معرفت، سال چهارم، شماره چهارم، پیاپی 15، زمستان 1374، صفحات 66-

    نـظریـه در جامعه شناسى

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    نـظریـه در جامعه شناسى

    ریمون بودون و فرانسس بوریکو
    ترجمه: محمدعزیز بختیارى

    * ـ بر گرفته از کتاب فرهنگ انتقادى جامعه شناسى. مشخصات دقیق کتاب چنین است:

    A Critical Dictionary of Sociology,
    by Raymond Boudon and Francis bourricaud,
    Selected and translated by:
    Peter Hamilton 1989, Routledge and the University of Chicago.

    گشودن هر اثرى درباره نظریه جامعه شناسى، مانند نظریه هاى جامعه(1) اثر پارسونز و شیلر، و سمپوزیوم گراس در مورد نظریه جامعه شناختى(2)، این مطلب را روشن مى سازد که مفهوم «نظریه» در جامعه شناسى معانى متعددى دارد. و معانى آن در این علم حتى متنوع تر از معانى آن در علوم طبیعى مى باشد. مرتون این مسأله را در یک متن کلاسیک (نظریه اجتماعى و ساخت اجتماعى)(3) به روشنى مطرح کرده است. وى مى نویسد که جامعه شناسان واژه «نظریه» را معمولاً مرادف با کلمات ذیل به کار مى برند:

    1ـ روش شناسى(4)
    2ـ جهت گیرى هاى عمومى جامعه شناختى(5)
    3ـ تحلیل مفهومى(6)
    4ـ تفسیرهاى جامعه شناختى فرا واقعیتى(7)
    5ـ تعمیمات تجربى(8)
    6ـ استنتاجات(9) (استنباط از نتایجى که از گزاره هاى ثابت قبلى سرچشمه مى گیرد) و تدوین قوانین(10) (جستجوى گزاره هاى علم از طریق استقراء که به جامعه شناس اجازه مى دهد گزاره هاى ثابت پیشین را طبقه بندى نماید)
    7ـ نظریه جامعه شناختى (به معناى خاص کلمه)

    اگر نظریه در معناى خاص خود به معناى مجموعه قضایاى تشکیل دهنده یک نظام باشد که بتوان در مواجهه با داده هاى مشاهده شده نتایج قابل قبولى را از آن استخراج کرد، در این صورت، حق با مرتون خواهد بود; یعنى مفهوم «نظریه»، آن گونه که در جامعه شناسى بکار مى رود، نمى تواند به این معنى تقلیل داده شود. البته مفهوم «نظریه» مى تواند تشتّت کمترى، نسبت به آنچه که مرتون بیان نموده است، داشته باشد. به نظر مى رسد نظریه در جامعه شناسى دو معناى اصلى دارد: یکى «نظریه به معناى خاص کلمه» و دیگرى «پارادایم.»(11) پارادایم در اینجا به معناى مجموعه اى از قضایا یا فرضیات فرا نظریه اى(12) به کار مى رود و بیشتر به زبان رمز براى مطالعه واقعیت هاى اجتماعى مورد استفاده واقع مى شود. سوروکین در کتاب تحرّک اجتماعى نظریه را در یک معناى محدود بکار مى برد. قضایاى ذیل چکیده معناى مورد نظر سوروکین را بیان مى دارد:

    1ـ هر جامعه اى طبقه بندى شده است. قشربندى از تقسیم کار ناشى مى شود.
    2ـ تداوم این قشربندى از نسلى به نسل دیگر به وسیله تعداد معینى از مکانیزمهاى انتخاب تضمین مى گردد.
    3ـ در جوامع صنعتى، دو عامل انتخاب کننده وجود دارد: خانواده و مدرسه.
    4ـ اگراین عوامل بطور مؤثر عمل نکنند جوانان آن آرمانهاى اجتماعى را رشد خواهند داد که جامعه قادر نخواهد بود بدانها پاسخ مثبت دهد.
    5ـ در این حالت، ایدئولوژى انقلابى ظهور خواهد کرد.

    در اینجا نظریه در محدودترین معناى خود دیده مى شود:

    مجموعه اى از قضایاى مرتبط که مى توان از آنها نتایجى را استنتاج نمود که اصولاً با واقعیت مواجه مى شوند.

    «پارادایـم تحـلیل کـارکـردى» را، کـه مرتون در کتاب نظریه اجتماعى و ساخت اجتماعى مطرح مى کند، به عنوان مثال مخالف بر مى گزینیم: براى تبیین یک پدیده اجتماعى، مانند یک نهاد، توجه به کارکردهاى پنهان و آشکار آن مفید است. برخى از نهادها ممکن است بى اثر، خنثى (13) باشند ولى بقیه در ارتباط با برخى از گروهها کارآمد و مفید(14) و نسبت به گروههاى  دیگر مضر(15)  باشند.

    نظریه مرتون درباره ماشین سیاسى یک مثال نمونه اى (نمونه آرمانى)از پارادایم تحلیل کارکردى است: دلیل وجود دستگاه سیاسى حزب دموکرات آمریکا، «کارکرد پنهان» آن مى باشد; یعنى آن «امنیت اجتماعى» که براى اکثر بخش هاى محروم حوزه هاى انتخابى خود فراهم مى کند. «تحلیل کارکردى» بیشتر یک پارادایم است تا نظریه، زیرا از مجموعه اى از گزاره ها تشکیل مى شود که بیش از آنکه بطور مستقیم به جنبه هایى از جامعه بپردازد، به مراحلى مى پردازد که جامعه شناس، براى ساختن نظریه اى که جنبه هایى از جامعه را تبیین مى نماید، باید آنها را مراعات کند.

    گزاره هایى که «تحلیل کارکردى» را تعریف مى کنند، در واقع، داراى طبیعت فرا نظریه اى هستند: آنها بیانى(16) درباره واقعیت اجتماعى نیست، بلکه سخنى است در مورد نظریه هایى در ارتباط با واقعیت اجتماعى. این تعریف از پارادایم با تعریف کوهن تفاوت زیادى دارد، گرچه با آن ناسازگار هم نیست.

    بهتر است سعى کنیم، بدون ادعاى جامعیت، یک طبقه بندى کلى ز پارادایم هایى ارائه دهیم که در نظریه جامعه شناختى (به معنى عام کلمه) وجود دارند. دسته اول را مى توان تحت عنوان «پارادایم هاى مفهومى»(17) مورد توجه قرار داد که «پارادایم هاى طبقه بندى»(18) نیز نامیده مى شوند; زیرا آنها غالباً بر طبقه بندى یا سنخ شناسى(19) صریح یا ضمنى مبتنى مى باشند; مانند تقابلى که تونیز میان اجتماع(20) و جامعه(21) قایل شده است. این تقابل اظهار مى دارد که اشکال مختلف تجمع انسانى مى تواند به صورت یک پیوستار(22) در نظر گرفته شوند که در یک طرف آن، تجمعاتى از نوع قراردادى و در طرف دیگر آن، گروه نخستین (مانند خانواده) قرار دارد.

    در حالت اول، روابط افراد اساساً از نوع سود گرایانه مى باشد; این رابطه ها نتیجه ظهور منفعت شخصى است که افراد آن را بخوبى درک کرده اند; کنش هاى متقابل میان اعضاى جامعه تحقق اهداف معینى را در نظر دارند. در حالت دوم، روابط اساساً از نوع عاطفى است. این روابط بوسیله «غیرگرایى»(23) هدایت مى شوند. روابط متقابل کارکردهاى متعددى دارند (اعضاى یک خانواده مى توانند به عنوان یک انجمن مشورتى یا صرفاً به دلیل اینکه از صحبت با یکدیگر لذت مى برند گرد هم جمع شوند.) به نظر تونیز، این تفاوتها نه تنها مى تواند به عنوان راهنماى توصیف یا تحلیل انواع گروههاى کوچک بکار رود، بلکه همچنین مى تواند یک چهارچوب (مجازى) براى تحلیل سازمانها یا جوامع کلى ارائه دهند.

    تمایز معروفى که ردفیلد(24) میان جوامع سنتى و جوامع جدید قایل شده، همچنین تمایز میان جوامع صنعتى و جوامع فرا صنعتى مثالهاى دیگرى هستند که از نظر صورت و کارکرد معرفت شناسى، با تمایز تونیز قرابت زیادى دارند. در همه این حالات، پارادایم به صورت تقابل میان مفاهیم ظاهر مى گردد، آن هم به وسیله از بین بردن تفاوتها و تمایزات اساسى در سطوح تحلیلى که جامعه شناس به آنها مى پردازد; یعنى در سطح جامعه شناسى خرد، سطح اجتماع یا گروه یا سطح جامعه شناسى کلان.

    نظریه پارسونز در مورد «متغیرهاى الگویى» مثال معروف دیگرى از پارادایم مفهومى است. این نظریه به صورت تقابل هاى مفهومى چهارگانه شکل گرفته است. پارسونز سعى نموده است تا نشان دهد که آنها براى تحلیل پدیده هاى اجتماعى بسیار متفاوتى مى توانند مفید باشند; یعنى تحلیل حرفه ها، فرایندهاى تخصصى شدن و ضد تخصصى شدن و تحلیل مقایسه اى درباره نظامهاى قشربندى.

    دسته دوم را مى توان تحت عنوان «پارادایم هاى قیاسى»(25) طبقه بندى کرد. در این حالت، نظریه پرداز(26) ادعا مى کند که مى توان مجموعه اى از پدیده هاى اجتماعى کم و بیش محدود، ولى متعدد، را تابع مکانیزم هاى مشابهى در نظر گرفت که هم انواعى از پدیده هاى اجتماعى و هم پدیده هایى را که نوعاً به حوزه هاى دیگرى از علوم مربوط مى شوند، توصیف کنند. جامعه شناسى مهاجرت مثال خوبى در مورد پارادایم مقایسه اى ارائه مى دهد. نظریه هاى (به معناى خاص کلمه) زیپف(27)، داد(28) یا استوفر(29) بر مبناى پارادایمى ساخته شده اند که نوعى مشابهت را میان پدیده هاى مهاجرتى و مکانیزم هاى جاذبه، که توسط مکانیزم هاى نیوتونى بیان مى گردد، فرض مى گیرند.

    بدین صورت، آثار مربوط به جامعه شناسى اشاعه(30) میان اشاعه اجتماعى و پدیده هاى واگیر(31) مشابهتى را مسلّم مى گیرند. نظریه اى مانند نظریه مبادله هومنز نیز در طبقه پارادایم هاى مقایسه اى قرار مى گیرد. هومنز در مقاله اى، تحت عنوان «رفتار اجتماعى به عنوان مبادله»، که الهام بخش مطالعات زیادى گردید، ادعا مى کند که مى توان مکانیزم هاى کنش متقابل اجتماعى را، بطور کلى، مشابه مکانیزم هاى کنش متقابل در مبادله اقتصادى در نظر گرفت. در ساده ترین حالت مبادله، دو شخص X و Yکنش متقابل را آغاز مى کنند. آنها دو چیز x و  yدر دست دارند. براى آنکه مبادله صورت گیرد، باید آنچه را که  Xبا انتقال x به Y هزینه مى کند، کمتر از منفعتى باشد که در مبادله از  Yبدست مى آورد. به همین ترتیب،Y نیز مى خواهد خویشتن را در این مبادله ذى نفع ببیند.

    هومنز براى آنکه نشان دهد که این مکانیزم مى تواند به وسیله قیاس به انواع مختلف کنش متقابل بکار گرفته شود، مدلّل مى سازد که اگر پارادایم مبادله در تبیین مورد استفاده قرار گیرد مى تواند موجب روشن تر شدن مطالعات متعددى گردد. یکى از این مطالعات به رفتار بازرسانى(32) مى پردازد که متصدى بررسى کارآیى مدیریت شرکت هاى معینى بودند. این بازرسان باید گزارش خود را به یک مهار کننده(33) ارائه مى دادند. پارادایم مبادله براحتى مى تواند براى کنش هاى متقابل میان بازرسان و مهار کننده ها بکار گرفته شود. اگر بازرسان گزارش نامطلوبى ارائه مى دادند، مجبور بودند بهایى بپردازند: اگر نتایج آنها غلط از آب در مى آمد با آنها قطع رابطه مى شد.

    پرسیدن دیدگاه مهار کننده از پیش یک منفعت به حساب مى آید; منفعتى که در برابر احتمال قطع رابطه باید ارزیابى شود. این مهار ننده به طرق متعدد ممکن است نقش خود را دریابد. اگر وى از بازرسان خود بهاى بسیار زیادى را تقاضا داشته باشد (مانند نشان دادن برترى خویش) بازرسان نسبت به مشورت بى میلى نشان خواهند داد. در این صورت، بخش مهار کننده کارآیى کمترى خواهد داشت و مهار کننده مسؤول آن خواهد بود. بنابراین، وى سرانجام بهایى بیشتراز رضایتى که از لذت برترى خود کسب مى کند، خواهد پرداخت. اگر وى درخواست بهاى اندکى را داشته باشد او به وسیله مکانیزم هاى دیگرى، که براحتى تحلیل مى شوند، خود را در معرض یک ضرر(34) قرار خواهد داد. مشاهده گردیده است که بازرسان، براى کاهش دادن قیمت، غالباً دیدگاه همقطاران خود را مى پرسیده اند. این مسأله ما را راهنمایى مى کند که این نظام(35) را به عنوان یک نظام مبادله میان سه طرف تحلیل نماییم.

    تعداد دیگرى از پارادایم هاى قیاسى را مى توان در نظر گرفت. پارسونز، در مقاله معروفى، کارکرد اجتماعى قدرت را به پول تشبیه مى کند. برخى از نسخه هاى(36) نظریه کارکردگرایى، نظامهاى اجتماعى را مشابه نظامهاى زیست شناختى در نظر مى گیرند. نظریه جامعه شناختى کنش متقابل گرا(37) میان بازیگرى(38) که نقش خود را روى صحنه بازى مى کند و بازیگر اجتماعى(39) که نقش خود را در برابر(40) یک نهاد یا سازمان معین بازى مى کند، به مقایسه مى پردازد.

    برخى از پارادایم هاى قیاسى تلویحى تر هستند، با وجود این، در ادبیات جامعه شناسى بیشتر ظاهر مى شوند. بنابراین، بسیارى از کنشگرایان معتقدند که جوامع کلى(41) مى توانند به عنوان سازمان هاى داراى سطح بسیار پیچیده در نظر گرفته شوند. اما دیگران معتقدند که تضادهاى اجتماعى همیشه مى توانند به عنوان جنگ هاى تن به تن(42) تصور شوند که در آنها منفعت برنده برابر است با ضرر بازنده.

    دسته سوم را مى توان تحت عنوان «پارادایم هاى صورى»(43) فهرست کرد. پارادایم هاى صورى بر خلاف دو نوع قبلى در مورد شیوه ساخته شدن نظریه جامعه شناختى و راهنمایى تحلیل پدیده اجتماعى بیشتر دلالت نحوى(44) دارند تا معانى بیانى.(45) پارادایم مرتونى درباره «تحلیل کارکردى» از این نوع است.

    به نظر مرتون، تبیین جامعه شناسانه نهادهاى اجتماعى باید یک نقش اصلى را به تحلیل نیازها و تقاضاهایى که نهادها بدانها پاسخ مى دهند، اختصاص دهد.او معتقد است که پاسخ «کارکرد» نامیده شود. تحلیل جامعه شناختى نهادها باید کارکردهاى آنها را روشن سازد; باید مشخص سازد که کارکردهاى آشکار (اگر وجود داشته باشد) ضرورتاً با کارکردهاى پنهان منطبق نیستند و اگر براى بعضى از گروهها عناصر کارآمد و مفید وجود داشته باشد نهادهاى مضر دوام مى آورند.

    مثال دیگرى از پارادایم صورى تحلیل نظام هاست.(46) این پارادایم به وابستگى متقابل(47) متغیرها، و همچنین به ویژگى دورى(48) علیت که آنها را به هم ربط مى دهد، مربوط مى شود. تحلیل ساختارى مانند تحلیل نظام مثال دیگرى از پارادایم صورى است. تحلیل ساختارى روابط وابستگى متقابل میان نهادهاى نظام اجتماعى یا میان خصوصیات زبانى یک متن را روشن مى سازد. دیالکتیک که قدرت تبیین اساسى را به تحلیل تناقض(49) و تضاد در نظام هاى اجتماعى و فرایندهاى اجتماعى وام مى دهد، مى تواند مثال دیگرى باشد.

    غالباً تحقیقات بر اساس پارادایم هاى صورى ضمنى استوار مى باشند. بخش زیادى از جامعه شناسى تجربى به اثبات تأثیر نسبى دسته اى از متغیرهاى مبیِّن (یا متغیر مستقل) بر دسته اى دیگر از متغیرها، که قرار است تبیین شوند (و معمولاً متغیر وابسته نامیده مى شوند)، توجه دارد. محقق یک پارادایم صورى ضمنى را بکار مى گیرد، خواه از تحلیل متغیر کمّى چندگانه(50)، تحلیل رگرسیونى با معادلات مرکب(51)، تحلیل همبستگى(52) و یا هر شیوه آمارى دیگر استفاده نماید. این پارادایم را مى توان در قضیه اى خلاصه کرد که بر طبق آن، غرض از تبیین متغیر وابسته y (مانند رفتار انتخاباتى، سطح تحصیلات، پایگاه اجتماعى فرد یا تولید ناخالص ملى) تعیین تأثیر عوامل گوناگون بر این متغیر مى باشد. در تحلیل رگرسیونى با معادلات مرکب، این عوامل به صورت متقدم مشخص مى شوند ولى در تحلیل همبستگى و اشکال دیگر تجزیه عامل(53)، کمابیش با موفقیت، به صورت متأخر مشخص مى شوند. اما پارادایم صورى ضمنى، در هر دو نوع تکنیک آمارى، یکسان است.

    سه نوع پارادایمى که مورد ملاحظه قرار گرفت در برخى از ویژگیها با هم مشترک مى باشند. بعضى از مفاهیم از استعاره الهام مى گیرند. بنابراین، آنها مبتنى بر تمثیل(54) مى باشند. برخى از پارادایم هاى صورى (مانند تحلیل نظام)، میان جهات(55) متعدد واقعیت، یک تمثیل ساختى را مسلّم مى گیرند.

    پارادایم هاى نظریه هاى جامعه شناسى، تا حد زیادى، از فرایندهاى دینامیکى، که به وسیله کوهن براى علوم طبیعى بیان گردیده است، پیروى مى کنند. نظریه هاى خاص در جامعه شناسى، مانند علوم طبیعى، از روى یک چهارچوب فرا نظریه اى، که به عنوان رهنماى تأسیس آنها(56) مورد استفاده قرار مى گیرد، تنظیم مى شوند. برخى از این پارادایم ها داراى خصوصیت تمثیلى هستند; مانند نظریه ذرّه اى نور، نظریه هاى بقا و نظریه هاى هوش تصنّعى، بعضى دیگر ویژگى صورى دارند، مانند کاربرد تحلیل نظام ها در محیط زیست و برخى دیگر داراى ویژگى مفهومى اند; مانند طبقه بندیهایى که به وسیله دیرینه شناسان بکار مى رود.

    به نظر مى رسد که جامعه شناسى مانند علوم طبیعى، بسته به اینکه چگونه بدان نگریسته شود، هم نیروى زیاد ارائه مى دهد و هم جمود(57) زیاد. آنها، به دلیل اینکه چهارچوب مفهومى تحقیق زیر جامعه ها(58) را تشکیل مى دهند، معمولاً مدت مدیدى بعد از معارضه با مشاهده و نظریات دیگر دوام مى یابند.

    سه دلیل براى این جمود وجود دارد:

    اول، براى ایجاد هماهنگى میان نظریه اى که بر چهارچوب پارادایمى مبتنى است، با مشاهداتى که در نگاه اول با آن سازگار نمى باشد، دستکارى نظریه تقریباً همیشه ممکن است.

    دوم، براى آنکه یک پارادایم کنار گذاشته شود باید پارادایم مفیدتر و متقاعد کننده تر دیگرى پیدا شود. وگرنه محقق خود را در یک وضعیت نابهنجار خواهد یافت; زیرا با فقدان رهنمایى پارادایم، فعالیت محقق آشفته مى گردد و نمى تواند تصمیم بگیرد که چه چیزى را جستجو نماید.

    سوم، کنار گذاشتن یک پارادایم در غالب اوقات، هزینه اجتماعى زیادى را بر محقق تحمیل مى نماید. این است دلیل دو پهلو بودن پارادایم ها.

    پارادایم ها معمولاً کارآیى و عمومیت را تأمین مى کنند ولى در بعضى موارد مى توانند به مانع نیز تبدیل شوند.تمایزى که ردفیلد میان جوامع سنتى و جدید قایل شده، همچنین تقابل تونیز میان اجتماع و جامعه، تأثیر مشابه و قابل ملاحظه اى داشته است. آنها الهام بخش تحقیقات زیادى بوده و به این تحقیقات حالت مفهومى و روش شناختى داده است.امّا این پارادایم ها همچنین باعث پیدایش تصورات نامطلوبى نیز شده اند. جامعه شناسان توسعه غالباً معتقدند که جوامع توسعه نیافته معمولاً در نتیجه اهمیت سنت ها و وابستگى متقابل زیاد میان جنبه هاى اقتصادى و فرهنگى زندگى اجتماعى راکد(59) هستند. آنها عقیده دارند که بدین دلیل توسعه باید یک فرایند برون زا باشد. آنها در اینجا از پارادایم هاى تونیز و ردفیلد الهام گرفته اند ولى در آن مبالغه کرده اند; زیرا هیچ یک از کشورهاى ژاپن و پروس(60) در قرن نوزدهم یک جامعه راکد نبود.

    در هر دو مورد، از نظر تاریخى، توسعه بیشتر به صورت داخلى پدیدار گردید تا برونى. به همین ترتیب، نظریه نقش به نظریه هاى اجتماعى «کارکردگرایى افراطى»(61) منجر شده است. بعضى اوقات، موقعیت طبقه اى کنشگران به صورت نوعى دیوار(62) دیده مى شود که آنها باید از آن عبور کنند. پارادایم هاى صورى مانند تحلیل ساختى به نظریه هایى منجر شده اند که در آنها کنشگران و کارگزاران اجتماعى از تحلیل ناپدید مى شوند و صرفاً به عنوان پشتوانه اى براى ساخت دیده مى شوند.

    پارادایم سازه اى(63)، که اساس وسایل(64) آمارى از قبیل تحلیل رگرسیونى یا تحلیل همبستگى مى باشد، گاهى محقق را به یک اصل مسلم(65) ضمنى و قابل بحث هدایت مى نماید; مثلاً، اینکه همه افراد و جوامع مى توانند به وسیله فهرستى از متغیرها نشان داده شوند. هدف تحلیل در اینجا آن است که تأثیر این متغیرها را بر یکدیگر اثبات نماید، گرچه ممکن است یافتن وزن آمارى(66) این یا آن متغیر مانند ضرایب اختلافى فراوانى(67) یا آموزش مفید باشد. ولى این نوع تحلیل آمارى بطور کلى تنها یک مرحله از تحلیل را آشکار مى سازد. تبیین ضرایب فراوانى(68) یا ضرایب آموزشى، همیشه در نهایت، به معناى تبیین رفتار کنشگران بر حسب فراوانى یا آموزش خواهد بود. انجام این کار مستلزم ردّ پارادایم «فرد در لیستى از متغیرها» و جایگزین کردن آن به وسیله پارادایم «فرد به عنوان عامل مؤثر» مى باشد.

    آیا نظریه (به معنى عام کلمه) ـ یعنى پارادایم هایى که به وسیله جامعه شناسان بکار گرفته مى شود ـ رو به ترقى است؟ به نظر مى رسد که جواب این سؤال مثبت است. پارادایم هایى مانند تحلیل سیستم ها، تحلیل ساختارى و پارادایم مبادله اى هومنز پدیده هاى نسبتاً مبهمى را با پارادایم هاى ضعیفى تبیین کرده اند. تحلیل ساختارى خویشاوندى در جوامع کهن ما را در فهم قوانین ظاهراً بى نظم تحریم رابطه با محارم یارى مى کند. پارادایم مبادله، آن گونه که اولسون(69) اظهار داشته است، جنبه هاى مبهم جامعه شناسى نهادهاى اتحادى و بطور کلى، جنبه هاى مبهم جامعه شناسى مشارکت اختیارى گروهى را تبیین مى کند. همچنین، همراه با زمان، حدود و مناطق اعتبار پارادایم ها بوضوح دیده مى شود.

    امروز از دیروز روشنتر است که تقابل «جدید و سنتى» باید با احتیاط بیشترى بکار گرفته شود. خطرات گذشتن از تحلیل ساختى به ساختگرایى یا عبور از تحلیل کارکردى به کارکردگرایى، با وضوح بیشترى دیده مى شود و محدودیت هاى اعتبار پارادایم قیاسى مانند نظریه نقش بهتر معلوم گردیده است. بطور کلى، خطرات پارادایم هاى مفهومى مشابه، (70) وقتى که یک ربط بسیار گسترده یا یک معناى بسیار تحت اللفظى یا یک تفسیر بسیار واقع گرایانه به آنها داده مى شود، بهتر فهمیده مى شود.

    بالاخره، نظریه جامعه شناختى (در عامترین معنا) مى تواند پیشرفت نماید. ممکن است پارادایم هایى که مورد بحث قرار گرفت، کمتر از آنچه که نشان داده شد، با هم تفاوت داشته باشند. بسیارى از پارادایم هاى فوق در یک پارادایم عمومى مشترک اند و آن اینکه پدیده هاى اجتماعى (حوادث، نظم آمارى و یا تفاوتها و تشابهات میان گروه ها یا جوامع) در آنها به عنوان محصول تجمع کنش هاى فردى دیده مى شوند. آگاهى از این پارادایم مشترک ترجمه مجدد شهودهایى را که تحت پارادایم هاى به ظاهر متناقض، مانند تحلیل کارکردى و دیالکتیک، هستند ممکن مى سازد. به هرحال، تاریخ جامعه شناسى، به عنوان علمى که باید توسعه، جهش(71)، همگرایى(72) و واگرایى(73) پارادایم هاى جامعه شناسانه را مطالعه کند، هنوز چیزى است که باید نوشته شود. اگر چه نویسندگانى، ماننداستارک(74) نیسبت ایزنستد، کارهایى در این زمینه انجام داده اند، ولى هنوز در جامعه شناسى معادلى براى «تاریخ تحلیل اقتصادى» شومپتر(75) وجود ندارد.

    مفهوم نظریه، آن گونه که در جامعه شناسى بکار مى رود، از طرفى، شامل حقایقى مى گردد که بهتر است پارادایم نامیده شود و از طرف دیگر، «نظریه به معناى خاص» را در برمى گیرد. بجاست سؤالاتى درباره نظریه هاى جامعه شناختى ـ به معناى خاص کلمه ـ مطرح گردد: ساختار این نظریات با نظریاتى که در علوم طبیعى مطرح است چقدر تفاوت دارد؟ این نظریه ها تا چه حد قابل اثبات اند؟ برداشت هاى نویسندگانى، مانند پوپر، لاکاتوش یا فایرابند، درباره معیارهاى عقلانیت نظریه هاى علمى، تا چه اندازه در نظریه هاى جامعه شناختى بکار گرفته مى شود؟ ویژگى تفسیرى محقق جامعه شناس، از چه جهتى این نظریات را با نظریات حوزه هاى علمى دیگر متفاوت مى سازد؟


    • پى نوشت ها:

      1- theories of society.

      2- Gross's symposium on sociological theory.

      3- social theory and social structure.

      4- methodology.

      5- general sociologial orientation.

      6- conceptual analysis.

      7- post factum.

      8- empiricd generalization.

      9- deductions.

      10- codifications.

      11- paradigm.

      12- metatheoretic hypotheses.

      13- a-functional.

      14- functional.

      15- de-function.

      16- typical.

      17- conceptual paradigms.

      18- classificational paradigms.

      19- typology.

      20- gemeinschafl.

      21- gesellschaft.

      22- continuum.

      23- altruism.

      24- Redfield.

      25- analogical paradigms.

      26- theoretician.

      27- Zipf.

      28- Dodd.

      29- Stouffer.

      30- diffusion.

      31- epidemic.

      32- inspectors.

      33- controller.

      34- loss.

      35- systtem.

      36- variants.

      37- interactionist.

      38- actor.

      39- social actor.

      40- background.

      41- global society.

      42- duel.

      43- formal paradigms.

      44- syntactic.

      45- semantic.

      46- the analysis of systems.

      47- inter dependence.

      48- circulae.

      49- contradiction.

      50- multivariate.

      51- regression analysis with multiple equation.

      52- correlation analysis.

      53- factorial analysis.

      54- analogy.

      55- Zones.

      56- establishment.

      57- inertia.

      58- subcommunities.

      59- stagnent.

      60- Prussia.

      61- hyper - function a list.

      62- partition.

      63- factorial Paradigm.

      64- instruments.

      65- postulate.

      66- statistical weight.

      67- differential coeffcients of fertility.

      68- fertility coefficients.

      69- Olson.

      70- analogous conceptual paradigms.

      71- mutation.

      72- conrergence.

      73- divergnce.

      74- Stark.

      75- Schumpeter.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1374) نـظریـه در جامعه شناسى. فصلنامه معرفت، 4(4)، 66-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده)."نـظریـه در جامعه شناسى". فصلنامه معرفت، 4، 4، 1374، 66-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1374) 'نـظریـه در جامعه شناسى'، فصلنامه معرفت، 4(4), pp. 66-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده). نـظریـه در جامعه شناسى. معرفت، 4, 1374؛ 4(4): 66-