و هم میتواند کشش مردم را به حق و امور معنوی در پی داشته باشد.
حضرت علی(علیه السلام) با توجه به آثار نیک تبلیغ صحیح در برانگیختن عواطف و احساسات، در مواقع زیادی از آن استفاده میکردند; همچون امور نظامی که به کارگیری تبلیغ صحیح موجب تقویت روحیه و دلاوری هرچه بیشتر سپاه میگردید. ایشان برای تحقق این مطلوب از سخنرانیهای گرم و آتشین خود و فرزندانشان حسن و حسین(علیهما السلام) و اصحاب بانفوذشان بهره میبردند و روحیه سپاهیان را تقویت میکردند. تاریخ متن این سخنان را ضبط کرده است.(30)
آن حضرت با تبلیغ فرهنگ شهادت و عشق به لقاءاللّه، عواطف و احساسات سپاهیان اسلام را برمیانگیختند و با این فرهنگ والا، بزرگترین محرّک و عامل قیام و جهاد را در سپاهیان خود ایجاد میکردند. در نتیجه، سپاهی با این عقیده، دیگر هیچگاه احساس شکست نمیکرد و با ایثار جان به سوی میدان نبرد میشتافت. ماجرای ذیل یکی از این موارد است:
ابن ابیالحدید در شرح وقایع جنگ «صفّین» مینویسد: در یکی از روزهای جنگ، قهرمان نیرومندی از قبیله «بنیاسد» از سپاه شام گام به میدان نهاد و مبارز طلبید. از سربازان امام(علیه السلام)، کسی قدم پیش ننهاد; ولی ناگهان پیرمردی به نام مقطع عامری برخاست تا به میدان قهرمان اسدی برود. امام(علیه السلام) چند مرتبه مانع رفتن او شدند. سرانجام، پیرمرد عرض کرد: اماما، رخصت بده که در این نبرد شرکت کنم تا کشته شوم و به سوی بهشت بشتابم، یا او را بکشم و شرّ او را از سر تو کوتاه سازم. امام(علیه السلام) به او اجازه دادند و این پیرمرد با حملهای شجاعانه قهرمان شامی را فراری داد و با سربلندی نزد سپاه امام(علیه السلام) بازگشت.(31)
با استمداد از همین فرهنگ شهادت بود که در جنگ صفّین، آنگاه که معاویه شطّ فرات را محاصره کرد و آب را بر سربازان امام(علیه السلام) بست، آن حضرت در مقابل سربازان خود در ضمن خطبهای هیجانانگیز فرمودند:
سپاه معاویه با این عمل، شما را به پیکار دعوت کرده است. اکنون دو راه در پیش دارید: یا به ذلّت در جای خود بنشینید، یا شمشیرها را از خون آنان سیراب کنید تا خود از آب سیراب شوید. پس بدانید مرگ در آن زندگی شماست که همراه با شکست باشد و زندگی جاویدان در مرگ پیروزمندانه شماست.(32)
امام(علیه السلام) با این خطبه مهیّج، دوازده هزار نفر از سپاه خود را به صورت موجی درآوردند که به قلب سپاه معاویه زد و شریعه را به تصرّف خود درآورد.(33)
حضرت علی(علیه السلام) درباره جایگاه عواطف و احساسات در ایجاد وحدت میفرمایند: «ای مردم، محور اجتماع انبوه مردمْ خشنودی و خشم است.»(34)
سپس ضرر به کارگیری احساسات و عواطف را در جهت باطل با ذکر یک نمونه تاریخی، چنین بیان میکنند: «آری، تنها یک نفر ناقه ثمود را پی کرد; اما چون ثمودیان همه کارش را پسندیدند، خداوند همه را سزاوار عذاب ساخت و این سخن خدای سبحان است: "پس آن ناقه را پی کردند و همگی پشیمان شدند".»(35)
2. انبوه مردم
در بسیاری از حکومتها، آنچه مطرح است خواستههای حاکمان و افراد خاصی از این جوامع است و انبوه مردم به حساب نمیآیند. در چنین جوامعی، هیچگاه وحدت واقعی شکل نمیگیرد و با از بین رفتن قدرت حاکمان، شیرازه این حکومتها از هم میپاشد.
حضرت علی(علیه السلام) انبوه مردم را یکی از عوامل وحدت و انسجام امّت میدانند و در کلامی میفرمایند: «و این تنها انبوه مردمند که دین را تکیهگاه، مسلمانان را ریشه، رویاروی با دشمنان در نبرد و نیروی ذخیرهاند. پس گوش تو باید ویژه ایشان و گرایشت همسوی آنها باشد.»(36)
آن حضرت برای حفظ مردم در عرصه حکومت و تحقق وحدت، توجهی خاص به خواستههای بر حق مردم دارند و ضمن برخورد همراه با عطوفت و مهربانی با مردم، زندگی خود را همسطح ضعیفترین طبقات جامعه قرار میدهند و به کارگزاران حکومت خود دستور میدهند که در این سیره عملی، پیرو آن حضرت باشند; چنانکه در همینباره، به مالکاشتر نخعی میفرمایند:
دل خویش را از مهر رعیّت سرشار ساز و به آنان محبت و لطف کن. برای آنان درندهای خونخوار مباش که خوردنشان را غنیمت شماری; زیرا رعیّت دو دستهاند: یا برادر دینی تواند، یا در آفرینش با تو برابر و همانندند.(37)
در قسمتی دیگر از همین نامه، حضرت میفرمایند:
بخشی از اوقات خود را به کسانی اختصاص بده که به تو نیاز دارند و صاحب حاجتاند; خود را برای کار آنان فارغ ساز و در مجلس عمومی بنشین و در آن مجلس، در برابر خدایی که تو را آفریده است، فروتن باش. سپاهیان و یاران نگهبانت را از آنان باز دار تا سخنگوی آنان بدون لکنت در گفتار، با تو گفتوگو کند.(38)
3. خدا و پیامبر
دو عامل دیگر از عوامل وحدت در امّت اسلام، که همه پیروان این دین به آنها اعتقاد دارند، یکی خدای واحد است که جامع همه صفات کمال است، و دیگری وجود مقدّس پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) که از لحاظ شخصیت، در اوج قلّه آفرینش جای دارد و دارای صفات و معیارهای عالی انسانی، همچون عقل، تدبیر، هوشمندی، کرم، رحمت، عفو، قاطعیت و تجلّی اسم اعظم حق است. بنابراین، یکی از مؤثرترین عوامل وحدت، وجود مبارک پیامبر گرامی(صلی الله علیه وآله) و مرکزیت این بزرگوار برای عواطف و عقاید عامّه مسلمانان است.
حضرت علی(علیه السلام) در مواضع متعددی، ضمن کلام خویش، به محوریت این دو عامل اشاره نمودهاند; از جمله میفرمایند:
خدایشان یکی است، پیامبرشان یکی است، و کتابشان یکی است. آیا خداوند به اختلاف فرمانشان داده است و اینان با اختلاف، او را فرمان بردهاند؟ یا اینکه خداوند از اختلاف نهیشان فرموده است و ایشان نافرمانیاش میکنند؟
حضرت علی(علیه السلام) نزاع بین دو گروه از امّت اسلامی را، با داشتن خدا و پیامبر واحد، دلیل این میدانند که یگ گروه از آنها ـ در واقع ـ مسلمان نیست و در ظاهر، خود را معتقد به خدا و پیامبر واحد نشان میدهد. آن حضرت درباره نزاع با اهل شام و حزب اموی میفرمایند: «ماجرای کار ما با درگیری با گروهی از اهل شام آغاز شد، در حالی که به ظاهر، پروردگارمان، پیامبرمان و دعوت اسلامیمان یکی بود.»(39)
درست است که بشریت تا امروز توفیق پیدا نکرده است پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و پیام ایشان را در همه ابعادش خوب بشناسد و در زندگی خود به کار گیرد; ولی بیگمان، حرکت تعالی و ترقّی انسان روزی به اینجا خواهد رسید. امروز بزرگترین تبلیغ برای اسلام و حفظ وحدت، شاید همین باشد که ما چهره پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را برای جویندگان عالم به روشنی ترسیم کنیم; زیرا مردم بسیاری در دنیا هستند که اگر پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را، حتی کمتر از حدّ مسلمانان بشناسند، عقیده و گرایش آنها نسبت به اسلام و معنویت اسلامی متمرکز خواهد شد.
4. امام و رهبر
امام و رهبر نقش بسزایی در پیشرفت و تعالی بشر و افراد جوامع دارد. این نقش در وجود رهبران دینی، که با اعتقادات مردم سرو کار دارند، بسیار برجستهتر است.
علیرغم اینکه دنیای کنونی بر اساس رهبری بسیاری از مکاتب غیردینی و سیاسی اداره میشود، باز هم رهبران دینی جایگاه خاصی در میان مردم دارند و بسیاری از مکاتب سیاسی نیز آن را به عنوان یک اصل پذیرفتهاند. احکام اسلام از ابتدای ظهور این آیین با رهبری اول شخص عالم اسلام پیامبر گرامی(صلی الله علیه وآله) و سپس نیز با رهبری جانشینان ایشان هدایت شده و این نشاندهنده آن است که اسلام همواره به دنبال رهبری واحد بوده است.
یکی از اهداف اصلی رسول خدا از معرفی حضرت علی(علیه السلام) به عنوان رهبر جامعه اسلامی در زمان حیات خود، این بود که جلوی اختلاف گرفته شود و مردم در مشکلات سیاسی، علمی، اجتماعی و دیگر مسائل، بیسرپرست نمانند; چنانکه از قول عمر، خلیفه دوم، در زمان خلافتش نقل شده است که در گفتوگویی با ابنعبّاس گفت: پیامبر در ایام بیماری خود، میخواست علی را خلیفه گرداند، ولی من از آن جلوگیری کردم.(40)
یکی از شاخصههای رهبران دینی در اسلام، معنویت رفتاری آنان است، به گونهای که در عمل آنها بروز یابد. شاید ملموسترین مثالی که در اینباره میتوان زد، زهد و تقوای امامان معصوم(علیهم السلام) در زمان حضور خود و علمای ربّانی در زمان غیبت است. نمونهای از این رهبران دینی در زمان غیبت، وجود رهبر کبیر انقلاب امام خمینی(قدس سره)است که آیةاللّه سبحانی در مورد قناعت و زهد ایشان میگویند: «ما در تمام طول عمر امام، شاهد بودیم که ایشان چیزی بر اموال خود نیفزودند، تنها ملک مختصری که از پدربزرگشان مانده زمینی مزروعی بود و امام درآمدی که از همان زمین به دست میآمد خرج میکردند.»(41)
اسلام به مرجع دینی و ولیفقیه جایگاه والایی داده و او را واجبالاطاعه و جانشین امام معصوم ساخته و قداست این جایگاه را در نزد همگان بالا برده است، تا آنجا که اگر ولیفقیه حکمی بدهد عمل به آن بر همه واجب است.(42) حکومت امام و رهبر دینی حکومت بر دل است و چون او حاکمیت بخشیدن به منطق توحیدی و برقراری اصول انسانی و فضایل اخلاقی را وظیفه خود میداند تا بتواند انسانها را در پرتو چنین هدایتی به کمال شایسته انسانی، که همان قرب حقیقی به خداست برساند، از اینرو، حکومت و رهبری او منطبق بر فطرت و سرشت انسانی است.
حضرت علی(علیه السلام) جایگاه رهبر در جامعه را چونان ریسمانی محکم میشمارند که مهرهها را متحد ساخته، به هم پیوند میدهد، و اگر این رشته از هم بگسلد مهرهها پراکنده و هر کدام به سویی افکنده خواهند شد. بنابراین، یکی دیگر از عوامل وحدت امّت اسلام، امام و رهبر است.
حضرت علی(علیه السلام) در ضمن خطبهای، جایگاه خود را به عنوان یک امام و رهبر، همانند محور درون سنگ آسیا میدانند:
واقعیت جز این نیست که من محور آسیا هستم. چرخهای کشور باید همواره بر محور من بچرخد و من در جای خویش ثابت بمانم. اگر لحظهای جایگاهم را رها کنم، مدارش سرگردان میشود و سنگ زیرین آن به لرزش میگراید.(43)
آن حضرت دوران پس از رحلت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) را دورانی تاریک و ناشناخته توصیف میکنند که نیازمند رهبری همانند پیامبر است:
پس از مرگ او، دورانی ناشناخته را با درنگ و درماندگی به سرآرید تا سرانجام، خداوند شما را چنانچهرهایبنماید که فراهمتان آرد و پراکندگیتان را به وحدت و انسجام مبدّل سازد.(44)
امام و رهبری اینچنین هیچگاه به خود و مطامع دنیوی نمیاندیشد و چه بسا برای تحقق اهداف عالی اسلام، از حقّ مسلم خود نیز بگذرد; چنانکه حضرت علی(علیه السلام)برای حفظ وحدت مسلمانان و پرورش نهال اسلام، ظلم بر خود را تحمّل نمودند و قیام نکردند و غیر این روش از ایشان انتظار نمیرفت. ایشان در اینباره میفرمایند: «مادام که ستم بر شخص من است ولی امور مسلمانان بر محور و مدار خودش میچرخد، من مخالفتی نمیکنم و خلافت را وامیگذارم.»(45)
ممکن است برای برخی افراد این سؤال مطرح شود که چرا حضرت علی(علیه السلام) در اوایل حکومت ابوبکر ـ که هنوز حکومتش تثبیت نشده بود ـ قیام ننمودند و حقّ خود بر خلافت را به زور نگرفتند، در حالی که افرادی همچون عبّاسبن ابوطالب و ابوسفیان به او چنین پیشنهادی دادند؟(46)
پاسخ آن است که حضرت دوران صدر اسلام و مصادف با رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را وضعیتی خاص میدیدند که هر نوع قیامی از جانب امام میتوانست به قیمت نابودی اسلام تمام شود. آنچه در ذیل بیان میشود گوشهای از واقعیت تاریخی صدر اسلام و همزمان با رحلت پیامبر است که حضرت علی(علیه السلام) آن را میدانستند و رفع این امور را بر خود لازمتر از طلب حق خلافت خود میشمردند:
الف. خطر منافقان و بت پرستان: آخرین امید بتپرستان و منافقان درگذشت صاحب رسالت بود. آنها گمان میبردند پایههای این نهضت با فقدان پیامبر فرو میریزند. آیه شریفه 30ـ31 سوره طور به آرزوی آنها اشاره میکند:
(أَمْ یَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَکُم مِنَ الْمُتَرَبِّصِینَ); میگویند: پیامبر شاعری است که انتظار مرگ او را میبریم. بگو انتظار برید که من نیز با شما در انتظارم.
ب. خطر ارتداد: آیات قرآنی حاکی از آن هستند که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در دوران حیات خود، از آینده جامعه اسلامی سخت نگران بودند و با مشاهده یک سلسله حوادث ناگوار، این احتمال قوّت میگرفت که ممکن است گروه یا گروههایی پس از درگذشت ایشان به دوران جاهلی بازگردند و سنن الهی را به دست فراموشی بسپارند. این احتمال هنگامی قوت گرفت که در جنگ «احد»، وقتی شایعه کشته شدن پیامبر از سوی دشمن در میدان نبرد منتشر شد، آن حضرت با چشمان خود مشاهده کردند که اکثر قریب به اتفاق مسلمانان راه فرار را در پیش گرفتند و به کوهها و نقاط دوردست پناه بردند و برخی تصمیم گرفتند که از طریق تماس با سرکرده منافقان، عبداللّهبن ابی، از ابوسفیان امان بگیرند و عقاید مذهبی آنان چنان سست و بیپایه شد که درباره خدا گمان بد بردند و افکار غلط به خود راه دادند. قرآن مجید در آیه شریفه 154 سوره آلعمران از این راز پرده برمیدارد:
(... وَ طَآئِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ یَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ الأَمْرِ مِن شَیْء); گروهی از یاران پیامبر چنان به فکر جان خود بودند که درباره خدا گمانهای باطل، بسان گمانهای دوران جاهلیت میبردند و میگفتند: آیا چارهای برای ما هست؟
خداوند در آیه 144 سوره آلعمران تلویحاً از اختلاف و دودستگی یاران رسول خدا(صلی الله علیه وآله) پس از رحلت ایشان خبر داده، میفرماید:
(وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَی عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللّهُ الشَّاکِرِینَ); محمّد نیست، مگر پیامبری که پیش از او نیز پیامبرانی آمدهاند. اگر بمیرد یا کشته شود، آیا شما به افکار و عقاید جاهلیت باز میگردید؟ هرکس عقبگرد کند ضرری به خدا نمیرساند و خداوند سپاسگزاران را پاداش نیک میدهد.
تاریخنگاران مینویسند: هنگامی که خبر درگذشت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در میان قبایل تازه مسلمان منتشر شد، گروهی از آنها پرچم ارتداد و بازگشت به آیین نیاکان را برافراشتند و عملا با حکومت مرکزی به مخالفت برخاستند و حاضر به پرداخت مالیات اسلامی نشدند. علاوه بر ارتداد بعضی قبایل، فتنه دیگری نیز در «یمامه» بر پا شد و آن ظهور برخی مدعیان نبوّت، مانند مسیلمه و سجاح و طلیحه بود.
ج. خطر امپراتوری روم و ایران: تاریخ صدر اسلام به خوبی نشان میدهد نهال نوپای اسلام علاوه بر مشرکان از سوی دو نیروی قوی دیگر تهدید میشد که یکی امپراتوری روم بود و دیگری امپراتوری ایران.
امپراتوری روم، که در آن زمان یکی از قدرتهای بزرگ جهانی محسوب میشد، در شمال شبه جزیره عربستان مستقر بود و پیوسته فکر پیامبر را به خود مشغول میداشت، به گونهای که آن حضرت تا آخرین لحظات حیات خود، از فکر این قدرت خطرناک بیرون نرفتند. اولین برخورد نظامی با ارتش روم در سال هشتم هجری در سرزمین فلسطین رخ داد که به شهادت سه فرمانده بزرگ اسلام و شکست مسلمانان منجر گردید.(47) دومین مقابله در سال نهم هجری روی داد که پیامبر با سپاه مجهّزی به سوی کرانههای شام حرکت نمودند، هرچند در این سفر پررنج و زحمت، جنگی میان آنها رخ نداد.(48) همچنین پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) چند روز پیش از بیماری خود، ارتش اسلام را به فرماندهی اسامه مأمور کرد تا به کرانههای شام برود و در صحنه حضور یابد.(49)
از سمت شرق هم کیان اسلام مورد تهدید امپراتوری ایران قرار داشت. مورّخان مینویسند: خسرو پرویز پس از پاره کردن نامه رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)، به استاندار یمن نوشت که رسول خدا را دستگیر کند و در صورت امتناع، به قتل برساند.(50) اما استاندار یمن مسلمان شد و یمن ادّعای استقلال کرد و نمایندگان پیامبر به سوی این سرزمین سرازیر شدند. این ماجرا برای ایران، که یمن را مستعمره خود میدانست، قابل تحمّل نبود.(51)
آنچه از این شواهد تاریخی استفاده میشود این است که خطرات متعددی امّت اسلامی را تهدید میکردند و بدینروی، هر نوع جنگ داخلی و دستهبندی گروهی میتوانست زمینه اضمحلال جامعه و بازگشت بسیاری از مردم به بتپرستی و شرک را فراهم کند. به همین دلیل، حضرت علی(علیه السلام) پس از رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با درک عمیق این مطلب، احقاق حقّ مسلّم خویش در امر خلافت را، چون ممکن بود آتش افروز جنگی داخلی گردد، کنار گذاشته و همانند یک مصلح واقعی، راه کمک به حاکمانی را در پیش گرفتند که به جای آن حضرت بر مسند خلافت نشسته بودند تا بتوانند اسلام را از گرداب خطراتی که آن را احاطه نمودهاند گذر دهند. بنابراین، در آن اوضاع و احوال که مهاجران و انصار وحدت کلمه را از دست داده بودند و چنین خطراتی امّت اسلامی را تهدید میکردند، هرگز امام و رهبری آگاه همانند حضرت علی(علیه السلام) پرچم دیگری را که موجب تفرقه امّت باشد برای احقاق حقّ خود برنمیافروزد.
حضرت علی(علیه السلام) در مواضعی از کلام خویش، به این وضعیت تلخ اشاره میکنند; از جمله در همان روزهای اولیه حکومت خود، ضمن تشریح اوضاع پس از رحلت پیامبر، چنین میفرمایند:
پس از پیامبر، حق ما را غصب کردند و ما در ردیف توده بازاریها قرار گرفتیم. چشمهایی از ما گریست و ناراحتیها به وجود آمد. به خدا قسم، اگر بیم وقوع تفرقه در بین مسلمانان و بازگشت کفر و تباهی دین نبود رفتار ما با آنان طور دیگری بود و با آنها میجنگیدیم.(52)
همچنین هنگامی که حضرت علی(علیه السلام) برای سرکوبی پیمانشکنانی مانند طلحه و زبیر عازم بصره شدند، خطبهای به شرح ذیل ایراد کردند:
هنگامی که خداوند پیامبر خود را قبض روح کرد، قریش با خودکامگی، خود را بر ما مقدّم شمرد و ما را از حقّمان بازداشت. ولی من دیدم که صبر و بردباری بر این کار بهتر از ایجاد تفرقه میان مسلمانان و ریختن خون آنان است; زیرا مردم به تازگی اسلام را پذیرفته بودند و دین مانند مشک سرشار از شیر بود که کف کرده باشد، و کمترین سستی آن را فاسد میکرد و کوچکترین فرد آن را واژگون میساخت.(53)
5. دین و مکتب
یکی از عوامل اصلی اتحاد، که هیچ حدّ و مرزی نمیشناسد و میتواند ملتهای مختلف و نژادهای متفاوت با هر نوع نژاد و تیرهای را شامل شود و اتحادی گسترده به وجود آورد، دین و مکتبی الهی است که از جانب خدای عالمیان، توسط پیامبران برای بشر فرستاده شده است. حضرت علی(علیه السلام) در سخنان متعددی، این عامل وحدت و انسجام امتها را ذکر میکنند. آن حضرت در مواضع متعدّدی میفرمایند: «آیا دینی ندارید که زمینه اتحادتان شود.»(54)
ایشان دین را زمینه وحدت و برادری انسانها میدانند و میفرمایند: «شما فقط بر اساس دین خدا با یکدیگر برادرید.»(55)
حضرت علی(علیه السلام) یکی از کارهای شیطان را دور نمودن انسانها از راه دین ذکر میکنند: «اینک این شیطان است که راههای ناهموارش را در نگاهتان هموار مینمایاند، و اراده کرده است که شما را از دینتان جدا کند و پراکندگی را به جای یکدلی بنشاند و با تفرقه، فتنه را در شما به وجود آورد.»(56)
آن حضرت برای تداوم و استواری این عامل قوی برای اتحاد، امّت را از موضعگیریهای رنگارنگ در دین برحذر میدارند:
زنهار! از موضعگیریهای رنگارنگ در دین، که اتحاد بر محور حق و دین ـ هرچند شما را خوش نیاید ـ بهتر از پراکندگی در باطل است ـ گرچه شما را خوش آید ـ که بیگمان در تاریخ گذشته و آینده بشر، هرگز خداوند با اختلاف، خیری را ارزانی کسی نداشته است و نمیدارد.(57)
حضرت علی(علیه السلام) برای باقی ماندن و سلامت دین، گاه از حقّ مسلّم خویش هم میگذشتند. آن حضرت هنگامی که شنیدند فرزند ابولهب اشعاری در برتری و ذیحق بودن ایشان سروده و در بین مردم میخواند، وی را از خواندن آن اشعار بازداشتند و فرمودند: «سلامت اسلام و باقی ماندن آن برای ما از هر چیز دیگری ارزشمندتر است.»(58)
6. کتاب و قانون
ضرورت و لزوم وجود قانون در جوامع بشری بر هیچ عاقلی پوشیده نیست. همه افراد بشر هرچند قوانین و مقرّرات را نوعی محدودیت برای خود میدانند، ولی چون منافع سرشاری را نصیب آنها میسازد به قوانین وضع شده تن میدهند و با میل خود، از آزادی همهجانبه خود چشم میپوشند، بخصوص اگر این قوانین و مقرّرات منطبق با ابعاد وجودی و استعدادهای ذاتی انسان باشد. قرآن کریم به تصریح همه صاحبنظران، چنین قانون و معرفتی است و عمل بر طبق آن، میتواند هر اختلاف و تنازعی را برطرف سازد.
حضرت علی(علیه السلام) قرآن کریم را یکی از عوامل وحدت امّت معرفی میکنند و ضمن بیان ویژگی قرآن، میفرمایند:
پیامبر در میان شما چیزی را وانهاد که پیامبران پیشین در میان امّتهایشان وامینهادند; زیرا انبیا امّت خود را از راههای روشن و پرچمهای افراشته بیبهره وانمیگذاشتند. این کتاب، کتاب پروردگار شماست; کتابی که میان حلال و حرام، واجبات و مستحبّات، ناسخ و منسوخ، رخصتها و عزیمتها، خاص و عام، عبرتها و مثلها، مطلق و مقیّد و محکم و متشابه آن مرزی روشن وجود دارد.(59)
حضرت علی(علیه السلام) وظیفه دو حَکَم در رفع نزاع بین حکومت آن حضرت و حزب اموی را عمل بر طبق قرآن دانستند و فرمودند:
داوری را به آن دو سپردند تا آنچه را که قرآن زنده کرده است، زنده کنند و آنچه را که قرآن به مرگ سپرده است، بمیرانند. احیای قرآن جز اتّحاد بر محور آن مفهومی ندارد; چنانکه معنای «میراندن قرآن» جز جدایی از آن نیست. حال، اگر قرآن ما را به سوی آنان بکشاند، پیرویشان میکنیم و اگر آنان را به جانب ما بکشد، پیروی ما لازم است.(60)
یکی از لوازم اجرای قوانین و مقرّرات در جوامع بشری، علم و آگاهی مجری از فلسفه وضع قوانین و مواضع آن است تا با وجود این علم و آگاهی، در موضعی، خلاف هدف اصلی این قوانین عمل نشود; مثلا، در حکومتهای جور، هدف از اخذ خراج و مالیات پر کردن خزاین و استفاده هرچه بیشتر عمّال حکومت است و به همین دلیل، در اخذ خراج و مالیات، هیچگونه گذشت و مدارایی روانمیدارند.
اما یک فرد آگاه به فلسفه قوانین، همانند حضرت علی(علیه السلام) چنین نمیکند. حضرت درباره گردآوری مالیات، ضمن تقبیح حکومتهای جور خطاب به کارگزاران خود میفرمایند:
در کار خراج، چنان بنگر که اصلاح خراجدهندگان در آن باشد. باید نظر و اندیشهات بیشتر به آبادانی زمین باشد تا به گردآوری خراج; زیرا جمع خراج جز با آبادانی میسّر نمیشود، و آنکه خراج میخواهد و به آبادانی میپردازد شهرها را ویران و بندگان را هلاک میگرداند و کارحکومتش جزاندکی پایدار نمیماند.(61)
آن حضرت درباره مدارا با خراجدهندگان میفرمایند: «اگر از سنگینی مالیات شکایت کردند، یا از آفتی که به کشت رسیده است و یا... بار آنان را سبک گردان; چندان که امیدواری کارشان سامان پذیرد.»(62)
موضع نظری حضرت علی(علیه السلام) درباره اختلاف و زمینه های آن
1. کفر و انحراف از حق
حضرت علی(علیه السلام) یکی از عوامل اصلی اختلافات اصولی را «کفر» و عدم پایداری بر ایمان سابق میدانند. در همین زمینه به معاویه مینویسند:
اما بعد، همچنانکه در نامهات یادآور شدهای، ما و شما متّحد و همبسته بودیم. اما آنچه دیروز ما را از هم جدا کرد این بود که ما ایمان آوردیم و شما کفر ورزیدید، و عامل جدایی امروزمان این است که ما پایداری ورزیدهایم و شما به انحراف کشیده شدهاید.(63)
2. دنیاپرستی
«دنیا» در معارف دینی و سخن بزرگان دین، به اعتباری مورد مدح و ستایش قرار گرفته است و به اعتباری دیگر، مورد مذمّت و سرزنش. دنیای ممدوح جایگاه مادی و ابزاری برای زندگی انسان است تا با استفاده درست از نعمتهای آن، سعادت اُخروی خود را تأمین کند. در این صورت، دنیا مکان مقدّسی است که جایگاه بعثت پیامبران، نزول فرشتگان، عبادت بندگان و محل نزول رحمت الهی است. اما دنیای مذموم دنیایی است که خود دنیا و مظاهر آن، همچون مال و ثروت، قدرت و حکومت، خانواده و نسب، و راحتطلبی در دید ساکنان آن هدف باشد و دنیاطلبان برای تحقّق این اهداف دانی و پست، به هر نوع عملی دست میزنند و هر جنایتی را مرتکب میگردند.
حضرت علی(علیه السلام) دنیا را چنین توصیف مینمایند:
دنیا خانهای است که فنا بر آن مقدّر شده، و بر اهلش کوچیدن حتم گشته، در کامها شیرین و در نظرها سبز و خرّم است، به سوی خواهانش شتابان میآید، و در دل نظرکنندهاش عشق خود را جای میدهد. از این دنیا با بهترین توشهای که فراهم نمودهاید کوچ کنید، و بیش از اندازه کفاف در آن نخواهید و افزون از آنچه برای زندگی لازم است از آن طلب مکنید.(64)
آن حضرت با ذکر ویژگیهای دنیا، ایشان را از دل بستن به آن بر حذر میدارند و میفرمایند:
شما را از دنیا میترسانم که منزل کوچ است، نه جای اقامت; به امور فریبنده خود را آراسته و با آرایشش به فریفتن برخاسته. سرایی است که نزد پروردگارش بیمقدار است، حلالش را به حرام، و خیرش را به شرّ، و حیاتش را به مرگ، و شیرینیاش را به تلخی درآمیخته. خداوند آن را برای دوستانش خالص و گوارا نکرده و از پرداخت آن به دشمنانش مضایقه ننموده است. خوبیاش اندک، شرّش حاضر، گردآمدهاش فانی شونده، دولتش در معرض ربوده شدن، و آبادش در معرض خراب شدن است. چه خیری است در سرایی که مانند خراب شدن ساختمان خراب میگردد؟ و عمری که چون تمام شدنِ توشه در آن خانه به پایان میرسد؟ و مدتی که چون تمام شدنِ راه به آخر خواهد رسید؟ واجبات خدا را از خواستههای خود قرار دهید.(65)
نمونهای روشن از دنیاپرستی در صدر اسلام مسئلهای بود که در خصوص رهبری جامعه اسلامی پس از رحلت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) رخ داد. مورّخان مینویسند: رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در اولین ساعات روز دوشنبه دیده از جهان فرو بستند. اما مسئله حکومت عدهای را از تجهیز پیامبر غافل نمود و در «سقیفه بنیساعده» به انتخاب خلیفه پرداختند و بعد از بیعت با ابوبکر، به فکر جنازه پیامبرشان افتادند.(66) برخی از مورّخان نقل کردهاند: جنازه پیامبر سه روز بر زمین ماند،(67) ولی آنچه مسلّم است دستکم، از بامداد روز دوشنبه تا شامگاه سهشنبه آن پیکر مطهّر دفن نگردید.(68)
این دنیاطلبی اولین اختلافی بود که بین مسلمانان با رحلت پیامبر رخ داد و انشعابات و اختلافات بعدی در بین مسلمانان ریشه در همین جا دارد و دشمنان اسلام نیز از این اختلافات سود جسته و سعی در برافروختن این آتش در بین مسلمانان داشتهاند; چنانکه ابوسفیان، دشمن قسم خورده اسلام، در همین باره، اختلاف درباره جانشینی پیامبر را فتنهای عظیم میداند و میگوید: طوفانی میبینم که جز خون چیز دیگری نمیتواند آن را خاموش سازد. او سپس با ترفند و به کارگیری چهره خیرخواهی میخواست حضرت علی(علیه السلام) را وارد جنگی داخلی کند; اما آن حضرت نیّت شوم و ناپاک او را با دیدی وسیع میدیدند و با اشارهای ظریف، او را از خود راندند. طبری مینویسد: حضرت علی(علیه السلام) او را ملامت کرد و گفت: تو جز فتنه و آشوب هدف دیگری نداری. تو مدتها بدخواه اسلام بودهای. مرا به نصیحت و پند و سواره و پیادهات نیازی نیست.(69)
در این ماجرا، مصلحی دوراندیش همچون حضرت علی(علیه السلام) برای حفظ وحدت سکوت کرد، هرچند تحمّل این سکونت همچون تحمل استخوان در گلو، خار در چشم و نوشیدن زهر تلخ سخت بود.
آری، دنیاپرستی و هدف قرار دادن دنیا یکی از عوامل اصلی نفاق و تفرقه است و همه امّت اسلامی باید از آن احتراز نمایند.
3. زورمداری و قانونشکنی
یکی دیگر از عوامل اختلاف و تفرقه، که از آثار دلبستگی به دنیاست، زورگویی و عدم پایبندی زمامدار و یا مردم به قانون است; زیرا اگر مردم حق اطاعت و فرمانپذیری از زمامدار را رعایت نکنند و یا زمامدار حق مردم خویش را در اجرای عدالت رعایت ننماید و با تکیه بر قدرت خود، به مردم ستم روا دارد، شیرازه اتحاد و انسجام ملت از هم میپاشد و اختلاف و نزاع جای آن را میگیرد. حضرت علی(علیه السلام) در اینباره میفرمایند:
پس هرگاه ملت حق والی را بپردازد و زمامدار نیز حقوق ملت را پاس دارد، حق در میانشان شکوه یابد، راههای دین استوار گردد، شناسههای عدالت راست شوند و سنّتها در روندی فراخور، جریان یابند. بدینسان، زمانه اصلاح میشود، به ماندگاری دولت امید میرود و آزمندی دشمنان به نومیدی مبدّل میگردد. ولی هنگامی که ملّت بر زمامدار خود چیرهخو شود و زمامدار با ملّت خود از در زورگویی درآید، اختلاف کلمه رخ میدهد، نشانههای جور آشکار میشوند، دغلکاری در دین فزونی مییابدوراههایاصلیسنّتبیرهرو میمانند.(70)
4. حاکمیت خط و فرهنگ استکبار
یکی دیگر از عوامل افتراق دوری مردم از فرهنگ و سنن ملّی و اسلامی حاکمیت فرهنگ استکبار است; زیرا امّتی که فرهنگ و سنّت استکبار را برخود حاکم سازد یا تسلیم آن شود شخصیت و هویّت ملّی و دینی خود را از دست میدهد و در این زمان است که همانند مستکبران، صورت و سیرت حیوانی به خود میگیرد و رذایل و مفاسد در آن جامعه گسترش مییابند.
حضرت علی(علیه السلام) ضمن معرفی این عامل افتراق، ویژگیهای اینگونه جوامع را چنین بیان میکنند:
در چنان زمانی، مردم به هیأت گرگان درمیآیند و سلاطین به صورت درندگان، و قشرهای میانه طمعکار، و درویشانش مردگان; چشمههای راستی میخشکد و دروغ میجوشد; دوست داشتن به زبان رایج میشود، در حالی که قلبها مملوّ از کینه، با هم درمیآویزند.(71)
آن حضرت برای دور ماندن امّت اسلام از استیلای فرهنگ استعمار، مسلمانان را از تکبّر ورزیدن و فخرفروشی جاهلی برحذر میدارند و میفرمایند:
پس خدای را، خدای را، در کبرورزی ناشی از غرور و فخرفروشیهای جاهلی! که بازوی بذرهای دشمنی را زمینهای است مساعد و دمیدنهای شیطان را جایگاهی است مناسب.(72)
5. اختلاف و کینه توزی; نمودی از پلیدی باطن
از ویژگیهای ذاتی انسان، اجتماعی زیستن است و به همین دلیل، او خواهان بهرهمندی از هنر و حرفه دیگران در عرصه زندگی خود میگردد و این امری طبیعی است که هر جا پای منافع مشترک در میان باشد، زمینه اختلاف به واسطه جلب منفعت بیشتر وجود دارد، و وضع قوانین حقوقی در سطح ملّی و جهانی و پایبندی به این قوانین راه حل این اختلافهاست. اما کسانی که خود را با فضایل اخلاقی و دینی نیاراستهاند، هرگاه به زیادهخواهیهای خود و جلب منافع بیشتر نرسند یا دیگران را برتر از خود ببینند کینه و عداوت دیگران را در دل میگیرند. حضرت علی(علیه السلام) ضمن معرفی کینه و عداوت به عنوان یکی از عوامل تفرقه، آن را دلیل و شاهدی بر پلیدی و خبث باطن میدانند و میفرمایند:
واقعیت جز این نیست که همگی شما براساس دین خدا برادرید. تنها چیزی که اینگونه شما را پراکنده کرده، پلشتی ذات و زشتی درون است. به همین دلیل، به دیدار همدیگر نمیشتابید، در حق یکدیگر خیراندیش نیستید و فداکاری و عشق را بر روابط خود حاکم نمیکنید.(73)
نتیجه گیری
در همه فرهنگها و ملل گوناگون، همواره تلاش برای اتحاد و استفاده از مزایای آن وجود داشته است و این اتحادها در برهههایی از زمان، منافعی را نصیب آنها نموده است.
اتحاد در دین اسلام و ملل اسلامی به واسطه وجوه مشترک فراوان همچون اعتقاد به خدای واحد، رسالت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)، قرآن کریم، امامت و رهبری و... میتواند خود به خود ایجاد شود و هیچ لزومی هم ندارد که مسلمانان در یک خطّه جغرافیایی خاص باشد; زیرا منشأ وحدت امت اسلام همان دین فطری اسلام است که همه پیامبران الهی در طول تاریخ آن را تبلیغ نموده و متن کامل آن به وسیله خاتم پیامبران حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله) ابلاغ شده است. یکی از الگوهایی که میتواند ایجادکننده وحدت حقیقی مسلمانان باشد و تشنهکامی بشر جویای عدل را سیراب سازد سیره کلامی و عملی حضرت علی(علیه السلام)است.
حضرت علی(علیه السلام) از شخصیتهای برجسته و پیشوایان جهان اسلام است که هم در مقام عمل و مدیریت و زعامت جامعه مسلمین و هم در نظریهپردازی مسائل کلامی و مباحث اخلاقی و تفسیر قرآن کریم و سنّت نبوی، اعمال و آثار پربار و مؤثری بر جای گذاشته است. از جمله موضوعهایی که از صدر اسلام تاکنون برای جهان اسلام اهمیت داشته و آن حضرت توجه بخصوصی به آن نموده موضوع اتحاد و یگانگی مسلمانان در جهت منافع خود و مصالح اسلام است.
از مطالعه آثار و سیره در تاریخ زندگی حضرت علی(علیه السلام) درمییابیم که آن حضرت اتحاد را هدیه و ارمغان بعثت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) میدانست که همه کینهها و دشمنیها را برطرف نموده و زمینه ریزش فیض الهی را برای بشر فراهم آورده است.
از دیدگاه آن حضرت حفظ سنّتهای پسندیده، توجه به خواستههای بر حق مردم، استفاده صحیح از عواطف و احساسات مردم، با توجه به اعتقادات مسلمانان بر وجود خدای واحد و تمسّک به سیره رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) و پیروی از امام و رهبر و... از جمله عوامل و عناصر وحدت امت اسلامی است که در مواقع بسیار حساس توانسته است جلوی تفرقه و از همپاشیدگی این امت را بگیرد.
حضرت علی(علیه السلام) پیروی از کفر و نفاق، دنیاپرستی، زورمداری و قانونشکنی، حاکمیت خط و فرهنگ اسکتبار را همراه با دشمنی و کینهتوزی را از جمله عوامل تفرقه میشمارد که امت اسلامی باید از آن احتراز نماید.
- پى نوشت ها
- 1 کارشناس ارشد فلسفه و کلام، عضو هیأت علمى دانشگاه یزد.
- 2 ـ بقره: 156.
- 3 ـ نهجالبلاغه، 1379، ص 50.
- 4 ـ همان، ص 38.
- 5 ـ همان، ص 178.
- 6 ـ همان، ص 468.
- 7 ـ همان، ص 192.
- 8 ـ همان، ص 238.
- 9 ـ همان، ص 74.
- 10 ـ همان، ص 180.
- 11 ـ همان، ص 228.
- 12 ـ همان، ص 72.
- 13 ـ همان، ص 672.
- 14 ـ همان، ص 394.
- 15 ـ همان، ص 394.
- 16 ـ همان، ص 62.
- 17 ـ همان، ص 920.
- 18 ـ همان، ص 164.
- 19 ـ ابن ابى الحدید، شرح نهجالبلاغه، 1385ق، ج 17، ص 47.
- 20 ـ نهجالبلاغه، ص 576.
- 21 ـ همان، ص 48.
- 22 ـ ابن ابىالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 17، ص 68.
- 23 ـ همان، ج 17، ص 68.
- 24و25 -ابن شعبه حرّانى، تحفالعقول، 1363، ص 135.
- 26 ـ نهجالبلاغه، ص 670.
- 27 ـ همان.
- 28 ـ همان.
- 29 ـ همان، ص 236.
- 30 ـ نصربن مزاحم منقرى، وقعة صفین، 1382ق، ص 112ـ115.
- 31 ـ همان، ص 278 / ابن ابىالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 5، ص 223.
- 32 ـ نهجالبلاغه، ص 102 / ابن ابىالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 3، ص 244.
- 33 ـ ابى قتیبه دییورى، الامامة والسیاسه، 1363، ج 1، ص 94 / علىبن حسین مسعودى، مروج الذهب، 1411، ص 373 / نصربن مزاحم منقرى، وقعة صفّین، ص 166.
- 34 ـ ابراهیمبن محمّد ثقفى کوفى، الغارات، بىتا، ص 584.
- 35 ـ نهجالبلاغه، خ 201، ص 423.
- 36 ـ نهجالبلاغه، ص 568.
- 37 ـ همان، ص 566.
- 38 ـ ابن ابىالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 17، ص 87.
- 39 ـ همان، ص 596.
- 40 ـ ابن ابىالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 12، ص 87.
- 41 ـ جعفر سبحانى، پا به پاى آفتاب، ج 3، ص 213.
- 42 ـ امام خمینى، ولایت فقیه، 1378، ص 124 / ابراهیم تیمورى، تحریم تنباکو اولین مقاومت منفى در ایران، 1361، ص 119.
- 43 ـ نهجالبلاغه، ص 228.
- 44 ـ همان، ص 186.
- 45 ـ همان، خ 74، ص 122.
- 46 ـ احمدبن یحیى بلاذرى، انساب الاشراف، 1417، ج 2، ص 271 / محمّدبن جریر طبرى، تاریخ الامم والملوک، 1403، ج 3، ص 209 / جعفر سبحانى، فروغ ولایت، 1361، ص 155.
- 47 ـ عبدالملک ابنهشام، السیرة النبویه، 1409، ج 4، ص 11ـ28 / محمّدبن جریر طبرى، تاریخ الامم والملوک، ج 3، ص 136ـ142 / ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بىتا، ج 1، ص 606ـ609.
- 48 ـ ابنسعد، طبقات الکبرى، 1418، ج 1، ص 165 / ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 2، ص 653.
- 49 ـ ابن هشام، السیرة النبویة، ج 4، ص 288 / ابنسعد، طبقات الکبرى، ج 2، ص 189.
- 50 ـ ابنسعد، طبقات الکبرى، ج 1، ص 260 / ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 1، ص 593 / محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، 1403، ج 20، ص 389.
- 51 ـ احمد یوبرى، نهایة الارب فى فنونالعرب، 1364، ج 3، ص 144.
- 52 ـ ابن ابىالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 6، ص 307 / محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 61، ص 32.
- 53 ـ ابن ابىالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 308.
- 54 ـ نهجالبلاغه، ص 92.
- 55 ـ همان، ص 218.
- 56 ـ همان، ص 231.
- 57 ـ همان، ص 338.
- 58 ـ ابن ابىالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 6، ص 21; ج 2، ص 124 / احمدبن ابىیعقوب یعقوبى، تاریخ یعقوبى، بىتا، ج 2، ص 124
- 59 ـ ابن ابىالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 117.
- 60 ـ نهجالبلاغه، ص 242.
- 61 ـ ابن ابىالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 17، ص 70.
- 62 ـ همان.
- 63 ـ نهجالبلاغه، ص 602.
- 64 ـ همان، ص 98.
- 65 ـ همان، ص 216.
- 66 ـ ابن هشام، السیرةالنبویة، ج 4، ص 314 / ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 2، ص 9.
- 67 ـ محمّدبن جریر طبرى، تاریخ الامم والملوک، ج 3، ص 211.
- 68 ـ ابنسعد، طبقات الکبرى، ج 2، ص 273 / عبدالرحمنبن ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالحمید آیتى، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1375، چ دوم، ج 2.
- 69 ـ محمّدبن جریر طبرى، تاریخ الامم والملوک، ج 3، ص 209.
- 70 ـ نهجالبلاغه، ص 442.
- 71 ـ همان، ص 202.
- 72 ـ همان، ص 384.
- 73 ـ همان، ص 218.
-
منابع ...
- ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمّد دشتی، تهران، زهد، 1379.
- ـ ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم، بیروت دارالاحیاء التراث العربی، 1385ق، چ دوم، (20 جلدی)، ج 17.
- ـ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، بیروت، دارالاحیاء الکتاب العربی، بیتا، ج 1.
- ـ ابن خلدون، عبدالرحمنبن، تاریخ ابنخلدون، ترجمه عبدالحمید آیتی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1375، چ دوم، ج 2.
- ـ ابنسعد، طبقات الکبری، بیروت، دارصادر، 1418، ج 1.
- ـ ابنهشام، عبدالملک، السیرة النبویة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1409، ط. الثانیة، ج 4.
- ـ امام خمینی، ولایت فقیه (حکومت اسلامی)، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378.
- ـ بلاذری، احمدبن یحیی، انساب الاشراف (13 جلد)، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، 1417، ج 2.
- ـ بویری، احمد، نهایة الارب فی فنون العرب، ترجمه محمود دامغانی، تهران، امیرکبیر، 1364، ج 3.
- ـ تیموری، ابراهیم، تحریم تنباکو اولین مقاومت منفی در ایران، تهران، سپهر، 1361.
- ـ ثقفی کوفی، ابراهیمبن محمّد، الغارات، تحقیق، سید جلالالدین محدّثی، تهران، چاپخانه بهمنی، بیتا.
- ـ حرّانی، ابن شعبه، تحف العقول، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1363، ط. السابعة.
- ـ دینوری، ابی قتیبه، الامامة والسیاسه، قم، شریف رضی، 1363.
- ـ سبحانی، جعفر، فروغ ولایت، قم، صحیفه، 1361.
- ـ سبحانی، جعفر، پا به پای آفتاب، ج 3.
- ـ طبری، محمّدبن جریر، تاریخ الامم والملوک (8 جلد)، تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، الاعلمی للمطبوعات، 1403، ج 3.
- ـ مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1403، ج 20.
- ـ مسعودی، علیبن حسین، مروج الذهب (2 جلدی)، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1411.
- ـ منقری، نصربن مزاحم، وقعه صفین، قم، مکتبة آیةاللّه المرعشی النجفی، 1382ق.
- ـ یعقوبی، احمدبن ابییعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه ابراهیم آیتی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، بیتا، ج 2.