بررسى دیدگاه منتقدان نسبت به
Article data in English (انگلیسی)
بررسى دیدگاه منتقدان نسبت به
تفسیر نظارت استصوابى
سیداحمد مرتضایى 1
چکیده
نظارت شوراى نگهبان بر انتخابات موضوع اصل نود و نهم قانون اساسى است که در انتخابات چهارمین دوره مجلس شوراى اسلامى مورد اختلاف واقع شد و مقام قانونى تفسیر قانون اساسى، یعنى شوراى نگهبان، براى رفع اختلاف، این نظارت را به نظارت استصوابى تفسیر نمود. این تفسیر، علىرغم جایگاه قانونى همواره مورد نقد مخالفان قرار گرفته و پاسخهایى نیز در پى داشته است؛ اما با توجه به پراکندگى انتقادها و شبهاتى که درباره پیشینه و ادلّه نظارت استصوابى، اصل تفسیر نظارت، قلمرو نظارت شوراى نگهبان، ماهیت نظارت شوراى نگهبان، انتخابات خاص و... ایراد شده، پاسخها نیز پراکنده بوده است. از اینرو، هدف از این نوشتار پاسخى جامع و اختصاصى به انتقادها و شبهاتى است که در مورد اصل تفسیر ایراد شده است. این تحقیق فارغ از پرسش و پاسخهاى سیاسى و با روش فقهى و حقوقى بررسى شده است و نتایج مهمى از جمله جایگاه قانونى مفسّر، درستى روند تفسیر و صحت آن را اثبات نموده است.
کلیدواژهها: نظارت شوراى نگهبان، انتخابات، تفسیر نظارت، نظارت استصوابى.
مقدّمه
با توجه به حدود اختیارات ناظر و جایگاه آن، دو نوع نظارت وجود دارد: 1. نظارت اطلاعى (استطلاعى)؛ 2. نظارت تصویبى (استصوابى).
نظارت اطلاعى یا استطلاعى: یعنى کسب اطلاع و آگاهى ناظر از صلاحیت، مصوبات یا عملکرد اشخاص، بدون نیاز به تأیید و تصویب، و اطلاع و گزارش ناظر به مرجع ذىصلاح مافوق.
در نظارت استطلاعى ناظر براساس قانون و یا قرارداد معین، بدون حق دخالت در تصمیمگیرى و اجرا بر مجرى نظارت مىکند، در این نظارت مرجع مافوقى وجود دارد و این ناظر، مرجع نهایى نیست؛ مجرى داراى قدرت تصمیمگیرى مستقل از ناظر و اختیار تام است؛ یعنى اقدامات او نیازى به تصویب و موافقت ناظر ندارد، و در صورت دستور و صدور حکم ناظر، اطاعت از او لازم نیست، ولى باید عملکرد خود را به اطلاع ناظر برساند. از اینرو، اعمال حقوقى مجرى بدون موافقت ناظر، مىتواند معتبر یا نافذ باشد. ناظر در صورت عدم صلاحیت، تخلف و یا ضعف و ناتوانى مجرى، به مراجع تعیینشده (مقام ذىصلاح مافوق) اطلاع و گزارش مىدهد؛ یا در صورت لزوم در خواست تغییر مىکند و یا اقدام به شکایت مىنماید.
نظارت استصوابى، یعنى علاوه بر کسب اطلاع و آگاهى، صلاحیت، مصوبات یا عملکرد اشخاص نیز باید به تأیید و تصویب ناظر برسد.
در نظارت استصوابى ناظر بر اساس قانون و یا قرارداد معین، با حق تصمیمگیرى نهایى بر مجرى نظارت مىکند. در این نظارت، مرجع مافوقى وجود ندارد و همین ناظر، مرجع نهایى است. بنابراین، مجرى داراى قدرت تصمیمگیرى مستقل از ناظر نیست و اختیار تام ندارد؛ یعنى اقدامات او نیازمند تصویب و موافقت ناظر است و در صورت دستور و صدور حکم ناظر، اطاعت از او لازم است. از اینرو، تأیید و تصویب ناظر، شرط صحت و اعتبار حقوقى صلاحیت، تصمیم و عملکرد مجرى و متولى است و بدون تصویب ناظر، فاقد مشروعیت، اعتبار قانونى و ضمانت اجراست.
پس از گذشت یک دهه از پیروزى انقلاب اسلامى، در نوع نظارت شوراى نگهبان بر انتخابات، از طرف گروهى خاص تردیدهایى ایجاد شد. به همین دلیل، شوراى نگهبان نظر تفسیرى خود را در مورد اصل نود و نهم، عام و استصوابى اعلام نمود.
بعد از این تفسیر اختلاف نظرات ادامه یافت و سؤالات و شبهات مختلفى در رابطه با این تفسیر و نظارت شوراى نگهبان مطرح شد. مطبوعات در این زمینه مقالات زیادى نوشتند و جزوات و کتابهایى نیز در این زمینه چاپ شد، اما هیچکدام جامع و همراه با تفکیک مباحث نبوده است. به همین دلیل، براى پاسخ بهتر به سؤالات و شبهاتى که درباره نظارت شوراى نگهبان بر انتخابات و نوع و قلمرو آن مطرح شده است، این قلم به دستهبندى و بررسى تفصیلى و اختصاصى مباحث مختلف این موضوع به طور مستقل و جداگانه مىپردازد. با توجه به اینکه اکثر سؤالات و شبهات مربوط به نظارت شوراى نگهبان بر انتخابات، ناشى از تفسیر این نظارت به «استصوابى» است، در این مقاله تفسیر نظارت بر انتخابات (موضوع اصل نود و نهم قانون اساسى) و نیز نظرات و سؤالات متفاوتى که در مورد اصل این تفسیر مطرح شده است و یا ارتباط بیشترى با اصل تفسیر دارند، در حد تبیین این تفسیر و پاسخگویى به این سؤالات، بررسى مىشود.
سؤالات و شبهاتى که در این تحقیق بررسى مىشوند به قرار ذیل مىباشند:
ـ آیا شوراى نگهبان از نظارتهاى مختلف قانون اساسى تفاسیر متفاوتى دارد؟
ـ چرا شوراى نگهبان نظارت استصوابى را تعریف نکرده است؟
ـ آیا تفسیر نظارت به «استصوابى» نوعى قانونگذارى نیست؟
ـ چه ضرورتى براى تفسیر وجود داشته است؟
ـ با توجه به سؤالکننده چه الزامى براى تفسیر شوراى نگهبان وجود داشته است؟
ـ آیا نظارت استصوابى اختصاص به حقوق خصوصى دارد یا در حقوق عمومى هم وجود دارد؟
ـ آیا تفسیر شوراى نگهبان مجمل است؟
ـ آیا تفسیر شوراى نگهبان تفسیر به نفع مفسّر است؟
ـ آیا این تفسیر منجر به تغییر نظام سیاسى و حقوق اساسى شده است؟
بنابراین، این مقاله در دو قسمت ارائه مىشود: 1. تفسیر قانون اساسى؛ 2. بررسى سؤالات و شبهات مربوط به تفسیر نظارت.
1 . تفسیر قانون اساسى
تفسیر قانون اساسى یکى از وظایف مهم شوراى نگهبان است. بر اساس اصل نود و هشتم، «تفسیر قانون اساسى به عهده شوراى نگهبان است که با تصویب سه چهارم آنان انجام مىشود.»
«تفسیر» که در لغت به معناى توضیح، شرح، 2 بیان، 3 کشف مراد از لفظ 4 و... آمده، در اصطلاح، «تفسیر علمى است که بین مفهوم ذهنى و مفهوم مادّى رابطه منطقى برقرار مىکند.» 5 به بیان دیگر، تفسیر عبارت است از فهم مقصود قانونگذار از طریق تفصیل اجمال، رفع ابهام و یا رفع تعارض از الفاظ و عبارات قوانین.
در این قسمت، پیش از نقد و بررسى سؤالات و شبهاتى که به تفسیر نظارت مربوط مىشوند، بررسى اجمالى چند مطلب ضرورى است:
ضرورت تفسیر قانون
با توجه به عوامل تفسیر، گاهى اصلاح قانون قدیم و یا تصویب قانون جدید ضرورى است و گاهى نیز به دلایل متعدد، بهترین راهکار براى برونرفت از مشکلات قانونى تا زمان مناسب، تفسیر قانون است:
1. گاهى وضع و تصویب فورى قانون میسور نیست؛ زیرا برخى مشکلات نیازمند حل فورى هستند و فرایند قانونگذارى طولانى است. اصلاح قوانین اساسى به دلیل اهمیت آن، تابع شرایط بسیارى است که روند اصلاح آن را کند مىکند و حتى گاهى نیازمند چندین دهه زمان است.
2. ازدیاد بىرویه قوانین و تراکم مصوبات به مصلحت جامعه نیست. بنابراین، تا حد امکان باید از قانونگذارى جدید صرفنظر و مشکلات قانونى را با تفسیر قانون حل نمود.
3. گاهى قانون نیاز فورى به تفسیر دارد. این فوریت، گاهى در قانون اساسى است و عدم تفسیر آن مشکلات سیاسى و اجتماعى در پى دارد و گاهى فوریت تفسیر مربوط به قانون عادى است:
بر اساس ماده 3 قانون آیین دادرسى مدنى، «قضات دادگاهها موظفند موافق قوانین به دعاوى رسیدگى کرده، حکم مقتضى صادر و یا فصل خصومت نمایند. در صورتى که قوانین موضوعه کامل یا صریح نبوده یا متعارض باشند یا اصلاً قانونى در قضیه مطروحه وجود نداشته باشد، با استناد به منابع معتبر اسلامى یا فتاوى معتبر و اصول حقوقى که مغایر با موازین شرعى نباشد، حکم قضیه را صادر نمایند و نمىتوانند به بهانه سکوت یا نقص یا اجمال یا تعارض قوانین از رسیدگى به دعوا و صدور حکم امتناع ورزند، و الّا مستنکف از احقاق حق شناخته شده و به مجازات آن محکوم خواهند شد.»
عوامل تفسیر قانون
عوامل و ادلّه متفاوتى موجب اصلاح و یا تفسیر قانون مىشود: 6
1. محدودیت علمى قانونگذار: قانونگذارى بشرى، به دلیل محدودیت علمى انسان و عدم احاطه او بر تمام نیازهاى فردى و اجتماعى و بایستههاى کنونى و آتى، نمىتواند کامل، جامع و گویا باشد. از اینرو، این قوانین به مرور زمان نیازمند تفسیر و ابهامزدایى هستند.
2. اهمیت مسائل: برخى مسائل و موضوعات آنقدر مهم و حساساند که نیازمند قوانین کلى و اساسى و در نتیجه، قوانین عادى و در نهایت، مقرّرات اجرایى هستند. به همین دلیل، گاهى قوانین کلى داراى اجمال یا ابهام و نیازمند تفسیر هستند.
3. محدودیت دلالت الفاظ و عبارات: گاهى الفاظ و عبارات از بیان کامل یک مفهوم قاصرند و در نتیجه، از صراحت کافى برخوردار نمىباشند.
4. زمان و تاریخ قانونگذارى: گاهى سبب اجمال و ابهام قانون، زمان و شرایط زمانى است و این خود مىتواند به دلیل سؤالات جدید درباره قانون قدیم یا ایجاد تردید با انگیزههاى سیاسى براى بهرهگیرى از یک موقعیت اجتماعى باشد. علاوه بر این، تفکرات حاکم بر زمان وضع قانون، همیشه قابل انطباق با زمانهاى بعدى، که همراه با تکامل و پیشرفت فکرى و علمى است، نمىباشد و به مرور زمان، ابهام و یا ایراد قانون آشکار مىگردد.
انواع تفسیر به اعتبار مفسّر (انواع مفسّر)
1. تفسیر شخصى (حقوقى): تفسیر شخصى یعنى تحلیل و نظرات شخصى حقوقدانان در مورد قوانین. این تفسیر به خاطر عدم جایگاه رسمى و قانونى مفسّر، فاقد اعتبار و ضمانت اجراى قانونى است و صرفا یک اظهارنظر شخصى و کارشناسى محسوب مىشود؛ از اینرو، الزامآور نیست و کاربرد اجرایى ندارد. تفسیر شخصى براى تبیین علمى قوانین صورت مىپذیرد و در هنگام تغییر و اصلاح قوانین کاربرد دارد و در تفسیر قضایى نیز مىتواند مورد استفاده قرار گیرد.
2. تفسیر قضایى: تفسیر قضایى یعنى تفسیر دادرسان از قوانین در یک دعوا براى تمیز حق. این تفسیر بر اساس قسمت دوم اصل هفتاد و سوم صورت مىگیرد: «شرح و تفسیر قوانین عادى در صلاحیت مجلس شوراى اسلامى است. مفاد این اصل مانع از تفسیرى که دادرسان، در مقام تمیز حق، از قوانین مىکنند نیست.»
ارزش و اعتبار قانونى این تفسیر محدود به همان شعبه و در همان دعواست. 7 محدودیت اعتبار این تفسیر، بر اساس ماده 4 قانون آیین دادرسى مدنى است: «دادگاهها مکلّفند در مورد هر دعوا به طور خاص تعیین تکلیف نمایند و نباید به صورت عام و کلى حکم صادر کنند.»
3. تفسیر قانونى: تفسیر قانونى یعنى تفسیر مقام و مرجع رسمى و قانونى تفسیر و به تعبیر دیگر، یعنى تفسیر قانونگذاران و یا قائممقام آنها از قوانین.
همانگونه که از اسم این تفسیر برمىآید، این تفسیر قانونى و لازمالاجراست و نظریه نهایى در میان سایر تفاسیر به شمار مىرود و بعد از آن رعایت آن بر همه، حتى مفسّران سایر انواع تفسیر، لازم است.
قانونگذاران، مرجع و مقام تفسیر قانون را متناسب با نوع قوانین پیشبینى و تعیین مىنمایند. به همین دلیل، تفسیر قانونى با توجه به درجه اعتبار قوانین، دو قسم و به تبع آن، دو مرجع تفسیر دارد:
الف) تفسیر قانون اساسى: بر اساس اصل نود و هشتم قانون اساسى، «تفسیر قانون اساسى به عهده شوراى نگهبان است که با تصویب سه چهارم آنان انجام مىشود.»
ب) تفسیر قانون عادى: به موجب اصل هفتاد و سوم قانون اساسى، «شرح و تفسیر قوانین عادى در صلاحیت مجلس شوراى اسلامى است. مفاد این اصل مانع از تفسیرى که دادرسان، در مقام تمیز حق، از قوانین مىکنند نیست.»
تفسیر اصل نود و نهم قانون اساسى
نظارت در اصل نود و نهم قانون اساسى مطلق و به تعبیر برخى، مبهم و مجمل است. این امر موجب اختلافنظر در نوع و قلمرو نظارت شوراى نگهبان بر انتخابات شده است. اختلاف در مفاد اصول قانون اساسى با توجه به مقتضیات زمان و دیدگاههاى متفاوت اشخاص در دوران مختلف، اتفاق جدیدى نیست، بلکه امرى محتمل و مسبوق به سابقه است. براى رفع این اختلاف، اصل نود و هشتم قانون اساسى اینگونه تدوین شده است: «تفسیر قانون اساسى به عهده شوراى نگهبان است که با تصویب سه چهارم آنان انجام مىشود.»
با توجه به اختلافنظرها، در زمان برگزارى انتخابات چهارمین دوره مجلس شوراى اسلامى، رئیس وقت هیأت مرکزى نظارت شوراى نگهبان بر انتخابات، در تاریخ 22/2/1370 در نامه شماره 1111، خطاب به شوراى نگهبان، نظر تفسیرى آن شوراى محترم را در مورد اصل نود و نهم قانون اساسى درخواست نمود: «نظر به اینکه امر انتخابات از امور مهمه کشور است و امت اسلامى با رشد انقلابى در تمام دورههاى اخذ رأى به نحو چشمگیر در انتخابات شرکت نمودهاند و منبعد نیز به نحوى عمل شود که حضور آزادانه مردم همچنان محفوظ بماند و این امر مستلزم نظارت شوراى نگهبان است تا در تمام جهات رعایت بىطرفى کامل معمول گردد و در این خصوص در کیفیت اجرا و نظارت گاهى شائبه تداخل مطرح مىگردد، بنا به مراتب استدعا دارد نظر تفسیرى آن شوراى محترم را در مورد مدلول اصل نود و نه قانون اساسى اعلام فرمایند. غلامرضا رضوانى.»
دبیر وقت شوراى نگهبان، در تاریخ 1/3/1370 در نامه شماره 1234 خطاب به هیأت مرکزى نظارت شوراى نگهبان بر انتخابات، نظر تفسیرى شوراى نگهبان را اینگونه اعلام نمود: «نظارت مذکور در اصل 99 قانون اساسى استصوابى است و شامل تمام مراحل اجرایى انتخابات از جمله تأیید و رد صلاحیت کاندیداها مىشود. محمّد محمّدى گیلانى.»
تفسیر قانون اساسى همانند خود قانون اساسى داراى اعتبار است و تغییر و اصلاح آن همانند قانون اساسى است؛ در نتیجه، هیچ مرجع دیگرى حق تغییر آن را ندارد. به همین دلیل، ماده 14 آییننامه داخلى شوراى نگهبان مىگوید: «در مورد تفسیر قانون اساسى و یا اعلامنظر شرعى باید نسخهاى به اداره روزنامه رسمى جمهورى اسلامى ایران و نسخهاى به ریاست جمهورى ارسال شود تا از طریق رسمى و قانونى در مجموعة قوانین طبع و به تمام واحدها ابلاغ گردد.»
بنابراین، مرجع قانونى حل اختلاف در مفاد اصول قانون اساسى شوراى نگهبان است و در مورد نظارت بر انتخابات نیز باید نظر تفسیرى آن شوراى محترم را ملاک قرار داد.
2. بررسى سؤالات و شبهات مربوط به تفسیر نظارت
علىرغم تفسیر قانونى نظارت شوراى نگهبان بر انتخابات (موضوع اصل نود و نهم)، انتقادهاى مربوط به این نظارت پایان نپذیرفت و همچنان ادامه دارد. در این قسمت، سؤالات و شبهات مربوط به تفسیر نظارت بر انتخابات به نظارت استصوابى، بررسى و نقد مىشود:
شبهه اول. تفاسیر متفاوت از لفظ واحد
نظارت در اصول متفاوتى از قانون اساسى ذکر شده است و شوراى نگهبان نیز با توجه به مقام ناظر و حدود اختیارات آن، تفاسیر متفاوتى از نظارت داشته است. برخى نسبت به تفاسیر متفاوت از لفظ واحد (نظارت) و تفسیر نظارت بر انتخابات به «نظارت استصوابى» (موضوع اصل نود و نهم قانون اساسى) منتقد هستند:
واژه «نظارت» در اصول متعددى از قانون اساسى به کار رفته است. غیر از اصل 99 قانون اساسى، مىتوان اصول 100، 101، 110، 118، 134، 156، 161، 174 و 175 را نام برد. همچنین مىتوان اصول 76، 88، 89 و 111 را ذکر کرد که در آنها تلویحا به پارهاى اختیارات نظارتى اشاره شده است... برداشت شوراى نگهبان از شمول مفهوم «نظارت» در اصول فوق یکسان نبوده است. این شورا در اکثر موارد، آنجا که این واژه (یا واژههایى نزدیک به آن) به نحو مطلق به کار رفته است، صلاحیت حاصل از این نظارتها را اطلاعى دانسته است. در این میان، تلقّى شوراى نگهبان از مفهوم «نظارت»، در اصل 99 قانون اساسى، نوعى استثناست. شورا در این مورد خاص به «استصوابى» بودن صلاحیت ناظر نظر داده است. به عبارت دیگر، شوراى نگهبان از مجموع موارد متعددى از صلاحیتهاى نظارتى در حقوق اساسى جمهورى اسلامى ایران، برداشتهاى متفاوتى را در نظر داشته است. از دید ناظران حقوق اساسى، چنین برداشتى از لفظ نظارت علاوه بر اینکه نوعى «تفسیر به نفع مفسّر» است، متضمن «برداشتهاى متفاوت و چندگانه از لفظ واحد» است. حقوقدانان این برداشتهاى چندگانه را، جز زمانى که دلیلى براى این تلقّىهاى چندگانه وجود داشته باشد، خلاف مبانى حقوق مىدانند. تا آنجا که از اصول قانون اساسى استنباط مىگردد و صاحبنظران اشاره کردهاند، دلیلى براى این تلقّى چندگانه در تفسیر اصل 99 قانون اساسى وجود ندارد و عدم ارائه دلایل متقن از سوى شوراى نگهبان در تبیین علل تفسیر خود از واژه نظارت را مىتوان دلیلى بر تأیید مدعاى نگارنده مبنى بر اطلاعى بودن نظارت دانست. 8
منتقد دیگرى همین شبهه را با اندکى تغییر مطرح نموده است:
تفسیر «نظارت» در اصل 99 به صورت استصوابى به دلیل «اطلاق» این سؤال را مطرح مىسازد که سایر اصول قانون اساسى که واژه نظارت در آنها به کار رفته است، چگونه تعبیر و تفسیر مىگردد؟ اصول 100، 101، 110، 118، 134، 156، 161، 174 و 175 از مواردى است که مستقیما به وظایف و اختیارات نظارتى تصریح شده است. همچنین اصول 76، 88، 89 و 111 از مواردى است که تلویحا به پارهاى اختیارات نظارتى اشاره شده است. اصل 100 قانون اساسى نیز به نظارت شوراهاى محلى و اصل 101 به حقوق نظارتى شوراى عالى استانها مربوط است. اگر صرف «اطلاق» و معین نشدن نوع و کیفیت نظارت را مبناى نظارت استصوابى بدانیم، با سایر موارد چگونه باید برخورد نماییم؛ آیا مىتوان از لفظ واحد تفسیر چندگانهاى داشت؟ اگر بنا باشد همه نظارتهاى مورد اشاره را تفسیرى استصوابى نماییم، آیا اداره کشور مختل نخواهد شد؟ و اگر این نظارتها را اطلاعى تعریف کنیم، چرا نباید نظارت اصل 99 را نیز اطلاعى نامید؟ 9
نقد و بررسى
1. تفاوت نوع نظارت و مراجع نظارتى در قانون اساسى با توجه به تنوع و تفاوت کارهاى مورد نظارت، امرى ضرورى است؛ زیرا مسئولیتها و اختیارات آنها یکسان نیست و به مقتضاى هریک، نظارت متناسب با آن تعیین و اعمال مىگردد؛ بنابراین، نمىتوان نظارت واحدى بر همه ادارات و سازمانهاى مورد نظارت اعمال کرد. به تعبیر آیتاللّه عمید زنجانى، «در مقاطع مختلف و در روابط میان نهادهاى اساسى کشور، مسئله نظارت به روشنى دیده مىشود؛ مانند نظارت بر رهبرى، نظارت بر قواى سهگانه توسط رهبرى، نظارتِ قوّه قضائیه و مجلس بر قوّه مجریه ... . نوع نظارت، در هر مدیریتى به تناسب ماهیت آن مدیریت است و باید در انتخاب نوع نظارت به ماهیت مدیریتها توجه شود. 10
با توجه به ملاک تناسب نظارت با نوع کار مورد نظارت، نوع نظارت در چند اصل مورد اشاره بررسى مىشود:
الف) نوع نظارت رهبرى استصوابى است؛ زیرا مرجع نهایى در نظام اسلامى رهبر و ولىّفقیه است:
بر اساس اصل پنجاه و هفتم، «قواى حاکم در جمهورى اسلامى ایران عبارتند از: قوّه مقننه، قوّه مجریه و قوّه قضائیه که زیرنظر ولایت مطلقه امر و امامت امت بر طبق اصول آینده این قانون اعمال مىگردند. این قوا مستقل از یکدیگرند.»
بر اساس بند 2 اصل یکصد دهم، «نظارت بر حسن اجراى سیاستهاى کلى نظام» از وظایف و اختیارات رهبر است.
ب) نوع نظارت رئیسجمهور بر وزیران در اصل یکصد و سى و چهارم استصوابى است؛ زیرا حق عزل آنها با رئیس جمهور است. 11
بر اساس این اصل، «ریاست هیأت وزیران با رئیسجمهور است که بر کار وزیران نظارت دارد و با اتخاذ تدابیر لازم به هماهنگ ساختن تصمیمهاى وزیران و هیأت دولت مىپردازد و با همکارى وزیران، برنامه و خطمشى دولت را تعیین و قوانین را اجرا مىکند. در موارد اختلاف نظر و یا تداخل در وظایف قانونى دستگاههاى دولتى، در صورتى که نیاز به تفسیر یا تغییر قانون نداشته باشد، تصمیم هیأت وزیران که به پیشنهاد رئیسجمهور اتخاذ مىشود لازمالاجراست. رئیس جمهور در برابر مجلس مسئول اقدامات هیأت وزیران است.»
ج) نوع نظارت قوّه قضائیه در اصل یکصد و پنجاه و ششم استصوابى است؛ زیرا قضاوت این قوّه نهایى است و هیچ مرجع قضایى دیگرى فوق آن وجود ندارد.
بنابراین، این اصل، «قوّه قضائیه قوّهاى است مستقل که پشتیبان حقوق فردى و اجتماعى و مسئول تحقق بخشیدن به عدالت و عهدهدار وظایف زیر است: 1. رسیدگى و صدور حکم در مورد تظلمات، تعدیات، شکایات، حل و فصل دعاوى و رفع خصومات و اخذ تصمیم و اقدام لازم در آن قسمت از امور حسبیه، که قانون معین مىکند. 2. احیاى حقوق عامه و گسترش عدل و آزادىهاى مشروع. 3. نظارت بر حسن اجراى قوانین. 4. کشف جرم و تعقیب مجازات و تعزیر مجرمین و اجراى حدود و مقرّرات مدون جزایى اسلام. 5. اقدام مناسب براى پیشگیرى از وقوع جرم و اصلاح مجرمین.»
د) نوع نظارت دیوان عالى کشور در اصل یکصد و شصت و یکم در موارد تصمیمگیرى نهایى، استصوابى و در موارد ارجاع به مراجع دیگر، اطلاعى است.
بر اساس این اصل، «دیوان عالى کشور به منظور نظارت بر اجراى صحیح قوانین در محاکم و ایجاد وحدت رویه قضایى و انجام مسئولیتهایى که طبق قانون به آن محول مىشود بر اساس ضوابطى که رئیس قوّه قضائیه تعیین مىکند تشکیل مىگردد.»
ه .) نوع نظارت سازمان بازرسى کل کشور در اصل یکصد و هفتاد و چهارم اطلاعى است؛ زیرا این نظارت زیرنظر رئیس قوّه قضائیه انجام مىشود و مرجع مافوقى براى ارسال و گزارش تخلفات قانونى به آن وجود دارد که از اختیار و قدرت تصمیمگیرى نهایى برخوردار است و سازمان بازرسى مرجع نهایى نیست.
به موجب این اصل: «بر اساس حق نظارت قوّه قضائیه نسبت به حسن جریان امور و اجراى صحیح قوانین در دستگاههاى ادارى، سازمانى به نام "سازمان بازرسى کل کشور" زیرنظر رئیس قوّه قضائیه تشکیل مىگردد.»
و) نوع نظارت در اصل یکصد و هفتاد و پنجم اطلاعى است؛ زیرا شورایى که نظارت بر سازمان صدا و سیما را به عهده دارند مرجع نهایى نیستند، بلکه نمایندگان رئیس جمهور، رئیس قوّه قضائیه و مجلس شوراى اسلامى هستند.
بر اساس این اصل، «در صدا و سیماى جمهورى اسلامى ایران، آزادى بیان و نشر افکار با رعایت موازین اسلامى و مصالح کشور باید تأمین گردد. نصب و عزل رئیس سازمان صدا و سیماى جمهورى اسلامى ایران با مقام رهبرى است و شورایى مرکب از نمایندگان رئیس جمهور و رئیس قوّه قضائیه و مجلس شوراى اسلامى (هر کدام دو نفر) نظارت بر این سازمان خواهند داشت. خطمشى و ترتیب اداره سازمان و نظارت بر آن را قانون معین مىکند.»
2. نوع نظارت در تمام انتخابات، اعم از انتخاباتى که با نظارت شوراى نگهبان برگزار مىگردد و انتخابات شوراهاى اسلامى که با نظارت مجلس شوراى اسلامى، به وسیله معتمدان محل انجام مىشود، به خاطر ماهیت کار، استصوابى است و بدون آن، نظارت بىمعنا و انتخابات ناتمام است.
3. قید نظارت استصوابى یا استطلاعى در هیچیک از نظارتهاى مندرج در قانون اساسى ذکر نشده است و نیازى نیز به ذکر آن نیست؛ ولى تعیین نوع نظارت، یعنى استصوابى یا استطلاعى بودن آن، در تفاسیر شوراى نگهبان با توجه به مشخصات و قرائن آن دو مشخص مىشود. یکى از مشخصات و قرائن مهم، تعیین مرجع مافوق و نهایى در نظارت استطلاعى و عدم تعیین مرجع مافوق و قدرت و اختیار تصمیمگیرى در نظارت استصوابى است. تفسیر اصل نود و نهم، با توجه به ایرادات جدید و عمدتا سیاسى صورت گرفته و پیش از آن بدون نیاز به تفسیر، این نوع نظارت بدون مخالفت در انتخابات مختلف اعمال شده است. اگر در استصوابى یا استطلاعى بودن نظارت در اصلى از اصول قانون اساسى ابهام و تردید وجود داشته باشد، مطابق اصل نود و هشتم این قانون، مرجع رسمى تفسیر قانون اساسى، شوراى نگهبان است و با تفسیر این شورا نوع نظارت مشخص مىشود.
4. شوراى نگهبان در نظرات تفسیرى الزامى به ارائه دلیل ندارد؛ از اینرو، نه در موارد تفسیر استصوابى و نه در موارد تفسیر اطلاعى، ارائه دلیل ضرورتى ندارد و مفسّر تنها در صورت لزوم، تفسیر را بیان مىنماید. ارائه ندادن دلیل به معناى نداشتن دلیل نیست؛ زیرا همانگونه که در مقاله «پیشینه و ادلّه نظارت استصوابى شوراى نگهبان» گذشت، 12 این نظارت با ادلّه متعددى قابل اثبات است.
5. دلیل نظارت استصوابى شوراى نگهبان اطلاق نظارت به کار رفته در متن قانون است؛ به این معنا که اطلاق نظارت با توجه به اینکه در هیچیک از قوانین اساسى و عادى و حتى آییننامههاى اجرایى مقیّد نشده است، دلیل قاطعى بر اثبات نظارت استصوابى شوراى نگهبان است.
شبهه دوم. عدم تعریف نظارت استصوابى
برخى از منتقدانِ تفسیر نظارت بر انتخابات به «نظارت استصوابى»، مىگویند شوراى نگهبان ابتدا باید نظارت و نظارت استصوابى را تعریف، سپس نظارت را تفسیر نماید: «اولین ایرادى که به تفسیر شوراى نگهبان وارد است، این است که قبل از اینکه تعریف کند، به صدور حکم پرداخته است. و این نقص بارزى در امر انشاى مطالب حقوقى است.» 13
منتقد دیگرى در این مورد مىگوید: «از نهاد مفسّر قانون اساسى انتظار مىرود مفاهیم مورد استفادهاش را توصیف نماید. شوراى نگهبان نیز از نظارت و نظارت استصوابى تعریفى ارائه نکرده است. این امر مشکلاتى را به فضاى حقوقى کشور تحمیل کرده است.» 14
نقد و بررسى
1. تعریف نظارت استصوابى خارج از شأن و وظیفه مفسّر قانون است. وظیفه شوراى نگهبان تفسیر قانون است نه تعریف.
2. هیچ ملازمهاى بین تعریف و تفسیر و هیچ الزام قانونى براى تعریف قبل از تفسیر وجود ندارد.
3. تعریف «نظارت» در کتب لغت و نیز کتب و علوم مربوط به حقوق و مدیریت بیان شده است و معنا و تعریف روشنى دارد.
4. تعریف نظارت استصوابى در فقه نیز مشخص است و از خود نظارت بر انتخابات قدمت بیشتر و مفهوم واضحترى دارد.
5. نظارت استصوابى یک تأسیس حقوقى جدید نیست، بلکه سابقهاى طولانى در فقه و حقوق دارد و پیش از تفسیر، در قوانین مختلف وجود داشته و در مورد انتخابات نیز همین نظارت اعمال شده است؛ بنابراین، نظارت استصوابى نیاز به تعریف ندارد.
شبهه سوم. تفسیر یا قانونگذارى
برخى دیگر از منتقدان تفسیر نظارت به استصوابى، معتقدند شوراى نگهبان به جاى تفسیر، قانونگذارى کرده است:
یک نهاد و مرجع ذىصلاح موقعى که مىخواهد به تفسیر بپردازد باید آن مفهومى را که در خود اصل مىباشد تفسیر کند، نه اینکه قانونگذارى کند! روشهاى تفسیر معّین است. این روشها به ترتیب اولویت عبارتند از: روش تفسیر لفظى، معنوى، و بر اساس ضروریات روز. و بهترین روش تفسیر آن است که ماحصل هر سه روش باشد. اولین مسئلهاى که در این رابطه وجود دارد این است که دامنه مفهوم متن قانونى که مىخواهد تفسیر کند، توسعه ندهد و محصور بماند در همان متن قانونى و فقط آن را تفسیر کند. در تفسیر اصل 99، نوعى قانونگذارى صورت پذیرفته نه تفسیر. به عبارت دیگر، مفهوم و منطوق اصل 99، توسعه داده شده است. 15
منتقد دیگرى مىگوید:
تفسیر یک متن، کشف مراد و مقصود گوینده است، حال آنکه از اصل 99 قانون اساسى و مباحث خبرگان قانون اساسى (به عنوان گوینده متن) و سایر اصول قانون اساسى، تلقّى شوراى نگهبان از «نظارت» (مذکور در اصل 99) استنباط نمىگردد. بنابراین، نمىتوان معتقد بود که آنچه شوراى نگهبان انجام داده تفسیر است... . به عبارت دیگر، شوراى نگهبان از طریق آنچه «تفسیر اصل 99 قانون اساسى» نامیده قانون وضع کرده است. 16
نقد و بررسى
1. در تفسیر شوراى نگهبان توسعهاى داده نشده است؛ زیرا تأیید و رد صلاحیت کاندیداها لازمه نظارت برانتخابات است و در غیر این صورت، هدف نظارت، یعنى سلامت تمام مراحل انتخابات، حاصل نمىگردد. به عبارت دیگر، «هدف قانونگذار اساسى آن است که شوراى نگهبان، به عنوان مقام ناظر بىطرف، با تطبیق مشخصات داوطلبان با شرایط انتخاب شدن و اجراى آن و با نظارت بر جریان انتخابات و حصول اطمینان از درستى و عدم فساد سازوکار انتخاباتى و تأیید صحّت برگزارى انتخابات و اعلام نتیجه آن، تضمینکننده یک انتخابات شایسته باشد تا از غلّ و غشهاى محتمل در نمایندگى مردم جلوگیرى کند. بدیهى است که در این نظارت، چنانچه شرایط انتخاب شدنِ داوطلب نمایندگى فراهم نباشد، شورا حقّ ردّ صلاحیت آن داوطلب، و در صورت اثبات نادرستى انتخابات و اعلام نتیجه آن، حقّ ابطال آن را خواهد داشت... .» 17
2. تفسیرى که به دلیل ادعاى اجمال و ابهام انجام مىگردد، بدون تفصیل، مشکل و اختلاف را از بین نمىبرد و تفصیل با توسعه متفاوت است.
3. درباره روش تفسیر؛ اولاً، روشهاى تفسیر منحصر در موارد مذکور نیست (مهمترین شیوههاى تفسیر قانون عبارتند از: 1. تفسیر ادبى (لفظى و تحلیلى)؛ 2. تفسیر تاریخى؛ 3. تفسیر منطقى و اصولى؛ 4. تفسیر علمى و آزاد.) ثانیا، نمىتوان گفت: «بهترین روش تفسیر آن است که ماحصل هر سه روش باشد»؛ زیرا در بسیارى از موارد جمع بین این روشها امکانپذیر نیست.
4. در مشروح مذاکرات قانون اساسى یا به تعبیر منتقد «مباحث خبرگان قانون اساسى»، به هیچیک از دو نوع نظارت استصوابى و استطلاعى تصریح نشده است؛ ولى نمىتوان گفت هیچیک را در نظر نداشته است و شاید به خاطر بدیهى بودن، همچون دهه اول انقلاب، نیازى به تعیین نوع آن نبوده است. علاوه بر این، منابع تفسیر قانون منحصر به مشروح مذاکرات نیست.
5. براى اثبات نظارت استصوابى، لزوما نیازى به سایر اصول قانون اساسى نیست، بلکه همانگونه که در مقاله «پیشینه و ادلّه نظارت استصوابى شوراى نگهبان» گذشت، استصوابى بودن با ادله متعددى اثبات مىشود.
6. قانونگذارى راهکار ویژهاى دارد و تفسیر شوراى نگهبان بر اساس آن ارائه نشده است، بلکه این تفسیر با راهکار قانونى ویژه تفسیر، ارائه شده است.
شبهه چهارم. عدم ضرورت تفسیر اصل 99
برخى دیگر از منتقدان تفسیر شوراى نگهبان، با نادیده گرفتن اختلاف برداشتها از واژه «نظارت» در اصل نود و نهم مىگویند منظور قانونگذار از این نظارت روشن است و ضرورتى براى این تفسیر وجود نداشته است:
در تفاسیر حقوقى، مفسّر بایستى در پى یافتن مفاد و محتواى قانون و مقصود قانونگذار از وضع آن باشد. با توجه به مشروح مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسى و...، مقصود قانونگذار از این اصل دقیقا مشخص است و با وجود این، هیچ نقطه مبهمى در آن به چشم نمىخورد تا ضرورتى براى تفسیر احساس شود. 18
منتقد دیگرى مىگوید:
هرچند در اصل 98 تفسیر قانون اساسى بر عهده شوراى نگهبان گذاشته شده، ولى کلمه «تفسیر» بر حسب لغت به معناى «کشف القناع» است؛ بدینگونه که پوشش چیز پوشیده را برطرف نمایند، در صورتى که در اصل 99 پوششى در بین نیست؛ زیرا در متن قانون «نظارت بر انتخابات» است نه «نظارت بر کاندیداها»... این عمل شوراى نگهبان «تأویل باطل» است نه «تفسیر». 19
نقد و بررسى
1. مقصود قانونگذار از این اصل براى بسیارى مشخص است؛ ولى براى برخى نیز به دلایل مختلف، مبهم و یا مجمل بوده است و یا دستکم ادعاى ابهام و اجمال نمودهاند.
2. بعضى از کسانى که مدعى مشخص بودن مقصود قانونگذار هستند، این مقصود را چیز دیگرى مىدانند؛ همانند منتقد دوم که معتقد است مقصود قانونگذار «نظارت بر انتخابات» است نه «نظارت بر کاندیداها»؛ ولى تفکیک نظارت بر انتخابات و کاندیداها، ادعایى بدون دلیل و خلاف همه قوانین انتخابات است.
3. در صورت ابهام و یا ادعاى ابهام، حق تشخیص مصادیق تفسیر با مرجع قانونى تفسیر، یعنى شوراى نگهبان است؛ زیرا بر اساس ماده 15 آییننامه داخلى شوراى نگهبان، «در مورد شبهات مصداقیه، تشخیص اینکه مورد سؤال از مصادیق تفسیر است، با اکثریت اعضاى شوراست و در صورتى که اکثریت شورا مورد را مبهم و محتاج تفسیر نداند اقدام به تفسیر نخواهد شد، ولى اظهار نظر مشورتى بلامانع است.» بنابراین، شوراى نگهبان بر اساس حق و تشخیص قانونى اقدام به تفسیر نظارت بر انتخابات نموده است.
شبهه پنجم. عدم الزام شوراى نگهبان به تفسیر
بعضى دیگر به روند تفسیر شوراى نگهبان انتقاد دارند و معتقدند درخواستکننده تفسیر (رئیس وقت هیأت مرکزى نظارت بر انتخابات) از مقاماتى که صلاحیت استفسار دارند نبوده و به همین دلیل، شوراى نگهبان الزامى به تفسیر نداشته است:
وجود اجمال و ابهام در مفهوم، مدلول و مصادیق، زمانى احراز مىشود که یکى از قواى سهگانه کشور در اجراى اصلى از اصول قانون اساسى با بنبست جدى مواجه شده و تنها راه خروج از آن نیز توسل به تفسیر باشد. به همین دلیل، ماده 13 آییننامه داخلى شوراى نگهبان مصوب 17/5/1362 مقرّر مىدارد: «شورا در برابر سؤالاتى که در مورد تفسیر اصلى از اصول قانون اساسى و یا موافقت بعضى مقرّرات با ضوابط شرعى مىشود، در صورتى ملزم به جواب است که سؤالکننده هیأت رئیسه مجلس شوراى اسلامى یا شوراى عالى قضایى یا هیأت دولت و یا رئیس جمهور باشد.» به همین سبب، در سال 1370 دبیر محترم هیأت مرکزى نظارت، در اجراى وظایف خود هیچگونه ارتباطى با اصل 99 قانون اساسى نداشته و به پیروى از قوانین عادى مىتوانست به ایفاى وظایف محوله به شرح مذکور در قوانین عادى مبادرت ورزد، و چنانچه در اجراى قوانین عادى با ابهام یا اجمالى مواجه مىگردید مستندا به اصل 73 مىتوانست براى کشف مقصود قانونگذار و رفع هرگونه ابهام و اجمال و اختلافى، از مجلس شوراى اسلامى استفسار نماید؛ زیرا هیأت نظارت اساسا مولود و مجرى قوانین عادى است نه قانون اساسى. مگر اینکه سؤال دبیر محترم هیأت مرکزى نظارت را سؤالى مشورتى فرض نماییم که در این صورت، پاسخ شورا به این سؤال وفق ماده 16 آییننامه داخلى شوراى نگهبان، یک نظر مشورتى تلقّى مىشود و فاقد هرگونه ضمانت اجرایى است. از اینرو، استفسار رئیس هیأت مرکزى نظارت فاقد وجاهت قانونى و منطقى محسوب مىشود؛ چنانکه نامبرده خود نیز طى مصاحبهاى مطبوعاتى (2/7/1370) ضمن تأکید بر اینکه اصل 99 قانون اساسى هیچگونه ابهامى ندارد اظهار داشت: «قانون عادى و اساسى در مورد انتخابات روشن است و هیچگونه ابهامى ندارد. ولى از لحاظ اختلاف برداشتى که بین هیأت نظارت و گاهى اوقات هیأت اجرایى پیش مىآمد، باعث شد تا از سوى شوراى نگهبان تفسیرى خواسته شود و وضعیت روشن شود و کسى اختلاف نداشته باشد... . 20
منتقد دیگرى مىگوید:
با استفاده از مواد 13 و 15 آییننامه داخلى شوراى نگهبان، مىتوان گفت: اولاً، شورا هیچ الزامى در پاسخ به استفسار نداشته است؛ زیرا استفسارکننده از مقاماتى نبوده که شورا ملزم به پاسخگویى به او بوده باشد (رئیس هیأت مرکزى نظارت). از طرف دیگر، با توجه به اینکه خود شورا مقام صلاحیتدار براى تشخیص اینکه مورد از موارد تفسیر است یا خیر مىباشد، مىتوانسته پاسخى به این استفسار نداشته باشد و در پاسخ رئیس هیأت مرکزى نظارت، او را به اصل 73 قانون اساسى راهنمایى کند تا آن هیأت با استفاده از راهکارهاى قانونى از مجلس بخواهد که منظور خود از مواد قوانین سابقالذکر در مورد نظارت شوراى نگهبان را بیان دارد و به این طریق قانون عادى تفسیر مىشد. 21
نقد و بررسى
1. ماده 13 آییننامه داخلى شوراى نگهبان در موردى است که شوراى نگهبان ملزم به جواب درباره تفسیر است؛ ولى تشخیص ضرورت تفسیر نیز با شوراى نگهبان است. بر اساس ماده 15 آییننامه داخلى شوراى نگهبان، «در مورد شبهات مصداقیه، تشخیص اینکه مورد سؤال از مصادیق تفسیر است، با اکثریت اعضاى شوراست و در صورتى که اکثریت شورا مورد را مبهم و محتاج تفسیر نداند اقدام به تفسیر نخواهد شد، ولى اظهارنظر مشورتى بلامانع است.»
2. ضرورت تفسیر و اعتبار آن ملازمهاى با مرجع سؤالکننده ندارد؛ زیرا «تفسیر قانونى توسط قانونگذار نسبت به قوانین مبهم و نارسا صورت مىگیرد. در حین اجراى قانون، چنانچه پیشنهادى براى رفع ابهام از طرف مراجع رسمى ارسال شود و یا آنکه قانونگذار، موادى را مبهم ببیند، حسب پیشنهاد و یا رأسا، نسبت به بررسى و اعلام نظر قطعى براى اجراى صحیح قانون اقدام مىنماید. قانون اساسى، مجلس شوراى اسلامى را مسئول "تفسیر قوانین عادى" و شوراى نگهبان را مسئول "تفسیر قانون اساسى" مقرّر داشته است.» 22
3. یکى از نشانههاى ابهام یا ابهامنمایى، وجود اختلاف نظر در مدلول یک لفظ یا یک اصل است. در مورد نوع نظارت در اصل نود و نهم، دو دیدگاه (نظارت استطلاعى و نظارت استصوابى) وجود دارد. براى پایان دادن به این اختلافها (هرچند اختلافها سیاسى باشند) این اصل تفسیر شده است و بعد از تفسیر نیز اختلاف نظرات بدون دلیل است؛ زیرا تفسیر براى پایان دادن به اختلاف نظرات صورت گرفته است. بنابراین، مخالفت با حق قانونى تفسیر قانون اساسى (موضوع اصل نود و هشتم)، غیرقانونى و احتمالاً سیاسى و با انگیزه جناحى است.
4. تشخیص ابهام و نیاز به تفسیر، با مرجع مفسّر است و بر این اساس، اقدام به تفسیر شده و نظر مفسّر قانونى در حکم قانون و لازمالاتباع است؛ بنابراین، نمىتوان پاسخ شوراى نگهبان را نظر مشورتى تلقّى نمود.
5. لزوم پاسخگویى به سؤالات قواى سهگانه نافى تفسیر در مقابل استفسار سایر اشخاص نیست و اثبات شىء، نفى ماعدا نمىکند. بنابراین، تفسیر نظارت در مقابل سؤال از اصل نود و نهم، تفسیرى قانونى و لازمالاجراست.
6. اختلاف نظرات در مورد قانون عادى نبوده است تا از مرجع تفسیر قانون عادى، یعنى مجلس شوراى اسلامى، استفسار شود؛ زیرا قانون عادى عام است و بر حق بررسى صلاحیت کاندیداها صراحت دارد؛ از اینرو، قانون عادى مبهم نبوده تا نیازى به تفسیر داشته باشد. بر اساس ماده 3 قانون نظارت شوراى نگهبان بر انتخابات مجلس شوراى اسلامى مصوب 9/5/1365، «هیأت مرکزى نظارت، بر کلیه مراحل و جریانهاى انتخاباتى و اقدامات وزارت کشور در امر انتخابات و هیأتهاى اجرایى و تشخیص صلاحیت نامزدهاى نمایندگى و حسن جریان انتخابات نظارت خواهد کرد.»
7. تفسیر قانون عادى ثبات و دوامى ندارد و نمىتواند موجب رفع دایمى اختلافنظرات شود؛ زیرا ممکن است نمایندگان به تناسب خواست و گرایشهاى سیاسى اقدام به تفسیر جدید و تغییر قانون نمایند.
شبهه ششم. تفسیر نظارت و حقوق خصوصى
برخى دیگر از منتقدان تفسیر نظارت بر انتخابات مىگویند استصوابى یا استطلاعى بودن نظارت اختصاص به حقوق خصوصى دارد و در حقوق عمومى نباید از این اصطلاح حقوقى استفاده شود:
استصوابى یا اطلاعى بودن نظارت، در حوزه حقوق خصوصى محل طرح دارد که مرتبط با روابط حقوقى مردم با یکدیگر است. حال آنکه مقوله نظارت بر انتخابات در حوزه حقوق عمومى محل طرح دارد که مرتبط با روابط دولت و مردم است. مقولات حقوقى حتى در صورت یکسانى در واژهها در حوزه حقوق خصوصى و حقوق عمومى مفهوم و مصداق یکسانى ندارند؛ یعنى نمىتوان اصطلاحات رایج در حقوق خصوصى را به حوزه حقوق عمومى راه دارد؛ زیرا این اصطلاحات در هر حوزه مفهوم خاص خود را دارد. اولین نارسایى تفسیر شوراى نگهبان از اصل 99 همین است که واژه مرتبط با حقوق خصوصى را در حقوق عمومى به کار گرفته است. 23
نظر شوراى نگهبان در تفسیر اصل 99، بدون اینکه ارتباط با اصل 99 داشته باشد، نظر صحیحى است؛ یعنى اینکه نظر شوراى نگهبان، استصوابى است و شامل احراز شرایط قانونى هم مىگردد که به قبل از انتخابات هم تسرّى پیدا مىکند و لیکن خود اصل 99، ارتباطى با این تفسیر ندارد؛ زیرا اصل 99، نهاد ناظر را معرفى مىکند و نوع نظارت در اصول دیگر و قوانین عادى تعیین مىشود نه به موجب اصل 99. 24
منتقد دیگرى در همین زمینه مىگوید:
سابقه مباحث مربوط به استصوابى و اطلاعى بودن نظارت در فقه یا حقوق موضوعه ایران (تا قبل از تفسیر اصل 99) به حوزه حقوق خصوصى باز مىگردد. حتى اگر بتوان به استصوابى بودن نظارت (در شرایط اطلاق این مفهوم) در حوزه حقوق خصوصى [ عمومى ] معتقد بود (علىرغم وجود دیدگاههاى قوى مخالف)، باید توجه داشت که طبیعت حقوق عمومى تفاوتهایى ماهوى با حقوق خصوصى دارد. یکى از مهمترین ارکان مباحث حقوق عمومى (به ویژه حقوق اساسى) تحدید قدرت سیاسى و تضمین آزادىهاى عمومى است. «اصل عدم صلاحیت» (تعبیر دیگرى از اصل عدم ولایت)، از اصول حاکم بر حقوق عمومى و قانون اساسى، مؤید این نکته است که در شرایط اطلاق یک مفهوم، نمىتوان آن را به گونهاى تفسیر کرد که صلاحیتهاى ارکان دولت در مقابل حقوق و آزادىهاى عمومى یا صلاحیت برخى ارکان دولت در مقابل برخى دیگر توسعه یابد. 25
نقد و بررسى
1. در کلام منتقد اول تناقضات آشکارى وجود دارد؛ زیرا در چند مورد نظارت استصوابى را که مدعى است مربوط به حقوق خصوصى مىشود، از اختیارات یقینى شوراى نگهبان مىداند:
الف) تناقض اول (نوع نظارت): منتقد در همان صفحه مىگوید:
نوع نظارت شوراى نگهبان یقینا استصوابى است؛ چرا؟ چون اولاً، داوطلبان شرکت در رقابتهاى انتخاباتى باید از شرایط قانونى برخوردار باشند و اگر این شرایط را نداشته باشند، حق حضور در رقابت را ندارند و مرجعى که باید احراز کند که این داوطلبان داراى این شروط هستند یا نه، همان نهادى است که اصل 99 معرفى کرده؛ یعنى شوراى نگهبان. پس حضور داوطلبان، منوط به تصویب شوراى نگهبان است. 26
ب) تناقض دوم (استصواب عدم وقوع تخلفات انتخاباتى): منتقد در همان صفحه آورده است:
موضوع دیگرى که باید ناظر استصوابى استصواب کند مسئله عدم وقوع تخلفات انتخاباتى است که مىتواند موجبات بطلان انتخابات را فراهم آورد. پس باید نظارت کند که آیا در انتخابات تخلفى صورت گرفته که بطلان آن را ضرورى نماید یا خیر؟ این هم استصوابى است. مقدمات این مسئله را وزارت کشور بر عهده دارد ولى اظهار نظر نهایى در صلاحیت نهاد ناظر است و تمام قوانینى هم که در این مورد تصویب شده و یا بشود، باید به گونهاى باشد که صلاحیت نهاد ناظر را براى استصواب این قضیه محدود نکند. 27
ج) تناقض سوم (تأیید و رد صلاحیت کاندیداها): منتقد در صفحه بعد مىگوید:
مسئله دیگر که در تفسیر وجود دارد، مسئله تأیید و رد صلاحیت کاندیداهاست. اغتشاشات و دیدگاههاى سیاسى که در اعمال نظارت استصوابى، آنگونه که شوراى نگهبان به آن مىنگرد، به وجود آمده، باعث شده که این دیدگاه طرح شود که مسئله صلاحیتها مربوط به قبل از انتخابات است و نهاد ناظر نباید به مسائل قبل از دوران انتخابات بپردازد و براى اثبات این قضیه به چند اصل قانون استناد مىکند. اما این دیدگاه هم، دیدگاه صحیحى نیست، یقینا نظارت شوراى نگهبان مربوط به قبل از انتخابات هم مىشود... . 28
د) ادعاى صحت تفسیر اصل نود و نهم با عدم ارتباط آن با این اصل، تناقض آشکار دیگرى است؛ زیرا اگر این تفسیر و نوع نظارت صحیح است، اصل دیگرى در این مورد وجود ندارد و با استفاده از همین اصل است و قانون عادى هم نمىتواند بدون توجه به مفهوم اصل مربوط به نظارت، نوع نظارت را تعیین نماید.
2. «استصوابى و اطلاعى بودن نظارت» اختصاص به حقوق خصوصى ندارد و تمام موارد نظارت در حقوق اساسى، استصوابى و یا اطلاعى هستند. نه تنها نظارت در حقوق عمومى وجود دارد، بلکه نسبت به حقوق خصوصى از اهمیت بیشترى برخوردار است؛ زیرا در حقوق عمومى منافع همه جامعه مورد نظر است و ناظر براى حفاظت از منافع و حقوق تمام افراد جامعه اعمال نظارت مىنماید. اصول متفاوتى از قانون اساسى، نظارت در حقوق عمومى را مطرح نمودهاند و اختصاصى به قبل و بعد از تفسیر اصل 99 ندارد. برخى از این اصول عبارتند از: بند 2 اصل 110، اصل 118، اصل 134، بند 3 اصل 156، اصل 161، اصل 174 و اصل 175.
3. مرز میان حقوق عمومى و حقوق خصوصى یک مرز قراردادى و اعتبارى است و این مرزبندى و تقسیمبندى هیچگونه منشأ حقیقى و شرعى ندارد. تعیین حد و مرز میان رشتههاى حقوقى و تقسیم آنها به عمومى و خصوصى با گسترش بیش از پیش دخالت دولتها با چالش جدى روبهرو شده، به نحوى که دولت در اکثر حوزههاى حقوق دخالت دارد و برخى رشتهها که زمانى در زمره حقوق خصوصى به شمار مىرفتند، اکنون از رشتههاى حقوق عمومى محسوب مىشوند؛ بنابراین، نمىتوان گفت: هیچگونه ارتباطى بین آنها وجود ندارد. به عبارت دیگر، مرز میان حقوق عمومى و حقوق خصوصى، متغیر است. بسیارى از مسائل به مرور زمان حتى طبق دستهبندىهاى کنونى از حوزه حقوق خصوصى خارج و به حوزه حقوق عمومى وارد مىشوند و روز به روز دایره حقوق عمومى، وسیعتر و قلمرو حقوق خصوصى، محدودتر مىشود.
4. یکى از موارد مهم و باسابقهاى که نظارت در آن وجود دارد، وقف و موقوفات است. وقف اختصاصى به حقوق خصوصى ندارد؛ زیرا هم وقف براى منافع عمومى انجام مىشود و هم اداره موقوفات با دولتهاست و در برخى کشورها نیز وزارت اوقاف یا سازمان حج و اوقاف و امور خیریه وجود دارد.
5. کیفیت وقف تابع نظر و شرایط واقف است و ممکن است وقف براى افراد خاص و یا براى عموم مردم باشد؛ به تعبیر شیخ طوسى در کتاب النهایه : «والوقف یجرى على حسب ما یقفه الانسان و یشترط فیه. فإن وقف على قوم مخصوصین، کان لهم ذلک، و لیس لغیرهم معهم شىء على حال. و إن وقف عاما، کان على حسب ذلک أیضا، یجرى على من یتناوله ذلک الاسم.»؛ 29 یعنى کیفیت وقف بر اساس نظر واقف و شرایط اوست. پس اگر وقف براى قوم و گروه خاصى باشد، این وقف براى آنهاست و در هیچ صورتى غیر از آنها حقى در این وقف ندارد و اگر وقف عام باشد، بر همین اساس شامل تمام کسانى مىشود که این اسم آنها را دربر مىگیرد.
و به تعبیر شیخ انصارى: «وقد الحق بالمساجد... المدارس و القناطر الموقوفة على الطریقة المعروفة،... و الأشجار الموقوفة لانتفاع المارة، ... و غیر ذلک مما قصد بوقفه الانتفاع العام لجمیع الناس أو للمسلمین»؛ 30 یعنى گاهى الحاق مىشود به مسجد؛... مدارس و پلهاى وقفى در راههاى معروف... و درختان وقفى براى بهرهمندى رهگذران... و امثال اینها از مواردى که وقف آنها به قصد و نیت انتفاع عمومى، براى تمام مردم یا تمام مسلمانان است.
شبهه هفتم. اجمال تفسیر اصل نود و نهم
بعضى دیگر از منتقدان مىگویند اصل نود و نهم مجمل نیست؛ ولى تفسیر نظارت به استصوابى داراى اجمال و ابهام است و یا اجمال تفسیر از خود اصل بیشتر است:
تفسیر فوق [ نظارت استصوابى ] بیش از خود اصل 99، داراى اجمال و ابهام است. این تفسیر براى حقوقدانان بیشتر ایجاد مشکل کرده است تا اینکه ابهامها را بزداید، بخصوص اینکه اصل نظارت در نظامهاى مردمسالار، به هیچ وجه مسئلهاى نو و بدیع نبوده و اختصاص به جمهورى اسلامى ایران ندارد. بنابراین، هرگونه تفسیر شاذ از نظارت توجیهپذیر نیست. 31
منتقد دیگرى درباره اجمال تفسیر مىگوید:
تفسیر متون حقوقى منحصرا در مواردى صورت مىپذیرد که قانون مجمل بوده و قادر به انتقال هدف و نیت قانونگذار نباشد. در این صورت نیز باید به تفسیر مجملات قانون بسنده نمود و از تفسیر بخشهایى از متن که اجمال ندارد پرهیز کرد. ملاحظه اصل 99 نشان مىدهد که خود اصل فاقد اجمال بوده؛ زیرا امر نظارت بر انتخابات به خودى خود، تأسیس مبهمى نیست و در کلیه کشورهاى داراى نظام سیاسى مردمسالار صورت مىپذیرد... بنابراین، اصل 99 از اجمال برى است و نیاز به تفسیر نداشته است... تفسیر به عمل آمده از این اصل به جاى اینکه اجمال را از متن آن بزداید، اصل مزبور را مجمل نموده است و به ناچار براى رفع اجمال از تفسیر به عمل آمده، باید آن را در معرض تفسیر قرار داد. اجمال ایجاد شده به واژهاى که در متن اصل 99 مذکور نیست لیکن در تفسیر آن آمده، برمىگردد؛ یعنى به واژه «استصوابى». 32
نقد و بررسى
1. بعضى از حقوقدانان 33 بر درستى و قانونى بودن تفسیر نظارت به استصوابى، تصریح و تأکید نمودهاند و بطلان ادعاى شاذ بودن آن، بر هر آشناى فقه و حقوق روشن است؛ بنابراین، اگر این تفسیر براى برخى که به هر دلیل با این نوع نظارت مخالفند ایجاد مشکل کرده است، نباید آن را به تمام حقوقدانان نسبت داد.
2. اگر ابهامى در این نظارت بوده، با این تفسیر، هیچگونه ابهامى در آن باقى نمانده است و ادعاى اجمال و ابهام در تفسیر بدون دلیل است؛ زیرا معناى این نظارت روشن است و بعید است منتقد این معنا را درک نکرده باشد، بلکه منتقدان با اعمال این نوع نظارت مخالفند و شاید آن را به نفع خود نمىبینند.
3. تفسیر منحصر به موارد اجمال نیست، بلکه در موارد مختلفى همچون اجمال، ابهام، تعارض و سکوت قانون صورت مىگیرد.
4. اصل نود و نهم مجمل یا مبهم نبوده است؛ ولى با توجه به ایرادات و سؤالات مطرح شده در این مورد، مقام رسمى تفسیر قانون اساسى به این نتیجه رسیده است که قانون را تفسیر نماید؛ زیرا همانند حق تفسیر، تشخیص ضرورت تفسیر 34 نیز با مفسّر قانونى، یعنى شوراى نگهبان است.
5. تفسیر در مورد قانون اساسى و یا در مورد قانون عادى است و تفسیرى به عنوان «تفسیرِ تفسیر» و مقام مفسّرى براى آن وجود ندارد.
6. نمىتوان واژه «استصوابى» را مجمل دانست؛ زیرا این واژه سابقه روشنى در فقه 35 و حقوق و قوانین 36 دارد؛ بنابراین، ممکن است مخالفت با این تفسیر به دلیل مخالفت با نتایج عملى و اعمال این نوع نظارت باشد.
شبهه هشتم. تفسیر به نفع مفسّر
برخى از منتقدان مىگویند تفسیر شوراى نگهبان بر انتخابات به نظارت استصوابى، تفسیر به نفع مفسّر، یعنى تفسیر به نفع شوراى نگهبان است و براى افزایش اختیارات آن شورا صورت گرفته است:
«اصل عدم ولایت» حاکى از آن است که نمىتوان جز در صورت وجود نص، صلاحیتى را براى شخص، مرجع یا نهادى ثابت کرد. بدیهى است در موارد تردید و زمانى که واژههاى به کار رفته در یک متن با ابهام یا اجمال همراه باشند، به استناد «اصل عدم صلاحیت»، باید ابهام و اجمال یادشده را به صورتى تفسیر کرد که حداقل صلاحیتها (قدر متیقن) احراز گردد... شوراى نگهبان نمىتواند (و نباید) صلاحیتهاى خود را به گونهاى تفسیر کند که:
1. زاید بر میزان نص باشد.
2. به نفع این شورا باشد (صلاحیتى را در حالت ابهام، اجمال یا سکوت و شک و تردید براى این شورا ایجاد کند.)
3. به تقابل و تعارض و تعطیلى اصولى از اصول قانون اساسى منتهى شود.
هر تفسیرى که نقضکننده موارد فوق باشد، تفسیر به نفع مفسّر خواهد بود و خلاف قانون اساسى است. حال تفسیر شوراى نگهبان را مرور مىکنیم و به این مسئله خواهیم پرداخت که آیا این تفسیر، «تفسیر به نفع مفسّر» است یا خیر.
اولاً، با توجه به اطلاق موجود در قید «نظارت» مذکور در اصل 99، که علىالقاعده هم امکان تفسیر «اطلاعى» را دارد و هم تفسیر «استصوابى» را، پى خواهیم برد که شوراى نگهبان اطلاق یادشده را به نفع خود تفسیر کرده است.
ثانیا، ملاحظه خواهد شد که شوراى نگهبان از میان شقوق مختلف نظارت استصوابى، شدیدترین آنها را به عنوان صلاحیتهاىنظارتىخویشبه رسمیت شناخته است... این نوع تلقّى همان است که با عنوان «تفسیر به نفع مفسّر»به آناشاره مىشود. [37]
به اعتقاد منتقد دیگر، «تفسیر استصوابى، از اصل 99 قانون اساسى تفسیرى زاید بر نص و به نفع مفسّر (شوراى نگهبان) براى افزایش اختیارات خویش است.» 38
نقد و بررسى
1. اصل عدم ولایت، اصلى مسلم و پذیرفته شده است؛ ولى در این مورد دلیل بر صلاحیت شوراى نگهیان وجود دارد. در قوانین مختلف مربوط به انتخابات و نظارت بر انتخابات، 39 این صلاحیت شوراى نگهبان ذکر شده است.
2. در مورد حق نظارت استصوابى شوراى نگهبان تردیدى وجود نداشته است تا در تفسیر حداقل نظارت در نظر گرفته شود؛ زیرا دهه اول انقلاب، یعنى زمان حضرت امام قدسسره این نوع نظارت اعمال شده و موارد متعددى با این نوع نظارت رد صلاحیت شدهاند. این مطلب نیز در مقاله «پیشینه و ادلّه نظارت استصوابى شوراى نگهبان» بیان شد.
3. هیچ ملازمهاى میان سه مورد مذکور و تفسیر به نفع مفسّر وجود ندارد؛ زیرا ممکن است مفسّر، اصلى را تفسیر کند که مربوط به نهاد و قوّه دیگرى باشد و یا مفسّر همچون شوراى نگهبان داراى شأن و وظایف متعددى نباشد.
4. بنابر اعتراف منتقد محترم، نظارت مذکور در اصل نود و نهم مطلق است؛ بنابراین، شامل نظارت استصوابى نیز مىشود و با همین اطلاق این نوع نظارت اثبات مىگردد.
5. اتهام تفسیر براى افزایش اختیارات، نسبتى نارواست؛ زیرا هم با عدالت و تقواى اعضاى شوراى نگهبان منافات دارد و هم اعضاى آن شورا ثابت نیستند تا انگیزه افزایش اختیارات داشته باشند.
شبهه نهم. تفسیر اصل 99 یا تغییر نظام سیاسى و حقوق اساسى
برخى دیگر از منتقدان با مبالغه مىگویند تفسیر شوراى نگهبان، نظام سیاسى، حقوقى و انتخابات مستقیم را تغییر داده است:
به نظر مىرسد مىتوان اصول چهارم، پنجم و ششم را ارکان و ارزشهاى اساسى و بنیادى حقوق اساسى کشور دانست... قانونگذار قانون اساسى برخى اصول بنیادى و ساماندهنده نظام حقوق اساسى کشور را غیرقابل تغییر مىداند. از جمله این اصول مىتوان به «جمهورى بودن حکومت» و اداره امور کشور با اتکا به آراى عمومى اشاره کرد. نگاهى به تفسیر اصل 99 قانون اساسى مؤید این نکته است که شوراى نگهبان با اتکا به اطلاق موجود در اصل 98 و نیز ابهام و اطلاق اصل 99 قانون اساسى، تفسیرى از قانون اساسى ارائه کرده است که به نوعى برهمزننده موازنه اصول بنیادین حقوق اساسى کشور است... شوراى نگهبان با این تفسیر نه فقط نظام سیاسى یا نظام حقوق اساسى کشور را در معرض تغییر و تحول قرار داده است، بلکه از طریق تفسیر یک «قاعده» حقوق اساسى، «رژیم سیاسى» و «نهاد» انتخابات را در معرض تغییر قرار داده است. به نظر مىرسد شرایط مربوط به انتخابشوندگان از جمله مسائلى است که در فضاى رژیم سیاسى کشور قابل مطالعه است. مفهوم تفکیک قوا و جایگاه خاص شوراى نگهبان در میان نهادهاى سیاسى کشور، از جمله استقلال مجلس شوراى اسلامى از شوراى نگهبان، در همین فضا (رژیم سیاسى) قرار مىگیرد. این قید اصل 62 قانون اساسى که «انتخابات مستقیم» را شیوه انتخاب نمایندگان مردم در مجلس شوراى اسلامى مىداند، رکن مهمى در رژیم سیاسى کشور است. توسعه نقش نظارتى شوراى نگهبان، آنگونه که در عمل نیز مشاهده شده است، شیوه انتخابات مستقیم را دچار تغییر کرده و از این طریق، با امکان تسلط بر مجلس شوراى اسلامى، رژیم سیاسى کشور را متحول ساخته است. 40
نقد و بررسى
1. منتقد آنقدر در انتقاد خود مبالغه نموده که گویا بعد از تفسیر اصل نود و نهم، انقلاب دیگرى صورت گرفته و ماهیت حکومت اسلامى تغییر یافته است!
2. این تفسیر هیچ منافاتى با اصول بنیادین و تغییر ناپذیر قانون اساسى ندارد؛ زیرا پیش از تفسیر، همین نوع نظارت اعمال مىشده است، ولى همچنان حکومت و رژیم سیاسى ثابت و استوار تداوم داشته و دارد.
3. نهایت تأثیر این تفسیر این است که برخى از افراد فاقد صلاحیت و یا بنابر عقیده مخالفان این تفسیر، برخى از واجدین صلاحیت، نتوانند در انتخابات شرکت نمایند؛ اما حکومت و رژیم سیاسى به افراد وابسته نیست، همانگونه که با رحلت بنیانگذار آن، امام خمینى قدسسره ماهیت حکومت تغییر نکرد تا چه رسد به افرادى که از نظر ناظر رسمى و قانونى انتخابات فاقد شرایط و صلاحیت لازم باشند. برخلاف نظر منتقد، نتیجه این نظارت حذف بعضى از کاندیداهاى فاقد صلاحیت است و این نیز موجب استحکام و تداوم حکومت است نه تحول و تغییر آن.
4. همانگونه که در بازنگرى قانون اساسى اصولى از این قانون تغییر داده شد، در بازنگرى دیگرى ممکن است اصول دیگرى تغییر کنند و اساسا اصلى که اصول تغییرناپذیر در آن آمده است (اصل یکصد و هفتاد و هفتم)، خود در قانون اساسى سابق نبوده و نیز از اصول تغییرناپذیر نیست. بنابراین، از نظر شرعى، تنها اصول اسلامى تغییر ناپذیرند و ممکن است نظام نوینى از حکومت اسلامى متناسب با زمان و مکان کنونى ارائه گردد؛ زیرا نمىتوان مدعى شد نظام کنونى آخرین و بهترین نمونه حکومت اسلامى است.
5. اصول تغییرناپذیر از اعتبار و ارزش یکسانى برخوردار نیستند، بلکه در میان این اصول، بعضى همانند اصل چهارم حاکمیت دارند و نباید قانونى مخالف با آنها تصویب شود.
6. نظارت شوراى نگهبان هیچ منافاتى با «انتخابات مستقیم» ندارد و تعیین و احراز صلاحیت ماهیتا با انتخاب مردم متفاوت است؛ زیرا:
ـ اولى تشخیص صلاحیت است؛ یعنى بررسى شرایط پیشبینى شده در قانون است؛ ولى دومى تشخیص شایستهترین افراد صالح (انتخاب اصلح) است؛ یعنى گزینش از بین واجدین این شرایط و انتخاب برتر و شایستهتر است.
ـ اولى کمّى است؛ یعنى در مورد وجود اصل شرایط است و همه شرایط احصا شده باید وجود داشته باشند؛ ولى دومى کیفى است؛ یعنى در مورد شدت و ضعف این شرایط است.
ـ در اولى رقابت و مقایسه و گزینش برتر نیست؛ ولى در دومى رقابت و مقایسه و گزینش برتر است.
ـ در اولى انتخاب وجود ندارد؛ زیرا نهایى نیست و فقط صلاحیتها بررسى مىشود؛ ولى در دومى انتخاب وجود دارد؛ زیرا نهایى است و مردم مىتوانند آزادانه در انتخابات شرکت و کاندیداى موردنظر را انتخاب کنند.
ـ اولى بدون توجه به برنامههاى نامزدها و بر اساس قانون خاصى با تطبیق شرایط با قانون است؛ ولى دومى بعد از طرح برنامهها و رأى به برنامهها و طرحهاى برتر است.
ـ در اولى تشخیص بسیارى از شرایط مانند سن، سواد، سابقه و... براى همه مردم مشکل یا غیرممکن و اختلافبرانگیز است؛ ولى دومى با مطالعه برنامهها و مشاوره افراد خبره، براى مردم امکانپذیر است.
ـ اولى نشانه قدرت تشخیص حکومت و دومى نشانه قدرت تشخیص و آگاهى مردم است.
ـ اولى مقدّمه لازم انتخاب است و دومى اصل انتخاب مستقیم با آزادى کامل است.
نتیجهگیرى
با توجه به سؤالات و شبهات مطرحشده، نتایج این تحقیق عبارتند از:
1. نظارتهاى مختلفى در قانون اساسى وجود دارد و با توجه به اینکه کارهاى مورد نظارت متفاوتند، نوع نظارت نیز متناسب با آن متفاوت خواهد بود. از اینرو، نظارت در برخى استطلاعى و در برخى دیگر استصوابى است؛ ولى نوع نظارت در تمام انتخابات، به خاطر ماهیت کار استصوابى است و بدون آن نظارت بىمعنى و انتخابات ناتمام است.
2. نظارت استصوابى سابقه و تعریف روشنى در فقه و حقوق دارد و نیازى به تعریف مجدد آن توسط مفسّر قانون وجود ندارد.
3. تفسیر شوراى نگهبان قانونگذارى نیست؛ زیرا قانونگذارى مرجع و روند خاصى دارد و تفصیل یک واژه مجمل یا بیان مصادیق آن در تفسیر، قانونگذارى محسوب نمىشود.
4. تشخیص ضرورت تفسیر با شوراى نگهبان است و این شورا با توجه به ادعاى برخى مبنى بر اجمال یا ابهام نظارت و نیز به دلیل برداشتهاى متفاوت از این اصل، اقدام به تفسیر نموده است.
5. روند استفسار و تفسیر نظارت کاملاً قانونى بوده است؛ زیرا لزوم پاسخگویى به سؤالات قواى سهگانه نافى تفسیر در مقابل استفسار سایر اشخاص نیست و اثبات شىء، نفى ماعدا نمىکند.
6. استصوابى و استطلاعى بودن نظارت اختصاص به حقوق خصوصى ندارد؛ زیرا هر نظارتى ممکن است یکى از این دو حالت را داشته باشد و نظارت در حقوق عمومى نسبت به حقوق خصوصى از اهمیت بیشترى برخوردار است؛ زیرا در حقوق عمومى منافع همه جامعه موردنظر است و ناظر براى حفاظت از منافع و حقوق تمام افراد جامعه اعمال نظارت مىنماید.
7. ادعاى اجمال و ابهام در تفسیر بدون دلیل است؛ زیرا نظارت استصوابى سابقه و تعریف روشنى در فقه و حقوق دارد.
8. ادعاى تفسیر به نفع مفسّر و افزایش اختیارات، نسبتى ناروا است؛ زیرا هم با عدالت و تقواى اعضاى شوراى نگهبان منافات دارد و هم اعضاى آن شورا ثابت نیستند تا انگیزهاى براى افزایش اختیارات داشته باشند.
9. این تفسیر هیچ منافاتى با اصول بنیادین و تغییرناپذیر قانون اساسى ندارد؛ زیرا پیش از تفسیر، همین نوع نظارت اعمال شده است، ولى همچنان حکومت و رژیم سیاسى ثابت و استوار تداوم داشته و دارد. نهایت تأثیر این تفسیر این است که برخى از افراد فاقد صلاحیت و یا بنابر عقیده مخالفان این تفسیر، برخى از واجدین صلاحیت، نتوانند در انتخابات شرکت نمایند؛ اما حکومت و رژیم سیاسى به افراد خاص وابسته نیست.
-
منابع
ـ آذرنوش، آذرتاش، فرهنگ معاصر عربى ـ فارسى ، تهران، نى، 1383.
ـ آییننامه داخلى شوراى نگهبان.
ـ آییننامه نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبرى ، مصوب 23 و 31 فروردین 1385.
ـ ابن منظور، لسان العرب ، قم، ادب الحوزه، 1405.
ـ اسماعیلى، محسن، «نظارت قانونى»، روزنامه همشهرى ، ش 3273، 15 دى 1382.
ـ اطاعت، جواد، «انتخابات و نظارت شوراى نگهبان»، حقوق اساسى، س دوم، ش دوم (تابستان 1383).
ـ اعلمى، اکبر، «سیر تاریخى ماجراى نظارت استصوابى»، روزنامه ایران ، ش 2313، 7 آذر 1381.
ـ انصارى، مرتضى، المکاسب ، قم، مؤسسة الهادى، 1419ق.
ـ تاجزاده، سیدمصطفى، «درباره نظارت استصوابى»، در: نظارت استصوابى ، تهران، افکار، 1378.
ـ جوهرى، اسماعیلبن حمّاد، الصحاح تاجاللغة و صحاحالعربیة ، بیروت، دارالعلم للملایین، 1407ق.
ـ شریف، محمد، «نگرشى حقوقى به مقوله نظارت استصوابى»، در: نظارت استصوابى ، تهران، افکار، 1378.
ـ طباطبائى یزدى، سید محمّدکاظم، تکملة العروهالوثقى ، قم، مکتبة داورى، بىتا.
ـ طوسى، محمّدبن حسن، النهایة فى مجرد الفقه و الفتاوى ، قم، قدس محمدى، بىتا.
ـ علیزاده طباطبایى، سیدمحمود، «تأمّلاتى در باب ماهیت حقوقى نظارت شوراى نگهبان بر انتخابات»، در: نظارت استصوابى ، تهران، افکار، 1378.
ـ علینقى، امیرحسین، نظارت بر انتخابات و تشخیص صلاحیت داوطلبان، بحثى حقوقى پیرامون نظارت استصوابى و قانون انتخابات ، تهران، نى، 1378.
ـ عمیدزنجانى، عباسعلى، «شوراى نگهبان و نظارت بر انتخابات»، حکومت اسلامى ، ش 30.
ـ فراهیدى، خلیلبن احمد، کتاب العین ، ایران، دارالهجرة، چ دوم، 1410ق.
ـ قانون آیین دادرسى مدنى.
ـ قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران.
ـ قانون انتخابات ریاست جمهورى اسلامى ایران ، مصوب 5/4/1364.
ـ قانون انتخابات مجلس شوراى اسلامى ، مصوب 7/9/1378.
ـ قانون مدنى.
ـ کاتوزیان، ناصر، مقدّمه علم حقوق و مطالعه در نظام حقوقى ایران ، تهران، شرکت سهامى انتشار، چ بیست و هفتم، 1379.
ـ مرتضایى، سیداحمد، «پیشینه و ادلّه نظارت استصوابى شوراى نگهبان»، معرفت ، ش 134 (بهمن 1387)، 65ـ88.
ـ مرندى، محمّدرضا، نظارت استصوابى و شبهه دور ، تهران، مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، چ دوم، 1381.
ـ منتظرى، حسینعلى، جزوه «حکومت مردمى و قانون اساسى»، فصل هفتم، نظارت استصوابى، 22/11/1387.
ـ موسوى خمینى، روحاللّه، تحریر الوسیلة ، قم، اسماعیلیان، بىتا.
ـ هاشمى، سیدمحمّد، حقوق اساسى جمهورى اسلامى ایران ، ج 2 ( حاکمیت و نهادهاى سیاسى )، تهران، میزان، چ دوم، 1382.
ـ هدایتنیا، فرجاللّه و محمّدهادى کاویانى، بررسى فقهى حقوقى شوراى نگهبان ، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1380.
ـ یزدى، سید محمّدکاظم، سؤال و جواب ، تهران، مرکز نشر علوم اسلامى، 1376.
-
پى نوشت ها
- 1 کارشناس ارشد حقوق عمومى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدسسره. دریافت: 12/2/88 ـ پذیرش: 15/7/88.
- 2 ـ آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر عربى ـ فارسى ، ص 507.
- 3 ـ [فسر] الفسر: البیان. (اسماعیلبن حمّاد جوهرى، الصحاح تاجاللغة و صحاحالعربیة ، ج 2، ص 247) الفسر: التفسیر و هو بیان و تفصیل للکتاب (خلیلبن احمد فراهیدى، کتابالعین ، ص247.)
- 4 ـ فسر: الفسر: البیان...، الفسر: کشف المغطى، و التفسیر کشف المراد عن اللفظ المشکل ابن منظور، لسان العرب ، ج 5، ص 55.
- 5 ـ سیدمحمّد هاشمى، حقوق اساسى جمهورى اسلامى ایران ، ج 2 حاکمیت و نهادهاى سیاسى ، ص 248.
- 6 ـ همان / ناصر کاتوزیان، مقدّمه علم حقوق و مطالعه در نظام حقوقى ایران ، ص 204.
- 7 ـ ر.ک: ناصر کاتوزیان، مقدّمه علم حقوق و مطالعه در نظام حقوقى ایران ، ص 207.
- 8 ـ امیرحسین علینقى، نظارت بر انتخابات و تشخیص صلاحیت داوطلبان، بحثى حقوقى پیرامون نظارت استصوابى و قانون انتخابات ، ص 54ـ57.
- 9 ـ جواد اطاعت، «انتخابات و نظارت شوراى نگهبان»، حقوق اساسى ، س دوم، ش دوم، ص 39و40.
- 10 ـ عباسعلى عمیدزنجانى، «شوراى نگهبان و نظارت بر انتخابات»، حکومت اسلامى ، ش 30، ص 60.
- 11 ـ اصل یکصد و سى و ششم مىگوید: «رئیس جمهور مىتواند وزرا را عزل کند و در این صورت، باید براى وزیر یا وزیران جدید از مجلس رأى اعتماد بگیرد، و در صورتى که پس از ابراز اعتماد مجلس به دولت، نیمى از هیأت وزیران تغییر نماید باید مجددا از مجلس شوراى اسلامى براى هیأتوزیران تقاضاىرأىاعتمادکند.»
- 12 ـ مقاله مزبور، اولین قسمت این نوشتار بود که در ماهنامه معرفت ، شماره 134 بهمن 1387 به چاپ رسید.
- 13 ـ محمّد شریف، «نگرشى حقوقى به مقوله نظارت استصوابى»، در: نظارت استصوابى ، ص 19و20.
- 14 ـ امیرحسین علینقى، نظارت بر انتخابات و تشخیص صلاحیت داوطلبان ، ص 52.
- 15 ـ محمّد شریف، «نگرشى حقوقى به مقوله نظارت استصوابى»، در: نظارت استصوابى ، ص 20.
- 16 ـ امیرحسین علینقى، نظارت بر انتخابات و تشخیص صلاحیت داوطلبان ، ص 20.
- 17 ـ سیدمحمّد هاشمى، حقوق اساسى جمهورى اسلامى ایران ، ج 2 حاکمیت و نهادهاى سیاسى ، ص 259ـ260.
- 18 ـ فرجاللّه هدایتنیا و محمّدهادى کاویانى، بررسى فقهى ـ حقوقى شوراى نگهبان ، ص 185.
- 19 ـ حسینعلى منتظرى، جزوه «حکومت مردمى و قانون اساسى»، فصل هفتم، نظارت استصوابى، ص 52. 22/11/1387. www.montazeri.com
- 20 ـ اکبر اعلمى، «سیر تاریخى ماجراى نظارت استصوابى»، روزنامه ایران ، پنجشنبه 7 آذر 1381، ش 2313.
- 21 ـ فرجاللّه هدایتنیا و محمّدهادى کاویانى، بررسى فقهى ـ حقوقى شوراى نگهبان ، ص 186.
- 22 ـ سیدمحمّد هاشمى، حقوق اساسى جمهورى اسلامى ایران ، ج 2 حاکمیت و نهادهاى سیاسى ، ص 249.
- 23 ـ محمّد شریف، «نگرشى حقوقى به مقوله نظارت استصوابى»، در: نظارت استصوابى ، ص 22.
- 24 ـ همان، ص 23.
- 25 ـ امیرحسین علینقى، نظارت بر انتخابات و تشخیص صلاحیت داوطلبان ، ص 48ـ50.
- 26 ـ محمّد شریف، «نگرشى حقوقى به مقوله نظارت استصوابى»، در: نظارت استصوابى ، ص 22.
- 27 ـ همان، ص 22و23.
- 28 ـ همان، ص 23.
- 29 ـ محمّدبن حسن طوسى، النهایة ، ص 596.
- 30 ـ مرتضى انصارى، المکاسب ، ج 4، ص 60.
- 31 ـ سیدمصطفى تاجزاده، درباره نظارت استصوابى» نظارت استصوابى، ص 45.
- 32 ـ سیدمحمود علیزاده طباطبایى، «تأمّلاتى در باب ماهیت حقوقى نظارت شوراى نگهبان بر انتخابات»، نظارت استصوابى، ص 140.
- 33 ـ عباسعلى عمیدزنجانى، «شوراى نگهبان و نظارت بر انتخابات»، حکومت اسلامى ، ش 30، ص 64 / محسن اسماعیلى، «نظارت قانونى»، روزنامه همشهرى ، ش 3273، 15 دى 1382/ محمّدرضامرندى، نظارت استصوابى و شبهه دور ، ص 29.
- 34 ـ بر اساس ماده 15 آییننامه داخلى شوراى نگهبان، «در مورد شبهات مصداقیه، تشخیص اینکه مورد سؤال از مصادیق تفسیر است، با اکثریت اعضاى شوراست و در صورتى که اکثریت شورا مورد را مبهم و محتاج تفسیر نداند اقدام به تفسیر نخواهد شد، ولى اظهارنظر مشورتى بلامانع است.»
- 35 ـ سید محمّدکاظم طباطبائى یزدى، تکملة العروهالوثقى ، ج 1، مسئله 12، ص 231 / همو، سؤال و جواب ، سؤال 602، ص 377 / سیدروحاللّه موسوى خمینى، تحریرالوسیلة ، ج 2، کتاب الوقف و اخواته، مسئله 86.
- 36 ـ قانون مدنى ، مواد 78، 1237، 1241 و 1242.
- 37 ـ امیرحسین علینقى، نظارت بر انتخابات و تشخیص صلاحیت داوطلبان ، ص 68ـ73.
- 38 ـ جواد اطاعت، «انتخابات و نظارت شوراى نگهبان»، حقوق اساسى ، س دوم، ش دوم، ص 39و40.
- 39 ـ آییننامه نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبرى، مصوّب 23و 31 فروردین 1385، ماده 1. قانون انتخابات ریاست جمهورى اسلامى ایران، مصوب 5/4/1364، ماده 8. قانون انتخابات مجلس شوراى اسلامى، مصوب 7/9/1378، ماده 3.
- 40 ـ امیرحسین علینقى، نظارت بر انتخابات و تشخیص صلاحیت داوطلبان ، ص 79ـ81.