جلوههاى رضوان الهى و مناجات خدا با انسان
Article data in English (انگلیسی)
استاد محمّدتقى مصباح
چکیده
این مقاله که حاصل درس اخلاق استاد مى باشد، به بیان جلوه هاى رضوان الهى مى پردازد. از جمله این جلوه ها مى توان به مناجات خداى متعال با انسان پرداخت. از روایات فراوانى به دست مى آید که خداى متعال با انبیاى الهى رازگویى مى کند. از سوى دیگر، خداوند از طریق الهامات و خطورات و اشراقات خود با بندگان خاص خود و در قالب دریافت هاى ویژه معنوى، علمى و عقلانى سخن مى گوید.
در این میان، انسان ها که در پى جلب رضاى خداوند متعال هستند، و نیت خود را خالص نمایند در دنیا پاداش و در آخرت نیز از مواهبت و نعمت هاى جاودانه الهى بهره مند مى گردد. بنده اى که به معبود خویش عشق مى ورزد، محبوب خداى متعال خواهد شد. با چنین بندگانى، خداى متعال دائمآ به نجوا و گفت وگو مى پردازد.
کلیدواژه ها : مناجات، نجوا، رضوان الهى.
مناجات خدا با بندگان خویش
الف) مناجات خدا با انبیا
در جلسه پیشین در ارتباط با مناجات انسان با خدا، این پرسش را مطرح کردیم که چرا با توجه به اینکه عالى ترین توفیق و سعادت انسان در مناجات و گفت وگوى خصوصى با خداوند و بهره مند گشتن از لذت مناجات با اوست، کسانى انگیزه و میلى براى مناجات با خدا ندارند و اساسآ چه عاملى باعث حرمان از مناجات با خدا مى گردد؟ در پاسخ گفتیم که از روایات استفاده مى شود که اساسى ترین عامل حرمان از مناجات و رازگویى با خدا و عدم درک لذت گفت وگوى با خدا، تعلّق و وابستگى به دنیا و لذت هاى آن است. پس راه نایل آمدن به شرف و افتخار درک لذت مناجات با معبود، گسستن از تعلقات دنیوى و عدم دلبستگى به لذت هاى فانى دنیاست. اینک وقت آن رسیده که به مسئله مناجات خداباانسان هاى برگزیده وبندگان مخلص خودبپردازیم.
از روایات فراوانى استفاده مى شود که خداوند با برخى از بندگانش مناجات و رازگویى مى کند. بى شک انبیاى الهى در مرتبه نخست کسانى هستند که خداوند به مناجات با آنها مى پردازد و برخى از وحى هاى او به آنها، مناجات به حساب مى آیند. در این بین، حضرت موسى بن عمران 7، که به صفت کلیم اللّه و هم سخن خدا اختصاص یافته کرارآ مخاطب نجواهاى الهى بوده است. آن حضرت که فراوان براى عبادت خدا به کوه طور مى رفت و روزهاى متوالى و گاهى چهل روز در آنجا به عبادت و گفت وگو با خدا مى پرداخت، بهره فراوانى از مناجات الهى داشت که برخى از آنها در احادیث قدسى مربوط به آن حضرت گرد آمده اند، و در قرآن نیز خداوند درباره توقف چهل روزه آن حضرت در کوه طور جهت عبادت و مناجات متقابل بین او و خداوند، مى فرماید : (وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلاَثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً) (اعراف : 142)؛ و با موسى سى شب وعده نهادیم و آن را به ده شب دیگر کامل کردیم، پس هنگام وعده پروردگارش به چهل شب تمام شد.
ب) مناجات خداوند با غیر انبیا
اما گفت وگوى خداوند با غیر انبیا را به دو صورت مى توان تصویر کرد: صورت اول که با مسامحه مناجات خدا با انسان در آن فرض مى شود، گفت وگوى خدا با همه انسان هاست، با این توضیح که خداوند به همه انسان ها عقل داده و عقل حقایقى را درک مى کند و انسان را به برخى از خوبى ها و بدى ها هدایت مى کند و بر اساس درکى که دارد، احکامى را متوجه انسان مى کند. انسان را به کارهایى فرمان مى دهد و از کارهایى باز مى دارد و در واقع خداوند به وسیله عقل با انسان سخن مى گوید و تشخیص و دریافت هاى فطرى عقل، راهنمایى هاى الهى است که از طریق عقل در اختیار انسان قرار مى گیرد. این نحو گفت وگوى الهى براى همه عقلا حاصل است و اختصاص به افراد خاصى ندارد. اما صورت دوم که از روایات استفاده مى شود، مناجات و گفت وگوى خداوند با بندگان خاص و نمونه است که به جهت شایستگى ها و ظرفیت هایى که آنان در خود پدید آورده اند، خداوند آنان را براى خلوت خویش و نجواى عاشقانه برگزیده است. بى تردید این دسته از بندگان خاص که خداوند آنان را براى نجوا و گفت وگوهاى خصوصى خویش برگزیده داراى مراتب هستند و هرکدام از آنها به تناسب درجه و مرتبه اى که در پیشگاه خداوند دارد، به خداوند مقرّب تر و بهره بیشترى از گفت وگوى با خداوند دارد.
امیر مؤمنان (ع)، در خطبه خود که مشتمل بر معارف ناب و ارزشمندى است و پس از تلاوت آیه (رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاء الزَّکَاةِ) (نور: 37)؛ «مردانى که نه تجارت و نه داد و ستدى آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و دادن زکات، به خود مشغول نمى دارد»، مى فرمایند: «وَمَا بَرِحَ لِلَّهِ عَزَّتْ آلَاؤُهُ فِى الْبُرْهَةِ بَعْدَ الْبُرْهَةِ وَفِى أَزْمَانِ الْفَتَرَاتِ عِبَادٌ نَاجَاهُمْ فِى فِکْرِهِمْ وَکَلَّمَهُمْ فِى ذَاتِ عُقُولِهِمْ»؛1 همواره خداوند که نعمت هاى او گران قدر است، در طول تاریخ و در دوران هاى گوناگون و در دوران جدایى از رسالت ]تا آمدن پیامبرى پس از دیگرى یا[ بندگانى داشته که با آنان در گوش جانشان نجوا مى کرده و در درون عقلشان با آنان سخن مى گفته است.
بر اساس سخن امیر مؤمنان (ع)، خداوند با نهان عقل بندگان خاص خود نجوا و گفت وگو دارد. عموم مردم گرچه از عقل برخوردارند و مسائل و حقایقى را به وسیله آن درک مى کنند و در واقع خداوند آنها را به وسیله عقل به دریافت هاى عقلانى راهنمایى مى کند، اما از الهامات الهى و اشراقات ربانى بهره اى ندارند. براى توضیح نحوه گفت وگوى خصوصى خداوند با نهان عقل بندگان خاص خود، بایسته گفتن است که همه ما در پرتو نیروى عقل خداداد، در ذهن خود، توانایى تنظیم یک سرى مقدّمات و استنتاج از آنها را داریم. اما در همه موارد تنظیم مقدّمات ذهن و استنتاج از آنها براى همه افراد مقدور نمى باشد و گاهى برخى با ترتیب مقدماتى که براى دیگران نیز معلوم هستند، استدلالى را تنظیم و شکل مى دهند که از دیگران ساخته نیست و آن استدلال و نتیجه اى که آنان به دست آورده اند مورد تصدیق همگان قرار مى گیرد. این از آن روست که تنظیم مقدّمات ذهنى از راه هاى مشخص و معهود و با استفاده از اندوخته هاى پیشین و مثلا تداعى معانى انجام مى پذیرد و در فرایند مشخصى به کسب نتیجه منجر مى گردد. اما گاهى ذهن انسان از تنظیم مقدّمات و کسب نتیجه از آنها باز مى ماند و ناگهان، بدون آمادگى علمى، نکته اى به ذهن انسان راه مى یابد و راه را براى استدلال و کسب نتیجه اى علمى هموار مى سازد.
به هر روى، خداوند از طریق الهامات و خطورات و اشراقات خود با بندگان خاص خود سخن مى گوید و این الهامات و خطورات در قالب دریافت هاى ویژه معنوى، علمى و عقلانى در اختیار آنان قرار مى گیرند و رمز بهره بردارى و دریافت این ویژگى هاى معنوى و علمى که از راه هاى عادى به دست نمى آیند، یادکرد دائمى خدا و توجه خاضعانه و خالصانه و بى شائبه به معبود است. این معنا، یعنى توفیق برخوردارى از عنایت خاص الهى و گفت وگوى عاشقانه معبود در مناجات شعبانیه نیز به روشنى تبیین گردیده است. آنجا که امیر مؤمنان (ع)، مى فرماید: «إلهى واجعلنى ممن نادیته فأجابک ولاحظته فصعق بجلالک فناجیته سرا و عمل لک جهرا»؛2 خدایا، مرا در شمار کسانى قرار ده که چون او را ندا دادى تو را اجابت مى کند و وقتى به او توجه کردى از تجلّى جلال و عظمتت مدهوش مى گردد. پس تو با او در باطن راز مى گویى و او آشکارا به کار تو مشغول مى گردد.
بازتاب مناجات خدا با انسان و تجلّى عظمت او
در فراز مزبور از مناجات شعبانیه، آمده است که خداوند بندگان خود را ندا مى کند. «ندا» در جایى به کار مى رود که دو نفر از هم دور باشند و از راه دور همدیگر را صدا زنند. پس با لحاظ فاصله بین خدا و بندگان، خداوند با تعابیرى چون «یا ایها الناس» و «یا ایها الذین آمنو» بندگان خود را فرا مى خواند و آنان را به اطاعت خویش دعوت مى کند. در این صورت وقتى مخاطبان به نداى الهى لبیک گفتند و درصدد انجام دستورات الهى برآمدند، عنایت و نظر خاص خداوند مشمول آنان مى گردد و آنان در مسیر بندگى خدا به مراتب عالى ترى راه مى یابند. معصوم (ع)، مى فرماید: خدایا، مرا در شمار کسانى قرار بده که آنان را ندا دادى و به سوى خود دعوت کردى، آنان نیز نداى تو را لبیک گفتند و در نتیجه، مشمول عنایت و توجه خاص تو گردیدند و لایق بار یافتن به محضر تو شدند و تجلى جلال و عظمت تو و درک حضور تو آنان را مدهوش و از خود بى خود کرد. همه ما مى دانیم که خدا ناظر ماست و ما در محضر او هستیم و او به ما نگاه مى کند، اما تفاوت بسیارى وجود دارد بین اینکه انسان احساس کند کسى از دور و یا از وراى چندین حجاب به او نظر مى کند، یا اینکه احساس کند کسى در کنار اوست و چشم در چشم او دوخته است. اگر این معرفت در انسان پدید آید که درک کند خداوند عنایت و نظر خاصى به او دارد، از عظمت درک توجه الهى و لذت بار یافتن به محضر الهى مدهوش مى گردد. چنان که حضرت موسى (ع)، بر اثر تجلى پروردگار مدهوش گشت و خداوند درباره او فرمود : (وَلَمَّا جَاء مُوسَى لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنظُرْ إِلَیْکَ قَالَ لَن تَرَانِی وَلَـکِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّآ وَخَرَّ موسَى صَعِقآ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ) (اعراف: 143)؛ و چون موسى به وعده گاه آمد و پروردگارش با او سخن گفت، گفت: پروردگارا، خود را به من بنماى تا به تو بنگرم. گفت: هرگز مرا نخواهى دید و لیکن به این کوه بنگر، پس اگر در جاى خود قرار و آرام داشت مرا خواهى دید. و چون پروردگارش بر آن کوه تجلى کرد، آن را خُرد و پراکنده ساخت و موسى مدهوش بیفتاد؛ و چون به خود آمد، گفت: ]بار خدایا[ تو پاک و منزّهى ]از اینکه با چشم دیده شوى [به تو بازگشتم و من نخستین باوردارنده ام.
آرى، کسى که سرسپرده فرمان خداست و با همه وجود تسلیم خداوند است، خداوند نظر خاصى به او مى افکند و وقتى او عنایت و توجه خاص معبود خویش را دریافت از شدت انبساط خاطر مدهوش و از خود بى خود مى گردد. در این مرحله که او لایق درک مقام جلال و عظمت الهى گشت و در پرتو این معرفت، ما سوى اللّه را فراموش کرد، خداوند به رازگویى و نجواى با او مى پردازد. او نیز با همه وجود درصدد حفظ رازهاى الهى و نجواهاى الهى برمى آید و آنها را از کف نمى دهد و به افشاى زوایاى خلوت خویش با معبود نمى پردازد، اما جلوه هاى نجواها و تعالیم خاص الهى را در رفتارش ظاهر مى سازد و به آنها نمود عینى مى بخشد.
گفت وگوى خداوند با بنده محبوب خود در بهشت
در حدیث معراج که حاوى نجواها و سخنان خداوند با عزیزترین بنده و محبوب خویش، پیامبر خاتم(ص) است، خداوند درباره مقام و شأن مخاطبان خویش و کسانى که از نظر و عنایت خاص الهى، در بهشت، بهره مند شده اند مى فرماید: «یا أحمد إن فى الجنة قصرا من لؤلؤة فوق لؤلؤة ودرة فوق درة لیس فیها قصم ولا وصل فیها الخواص أنظر إلیهم کل یوم سبعین مرة وأکلمهم کلما نظرت إلیهم أزید فى ملکهم سبعین ضعفا وإذا تلذذ أهل الجنة بالطعام والشراب تلذذوا بکلامى وذکرى و حدیثى»؛3 اى احمد، در بهشت قصرى است که از لؤلؤ و دُر و مروارید ساخته شده و آنها روى هم انباشته شده اند و شکستگى و گرهى ندارند. در این قصر خاصان درگاه من به سر مى برند و هر روز هفتاد بار به آنها مى نگرم و به وسعت و گستره ملکشان هفتاد برابر مى افزایم و آن گاه که اهل بهشت از طعام و شراب بهشتى لذت مى برند. آنان از یاد و کلام من لذت مى برند. شکى نیست که حقایق جهان آخرت با حقایق این عالم متفاوت مى باشند و از این رو ما نمى توانیم از حقایق آن جهان تصویر دقیق و روشنى داشته باشیم و تصورات، ادراکات و تخیلات نمى توانند ما را به حقیقت آن جهان واقف سازند. به تعبیر دیگر، ما مى توانیم از طریق حواس پنج گانه خود با برخى از موجودات این جهان ارتباط برقرار کنیم و تصورى از رنگ ها، شکل ها و خواص آنها به دست آوریم. اما نمى توانیم حقایق آن جهان را احساس کنیم، چون حقایق آن عالم دور از دسترس است و حواس ما را به قلمرو آنها راهى نیست. با این وجود ویژگى ها و خصوصیاتى که از جهان آخرت در روایات و آیات بیان شده، تنها نماى مبهمى از آن عالم را براى ما ترسیم مى کنند و از شباهت هاى محدودى که آن عالم با جهان ما دارد و از مقایسه نعمت هاى آن عالم با جهان خاکى، تصویر مبهمى از آن عالم به دست مى آوریم. یکى از ویژگى هایى که خداوند براى بهشتیان در این حدیث ذکر مى کند که درک آن براى ما ممکن نیست، این است که آنان در بهشت کاخى دارند که هر طبقه آن از گوهر لؤلؤ یکپارچه ساخته شده است و این گوهر بى اندازه شفاف است و هیچ لکه و گرهى بر روى آن مشاهده نمى شود و بندبند نمى باشد. همه بهشتیان از چنین قصرى برخوردار نمى باشند، بلکه بندگان خاص بهشتى خدا که به عالى ترین مراتب معرفت و قرب الى اللّه نایل آمده اند از چنین نعمتى برخوردار مى گردند. شاید دلیل برخوردارى از آن قصر یکپارچه، وجود ایمان خالص و خالى از شائبه شرک، تردید و ریا باشد.
در ادامه خداوند مى فرماید که من هر روز هفتاد بار به آنها نظر مى کنم و با آنان سخن مى گویم. نظر خداوند به انسان عالى ترین نعمت الهى و نیاز فطرى هر انسانى است و بدترین عذاب انسان، حرمان از توجه و نظر خداوند است. چنان که بالاترین نیاز بچه توجه پدر و مادر است و بى اعتنایى و قهر آنان عذاب بزرگى براى اوست. رفتارها، شیرین کارى ها و حرف زدن بچه براى جلب توجه پدر و مادر است. ما در دنیا به دلیل توجه به امور دنیوى و نیازهاى مادى، نمى توانیم به درستى نیاز واقعى به توجه و نظر الهى را درک کنیم و اشتغالات مادى ما را از درک چنین نیازى باز مى دارند، اما در عالم آخرت که نیازهاى پندارى و پوچ دنیوى رخت برمى بندند و نیازهاى واقعى و ابدى انسان رخ مى نمایانند، ما عظمت و شکوه بى نهایت نیاز به عنایت، توجه و نظر خداوند را درک مى کنیم و در مقابل درمى یابیم که حرمان از نظر و توجه خداوند بالاترین عذاب الهى است که به مراتب از عذاب جهنم و سوختن در آتش آن سخت تر مى باشد. از این رو، خداوند در ترسیم عذاب شدید و سخت پیمان شکنان مى فرماید : (وَلاَ یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ یَنظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلاَ یُزَکِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ) (آل عمران: 77)؛ و خدا در روز رستاخیز با آنان سخن نگوید و به آنها ننگرد و ]از آلودگى گناهان[ پاکشان نسازد و ایشان را عذابى است دردناک.
در بهشت هر نوع نعمتى که بهشتیان آرزو کنند در اختیار آنها قرار مى گیرد و آنان از خوردنى ها و نوشیدنى هاى بى شمار بهره مندند و پیوسته از الطاف الهى و تفضلات آن سرشار هستند و لذت مى برند، اما بندگان برگزیده خدا در بهشت که عظمت توجه و نظر خداوند و سخن گفتن با او را درک کرده اند و حرمان از آن را بزرگ ترین عذاب الهى به حساب مى آورند، در هنگامه اى که اهل بهشت به طعام و شراب بهشتى دلخوشند و از آنها لذت مى برند، آنان از سخن گفتن با خدا لذت مى برند و به قدرى از هم سخنى با خدا لذت مى برند که سایر لذت هاى بهشتى را فراموش مى کنند. آنان در دنیا نیز به مرتبه اى از تقرب الى اللّه رسیده اند که بى درنگ دعاى آنان به عرش مى رود و پذیرفته مى شود. چنان که آنان شیفته و شیداى شنیدن سخن خداوند هستند، خداوند نیز سخت علاقه مند شنیدن سخن آنان است. خداوند خود در این باره مى فرماید: «یحب الرب أن یسمع کلامهم کما تحب الوالدة ولدها»؛4 خداوند دوست مى دارد سخن آنان را بشنود، آن سان که مادر طفل خود را دوست مى دارد.
مفاد جمله فوق از وجود تلازم و ارتباط وثیق بین محبت بنده نسبت به خدا و محبت خدا به بنده خویش حکایت مى کند و این ارتباط دوسویه در تمام مظاهر و جلوه هاى محبت به خدا نمود و ظهور مى یابد و بر این اساس خداوند در برخى از آیات قرآن از تلازم بین توجه و یادکرد بنده از خویش و توجه و یاد خود از بنده اش خبر مى دهد و مى فرماید : (فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ) (بقره: 152)؛ پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم.
فرجام نیک جست وجوى رضوان الهى
در آیه دیگرى از ره یافتگان به رضوان الهى که خالصانه درصدد انجام تکالیف الهى برآمدند و هدفى جز جلب رضایت معبود نداشتند و چنان که آنان از خدا راضى بودند، خداوند نیز از آنان راضى گشت، سخن مى گوید و مى فرماید : (رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ) (مائده: 119)؛ خدا از آنان ]ره یافتگان به بهشت و رضوان الهى[ خشنود است و آنان از خدا خشنودند. این است کامیابى و رستگارى بزرگ.
در آیه دیگر خداوند مى فرماید : (یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَادْخُلِی جَنَّتِی) (فجر: 27ـ30)؛ اى جان آرام و اطمینان یافته، به سوى پروردگارت بازگرد، در حالى که تو از او خشنودى و او از تو خشنود است. پس در میان بندگان ]ویژه[ من درآى، و در بهشتِ ]ویژه[ من درآى.
ما گاهى با انگیزه نیل به ثواب و بهشت کارهاى نیک و شایسته انجام مى دهیم. اما بندگان خالص خداوند تنها براى رضایت خدا و از آن جهت که خداوند کارى را دوست مى دارد، آن را انجام مى دهند. حتى اگر خداوند به آنان پاداش ندهد، چون مى دانند که خداوند کارى را دوست مى دارد و با انجام آن به رضایت الهى نایل مى گردند بدان اقدام مى کنند و چشم داشت به پاداش الهى و یا ترس از عذاب خداوند محرک آنان نگردیده است.
شکى نیست کسى که به دنبال جلب رضایت خدا بود و هر کارى را براى خداوند انجام داد، علاوه بر آنکه در آخرت از نعمت ها و مواهب جاودانه الهى بهره مند مى گردد، خداوند در دنیا نیز به او پاداش مى دهد و او را به خصلت هاى ارزشمند و متعالى آراسته مى سازد. در حدیث معراج خداوند درباره خصلت هاى سه گانه اى که به ره یافتگان به رضاى خویش عنایت مى کند مى فرماید : «فمن عمل برضائى ألزمه ثلاث خصال أعرفه شکرا لا یخالطه الجهل وذکرا لا یخالطه النسیان ومحبة لا یؤثر على محبتى محبة المخلوقین فإذا أحبنى أحببته وأفتح عین قلبه إلى جلالى فلا أخفى علیه خاصة خلقى فأناجیه فى ظلم اللیل ونور النهار حتى ینقطع حدیثه من المخلوقین ومجالسته معهم»؛5 هر کس به خواست و رضاى من عمل کند سه خصلت به او عطا مى کنم، به او سپاسگزارى و شکرى مى آموزم که آمیخته با جهل نباشد و ذکرى که با فراموشى همراه نگردد و محبتى به او مى دهم که با آن هیچ محبتى را بر محبت من ترجیح ندهد. پس آن گاه که او مرا دوست داشت، من نیز او را دوست مى دارم و چشم دلش را براى نظاره به جلالم مى گشایم. بندگان خاص و برگزیده ام را از او پنهان نمى کنم. در تاریکى شب و روشنى روز با او مناجات مى کنم، تا از سخن گفتن با مردم و هم نشینى با آنان خوددارى کند.
شکر نعمت کارى پسندیده و وظیفه اى فطرى و انسانى است و هر کس باید سپاسگزار کسانى باشد که به او خدمت مى کنند. حال با توجه به اینکه خداوند متعال نعمت هاى بى شمارى به ما ارزانى داشته، بایسته است که ما در مقام شکرگزارى او برآییم؛ گرچه ما از شمارش نعمت هاى الهى و در نتیجه سپاسگزارى از همه نعمت هایى که به ما ارزانى شده عاجز و ناتوانیم : (وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَةَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا إِنَّ اللّهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ) (نحل : 18)؛ و اگر نعمت]هاى[ خدا را شماره کنید، آن را نمى توانید بشمارید. قطعآ خدا آمرزنده مهربان است.
ما در غفلت از نعمت هایى که خداوند به ما عنایت کرده به سر مى بریم و حتى از شکر زبانى نعمت هاى الهى خوددارى مى کنیم و گاهى چندین ساعت مى گذرد و به نعمت هایى که خداوند به ما عنایت کرده نمى اندیشیم و توجهى نداریم که در نعمت هاى خداوند غرق گشته ایم و وظیفه انسانى ما شکرگزارى از آنهاست. در صورتى که هر قدر ما درصدد شکرگزارى و سپاسگزارى نعمت هاى خداوند برآییم، خداوند نعمت هاى فزون ترى به ما عنایت مى کند و تلاش خالصانه براى خدا و سپاسگزارى از او باعث فزونى یافتن عنایت و توجه خداوند به انسان و بهره مندى بیشتر او از نعمت هاى بى شمار مادى و معنوى مى گردد.
با توجه به اینکه درک نعمت هاى خداوند و شکر آگاهانه از آنها کمال و مقام بزرگى است که خداوند به بنده خودش عنایت مى کند، اولین خصلتى که خداوند به بنده خالص خود که در جهت کسب رضاى معبود گام برداشته عنایت مى کند، شناخت مقام حقیقى سپاسگزارى از خداوند است که همراه با آگاهى و باور است و عارى از جهل به عظمت نعمت هاى الهى مى باشد. ما چون به همه نعمت هایى که خداوند به ما عطا کرده واقف نیستیم، شکرگزارى ما محدود و در کنار آن ناسپاسى و ناشکرى فراوانى از ما سر مى زند. در همان حال که پى به نعمتى برده ایم و از آن شکرگزارى مى کنیم، از نعمت هاى فراوان دیگر غافلیم و در نتیجه، شکرگزارى ما همراه با غفلت و جهل به سایر نعمت هاى خداست. اما خداوند چنان به ظرفیت وجودى بندگان خالص خود گسترش بخشیده و چنان معرفتى نسبت به خویش و نعمت هاى بى شمارش به آنها عنایت کرده، که همواره به نعمت هاى مادى و معنوى خدا توجه دارند و درصدد شکرگزارى آنها برمى آیند.
دومین خصلتى که خداوند به مؤمن ره یافته به رضوان خویش عنایت مى کند، توجه و یادکرد همیشگى خداست. بدین ترتیب، آنان در این دنیا پیوسته غرق یاد و توجه به خداوند هستند. براى ما بسیار دشوار است که به یاد خدا باشیم. حتى در شبانه روز که براى چند دقیقه به نماز مى ایستیم، یا به ظاهر مشغول گفتن ذکر مى گردیم، دلمان با خدا نیست و از یاد و توجه واقعى به او غافلیم و هرچه تلاش مى کنیم نمى توانیم غفلت را از دلمان بزداییم و خالصانه خدا را یاد کنیم. برعکس، مؤمنى که رهین لطف و عنایت خداوند گشته و دلش سرشار از عشق و محبت به خداست، نمى تواند خدا را فراموش کند و از کمند مهر او خارج گردد. خدا یاد و توجهى به او داده که خالى از نسیان و فراموشى است، از این رو، او هیچ گاه از یاد معبود غافل نمى گردد. او عاشق خداست و عاشق هیچ گاه معشوقش را فراموش نمى کند.
سومین خصلت و ویژگى که خداوند به رضادهنده به خواست خود عنایت مى کند، این است که نسبت به خود محبتى در دل او ایجاد مى کند که هیچ گاه محبت دیگرى را بر محبت خدا ترجیح نمى دهد. شعاع محبت خدا سراسر دل او را فرا مى گیرد و جایى براى محبت به دیگران در دل او باقى نمى گذارد. درک محبت کامل به خداوند دشوار است و براى ما بسیار دشوار است تصور اینکه جز خدا کس و چیز دیگرى را دوست نداشته باشیم، چه رسد که حقیقتآ خدا را دوست داشته باشیم و به غیر او محبت نداشته باشیم. این موهبت و مقام رفیع تنها براى دوستان و اولیاى خدا است که در وراى تعلقات و دلبستگى هاى حقیرى که دیگران دارند، آنان به محبت اصیل و بى بدیل الهى دست یافته اند و عظمت و فراخناى بى نهایت آن، مانع دل سپردن آنان به محبت هاى حقیر و محدود غیرالهى مى گردد.
وقتى بنده مؤمن ره یافته به رضاى حق این سان به معبود خویش محبت و عشق ورزید، متقابلا خداوند نیز او را دوست مى دارد و عاشق او مى گردد و چشم دلش را به تماشاى جلال و عظمت خویش وامى دارد و بر اثر تجلى جلال الهى او مدهوش مى گردد. آن گاه خداوند بندگان برگزیده و خاص خود را که براى دیگران ناشناخته مانده اند به او مى شناساند و توفیق رفاقت و هم نشینى با آنها را و استفاده از معارف، فضایل و کمالات آنها را به او عنایت مى کند. چنین بنده اى در عالى ترین درجه تعالى و عروج به کمال انسانى به مرتبه اى مى رسد که خداوند پیوسته به نجوا و گفت وگوى با او مى پردازد و چنان طعم و لذت گفت وگوى خویش را به دلش مى نشاند که دیگر رغبتى به گفت وگوى با انسان ها و هم نشینى با آنها ندارد، مگر در مواردى که خداوند بخواهد و او را موظف و مکلف کند که با دیگران معاشرت کند و با آنان سخن گوید و درصدد رفع نیازهاى آنان برآید.