معرفت، سال هجدهم، شماره نهم، پیاپی 144، آذر 1388، صفحات 27-

    اجرام‏پرستى در جاهلیت

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    عبدالحسین ابراهیمی سروعلیاء / *کارشناس ارشد - دین شناسی مؤسسه / Amozesh.ictu@Qabas.net
    چکیده: 
    جاهلیت، مصدر جهل به معناى انجام فعل غیرعلمى یا غیرعقلانى، مصادیق و نمودهاى مختلفى دارد. یکى از آنها مسئله پرستش است که در دوران جاهلیت به شیوه‏هاى گوناگون نمود یافته بود. بت‏پرستى، آتش‏پرستى، جن‏پرستى و اجرام‏پرستى مشهورترین آیین‏هاى پرستش آن دوران بود. هدف از این نوشتار، آشنایى با نحوه اجرام‏پرستى اقوام جاهلى و دوران پیش از آن، اسامى اجرام سماوى مورد پرستش، اهمیت اجرام سماوى و تأثیر آن در زندگى زمینى و آثار طبیعى در نزد اعراب جاهلى و تأثیر عقیده اجرام‏پرستى در علم ستاره‏شناسى به ویژه در مناطق بیابانى است که گاهى جلوه‏هاى مسخره‏آمیز و خنده‏دار به خود مى‏گیرد. نویسنده با استفاده از روش مطالعه و بهره‏گیرى از منابع به این موضوع مى‏پردازد. در دین اسلام، پرستش اجرام و هر موجودى غیر از خدا شدیدا مورد نکوهش قرار گرفته است.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    اجرام‏پرستى در جاهلیت

    عبدالحسین ابراهیمى سروعلیا  1

    چکیده

    جاهلیت، مصدر جهل به معناى انجام فعل غیرعلمى یا غیرعقلانى، مصادیق و نمودهاى مختلفى دارد. یکى از آنها مسئله پرستش است که در دوران جاهلیت به شیوه‏هاى گوناگون نمود یافته بود. بت‏پرستى، آتش‏پرستى، جن‏پرستى و اجرام‏پرستى مشهورترین آیین‏هاى پرستش آن دوران بود. هدف از این نوشتار، آشنایى با نحوه اجرام‏پرستى اقوام جاهلى و دوران پیش از آن، اسامى اجرام سماوى مورد پرستش، اهمیت اجرام سماوى و تأثیر آن در زندگى زمینى و آثار طبیعى در نزد اعراب جاهلى و تأثیر عقیده اجرام‏پرستى در علم ستاره‏شناسى به ویژه در مناطق بیابانى است که گاهى جلوه‏هاى مسخره‏آمیز و خنده‏دار به خود مى‏گیرد. نویسنده با استفاده از روش مطالعه و بهره‏گیرى از منابع به این موضوع مى‏پردازد. در دین اسلام، پرستش اجرام و هر موجودى غیر از خدا شدیدا مورد نکوهش قرار گرفته است.

    کلیدواژه‏ها: جاهلیت، اجرام‏پرستى، انواء، ستاره‏شناسى.

    مقدّمه

    پرستش2 در فطرت و ذات هر انسانى وجود دارد که ناخودآگاه به واسطه آن به سوى معبود و موجود مورد پرستش کشیدهمى‏شود. گاهى پرستش نسبت به خداى واقعى یعنى «اللّه» صورت مى‏گیرد و گاهى این میل فطرى و طبیعى منحرف مى‏شود و انسان، مخلوقات خداوند را پرستش مى‏کند تا این میل شدید را ارضا نماید. از جمله این مخلوقات، اجرام آسمانى‏اند که از زمان‏هاى بسیار دور مورد پرستش برخى از انسان‏ها واقع شده‏اند. اجرام‏پرستى نیز از چندین قرن پیشتر از دوران جاهلیت در قبایل مختلف عرب و غیرعرب مطرح بود. بررسى این موضوع که همراه با علم تفسیر قرآن بوده است، مورد توجه مفسّران و محققان مسلمان و همچنین دانشمندان ادیان دیگر قرار گرفته و از همان زمان پیدایش اسلام موجب شکل‏گیرى پژوهش‏هاى علمى در این زمینه است. آنچه در این بررسى اهمیت دارد، شناخت حقیقت اجرام‏پرستى و گوناگونى آن در جاهلیت است. نیز بر آن هستیم به این پرسش پاسخ دهیم که آیا اعراب جاهلى، اجرام آسمانى را مى‏پرستیدند و بر فرض پرستش، ماهیت اجرام‏پرستى چیست؟ دانستن این مسئله به ما کمک مى‏کند تا فهم بهترى از معناى اجرام‏پرستى، شرک و توحید حقیقى داشته باشیم. این تحقیق علاوه بر معانى واژه‏ها، به اقسام جاهلیت و مهم‏ترین خدایان سماوى عصر جاهلیت و ریشه‏هاى آن مى‏پردازد.

    واژه‏شناسى

     1. پرستش

    معادل عربى پرستش در عربى، واژه «عبادت» است. در مجمع‏البحرین به نقل از سخن شیخ طوسى مى‏خوانیم: «العبادة هى غایة الخضوع والتذلل.»3 آلوسى نیز در تعریف عبادت دقیقا همین‏گونه بیان مى‏کند.4

     آنچه که در اینجا مورد توجه است، واژه «عبد» است که در بسیارى از اسامى زمان جاهلیت به چشم مى‏خورد و به صورت اضافه به معبود به کار رفته است. در قسمت‏هاى بعد به مواردى از آن اشاره مى‏شود.

     2. جاهلیت

    جهل گاهى در مقابل عقل به کار مى‏رود. شیخ طوسى مى‏گوید: عقل و فهم و لبّ و معرفت، نظیر هم هستند.5 ولى صاحب کتاب العین، خلیل بن احمد فراهیدى مى‏نویسد: «الجهل نقیض العلم و الجهالة أن تفعل فعلا بغیر علم.»6

     «جهل» گاهى به معناى انتخاب لذت زودگذر7 ـ که از روى جهل است ـ به کار مى‏رود؛ مانند آیه قرآن «یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاء.» (بقره: 273) گاهى نیز هر نوع گناهى جهل تلقّى مى‏شود. مجمع‏البحرین در معناى اصطلاحى جاهلیت آورده است: «الجاهلیة: الحالة التى کانت علیها العرب قبل الاسلام من الجهل بالله و رسوله و شرائع الدین و المفاخرة بالآباء و الأنساب، و الکبر و التجبر و غیر ذلک.»8 بنابر برخى روایات، جاهلیت به دوره‏هایى که بین ظهور انبیا قرار داشت، نیز اطلاق مى‏گردد.9

     در این نوشتار، به برخى از موضوعات مهم درباره اجرام‏پرستى اعراب جاهلى و تحلیل این موضوع مى‏پردازیم:

    انواع جاهلیت

    حضرت على علیه‏السلام جاهلیت را از نظر زمان به سه دسته تقسیم مى‏کنند:

    1. جاهلیت پیش از زمان بعثت حضرت رسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: همان‏گونه که آن حضرت در نهج‏البلاغه درباره این نوع جاهلیت سخن مى‏گوید، تشبیه خداوند متعال به پدیده‏ها و نسبت دادن اسامى خدا به بت‏ها10 و همچنین نداشتن کتاب آسمانى (یا بى‏سوادى) از ویژگى‏هاى این دوره است.11

    2. جاهلیت همزمان با بعثت حضرت رسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: امام علیه‏السلامداشتن بدترین دین را ویژگى مهم این دوره برمى‏شمارد. همچنین زندگى در میان غارها، سنگ‏هاى خشن و مارهاى سمى، نوشیدن آب‏هاى آلوده، خوردن غذاهاى ناگوار، ریختن خون یکدیگر به ناحق، پرستش بت‏ها و رواج فساد و گناه در این دوره به چشم مى‏خورد.12

    3. جاهلیت پس از دوران بعثت: از ویژگى‏هاى این دوره، تیره روزى‏ها و آزمایش‏هاى سخت و زیرورو شدن و روى کار آمدن انسان‏هاى منزوى است.13

     جاهلیت از نگاهى دیگر نیز قابل بررسى است. یکى از نمودهاى جاهلیت، برخورد آنان نسبت به مسئله زن بوده است. در جاهلیت عرب، مرد نسبت به زن داراى ارزش بیشترى بود. از این‏رو، وقتى خبر تولد دخترى را به پدرى مى‏دادند خشمگین و چهره‏اش سیاه مى‏شد.14 همچنین دختران خود را زنده به گور مى‏کردند.15 اما جاهلیت عصر حاضر این است که برخى زن را در همه احکام با مرد برابر مى‏دانند، بدون اینکه به جنبه‏هاى فیزیولوژى و روان‏شناختى زن توجه نمایند.16

     جاهلیتى را که ما در این نوشته به بررسى آن مى‏پردازیم، جاهلیت در زمان پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و پیش از آن است کهاجرام‏پرستى و بت‏پرستى در آن دوره رواج داشت. گرچه در همه اقسام جاهلیت، ویژگى‏هاى مشترک فراوانى وجود دارد.

    اجرام‏پرستى

    اجرام، جمع جرم (به کسر میم) به معناى جسد و لون است.17 جمع قلیل آن، اجرام و جمع کثیر آن جروم به معناى جسد، جثمان و بدن است.18 مراد از اجرام در اینجا سیارات و ستارگان آسمانى است. اما اجرام‏پرستى، چنان‏که در آثار محققان به آن اشاره شده، در چند معنا به کار رفته است:

     1. تعظیم اجرام به عنوان اشیاى مقدس؛ بیشتر وثنى‏مذهبان چنین عمل مى‏کردند.19

     2. پرستش اجرام به عنوان خداى حقیقى؛ عوام صابئان چنین تصورى داشتند.20

     3. پرستش و عبادت اجرام با اعتقاد به قدیم بودن و عدم کون و فساد آنان؛ اجرام‏پرستى صابئان این‏گونه بوده است.21

     4. تلقّى اجرام به عنوان واسطه‏هاى تقرّب به خدا؛ چنان‏که در آیه سوم سوره «زمر»22 مطرح شده است.

    اجرام‏پرستى، میراث گذشتگان

    جواد على که خود از نزدیک تحقیقات فراوانى درباره اجرام‏پرستى در دین عرب جاهلى انجام داده است مى‏گوید:

    متأسفانه هیچ نوشته‏اى از دوران جاهلیت که خدایان آن دوران را توصیف کند، در اختیار نداریم و در اساطیر نیز چیزى وجود ندارد که نظر آنان را درباره اخلاق خدایان آن زمان بیان کند؛ از این‏رو، منبع و استناد ما در ایجاد تصویرى از ماهیت خدایان مبتنى بر تفسیر اسماء و صفات خدایانى است که بر آنان اطلاق مى‏شد.23

    اما پرسشى که در ذهن خطور مى‏کند این است: اعراب چقدر با علم ستاره‏شناسى یا صورت‏هاى فلکى آشنا بودند؟ محمود سلیم‏الحوت و برخى دیگر از محققان، اعراب را آشناترین قوم به علم نجوم دانسته‏اند.24 گرچه این مطلب به طور مطلق درست نیست، ولى باید گفت که آنها آشنایى خوبى با این علم داشته‏اند.

     ابوریحان بیرونى، داناترین تازیان به مناظر نجوم را بنو ماریه‏بن کلب و بنومرة بن شیبان مى‏داند.25

     محمود سلیم‏الحوت معتقد است: اعراب، این علم را از طریق معاشرت با اقوام صابئى و آنان نیز از استادان کلدانى تعلیم دیده و آن را کامل‏تر کرده‏اند.26

     جرجس داود داود در کتاب ادیان العرب قبل الاسلام پس از بحث از صابئان مى‏گوید:

    بدیهى است اعراب مقدارى از علوم فلک را از صابئان یا از طریق دیگر مناطق همسایه به ویژه کلدانیان گرفته‏اند؛ ولى به سبب اینکه اعراب خودشان مجبور بودند در بیابان‏ها سفر کنند و به این علم نیاز شدیدى داشتند، مقدارى از آن علم را خودشان تولید کرده بودند.27

    اما در مورد اینکه آیا آنان پرستش این خدایان را ابداع کردند یا از دیگر اقوام به ارث برده‏اند، برخى معتقدند: اعراب، پرستش خدایان قوم نوح را به ارث بردند. مثلاً، در تحلیل واژه «طاغوت» مى‏گویند: اصل این واژه «یغوث» بود که قوم نوح آن را عبادت مى‏کردند و اصل «یغوث»، «آغو» است که به نظر مى‏رسد لهجه دیگرى از واژه «آخو» باشد و آن نیز لهجه دیگرى ازواژه «ورخو» یعنى همان واژه «شهر» و «قمر» است؛ چون «یغوث» عموما همان قمر یا سیاره نورانى بود.28

     «یغوث»، نام بتى است که عمربن لحى آن را توزیع کرد و مذهج (قبیله قحطانى) و اهالى جرش (شهرى در شمال اردن) آن را عبادت مى‏کردند.

    تعظیم اجرام یا پرستش

    آیا اعراب، اجرام را صرفا محترم مى‏شمردند یا اینکه واقعا آنان را مانند اله مى‏پرستیدند؟ به نظر مى‏رسد که اجرام و کواکب، گاهى مانند بت‏ها به عنوان واسطه و شفیع بوده و مورد پرستش بودند.

     جواد على نیز در این مورد به اشتباه برخى از اخبارنویسان اشاره مى‏کند و مى‏گوید: برخى بر این گمان هستند که چون در متون، نامى از قمر ـ که مورد پرستش بود ـ ندیدند، نتیجه گرفتند که اعراب ماه را نمى‏پرستیدند؛ ولى آنان بر این نکته متفطن نبودند که اعراب، اصنام، یعنى همان اجرام آسمان را واسطه و شفیع خدایان قرار دادند.29

     جرجس داود داود نیز با تأیید این نظریه درباره روحانیات که در نزد صابئان به عنوان واسطه رواج داشت، مى‏گوید: روحانیات، مختص هیاکل علوى است؛ مانند زحل، مشترى، مریخ، خورشید، زهره، عطارد، و ماه، و تقرب به اینها تقرب به ربالارباب و مسبب‏الاسباب بود.30

     تلقّى اجرام، به عنوان خداى انسان‏ها پیش از جاهلیت نیز سابقه دارد. در تفسیر نمونه در ذیل آیه31 مربوط به مناظره حضرت ابراهیم علیه‏السلام با بت‏پرستان آمده است:

    بیشتر مفسّران، واژه کوکب در آیه را ستاره زهره یا مشترى دانسته‏اند و این دو ستاره در زمان‏هاى قدیم جزو خدایان شمرده مى‏شده‏اند. بعضى از مفسّران نیز گفته‏اند که مردم کلده و بابل در آنجا براى مبارزه با بت‏پرستان، سیارات را خالق یا رب‏النوع موجودات مى‏دانستند. براى نمونه مریخ را رب‏النوع جنگ، مشترى را رب‏النوع عدالت و دانش، عطارد را رب‏النوع وزیران و آفتاب را پادشاه همه مى‏دانستند!32

     امّا علّامه طباطبائى نظر برخى از محققان را نقل مى‏کند که قایل هستند عموم وثنى‏مذهبان خورشید و ماه را تعظیم مى‏کردند، ولى آنها را نمى‏پرستیدند و تنها صابئان بودند که این دو را عبادت مى‏کردند.33

     قاضى صاعد اندلسى34 مى‏نویسد:

    همه بت‏پرستان عرب نسبت به «اللّه» موحد بودند و پرستش بت‏ها نوعى تدین به دین صابئان بود که کواکب و بت‏هایى را که سمبل آنها بوده‏اند، تعظیم مى‏کردند نه اینکه بت‏ها را خالق جهان بدانند؛ چون آیه قرآن مى‏فرماید: «مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى» (زمر: 3) ابن حبیب بغدادى قایل است که همه بت‏هاى عرب همراه با اللّه پرستش مى‏شدند.35

     با توجه به اینکه اعراب بیشترین تأثیر را از صابئان پذیرفتند، مختصرى از عقاید آنان را بیان مى‏کنیم:

    علّامه طباطبائى درباره اصل معناى بت‏پرستى و بت‏پرستى صابئان‏وتنوع در پرستش بت‏پرستان مى‏فرماید:

    وثنیت براى تنزیه خداوند و به دلیل عدم درک او به وسیله عقل، وهم و حس، ناچار مى‏شود که از راه تقرب به مقربان او به سوى خدا توجه کند و مقربان درگاه او همان کسانى‏اند که خداى تعالى تدبیر شئون مختلف عالم را به آنان واگذار کرده است. در نزد آنان، ملائکه و جن و قدیسان بشر، اربابند نه خدا، و براى تقرب در درگاه خدا و شفاعت مورد پرستش قرار مى‏گیرند. این آلهه و ارباب، ارباب و آلهه حقیقى ما هستند و بت‏هاى درون معابد، تمثال‏هایى از آن ارباب و آلهه هستند، نه اینکه به راستى خود این بت‏ها خدا باشند. ولى چه بسا عوام آنان بین بت‏ها و ارباب آنها فرق نگذاشته، خود بت‏ها را همانند ارباب و آلهه مى‏پرستند. عرب جاهلیت هم این‏گونه بودند. و همچنین عوام‏هاى صابئان چه بسا فرقى بین بت‏هاى کواکب و کواکب که آنها نیز بت‏هاى ارواح موکل بر آنها هستند، و بین ارواح که ارباب و آلهه حقیقى نزد خواص صابئان هستند، فرقى نمى‏گذارند.36

    برخى از بت‏ها نیز نماد زمینى ستارگان بودند؛ مانند «عزى» که نمادى از «زهره» بود.37

     جرجس داود داود از محمّدحسنین هیکل نقل مى‏کند: صابئان، از ستاره‏پرستانى بودند که در سرزمین عرب، حکومت بزرگى داشتند و ستارگان را نمى‏پرستیدند، بلکه یگانه‏پرست بودند و ستارگان را از این باب تعظیم مى‏کردند که مظاهر خلق و قدرت خدایند.38

     وى با توجه به ریشه صبى‏ء که به معناى تغییر دین است، صابئان را در ابتدا یگانه‏پرست مى‏داند که سپس به ستاره‏پرستى روى آوردند.39

     بنابراین، با این همه اختلاف‏نظر نمى‏توان به طور قطع قایل شد که صابئان و اعراب جاهلى صرفا بت‏ها را تعظیم مى‏کردند.

    اَنْواء

    بحث «انواء» در نزد اعراب از جایگاه مهمى برخوردار بود و در حقیقت، هواشناسى اعراب به شمار مى‏رفت. اما عامل پرستش ستارگان یا دیگر اجرام آسمانى به وسیله اعراب، این بود که آنان به تأثیر ستاره بر زندگى خویش عقیده داشتند.

     اعتقاد به تأثیر طلوع و غروب برخى از ستارگان در نزد اعراب وجود داشت تا جایى که برخى از مطبّبان عرب گفته‏اند: اگر شما مرا از هنگام پنهان گشتن ثریا تا طلوع آن ضمانت کنید، من شما را در تمام سال ضمانت مى‏کنم.

     معناى لغوى

    انواء، جمع «نوء» است. این واژه از اضداد مى‏باشد؛ هم به معناى برخاستن به دشوارى و هم به معناى خم شدن و فرو افتادن به سبب همراه داشتن بار سنگین یا هر علت دیگر است.40

     معناى اصطلاحى

    در مجمع‏البحرین آمده است: انواء، ستارگانى هستند که غایب مى‏شوند و طلوع مى‏کنند و باران به آنها نسبت داده مى‏شود.41

     علّامه مجلسى در توضیح «نوء» مى‏گوید: انواء، ستاره‏هاى طلوع‏کننده‏اى هستند که یا در جدب (خشک‏سالى) است یا در خصب (حاصل‏خیزى) و جاى آن در عواء (صورت پنجم صورت‏هاى فلکى شمالى) است.42 اضافه شدن نوء به عواصف از باب اضافه شدن به ظرف است؛ یعنى اعراب گمان مى‏کردند که در زمان فراوانى بوده است.43

     همچنین انواء به معناى غروب هر یک از منازل قمر در باختر، و (یا) طلوع منزل مقابل آن در خاور، به هنگام سپیده‏دم است. این دو پدیده همراه با یکدیگر هر 13 روز یک بار، و در سال 28 بار روى مى‏دهد. عرب‏هاى باستان، هر یک از این رویدادها را عامل یا نشانه یک پدیده جوى مى‏شمردند و از آنها براى تعیین آغاز و پایان فصول سال و تنظیم امور کشاورزى بهره مى‏گرفتند. ستاره‏ها براى اعراب در مسافرت‏ها و زمانى که ماه در آسمان نبود، نقش مهمى در هدایت مسافران داشتند. در نظر اعراب، هر کوکبى داراى اثر خاصى بوده است که با توجه به آن، نام‏گذارى مى‏شدند. براى مثال، ثریا را به این سبب به این نام مى‏خوانند که باران نازل‏شده توسط «نوء» آن، تولید ثروت مى‏کند.44 در لسان‏العرب نیز آمده است: «الثریا من الکواکب سمیت لغزارة نوئها.»45

     در مدت زمان 13 روز که ستاره‏اى غروب و در مقابل، ستاره‏اى طلوع مى‏کرد، عرب منتظر باران بود و این زمان را «نوء» آن ستاره ساقط مى‏شمردند.

     در الدر المنثور آمده است: آیه «فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُجُومِ... وَتَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ» (واقعه: 75 و 82) در این‏باره نازل شد.46

     از ابن عباس روایت شده است که در عهد رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهبارانى آمد. حضرت فرمود: «مردم دو دسته‏اند: بعضى شاکر و بعضى کافر. کافران مى‏گویند: این باران، لطفى است که از سوى فلان ستاره به ما...» و در اینجا بود که آیات فوق نازل شد.47

     گروهى نیز پدیده باد را به طلوع ستارگان، و باران و سرما را به غروب آنها ارتباط مى‏دادند.

     از بررسى آثار و گزارش‏هاى بر جا مانده از دوران‏هاى کهن معلوم مى‏شود که هواشناسى بر پایه نجوم، یعنى نظام انواء، در میان بسیارى از اقوام وجود داشته، و ظاهرا سرچشمه اصلى آن، سرزمین بین‏النهرین بوده است.

     عرب‏هاى باستان، نشانه‏هاى رویدادهاى جوى را در اشعار و جملات مسجّع به صورت حکمت و قاعده بیان مى‏کردند تا به آسانى آن را حفظ کنند. این‏گونه اشعار، به سبب دربر داشتن الفاظ نامأنوس، حتى در اوایل عصر اسلامى نیز چندان مفهوم نبوده‏اند. از این‏رو، مؤلفان کتاب‏هاى انواء، ناگزیر بودند دشوارى‏هاى آن الفاظ را شرح دهند.

     ابوریحان بیرونى در معناى نوء، علاوه بر بیان معناى پیشین مى‏گوید: تأثیر طلوع را «بارح» و تأثیر غروب را «نوء» مى‏نامند. ... آنچه را که همه اعراب پذیرفتند، این بود که هر حادثه‏اى که در منزلى روى دهد، منسوب به همان منزل است و اگر پس از این مدت روى دهد، منسوب به آن نیست.48

     وى درباره تقسیم فلک مى‏گوید: اعراب، فلک را به هفده منزل تقسیم مى‏کردند. هر منزلى دوازده درجه و پنج ششم درجه و در هر برجى دو منزل و ثلث منزل از منازل قمر قرار دارد. هدف آنان از کاربرد منازل قمر، شناسایى وضعیت هوا و حوادث جوى فصول سال بود.49

     اعراب، به تأثیر خود جرم سماوى اعتقادى نداشتند، بلکه به مقام و جایگاه آن اهمیت مى‏دادند.50 جواد على مى‏گوید: نویسندگان یونانى اشاره کرده‏اند که اعراب، اجرامى را مى‏پرستیدند که با چشم مى‏دیدند؛ در متون اعراب متأخر جنوب، نام خدایان دیگرى را مى‏یابیم که در متون قدیم اثرى از آن نیست و این امر نشان مى‏دهد که عبادت آنان پیشرفت کرده بود.51

     چنان‏که بیان گردید، «نوء» به برخى از اسامى و عواصف اضافه مى‏شد؛ براى نمونه: نوء مرهج (به معناى ستاره پر باران)، نوء سماک (منزل چهاردهم)، نوء ثریا، نوء ربیع، نوء عجاج (به معناى غبار)، نوء حمل، نوء طلى، نوء ذراع (منزل هفتم قمر)، نوء شعرى (مرزم)، نوء دبران، نوء بُطین یا شکمک (منزل دوم قمر) و نوء بطن‏الحوت (منزل آخر قمر).

     اعراب جاهلى عقیده داشتند که ستارگان در حوادث جوى و زمینى تأثیر دارند؛ ولى در اسلام، اعتقاد به تأثیر ستارگان به نحو استقلالى حرام است. روایات بسیارى درباره اهمیت علم نجوم و استفاده بشر از آن براى شناخت زمان وارد شده است.52

     در اسلام، «انواء» به طور خاص به وسیله پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مورد نهى واقع شد. در ذیل، به برخى از این روایات در این موضوع اشاره مى‏کنیم:

    روى زید بن خالد الجهنى قال: «صلى بنا رسول‏اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: صلاة الصبح بالحدیبیة فى اثر سماء کانت من اللیل، فلما انصرف أقبل على الناس. فقال: هل تدرون ماذا قال ربکم؟ قالوا: اللّه و رسوله أعلم، قال: أصبح من عبادى مؤمن بى و کافر بالکوکب، و کافر بى و مؤمن بالکوکب. فمن قال: مطرنا بفضل اللّه ورحمته فذلک مؤمن بى و کافر بالکوکب، و أما من قال: مطرنا بنوء کذا وکذا، فذلک کافر بى مؤمن بالکوکب»؛53 زیدبن خالد جهنى مى‏گوید: حضرت رسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آله پس از بارش باران همراه ما نماز صبح را در حدیبیه در زمانى خواند که هنوز از شب مانده بود. چون قصد عزیمت نمود به مردم روى کرد و فرمود: آیا مى‏دانید پروردگار شما چه مى‏فرماید؟ آنها گفتند: خدا و رسولش داناترند. آن حضرت گفت خدا مى‏فرماید: برخى از بندگان من هستند که به من ایمان دارند و به کواکب نه و برخى دیگر به کواکب ایمان دارند و به من نه. پس کسى که بگوید: به واسطه رحمت و فضل خدا باران بر ما فرو ریخت این شخص به من ایمان دارد و نسبت به کواکب کافر است، ولى کسى که بگوید به واسطه طلوغ و غروب این یا آن باران بارید این شخص نسبت به من کافر و نسبت به کواکب مؤمن است.

     عوالى اللئالى فى حدیث ابن عباس قال: «قال رسول‏اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهثلاث من سنن الجاهلیة لا یدعها الناس: الطعن فى الأنساب والنیاحة والاستسقاء بالأنواء»؛54 ابن‏عباس مى‏گوید: حضرت رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏فرماید: سه چیز از سنت‏هاى جاهلیت است که مردم از آن دست برنمى‏دارند: رسوا کردن خویشاوندان، نوحه‏سرایى و طلب باران با «نوء».

     عوالى اللئالى عن النبى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله قال: «أربع فى أمتى من امر الجاهلیة لن یدعوها، الطعن فى الأنساب و التفاخر بها و بالأحساب و النیاحة و العدوى و قول مطرنا بنوء کذا»؛55 از پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله روایت شده است که فرمود: چهار چیز در امت من از امور جاهلیت وجود دارد که مردم آنها را رها نمى‏کنند: رسوا کردن خویشاوندان و فخرفروشى به آنان و به مقام، نوحه‏سرایى، دشمنى و گفتن مطرنا بنوء کذا و کذا.

    ریشه «سین» و معناى آن

    همان‏گونه که اشاره شد، در زمان جاهلیت نام افراد به نام بت موردنظر اضافه مى‏شد و از سوى دیگر، بیان گردید که برخى از بت‏ها واسطه خداوند به شمار مى‏رفتند. قرآن کریم نیز با نکوهش پرستش بت‏ها به برخى از آنان اشاره مى‏کند.56 در اینجا به بررسى اشتقاق برخى از واژه‏هاى مرتبط مانند طاغوت، یغوث، سراج، ضوء، شارق و طارق مى‏پردازیم. یکى از ریشه‏هاى مهم برخى از لغات، «سین» است که نام معبدى در بین‏النهرین بود.

     درباره «سین» احتمالات و معانى جالب و زیادى بیان شده است. براى نمونه، در تحلیل واژه «طاغوت» گفته شده است: بخش «طا» به معناى منبع وجود قوى (مانند کواکب و نجوم) و بخش «غو» و «ت» براى نسبت است. بنابراین، اصل و ریشه «سین» حرف «طا» بوده و در اصل به معناى نجم است. واژه «ضغث» نیز در آیه «قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ وَمَا نَحْنُ بِتَأْوِیلِ الأَحْلاَمِ بِعَالِمِینَ» (یوسف: 44) لهجه‏اى در لغت طاغوت (طغت) است؛ چون ریشه هر دو واژه، «ضوء» است.57

     بنابراین، «سین» به معناى وجود و هستى است که خود را نمایان مى‏کند. خداوند در قرآن کریم مى‏فرماید: «یَکَادُ سَنَا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ» (نور: 43) واژه «سنا» به معناى سطوع، ضوء، بریق و شعاع است و اصل کلمه «سنا» همان «سأأ» یا «سأ»، و برگرفته از «سین» بوده و حرف «سین» بر وجود دلالت دارد. و از جمله موجودات و آیات و اشیایى که انسان در طول شب و روز آن را مى‏بیند، اجرام آسمان و ستارگان است. با گذشت زمان، انسان دریافت که این ستارگان نور و وجود را از خود ساطع مى‏کنند. بنابراین، از حرف «سین» واژه «صأ» و از آن «ضاء» و «ضوء» و همچنین واژه شعّ (شعاع) و جهر (جه) استخراج شد. واژه «Day» نیز از ضوء اشتقاق یافته است.58

    مهم‏ترین خدایان سماوى اعراب

    از میان عطارد، مریخ، سهیل، ثریا، زهره، ماه و خورشید، سه خداى اخیر جزو مهم‏ترین خدایان بودند که در زمان جاهلیت مورد پرستش قرار مى‏گرفتند. گفتنى است در کنار خدایان سماوى، بت‏هاى دیگرى نیز بودند که برخى از آنان عبارتند از: «لات»، «هبل»، «منات» و «عزى» و علاوه بر این، پرستش جن و آتش نیز در آن زمان رواج داشت. در اینجا به بررسى مهم‏ترین خدایان سماوى اعراب جاهلى مى‏پردازیم.

     1. زهره59

    نام دیگر زهره، «عثتر» یا «نجم» بود. در دائره‏المعارف دین مى‏خوانیم: دین اعراب جنوب با ستاره‏پرستى تسلط یافت.60

     حامد العولقى مى‏گوید: به احتمال قوى «عثتر»، «عشتر» و «أستر»، همان ستاره یا کوکب باشد و اروپاییان نام ستاره یعنى واژه «Star» را از آن گرفته‏اند. عطارد، لهجه‏اى در «عثترت» یا «عطّرت» و مشتق از همین لغت است. عطارت (عطارد) لهجه‏اى نزدیک به آزر است و گویا آن «سئره» یا «زئره» بوده است.61

     محمود سلیم‏الحوت به نقل از دائره‏المعارف بستانى مى‏گوید: ستاره زهره بین رومیان، الهه عشق (بخصوص عشق شهوانى) بود؛ چنان‏که یونانیان آن را به صورت زن عریان به صورت‏هاى مختلفى تصویر مى‏کردند. بنابراین، عجیب نیست که عرب زهره را بر معناى سفید و زیبا و خوشرو حمل کند. زهره در خوش‏بختى پایین‏تر از مشترى بود و آن را سعد اصغر مى‏گفتند. طرب و سرور و لهو را نیز به آن اضافه مى‏کردند.62

     جواد على در کتاب خود مى‏نویسد: «عثتر»، همان زهره است که در متون اعراب جنوب، بسیار یافت مى‏شود. گاهى «عثتر» به «الشارق» معنا مى‏شد و برخى جمله «عثتر شرقن» را به «عثتر الشارق» ترجمه مى‏کردند. مراد از «شرقن» ستاره‏اى است که در مشرق طلوع مى‏کند و در مقابل «ذ غربم» و «عثتر ذا غربم» وارد شده است که به معناى غارب و ستاره غروب در مقابل ستاره صبح است. «عثتر نورو» یعنى: نور، و «سحرن» (سحر) نیز در نوشته‏ها آمده است. «رضى» نیز در متون ثمودیان و صفویه وارد شده است و به معناى خداى «عثتر» است که نام بتى است؛ ولى ارتباط آن را با کواکب بیان نکرده‏اند. وى در ادامه مى‏گوید: «عثتر» همان نجم ثاقب است که در قرآن به آن اشاره شده است.63

    نجم ثاقب: برخى گفته‏اند: نجم ثاقب، همان سیاره «زحل»64 یا «جدى»65 است و ثاقب، آن ستاره‏اى است که بالاتر از ستارگان دیگر باشد.66

     «النجم الطارق» نیز لهجه‏اى است در «الشارق» که از ریشه سین (به معناى ضوء و نار) است. حرف اصلى «الشروق» یا «شرق» نیز همان «شین» است که لهجه‏اى است در «سین»، و «قاف» آن براى نسبت است. در واژه «الشارق» و «الطارق» لهجه‏هاى گوناگونى وجود دارد تا کلمه «السارج» و «السراج» را نمایان سازد. گاهى گفته مى‏شود: جمال صارخ (یا سارج، طارق، شارق). «صاروخ» نیز از همین ریشه است. واژه «تاریخ» نیز به احتمال بسیار زیاد، همان «طارق» در زبان خاصى باشد؛ به سبب اینکه اصل واژه «تاریخ» به معناى زمان و وقت، از الطارق (النجوم) است. «یغوث» و «طاغوت» نیز از همین ریشه است.67

    ارتباط میان واژه عثتر و آزر: واژه «آزر» از لحاظ لغوى براى لغت‏شناسان عرب، غریب بوده و عجیب این است که این واژه از مشهورترین کلمات زمان قدیم است و تنها در لهجه قوم ابراهیم علیه‏السلام رایج بود. مردم آن را با صیغه‏هاى مختلفى مى‏شناختند. ساکنان جزیره‏العرب آن را با نام «عثتر»، «عثّر» و «عتّر» مى‏شناسند؛ اما اهل شام و عراق آن را «عشتر»، «اشتر» و «عثتر» مى‏نامیدند که خدایان آنان بود و نام آنها را «أوسیر»، «أسّر»، «أوزیر»، «أزر» گذاشتند؛ چنان‏که در نقوش مصرى به صیغه «اوزیریس» ظاهر شده است.68

     نیز گفته شده است که «عثتر»، «عزز» و «عثتر»، «شارق» نامیده شده است و روشن مى‏شود که قدیمى‏ترین ریشه براى «عثتر» و آزر و دیگر واژه‏ها این است که آن خداى قوم نوح علیه‏السلام بوده و نام آن را «سواع»69 گذاشته بودند. پس ریشه آن «سین» است که بر ستاره‏اى در آسمان دلالت مى‏کند.70

     نام این خدا بر «آزر»، پدر ابراهیم علیه‏السلام اطلاق مى‏شد. قوم ابراهیم این خدا را با لهجه خودشان «آزر» مى‏نامیدند و آن صرفا لهجه آنان بود؛ مانند «عزیر»، «عزرا» و «عازر». یعنى پدر حضرت ابراهیم علیه‏السلام این اله را که بسیارى از قبایل قدیم آن را مى‏پرستیدند، بسیار عبادت مى‏کرد.71

     2. خداى خورشید

    در بین‏النهرین، آشوریان، بابلیان و کلدانیان چون بسیارى دیگر از اقوام باستانى، خداى خورشید (شمس یا سمس) را مذکر مى‏دانستند. در اساطیر بابلى، شمش (ش‏م‏ش) «نور خدایان»، خداى عدالت و قانون و نیروى نگهبان عدالت و قانون تصور مى‏شد (در نقوش بابلى، «حمورابى» قانون‏نامه معروف خود را از دست شمش مى‏گیرد). بابلیان وى را «داور آسمان‏ها و زمین» مى‏دانستند و معبدش را «خانه داورى در جهان» مى‏نامیدند. کنعانیان قدیم نیز چون اقوام سامى دیگر، خورشید را به نام «شمش» مى‏پرستیدند. اعراب، برخلاف برادران سامى خود، «شمس» را مؤنث مى‏دانستند... در شهر «حَضْر» واقع در بین‏النهرین، شمس بالاترین خدایان بود، تا جایى که آن را مدینه‏الشمس مى‏خواندند، ولى شمس در اینجا مذکر بود، نه مؤنث.72

     خورشید، در نزد اعراب، خدایى مستبد بود و نیروى حرارتى بالایى داشت و وقتى که ظاهر مى‏شد، بقیه اجرام از دیده‏ها پنهان مى‏شدند. آنان خورشید را در وقت طلوع و غروب و هنگامى که در میان آسمان بود، عبادت مى‏کردند؛ از این‏رو، پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهنماز را در این اوقات ممنوع کرد. پرستش خورشید در بین اعراب رواج داشت، به ویژه در نزد اهل «سبأ» که «عبد شمس» از آنجاست و دلیل ما بر این مطلب، سخن هدهد با سلیمان است که در قرآن آمده است.73 هدهد مى‏گوید: «وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ فَهُمْ لَا یَهْتَدُونَ.» (نمل: 24)

     خداى خورشید مختص عرب نبود. از زمان‏هاى قدیم، خدایان را به ویژه خورشید را حامیان عدل و قانون مى‏دانستند، چنان‏که گمان مى‏کردند آنان از ظالم و مجرم انتقام مى‏گیرند.74 برخى از اهل اخبار ذکر کرده‏اند که خورشید، بتى قدیمى است و اولین کسى که آن را بت نامید، «سبأ بن یشجب» بود. خورشید، بت «بنوعذره» و «بنوتمیم»75 و داراى خانه‏اى بود. همه «بنو اد»، «ضبه»، «عدى»، «عکل» و «ثور» آن را عبادت مى‏کردند. در شمال عربستان «عبدشمس» به «عمروشمس» معروف بود.76

     از شمس با تعبیر «ه. الت» یاد شده است که در متون اعراب شمال به معناى «اله» است. برخى از اسمایى که از آن «شمس» اراده شده است عبارتند از: «ذت حمم» که به معناى «ذات حمم» و «ذات حمیم» است. حمیم به معناى حرارت شدیدى است که زبانه مى‏کشد. پس معناى «ذت حمم»، خداى داراى حرارت شدید و مهلک و سوزنده است و آن خورشید است. مردم، صفت این خدا را بر خورشید اطلاق کرده‏اند و مى‏ترسیدند که اگر مخالفتى کنند و غضب او را برانگیزند، از آنان انتقام بگیرد.

     «شمس» در نوشته‏هاى قتبانى به «اثرت» شهرت داشت که به معناى «لامعه» است. گاهى از شمس به «فرس» تعبیر مى‏شد. اسب در نزد سامى‏هاى قدیم، مقدس بود و اعراب جنوب با آن به خدایان تقرب مى‏جستند. خورشید در عقیده «معینى‏ها»77 به «نکرح» و براى اهالى «سبأ» و «حضرموت» و قبیله «اوسان» به «اثرت» و براى قتبان به «اثیرت» شهرت داشت.78

     در برخى اخبار مربوط به «الرها»79 آمده است که اهالى این شهر خورشید را مى‏پرستیدند و معتقد بودند که پیش از خورشید یک اله دیگر به نام ازیزوس80 طلوع مى‏کند و اله دیگرى پس از آن ظاهر مى‏شود که نام آن مونیموس81 است.

     برخى از محققان معتقدند که «ایزوس» همان عزیز، ستاره صبح است و مانند «رضى» و «عثتر»، پیش از خورشید طلوع مى‏کند. نام رضى در نوشته‏هاى «تدمریان»82 نیز آمده است. در اسلام هم «عزیز» یکى از صفات خداست.83

     3. خداى ماه

    سومین خداى اعراب، ماه بود که آن نیز مانند خداى خورشید از اهمیت خاصى برخوردار بود؛ چون در شب جاى آن را مى‏گرفت. اعراب در شب‏هاى تاریک و وحشت‏زاى بیابان‏ها به تماشاى ماه، به ویژه زمانى که کامل بود، مى‏نشستند. نور ماه در شب هنگام در شن‏هاى سفید صحرا منعکس مى‏شد و به اعراب آرامش مى‏داد.84

     هر کسى، خداى ماه خود را عبادت مى‏کرد. در تعدادى از نوشته‏هاى اعراب جنوب به خدایان قمرى اشاره شده است؛ اما متخصصان اجماع دارند که آن نوشته‏ها دلالت بر سیماى خاص یا کارکرد هر یک از خدایان ماه دارند و خدایان متمایزى نیستند.85 قمر، خداى «اور»، «حران»، «تدمر»، «سینا» و «اریحا» بود.86

     آنها براى ماه بتى به شکل گوساله ساخته بودند و آن را سجده و عبادت مى‏کردند. در روزهاى مشخصى براى آن بت روزه مى‏گرفتند و سپس با غذا و نوشیدنى و با شادى و سرور به سوى آن مى‏آمدند. پس از صرف غذا در برابر بت شروع به رقص و غنا میکردند و از این‏رو، «ثور» نماد ماه شد.87

     در نوشته‏هاى اعراب جنوب جمله «ودم ابم» وارد شده است. همچنین جمله «ولد عم» در متون قتبانى و «ولد المقه» در متون اهالى سبأ آمده است. «عمّ» همان قمر در زبان قتبانى‏هاست و به منزله پدر قوم است. «المقه» نیز در لهجه اهل سبأ به معناى قمر است.88

     خداى ماه با ایفاى نقش مهم خود در اساطیر جاهلیت، به عنوان مرد و شوهر تلقّى مى‏شد. زوج، همان «بعل» است که به معناى ربّ و سید و براى خانواده، همسر و صاحب سخن به شمار مى‏آید. او نیرومند و اطاعش لازم است.89

     برخى دیگر، بعل را «خورشید» دانسته‏اند که در مناطق بلند که در بیشتر سال‏ها براى کشاورزى به باران نیاز داشت، معروف بود. از جمله این مناطق، سرزمین بلند «بعل» بود که آب‏هاى جارى به آن نمى‏رسید. پس خورشید، همان «بعل» و «بعلبک» شهر خورشید بود؛ چون ارتفاع زیادى داشت.90

     گاهى قمر به «ثور» معروف بود و احتمال دارد به سبب دو شاخ آن باشد که به هلال ماه شبیه است. به عقیده برخى از ملت‏هاى سامى قدیم، ثور، رمزى براى خداى ماه بود. همچنین از آن‏رو که ماه به منزله «اب» بود، «ابم» خوانده مى‏شد و به سبب داشتن محبت، «ودم»، و به سبب داشتن قدرت، «کهلن» خوانده مى‏شد.91 ماه در نزد بابلیان به «سن» (رئیس ستارگان در آسمان) مشهور بود. ماه در «اور»، «حران» و «بابل» مراکزى براى عبادت بود و در «سیناء» و «اریحا» زیارتگاه‏هاى مقدسى داشت. ماه در نظر آنان تأثیرات شدیدى در کائنات و تصرفات انسان و حیوان و گیاه و جماد داشت. این تأثیرات همراه با تغییر شکل ماه تغییر مى‏کرد و معتقد بودند که قواى طبیعى با کامل شدن ماه بیشتر، و با نقصان آن کمتر مى‏شود.92

     در آن عصر الفاظ خاصى بود که بر خداى ماه دلالت مى‏کرد. در نوشته‏هاى جاهلى، واژه شمس را مى‏یابیم؛ ولى واژه قمر نه با همین لفظ، بلکه گاهى با لفظ «شهر» یا «سین» در متون اعراب جنوب یافت مى‏شود.93

     خداى ماه در نزد معینى‏ها و قبیله اوسان به «وَدّ» معروف بود و در نظر اهالى سبأ به «المقه» و در نظر اهالى قتبان به «عم» و در «حضرموت» به «سین» یا «سن» شهرت داشت.94

     در متون قبایل دیگر، بحث عبادت زحل و مشترى و سیارات دیگر نیز آمده است؛ ولى نامى از قمر نیست تا جایى که برخى گمان مى‏کردند که ماه پرستش نمى‏شد، در حالى که به این نکته توجه نداشتند که برخى از بت‏ها واسطه و شفیع اجرام آسمانى بودند.95

    رابطه «سین» با واژه شهر یا قمر

    واژه «اس» که در ریشه به معناى «وجود» است، با آسمان و ستارگان آن مرتبط است و دلیل آن ارتباط قوى میان آسمان و اشیاى درون آن با «رؤیت» و «ضوء» و «درخشش» است. از این‏رو، واژه‏هایى که به نوعى با نور در ارتباطند از آن استخراج شده‏اند و در این باب، کلمه‏اى معروف‏تر از کلمه «شهر» نداریم.

     اصل واژه شهر، «شین» است که در حقیقت، همان «سین» به معناى الضوء و الوجود است. «شهر» در قدیم «ورخ» نامیده مى‏شد. معبودى در زمان قدیم بود که «سین» نام داشت و «حضرموت» و «عراق» و «معین» آن را عبادت مى‏کردند و آن چیزى جز «شهر» نیست. واژه «سین»، گاهى نه به معناى ستاره مشخصى، بلکه به معناى هر ستاره نورانى بود. چه بسا شمس در زمان قدیم به سبب شدت روشنى و وجودش «أس» و «سأ» نامیده شده است. پس روشن مى‏شود که قدیمى‏ترین نام شمس، همان «اص» مخفف شده «اصن»، به معناى «اله» یا «سین» بوده و کلمه «Sun» از این کلمه مشتق شده است. مصریان نام‏هاىقرص خورشید یعنى «إثن»، «إتن» و «إجن» را از همین «أس» و «أسن» اشتقاق کرده‏اند و مراد از آن، قرص یا دایره خورشید ـ چنان‏که علماى مصر توهم کرده‏اند ـ نیست، بلکه منظور، «ضوء» یعنى «سن»، «سین» و «سنأ» است.96

    دلالت اسماء بر عبادت اجرام سماوى

    این اسماء، گوناگونند؛ گاهى مانند «ال» و «ایل» هستند که محققان در تعیین ریشه‏ها و ضبط معانى آن دچار مشکل شده‏اند و گاهى بر اشیاى محسوس و شناخته شده دلالت دارند؛ مانند: «شمس» و «ورخ»؛97 یعنى «قمر»، «عثتر»، «الشعرى العبور»، «نجم»، «ثریا» و امثال آنکه ستاره‏اند. این مسئله نشان مى‏دهد که در جاهلیت این اجرام سماوى را عبادت مى‏کردند. گاهى نیز صفاتى را مى‏یابیم که بر ظواهر غیرحسى داشته و بلکه تعبیرى از امور معنوى‏اند؛ مانند «وَدّ» به معناى «حب» و مانند «رضى»، «سعد»، «حکم»، «نهى»، «صدق» و «رحمن». و بیشترین تکیه ما در بیان تصویر خدایان عرب جاهلیت ساکن جنوب، بر این صفات و اسماء است.98

    وجود اعلام مرکب

    در میان نام‏هایى که بر وجود اجرام‏پرستى دلالت دارد، به اعلام مرکب نیز باید اشاره کرد؛ مانند «امرى‏ء الشمس»، «عبدالشارق»، «عبدالمحرق»،99 «عبدوَدّ»،100 «عبدمناف»،101 «عبدشمس»، «عبدیغوث» و «امه‏العزّى». چنان‏که مى‏بینیم، مضافٌ‏الیه این اسامى، نام بت است و این ترکیب نشان مى‏دهد که انسان در برابر خداى خود چه قدر ذلیل بوده و خود را عبد او به حساب مى‏آورده است. اَعلام دیگر به صورت جمله‏هاى خبرى بودند؛ مانند «ودم ابم» یعنى «ودٌ اب» یا «اب ودٌ»؛ این ترکیب نیز گویاى آن است که خداى آنان مانند یک پدر، تا چه اندازه نسبت به ایمانداران خود مهربان بوده است.102

    خدایان سماوى هر قبیله

    برخى از اعراب، خورشید، برخى ماه و بعضى دیگر ستاره شعرى را مى‏پرستیدند. قبیله «طى»، ستاره «سهیل» و «ثریا»، قبیله بنى‏اسد، «عطارد»، قبیله قریش، ستاره «اسد»، قبیله «طسم» و «قریش»،103 ستاره «دبران»104 و اکثر اعراب، «زهره» و برخى از اهل مکه، «زحل» را پرستش مى‏کردند تا جایى که برخى از محققان تصور مى‏کردند «کعبه» در ابتدا معبدى براى «زحل» بود. قریش و گروهى از «لخم»، «جرهم» و «جذام»105 نیز به عبادت «مشترى» مى‏پرداختند.106 شمس، نام بت «بنى‏تیم» بود.107 برخى از قبایل ربیعه، دو ستاره «شعرى» را مى‏پرستیدند؛ «الشعرى العبور» در صورت فلکى «جوزاء»108 و «الشعرى الغمیصاء» در صورت فلکى «ذراع». اعراب گمان مى‏کردند که این دو، خواهر ستاره سهیل‏اند. اولى بسیار پر نور و وصف «عبور» به دلیل عبور آن از کهکشان است. سبب نام‏گذارى دومى نیز این است که تصور مى‏کردند این ستاره از سهیل دور افتاده و در اثر گریه فراوان، چشم وى چرک‏آلود (غمیصاء) شده و از این‏رو، نور کمترى دارد. «بنى‏قیس»، «عیلان»، «خزاعه» و نیز تیره‏اى از «لخم» و «قریش»109 آن را مى‏پرستیدند. در عربستان نام آن «المرزم»110 بود.

     «هوبس» به موازات «المقه»، «انباى» یا «ورخ» با «عم»، «هول» با «سین» و «نهستاب»111 با «وَدّ» مورد ستایش قرارمى‏گرفتند. چهره‏هاى خاص هر یک از این خدایان هنوز موضوع بحث است. گوندزاگاریخمانس112 تصور مى‏کند که «هوبس» نمایشگر جزر و مد خداى ماه بود و ماهیت «نهستاب» نیز روشن نیست؛ ولى آلبرت ژام113 گمان مى‏کند که احتمالاً خداىماه باشد.114

    اسطوره خانواده ثالوث سماوى

    اسطوره شدن و تبدیل اجرام سماوى به آلهه و انحصار آن در سه اله و ازدواج آنها، در نظر اقوام و ملت‏ها به شیوه‏هاى گوناگون جلوه‏گر شده است: در نظر اعراب جنوب، از ازدواج ماه و خورشید یک پسر به وجود آمد و در نظر برخى دیگر از ملت‏هاى غیرعربى، نتیجه ازدواج آنها دو فرزند (ستاره صبح و ستاره غروب) و در نظر برخى دیگر از گروه‏هاى جاهلیت، آنها دخترانى از جنس ملائکه یا جن است.115

     جواد على درباره ثالوث سماوى مى‏گوید:

    ثالوث، ترکیبى از دو خداى ماه و خورشید و ستاره (عثتر) بود. چگونگى پیدایش این ثالوث و رابطه اعضاى آن با هم و چگونگى پیدایش ستاره از ماه و خورشید و نیز چگونگى به هم رسیدن ماه و خورشید و طلوع ستاره نامعلوم است. در حالى که در زبان یونانى، هندى و لاتینى تعابیرى درباره ملاقات ماه و خورشید وجود دارد که کنایه از ازدواج آنها است، ولى در جاهلیت تنها واژه «اقتران» وجود دارد که در کتب نجوم و انواء به معناى ازدواج است و در این متون، هیچ اشاره‏اى به ازدواج خدایان نشده است و آنچه درباره خدایان مؤنث و مذکر گفته شد تنها از علامت «ذ» - که نشانه خداى شمس است ـ و «ذو» ـ که نشانه خداى قمر و عثتر است ـ استنباط مى‏شود. بنابراین، با خدایان سه‏گانه سماوى روبه‏رو هستیم و این عقیده همان عقیده سامى‏ها است.116

    نشانه‏هاى ثالوث سماوى بر سنگ و چوب و معادن نقش بسته‏اند. هلال، اشاره به طلوع ماه در اول ماه قمرى دارد؛ سر گاو دو شاخ، نشانه‏اى است که شبیه به هلال ماه است. خورشید، به صورت دایره و زهره به صورت ستاره در نقوش اعراب جنوب و با هشت رشته نورانى در متون بابلیان یافت مى‏شد.117

    مذکر و مؤنث بودن آلهه

    اعراب، خدایان سماوى را همانند انسان به دو دسته مؤنث و مذکر تقسیم مى‏کردند: برخى از این اسامى با «ذ» یعنى همان «ذو» در عربى و «ذت» یعنى همان «ذات» شروع مى‏شوند. «ذ» براى مذکر و «ذت» براى مؤنث است. بنابراین، «عثتر ذ قبضم» بر خداى مذکر و «ذت حمم» بر خداى مؤنث دلالت مى‏کند و مى‏توان نتیجه گرفت که اعراب خدایان خود را مانند انسان به صورت مؤنث و مذکر تصور مى‏کردند. در قرآن نیز به این مطلب اشاره شده است.118

     به گفته برخى از محققان، عرب، شمس (خورشید) را مؤنث مجازى و قمر (ماه) را مذکر مجازى مى‏داند؛ به این دلیل که قرص آفتاب آنچنان در میان نور خیره‏کننده‏اش پوشیده است که نگاه کردن به آن آسان نیست در حالى که قرص ماه کاملاً نمایان است.119

     اما مى‏دانیم که اسلام، پرستش کواکب و سجده در برابر ماه و خورشید و نماز براى آن دو را حرام کرد. قرآن کریم در آیاتى نهى از سجده بر ماه و خورشید را مطرح کرده است: «وَمِنْ آیَاتِهِ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوالِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَ‏إِن‏کُنتُمْ‏إِیَّاهُ‏تَعْبُدُونَ.»(فصلت:37)

     این نوشته را با سخنى از جواد على درباره اهمیت و تأثیر اجرام‏پرستى در زندگى زمینى افراد به پایان مى‏بریم:

    اکنون هیچ عربى نیست که ثالوث سماوى را پرستش کند؛ ولى برخى از عوام هستند که اگر کسى به خورشید و ماه دشنام دهد، خشمگین مى‏شوند و یا وقتى بچه‏ها دندانشان را مى‏کشند به خورشید تقرب مى‏جویند تا دندان‏هاى زیبایى به آنان هدیه شود، و بسیارى از عجایب دیگرى که عرب آن را مى‏شناسد.120

    نتیجه‏گیرى

    نتایج به دست آمده در این نوشتار را مى‏توان چنین بیان کرد:

     1. وجود اجرام‏پرستى با توجه به آیات و روایات و آثار باستانى و همچنین اسامى افراد آن دوره امرى غیرقابل تردید است.

     2. اجرام در نزد اجرام‏پرستان به منزله «الاه» نبوده، بلکه آنان شفیعان و واسطه‏هاى خدایان بودند؛ گرچه برخى از اقوام خلاف آن عمل مى‏کردند.

     3. اجرام‏پرستى در عصر حضرت رسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهرواج داشت و آن حضرت به شدت با آن برخورد مى‏کرد.

     4. اعراب جاهلى با وجود این عقیده نابهنجار، جزو پیشگامان علم نجوم و شناخت صورت‏هاى فلکى بودند.

     5. مهم‏ترین اجرام سماوى مورد پرستش عصر جاهلیت عبارتند از: خورشید، ماه و ستاره که افسانه‏ها و اسطوره‏هاى زیادى درباره آنها نقل شده است.

     6. هر قبیله‏اى از اعراب جاهلى، خدایان سماوى خاصى داشته‏اند.


    • ··· منابع
      ـ نهج‏البلاغه، ترجمه محمد دشتى، قم، مسجد مقدس جمکران، 1382.
      ـ آلوسى، سیدمحمود، روح المعانى، تهران، جهان، بى‏تا.
      ـ ابن طاووس، أبى‏القاسم على‏بن موسى، فرج المهموم، قم، منشورات رضى، 1363.
      ـ ابن مطهّر، حسن‏بن یوسف، تذکرة الفقهاء، قم، ستاره، 1414ق.
      ـ ابن منظور، لسان العرب، قم، نشر ادب حوزه، 1405ق.
      ـ ابى منصور حسن‏بن زین‏الدین، جمال‏الدین، منتقى الجمان، تحقیق و تصحیح و تعلیق على‏اکبر غفارى، قم، جامعه مدرسین، 1362.
      ـ ازدى، فضل بن شاذان، الایضاح، تحقیق سید جلال‏الدین حسینى، تهران، دانشگاه تهران، 1363.
      ـ اندلسى، قاضى صاعد، التعریف بطبقات الامم، تحقیق غلامرضا جمشیدنژاد، تهران، هجرت، 1376.
      ـ بستانى، بطرس، دائره‏المعارف، بیروت، دارالمعرفه، بى‏تا.
      ـ بیرونى، ابوریحان، آثار الباقیة، ترجمه اکبر داناسرشت، تهران، امیرکبیر، چ سوم، 1363.
      ـ حائرى، کاظم، القضاء فى الفقه الإسلامى، قم، مجمع الفکر الاسلامى، 1415ق.
      ـ حاج حسین، حسن، الاسطورة عندالعرب فى الجاهلیة، بیروت، المؤسسات الجامعیة للدراسات، 1988م.
      ـ حکیم، سید محمّدباقر، علوم القرآن، قم، مجمع الفکر الاسلامى، چ سوم، 1417.
      ـ داود، جرجس داود، ادیان العرب قبل الاسلام، بیروت، مؤسسة الجامعیة للدراسات و النشر و التوزیع، چ سوم، 1988 م.
      ـ دغیم، سمیح، ادیان و معتقدات العرب قبل الاسلام، بیروت، دارالفکر، 1995م.
      ـ سلیم‏الحوت، محمود، فى طریق المیثولوجیا عندالعرب، بیروت، دارالنهار، ط. الثالثة، 1983م.
      ـ سیوطى، جلال‏الدین، الدر المنثور، بیروت، دارالمعرفة للطباعة و النشر، بى‏تا.
      ـ طباطبائى بروجردى، حسین، جامع احادیث الشیعة، قم، علمى، 1399.
      ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، المیزان، ترجمه سید محمّدباقر موسوى همدانى، قم، جامعه مدرسین، چ بیست و چهارم، 1386.
      ـ طبرسى، فضل‏بن حسن، مجمع البیان، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1415ق.
      ـ طبرى، محمّدبن جریر، جامع البیان، تحقیق شیخ خلیل المیس، بیروت، دارالفکر للطباعة والنشر و التوزیع، 1415ق.
      ـ طریحى، فخرالدین، مجمع البحرین، تحقیق سیداحمد حسینى، قاهره، مکتب النشر الثقافة الاسلامیة، چ دوم، 1367.
      ـ طوسى، محمّدبن حسن، التبیان فى تفسیر القرآن، تحقیق و تصحیح احمد حبیب قصیر العاملى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1409ق.
      ـ عسقلانى، ابن حجر، فتح البارى، بیروت، دار احیاءالتراث العربى، 1408ق.
      ـ على، جواد، المفصل فى تاریخ العرب، بیروت، دارالعلم للملایین، 1970م.
      ـ غلامى‏دهقى، على، «گونه‏شناسى پرستش در عصر جاهلى»، تاریخ در آینه پژوهش، پ. ش 3 (پاییز 1382)، ص 207ـ245.
      ـ فراهیدى، خلیل‏بن احمد، کتاب العین، قم، دارالهجرة، 1405ق.
      ـ قرطبى، محمّدبن احمد، تفسیر قرطبى، تحقیق و تصحیح احمد عبدالعلیم البردونى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1405ق.
      ـ کلینى، محمّدبن یعقوب، اصول کافى، تحقیق و تصحیح و تعلیق على‏اکبر غفارى، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چ چهارم، 1362.
      ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، ط. الثالثة، 1403ق.
      ـ مجیدزاده، یوسف، تاریخ و تمدن بین النهرین، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، 1380.
      ـ محمّدى رى‏شهرى، محمّد، میزان الحکمة، قم، دارالحدیث، 1416ق.
      ـ مکارم شیرازى، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1388.
      ـ نورى، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، بیروت، مؤسسة آل‏البیت لاحیاءالتراث، 1408ق.
      - Eliade, Mircea, "Encyclopedia of Religion", Macmillan Publishing Company, ARABIAN RELIGIONS, vol.1, 1987.
      - www.albadri.info/books/madkhal/madkhal.
      - www.alsaha.com/sahat/Forum2/html/004656.html.
      - www.herat.co.uk/daaqeqi/daaqeqi_1.html .
      - www.sotaliraq.com/newiraq/article.

    • پى نوشت ها
      1 کارشناسى ارشد دین‏شناسى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى ره. دریافت: 12/3/88 ـ پذیرش: 19/5/88.
      2. Adoration, praise.
      3ـ فخرالدین طریحى، مجمع‏البحرین، ج 3، ص 105، ماده «عبد».
      4ـ سیدمحمود آلوسى، روح‏المعانى، ذیل آیات 36 نسا و 67 اسراء.
      5ـ محمّدبن حسن طوسى، التبیان فى تفسیرالقرآن، ج 1، ص 200.
      6ـ خلیل‏بن احمد فراهیدى، کتاب العین، ج 3، ص 390.
      7ـ فضل‏بن حسن طبرسى، مجمع‏البیان، ج 3، ذیل آیه مربوطه.
      8ـ فخرالدین طریحى، مجمع‏البحرین، ج 1، ص 421، ماده «جهل».
      9ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ترجمه سید محمّدباقر موسوى همدانى، ج 14، ص 480.
      10ـ نهج‏البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خ 1.
      11ـ همان، خ 33.
      12ـ همان، خ 26.
      13ـ همان، خ 16.
      14ـ «وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأُنثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّا وَهُوَ کَظِیمٌ»نحل: 58.
      15ـ «وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ» تکویر: 9.
      16ـ سیدکاظم حائرى، القضاء فى الفقه الاسلامى، ص 71.
      17ـ فخرالدین طریحى، مجمع‏البحرین، ج 1، ص 365، ماده «جرم».
      18ـ ابن منظور، لسان العرب، ج 12، ص 91.
      19ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 17، ص 597.
      20ـ همان.
      21ـ همان، ج 7، ص 262.
      22ـ «مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى.»
      23ـ جواد على، المفصل فى تاریخ العرب، ج 6، ص 163ـ183.
      24ـ محمود سلیم‏الحوت، فى طریق المیثولوجیا عندالعرب، ص 82.
      25ـ ابوریحان بیرونى، آثار الباقیة، ص 548.
      26ـ محمود سلیم‏الحوت، فى طریق المیثولوجیا عندالعرب، ص 82.
      27ـ جرجس داود داود، ادیان العرب قبل الاسلام، ص 331ـ336.
      28ـ حامد العولقى، ر.ک:
      www.alsaha.com/sahat/forum2/html/004656.htm
      29ـ جواد على، المفصل فى تاریخ‏العرب، ج 6، ص 163ـ183.
      30ـ جرجس داود داود، ادیان العرب قبل الاسلام، ص 331ـ336.
      31ـ «فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَى کَوْکَبا قَالَ هَذَا رَبِّى فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لاَ أُحِبُّ الآفِلِینَ...»انعام: 76ـ79.
      32ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 5، ص 315.
      33ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 17، ص 597.
      34ـ على غلامى‏دهقى، «گونه‏شناسى پرستش در حجاز عصر جاهلى»، تاریخ در آینه پژوهش، پ. ش 3، ص 219، به نقل از: قاضى صاعد اندلسى، التعریف بطبقات الامم، تحقیق غلامرضا جمشیدنژاد اول، ص 205.
      35ـ على غلامى‏دهقى، «گونه‏شناسى پرستش در حجاز عصر جاهلى»، تاریخ در آینه پژوهش، پ.ش 3، ص 219، به نقل از: بغدادى ابن حبیب، المحبر، تصحیح ایلزه لیختن شتیتر.
      36ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 17، ص 597.
      37ـ محمود سلیم‏الحوت، فى طریق المیثولوجیا عندالعرب، ص 82.
      38ـ جرجس داود داود، ادیان العرب قبل الاسلام، ص 331ـ336.
      39ـ همان.
      40ـ بطرس بستانى، دائره‏المعارف، ماده «نوء».
      41ـ فخرالدین طریحى، مجمع‏البحرین، ج 4، ص 385، ماده «ن‏وأ».
      42ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 35، ص 177.
      43ـ همان، ج 74، ص 310.
      44ـ ابوریحان بیرونى، آثار الباقیة، ص 549.
      45ـ ابن منظور، لسان العرب، ذیل ماده «ثرو».
      46ـ جلال‏الدین سیوطى، الدر المنثور، ذیل آیه مربوطه.
      47ـ همان، ذیل آیه 82 سوره واقعه.
      48ـ ابوریحان بیرونى، آثار الباقیة، ص 549.
      49ـ آنان اشعارى در این باب مى‏سرودند تا حفظ آن آسان باشد. براى نمونه، درباره ارتباط ثریا و حوادث جوى چنین مى‏سرودند:
      اذا ما قارن القمر الثریا    لثالثة فقد ذهب الشتاءیعنى: وقتى که ماه در شب سوم با ثریا مقارن شود، دورى ماه از آفتاب، تقریبا چهل درجه بوده و آفتاب در این موقع در اول حمل خواهد بود و زمستان رفته است.
      50ـ ابوریحان بیرونى، آثار الباقیة، ص 543.
      51ـ جواد على، المفصل فى تاریخ العرب، ج 7، ص 163ـ183.
      52ـ میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج 4، ص 278. در حدیثى امام باقر مى‏فرماید: نبوت حضرت نوح علیه‏السلام طبق علم نجوم بوده است. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، 55، ص 235. از امام صادق علیه‏السلام نقل شده است که با استفاده از علم نجوم، تولد حضرت ابراهیم علیه‏السلام و به آتش افکنده شدن او به نمرود خبر داده شد و از این جهت نمرود آسوده خاطر گشت؛ ولى نجات ابراهیم از آتش براى منجمان پنهان ماند. (محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 8، ص 366). از ابن ابى‏عمیر نقل شده که گفت: من به علم نجوم دستى داشتم و چه بسا جایگاه ستاره‏اى موجب وحشتم مى‏شد، از این ماجرا به نزد امام موسى‏بن جعفر علیه‏السلام شکوه کردم و آن حضرت فرمود: در چنین حالتى اولین فقیرى را که دیدى صدقه‏اى به وى بده؛ چون خداوند آن شر را از تو دفع مى‏کند. (جمال‏الدین أبى منصور حسن‏بن زین‏الدین، منتقى‏الجمان، تصحیح على‏اکبر غفارى، ج 3، ص 93). روایت شده است: هنگامى که امیرالمؤمنین علیه‏السلام براى جنگ با خوارج عازم نهروان بود، یکى از اصحاب که به علم نجوم آگاهى داشت با بهره‏گیرى از علم نجوم آن حضرت را از رفتن به جنگ باز داشت. امام با رد ادعاى آن منجم فرمود: اگر ادعاى شما درست باشد، افراد باید از خدا و کمک از او بى‏نیاز باشند و به جاى اینکه خدا را ستایش نمایند، باید تو را ستایش کنند؛ چون تو ایشان را به خیر و شرشان آگاه ساخته‏اى! و در این صورت به خدا شرک ورزیده‏اند. سپس آن حضرت رو به مردم کرد و فرمود: از فراگیرى علم نجوم بپرهیزید جز بخشى از آنکه شما را در تاریکى‏هاى دریا و بیابان‏ها راهنما باشد، و منجم به منزله کاهن و کاهن به منزله کافر و کافر در دوزخ است. (محمّد محمدى رى‏شهرى، میزان‏الحکمة، ج 4، ص 3264). ابوخالد سجستانى در آغاز بر مذهب واقفه بود که قایل بودند امام موسى بن جعفر علیه‏السلام زنده و او مهدى موعود است. وى در علم نجوم دستى داشت. روزى با قواعد نجومى دریافت امام موسى‏بن جعفر علیه‏السلام درگذشته است. از این‏رو، با یاران خویش مخالفت نمود و به مذهب حق بازگشت. (سیدبن طاووس، فرج المهموم، ص 131). روزى حضرت رضا علیه‏السلام در مجلس مأمون بود. ذوالریاستین، وزیر مأمون، که خود در علم نجوم صاحب‏نظر بود، درباره آفرینش روز و شب از حضرت سؤال کرد. حضرت به وى فرمود: مى‏خواهى طبق حساب (نجومى) خودت تو را پاسخ دهم یا طبق قرآن؟ وى گفت: ابتدا به موازین حساب خودم. فرمود: مگر نه این است که شما مى‏گویید: طالع جهان سرطان است و ستارگان در آن لحظه به اوج خود بوده‏اند؟ گفت: آرى چنین است. فرمود: پس به این حساب زحل در میزان و مشترى در سرطان و مریخ در جدى و زهره در حوت و ماه در ثور و خورشید در وسط آسمان در برج حمل بوده، و این امر صورت نبندد جز اینکه آن زمان روز بوده باشد. ذوالریاستین گفت: آرى چنین است. فرمود: اما از کتاب خدا، آنجا که مى‏فرماید: «وَ لَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ» یس: 40. (محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 54، ص 227؛ ج 1، ص 218؛ ج 58، ص 235ـ272؛ ج 8، ص 553؛ ج 48، ص 274؛ ج 78، ص 340).
      53ـ میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج 6، ص 132.
      54ـ حسین طباطبائى بروجردى، جامع احادیث‏الشیعة، ج 3، ص 488.
      55ـ همان، ج 6، ص 377ـ378.
      56ـ ر.ک: نوح: 23.
      57ـ حامد العولقى، ر.ک:
      www.alsaha.com/sahat/forum2/html/004656.htm
      58ـ همان.
      59ـ در کتاب الإیضاح آمده است: سیدمرتضى رازى در تبصرة العوام در آخر باب هجدهم برخى از اقاویل اهل‏سنت را نقل مى‏کند. از جمله آمده است: هاروت و ماروت دو فرشته‏اند که خدا ایشان را به زمین فرستاد تا در میان مردم حکم کنند و زنى فاحشه به نام زهره، براى داورى نزد آنان آمد و خواستند که با او فساد کنند. زهره گفت: زمانى مطیع شما شوم که اسم اعظم به من بیاموزید. آنان از شدت عشق، اسم اعظم را به او آموختند. آن زن، اسم اعظم را خواند و به آسمان سوم رفت. بنابراین، ستاره روشن زهره، زانیه است که هاروت و ماروت شیفته وى شدند. همچنین گویند: سهیل، عشار بود؛ یعنى عشر مال را از مسلمانان مى‏گرفت و خلق از دست او در رنج بودند که خداوند او را مسخ کرد و به آسمان هشتم فرستاد. نیز گویند: هرگاه رسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به سهیل نظر مى‏کرد، مى‏فرمود: «لعن اللّه سهیلا کان عشارا»؛ یعنى لعنت خدا بر سهیل باد که از خلق عشر مى‏گرفت! و بسیارى از اقوال دیگر. فضل‏بن شاذان ازدى، الإیضاح، ص 40.
      60. Encyclopedia of Religion, ARABIAN RELIGIONS, v.1, p. 364.
      61ـ حامد العولقى، ر.ک:
      www.alsaha.com/sahat/forum2/html/004656.htm.
      62ـ محمود سلیم‏الحوت، فى طریق المیثولوجیا عندالعرب، ص 89.
      63ـ جواد على، المفصل فى تاریخ العرب، ج 6، ص 163ـ183.
      64ـ محمّدبن جریر طبرى، جامع‏البیان، ذیل آیه 3 سوره «طارق».
      65ـ محمّدبن احمد قرطبى، تفسیر قرطبى، ذیل همان آیه.
      66ـ جواد على، المفصل فى تاریخ العرب، ج 6، ص 163ـ183.
      67ـ حامد العولقى، ر.ک:
      www.alsaha.com/sahat/forum2/html/004656.htm.
      68ـ همان.
      69ـ چنان‏که در آیه 23 نوح به آن اشاره شده است.
      70ـ جواد على، المفصل فى تاریخ‏العرب، ج 6، ص 163ـ183.
      71ـ حامد العولقى، ر.ک:
      www.alsaha.com/sahat/forum2/html/004656.htm.
      72ـ مسعودى جلالى‏مقدّم، آفتاب‏پرستى، ر.ک:
      www.cgie.org/shavad.asp?id<130&avaid<271.
      73ـ حسن حاج حسین، الاسطورة عندالعرب فى الجاهلیة، ص 129.
      74ـ محمود سلیم‏الحوت، فى طریق المیثولوجیا عندالعرب، ص 92.
      75ـ تمیم، دبران را دوست مى‏داشتند و عبادت مى‏کردند. (حسن حاج حسین، الاسطورة عندالعرب فى الجاهلیة، ص 135).
      76ـ جواد على، المفصل فى تاریخ‏العرب، ج 6، ص 281.
      77ـ دولت قدیمى یمن که سبائیان آن را به ارث بردند 700 ق.م پایتخت آن قرن یا معین بود.
      78ـ جواد على، المفصل فى تاریخ‏العرب، ج 6، ص 163ـ183.
      79ـ شهرى بین موصل و شام که امروز به «ادسا» معروف است.
      80. Azizos.
      81. Monimos.
      82ـ ساکنان شهرى در شمال شرقى دمشق.
      83ـ جواد على، المفصل فى تاریخ العرب، ج 6، ص 163ـ183.
      84ـ حسن حاج حسین، الاسطورة عندالعرب فى الجاهلیة، ص 129.
      85. Encyclopedia of Religion, ARABIAN RELIGIONS, v.1, p. 364.
      86ـ محمود سلیم‏الحوت، فى طریق المیثولوجیا عندالعرب، ص 82.
      87ـ جواد على، المفصل فى تاریخ العرب، ج 6، ص 163ـ183.
      88ـ همان، ج 6، ص 281.
      89ـ همان، ص 163ـ183.
      90ـ حسن حاج حسین، الاسطورة عندالعرب فى الجاهلیة، ص 129.
      91ـ جواد على، المفصل فى تاریخ العرب، ج 6، ص 163ـ183.
      92ـ محمود سلیم‏الحوت، فى طریق المیثولوجیا عندالعرب، ص 96.
      93ـ جواد على، المفصل فى تاریخ العرب، ج 6، ص 163ـ183.
      94ـ همان.
      95ـ همان.
      96ـ حامد العولقى، ر.ک:
      www.alsaha.com/sahat/forum2/html/004656.htm
      97ـ مصدر کلمه تاریخ «أرخ یؤرخ» است که اصل آن به «ارخ» أو «ورخ» باز مى‏گردد و در زبان عربى قدیم «سامى» به معناى شهر است و زبان اَکدیان «بابلى» و «آشورى» از همین زبان است. خداى ماه در جنوب جزیره‏العرب به «ورخ» مشهور بود.
      www.sotaliraq.com/newiraq/article).
           کلمه «تاریخ» در عصر اسلامى به معناى تقویم و تعیین وقت بر اساس ماه بود، سپس معناى دیگرى کسب کرد و آن ضبط حوادث بر اساس زمان است. کلمه «خبر و اخبار» در این کار تاریخى به جاى واژه تاریخ نشست.
      www.albadri.info/books/madkhal/madkhal
      98ـ جواد على، المفصل فى تاریخ العرب، ج 6، ص 163ـ183.
      99ـ محمود سلیم‏الحوت، فى طریق المیثولوجیا عندالعرب، ص 93.
      100ـ قرآن نیز به نهى از عبادت بت وَدّ اشاره مى‏کند: «وَ قَالُوا لاَ تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَلاَ تَذَرُنَّ وَدّا وَلاَ سُوَاعا وَلاَ یَغُوثَ و َیَعُوقَ وَ نَسْرا»نوح: 23.
      101ـ مناف، بت قریش و هذیل بود.
      102ـ جواد على، المفصل فى تاریخ العرب، ج 6، ص 163ـ183.
      103ـ همان.
      104ـ حسن حاج‏حسین، الاسطورة عندالعرب فى الجاهلیة، ص 135.
      105ـ سید محمّدباقر حکیم، علوم‏القرآن، ص 64.
      106ـ جواد على، المفصل فى تاریخ‏العرب، ج 6، ص 163ـ183.
      107ـ همان.
      108ـ ابن منظور، لسان العرب، ذیل ماده «جوز».
      109ـ جواد على، المفصل فى تاریخ‏العرب، ج 6، ص 163ـ183.
      110ـ ابن حجر عسقلانى، فتح البارى، ج 8، ص 462.
      111. Nahastab.
      112. GonzagueRyckmans.
      113. Jamme Albert.
      114 Encyclopedia of Religion, ARABIAN RELIGIONS, v.1, p. 364.
      115ـ جواد على، المفصل فى تاریخ العرب، ج 6، ص 163ـ183.
      116ـ همان.
      117ـ همان.
      118ـ صافات: 149 و 153 / زخرف: 16 / طور: 39.
      119ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 11، ص 270.
      120ـ جواد على، المفصل فى تاریخ العرب، ج 6، ص 163ـ183.

     

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ابراهیمی سروعلیاء، عبدالحسین.(1388) اجرام‏پرستى در جاهلیت. ماهنامه معرفت، 18(9)، 27-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عبدالحسین ابراهیمی سروعلیاء."اجرام‏پرستى در جاهلیت". ماهنامه معرفت، 18، 9، 1388، 27-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ابراهیمی سروعلیاء، عبدالحسین.(1388) 'اجرام‏پرستى در جاهلیت'، ماهنامه معرفت، 18(9), pp. 27-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ابراهیمی سروعلیاء، عبدالحسین. اجرام‏پرستى در جاهلیت. معرفت، 18, 1388؛ 18(9): 27-