کارویژههاى حکومت دینى
Article data in English (انگلیسی)
کارویژه هاى حکومت دینى
در قبال فرهنگ و باورهاى اجتماعى در آموزه هاى علوى
محمّدرضا کریمى والا1
چکیده
آموزه هاى علوى ـ به عنوان شاخصى تمام نما از معارف الهى ـ کارویژه هایى را براى حکومت دینى در عرصه فرهنگ و باورهاى اجتماعى مقرر مى نماید تا تلاش کارگزارانِ حکومت دینى در التزام به آنها تضمین گر حیات اجتماعى مطلوب و نویدبخش جامعه اى تعالى جو و سعادت طلب باشد. آموزه هاى علوى را در این زمینه مى توان در ضمن سرشاخه هاى زیر ملاحظه نمود:
احیاى فرهنگ متعالى و انسان ساز قرآن و ترویج معارف اصیل وحیانى، تلاش مستمر در اصلاح تفکر و ایده هاى کارگزاران نظام سیاسى و بهره گیرى از کاردانانِ آشنا به سلوک الهى، اصلاح ساختار اجتماعى از طریق حفظ همبستگى و وفاق ملى، مبارزه با گروه مترفین، زدودن روحیه استکبار و دنیاطلبى، برچیدن بدعت هاى ناصالح و احیاى سنت هاى اصیل اسلامى.
نوشتار حاضر درصدد وانمایى کارویژه هاى فوق با استناد به سیره و بیانات امیرمؤمنان(ع) است تا در پرتو آن نمایى روشن از وظایف حکومت دینى در قبال فرهنگ و باورهاى اجتماعى ارائه دهد.
کلیدواژه ها: معارف الهى، نظام سیاسى، فرهنگ اسلامى و جاهلى، حکومت دینى، وفاق ملى، مُترفین، سنت، بدعت.
مقدّمه
همان گونه که شکل گیرى فرهنگ و باورهاى عمومى بر اساس شاخص هاى الهى و انسانى، بسترى مساعد و مناسب براى تربیت صحیح انسان ها و تعالى و شکوفایى استعدادهاى فطرى آنان محسوب مى شود، ناشایستگى فرهنگ و الگوپذیرى جامعه از اخلاق و سنت هاى ناروا، زمینه ساز گم راهى و سقوط افراد در انواع شرارت ها و بدى ها خواهد بود.
امیرمؤمنان على(ع) در جملات درربار خویش در این رابطه مى فرماید: در خوى و فرهنگ ناشایست، هیچ گونه عزت و شرافتى نخواهد بود-1 و آن کس که کم بهره از خلق و خویى ]انسانى[ است بدى ها و شرارت هاى او زیاد مى شود.2
و در تأکید بر اهمیت تحصیل اخلاق نیک مى فرماید: نیاز مردم به تحصیل اخلاق و تربیت شایسته بیش از نیازهاى اقتصادى آنهاست3 ]چراکه آن نیاز روح وجان آدمى است، و نیازهاى اقتصادى خواست جسم و تن، و روشن است که نیاز روح و روان مقدم بر نیاز جسم و تن است.[
بى تردید آموزه هاى وحیانى مکتب علوى که ترسیم گر افق هاى شایان جامعه اى پیشرو و متعالى ـ به ویژه در زمینه فرهنگ و باورهاى اجتماعى ـ است، الگویى مطمئن براى دست یابى به راه کارها و شیوه هاى مؤثر در ایجاد اصلاحات در عرصه فرهنگ و باورهاى اجتماعى خواهد بود.
به طور عمده آموزه هاى علوى در خصوص کارویژه هاى حکومت دینى، در زمینه اصلاح فرهنگ و باورهاى اجتماعى را در ذیل سه محور اساسى مى توان شناسایى و تبیین نمود:
1. احیاى فرهنگ متعالى و انسان ساز قرآن و ترویج معارف اصیل وحیانى؛
2. اصلاح تفکر و ایده هاى کارگزاران نظام سیاسى و بهره گیرى از کاردانانِ آشنا به سلوک الهى؛
3. اصلاح فرهنگ و فرهنگ سازى در پرتو اصلاح ساختار اجتماعى؛ با از بین بردن اختلاف هاى اجتماعى و تلاش در راستاى وفاق ملى و همنوایى آراء، مبارزه با گروه مترفین و تلاش در زدودن روحیه استکبار و دنیاطلبى، برچیدن بدعت ها و تلاش در احیاى سنت هاى اصیل اسلامى.
در مباحث این نوشتار تلاش خواهیم کرد تا با استناد به بیانات و سیره مولا امیرمؤمنان على(ع) به تبیین محورهاى فوق پرداخته و در این زمینه نمودارى از وظایف حکومت دینى را در قبال فرهنگ و باورهاى اجتماعى شناسایى و تبیین نماییم.
هرچند محققانِ عرصه اندیشه اسلامى از دیرباز خوشه چین معارف علوى بوده و رهاورد تلاش آنان تألیفات گران سنگى در عرصه هاى مختلف انسانى و اجتماعى، هم در بعد نظرى و هم در مرحله عمل مى باشد، اما براى تنظیم و ارائه چارچوبى مشخص از وظایف حکومت اسلامى در زمینه فرهنگ و باورهاى اجتماعى از نظرگاه «اندیشه علوى» پیشینه خاصى ملاحظه نمى شود، البته سررشته هایى از این مبحث به نحو عام و با الهام از آموزه هاى مکتب اسلام را در نظریات اندیشوران بزرگى همچون فارابى، غزالى و خواجه نصیرالدین طوسى به هنگام ارائه ویژگى ها و ساختار مدینه فاضله و آرمانى آنان و نیز در تکاپوى محققان متأخر در وانمایى اندیشه هاى امام على(ع) مى توان ملاحظه نمود.
1. تربیت و اصلاح فرهنگى در پرتو احیاى فرهنگ متعالى قرآن
بى شک، تربیت، حیاتى ترین مقوله انسانى و ضرورى ترین نیاز جامعه بشرى است و بازگشت عمده زمینه هاى «صلاح و فساد» و «سعادت و شقاوت» به نوع تربیت مى باشد و از این رو، در پرتو تربیت صحیح و واقعى، فرهنگ حاکم بر جامعه اصیل و ارزشمند شده، تعالى و خودباورى براى آحاد جامعه ارزانى خواهد شد.
روشن است که چنین رهاورد مبارکى منوط به پشتوانه بینشى متقن ـ که به طور حتم در ضمن تعالیم آسمانى قابل حصول است ـ مى باشد تا در پرتو آن، فرد از مصالح حقیقى و نتایج واقعى کردار خویش به طور دقیق آگاه شده و ضمن توانایى بر شکوفایى و تقویت گرایش هاى فطرى مقدس خویش، خواهش هاى غریزى را کنترل نماید و با هوا و هوس و اندیشه هاى شیطانى که زشتى ها و پلیدى ها را خیر و صلاح، و ارزش هاى والاى انسانى را مبهم و ناآشنا مى نمایند، مقابله کند.
قرآن کریم، ایجاد تحولاتِ تربیتى متعالى در انسان ها و نجات آنان از انحرافات و گم راهى ها را از طریق وانمایى معارف الهى، رسالت تمامى انبیاى الهى(علیهم السلام) دانسته و از آن به عنوان مرحمت بزرگ خداوند براى مؤمنان یاد نموده است: (لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولا مِنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ) (آل عمران: 164)؛ خداوند بر مؤمنان منت نهاد ]و نعمت بزرگى بر آنان بخشید [هنگامى که در میان آنها پیامبرى از خودشان برانگیخت؛ که آیات او را بر آنها بخواند و آنها را ]از گم راهى ها و ذلالت ها[ پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد، و البته پیش از آن در گم راهى آشکارى بودند.
این کتاب آسمانى، اصلاح فرهنگ عمومى و نجات افراد از گم راهى جهالت و رذالت اخلاقى، از طریق تلاوت آیات الهى و تعلیم معارف وحیانى را رسالت مهم پیامبر اکرم(ص) معرفى نموده و مى فرماید: (هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ) (جمعه: 2)؛ او کسى است که در میان افراد درس ناخوانده پیامبرى را از خودشان برانگیخت، تا آیات خدا را تلاوت کند و آنان را ]از رذائل اخلاقى [پاکیزه گرداند و کتاب و حکمت را به آنان بیاموزد، هرچند پش از آن در گم راهى آشکارى بودند.
بر اساس همین رسالت الهى، رسول اکرم(ص) به ویژه پس از استقرار حکومت اسلامى، تلاش هاى گسترده اى براى آموزش همگانى معارف اسلامى نمود و کارگزاران را مأمور اصلاح فرهنگ و اخلاق عمومى از این طریق کرد. در توصیه هاى آن حضرت به معاذبن جبل4 هنگام اعزام او به یمن، آمده است:
اى معاذ! قرآن را به آنها بیاموز، ]و از این طریق[ آنان را با اخلاق خوب پرورش ده... خدا و روز جزا را براى مردم بیشتر یادآورى کن وپندگویى ونصیحت را پیشه خود ساز که آنان را به کردار خداپسندانه توانا مى سازد.5
در اندیشه علوى نیز که عصاره تعالیم وحیانى و آموزه هاى نبوى است، تلاش براى زدودن جهل و آشنا کردن مردم با معارف اصیل اسلام، از عمده وظایف حاکم اسلامى در برابر امت به شمار مى رود: «عَلَى الإمَامِ أن یعَلِّمَ أهلَ وِلاَیتِهِ حُدُودَ الإسلاَمِ وَ الإیمَانِ»؛6 وظیفه امام این است که حدود اسلام و ایمان را بر مردم تحت ولایت خود تعلیم نماید.
بدین رو، امام على(ع) در ترسیم حقوق متقابل مردم و زمامدار، تعلیم معارف راستین و تربیت افراد طبق این معارف را از حقوق اساسى مردم اعلام کرده و مى فرماید: «أیهَا الناسُ إنَّ لِى عَلَیکم حَقّآ وَ لَکم عَلىَّ حَقٌّ. فَأمَّا حَقُّکم عَلَىَّ... وَ تَعلِیمُکم کیلاَ تَجهَلُوا وَ تَأدِیبُکم کیمَا تَعلَمُوا»؛7 اى مردم! بى گمان مرا بر شما و شما را بر من حقى است. اما حق شما بر من... آموزش و تعلیم است تا از جهالت برهید و تربیت شماست تا راه و رسم زندگى را فراگیرید.
در این زمینه، امام(ع) علاوه بر اینکه دیگران را تشویق به فراگیرى معارف الهى و ترویج فرهنگ قرآنى مى نمودند و براى مبلغان و حافظان قرآن حقوق سرانه مقرر نموده و آنان را از بیت المال بهره مند مى ساختند،8 خود نیز به این امر اهتمام ویژه
داشته و هر روز بعد از فراغ از نماز صبح به آموزش فقه و معارف قرآن مى پرداختند،9 همان گونه که دعوت به آخرت پس از نماز عشاء به صورت مکرر، از دیگر آموزش هاى روزانه امام بود.10 امیرمؤمنان(ع) در معرفى قرآن و ترغیب مردم به بهره گیرى از معارف آن مى فرمودند: «قرآن تنها هدایتگرى است که به گم راهى نمى کشاند و تنها سخنگویى است که هیچ گاه سخن به دروغ نمى گوید،... پس درمان دردهاتان را از قرآن بخواهید و با یارى قرآن بر مشکلات سخت پیروز آیید، که درمان بزرگ ترین دردهاى شما یعنى کفر و نفاق، بیراهه روى و گم راهى، همه در قرآن است... با قرآن خدا را بشناسید و خویشتن را با آن اندرز دهید و هرگاه ]نظر شما برخلاف قرآن بود[ خود را متهم کنید و خواسته هاى خویشتن را در برابر قرآن نادرست شمارید.»11
سیره امیرمؤمنان(ع) بر این بود که مردم را با معارف اسلامِ راستین آشنا و حقایق قرآن را بر آنان بازگو کند، تا در پرتو چنین تعالیمى، بینشى استوار از فرهنگ و ارزش هاى الهى و انسانى اسلام در میان آحاد جامعه به وجود آید و آنان با پى بردن به مصالح حقیقى خود، از گم راهى ها و بیراهه ها در امان مانند.
آن حضرت در ایفاى کامل این وظیفه فرمودند: «قَد دَارَستُکم الکتَابَ وَ فَاتَحتُکم الحِجَاجَ وَ عَرَّفتُکم مَا أنکرتُم وَ سَوَّغتُکم مَا مَجَجتُم، لَو کان الأعمَى یلحَظُ أو النَّائِمُ یستَیقِظُ»؛12 کتاب خدا را به شما آموختم و راه و رسم استدلال ]و اندیشه استوار[ را به شما آموزش دادم، و آنچه را که نمى شناختید به شما شناساندم، و دانشى را که به کامتان سازگار نبود جرعه جرعه به شما نوشاندم، آنچنان که نابینا مى بایست بینا مى شد و خفته بیدار.
نگاهى به خطبه ها، دستورالعمل ها، نامه ها و حتى فرمان هاى حکومتى ایشان، از جمله نامه به مالک اشتر و محمّدبن ابى بکر، مشحون از آموزش اصول عقاید، فروع احکام و بسیارى از مسائل معرفتى است. بازگویى اهمیت جهاد و عوارض وانهادن آن نیز از جمله مسائلى بود که امام به مردم یادآورى مى کردند.13
بنابراین، در حکومت دینى براى اصلاح فرهنگ عمومى، کارگزاران موظفند با فراهم نمودن شرایط و امکانات مادى و معنوى لازم، تعالیم اصیل قرآنى ـ که بینشى متقن و پایدار از ارزش هاى انسانى است ـ را فراگیر نموده و بدین سان، جامعه را به سعادتى پایدار هدایت نمایند.
2. اصلاح فرهنگى در پرتو اصلاح تفکر و ایده هاى کارگزاران نظام سیاسى
پیرو آموزه نبوى که در آن اصلاح جامعه و تحقق فرهنگ متعالى و ارزشى، در گرو اصلاح نخبگان سیاسى، اندیشوران و عالمان معرفى مى شود،14 در مکتب علوى نیز در ترسیم تأثیر حاکمان بر نظام ارزشى جامعه بر این مهم تأکید مى گردد:
«المَلِک کالنَّهرِ العَظِیمِ، تُستَمَدُّ منهُ الجَدَاوِلُ، فَإن کان عَذبآ عَذُبَت وَ إن کان مِلحآ مَلُحَت»؛15 زمامدار همچون رودخانه پهناورى است که رودهایى کوچک از آن جارى مى شود؛ پس اگر آب آن رودخانه پهناور گوارا باشد، آب درون رودهاى کوچک نیز گوارا خواهد بود و اگر شور باشد، آب درون آنها نیز شور خواهد بود.
فرمایش مولا على(ع) تبیین گر این حقیقت است که اگر امید صلاح و فلاحِ آحاد، در گرو سکان دارى صالحانِ وارسته است، انحطاط فکرى و فرهنگى شالوده سازانِ به دورمانده از هرگونه شایستگى، عَلَم شدنِ شاخص هاى انحراف و نامبارک در جامعه است که جز تخطّى از اصول و ارزش هاى انسانى براى جامعه به بار نخواهد آورد؛ امرى که جامعه اسلامى پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) مبتلا به آن شد و ساختار فرهنگ و اخلاق محمدى ـ که در عصر رهبرى آن حضرت بر اساس معیارهاى ناب توحیدى به سامان رسیده بود ـ دچار دگرگونى هاى اساسى در مسیر فرهنگ جاهلى گردید. این واپس گرایى با چیرگى ناآگاهان از وحى راستین، و در پى حاکمیت عصبیت و خشونت، افتخار به «حسب و نسب» و «قوم و قبیله»، خودکامگى، رقابت در دنیاطلبى، استبداد و بى اعتبارى حرمت مردمان، رنگ باختن آزادگى و آزادمنشى، رواج بى بند و بارى و شهوت رانى و سایر عناصر فرهنگ جاهلى به وجود آمد و چارچوب فرهنگ نوبنیاد اسلامى را در معرض اضمحلال و نابودى قرار داد؛ آنچنان که امیرمؤمنان على(ع) در نخستین خطبه حکومتى خود فرمودند: «ألاَ وَ إنَّ بَلِیتَکم قَد عَادَت کهَیئَتِهَا یومَ بَعَثَ اللّهُ نبیه(ص)»؛16 آگاه باشید! که گرفتارى امروز شما به مانند روزگار بعثت پیامبر خدا(ص) و واپسین لحظه هاى جاهلیت باز گشته است.
و در خطابه اى دیگر فرمودند: «وَاعلَمُوا أنَّکم صِرتُم بَعدَ الهِجرَةِ أعرَابآ، وَ بَعدَ المُوَالاَةِ أحزَابآ، مَا تَتَعَلَّقُونَ مِن الإسلامِ إلاَّ بِاسمِهِ وَ لاَ تَعرِفُونَ مِن الإیمَانِ إلاَّ رَسمَهُ»؛17 بدانید که پس از هجرت دیگر بار به بدویت روى آوردید و در پى همبستگى توحیدى گروه گروه شدید.از اسلام به نام اکتفا کرده اید و از ایمان جز تصور و ترسیمى از آن نمى شناسید.
امیرمؤمنان(ع) در سخنان دیگر خود در ترسیم اوضاع نابسامان و انحرافاتى که بر اثر شکاف عمیق میان بینش ها و به تبع آن، رفتارهاى مردم از الگوهاى سعادت آفرین صدر اسلام و فزونى دنیاگرایى به جاى آخرت خواهى در نظام داران پدید آمده بود، فرمودند: به هر سو خواهى نگاه کن! آیا جز فقیرى مى بینى که با فقر دست و پنجه نرم مى کند یا ثروتمندى که نعمت خدا را کفران کرده و با بخل ورزیدن در اداى حقوق الهى ثروت فراوانى گرد آورده است؟ یا سرکشى که گوش او از شنیدن پند و اندرزها گران شده است؟ کجایند خوبان و صالحان شما؟ کجایند آزادمردان و سخاوتمندان شما؟ کجایند پرهیزگاران در کسب و کار؟ کجایند پاکیزگان در راه و رسم مسلمانى؟18 آن گاه فرمودند: «ظَهَرَ الفَسَادُ فَلَا مُنکِرٌ مُغَیِّرٌ وَ لَازَاجِرٌ مُزدَجِرٌ، أفَبِِهذا تُرِیدُونَ أن یتجَاوَرُوا اللّهَ فِى دَارِ قُدسِهِ وَ تَکونُوا أعَزَ أولیائِه عنده؟ هیهات!»؛ منکر و فساد آشکار شد، نه کسى است که زشت کارى ها را دگرگون سازد و نه از نافرمانى و معصیت باز دارد، شما با چنین وضعى مى خواهید در خانه قدس الهى و جوار رحمت پروردگار قرار گیرید؟! و یا از گرامى ترین دوستان او به شمار آیید؟! هرگز!
آن حضرت در بیان حیات دوباره فرهنگ جاهلیت که به سبب حاکمیت ناصالحان و رواج سیره ناشایست آنان پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) روى داد، چنین مى فرمایند: «حَتَّى إذَا قَبَضَ اللهُ رَسُولَه(ص) رَجَعَ قَومٌ عَلَى الأعقَابِ وَ غَالَتهُمُ السُّبُلُ و اتَّکلُوا عَلَى الوَلاَئِجِ، وَ وَصَلُوا غَیرَالرَّحِمِ وَهَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِى أمِرُوا بِمَوَدَّتِه وَ نَقَلُوا البِنَاءَ عَن رَصِّ أسَاسِه، فَبَنَوهُ فِى غَیرِ مَوضِعِهِ مَعادِنُ کلِّ خَطِیئَةٍ وَ أبوَابُ کلِّ ضَارِبٍ فِى غَمرَةٍ»؛19 پس از آنکه خداوند رسول خود را به سوى خویش خواند، گروهى به واپس گراییدند و در اعماق انحراف فرو رفتند، بر عناصر نفوذى جاهلیت تکیه زدند و به بیگانگان پیوستند و از آنان که مأمور به دوستى شان و وسیله ارتباطشان با حق بودند، بریدند و ساختار اسلام را از بنیاد جابه جا کردند و در کانون هر خطا و گناهى و در جایگاه غوطه ورى در فساد و تباهى نهادند.
در تأیید و تأکید بر عمق این انحرافات انس بن مالک، صحابى پیامبر(ص)، خطاب به مردم گفت: «من هیچ چیز را نمى بینم که از زمان پیامبر(ص) تاکنون به حال خود باقى مانده باشد و همه چیز دگرگون شده است. پرسیدند: نماز چگونه است، آیا به حال خود باقى است؟ پاسخ داد: آیا نمى دانید که چه بر سر نمازهایتان آورده اید و چه کرده اید؟20
یکى از نمونه هاى حاکمان ناصالح معاویة بن ابى سفیان است که به مدت چهل سال حاکم بر منطقه شامات بود. رهبرى او، کار شامیان را به جایى رساند که روز چهارشنبه، نماز جمعه خواندند و قانع شدند که عمار یاسر را على(ع) کشته است که به جبهه آورده و اگر او را نمى آورد کشته نمى شد.21 بى خبرى شامیان از حقایق به اندازه اى بود که وقتى امام را بر منابر شام لعن
مى کردند، شخصى از رهبران شامى پرسید: «این ابوتراب کیست که لعن مى کنید؟» گفت: «احتمالا دزدى است فتنه گر!»22
اما پایه هاى این انحرافات با بازگشت حکومت و ولایت به جایگاه حقیقى و قرار گرفتن زمام امور در اختیار امیرمؤمنان على(ع) از هم فرو ریخت و امام(ع) تصمیم جدى خود را بر زدودن انحرافات و ناراستى هاى پدید آمده در دوره هاى پیشین و از نو نمودن فرهنگ ناب و اصیل محمدى و حیاتى دوباره بخشیدن به حقایق دین را به صراحت اعلام کرد. امیرمؤمنان(ع) در رابطه با رسالت خویش در این عرصه، به درگاه خداوند چنین بیان داشت: «اللهُمَّ إنَّک تَعلَمُ أنَّه لَم یکن الَّذِى کانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فى سُلطَانٍ، وَلاَالتِمَاسَ شَىءٍ مِن فُضُولِ الحُطَامِ وَلَکن لِنَرُدَّ المَعَالِمَ مِن دِینِک وَ نُظهِرَ الإصلاَحَ فِى بِلاَدِک فَیأمَنَ المَظلُومُونَ مِن عِبَادِک وَ تُقَامَ المُعَطَّلَةُ مِن حُدُودِک»؛23 بار خدایا! تو آگاهى که تلاش و پیکار ما، نه از آن روست که به پایگاه قدرتى برسیم و یا چیزى از کالاى بى ارج دنیا را به چنگ آوریم، بلکه به خاطر این بود که نشانه هاى از بین رفته دینت را بازگردانیم و در سرزمین هاى تو شایستگى را پدید آوریم، تا بندگان ستمدیده تو امان یابند و قوانین و مقرّرات فراموش شده تو بار دیگر عملى گردد.
بدین رو، آن حضرت در بیان تصمیم خود به ایجاد اصلاحات و تغییرات بنیادى در جامعه اسلامى فرمودند: «لَو قَد استَوَت قَدَمَاى مِن هَذِه المَدَاحِضِ، لَغَیَّرتُ اشیاءَ»؛24 برآنم که اگر از این لغزشگاه ها استوار بگذرم، دگرگونى هاى بسیار پدید آورم.
امام(ع) براى اصلاح نظام سیاسى و ادارى کشور به عزل کارگزاران ناشایست اقدام نمود. اینان اغلب افرادى بودند که در دوران خلفاى پیشین، جامعه اسلامى را در پى سیاست هاى تند و خشونت بار و رفتارهاى غیرمنطبق با موازین اسلام و براساس معیارها و ارزش هاى فرهنگ جاهلى، به سوى انحرافات و دورى از مسیر حق هدایت مى کردند.25
در پى اقدامات قاطع امام(ع) براى اصلاح نظام سیاسى و ادارى کشور، گروهى نظیر مغیرة بن شعبه به حضرت پیشنهاد کردند که استان داران پیشین از جمله معاویه را به طور موقت بر منصب خود باقى گذارد و پس از آنکه اوضاع سامان یافت، آنها را عزل کند؛ ولى حضرت با بیان آیه (وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدآ) (کهف: 51) با چنین پیشنهادهایى به طور قاطع مخالفت کردند.26
امیرمؤمنان(ع) پس از عزل کارگزاران ناشایست، مهم ترین شاخص را در انتساب کارگزاران و مدیران جامعه، اتصاف به اصول و ارزش هاى اصیل و داشتن فرهنگى شناخته شده و ارزشى دانستند و در حفظ این شاخص ها به مالک اشتر چنین سفارش فرمودند: «براى کارها کسانى را برگزین که از تجربه و نجابت بهره مند باشند و از خانواده هاى ریشه دار و شایسته و پیشتاز قبل از اسلام برخاسته باشند که چنین کسانى در اخلاق برترند و در آبرومندى سالم تر... آنچه مى تواند براى شناخت، ملاک و معیار باشد، چگونگى همکارى افراد با شایستگان پیش از توست، پس تکیه بر کسانى داشته باش که از خود در میان مردم خاطره هایى زیبا به یادگار گذاشته اند و به امانت شهره ترند که این باریک بینى، خیرخواهى تو را براى خدا و امامت به اثبات مى رساند.»
بارى، از آن رو که عقیده و منش کارگزاران، تأثیر بسزایى در شکل گیرى فرهنگ و آداب و رسوم مردم دارد و به فرموده پیامبر اکرم(ص) مردم دنباله رو سیره و سیرت زمام داران و رهبران خویش اند و اصلاح آنان باعث اصلاح امت است27 و
فرموده امام على(ع) که «الناسُ أشبهُ بِأُمرائِهم منهُم بِآبَائِهِم»28 بر حکومت اسلامى است که در راستاى اصلاح یا پاکسازى عوامل و کارگزاران ناشایستى که مى توانند منشأ دگرگونى هاى اساسى جامعه در مسیر فرهنگ ناسالم و جاهلى شوند، به طور مستمر تلاش نماید و از عملى شدن ترفندهاى شوم و نامبارک فرصت طلبانِ بیگانه از حقایق دین، جلوگیرى نموده و سعى کند که از کاردانانِ مؤمن و متعهد به اصول و ارزش هاى مکتب حیات بخش اسلام بهره گیرد تا بدین وسیله، ساحت مقدس امت اسلامى را از هرگونه انحراف اخلاقى و نمودهاى منحط فرهنگى حراست نموده و سلوک جامعه اسلامى را در جهت حاکمیت ارزش هاى الهى و فرهنگ اصیل و ناب محمدى(ص) سامان بخشد.
3. اصلاح فرهنگ و فرهنگ سازى در پرتو اصلاح ساختار اجتماعى
همان گونه که دست یابى به جامعه اى با اخلاق و فرهنگ فاضل با سامان یافتن باورهاى آحاد جامعه براساس معارف الهى و انسانى و اصلاح ساختار اجتماعى بر اساس شیوه ها و سنت هاى متعالى میسّر است، پیامد ابتلاى جامعه به بینش ها و روش هاى نادرست و سنت هاى بى پایه و اساس، پیدایش ساختارى بیمارگونه و تهى از هرگونه بهروزى و نشاط مادى و معنوى و در نهایت ناکامى جامعه در دست یابى به هرگونه سعادت راستین خواهد بود. امرى که جامعه نوپاى اسلامى پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) دچار آن شد و به تدریج شرایطى بر آن حاکم گردید که امیرمؤمنان(ع) در تبیین آن فرمودند: «أنَّکم فِى زَمَانٍ القَائِلُ فِیهِ بِالحَقِّ قَلِیلٌ وَ اللِّسَانُ عَنِ الصِّدقِ کلِیلٌ وَ اللّاَزِمُ لِلحَقِّ ذَلِیلٌ. أهلُهُ مُعتَکفُونَ عَلَى العُصیانِ مُصطَلِحُونَ عَلَى الإدهَانِ، فَتَاهُم عَارِمٌ وَ شَائِبُهُم آثِمٌ وَعَالِمُهُم مُنَافِقٌ وَ قَارِئُهُم مُمَاذِقٌ لایعَظِّمُ صَغِیرُهُم کبِیرَهُم وَلاَ یعُولُ غَنِیهُم فَقِیرَهُم»؛29 همانا شما در روزگارى هستید که گوینده حق اندک و زبان از راست گویى عاجز، و حق طلبان بى ارزش و مردم گرفتار گناه، و به سازش کارى هم داستانند. جوانشان بد اخلاق و پیرانشان گناه کار و عالمانشان دورو و سخنورانشان مَجیز گویند، نه خردسالانشان بزرگان را حرمت مى نهند و نه توانگرانشان دست مستمندان را مى گیرند.
آرى، فرهنگى که متأثر از هوا و هوس و دنیازدگى و انحرافات اخلاقى، رو به انحطاط گذارد و پیوسته از ارزش ها و معیارهاى الهى و انسانى فاصله گیرد، فرجامى جز این نخواهد داشت.
در ادامه مباحث، با بهره گیرى از سخنان امام على(ع) و شیوه آن حضرت در ایجاد تحول در ساختار اجتماعى، محورهاى مؤثر در اصلاح ساختار اجتماعى تبیین و بررسى مى گردند:
الف. از بین بردن اختلاف هاى اجتماعى و ایجاد وفاق ملى و همسو نمودن آرا
اساسآ اختلافات و درگیرى هاى قومى و حزبى، علاوه بر هرج و مرج اجتماعى و فروپاشى ارزش هاى انسانى و ممانعت از پیشرفت و تعالى جامعه، موجب مى گردد فرصت طلبانِ اقتدارطلب با بهره گیرى از این اوضاع نابسامان براى برترى موقعیت خود، در اندک زمانى شالوده هاى قدرت سیاسى و اقتصادى جامعه را در اختیار گرفته و به مظاهر طاغوتى و فرهنگ استثمارى خود عینیت بخشند. بر این اساس، از منظر قرآن کریم، ایجاد وحدت و همدلى و از بین بردن اختلافات از اصول مشترک پیام آوران الهى و قوانین کلى نبوت و رسالت عامه مى باشد: (کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ) (بقره: 213)؛ مردم ]در آغاز [یک دسته بودند؛ ]و تضادى در میان آنها وجود نداشت. به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایى در میان آنها پیدا شد؛ در این حال [خداوند، پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتابى آسمانى که به سوى حق دعوت مى کرد، با آنها نازل نمود، تا در میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داورى کند.
یعنى: ارسال پیامبران و انزال کتب همراه آنان براى آن بوده است که بین مردم به حق حکم کنند و با شناساندن «معیار حق» اختلافات آنها را برطرف سازند.
بدین رو، شاهد تلاش گسترده نبى گرامى(ص) براى ایجاد وحدت و برادرى و از بین بردن معیارهاى قومى و قبیلگى و تعصبات ناشى از آن و حاکمیت فرهنگ متعالى اسلام و ارزش هاى اصیل آن، یعنى ایمان و تقوا، در نخسین گام هاى تشکیل حاکمیت اسلامى در جزیرة العرب مى باشیم.30 آن حضرت نخست میان اوس و خزرج تفاهم و دوستى ایجاد کرد و آن گاه میان مهاجران و انصار پیمان اخوت و برادرى بست و در پى آن و در سایه وحى الهى (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ) (حجرات: 10) همه جامعه باایمان، برادر همدیگر شدند و تمام عقده ها و کینه ها و رقابت هاى بى اساس قومى و قبیلگى از میان رخت بربست و وحدت و همدلى جایگزین آن گردید.
و این نه تنها پیامبر اکرم(ص) بود که در راه وحدت امت اسلامى، گام هاى مؤثرى برداشت و با کوشش بى دریغ، عوامل تشتت و تفرقه را در هم شکست، بلکه پس از او وصى و جانشین آن حضرت، امام على(ع) نیز تمام همت و تلاش خود را در این راه گمارد و بدین خاطر، سکوت تلخ 25 ساله را برگزید و فرمود: «سَأصبِرُ مَا لَم أَخَف عَلَى جَمَاعَتِکم»؛31 تا زمانى که محافظت از وحدت جامعه ایجاب کند، صبر خواهم کرد.
آن حضرت، خود در همدلى و همگرایى آحاد مى کوشیدند و آنان را به این مهم نصیحت مى فرمودند: «وَ الزَمُوا السَّوادَ الأعظمَ، فَإنَّ یدَاللّهِ مَعَ الجَمَاعَةِ وَ إیاکم وَ الفُرقَةَ فَإنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیطَانِ کمَا أنَّ الشَّاذَّ مِنَ الغَنَمِ للذِّئبِ»؛32 همواره با بزرگ ترین جمعیت ها باشید که دست خدا با جماعت است؛ از پراکندگى بپرهیزید که انسان تنها بهره شیطان است، آن گونه که گوسفند تنها طعمه گرگ خواهد بود.
در فرازى از خطبه «قاصعه» چنین فرمودند: «فأَطفِئُوا مَاکَمَنَ فِى قُلُوبِکم مِن نِیرانِ العَصَبیةِ وَ أحقَادِ الجَاهِلِیةِ»؛33 آتش عصبیت را که در دل هایتان نهفته است خاموش سازید و کینه هاى جاهلیت را براندازید.
امام(ع) در تبیین تاریخ امت هاى پیشین و یادآورى عوامل پیروزى و شکست آنها، از «وحدت» به عنوان مهم ترین عامل پیروزى و از تفرقه و تشتت به عنوان عامل شکست در تاریخ امت ها یاد کرده و بیان داشتند: «در تاریخ گذشتگان بنگرید که چگونه بودند؛ آن گاه که افراد، متحد و خواسته ها هماهنگ، و دل ها معتدل و دست ها پشتیبان یکدیگر و شمشیرها کمک کننده هم، و دیده ها عمیق و تیز، و اراده ها استوار بود. آیا آنان فرمان روایانِ زمین نبودند؟ ولى بنگرید که سرانجام کار آنان به کجا انجامید؛ آن گاه که تشتت کلمه جایگزین وحدت شد و به گروه هاى مختلف و متخاصم پراکنده شدند ]در این حال [خداوند لباس کرامت را از تن آنان بیرون کرد و نعمت هاى خود را از آنان گرفت و اینک سرگذشت آنان، مایه عبرتِ پندآموزان است.34
بى تردید، در یک جامعه دینى «اختلافات فکرى» بخصوص در تبیین مواضع دین، آن گاه که متأثر از هواخواهى ها و جاه طلبى ها باشد، نتایجى بنیان کن و پاشیدگى ارکانِ اتحاد و تزلزل در حاکمیت دینى را در پى خواهد داشت. این اختلافات منشأ پیدایش طیف هاى ناهمگون و ناسازگارى مى شود که ـ بخصوص در ارائه طرح مدیریت و حاکمیتى ویژه، به عنوان موضع دین ـ رویاروى یکدیگر قرار مى گیرند و به تدریج ساختار جامعه دینى را با تشتت و تعارضى سهمگین مواجه مى سازند. امام على(ع) بر این عقیده بودند که پیش از وى، دین اسیر عده اى دنیاطلب بود که دین را پلى براى نیل به مطامع نفسانى خود قرار داده بودند: «فَإنَّ هَذَا الدِّینَ قَد کانَ أسیرآ فِى أیدِى الأشرارِ، یعمَلُ فِیهِ بِالهَوَى وَ تُطلَبُ بِه الدُّنیا»؛35 همانا این دین در دست بدکاران گرفتار آمده بود که با نام دین به هواپرستى پرداخته و دنیاى خود را به دست مى آوردند.
چنین امرى در نهایت، مواجه اى خونین را میان مسلمانان از خود برجاى گذاشت: «وَ لَکنَّا إنَّمَا أصبَحنَا نُقَاتِلُ أخوانِنَا فِى الإسلامِ عَلَى مَا دَخَل فِیهِ مِنَ الزَّیغِ و الإعوِجَاجِ وَ الشُّبهَةِ وَ التَأوِیلِ»؛36 اما امروز با پیدایش زنگارها در دین، کژى ها و نفوذ شبهه ها در افکار، تفسیر و تأویل دروغین در دین، با برادران مسلمان خود به جنگِ خونین کشانده شدیم.
بدین رو، حضرت در ادامه فرمودند: «فَإذَا طَمِعنَا فِى خَصلَةٍ یلُمُّ اللّهُ بِهَا شَعثَنَا وَ نَتَدَانَى بِهَا إلَى البَقِیةِ فِیمَا بَینَنَا، رَغِبنَا فِیهَا وَ أمسَکنَا عَمَّا سِوَاهَا»؛37 پس هرگاه احساس کنیم چیزى باعث وحدت ماست و به وسیله آن با یکدیگر نزدیک مى شویم و شکاف ها را پر و باقى مانده پیوندها را محکم مى کنیم، به آن تمایل نشان مى دهیم، آن را گرفته و دیگر راه را ترک مى گوییم.
در سیره امیرمؤمنان(ع) ملاحظه مى شود که آن حضرت در ایجاد فضاى گفت وگو و تضارب اندیشه ها بسیار مى کوشیدند و مخالفان را در اظهار عقیده آزاد مى گذاشتند تا مواضع و باورهاى خود را مستدل بیان کنند، آن گاه خود و یا اصحاب در مناظره هاى عمومى با آنان به بحث مى پرداختند تا از این طریق، محورهاى مشترک را تقویت، جدایى ها و تفرقه ها را به وحدت، و برخودهاى خشن را به تبادل اندیشه، که نمودى ارزشى دارد تبدیل نمایند.38
بر این اساس، از جمله وظایف حکومت دینى در اصلاح ساختار اجتماعى و ارتقاى سطح فرهنگى جامعه این است که فضاى سالم براى گفت وگو و تبادل اندیشه ها را فراهم سازد و آراء و نظریات گروه هاى اجتماعى را با دعوت به پرهیز از تعصبات قومى و حزبى و رعایت ارزش ها و حدود الهى، با شاخص هاى اصیل دینى هماهنگ و همسو نماید تا در پرتو تحقق اتحاد و وفاق ملى، از بروز تضادها و درگیرى ها و رفتارهاى ناسالم اجتماعى جلوگیرى به عمل آورد.
ب. مبارزه با گروه مترفین و زدودن روحیه استکبار و دنیاطلبى
از جمله عوامل تخریب فرهنگ و پیدایش روش هاى ناصحیح و باطل در جامعه، افرادى هستند که با استفاده از فرصت هاى پیش آمده و بهره جویى از آشفتگى هاى سیاسى ـ اجتماعى، تلاش مى نمایند قدرت و ثروت را در انحصار خود قرار دهند، آن گاه با تکیه بر اقتدار نامشروع و پیش گرفتن رفتارهاى اشرافى و ارباب مآبانه خود، مى کوشند ساختار باورها و فرهنگ عمومى را به گونه اى تغییر دهند که آراء و نظریات دیگران همسو و همنوا با خواسته ها و منافع خودشان باشد.
این افراد از دیرباز عمده ترین مانع براى عملى شدن برنامه هاى الهى انبیا و مصلحان اجتماعى بوده اند. قرآن کریم در گزارشى از کارشکنى ها و سرسختى هاى این گروه در برابر تعلیمات انبیا(علیهم السلام) مى فرماید: (وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِلِقَاء الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَیَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَرآ مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذآ لَخَاسِرُونَ) (مؤمنون: 33ـ34)؛ آن جمعیت اشرافِ خودخواه که خداوند یگانه را انکار کردند و لقاء آخرت را تکذیب نمودند ]در حالى که[ ما به آنها نعمت فراوانى در این دنیا بخشیده بودیم، گفتند: این فقط انسانى است مثل شما؛ از آنچه مى خورید، مى خورد و از آنچه مى نوشید، مى نوشد و اگر شما بشرى همانند خودتان را اطاعت کنید، به طور قطع زیانکار خواهید بود.
و در فرازى دیگر از پیامبر اکرم(ص) مى خواهد که از مخالفت سلطه جویان مرفه آزرده نباشد؛ چراکه شیوه دایمى آنها کفر و عناد است: (وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ) (سبأ: 34)؛ ما در هیچ شهر و دیارى پیامبرى انذارکننده نفرستادیم، مگر اینکه مترفینِ آنها ]همان متنعمان مغرور [گفتند: ما به آنچه شما فرستاده شده اید کافر هستیم.
نیز مى فرماید: (وَکَذَلِکَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُقْتَدُونَ) (زخرف: 23)؛ پیش از تو در هیچ شهرى انذارگرى نفرستادیم، مگر آنکه ثروتمندان مست و مغرور گفتند: ما از کیشى پیروى مى کنیم که پدران ما داشتند.
واقعیت تاریخ و تجربه تحولات در جوامع بشرى گواه آن است که وفور امکانات و تجمع ثروت در قشر خاصى از جامعه و به تبع آن، بهره مندى از معیشتى خارج از حد اعتدال، همواره از آسیب هاى جدى بر بالندگى و شکوفایى ارزش هاى شایان انسانیت بوده است.
تحقق چنین روندى علاوه بر اینکه گروه برخوردار را به انواع کامروایى هاى جسمى و لذت پرستى هاى مادى عادت داده، شالوده هاى معنویت و خودسازى را در آنها از بین مى برد ـ همان گونه که امام على(ع) فرمودند: «المَالُ مَادَّةُ الشَّهَواتِ.»39 ـ و براى آنان، انگیزه هاى وراى تمایلات شهوانى ناشناخته و نامأنوس مى شود؛ باعث مى گردد که دیگران نیز در تقلید از زندگى پرزرق و برق آنان نه تنها همواره خود را بى بهره و محروم انگارند، بلکه رفتار و سلایق اشرافى و دیناگرایانه این گروه را شاخص ارزیابى و مرزبندى هاى خود قرار داده از تشخیص واقعى بدى ها وامانده و پرهیزگارى و فجور را از یکدیگر باز نشناسند و در نهایت، از توجه به آرمان هاى عالى و واقعیات زندگى، غافل شوند؛ همان روندى که در جامعه نوبنیاد اسلامى و در دوران خلیفه دوم ایجاد شد. در این زمان بود که در نحوه بهره مندى افراد از عطایا و مواهب و در شیوه تقسیم اموال عمومى تغییرات اساسى پدید آمد و بر اساس آن، برترى قریش بر غیرقریش، مهاجر بر انصار و عرب بر عجم و تقدم کسانى که از منظر خلفا سابقه طولانى تر و درخشان ترى در اسلام داشتند ملاک و معیار قرار داده شد40 و نتیجه آن، به وجود آمدن گروه مُترفى41
شد که در سایه فزونى نعمت و برخوردارى از قدرت سیاسى و اجتماعى، علاوه بر اینکه خود را پایبند به اصول و شیوه هاى پذیرفته شده جامعه نبوى نمى دانستند، تلاش مى کردند ساختار فرهنگى جامعه را نیز دستخوش تغییر نموده و به سمت الگوهاى جاهلیت پیش از اسلام سوق دهند. این گروه به صراحت در بیان مخالفت ها و کارشکنى هاى خود در برابر حکومت امام(ع)، مى گفتند: «تو برخلاف روش عمربن خطاب در تقسیم بیت المال رفتار کردى و حق ما را با دیگران یکسان قرار دادى.»42
به طور قطع، چنین روندى در حکومت علوى ـ که انگیزه تولّى در آن، همان پیمان و تعهد عالمان با خداوند ست که در برابر سیرخوارگى ستم پیشگان و گرسنگى مظلومان دم فرو نبندند ـ43 نمى توانست جایگاهى داشته باشد و از این رو، سیره امیرمؤمنان على(ع) در این رابطه همان سیره نبوى بود که بر اساس آن، امام(ع) تلاش کرد تا عدالت در بهره مندى افراد از خدمات و امکانات اجتماعى و ممانعت از هرگونه اجحاف و نابرابرى را نهادینه نماید و همگان را به یکسان از مواهب خدادادى و امکانات و منابع ملى بهره مند سازد.
امیرمؤمنان(ع) از اولین لحظات خلافت، تصمیم جدى خود را در احیاى سیره عدالت ورزى اعلام44 و تلاش کرد که از سلطه دنیاطلبانِ مستکبرى که در ربع قرن حاکمیت خود، بر سرشاخه هاى قدرت و ثروت سیطره افکنده و با استخفاف انبوه مردم، حقوق آنان را به یغما مى بردند، جلوگیرى و سلوک جامعه را از نفوذ آنان پاکسازى کند.
امام(ع) در نخستین خطبه خود در مدینه، پس از بیعت عمومى مردم اعلان داشت: شیوه گذشته را درهم مى ریزم، شما را غربال خواهم کرد، چنان که افرادى از درآمدهاى نامشروع بیت المال فربه شده و از دیگران پیشى گرفته اند از جایگاه خود فرود آیند و فرودستان و کسانى که حقوقشان ضایع شده، بالاتر آیند.45
بر این اساس، حضرت علت قیام و ترغیب مردم به همراهى با نهضت خویش را در عملى کردن این تصمیم بیان داشته و مى فرمودند: «وَلَکنَّنِى آسَى أن یلِى أمرَ هَذِه الأمَّةِ سُفِهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا، فَیتَّخِذُوا مَالَ اللّهِ دُوَلا وَعِبَادَهُ خَوَلا وَالصَّالِحِینَ حَرْبآ وَ الفَاسِقِینَ حِزْبآ... فَلَولاَ ذَلِک مَا أکثَرتُ تَألِیبَکم وَ تَأنِیبَکم وَ جَمعَکم وَ تَحرِیضَکم»؛46 من از آن بیمناکم که حاکمیت این امت به دست سفیهان و بدکاران افتد و آنان مال خدا و سرمایه هاى عمومى را بین خود دست به دست کنند و بندگان خدا را به بردگى خویش گیرند، با صالحان نبرد کنند و فاسقان را از حزب خویش انگارند... اگر این نگرانى نبود، این اندازه شما را به قیام تشویق نمى کردم و به سستى در کار سرزنش نمى نمودم و شما را به گردآورى تشویق نمى نمودم.
در پى اقدامات عملى امام(ع) در اقامه عدالت اجتماعى از همان روزهاى نخستِ خلافت، نغمه هاى مخالفت از گوشه و کنار برخاست و اعتراضات فزونى یافت، اما پاسخِ قاطع امام(ع) این بود که در تقسیم اموال عمومى، به اندازه پر مگسى عرب را بر عجم برترى نخواهد داد.47 استمرار این سیاست موجب گردید که عده اى به معاویه که با امام(ع) بیعت نکرده بود و با آن
حضرت سرستیز داشت، اهل بذل و بخشش اموال عمومى بود، براى هرکسى قیمتى معین مى کرد و آخرت افراد را مى خرید؛ یکى را به قیمت مصر و دیگرى را به چند درهم ناچیز، پناه برند. در چنین شرایطى، عده اى از یاران امام(ع) از ایشان خواستند که بیت المال را مانند زمان عمر تقسیم کند، تا امور سامان یابد و پس از استقرار کامل، سیاست مساوات اجرا شود.48 ولى پاسخ امام(ع) روشن بود: «به خدا سوگند که تا روزگار در گردش است و ستارگان آسمان، پیاپى هم روانند، على گرد اینچنین ناروایى نگردد! اگر این اموال از خودم بود، به گونه اى مساوى میان مردم تقسیم مى کردم تا چه رسد که جزو اموال خداست.»49
البته هدف امام(ع) از اعمال سیاست تسویه، مبارزه با تبعیض در بهره گیرى از اموال عمومى بود، نه اینکه شایستگى ها و خدمات افراد و نیز مسئولیت هاى مهم آنان در جامعه بى پاسخ بماند، که این خود مغایر با دستورالعمل امام به مالک اشتر درباره قضات و سران لشکر است.50 چنان که امام(ع) مقررى شریح قاضى را به اندازه پانصدر دینار یا درهم قرار داد.51
آرى، در جامعه اسلامى حاکمان دینى موظفند از پیدایش فرصت هاى تبعیض آمیزى که عده اى را برخوردار از ثروت هاى کلان و بهره مند از اقتدار سیاسى بى حساب نموده و باعث مى شود که حس خودبرتربینى، دنیاطلبى و راحت طلبى آنان، باورها و سلایق مقبول جامعه را دستخوش تغییر نماید، به شدت جلوگیرى کنند و با بازشناسى مقام و منزلت واقعى انسان، شرایطى فراهم آورند که همگان خود را بنده خدا دانسته و معیار فضیلت و برترى را در تقوا و عبودیت به خداوند متعال بدانند.
ج. برچیدن بدعت ها و احیاى سنت هاى اصیل اسلامى
«سنت» همان آداب و احکام شناخته شده شریعت نبوى است که مى بایست از ثبات و دوام برخوردار باشد، و محافظت بنیاد جامعه اسلامى از نقطه مقابل آن، یعنى «بدعت»، از شاخص هاى مهم حکومت دینى محسوب مى گردد.
بدین رو، در آیات قرآن، پیامبر(ص) بر عمل مطابق احکام الهى و نهى از پیروى اهواءِ اهل نفاق فراخوانده شده و صریحآ به وى ابلاغ مى شود که: (فَاحْکُم بَیْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءکَ مِنَ الْحَقِّ) (مائده: 48)؛ پس بر طبق احکامى که خدا نازل کرده در میان آنها حکم کن و از هوا و هوس هاى آنان پیروى نکن و از احکام الهى روى مگردان.
در آیه دیگر، خطاب به آن حضرت مى فرماید: (ثُمَّ جَعَلْنَاکَ عَلَى شَرِیعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاء الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ) (جاثیه: 18)؛ سپس تو را بر شریعت و آیین حقى قرار دادیم؛ از آن پیروى کن و از هوس هاى کسانى که آگاهى ندارند پیروى مکن.
امام على(ع) از تکیه بر کتاب خدا و زنده نگاه داشتن سنن الهى، به عنوان یکى از حقوق مهم مردم بر عهده رهبرى یاد کرده و مى فرمایند: «وَ لَکم عَلَینَا العَمَلُ بِکتَابِ اللّهِ تَعَالَى وَ سِیرَةِ رَسُولِ اللّهِ(ص) وَ القِیامُ بِحَقِّهِ وَ النَّعشُ لِسُنَّتِهِ»؛52 حقى که شما بر گردن ما دارید، عمل کردن به کتاب خدا، سیره رسول او، قیام به حق او و پیروى از سنت اوست.
ضرورت اهتمام بر سنن الهى از آن روست که شیوع تقلیدهاى بى پایه و اساس از آداب و رسوم جاهلى و بدعت گزارى هاى برخاسته از هواهاى نفسانى، به طور قطع زمینه مساعدى براى جولان فتنه ها و ناپیدایى مسیر صلاح و فلاح جامعه خواهند بود. از این رو، امام على(ع) ریشه فتنه ها و آشوب هاى اجتماعى را در راه یابى هواخواهى و بدعت گرایى دانسته و مى فرماید: «إنَّمَا بَدءُ وُقُوعِ الفِتَنِ، أهواءٌ تُتَّبَعُ وَ أحکامٌ تُبتَدَعُ؛ یُخَالَفُ فِیهَا کتابُ اللّهِ»؛53 جز این نیست که پیدایش فتنه ها، ]به واسطه[ پیروى از هواهاى نفسانى و نیز بدعت هایى است که گذاشته مى شود؛ بدعت هایى که برخلاف کتاب خدا مى باشند.
امام(ع) در جاى دیگر فرمودند: «وَمَا أُحدِثَت بِدعَةٌ إلَّا تُرِک بِهَا سُنَّةٌ فَاتَّقُوا البِدَعَ وَ الزَمُوا المَهیعَ إنَّ عَوَازِمَ الأمُورِ أفضَلُهَا وَ إنَّ مُحدِثَاتِهَا شِرَارُهَا»؛54 هیچ بدعتى ایجاد نشد، مگر آنکه سنتى ترک گردید. پس، از بدعت ها بپرهیزید و با راه راست و جاده آشکار حق باشید. نیکوترین کارها سنتى است که دیرینه است و سالیانى بر آن گذشته ]و درستى آن ثابت شده باشد[ و بدترین کارها آن چیزى است که نوپدید بوده و پیشینه اى نداشته باشد ]و آینده آن روشن نگردد[.
در عین حال، امام(ع) به مالک نسبت به احترام به سنت هاى صالح چنین توصیه مى فرمایند: «وَ لاَتَنقُض سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هَذِه الأمَّة وَ اجتَمَعَت بِهَا الألفَةُ وَصَلُحَت عَلَیهَا الرَّعِیَّةُ. وَ لاَتُحدِثَنَّ سُنَّةً تَضُرَّ بِشَىءٍ مِن مَاضِى تِلک السُّنَن فَیکونَ الأجرُ لِمَن سَنَّهَا وَ الوِزرُ عَلَیک بِمَا نَقَضتَ مِنهَا»؛55 هیچ سنت شایسته اى را که معیار عمل بزرگان این امت بوده و همبستگى و کار ملت بر محورش سامان یافته است، نقض نکن و هیچ راه و رسم جدیدى ایجاد مکن که به سنتى از این سنت ها آسیب رساند که اجر، براى کسى خواهد بود که آن سنت ها را برقرار کرده و گناهش بر تو خواهد بود که آنها را نقض نمودى.
بدین رو، در آموزه هاى علوى، زنده کردن و زنده داشتن سنت هاى صالح به عنوان یکى از مسئولیت هاى مهم زمامدار، بیان مى شود: «و الإحیاء للسنة.»56 از این رو، امام(ع) در ترسیم والیانى که لیاقت رهبرى جامعه اسلامى را ندارند، سفارش
مى فرماید: «وَ لَا المُعَطِّلُ للسُّنَّةِ فَیهلِک الأمَّةَ»؛57 و آن کسى که سنت پیامبر(ص) را ضایع مى کند، لیاقت رهبرى ندارد؛ چراکه امت اسلامى را به هلاکت مى کشاند.
این رهنمود بدان دلیل است که بدعت گزارى و ایجاد رسوم ناروا و ناشایست، از عوامل مهم تخریب دین و باورهاى راستین است: «مَا هَدَمَ الدِّینَ مِثلُ البِدَعِ»؛58 هیچ امرى به اندازه بدعت گزارى، باعث نابودى دین نمى شود.
در جریان متهم شدن عثمان به بدعت گرایى و شورش مردم نواحى مختلف بر علیه او، امیرمؤمنان على(ع) به نمایندگى از طرف مردم، نزد وى رفتند و با اشاره به اینکه هر دو در کنار پیامبر(ص) شاهد سنت آن حضرت بوده اند، به تبیین وظایف زمامدار، نسبت به آداب و سنت هاى اجتماعى و پرهیز از بدعت گرایى پرداخته و فرمودند: «فَاعلَم أنَّ أفضَلَ عِبَادِاللّهِ عِندَاللّهِ إمَامٌ عَادِلٌ، هُدِى وَ هَدَى، فَأقَامَ سُنَّةً مَعلُومَةً وَ أمَاتَ بِدعَةً مَجهُولَةً ... وَ إنَّ شَرَّ النَّاسِ عِندَاللّهِ إمَامٌ جَائِرٌ ضَلَّ وَ ضُلَّ بِه فَأمَاتَ سُنَّةً مَأخُوذَةً وَ أحیا بِدعَةً مَترُوکةً»؛59 آگاه باش! برترین بندگان در پیشگاه پروردگار، پیشواى عادلى است که خود هدایت یافته و دیگران را هدایت مى کند. سنتى روشن و شناخته شده را بر پا دارد و بدعت مجهولى را بمیراند... و نیز بى گمان، بدترین مردم نزد خداوند، پیشواى ستمگرى است که خود گمراه است و دیگران به وسیله او گمراه مى شوند، سنت هاى مورد قبول ]که دستاورد بعثت است [را از بین برده و بدعت هاى متروک را زنده مى کند.
امام(ع) در مبارزه با بدعت ها و رسوم ناصحیحى که در دوران خلفاى پیشین ایجاد شده بود، تلاش هاى زیادى کردند که البته برخى از اقدامات انقلابى حضرت براى بدعت زدایى با مقاومت ها و مخالفت ها مواجه مى شد و متوقف مى ماند.
امام(ع) خود در این رابطه مى گویند: «به خدا قسم! به مردم دستور دادم که در ماه رمضان فقط براى نمازهاى واجب اجتماع کرده و آن را به جماعت برگزار کنند و به آنها گفتم که جماعت در نوافل بدعت است، ولى برخى از سپاهیان که مرا در جنگ یارى مى کردند فریاد برآوردند که اى مسلمانان، سنت عمر را تغییر دادند! و من خوف آن پیدا کردم که بخشى از لشکر بر من بشورند.»60
با این حال، ابن ابى الحدید، با ذکر مثال هایى از مخالفت امام(ع) با سنت هاى خلفاى پیشین و تغییر آنها، تصریح مى کند که اگر شورش هاى داخلى از قبیل فتنه خوارج و یاغیان نبود، حضرت به تغییرات دیگرى نیز اقدام مى کرد.61
از جمله بدعت هایى که امام على(ع) به شدت با آن مخالفت کرد و تلاش هاى حضرت در زدودن آن با اعتراض هاى فراوانى روبه رو شد، مسئله تقسیم ناعادلانه بیت المال و دست به دست شدن اموال در دست اغنیا بود.
ابن ابى الحدید مى گوید: اگر سؤال شود که چرا ابوبکر بیت المال را به طور مساوى تقسیم کرد و با او مخالفت نشد، اما با امیرمؤمنان على(ع) در برابر تقسیم مساوى بیت المال مخالفت کردند، پاسخ آن است که در طول 22 سال خلافت عمر و عثمان، سنت پیامبر(ص) به فراموشى سپرده شده بود و خواص به تقسیم ناعادلانه درآمد عادت کرده بودند و از این طریق، سال ها بهره مند بودند؛ از این رو، وقتى حضرت على(ع) خواست روش پیامبر(ص) را اجرا کند با آن مخالفت ورزیدند.62
بنابراین، از جمله کارویژه هاى مهم حکومت دینى است که با بدعت گزاران در دین و کسانى که در تلاشند تا از روى هوا و هوس، جامعه را به اسارت سنت هاى ناروا و قید و بندهاى ناصالح درآورند، مقابله نموده و از سنت ها و روش هاى اصیل و ناب شریعت مقدس اسلام پاس دارى و محافظت نماید.
جمع بندى و نتیجه گیرى
آموزه هاى حکومت علوى، حکومت دینى را در قبال فرهنگ و باورهاى اجتماعى ـ که آیینه تمام نماى شخصیت و هویت ملى محسوب شده و شاخصى تأثیرگذار بر سرنوشت جوامع است موظف به اصلاح فرهنگى و فرهنگ سازى در نیل به جامعه اى آرمانى با نمودهاى الهى و انسانى مى نماید.
نخستین تکلیف حکومت دینى در مکتب علوى، احیاى فرهنگ متعالى و انسان ساز قرآن و ترویج معارف وحیانى اسلام است تا در پرتو آن، افراد از مصالح حقیقى و نتایج واقعى کردار خود به طور دقیق آگاه شوند و براى شکوفایى استعدادهاى فطرى مقدس خویش، قاطعانه با آموزه هاى برخاسته از هوس هاى نفسانى مقابله کرده و خواهش هاى غریزى را تحت حاکمیت عقل در سمت و سوى سعادت جاودانه قرار دهند.
از عناصر تأثیرگذار بر سمت گیرى فرهنگ جامعه، افکار حاکم بر سیاست گذاران جامعه است. بى تردید، علایم یک فرهنگ اصیل و انسانى زمانى در جامعه بروز خواهد کرد که نخست، اندیشه و سیره زمام داران بر اساس فرهنگ پاک و ناب شکل یابد تا به تبع آن، امکان ظهور نظام سیاسى منطبق با اصول و ارزش هاى الهى و انسانى فراهم آید و بتواند این اصول و ارزش ها را به عنوان فرهنگى رایج و مقبول در جامعه حاکمیت بخشد. در مکتب علوى، حکومت دینى موظف است با پاکسازى ارکان قدرت و سیاست از حضور عناصر مستبد و هواخواه، عرصه هاى مدیریت جامعه را در اختیار فضیلت پیشگان و صالحان قرار دهد و بدین وسیله، حاکمیت را از سلایق برخاسته از عصبیت و خشونت، افتخار به حسب و نسب و قوم گرایى، خودکامگى، رقابت در دنیاطلبى، استبداد، بى بند و بارى و شهوت رانى و دیگر عناصر فرهنگ جاهلى پاک و منزه نماید.
در مکتب علوى، حکومت دینى موظف است با اصلاح ساختار اجتماعى، زمینه ساز تحقق و شکوفایى فرهنگ متعالى و انسان ساز اسلام شود. در این زمینه، دستورالعمل هاى این مکتب را مى توان در ضمن محورهاى سه گانه زیر ملاحظه کرد:
الف. از بین بردن اختلاف هاى اجتماعى و ایجاد وحدت و وفاق ملى، با فراهم نمودن فضاى سالم گفت وگو و تبادل اندیشه و تلاش در هماهنگى و همسویى آراء و انظار گروه هاى اجتماعى با دعوت به پرهیز از تعصبات قومى و حزبى و رعایت تقوا و حدود الهى، در راستاى جلوگیرى از تضادها و درگیرى هاى اجتماعى.
ب. ممانعت از پدیدآمدن فرصت هاى تبعیض آمیز که عده اى را برخوردار از ثروت هاى کلان و بهره مند از اقتدار سیاسى و اجتماعى نموده و باعث مى شود که حس خودبرتربینى، دنیاطلبى و راحت طلبى آنان، باورها و سلایق مقبول جامعه را دستخوش تغییر نماید. و تلاش در بازشناسى مقام و منزلت واقعى انسان و فراهم نمودن شرایطى که همگان خود را بنده خدا دانسته و معیار فضیلت و برترى را در تقوا و عبودیت در برابر خداوند متعال بدانند.
ج. تلاش در آزادى جامعه از اسارت بدعت ها و رسوم بى پایه و عادت هاى ناشایست و غیرمنطبق با موازین اسلام و ترویج و محافظت از سنت هاى الهى شریعت مقدس اسلام و مقابله با بدعت گزاران در دین و کسانى که سعى مى کنند از روى هوا و هوس، جامعه را به ورطه سلایق ناروا و ناصالح کشانند.
-
··· منابع
- ـ نهج البلاغه، ترجمه محمّد دشتى، قم، مشهور، 1380.
- ـ ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، دارالإحیاء الکتب العربیه، 1378ق.
- ـ ابن خلدون، عبدالرحمن بن، تاریخ ابن خلدون، ترجمه محمّدابراهیم آیتى، تهران، امیرکبیر، 1356.
- ـ بخارى، محمّدبن اسماعیل، الصحیح بحاشیه عبدالهادى السندى، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1419ق.
- ـ تسترى، محمّدتقى، نهج الصباغة فى شرح نهج البلاغة، تهران، امیرکبیر، 1376.
- ـ تمیمى آمدى، عبدالواحدبن محمّد، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه جلال الدین حسینى، تهران، دانشگاه تهران، چ چهارم، 1372.
- ـ ثقفى کوفى، ابراهیم، الغارات، ترجمه محمّدباقر کمره اى، تهران، فرهنگ اسلام، 1352.
- ـ جعفریان، رسول، تاریخ سیاسى اسلام، قم، دلیل ما، چ ششم، 1386.
- ـ جعفرى، محمّدتقى، شرح نهج البلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چ دوم، 1374.
- ـ حرّانى، ابن شعبه، تحف العقول، ترجمه محمّدباقر کمره اى، تهران، اسلامیه، چ سوم، 1366.
- ـ خویى، میرزا حبیب اللّه، مناج البراغة فى شرح نهج البلاغه، تهران، مکتبة الاسلامیة، چ سوم، 1397ق.
- ـ دانش کیا، محمّدحسین، جمال کعبه شرحى بر تاریخ اسلام به روایت امام على(ع)، قم، دفتر نشر معارف، 1385.
- ـ سبحانى، جعفر، منشور جاوید، قم، مؤسسه امام صادق (ع)، 1370.
- ـ شهیدى، سیدجعفر، تارخ تحلیلى اسلام، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، چ دوازدهم، 1370.
- ـ طبرسى، احمدبن على، الإحتجاج، نجف اشرف، مطبعة النعمان، 1386ق.
- ـ طوسى، محمّدبن حسن، الأمالى، قم، دارالثقافه، 1414ق.
- ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، بیروت، دارالإحیاء التراث العربى، 1403ق.
- ـ محمّدى رى شهرى، محمّد، موسوعه امام على بن ابى طالب(ع)، قم، دارالحدیث، 1375.
- ـ ـــــ ، میزان الحکمه، قم، دارالحدیث، چ دوم، 1416ق.
- ـ مفید، محمّدبن محمّد نعمان، امالى، قم، جامعه مدرسین، 1403ق.
- ـ یعقوبى، احمدبن ابى یعقوب، تاریخ یعقوبى، ترجمه محمّدابراهیم آیتى، تهران، علمى فرهنگى، 1371.
-
پى نوشت ها
- 1 عضو هیئت علمى و استادیار دانشگاه قم. دریافت: 19/1/88 ـپذیرش: 11/7/88.
- 1- ـ عبدالواحدبن تمیمى آمدى، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه جلال الدین حسینى، ج 6، ص 361.
- 2 ـ همان، ج 5، ص 224.
- 3 ـ همان، ج 2، ص 569.
- 4 ـ وى از انصار است. هجده ساله بود که ایمان آورد و در بیعت عقبه با هفتاد تن از انصار شرکت داشت. (ابن شعبه حرّانى، تحف العقول، ترجمه محمدباقرکمره اى، ص 26).
- 5 ـ همان.
- 6 ـ محمّد محمدى رى شهرى، موسوعه امام على بن ابى طالب(ع)، ج 4، ص 159 / عبدالواحدبن محمد تمیمى آمدى، غررالحکم و دررالکلم، ج 4، ص318.
- 7 ـ نهج البلاغه، ترجمه محمّد دشتى، خ 34.
- 8 ـ ابراهیم ثقفى کوفى، الغارات، ترجمه محمّدباقر کمره اى، ج 1، ص 37.
- 9 ـ محمّد محمّدى رى شهرى، موسوعه امام على بن ابیطالب(ع)، ص 160.
- 10 ـ محمّدبن نعمان مفید، امالى، مجلس 33، حدیث 32، ص 198.
- 11 ـ نهج البلاغه، خ 176.
- 12 ـ همان، خ 180.
- 13 ـ براى نمونه، ر.ک: خطبه: 25.
- 14 ـ ابن شعبه حرّانى، تحف العقول، ص 50.
- 15 ـ ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 279.
- 16 ـ نهج البلاغه، خ 16.
- 17 ـ همان، خ 192.
- 18 ـ همان، خ 129.
- 19 ـ همان، خ 150.
- 20 ـ محمّدبن اسماعیل بخارى، الصحیح بحاشیة عبدالهادى السندى، ج 1، ص 179.
- 21 ـ ر.ک: محمّدحسین دانش کیا، جمال کعبه شرحى بر تاریخ اسلام به روایت امام على(ع)، ص 289.
- 22 ـ محمّدتقى تسترى، نهج الصباغة فى شرح نهج البلاغة، ج13، ص607.
- 23 ـ نهج البلاغه، خ 131.
- 24 ـ همان، حکمت 272.
- 25 ـ محمّد محمّدى رى شهرى، موسوعه امام على بن ابى طالب(ع)، ص 119 / احمدبن ابى یعقوب یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ترجمه محمّدابراهیم آیتى، ج 2،ص 179.
- 26 ـ محمّدبن حسن طوسى، الامالى، ص 87، ح 133.
- 27 ـ ابن شعبه حرّانى، تحف العقول، ص 50.
- 28 ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 78، ص 46، ح 57.
- 29 ـ نهج البلاغه، خ 233.
- 30 ـ سیدجعفر شهیدى، تاریخ تحلیلى اسلام، ص 67 / عبدالرحمن بن ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ص 398.
- 31 ـ نهج البلاغه، خ 169.
- 32 ـ همان، خ 127.
- 33 ـ همان، خ 192.
- 34 ـ همان، خ 192.
- 35 ـ همان، نامه 53.
- 36 ـ همان، خ 122.
- 37 ـ همان.
- 38 ـ براى نمونه، بحث ها و استدلال هاى امام در مقابل خوارج، ر.ک: محمّدحسین دانش کیا، جمال کعبه، ص 230ـ127.
- 39 ـ نهج البلاغه، حکمت 58.
- 40 ـ ر.ک: رسول جعفریان، تاریخ سیاسى اسلام، ج 2، ص 90.
- 41 ـ مُترف از ماده «ترف» به معناى نعمت است و مقصود، افراد ثروتمند و غرق در نعمتى است که در سایه فزونى آن، راه طغیان را پیش گرفته و در اشباع غرایزخود رادع و مانعى نمى بینند. (ر.ک: جعفر سبحانى، منشور جاوید، ج 10، ص 375).
- 42 ـ محمّدتقى تسترى، نهج الصباغة فى شرح نهج البلاغه، ج9، ص543.
- 43 ـ نهج البلاغه، خ 3.
- 44 ـ ر.ک: میرزا حبیب اللّه خویى، مناج البراغة فى شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 70.
- 45 ـ ر.ک: نهج البلاغه، خ 16.
- 46 ـ نهج البلاغه، ن 62.
- 47 ـ ابراهیم ثقفى کوفى، الغارات، ج 1، ص 46.
- 48 ـ ر.ک: میرزا حبیب اللّه خویى، منهاج البراعة فى شرح نهج البلاغه، ص 192و193.
- 49 ـ نهج البلاغه، خ 126.
- 50 ـ ر.ک: محمّدتقى جعفرى، شرح نهج البلاغه، ج 22، ص 113.
- 51 ـ ابراهیم ثقفى کوفى، الغارات، ج 1، ص 122.
- 52 ـ نهج البلاغه، خ 169.
- 53 ـ همان، خ 50.
- 54 ـ همان، خ 145.
- 55 ـ همان، ن 53.
- 56 ـ همان، خ 105.
- 57 ـ همان، خ 131.
- 58 ـ محمّد محمّدى رى شهرى، میزان الحکمه، ترجمه حمیدرضا شیخى، ج 2، ص 236.
- 59 ـ نهج البلاغه، ن 164.
- 60 ـ احمدبن على طبرسى، الاحتجاج، ج 1، ص 393.
- 61 ـ ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 19، ص 161.
- 62 ـ همان، ج 7، ص 42ـ43.