توحید عینى از منظر امام خمینى قدسسره
Article data in English (انگلیسی)
توحید عینى از منظر امام خمینى قدسسره
رضا قزى[1]
چکیده
«توحید» اصل اساسى جهانبینى اسلامى، به معناى یگانه دانستن و «توحید عینى» به معناى یگانه یافتن ذاتبارى تعالىاست. این مقاله با رویکرد تحلیلى و نظرى به این مسئله مىپردازد که چگونه مىتوان به این رهیافت رسید که خداوند متعالمتعلّق شهود سالک قرار مىگیرد و با فنا فىاللّه به مشاهده و وصال او دست مىیابد؟ یا انسان چگونه مىتواند همه چیز راخدایى ببیند؟ نظریههاى فراوانى در پاسخ به این پرسشها از سوى عرفا ارائه گردیده است. امام خمینى حقیقت توحیدعینى را در وصول سالک به مقامى که کثرت را بکلى نفى کند و وحدت صرف و هویت محض را شهود نماید مطرح مىکنندکه از آن تعبیر به مقام «تَوغُل» مىنمایند. این نوشتار دیدگاههاى ایشان را در این زمینه مورد بررسى قرار داده است.
کلیدواژهها: توحید ذاتى، توحید صفاتى، توحید افعالى، توحید علمى، توحید عینى، وحدت، کثرت.
مقدّمه
«توحید عینى» توحیدى است که صاحب آن به طریقذوق و مشاهده آن را دریابد. از آنرو که مقام توحیدیکى از مقامات سلوک عارفان الىاللّه مىباشد.شناخت و معرفت مراحل، ارکان و صفات این مقامبراى سالک کوى حقیقت لازم مىنماید. امامخمینى قدسسره یکى از شارحان و صاحبنظراناندیشههاى عرفانى شیخ اکبر محیىالدین به شمارمىآید. ایشان در طول هفت سال، مهمترین متونعرفان نظرى و عرفان عملى، مانند شرح فصوصالحکم و مصباح الانس و منازل السائرین را از استادخود آیتاللّه شاهآبادى فرا مىگیرد. در همین فاصلهمهمترین آثار عرفانى خود، یعنى شرح دعاى سحر،مصباح الهدایه، و حاشیه بر شرح فصوص قیصرى ومصباح الانس را مىنگارد. از نظر امام قدسسرهچنانکه ازاثناى آثار قلمى و سیره عملى ایشان مشاهدهمىشود توحید عینى و عرفانى شهود بىحجاب نظامحقّه عین و علم است. از حجاب ماهیات و کثرات بهدر آمدن و غیر او ندیدن؛ وصول به حقیقت قولشریف نبوى صلىاللهعلیهوآله که فرمود: «اَللّهُمَّ أَرِنى الأشیاءَ کماهى.»2 از نظر شامخ او عارف حقیقى کسى است کهبه این مرتبه از شهود و فنا دست یابد. ادراک حقیقتو اوصاف حق و احاطه بر آنها، و کیفیت آنها، ازامورى است که دست برهان از وصول به شاهق آنکوتاه و آمال عارفین از وصول به کنه آن منقطع استو خود مباحث اسما و صفات ارباب اصطلاحاتعرفانیه حجاب غلیظىاند که تا خرق نشود انوارجمال و جلال در قلب سالک طلوع نکند.
این نوشتار در پى پاسخ به این پرسش اساسىاست که توحید ناب و حقیقى چگونه حاصل
مىشود؟ و پرسشهاى فرعى دیگرى نیز قابل طرحاست: 1) آیا اتصاف ممکنات و مخلوقات، خاصهانسانهاى کامل و اولیاءاللّه به صورت واقعى یااعتبارى، با این اوصاف ممکن است؟ 2) در عرفانتوحید را به سه قسم ذاتى، صفاتى و فعلى تقسیممىکنند؛ آیا اعتبار اقسام سهگانه با توحید منافاتدارد؟3 آیا آن توحیدى را که حکیم مىداند، با آنتوحیدى که عارف مىبیند از نظر شناختى و معرفتى،ارزش یکسانى دارد؟
مباحث دقیق پیرامون ابتدا و انتهاى منازل ومقامات توحید بر حسب برداشتهاى شخصىعرفا، موجب بروز اختلافاتى در این زمینه شدهاست. در ترتیب منازل یا تعریف حالاتى که در بعضىسفرها ایجاد مىگردد، تفاوتهایى وجود دارد.وانگهى مهمترین رکن سلوک، توحید و تجرید ذاتاقدس تعالى است که پایه و اساس سایر مراحل ومراتب است. این، هم اهمیت و ضرورت پرداختن بهمسئله توحید را آشکار مىسازد. در واقع، با توجه بهاصلىترین نیاز انسان که همانا راه یافتن به وصالکمال بىنهایت مىباشد از مهمترین فواید بحثتوحید قلمداد مىشود. هدف اصلى نوشتار بررسىگامهاى اساسى سلوک و طى منازل و مقاماتتوحید، آثار و موانع وصول به آن از دیدگاه عارفىاست که خود سعى وافرى در طى مراحل و مقاماتعالیه سلوک الىاللّه داشته است.
تجلّى خاص توحید در سراسر متون و روایاتاسلامى هویداست. قرآن، هرچند از کلمه توحید ومشتقاتش استفاده ننموده است، همواره بر یگانگىخداوند تأکید دارد. مانند آیه «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» (توحید: 1) و «أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ»(فصلت: 6). در احادیث ذوات مقدّس معصومان علیهمالسلامنیز توحید جلوهاى خاص پیدا کرده است. توحید دربیانات عرفا نیز جایگاه خاصى دارد و هریک بهفراوانى در این باب سخن راندهاند.4 با جستارى کهدر این زمینه انجام شده، بحث توحید از دیدگاهامام قدسسره به صورت استطردادى در ضمن بحثهاىدیگر مطرح بوده، اما با عنوان و مشرب این مقالهکارى صورت نگرفته است.
1. تعریف توحید از دیدگاه عرفان
توحید در لغت: توحید از باب تفعیل، یا به معناى تکثردر فعل است به معناى قرار دادن غایت وحدت ونهایت بساطت، و یا به معناى انتساب از باب مفعولبه معناى نسبت به وحدانیت.5
توحید در اصطلاح: توحید در اصطلاح، یا به معناى«یکى گفتن» است که در این صورت، شرط ایماناست و مبدأ معرفت و تصدیق به اینکه خداوندمتعال یکى است. یا به معناى «یکى کردن» است کهدر این معنا، کمال معرفت است و بعد از ایمانحاصل مىشود.6
در اثبات توحید گفته شده که محال است عدم، بهحقیقت وجود راه یابد، وگرنه لازم مىآید که چیزىبه نقیض خود متصف گردد یا چیزى مساوى با نقیضخودش باشد. البته بطلان این مسئله واضح و بدیهىاست و هر چیزى که عدمش محال باشد، قدیمبودنش به حکم ضرورت، ثابت است. پس قدیمبودن حقیقت وجود، ثابت مىشود، بنابراین،مىتوان گفت که اشیا وجود حقیقى دارند. اما برهانحضرت امام قدسسره در مورد اثبات توحید را در ضمنچند مقدّمه ذکر مىکنیم:
مقدّمه اول: در دار هستى جز یک حقیقت و یک اصلشریف که سرچشمه تمام خیرات و جمیع کمالاتاست، وجود ندارد و آن حقیقت وجود است.7
مقدّمه دوم: حقیقت وجود، بسیط من جمیع الجهاتاست و ترکیب مطلقا در او راه ندارد. (و اما اختلافمفاهیم اسماء و موضوعٌله لغات، که مفاهیم عقلیهاست، مربوط به اختلاف حقیقت عینیه نیست، بلکهبه حسب اعتبار است.8)
مقدّمه سوم: حقیقت وجود عین همه کمالات است.بنابراین، حقیقت وجود، عین وحدت است؛ چونوحدت مساوق با وجود و از کمالات موجود بماهوموجود محسوب مىشود.9
مقدمه چهارم: ذات حق با اینکه واحد است، مستجمعجمیع صفات کمال و اسماء جلال و جمال است وتعبیر عرفا از آن به وحدت جمیعه مىباشد.10
2. اهمیت مسئله توحید ذات حق
عبدالرزاق کاشانى مىگوید: «بر رأى أرباب بصیرت وهدایت و خداوندان علم و درایت پوشیده نماند کهافضل و اشرف علوم، علم توحید است. و اجل واکمل معارف، معرفت بارى ـ عز اسمه ـ که رئیس وامام جمیع علوم است، و سایر علوم رعیت و عیالاویند.»11 حضرت امام در کتاب شرح چهل حدیث،در تفسیر آخرین حدیث از این کتاب مىفرماید:«سُئِلَ على بن الحسین علیهالسلامعن التوحید. فقال: «إنَّ اللّهعزوجل علم أنه یکونُ فى آخِرِالزمان أقوامٌ متعمقونَ؛فأنزل اللّه تعالى «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»(توحید: 1) و الآیاتمن السورة الحدید، الى قوله: «وَهُوَ عَلِیمٌ بِذَاتِالصُّدُورِ»(حدید: 6) فمن رامَ وراءَ ذلکَ فقد هَلَکَ»؛12سؤال شد از علىبن حسین علیهماالسلام از توحید. حضرتفرمود: همانا خداى عزّوجلّ مىدانست که درآخرالزمان انسانهاى دقیقالنظر مىآیند، پس فروفرستاد «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» و آیات اول از سورهحدید، تا قول او: «وَهُوَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ» پسکسى که طلب کند غیر آن را، به تحقیق هلاک شود.آیات اشاره شده در روایت، از صریحترین آیات دروحدت حضرت احدیت به وحدت حقه حقیقیه وصرفه اوست. ایشان به نقل از صدرالمتألّهینمىفرماید: «بدان که این شش آیه که در حدیث اشارهبه آنها شده، هریک متضمن باب عظیمى است ازعلم توحید و الوهیت، و مشتمل امر محکمى است ازاحکام صمدیت و ربوبیت ... هر آینه حق آن آیات آناست که براى تفسیر هریک، جلد کبیرى، بلکهمجلدات کثیرهاى، مشحون گرداند.»13 خودصدرالمتألّهین در جاى دیگرى، عظمت و اهمیت متنحدیث را یادآور شده مىفرماید: «وقتى من به اینحدیث رسیدم گریه کردم.»14 امام راحل قدسسرهعارفىاست که قلبش مملو از عشق و شور الهى است.ایشان با سلوک عرفانى خویش مراحل توحید را بهسر منزل مقصود رسانیده است و تنها به مطالعه وتدریس ظاهرى علوم حتى علوم عرفانى اکتفاننموده، بلکه آن را مقدّمهاى مىداند از براى سلوکقلبیه و رسیدن به توحید ناب. وى با نپذیرفتن قولبعضى از علما،15 مبنى بر اینکه یک قسم از علومفىنفسه منظور است، تصریح مىکند: جمیع علومشرعیه مقدّمه معرفت اللّه و حصول حقیقت توحیددر قلب است ـ که آن صبغهاللّه است: «وَمَنْ أَحْسَنُمِنَ اللّهِ صِبْغَةً.» (بقره: 138) پس جمیع علوم معتبرهنقش مقدّمیت را دارند. منتها هریک براى چیزى و بهطورى مقدّمه است. پس علم توحید و توحید علمىمقدّمه است براى حصول توحید قلبى، که توحیدعملى است، و با تعمّل و تذکّر و ارتیاض قلبى حاصلمىشود؛ غایت امر آنکه بعضى مقدّمه قریبه و بعضىبعیده و بعضى بلاواسطه و بعضى معالواسطه است.حکیم، وقتى الهى، و عالم هنگامى ربّانى و روحانىمىشود که علمش الهى و ربّانى باشد و اگر علمى ازتوحید و تجرید فرضا بحث کند، ولى او را به اینبحث نکشانده باشد، عالم الهى و حکیم ربّانى نشده؛علمش، آیت و نمونه و نشانه نیست و حکمتش الهیهنیست، بلکه نفسانیه و طبیعیه است.16 ایشان درجایى دیگر از آثارشان به تقسیمبندى نعمتهاىالهى از دیدگاه یکى دیگر از علما اشاره مىکنند:نعمتهاى دنیویه و اخرویه. و هریک از آنها یاموهبتى است، یا کسبى. و هریک از آنها یا روحانىاست، یا جسمانى. پس در مجموع هشت قسممىشود. حضرت امام قدسسرهاین تقسیمبندى را هرچندلطیف مىخوانند، لیکن مىافزایند: اهمّ نعم الهیه واعظم مقصد کتاب شریف الهى از قلم شیخبزرگوار17 افتاده و فقط اکتفا شده به نعمتهاىناقصین یا متوسّطین و در کلام ایشان گرچه لذّتروحانى نیز نام برده شده، ولى لذّت روحانى اخروىکه با فعل طاعات جلب شده باشد حظّ متوسّطین است،اگر نگوییم حظّ ناقصین است، غیر از آنچه شیخ بزرگوارفرمودند که راجع به لذّات حیوانیه و حظوظ نفسانیه بود؛نعمتهاى دیگرى است که عمده آن سه است:
یکى، نعمت معرفت ذات و توحید ذاتى، که اصلآن سلوک الى اللّه و نتیجه آن بهشت لقاء است. دوم،نعمت معرفت اسماء است. سوم، نعمت معرفتافعالى است، که این نیز شعب کثیره غیرمتناهیه دارد.و مقام توحید در این مرتبه، احدیت جمع تجلّیاتفعلیه است که مقام «فیض مقدّس» و مقام «ولایتمطلقه» است. و نتیجه آن بهشت افعالى است کهتجلّیات افعالیه حق است در قلب سالک.18
3. تفاوت توحید علمى و عینى
میان حکما و عرفا معروف است که مراتب توحیدالهى در سه مرتبه توحید ذات، توحید صفات وتوحید افعال جارى است. براى تمییز میان این دو طایفه ازعلما در مورد مراد هریک از توحید به بحث مىپردازیم.
اصطلاح توحید ذاتى در میان حکماء یعنى:اعتقاد به اینکه ذات خداوند متعال یکتاست وشریکى در ذات براى او نیست. اصطلاح توحیدصفاتى در کلام ایشان یعنى: صفاتى را که به خداىمتعال نسبت مىدهیم چیزى غیر از ذات نیست،بلکه عین ذات است. به نظر این دسته از علما،اصطلاح توحید افعالى یعنى: خداوند در انجام افعالخود نیاز به کمک و شریک ندارد و در افعال خودکاملاً مستقل و یگانه است.19 اما مراد عرفا ازتوحید افعالى، یعنى: عارفى که روح خود را بر اثرریاضت و مجاهدت مداوم طورى صیقل داده باشدکه هر کارى را که در عالم انجام مىگیرد تنها فعل خدابداند، بلکه فاعل دیگرى جز او نبیند و فاعلهاىدیگر راجز ابزارى تلقّى ننماید. و مراد ایشان ازتوحید صفاتى یعنى: عارف از مرحله توحید افعالىگذر کرده باشد، به طورى که ببیند هر صفت کمالىاصالتا از خداوند است و باقى چیزى جز جلوهاى ازاوصاف او نیستند. و مراد از تعبیر توحید ذاتى دراصطلاح عرفا، یعنى: سالک در سیر تکاملى خویشبه حدى رسیده باشد که هستى حقیقى را منحصر بهخدا ببیند؛ یعنى آنچه در عالم وجود است همهجلوههاى وجود اوست. اما تفاوت توحید از نظرحکما و عرفا به اینجا ختم نمىشود. عرفا که از جملهایشان امام عارفان و پیر سالکان امام خمینى قدسسرهاست،اذعان دارند که اولین درجه از توحید عرفانى «توحیدفعلى» است. امام قدسسره در اینباره مىفرماید: «توحید فعلى»را، که اول درجه توحید در قلب است، با هر وسیلهاىاست جایگزین کن، و قلب را مسلم و مؤمن نما.»20
همانگونه که اشاره شد، سالک نخستین حرکتخود را بر اساس سیر سلوک انسانى آغاز مىکند، ازاینرو، اولین مرتبهاى که او کشف شهود مىکند«توحید فعلى» است. پس از طى درجه اول توحید وپس از آنکه استعداد افزونترى پیدا کرد، وارد مرحلهتوحید صفاتى ـ که توصیف آن گذشت ـ مىشود.امام قدسسره درباره این درجه از مراحل توحید مىفرماید:
پس، از منزل معاملات ـ که توکل نیز از آن است ترقى به منازل دیگر کند و انقطاع از طبیعت و منزلدنیا روزافزون شود، و اتصال به حقیقت و سرمنزلانس و قدس و عقبى زیادت گردد، و نور توحیدفعلى اولاً و نمونهاى از توحید اسمایى و صفاتىپس از آن در قلب تجلّى کند. و هرچه جلوه این نورزیاد شود، حبل خودخواهى و خودبینى و انانیت وانیت بیشتر مندک و از هم ریختهتر شود تا آنجا کهبه جلوه تامّ ربّالانسان، جبل بکلى مندک شود، وصعق کلى حاصل آید: «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِجَعَلَهُ دَکّا وَخَرَّ موسَى صَعِقا.»(اعراف:143)21
و مرتبه سوم، سالک توجهى به صفت و افعال ندارد،بلکه شهودش فقط ذات است و این جز از طریق کنارگذاشتن انانیت خود به طور کلى فراهم نخواهد آمد.حضرت امام قدسسره در این مرتبه مىفرمایند:
و شاید نکته اینکه با ضمیر «ایاک» تأدیه این مقصدرا مىکند، براى آن باشد که این ضمیر راجع به ذاتاست مضمحلاً فیه الکثرات. پس، سالک را ممکناست در این مقام حالت توحید ذاتى دست دهد واز کثرت اسماء و صفات نیز منصرف و وجهه قلبحضرت ذات بىحجب کثرات شود. و این آن کمالتوحید است که امام موحّدان و سر حلقه عارفان وپیشواى عاشقان و سر سلسله مجذوبان و محبوبان،امیرالمؤمنین ـ صلوات اللّه علیه و اولادهالمعصومینـفرماید:وکمالالتّوحیدنفىالصّفاتعنه.22
اما این سلسله مراتب ، براى عارفى تجلّى مىیابد کهاز راه ریاضات قلبیه، عبادات شرعیه و ادعیه مأثورهبه طریق الى اللّه راه یافته باشد. لکن طریق اهلمعقول از توحید ذاتى شروع مىشود، زیرا قایلند کهاول ما باید معتقد باشیم ذات خداوند یکى است و ازترکیب و تکثر و مبرّاست. در مرتبه بعد، معتقدمىشویم که صفاتى زائد بر ذات نداریم و اینکه خداونددر افعالش مستقل است و احتیاج به شریک ندارد.
ارکان توحید از دیدگاه امام خمینى قدسسره
امام خمینى قدسسره توحید حضرت احدیت را بر چهاررکن، قرار داده و از براى هر کدام، سه درجه را ذکرمىنمایند؛ که یک درجه از آن ظاهر و درجات دیگرآن نهان و در بطون است.
رکن اول: «تحمید» (توحید افعالى)
«تحمید» آن مقام توحید افعال و همان درجه ظاهراست؛ زیرا تحمید عبارت است از اینکه: «همهستایشها و ثناها به خداوند متعال بازمىگردد» و اینمعنا تحقق نمىیابد، مگر اینکه تمام کارهاى نیک واعمال صالح و تمامى بخششها و عطاها از او باشد.و بندهاى که در شهود چنین مقامى است، باید همهعطاها و بخششها را ظهور عطاى مطلق حق ببیند.پس در عالم وجود نه صاحب جمالى هست و نهفاعل جمیل تا آنکه به خاطر زیبایىاش مورد ستایشقرار گیرد، مگر همان زیباى مطلق.23
ایشان در کتاب دیگر خویش، حمد و ثناى الهىرا به مقام توحید افعالى برمىگرداند و در مقام پاسخبه اشکال تفسیر به رأى، آن را حاصل خلط بیناستفادات اخلاقى، عرفانى و... و بین تفسیر به رأىمىداند و مىافزاید:
اگر کسى از قول خداى تعالى: «الْحَمْدُ للّهِ رَبِّالْعَالَمِینَ»(حمد: 1)که حصر جمیع محامد واختصاص تمام ثناها به حق تعالى است، استفادهتوحید افعالى کند و بگوید از آیه شریفه استفادهمىشود که هر کمال و جمال و هر عزّت و جلالى کهدر عالم است و چشم احول و قلب محجوب بهموجودات نسبت مىدهد از حقتعالى است و هیچموجودى را از خود چیزى نیست، و لهذا محمدتو ثنا خاصّ به حق است و کسى را در آن شرکتنیست، این چه مربوط به تفسیر است تا اسمشتفسیر به رأى باشد یا نباشد؟24
پیشواى سترگ عرفانى ما در حالات نماز، نکته ذوقىدارند، که قیام در نماز همان مقام توحید افعالى استو رکوع، مقام توحید صفاتى است و سجود، مقامتوحید ذاتى. از اینرو، ذکر کلمه «رب» ـ چنانکه اهلمعرفت فرمودند ـ از اسماء ذاتیه، صفاتیه و افعالیهاست و به سه اعتبار در هر مقامى متناسب با مقامخود است. مثلاً رب در «الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» ازاسماء فعلیه است به مناسبت مقام قیام که مقامتوحید افعالى است. و رب در «سبحان ربى العظیم وبحمده» از اسماء صفاتیه مىباشد به مناسبت مقامرکوع که مقام توحید صفاتى است. و رب در «سُبحانرَبى الأَعلى َو بِحمدِه» از اسماء ذاتیه است به لحاظمقام سجود که مقام توحید ذاتى است.
مراتب توحید افعالى
درباره این توحید، سخنان گوناگونى بیان گردیده واین مراتب، از اقرار به زبان تا فناى در توحید گوناگوناست. این توحید چهار مرتبه دارد:
1. قِشر قِشر: انسان به زبان بگوید: «لا اله الا اللّه»، وحال آنکه دلش منکر و از آن غافل باشد؛ مانندتوحید منافقان. و این توحید صرفا به زبان است وسودى ندارد جز اینکه گوینده آن در دنیا از کشتهشدن محفوظ است.
2. قِشر: دل معناى آن لفظ را تصدیق کند، چنانکه شأنعموم مسلمانان است، و این اعتقاد عوام مردم استو صاحب آن موحّد است؛ به این معنا که در دل به آنمعتقد است و درباره آنچه در دل دارد دروغنمىگوید. اما این اعتقاد موجب گشادگى و صفاىقلب نیست، و لکن صاحب خود را، اگر با آن عقیدهاز دنیا برود و گناهان آن را ضعیف نکند، از عذاب درآخرت حفظ خواهد کرد.
3. لبّ: توحید و یگانگى خداى تعالى را از راه کشف وبه واسطه نور الهى مشاهده کند. با اینکه اشیاى کثیررا مىبیند ولى همه را صادر از حق واحد بداند. اینمرتبه، مقام مقرّبان است و دارنده آن موحّد است؛ بهاین معنا که جز یک فاعل و یک مؤثّر نمىبیند؛ زیرابراى او حق چنانکه هست منکشف است.
4. لبّ لبّ: در وجود جز یکى هیچ نبیند. اهل معرفت،این مرتبه را فناى در توحید مىنامند. صاحب اینمرتبه، جز واحد ـ تعالى ـ را نمىبیند، خود را نیزنمىبیند، و چون خود را ندید، به واسطه آنکهمستغرق در «واحد» است، از خود در توحید خودفانى مىشود؛ یعنى از رؤیت خود فانى مىگردد. واین مشاهده صدّیقان است، و صاحب آن موحّداست؛ یعنى در شهود خود غیر از واحد را نمىبیند. وهمه را از این حیث که کثیرند نمىبیند، بلکه از حیثوحدت مىبیند و این مرتبه نهایى توحید است.
حضرت امام قدسسره با توجه به مراتب ذکر شده براىسالک، ماندن در مرتبه «قشر» را خار راه سالکبرمىشمارند و کسانى را که شریعت را جز درصورت و ظاهر معنا نمىکند و حقیقى نمىدانندشیاطین طریق الى اللّه و خار راه انسانیت مىشمارند.ایشان براى سالک الى اللّه، ادب حضور نماز درمحضر مقدس حقتعالى را که عروج به مقام قربالهى است لازم مىدانند. سالک باید تمام مراحلظهور نفس، از أدنى مراتب (قشرِ قشر) تا عالىترینمرتبه ظهور (لبّ لبّ)، در مقام قرب استحضارنماید، بلکه باید تمام قواى باطن و ظاهر خویش راارائه کند و امانت الهى را با کمال طهارتش بدون تصرفاحدى در آن به بارگاه قدس ربوبى تقدیم نماید.25
موانع رسیدن به توحید افعالى
یکى از بزرگترین موانع راه سالک الى اللّه عدماعتقاد به مؤثریت صرفه براى ذات احدیت است.انسان تا در رؤیت اعمال خویش است و آنها را ازخود مىداند، به تصفیه و رهایى از بند خویش نایلنمىگردد. این نکته در کلام امام قدسسره به صراحت آمدهاست. ایشان مىفرمایند:
... تا سالک در آن حجاب است، راهى به حضورمحضر ندارد، و تا فتح این باب بر او نشده، طریقىبر سلوک نخواهد داشت. و آن، حجاب کثرتافعالى است، و وقوع در احتجاب تکثیرى است کهنتیجه آن رؤیت فاعلیت و مؤثّریت موجوداتاست، که ثمره آن رؤیت استقلال آنها است درفاعلیت، و تفویض محال و شرک اعظم است،چنانچه نتیجه شهادت به الوهیت و حصر آن در حقتعالى، توحید افعالى و افناء کثرات در فعل حق ونفى تأثیر و فاعلیت از غیر و طرد استقلال از غیرحقتعالى است.26
حضرت امام قدسسره عدم رسیدن به این مقام را ناشى ازصفت مذموم ریا که بازگشت به نقصان توحید افعالى داردمىداند و راه آن را بىنیازى قلب از غیر برمىشمارد:
عزیزا! جمیع علوم عملى است، حتى علم التّوحیدرا نیز اعمالى است قلبیه و قالبیه. توحید تفعیلاست، و آن، کثرت را به وحدت برگرداندن است، واین از اعمال روحیه و قلبیه است. تا در کثراتافعالیه واقعى و سبب حقیقى را نشناختى و دیدهحقبین پیدا نکردى و خدا را در طبیعت ندیدى وجهات کثرات طبیعیه و غیر طبیعیه را فانى در حق وافعال او نکردى و سلطان وحدت فاعلیت حق درقلبت علم نیفراشته، از خلوص و اخلاص و صفا وتصفیه بکلّى دور و از توحید مهجورى. تمامریاهاى افعالیه و اکثر ریاهاى قلبیه از نقصان توحیدافعالى است.27
شروط وصول به توحید افعالى
امام راحل قدسسره از جمله امورى را که در رسیدن توحیدافعالى مؤثر است و انسان سالک در طى این مرحلهبىهمرهى آن سودى نخواهد داشت اینگونهبرمىشمارند:
1. شهادت به الوهیت، که نتیجه آن فانى کردنکثرات عالم در فعل حق است و بدون آن خرقحجابهاى تاریکى شکل نخواهد گرفت:
نتیجه شهادت به الوهیت و حصر آن در حقتعالى،توحید افعالى و افناء کثرات در فعل حق و نفى تأثیرو فاعلیت از غیر و طرد استقلال از غیر حق تعالىاست... پس، سالک نیز باید با این شهادت بهالوهیت خرق حجاب ظلمانى خویش نماید وابواب آسمان را به روى خود مفتوح کند، و ازحجاب بزرگ استقلال قدمى بردارد تا راه عروج بهمعراج قرب نزدیک شود. و این حقیقت با لقلقهلسان و ذکر قولى حاصل نشود، و از این جهت،عبادات ما از حدّ صورت و دنیا تجاوز نکند و فتحباب و رفع حجاب به روى ما نکند.28
2. شهادت به نبوت و تمسک و استمداد جستن ازمقام روحانیت عظمى، پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله.
3. شهادت ظاهرى و باطنى به ولایت علوىاولیاى نعم، حضرات معصومان علیهمالسلام. ایشان تصریحدارند که بدون عنایت به آنها نه تنها سلوک الى اللّهنداشتیم، بلکه سلوک الى الشیطان کردیم.
پس، در سلوک این طریق روحانى و عروج اینمعراج عرفانى تمسّک به مقام روحانیت هادیانطرق معرفت و انوار راه هدایت، که واصلان الى اللّهو عاکفان على اللّهاند، حتم و لازم است، و اگر کسىبا قدم انانیت خود بىتمسّک به ولایت آنان،بخواهد این راه را طى کند، سلوک او الى الشّیطان والهاویة است... بالجمله، تمسّک به اولیاى نعم کهخود راه عروج به معارج را یافته و سیر الى اللّه را بهاتمام رساندهاند از لوازم سیر الى اللّه است، چنانچهدر احادیث شریفه به آن بسیار اشاره شدهاست.29
4. خروج از تصرف نفس، حضرت امام قدسسره قایلند کههر اندازه انسان بتواند اعضا و قلب خود از تصرّفشیطان یا نفس رها سازد، موجبات تصرف جنودالهى را فراهم ساخته است، و آن میسر نمىشود،مگر به فتوحات ثلاثه: فتحق قریب، فتح مبین و فتحمطلق. فتح قریب، که نزد ایشان فتح اقالیم سبعهاست، با اخراج جنود شیطانى از آنها میسر مىشود،و نتیجه آن فتح، تجلّى به توحید افعالى است: «نَصْرٌمِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِیبٌ» (صف: 13) و فتح مبین، که فتحکعبه قلب مىباشد، به اخراج شیطان موسوس از آناست: «اِءنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحا مُبِینا» (فتح: 1) و فتح مطلق،که ترک رسوم خلقیه و افناى تعینات شهادتیه و غیبیهاست: «اِءذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ» (نصر: 1) و پس از اینفتح سوم، فتح تمام تصرّفات الهیه مىباشد و موجبحصول نتیجه قرب نوافل است.30
آثار توحید
در ذیل، به برخى از آثار توحید اشاره مىشود:
یکى از آثار توحید، «مشاهده» است. ابن عربىبیشترین همت خود را روى مسئله مکاشفه و معرفتنسبت به خداوند و صفات او گذارده و معرفت بهذات و اوصاف الهى را در دو طریق میسور مىداند:راه اول، «معرفت عقلى»، که بجز از طریق فکر واستدلال حاصل نمىشود. راه دوم، «معرفت کشفى»که بجز از راه شهود حاصل نیاید، و علم به دستآمده از آن ضرورى است.
امام خمینى قدسسره، محور گرفتارى و عدم سلوکانسان به وادى توحید را «حب الدنیا» مىدانند ومعتقدند: تا غبار اغیار از قلب سالک کنار نرود، انتظارمقام مشاهدات را هم نباید داشت. که آن جز از راهسلوک به مراتب و گام نهادن در مراحل توحید بهمشام انسان نخواهد رسید، چه رسد به قلب مملو ازکثرات.31 حضرت امام قدسسره مشاهدات را بر طبقمقامات توحید در سه درجه منحصر مىداند:
اول، مشاهده تجلّى افعالى، که در این مرتبه رضابه قضاى الهى به کمال مىرسد.
دوم، مشاهده تجلّى صفاتى و اسمایى؛
سوم، مشاهده تجلّى ذاتى.
یکى دیگر از آثار توحید «توکل» است. پسسالکى که براى او کشف شده که همه آنچه درآسمانها و زمین است مسخّر و تحت فرمان حضرتحقتعالى است، در همه وجود مؤثّرى جز اونمىبیند، و شیطان از او ناامید و منصرف مىگردد، واز آمیختگى توحید او به شرک مأیوس مىشود. براىهیچ سالکى ممکن نیست که در کارها بر خداىتعالى توکّل حقیقى داشته باشد، مگر اینکه به مرتبهتوحید ناب رسیده باشد.
رکن دوم: تهلیل (توحید صفاتى و اسمائى)
«تهلیل»، مقام توحید صفات و مضمحل گشتن همهکمالات است؛ بدین نحو که عبد، هر آنچه جمال و کمالو جلوهگرى هست، همه را ظهور جمال و کمال حق ببیندو جلوهاى از تجلّیات او گردد. در نزد ارباب معرفت، دوتوحید فعلى و ذاتى در پشت پرده توحید صفاتىپردهنشین است.32 این مرتبه از توحید، از مرتبه توحیدافعالى برتر است؛ چراکه صفات مبادى افعالند، و درنتیجه، توحید صفات مستلزم توحید افعال است.
از منظر عرفان، اسماء الهى نه معانى زاید برذاتند، و نه احوال، و نه آنکه ذات، نیابت از صفات راداشته باشد، بلکه در همه مراتب توحید صفاتىحکمفرماست؛ یعنى وحدت و عینیت ذات با صفاتو عینیت صفات با یکدیگر؛ از آن حیث که جز ذاتموجودى نیست، صفات عین ذات هستند و از آنحیث که مفهومشان با ذات مختلف است؛ یعنىصفات مفهوما با یکدیگر و با ذات اختلاف دارند، امامصداقا و به حسب حقیقت، عین ذاتاند.
همانگونه که از تعریف اسماء از دیدگاه امام قدسسرهپیداست ـ که اسم، نخستین تکثر در دار وجود است،یا به تعبیر دیگر، تعیّن ذات در کسوت اسماء وصفات است ـ لازم است در مقام توحید اسمائى وصفاتى و ارتباط هریک با یکدیگر و نیز ارتباط آنها باذات احدیت، بررسى شود که این ارتباط از منظرعارف واصل چگونه خواهد بود.
در تعریف اسم آمده است: وقتى ذات به همراهصفتى از صفات لحاظ شود، «اسم» نامیده مىشود؛مانند «عالم» که اسم است براى ذات متصف بهصفت «علم» و «قادر» که ذات به همراه قدرت است.مرحوم ملّاهادى سبزوارى در تعریف اسم مىفرماید:«اسم نزد عرفا حقیقت وجود است با تعینى (یاصفتى) از تعیّنات صفاتى یا حقیقت وجود به اعتبارتجلّىاى از تجلّیات الهیه.»33
امام قدسسره در تعریف «اسم» و ارتباط آن با ذات، درشرح دعاى سحر مىفرمایند:
بدان که اسم عبارت است از ذات، با صفت معینى ازصفاتش و تجلّى مخصوصى از تجلّیاتش؛ مثلاً«الرحمن» عبارت است از ذاتى که با رحمت منبسطتجلّى کرده باشد... و این تعیُّن به اسم، نخستینتکثرى است که در دار وجود واقع شده و این تکثردر حقیقت، تکثر علمى است، و حضرت حق، ذاتخود را در آینه صفات و اسماء شهود فرموده؛ و درعین علم اجمالى، کشف تفصیلى شده است؛ که بااین تجلّى اسمائى و صفاتى، درهاى وجود، باز وغیب به شهود مرتبط مىگردد.34
امام قدسسره به نقد دیدگاه تعریف مشهور عرفا اشارهمىکنند و مىفرمایند: آنچه گفته مىشود که اسم،همان ذات همراه با تجلّىاى از تجلّیاتش است، اگرمقصودشان ذات «من حیث هى» است، نزد منپذیرفته نیست.35
ایشان علت آن را اینگونه توضیح مىدهند:اساسا ذات از آن حیث که ذات است به هیچگونهتعیّنى متعیّن نمىشود و تعیّن در مرتبه متأخر از ذات،یعنى از آثار تجلّیات اسمائى است.36 و ذاتِلابشرط حضرت احدیت هرگاه از حیث یکى ازتعیّنات کمالى و یا از حیث نحوه ارتباط با افعال وعالم خلق لحاظ گردد، موصوف به اسماء مىشود وبر اساس این تعیّن، ظهور مىیابد. حضرت امام قدسسرهاین عبارت امیرالمؤمنین علیهالسلام را که مىفرماید: «کمالالإخلاص، نفى الصفات عنه»37 شاهدى بربىنیازى و مطلق بودن ذات از اسماء مىآورند:«سالک الى اللّه در آغاز سیرش بایستى به قلب خودبفهماند که به اسم اللّه همه تعیّنات ظاهر است وزمانى که در این جایگاه قرار گرفت در این مشاهده،اسماء مختلف شوند.»38
در نتیجه، چون دست انسان از رسیدن به ذاتکوتاه است، تنها چیزى که بشر مىتواند به آن دسترسىپیدا نماید اسماء اللّه است که این هم مراتبى دارد؛ بعضىمراتبش را ما مىتوانیم بفهمیم و بعضى مراتبش را اولیاىخدا و پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله ادراک مىنمایند.
به طور کلى، اسماء را از سه منظر مىتوان موردبررسى قرار داد:
1. از منظر وجودشناختى، که به بحث از ماهیتاسماء و مفهوم و رابطه آن با ذات مىپردازد.
2. از نظر پدیدارشناختى، که اقسام و انواع اسماء وصفات، مراتب اسماء، و... را مورد بررسى قرار مىدهد.
3. از نظر معنىشناختى، که معناى اسماء وچگونگى نسبت دادن آن به حضرت احدیت موردمطالعه قرار مىگیرد.
در نتیجه، اسماء و صفات در نزد عرفا از حقایقتکوینى و تعیّنات خارجى حکایت مىکنند و صرفاامورى لفظى و مفهومى نیستند.
سرّ تکثر در حضرت واحدیت و اسماء الهى
تکثر در مرتبه واحدیت به خاطر تجلّیات فیضاقدس در اسماء و صفات است. به نظر امام راحل قدسسره،اسماء الهى داراى دو وجهاند:
1. وجه انفسى و تعینى است که موجب پیدایشکثرات و غیریت در لوازم مخصوص در حضرتعلمیه است و تأثیر در عوالم امر و خلق دارد.
2. وجه غیبى؛ اما نه غیب خالص، بلکه غیبى کهداراى شائبه ظهور است و مقام فیض اقدس که درذات احدیت فانى و مستهلک در غیب هویت است واز اینرو، همه اسماء و صفات الهى از حیث ذات،فانى و مقهور کبریاى ذات احدیت هستند و خود،تکثرى ندارند.
مقصود از کلمات ائمّه اطهار علیهمالسلام که ذات حق رااز همه جهات واحد مىدانند و همه صفات را نفىمىکنند، نفى صفات از هویت غیبى احدى است؛چراکه همه اسماء و صفات در آن مقام مقهورند. واگر در قرآن کریم و برخى روایات، صفاتى براى ذاتذکر شده، اشاره به مقام ظهور و مرتبه فیض اقدس ومقام واحدیت است.
به نظر امام قدسسره، مقام اقدم احدى به واسطه فیضمقدس نسبت به حکم احدى است و نسبت به اسماءو دُوَل مرتبه واحدیت، به اختلاف اسماء و شرایع،مختلف و متکثر است. صاحب مقام اقدم احدى، درتجلّى اقدس و جمع اسماء در حضرت واحدیت نیزختمى است که براى او اوّلیت و آخریت و ظاهریت وباطنیت محقق است. و با این تبیین و اشراق، بسیارىاز کلمات فاضل شارح قیصرى در تفسیر نزول فیض وحکمت بر قلوب اولیاء، از اعتبار ساقط مىشود.
ولى حقیقت وراى این اطوار است. و مقامحضرت مشیت مطلق در تمام عوالم ظهور کرده و درهمه اکوان ظاهر گشته؛ و با اینکه با اعیان است، ولىاز همه شوائب و تعیّنات عالم خلق منزه و مقدساست. اگر کسى حقیقت استهلاک وجود منبسط راشناخت و احاطه قیومى ذات حضرت واجب را درککرد خواهد فهمید که هیچگونه نسبتى میان ذاتمقدس واجب تعالى و خلق نیست.39 و تنها بهواسطه خلافت، در مرائى اسماء و صفات تجلّىکرده است. و این تجلّى، تجلّى ذاتى است: «هُوَ الْأَوَّلُوَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ.»(حدید: 3) عارف کامل که ازمنبع وحى و معدن علم به او افاضه مىشود، در عیناینکه در بالاترین مرتبه توحید و تقدیس قرار دارد،نظریه مراتب و کثرات را نیز به کاملترین وجهمىپذیرد؛ نه کثرت براى آنان حجاب توحید است، ونه توحید حجاب کثرت است.40
تقسیمات اسماء و صفات
اسماء و صفات الهى به یک اعتبار به سه قسم تقسیممىشود:
1. اسماء ذاتى: در حقیقت، همه اسماء، اسماء ذاتاند؛زیرا همه آنها به ذات احدى برمىگردند. ولى بهاعتبار ظهور ذات در صفات و افعال این اقسام انتزاعمىشوند. ذات به اعتبار ظهور در اسماء ذات، اسماءذاتى نامیده مىشود؛ مثل: اللّه، الرب، الملک،القدوس، السلام، المؤمن و... .
2. اسماء صفاتى: ذات به اعتبار ظهور در اسماء وصفات، اسماء صفاتى نامیده مىشود؛ مانند: الحى،الشکور، القهار، القوى و... .
3. اسماء افعالى: ذات به اعتبار ظهور در افعال، اسماءافعال نامیده مىشود؛ مانند: الخالق، البارى، الوکیل،الرازق و... .
پیشتر گفته شد که اسماء از تجلّیات و ظهوراتهویت مطلقهاند و با هر تجلّى، خلقى جدید صورتمىپذیرد که با آن درهاى وجود باز مىشود و غیب باشهود ارتباط پیدا مىکند. براى حقایق این اسماء درمقام تجلّى، مراتبى وجود دارد:
تجلّى اول: تعیّن حق در مقام ذات است که ذات بر ذاتتجلّى مىکند و به خود علم پیدا مىکند و به اینتجلّى، «تجلّى ذاتى» یا «مقام احدیت»، «فیضاقدس» و یا «جمع اجمع» یعنى جمع وجودى ومفهومى گویند. در این مقام هیچیک از اسماء وصفات در آن ظهور ندارند، بلکه مندمج در ذاتاند وبر تعیّنات اسمائى که در مرحله واحدیت هستندمقدّمند و به واسطه تجلّى نخستین یا فیض اقدسحاصل مىشوند.
تجلّى دوم: ذات در مقام اسماء و صفات تجلّىمىنماید. این مرتبه، ظهور حق بر اعیان امکانى ومشعر به نوعى تکثر اعتبارى است و در علم الهى،اعیان ثابته ـ که همان صور علمى اسماء هستند، و دراصصطلاح حکما «ماهیت» نامیده مىشود ـ وجودمىیابند؛ اما هنوز وجود خارجى نیافتهاند. به تعبیردیگر، صفات و اسماء در این مرتبه به حسب مفهوماز ذات ممتاز هستند، نه به لحاظ مصداق. از اینمرتبه، به مرتبه تجلّى اسمائى، مقام واحدیت و عالماسماء یاد مىشود. در این مرتبه، اسماء و صفاتپدیدار مىشوند، و در اصل، تفصیل مرتبه احدیتاست؛ زیرا در مقام احدیت، اسماء و صفات با ذاتمتحدند، اما در مقام واحدیت، در وجود متحدند نهدر مفهوم.
تجلّى سوم: ذات بر اعیان امکانى ظهور مىیابد وممکنات در خارج محقق مىشوند که از آن به «تجلّىافعالى»، «فیض مقدس» و «وجود منبسط» یادمىشود. از آنرو که حضرت فیض مقدس، ظهورحضرت جمع است به احدیت جمع خود، جامعهمه اسماء و صفات است. و این مقام عبارت استاز تجلّى علمى در نشئه ظهور و عین. در این مقاماست که هیچ ذرهاى از موجودات، خارج از علم اونیست و همه مراتب وجود، مقام علم و قدرت و ارادهو دیگر اسماء و صفات اوست؛ بلکه همه مراتبوجود، اسماء حقاند. حق تعالى با همه تقدسى کهدارد، در همه اشیاء ظاهر است و با اینکه ظهور دارد،از همه اشیاء مقدس است. تعبیر امام قدسسره این است:«فالعالم مجلس حضور الحق و الموجودات، حضارمجلسه»؛41 همه عالم مجلس است براى حضور وشهود حق تعالى؛ و هریک از موجودات، حاضر وشاهد در این مجلس هستند.
البته مراد از تجلّى ذات این نیست که ذاتمتحمل تحول و انقلاب مىشود، بلکه مراد آن استکه فیض لازم ذاتى حق و کرم ازلى لاینفک او، بهحسب ترتیب وجودى، از شمس وجود بر قابلیاتنازل مىشود و هر عینى را که مستعد قبول وجوداست بهرهمند مىنماید.42
شبهه: از طرفى، اسماء و صفات الهى قابل حصرنیست، بلکه بىنهایت است؛ و از طرف دیگر،بىنهایت را حد کلیت و جزئیت نباشد، بلکه حد کلىو جزئى از حدود اشیاء متناهى است. بنابراین،معناى این فراز از دعا که مىفرماید: «اللّهُمَّ إنِّىأسئُلکَ بأسمائِکَ کلِّها» چگونه است؟
امام قدسسره در توجیه این شبهه، به دو جواب اکتفامىنمایند:
اولاً، مراد از اسماء و صفات کلى و محدود، آنصفاتى است که بر حسب حالات و مقامات وواردات بر او تجلّى شده است. و البته اسمهایى کهتجلّى مىکند در هر مقامى که باشد به حسب آنتجلّى که در قلب سالک مىکند، محصور است.
ثانیا، اسماء الهیه هرچند به حسب ازدواج آنها بایکدیگر و توالدى که از مزدوج اسماء مىشودمحصور نیست و بىنهایت است، ولى به حسباصول و امهات اسماء، محصورند؛ که به یک اعتبارعبارتند از: «اول و آخر» و «ظاهر و باطن» و به اعتباردیگر، «اللّه» و «الرحمن»، و به اعتبار سوم، «اللّه»،«الرحمن» و «الرحیم».43
معناشناسى اوصاف الهى از دیدگاه امام قدسسره
درباره معناى اوصاف الهى، هم دانشمندان غربى وهم دانشمندان اسلامى دچار افراط و تفریطهایىگشتهاند؛ اما به طور کلى، مىتوان نظریات را به دودسته تقسیم نمود: شناختارى و غیرشناختارى.
بر اساس آنچه موردنظر فیلسوفان مسیحى ومسلمان بوده است، از یکسو، قایل شدن به هممعنایى اوصاف الهى با انسان، منجر به رویکرد تشبیهمىشود که خود فیلسوفان آن را رد نمودهاند. و ازسوى دیگر، تباین و تفاوت بین آنها منجر به رویکردتعطیل عقل مىگردد که مستلزم غیرقابل شناختبودن اوصاف الهى است. از اینرو، باید راهحلدیگرى اتخاذ کرد تا مشکل این دو دیدگاه را دربرنداشته باشد. پس آنچه باعث اختلاف آراء در میانفیلسوفان و متکلمان در مورد معناى زبان دینى شدهاست، ناشى از اختلاف بین موجود متناهى وغیرمتناهى است. حضرت امام قدسسره آنجا که سخن ازمعناى اوصاف الهى به میان مىآید، ضمن رد نظرقایلان به مکتب تشبیه و تعطیل، نظریه اولى را موردتوجه قرار داده و دو مکتب تشبیه و تعطیل را خارج ازحد اعتدال مىدانند و ثمره قایل شدن به آنها را جزپذیرفتن دیدگاه غیرشناختارى نمىدانند. ایشان دراینباره مىفرمایند:
سوره مبارکه «توحید» با کمال اختصار مشتمل برجمیع شئون الهیه و مراتب تسبیح و تنزیه است، ودر حقیقت، نسبت حق تعالى است به آنچه ممکناست در قالب الفاظ و نسج عبارات وارد شود،چنانچه «هو اللّه احد» تمام حقایق صفات کمالاست، و مشتمل بر جمیع «صفات ثبوتیه» است، واز «صمد» تا آخر سوره، «صفات تنزیهیه» و اشاره بهسلب نقایص است. و نیز در سوره شریفه، اثباتخروج از حدین است که حدّ «تعطیل» و «تشبیه»است، که هر دو خروج از حد اعتدال و حقیقتتوحید است: آیه شریفه اول اشاره به نفى «تعطیل»،و تتمّه سوره اشاره به نفى «تشبیه» است.44
اما با توجه به دیدگاه توحیدى از منظر امام قدسسره، کههدف این مقاله است، بجاست دیدگاه آن سالک الىاللّه را در این زمینه بررسى نماییم.
از حیث معنىشناختى، تحلیل امام قدسسره این است:در جایى که یک دسته از آیات و روایات مثبتصفاتاند و دسته دیگر نافى صفات، بدین صورتمىتوان جمع نمود تا گرفتار الاهیات مکتب تشبیه یاتعطیل نشویم.
نفى صفات، به مقام ذات و غیب احدى است؛ واثبات صفات، مربوط به مقام واحدیت حق. واینکه ائمّه اطهار علیهمالسلامفرمودهاند: «ذات مقدسحضرت حق از همه جهات واحد است و هیچصفتى در او نیست»، مقصود آن است که از آنهویت غیبى احدى که همه اسماء و صفات در نزداو مقهورند، نفى صفت شود. و از جانب دیگر، اگردر قرآن کریم و نیز احادیث ائمّه معصومان علیهمالسلاممىبینى صفاتى براى ذات آمده، باید متوجه باشىکه آن صفات بر حسب ظهور به فیض اقدس و درحضرتاحدیتومقامجمع الهى مطرح است.45
این دو دسته آیات و روایات و عدم توجه کافى بهآنها، سبب برداشت ناصواب از ناحیه برخى از علماشده است، به گونهاى که تعجب حضرت امام قدسسره رابرانگیخته است. امام راحل در مواضع متعدد، قایلانبه الهیات سلبى را، که در رأس آنها قاضى سعید قمىقرار دارد، مورد نقد قرار داده است. قاضى سعید باتکیه بر الهیات سلبى، معناى صفات حق را به امرعدمى برمىگرداند، و معناى علم را، عدم جهل وقدرت را عدم عجز و...46 مىداند. امام قدسسرهدر جواباندیشه مزبور با حالت تعجب مىفرمایند: چگونه قاضىسعید از عینیت ذات و صفات در مرتبه واحدیت و مقاماسماء و صفات غفلت نموده و حکم مقامها و مراتب(احدیت و واحدیت) را با یکدیگر خلط نموده؟
ایشان در رفع منشأ توهم قاضى سعید مىفرمایند:
صفات لزوما از قبیل حالات و عوارض زائد برذات نیستند، بلکه مىتوان در مقام حقتعالى آنها راتجلّى ذات به فیض اقدس در حضرت واحدیتدانست، که به ظهور کمالات در لباس اسماء وصفات مىانجامد. اما حقیقت باطن اسماء و صفاتهمان حقیقت مطلق غیبى است، نه غیر آن. و بهصرف اینکه صفت در مخلوقات مادى امورى زائدبر ذات است، نمىتوان مطلق صفات را واجد چنانویژگىاى دانست.47
دیدگاه عرفا از جمله امام قدسسره حاکى از این است کهسالکى به مراتب بالاى توحید و به فهم بالاتر صفاتالهى دست مىیابد که خود از مرتبه جهان ماده خارجشده و به مراتب بالاتر رسیده باشد. سالک گاهى درسیر صعودى خود، به مرتبه توحید افعالى دستمىیابد. در این مرتبه، که «تجلّى افعالى» نیز نامیدهشده، سالک تمامى افعال را فعل حق مىیابد و هیچفعلى را به فاعل دیگر نسبت نمىدهد، هرچندصفات و ذوات را متعدد و متباین مىبیند. و در مرتبهتجلّى صفاتى یا توحید صفاتى، عارف به مقام فنامىرسد و تمامى صفات را صفات حق تعالىمىبیند. در این مقام، عارف هنوز ذوات را متعددمىیابد. در مرتبه تجلّى ذاتى یا توحید ذاتى، عارفبه بالاترین درجات هستى دست مىیابد و هر آنچههست حقتعالى مىیابد. از اینرو، میزان فهم آدمىاز افعال، صفات و ذات الهى به مرتبه صعود سالکدر مراتب هستىشناختى بستگى دارد.48 و نیزمشتمل است بر ذات من حیث هى و مقام «احدیت»که تجلّى به اسماء ذاتیه است، و مقام «واحدیت» کهتجلّى به اسماء صفات است، چنانکه تفصیل آن بهقدر مناسبت ذکر شد.
بحث صفات و اسماء الهى در عرفان نظرى بحثىپردامنهدارى است و عرفا در این مقام بحثها وتقسیمات کثیرهاى دارند. ورود به این بحث ازحوصله این نوشتار خارج است.
رکن سوم: تکبیر (توحید ذاتى)
«تکبیر»، مقام توحید ذات است و مقامى است کههمه انیتها در آن مقام مستهلک است؛ زیرا درمعناى تکبیر آمده است: «اللّه اکبر» یعنى خداىتعالى بزرگتر است. در این توحید، دو توحید دیگر(صفاتى و افعالى) مستتر است. آیا رسیدن به اینرکن از توحید از براى غیر انسان کامل میسر است؟ باتوجه به اینکه در عرفان نظرى، مقام ذات غیرقابلشناخت و فراتر از اندیشه و شهود است و نسبتى باماسوى ندارد (نه نسبت وجودى، و نه نسبت شهودى)،تفسیر این روایت که مىفرماید: «تفکروا فى آلاء اللّه و لاتفکروا فى ذات اللّه»49 چگونه خواهد بود؟
به تعبیر امام قدسسره، «آن حقیقت غیبى را نه نظر لطفىبه ماسوى است و نه نظر قهرى... و در هیچ آینه وصورتى تجلّى نکند؛ که از ظهور مصون و محفوظاست و اساسا باطن و ظاهر که از اسماء ربوبىاند ازاین ساحت متأخرند.»50
با توجه به این مطلب، تفسیر روایت مزبور چنیناست: آنچه عارفان طریق به معرفت آن دستمىیابند، تعیّنات ذات مطلق است که در مرحلهنخست در مرتبه واحدیت و در قالب اسماء الهىجلوهگر است. اما معرفت مقام ذات براى هر کسىفراهم نمىشود و کمال توحید و آخرین مرتبهسلوک، که همان اضمحلال و فناء است، توحید ذاتىاست. امام قدسسره با اشاره به این مقام، مىفرماید:
در این مقام حالت توحید ذاتى دست دهد و ازکثرت اسماء و صفات نیز منصرف و وجهه قلبحضرت ذات بىحجب کثرات شود. و این، آنکمال توحید است که امام موحّدان و سر حلقهعارفان و پیشواى عاشقان و سر سلسله مجذوبان ومحبوبان، امیرالمؤمنین ـ صلوات اللّه علیه و اولادهالمعصومین ـ فرماید: و کمال التّوحید نفى الصّفاتعنه. زیرا که صفت را وجهه غیریت و کثرت است،و این توجّه به کثرت ـ ولو کثرت اسمائى ـ از سرائرتوحید و حقایق تجرید بعید است، و لهذا شاید سرّخطیئه آدم علیهالسلامتوجه به کثرت اسمائى است که روحشجره منهیه است.51
رکن چهارم: تسبیح
«تسبیح» مقامى است که باید مبدأ متعال از سهتوحیدى که گفته شد، تنزیه شود؛ زیرا در آنتوحیدها نوعى از تکثر و «تلوین» وجود دارد، ولى دراین مقام از آن تکثیر و تلوین نیز تنزیه شده و«تمکین»52 در این مقام حاصل آید و با تمکین دراین مقام، توحید به سر حد تمام و کمال مىرسد؛زیرا در توحید فعلى سالک همه افعال را ظهور فعلاو مىبیند و تنزیه از این توحید به آن است که اصلاًفعلى از براى غیر نبیند و در توحید صفتى همهصفات و اسماء را در صفات و اسماء حق ـ تعالىشأنه ـ مستهلک مىبیند و تنزیه در این مقام آن استکه در دار تحقیق بجز صفات و اسماء حق تعالى، اسمو صفتى نبیند و در توحید ذاتى همه ذوات در ذات اومضمحل مىشود و تنزیه در این مقام عبارت از آن استکه هیچ انیتى و هویتى بجز هویت احدى نبیند.53
تَوَغُل
توغل در لغت یعنى: در کارى به مرتبه کمال رسیدن،و عشق کامل داشتن. این اصطلاح از اصطلاحات خودامام قدسسرهمىباشد که در ادامه مبحث توحید آورده است:
در اینجا مقام دیگرى است به نام مقام توغل که بهمنزله نتیجه همه این مقامات و توحیدات است وآن، عبارت از آن است که اصلاً فعل و صفتى راحتى از خداى تعالى نبیند و کثرت را بکلى نفى کندو وحدت صرف و هویت محض را شهود کند و اینوحدت است که در عین بطونش ظاهر و در عینظهورش باطن است و تنزیه در هر مقامى، در دومقام دیگر منطوى و پوشیده است.54
ایشان تنها «انسان کامل»55 را شایسته آن مىداند کهاز همه مقامات، حظ و نصیبى داشته باشد و تجلّى بهجمیع شئونات جز براى او امکان ندارد؛ زیرا هریکاز موجودات از عوالم عقول مجرده و فرشتگانمهیمن و فرشتگان به صف کشیده گرفته تا نفوسکلیه الهیه و ملائکه مدبره که به تدبیر امور مأمورند وساکنان ملکوت علیا و سایر مراتب ملکوت ازفرشتگان زمینى، همه وهمه مظهر اسم خاصى هستند کهپروردگارشان به همان اسم بر آنان تجلّى مىکند و هریکاز آنان را مقامى است معلوم و معین.
مراتب توحید
1. توحید افعالى: سالک با تصفیه و ریاضات قلبیه بهمقامى برسد که تعیّن و هستى مجازى وى محو وفانى گشته، و ذات حقتعالى به تجلّى افعالى برسالک متجلّى شود و سالک صاحب تجلّى ربوبى،جمیع افعال و اشیا را در افعال حق فانى ببیند و درهیچ مرتبه، هیچ شیئى را غیر حق، فاعل نبیند و غیراز او مؤثر نشناسد. این مقام در اصطلاح عرفا «مَحو»نامیده مىشود.
2. توحید صفاتى: آنکه حضرت حق به تجلّى صفاتى برسالک متجلى گردد و سالک صفات تمام اشیا راصفات حق بیند و غیر حق را مطلقا هیچ صفت نبیندو اشیا را مظهر و مجلاى صفات الهى بشناسد. اینمقام در اصطلاح عرفا «طَمس» نامیده مىشود.
3. توحید ذاتى: آنکه حضرت حق با تجلّى ذاتى برسالک متجلى شود و سالک تمام اشیا را در پرتو نورتجلّى ذاتى خداوند محو و فانى بیابد و تعیّناتعدمى و وجودى، با فناء در ذات مرتفع شود و هیچشیئى را به غیر حق موجود نبیند. این مقام دراصطلاح عرفا «مَحق» نامیده مىشود. صاحب اینمقام تمام اشیا و صفات و افعال را در ذات حقمتلاشى و مندک مىبیند.
در جهانشناسى توحیدى که حضرت امام قدسسرهارائه مىدهد، حقیقت ذات الهى غیب محض و خالىاز هر نوع تکثّر و شوائب تعیّن است و هیچ سنخیتىبا موجودات دیگر ندارد و هیچیک از موجودات،شأنیت تجلّى و فیض آن حقیقت غیبى را ندارد؛ ازاینرو، براى تحقق تجلّى و واسطه فیض الهى، مقامخلیفه اکبر، فیض اقدس و فیض الهى حق متحققگردید. این مقام، جامع همه اوصاف و اسماء الهى ووجود منبسط و واحد است. پس از این مرتبه، مقاماسماء و اوصاف است و سپس مرتبه ظهورات وتعیّنات. طبق نظر شریف آن بزرگوار، مراتب وجودبر اساس مراتب و تعیّنهاى اسماء و اوصاف است.حضرت امام قدسسره به طور خلاصه به این مراتب در چهلحدیث اشاره مىکنند:
پس از آنکه سالک الى اللّه به قدم ریاضت و تقواىکامل، از بیت خارج شده و تعیّناتى همراه برنداشت و سفر الى اللّه محقق شد، اول تجلّى کهحقتعالى بر قلب مقدسش کند تجلّى به الوهیت ومقام ظهور و اسماء و صفات است و این تجلّى نیزبه یک ترتیب منظمى از اسماء محاط تا به اسماءمحیط رسد، و حسب قوت و ضعف سیر و قلبسائر... به رفض کل تعیّنات عالم وجود منتهىمىشود.56
ایشان گذشتن از منازل سلوک الى اللّه را شرطوصول سالک به قله منیع توحید حقیقى مىداند، وچنین سیرى ضرورى است. بر این اساس، عرفادرصدد شناخت منازل و مراتب، و سپس پیمودن آنهستند. هرچند عرفا در تعداد این منازل با یکدیگراختلافنظر دارند، اما اغلب آنها معتقدند که چوناین منازل ترتبّى هستند ـ یعنى با طى منزلى، منزلدیگر تولید مىشود ـ باید آنها را به ترتیب پیمود.امام قدسسره گذر از منازل و مقامات را براى اهل سلوکگریزناپذیر مىداند، لکن اختلاف در منازل رااعتبارى مىدانند و با مبناى عرفا که ترتّب را شرطمىدانند، مخالفت نموده و مىفرمایند: شرط سیر وسلوک و طى مقامات و منازل رعایت دقیق احکامشریعت است. و با الزام عارفان خود را مقید نمىکند.براى ایشان مهم آن است که شریعت و احکام آن راهمانطور که امین وحى به بشر ابلاغ نموده، مبناىریاضت و سیر و سلوک خود قرار دهد تا به حقیقتتوحید نایل گردد. ایشان در اینباره مىفرماید: بدانکه هیچ راهى در معارف الهیه پیموده نمىشود، مگرآنکه ابتدا کند انسان از ظاهر شریعت... .57
با دقت در مراحل سلوک الى اللّه از منظر امام قدسسره،به این نتیجه مىرسیم که عارف نباید در تجلّیاتمتوقف بماند و دست از ادامه سلوک بردارد، بلکه اوباید از تمام حجابهاى نورانى هم روگردان باشد ومتوجه حضرت غیبالغیوب شود و به هیچ مرتبهاىاز مراتب تعیّنات مقید نشود که هرچه در قید تعیّناست، کفر راه سالک است. ایشان براى حرکتسالک چنین مىفرماید:
بدان که از براى سالک الى اللّه و مهاجرت از بیتمظلمه نفس به سوى کعبه حقیقى، یک سفر روحانىو سلوک عرفانى است که مبدأ آن مسافت بیت نفسو انانیت است، و منازل آن، مراتب تعیّنات آفاقى وانفسى و ملکى و ملکوتى است که از آنها به حجبنورانیه و ظلمانیه تعبیر شده... گذر باید کرد پس ازآنکه انسان سالک قدم بر فرق انیت و انانیت خودگذاشت و از این بیت خارج شد و در طلب مقصداصلى و خداجویى منازل و مراحل تعیّنات را سیرکرد و قدم بر فرق هریک گذاشت و حجب ظلمانیه ونورانیه را خرق نمود و دل از همه موجودات وکائنات برکند و بتها را از کعبه دل به ید ولایت مآبىفرو ریخت و کواکب و اقمار و شموس از افق قلبشافول کردند و وجهه دلش یک رو و یک جهتبىکدورت تعلق به غیر، الهى شد و حال قلبش «إِنِّیوَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ» (انعام: 79)شد و فانى در اسماء و ذات و افعال گردید، پس دراین حال از خود بىخود شود و محو کلى برایشحاصل شود و صعق مطلق رخ دهد، پس حق دروجود او کارگر شود.58
حضرت امام قدسسره در توحید حقیقى ذات اقدسپروردگار در ضمن ابیاتى از خواجه عبداللّه انصارى درمنازل السائرین اشاره به مقامى مىکند که به فرمایشایشان، السنه از گفتن آن لال است و مطالبى هم کهذکر شده از ارباب احتجاب، بلکه خود از اسبابحجاب مىباشد:59
ما وحّد الواحد من واحد | اذ کلّ من وحّده جاحد | |
توحید من ینطق عن نعته | عاریة ابطلها الواحد | |
توحیده ایاه توحیده | و نعت من ینعته لاحد |
یعنى: هیچ کس توحید ذات واحد نکرد؛ چراکههر موحدى، منکر گونهاى است و هر توحیدىمتضمّن انکارى. توحید کسانى که از وصف ذاتواجب سخن مىگویند عاریتى است که ذات واحدآن را باطل مىکند. توحید حقیقى توحید حق استنسبت به خویش و وصف واصفانش کفرگونه است.
ایشان در اسرار سجده که منتهىالیه منزل توحیداست، در ضمن ابیات بالا مىفرمایند:
پس سرّ سجود را، که اشاره به آخرین مراتبتوحید است و منتهى شود در مرتبه تحقق به مقاملامقامى، که اشاره به آن در مسلک اهل معرفتکلمه شریفه «أو أدنى» است، کشف نتوان کرد. وآنچه ما در این مقام اشارهاى به آن مىکنیم، از وراءهفتاد هزار حجاب از نور و هفتاد هزار حجاب ازظلمت است که به قلب ما بازماندگان از طریق اهلحقّ و حقیقت یکى از آنها کشف نشده... بالجمله،سجده نزد اهل معرفت و اصحاب قلوب، چشم فروبستن از غیر و رخت بر بستن از جمیع کثرات حتى کثرت اسماء و صفات ـ و فناى در حضرتذات است. و در این مقام نه از سمات عبودیتخبرى است و نه از سلطان ربوبیت در قلوب اولیااثرى، و حقّ تعالى خود در وجود عبد قائم به امراست: فهو سمعه و بصره بل لا سمع و لا بصر و لاسماع و لا بصیرة.»60
توحید حقیقى
توحید حقیقى اسقاط اضافات و تعیّنات و کثراتاست، حتى کثرات اسمائى و صفاتى، و تمکین در آنخلوص از شک است. و «قلب سلیم» قلب خالى ازمطلق شرک و شک است. حضرت امام قدسسره در آدابالصلاة ذیل آیه شریفه «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ»مىفرماید: این آیه از متفرعات «الحمدللّه» است واشاره به توحید حقیقى دارد. و کسى که حقیقتتوحید در قلب او جلوه ننموده و قلبش از مطلق شرکپاک نشده، «ایاک نَعْبد» او حقیقت ندارد، و حصرعبادت و استعانت را به حق نتواند نمود، و خدابین وخداخواه نخواهد بود. و چون توحید در قلب جلوهنمود، به اندازه جلوه آن، از موجودات منصرف و بهعزّ قدس حقّ متعلّق شود تا آنجا که مشاهده کند کهبه اسم اللّه، «ایاک نعبد و ایاک نستعین» واقع شود، وبعضى از حقایق «أنت کما اثنیت على نفسک»61 درقلب تجلّى کند.
و این مقامى است که به قول سعدى شیرازى:
این مدعیان در طلبش بىخبرانند
آن را که خبر شد خبرى باز نیامد.
نتیجهگیرى
مراجعه به آنچه گذشت و نیز دقت نظر در آثارعرفانى امام قدسسره به نیکى این نکات روشن مىشود:
1. مهمترین و آخرین مقام سیر و سلوک وصول بهتوحید و تجرید ذات اقدس تعالى مىباشد.
2. توحید و تجرید الهى داراى مراتب گوناگونىاست که سالک براى دست یافتن به شاهق آن بایدسلوک الىاللّه داشته باشد.
3. سالک باید از توحید افعالى به توحید صفاتى وسپس به توحید ذاتى نائل آید.
4. وجود حق، اوصاف، اسماء و دیگر تعیّنها بهخود ذات اقدس تعالى بازگشت مىکنند.
5. در تمام مراتب، جز حق نمىتوان چیز دیگرىمشاهده کرد و تعیّنها امورى اعتبارىاند.
6. رسیدن به فهم معناى اسما و صفات الهى تنهابا خارج شدن از جهان مادى و سلوک به مراتب بالاىتوحید میسر مىباشد.
7. از منظر توحیدى امام قدسسره، ارکان توحید عبارتمىباشند از تحمید (مقام توحید افعالى)، تهلیل (مقامتوحید صفاتى و اسمایى)، تکبیر (مقام توحید ذاتى)و تسبیح (مقام تنزیه از توحیدات ثلاثه).
8. نکته برجسته در تفسیر و تفصیل مقوله توحیدعینى در اندیشه و آراى امام خمینى این است کهایشان نتیجه مقامات و توحیدات را وصول به مقام«توغل» مىدانند که از ابتکارات خود ایشان مىباشد.
9. در نهایت، ایشان رسیدن به توحید حقیقى راتنها با مجاهدات و ریاضتهاى طاقتفرسا و سلوکالىاللّه مىدانند.
- منابع
ـ نهجالفصاحه، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، جاویدان، 1362.
ـ نهجالبلاغه، ترجمه صبحى صالح، قم، دارالحجره،1395ق.
ـ آملى، سیدحیدر، تفسیر المحیطالاعظم و بحرالخضم فى تأویل کتاب اللّه، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1416.
ـ ابنسینا، الشفاء، قم، مکتبة آیتاللّه مرعشى نجفى، 1405ق.
ـ ابنعربى، محیىالدین، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر، 1392ق.
ـ احسائى، محمّدبن علىبن ابراهیم، عوالى اللئالى، قم، سیدالشهداء، 1403ق.
ـ امام خمینى، آداب الصلوة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1380.
ـ ـــــ ، تعلیقات على شرح فصوصالحکم و مصباحالانس، قم، پاسدار اسلام، 1410ق.
ـ ـــــ ، تفسیر سوره حمد، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1378.
ـ ـــــ ، سرّ الصلوة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1378.
ـ ـــــ ، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1380.
ـ ـــــ ، شرح حدیث جنود و عقل، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1377.
ـ ـــــ ، شرح دعاى سحر، تهران، تربیت، 1376.
ـ ـــــ ، مصباحالهدایة الى الخلافة و الولایة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینیى، 1376.
ـ بهایى، محمّدبن حسین، رساله عروهالوثقى، قم، بوستان کتاب، 1380.
ـ حسینى تهرانى، سید محمّدحسین، توحید علمى و عینى، مشهد، علّامه طباطبایى، 1417ق.
ـ سبزوارى، ملّاهادى، شرح الاسماء الحسنى، تهران، دانشگاه تهران، 1372.
ـ سجادى، سیدجعفر، فرهنگ اصطلاحات فلسفى ملّاصدرا، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1379.
ـ ـــــ ، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانى، تهران، طهورى، 1378.
ـ سراج طوسى، عبداللّهبن على، اللمع فى التصوف، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1421ق.
ـ شیروانى، على، شرح منازلالسائرین، تهران، الزهرا، 1379.
ـ قمى، قاضى سعید، کلید بهشت، تهران، الزهراء، 1362.
ـ قیصرى، محمدداود، رسائل قیصرى، مقدّمه سید جلالالدین آشتیانى، تهران، انجمن حکمت و فلسفه، 1357.
ـ کاشانى، ملّاعبدالرزاق، مجموعه رسائل و مصنفات کاشانى، تهران، میراث مکتوب، 1380.
ـ کلینى، محمّدبن یعقوب، اصول کافى، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1383.
ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء،1404ق.
- پى نوشت ها
1 کارشناس فلسفه و کلام. دریافت: 15/1/88 ـ پذیرش: 19/12/88.
2ـ محمّدبن علىبن ابراهیم احسائى، عوالى اللئالى، ج 4، ص 132.
3ـ محىالدین ابنعربى، الفتوحات المکیة، ج 4، ص 196.
4ـ عبداللّهبن على سراح طوسى، اللمع فى التصوف، ص 348 / علىبن عثمان جلابى هجویرى، کشف المحجوب، ص 356 / على شیروانى، شرح منازلالسائرین، ص 320.
5ـ سید روحاللّه موسوى خمینى، شرح چهل حدیث، ص 650.
6ـ سیدجعفر سجادى، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانى، ص 266.
7ـ امام خمینى، شرح چهل حدیث، ص 607.
8ـ همان.
9ـ هماان، ص 414.
10ـ همان، ص 614.
11ـ مولى عبدالرزاق کاشانى، مجموعه رسائل و مصنفات کاشانى، ص 268.
12ـ محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 1، ص 91.
13ـ امام خمینى، شرح چهل حدیث، ص 651.
14ـ سید محمّدحسین حسینى تهرانى، توحید علمى و عینى، ص 336.
15ـ ابنسینا، الشفاء، ج 1، ص 12، فصل دوم.
16ـ امام خمینى، شرح حدیث جنود و عقل، ص 10.
17ـ محمّدبن حسین بهایى، رساله عروهالوثقى، ص 38.
18ـ امام خمینى، آداب الصلوة، ص 296.
19ـ سیدجعفر سجادى، فرهنگ اصطلاحات فلسفى ملّاصدرا، ص 170.
20ـ امام خمینى، چهل حدیث، ص 53.
21ـ امام خمینى، شرح حدیث جنود و عقل، ص 205.
22ـ امام خمینى، آداب الصلوة، ص 278.
23ـ امام خمینى، مصباحالهدایة الى الخلافة و الولایة، ص 79.
24ـ امام خمینى، آداب الصلاة، ص 199.
25ـ همان، ص 90ـ91.
26ـ همان، ص 135.
27ـ همان، ص 171.
28ـ همان، ص 134.
29ـ همان، ص 135ـ136.
30ـ امام خمینى، سرّالصلوة، ص 60.
31ـ امام خمینى، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 172.
32ـ امام خمینى، مصباح الهدایة، ص 79.
33ـ ملّاهادى سبزوارى، شرح الاسماءالحسنى، ص 574.
34ـ امام خمینى، شرح دعاى سحر، ص 108.
35ـ امام خمینى، تعلیقات على شرح فصوصالحکم و مصباحالانس، ص 29.
36ـ همان، ص 30.
37ـ نهجالبلاغه، ترجمه صبحى صالح، خ 1، ص 40.
38ـ امام خمینى، تفسیر سوره حمد، ص 3ـ4.
39ـ امام خمینى، مصباح الهدایة، ص 51.
40ـ همان، ص 53.
41ـ همان، ص 94.
42ـ محمدداود قیصرى، رسائل قیصرى، مقدّمه سید جلالالدین آشتیانى، ص 59ـ60.
43ـ امام خمینى، شرح دعاى سحر، ص 130ـ131.
44ـ امام خمینى، آداب الصلوة، ص 314.
45ـ امام خمینى، مصباح الهدایة، ص 42.
46ـ قاضى سعید قمى، کلید بهشت، ص 70.
47ـ امام خمینى، مصباح الهدایة، ص 47.
48ـ سیدحیدر آملى، تفسیر المحیطالاعظم، ج 1، ص 280.
49ـ نهجالفصاحه، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ص 389، ح 1170.
50ـ امام خمینى، شرح دعاى سحر، ص 120.
51ـ امام خمینى، آداب الصلاة، ص 278.
52ـ مقام تمکین: سالکى را که سلوکش مقدم بر جذبه باشد، سالک مجذوب گویند. و سالکى که جذبه او بر سلوکش مقدم باشد، مجذوب سالک گویند. این دو قسم صاحب مقام تمکین هستند، و مىتوانند مردم را دستگیرى کنند. اما مقام تلوین، از براى سالکانى است که هنوز در راهند و شایستگى راهبرى را پیدا نکردهاند. و آن، یا سالک غیرمجذوب است؛ یعنى به جذبه نرسیده است، و یا مجذوب غیرسالک است؛ یعنى در مقام جذبه مانده و به سلوک پس از جذبه نرسیده است. از اینرو، صاحب مقام تلوین در حجاب است.
53ـ امام خمینى، مصباح الهدایة، ص 79.
54ـ همان، ص 80.
55ـ امام خمینى، شرح دعاى سحر، ص 113.
56ـ امام خمینى، شرح چهل حدیث، ص 625.
57ـ همان، ص 8.
58ـ همان، ص 589ـ591.
59ـ امام خمینى، سرّ الصلاة، ج 2، ص 100.
60ـ همان.
61ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 68، ص 23.