معرفت، سال هجدهم، شماره هفتم، پیاپی 142، مهر 1388، صفحات 27-

    جهانى‌شدن، عدالت و حکومت جهانى اسلام

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    سیدمهدی سیدیان / *دکتری - فلسفه سیاسی اسلامی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره / seyyediyan@iki.ac.ir
    چکیده: 
    جهانى شدن، عدالت و دولت دینى سه مؤلفه اساسى یک نظریه کلى را شکل مى دهند که مى توان از آن به «جامعه آرمانى اسلام» تعبیر کرد که بر محور اصول بنیادین توحید و عدالت شکل گرفته است. در دنیاى جهانى شده با امورى همچون اقتصاد، فرهنگ و سیاست مواجهه هستیم که دولت دینى حاکم بر جهان با تکیه بر اصل عدالت به تعامل با شهروندان حکومت جهانى واحد اقدام مى کند و امور گوناگون آنها را در ابعاد مختلف انسان و جامعه ساماندهى مى کند. بنابراین، در جامعه توحیدى و آرمانى اسلام همه چیز بستگى به رعایت و گسترش عدالت دارد که توسط دولت واحد جهانى مدیریت مى شود. این مقاله با رویکرد نظرى و تحلیلى و با هدف تبیین سه مقوله جهانى شدن، عدالت و حکومت جهانى اسلام تدوین یافته است.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    جهانى شدن، عدالت و حکومت جهانى اسلام

    سیدمهدى سیدیان 1

    چکیده

    جهانى شدن، عدالت و دولت دینى سه مؤلفه اساسى یک نظریه کلى را شکل مى دهند که مى توان از آن به «جامعه آرمانى اسلام» تعبیر کرد که بر محور اصول بنیادین توحید و عدالت شکل گرفته است. در دنیاى جهانى شده با امورى همچون اقتصاد، فرهنگ و سیاست مواجهه هستیم که دولت دینى حاکم بر جهان با تکیه بر اصل عدالت به تعامل با شهروندان حکومت جهانى واحد اقدام مى کند و امور گوناگون آنها را در ابعاد مختلف انسان و جامعه ساماندهى مى کند. بنابراین، در جامعه توحیدى و آرمانى اسلام همه چیز بستگى به رعایت و گسترش عدالت دارد که توسط دولت واحد جهانى مدیریت مى شود. این مقاله با رویکرد نظرى و تحلیلى و با هدف تبیین سه مقوله جهانى شدن، عدالت و حکومت جهانى اسلام تدوین یافته است.

    کلیدواژه ها : جهانى شدن، عدالت، حکومت جهانى واحد، جامعه آرمانى.

     مقدّمه

    اگر زمانى سخن گفتن از حکومت جهانى تا حدودى ناممکن بود یا براى گوش هاى جهانیان و نظریه پردازان جهانى سنگینى مى کرد، اما اینک با توجه به درماندگى بشر در مقابل بحران هاى گوناگون از جمله بحران معنویت، بحران امنیت، بحران هویت، بحران زیست محیطى و آشفتگى هاى سیاسى، حکومت جهانى به سخن روز، تبدیل شده است و هر مکتبى درصدد است تا دیدگاه هاى خود را بى عیب و نقص تر از دیگر مکاتب جلوه دهد تا سکان امر سیاست جهانى به او سپرده شود. امروزه لیبرال دمکراسى به تمام حیله ها، ترفندها و نظریه پردازى ها متوسل مى شود تا خود را بر کرسى سیاست جهانى بنشاند. به این میان، اندیشه مهدویت و حکومت جهانى اسلام بهترین دیدگاه و درمان همه نابسامانى ها است. از این رو، انتظار فرج، دست روى دست گذاشتن و صرفآ چشم به راه بودن نیست. مى توان منتظر بود و اقدام کرد. حتى براى تشکیل دولتى به بزرگى دولت عصر ظهور و در راستاى برقرارى عدالت در گستره جهانى تلاش کرد. براى این مهم، دولت دینى متولى امر حکومت در زمان غیبت است که مى تواند از تمام ظرفیت خود، که نهفته در فعال بودن و نه منفعل بودن در دنیاى در حال حرکت به سوى جهانى شدن است، استفاده نماید و در راستاى آرمان و رسالت صاحب اصلى دین و دولت و مملکت، براى اجراى قوانین اسلامى اقدام نماید.

    آثار بسیارى به زبان هاى گوناگون درباره موضوع جهانى شدن منتشر شده است، به ویژه در دوره زمانى پس از فروپاشى اتحاد جماهیر شوروى سابق تاکنون و بالاخص در سال هاى اخیر، پرداختن به این موضوع به عنوان مسئله روز در صدر دغدغه محققان و صاحبان اندیشه قرار داشته است. در این میان، در آثارى نیز به موضوع جهانى شدن از چشم انداز دین و مذهب نیز توجه شده است که البته، بسیار گوناگون و متنوعند. از آثارى که توسط ارباب مسیحیت و اندیشمندان سایر ادیان منتشر مى شود گرفته تا آثارى که در اندیشه و فقه سیاسى تحت عنوان «فقه العولمه» یا فقه جهانى شدن عرضه شده است. به هر حال، با وجود آثار گوناگونى که به طور خاص در حوزه اندیشه و فلسفه سیاسى اسلامى تدوین شده است، مى توان به ضعف جامعیت این آثار از جنبه رویکرد صرفآ تک بعدى به این موضوع اشاره کرد. مسئله جهانى شدن، به ویژه در پیوند با بحث عدالت نیازمند یک نگاه جامع و یک پارادایم اساسى است تا در قالب یک نظریه عام بتوان آن را تبیین و تفسیر کرد تا اینکه صرفآ به ایدئولوژیک یا غیرایدئولوژیک بودن آن، یا بعد اقتصادى یا صرفآ فرهنگى آن توجه شود.

    این مقاله درصدد است تا از چشم انداز فلسفه سیاسى اسلامى و در قالب نظریه جامع مدینه فاضله اسلامى به این مهم بپردازد. از این رو، در این مقاله ابتدا به تبیین مفاهیمى همچون دین، جهانى شدن، جامعه آرمانى و عدالت مى پردازیم و پس از آن به بحث از رابطه دولت دینى با مفهوم عدالت و جهانى شدن خواهیم پرداخت.

    الف. کلیات

    1. دین

    یکى از مفاهیم مورد کاربرد در این نوشتار مفهوم «دین» است. بر هر محقق و پژوهشگرى روشن است که معنایى عرفى از دین وجود دارد که همه به آن اذعان دارند، اما مهم در این باره تفاوت نگاه غرب و اسلام به جهان، انسان، و دین است که صد البته تفاوت، بنیادین است. اساسآ دین، در فرهنگ غربى از جامعیت برخوردار نیست و به گونه اى تعریف مى شود که عرصه مسائل اجتماعى و سیاسى را دربر نمى گیرد و تنها بیانگر رابطه انسان با خدا و ترسیم کننده رابطه شخصى افراد با خداوند است. از این منظر، مسائل اجتماعى و سیاسى و بین المللى و روابط بین دولت و مردم و دولت ها با یکدیگر، از حوزه رابطه انسان با خداوند، خارج است و در نتیجه، بیگانه با دین است. 2   بنابر مبانى فکرى و عملى غرب، نمى توان از منظر دین به مسئله جهانى شدن اندیشید. در دیدگاه اسلامى، دین به مجموعه تعالیم الهى اطلاق مى شود که پیامبران براى هدایت بشر در جهت صلاح مادى و معنوى انسان آمده اند.

    2. جهانى شدن

    «جهانى شدن» را صاحب نظران و اندیشمندان بزرگى، اعم از مسلمان و غیرمسلمان تعریف کرده اند. این مفهوم، فرایندى در حال «شدن» است. بنابراین، تعیین دقیق حدود و ثغور آن و ارائه شاخص هاى ثابت و مشخص براى محک زدن ادعاها درباره آن، دشوار است. در این میان، مى توان به شاخص هایى همچون پیدایش فرهنگ جهانى، اقتصاد جهانى، کاهش تصدى گرى دولت و دخالت و نقش مستقیم آن در بسیارى از مسائل (از جمله مشکلات جهانى همچون ایدز، تهدیدات زیست محیطى، و...) اشاره کرد. مى توان گفت: امروزه با چند دهه پیش تفاوت هاى زیادى در همه ابعاد حیات اجتماعى و سیاسى و فرهنگى فرد، دولت و جامعه انسانى پدید آمده است. به نظر مى رسد، این علایم و نشانه ها همگى ظهورات جهانى شدن است که به عنوان لایه رویین و سطحى و واقعیت جهانى شدن جلوه مى کند، اما آنچه در خور توجه است بنیان ها و لایه هاى عمیق تر موضوع جهانى شدن است.

    در یک معنا، جهانى شدن به معناى جهان گسترى و جهانى سازى است. برخى متفکران مسلمان آن را چنین تفسیر مى نمایند :

    «انه ]العولمه[ تیار بدأ بالمجال الاقتصادى و امتد الى المجال السیاسى و المجال الثقافى»؛ 3

    جهانى شدن رشته اى است که یک سر آن در عرصه اقتصاد است و سر دیگر آن به عرصه هاى سیاسى و فرهنگى امتداد پیدا کرده است.

    برخى دیگر از آن به عنوان یک میراث تاریخى که ریشه در اعماق گذشته و تاریخ انسان دارد، یاد مى کنند: «العولمه، ارث تاریخى دائم» 4   برخى در تعریف جهانى شدن از عناصر ماهوى مانند زمان و مکان بهره برده اند و جهانى شدن را رها شدن حوادث و امور از قید «زمان» و «مکان» دانسته اند.

    جهانى شدن، مرحله اى است که از طریق آن، روابط اجتماعى و انسانى کیفیتى «بدون مرز» و «بدون زمان» به خود مى گیرد؛ به گونه اى که زندگى انسان ها در سطح کره خاکى به مثابه مکانى واحد، شکل گرفته و در نهایت با نگرشى واحد به زندگى، انسجام مى یابد و به حیات خود ادامه مى دهد. 5

     

    به تعبیر دیگر، جهانى شدن فرایندى است که در آن از اهمیت فاصله جغرافیایى در ایجاد و تداوم روابط اقتصادى، سیاسى و فرهنگى  اجتماعى کاسته مى شود. برخى دیگر، جهانى شدن را برنامه اى هوشمند تعریف مى کنند که براى بازسازى روابط سیاسى و اقتصادى بین المللى در مسیرى مشخص طراحى شده است به طورى که منافع ویژه، و بینش خاصى را،  دنبال مى کند. 6

     جهانى شدن داراى ابعاد گوناگونى است که مهم ترین آنها را مى توان در قالب جهانى شدن اقتصاد، سیاست، فرهنگ و فناورى دسته بندى کرد. شاید بتوان براى جهانى شدن ابعاد تازه ترى را هم تعریف کرد. اما وجه قالب جهانى شدن را در همین چند عنوان کلى خلاصه مى کنیم و ابعاد جزئى تر را به آنها ارجاع مى دهیم.

    به هر حال، مهم ترین نکته در فرایند جهانى شدن این است که واقعیتى در سراسر جهان در حال شکل گیرى است که تقریبآ تمام جهانیان و انسان هاى روى کره زمین، از این واقعیت اطلاع دارند و آگاهانه به استقبال آن مى روند. به نظر مى رسد، مهم ترین و جالب توجه ترین نکته در مورد جهانى شدن همین «آگاهى ارادى» است که منجر به پیشرفت و تکامل فرایند جهانى شدن مى گردد.

    اما منظور از جهانى شدن، نظریه اى است که براى تبیین و توجیه مسائل جهانى پا به عرصه وجود گذاشته و هر کس از آن، توجیه و تفسیرى ارائه مى نماید. به نظر مى رسد، جهانى شدن، آخرین فلسفه سیاسى پس از گفتمان یا ایدئولوژى پست مدرنیسم است. اگر جهانى شدن را به عنوان یک فلسفه سیاسى در نظر بگیریم، آن گاه مى توان در درون یک فلسفه سیاسى از رویکردهاى گوناگون سخن گفت. رویکرد دینى به جهانى شدن هم در کنار یا حتى بر فراز همه رویکردها به تأمّل درباره جهانى شدن مى پردازد. اگر یک فلسفه سیاسى، حاوى روش، مفاهیم، و تحلیل و تبیین هایى از مسائل جارى و رویکردهاى رایج نسبت به یک پدیده باشد، جهانى شدن، فلسفه سیاسى دوران معاصر ماست که در درون خود حاوى نظریه ها، رویکردها و راه حل هایى براى سیاست، اقتصاد و فرهنگ جهان است.

    3. مفهوم عدالت

    در یونان باستان، عدالت اجتماعى به محور اصلى فلسفه سیاسى تبدیل مى گردد و دغدغه اصلى سقراط و افلاطون در این دوران مى شود. در قرن بیستم جان راولز، بحث عدالت را در کانون مباحث فلسفه سیاسى خود قرار داد و در اندیشه سیاسى اسلام نیز عدالت از جایگاه والایى در نزد فیلسوفان سیاسى مسلمان همچون فارابى، ابن سینا و خواجه نصیرالدین طوسى برخوردار است. 7   عدالت، داراى تعاریف گوناگونى است و بنابر مکاتب و جهان بینى هاى مختلف، برداشت هاى متفاوتى از آن مى شود. البته، عدل به معناى «حق هر چیزى را دادن» است هرچند در «دادن حقِ» هر چیز، باید شایستگى ها، استعدادها، قابلیت و ظرفیت ها، و در مقابل، محدودیت ها، موانع، کمبودها و نقص ها را لحاظ کرد.

    تقریبآ معناى مشترک تمام دیدگاه ها درباره عدل را مى توان در تعریف زیر جمع بندى کرد: عدل به معناى «حق هر چیزى را دادن» است. البته، برخى ها در این تعریف دقت و تأمّل کرده اند و معتقدند که تعریف عدل متوقف بر پذیرش یک سرى معرفت ها و شناخت هایى است که جنبه پیشینى دارند. اما باید اذعان کرد که مسئله به این سادگى و روشنى که ما ابتدا تصور مى کنیم نیست؛ زیرا حق هر چیزى را باید ابتدا بر اساس معیار و مبنایى تعریف کرد تا پس از آن، بتوان اقدام به اعطا حق هر ذى حقى نمود. پس اولا، عدالت مبتنى بر وجود پیشینى حق است و ثانیآ، باید پیش از عدالت، یک وضعیت طبیعى یا قراردادى وجود داشته باشد و براى هر چیزى جاى مناسب آن پیش بینى شده باشد. البته، تعیین کننده این وضعیت قراردادى، نقطه تأمّل جدّى است؛ چراکه بر اساس اندیشه اسلامى این دین است که مشخص مى کند که عدالت در هر امرى به چه امورى بستگى دارد و میزان آن به چه کیفیتى است.

    اساسآ عدل داراى دو زمینه کلى است: عدل الهى و عدل در حوزه امور انسانى. عدل الهى نیز در سه زمینه بروز مى یابد: عدل تکوینى (نظام هستى و طبیعت)، عدل تشریعى (احکام و شریعت)، عدل جزایى (معاد و روز قیامت). عدل در حوزه امور انسانى یا مربوط به امور نفسانى و فردى است که شامل عدل عقیدتى، عدالت اخلاقى و رفتارى مى شود. عدالت اخلاقى و رفتارى یا مربوط به حوزه امور شخصى است یا در پیوند با امور اجتماعى است. عدالت در حوزه امور اجتماعى شامل، عدالت سیاسى، عدالت اقتصادى، عدالت فرهنگى و عدالت قضایى است. شاید با قدرى تسامح لغوى و مفهومى بتوان اصطلاح عدالت اجتماعى را شامل تمام انواع عدالت در حوزه امور اجتماعى دانست. تشریح بیشتر و تبیین عمیق تر این اقسام را به منابع مربوط ارجاع مى دهیم. 8

    در فرهنگ اسلام چند واژه از جمله قسط، انصاف و مساوات به عنوان مترادف هاى واژه عدل به کار رفته اند. ولى البته تفاوت هایى بین این واژه ها در توسعه معنایى و تضییق آن وجود دارد. عدل همان معناى والا و برجسته اى است که در زندگى شخصى و عمومى، در مورد جسم و جان، و در مورد همه اشیا عالم از جاندار و بى جان وجود دارد. عدل به معناى یک موازنه صحیح است. یعنى در رفتار و دیگر امور، معتدل بودن و به سمت عیب و خروج از حد نرفتن. این، معناى عدل است. اما قسط، همین عدل در مناسبات اجتماعى است. یعنى آنچه که با تعبیر «عدالت اجتماعى» از آن یاد مى شود. این معنا متفاوت از عدل به معناى کلّى است. گر چه حرکت کلى انبیا به سمت آن عدالت به معناى کلى است. چنانچه آسمان ها و زمین هم با همان اعتدال و عدالت و میزان بودن، سر پا هستند، اما آن چیزى که فعلا براى بشر مسئله است و بشریت در جست وجوى آن است و با کمتر از آن نمى تواند زندگى کند، قسط است. قسط یعنى اینکه عدل کلى به صورت جزئى درآید و به شکل عدالت اجتماعى تحقق یابد؛ زیرا بشر نمى تواند در سایه بى عدالتى و رفتار ظالمانه و تجاوز و تعرض و اتکاى به قلدرى و زور، زندگى کند. اساسآ بعثت انبیا براى همین است محیط زندگى را به بهشتى زمینى تبدیل نمایند. البته، فراهم شدن شرایط عدالت اجتماعى خود زمینه اى است تا محیطى فراهم شود تا انسان به آرمان اصیل خود، که هدف خلقت (یعنى حرکت به سوى کمال است)، دست یابد. 9

    به طور کلى، در دیدگاه قرآن، اساس و شالوده کلیه اصول و فروع دین از توحید تا معاد و از نبوت تا امامت، از خمس و زکات و جهاد، و از آرمان هاى فردى تا اهداف اجتماعى را عدالت تشکیل مى دهد. عدل قرآن همدوش توحید، رکن معاد، هدف تشریع نبوت، فلسفه زکات و امامت، معیار کمال فرد، و مقیاس سلامت جامعه تلقّى مى گردد. تنها واژه اى که بیانگر ربوبیت، حاکمیت، خالقیت و ولایت خداوند بر مجموعه هستى است عدل است به عبارت دیگر، شیوه ربوبیت و ولایت حق، بر اساس عدل، و طرز خالقیت و حاکمیت او بر مبناى عدالت است.

    ب. بحث نظرى

    1. ضرورت تدوین یک نظریه عام

    به نظر مى رسد، در دوران فراتجدّد و در عصر جهانى شدن و پس از غروب فسلفه اروپا، باید به سمت تدوین فلسفه اى جهانى حرکت کنیم؛ فلسفه اى که به جهان به عنوان یک «کل» مى نگرد و پیرامون آن به نظریه پردازى مى پردازد. کارل یاسپرس مى گوید: «ما از غروب فلسفه اروپا به سوى طلوع فجر فلسفه جهان در راهیم.» بنابراین، به شدت نیازمند نظریه هایى هستیم که مسائل بشرى را در سطح کلان و جهانى، تحلیل و تبیین کند: نظریه وابستگى گاندر فرانک، نظریه نظام جهانى والرشتاین و یا نظریه تجدّد گیدنز، در شمار یک نظریه کلان اجتماعى به شمار مى آیند، البته نظریه جهانى شدن رابرتسون، واکنش در برابر نارسایى نظریه هاى موجود و براى تبیین و تحلیل امور جهانى پا به میدان گذاشته است. اما باید اذعان کرد که هر یک نارسایى هاى خاص خود را دارد.

    بنابراین، صرفآ با دلخوش کردن به گذشته تمدنى و اسلامى خویش و ناتوانى از ارائه بدیل هاى سازگار با دوران و زمانه معاصر، یک ناکامى فکرى و اندیشه اى را تجربه خواهیم نمود. از این رو، تمجید بیش از حد از دوران طلایى اسلامى، هرگز ما را به دستاوردهاى عینى و واقعى براى آغاز دوران جدید نمى رساند؛ دورانى که با شکفتن شکوفه انقلاب اسلامى امام خمینى„ آغاز شده است. هرچند مى توان گذشته را مورد تکیه و اعتناى خود قرار داد. به هر حال، گذشته چراغى پرفروغ فراروى ما براى ادامه هرچه بهتر مسیر به سوى آینده باشد، اما اینک و در زمان حاضر باید چنان صلاحیت و ژرف اندیشى داشته باشیم که فکر و تأمّل و اندیشه را در ابعاد گوناگون آن هدایت و تدبیر کنیم تا به الگوى مناسب براى دنیاى امروز، که صد البته مبتنى بر اصول آن دوران طلایى و اصول شناخته شده و آشکار اسلام است دست یابیم. از این رو، امروزه مسئله مهم جهان اسلام، تولید اندیشه است. به عبارت دیگر، ما باید به سوى یک اندیشه انسانى و متعالى حرکت کنیم که منجر به تولید اندیشه در بُعد سخت افزارى و نرم افزارى شود.

    به نظر مى رسد، انسجام بخشیدن به تلاش هاى علمى در چارچوب تحقق جامعه آرمانى اسلام، که نفع تمام بشریت را لحاظ مى نماید، بسیار به جا و شایسته باشد. در این راستا ما در این مقاله بر جامعه آرمانى اسلام تأکید مى کنیم که داراى مؤلفه هایى است که با الگوگیرى و توجه به آن مؤلفه ها مى توان در عرصه هاى مختلف، نظریه پردازى نمود. تلاش براى تحقق جامعه آرمانى اسلام مى تواند چارچوبى نظرى و آرمانى براى رسیدن به نظریاتى در عرصه هاى گوناگون فرهنگى، سیاسى، اقتصادى و دیگر عرصه هاى مربوط به حیات اجتماعى تمام بشریت از جمله مسلمانان باشد.

    اگر امروز لیبرالیسم تنها داعیه دار «ابر نظریه» در جهان است و تلاش مى کند کشورها و جوامع را به لیبرال دموکراسى در عرصه سیاسى، بازار آزاد و اصول سودمحورى در عرصه اقتصاد و تحقق اراده آزاد فردى یا لیبرالیسم فرهنگى در عرصه فرهنگ سوق دهد به این دلیل است که از ابتدا داراى یک آرمان نهفته یا حتى آشکار براى تمام بشریت بوده است. بخصوص با توجه به اینکه لیبرالیسم توانست رقیب جدى خود، یعنى سوسیالیسم و کمونیسم را از میدان بیرون کند. اینک این لیبرالیسم است که بى محابا از «پایان تاریخ» و «واپسین انسان» و «پایان ایدئولوژى» سخن مى راند.

    بنابراین، اسلام با همه وجود به مصافِ نه تنها لیبرالیسم، بلکه هر مکتب و دین و آیین و فرهنگ مدعى هدایت بشریت آمده است و توجه ویژه به ظرفیت هاى نهفته در گفتمان آرمان گرایى اسلامى راهبردى دارد. اگر قرار است ساختار سیاسى حکومت اسلامى تعیین شود، باید در چارچوب همین نظریه به آن اندیشید و آن را طراحى و اجرایى کرد. اگر قرار است سیستم اقتصادى تعریف شود، باید در چارچوب ارزش هاى حاکم بر جامعه آرمانى اسلام به ترسیم آن همت گماشت. اگر قرار است ارزش هاى فرهنگى تدوین و به مورد اجرا گذارده شود، باید در همین چارچوب فعالیت کرد و به همین سان دیگر عرصه هاى حیات جمعى و اجتماعى بشر باید در همین محدوده مدنظر قرار داد و به تولید فکر و اندیشه درباره آن اقدام و اجرا نمود.

    پس جهانى شدن در دنیاى پسامدرن، به مثابه یک رهیافت، حکم انگاره جدیدى را پیدا کرده است که به منظور پر کردن خلأ تبیینى و معرفتى، پس از افول پارادایم هاى دو قطبى بر جهان، پیشنهاد شده است. هرچند که به دلیل مطرح بودن چند پارادایم بدیل هنوز موقعیت مستحکم یک انگاره معرفتى غالب را پیدا نکرده است. به علاوه، هنوز به سطح یک رهیافت تبیینى متقن هم نرسیده است به نحوى که خود، احتیاجى به تبیین نداشته باشد و از رجوع و استناد به واقعیت بى نیاز باشد. از این رو، جهانى شدن عنوان عامى است براى آن بخش از ادبیات نظرى درباره این پدیده نوظهور که تلاش دارد به نحوى بى طرفانه، به تبیین علل و عوامل پدیدآورنده، تحلیل فرایند و پیش بینى مسیر، جهت و غایت آن در گذشته و حال و آینده بپردازد. لازم به یادآورى است هر قدر جهانى شدن، یک نظریه عام است، به همان میزان هم به عنوان ایدئولوژى مطرح مى شود. از این رو، در آمیخته شدن سطح تئوریک و ایدئولوژیک جهانى شدن موجب پیچیدگى این نظریه شده است.

    ممکن است گفته شود، پرداختن به آرمان، در واقع خیال پردازى و دور شدن از واقعیات است، اما باید بدانیم که آرمان و مدینه فاضله در اندیشه اسلامى بریده از واقعیت نیست، بلکه در ارتباط کامل با آن است؛ چراکه دنیاى واقع باید در تلاش براى عینیت بخشیدن به آرمان باشد. از این رو، مطرح کردن مباحث آرمانى نمى تواند بى فایده باشد که گاهى براى محک زدن واقعیت و ترسیم اصول کلى جهت گیرهاى سیاسى، اجتماعى و نظام آموزشى و تربیتى جامعه، ضرورى هم هست.

    به طور کلى، اگر در نظریه پردازى و جست وجوى آکادمیک براى حل مسائل موجود بشریت و از جمله مسلمانان، در چارچوب یک نظریه کلى اقدام به تولید فکر و اندیشه نکنیم، دچار روزمرگى مفرطى خواهیم شد که تجربه به ما اثبات خواهد کرد که، از شاهراه مستقیم دور افتاده و به بیراهه رفته ایم؛ چراکه با آرمان کلى ترسیم شده، تطابق ندارد.

    از این رو، نظریه پردازى اندیشمندان مسلمان در باب تمام امور و با همه گستردگى خود، نیازمند یک نظریه عام و کلى، به عنوان یک چارچوب نظرى عام است تا در قالب آن به خلق و تولید نظریه هاى گوناگون در عرصه هاى مختلف اقدام شود. به نظر مى رسد، در تحلیل و آسیب شناسى نظریه پردازى در سطح جهان اسلام، غلبه با تفکر ترجمه اى است. از این رو، انفعال فکرى در دنیاى روشن فکرى اسلامى موج مى زند. مرورى بر آثار و اندیشه هاى متفکران عرب در باب جهانى شدن، و نظریه پردازى آنان درباره رابطه اسلام و جهانى شدن، شاهد این مدعاست. از این رو، ما به شدت نیازمند یک نظریه یا یک چارچوب نظرى عام براى نظریه پردازى در حوزه هاى گوناگون حیات نظرى در ارتباط با جنبه هاى گوناگون حیات انسان حتى نه به عنوان یک مسلمان و یا دیندار، بلکه به عنوان یک انسان هستیم؛ چراکه سرنوشت مشترک همه بشریت، الزام و ضرورت این اقدام را مستدل و روشن مى سازد.

    2. اسلام و جهانى شدن

    اسلام و جهانى شدن به چه معنا داراى ارتباط و تعامل با یکدیگر هستند؟ اینکه جهانى شدن به پدیده اى در سال هاى اخیر و کم کم دهه هاى اخیر تبدیل شده است، چه ارتباطى با اسلام به عنوان «دین جهانى» مى تواند پیدا کند؟ چقدر در میان مسلمانان و کشورهاى اسلامى و متفکران نسبت به این پدیده آگاهى و شناخت وجود دارد؟ موضع گیرى ها در قبال آن به چه صورت است؟

    اساسآ اسلام در قبال جهانى شدن باید بر جنبه هاى فلسفى و اندیشه جهانیت و جهان گرایى خود تأکید کند؛ چراکه جهانى شدن با ادعاى جهانى به بشریت عرضه شده است. پشتوانه هاى غنى و سرشار فکرى، اندیشه اى، فلسفى و ارزش هاى دینى در زمینه جهانى شدن کدام است؟ وقتى ارتباط دین و جهانى شدن مورد مداقه قرار مى گیرد باید بر چه جنبه ها و چه محورهایى تمرکز کرد تا به پاسخى شایسته به جهانى شدن دست یافت. در نهایت، این مقاله درصدد است که عدالت در چه عرصه هایى مى تواند با جهانى شدن پیوند برقرار کند.

    لازم به یادآورى است که بسیارى از جامعه شناسان و متفکران علوم سیاسى و اجتماعى غربى، رابطه جهانى شدن و دین را مورد توجه قرار داده اند. مى توان براى مثال به رولاند رابرتسون 10

    اشاره کرد. مباحث کلانى مثل رابطه جهانى شدن و رهبرى دینى، جهانى شدن و اقتدار دینى و همچنین تأثیرات جهانى شدن بر فضاى مذهبى از جنبه هایى است که مى تواند مورد مطالعه قرار گیرد. نه تنها وجود «جهانى شدن»هاى موازى مورد تأکید محققان قرار گرفته است، بلکه وجود جهان گرایى هاى متفاوت که متفاوت از جهانى شدن غرب و بلکه تهدیدکننده امنیتى جهانى شدن غرب مى باشد نیز مورد توجه قرار گرفته است. 11

     دین اسلام به لحاظ دارا بودن مفاهیم پویا و آموزه هاى انعطاف پذیر عقلانى، داراى سهم بزرگى در ایجاد آرامش، معنویت و ارزش هاى ثابت اخلاقى در جهان مدرن است. بخصوص تفکر شیعى به دلیل برخوردارى از عناصرى همچون امید به منجى (مهدویت)، عدالت محورى (از جمله شامل عدالت اجتماعى) و مطابقت با فطرت از قابلیت بالایى در این عرصه برخوردار است. از این رو، در عصر جهانى شدن، ادیان با داعیه جهانى، پس از پشت سر گذاشتن یک تاریخ بلند و پر فراز و نشیب، اکنون با پدیده اى مواجه گردیده اند که براى آنها از یک سو، فرصت هایى را براى آنها فراهم مى کند و از سوى دیگر، هم آینده آنها را تهدید مى نماید. خصلت جهانى، اشتمالى و پویاى اسلام همراه با تجدید حیات دوباره آن در ادوار اخیر، انرژى متراکم و ظرفیت فراوانى در بین پیروان آن ایجاد کرده و انتظارات گسترده اى را در اطراف آن پدید آورده که در کمتر آیینى از ادیان زنده دنیا سراغ مى رود. 12

    3. دغدغه مشترک بشرى

    جهانى شدن به طور کلى، چه با رویکرد اسلامى و چه با رویکرد غربى، فرصتى ایجاد مى کند. این فرصت عبارت است از: یک قابلیت مفهومى که به ما امکان مى دهد تا وراى زمان و مکان را بیندیشیم. پرسش اساسى این است که مگر پیش از مطرح شدن پدیده جهانى شدن، اندیشه فرامکانى و فرازمانى وجود نداشت؟ قطعآ چنین نیست؛ چراکه ما تجربه هاى متعددى را مى توانیم شاهد بیاوریم که فرازمانى و فرامکانى بوده اند. افلاطون، ارسطو، رواقیان باستان و حتى متافیزیسین هاى قبل از سقراط مثل هراکلیتوس، در ساحت تفکر «کاسموسانتریک» قرار داشتند و به جاى حق پرستى و حقیقت مدارى و شناخت حقیقت وجود، صورت ممسوخى از وجود به نام «کاسموس» را مدار تفکر قرار داده بودند و مى خواستند که نظام مدینه، مطابق مدل کیهان (کاسموس) سامان یابد و شخص نیز منطبق با نظام مدینه زندگى نماید. 13

    امروزه جهانى شدن، موجب انسلاخ حاکمیت ملى و شکل گیرى این روحیه و حالت در میان جهانیان شده است که آنها همه از یک جنس هستند و کرامت انسانى باید پایه و اساس همکارى و تعامل باشد. انسان ها به این باور رسیده اند که محدود شدن آنها در حصار مرزها و ملیت ها صرفآ صورى بوده و اشتراکات فراوانى وجود دارد که در برابر تمایزات و ویژگى هاى خاصى، که گاهى هم بر آنها دامن زده مى شود، ناچیز است. اینک، در جهان این ایده گسترش پیدا کرده که همه از یک نوع و یک جنس هستند. این روحیه به کم اهمیت تر شدن تمایزات منجر مى شود. از سوى دیگر، لزوم مبنا قرار گرفتن اصولى انسانى و جهانى که حقیقتآ برآورنده نیاز واقعى انسان به یک مبنا در داد و ستد فرهنگى و تعامل انسانى را گوشزد مى نماید. این امر گاهى منجر به طرح مباحثى در قالب شهروندى بین المللى مى گردد که در آن از حقوق بشر و اصول جامعه مدنى بین المللى دم مى زنند. اما لازم است مبنا و چارچوب اصول و قواعد روابط میان انسان ها، با شناخت ماهیت انسان و با توجه به آغاز و انجام آن صورت گیرد. در این میان، ادیان صاحب نقش اصلى هستند؛ زیرا با تأکید بر اصول مشترک میان آنها در مورد انسان و کرامت انسانى، مى توان رهنمودها و حتى دستورالعمل هاى اجرایى ارائه داد. بخصوص دین مبین اسلام که دین خاتم ادیان است و ادعاى صدقى مبنى بر اداره انسان تا پایان عمر زمین و زمان دارد. در این وادى که از یک سو، توجه به جهان و جهانیان و کَنده شدن از ممیزات و امور فاصله افکن میان انسان ها بیشتر شده است و انسان ها درک مى کنند که داراى سرنوشت واحدى بر روى سیاره زمین هستند، اسلام و کارشناسان مسلمان باید به ارائه الگو و معیار و راه کارهاى عملى براى انسان در عصر جهانى شدن اقدام کنند. چنانچه مى بینیم در خلأ موجود، گاهى جهان را به سوى حقوق بشر مى کشانند و گاهى به سوى مبارزه با تروریسم. اما حقیقت این است که اینها بهانه و سرپوشى براى زیاده خواهى و استعمار فرانوین است.

    حاصل اینکه ادیان بر فراز همه دیدگاه ها، همواره بر اندیشه هاى جهانى و غیرمحدود به زمان و مکان خاص تأکید مى کردند. اما جهانى شدن به عنوان یک پدیده نو، به ما این امکان و قابلیت مفهومى و نظرى را مى دهد که وراى جامعه محدود خود بیندیشیم و بدانیم که جامعه، جغرافیا و مرزهاى اعتبارى، اصالتى ندارد. این قابلیت، فرصتى است که جهانى شدن در اختیار ما قرار مى دهد و گرنه اساسآ ما مسلمانان هیچ وقت محدود به زمان و مکان نبوده ایم و قرآن، محدود به فضاى خاصى نبوده است. این قابلیت به لحاظ معرفتى و فلسفى در ادیان هست و به طور خاص در اسلام هست که بایستى به آن توجه بکنیم. 14

     نتیجه اینکه جهانى شدن بنا بر هر دو دیدگاه، مستلزم نگاه جهانى و عبور از محدودیت هاى دوران گذشته است. جهانى شدن مستلزم یک نگاه کلان به تمامى امور بشرى و جهانى در گستره جهانى و بشرى است. اقتصاد، سیاست، فرهنگ، محیط زیست، جنسیت، امنیت، رفاه، عدالت و هزاران موضوع ریز و درشت دیگر در پارادایم جهانى شدن بر اساس رهیافت جهانى (و نه در معیارهاى جزیى و محدود)، و به نحوى که به سرنوشت همه بشریت ربط مى یابد، باید بررسى و تحلیل شوند. بشریت بخصوص متفکران عرصه سیاست و فرهنگ و جامعه به این باورند که با وجود در دسترس بودن ابزارهاى جهانى شدن یعنى رسانه ها و وجود دغدغه هاى مشترک جهانى همانند محیط زیست، امنیت، سلامت و بهداشت، رفع خشونت و آپارتاید، زمان آن فرا رسیده که کم کم جهان آماده تشکیل حکومت واحد جهانى شود و متولى امور گوناگون با توجه به ابزارهاى مفید موجود، شکل و قالب واحدى به خود بگیرند.

    4. جامعه آرمانى

    امید به فردایى بهتر، همواره دغدغه خاطر تمام بشریت بوده است. اما بحث از چنین فکر و اندیشه اى را باید در آثار فیلسوفان بزرگى همچون افلاطون و فارابى جست وجو کرد. در میان کهن ترین معماران جامعه آرمانى، نام افلاطون از همه مشهورتر است. وى در سراسر رساله جمهور و در بخش هایى از رساله هاى تیمائوس و کریتیاس خود، طرح «مدینه فاضله» خویش را عرضه کرده است. در جهان اسلام، دانشوران و اندیشمندان بسیارى از جمله فارابى در کتاب آراء اهل المدینه الفاضله، ابوالحسن عامرى در کتاب السعاده و الاسعاد، و نظامى گنجه اى در کتاب اسکندرنامه به تصویر جامعه هاى آرمانى خود پرداختند. در دنیاى مسیحیت نیز انبوهى از نویسندگان به این کار اقدام کردند: آگوستین قدیس در شهر خدا، توماس مور در لامکان (یا ناکجا آباد)، فرانسیس بیکن در آتلانتیس نو، توماس کامپانلا در شهر آفتاب، و برتراند راسل نیز در جهان بینى علمى خود به تصویر جامعه آینده مى پردازند. 15

     با شروع قرن نوزدهم، به انواع ایدئولوژى هاى بشرى مثل مارکسیسم و لیبرالیسم مى رسیم که ادعاى حاکمیت بر جهان را دارند. با فروپاشى بلوک مارکسیسم، اینک لیبرالیسم است که یکه تازى مى کند. اینک عصر فلسفه هایى است که علم را از فلسفه، حوزه ارزش را از حوزه دانش، حوزه اقتصاد را از حوزه اخلاق و حوزه حکومت را از حوزه دیانت و سیاست جدا مى داند. 16   اما باید اذعان کرد که جامعه آرمانى اسلام، به عنوان یک بدیل محتواگرا به مبارزه با صورت گراترین مدینه هاى فاضله موهوم آمده است و با بهره اى که از حقیقت و واقعیت دارد، مى تواند جایگاه شایسته اى را در نزد افکار عمومى و در میان نظریه پردازان بیابد.

    جامعه آرمانى اسلام، جامعه اى است که در آن امکان تحقق و عینیت بخشیدن به تعالیم اسلامى بیش از هر زمان دیگرى فراهم است و جهت گیرى اساسى و اصولى جامعه، به سوى اجراى عدالت در همه زمینه ها و به سوى هدف نهایى، یعنى قرب الهى است. در چنین جامعه اى حکومت ضرورت دارد و بدون آن، امکان تحقق آن هدف والا میسر نیست؛ زیرا در سایه حاکمیت قوانین الهى و زمامدارى امام معصوم و عادل است که امید به تحقق عدالت اجتماعى و بهره مندى از مواهب دنیوى و اخروى آن فراهم است. البته برخى ها بر این باورند که جهانى شدن درصدد حذف حکومت ها و تشکیل حکومت جهانى واحد نیست؛ زیرا تحقق عینى حکومت جهانى واحد در شرایط کنونى امکان پذیر نیست و اساسآ جهانى شدن به معناى تک قدرتى شدن دنیا هم نیست، چون لازمه تک قطبى شدن جهان، به وجود آمدن یک دولت واحد است و در حال حاضر با وجود دولت ـ ملت هاى مختلف در سراسر جهان، امکان عملى تسلط یک حاکمیت سیاسى واحد وجود ندارد. 17   اما باید اذعان کرد که تحقق آرمان هاى بلند، نیازمند زمان و فراهم شدن شرایط گوناگونى است که شاید در کوتاه مدت مهیا نشوند اما مهم، تلاش براى تحقق آن است.

    5. جامعه آرمانى اسلام

    هنگام طرح بحث جامعه آرمانى، خود به خود، نگاه ها به سوى طرح هاى آرمان گرایانه اى که از سوى ادیان آسمانى ارائه شده اند جلب مى شود؛ زیرا در طول زمان هاى طولانى همواره بین دین و دولت، تعامل وجود داشته است که گاهى این تعامل، اندک بوده به گونه اى که دین در دستگاه ادارى و اجرایى جامعه، چندان نقشى نداشته است. ادیان آسمانى، بخصوص ادیان صاحب کتاب و شریعت و بالاخص دین مبین اسلام، صاحب ابتکار بوده و با نوآورى، چشم همگان را مجذوب خود ساخته و امیدهاى فراوانى در میان ملل مختلف بشرى ایجاد کرده است.

    اسلامى که خاتم ادیان است، اسلامى که برنامه رشد و تکامل مادى و معنوى انسان را تا پایان «تاریخ» در خود دارد، اسلامى که برنامه جامع و کلانى براى کل بشریت و تمام جوامع با همه تنوع و پراکندگى و تفاوت زبان و فرهنگ و سرزمین دارد، چنین دینى مى تواند و به یقین داراى چنین طرحى در این باره است. پیامبر اکرم ˆ آخرین سفیر خداوند رحیم و رئوف است که برنامه هاى دینى او هدایتگر عقل و یاریگر آن در شناخت مصالح و مفاسد حقیقى، و برنامه ریزى براى رسیدن به کمال حقیقى و ناب است. پس مى توان از چنین دینى توقع داشت تا به ترسیم جامعه اى بهشت گونه و بهشتى دنیایى اقدام کند. وعده اى که خداوند داده است و قطعآ وعده خداوند تخلف ناپذیر است: «همانا بندگان صالح، وارثان زمین خواهند شد.» 18   از سوى دیگر، تحقق عدالت اجتماعى بر روى کره زمین، که انسان ها در طول تاریخ، در تلاش براى دست یابى بدان بوده اند از سوى دین اسلام تضمین شده است.

    اسلام نوید جامعه اى را مى دهد که انسان، حرمت واقعى خویش را خواهد یافت و برنامه ریزى ها در جهت هدف کلان جامعه بزرگ و تمدن گسترده اسلامى سوق داده خواهد شد. در چنین جامعه اى، سیاست و حکومت از جایگاه رفیع و بلندى برخوردار خواهد بود؛ چراکه سکان دار حرکت اجتماع به سوى هدف نهایى و طرح ریزى و تعیین هدف کوتاه مدت و بلندمدت بر عهده حاکم سیاسى جامعه خواهد بود.

    البته، منظور از جامعه آرمانى اسلام آن اجتماعى است که در آن اولا، امام معصوم † در رأس هرم قدرت و دولت قرار دارد و ثانیآ، جهت گیرى اساسى در آن، با توجه به حاکمیت امام معصوم و مدیران لایق و با تقوا، به سوى تحقق و عینیت بخشیدن به عدالت در همه زمینه هاست.

    ناگفته نماند که منظور ما از جامعه آرمانى اسلام و اساسآ تلاش براى عینیت بخشیدن به آن، جامعه اى است که ویژگى هاى خاصى دارد که ممتازترین آن عدالت محورى است. حال زمان تحقق چنین جامعه اى در عالى ترین کیفیت و به نحو مطلوب، زمانى است که امام معصوم (عج) ظهور فرماید و زمام امور را به دست گیرد. اما در سطحى نازل تر مى توان امید داشت که حتى در زمان غیبت آن امام، هم جامعه آرمانى اسلام صورتى از تحقق داشته باشد و تلاش براى شکل گیرى آن موجه جلوه نماید. هرچند نباید فراموش کرد که حاکمیت امام معصوم امرى است کاملا متمایز از حاکمیت انسان هایى که معصوم نیستند. از آنجا که اساس و محتواى دین اسلام و رسالت آن، جهانى و جهانشمول است از این رو، خود پیامبر هم در زمان خود به تبیین مواضع جهانى دین اسلام اقدام مى کردند و به نوعى زمینه را براى جهانى شدن دین خاتم، به دست با برکت امام زمان (عج) فراهم مى نمودند. البته، سرانجام روزى فرا خواهد رسید که در آن روز به فرمان ولى عصر (عج) جهاد ابتدایى صورت مى گیرد تا سراسر جهان فرمانبر حق و عدالت و حکومت واحد جهانى آن حضرت گردند.

    در قرآن سه بار درباره پیامبر اکرم ˆ چنین آمده است: (هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ) (توبه: 33)؛ 19   او کسى است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد، تا آن را بر همه آیین ها غالب گرداند.

    این آیه به صراحت اعلام مى دارد که غرض از بعثت رسول اکرم ˆ این بوده که دین اسلام، جهان گیر شود. آن حضرت به عنوان آخرین سفیر الهى، مأمور بود که همه مردم جهان را به اسلام دعوت کند تا اگر جهان گیر شدن این دین در زمان حیات خود وى تحقق نیافت، دست کم مقدمات «جهانى شدن»اش براى آینده فراهم گردد. پیامبر اکرم ˆ از همان آغاز رسالت خود در مسیر جهانى شدن و گسترش اسلام گام برمى داشت. آن حضرت در زمانى که هنوز از زمان تشکیل نخستین جامعه اسلامى در مدینه، چند صباحى نگذشته بود و قدرت مادى و ظاهرى این جامعه نوپا و نوظهور به هیچ وجه با قدرت سایر حکومت ها و دولت هاى موجود در آن عصر، و از جمله دو ابرقدرت ایران و روم قابل مقایسه نبود نامه هایى براى امپراطورى روم، پادشاهان ایران، حبشه، اسکندریه، بحرین و پادشاهان کوچک و بزرگ دیگر نوشتند و آنان را به اسلام دعوت کردند. 20

    6. حکومت واحد جهانى

    سیاست در جامعه آرمانى اسلام، شامل تمام آن چیزى است که در حوزه اختیارات و وظایف دولت است. به عبارت دیگر، مدیریت نهادهاى گوناگون جامعه بر عهده دولت است. ساختار کلى سیاست در جامعه آرمانى اسلام شامل حاکم، قواى قانون گذار، مجریه و قضائیه و نهادهاى امنیتى (نظامى و انتظامى) و نهادهاى گوناگون اقتصادى است. از آنجایى که، جامعه آرمانى اسلام بر مبناى عدالت محورى، حق محورى، آزادى توأم با مسئولیت در برابر خداوند متعال، وحدت بر محور الهى، مشارکت فعال مردم در امور گوناگون سیاسى و اجتماعى، حاکمیت فضیلت و اخلاق در سطوح گوناگون جامعه تشکیل شده است، بنابراین، آنچه مهم به شمار مى آید تطبیق این محورها بر عرصه هاى متعدد حیات مدنى و اجتماعى است؛ زیرا اکنون زندگى اجتماعى از بساطت و سادگى قرن هاى پیش خارج شده و به تعدد و تنوع عرصه هاى حیات اجتماعى بشرى انجامیده است. بنابراین، مى توان عرصه هاى گوناگون حیات بشر را در پنج عرصه، خلاصه کرد: 1. اقتصاد؛ 2. سیاست؛ 3. فرهنگ (تعلیم و تربیت)؛ 4. دفاع (و امنیت)؛ 5. حقوق عمومى. 21

    طبیعى است که براى تحقق عملى این آرمان ها در عرصه هاى فوق، نیازمند راهبردهاى اجرایى و عملى هستیم که به طور کلى به راهبردهاى اقتصادى، راهبردهاى سیاسى، راهبردهاى امنیتى و دفاعى، راهبردهاى حقوق عمومى و راهبردهاى فرهنگى، آموزشى و تربیتى نیاز است.

    حرکت در مسیر جامعه آرمانى، نیازمند حرکتى اجتماعى است تا مجموع راهبردهایى را که مبناى برنامه ریزى خود قرار داده است محقق سازد. حرکت در مسیر جامعه آرمانى، حرکت به سوى جامعه اى است که اسلام درصدد گسترش آن به تمام سرزمین هاى مسلمان نشین و غیرمسلمان نشین است. تلاش براى تحقق جامعه آرمانى، کوشش براى رسیدن به امید و آرمان ما در ساختن حیات طیبه است. تحولات جهانى، نشان دهنده نیاز و عطش شدید جوامع بشرى براى زندگى در چنین جامعه اى است. نیاز و عطشى که با توجه به بن بست هاى نظام هاى اجتماعى سیاسى حاکم بر جوامع بشرى، حرکت جهانى به سوى جامعه آرمانى اسلامى را الزامى مى کند اگرچه براى خروج از کندى و رخوت نبض این حرکت جهانى، دهه هایى چند و یا حتى چند قرن زمان لازم باشد. 22

    7. دولت اسلامى و تحقق عدالت جهانى

    جهانى شدن فرداى جهان و انسان است. فرداى بشریت. چه بسا امروز بشریت در متن جهانى شدن واقع شده است. پس باید از چشم اندازى اسلامى براى فرداى بشریت آماده شد. در دین اسلام، تمام مصالح لازم براى جهانى شدن فراهم است. فقط اسلام شناسانى خبیر و دانشورانى متعهد لازم است که این ادبیات روز جهان را اسلامى کنند و ذهن هاى منصف و جویاى حقیقت را به سوى آن دعوت کنند.

    جهانى شدن دینى و در وجه خاص تر، جهانى شدن اسلامى مربوط به تمسّک دینداران به آموزه هاى جهان شمول ادیان براى تبیین جهانى شدن دینى و اسلامى است. از دیدگاه آنان، جهانى شدن واقعى همان جهانى شدن اسلامى است. طرفداران جهانى شدن اسلامى، با تمسک به آموزه هاى اسلامى، به دنبال تحقق حکومت جهانى اسلام هستند؛ زیرا اسلام از روز آغازین ظهورش جهانى بود و شعارهایش براى تمام بشریت تنظیم شده بود و چون دین فطرت بود بنابراین، تمام بشریت را شامل مى شد.

    در اندیشه اجتماعى و تاریخى شیعه، جامعه آرمانى اسلامى با «مدینة الرسول» آغاز شد. زمانى هم فرامى رسد که آخرین پیشواى معصوم (عج)، بار دیگر زمام قدرت و حاکمیت را به دست گیرد و «مدینة الرسول» پایان تاریخ را بر پا کند و دو آرمان را در ابتدا و انتهاى تاریخ امت اسلام به یکدیگر پیوند دهد.

    در این تفسیر، شکل گیرى جمهورى اسلامى ایران در این برهه تاریخى خاص، در حقیقت فرصتى دوباره فراهم آورده است تا جامعه شیعه را از انزوا به درآورده و ظرفیت مساعد را براى گرایش دوباره امت اسلام به سوى جامعه آرمانى اسلام ناب در پایان تاریخ فراهم سازد و در دورانى که بسیارى از متفکران اجتماعى و سیاسى، آماده قربانى کردن تمام آرمان ها به پاى واقعیت هاى فورى و یا غیر حقیقى هستند، بار دیگر آرمان ها را بر قله مناقشات فکرى بشر بنشاند و پیمودن راه به سوى جامعه آرمانى را بر سر زبان ها اندازد. 23

    اسلام با روایت شیعى آن که مترقى ترین عناصر را در خود دارد، براى عصر جهانى شدن، منطقى قوى و مستدل و مبتنى بر فطرت و عقل بشرى را ارائه مى نماید. جامعه جهانى شیعه مبتنى بر عناصر گوناگونى است. جامعه جهانى شیعه، مبتنى بر عدل، رفاه، امن و سلام، تربیت و اخلاق، علم و پیشرفت است. بنابراین، جهانى شدن اسلام شیعى بر چند اصل و عنصر محکم، استوار است که توحیدمحورى، فطرت الهى بشر، عدالت محورى، حکومت جهانى واحد، اجتهاد، علم محورى، دعوت و جهاد از جمله آنها هستند.

    توحید به معناى باور به یگانگى خداى متعال، صرفآ امرى اعتقادى نیست، بلکه لوازم و پیامدهاى این اعتقاد در زمینه هاى اجتماعى، سیاسى و دیگر عرصه هاى حیات بشرى بروز مى یابد. چنان که اعتقاد به یگانگى ذات بارى تعالى صرفآ محدود به آن نیست و توحید در خالقیت، ربوبیت، الوهیت، عبادت، فاعلیت و دیگر عرصه ها را به دنبال دارد. پس اعتقاد به چنین توحیدى منجر به جریان این اعتقاد در سراسر افعال و ابعاد وجود حیات فردى و جمعى انسان مى گردد.

    توحیدمحورى، از مهم ترین ویژگى هاى حکومت جهانى اسلام است. کلیه قوانین و تدابیر اجرایى در این حکومت بر محوریت توحید استوار است. توحید سرچشمه وحدت قانون گذارى و محور مشترک تمام جوامع بشرى در جایگاه بندگان خداى یکتا است. حکومت جهانى اسلام به صورت تجلّى اراده الهى، بالاترین سازوکار مدیریتى و اجرایى است. بر اساس اندیشه توحیدى، نابرابرى هاى طبقاتى و نژادى رنگ مى بازد و همگان در صف واحد، پیرو این دین واحد و فرمانبردار قانون الهى شناخته مى شوند. 24

     اسلام به عنوان آخرین دین الهى و منطبق بر فطرت بشرى است. از این رو، به دنبال تشکیل حکومت جهانى اسلام بر مبناى نگرش جهان شمولى تعالیم اسلامى است. جهان باید داراى حکومت واحد باشد تا در راستاى اصل توحید که حاکم بر تمام هستى از جمله امور اجتماعى بشر و بالاخص سیاست است حرکت کند. حاکمیت مطلق خداوند به نزول اجلال الهى در روى زمین صورت نمى گیرد، بلکه امور بندگان خود را به دست افرادى از جنس بشر، اما منتخبان و برگزیدگان ذات الهى سپرده است. پس، در واقع، و مطابق با حقیقت ناب، هر حکومتى جز حکومت الهى اسلام مردود خواهد بود. پس بسط ارزش هاى دینى و به ویژه عدالت و تسهیل در دست یابى انسان به هدف نهایى و کمال انسانى، نیازمند سازوکار اجرایى آن تحت عنوان تشکیل حکومت جهانى واحد است. بخصوص امروزه که یأس و سرخوردگى جوامع بشرى از مکاتب و نظام هاى موجود، زمینه هاى پذیرش آموزه هاى اسلامى را بیش از پیش مهیا ساخته است. 25

     حال منظور از حکومت واحد جهانى یا دولت جهانى چیست؟ منظور از دولت جهانى، دولتى همانند دولت نبوى است که هرچند حتى بر جزیرة العرب نیز به طور کامل حاکمیت نداشت، اما دولتى جهانى بود؛ زیرا ملاک جهان شمولى، مبادى و ارزش هاى والاى انسانى است که ماهیتآ ارزش هاى مطلقى هستند که محدودیت زمانى و مکانى نمى پذیرند. پس دولتى که به راستى بر مساوات و عدالت و حق قیام کند دولتى جهانى خواهد بود؛ زیرا این ارزش ها برحسب سرزمین ها و ملیت ها تفاوت پیدا نمى کنند. اما دولتى که به تقدیس ملیت معینى یا سرزمین خاصى بر مى خیزد، نمى تواند جهانى باشد هرچند حکومتش گسترده باشد همانند دولت بریتانیاى کبیر که زمانى دو سوم جهان را تحت پوشش حاکمیت خود قرار داده بود. 26

     در این باره شهید صدر بر این باور بود که استحقاق دولت اسلامى نسبت به کل جهان هم از جنبه سیاسى است، یعنى چون اسلام داراى مدیریت سیاسى برتر است، پس باید بر تمام زمین حکومت کند؛ و هم از جنبه شرعى است به این معنا که به اعتبار اینکه دولت اسلامى مسئول به اجرا درآوردن شرع و نشر آن و حمایت از موجودیت و کیان شرعى است و دایره شمول این استحقاق به هیچ حدى محدود نمى گردد؛ زیرا موجودیت سیاسى دولت اسلامى بر یک مبدا فکرى عام استوار است که بر حسب اراضى و بلاد تفاوت پیدا نمى کند پس دولت اسلامى بر کل زمین حق شرعى دارد. 27

     

    شاید بسیارى بر این باور باشند که تحقق حکومت جهانى اسلام فقط منوط به ظهور منجى عالم بشریت حضرت مهدى (عج) است. در حالى که با توجه به تجربه جمهورى اسلامى ایران در برپایى نظام اسلامى مبتنى بر آموزه هاى اسلام، مى توان به یقین مدعى شد که حکومت جهانى واحد، به عنوان پرتوى از حکومت جهانى حضرت ولى عصر (عج) مى تواند پیش از ظهور و حضور ایشان هم تحقق عینى و جنبه عملى به خود گیرد.

    نتیجه گیرى

    1. به نظر مى رسد، اسلام و بخصوص شیعیان مى توانند توانایى هاى نهفته در اندیشه اسلام ناب را با تمام وجود به دنیا عرضه کنند و با جدیت، خواستار هدایت نوع بشر در دوران معاصر باشند. این مهم شاید در کوتاه مدت محقق نشود، اما در پیش گرفتن رویه اى براى حاکمیت نظریه جهانى شدن اسلامى و حکومت جهانى اسلام مى تواند زمینه ساز این مهم باشد.

    2. اسلام شیعى که منطبق بر فطرت پاک انسانى و الهى است، ما را به سوى خدا فرامى خواند که توحید او در سراسر موجودات حاکم است. هر یک به زبانى ثناى او مى گویند. عدل خداوندى سرچشمه اى جوشنده است که در تمام هستى و کل کائنات جریان دارد؛ چراکه اساس عالم بر توحید و عدل بنا نهاده شده است. پس قوام جهان و پایدارى آن نیز به عدالت محورى است.

    3. عدالت خواهى، آرمانى بلند است که دل هاى پاک و زلال همواره در آرزوى آن مى تپد. همه اقشار جامعه و تمام انسان هاى پاک نهاد در پى آن هستند. از آنجایى که عدالت، داراى مفهومى گسترده است و تمام عرصه هاى جزیى و کلى، فردى و اجتماعى، سیاسى، فرهنگى، امنیتى و بخصوص اقتصادى را شامل مى شود، نیازمند گسترش فرهنگ عدالت خواهى در جوامع است. بنابراین، تحقق کامل عدالت در هر جامعه، همچون دیگر آرمان هاى اجتماعى، لاجرم نیازمند پشتوانه هاى فرهنگى است تا در پرتو آن افکار عمومى و فضاى حاکم بر جامعه، براى پذیرش و حمایت از قوانین و برنامه هاى عادلانه آماده شده و امکان شکل گیرى حرکتى فراگیر براى دست یابى به این هدف مهم و سرنوشت ساز فراهم شود. آگاهى انسان ها از حق و حقوق اجتماعى خود، پیش زمینه هاى گسترش فرهنگ عدالت خواهى در جوامع است.

    4. اسلام، دین دعوت به راه درست و تنها راه سعادت بشریت است. بدین منظور، در صدد برپایى حکومت عدل جهانى در سراسر جهان است؛ زیرا دولت جهانى، یک ضرورت انسانى است و روشن ترین دلیل بر این امر، اجماع و اتفاق بشر، با تمام تنوع و کثرت دین و فرهنگ هایش بر این اعتقاد است که تاریخ جهان در نهایت شاهد برپایى چنین دولتى خواهد بود. از این رو، مسلمانان به برپایى حکومت واحد مهدوى ایمان دارند، یهود به ظهور سلطنتشان بر جهان عقیده مند هستند، نصارى به بازگشت مسیح نجات بخش اعتقاد دارند و مارکسیست ها به برپایى نظام اشتراکى ثانوى (کمونیزم دوم) دل بسته بودند. اما بر فراز همه این ادعاها، دولت جهانى اسلامى داراى رهبرى جهانى، قانونى جهان شمول در جامعه واحد جهانى و همراه با گسترش فرهنگ جهانى اسلامى بر پا خواهد کرد. براى دست یابى به این آرمان بلند، باید با تلاش جدى به سوى علم ورزى و حاکمیت ارزش دانش در جامعه اسلامى دست زد تا زمینه براى گسترش عدالت در وسیع ترین وجه ممکن فراهم گردد.


    • پى نوشت ها

      1 کارشناس ارشد علوم سیاسى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (ره). دریافت: 17/3/88ـ پذیرش: 29/5/88.

      2 ـ محمّدتقى مصباح، نظریه سیاسى اسلام، ص 19.

      3 ـ محمود حمدى زقزوق، الاسلام فى عصر العولمه، ص 12.

      4 ـ حسن حنفى و صادق جلال العظم، ما العولمه، ص 17.

      5 ـ على شیرخانى، آینده باورها و اعتقادات دینى در پروسهجهانى شدن، ص 1.

      6 ـ فریده مویال منتجى، «تأثیرات جهانى شدن بر فرهنگ آفریقا»،دیدگاه ها و تحلیل ها، ش 45، ص 65.

      7 ـ عبدالرسول بیات و دیگران، فرهنگ واژه هاى سیاسى، ص373.

      8 ـ اسماعیل پرور، گلبانگ عدالت، ص 77.

      9 ـ بیانات مقام معظّم رهبرى در سالروز میلاد امام زمان (عج)،  22آبان 1379، پایگاه اطلاع رسانى دفتر مقام معظّم رهبرى (دام ظله)، www.khamenei.irو www.leader.ir.

      10 . C.f. Roland Robertson, Globalization: Social Theoryand Global Culture.

      11 ـ طه مرقاتى، جهان شمولى اسلام و جهانى سازى (مجموعهمقالات)، ص 276ـ279.

      12 ـ همان.

      13 ـ شهریار زرشناس، کاسموسانتریسم، در :www.Bashgah.ir

      14 ـ عماد افروغ، اسلام و جهانى شدن (3)، باشگاه اندیشه،26/7/1382.

      15 ـ محمّدتقى مصباح، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص411ـ412.

      16 ـ حسن رحیم پور، مدینه فاضله(1))،باشگاه اندیشه،.www.Bashgah.ir

      17 ـ حمید مولانا و سعیدرضا عاملى، «بررسى ابعاد فرهنگى وسیاسى جهانى شدن و پیامدهاى آن» (گفت وگو)، معرفت، ش 55،ص 8.

      18 ـ انبیاء: 105.

      19 ـ و نیز ر.ک: فتح: 28 / صف: 9.

      20 ـ محمّدتقى مصباح، جنگ و جهاد در قرآن، ص 142ـ145.

      21 ـ على اکبر صادقى رشاد، دانشنامه امام على 7، ج 6، ص 180.

      22 ـ همان، ص 179.

      23 ـ همان، ص 170.

      24 ـ عبدالقیوم سجادى، «جهانى شدن و مهدویت»، قبسات، ش33، ص 129.

      25 ـ عبدالقیوم سجادى، ملاحظاتى درباره شیعه و جهانى شدن،باشگاه اندیشه، www.Bashgah.ir.

      26 ـ عبدالکریم آل نجف، «ابعاد جهانى نظریه سیاسى اسلام (2)»،حکومت اسلامى، ش 4، ص 90.

      27 ـ سید محمّدباقر صدر، المجموعه الکاملة لمؤلفات السیدمحمّدباقر الصدر، ج 13، ص 99.   منابعـ آل نجف، عبدالکریم، «ابعاد جهانى نظریه سیاسى اسلام (2)»،حکومت اسلامى، ش 4 (تابستان 1376)، ص 90ـ117.ـ افروغ، عماد، اسلام و جهانى شدن (3)، در: باشگاه اندیشه،www.Bashgah.ir، 26/7/1382.ـ بیات، عبدالرسول و دیگران، فرهنگ واژه هاى سیاسى، قم،اندیشه و فرهنگ دینى، 1381.ـ پایگاه اطلاع رسانى دفتر مقام معظّم رهبرى (دامظله)،www.khamenei.ir و www.leader.ir.ـ حمدى زقزوق، محمود، الاسلام فى عصر العولمه، قاهره، مکتبةالشروق، 1421ق.ـ حنفى، حسن و صادق جلال العظم، ما العولمه، بیروت: دارالفکر،1422ق.ـ رحیم پور، حسن، مدینه فاضله (1)، در: باشگاهاندیشه،www.Bashgah.ir.ـ زرشناس، شهریار، کاسموسانتریسم، در: باشگاهاندیشه،www.Bashgah.ir.ـ سجادى، عبدالقیوم، «جهانى شدن و مهدویت»، قبسات، ش  33(پاییز 1383)، ص 129ـ142.ـ ـــــ ، ملاحظاتى درباره شیعه و جهانى شدن، در: باشگاه اندیشه،www.Bashgah.ir.ـ شیرخانى، على، آینده باورها و اعتقادات دینى در پروسهجهانى شدن، در: باشگاه اندیشه، www.Bashgah.ir.ـ صادقى رشاد، على اکبر، دانشنامه امام على 7، تهران، پژوهشگاهفرهنگ و اندیشه اسلامى، 1380.ـ صدر، سید محمّدباقر، المجموعة الکاملة لمؤلفات السیدمحمّدباقر الصدر، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1990م.ـ مرقاتى، طه، جهان شمولى اسلام و جهانى سازى (مجموعهمقالات)، تهران، مجمع جهانى تقریب مذاهب اسلامى، 1382.ـ مصباح، محمدتقى، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، قم، سازمانتبلیغات اسلامى، چ دوم، 1372.ـ ـــــ ، جنگ و جهاد در قرآن، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشىامام خمینى، 1382.ـ ـــــ ، نظریه سیاسى اسلام، قم، مؤسسه آموزشى پژوهشى امامخمینى، 1378.ـ مولانا، حمید و سعیدرضا عاملى، «بررسى ابعاد فرهنگى وسیاسى جهانى شدن و پیامدهاى آن» (گفت وگو)، معرفت، ش  55(تیر 1381)، ص 8ـ18.ـ مویال منتجى، فریده، «تأثیرات جهانى شدن بر فرهنگ آفریقا»،دیدگاه ها و تحلیل ها، ش 45 (بهمن، 1379).- Robertson, Roland, Globalization: Social Theory andGlobal Culture, London, Sage publications, 1994.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیدیان، سیدمهدی.(1388) جهانى‌شدن، عدالت و حکومت جهانى اسلام. ماهنامه معرفت، 18(7)، 27-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیدمهدی سیدیان."جهانى‌شدن، عدالت و حکومت جهانى اسلام". ماهنامه معرفت، 18، 7، 1388، 27-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیدیان، سیدمهدی.(1388) 'جهانى‌شدن، عدالت و حکومت جهانى اسلام'، ماهنامه معرفت، 18(7), pp. 27-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیدیان، سیدمهدی. جهانى‌شدن، عدالت و حکومت جهانى اسلام. معرفت، 18, 1388؛ 18(7): 27-