روحانيت شيعه و كاركردهاي آن
روحانيت شيعه و كاركردهاي آن
در انديشه امام خميني (قدس سره)
محمّد عبّاسي1
چكيده
يافتههاي عملي نشان ميدهد كه اصليترين مانع بر سر منافع استعمارگران در جوامع اسلامي، اسلام و باورهاي ديني مردم و روحانيت اصيل است. از اينرو، آنان حمله به اسلام و روحانيت را با دو هدف تعقيب كردند: اول تخفيف، استهزا كاهش شأن و منزلت روحانيت نزد مردم، به گونهاي كه هرگونه حمايت مردمي را از آنان سلب نمايند. دوم آنكه، به خود روحانيان بباورانند كه دين، از سياست و امور اجتماعي جداست و بدينسان انگيزه آنان را براي حركت و اصلاح امور اجتماعي سلب كنند. اين هدف با ترويج انديشه جدايي دين از سياست (سكولاريسم) دنبال شد. هرچند دشمنان تبليغ ميكنند كه دين و شريعت از سياست و اداره امور جامعه جداست، ولي با اين حال، در همه مقاطع، نقش علما و روحانيان نقشي مهم و تأثيرگذار بوده است.
در اين تحقيق، تلاش شده است تا روشن شود كه آيا دخالت در سياست و جامعه از روحانيت مورد انتظار است يا روحانيت بايد به امور فردي و روابط بين انسان و خالق بپردازد؟ حضرت امام قدسسره به پيوند عميق سياست و ديانت معتقد بودند و با انديشه جدايي دين از سياست به شدت مخالفت ميكردند. اين موضوع با استفاده از ديدگاهها و انديشههاي ايشان، مورد بررسي و بحث قرار گرفته است.
كليدواژه ها: روحانيت، دين، سياست، جامعه، كاركرد، امام خميني قدس سره.
مقدّمه
«رنسانس» زلزلهاي بود كه همه اركان فكري و اجتماعي قرون وسطا را به لرزه انداخت و مجموعه آموزهها و نظامات اجتماعي عصر خود را به چالش طلبيد. امواج عصر نوزايي به تدريج، سراسر جغرافياي انديشه انسان معاصر، از جمله كشورهاي اسلامي را تحت تأثير خود قرار داد. از جمله اموري كه در عصر نوزايي به چالش كشيده شد، ضرورت وجود روحانيت بود.
هرچند نفي روحانيت در غرب يك واكنش معقول و طبيعي در برابر روحانيت ارتجاعي و وابسته به كانون قدرت بود، اما طرح اين مسئله در جهان تشيّع، يك اشتباه بنيادين از جانب بخش غربزده جريان روشنفكري است؛ زيرا روحانيت اصيل شيعي به رغم مجموعه فشارهايي كه از آغاز تاكنون تحمّل كرده، همواره پاسدار آرمانهاي بلند الهي ـ انساني و مدافع راستين مظلومان تاريخ در برابر ظالمان بوده است.
البته اين سخن به هيچ وجه، به معناي تطهير و تقديس اندك روحانينماياني كه با سوء استفاده از لباس مقدّس روحانيت به دنبال آمال دنيوي خود بودهاند، نيست؛ ولي اين نكته نيز بديهي است كه به هيچ روي، نميتوان عملكرد مثبت روحانيت اصيل شيعه را، كه با ايثار و از خودگذشتگي در جهت پاسداري از ارزشهاي والاي الهي ـ انساني قيام كرده است، به بهانه كجانديشي و مواضع ناشايست و رفتار نادرست عدهاي اندك ناديده انگاشت و زير سؤال برد.
اكنون سالها پس از آغاز قيام امام خميني قدسسره و پايهگذاري نظام مقتدر اسلامي، در حالي كه در سايه چتر حمايتي و تشويق بيوقفه دشمنان اسلام، گروهي از روشنفكران غربزده به بنياديترين صورت ممكن در خدمت تحقق جدايي دين از عرصه سياست و حكومت و اداره جوامع انسانياند و با اشاعه اين انديشه سعي در
جداسازي حاكميت دين از عرصه اداره جامعه دارند، انديشههاي امام راحل صبغه جهاني پيدا نموده است. ايشان با ارائه مكتب سياسي ـ اجتماعي اسلام و تشكيل حكومت اسلامي به رهبري روحانيت، بر همه تلاشهاي فرهنگي و سياسي دشمنان اسلام در طول يك قرن و نيم گذشته خط بطلان كشيدند؛ تلاشهايي كه سعي كرده بودند اسلام را بكلي از عرصه اجتماع بيرون برانند.2
كليدواژگان اين نوشتار به شرح ذيل تعريف ميگردند:
روحانيت: همه اديان براي بقا و پويايي خود، به نهادي نظاممند نياز دارند؛ فرقه، دسته و گروهي كه دانايان و كارشناسان دين به شمار ميآيند. مسيحيان به آنان «كشيش» ميگويند كه در قرآن، «قسّيس» معرّب آن است. يهوديان در دوران ظهور اسلام، عالمان خود را «احبار» ميناميدند. در اسلام نيز از اين گروه با عنوان «روحاني» ياد ميشود.3
دين: منظور نويسنده از دين در اين مقاله، دين و مكتب اسلام است؛ مكتبي كه بر خلاف مكتبهاي غيرتوحيدي در تمام شئون فردي، مادي، معنوي، فرهنگي، سياسي، نظامي و اقتصادي دخالت و نظارت دارد و از هيچ نكتهاي، هرچند ناچيز كه در تربيت انسان و جامعه و پيشرفت مادي و معنوي نقش دارد فروگذار نكرده است و اسلام همان مكتبي است كه سعادت واقعي انسانها را به آنها نشان ميدهد.
سياست: يعني در نظر گرفتن تمام ابعاد انسان و جامعه و تمام مصالح دنيوي و اخروي او و صلاح مادي و معنوي او يا همان «صراط مستقيم» كه صراط عدالت و قسط است.4
كاركرد: مجموعه فعاليتهايي كه در جهت برآوردن يك نياز يا نيازهاي نظام انجام ميگيرد.5
«اثر و پيامدي كه يك واقعيت اجتماعي در قوام، بقا و تعادل نظام اجتماعي دارد.»6
با استفاده از اين تعاريف، ميتوان نتيجه گرفت كه: منظور از كاركرد روحانيت يعني روحانيت در اين مجموعه و در جامعه چه نياز اجتماعي را برطرف ميكند و چه نيازي را برآورده و تأمين ميكند. به عبارت ديگر، اين نياز را ميتوان به روحانيت واگذار كرد تا آن را برآورده سازد؛ نيازي كه در تداوم، انسجام، تقويت و بقا گروه نقش دارد.
پيشتر كم و بيش تحقيقاتي در زمينه روحانيت و يا روحانيت از ديدگاه امام خميني قدسسره انجام شده بود؛ مثل تأليفاتي كه توسط مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني قدسسرهبه چاپ رسيده است و يا مباحثي كه در لابهلاي كتابها، مقالات و مصاحبهها به آن پرداخته شده است، ولي مباحثي كه به طور نسبتا جامع، با اين عنوان و با رويكردي جامعهشناختي به بحث روحانيت پرداخته باشد در لابهلاي متون و منابع يافت نشد و بيشتر كارهايي كه انجام شده است صرفا كارهاي تأليفي و گردآوري بوده نه تحقيق و پژوهش.
نقش حياتي روحانيت در جامعه
مسئله روحانيت امروز يك مسئله اساسي است. اولاً براي خود روحانيون مطرح است كه بدانند واقعا تكليف آنان چيست و چه كارهايي بيشتر بر عهده آنهاست و جامعه چه انتظاراتي از روحانيت دارد. ثانيا، اين مسئله براي مردم نيز مطرح است؛ چون اقبال مردم به روحانيت با گذشته خيلي متفاوت است و مردم حقيقتا در مسائل ديني، دنيوي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي، روحانيت را محل رجوع ميدانند. ثالثا، براي دنيا مطرح است كه در يك حكومت اسلامي، در يك جامعه ديني، روحانيت چه نقشي بر عهده دارد، و اين انتظارات را چگونه برآورده خواهد كرد.7
براي اينكه جامعه در مسير خود، جهت صحيحي داشته باشد و دچار انحراف نشود، ضروري است همواره كارشناسان ديني و مذهبي مسير جامعه را تصحيح كنند و معارف صحيح را در دسترس اجتماع قرار دهند. اين مهم وظيفه روحانيت است كه بايد نظام ارزشي اسلام را به شكل صحيح به جهانيان عرضه كند؛ نظام اقتصادي، حكومتي، سياسي و بينالمللي اسلام و ساير بخشهاي معارف اسلامي را كه تمام شئون زندگي بشر را فراميگيرد.
وجود اسلام در جامعه به عنوان يك نظام، و يك ايدئولوژي و جهانبيني حاكم، مرهون روحانيت است. اين قشر اسلام را به خوبي ميشناسد و ميتواند به درستي به جامعه معرفي كند. اسلام چيزي نيست كه خود به خود به مردم معرفي شود، بلكه اسلامشناسان بايد آن را معرفي كنند.8 به دليل آنكه هر چيزي ارزشمندتر باشد بيشتر مورد دشمني واقع ميشود، دشمنيهاي بسياري با روحانيت صورت ميگيرد؛ زيرا اهميت اين نهاد براي دشمنان اسلام بيش از هر نهاد ديگري آشكار شده است.
حضرت امام علت ترس از روحانيت را نيز ترس از اسلام ميدانند: «از منبري ميترسند؛ براي اينكه مروّج اسلام است. از روحاني و اهل محراب ميترسند؛ براي اينكه مروّج اسلام است؛ چون از اسلام ميترسند.»9
ايشان در جاي ديگري ميفرمايند: «از شماها هم كه ميترسند به عنوان اينكه شما هم مبيّن اسلام هستيد و ميخواهيد كه اسلام را در خارج محقق كنيد.»10
با وجود توطئههاي بزرگ و كوچك دشمنان اسلام و بدخواهان و عملكرد ناسالم و ناكارآمد غيرروحانياني كه متصدي امور سياسي ـ اجرايي شده بودند، حضرت امام و يارانايشانبر خلافميلشخصي،براي حفظ دستاوردهاي سالها مبارزه و جهاد، شانههاي خود را زير بار سنگين مسئوليتهاي گوناگون نظام جمهوري اسلامي نهادند.
با رهبريهاي حضرت امام و وفاداري تاريخي ملت مسلمان ايران و فداكاري شاگردان و ياران ايشان در سالهايي كه مديريت كلان و عمده كشور در اختيار روحانيان بود، عمران و آباداني و خدمات اساسي زيادي در سراسر كشور و اقصا نقاط ايران اسلامي و مناطق فراموش شده و دورافتاده انجام گرفت.
كاركردهاي روحانيت شيعه در انديشه حضرت امام قدسسره
1. جهاد علمي در جهت حفظ، گردآوري و تنظيم منابع اصيل دين
يكي از ابعاد جهاد علمي روحانيت تلاش جدّي، خالصانه و قابل تحسين براي حفظ منابع اصلي دين (قرآن و روايات) است. اسناد تاريخي بيانگر اين واقعيت است كه يكي از ابعاد جهاد علمي روحانيت در طول تاريخ چند صدساله آن، حراست و پاسداري از قرآن در ابعاد گوناگون بوده است. از بحث قرآن كه بگذريم، درباره نقش كليدي و مؤثر روحانيت در حفظ احاديث و تلاش بيوقفه براي جمعآوري، حفظ، دستهبندي و تبويب و مستندسازي آن جاي هيچگونه انكار و حتي ترديد ندارد. امام راحل اين زحمتها و مرارتهاي علما را «جهاد في سبيلاللّه» ناميده، ميفرمايند:
اگر فقهاي عزيز نبودند، معلوم نبود امروز چه علومي به عنوان علوم قرآن و اسلام و اهلبيت ـ عليهمالسلام ـ به خورد تودهها داده بودند. جمعآوري و نگهداري علوم قرآن و اسلام و آثار و احاديث پيامبر بزرگوار و سنّت و سيره معصومين ـ عليهمالسلام ـ و ثبت و تبويب و تنقيح آنان در شرايطي كه امكانات بسيار كم بوده است و سلاطين و ستمگران در محو آثار رسالت، همه امكانات خود را به كار ميگرفتند، كار آساني نبوده است كه ـ بحمداللّه ـ امروز نتيجه آن زحمات را در آثار و كتب بابركتي همچون «كتب اربعه» و كتابهاي ديگر متقدّمين و متأخّرين از فقه و فلسفه، رياضيات و نجوم و اصول و كلام و حديث و رجال، تفسير و ادب و عرفان و لغت و تمامي رشتههاي متنوّع علوم مشاهده ميكنيم. اگر ما نام اين همه زحمت و مرارت را «جهاد في سبيلاللّه» نگذاريم، چه بايد بگذاريم؟11
نتيجه اين تلاش مقدّس و غيرقابل وصف، پيدايش مجموعههاي حديثي گرانسنگ و باارزش است؛ همچون: نهجالبلاغه (گردآوري سيد رضي)، صحيفه سجّاديه (ابو عبداللّه محمّدبن احمدبن شهريار)، اصول، فروع و روضه كافي (كليني)، من لايحضره الفقيه (شيخ صدوق)، التهذيب (شيخ طوسي)، الاستبصار (شيخ طوسي)، وسائلالشيعه (شيخ حر عاملي)، وافي (فيض كاشاني)، بحارالانوار (علّامه مجلسي).
آنچه ذكر شد، تنها مشهورترين كتب حديثي شيعه است و اگر درصدد شمارش نام تمام كتب روايي شيعه باشيم، بيشك چندين برابر آنچه نام برديم خواهد شد. اينكه اين احاديث با چه زحمتها و مرارتهايي جمعآوري و تدوين شده خود داستان مفصل ديگري است كه پرداختن به آن و حتي اشاره بدان بسيار مشكل است.
2. جهاد علمي براي دستيابي به معرفت ديني ناب
بخش ديگر از جهاد علمي روحانيت علاوه بر گردآوري و پاسداري از منابع اصلي دين مربوط به فهم درست دين است. به عبارت ديگر، يكي ديگر از دغدغههاي اصلي روحانيت دغدغه فهم درست دين و جلوگيري از بدفهمي و انحراف در حوزه معرفت ديني بوده است. البته خود روحانيت نيز مدّعي نيست كه معرفت دينياش مصون از خطاست و هيچ كاستي در آن يافت نميشود، بلكه منظور آن است كه روحانيت اصيل شيعه نسبت به فهم صحيح دين به شدت حسّاس و نگران بوده و سعي وافري در اين زمينه كرده است و نتيجه آن نيز دستيابي به برترين فهم ديني در مقايسه با فهم ساير افراد و گروههاي مدّعي معرفت ديني است. روحانيت شيعي هيچگاه فهم ديني خود را مطلق ندانسته و خط بطلان بر فهم ساير افراد نكشيده، بلكه همواره مشوّق همه افراد براي رويكرد به شناخت مستقيم دين بوده؛ اما اين تشويقها همراه احتياط و اتخاذ روش صحيح بوده است. نيز هر گاه با افكار و جريانهاي انحرافي و التقاطي مواجه شده، با صراحت و البته با روش منطقي و معقول سعي كرده است از آنها جلوگيري كند.
با توجه به مجموعه اين جهاد علمي، تاريخي و سرنوشتساز، امام خميني قدسسره ميفرمايند:
در بعد خدمات علمي حوزههاي علميه سخن بسيار است. بحمداللّه، حوزهها از نظر منابع و شيوههاي بحث و اجتهاد، غني و داراي ابتكار است. تصور نميكنم براي بررسي عميق همهجانبه علوم اسلامي طريقهاي مناسبتر از شيوه علماي سلف يافت شود. تاريخ بيش از هزار ساله تحقيق و تتبّع علماي راستين اسلام گواه بر ادعاي ما در راه بارور ساختن نهال مقدّس اسلام است. هميشه مستضعفان از كوثر زلال معرفت فقهاي بزرگوار سيراب شدهاند.12
ايشان با اشاره به زحمات و كارهاي علمي فراوان علما و فضلا ميفرمايند:
اين اسلام را به همه ابعادش روحانيون حفظ كردهاند، به همه ابعادش؛ يعني معارفش را روحاني حفظ كرده، فلسفهاش را روحاني حفظ كرده، اخلاقش را روحاني حفظ كرده، فقهش را روحاني حفظ كرده، احكام سياسياش را روحاني حفظ كرده. همه اينها با زحمتهاي طاقتفرساي روحانيين محفوظ شده.13
يا در جاي ديگر ميفرمايند: «علماي بلاد كار كردهاند، فضلا كار كردهاند، اينها] جوانان] را بيدار كردهاند، متحوّل كردند. اگر نبودند اينها؛ اين جوانهايي كه از دست ما گرفته بودند، از دست اسلام گرفته بودند و در مراكز فحشا برده بودند آنها را.»14
البته تلاش علمي علما و انديشمندان اسلامي به علومي كه امروز به نام «علوم اسلامي» يا «علوم حوزوي» شهرت يافته، منحصر نيست، بلكه دامنه آن بسيار گستردهتر از دانشهايي است كه نام برده شد. براي مثال، رياضيات، نجوم، زمينشناسي و جغرافيا، فيزيك، شيمي، پزشكي و حتي ادبيات و هنر نيز به عنوان علوم ديني در حوزههاي علميه، متداول و مرسوم بودند. و با توجه به اين واقعيت انكارناپذير تاريخي است كه امروزه غرب، خود را وامدار جهاد علمي دانشمندان اسلامي ميداند؛ چنانكه برتراند راسل در اينباره نوشته است: «در سرتاسر اعصاري كه از تاريكي و ناداني پوشيده بود، عملاً مسلمين بودند كه سنّت تمدن را پيش بردند و هر معرفت علمي نيز كه صاحبنظراني چون راجربيكن در اواخر قرون وسطا كسب كردند، از آنان اقتباس شد.»15
3. جهاد تبليغي در ابلاغ پيام الهي به مردم
بدون شك، علما موظّفند كه مردم گمراه و منحرف را هدايت كنند و اين هدايت به قشر خاصي اختصاص ندارد، بلكه عالِم موظف است حتي در دورترين نقاط جهان، هر جا جاهلي نسبت به اسلام وجود داشته باشد، هدايت كند. اين وظيفه بر دوش روحانيان نيز هست؛ زيرا خداي تعالي نعمت علم را به آنان عنايت كرده و وارث انبيا و جانشينان پيامبران قلمداد شدهاند. اين مطلب به استدلال قرآني و روايي نيز احتياج ندارد؛ زيرا وقتي توجه كنيم كه هدف خلقت و بعثت انبيا اين بوده است كه انسانها راه تكامل خود را بپيمايند، راهي كه از طريق بندگي خداي متعال و اطاعت از دستورات او حاصل ميشود، با توجه به غرض مولا، اگر امري هم صادر نميشد، بر روحانيان لازم بود كه در راه تحقق بخشيدن به غرض او كوشش كنند، اگرچه آيات و روايات نيز در اين باب زيادند؛ از جمله آيه «نفر» (توبه: 122) و روايتي از امام صادق عليهالسلامكه ميفرمايند: «در كتاب جدّم، اميرالمؤمنين عليهالسلام، خواندم كه خداوند پيش از آنكه براي تحصيل علم از جاهلان پيمان بگيرد، از علما عهد گرفته است كه نسبت به جهّال بذل علم نمايند.»16
امام راحل در جمع اعضاي شوراي عالي تبليغات اسلامي، درباره اهميت تبليغ ميفرمايند: «انبيا شأنشان تبليغ بوده است. اولياي خدا شأنشان تبليغ بوده است. همه آقايان علمايي كه هستند، اينها همه مبلّغين اسلام هستند.»17
ارزش جهاد تبليغي روحانيت هنگامي بيش از پيش آشكار ميشود كه توجه كنيم در بخش كثيري از تاريخ تشيّع، اساسا اظهار تشيّع مترادف شهادت بوده است، تا چه رسد به اينكه كسي در مقام تبليغ آن برآيد.
حضرت امام در پيامي به ملت ايران درباره مرارتها و سختيهايي كه در طول تاريخ بر روحانيت وارد شده است، ميفرمايند:
روحانيون مبارز و متعهد به اسلام در طول تاريخ و در سختترين شرايط، همواره با دلي پر از اميد و قلبي سرشار از عشق و محبت، به تعليم و تربيت و هدايت نسلها همّت گماشتهاند و هميشه پيشتاز و سپر بلاي مردم بودهاند؛ بر بالاي دار رفتهاند و محروميتها چشيدهاند؛ زندانها رفتهاند و اسارتها و تبعيدها ديدهاند؛ و بالاتر از همه، آماج طعنها و تهمتها بودهاند؛ و در شرايطي كه بسياري از روشنفكران در مبارزه با طاغوت به يأس و نااميدي رسيده بودند، روح اميد و حيات را به مردم برگرداندند و از حيثيت و اعتبار واقعي مردم دفاع نمودهاند و هماكنون نيز در هر سنگري، از خطوط مقدّم جبهه گرفته تا مواضع ديگر، در كنار مردمند و در هر حادثه غمبار و مصيبتآفريني، شهداي بزرگواري را تقديم نمودهاند.18
اينك با توجه به اين بعد از رسالت بزرگ روحانيت، كه ميتواند به عنوان يكي از شاخصهاي ارزيابي عملكرد اين نهاد مقدّس مطرح باشد، ميتوان پرسيد: سازمان روحانيت در طول تاريخ حيات بيش از هزار ساله خود، تا چه حد در اين زمينه موفق بوده است؟
حوزههاي شيعي دو مرحله تاريخي حسّاس را سپري كردهاند كه هر يك پيامدهايي در حيات فكري ـ ديني آفريده است:
الف. دوره انزواي روحانيت (بخش اعظم دوره غيبت تا عصر حاضر و حاكميت نظام اسلامي): در اين مرحله، حوزههاي شيعي و روحانيت، گرچه داراي موضع سياسي و اجتماعي بودند، اما در جايگاه تدبير و مديريت اجتماعي قرار نداشتند و در متن زندگي مردم بيتأثير بودند. حكومتها با قدرت سياسي خود، جامعه را به سمتي سوق ميدادند، و حوزههاي علميه و علماي دين در خلال آن حركت كلي، تنها نقشي جزئي و فرعي ايفا ميكردند.
ب. دوره حضور روحانيت (عضر حاضر؛ حاكميت نظام اسلامي): در اين مرحله، حوزه مرجع فكري و نظري نظام اسلامي است؛ يعني اگر مسئله جديدي در كشور به وجود بيايد، اولين سؤالي كه در ذهن مسئولان مطرح ميشود، اين است كه حكم خدا و اسلام در اينباره چيست؟ پيداست كه مركز حكم اسلام حوزههاي علميه و علماي دين و فقهاي عظامند. پس حوزه در عرصه حاضر است؛ يعني اكنون دوران حضور روحانيت و دوران استفسار، استفهام و استعلام از حوزه است.19
4. جهاد سياسي
يكي از ويژگيهاي منحصر به فرد روحانيت شيعه، به رغم بار معنايي به ظاهر غيردنيوي آن، كه شايد ناشي از واژه «روحاني» (منسوب به روح) باشد، حضور جدّياش در مهمترين مسائل دنيوي، يعني سياست است. بنابراين، روحانيت اساسا نهادي به شدت سياسي است. اين بار معنايي به ظاهر متضاد، ناشي از حضور فرهنگ ولايت و امامت در كانون تفكر شيعي است. نگاهي به مقوله ولايت و امامت در مذهب شيعه و ابعاد گوناگون آن از قبيل ولايت تكويني و ولايت و رهبري (زعامت) بيانگر اين نكته است كه نه تنها در واژه و اصطلاح «روحاني» بين ماده و معنا تضادي وجود ندارد، بلكه حتي بين آنها رابطهاي وثيق و عميق است.
اصليترين و اساسيترين هدف و انگيزه مهاجمان و مخالفان نظام جمهوري اسلامي، مسئله جداانگاري دين از سياست است كه با بهرهوري از راهكارهاي گوناگون در جهت اثبات آن گام برميدارند. براي نمونه، برخي از نويسندگان با تفسير دين به «تنظيمكننده رابطه انسان با خدا»، دين را از صحنه سياست رانده، تا حدّ مسائل شخصي و فردي تقليل ميدهند.
امام خميني قدسسره شعار «جدايي دين از سياست» را توطئه اجانب برشمرده، ميفرمايند:
اولين و مهمترين حركت، القاي شعار «جدايي دين از سياست» است كه متأسفانه اين حربه در حوزه و روحانيت تا اندازهاي كارگر شده است تا جايي كه دخالت در سياست، دون شأن فقيه و ورود در معركه سياسيون، تهمت وابستگي به اجانب را دنبال ميآورد.20
حضرت امام با تأكيد بر اصلاح فكري و اخلاقي افراد حوزه ميفرمايند:
مثلاً، بعضي را ميبينيم كه در حوزهها و به گوش يكديگر ميخوانند كه اين كارها از ما ساخته نيست؛ چكار داريم به اين كارها؟ ما فقط بايد دعا كنيم و مسئله بگوييم! اين افكار، آثارِ تلقينات بيگانگان است.21
ايشان با اشاره به زمان صدر اسلام، كه ديانت با سياست يكي بود، ميفرمايند:
مگر زمان پيغمبر اكرم سياست از ديانت جدا بود؟ مگر در آن دوره عدهاي روحاني بودند و عده ديگر سياستمدار و زمامدار؟ مگر زمان خلفاي حق يا ناحق، زمان خلافت حضرت امير، سياست از دين جدا بود؟ دو دستگاه بود؟ اين حرفها را استعمارگران و عمّال سياسي آنها درست كردهاند تا دين را از تصرّف امور دنيا و از تنظيم جامعه مسلمانان بركنار سازند.22
ايشان در بخشي از سخنان خود، با اشاره به ويژگيهاي افراد مقدّسنما ميفرمايند:
اينها هستند كه اگر يك نفر پيدا شود بگويد بياييد زنده باشيد، بياييد نگذاريد ما زير پرچم ديگران زندگي كنيم، نگذاريد انگليس و آمريكا اينقدر به ما تحميل كنند، نگذاريد اسرائيل اينطور مسلمانان را فلج كند، با او مخالفت ميكنند.23
امام راحل با اشاره به توطئه دشمنان براي القاي نظريه «جدايي دين از سياست» ميفرمايند:
مسئله «جدا بودن دين از سياست»، مسئلهاي كه با كمال تزوير و خدعه طرح كردند، حتي بر ما هم مشتبه كردند! حتي كلمه «آخوند سياسي» يك كلمه فحش است در محيط ما! فلان آخوند سياسي است! در صورتي كه آقايان خواندند در دعاهاي معتبر «ساسهالعباد» مع ذلك، از بس تزريق شده است، از بس اشتباهكاري شده است، ما خودمان هم باورمان آمده است كه دين از سياست جداست! آخوند در محراب برود، و شاه هم مشغول دزدياش باشد!24
در جايي ديگر، در جمع علماي نجف ميفرمايند:
حضرت امير ملّا نبود (كه) خطبههاي به آن طولاني داشت؟ حضرت رسول [كه] خودشان خطبههاي به آن طولاني دارند، ايشان ملّا نبودند؟ وقتي نوبت به ماها ميرسد، عذرها درست ميكنيم؛ براي اينكه ما ميخواهيم از زير بار در برويم. شما اينجور تربيت نشويد آقا!25
اين واقعيت متضادنما موجب ظهور باورهايي ويژه در سه حوزه انسانشناسي، هستيشناسي و جامعهشناسي ديني شيعه شده است:
1. جسم، مهد پرورش روح است: «فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ.»26
2. دنيا مزرعه آخرت است: «الدنيا مزرعة الآخرة.»27
3. ديانت عين سياست است: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي.»28
روحانيت شيعه در واقع، وارث خط سرخي تناقضنماست كه يكي از شاخصهاي اعتقاد سياسي آن نفي حق ولايت از حكومتهاي غيرمعصوم و روزشماري و لحظهشماري براي ظهور آخرين درهمشكننده شوكت جبّاران تاريخ است. تشيّع همواره ملازم آموزههاييسياسي ـ انقلابياز اين دست بوده است:
1. انكار حقّانيت قدرتهاي ضد مردمي و نامشروع؛
2. ضرورت اجراي عدالت اجتماعي؛
3. ضرورت مبارزه با ظلم و دفاع از مظلوم؛
4. تأكيد بر آزادي و آزادگي انسان و نفي هر نوع ولايت غير الهي بر انسان؛
5. انتظار براي احقاق حقوق مستضعفان از مستكبران و اقامه عدل و قسط.
با توجه به اين واقعيتهاست كه انتظار به عنوان ايدهاي انقلابي جلوه كرده و راه را بر هرگونه سازش با نظامهاي طاغوتي ميبندد. و چنين است كه حتي سكوت روحانيت شيعي براي طاغوتها معنادار و خطرناك بوده است. اين مقاومت سرسختانه هزار ساله يكي از مميزهها و شاخصهاي بينظير روحانيت شيعه است و در هيچ شرايطي و تحت هيچ عنواني، به قدرتهاي مستبد و ضدمردمي، روي خوش نشان نداده است.
امام راحل در پيامي به روحانيت ميفرمايند:
علماي اصيل اسلام هرگز زير بار سرمايهداران و پولپرستان و خوانين نرفتهاند و همواره اين شرافت را براي خود حفظ كردهاند و اين ظلم فاحشي است كه كسي بگويد دست روحانيت اصيل طرفدار اسلام ناب محمّدي با سرمايهداران در يك كاسه است. و خداوند كساني را كه اينگونه تبليغ كرده و يا چنين فكر ميكنند، نميبخشد. روحانيت متعهد به خون سرمايهداران زالوصفت تشنه است و هرگز با آنان سر آشتي نداشته و نخواهد داشت.29
ايشان ميفرمايند:
مقدّرات ما نبايد در آمريكا و شوروي تدوين بشود. روحانيين بايد در صحنه باشند. بايد همه اين حرفهاي نامربوطي كه زده بودند و شما را ميخواستند از دخالت در امور جامعه كنار بگذارند، همه آنها را پشت سر بگذاريد و گذاشتهايد پشت سر. علماي اعلام نبايد بروند كنار بنشينند تا مقدّرات آنها در آمريكا تدوين بشود و يا در شوروي تدوين بشود.30
البته اين سخن بدان معنا نيست كه روحانيت به علت عدم مشروعيت ذاتي قدرتها، نافي يا منكر اقدامات مثبت حكومتها بوده باشد، بلكه بعكس، روحانيت شيعه بر اساس ارزشها و اصول خود، هرگاه شاهد اقدام مثبتي از سوي هر كس بوده، آن را تأييد كرده است تا كسي گمان نكند كه مخالفت شيعه با قدرتها مخالفتي غيراصولي و متعصّبانه يا رقابتجويانه و قدرتطلبانه است و نيز شيعه بتواند در پرتو همين ملايمت معقول و مشروع، موجوديت خود را در درون نظامهاي طاغوتي حفظ كند. حتي بالاتر، گاه براي پيشگيري از ظلم طاغوتها يا كاهش ظلمها، تا بالاترين سطوح ممكن قدرت، در درون نظامهاي طاغوتي نفوذ كرده است.
حضرت امام نفوذ برخي از علما درون نظامهاي طاغوتي را يك مجاهده نفساني ميدانند و ميفرمايند:
در باب امور سياسي... يك طايفه از علما، اينها گذشت كردهاند از يك مقاماتي و متصل شدهاند به يك سلاطيني. با اينكه ميديدند كه مردم مخالفند، لكن براي ترويج ديانت و ترويج تشيّع اسلامي و ترويج مذهب حق، اينها متصل شدهاند به يك سلاطيني، و اين سلاطين را وادار كردهاند ـ خواهي نخواهي ـ براي ترويج مذهب، مذهب ديانت، مذهب تشيّع. اينها آخوند درباري نبودند. اين اشتباهي است كه بعض نويسندگان ما ميكنند... اينها اغراض سياسي داشتند، اغراض ديني داشتند... آنها گذشت كردند؛ يك گذشت، يك مجاهده نفساني كردهاند؛ براي اينكه اين مذهب را به وسيله آنها، به دست آنها [ترويج كنند.31]
البته ممكن است چنين قضاوتي درباره جهاد سياسي روحانيت، براي آنها كه با تاريخ روحانيت آشنا نيستند، تا حدي اغراقآميز جلوه كند. بدينروي، مناسب است نتايج تحقيقات پروفسور حامد الگار را ـ كه نه روحاني است و نه شيعه ـ از نظر بگذرانيم. ايشان در تحقيقات خود درباره نقش علما در دوره قاجار مينويسد:
غيبت امام، رنگ خاص به تشيّع اثناعشري داده است... تا زماني كه امام در غيبت خود باقي است، ناگزير بر تمام كوششها و فعاليتهاي دنيوي، خاصه فعاليتهاي مربوط به حكومت، سايهاي از عدم حقّانيت گسترده شده است.
عبّاسيان براي سرنگون كردن امويان به شدت از مباحث شيعه اماميه استفاده كردند و بسياري از آخرين خلفاي عبّاسي نسبت به تشيّع، اظهار تمايل ميكردند. به علاوه، شيعيان در تمام مراتب جامعه، از جمله بالاترين مقامات، يافت ميشدند. خاندان ايراني تبار نوبختي نمونه والاي آن است كه از ميان آنان، وزير و فقيه شيعه به ظهور پيوست.
در آغاز قرن شانزدهم، كه صفويه تشيّع را به عنوان مذهب رسمي ايران برگزيدند، اين مذهب رفعت يافت و نقطه عطفي در تاريخ آن پديد آمد؛ چنانكه به نحو انتقالناپذيري با ايران پيوند يافت و اين كشور به منزله زاد بوم و دژ مذهب شيعه به شمار رفت.
مجتهدان آمدند تا رهبري امّت را تجسّم بخشند و اين امر يكي از منابع مهم نفوذ سياسي و اجتماعي ايشان در دوره قاجار بود.
اجتهاد در حوزه شرع اسلامي و پيوند آن با كارهاي اجتماعي ـ سياسي در فرصتهاي بسيار، هم در زمان قاجار، هم در زمانهاي پس از آن توانسته است به عنوان نيرويي براي پيشرفت محلّي و خودنمايي به كار پردازد.32
وات. مونتگمري (Wat Montgomery) نيز درباره بعد سياسي اعتقاد به امام غايب چنين مينويسد:
غيبت به تلويح، بيانگر آن است كه رژيمْ كامل نيست و راه براي اقدام در آيندهاي نامعلوم باز است. چنين نظريهاي اغلب از لحاظ سياسي بيخطر است؛ اما در كمون آن، بالقوّه خطري نهفته است. حدوث تغيير در اوضاع، ممكن است به هواخواهان جنبش ندا دردهد كه زمان عمل فرارسيده است.33
سرانجام، پس از مدتي و در پي گذر از مراحل سخت و مشقّتبار تاريخي، بر اثر رهبري سياسي روحانيت، شيعه توانست:
1. موجوديت خود را به رغم همه تهديدها و تحديدها به عنوان يك جريان مستقل حفظ كند.
2. عضوگيري كند، توسعه يابد.
3. به موجوديت خود رسميت ببخشد و ايران را به دژ نفوذناپذير خود تبديل كند.
4. در موقعيتي مناسب، طاغوت زمان را سرنگون كند، نظام 2500 ساله ستمشاهي را براندازد و با تأسيس نظامي نوين و مبتني بر زيرساختهاي الهي، در جهت تحقق آرمانهاي ديرين انبياي عظام الهي و اوصياي ايشان، گام بردارد و با تبديل ايران به عنوان پايگاه تبليغات جهاني اسلام ناب، زمينه را براي رهبري آخرين ذخيره الهي، حضرت حجهبن الحسن العسكري ـ عجلاللّه تعالي فرجه ـ فراهم نمايد.
نهضتهاي صدساله اخير در جهان اسلام به رهبري روحانيت
نگاهي به نهضتهاي صد ساله اخير در جهان اسلام، به خوبي بيانگر نقش سياسي روحانيت شيعه در رهبري اين حركتهاست:
1. نهضت ضداستبدادي و ضداستعماري (در هر سه شكل استعمار سياسي، اقتصادي و فرهنگي) به رهبري سيد جمالالدين اسدآبادي؛
2. جنبش ضداستعماري (استعمار اقتصادي) تنباكو، به رهبري ميرزاي شيرازي؛
3. انقلاب ضداستعماري (استعمار سياسي) عراق، به رهبري ميرزا محمّدتقي شيرازي؛
4. نهضت مشروطه به رهبري آخوند ملّامحمدكاظم خراساني، آقا شيخ عبداللّه مازندراني، سيد عبداللّه بهبهاني و سيدمحمّد طباطبائي؛
5. مبارزات سياسي شيخ فضلاللّه نوري عليه ليبراليسم و مشروطه بدون قيد مشروعه؛
6. نهضت جنگل به رهبري ميرزا كوچكخان؛
7. مبارزات سياسي و ضداستبدادي مدرّس، عليه رضاخان؛
8. مبارزات ضداستعمار (استعمار اقتصادي) آيهاللّه كاشاني عليه سلطه استعماري انگليس در ماجراي ملّي شدن صنعت نفت؛
9. مبارزه مسلّحانه فداييان اسلام به رهبري نوّاب صفوي؛
10. انقلاب اسلامي ايران به رهبري حضرت امام خميني قدسسره.
اين حجم زياد مبارزات، آن هم در فاصله زماني كمتر از 150 سال، بيانگر حسّاسيت روحانيت شيعه نسبت به سرنوشت سياسي جامعه است كه خوشبختانه اين بيداري و حسّاسيت به برچيده شدن يك نظام سياسي كهن 2500 ساله مستبد ستمشاهي و قطع دست سلطه خارجي از سرنوشت كشور منجر شد.
امام راحل ما را به عبرت گرفتن از جريان انقلاب مشروطه دعوت ميكند و ميفرمايند: «اگر روحانيون، ملت ، خطبا، علما، نويسندگان، روشنفكران متعهد سستي بكنند و از قضاياي صدر مشروطه عبرت نگيرند به سر اين انقلاب آن خواهد آمد كه به سر انقلاب مشروطه آمد.»34
هرچند در اين نوشتار نميتوان تمام ابعاد، مراحل و فراز و نشيبهاي جهاد سياسي روحانيت را ـ حتي به صورت اشاره و مختصر ـ مطرح كرد، ولي بيشك، اين يكي از رسالتهاي حوزههاي علميه است تا نسل نو را هر چه بيشتر با نقش سياسي روحانيت آشنا سازند. اشاره به نكات مثبت جهاد سياسي روحانيت، به معناي ناديده گرفتن برخي اشتباهات سياسي آن از قبيل انزواي سياسي برخي علما با غفلت از حوادث و تحوّلات سياسي جامعه و محيط بينالملل نيست، بلكه هدف نيمنگاهي هرچند گذرا به جهتگيري سياسي روحانيت و نتايج نهايي آن است.
5. شناخت صحيح اسلام و دفاع از آن
در گذشته، برخي تصور ميكردند كه فقط شناخت اجمالي اسلام كافي است و به جاي صرف وقت و نيرو براي شناخت اسلام، بايد سعي كنيم بهتر به اسلام عمل كنيم. شايد افرادي كه اين طرز فكر را ترويج ميكردند حسن نيّت داشتند؛ اما تجربه نشان داده است كه ضعف شناخت موجب ايجاد اختلاف در بين مسلمانان ميشود، تا آنجا كه ممكن است در دو طرف نقيض قرار بگيرند و بين خطوط عقيدتي آنها 180 درجه فاصله باشد؛ يعني آنچه را يك گروه به اسلام نسبت ميدهند گروه ديگر مخالف اسلام تلقّي كنند. تا شناخت صحيح و گسترده در جامعه نباشد، اينگونه اختلافات قابل رفع نيست.35
امام راحل در پيامي به دانشجويان ميفرمايند:
بايد جوانان روحاني و دانشگاهي قسمتي از وقت را صرف كنند در شناخت اصول اساسي اسلام كه در رأس آن توحيد و عدل و شناخت انبياي بزرگ، پايهگذاران عدالت و آزادي است، از ابراهيم خليل تا رسول خاتم ـ صلياللّه عليه و آله و عليهم اجمعين ـ و در شناخت طرز تفكر آنها از نقطه اقصاي معنويت و توحيد تا تنظيم جامعه و نوع حكومت و شرايط امام و اوليالامر و طبقات ديگر...36
آنچه از تفكرات، تأمّلات، بررسيها و تجارب فراوان به دست آمده اين است كه ابتدا بايد اصول اسلام را به دقت بشناسيم و بتوانيم با يافتن پاسخهاي صحيح نسبت به اشكالاتي كه به اساس دين ميشود، آنها را در مقابل شبهههاي منكران و ملحدان بيمه كنيم، سپس ساير قسمتهاي اسلام، از جمله نظام اقتصادي و سياسي آن را درست بشناسيم و به دنيا معرفي كنيم تا برتري نظام اسلامي و ابعاد گوناگون آن بر تمام آيينها روشن شود؛37«لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ.»38
حضرت امام در خصوص شناخت اسلام و دفاع از آن ميفرمايند:
اينكه فرمودهاند «فقها حصون اسلامند»؛ يعني مكلّفند اسلام را حفظ كنند و زمينهاي را فراهم آورند كه بتوانند حافظ اسلام باشند. و اين از اهمّ واجبات است، و از واجبات مطلق ميباشد نه مشهود، و از جاهايي است كه فقهاي اسلام بايد دنبالش بروند. حوزههاي ديني بايد به فكر باشند و خود را مجهّز به تشكيلات و لوازم و قدرتي كنند كه بتوانند اسلام را ـ به تمام ـ معنا كنند؛ همانگونه كه خود رسول اكرم و ائمّه حافظ اسلام بودند و عقايد و احكام و نظامات اسلام را به تمام معنا حفظ ميكردند.39
اگر بخواهيم به عنوان يك ملت زنده، انقلابمان را به جهان صادر كنيم و اثبات نماييم كه نظام سياسي اسلام از ساير نظامها برتر است، بايد ابتدا نظامهاي سياسي جهان و نظام اسلامي را بشناسيم، سپس آنها را با يكديگر تطبيق و آنگاه از نظام اسلامي دفاع كنيم. چارهاي غير از اين نيست كه هر دو نوع اين معلومات را داشته باشيم، وگرنه حق قضاوت درباره نظامهاي سياسي دنيا را نداريم.40
امام راحل در خصوص مجهّز بودن علما و روحانيت به علم روز ميفرمايند:
حوزهها و روحانيت بايد نبض تفكر و نياز آينده جامعه را هميشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهيّاي عكسالعمل مناسب باشند. چه بسا شيوههاي رايج اداره امور مردم در سالهاي آينده تغيير كند و جوامع بشري براي حل مشكلات خود، به مسائل جديد اسلام نياز پيدا كند. علماي بزرگوار اسلام از هماكنون بايد براي اين موضوع فكري كنند.41
6. تبيين و ترويج اسلام و احكام آن
بزرگترين وظيفهاي كه اكنون بر دوش روحانيت است اين است كه درصدد هدايت مردم و جلوگيري از انحرافات عقيدتي و فكري و اخلاقي آنها باشند و اين كار را براي خود يك جهاد بدانند.42 امام معصوم عليهالسلامميفرمايد: «ارشاد جاهل افضل از نجات اسير از دست كافر است.»43
حضرت امام در اينباره ميفرمايند:
بر تمام مسلمانان و پيشاپيش آنان، بر علماي روحاني و طلّاب حوزههاي علميه اسلامي واجب است كه عليه سمپاشيهاي دشمنان اسلام، به هر وسيله ممكن، قيام كنند تا اينكه بر همگان آشكار شود كه اسلام براي اقامه حكومتي عدلگستر آمده است.44
ايشان همچنين ميفرمايند:
در خلال تحصيلات خود، در فكر باشيد كه اسلام را به مردم معرفي كنيد. فعلاً كه اسلام غريب است و كسي اسلام را نميشناسد، ولي لازم است كه شما اسلام و احكام اسلام را به مردم برسانيد تا مردم بفهمند اسلام چيست و حكومت اسلام چه ميباشد، رسالت و امامت يعني چه؟ اصلاً اسلام براي چه آمده است و چه ميخواهد؟ كمكم اسلام معرفي گردد و ـ انشاءاللّه ـ روزي حكومت اسلامي تشكيل شود.45
روحانيت بايد انگيزهها، تمايلات و افكار خود را بررسي كند؛ آيا بيشتر در فكر مشكلات خود و خانواده خود هستيم يا در فكر مشكلات اسلام و جامعه اسلامي؟ در فكر درآمد، رفاه و موقعيت اجتماعي يا معرفي صحيح اسلام به جهان؟ هر كس خود بهتر ميداند؛ «بَلِ الْإِنسَانُ عَلَي نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ»46 مسئوليت روحانيت از ديگران سنگينتر است. اين بدان دليل است كه خدا در بين همه انسانها، تنها بر جمع معدودي منّت گذاشته و وظيفه ابلاغ دين خالص خود را به آنها واگذار كرده است. پس بايد به وظيفه خود عمل كنند؛47 «إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَي أَهْلِهَا.»48
7. ظلم ستيزي و شهادت طلبي روحانيت
تعاليم حياتبخش اسلام پيروان خود را به آزادگي و زندگي عزّتمندانه فراميخواند و تن به ذلت دادن و ظلمپذيري را براي آنها ممنوع ساخته است و چون زلالترين معارف اسلامي توسط ائمّه اطهار عليهمالسلام تبيين و تفسير گرديده، شيعيان از اين نظر، از وضعيت ممتازي برخوردارند. پيروان اهلبيت عليهمالسلام در طول تاريخ، با رهبري و روشنگري عالمان راستين و با درسآموزي از منبع پايانناپذير و شعلههاي هماره نوراني قيام سيدالشهداء عليهالسلام با ظلم و ظالمان سر ناسازگاري داشتهاند و عزّت را جستوجو ميكنند. اين كارنامه با ورود دولتهاي استعماري و سلطهگر به ممالك اسلامي رنگ و جلايي خاص گرفت و به ويژه در ايران اسلامي، از نهضت «تحريم تنباكو» توسط ميرزاي شيرازي به بعد، به موازات پيچيدهتر شدن توطئههاي سلطهگران، پرچم مبارزه برافراشتهتر گرديد، چه در انقلاب مشروطه، چه مبارزات استقلالخواهانه شمال و جنوب ايران اسلامي كه رهبراني در كسوت روحانيت داشته و چه نهضت ملّي كردن صنعت نفت كه ركن مهم آن روحاني بزرگوار و مبارز آيهاللّه كاشاني بود و نيز قيام پانزده خرداد 1342 كه با رهبري امام خميني قدسسره و ميدانداري روحانيت مبارز آغاز شد و ادامه يافت و به انقلاب اسلامي منتهي گرديد و شاهد پيروزي را در 22 بهمن 1357 در آغوش گرفت. در همه اين قيامها و مبارزات، نه تنها روحانيت رهبري فكري و ايدئولوژيك را بر عهده داشت، بلكه رهبري ميدان مبارزه و جهاد نيز بر عهده آنان بود كه شهداي بزرگ و فراوان روحانيت در اين مبارزات، اسناد زنده و ماندگاري بر اين ادعايند.
كدام انقلاب مردمي اسلامي را سراغ كنيم كه در آن حوزه و روحانيت پيشكسوت شهادت نبودهاند و بر بالاي دار نرفتهاند و اجساد مطهّرشان بر سنگفرشهاي حوادث خونين به شهادت نايستاده است. در پانزده خرداد و در حوادث قبل و بعد از پيروزي، شهداي اولين از كدام قشر بودهاند. خدا را سپاس ميگزاريم كه از ديوارهاي فيضيه گرفته تا سلولهاي مخوف و انفرادي رژيم شاه و ... خون پاك شهداي حوزه و روحانيت افق فقاهت را گلگون كرده است.49
تلاش روحانيت مبارز تنها در مقابله با نيروهاي اهريمني و منحصر به جهاد اصغر و مقابله با گلوله و سرنيزه نبوده، بلكه همانها در ميدان جهاد و نبرد فكري، با منطق قوي و تعاليم غني اسلامي به مصاف مدعيان دروغين رفته و با روشنگري فكري، انگيزه مبارزه با باطل و باطلگرايان را صد چندان كردهاند. آنها در برابر سلطه سياه و وحشتانگيز كمونيستي و هجمههاي سازمانيافته حزب «توده» اصول فلسفه و روش رئاليسم را تحكيم و تفسير كردند.
امام راحل، هنر، صداقت و تعهد خود روحانيت را علت برگزيده شدن آنها از سوي مردم ميدانند: «در ترويج روحانيت و فقاهت، نه زور سرنيزه بوده است، نه سرمايه پولپرستان و ثروتمندان، بلكه هنر و صداقت و تعهد خود آنان بوده است كه مردم آنان را برگزيدهاند.50
همانگونه كه شهيد مطهّري گفته است: «منصفها نقش روحانيت را در نهضت انقلابي ايران انكار نميكنند و قابل انكار نيست.»51
شهيد مطهّري خود در خط مقدّم مبارزهاي علمي و فكري با ماترياليسم و اعوجاج و انحراف پديد آمده از سوي التقاطيان و نيز كجفكريهاي متحجّران عقبمانده بود و با اخلاص و جهاد علمي، منظومهاي با جامعيت گسترده و متنوّع براي نسل حاضر و آيندگان پديد آورد و از دستگيري و زندان و فشار ساواك هم بينصيب نبود.
8. مديريت و اداره امور جامعه
پس از آنكه مبارزات وسيع و پيگير ملت مسلمان به نتيجه رسيد و حكومت استبداد فرو ريخت، امام خميني قدسسرهملهم از تعاليم اسلامي و خواست تاريخي ملت، نظام جمهوري اسلامي را بنيان نهادند و همه طبقات و اقشار را به وحدت و هماهنگي و حركت در جهت مصلحت ملت سفارش كردند و درباره حضور روحانيت در امور اجرايي، تفكر ايشان از آغاز شروع نهضت اين بود كه روحانيت در كار اجرايي كمتر شركت كند و فقط ناظر و پشتوانه امور باشد. ايشان حضور روحانيت را در شوراي انقلاب، كه متشكل از روحانيان و غيرروحانيان بود، كافي ميدانستند.52
حجهالاسلام هاشمي رفسنجاني علت مخالفت حضرت امام براي ورود شهيد بهشتي در نخستين انتخابات رياست جمهوري را برخاسته از همين ديدگاه امام ميداند و مينويسد: «مخالفتشان با كانديداتوري شهيد بهشتي در انتخابات رياست جمهوري نيز بر پايه همين نظر بود.»53
ايشان در ادامه مينويسد:
اين فكر، فكر ما هم بود و كما بيش همه اين را قبول داشتيم. ما هم نميخواستيم وارد كارهاي اجرايي شويم؛ فكر ميكرديم در شوراي انقلاب هستيم و بعدا هم اگر شورا نباشد و اگر لازم باشد، به مجلس ميرويم ... اين فكر تا زمان پيروزي انقلاب و حتي در چند ماهه اول بعد از پيروزي با ما بود.54
شهيد مطهّري، كه از نظر فكري يكي از نزديكترين و برجستهترين دست پروردگان حضرت امام محسوب ميشد، با صراحت اظهار داشت:
من موافق نيستم حتي در دولت جمهوري اسلامي، روحانيت پست دولتي بپذيرند... روحانيت در همان جاي خودش باقي بماند. حتي عضويت دولت اسلامي را هم نپذيرد؛ يعني در دولت اسلامي هم، كه مردمي است روحانيت در صف ملت بماند و دولت را ارشاد و مراقبت و نظارت كند.55
اما عليرغم اين ديدگاه و پايبندي عملي به آن، حتي در آن شرايط ويژه، توطئههاي بزرگ و كوچك دشمنان و بدخواهان و عملكرد ناسالم و ناكارآمد غيرروحانياني كه متصدي امور سياسي ـ اجرايي شده بودند، حضرت امام و ياران ايشان بر خلاف ميل شخصي، براي حفظ دستاوردهاي سالها مبارزه و جهاد، شانههاي خود را زير بار سنگين مسئوليتهاي گوناگون نظام جمهوري اسلامي نهادند؛ يعني در حالي كه اوضاع كشور از هم گسيخته بود و مخالفان داخلي و دستنشاندگان قدرتهاي اهريمني و نيز غارتگران خارجي و مشخصا آمريكاي ستمگر و متجاوز دست به انواع توطئهها و دشمنيها عليه نظام نوپا و الهي ـ مردمي جمهوري اسلامي زده بودند و لحظهاي دست از توطئه برنميداشتند و از فتنههاي قومي تا آشوبهاي گروهكي تا حمله آمريكا به صحراي طبس و جنگ تجزيهطلبانه كردستان و در نهايت، تحميل جنگي هشت ساله بر ملت ايران، حضرت امام و ياران ايشان سنگر را خالي نكردند و مانند دوران مبارزات طولانيمدت، همه وجود خود را وقف راهي كردند كه سالها پيش آغاز كرده بودند.
با مشخص شدن ضعفها و سستيهاي متصديان امور اجرايي كشور و دولت موقّت، كه عمدتا از جمعيتهاي ملّيگرا بودند، حضور تدريجي روحانيون در مسائل اجرايي شكل جدّيتر به خود گرفت و حتي مشخص شد كه در بعضي از جاها، بدون استفاده از حضور و نفوذ روحانيت امكان پيشرفت كارها وجود ندارد.56
امام راحل خود با صراحتِ برخاسته از صداقت و محترم دانستنِ مردم ميفرمايند:
پيش از انقلاب من خيال ميكردم وقتي انقلاب پيروز شد افراد صالحي هستند كه كارها را طبق اسلام عمل كنند. لذا، بارها گفتم: روحانيون ميروند كارهاي خودشان را انجام ميدهند. بعد ديدم خير، اكثر آنها افراد ناصالحي بودند و ديدم حرفي كه زدهام درست نبوده است. آمدم صريحا اعلام كردم: من اشتباه كردهام.57
ايشان راه آينده را هم اينگونه نشان ميدهند:
امروز ميگويم: مادام كه احكام اسلام پياده نشده است و افراد صالحي نداشتيم تا طبق اسلام عمل كنند، علما بايد مشغول به كارهايشان باشند. اين يك شأن براي علما نيست كه رياست جمهوري و رياست ديگري را داشته باشند؛ چون وظيفه است به اين كارها ميپردازند.58
با رهبريهاي حضرت امام و وفاداري تاريخي ملت مسلمان ايران و فداكاري شاگردان و ياران امام، در سالهايي كه مديريت كلان و عمده كشور در اختيار روحانيان بوده، اين همه عمران و آباداني و سازندگي و خدمت در سراسر كشور و اقصا نقاط ايران اسلامي و مناطق فراموش شده و صعبالعبور انجام گرفته است.
با مديريت روحانيت ـ عليرغم نبود تجربه قبلي ـ فتنههاي داخلي با تدبير و كمترين لطمات فرو نشست، ولي با آنهمه فتنه و كينهورزي دنياي زر و زور و تزوير و اجماع و ائتلاف ناميمون شرق و غرب و اقمار منطقهاي آنها، جمهوري اسلامي و امام و ياران او با توكّل بر خدا و تكيه بر بندگان خدا، ايران اسلامي را از خطرات حفظ كردند و جنگ تحميلي هشت ساله را به دفاع مقدّس تبديل كردند و از بركات اين تغيير و تبديل فرهنگي، عايدات معنوي زيادي نصيب مملكت و ملت كردند. امام راحل در پايان آن مصاف نابرابر، كه يادآور جنگ احزاب در صدر اسلام بود كه همه كفر در برابر همه حق صف آراسته بود، چنين گواهي دادند:
من امروز بر اين عقيدهام كه مقتدرترين افراد در مصاف با آنهمه توطئهها و خصومتها و جنگافروزيهايي كه در جهان عليه انقلاب اسلامي است، معلوم نبود موفقيت بيشتري از افراد موجود به دست ميآوردند. در يك تحليل منصفانه از حوادث انقلاب، خصوصا از حوادث ده سال پس از پيروزي، بايد عرض كنم كه انقلاب اسلامي ايران در اكثر اهداف و زمينهها موفق بوده است و به ياري خداوند بزرگ، در هيچ زمينهاي مغلوب و شكست خورده نيستيم، حتي در جنگ، پيروزي از آن ملت ما گرديد و دشمنان در تحميل آنهمه خسارات، چيزي به دست نياوردند.59
9. خودسازي علمي و عملي
از اين حقيقت نبايد غفلت كرد كه حضور در صحنههاي اجرايي و عرصههاي عملي براي پياده كردن احكام اسلام و خدمت به بندگان خدا، با همه اهميتش، براي حوزويان روبنايي است كه بايد بر زيربنايي پولادين و شالودهاي مستحكم قرار گيرد و آن «خودسازي علمي و عملي» طلاب و روحانيان است. سلاح روحاني علم است. ابزاري كه روحانيت ميخواهد به وسيله آن با دشمن بجنگد، از راه كتاب و علم و تحصيل به دست ميآيد. همچنانكه رزمنده نبايد در جبهه از سلاح خود غافل شود «خُذُواْ حِذْرَهُمْ...»،60 روحاني نيز بايد دايم در فكر سلاح خود باشد؛ يعني معلومات بيشتري كسب كند تا بتواند به وسيله آنها در دشمن نفوذ كند. علاوه بر سلاح علم، «روحانيت بايد به گونهاي عمل كند كه مردم حرص نزدن درباره دنيا را در رفتار او كاملاً مشاهده كنند، و دستيابي به اين خصوصيت نيازمند تهذيب و افزايش معنويت است.»61
امام خميني قدسسره در عين حال كه از بناي اوليه خود عدول كردند و به لزوم حضور روحانيت در صحنه مديريت كشور تصريح نمودند، رسالت اصلي روحانيان را همان فعاليتهاي علمي و تحقيقي و تبليغي ميدانند:
ما گمان ميكرديم كه در بين روشنفكران ما ـ به اصطلاح ـ خوب، اشخاصي پيدا ميشوند كه متعهدند و حفظ ميكنند اين را. اگر حالا هم پيدا شد يك همچو اشخاصي، يك همچو جمعيتهايي آقايان پستهاي مهمتر دارند، ميروند سراغ كارشان ؛ آقاي هاشمي هم ميروند، آقاي خامنهاي هم ميروند و همه كساني كه متصدي هستند. اما ما چه بكنيم امروز، وضع ما، وضع ايران، وضع گرفتاريهاي داخل و خارج به جوري است كه بدون اينها نميتوان اداره كرد اين مملكت را.62
شهيد مطهّري نيز به صراحت ميگفت:
اين انقلاب نياز زيادي به روحانيت دارد، به شرط آنكه روحانيت وظايف خودش را در آينده انقلاب خوب درك كند. كارش را بايد ده برابر كند، تحقيق علمياش را بايد ده برابر كند، تبليغش را بايد ده برابر كند. رابطهاش را با مردم، در جمع مردم آمدن، به ميان مردم رفتن، درد مردم را از نزديك لمس كردن و احساس كردن؛ اينها را بايد چندين برابر كند.63
ايشان عقيده داشتند:
آينده انقلاب هم ـ اگر بخواهد انشاءاللّه پيروزتر بماند و به نتايج نهايي برسد ـ باز بايد روي دوش روحانيت باشد. اگر اين پرچمداري از روحانيت گرفته شود و به دست ـ به اصطلاح ـ طبقه روشنفكر بيفتد به عقيده من، يك نسل بگذرد اسلام بكلي مسخ ميشود. چرا؟ براي اينكه حامل فرهنگ اسلامي باز هم همين طبقه هستند.64
نتيجه گيري
در جمعبندي نظريات حضرت امام در مورد روحانيت و كاركردهاي آن، ميتوان چنين نتيجه گرفت:
امام راحل نقش روحانيت را در جامعه و نظام ديني مهمترين و موفقترين نقشها دانسته، عقيده داشتند: مقتدرترين افراد در مصاف با مشكلاتي كه براي جامعه ايران و انقلاب پيش آمد، معلوم نبود كه موفقيت بيشتري از افراد موجود به دست ميآوردند.
ديدگاه ايشان درباره حضور روحانيت در امور اجرايي اين بود كه روحانيت در كارهاي اجرايي كمتر شركت كند و فقط ناظر و پشتوانه امور باشد؛ ولي پس از گذشت چند سال از وقوع انقلاب، به دليل اشغال مناصب حكومتي توسط افراد ناصالح، حضرت امام از بناي اوليه خود عدول كردند و به لزوم حضور روحانيت در صحنه مديريت كشور تصريح نمودند، ولي همچنان كاركرد و رسالت اصلي روحانيان را همان فعاليتهاي علمي، تحقيقي و تبليغي ميدانستند و در رأس هرم همه اين وظايف، خودسازي علمي و عملي را لازمه كار روحانيت ميدانستند.
امام امّت در بعد دخالت روحانيت در سياست و اجتماع، به شدت به پيوند دين و سياست، و به حضور روحانيت ـ به عنوان مبيّن و مروّج دين ـ در صحنه امور سياسي و اجتماعي معتقد بودند و اين ديدگاه برخاسته از مباني نظري ايشان بود كه معتقد بودند: از ويژگيهاي سياست الهي و مطلوب، اين است كه هر دو بعد مادي و معنوي انسان مورد توجه باشد و مصالح دنيا و آخرت عموم انسانها در آن رعايت و حدود و احكام الهي در جامعه اجرا شود. و لازمه حضور اين نوع سياست در صحنه جامعه اسلامي، اين است كه كارشناسان و متخصصان امور ديني در امور سياسي و اجتماعي حضور داشته باشند تا بتوانند سياست الهي و مطلوب را در مقابل سياست شيطاني و سياست تكبعدي به مرحله اجرا درآورند و درست به دليل همين نقش روحانيت در سياست است كه در صد ساله اخير نهضتهاي فراواني به رهبري روحانيت در جهان اسلام صورت گرفته است.
-
پى نوشت ها
- 1 -دانش آموخته حوزه علميه و كارشناس ارشد جامعهشناسى.
- 2ـ سليمان خاكبان، روحانيت و كاركرد آن، 1386، ص 1.
- 3ـ مرتضى مطهّرى، خاتميت، 1380، ص 53.
- 4ـ ر.ك. محمّد عباسى، «سيرى در انديشه اجتماعى امام خمينى قدسسره»، معرفت 127.
- 5ـ جورج ريتزر، نظريه جامعهشناسى در دوران معاصر، 1382، ص 131.
- 6ـ غلامعباس توسلى، نظريههاى جامعهشناسى، 1376، ص 271.
- 7ـ معاونت فرهنگى شوراى سياستگذارى ائمّه جمعه، نقش روحانيت در نظام اسلامى سخنرانى مقام معظّم رهبرى در جمع ائمّه جمعه سراسر كشور، 16 مهر 1375، ص 14.
- 8ـ محمّدتقى مصباح، مباحثى درباره حوزه، 1376، ص 39 و 40.
- 9ـ امام خمينى، صحيفه امام، 1379، ج 8، ص 43ـ44.
- 10ـ همان، ج 9، ص 505.
- 11ـ همان، ج 21، ص 274.
- 12ـ همان، ج 21، ص 274.
- 13ـ همان، ج 3، ص 239.
- 14ـ همان، ج 19، ص 136ـ137.
- 15ـ برتراند راسل، جهانبينى علمى، 1360، ص 40.
- 16ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، 1362، ج 2، ب 13، ص 67، روايت 14.
- 17ـ امام خمينى، صحيفه امام، ج 16، ص 253.
- 18ـ همان، ج 21، ص 97.
- 19ـ دفتر مقام معظّم رهبرى، حوزه و روحانيت در آينه رهنمودهاى مقام معظّم رهبرى، 1375، ص 27 و 30، سخنرانى مقام معظّم رهبرى در آغاز درس خارج فقه، 21 شهريور 1372.
- 20ـ امام خمينى، صحيفه امام، ج 21، ص 91.
- 21ـ امام خمينى، ولايت فقيه، 1379، ص 137ـ138.
- 22ـ همان، ص 22.
- 23ـ همان، ص 144ـ145.
- 24ـ امام خمينى، صحيفه امام، ج 6، ص 41.
- 25ـ همان، ج 2، ص 370.
- 26ـ حجر: 29.
- 27ـ محمّد محمّدى رىشهرى، منتخب ميزانالحكمة، 1384، ص 202، ح 2173.
- 28ـ مائده: 3.
- 29ـ امام خمينى، صحيفه امام، ج 21، ص 273ـ293.
- 30ـ همان، ج 15، ص 13.
- 31ـ همان، ج 3، ص 240.
- 32ـ حامد الگار، نقش روحانيت پيشرو در جنبش مشروطيت ـ دين و دولت در ايران نقش علما در دوره قاجار، 1359، ص 18، 19، 21، 23، 28 و 34.
- 33ـ همان، ص 21.
- 34ـ امام خمينى، صحيفه امام، ج 15، ص 328.
- 35ـ محمّدتقى مصباح، مباحثى درباره حوزه، ص 59.
- 36ـ امام خمينى، صحيفه امام، ج 2، ص 411.
- 37ـ محمّدتقى مصباح، مباحثى درباره حوزه، ص 60.
- 38ـ توبه: 33 / فتح: 28 / صف: 9.
- 39ـ امام خمينى، ولايت فقيه، ص 67ـ68.
- 40ـ محمّدتقى مصباح، مباحثى درباره حوزه، ص 61.
- 41ـ امام خمينى، صحيفه امام، ج 21، ص 292.
- 42ـ محمّدتقى مصباح، مباحثى درباره حوزه، ص 64.
- 43ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 9، ح 18، ب 8.
- 44ـ ر.ك. امام خمينى، ولايت فقيه، 1378، ص 125ـ126.
- 45ـ امام خمينى، ولايت فقيه، 1379، ص 149ـ150.
- 46ـ قيامة: 14.
- 47ـ محمّدتقى مصباح، مباحثى درباره حوزه، ص 66.
- 48ـ نساء: 58.
- 49ـ امام خمينى، صحيفه امام، ج 21، ص 275ـ276.
- 50ـ همان.
- 51ـ مرتضى مطهّرى، آينده انقلاب اسلامى ايران، 1386، ص 185.
- 52ـ اكبر هاشمى رفسنجانى، انقلاب و پيروزى، 1383، ص 412.
- 53ـ همان.
- 54ـ همان، ص 414.
- 55ـ مرتضى مطهّرى، آينده انقلاب اسلامى ايران، ص 197.
- 56ـ اكبر هاشمى رفسنجانى، انقلاب و پيروزى، ص 414.
- 57ـ امام خمينى، صحيفه امام، ج 18، ص 241.
- 58ـ همان.
- 59ـ همان، ج 21، ص 283.
- 60ـ نساء: 102.
- 61ـ سخنرانى مقام معظّم رهبرى در ديدار علما و روحانيان يزد، 12 دى 1386 پايگاه اطلاعرسانى مقام معظم رهبرى.
- 62ـ امام خمينى، صحيفه امام، ج 16، ص 466.
- 63ـ مرتضى مطهّرى، آينده انقلاب اسلامى ايران، ص 187.
- 64ـ همان، ص 194.
-
··· منابع
- ـ الگار، حامد، نقش روحانيت پيشرو در جنبش مشروطيت ـ دين و دولت در ايران (نقش علما در دوره قاجاريه)، ترجمه ابوالقاسم سري، تهران، توس، 1359، چ دوم.
- ـ امام خميني، صحيفه امام، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1379، چ دوم، 22 جلد.
- ـ ـــــ ، ولايت فقيه، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1379، چ دوم.
- ـ ـــــ ، ولايت فقيه، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1378، چ نهم.
- ـ توسلي، غلامعباس، نظريههاي جامعهشناسي، تهران، سمت، 13765.
- ـ خاكبان، سليمان، روحانيت و كاركرد آن، 1386، .www.google.com
- ـ دفتر مقام معظّم رهبري، حوزه و روحانيت در آئينه رهنمودهاي مقام معظّم رهبري، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، 1375.
- ـ راسل، برتراند، جهانبيني علمي، ترجمه حسن منصوري، تهران، آگاه، 1360.
- ـ ريتزر، جورج، نظريه جامعهشناسي در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثي، تهران، علمي، 1382، چ هفتم.
- ـ عباسي، محمّد، «سيري در انديشه اجتماعي امام خميني قدسسره»، معرفت 127 (تير 1387)، ص 105ـ128.
- ـ مجلسي، محمّدباقر، بحارالانوار، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1362.
- ـ محمّدي ريشهري، محمّد، منتخب ميزانالحكمه، ترجمه حميدرضا شيخي، قم، دارالحديث، 1384، چ سوم.
- ـ مصباح، محمّدتقي، مباحثي درباره حوزه، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1376.
- ـ مطهّري، مرتضي، آينده انقلاب اسلامي ايران (مجموعه سخنراني و مصاحبه)، قم، صدرا، 1386.
- ـ ـــــ ، خاتميت، تهران، صدرا، 1380.
- ـ معاونت فرهنگي شوراي سياستگذاري ائمّه جمعه، نقش روحانيت در نظام اسلامي (سخنراني مقام معظّم رهبري در جمع ائمّه جمعه سراسر كشور)، تهران، شوراي سياستگذاري ائمّه جمعه، 16 مهر 1375.
- ـ هاشمي رفسنجاني، اكبر، انقلاب و پيروزي (كارنامه و خاطرات سالهاي 1357 و 1358)، به اهتمام عبّاس بشيري، تهران، دفتر نشر معارف اسلامي، 1383.