معرفى و نقد کتاب معرفت شناسى دینى محمد فنائى اشکورى، تهران: انتشارات برگ، 1374
Article data in English (انگلیسی)
معرفى و نقد کتاب
معرفت شناسى دینى
محمد فنائى اشکورى، تهران: انتشارات برگ، 1374
سید رضا موسوى
نظریه «قبض و بسط تئوریک شریعت» بحث هاى فلسفى، کلامى و سیاسى مختلفى در جامعه برانگیخته است. کتاب معرفت شناسى دینى، که مباحث آن ابتدا در جمع گروهى از دانشجویان ایرانى در مونترال کانادا طرح گردیده، در این زمینه تحریر یافته است. به نظر مؤلف، بحث از نسبت علم و دین در جهان بینى و حکمت عملى از ارکان نظرى یک نظام دینى است. براى درک «نسبت معرفت دینى با سایر معارف بشرى»، مؤلف ابتدا نظریه «قبض و بسط» را مورد نقد و بررسى قرار داده است، سپس به طرح دیدگاه خود در موضوع یاد شده مى پردازد. از نظر مؤلف، مدعاى اصلى نظریه «قبض و بسط» تبیین ارتباط تحولى همه جانبه علوم و تعیین جایگاه معرفت دینى است. بخش عمده کتاب به نقد و بررسى این موضوع اختصاص دارد. مؤلف در نقدى همه جانبه و موشکافانه از دیدگاه منطقى و فلسفى، دلایل و نتایج مدعاى مذکور را بررسى مى کند و به این نتیجه مى رسد که «اولاً، دلایل اقامه شده بر این نظریه مخدوش مى باشد. ثانیا، این نظریه بنا به تعبیرى، ابطال ناپذیر است و بنا به تعبیرى که ابطال پذیر است، مبطل بالفعل دارد. ثالثاً، لوازمى دارد که غیر قابل التزام مى باشند. (برخى از نتایج غیر قابل دفاع این نظریه در کتاب توضیح داده شده است.) رابعاً، نتایج مثبتى که از نظریه انتظار مى رود با نفى نظریه و قبول تحول نسبى (و نه تحول همه جانبه) و کاربرد عملى آن تأمین است.»
این نقد بر خلاف بیشتر نقدها، صرفاً به بررسى نظریه «قبض و بسط» بسنده نمى کند، بلکه به ارائه راه حل و بدیل نیز مى پردازد. راه حل معرفت شناسانه، که مربوط به مدعاى اصلى نظریه «قبض و بسط»، یعنى «ارتباط تحولى همه جانبه علوم» مى باشد، نخست به عنوان نظریه چهارم یا «نظریه مختار» در فصل سوم از مباحث معرفت شناسى دینى ذکر شده، سپس در فصل پنجم از معرفت شناسى دینى در دوازده بند به مبادى و لوازم آن اشاره گردیده است. مؤلف در بخش سوم از دیدگاه دیگرى به بحث ارتباط عقل و وحى در فرهنگ غربى و فرهنگ اسلامى، که نظریه «قبض و بسط» نیز نظریه اى در این زمینه است، نظر افکنده است. در این بخش راه حل ارائه شده مبتنى بر سازگارى عقل و وحى در حوزه نظرى و عملى است.
از دیدگاه سومى نیز مؤلف به نظریه «قبض و بسط» اشاره کرده و آن مسأله «اصلاح و احیا» است. از آنجا که صاحب نظریه «قبض و بسط» در مقاله «قبض و بسط در میزان نقد و بحث»، راه حل هاى گذشتگان را ناتمام یافته (قبض و بسط تئوریک شریعت، چاپ سوم، ص 501)، نظریه خویش را در چارچوب «احیاگرى دینى» حلاّل مشکلات دانسته است. اما مؤلف کتاب معرفت شناسى دینى معتقد است که «در مسأله اصلاح و احیاى دین این نظریه کمکى نمى تواند بکند; چون این نظریه مى گوید: معارف دینى در هر عصرى به تبع معارف بیرونى متحول مى شوند; یعنى خبر از اصلاحى مى دهد که انجام مى گیرد و حداکثر توصیه اى مى کند که این کار را آگاهانه انجام دهید... این که دین ثابت است و معرفت دینى متغیر است مشکل ثبات و تغییر را حل نمى کند. آنچه در دست ماست معرفت دینى است... مسأله ثبات و تغییر در معرفت دینى نیز مطرح است.» تحقیق در زمینه «ثبات و تغییر در معرفت دینى» مى تواند افق هاى تازه و مهمى در تبیین معرفت دینى بگشاید.
یکى از مهم ترین ویژگى هاى کتاب معرفت شناسى دینى زبان محجوب و قلم عفیف نویسنده آن است. در عین صلابت و زیبایى قلم، از خامه مؤلف چیزى جز برهان براى فهمیدن و مباحثه نمى تراود. تبیین و توصیه این روش پسندیده در آغاز کتاب در چهل صفحه به تفصیل مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. این بخش هرچند که طولانى مى نماید، اما با توجه به سابقه ناخوشایند مجادلات قلمى در زمینه «معرفت دینى» امرى ضرورى و نیکو به نظر مى رسد.
کتاب «معرفت شناسى دینى» مشتمل بر سه بخش است:
بخش نخست آن به آخرین بحث اشاره شده در فوق، تحت عنوان «روش مواجهه با اندیشه ها»، اختصاص دارد. این بخش به دو فصل تقسیم شده است، بدون آنکه دلیل موجّهى در کار باشد. این دو فصل دارى پنجاه بند در چگونگى مبادله افکار است. مهم ترین پیام بخش اول را مى توان چنین خلاصه کرد که: انتقاد سازنده چیست؟ چگونه انتقاد کنیم؟ چگونه به انتقاد پاسخ گوییم تا هم حرمت آزادى قلم را پاس بداریم، هم از وقوع در ورطه شکاکیت و سوفسطایى گرى در امان باشیم و هم از تعصب و تنگ نظرى مصون بمانیم.
از نکاتى که در این بخش به جِدّ مورد توجه واقع شده مسأله «آزادى» است. ضمن اینکه بر اهمیت «آزادى» به عنوان یک رکن اصیل در جامعه اسلامى تأکید و اصرار فراوان شده، بین «آزادى» به مفهوم اسلامى و مفهوم غربى نیز تفکیک گردیده است. به نظر مؤلف، «آزادى» به «آزادى در عمل» و «آزادى در بیان» تقسیم مى شود. «آزادى مطلق» عملاً در هیچ جامعه اى پذیرفته نیست. وجود قانون در هر جامعه اى تعیین کننده حدود آزادى افراد است. «آزادى بیان نیز بدون حد و مرز نیست. وجود هر حقى به معناى وجود حدى است که دیگران را از سلب آن حق منع مى کند.» وى سه نوع حق و در نتیجه سه نوع حد براى آزادى بیان برمى شمرد: حق افراد، حق جامعه و حق خدا. بیانى که موجب سلب حقى از فردى شود، اعم از حق جانى، مالى و عرضى، آزاد نخواهد بود. بیانى که مصالح ملى را تهدید کند و همچنین بیانى که ضروریات دینى را انکار و به مقدسات دینى توهین نماید، مجاز نیست. «آزادى» ارزشى اصیل و عزیز، اما در سایه قانون و اخلاق است.
بخش دوم باعنوان «معرفت شناسى دینى» به پنج فصل تقسیم مى شود:
فصل اول با تعریف مفاهیم «دین»، «ایمان»، «معرفت دینى» و «معرفت شناسى دینى» شروع مى شود. ادامه بحث در این بخش به «معرفت دینى» و «معرفت شناسى دینى» منحصر مى شود. مهمترین پرسش در باب معرفت دینى منشأ وقوع خطا و اختلاف در فهم دین است. این بخش با بررسى عوامل اختلاف و خطا در معرفت دینى و بررسى راه هاى کاهش خطا پایان مى پذیرد.
در فصل دوم ابتدا مکتب تفسیرى هرمنوتیک (Hermenutics)مورد نقد و بررسى قرار گرفته است و ضمن تأیید و تأکید بر تفاوت مراتب فهم ها از کلام یا شىء واحد، فهم واحد و مشترکى از دین یا هر حفیقت دیگرى ممکن (، نه آسان) شمرده شده است. به نظر مؤلف، اختلاف فهم ها، تعبیرها و تفسیرهاى گوناگون از دین یا هر مقوله دیگرى راه را بر «نسبیت» نمى گشاید. مبناى معرفت شناختى مؤلف در این باب از سویى، نفى نسبیت و شکاکیت و از سوى دیگر،نفىواقع گرایى خاموسهل الوصول پنداشتن«معرفت»است.
فصول سوم، چهارم و پنجم به بررسى و نقد نظریه «قبط و بسط تئوریک شریعت» درباره ارتباط علوم و معارف دینى اختصاص دارد. در آغاز این بحث مؤلف به چهار نظریه در این زمینه اشاره مى کند. خلاصه این چهار نظریه به شرح زیر است:
نظریه اول قایل به استقلال مطلق علوم و نفى تأثیر متقابل آنهاست. بنابراین نظریه، ساختار هر علمى کاملاً مستقل از علوم دیگر است، ابتنایى بر آنها ندارد، تحولاتش از امور داخلى آن احساس مى شود و علوم دیگر تأثیرى در آن ندارد.
نظریه دوم هرچند به نوعى ارتباط در بین علوم قایل است، اما دایره آن را بسیار محدود مى داند; هم طرف ربط و هم نحوه ارتباط را منحصر در موارد محدودى مى داند که از گذشته شناخته شده و تعریف گردیده است. یک نحو از این ارتباط، ارتباطى است که بین علوم عالى و علوم سافل برقرار مى باشد. علوم عالى مبادى مورد نیاز علوم سافل را در اختیار آنها قرار مى دهند. این ارتباط عمدتاً یک سویه است; عالى را به سافل نیازى نیست.
بنا بر نظریه سوم، به نحو موجبه کلیه تمام معارف بشرى با هم ارتباط تحولى تکاملى کلى دارند، به گونه اى که کوچک ترین تغییرى در هر جزئى از اجزاى یک علم در تمامى علوم منعکس خواهد شد. این نظرى است که از کتاب قبض و بسط تئوریک شریعت استفاده مى شود.
نظریه چهارم مدعى است که بین علوم، به شرحى که گذشت، انحاى ارتباطات و مبادلات وجود دارد. پاره اى از این ارتباطات فراگیر است; مانند اشتراک در مبادى بدیهى. حوزه ارتباطات غیر فراگیر نیز از حیث سعه و ضیق متفاوت مى باشد. هرچند باب این ارتباطات مفتوح است و محدودیتى ندارد، اما به نحو موجبه کلیه نیز نیست. لذا، ادعاى ارتباط در هر مورد نیازمند دلیل و شاهد است، لکن همه این ارتباطات تحول زا نیستند. تغییر و تحول در مسأله یا علمى مى تواند در تغییر و تحول در علم یا علوم دیگر مؤثر باشد، اما حوزه این تأثیر و تأثرات چنان نیست که بین هر تصور و تصور دیگر و هر تصدیق و تصدیق دیگر یا هر علم و علمى دیگر چنین ارتباطى باشد. در نتیجه، ارتباط تحولى به صورت قضیه جزئیه صادق است، نه به صورت قضیه کلیه.
بخش سوم کتاب با عنوان «معارف انسانى و تعالیم وحیانى» دارى سه فصل است:
فصل اول، تحلیلى تاریخى از ارتباط عقل و وحى در غرب ارائه مى دهد. در این بخش، مؤلف به تبیین ناسازگارى عقل و وحى در فرهنگ غربى مى پردازد.
در فصل دوم، سازگارى عقل و وحى یا هماهنگى معارف دینى و معارف علمى در فرهنگ اسلامى در دو حوزه نظرى و عملى مورد تحلیل واقع مى شود. نویسنده معتقد است که از آنجا که هم به لحاظ تاریخى و هم به لحاظ نظرى بین فرهنگ اسلام و غرب در مسأله علم و دین تفاوت بنیادى وجود دارد، نمى توان نتایج به دست آمده از مطالعه در فرهنگ غرب را بر فرهنگ اسلامى اطلاق کرد.
فصل سوم به تبیین نسبت معرفت دینى و علمى در حوزه حکمت عملى اختصاص دارد. در این فصل چگونگى هماهنگى معارف دینى و معارف علمى در پرتو تعریف «فقه»، «تکلیف»، «مصلحت» و تبیین «رسالت فقه و دین» مورد بحث واقع شده و به پاره اى از مشکلات نظرى و علمى در این باره اشاره شده است. مؤلف در این فصل، هرچند به طور خلاصه، بنیادى نظرى بر «فلسفه سیاسى» در اسلام پى مى ریزد.
هرچند معرفت شناسى دینى اثرى عمیق در زمینه معرفت شناسى به شمار مى رود، اما اختصار بیش از حد آن موجب انحصار قرائت و فهم آن به عده اى خاص که با مبادى و موضوعات مطرح شده آشنایند ـ همان گونه که در «یادداشت مؤلف» نیز آمده است ـ گردیده است. بجاست نویسنده محترم کتاب معرفت شناسى دینى و سایر اندیشمندان در فرصت مناسب، سؤال ها و فرضیه هایى را که در این کتاب طرح شده اند توسعه دهند. افزودن مقدمه و مؤخره اى شایسته، تجدید نظر در سازماندهى کتاب، تکمیل و تصحیح پاورقى ها و رفع اغلاط چاپى این اثر را غنى تر خواهد کرد. همچنین ترجمه این کتاب به انگلیسى نقش مهمى در آشنایى غیر فارسى زبانان با مباحثات جارى در محافل روشنفکرى و حوزوى ایران پس از انقلاب اسلامى خواهد داشت. امید است چنین اقدام بایسته اى نیز صورت گیرد.