معرفت، سال چهارم، شماره چهارم، پیاپی 15، زمستان 1374، صفحات 47-

    نگرشى کلى به فلسفه اخلاق مسائل، دیدگاهها و رشته ه

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    نگرشى کلى به فلسفه اخلاق
    مسائل، دیدگاهها و رشته ه

    مارکوس جى سینگر
    مترجم: حمید شهریارى

    مقدمه

    فلسفه اخلاق رشته اى علمى، فلسفى و نوپاست که در آثار گوناگون اهل فن، تعاریف متفاوتى براى آن عرضه گردیده است. در بین آثارى که نام فلسفه اخلاق (Ethics) بر آن نهاده شده است مى توان سه نوع مسأله متفاوت را یافت:الفـ گاهى این آثار بیانگر دیدگاهى خاص در زمینه مسائل اخلاقى است; مثلاً، مسائل اخلاقى را از دیدگاه اسلام و یا مسیحیت بررسى مى کند. در این حال، گزاره هایى چون «عدالت خواهى خوب است»، «دروغگویى بد است»، «کمک به مستمندان وظیفه ماست» و «سقط جنین ناصواب است» بیانگر این توصیف است. در عین حال، ممکن است از سوى بعضى از دیدگاههاى فرهنگ غرب، نظرى متناقض با این گزاره ها ابراز گردد. هرگزاره اخلاقى را،که درصددتوصیف اخلاقى یک فعل انسانى، از نظر یک شخص خاص، یک قوم خاص و یا بطور کلى، از یک دیدگاه خاص است، اخلاق توصیفى (Descriptive Ethics) مى نامند. براى اثبات گزاره هاى این قسم از روشى نقلى استفاده مى شود.بـ اخلاق دستورى یا اخلاق هنجارى (Normative Ethics) نیز از مباحثى است که در فلسفه اخلاق مورد بحث قرار مى گیرد. در این بخش، به نفس مسائل اخلاقى، قطع نظر از آراء و انظار یک قوم یا یک مذهب یا یک رأى خاص، توجه مى شود. اخلاق دستورى در اثبات گزاره هاى خود روشى استدلالى و عقلى ـ در مقابل نقلى ـ دارد.جـ فرااخلاق (Meta_ethics) نیز سومین نوع است که گاهى به آن اخلاق نظرى(Theoretical Ethics)، اخلاق فلسفى(Philosophical Ethics) یا منطق اخلاق(The Logic Of Ethics) و گاهى نیز فلسفه اخلاق (به معناى خاص) اطلاق مى شود. در این بخش، از معنى و مفاد گزاره هاى اخلاقى و اجزاى آن بحث مى شود; مثلاً،خوب،بد، صواب،خطا، وظیفه، باید و نباید. گاهى نیز عدل و ظلم را از واژه هاى اخلاقى محسوب مى دارند. بررسى مفاد حقیقى این الفاظ برعهده فرا اخلاق است.اما باید توجه داشت که همه نویسندگان از این تقسیم پیروى نکرده اند و حتى گاهى نیز آن را غلط مى دانند. گاهى هم اصطلاحات دیگرى به آن مى افزایند;مثلاً، عده اى برآنندکه فلسفه اخلاق تنها باید بر قسم سوم، یعنى فرااخلاقیات، اطلاق گردد و اطلاق لفظ Ethics بر اخلاق توصیفى و اخلاق هنجارى نادرست است.() گاهى نیز، با استثنا کردن اخلاق توصیفى، فلسفه اخلاق را شامل دوقسم دیگر مى دانند.بحث حاضراز این نمونه است.آنچه مهم است اینکه لفظ Ethics (فلسفه اخلاق)، در کاربردهاى گوناگون، معانى متفاوتى را افاده مى کند ولى همواره، دست کم، شامل مباحث فرا اخلاق مى باشد. مقاله ذیل نوشته مارکوس جى. سینگر، از فیلسوفان اخلاق معاصر، است که در دیسکت نورى (The Software Toolworks Multimedia Encyclopedia 1992 Ed. ver. 1.5)نشر یافته است. او در سال 1961 کتابى به نام تعمیم در اخلاق (Generalization in Ethics) به چاپ رسانید که در سال 1971 نیزتجدید چاپ شد. این مقاله، به دلیل اختصار و بیان کلى مفاهیم و نگرشهاى گوناگون در فلسفه اخلاق، راهنماى خوبى براى دانشجویان و طلابى محسوب مى گردد که تنها به مقدار دو واحد درسى (حدود 30 ساعت) از این رشته را در مطالعات و دروس خود دارند. نوپایى فلسفه اخلاق بحث در مجموعه اى از مقالات را، که سیمایى کلى از این رشته ترسیم مى نماید، در کنار مقالاتى که با نظرى مدقّقانه به یک دیدگاه خاص پرداخته است، ضرورى مى گرداند. آنچه در پى مى آید نمونه اى از مقالات نوع اول است که همراه توضیحاتى از مترجم [درون دوقلاب ]در اختیار ارباب معرفت قرار مى گیرد:

    فلسفه اخلاق

    فلسفه اخلاق() (شاخه اى از فلسفه مرتبط با رفتار conduct و منش (character) تحقیق نظاموارِ اصول و روشهاى تمییز صواب از خطا و خوب از بد مى باشد. فلسفه اخلاق ارتباط متقابل و متعددى با دیگر شاخه هاى فلسفه، همچون متافیزیک (تحقیق در باب هستى) و شناخت شناسى (تحقیق در باب معرفت) دارد. این [ارتباط] را مى توان در مسائلى از این قبیل مشاهده نمود: آیا تفاوتى حقیقى بین صواب و خطا وجود دارد و اگر وجود دارد آیا قابل شناخت است؟ تجاربى که ما را به تحقیقات اخلاقى سوق داده است عبارتند از : عدم قطعیت یا نزاعهایى نظرى در باره آنچه باید عمل نمود; عواقب گاه وبیگاه دردناکِ فعلى که قبلاً بنظر مى رسید کاملاً پذیرفتنى باشد و توجه

    به اختلافاتى که در هنجارها() و اعمال مختلف جوامع وجود دارد. این تجارب نه تنها موجب بروز مسائلى در باب اخلاق عملى گردید (که چه باید انجام دهم؟ آیا این ترتیب منصفانه است؟)، بلکه علاوه بر آن، مسائلى در باب اخلاق نظرى را نیز پدید آورد (که آیا هیچ یک از این

    معیارها حقیقتاً صواب است یا همه آنها تنها دلخواهانه (arbitrary) است؟)این تجارب ـ همراه بااین واقعیت که گزاره هاى اخلاقى با مشاهده اثبات پذیر نمى باشند ـ ریشه هاى اصلى شکاکیت اخلاقى نیز مى باشند، زیرا بنظر نمى رسد که در تجربه، چیزى متناسب با درستى یک فعل وجود داشته باشد ] تا بتوان آن را با تجربه به اثبات رسانید.[ از اینرو،این مسائل نیز، در بین مسائل دیگر، بروز کرده است: این به چه معناست که بگوییم چیزى صواب(right) یا خوب است؟ چه چیزافعال صواب را صواب مى گرداند؟ چگونه اختلاف نظرها، در باب مسائل اخلاقى، رفع مى گردد؟ این وظیفه فلسفه اخلاق است که به چنین سؤالاتى پاسخ گوید.اخلاق عقلانى(فلسفى)(philosiphical ethics) غالباً «اخلاق هنجارى»(normative ethics) نامیده مى شود و از اخلاق توصیفى (descriptive ethics) متمایز مى گردد. «اخلاق توصیفى» بخشى از علوم تجربى است که مشابه جامعه شناسى مى باشد و بر آن است تاباورهاى اخلاقى رادریک فرهنگ مفروض کشف وتوصیف کند. اخلاق هنجارى بیشتر بر آن است تا بگوید که این [شته] در جستجوى هنجارهاست، اما نه به معناى آنچه که معمولى(average) و به این معنى بهنجاراست،بلکه به معناى معیارهاى معتبرى براى آنچه که باید باشد.

    فرااخلاق(meta ethics)

    یک تمایز مهم که در مباحثات معاصر درون فلسفه اخلاق صورت گرفته است تمایز بین اخلاق هنجارى و فرااخلاق مى باشد. فرااخلاق ( Metaethics که لفظاً به معناى «درباره اخلاق»() است) تحقیق تحلیلى خود (the discipline of ethics) است. این واژه تنها در قرن بیستم کاربرد پیدا کرده است و از اینرو، نمى توان آن را در آثار فیلسوفان اخلاق سنتى یافت، هرچند در آثار آنها قطعاً تحقیقاتى، از آن نوع که این رشته از آنها تدوین یافته است، به چشم مى خورد. فرااخلاق مى کوشد تا معانى واژه هاى هنجارى، چون صواب، خوب، باید، عدل، تکلیف(obligation) و ارتباط متقابل آنها را مشخص نماید و نیز اینکه آیا هیچ یک از آنها اصلى(basic) هستند یا خیر؟ [مفاهیم اصلى آنهاست که در تعریف مفاهیم دیگر اخذ مى شوند; مانند لفظ خوب (good) که از نظر جورج ادوارد مور مثلاً در تعریف صواب  (right) به کار مى رود ولى به هیچ روى، قابل ارجاع نیست.] رااخلاق همچنین مى کوشد تا ماهیت گزاره هاى اخلاقى را تحلیل کند و مشخص نماید که آیا مى توان آنها را توجیه نمود و اینکه آیا مى توان آنها را صادق یا کاذب دانست. مسأله نسبتاً برجسته اى که در مباحثات اخیر مطرح گردیده این است که آیا مى توان «باید» رااز «هست» استنتاج نمود ودقیقاًچه ارتباطى بین حقایق وارزشها وجود دارد.اینها هم مسائل فرااخلاق اند و هم مسائل اخلاق سنتى(traditi onal ethics). اهمیت تمایز بین فرااخلاق و اخلاق هنجارى خود بحث انگیز است.بعضى ازنویسندگان این تمایز را ضرورى مى دانند وبعضى دیگر نه. سؤال دراین است که آیامى توان مفاهیم وگزاره هاى اخلاقى رابدون پیش فرض گیرىِ همزمانِ باورهاى اخلاقى تحلیل نمود؟اگر چنین باشد آنگاه فرااخلاق مى تواند از حیث اخلاقى خنثى باشند وگرنه نمى تواند.

    مکاتب در فلسفه اخلاق

    در بین رویکردهاى اصلى در فرااخلاق، نظراتى وجود دارد که طبیعت گروى (naturalism)، شناخت گروى (cognitivism)، شهودگروى، (intuitionism) و ذهن باورى(subjectivism) نام دارند. طبیعت گروى، که توسط هربرت اسپنسر(Herbert Spencer) و جان دیوئى(John Dewey)به دو شکل گوناگون ارائه گردیده، بر این عقیده است که واژهاى اخلاقى موضوعات پیچیده واقعى هستند و گزاره هاى اخلاقى را مى توان با تحقیقات علمى یا مبتنى بر واقعیات به اثبات رسانید. نظریه هاى غیر طبیعت گرایانه; مانند نظریه جى. اى. مور(G.E.Moore)این امر را انکار مى کنند. نظریه شناخت گروى بر این عقیده است که گزاره هاى اخلاقى مى توانند صادق یا کاذب باشند و مى توانند نظراً موضوع معرفت یا شناخت قرارگیرند.نظریه هاى غیرشناخت گرایانه(noncognitivist) این امر را انکار مى کنند. بین این دو مقوله، تصادقى جزئى وجود دارد. یک نظریه شناخت گرا مى تواند طبیعت گرا یا غیر طبیعت گرا باشد.شهودگرایان، از قبیل اچ. اى. پریکارد(H.A.Prichard) و دبلیو. دى. راس(W.D.Ross)ادعا دارندکه معرفتى که ما درباب صواب و خطا داریم حضورى(immediate) و بدیهى(self-evident)است. لذا واکنش در برابر شهودگروى به ذهن باورى، عاطفه-گروى(emotivism) و دستورگروى (imperaivism)انجامید.ذهن باوران براین عقیده اندکه گزاره هاى اخلاقى تنها حقایقى ذهنى رادرباره رهیافت ها()بیان مى دارند و هیچ نظرى رادرباره اعیان ( theobject) بیان نمى دارند. از اینرو، اگر کسى بگوید که چیزى خطاست تنها گفته است که او یا جامعه او از آن خشنود نمى گردد.

    نظریه عاطفه گروى (اِى. جِى. آیر(A.J.Ayer) و سى. ال. استیونسن (C.L.Stevenson)) ادعا دارد که گزاره هاى اخلاقى هیچ چیزى را که قابل صدق و کذب باشد، حتى بنحو ذهنى، بیان نمى دارد، بلکه تنها ابراز عاطفه هاست.بر طبق این نظریه، واژه هاى اخلاقى نیز، مانند قَسَم و تعجب (oaths)، تنها معانى عاطفى دارند. دستورگروى (رودلف کارناپ) ادعا دارد که گزاره هاى اخلاقى ظاهرى فریبنده دارند و در واقع، دستورى اند (بنحوى که «تو باید این کار را انجام دهى» صرفاً بدین معناست که «این کار را انجام بده.»()) لذا غیر قابل صدق و کذب مى باشند. دستورگروى وعاطفه گروى دوصورت از غیرشناخت گروى مى باشند. ولى ذهن باورى این گونه نیست، هرچند بدرستى نمى توان آن را تحت شناخت گروى نیز طبقه بندى نمود.هر ملاحظه فلسفى در باب اخلاق ابتدا باید با شکاکیت اخلاقى به توافق برسد و این نظریه هاى فرااخلاقى پاسخهاى گوناگونى به شکاکیت اخلاقى هستند. هر نظریه اى که عقیده دارد اصول اخلاقى را نمى توان اثبات نمود، هیچ حقیقت اخلاقى وجود ندارد، اخلاق هیچ اساس عقلانى ندارد یا عقیده دارد که تفاوت بین صواب و خطا صرفاً امرى مربوط به امیال(taste)یا آداب و رسوم (convention) مى باشد، شکلى از یک شکاکیت اخلاقى است. بنابر این، ذهن باورى، دستورگروى و عاطفه گروى انواعى از شکاکیت مى باشند. در مقابل، نظریه هاى شناخت گروى معمولاً با آن در تضاد است.

    یک نوع شایع و متداول از شکاکیت نسبیت گروى اخلاقى(moral relativism) است; نظرى مبتنى بر اینکه هیچ اصل اخلاقى صحیحى براى همه زمانها و همه مردم وجود ندارد و هر گروهى نسبت به حوایج و ارزشهایش اخلاق خود را داراست و تمامى آراء اخلاقى ضرورتاً منسوب (relative) به فرهنگ خاصى هستند. بر طبق این نظر، آدمخواران (cannibals)، مطابق معیارهاى فرهنگ خود، با خوردن گوشت آدمیزاد کارى موجه انجام مى دهند، هرچند بر طبق معیارهاى فرهنگ غرب این امر پذیرفته نیست و نمى توان هیچ اساسى براى این ادعایافت که معیارهاى فرهنگ غرب بر معیارهاى آنان تفوق دارد.بنظر مى رسد که نسبیت گروى توسط شتابزده ترین مشاهداتى که در اختلاف بین فرهنگها و تشکّلات (constitutes) صورت گرفته ـ که هم براى متافیزیک و هم براى اخلاق هنجارى مشکلى است ـ تأیید مى گردد; زیرا اگر هیچ صواب و خطایى نیست که بتوان آن را مجزّاى از آداب و رسوم در فرهنگ خود شخص معیّن نمود این سؤال پیش مى آید که وقتى فرهنگها با هم متعارض مى شوند چه باید کرد؟ آیا من در بین آدمخواران باید آن گونه که آنان عمل مى کنند عمل کنم یا مطابق فرهنگ خود عمل نمایم؟ حتى نسبیت گرایان و دیگر شکاکان اخلاقى برآنند تا با فرآیندى از استدلالات اخلاقى، که ممکن است در آن به یکى از معیارهاى اخلاق هنجارى توسل یافت، جوابى را (براى این سؤال) بیابند. حتى اگر یک فرد، به عنوان نظریه پرداز، عاطفه گروى یا موضع دیگرى را در شکاکیت بپذیرد، به عنوان یک انسان، با مشکلاتى در رفتار مواجه خواهد شد که باید بدانها جواب گوید.

    اخلاق هنجارى

    در بین مسائل اخلاق هنجارى، این مسائل وجود دارد: چه چیز موجب درستى افعال صواب (right action) مى گردد؟ چگونه مى توانیم بگوییم چیزى درست است؟ چرا باید متخلّق بود؟ معمولاً اکثر نظریه ها به نتیجه گرا (consequentialist) (غایتگرا (teleological) و غیر نتیجه گرا (nonconsequentialist) (وظیفه گرا (deontological)تقسیم مى شوند. نتیجه گروى بر این باور است که اخلاقى بودن یک فعل تنها به وسیله نتایج آن فعل تعیین مى گردد. نظریه هاى وظیفه گرا، با تمام تنوعى که دارا هستند، ادعا دارند که اخلاقى بودن یک فعل به ماهیت ذاتى آن فعل، انگیزه هاى آن یا تطابق آن با یک قاعده یا اصل بستگى دارد و اصلاً به نتایج فعل وابسته نیست. اگرهم وابستگى درکارباشد به صورت جزئى بدان وابسته است. نظریه هاى غایت گرا، در تعیین اینکه نتایج مربوط [به فعل] چیست و اینکه چگونه ارزش نتایج تعیین مى شوند، با هم اختلاف دارند. اما تمامى آنها گزاره هاى اخلاقى را، به نحوى وابسته به ارزشها و ارزشیابى، تفسیر مى کنند. یکى از این نظریه هاى ارزشى لذت گروى (Hedonism) است، نظرى که تنها لذت را یک غایت خوب مى داند و بطور کلى، نظریه هاى غایت گرا به لذت گروى و غیر لذت گروى تقسیم مى شوند. سودگروى() (جرمى بنتام (Jermey Bentham) و جان استوارت میل (John Stuart Mill))، نظریه اى که بزرگترین سعادتِ بیشترین افراد را آزمونى براى صواب و خطا مى داند، یک نظریه لذت گراست، از آن جهت که سعادت را غلبه لذت بر الم تفسیر مى کند و شکلى غیر لذت گرا از نتیجه گروى «سودگروى آرمانى» جى.اى.مور (G.E.Moove) و هِیستینگز رندال (Hastings Randall) است. بر طبق این عقیده، باید، در بین افعالى که در اوضاع و احوال خاص بیشتر انجام مى گیرند، فعلى را انجام داد که موجب بیشترین خیر مى شود.یکى دیگر از نظریه هاى رقیب براى سودگروى مکتب تحقق نفس (self - realizationism) یا کمال گروى (perfectionism) (ارسطو و توماس هیل گرین (Thomas Hill Green)) است که عقیده دارد غایت نهایى، رشد کامل نفس یا کمال آن است. این یک شکل از نظریه غایت گروى مى باشد که لذت گرا نیست.بعضى از نظریات به سادگى تحت تقسیمات فوق مندرج نمى گردند; یکى از این موارد نظریه کلامى (یا دستور الهى()) است که بر طبق آن، فقط اراده الهى صواب یا خطا بودن یک فعل را تعیین مى کند. در این رأى (قدیس آگوستین و ویلیام پالى (William Paley))، اخلاقى بودن یک فعل نه بستگى به نتایج آن دارد، نه به طبیعت ذاتى آن ونه به انگیزه هایش،بلکه فقط به مطابقت آن بااراده الهى بستگى دارد. چنین نظریه هاى غایت گروى پذیرش وسیعى یافته است وهمخوانى تنگاتنگى با آنچه که بسیارى از مردمان متدیّن ـ هر چند نامتأمّل ـ به نحوى تقلیدى (uncritically) درباره حقیقت اخلاق مى پندارند، دارد. ولى دین ضرورتاً یک ]چنین [نظریه کلامى را، که هم متدینّان (مثل ریچارد واتلى) و هم غیرمتدینان (مثل مور) بدان تاخته اند، ابراز نمى دارد.در فلسفه امانوئل کانت، براى اینکه فعل فرداخلاقاً صواب باشد، باید بتواند بخواهد که اصل(maxim) او یک قانون عمومى گردد; یعنى بتواند بخواهد که هر کسى به همین نحو عمل کند. کانت، با ارائه مفهوم ارزش اخلاقى(moral worth)،عنصر دیگرى را در بحث وارد نمود. او اصرار داشت که فعل یک فرد،حتى اگرصواب باشد،تنهادرصورتى ارزش اخلاقى داردکه انگیزه اوبراى فعل فقط انجام کار صواب باشد. پس ارزش اخلاقى بستگى به انگیزه یانیت فرددارد، نه به آنچه که به واقع انجام مى دهد.خودگروى (Egoism) (توماس هابز)(Thomas Hobbes)، با پایه ریزى بر این نظر که هر فردى همواره بر اساس نفعِ خویشتن (self-interest) عمل مى کند، عقیده دارد که یک عمل تنها در صورتى صواب است که به نفع عامل باشد. این یک نتیجه گرایى غیر سودگراست. دیدگاه سودگروى در باره رفتار صواب آن است که فعل باید بطور یکسان به نفع همه باشد.

    از سوى دیگر، خودگروى فقط تقریر دیگرى از نظریات هنجارى نیست; بلکه چالشى براى خودِ نظریات اخلاقى است. چالش خودگروى آن است که این نظر این گونه سؤالات را، که چرا باید متخلّق بود؟ چه سودى در این کار براى من وجود دارد؟، بر مى انگیزد که مبتنى بر این فکر است: اگر سودى در اخلاقى بودن نیست دلیلى وجود ندارد که عامل متخلّق باشد. براى نظریات کلامى، بسیار آسان است که به این سؤال پاسخ گویند; ولى براى نظریات دیگر مشکل است. کوششهایى که در جهت پاسخ به این سؤال صورت گرفته به تحقیقات بسیارى در زمینه انگیزه هاى انسانى، ضمانت اجرایى (sanction) براى اخلاق، امکان فعل بدون علاقه (disinterested action) و تشکیلات ( organization) مناسب در جامعه انجامیده است.اخلاق مقامى()، که اخیراًاهمیت یافته است، ادعا دارد که اخلاقى بودن یک فعل به اوضاع و احوال بستگى دارد، نه به تطبیق یک قانون بر مورد آن. این شکلى از شهودگروى جزءنگر (intuitionism) است که با سودگروى و کانت گروى و نیز نظریه دستور الهى در تقابل مى باشد. اصل این نظر به ارسطو باز مى گردد. او بر این عقیده بود که «تصمیم در یک وضع خاص با ادراک (particular-case) است». همین نظر را مى توان در آثار راس (شهودگراى غیرطبیعت گرا) و دیوئى (طبیعت گراونتیجه گرا)نیزیافت.

    اخلاق دینى (Religious Ethics)

    یکى از مسائل اصلى فلسفه اخلاق ارتباط بین اخلاق و دین است. اخلاقیون دینى ادعا دارند که بدون دین اخلاقى وجود ندارد; چون بدون خدا نمى توان دلیلى براى متخلّق بودن داشت. فلاسفه (با استثنائاتى) بر آنند که این امر را انکار کنند و حتى نظرى متضاد را اتخاذ نموده اند. میل و کانت مخالف این امرند و عقیده دارند که دین مبتنى بر اخلاق است، از آن جهت که وابسته به تمایز بین خیر و شر، که مفهومى اخلاقى است، مى باشد. [اگر خیر مستقل از ذات الهى محقق باشد آنگاه هرچند مى توان اخلاق را مستقل از دین فرض نمود ولى این خلاف نظریه رایج کلامى بین مسیحیت و اشعریون است و اگر خیر مبتنى بر دستورات الهى باشد آنگاه ظلم نیز، در صورتى که مأموربه باشد، خیر است; ولى این امر خلاف وجدان عمومى انسانهاست].

    اخلاق اجتماعى (Social Ethics)

    بعضى از فلاسفه بین اخلاق فردى و اخلاق اجتماعى تمایز قایل مى شوند; اخلاق فردى، به درک چگونگى عمل یک فرد در رابطه با خودش و اخلاق اجتماعى به درک چگونگى عمل یک فرد در رابطه با دیگران اطلاق مى گردد. چنین تمایزى بر افتراق بین وظایف شخصى و وظایف اجتماعى ( duties toothers) مبتنى است. درآن صورت، این سؤال مطرح مى شود که در فلسفه اخلاق، کدامیک از این دو اصیل است؟ ولى دیگر متفکران (همچون دیوئى) این تمایز را نادرست انگاشته و تمامى اخلاق را ضرورتاً اجتماعى و درک مسائلى که در یک محیط اجتماعى بروز مى کند، مى انگارند.در سالهاى اخیر، بعضى از فیلسوفان اخلاق مسائلى از فلسفه اخلاق را، که ارتباط محکمترى با مسائل فلسفه سیاسى و فلسفه حقوق دارد،مورد توجه قرار داده اند. یک مسأله بسیار مهم عدالت نهادهاى اجتماعى،بویژه قانون(امانه به تنهایى)است.اثر جان راولز(John Rowls) به نام «نظریه اى درباب عدالت» (A Theory of Justice)، که ساختاراصلى جامعه را موضوع اصیل عدالت انگاشته و مى کوشد تا از ضوابط (principles) نهادها قوانینى را براى رفتار فردى اقتباس کند، بحثهاى زیادى را برانگیخته است. در این روند،تمایل جدیدى به ماهیت یک قانون عادلانه و اینکه آیا افراد الزامى اخلاقى در تبعیت از قانون دارند و آیا قانون خود مستقل از اخلاق قابل تعریف است یا خیر پیدا شده است. اینهامسائل مشترکى است در فلسفه اخلاق و درفلسفه حقوق، درست ماننداین مسأله که آیااخلاق را مى توان قانونى (legislated) فرض نمود که از نزاع دربرابرى نژادى (racial integration) و اعمال محدودیتهاى قانونى درمورد روابط جنسى و سقط جنین (abortion) متأثر است؟

    اخلاق هنجارى و اخلاق شغلى

    در سالهاى اخیر، در پى تغییرات اجتماعى سریع و پیشرفتهاى فنى (technological) بى سابقه، تمایل فراوانى نسبت به اخلاق هنجارى ایجاد شده است. یکى از این موارد توجهى است که دانشمندان، مهندسان، حقوق دانان، پزشکان، روزنامه نگاران و برخى دیگر به مشکلات اخلاقى، که در انجام کارشان نهفته است، نموده اند. بعضى از این دسته شاغلان داراى ضوابط اخلاقى رسمىformal codes of ethics) هستند که از جمله اصول رفتارى (principles ofconduct) است و بنظر مى رسد که با موضوعات خاص هر شغل و مسؤولیتهاى آن متناسب مى باشد; مثلاً، در شغل پزشکى، ضوابط به نحو بارزى تبلیغات را ممنوع کرده است; درحالى که این امر در مشاغل دیگر هرگز ممنوع نیست. در عین حال، علاقه زیادى به (بحث در باره) مشکلات اخلاقى،که در جریانِ خودفعالیت شغلى پدید مى آید، بوجودآمده است.

    اینها مشکلاتى را در زمینه هایى مانند اینکه چگونه باید منابع کمیاب، از قبیل دستگاه دیالیز (dialysis machines) یا پیوند اعضا را توزیع نمود و اینکه پزشکان تا چه حد باید با بیماران خود، بخصوص با آنان که داراى بیمارى ناعلاج اند، بى پرده و صادق باشند، شامل مى شود. اما اینک با مقاصد خاص شغل پزشکى (که در نهایت، از قسم پزشکى() اقتباس مى شود) ـ یعنى حفظ جان، درمان بیمارى و تسکین درد ـ دربعضى موارد متعارض محسوب مى شوند. ابزارهایى در دسترس است که مى توانند، به قیمت افزایش درد و رنج، حیات را طولانى ترکنند. از اینرو، مشکل اخلاقى قتلِ نجات بخش() برجسته تر مى گردد. البته مشکلات مشابهى نیز بر دیگر مشاغل تأثیر گذارده است.اکنون زمینه هاى جدیدى در اخلاق (ethics)، همچون اخلاقِ زیستى ، اخلاق مهندسى (engineering ethics) و اخلاق محیطى ( environmentalethics)ـ که به موضوعاتى که قبلاً مورد تأمّل واقع نشده اند و مشکلاتى که مورد علاقه همگان است، مى پردازد ـ به سرعت بسط مى یابد. سقط جنین و قتل نجات بخش مثالهاى متداولى از مشکلات اخلاقى در علم پزشکى است که درجوامع توسعه یافته (wider society) به مشکلى اخلاقى تبدیل شده اند. بخش دیگرى از مباحث جدال انگیز به منافع آزمایشات بر روى انسان و نیز حیوان و حدّ مجاز آن مربوط است. از اینرو، مباحثات جارى نمونه اى از تأثیر متقابل بین نظریه و عمل ـ در این مورد، در فلسفه اخلاق ـ است که همواره براى هر دو بسیار ثمربخش بوده است.


    • پى نوشت ها

      _- R. M. Hare , ethics, the Concise Encyclopedia of Western Philosophy & Philosophers

      ـ این واژه در زبان انگلیسى داراى دو معادل است:ethics  وmoral philosophy

      ـ norms;چیزهایى که به عنوان ضابطه الزامى دررفتارجامعه یاگروهى پذیرفته شوند.

      ـ منظورمعناى لفظى واژه  metaethicsاست. البته قابل ذکر است که meta اصالتاً یک واژه یونانى به معناى درمیان ، با، فراى(بعد از) و تغییر است.

      ـ attitudes; منظور برداشتهاى شخصى و درونى از امور اخلاقى است.

      ـ مثال دیگر آنکه بگوییم: «این کار براى تو خوب است» که در واقع به معناى «این کار را انجام بده» مى باشد.

      ـUtilitarianism ; این واژه گاهى به همه گروى ترجمه مى شود، ازآن جهت که در کنارخودگروى(egoism)  ودیگر گروى(altruism) از اقسام نتیجه گروى است ویکى از اقسام آن به نام همه گروى سودنگر  (general utilitarianism)ترجمه شده است.

      ـDivine Command Theory ،این نظریه بسیارقریب بنظراشاعره است. عقیده شایع دربین کلیسا ومسیحیت نیزهمین است.

      ـsituational ethics  یا به تعبیرى دیگر، «اخلاق اوضاع و احوال خاص»

      ـHippoctatic oath ; قسمى که راه و رسم اخلاقى پزشکان را مجسم داشته است و معمولاً توسط آنان که این شغل را آغاز مى کنند یاد مى شود.

      ـEuthanasia ; این واژه، که ریشه اى یونانى داشته وبمعناى مرگ آسان بوده است، اکنون به قتل یا تجویز مرگى اطلاق مى شود که به نحوى بدون درد واز روى شفقت به زندگى یک بیمارلاعلاج خاتمه دهد.

      ـbioethics ; رشته اى که به لوازم اخلاقى تحقیقات زیست شناسى و کاربرد- هاى آن، بخصوص در علم پزشکى، مى پردازد.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1374) نگرشى کلى به فلسفه اخلاق مسائل، دیدگاهها و رشته ه. فصلنامه معرفت، 4(4)، 47-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده)."نگرشى کلى به فلسفه اخلاق مسائل، دیدگاهها و رشته ه". فصلنامه معرفت، 4، 4، 1374، 47-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1374) 'نگرشى کلى به فلسفه اخلاق مسائل، دیدگاهها و رشته ه'، فصلنامه معرفت، 4(4), pp. 47-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده). نگرشى کلى به فلسفه اخلاق مسائل، دیدگاهها و رشته ه. معرفت، 4, 1374؛ 4(4): 47-