سخن آغازین
Article data in English (انگلیسی)
سخن آغازین
«آنقدر که انسان تربیت نشده مضر است براى جامعه هیچ شیطان و هیچ حیوانى آنقدر مضر نیست و آنقدر که انسان تربیت شده مفید است براى جامعه هیچ ملائکهاى و هیچ موجودى آنقدر مفید نیست.»1
«اگر انقلابى تحت فشارهاى سیاسى و اقتصادى قدرتهاى بزرگ قرار بگیرد، هیچکس این انقلاب را سرزنش نخواهد کرد، ولى اگر مردم این انقلاب نتوانستند فرزندان خود را خوب تربیت کنند سرزنش خواهند شد.» (رهبر معظم انقلاب اسلامى)
به راستى هدف از تربیت چیست؟ در یک جمله مىتوان گفت که هدف تربیت ایجاد انسانهاى متدین، باتقوا، دینباور، مسئولیتپذیر و مردمگرا و به عبارت دیگر، رسیدن به قرب الىاللّه مىباشد. به عبارت دیگر، انسان باید چنان ساخته شود که با دورى از رذایل و آلودگىها، استعدادهاى عالیه روحى و ملکوتىاش شکوفا شده به کمالات و فضایل ملکوتى آراسته گردد و استعداد و لیاقت قدم نهادن در آستان قرب ربوبى را کسب و با وصال به حق، به سعادت جاویدان برسد.
چون انسان موضوع تربیت و یکى از اساسىترین موضوعات مطالعاتى علم تعلیم و تربیت محسوب مىشود، بنابراین، تربیت را «فراهم آوردن زمینه براى پرورش دادن و به فعلیت رساندن تمام استعدادهایى مىدانند که خداوند بالقوه در نهاد او به ودیعت نهاده است.» اما این انسان تنها به وسیله کسى مىتواند به درستى شناسانده شود و سپس تربیت گردد که خود خالق اوست. از اینرو، بهترین منبع مطالعه انسان، منابع متصل به وحى الهى؛ یعنى قرآن و روایات مىباشد. در منابع اسلامى به این نکته مهم تذکر داده شده که زمام تربیت انسان باید به دست کسى باشد که از رمز و راز او و زوایاى آشکار و پنهان و ابعاد مختلف وجودىاش، حتى از خود آدمى آگاهتر است. کسى که گل وجودش را سرشته، خمیرمایه فطرتش را به دست خویش آفریده باشد، در آن از روح خود دمیده، عقل، عاطفه، وجدان و معنویتخواهى را در ذاتش نهاده و همیشه با او مىباشد که : (وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ) (حجر: 26) و (نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ) (ق: 16).
در منابع اسلامى آنچه هدف ارسال رسل و بعثت انبیاى الهى : شمرده شده است، تربیت انسان و انسانسازى و به فعلیت رساندن تمام گنجینهها و استعدادهاى نهفته در درون وى بوده است. هدف از آفرینش انسان و تربیت او جز این نمىتواند باشد. اتفاقآ در قرآن خداوند نیز به عنوان مربى انسان معرفى شده است.
اختلاف ما با غرب اختلاف در روشهاى اقتصادى یا شیوههاى حکومتى و یا در نوع تکنولوژى نیست، بلکه اولا و بالذات، اختلاف در معناى انسان و معناى سعادت انسان و در یک کلمه اختلاف در فرهنگ و ارزشهاى فرهنگى است. غرب با معیارهاى مادى سنجش، سعادت انسان را در لذتجویى موقت او مىداند که به هر وسیله ممکن باید ایجاد شود و از اینرو، هر آنچه که به این هدف منتهى شود داراى ارزش دانسته و وراى آن را ضدارزش مىپندارد و انسان سعادتمند غربى به انسانى تلقّى مىشود که بهتر و بیشتر بتواند از این لذات مادى بهرهجویى کند و نتیجه آن مفاسد اخلاقى موجود در کشورهاى غربى است. اما اسلام در پى سعادت ابدى و جاودان انسان است و بر این اساس، هدف از برپایى حکومت اسلامى را سعادتمند شدن انسان مىداند و معتقد است بایستى با به دست گرفتن امکانات اجتماعى، سیاسى، فرهنگى و اقتصادى و تشکیل حکومت اسلامى، به هدف انسانسازى و تربیت انسان سعادتمند حرکت کرد. و انسانى را تربیت شده (کامل) مىداند که ویژگىها و صفات مربى واقعى خود (خداوند) را کسب کرده باشد.
دبیر گروه علوم تربیتى
1 ـ امام خمینى، صحیفه امام، ج 14، ص 153.