معرفت، سال هجدهم، شماره یازدهم، پیاپی 146، بهمن 1388، صفحات 125-

    مهندسى فرهنگ و نقش نخبگان در آن

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    محمد فولادی وندا / *دانشیار - گروه جامعه‌شناسی مؤسسه- / fooladi@iki.ac.ir
    چکیده: 
    انسان موجودى اجتماعى است و داراى افکار، ارزش ها، باورها و دستاوردهاى مادى و معنوى است که مجموعه آن، فرهنگ نام دارند. این موجود اجتماعى، داراى نظام فرهنگى است و تنها انسان است که قادر به فرهنگ سازى است. فرهنگ سازى از طریق نظام جامعه پذیرى و سازوکار فراگیرى شیوه زیست اجتماعى صورت مى گیرد. نظام جامعه پذیرى نیز به انتقال، نهادینه شدن و ماندگارى باورها، ارزش ها، هنجارها و آداب و رسوم اجتماعى یارى مى رساند. فقدان و یا ضعف مدیریت در این حوزه نیز مى تواند به نوعى به از هم گسیختگى فرهنگى منجر شود. در این صورت، نهادهاى متولى فرهنگ دچار نوعى روزمره گى مى شوند. نتیجه طبیعى چنین وضعیتى، بحران هویت اجتماعى و تعارض در عرصه فرهنگى کشور است. نهادهاى متولى فرهنگ، به ویژه نخبگان عرصه علوم اجتماعى در پى نهادینه کردن فرهنگ مى باشند. ارزش ها و رفتارهاى متعارض ناشى از کانون هاى متعدد، و نیز تنوع نهادهاى متولى فرهنگ در جامعه و همچنین ناهمسویى و موازى کارى آنها، فقدان مدیریت واحد و منسجم و... زمینه ساز بحران هویت، ارائه الگوهاى نادرست و متعارض با آموزه هاى ملّى، بومى و دینى خواهد بود. از این رو، مدیریت و مهندسى فرهنگ در جامعه ضرورت مى یابد. این نوشتار، با رویکردى نظرى و تحلیلى به بررسى کارآمدى نهادهاى متولى فرهنگ، مدیریت و مهندسى فرهنگ و نقش نخبگان در آن مى پردازد.  
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    مهندسى فرهنگ و نقش نخبگان در آن

                            محمّد فولادى*

    چکیده

    انسان موجودى اجتماعى است و داراى افکار، ارزش ها، باورها و دستاوردهاى مادى و معنوى است که مجموعه آن، فرهنگ نام دارند. این موجود اجتماعى، داراى نظام فرهنگى است و تنها انسان است که قادر به فرهنگ سازى است. فرهنگ سازى از طریق نظام جامعه پذیرى و سازوکار فراگیرى شیوه زیست اجتماعى صورت مى گیرد. نظام جامعه پذیرى نیز به انتقال، نهادینه شدن و ماندگارى باورها، ارزش ها، هنجارها و آداب و رسوم اجتماعى یارى مى رساند. فقدان و یا ضعف مدیریت در این حوزه نیز مى تواند به نوعى به از هم گسیختگى فرهنگى منجر شود. در این صورت، نهادهاى متولى فرهنگ دچار نوعى روزمره گى مى شوند. نتیجه طبیعى چنین وضعیتى، بحران هویت اجتماعى و تعارض در عرصه فرهنگى کشور است.

    نهادهاى متولى فرهنگ، به ویژه نخبگان عرصه علوم اجتماعى در پى نهادینه کردن فرهنگ مى باشند. ارزش ها و رفتارهاى متعارض ناشى از کانون هاى متعدد، و نیز تنوع نهادهاى متولى فرهنگ در جامعه و همچنین ناهمسویى و موازى کارى آنها، فقدان مدیریت واحد و منسجم و... زمینه ساز بحران هویت، ارائه الگوهاى نادرست و متعارض با آموزه هاى ملّى، بومى و دینى خواهد بود. از این رو، مدیریت و مهندسى فرهنگ در جامعه ضرورت مى یابد.

    این نوشتار، با رویکردى نظرى و تحلیلى به بررسى کارآمدى نهادهاى متولى فرهنگ، مدیریت و مهندسى فرهنگ و نقش نخبگان در آن مى پردازد.

     

    کلیدواژه ها : فرهنگ، جامعه پذیرى، فرهنگ پذیرى، مهندسى فرهنگى، مهندسى فرهنگ، نخبگان، نظام فرهنگى.

     

    مقدّمه

    شخصیت آدمى از طریق تعامل و کنش متقابل با دیگران ساخته مى شود و از طریق این کنش، ما مى آموزیم که چگونه خود را با جامعه هماهنگ ساخته، زندگى خویش را قاعده مند کنیم. این فرایند اجتماعى شدنِ در فرهنگ و ساخت اجتماعى، براى فرد و جامعه حیاتى است. بدون اجتماعى شدن، نمى توان ارزش ها را شناخت، اندیشید، تفکر و تأمّل کرد، سخن گفت، و در مقابل دیگران پاسخ داد. بدون این فرایند، شخصیت انسانى هرگز به کمال نمى رسد. انسان در پرتو اجتماع، و آموزش و اکتساب قوانین، ارزش ها و هنجارهاى اجتماعى است که به موجودى اجتماعى تبدیل شده و شخصیت انسانى کسب مى کند؛ چراکه انسان برخلاف سایر موجودات زنده، از تعامل با همنوعان خود تأثیر پذیرفته و بر اساس این تأثیرات، سبک زندگى، اندیشه و رفتار اجتماعى وى تعیین مى شود. از این رو، مى توان گفت: مهم ترین ویژگى انسانِ اجتماعى، جامعه پذیرى وى است. انسان از طریق فرایند جامعه پذیرى، از موجودى خام و شکل نایافته، و با ذهن و استعدادهاى تکامل نیافته، به موجودى خلّاق، متفکر، تصمیم ساز، سازنده و مجهز به مهارت هاى ارتباطى فردى و اجتماعى تبدیل مى شود. مجموعه ویژگى هاى یادشده، انسان را براى زندگى در یک جامعه توسعه یافته، قانونمند و عقلانى آماده مى سازد.

    بنابراین، بنیادى ترین ظرفیت هاى انسانى ما از جمله تشخیص صداها، دیدن و به کار بردن حرکات و اشارات، راه رفتن، صحبت کردن و پاسخ به دیگران تا حدّ زیادى اکتسابى اند. سرشت ژنتیکى ما توانایى یادگیرى این رفتارها را فراهم مى آورد و حتى ممکن است ما را در یادگیرى نقش ها نیز هدایت کند. ما از طریق تعامل با دیگران، در بسترهاى گوناگون فرهنگ، اجتماع و سیاست رشد مى کنیم. چیزى که به ما امکان رشد این توانایى ها را در جامعه مى دهد، «اجتماعى شدن» و یا «جامعه پذیرى» نامیده مى شود.1

    «انسان به واسطه جامعه پذیرى، مهارت ها و سازوکارهاى ارتباطى، سازگارى، شغل یابى و شناسایى خود و اجتماع را به دست مى آورد.»2  این موجود اجتماعى، داراى فرهنگ است که شامل افکار، ارزش ها، باورها و

    دستاوردهاى مادى و معنوى است. انسان در پرتو اجتماع و اکتساب مجموعه ارزش ها، باورها، هنجارها، و... به موجودى اجتماعى و فرهنگى تبدیل مى شود. از این رو، فرهنگ به معناى خاص، ارتباط نزدیکى با جامعه پذیرى دارد. در هر جامعه، ساماندهى و نظم بخشى به رفتارها و تعاملات فردى و اجتماعى، موجب بهبود بخشى نظام هاى فرهنگى، اقتصادى و اجتماعى جامعه خواهد بود.

     

    طرح مسئله

    فرهنگ میراث هزاران سال تلاش فکرى، هنرى و صنعتى نسل هاى گذشته یک ملت است. هر نسلى اندوخته هاى فرهنگى و تجارب زندگى خویش را با شیوه هاى گوناگون به نسل بعدى منتقل مى سازد، نسل بعد نیز اندوخته هاى خود را بر آن مى افزاید و آن را به نسل پس از خویش انتقال مى دهد. این جریان همواره در طول تاریخ ادامه داشته است. «همان گونه که شخصیت یک فرد حاصل تجربیات فردى او است و موجب امتیازش از دیگر افراد مى گردد، فرهنگ یک جامعه نیز حاصل هزاران سال تجربه تلخ و شیرین آن جامعه مى باشد و این فرهنگ جامعه است که هویت آن را شکل داده و آن جامعه را از جوامع دیگر متمایز مى سازد. از سوى دیگر، فرهنگ چگونگى زندگى کردن را به افراد مى آموزد. اندیشه ها و رفتارها را جهت مى دهد؛ روابط میان افراد، طبقات و اقشار گوناگون جامعه را تنظیم مى کند و حتى نزاع ها و درگیرى هاى قومى و ملّى را نیز تحت قاعده در مى آورد و حدود و ثغور آن را مشخص مى کند. در واقع، فرهنگ و فضاى فرهنگى چونان فضاى اطراف، ما را کاملا احاطه کرده و ما در تمام صحنه هاى حیات فردى و اجتماعى خود، آن را لمس کرده و از آن تأثیر مى پذیریم.»3

    بنابراین، باید گفت: انسان به عنوان یک موجود اجتماعى، داراى نظام فرهنگى است. تنها انسان است که قادر به فرهنگ سازى است. به دلیل فرهنگ محور بودن زندگى اجتماعى انسان، کیفیت رفتارى افراد به جایگاه فرهنگى او و جامعه اى که در آن زندگى مى کند نسبت داده مى شود.

    فرهنگ، با مجموعه اى از ویژگى ها مشخص مى شود. مهم ترین ویژگى هاى فرهنگ را این گونه بیان کرده اند :4

    1. فرهنگ آموختنى است، نه غریزى و ذاتى و پیرو قانون یادگیرى است.

    2. فرهنگ آموخته مى شود.

    3. فرهنگ اجتماعى است؛ ریشه اجتماعى دارد و شمارى از مردم، که در گروه ها و جوامع زندگى مى کنند، در آن شریکند و بر پایه همین ریشه اجتماعى، نوعى همگونى نسبى در آن به چشم مى خورد.

    4. فرهنگ پدیده اى ذهنى و تصورى است.

    5. فرهنگ خشنودى بخش است.

    6. فرهنگ سازگارى مى یابد.

    7. فرهنگ یگانه ساز است.

    به عبارت دیگر، فرهنگ اکتسابى، اجتماعى، ذهنى، بهجت آفرین، انطباق پذیر و وحدت آفرین است. همان گونه که هرسکویتس5  مى گوید: فرهنگ آموختنى، قابل اشاعه و پویا است. توسعه فرهنگى، به عنوان بخش مهمى از فرایند توسعه، در نظریه هاى مربوط به توسعه از اهمیت ویژه اى برخوردار است.6

    هرسکویتس زیربخش هاى توسعه فرهنگى را شامل دسترسى همگان به فرهنگ، آموزش فرهنگى و هنرى، ترویج خلّاقیت، تشویق صنایع دستى، تقویت هویت فرهنگى، ترویج مبادلات فرهنگى و حفظ میراث فرهنگى مى داند.

    جامعه پذیرى و آموزش ارزش ها و عناصر فرهنگى یک جامعه و به عبارت دیگر، آموزش فرهنگ از راه هاى گوناگونى صورت مى گیرد. تعامل و تبادل فرهنگ ها و اخذ جنبه هاى مادى و معنوى فرهنگ، تجارت، مبادله تکنولوژى و گسترش ایدئولوژى ها از جمله راه هاى تماس و مبادله فرهنگى محسوب مى شوند. شیوه هاى غیرمستقیم تماس و ارتباط نیز از طریق ارتباطات و انتقال دانش صورت مى گیرد.

    آموزش فرهنگ از طریق نظام هاى جامعه پذیرى رسمى و غیررسمى نیز از مهم ترین ابزارهاى فرهنگ پذیرى در یک جامعه است. فرهنگ پذیرى ممکن است داوطلبانه و یا اجبارى باشد. فرهنگ پذیرى داوطلبانه زمانى است که اعضاى گروه در تماس با دیگر گروه ها برخى عناصر، هنجارها، مشخصه ها، ارزش هاى گروه دیگر را بدون هیچ نیرو یا فشارى بپذیرد. این وضعیت زمانى است که هیچ گروهى براى دیگرى مسلط ارزیابى نشود. فرهنگ پذیرى اجبارى از نوع دیگر رایج تر است.7

    به هرحال، توسعه فرهنگى و جامعه پذیرى و یا آموزش فراگیر عناصر فرهنگى در یک جامعه، در پرتوى فناورى هاى نوین امکان حصول مى یابد. توسعه و تکامل علوم، همواره منجر به پیدایش شیوه ها، ابزارهاى نوین و متعددى در زمینه ترویج و اشاعه تولیدات، رفتارها و اندیشه هاى فرهنگى و اجتماعى شده است. تنوع و دامنه نفوذ این شیوه ها تا حدى است که مرزهاى ملى و منطقه اى را درنوردیده و به تعبیر مک لوهان،8  جهان

    را به «دهکده جهانى» تبدیل نموده است. دهکده جهانى با پیشرفت علوم و فنون گوناگون، که خود مرهون توسعه فرهنگ مى باشد، زمینه هاى فکرى و نوع نگرش جوامع نیز دستخوش دگرگونى مى شود. این تحولات و دگرگونى ها، به نوبه خود، تغییراتى را در ساحت باورها و نگرش ها موجب مى شود. در این فرایند نوپدید، سازوکارهاى جامعه پذیرى و فرهنگ پذیرى نیز دچار دگرگونى هاى عمیقى مى شوند. شرایط جدید، فرایند فرهنگ پذیرى را مبهم و پیچیده مى سازد.

    از این رو، ارتباط وثیقى میان نظام جامعه پذیرى و فرهنگ پذیرى با مدیریت و مهندسى فرهنگى یک جامعه وجود دارد. همه سخن این نوشتار این است که چگونه مدیریت و برنامه ریزى در فرهنگ یک جامعه و به اصطلاح، مهندسى فرهنگ در جامعه صورت مى گیرد. به عبارت دیگر، هدف این نوشتار، بررسى و شناسایى جایگاه نظام مهندسى و مدیریت فرهنگ یک جامعه است.

     

    اهمیت و ضرورت بحث

    امروزه و در عصر ارتباطات و تسهیل روابط بین ملت ها، کشورها و فرهنگ ها، تبادل، تعامل و ارتباط بین فرهنگ ها بسیار راحت و آسان صورت مى گیرد. به گونه اى که یک نفر در دوردست ترین نقطه کره خاکى مى تواند از طریق ماهواره و یا رایانه شخصى خود، از طریق اینترنت، با صرف کم ترین هزینه، جدیدترین اخبار سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و اجتماعى را پى گیرى و تحولات منطقه اى و بین قاره اى را پیش بینى کرده، از جدیدترین اخبار و اطلاعات مربوط به آن آگاه باشد. این فرایند، که در عصر انفجار اطلاعات به وقوع پیوسته، موجبات تسهیل ارتباطات، حذف و کاهش فاصله و شکاف طبقاتى بین کشورها و فرهنگ ها، هم گونگى و یک دستى فرهنگ ها شده است. طبیعى است که هم گونى فرهنگ ها در سطح جهانى، پیامدهاى زیانبارى براى فرهنگ هاى ملى، بومى و دینى در پى خواهد داشت؛ بسیارى از ارزش ها، هنجارهاى فرهنگ هاى بومى دچار تغییر خواهد شد. ابرازها و سازوکارهاى جامعه پذیرى نیز دستخوش دگرگونى مى شوند. از این رو، در عصر اطلاعات ضرورت این مطالعه بیش از بیش از چند منظر حائز اهمیت است :

    1. باورها، ارزش ها و هنجارهاى دینى، که از پس قرن ها به دست ما رسیده، رهاورد مجاهدت ها و جان فشانى هاى بى دریغ و رنج هاى طاقت فرساى انبیا و اولیاى الهى بوده است. بى شک، اگر تاکنون باورها و ارزش هاى دینى در جهان پویا و زنده اند، به همت و تلاش مجاهدان در راه دین و فرهنگ دینى بوده است که به شایستگى از آن پاسدارى کرده و به امانت آن را به نسل حاضر سپرده اند. براى حفظ عناصر غنى و جان مایه هاى اصیل فرهنگ ملى و دینى، مدیریت و برنامه ریزى و مهندسى فرهنگ جامعه امرى بایسته و ضرورى است.

    2. پیشرفت علم و دانش تجربى، گسترش فوق العاده وسایل ارتباط جمعى و اطلاعات از قبیل روزنامه ها، مجلات، کتاب ها، امواج رادیویى، تلویزیونى، ماهواره اى، ایجاد شبکه هاى جهانى، شاهراه هاى اطلاعاتى، و... از یک سو، چنان ارتباطات جهانى را گسترش داده است که جهان را به دهکده اى کوچک تبدیل کرده است، و از سوى دیگر، غرب در این تهاجم گسترده و یک طرفه، چنان فرهنگ غربى خود را ترویج و تبلیغ مى کند که گویا تنها یک فرهنگ، سیاست، اقتصاد و... بر جهان حاکم است و آن هم فرهنگ غربى است. در این فرایند، امکان عزلت گزینى براى هیچ جامعه اى وجود ندارد. انزوا و عزلت گزینى در عمل به نابودى، و محو هویت فرهنگى چنین جامعه اى مى انجامد؛ زیرا در چنین تبادل و تعامل میان فرهنگ ها، فرهنگ حاشیه نشین و عزلت گزین، هویت اصیل خویش را تغییر خواهد داد و تسلیم محض فرهنگ حاکم خواهد شد.

    بنابراین، در عصر سلطه جهانى فرهنگ مادى غربى، حضور فعال فرهنگ هاى بومى و ملى در عرصه هاى جهانى براى حفظ هویت خویش و برنامه ریزى براى بقا، حیات، پویایى و برنامه ریزى و مهندسى فرهنگ براى نهادینه کردن فرهنگ امرى ضرورى و اجتناب ناپذیر است.

    3. هرگونه برنامه ریزى درست توسط مدیران، برنامه ریزان و دست اندرکاران امور فرهنگى کشور و به اصطلاح، مهندسى فرهنگ، نیازمند شناسایى وضعیت موجود، امکانات، ظرفیت ها، نقاط قوت و ضعف و نیز عوامل تأثیرگذار بر فرهنگ و جامعه پذیرى فرهنگى مى باشد. به ویژه در عرصه بسیار ظریف و حساس فرهنگ این مهم ضرورت دوچندان مى باشد.

    بنابراین، بررسى مدیریت، برنامه ریزى و مهندسى فرهنگى از چند بعد داراى اهمیت است :

    الف. با توجه به تحولات وسیع، گسترده و سریع در حوزه هاى علم، فناورى و ارتباطات و تأثیر این تحولات بر حوزه هاى فرهنگى و اجتماعى، توجه به عناصر و مؤلفه هاى فرهنگ در ارتباط با حوزه مدیریت فرهنگى ضرورت دارد.

    ب. زندگى در عصر ارتباطات، نیازمند توجه به دگرگونى ها، شیوه ها و تنوعات فرهنگى و ساماندهى و مدیریت فرهنگ با ملاحظه دگرگونى هاى سریع در زمینه هاى فرهنگى و اجتماعى مى باشد. بدین منظور، شناخت ابعاد فرهنگ و جامعه پذیرى فرهنگى ضرورت مى یابد.

     

    جامعه، فرهنگ و جامعه پذیرى

    الف. جامعه

    اساسآ دانشمندان در اصل ضرورت وجود جامعه و تأثیر آن بر شکل گیرى شخصیت انسانى اتفاق نظر دارند، هرچند در تعیین میزان این تأثیر اختلاف نظر وجود دارد. «گروهى بر این گمانند که افراد انسانى در حکم یاخته ها و اعضایى هستند که پیکر جامعه را مى سازند و ماهیت انسانى انسان در ظرف جامعه و زندگى اجتماعى تحقق مى یابد و انسان محصول و فرآورده جامعه است. همان گونه که، یاخته ها و اعضاى بدن آدمى هویت مستقلى ندارد، فرد هم هویت مستقل ندارد، بلکه وابسته و تابع جامعه است و همه آنچه را به عنوان یک انسان دارد، از آن دریافت کرده است.»

    اما گروهى دیگر بر این باورند که جامعه چیزى جز جمع جبرى افراد نبوده و تأثیرش اولا، بیش از تأثیر اکثر افراد جامعه در فرد یا افراد خاص نبوده و ثانیآ، جامعه تنها در به فعلیت رساندن قواى فطرى فرد سهیم است و بیش از این در فرد تأثیر ندارد. آیت اللّه مصباح با تأکید بر این مطلب معتقد است :

    جامعه دو گونه از دانستنى ها را به فرد مى آموزد: 1. آنهایى که جنبه ابزارى دارند، مانند زبان و خط و اعتباریات صرف؛ 2. آنهایى که در تکوین شخصیت آدمى تأثیر دارند، مانند علوم و معارف حقیقى و معارفى که اعتباریات داراى منشأ حقیقى را مى شناسانند. به علاوه، جامعه در به فعلیت رساندن قواى فطرى فرد سهم بسزایى دارد.9

    به هرحال، اندیشمندان در وجود جامعه و تأثیر آن بر افراد و زندگى اجتماعى او اتفاق نظر دارند و بر سعادت بخشى جامعه نسبت به افراد تأکید دارند. از سوى دیگر، احکام و دستورات فراوانى در اسلام و آموزه هاى دینى درباره حفظ و سلامت جامعه آمده است؛ زیرا جامعه محل پرورش آدمى و نیل او به کمالات انسانى است. از این رو، اسلام نیز بر ضرورت عقلانى زندگى اجتماعى صحّه گذارده و ضمن تأیید آن، بر جامعه اى سالم، امن و مناسب جهت پرورش فضایل انسانى و اسلامى تأکید مى کند.

     

    ب. فرهنگ

    فرهنگ در علوم اجتماعى کاربردهاى فراوانى دارد و بر معانى و اصطلاحات گوناگونى اطلاق مى شود. جامعه و فرهنگ دو مفهوم کاملا مرتبط به هم بوده و به کارگیرى هر یک از آنها بدون توجه به دیگرى، کارى بیهوده خواهد بود. چنان که گیدنز فرهنگ و جامعه را این گونه تعریف و ارتباط آنها را یادآور مى شود :

    فرهنگ به شیوه زندگى اعضاى یک جامعه معین، عادات و رسوم آنها ـ همراه با کالاهاى مادى که تولید مى کنند ـ مربوط مى شود. جامعه به نظام روابط متقابلى اطلاق مى گردد که افرادى را که داراى فرهنگ مشترک هستند، به همدیگر مربوط مى سازد. هیچ فرهنگى نمى تواند بدون جامعه وجود داشته باشد. همان گونه که هیچ جامعه اى بدون فرهنگ وجود ندارد.10

    اما براى فرهنگ تعاریفى بس متنوع و متعددى ارائه شده است؛ چراکه فرهنگ واژه اى است، تا حدودى مبهم و در حوزه هاى مختلف علمى بار معنایى خاص خود را دارد. هرسکویتس، از حدود دویست وپنجاه تعریف یاد مى کند، کروبر به سیصد تعریف اشاره مى کند و گاه نیز رقم چهار صد و بلکه پانصد را براى تعاریف فرهنگ ذکر کرده اند.11

    براى روشن شدن مطلب و رعایت اختصار، تنها به بیان چند تعریف عمده، که تقریبآ جامع ترین تعریف در این زمینه است، اکتفا مى کنیم. این واژه، از مصدر فرهیختن به معناى ادب و هنر و علم آموختن است. در دائرة المعارف لاروس در معناى اصطلاحى فرهنگ آمده است :

    فرهنگ عبارت است از مجموعه امورى که به تمدن خاص یک گروه اجتماعى مربوط مى شود. به بیان دیگر، فرهنگ به مجموعه اى اطلاق مى شود که شامل معارف، اعتقادات، هنر، اخلاق، قوانین، آداب و رسوم و هر نوع مقرّرات و عادات دیگرى باشد که انسان به عنوان عضوى از جامعه آن را کسب کرده است.12

    تایلر13  در کتاب فرهنگ ابتدایى، فرهنگ را این گونه تعریف مى کند :

    فرهنگ مجموعه پیچیده اى است که شامل معارف، معتقدات، هنرها، صنایع، فنون، اخلاق، قوانین، سنن و بالاخره، تمام عادات و رفتار و ضوابطى است که فرد به عنوان عضو جامعه از جامعه خود فرامى گیرد و در برابر آن جامعه، وظایف و تعهداتى را بر عهده دارد.14

    فرهنگ عبارت است از ارزش هایى که اعضاى یک گروه معین دارند. هنجارهایى که از آن پیروى مى کنند و کالاهاى مادى که تولید مى کنند. فرهنگ به مجموعه شیوه زندگى اعضاى یک جامعه معین، عادات و رسوم آنها، همراه با کالاهاى مادى که تولید مى کنند، اطلاق مى شود.15

    به هر حال، شایع ترین تعریفى که از فرهنگ ارائه شده این است که: «فرهنگ به شیوه هاى زندگى که افراد یک جامعه مى آموزند، در آن مشارکت دارند، و از نسلى به نسل دیگر انتقال مى یابد، اطلاق مى شود.»16

    در واقع، فرهنگ عبارت است از مجموعه اى از سنت ها و قوانین و مقرّرات و آداب و رسوم و ارزش ها و باورهایى که احساسات، افکار و رفتار گروهى از مردم را شکل مى دهد. «فرهنگ راه و روش زندگى است که افراد یک جامعه همه با هم آن را فراگرفته اند و در پیروى از آن سهیم و شریک هستند. این راه و روش، که از جمع و ارتباط ابزار، فنون نهادهاى اجتماعى، نگرش ها، باورها، انگیزه ها و ارزش هاى مورد قبول مردم حاصل مى گردد، نظام فرهنگى جامعه است.»17

    علاوه بر این، خود فرهنگ را مى توان به چهار حوزه، فرهنگ اقتصادى، فرهنگ دینى، فرهنگ سیاسى، و فرهنگ اجتماعى تقسیم نمود و براى هرکدام از حوزه ها، شاخص در نظر گرفت. در فرهنگ دینى؛ اعتقادات، باورها، ارزش ها و نگرش ها؛ در فرهنگ سیاسى؛ احساس آزادى، امنیت و عدالت؛ در فرهنگ اقتصادى؛ سلامت، رفاه، کار و تلاش، درستگارى و قناعت و در فرهنگ اجتماعى؛ ارزش هاى اجتماعى، رفتار اجتماعى و هویت جمعى مطرح مى شوند.

     

    ج. جامعه پذیرى

    جامعه پذیرى به فرآیند کسب مهارت ها، آگاهى ها و شیوه هاى زندگى اطلاق مى گردد.18  به تعبیرى دیگر، «فرآیندى است که طى آن کودک ناتوان به تدریج، به شخصى خودآگاه، دانا و ورزیده در شیوه هاى فرهنگى، که در آن متولد گردیده است، تبدیل مى شود. اجتماعى شدن، نوعى "برنامه ریزى فرهنگى" نیست که در آن کودک تأثیراتى را که با آنها برخورد مى کند، به طور انفعالى جذب نماید.»19  این فرایند نسل هاى مختلف را به

    یکدیگر پیوند مى دهد. از طریق فرایند جامعه پذیرى است که فرهنگ جامعه و ارزش هاى فرهنگى در جامعه نهادینه مى شود.

     

    د. فرهنگ پذیرى

    فرهنگ پذیرى و یا پذیرش ارزش ها و هنجارهاى فرهنگى در یک جامعه امرى است که معمولا در اثر تبادل و تماس میان فرهنگ ها و یا آموزش هاى رسمى و یا غیررسمى پدیدار مى شود. هر جامعه اى با توجه به قوت و یا ضعف سازوکارهاى جامعه پذیرى در آن، ممکن است در اثر تماس با سایر فرهنگ ها، عناصرى از فرهنگ بیگانه را جذب و یا طرد نماید. «از آنجا که فرهنگ ها کلیتى واحد و در هم تافته اند، صرفآ به وام گیرى عناصر فرهنگى از فرهنگ هاى دیگر اکتفا نمى کنند، بلکه در جریان پذیرش، تغییراتى در آنها به وجود مى آورند تا با مجموعه فرهنگ پذیرنده سازگار افتد.»20  در فرهنگ پذیرى توجه به چند نکته حایز اهمیت است :

     

    الف. فرهنگ پذیرى گاهى خودانگیخته، طبیعى و آزاد مى باشد که به آن «تبادل فرهنگى» اطلاق مى شود؛ این نوع فرهنگ پذیرى زمانى رخ مى دهد که دو فرهنگ در شرایط برابر در ارتباط و تماس باشند، به گونه اى که هیچ یک از آنها از نظر سیاسى، تکنولوژیکى، مادى و یا معنوى در موقعیتى برتر قرار نداشته باشد. این گونه فرهنگ پذیرى، دو جانبه و در واقع نوعى تبادل فرهنگى است.

    ب. فرهنگ پذیرى گاهى نیز تحمیلى است که به تهاجم فرهنگى معروف است؛ این نوع فرهنگ پذیرى در شرایط تماس نابرابر و در سایه برترى فناورى، قدرت نظامى، امکانات اقتصادى و فنى، سیاست هاى توسعه طلبانه و سلطه جویى فرهنگى و سیاسى انجام مى گیرد.21

     

    فرهنگ پذیرى، بى ارتباط با جامعه پذیرى نیست. در واقع، بخشى از آن مى باشد. فرهنگ پذیرى فرایند پذیرش ویژگى هاى فرهنگى از افراد، گروه ها و جوامع مى باشد. این مفهوم در ارتباط نزدیک با مفاهیم اشاعه فرهنگ، انتقال فرهنگى مى باشد، اگرچه معناى نسبتآ متمایزى نسبت به آنها دارد. فرهنگ پذیرى از طریق سه مفهوم یادشده اخیر امکان پذیر مى گردد. مفهوم تهاجم فرهنگى از نظر کلى و شیوه تأثیر با مفاهیم فرهنگ پذیرى، اشاعه، انتقال و تبادل فرهنگى متفاوت است؛ چراکه تهاجم بدون خواست و اراده گروه تأثیرپذیر انجام مى شود و بیشتر شکل توطئه و پروژه یک سویه دارد. در حالى که، فرهنگ پذیرى یک فرایند است.

    جامعه شناسان تأکید زیادى بر نقش فرهنگ پذیرى و جامعه پذیرى بر رفتار و نگرش انسان ها دارند. اینگلهارت،22  در فرضیه جامعه پذیرى خود تأکید مى کند که «جهت گیرى هاى ارزشى فرد، وابسته به نوع جامعه پذیرى وى در دوران کودکى و پس از آن مى باشد.»23

     از آنجایى که نظام جامعه پذیرى، افراد را براى حضور فعالانه در زندگى اجتماعى آماده مى سازد و این سازوکار، از طریق نهادهاى گوناگون و به اشکال رسمى و غیررسمى انجام مى شود، همسویى، وحدت رویه، هماهنگى و همدلى سازمان ها و نهادهاى متولى فرهنگ امرى ضرورى است. بى سازمانى، ناهمسویى، فقدان وحدت رویه در سازوکارهاى جامعه پذیرى و نهادهاى متولى فرهنگ پذیرى، زمینه هاى نگرشى و رفتارى جامعه را دچار کژتابى و اعوجاج مى کند. جامعه پذیرى افراد ابتدا از کانون خانواده آغاز، و پس از آن با گروه هاى دوستان، مدرسه، دانشگاه، نهادها، تشکل هاى دولتى و غیردولتى و رسانه هاى جمعى تداوم مى یابد. طبیعى است در هر مرحله اى، نهاد و شیوه خاصى در جامعه پذیرى مؤثر مى باشد. براى مثال، در مقطع کودکى بیشترین تأثیر را بر فرد خانواده ایفا مى کند. در حالى که، در مقطع نوجوانى مدرسه و معلم جایگزین والدین و در اواخر نوجوانى و جوانى، از میزان تأثیر خانواده، به دلیل ارتباط فرد با گروه همسالان و مدرسه، کمتر مى شود و نقش دوستان پررنگ تر مى گردد. با وجود این، اهمیت نهاد خانواده در جامعه پذیرى همچنان به قوت خود باقى است.

    بدیهى است به دلیل تنوع نهادهاى مؤثر بر جامعه پذیرى و متولى فرهنگ و فرهنگ پذیرى، هماهنگى ساختارهاى فرهنگى، اجتماعى و سیاسى جامعه، موجب همگرایى نسبى آموزه هاى آنها در شکل گیرى شخصیت فردى و اجتماعى مى شود و هرگونه تعارض، ناهمسویى، واگرایى و تفرق در آموزه هاى اجتماعى شدن، موجب بحران هاى هویت فردى و اجتماعى، تعارض شخصیتى افراد و... مى شود. از این رو، مدیریت فرهنگى، برنامه ریزى و مهندسى فرهنگ و آموزش جامعه باید به گونه اى باشد که تنش ها و تعارض ها و به دنبال آن، مسائل فردى و اجتماعى را به حداقل ممکن کاهش دهد.

    امروزه بزرگ ترین و مهم ترین چالش فراروى مدیریت، برنامه ریزى و مهندسى فرهنگى در جامعه ایران، تأثیرپذیرى زمینه هاى جامعه پذیرى و فرهنگى پذیرى از عوامل و کانون هاى متنوع، اعم از داخلى و خارجى است. جامعه ایران، در شرایط کنونى از چهار حوزه و یا سطح فرهنگى تأثیر مى پذیرد. به عبارت دیگر، مى توان گفت: ویژگى هاى فرهنگى و اجتماعى ایران داراى چهار سطح جهانى، ملى، دینى و قومى محلى است. البته، سطح قومى ـ محلى خود در برخى موارد مى تواند به دو بخش مجزا تقسیم گردد. عدم هماهنگى بین این سطوح و یا غفلت از نقش هریک از آنها، مى تواند نابسامانى هایى را در دوران گذار از ساخت سنتى به مدرن پدید آورد.24

     

    فرهنگ و مهندسى فرهنگى

    معمولا متبادر از واژه «مهندسى» علومى است که جنبه تکنیکى و فنى دارد؛ یعنى آنچه که به عنوان رشته هاى مهندسى شناخته مى شود؛ مثل مهندسى برق، مهندسى معدن، مهندسى سازه و... . از این رو، پرداختن به این علوم شاخه اى از علم ریاضى است. به این ترتیب، «مهندس» کسى است که با پشتوانه علم ریاضى مى کوشد در محدوده خاصى از طبیعت و در مواد، براى حصول به نتیجه اى عملى تصرف نماید: «یک "مهندس سازنده" به محاسبه سازه هاى مختلف، به ویژه سازه هاى ساختمانى مى پردازد تا بتواند از آنها براى ساختمان سازى بهره بگیرد. یک "مهندس معدن" به اکتشاف و استخراج مواد معدنى و آماده کردن آنها براى مصارف مورد نیاز مى پردازد و... البته، این معنا از مهندسى، به نوعى ترجمه واژه انگلیسى (Engineer) است که براى این گونه امور به کار گرفته مى شود. اگر واژه "مهندس" را به لحاظ ریشه آن یعنى هندسه لحاظ کنیم و به معادل انگلیسى آن مراجعه کنیم، درخواهیم یافت که این واژه ناظر به معناى سنجیدن و اندازه گرفتن مى باشد.»25  از این رو، مهندسى به معناى فناورانه آن، نوعى طراحى و برنامه ریزى کردن است که معنى قدر، سنجش و اندازه گیرى را نیز در بطن خود دارد و در معناى عام خود به عمل سنجیدن و اندازه گرفتن دلالت دارد. از واژه «قدر» واژه هاى دیگرى نیز ساخته شده است: براى مثال، «تقدیر» به معناى اندازه گیرى و اندازه کردن آمده است.

    طبرسى در ذیل آیه (إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ) (قمر: 49) مى نویسد: «"کل شىء" منصوب به فعل مقدرى است که این فعل ظاهر آن را تفسیر مى کند و منظور از قدر تقدیر است؛ یعنى هر چیزى را به اندازه استوار و مترتب بر مقتضاى حکمت آفریدیم.»26

    واژه "قدر" در حوزه هاى مختلف لغت، قرآن، حدیث، حکمت، عرفان و کلام همواره به معنایى از اندازه، حدود و تعیین تعبیر شده و "تقدى" به معناى "به اندازه کردن" آمده است.»27

    با توجه به آنچه گذشت، «مهندسى» کردن در عرصه هاى گوناگونان، تعیین حدود و قدر و اندازه گیرى کردن است. در این صورت، مهندسى معنایى اعم از کمیت صرف یا تنها رجوع به عینیات خارجى ندارد، بلکه به طور کلى تطبیق حکم کلى بر جزئیات را افاده مى نماید. اگر «مهندسى» کردن را با این پشتوانه فرهنگى ملاحظه کنیم،  صرفآ صورت مادى و کمى اشیا را لحاظ نخواهیم کرد. گرچه این معنا، بخشى را که متعلق به بحث هاى جدید مهندسى است دربر مى گیرد. بنابراین، مهندسى اعم از یک امر فناورانه است و به معناى اندازه کردن مفاهیم جامع و کلى است بر تن امور جزیى. در این معنا کار مهندس، بسان خیاطى است که با لباسى که براى شخص تهیه و بر تن او مى کند، معناى کلى لباس و یا پوشش را عینیت خارجى جزیى مى دهد و به صورت نوعى جامه خاص بر قامت شخص خاص مى پوشاند.

    بدین ترتیب، هرگاه سخن از مهندسى فرهنگى همچون مهندسى اجتماعى، مهندسى سیاسى و... به میان مى آید، در واقع، به امورى اشاره مى شود که درصدد تعیّن بخشى مفاهیم فرهنگى است. به بیان دیگر، درصدد طراحى براى تحقق یک امر کلى در شرایط واقعى موجود است. البته، این برنامه ریزى به معناى تعیین حدّ و اندازه براى تحقق احکام کلى ترى است که در جاى دیگرى نسبت به صحت و سقم آن گفت وگو مى شود. به عبارت دیگر، «مهندسى فرهنگى عهده دار مجموعه اى از تصمیمات، اهداف، روش ها و راه هایى است که در جهت تحقق خارجى احکام کلى تر فرهنگى مى باشد.»28  بنابراین، مى توان مهندسى فرهنگ را به مجموعه اى از طرح ها و برنامه ها جهت تعریف، تبیین، ساماندهى، مدیریت و بهینه سازى فعالیت ها و باورهاى فرهنگى تعریف کرد.

    مهندسى فرهنگى، به دلیل اهمیت و جایگاه رفیع متعلق خود، یعنى «فرهنگ» در زندگى اجتماعى، باید در یک فرایند مستمر طراحى، برنامه ریزى، نظارت و اجرا در آن صورت گیرد؛ زیرا همواره نیازمند بررسى، بازبینى، شناسایى، نقد و ارزیابى و عکس العمل مناسب در برابر عوامل تأثیرگذار بر آن است.

    در عرصه فرهنگ، مهندسى شناسایى فرصت ها، تهدیدها، ظرفیت ها، امکانات و... و به طور کلى شناسایى وضع موجود، براى مقابله با تهدیدها، نهادینه کردن عناصر فرهنگى، مقابله با ورود ارزش ها و نمادها و... بیگانه و رسوخ آن در فرهنگ خودى، و به طور کلى پالایش فرهنگ و نیل به وضعیت مطلوب فرهنگى و حفظ هویت خویش است. بر این اساس، مهندسى و مدیریت فرهنگ جامعه مى بایست توجه لازم را به ماهیت و جایگاه نظام جامعه پذیرى در توسعه فرهنگى داشته باشد. توسعه فرهنگى بى ارتباط با توسعه همه جانبه جامعه نیست، بلکه جزء مهم و لاینفک آن مى باشد. اهمیت توجه به توسعه فرهنگى در مدیریت و مهندسى فرهنگ، به نقش آن در ابعاد مختلف اقتصادى، اجتماعى و سیاسى جامعه برمى گردد. بررسى و تحلیل الگوهاى فرهنگى یک جامعه، و تغییر و تحول در آنها مى تواند بخشى از زمینه هاى کارکردى مدیریت فرهنگى جامعه باشد.

    بنابراین، در مهندسى فرهنگى، فرهنگ به معناى روش زندگى، شیوه رفتار و نظایر آن حضور جدى دارد. مهندسى به معناى طراحى و محاسبات است. مهندسى فرهنگ عبارت است از: طراحى، محاسبه، اجرا و الگوسازى. از این رو، مهندسى فرهنگ به معناى طراحى، تعیین اصول و ضوابط و تنظیم نقشه ها مى باشد. به عبارت دیگر، در مهندسى فرهنگ، با توجه به اهداف و کارکردهاى موردانتظار نظام فرهنگى، یعنى ایجاد ثبات از طریق حفظ الگوهاى هنجارى در کلان نظام اجتماعى، کیفیت تعامل بین نظام فرهنگى با سایر نظام هاى اقتصادى، سیاسى و اجتماعى مورد مطالعه، طراحى و بازسازى قرار مى گیرد. فلسفه مهندسى فرهنگ این است که با ایجاد یک سرى تغییرات و ارزش هاى ابزارى و بازشناسى ارزش هاى بنیادى، جامعه بتواند راه کمالش را پیدا کند. از این رو، در مهندسى فرهنگ، ارزش ها، باورها و مفروضات مهندسى شده را باید به سایر خرده نظام هاى اقتصادى، سیاسى و اجتماعى داد تا یک تعامل پویا میان آنها ایجاد شود. در مهندسى فرهنگ هدف این است که این ارزش ها را هماهنگ کنیم به گونه اى که برآیند روابط آن، یک رابطه سیستماتیک شودومنجربه تعالى جامعه گردد.

    زمانى که از مدیریت بر فرهنگ و به اصطلاح مهندسى فرهنگ بحث مى شود، باید در سه عرصه راهبردى، پشتیبانى و اجرایى مدیریت معنا و مفهوم پیدا کند. عرصه پشتیبانى به سیاست گذارى ها و برنامه هاى کلان مى پردازد که به دنبال آن، بحث تخصیص منابع، تدوین نظام ها، پشتیبانى مالى و تدارکاتى و ارزیابى سنجش ها مطرح مى شود. در عرصه اجرا، بحث اجرا و پیاده سازى، برنامه سازى برنامه هاى تدوین شده پى گیرى مى شود. باید مدیران استراتژیک فرهنگى، که در عرصه راهبردى نظام و در نظام هاى اقتصادى، سیاسى، اجتماعى و فرهنگى فعالیت مى کنند، با رویکرد مدیریت فرهنگى آشنایى کافى داشته باشند.

     

     

    یادآورى

    لازم به یادآورى است که تفاوت ظریفى در اینجا میان مهندسى فرهنگ و مدیریت فرهنگ وجود دارد. بدین معنا که مهندسى فرهنگ، طراحى و بازطراحى سیستم است، یعنى تعیین مقصد مى کند. ولى در مدیریت فرهنگ، یک سیستم طراحى شده است، فقط مرکب را تعیین مى کنند. در مهندسى فرهنگ، ما ترسیم بازده مى کنیم و در مدیریت فرهنگ ترسیم فرآیند.29

    علاوه بر این، توجه به این مسئله نیز حایز اهمیت است که میان مهندسى فرهنگ و مهندسى فرهنگى نیز تمایز و تفاوت وجود دارد؛ چراکه «اگر مهندسى سیستم به معناى تعیین اجزاى اصلى سیستم، تعیین روابط نظام مند بین اجزاى اصلى، چینش موزون و برقرارى ارتباط منطقى بین اجزاى سیستم به گونه اى که کارکرد سیستم با کارایى، یعنى انجام درست کارها و اثربخشى، یعنى انجام کارهاى درست، همراه باشد.»30  به عبارت دیگر، «مهندسى سیستم به معناى نوسازى، بازسازى و طراحى مجدد سیستم مى باشد. از این رو، مهندسى فرهنگ به معناى مهندسى سیستم فرهنگ است.»31

    به عبارت دیگر: «مهندسى فرهنگ، یعنى شناخت دقیق اجزاى سه گانه فرهنگ، و طراحى، نوسازى و بازسازى مجدد آنها به گونه اى که ارتباط منطقى و موزون بین ارزش ها و نگرش ها با مفروضات اساسى، باورها، نمادها و رفتارها برقرار باشد. اما مهندسى فرهنگى کشور، به معناى نوسازى و بازسازى کلان نظام کشور، نظام ها و دستگاه ها، سیاست ها، قوانین و سازوکارهاى لازم براى تحقق فرهنگ آرمانى مى باشد.»32

    بنابراین، با عنایت به مفهوم فرهنگ و مهندسى فرهنگ باید گفت: قدر مسلم این است که همان گونه که فرهنگ و فعالیت هاى فرهنگى را نمى توان محدود به تهیه فیلم، کتاب، نرم افزار، نشریه، تبلیغات و... کرد، همچنین مدیریت و مهندسى فرهنگى را هم نمى توان محدود به مدیریت دستگاه هاى فرهنگى کرد. مهندسى فرهنگى نوعى مدیریت بر سازمان ها و نهادهاى خرد و کلانى است که با رویکرد و اهداف فرهنگى مهندسى شده باشند و این مدیریت نیز با رویکرد فرهنگى صورت پذیرد. در هر مدیریت و مهندسى اگر هدف اصلى، اقتصادى باشد، بدیهى است که در این حالت، مدیریت و مهندسى دستگاه نیز باید اقتصادى باشد. در صورتى که، هدف اصلى فرهنگى باشد، طبعآ نوع مدیریت و مهندسى آن هم باید فرهنگى باشد. در صورتى که مهندسى فرهنگ، مدیریت و هدایت نهادهاى متولى فرهنگ و نیز شناخت اجزاى سه گانه فرهنگ و طراحى و نوسازى و بازسازى مجدد آنهاست.

    هرگاه یک نظام فرعى همچون نظام فرهنگى جامعه، به واسطه عوامل درون و برون سیستمى، کارکردهاى خویش را به درستى انجام ندهد، در نتیجه پویایى، تعادل نظام وار و عملکرد آن دچار نقصان و نوعى بى نظمى یا عدم تعادل مى شود، و نیازمند نوعى جهت دهى و یا اصطلاحآ مهندسى مجدد مى باشد. بنابراین، با توجه به اهداف و کارکردهاى مورد انتظار نظام، عناصر و روابط و تعامل بین آنها مورد مطالعه، طراحى و بازسازى قرار مى گیرد. این طراحى مجدد به شکل گیرى تعادلى پویا در سطحى بالاتر مى انجامد که از یک سو، کارکردهاى موردانتظار و پیش بینى شده آن نظام را تولید مى کند و از سوى دیگر، در نظام فرعى مربوط ظرفیت و آمادگى لازم را فراهم مى کند تا تعاملى پایدار و پویا با سایر خرده نظام هاى ایجاد کند.

    به عبارت دیگر، مهندسى فرهنگ در واقع ایجاد تعادل نظام وار بین اجزاى خرده نظام فرهنگ مى باشد. در این زمینه مسئله اساسى، چگونگى ایجاد تعامل اثربخش و پویا بین نظام فرهنگى، به عنوان سیستم هادى و جهت بخش با نظام هاى فرعى اقتصادى، سیاسى و اجتماعى عام مى باشد.

    به عبارت دیگر، هدف مهندسى فرهنگ، برقرارى انسجام محتوایى (باورها و ارزش هاى هنجارى شده) بین خرده نظام فرهنگ با سایر خرده نظام هاست. براى نمونه، باورها و ارزش هاى حاکم بر نظام اقتصادى و نظام سیاسى، مى بایست هماهنگ با ارزش هاى نظام فرهنگى جامعه باشد. بدین ترتیب، مهندسى فرهنگ عبارت است از: فرایند بازطراحى وحدت بخش و هدفمند بین نظام فرهنگى مهندسى شده با سایر نظام هاى هم عرض به عنوان یک نظام یکپارچه و واحد.

     

    اهداف مهندسى فرهنگى کشور

    همان گونه که گذشت، کارکرد اساسى مهندسى فرهنگى کشور شناسایى و برقرارى تناسب و تعادل اثربخش، بین ارزش ها از طریق ایجاد یکپارچگى و وحدت ساختارى و محتوایى در فرهنگ کشور مى باشد. این فرایند در چهار حوزه فرهنگى، سیاسى، اقتصادى، و اجتماعى با محوریت نظام فرهنگى تحقق مى یابد. از این رو، مى توان اهداف کلان طراحى مهندسى فرهنگى کشور را این گونه بیان کرد :

    فراهم آوردن بستر فرهنگى لازم براى تحقق اهداف سند چشم انداز کشور در افق 1404؛ تسریع توسعه اقتصادى اجتماعى کشور از طریق ایجاد سازگارى با هویت و فرهنگ خودى؛ حفظ، تقویت و ارتقاى وحدت و هویت ملى و امنیت اجتماعى؛ کاهش پیامدها و کارکردهاى ناخواسته و منفى فرهنگى بخش هاى اقتصادى و سیاسى؛ ایجاد وحدت و یکپارچگى در عرصه هاى مختلف فرهنگى کشور؛ زمینه سازى جهت استمرار و توسعه دستاورهاى انقلاب اسلامى؛ تعالى معنوى و اخلاقى جامعه از طریق فراهم آوردن بستر و فضاى سالم فرهنگى.33

    تهیه و تدوین سیاست هاى لازم براى حرکت از وضع موجود به وضع مطلوب؛

    ارزیابى مستمر نسبت به چگونگى فعالیت هاى دستگاه هاى فرهنگى در راستاى تحقق اهداف سند چشم انداز؛

    بررسى و تحلیل بسترهاى و جریان هاى تأثیرگذار فرهنگى جهانى بر بستر فرهنگى کشور؛

    تبیین و تعیین شاخص هاى کمى و کیفى براى ارزیابى وضع موجود فرهنگى کشور؛

    تهیه و تصویب سیاست هاى لازم براى رشد و تقویت باورها و گرایش هاى دینى، معنوى، و فرهنگى کشور؛

    بنابراین، هدف اصلى در مهندسى فرهنگ، برنامه ریزى هدفمند و مدیریت آگاهانه و با برنامه ریزى قبلى، در عرصه فرهنگ و همسان سازى و همسو کردن نظام فرهنگى با سایر نظام ها و بعکس.

     

    چالش هاى فراروى فرهنگ و مهندسى فرهنگى

    فرهنگ داراى دو بعد مادى و غیرمادى است؛ به عبارت دیگر، برخى عناصر فرهنگ مادى و برخى غیر مادى است. «در مدیریت و برنامه ریزى و مهندسى فرهنگ باید به همه ابعاد فرهنگ توجه ویژه شود. عدم همراهى بُعد فرهنگى و غیرمادى فرهنگ با سایر ابعاد، به ویژه ابعاد مادى جامعه به عنوان تأخر فرهنگى34  شناخته مى شود.»35  یکى از پیامدهاى این بى توجهى، تأخر فرهنگى در حوزه فرهنگ است که ممکن است این گونه رخ دهد: براى مثال، اگر تکنولوژى در یک جامعه اى تغییر کند، در عین حال، در نظام آموزشى هیچ گونه تغییرات رخ ندهد، و دوره تحصیلى و آموزشى با فرایند تغییرات تکنولوژیکى و آثار و تبعات آن تطبیق نکند، دانش آموزان به دلیل بیگانه بودن با فرایند تغییرات موجود، دیگر قادر نخواهند بود تا در جامعه شاغل شوند و عملا آنان بیکار خواهند ماند. این بیکارى همواره و در هر جامعه اى مشکل ساز خواهد بود مگر اینکه دوره آموزشى مکانیزه شود. در واقع، «تأخر فرهنگى در یک جامعه زمانى رخ مى دهد که یکى از دو بخش فرهنگى که به هم پیوسته بودند، زودتر از بخش دیگر تغییر یابد.»36  در این میان، باید گفت که فرایند تغییر در بعد مادى فرهنگ بیش از بعد غیر مادى آن است. فرهنگ مادى و به عبارت دیگر، بعد مادى فرهنگ زودتر از بعد غیر مادى آن تغییر مى کند و این به دلیل استانداردهایى است که نوآورى هاى مادى و کمى را مى توان دقیق تر ارزیابى کرد.

    اما در ابعاد غیرمادى فرهنگ از جمله ارزش ها، باورها و هنجارها استانداردهاى پذیرفته شده اى وجود ندارد و مشخصه کمى، عینى و قابل اندازه گیرى وجود ندارد، فرایند تغییر در اینجا محسوس و سریع نیست، بلکه تغییرات آن تابع تغییرات عرصه مادى فرهنگ است.

    فرایند تحقق تأخرفرهنگى ازنظراگبورن این گونه است :

    به دلیل رشد سریع و شتابان فرهنگ مادى و کندى تغییر در فرهنگ غیرمادى، این امر موجبات تأخر فرهنگى را فراهم مى آورد. البته، بیشتر اوقات نوآورى هاى مادى تغییراتى را در زندگى اجتماعى فراهم مى کند که کم کم این امر موجب مى شود که فرهنگ غیرمادى نیز با آن سازگار افتد. براى مثال، اختراع اتومبیل با آزادى جوانان و عدم دخالت مستقیم والدین در ازدواج آنان همراه بوده، و این امکان را که افراد دور از خانه خود کار کنند را فراهم ساخته است.37

    قطعآ چنین چیزى با فرهنگ سنتى حاکم ناسازگار است. مقاومت در برابر این فرایند، و نفى مطلق آن، و یا پذیرش بدون قید و شرط تغییرات اجتماعى، هر دو آثار و تبعات زیان بارى به دنبال دارد. در چنین فرایندى، به سبب شکاف بین حوزه هاى شناختى فرهنگى و مادى جامعه، نابسامانى و بى سازمانى هاى رفتارى و اجتماعى یکى پس از دیگرى در جامعه بروز مى کند. توسعه فرهنگى در شرایطى به عنوان محور توسعه مطرح مى شود که کشورهاى در حال توسعه اى چون ایران، به ویژه کشورهاى داراى جان مایه هاى غنى فرهنگ بومى، ملى و دینى، در معرض تهدیدها، تهاجم و جریان هاى نوین و پرشتاب فرهنگى جهانى مى باشند.

    با وجود اهمیت بنیانى فرهنگ و توسعه فرهنگى در جامعه، به لحاظ تعاریف مبنایى و ماهوى، جهت گیرى ها، ابزارها و کارگزاران حوزه فرهنگى، وحدت رویه اى بین بخش هاى تصمیم ساز در حوزه فرهنگى وجود ندارد. این وضعیت در خوش بینانه ترین حالت، به انفعال فرهنگى و در بدترین حالت، به تشتت و چالش هاى مخرّب در حوزه فرهنگى منجر مى شود.

    آسیب دیگر در ارتباط با سیاست هاى توسعه فرهنگى در جامعه، نگاه محض مادى و ادارى به فرهنگ مى باشد. چنین رویکردى به حوزه فرهنگ، آن را از رسیدن به سرمنزل مطلوب بازمى دارد. «بنابراین، مدیریت و مهندسى فرهنگى مى بایست تفاوت ماهوى بخش هاى فرهنگى و غیرفرهنگى را از نظر نوع تصمیم گیرى و اجرا مدنظر داشته باشد و بخش هاى اجرایى را از نگاه صرف مادى به این حوزه بار دارد.»38  از این رو،  مهم ترین چالش هاى پیش روى مهندسى فرهنگى را مى توان چنین برشمرد:

    «فقدان مدیریت راهبردى در تدوین اهداف و برنامه هاى فرهنگى کشور؛

    عدم وجود ارتباط بین برنامه ها و چشم انداز کشور در حوزه فرهنگ؛

    فقدان اهداف استراتژیک در حوزه فرهنگ؛

    عدم وجود ارتباط بین شاخص ها و اهداف در حوزه فرهنگ؛

    مشخص نبودن اقدامات لازم براى تحقق اهداف و تقویت هر یک از شاخص ها؛

    فقدان نظام پالایش و نظارت مناسب براى جلوگیرى از انحراف در اهداف.»39

     از نگاهى دیگر، مى توان گفت: امروزه فرهنگ ایران عمدتآبادوچالش مواجه است:درون فرهنگى؛برون فرهنگى.

    در مهندسى فرهنگ، باید توجه داشت که به لحاظ درون فرهنگى، فرهنگ موجود داراى سه لایه است : لایه بومى و باستانى؛ لایه اسلامى و لایه جهانى و غربى.

    بخشى از چالش در قلمرو فرهنگ در جامعه ما، ناشى از فعال شدن گسل این سه لایه است. یکى هم چالش برون فرهنگى است که مربوط به چگونگى تعامل این سه لایه، با سایر ساخت هاى اقتصادى و سیاسى است که اگر این تعامل درست مدیریت نشود، این گسل آسیب زا و بحران زا خواهد بود. همه سخن در بحث مهندسى فرهنگ این است که بتوان فرهنگ را از درون و بیرون و از لحاظ نقاط قوت، ضعف، آسیب ها، بحران هاوهنجارها شناسایى تا از وضع موجود به وضع مطلوب فرهنگى نائل آمد.

     

    نقش نخبگان در مهندسى فرهنگ

    این مقاله در پى پاسخ به این پرسش است که نقش نخبگان جامعه، به ویژه نخبگان علوم اجتماعى در برنامه ریزى و مهندسى کردن فرهنگ چیست؟ به نظر مى رسد، در میان نخبگان بیش از هر چیز، نقش نخبگان علوم اجتماعى در عرصه فرهنگ بسیار برجسته و حایز اهمیت است؛ چراکه مقوله فرهنگ زیرمجموعه اى از علوم اجتماعى، بخصوص جامعه شناسى، مطالعات فرهنگى و مردم شناسى، و تا حدودى علوم تربیتى و... است. در کشور ما، عملا مطالعات فرهنگى و فرهنگ شناسى بخشى از جامعه شناسى است. از این رو، باید گفت: نخبگان علوم اجتماعى مى توانند در مطالعات راهبردى فرهنگ، بسیار نقش آفرین باشند.

    اما پیش از هر چیز لازم است واژه «نخبه» تعریف شود. نخبگان و یا برگزیدگان، در نظر پاره تو کسانى هستند که داراى خصوصیاتى استثنایى و منحصر به فرد بوده، و یا داراى استعداد و قابلیت هایى عالى در زمینه کار خود و یا در بعضى فعالیت ها باشند. به عبارت دیگر، لفظ برگزیده به کسانى اطلاق مى گردد که با توجه به نقشى که در جامعه به عهده دارند، و کارى که انجام مى دهند و استعدادهاى طبیعى که دارند، موقعیت هاى برترى نسبت به متوسط افراد دارند. از نظر پاره تو، نخبگان اعضاى ممتاز جامعه محسوب مى شوند؛ یعنى افرادى که بر اثر خصوصیات ممتازشان صاحب قدرت و یا شخصیت مى گردند.40

    بنابراین، نخبگان اشخاص و گروه هایى هستند که در نتیجه قدرتى که به دست مى آورند و تأثیرى که برجاى مى گذارند، یا به وسیله تصمیماتى که اتخاذ مى نمایند و یا به وسیله ایده ها و یا هیجاناتى که به وجود مى آورند، در کنش تاریخى جامعه مؤثر واقع مى شوند.41  از سوى دیگر، موسکا و پاره تو، در تعریفى مشترک، برگزیدگان را به معناى گروهى از مردم به کار مى برند که یا مستقیمآ اعمال قدرت مى کنند و یا در موقعیتى هستند که نفوذ زیادى بر اعمال قدرت سیاسى دارند.42  طبیعى است که در این تعریف، مراد از نخبگان، بیشتر نخبگان سیاسى و حکومتى است.

    مراد از نخبگان در اینجا، نخبگان علوم اجتماعى است. هرچند نخبگان سایر رشته ها و گرایش هاى علمى هم مى توانند در این زمینه نقش آفرین باشند، اما از آنجایى که فرهنگ بخشى از مطالعات علوم اجتماعى است، از این رو، نخبگان این عرصه مى توانند نقش پررنگ ترى در این زمینه ایفا کنند. از سوى دیگر، نخبگان علوم اجتماعى ممکن است در عرصه قدرت هم حضور داشته باشند، اما لزومآ این گونه نیست که نخبگان علوم اجتماعى صاحب قدرت بوده و در عرصه قدرت سیاسى حضور فعال داشته باشند.

    حال سؤال این است که نخبگان علوم اجتماعى، یعنى کسانى که به وسیله تصمیماتى که اتخاذ مى کنند و یا به واسطه نقش و جایگاهى که در جامعه دارند و در پرتو ایده ها و افکارى که دارند، و رفتار و موضع گیرى هایى که در قبال تحولات اجتماعى مى کنند، در کنش تاریخى جامعه و در بحث ما، برنامه ریزى و مهندسى کردن و هدایت فرهنگ، چگونه مى توانند مؤثر واقع شوند؟

    همان گونه که گذشت، مقوله فرهنگ و مدیریت و مهندسى آن، از مباحث جذاب، پردامنه و دوران ساز عصر ماست. از آنجایى که ویژگى ممتاز این انقلاب اسلامى، بعد فرهنگى آن است، پس از پیروزى انقلاب اسلامى تا به امروز، همواره این نگرانى وجود داشته که در باب فرهنگ، چگونه باید برنامه ریزى کرد؟ آیا به راستى امکان مهندسى براى فرهنگ وجود دارد؟ این معضل، درمانى مناسب، ظریف و اساسى طلب مى کند و دیگر زمان ارائه راه حل هاى کوتاه برد و مسکّن هاى موقت به پایان رسیده است. امروزه انتظار حرکت هاى اصولى و ارائه برنامه هاى راهبردى فراهم آمده است. به نظر مى رسد، به تعبیر رهبر فرزانه انقلاب، باید در این باب نهضتى درانداخت و با بسیج همه امکانات و ظرفیت ها دست به «نهضت نرم افزارى» و «راه هاى میانبر علمى» زد43  و همه نخبگان و صاحبان خرد و مدیران مربوط، دست در دست هم و با همدلى، عزم ملى و همت بلند مسئولان و نخبگان دلسوز جامعه، به ویژه در عرصه علوم اجتماعى اقدامات مناسب را براى فائق آمدن بر این مشکل به انجام رسانند.

    اقدامات زیربنایى متعددى را مى توان در این زمینه برشمرد، اما در این میان، شاید تحوّل در نظام آموزشى کشور، به طور عام، و در آموزش و پرورش رسمى کشور به طور خاص، کلید موفقیت تحوّلات بزرگ آینده فرهنگ را در اختیار ما قرار دهد. در واقع، تغییر و تحوّل اساسى در حوزه نظام تعلیم و تربیت کشور، زیربنایى ترین اقدام میانبرى است که براى دست یابى به تحوّل در عرصه فرهنگ، مورد نیاز جامعه کنونى ما مى باشد. بدین منظور، شناخت وضع موجود و ترسیم راه هاى نیل به وضع مطلوب، از جمله اقدامات اساسى در عرصه فرهنگ، به معناى عام مى باشد.

    در واقع، مهم ترین وظیفه اى که امروز نخبگان علوم اجتماعى بر عهده دارند این است که در باب برنامه ریزى بنیادین و مهندسى فرهنگ جامعه، باید نهضتى در انداخت و این نهضت، همانا انجام مطالعات بنیادین در عرضه فرهنگ به طور عام و نظام آموزشى به طور خاص مى باشد. در این باب، به نظر مى رسد، انجام چند مطالعه زیر ضرورى است :

     

    1. شناسایى وضع موجود نظام فرهنگى

    اصولا هر طرح و پروژه اى کلان، بنیادین، راهبردى و استراتژیک، زمانى مى تواند مبتنى بر واقعیت هاى موجود بوده و جامه واقعیت بپوشد که قرین مطالعات میدانى، نیازسنجى و شناسایى وضعیت موجود باشد. تعیین دقیق جایگاه و موقعیتى که اکنون نظام فرهنگى و آموزشى کشور ما در آن قرار دارد، نیازمند جمع آورى دقیق اطلاعات و انجام تحقیقات وسیع و گسترده نظرى و میدانى مى باشد تا بتوان اطلاعات جامعى از فرصت هاى حقیقى نظام فرهنگى موجود، توانمندى ها و نقاط ضعف آن به دست آورد. تعیین موقعیت و جایگاه موجود، مجموعه اى از اطلاعات و آمارهایى خواهد بود که با تجزیه و تحلیل آنها، مى توان موضوعات مرتبط با فرهنگ و نظام فرهنگى و آموزشى را به عنوان شاخص هاى شناختى ترسیم نمود. ترسیم این وضعیت، نقاط ابهام وضع موجود را روشن مى کند. آن گاه، حرکت واقع بینانه براساس تنظیم یک برنامه جامع و همه جانبه امکان پذیر مى گردد.

    بیان واقعیت هاى موجود فرهنگ و نظام فرهنگى کشور به صورت شفاف، همزمان با شناخت جایگاه آن در جهان، ترسیم کننده وضعیت و جایگاه موجود عرصه فرهنگ ما خواهد بود که از یک سو، فرصت ها و تهدیدهاى آن در این محیط بین المللى به دست خواهد آمد و از سوى دیگر، نسبت مؤلفه ها و آرمان هاى اسلامى در عرصه فرهنگ روشن خواهد شد. بدیهى است که عوامل تأثیرگذار بسیارى در ترسیم نقشه جامع این واقعیت نقش ایفا مى کنند. این امر مستلزم انجام مجموعه اى از پروژه هاى تحقیقاتى برنامه ریزى شده، نظرى و میدانى مى باشد.

    مهم ترین هدف در انجام این گونه تحقیقات، یافتن پاسخ این سؤال مى باشد که به راستى وضعیت موجود نظام فرهنگى کشور ما چیست و در چه جایگاهى قرار دارد؟ نقش علم و فرهنگ در توسعه، پیشرفت و آبادانى کشور به چه میزان است؟ مطالعات بنیادین و راهبردى فرهنگ و نهضت علمى در این زمینه، به چه میزان در تعالى و پیشرفت کشور مفید مى باشد؟ اگر نقش برجسته بازى مى کند که چنین نیز هست، هر مطالعه جامعى، بدون نیازسنجى و شناسایى واقعیت هاى موجود ابتر خواهد بود. از این رو، ضرورى است که به طور جامع وضعیت علمى و فرهنگى کشور مورد مطالعه و شناسایى قرار گیرد. از آنجایى که فرهنگ، بخش جدایى ناپذیر علم جامعه شناسى و مطالعات فرهنگى است، از این رو، در این زمینه، نخبگان علوم اجتماعى، به ویژه جامعه شناسى نقش کلیدى و اصلى را بازى مى کنند.

     

    2. ترسیم وضع مطلوب فرهنگ جامعه دینى

    فرهنگ میراث هزاران سال تلاش فکرى، هنرى و صنعتى نسل هاى گذشته یک ملت است. هر نسلى اندوخته هاى فرهنگى و تجارب زندگى و نیز عناصر فرهنگى خویش را، که معمولا برگرفته از ارزش ها و هنجارهاى حاکم مى باشد، با شیوه هاى گوناگون به نسل بعدى منتقل مى سازد، نسل بعد نیز اندوخته هاى خود را بر آن مى افزاید و آن را به نسل پس از خویش انتقال مى دهد. این جریان همواره در طول تاریخ ادامه داشته است. همان گونه که شخصیت یک فرد حاصل تجربیات فردى او است و موجب امتیاز او از دیگر افراد مى گردد، فرهنگ یک جامعه نیز حاصل هزاران سال تجربه تلخ و شیرین آن جامعه مى باشد و این فرهنگ جامعه است که هویت آن را شکل داده و آن جامعه را از جوامع دیگر متمایز مى سازد. در یک جامعه دینى فرهنگ جامعه، برگرفته از دین و آموزه هاى دینى است. در واقع، فرهنگ در یک جامعه دینى، همان فرهنگ دینى است که برخى از عناصر آن فرهنگ رایج جامعه است و بخشى نیز ارزش ها و هنجارهاى دینى برگرفته از آموزه هاى دینى است.

    طبیعى است که در ترسیم وضعیت مطلوب فرهنگى کشور، علاوه بر شناسایى وضعیت موجود فرهنگى کشور، به عنوان مجموعه اى از آداب، سنن، رسوم، هنرها، صنایع فرهنگى، و... که حاصل تلاش هزاران سال فکرى، هنرى، صنعتى و به طور کلى، مجموعه محصولات فرهنگى یک ملت است، شناسایى باورها، ارزش ها و هنجارهاى دینى مردم مسلمان ایران نیز، که برگرفته از دین و آموزه هاى دینى آنان است و به طور کلى، شناسایى فرهنگ دینى آنان ضرورى است.

    بدین ترتیب، در ترسیم وضعیت مطلوب فرهنگى جامعه دینى، استخراج عناصر فرهنگ دینى از منابع اصیل دینى، و نیز مراجعه به سیره نبوى و علوى در جامعه دینى صدر اسلام و نیز سیره حضرات معصومان : در باب فرهنگ و عناصر فرهنگ دینى امرى بایسته وضرورى است.

     

    3. تعیین فاصله وضع موجود با وضع مطلوب

    شناخت و درک فاصله حقیقى بین وضع موجود، و حالت مطلوبى که مقصد این حرکت میانبر است، از مهم ترین عناصر شناختى این حرکت مى باشد. حرکت میانبر نباید به حرکت شتابزده و غیرمنطقى تعبیر شود. باید این گونه تصور کرد که اگر فاصله یک قرن بین وضع مطلوب فرهنگى جامعه دینى ما، با وضعیت موجود آن در ایران، بتوان در یک فرایند زمانى بیست الى سى سال کار محققانه و پرتلاش و شبانه روزى توأم با انگیزه بالا طى نمود، زمان ممکن و معقولى خواهد بود. چنین نگاه واقع بینانه اى گویاى آن است که باید انتظار داشت تا پس از حداقل یک نسل کارى، بتوان به وضع مطلوب فرهنگى جامعه دینى دست یافت. اگر به این موضوع، عمر کوتاه دولت ها را اضافه کنیم، که معمولا براى یک دوره چهارساله و یا دو دوره چهارساله بر سر کارند، و امور جارى آن چنان آنها را درگیر مى کند که عملا فرصتى براى پرداختن به امور استراتژیک بلندمدت ده ساله و یا بالاتر را پیدا نمى کنند، اوج مشکلات بیشتر آشکار خواهد شد. لذاست که عملا کارهاى مهمى از این دست، از عهده دولت ها برنمى آید. نخبگان علوم اجتماعى که در عرصه فرهنگ فعالیت علمى و کارشناسى کرده اند، و نیز عالمان دینى که در عرصه علم، فرهنگ، ارتباطات و علوم اجتماعى به صورت کارشناسى فعالیت علمى داشته اند، بهترین نامزد و گزینه براى این گونه مطالعات راهبردى هستند.

    با فراهم آوردن این دو دانش مقدمى، یعنى شناسایى و ترسیم وضع موجود فرهنگى، و وضع مطلوب فرهنگ و فرهنگى دینى در جامعه دینى، زمان ترسیم و تعیین فاصله فرامى رسد. اگر این فاصله، به منزله شکاف و فاصله بین وضع موجود و مطلوب فرهنگى، باید بر پیمودن این فاصله، به نحو معقول از نظر زمان موردنیاز، امکانات، و ملزومات این حرکت، تصمیم گیرى شود. بنابراین، احصاء، انتخاب و گزینش راه کارهاى ممکن و انتخاب بهترین آنها امرى ضرورى است.

     

    4. تبیین اهداف و سیاست هاى کلان فرهنگى

    مهم ترین بخش این مرحله، تبیین و تنظیم سیاست هاى کلان و اهدافى است که با دست یابى به آنها، نتیجه مطلوب حاصل مى گردد. از این رو، اهمیت فوق العاده این بخش، در گرو مستنداتى عالمانه و محققانه است که صحت انتخاب آنها را بدون خدشه اثبات نماید تا بتوان بر اساس آن، یک فرهنگ همگانى و عزم ملى را در این زمینه ایجاد نمود. چنین سیاست ها و اهدافى دقیق، موجب مى گردند تا در طول مسیر، تضمین کافى براى جلوگیرى از تزلزل، توقف و انحراف فراهم آید.

    علاوه بر این، تعیین اهداف و سیاست هاى کلان فرهنگى نظام اسلامى در یک چشم انداز بلندزمانى، منزلت و جایگاهى بسیار بلندتر از وضعیت فرهنگى موجود دارد؛ زیرا از یک سو، وضع موجود در این زمینه ثابت نیست و در کوره راه هاى روزمرگى گرفتار آمده است، هرچند همواره رو به کمال بیشتر است، اما تا رسیدن به وضع مطلوب فاصله ها دارد. از این رو، بایستى با رهگیرى وضع مطلوب جایگاه علم و فرهنگ در یک جامعه دینى، آینده حرکت هاى علمى و فرهنگى را با ترسیم و تبیین اهداف و سیاست هاى کلان، در یک زمان واقع بینانه به گونه اى انتخاب نمود که امکانات لازم را براى رسیدن به صف مقدّم علم، به نحوى تنظیم نمود که برآیند آن، بتواند در این حرکت رو به جلو جایگاه مناسب را به دست آورد.

    از سوى دیگر، بحث علم و فرهنگ از جمله موضوعات بسیار مهم و ریشه اى است که اسلام و آموزه هاى دین مبین اسلام، نه تنها در آرمان ها، مبانى، اهداف، اصول، روش، محتوى، که حتى در جزئیات بسیار ریز آن هم وارد شده است. با این وصف، دریافت فرهنگ مطلوب دینى، هنگامى مى تواند در این محیط و جامعه دینى مورد عمل واقع گردد که علاوه بر همخوانى کامل، بتواند کلیه خواست هاى آن را نیز تأمین نماید.

    لحاظ سابقه درخشان تاریخ تمدن و فرهنگ اسلامى و ایرانى نیز از جمله ملاک هاى دیگرى است که در این مجموعه بازشناسى و بازاندیشى، باید نقش مناسب و ویژه خود را در ترسیم نظام فرهنگى، علمى و فرهنگى مطلوب ایفا نماید.

     

    5. انتخاب راهکار مناسب

    در ادبیات  مدیریت، برنامه ریزى شامل احصاء راه کارها، و انتخاب مناسب ترین آنها، با در نظر داشتن راه هاى بدیل، به عنوان جانشین هاى احتمالى مى باشد. با توجه به آنچه گذشت، توجه به اصول زیر در تنظیم حرکت میانبر، حایز اهمیت است :

    الف. تأمین نیروى انسانى مجرب، کارآمد و هوشمند در عرصه هاى گوناگون علوم انسانى، به ویژه علوم اجتماعى و بخصوص جامعه شناسى و مطالعات فرهنگى، با استفاده از ظرفیت علمى موجود کشور؛

    ب. شناخت و تعیین دقیق وضعیت موجود جایگاه علم و فرهنگ در ایران؛

    ج. شناخت عمیق و فراگیر وضعیت مطلوب علم، فرهنگ و تمدن اسلامى و دینى در همه عرصه ها؛

    د. تعیین دقیق سیاست ها و اهداف کلان فرهنگى در همه عرصه ها در یک جامعه دینى؛

    ه . بازخوانى مجدّد نقش علم و فرهنگ در تاریخ تمدن و فرهنگ درخشان ایران و تعیین نقش آن در افق هاى آینده.

    بدین ترتیب، تعیین فاصله دقیق و جامع شامل فاصله وضع موجود علم و فرهنگ در کشور، با وضع مطلوب آن در جامعه دینى، و نیز فاصله آن با آنچه در آموزه هاى دینى و در اسلام بدان تأکید و توصیه شده است، و نیز با فرهنگ و تمدّن ایران خواهد بود. پس از کسب این مؤلفه ها و بر اساس آن، مدیریت و برنامه ریزى جامع براى پیمودن این فاصله آغاز مى گردد. بدیهى است که توجه تام و کامل به فرهنگ ایرانى، اسلامى و برنامه ریزى راهبردى و بنیادین براى نیل به اهداف بلند آن و بازسازى فرهنگ و تمدن کهن ایرانى، اسلامى در همین قالب معنا و مفهوم مى یابد.

     

    6. شناسایى عوامل تغییر فرهنگ

    در فرایند مطالعه، مدیریت و مهندسى فرهنگ، شناسایى عوامل تأثیرگذار بر تغییر فرهنگ نیز امرى لازم و ضرورى است؛ چراکه در طول تاریخ حیات بشر، فرهنگ کالاى گران بهایى بوده است که همواره در معرض خطر دستبرد راهزنان و شیادان قرار داشته است. به راستى علل و عواملى که موجب مى شود یک فرهنگ در طول قرون متمادى یک دست، یکنواخت و دست نخورده باقى بماند و دستخوش تغییر و تحولات قرار نگیرد و یا به سادگى و با اندک تحولى در محیط پیرامون، دستخوش تغییر و دگرگونى شود چیست؟

    سهم عوامل داخلى در مقایسه با عوامل خارجى در ثبات و تغییر فرهنگ ها چیست؟ اصولا رابطه اى میان تغییر فرهنگ ها با تغییر خودباورى فرهنگى وجود دارد و یا نه؟ خودباورى فرهنگى و عوامل، سازوکارها و فرایند تغییر و تحول آن چیست؟ اصولا مى توان بدون تغییر خودباورى فرهنگى، و یا احساس شک و تردید در مثبت بودن فرهنگ ملى و دینى خود، و عدم اعتقاد نسبت به قوت و کارایى فرهنگ خودى و نیز تمایل و جذب به فرهنگ بیگانه ـ دست کم به جنبه هایى از آن، فرهنگ یک کشور و ملتى را تغییر داد؟ عواملى که موجب یأس و سرخوردگى یک ملت از فرهنگ شده و موجب تغییر نگرش افراد نسبت به فرهنگ خودى مى شود، چیست؟

    از سوى دیگر، فرایند تغییر خودباورى فرهنگى چیست و چگونه تضعیف شده و به خودباختگى تبدیل مى گردد؟ این تغییر و تحولات در جوامع بسته و با ثبات و جوامع باز و یا جدید چه تفاوتى با هم دارند؟ سازوکارهاى صحیح تبادل و تعامل فرهنگ ها چیست؟ چگونه انتقال فرهنگ صورت مى گیرد، انتقال فرهنگ چگونه دچار ضعف و اختلال مى شود؟ در این میان، نقش و میزان تأثیر عواملى همچون ایدئولوژى، تکنولوژى و نوآورى، اقتصاد و سیاست و حاکمیت، رقابت و تضاد و مهاجرت و... در تثبیت و یا تضعیف فرهنگ و عناصر فرهنگى به چه میزان است؟

    فرهنگ هر جامعه، که رکن رکین آن محسوب مى شود، و بخش اعظم یک جامعه و رفتار مردمان آن متأثر از فرهنگ آن جامعه است، ثبات، و یا تغییر و تحولات فرهنگى، تبعات و پیامدهاى فرهنگى متناسب با خود را در آن جامعه به دنبال دارد. ثبات نظام هاى سیاسى، همبستگى و انسجام اجتماعى در هر جامعه اى عمدتآ به نظام فرهنگى و مجموعه باورها، ارزش ها، هنجارها و نمادهاى آن وابسته است. همواره بزرگ ترین مصلحان اجتماعى، مصلحان فرهنگى بوده اند، تحولات و تغییرات ماندگار در جوامع نیز تغییرات و تحولات فرهنگى بوده است، بزرگ ترین انقلاب ها در جهان، انقلاب هاى فرهنگى بوده است. انقلاب هایى که مصلحان درصدد بوده اند تا اوضاع را به نحو مطلوب تغییر دهند، و اقدامات اصلاحى خویش را نیز از فعالیت در عرصه فرهنگ آغاز کنند؛ زیرا با اصلاح فرهنگ جامعه و التزام نظرى و عملى به آن نظم اجتماعى استقرار یافته و روابط فردى و اجتماعى به شکل کاملا هنجارمندانه اى تجلى مى یابد.

    در مطالعات و مهندسى و مدیریت فرهنگ ها، از جمله مباحث بسیار مهم، به روزرسانى سازوکارهاى اشعه فرهنگ است؛ چراکه در جامعه جداى ما همواره صحبت از نسل جدید، تحولات فرهنگى و ارزشى آن در بخش هایى از جامعه رایج است. در این بحث ها، صحبت از مفاهیمى چون جوانان و نسل جدید، و یا تغییرات اجتماعى و دگرگونى نسلى، فروپاشى اجتماعى، تعارض فرهنگى و نتایج و پیامدهاى حاصل از آن، شکاف نسلى، تفاوت نسلى، فاصله نسلى و... مى شود.

    تغییرات فرهنگى همواره پتانسیل دو نوع نگرش نسبت به خود را داراست: از یک سو، برخى از افراد نسبت به آن خوش بین بوده و آن را در راستاى فرهنگ یا ارزش ها و هنجارهاى گذشته مى دانند. از سوى دیگر، عده اى دیگر به این دگرگونى ها بدبین بوده و معتقدند که این تغییرات در راستاى فرهنگ گذشته نمى باشد، بلکه گسستى در ارزش ها و هنجارهاى گذشته است. به تعبیر کاستلز «تغییر شکل فرهنگ جامعه به ناچار باید در چندین سطح رخ دهد، اگر فقط در ذهن افراد جامعه حادث شود، قدرتى ندارد. اگر فقط زائده اقدامات دولت باشد جابرانه است، تغییر و دگرگونى شخصى براى عده اى کثیر لازم و حیاتى است و نباید تنها دگرگونى در آگاهى باشد بلکه باید شامل کنش فردى نیز باشد.»44

    تغییرات فرهنگى که در جامعه ایران به وجود آمده است، همواره نسل گذشته را نگران کرده که شاید به گونه اى جامعه دچار فروپاشى اجتماعى شده است و این خود ناشى از عدم اعتماد به نسل نو با ویژگى هاى خاص خویش است.

    به هرحال، آنچه واقعیت دارد، این است که در جامعه ایران ما در حال تغییر و تحولات فرهنگى هستیم، این تغییر در مقاطعى پرشتاب و در مقاطعى کند بوده است. علل و عوامل و پیامدهاى این گونه تغییرات چیست؟ در مطالعات راهبردى در عرصه فرهنگ باید حتمآ نیم نگاهى هم به علل و عوامل تأثیرگذار و تغییردهنده فرهنگ داشت و به تغییر و تحولات فرهنگى جهت داد.

     

    7. برنامه ریزى واقع بینانه

    با عنایت  به شناسایى وضع موجود، مطلوب، اهداف، سیاست ها و نیز تبیین مناسب ترین راه کارها، باید شناسایى عوامل تغییردهنده، به برنامه ریزى واقع بینانه بر اساس توانمندى ها، امکانات، ظرفیت ها، و محدودیت ها پرداخت. هرچند نگاه بلندپروازانه در تبیین اهداف، سیاست ها، مطلوب و پسندیده است، ولى به هنگام تدوین برنامه اجرایى در صورتى که امکانات بر اساس نیازهاى واقعى و یا نزدیکى به واقع برآورد نگردند، حرکت مدبرانه را از مسیر اصلى خارج، و دستخوش حوادث گوناگونى نظیر تأخیر، توقف، جابجایى اهداف، یا شکست خواهد نمود. بزرگ ترین انگیزه حرکت هاى بزرگ در نیل به اهداف از پیش تعیین شده، در زمان هاى پیش بینى شده و یا حتى پیش از آن است، و این زمانى ممکن خواهد بود که برنامه ریزى واقع بینانه صورت گرفته باشد. البته واقع بینانه بودن، منافاتى با ریسک پذیرى و قبول مخاطرات، سختى ها، و جانفشانى هاى لازم ندارد، بلکه یک برنامه ریزى خوب، برنامه اى است که بتواند کلیه عوامل مؤثر در حرکت، از جمله ریسک پذیرى را مدنظر داشته باشد.

    حاصل آنکه به نظر مى رسد، تا کارها، برنامه ها و فعالیت هاى زیربنایى در عرصه فرهنگ صورت نگیرد و برنامه ریزى و مهندسى دقیق و همه جانبه اى در این عرصه به انجام نرسد، همه تلاش ها و اقدامات کوتاه مدت و روزمره بیهوده خواهد بود. اتخاذ استراتژى مناسب در عرصه فرهنگ، جهت دهى، مدیریت، برنامه ریزى، و مهندسى در این عرصه امرى بایسته و لازم است. نخبگان عرصه فرهنگ و نیز سازمان ها و نهادهاى متولى فرهنگ در این حوزه، همچون شوراى عالى انقلاب فرهنگى، حوزه هاى علمیه، دانشگاه ها، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه، سازمان تبلیغات اسلامى، سازمان فرهنگ و ارتباطات، مساجد، ائمه جمعه، حسینیه ها، تکایا، ستادهاى نماز جمعه، رسانه هاى سمعى، بصرى و مکتوب، مراکز علمى و پژوهشى و... در این عرصه صاحب نقش هستند.

    عرصه فرهنگ نیازمند برنامه ریزى، ساماندهى، هدایت و مهندسى است. بیش از همه در این زمینه، نخبگان مسئولیت سنگین دارند و نیز بیش از همه، ما نیازمند برنامه هاى کارشناسى بلندمدت، استراتژیک و راهبردى هستیم. با برنامه ریزى جامع توسط نخبگان کشور، به ویژه نخبگان علوم اجتماعى مى توان اهداف بلند زیر را تعقیب نمود :

    1. تعین شاخص ها، شیوه ها و روش هاى ارزیابى متغیرهاى استراتژیک فرهنگى؛

    2. شناسایى عمیق و گسترده وضعیت موجود فرهنگى کشور بر اساس هریک از این شاخص ها؛

    3. طراحى وضعیت مطلوب فرهنگى کشور بر اساس شاخص هاى مزبور، با عنایت به مجموعه شرایط و مقتضیات رصد فرهنگى کشور و جهان؛

    4. تعیین سیاست ها، اهداف و استراتژى هاى لازم براى حرکت از وضع موجود به وضع مطلوب؛

    5. تعیین فاصله زمانى براى طى این بستر و مسیر حرکت؛

    6. شناسایى عوامل تغییردهنده فرهنگ و تأثیرگذار بر عناصر فرهنگى؛

    7. تعیین سهم هریک از سازمان ها و نهادهاى متولى عرصه فرهنگ در کشور، به تناسب ظرفیت ها، امکانات، منابع انسانى ومالى،اهداف،سیاست هاوخط مشى هاى آنان؛

    8. بازخوردگیرى و ارزیابى مستمر نسبت به هریک از شاخص ها، شیوه هاى ارزیابى وضع موجود، وضع مطلوب، استراتژى ها، سیاست ها، برنامه ها، و نیز مجریان، نخبگان، برنامه ریزان و سازمان هاى متولى فرهنگ در حرکت به سمت وضع مطلوب؛

     

    نتیجه گیرى

    حاصل اینکه فرهنگ و مهندسى فرهنگى تأکید بر دو عنصر دارد: اول، توجه به فرهنگ، اهمیت و جایگاه آن و رویکرد نقش آفرینى فرهنگ. دوم، توجه به هندسه درونى عناصر فرهنگى، نظم، انسجام و یک پارچگى درون عناصر فرهنگى و اینکه در مطالعات و برنامه ریزى ها باید به فرهنگ به عنوان یک عامل کلیدى و برجسته توجه شود. به بیان دیگر، مهندسى فرهنگى، برنامه ریزى، نوسازى و بازسازى فرهنگ جامعه است. زمانى مى توان به این مهم نائل آمد که با ایجاد تغییرات گسترده، هدفمند و نظام وار در عوامل تأثیرگذار بر فرهنگ، تغییر و تحولات تدریجى را به سمت وسوى تحقق اهداف فرهنگى تعریف شده سوق داد؛ زیرا امروزه تغییر و تحولات بسیارى همه عرصه هاى زندگى بشر را در پرتو پدیده جهانى شدن درنوردیده و فرهنگ هاى بومى و ملى را در معرض تغییر و تحولات جدى قرار داده است. هدایت تحولات فرهنگى به سمت وسوى اهداف ملى و دینى و به اصطلاح، مهندسى کردن فرهنگ در جامعه امروز تنها راه حفظ هویت ملى و دینى ماست.

    در فرایند مهندسى کردن فرهنگ، باید رویکرد اصلى جهت دهى به تغییر و تحولات باشد. عوامل تأثیرگذار بر فرهنگ را به گونه اى هدایت نمود که مسیر حرکت فرهنگ، همسو با سایر تحولات جامعه و در مسیر تحقق اهداف جامعه باشد.

    در عین حال، باید دو مفهوم را از هم تفکیک و متمایز کرد: مهندسى فرهنگ و مهندسى فرهنگى دو مقوله کاملا متفاوت اند؛ مهندسى فرهنگ، یعنى بازسازى و برنامه ریزى براى فرهنگ و هدایت سمت وسوى حرکت و تحولات فرهنگ جامعه. اما مهندسى فرهنگى، برنامه ریزى و مهندسى و هدایت از نوع فرهنگى است، نه برنامه ریزى، مدیریت و بازسازى از نوع اقتصادى و یا سیاسى و... . در مهندسى فرهنگ توجه به چالش ها و آسیب هاى فراروى فرهنگ امرى ضرورى است. على رغم جایگاه رفیع فرهنگ در جامعه و نیز ضرورت مهندسى فرهنگ، اتخاذ سیاست واحد در برنامه ریزى ها و همسویى و وحدت رویه از سوى برنامه ریزان و تصمیم سازان و نخبگان عرصه فرهنگ، هدایت سمت وسوى تحولات به سوى اهداف تعیین شده در برنامه سند چشم انداز 20 ساله، توجه به ظرفیت ها، پتانسیل ها و ظرافت هاى فرهنگ، توجه به اهداف و کارکردهاى مورد انتظار نظام فرهنگى، شناسایى فرصت ها و تهدیدهاى عرصه فرهنگ، ضرورت توجه به توسعه فرهنگى در مدیریت و مهندسى فرهنگ از جمله بایسته ها و ضرورت هاى این حوزه است.

    همه سخن در این نوشتار این بود که برنامه ریزى راهبردى در عرصه فرهنگ متولیان خاص خود را مى طلبد. شایسته ترین متولیان مدیریت و مهندسى فرهنگ، نخبگان علوم اجتماعى، به ویژه جامعه شناسى مى باشد.

    منابع

     

    ـ ارژمند، محمود، «تأمّلى در مفهوم مهندسى فرهنگى»، در: مجموعه مقالات اولین همایش ملى مهندسى فرهنگى، تهران، دبیرخانه شوراى عالى انقلاب فرهنگى، 1386.
    ـ اگبرن، و. نیمکف، زمینه جامعه شناسى، ترجمه و اقتباس ا. ح. آریانپور، تهران، نشر کتاب هاى جیبى، 1358.
    ـ اینگلهارت، رونالد، تحول فرهنگى در جامعه پیشرفت صنعتى، ترجمه مریم وتر، تهران، کویر، 1373.
    ـ باتومور، تى، بى.، برگزیدگان و جامعه، ترجمه على هاشمى، تهران، مرندیز، 1372.
    ـ پهلوان، چنگیز، زمینه فرهنگ شناسى، تهران، پیام امروز، 1378.
    ـ ترنر، جاناتان اچ.، مفاهیم و کاربردهاى جامعه شناسى، ترجمه محمد فولادى و محمّدعزیز بختیارى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1378.
    ـ تومه، ژرژ، «توسعه فرهنگى و محیط زیست»، ترجمه محمد شارع پور، نامه پژوهش، ش 1 (1375)، ص 169ـ214.
    ـ جوینى، عزیزاللّه، تفسیر مفردات قرآن، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1378.
    ـ خادم، امیررضا، «مدیریت راهبردى فرهنگ و چالش هاى برنامه ریزى فرهنگى در ایران»، مهندسى فرهنگى، ش 6و7 (بهمن و اسفند 1385)، در: مجموعه مقالات اولین همایش ملى مهندسى فرهنگى، تهران، دبیرخانه شوراى عالى انقلاب فرهنگى، 1386.
    ـ رازنهان، فیروز، «پیش شرط تحقق سند چشم انداز جمهورى اسلامى»، مهندسى فرهنگى، ش 7و8.
    ـ رفیع، جلال، فرهنگ مهاجم، فرهنگ مولد، تهران، اطلاعات، 1373.
    ـ روح الامینى، محمود، زمینه فرهنگ شناسى، تهران، میخک، چ دوم، 1368.
    ـ ـــــ ، مبانى انسان شناسى، تهران، عطّار، 1374.
    ـ روشه، گى، تغییرات اجتماعى، ترجمه منصور وثوقى، تهران، نى، چ سوم، 1370.
    ـ ستوده، هدایت اللّه و ایرج کمالى، جامعه شناسى با تأکید بر دیدگاه هاى کارکردگرایى، تضاد و کنش متقبل اجتماعى، تهران، نداى آریانا، 1383.
    ـ طوسى، محمّدعلى، فرهنگ سازمانى، تهران، مرکز آموزش مدیریت دولتى، 1372.
    ـ عربى، على اکبر، فرهنگ تحلیلى واژه هاى انگلیسى، تهران، کارون، 1373.
    ـ غروى زاد، احمدرضا، درآمدى بر تئورى ها و مدل هاى تغییرات اجتماعى، تهران، جهاد دانشگاهى، 1373.
    ـ فرهى، برزو، «درآمدى بر تفکر مهندسى فرهنگ و مهندسى فرهنگى کشور»، در: مجموعه مقالات اولین همایش ملى مهندسى فرهنگى، تهران، دبیرخانه شوراى عالى انقلاب فرهنگى، 1386.
    ـ فولادى، محمّد، بررسى علل و عوامل ثبات و تغییرات فرهنگى در ایران، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1386.
    ـ کاستلز، م.، عصر اطلاعات، ترجمه ح. چاوشیان، تهران، طرح نو، بى تا.
    ـ کوئن، بروس، مبانى جامعه شناسى، ترجمه و اقتباس غلامعباس توسلى و رضا فاضل، تهران، سمت، چ ششم، 1375.
    ـ گیدنز، آنتونى، جامعه شناسى، ترجمه منوچهر صبورى، تهران، نى، چ سیزدهم، 1383.
    ـ مصباح، محمّدتقى، جامعه و تاریخ در قرآن، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1372.
    ـ میرفردى، اصغر، «جامعه پذیرى، فرهنگ پذیرى و مهندسى»، در: مجموعه مقالات اولین همایش ملى مهندسى فرهنگى، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1386.
    ـ ناظمى، مهدى، «نقشه مهندسى فرهنگى کشور»، در: مجموعه مقالات اولین همایش ملى مهندسى فرهنگى، تهران، دبیرخانه شوراى عالى انقلاب فرهنگى، 1386.

    • پى نوشت ها

      * عضو هیئت علمى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى „. دریافت: 12/5/88 ـ پذیرش: 10/10/88.

      1 ـ جاناتان اچ. ترنر، مفاهیم و کاربردهاى جامعه شناسى، ترجمه محمد فولادى و محمّدعزیز بختیارى، ص 153.

      2 ـ ر.ک: بروس کوئن، مبانى جامعه شناسى، ترجمه غلامعباس توسلى و رضا فاضل.

      3 ـ محمّد فولادى، بررسى علل و عوامل ثبات و تغییرات فرهنگى در ایران، ص 8.

      4 ـ محمدعلى طوسى، فرهنگ سازمانى، ص 61ـ69.

      5 . M.J. HersKovits.

      6 ـ ژرژ تومه، «توسعه فرهنگى و محیط زیست»، ترجمه محمد شارع پور، نامه پژوهش، ش 1، ص 169ـ214.

      7 ـ احمدرضا غروى زاد، درآمدى بر تئورى ها و مدل هاى تغییرات اجتماعى، ص 9.

      8 . Mc Luhan.

      9 ـ محمدتقى مصباح، جامعه و تاریخ در قرآن، ص 174.

      10 ـ آنتونى گیدنز، جامعه شناسى، ترجمه منوچهر صبورى، ص 36.

      11 ـ محمود روح الامینى، مبانى انسان شناسى، ص 147.

      12 ـ جلال رفیع، فرهنگ مهاجم، فرهنگ مولد، ص 266.

      13 . Taylor.

      14 ـ ر. ک: محمود روح الامینى، زمینه فرهنگ شناسى.

      15 ـ آنتونى گیدنز، جامعه شناسى، ص 36.

      16 ـ بروس کوئن، مبانى جامعه شناسى، ص 72.

      17 ـ هدایت اللّه ستوده و ایرج کمالى، جامعه شناسى با تأکید بر دیدگاه هاى کارکردگرایى، تضاد و کنش متقبل اجتماعى، ص 18ـ19.

      18 ـ بروس کوئن، مبانى جامعه شناسى، ص 16.

      19 ـ همان.

      20 ـ چنگیز پهلوان، زمینه فرهنگ شناسى، ص 104.

      21 ـ محمود روح الامینى، زمینه فرهنگ شناسى، ص 101.

      22 . Ingelhart.

      23 ـ ر.ک: رونالد اینگلهارت، تحول فرهنگى در جامعه پیشرفت صنعتى، ترجمه مریم وتر، به نقل از: «جامعه پذیرى و فرهنگ پذیرى ومهندسى فرهنگ»، در: مجموعه مقالات اولین همایش ملى مهندسى فرهنگى، ج 1، ص 47.

      24 ـ اصغر میرفردى، «جامعه پذیرى، فرهنگ پذیرى و مهندسى»، در : مجموعه مقالات اولین همایش ملى مهندسى فرهنگى، ج 1، ص 49.

      25 ـ على اکبر عربى، فرهنگ تحلیلى واژه هاى انگلیسى، ص 77، 124 و 529.

      26 ـ عزیزاللّه جوینى، تفسیر مفردات قرآن، ص 190.

      27 ـ محمود ارژمند، «تأمّلى در مفهوم مهندسى فرهنگى»، در: مجموعه مقالات اولین همایش ملى مهندسى فرهنگى، ص 160.

      28 ـ همان، ص 161.

      29 ـ ر.ک: جمشید جعفرپور، مهندسى فرهنگى، ش 6ـ7، ص 39.

      30 ـ برزو فرهى، «درآمدى بر تفکر مهندسى فرهنگ و مهندسى فرهنگى کشور»، در: نخستین همایش ملى مهندسى فرهنگى کشور، ص 9.

      31 ـ مهدى ناظمى، «نقشه مهندسى فرهنگى کشور»، در: نخستین همایش ملى مهندسى فرهنگى کشور، ص 28.

      32 ـ همان، ص 45.

      33 ـ فیروز رازنهان، «پیش شرط تحقق سند چشم انداز جمهورى اسلامى»، مهندسى فرهنگى، ش 7و8، ص 44.

      34 . Cultural Lag.

      35 ـ ر.ک: و. نیمکف اگبرن، زمینه جامعه شناسى، ترجمه و اقتباس ا. ح آریانپور.

      36 ـ احمدرضا غروى زاد، درآمدى بر تئورى ها و مدل هاى تغییرات اجتماعى، ص 60.

      37 ـ همان، ص 61.

      38 ـ ر.ک: اصغر میرفردى، «جامعه پذیرى، فرهنگ پذیرى و مهندسى»، در : مجموعه مقالات اولین همایش ملى مهندسى فرهنگى، ج 1، ص50.

      39 ـ امیررضا خادم، «مدیریت راهبردى فرهنگ و چالش هاى برنامه ریزى فرهنگى در ایران»، در: مجموعه مقالات اولین همایش ملىمهندسى فرهنگى، ص 32.

      40 ـ گى روشه، تغییرات اجتماعى، ترجمه منصور وثوقى، ص 146.

      41 ـ همان، ص 153.

      42 ـ تى، بى، باتومور، برگزیدگان و جامعه، ترجمه على هاشمى، ص 12.

      43 ـ براى نمونه :1) ما «راه هاى میانبر» را پیدا مى کنیم، ما علم را از دست اروپایى ها مى قاپیم. (پایگاه ا-ر، دفتر نشر آثار، مورخ 21/4/1383، صpa2c1of5)2) میدان اصلى شکستن مرزهاى دانش و جلو رفتن در علم «راه هاى میانبر» است. (نهاد نمایندگى ولى فقیه در دانشگاه ها، نشریه اطلاعرسانى معارف، دى ماه 1381، ص 2)3) در تولید علم «راه هاى میانبر» را پیدا کنیم، جنبش تولید علم، که بنده دو سال است در دانشگاه تکرار مى کنم، ناظر به این قضیه است.(دانشگاه شهید بهشتى، روزنامه جوان، ش 199، ص 8، مورخ 3/3/1382.)4) مرزهاى دانش را بشکنید، این میسر نیست، مگر با استفاده از «راه هاى میانبر» (سخنرانى در قزوین، کیهان، مورخ 27/9/1382، ص2).

      44 ـ ر.ک: م. کاستلز، عصر اطلاعات، ترجمه ح. چاوشیان، ج 2.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فولادی وندا، محمد.(1388) مهندسى فرهنگ و نقش نخبگان در آن. فصلنامه معرفت، 18(11)، 125-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمد فولادی وندا."مهندسى فرهنگ و نقش نخبگان در آن". فصلنامه معرفت، 18، 11، 1388، 125-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فولادی وندا، محمد.(1388) 'مهندسى فرهنگ و نقش نخبگان در آن'، فصلنامه معرفت، 18(11), pp. 125-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فولادی وندا، محمد. مهندسى فرهنگ و نقش نخبگان در آن. معرفت، 18, 1388؛ 18(11): 125-