معرفت، سال هجدهم، شماره دهم، پیاپی 145، دی 1388، صفحات 5-

    در جست‌وجوى رحمت الهى

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی / *استاد - ریاست محترم مؤسسه
    چکیده: 
    در فرهنگ اسلامى، شرم و حیا خصلتى اصیل و ارزشمند محسوب مى شود و ریشه در فطرت انسانى دارد. در مقابل، در فرهنگ هاى غیراسلامى، بى حیایى و بى شرمى کمال محسوب مى شود. در اخلاق اسلامى خوف و رجا از یک سو، به معناى شناخت و قدردانى از نعمت سلامتى، صحت و نعمت هاى بى پایان خداست و از سوى دیگر، به معناى شناخت این حقیقت است که خداى متعال با توبه کردن انسان، مى تواند از لغزش هاى وى درگذرد و بر نعمت هاى او بیفزاید. این هر دو، آدمى را مستعد توبه واقعى و دریافت رحمت الهى مى کند. طبیعى است کسانى که به دنیا آلوده اند، لذایذ دنیوى آنان را از امور معنوى بازداشته و به پندار موهوم خویش، عوامل عزت را در نعمت هاى دنیوى جست وجو مى کنند معمولا توفیق توبه را نخواهند داشت. از این رو، گناهان، انسان را به سقوط دچار و موجبات دلمردگى او را فراهم مى سازد؛ چیزى که هر لحظه او را از رحمت الهى به دور و توفیق توبه را از او سلب مى گرداند. بنابراین، حیا و شرم در برابر جلال و کبریاى الهى، مانع از انجام گناه و موجبات روى آوردن به رحمت و برکات الهى به انسان و توفیق توبه را براى او فراهم مى سازد.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    در جست وجوى رحمت الهى (1)

                             استاد محمّدتقى مصباح

    چکیده

    در فرهنگ اسلامى، شرم و حیا خصلتى اصیل و ارزشمند محسوب مى شود و ریشه در فطرت انسانى دارد. در مقابل، در فرهنگ هاى غیراسلامى، بى حیایى و بى شرمى کمال محسوب مى شود. در اخلاق اسلامى خوف و رجا از یک سو، به معناى شناخت و قدردانى از نعمت سلامتى، صحت و نعمت هاى بى پایان خداست و از سوى دیگر، به معناى شناخت این حقیقت است که خداى متعال با توبه کردن انسان، مى تواند از لغزش هاى وى درگذرد و بر نعمت هاى او بیفزاید. این هر دو، آدمى را مستعد توبه واقعى و دریافت رحمت الهى مى کند. طبیعى است کسانى که به دنیا آلوده اند، لذایذ دنیوى آنان را از امور معنوى بازداشته و به پندار موهوم خویش، عوامل عزت را در نعمت هاى دنیوى جست وجو مى کنند معمولا توفیق توبه را نخواهند داشت. از این رو، گناهان، انسان را به سقوط دچار و موجبات دلمردگى او را فراهم مى سازد؛ چیزى که هر لحظه او را از رحمت الهى به دور و توفیق توبه را از او سلب مى گرداند. بنابراین، حیا و شرم در برابر جلال و کبریاى الهى، مانع از انجام گناه و موجبات روى آوردن به رحمت و برکات الهى به انسان و توفیق توبه را براى او فراهم مى سازد.

    کلیدواژه ها: توبه، استغفار، حیا، شرم، خوف و رجا، خضوع، مراتب توبه.

     نقش حیاى بندگى در توبه و پرهیز از گناه

    معرفت به فرجام زیانبار گناهان، در دنیا و آخرت، علاوه بر آنکه ترس از انجام گناه را در انسان برمى انگیزاند، احساس شرم و حیا را نیز در انسان موجب مى شود، از آن رو که ارتکاب گناهان سرپیچى از دستورات خداوند و ناسپاسى از خالق هستى است که نعمت هاى بیشمارى را در اختیار ما نهاده است. هر قدر معرفت ما به خداوند، وظایف بندگى، گستره نعمت هاى مادى و معنوى خالق هستى و فرجام رفتار ناپسند و زشت فزونى گیرد، این شرم و حیا در ما افزایش مى یابد و ما را وامى دارد که در برابر احسان و عنایت خداوند و نعمت هایى که در اختیار ما نهاده، به مخالفت او برنخیزیم. بى تردید احساس شرم و حیا در فطرت انسان ریشه دارد و هم در برابر خداوند و هم در برابر مردم، ویژگى مثبت، تأثیرگذار و بازدارنده دارد. البته امروزه، برخى از مکاتب اخلاقى مادى و انحرافى شرم و حیا را حالتى انفعالى و ناشى از ضعف انسان مى دانند و به طور کلى به نکوهش آن مى پردازند و به افراد توصیه مى کنند که شرم، حیا و احساس خجالت را از درون خود زایل سازند.1  در مقابل، در فرهنگ اسلامى شرم و حیا ویژگى و خصلتى اصیل و ارزشمند به شمار مى آید. از این رو، از دیرباز، واژه «بى شرم» ناسزا و فحش به حساب مى آمده است. در فرهنگ انحرافى و عارى از فضایل انسانى دنیاپرستان و شهوت آلودگان، بى حیایى کمال به حساب مى آید و بدان افتخار نیز مى کنند!

    به هر حال، کسى که فطرت الهى در وجودش زنده مانده است، وقتى به گناهان خویش مى نگرد ودرمى یابد، نعمت هایى را که خداوند در اختیار او نهاده وسیله اى براى نافرمانى و مخالفت با معبود خود ساخته است، در برابر خدا احساس شرم و حیا مى کند. از این رو، در یکى از دعاهاى مربوط به زیارت امام رضا(ع)، آمده است: «ربّ إنّى استغفرک استغفار حیاء»؛2  پروردگارا، از تو آمرزش مى طلبم، طلب آمرزشى از سر حیا و شرمسارى.

    نقش خوف و رجا در جلب رحمت الهى

    کسى که گناه و لغزشى از او سرزده، علاوه بر ترس از فرجام گناه و توجه به آثار زیان بار گناه و نیز حالت شرمسارى از خداوند، باید امیدوار به بخشش و رحمت بى نهایت خداوند نیز باشد. باید به این حقیقت توجه داشت که خداوند، خود ما را دعوت به توبه کرده و وعده داده است که از لغزش ها و گناهان بنده پشیمان خود درگذرد و ما را از ناامیدى از درگاه خویش برحذر داشته است: (قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعآ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ) (زمر: 53)؛ بگو: اى بندگان من که بر خویشتن زیاده روى روا داشته اید ]در گناهان از حد گذشته اید و به خود ستم کرده اید [از بخشایش خداوند نومید مباشید، به راستى خداوند همه گناهان را مى آمرزد، که اوست آمرزگار و مهربان.

    شناخت این حقیقت که خداوند مى تواند نعمت هایى چون صحت و سلامتى را از انسان بازپس گیرد و نیز مى تواند در جهان ابدى انسان را از همه نعمت هاى جاودانه بهشتى محروم سازد و به عذاب و رنج ابدى مبتلا گرداند و از همه بدتر، او را به دورى از خدا و رحمت او گرفتار سازد، حالت نفسانى و روانى «خوف» را در انسان برمى انگیزد. همچنین شناخت این حقیقت که خداوند مى تواند از لغزش هاى انسان درگذرد و بر نعمت هاى خود بیفزاید و در آخرت او را از نعمت هاى ابدى خود بهره مند گرداند، حالت روانى و نفسانى «رجا» را در انسان برمى انگیزد. به تعبیر دیگر، شناخت این حقیقت که سعادت و شقاوت انسان در دنیا و آخرت به دست خداوند است، برانگیزاننده دو حالت روانى و نفسانى «خوف» و «رجا» در انسان مى باشد. حالت ترس، سرشکستگى و شرمسارى گرچه مفهومآ با حالت امید متضاد هستند، اما چون متعلق آن دو متفاوت هستند در انسان جمع مى شوند. وجود حالت خوف، سرشکستگى، تأسف و پشیمانى از عمرى که با گناه سپرى شد و تباه گردید و در مقابل، امید انسان به خداوند متعال که مى تواند لغزش ها و کوتاهى هاى انسان را جبران کند و ببخشد، انسان را مستعد دریافت رحمت الهى مى کند؛ رحمتى که پیوسته در حال ریزش است و اگر انسان خود را در معرض آن قرار دهد، از آن بهره مند مى گردد. خداوند همواره رحمتش را نازل مى گرداند و تغییر و تحولى در صفت رحمانیت خداوند رخ نمى دهد. تغییر و تحول در حالات ما پدید مى آید. بر این اساس، گاهى در پرتو تغییر و تحول مثبت، مستعد دریافت رحمت الهى مى گردیم و در مقابل بر اثر تغییر منفى و انحرافى که در ما پدید مى آید، مشمول غضب و خشم خداوند مى گردیم. آن گاه ما با مسامحه و همسان انگارى، تغییر حالات را که خصیصه ما است به خداوند نیز نسبت مى دهیم و بر این اساس، تعبیرات عامیانه اى چون: «رحمت خدا به جوش آمد؛ خدا بر سر مهر آمد؛ خدا بر ما آشتى کرد و یا خدا با ما غضب کرد» را به کار مى بریم. پس این ما هستیم که تغییر مى کنیم و حالات ما دگرگون مى شود و در خداوند تغییر و دگرگونى رخ نمى دهد؛ چنان که امیرمؤمنان(ع)، در طلیعه یکى از خطبه هاى خویش مى فرمایند: «الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِى لَمْ تَسْبِقْ لَهُ حَالٌ حَالا»؛3  سپاس خداى را که ]صفت هاى او همیشگى است و [حالى از او را بر حالى پیشى نیست.

    اشاره اى به مراتب توبه و استغفار از گناه

    سطح دریافت ما از رحمت الهى و به تعبیر دیگر، نوع و کیفیت قبول توبه ما بستگى به کمیت و کیفیت تحول معنوى و پشیمانى ما از لغزش ها و امیدمان به رحمت الهى دارد. هر قدر توبه انسان قوى تر و راسخ تر باشد، بیشتر آثار تشریعى و وضعى گناهان محو و زایل مى گردد. به عنوان تشبیه، لباس سفید و تمیزى که با قطره خونى آلوده و نجس شده است، گاهى با شست وشو جرم خون برطرف مى گردد و رنگ آن کماکان در لباس باقى مى ماند. در این صورت، آن لباس پاک شده، اما کاملا اثر خون از آن زایل نگردیده است. اگر این لباس با مواد پاک کننده قوى شست وشو شود، لکه و رنگ خون نیز از آن برطرف مى گردد، هیچ اثرى از خون در آن باقى نمى ماند. کسى که توبه مى کند نیز گاهى توبه او باعث نجات از عذاب و کیفر مى گردد، اما به طور کامل آثار وضعى گناه را برطرف نمى سازد. اما اگر آن شخص تمام مراحل توبه و استغفار را تحقق بخشد و در رفع همه آثار گناه بکوشد، علاوه بر آثار تکلیفى، آثار وضعى گناه نیز برطرف مى گردد و او چون کسى خواهد بود که گناهى مرتکب نشده است. با توجه به این نکته، در روایات مراحل و مراتبى براى توبه و استغفار معرفى شده است که با تحقق کامل آنها توبه و استغفار کامل عینیت مى یابد. از جمله امیرمؤمنان(ع)، در پاسخ کسى که گفت: «استغفراللّه» و در تبیین شرایط استغفار، خطاب به آن شخص فرمودند: «ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ أَتَدْرِى مَا الاسْتِغْفَارُ؟ الاسْتِغْفَارُ دَرَجَةُ الْعِلِّیِّینَ وَهُوَ اسْمٌ وَاقِعٌ عَلَى سِتَّةِ مَعَانٍ أَوَّلُهَا النَّدَمُ عَلَى مَا مَضَى، وَالثَّانِى الْعَزْمُ عَلَى تَرْکِ الْعَوْدِ إِلَیْهِ أَبَدآ، وَالثَّالِثُ أَنْ تُؤَدِّیَ إِلَى الْمَخْلُوقِینَ حُقُوقَهُمْ حَتَّى تَلْقَى اللَّهَ أَمْلَسَ لَیْسَ عَلَیْکَ تَبِعَةٌ، وَالرَّابِعُ أَنْ تَعْمِدَ إِلَى کُلِّ فَرِیضَةٍ عَلَیْکَ ضَیَّعْتَهَا فَتُؤَدِّیَ حَقَّهَا، وَالْخَامِسُ أَنْ تَعْمِدَ إِلَى اللَّحْمِ الَّذِى نَبَتَ عَلَى السُّحْتِ فَتُذِیبَهُ بِالأَحْزَانِ حَتَّى تُلْصِقَ الْجِلْدَ بِالْعَظْمِ وَیَنْشَأَ بَیْنَهُمَا لَحْمٌ جَدِیدٌ، وَ السَّادِسُ أَنْ تُذِیقَ الْجِسْمَ أَلَمَ الطَّاعَةِ کَمَا أَذَقْتَهُ حَلاوَةَ الْمَعْصِیَةِ فَعِنْدَ ذَلِکَ تَقُولُ أَسْتَغْفِرُ اللَّه»؛4  مادرت در مرگت بگرید! مى دانى استغفار چیست؟

    استغفار درجه بلندرتبگان است و شش معنا براى آن است: نخست پشیمانى از گناهان گذشته؛ دوم عزم بر ترک بازگشت؛ سوم آنکه حقوق مردم را چنان ادا کنى که وقتى خداى را ملاقات مى کنى چیزى بر عهده تو نباشد؛ چهارم آنکه حق هر واجبى که ضایع ساخته اى ادا کنى؛ پنجم آنکه گوشتى را که از حرام بر بدنت روییده است، با اندوه آب کنى تا پوست بر استخوان چسبد و گوشت نو روید؛ ششم آنکه رنج طاعت را به تن بچشانى چنان که شیرینى گناه را بر او چشانده بودى، پس آن گاه بگویى، استغفراللّه.

    کسى که سم وارد بدنش شده، در اقدام اولیه براى اینکه از مرگ نجات پیدا کند، معده اش را شست وشو مى دهند و سم را از بدنش خارج مى کنند، اما براى اینکه همه عوارض سم برطرف گردد، باید معالجات دیگرى نیز بر روى او انجام پذیرد. همچنین کسى که حقوق مردم را ضایع کرده و یا حریم بندگى خدا را پاس نداشته است، علاوه بر توبه ابتدایى و پشیمانى، باید دستورات و مراحلى که در کتاب هاى اخلاقى و فقهى بیان شده انجام دهد تا همه عوارض گناه و سرپیچى از فرمان الهى مرتفع گردند. به هر حال، براى اینکه توبه گر، مستعد دریافت رحمت الهى گردد، باید احساس حزن، اندوه و پشیمانى و احساس امید به رحمت الهى را به صورت متوازن در خود پدید آورد و آنها را تقویت بخشد. طبیعى است او باید با التماس و التجاء به درگاه الهى و تضرع و زارى با خداوند سخن گوید و طلب رحمت کند. چنان که از دعاها و مناجات پیشوایان معصوم ما و از جمله مناجات تائبین استفاده مى شود، اولین مرحله در توبه، اعتراف به گناه است. این اعتراف برآیند توجه به آثار زیان بار گناهان و حالت حزن و اندوهى است که به دنبال آن در انسان پدید مى آید. پس از مباحثى که تاکنون مطرح گردید، اکنون وقت آن رسیده که به بررسى مناجات التائبین بپردازیم: «الهى، البستنى الخطایا ثوب مذلّتى وجلّلنى التّباعد منک لباس مسکنتى وامات قلبى عظیم جنایتى فاحیه بتوبة منک یا أملى وبغیتى و یا سؤلى ومنیتى»؛ خدایا، خطاها جامه مذلت و خوارى بر من پوشانده است و دورى از تو لباس بینوایى بر تنم کرده است و جنایت بزرگ من ]هواپرستى[ دلم را میرانده است. پس اى مقصد و مقصود من و اى مطلوب و آرزوى من با توبه به درگاهت آن را زنده ساز.

     آثار زیان بار گناه

    امام در مقام توبه و اظهار ندامت و پشیمانى از خطاها و گناهان به سه اثر از آثار گناه اشاره مى کند:

    1. خوارى و ذلت در دنیا و آخرت: اولیاى خدا در دنیا و آخرت و در پیشگاه خداوند و دیگران عزیز و مورد احترام هستند. اما کسانى که به گناه آلوده گشته اند، لباس ذلت و اسارت پوشیده اند و در دنیا و آخرت حقیر و بى ارزش اند. امیرمؤمنان(ع)، مى فرمایند: «بپرهیز از اینکه سوار شدن بر مرکب گناهان را آسان شمرى؛ زیرا گناهان در دنیا لباس خوارى و ذلت بر تنت مى پوشاند و در آخرت نیز باعث خشم خدا مى گردد.»5

    گناه نشانه سرسپردگى به شیطان است. از این رو، روح و شخصیت انسان را به اسارت مى گیرد، او را حقیر و خوار مى سازد. در مقابل اسارت در درگاه الهى و اظهار ذلت در برابر خداوند، انسان را عزیز مى گرداند. در منابع اسلامى از باب استعاره، دو لباس براى روح انسان معرفى شده است: یکى، لباس ذلت و خوارى است که بر اثر ارتکاب گناهان بر روح انسان پوشانده مى شود. دیگرى، لباس عزّت است که با تقوا و پرهیز از گناه روح انسان بدان آراسته مى شود و بى شک بهترین لباس براى روح انسان، لباس عزتمندى و لباس تقواست: (وَلِبَاسُ التَّقْوَىَ ذَلِکَ خَیْرٌ...) (اعراف: 26)؛ و بهترین جامه ]لباس [تقواست.

    کسانى که به دنیا آلوده اند و شهوات و لذت هاى دنیا آنها را از امور معنوى بازداشته است، خوارى و ذلت معنوى را درک نمى کنند. آنان ذلت و خوارى دنیوى را درک مى کنند که بسیار فروتر از خوارى و ذلت معنوى است. بر این اساس، به پندار خویش سعى مى کنند اسباب و عوامل عزّت و عظمت موهوم دنیوى را فراهم آورند. اما اهل بصیرت و کسانى که دلشان به نور الهى روشن شده، نیک مى دانند که عالى ترین مرتبه عزّت و سربلندى، عزّت در پیشگاه الهى است که نصیب بندگان مخلص و فرمان بردار خداوند مى گردد. کسانى که همه هستى خود را در طَبق اخلاص و بندگى براى خداوند نهاده اند. از برجسته ترین عزّت پیشگان در درگاه خداوند، شهیدان هستند که حتى جانشان را در راه خدا و پایدارى ارزش هاى جاودانه الهى فدا کردند. آنان گرچه به ظاهر مرده اند و بدنشان در زیر خاک مدفون و متلاشى گشته است، اما از لحظه شهادت در محضر خدا و در کنار انبیا و اولیاى خدا، بر سر سفره نعمت هاى جاودانه الهى نشسته اند و پیوسته جان خود را از مشاهده انوار الهى سیراب مى سازند: (وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتآ بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ) (آل عمران: 169)؛ هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شده اند، مرده مپندارید، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.

    در این دنیا گنهکاران به جهت آثار بدفرجام گناهان، از توجهات و عنایات الهى محروم مانده اند و حال دعا و عبادت از آنان گرفته شده و در تحیّر، سرگردانى، وانهادگى و بى پناهى به سر مى برند. پس از مرگ نیز، وقتى با چهره هاى نورانىِ ره یافتگان به رضوان حق مواجه مى شوند که غرق توجه به خداوند و برخوردار از انس با حضرت حق و رفتار کریمانه محبوب و معبود خویش هستند و آن گاه خود را مى نگرند که ننگ و نکبت گناهان سرتاپاى وجودشان را گرفته و وجودشان را متعفن ساخته است، با نهایت خجلت و شرم آرزو مى کنند که اى کاش از مادر آفریده نمى شدند و این مجازات و کیفر بزرگ را تحمل نمى کردند.

    2. دورى از خدا: گناهان به تدریج فاصله انسان از خداوند را افزایش مى دهد و با هر گناهى انسان یک قدم از خدا فاصله مى گیرد و با انجام گناهان بیشتر و غرق گشتن در منجلاب خطاها، انسان کاملا از خداوند بیگانه مى گردد و نتیجه دورى و بیگانگى از خدا، خوارى و پستى است. امیرمؤمنان(ع)، در مناجات شعبانیه مى فرمایند: «إلهى، ان کانت الخطایا قد اسقطتنى لدیک فاصفح عنّى بحسن توکّلى علیک. الهى، ان حطّتنى الذنوب من مکارم لطفک فقد نبّهنى الیقین الى کرم عطفک»؛6  خدایا، اگر خطاها مرا در برابر تو خوار ساخته و به سقوط کشانده است، با توکل نیکویى که به تو دارم از من درگذر، و اگر گناهان مرا از الطاف کریمانه ات محروم داشته، یقین من به بخشش و عطوفت تو مرا متنبّه کرد و متذکر ساخت.

    3. مرگ دل ها: کسانى که دلشان اسیر مادیات گشته و اندیشه و فکرشان از محسوسات و عالم طبیعت فراتر نمى رود، مرگ را منحصر در مرگ جسمانى و مادى مى دانند. اما واقعیت این است که انسان داراى دو نوع حیات و مرگ است، یکى حیات و مرگ جسمانى و دیگرى حیات و مرگ روحانى. در قرآن کریم، گاهى با واژه «ختم» و گاهى با واژه «طبع» و مانند آن از مرگ دل حکایت شده است؛ نظیر آیات:

    1. (خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ) (بقره: 7)؛ خداوند بر دل هاى آنان و بر گوششان مُهر نهاده و بر دیدگانشان پرده اى است و آنان را عذابى است بزرگ.

    2. (أُولَـئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ) (نحل: 108)؛ آنان کسانى اند که خدا بر دل ها، گوش و دیدگانشان مهر نهاده است، و اینانند بى خبران.

    در نتیجه مرگ روحانى و انسانى، شخص چون چهارپایان مى زید و حرکت مى کند، و بهره اى از فضایل متعالى انسانى ندارد، ارزش هاى والاى الهى را درک نمى کند و راهى به سوى مقصد اصلى و نهایى آدمى، یعنى قرب الهى ندارد. او چون از اصل و مقصد اصلى باز مانده در حیرت و سرگردانى به سر مى برد و نمى داند چه مسیرى را برگزیند و منافع و مصالح خویش را نمى شناسد. بدترین بلایى که بر سر انسان گرفتار آمده در کمند نفس و خودخواهى مى آید، این است که نتواند خیر و شر، بد و خوب، و صلاح و فساد خود را تشخیص دهد و به جهت رسوخ ظلمت و تاریکى در سراسر وجودش، موعظه و نصیحت ناصحان در او اثر نمى گذارد. این همان فرجامى است که قرآن براى دل مردگان بریده از رشته هدایت الهى در نظر گرفته است و درباره آن مى فرماید: (ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُم مِن بَعْدِ ذَلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاء وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّاتَعْمَلُونَ) (بقره: 74)؛ پس از آن دل هاتان سخت شد، همچون سنگ یا سخت تر، و همانا از برخى سنگ ها جوى ها روان شود و برخى از آنها بشکافد و آب از آن بیرون آید، و برخى از آنها از بیم خدا ]از کوه[ فرو ریزد؛ و خدا از آنچه مى کنید غافل نیست.

    انسان فاقد حیات روحانى و انسانى، اسیر هواهاى شیطانى و شهوات است و در حصار اوهام موقعیت هاى دنیوى و امور اعتبارى گرفتار شده است، تا آنجا که اگر در مجلسى او را در جایگاه مناسب ننشانند و با تجلیل و احترام از او نام نبرند، سخت ناراحت مى گردد. او چنان دلبسته پُست و مقام است که اگر روزى آن پُست از او گرفته شود، زندگى اش آشفته مى گردد و کاملا روحیه خود را از دست مى دهد و فکر مى کند که دنیا به آخر رسیده است. او به اینکه مردم او را بستایند و در برابرش تعظیم و احترام کنند و با القاب ویژه او را خطاب کنند دلخوش است. اما در این اندیشه نیست که کارى کند که امام زمان (عج)، از او راضى گردد و او را تحسین کند. باید توجه داشت که دل انسان به یک باره نمى میرد و انسان به تدریج حیات روحانى خویش را از دست مى دهد. از این رو، وقتى انسان در آغاز گناهى مرتکب مى گردد، ناراحت و پشیمان مى شود. اما پس از انجام گناه اول، براى انجام گناه دوم، آمادگى بیشترى دارد. پس اگر جلوى نفس امّاره را نگیرد و وسوسه هاى شیطانى در او اثر گذارد، دست به گناه دوم مى زند. در این صورت، از میزان پشیمانى و ناراحتى او کاسته مى شود. در نهایت، با انجام گناهان بیشتر به مرحله اى مى رسد که نه تنها از ارتکاب گناه پشیمان نمى گردد، بلکه خوشحال نیز مى شود، که این همان مرگ دل است. امام باقر(ع)، در ترسیم این معنا مى فرمایند: «ما مِن عبد مؤمن الّا وفى قلبه نکتة بیضاء فإن أذنب وثنّى خرج من تلک النکتة سواد، فإن تمادى فى الذنوب اتّسع ذلک السواد حتّى یغطّى البیاض فاذا غطّى البیاض لم یرجع صاحبه إلى خیر أبدآ و هو قول اللّه (کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ)»؛7  هیچ مؤمنى نیست مگر آنکه در دلش نقطه سفیدى وجود دارد، پس اگر مرتکب گناه شد و دوباره آن را تکرار کرد، نقطه سیاهى در آن پدید خواهد آمد و اگر همچنان به گناه خویش ادامه داد، نقطه سیاه توسعه مى یابد تا آنکه سفیدى قلب را به کلى مى پوشاند. در این صورت، صاحب چنین قلبى هرگز به سوى خوبى برنمى گردد، و این مراد خداوند است که فرمود: «نه چنین است، بلکه آنچه مرتکب مى شدند زنگار بر دل هایشان بسته است.»

    البته مردگى دل، دردى ناعلاج نیست و راه بازگشت به خدا یا حیات دل و نجات از دل مردگى، توبه و بازگشت به سوى خداست که از این گذر، باب رحمت الهى به سوى انسان گشوده مى شود و با حیات مجدد دل، انوار، برکات و افاضات معنوى بر دل انسان سرازیر مى گردد.

    «فوعزّتک ما اجد لذنوبى سواک غافرآ ولا أرى لکسرى غیرک جابرآ وقد خضعت بالأنابة إلیک وعنوت بالاستکانة، لدیک»؛ پس به عزّت تو سوگند که جز تو آمرزنده اى براى گناهانم نمى یابم و براى ترمیم شکستگى هاى امورم جبران کننده اى جز تو نمى بینم. من با آه و ناله و کمال خضوع به درگاهت آمده ام و با زارى و خاکسارى رو به آستانت مى سایم.

     توبه و انابه، وسیله نیل به رحمت الهى

    نجواى حضرت در فراز فوق، گویاى این حقیقت است که باب رحمت الهى همواره به سوى بندگان خطاکار باز است و تنها خداوند است که مى تواند با باران رحمت و مغفرت خویش دل هاى تفتیده از لهیب آتش گناه را خنک سازد. خداوند خود در آیات بسیارى نوید روح نواز بخشش و رحمت داده است و در یکى از آیات رحمت خویش نوید امن و امان خویش را این سان به گوش بندگان خطاکار خود مى رساند: (قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعآ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ) (زمر: 53)؛ بگو: اى بندگان من که بر خویشتن زیاده روى کرده اید ]در گناهان از حد گذشته اید و به خود ستم کرده اید [از بخشایش خدا نومید مباشید، به راستى خداوند همه گناهان را مى آمرزد، که اوست آمرزگار و مهربان.

    حضرت آن گاه به بعضى از شرایط دعا و نجواى با خداوند، یعنى انابت، خضوع و استکانت اشاره مى کنند. «انابه» در لغت همانند «توبه» به معناى رجوع و بازگشت به سوى خداى سبحان و پشیمانى از گناهان است و درباره معناى اصطلاحى آن، در مفردات، چنین آمده است: «رجوع بعد از رجوع را نوب گویند. رجوعى که مکرر انجام گیرد. زنبور عسل را به این دلیل نوب گویند که پى در پى به کندویش بازمى گردد. حادثه را «نائبه» گویند، چون از شأن آن پى در پى بودن است.»8  به تعبیر دیگر،

    توبه بازگشت از طبیعت و خوى حیوانى به سوى فطرت پاک انسانى است و انابه بازگشت از هرچه غیر خداست و رجوع با شراشر وجود به سوى خالق متعال است.

    مرحوم نراقى در این باره مى نگارد: «بدان که انابه بازگشت و روى کردن به خداست و بریدن از هر آنچه غیر اوست با جان و گفتار و عمل، تا آنجا که هماره انسان درباره خدا فکر کند، به یاد او باشد و درصدد انجام طاعات برآید. پس انابه بالاترین مرتبه توبه است؛ زیرا توبه رجوع به خدا با خوددارى از گناه است و انابه رجوع به خدا با خوددارى از گناه و مباحات است. از این رو، انابه از مقام هاى بلندودرجات عالى انسان است.»9

    در مقابل خضوع و استکانت در برابر مخلوق و براى دنیا که ظاهرش ذلت و خوارى و تهى گشتن از کرامت و باطنش خسران و هلاکت است، خضوع و استکانت در پیشگاه ربوبى در ظاهر، اظهار خوارى و ذلت است، اما باطن آن عزت و کرامت انسان است و آنچه انسان را به تعالى و عزّت نایل مى سازد، خضوع و تواضع و سرشکستگى در پیشگاه خداوند است و مقام توبه نصیب کسانى مى گردد که در پیشگاه خداوند خاشع و خاضع اند و کسى که در پیشگاه خداوند استکبار ورزد و خود بزرگ بین باشد، هرگز به فضیلت توبه نایل نخواهد گشت.

    «فإن طردتنى من بابک فبمن ألوذ وإن رددتنى عن جنابک فبمن أعوذ فوا أسفا من خجلتى وافتضاحى ووا لهفا من سوء عملى واجتراحى»؛ پس اگر مرا از در خود برانى به که روى آورم و اگر از آستانت دورم کنى، به چه کسى پناه برم. پس افسوس بر شرمسارى و رسوایى من، و دریغا بر بدى کردار و جنایتم.


    • پى نوشت ها
      1 ـ برخى از روان شناسان غربى با نگرش منفى بر احساس شرم مى نگارند: «احساس شرم به علت جلب توجه و در برابر دید و مورد انتقاد دیگران قرار گرفتناست. احساسى است که تجربه آن بر این پایه قرار گرفته است که خویشتن را در هر موردى بى ارزش و نالایق جلوه دهیم.» (جین میدلتون موز، روان شناسىشرم و گناه، ترجمه شهلا ارژنگ، تهران، البرز، 1373، ص 28).
      2 ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 102، ب54،ص56،ح11.
      3 ـ نهج البلاغه، خ 65.
      4 ـ همان، حکمت 417.
      5 ـ محدث نورى، مستدرک الوسائل، ج 11، باب 41، ص 339.
      6 ـ شیخ عباس قمى، مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.
      7 ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج73، ب137،ص361،ح 88.
      8 ـ راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، ص 827.
      9 ـ محمّدمهدى نراقى، جامع السعادات، ج 3، ص 88.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1388) در جست‌وجوى رحمت الهى. ماهنامه معرفت، 18(10)، 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی."در جست‌وجوى رحمت الهى". ماهنامه معرفت، 18، 10، 1388، 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1388) 'در جست‌وجوى رحمت الهى'، ماهنامه معرفت، 18(10), pp. 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی. در جست‌وجوى رحمت الهى. معرفت، 18, 1388؛ 18(10): 5-