آسیبشناسىفرهنگى(2)
Article data in English (انگلیسی)
آسیب شناسى
فرهنگى(2)
دکتر سیداحمد رهنما
اشاره
در شماره پیشین به مفهوم شناسى، اهمیت و پیشینه و روش یابى آسیب شناسى فرهنگى اشاره شد. اینک در ادامه بحث به بیان نمونه هاى عینى و ملموس آسیب ها و آفات فرهنگى، علائم تهاجم و عوامل استحاله و از خودبیگانگى فرهنگى و نیز بررسى شیوه هاى مورد استفاده سوداگران آفات فرهنگى در تهاجم به باور داشت ها و ارزش هاى اصیل مسلمانان خواهیم پرداخت. به منظور تنظیم و تأمین اهداف مزبور و براى دست یابى به بینشى روشن تر نسبت به انواع آسیب ها و آفت هاى فرهنگى، افزون بر آن چه گذشت، تأملى دیگر در زمینه مفهوم شناسى و خاستگاه اصلى فرهنگ، همچنین رابطه اصالت فرهنگى با هویت دینى مفید به نظر مى رسد.
با توجه به آنچه در زمینه مفهوم شناسى فرهنگ بیان شد، مفهوم فرهنگ و عناصر و متغیرهاى پیوسته به آن مى تواند همچون خود فرهنگ آسیب پذیر باشد. ممکن است در اثر نفوذ فرهنگ بیگانه، و القائات بیگانگان و یا تسامح و سهل انگارى کارگزاران امور فرهنگى، عنصر یا عناصرى که در اصل از اجزاء ترکیبى مفهوم و ساختار مفهومى فرهنگ خودى نبوده است، رفته رفته به صورت جزو عنصرى آن درآید. به عنوان مثال، چنانچه هنر از جمله محتویات مفهوم فرهنگ معرفى گردد، امّا دامنه به کارگیرى و استفاده از هنر در ضمن مفهوم شناسى فرهنگ روشن نشود، بیم آن مى رود که به تدریج هنرهاى مبتذل و تخریب گرى، که پایه و ساختار اخلاقى فرد و جامعه را در هم مى شکند، به اسم فرهنگ جامعه رواج یابد و جنبه فرهنگى به خود بگیرد، مسلماً چنین هنرهایى عامل ترقى و رشد و تعالى جامعه نخواهد بود، بلکه برعکس روند انحطاط فرد و جامعه را تسریع خواهد کرد. بنابراین، یا باید مفهوم هنر را تحدید کرد و یا باید در مفهوم فرهنگ و فرهنگى تأمّل و دقت بیش ترى به عمل آورد و هر هنرى را فرهنگى ندانست. دقت بیش تر در مفهوم شناسى و معنایابى فرهنگ، میزان آسیب پذیرى فرهنگ را چه از جنبه مفهومى و چه از جنبه محتوایى کاهش مى دهد. به هر اندازه که شاخص هاى فرهنگ و فرهنگى باثبات تر و مطمئن تر باشند نظام فرهنگى سالم تر و آسیب ناپذیرتر خواهد ماند. در این راستا، قوى ترین عاملى که مى تواند ثبات فرهنگى را بیمه کند و استقرار و استحکام فرهنگ سالم را تضمین نماید، اعتقاد و پاى بندى جامعه به دین راسخ مى باشد. هر چه دین، معتقدات، سائقه ها و انگیزه هاى دینى راسخ تر باشد، فرهنگ برخاسته از دین پابرجاتر و مؤثرتر خواهد ماند و تشخص فرهنگى جامعه دینى شفاف تر خواهد بود. کشف ارتباط میان دین و فرهنگ ما را نسبت به این نکته واقف مى سازد که در یک جامعه متعهد و ملتزم به دین، عامل دین و انگیزه هاى دینى مى تواند خاستگاه فرهنگ آن جامعه باشد.
دین و فرهنگ; عینیت دین در فرهنگ
هنگامى که واژه هاى فرهنگ و فرهنگى را به کار مى بریم، چه بسا مفهوم اجتماع و فرایند اجتماعى شدن به ذهن متبادر شود. در این صورت، فرهنگ نهادى است که بر اساس پذیرش و تأیید جامعه شکل مى پذیرد و در اثر کنش و واکنش مردم از متن جامعه نشأت مى یابد. عامل چنین برداشتى دردرجه نخست،مى تواند تعاریف و برداشت هایى باشد که از واژه فرهنگ ارائه مى شود. عنصر مهم و حیاتى چنین تعاریف یا برداشت هایى اجتماع و روح حاکم بر قوانین و آداب و عادات و رسوم اجتماعى است.1
بر اساس تعاریف و برداشت هاى مزبور، پسند و مقبولیت اجتماعى از علل محدثه و مبقیه فرهنگ شناخته شده است. در جوامع غربى و یا هر جامعه اى که دین همچون برخى دیگر از متغیرات و سازه هاى حاکم بر اجتماع در حاشیه قرار گرفته است، دین به صورت خُرد و نه کلان در صحنه حضور دارد و در مواردى بسیار جزیى و ناچیز در شکل پذیرى فرهنگ نقش دارد. در چنین جوامعى، هر چند تمامى نهادهاى اجرایى و سیاسى و قانون گذارى براى در حاشیه قراردادن دین2 (marginalization) تلاش مى کنند امّا هرگز نمى توانند دین را به طور مطلق از کارآیى و قابلیت براى حضور بیاندازند. در هر صورت، حتى در این قبیل جوامع نیز، دین هر چند به گونه اى بسیار ضعیف و کم رنگ، حضور دارد. در شرایط ویژه اى مشاهده مى شود که سران یک نظام لائیک3، حتى از اعتقاد و ایمان به خداوند دم مى زنند. به عنوان نمونه سلیمان دمیرل رئیس رژیم لائیک ترکیه در دیدار از مناطق زلزله زده شمال غرب کشور ترکیه از زلزله زدگان خواست به خدا پناه ببرند.4 اظهاراتى این چنین در حالى عنوان مى شود که پیش از این بارها و بارها دولتمردان لائیک ترکیه نسبت به دخالت دادن اعتقادات دینى درامورسیاسى واجتماعى به مسلمانان هشدار داده بودند.5
چنانچه دین از حاشیه ها و کناره هاى زندگى فردى و اجتماعى به متن زندگى وارد شود و بر کلیه روندها و فرایندهاى اجتماعى نظارت کند، هویت خود را باز خواهد یافت. در این صورت است که دین مى تواند نقش مهم خود را به عنوان عالى ترین خاستگاه فرهنگ ایفا کند. با اندک تأملى در فلسفه بعثت انبیا و با نیم نگاهى به هویت فرهنگى ـ اجتماعى اسلام درمى یابیم که نقش دین در جوامع اسلامى به مراتب فراتر از نقش جامعه است، به گونه اى که دین توانایى نظارت بر جریانات مربوط به زندگى فردى و اجتماعى را دارد و مى تواند نهادهاى اجتماعى را بر مبنا و اسلوب صحیحى شکل و نظام بخشد. با این وصف، آداب و رسوم مى توانند جنبه دینى به خود بگیرند و یا نظارت دین را پذیرا باشند و بالاتر این که از دین نشأت بگیرند. قرآن کریم از این منظر به دین فرهنگى و فرهنگ دینى مى نگرد که نقش حضور فعال دین را در اجتماع به مراتب گسترده تر و فراتر از نقش فعّال جامعه مى بیند. بر اساس بینش قرآنى، یک فرد واحد انسانى با تعهد و التزام خالصانه به دین و منویات الهى مى تواند به تنهایى یک امت محسوب گردد. احرازیک چنین نگرش وبینشى است که حضرت ابراهیم(علیه السلام)را به تنهایى به منزله یک امت مى بیند: «انّ ابراهیم کان امّة قانتا للّه حنیفاً و لم یک من المشرکین» (نحل: 120) حضرت ابراهیم(علیه السلام)در مقام بندگى خداوند به منزله یک امت بود.6
با الغاء خصوصیت از مقام نبوت و عصمت حضرت ابراهیم(علیه السلام) مى توان نتیجه گرفت که حکم امّت بودن در مورد ایشان به دلیل حضور فعال و تام و کامل عنصر دین توحیدى در زندگى فردى و اجتماعى آن حضرت بوده است، به گونه اى که اگر وجود چنین عنصرى در هر موجود انسانى دیگر ثابت گردد، او هم به تنهایى یک امت خواهد بود، نظیر چنین قضاوتى را امام خمینى(رحمه الله)در مورد شهید مظلوم آیة الله بهشتى ارائه فرمود: بهشتى «مثل یک ملت بود براى این ملّت،...»7
در جوامعى که دین حاکمیت دارد، براى دین نقشى وراى همه عوامل اجتماعى و نهادهاى فرهنگى ـ تربیتى درنظر گرفته شده است. در این جوامع فرایند اجتماعى سازى،8 همواره تحت اشراف و نظارت دین انجام مى پذیرد، و فرهنگ جامعه از دین وام مى گیرد. این امر بستگى به هنر و کارایى آن نظام دینى دارد که مردم نسبت به آن وفادار مى باشند و در عمل به مقتضاى آن ملتزم و پاى بند هستند. وفادارى به مبانى جهان شناختى دین و التزام عملى به جنبه هاى ایدئولوژیک آن، دین را در ایفاى نقش حساس و سازنده خود در جامعه یارى مى دهد و حیات و جاودانگى فرهنگ نشأت یافته از آن را تضمین مى کند.
در قرون اخیر هر چند مطالعات بسیار چشم گیر و گسترده اى، به ویژه در سطح محافل آکادمیک غرب در ارتباط با دین و تجربه و تفکر دینى صورت پذیرفته است، در عین حال، این مطالعات به ندرت به مسأله حیات بخشى فرهنگ دین اشاره دارد، اگر نگوییم اصلاً به این نکته مهم توجه نکرده است. داده ها و پردازش هاى منتج از این مطالعات، اگر دین را از صحنه زندگى و فرهنگ مردم خارج نساخته باشد به سختى آن را نقش آفرین و صاحب اثر درصحنه مزبور دانسته است. اساساً دین و فرهنگ در غرب از دریچه هاى مردم شناسانه فلسفى، روان شناختى، جامعه شناختى، تاریخى و تربیتى مورد تحقیق و بررسى قرار گرفته است.9 شاید بتوان اثر فیلسوف روان شناس ومتفکر طبیعت گرایى10 چون ویلیام جیمز11 در زمنیه گوناگونى تجربه دینى;12 تحقیق کلامى ـ عرفانى فیلسوف و محققى چون رودلف اتو13در مورد نظریه عالم قدس;14 و مطالعه روان شناسانه انسان گراى معاصرى چون ابراهام مزلو15 در زمینه ادیان، ارزش ها و تجارب عالى16 را از جمله مطالعات دین شناسانه اى دانست که در آن ها عینیت دین در جامعه و فرهنگ مردم اصلاً و یا چندان مورد توجه قرار نگرفته است.17
از میان رویکردهائى، که در زمینه دین شناسى مورد توجه صاحبنظران غربى بوده است، روان شناسى دین غالباً به مطالعه آرا و عقاید دینى در راستاى ساختار شخصیت18 فرد مى پردازد، درحالى که، جامعه شناسى دین عملکردهاى دین19 و ارتباط تعاملى20 دین را با سایر مؤسسات و نهادهاى اجتماعى مورد بررسى و مطالعه قرار مى دهد. گسترش دین، همچنین ساختار پدیدارشناسانه دین21 و ارتباط آن با فرهنگ از عمده مسائل مربوط به تاریخ دین به شمار مى رود.22
پیشینه بحث پیرامون آثار اجتماعى باورداشت ها و اعمال دینى به قدمت بحث از خود دین باز مى گردد. ماکیاولى23از صاحب نظران قرن شانزدهم میلادى در خطابه ها و گفتارهاى خود به تحلیل عملکرد مسیحیت مى پردازد و به تأثیر قابل ملاحظه اى که این دین در عرصه زندگى فرهنگى و اجتماعى مردم داشته است اشاره مى کند. در پى آن، متفکرینى چون اسپینوزا24، مونتسکیو،25 روسو26 و کامت27 به بررسى و تحلیل اهمیت نقش سیاسى تعهد دینى28 و مسائل مربوط به تأثیر دین بر اخلاق شخصى و هویت اجتماعى پرداختند.29به نظرمى رسدماکس وبر30 از معدود کسانى باشد که بیش از هر کسى دیگر، بر ارتباط تعاملى دین و جامعه تأکید ورزیده است. از همه بیش تر تز او پیرامون تأثیر سیستم اخلاقى پروتستانت بر پیدایش و ظهور جامعه مدرن31 چنین ارتباطى راروشن مى سازد.32
على رغم مطالعاتى که در جهان اسلام و غرب پیرامون دین و تأثیر عنصر دینى در ساختار زندگى فردى و اجتماعى به عمل آمده است، هنوز جاى بحث جامع در این ارتباط خالى به نظر مى رسد. نظرى اجمالى به تحلیل زبان دین کافى است تا ما را متوجه حضور و نفوذ عناصرى از دین در فرهنگ و جامعه گرداند. اعمال و آیین و گفتار مذهبى هر کدام زبان خاص را دارد و بر حسب مفاهیم و برداشت هاى ویژه اى مورد التفات پیروان متعهد و معتقد به یک مذهب قرار مى گیرد. از آن فراتر، حتى افرادى که چندان اعتقاد و التزامى به مضامین و اعمال دینى از خود نشان نمى دهند، باز هم از کاربرد فراوان زبان دین توسط اهل دین تأثیر مى پذیرند. به اطراف خود بنگرید، با مردم از هر طبقه و نژادى که هستند و در هر موقعیت شغلى که قرار دارند سخن بگویید. در محاورات روزمره چه چیزى مى شنوید و یا در رفتارها و کنش و واکنش هاى عادى مردم چه مى بینید؟ عملکرد افرادى را که با آن ها حشرو نشر و نشست و برخاست و هم زیستى دارید چگونه تبیین و تفسیر مى نمایید؟ حتى در جوامع غربى هم که تا حد وسیعى مذهب رنگ باخته است، هنوز هم چهره کم رنگى از دین هویدا مى باشد. اجراى مراسم ویژه مربوط به عقد و ازدواج در کلیساها،به خاک سپارى مردگان براساس سنت هاى دینى، بزرگذاشت ایام ویژه سال، برگزارى مراسم ویژه با مناسبت هاى دینى، الگوهاى رفتارى، طرح ها و طراحى ها، تابلوها، معمارى ها و... همه از دیدگاه تحلیل مفهومى حاکى از حضور هر چند ضعیف و کم سو و بى رمق دین در فرهنگ مردم مغرب زمین مى باشد. کارهاى نیک و شایسته اى که در جوامع انسانى انجام مى پذیرد، نمودى از نقش هدایت گرانه دین به ویژه دین وحیانى در راهبرى اندیشه هاى انسانى است.
هر کسى در هر کجاى عالم که زندگى کند، خواه میان جوامع بدوى باشد و خواه میان جوامع پیش رفته یا متوسط، پاى بندى انسان ها را به آداب و رسوم خاصى که احیاناً هاله اى از تقدس به خود گرفته است، در سطوح مختلف کم یا بیش مى یابد. انسان ها چنانچه در طول تاریخ هیچ گاه تحت اشراف، نظارت، و هدایت دین قرار نمى گرفتند، همواره بر حکم و اقتضاى عقل منعفت طلب خود به چیزى جز تأمین منافع و مصالح شخصى یا گروهى خود نمى اندیشیدند. هنوز روحیات انسانى برگرفته از تعالیم انبیاى الهى در بین جوامع انسانى به برکت شاخصه هاى دینى زنده و پابرجا مى باشد. هنوز روحیه هم دردى با آسیب دیدگان حوادث طبیعى و غیرطبیعى، عشق به هم نوع، احترام متقابل، تلاش براى خوشنودى همدیگر، عیادت بیماران، اهداى خون براى نجات جان انسان ها، ترحم بر ستمدیده و... در گوشه و کنار جوامع بشرى رمقى از حیات دارد. تقریباً بخش عمده اى از جوامع انسانى و به ویژه پیروان و ملتزمین به ادیان ابراهیمى(علیه السلام)، یهود و مسیحیت و اسلام بر ارزش هاى مبنایى و اصیل مشابه و یا یکسانى اتفاق نظر دارند. آنان هر چند در عمل و یا حتى در گفتار خود وجود و اهمیت چنین مایه دینى را ابراز نکنند، امّا در دل به آن ها باور دارند، و به تعبیر قرآن کریم «وجحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلماً و علّوا...» (نحل:14) آیات الهى را از روى ظلم و برترى طلبى انکار کردند، در حالى که دل هایشان آن آیات را باور داشت.
در دسامبر 1998، ایامى که خود را براى دفاع از پایان نامه دکترا آماده مى کردم، استاد راهنماى رساله ام آقاى دکتر دیوید اسمیت33 از من درخواست کرد تا مطالبى را در خصوص طبقه بندى ارزش ها از دیدگاه قرآن براى او تهیه کنم. بعد از گذشت دو هفته متنى را در 43 صفحه مشتمل بر ده نمونه از مهم ترین ارزش هاى قرآنى با تکیه بر آیات قرآن و با مراجعه به برخى از تفاسیر تدوین کردم و در اختیار او قرار دادم.34 دکتر اسمیت همزمان از دانشجوى دیگرى خواسته بود تا کارى مشابه را بر اساس تعالیم تورات انجام دهد. خود استاد نیز بر فرهنگ و ارزش هاى برگرفته از انجیل واقف بود. وى در آن زمان درسى را در مقطع کارشناسى ارشد و دکترا به صورت سمینارى تحت عنوان فرهنگ و ارزش ها35 در دانشکده تعلیم و تربیت دانشگاه مک گیل36 تدریس مى کرد. روى هم رفته بحثى تطبیقى را در زمینه ارزش ها با نگرشى به تورات و انجیل و قرآن ارائه مى داد. روزى ضمن قدردانى از تلاش و همکارى بنده با وى و با ارزیابى مثبت از ارزش هاى قرآنى، اظهار داشت: به نظر من تقریباً ارزش هاى مشترکى را مى توان از متون دینى37 استنباط و استخراج کرد. بدیهى است وجود ارزش هاى مشترک و یا مشابه در ادیان الهى لزوماً به مفهوم التزام عملى پیروان ادیان مزبور به شریعت مورد اعتقاد خود و ارزش هاى ناشى از آن نمى باشد، در عین حال، در پاره اى موارد ارزش هاى برگرفته از یک دین به طور شاخص و برجسته در سطح زندگى روزمره پیروان آن دین نمود پیدا مى کند و فرهنگ آنان را رنگ و رو و رونق مى بخشد.
اکنون که به نفوذ دین و ارزش هاى نشأت یافته از دین در زوایاى فرهنگ بشرى پى بردیم، بر این نکته مهم مى توان پافشارى کرد که عامل اصلى انحطاط و استحاله فرهنگى و در نهایت دلیل عمده از خود بیگانگى فرهنگى جوامع انسانى، پشت پا زدن به ارزش هاى دینى و شکستن حریم تعهدات و التزامات دین مدارانه است. همین عامل جدایى و بریدگى از دین است که بروز و نفوذ آسیب هاى فرهنگى را تشدید مى کند و فرهنگ انسانى را آسیب پذیر مى سازد. اینجاست که دین ستیزان و به ویژه اسلام زدایان و دشمنان مسلمانان همواره در جهت به حاشیه کشاندن و بى هویت کردن دین و تضعیف و بى اثر کردن قدرت شگرف آن تلاش کرده اند و در مواردى نیز موفقیت هاى ویژه اى را به دست آورده اند. از نقطه نظر آسیب شناختى،38 چنین تلاشى به جدایى فرهنگ از دین انجامیده است و دین باورى و التزام و تعهد به آن را در چارچوب تجربه اى صرفاً شخصى و برداشتى کاملاً فردى جاى داده است. کیفیت حضور دین در جوامع غربى و بسیارى از جوامع اسلامى بیان گر وضعیت فردى شدگى دین است. در این جوامع، دین در سطحى کاملاً فردى به جاى نقش آفرینى در عرصه امور اجتماعى، سیاسى و اقتصادى به گوشه کلیساها، کنیسه ها، معابد و مساجد کشانده شده است. و این در حالى است که برخى از روان پزشکان غربى بر این باورند که امروزه حدود 80% از امراض روانى را مى توان از طریق روآوردن و گرایش به معنویت درمان کرد.39
فرهنگ دین زدایى و دین زدایى فرهنگى: سیاست گام به گام40
دسیسه هاى دشمنان فرهنگى اسلام و مسلمانان هنگامى که نظام یافته و بر اساس پیش بینى ها و طراحى ها و برنامه ریزى هاى دقیق و به هدف متزلزل کردن موقعیت دینى ـ فرهنگى و سرنگون ساختن نظام فکرى ـ عقیدتى، صورت پذیرد طبعاً شکلى تهاجمى به خود مى گیرد. تهاجم فرهنگى مستلزم حمله اى حساب شده است که از طرف مهاجمین ویران گر در جهت اهدافى از پیش تعیین شده تنظیم گردیده است، و تا تصرف سنگرهاى فرهنگى تداوم مى یابد، این امر به قصد استیلا بر مواضعى از جنبه فرهنگى استراتژیک شکل مى پذیرد. تلاش غرب در تهاجم فرهنگى علیه ما منجر به رواج و گسترش فرهنگى مى شود که «ریشه در ماتریالیسم دارد،...»41 بدیهى است فلسفه ماتریالیسم نیز حاصلى جز تخریب فرهنگ جوامع اسلامى نخواهد داشت.42 آثار حاکمیت چنین پدیده اى مادى در غرب به تدریج پذیرفته گردیده است و هر لحظه مؤثرتر از گذشته به پیش مى رود تا همه زوایاى زندگى مادى و معنوى جوامع غربى را فراگیرد. امروزه حتى اکثر مظاهر دینى در غرب رنگ سلطه فرهنگ برخاسته از ماتریالیسم فرهنگى را به خود گرفته است.43
نمونه اى از این رنگ پذیرفتگى را مى توان در مجمسه هاى دهه هاى اخیر اولیاء مقدس کلیساى کاتولیک در غرب مشاهده کرد. درنظر کاتولیک ها، مجسمه سازى اولیا دینى و اظهار ارادت و احترام به آن ها یک فرض دینى است. به گونه اى کاتولیک ها به مسلک مجسمه سازى شهرت یافته اند که پروتستانت ها آنان را به مجسمه پرستى متهم مى سازند. در این راستا مجسمه هاى دهه هاى اخیر با مجسمه هاى نیمه اوّل قرن بیستم و قدیم تر از آن تفاوت دارند. مجسمه هاى قدیمى تر با پوشش بهتر ساخته شده اند. حتى مجسمه هاى حضرت مریم(علیها السلام) امروزه غالباً به شکل سر برهنه و احیاناً با سینه اى نمایان ساخته مى شود.44 این خود حاکى از نوعى آسیب پذیرى تشکیلات دینى کلیسا در غرب مى باشد. وقتى ماتریالیسم حاکم باشد، دین رفته رفته هنر و رونق خود را از دست مى دهد. به گونه اى که اصول و استانداردهاى دینى تحت الشعاع اصول مادى گرایى خواهد شد. یکى از سرچشمه هاى آسیب رسانى فرهنگى را مى توان در اطراف همین پدیده مشاهده کرد.
آسیب شناسى فرهنگى مستلزم درک روشنى نسبت به عوامل آسیب رسان فرهنگى است. عوامل انسانى آسیب رسانى در پناه ابزارى چون تهاجم فرهنگى در نیل به مقاصد خود عجله به خرج نمى دهند، در عین حال، سعى دارند کوچک ترین فرصت مناسبى را نیز از دست ندهند. آنان امروزه هر کجا که بستر را مناسب ببینند بذر مى افشانند تا پس از سالیان سال حاصل آن را برداشت کنند. ظهور و بروز پدیده هایى فرهنگى ـ مسلکى چون جنبش وهابیت در عربستان سعودى، بهائیت در ایران، و قادیانى در پاکستان که همه بر اساس برنامه ریزى دقیق و حساب شده استعمارگران و مهاجمین فرهنگى نضج گرفته و هنوز هم از جانب آنان تأیید مى گردد، شاهد بر این مدعا مى باشد. فعالیت هاى مستمر و بسیار دامنه دارى طى سالیان دراز و با تحمل هزینه هاى گزاف صورت گرفت تا سرانجام، مهاجمین طعم شیرین موفقیت چشمگیر خود را چشیدند و ثمره تلخ و زهرآلود آن را به کام مسلمانان چشاندند.
اصولاً سیاست گام به گام از جمله حربه هاى کارآمد و مؤثرى است که در تهاجم فرهنگى علیه فرهنگ و دیانت مسلمانان مورد استفاده قرار گرفته است. سیاست گام به گام در اصل از بارزترین ابزار مورد استفاده شیطان است که در پنج مورد از قرآن به آن اشاره شده است. در همه این موارد مسلمانان ازپیروى گام هاى انحرافى که براساس سیاست گام به گام شیطانى بر سر راه آنان قرار گرفته است بر حذر داشته شده اند.45 شیطان هاى انسى در به کارگیرى چنین سیاستى وامدار استاد خویش ابلیس مى باشند و از جانب او الهام مى گیرند.46 اگر نگوییم تمامى القائات و وسوسه هاى دشمنان فرهنگى مسلمانان بر اساس یک چنین سیاستى به تدریج در جامعه اسلامى موفقیت خود را باز یافته است و نهادینه شده است، اکثر این القائات و وسوسه ها چنین بوده است.
سیاست گام به گام، پذیرش و تسلیم گام به گام را به دنبال دارد. سیاست مزبور از جانب سیاست بازان کارزار فرهنگى معمولاً در مورد افراد، گروه ها، ملت ها، و یا دولت هایى اعمال مى گردد که به نظر مى آید بر اصولى پایدار هستند و نسبت به موازینى متعهد مى باشند، همچنین از روحیه مقاومتى نسبى براى جانب دارى از اصول و موازین ارزشمند خویش برخوردارند. این سیاست که عملکرد جارى مهاجمین فرهنگى است تا آن جا پیش مى رود که اولاً، اصول و مبانى ارزشى دینى ـ فرهنگى را در منظر گروندگان و ملتزمین به آن ها به تدریج کم رنگ گرداند و ثانیاً، روحیه مقاومت آنان را در برابر تهاجم به آن اصول و مبانى متزلزل سازد. آثارى از کم رنگ شدن تدریجى ارزش ها و متزلزل شدن و رو به ضعف گراییدن روحیه مقاومت در برابر تهاجم فرهنگى را مى توان در دفتر عملکرد روزمره گروه هایى از جامعه کنونى خود بیابیم. چنانچه به عنوان مثال، مسأله رعایت حجاب کامل اسلامى توسط بانوان و دختران مورد بى توجهى قرار گیرد، به تدریج بدحجابى در میان آنان رواج خواهد یافت. در اردیبهشت ماه سال 1371 که در جلسه افتتاحیه نمایشگاه بین المللى کتاب تهران حضور داشتم دو امر صورت پذیرفت که خلاف انتظار ما، به عنوان جمعى که از حوزه علمیه قم براى شرکت در آن جلسه دعوت شده بودیم به حساب مى آمد و چندان نیز مورد خوشایند نبود. یکى کف زدن در پایان سخنرانى سخنران جلسه و دیگرى حضور جمعى از بانوان به اصطلاح فرهیخته با روسرى که تارهایى از موى سرشان بر روى پیشانیشان نمایان بود. از آن جا که مجرى برنامه کارگزاران فرهنگى کشور بودند و سخنران نیزروحانى و از مقامات عالى رتبه بود و مجلس نیز مجلس فرهنگى به شمار مى رفت، این امور کاملاً خلاف انتظار ما بود. همان لحظه در این اندیشه بودم که چنانچه وضع بدین منوال ادامه یابد معلوم نیست وضعیت و کیفیت مجالس و برنامه هاى فرهنگى ما به کجا بیانجامد. این گذشت تا بعد از شش سال اقامت در خارج کشور هنگامى که در اردیبهشت ماه 1378 مجدداً براى سفارش و خرید کتاب به نمایشگاه بین المللى کتاب رفتم وضع نسبتاً نامناسب و نابهنجارى را شاهد بودم که به هیچ وجه با نظام فرهنگى، ملى و دینى مملکت اسلامى ما سازگارى نداشت. تعداد فراوان دختران جوان بدحجاب که احیاناً به عفت و اصول اخلاقى و فرهنگى نیز پاى بند نبودند عرصه نمایشگاه را که شاخص فرهنگ اسلامى ما باید مى بود نامطلوب و کریه ساخته بودند. صحنه مزبور، در نظر من، به مراتب نابهنجارتر از صحنه هاى مشابه در غرب مى نمود. این جا صداى گام هاى تهاجم فرهنگى را به خوبى شنیدم و آثار سهل انگارى در قبال حفظ و حراست از ارزش هاى فرهنگى را به روشنى مشاهده کردم; تفاوت مکانى که وجود نداشت، تفاوت زمانى نیز یک فاصله 6 یا 7 ساله اى بیش نبود، امّا پیشرفتگى آسیب فرهنگى به اندازه سالیان دراز حاصل تلاش تهاجم فرهنگى بود.
پایدارى بر اصول و معیارهاى فرهنگى خود یک اصل است. تحقق عملى هر اصلى پس از تشریع و یا تضمین آن در جامعه تا حدود زیادى به میزان همت و انسجام مردم در پاى بندى به آن و پایدارى در تحقق بخشیدن به مفاد آن بستگى دارد. بین متغییر اثر بخشى یک اصل تربیتى ـ فرهنگى و ثبات و پایدارى مردم بر آن اصل همیشه همبستگى مثبت است، همچنان که بین نفوذ عوامل و آثار فرهنگ بیگانه و سستى و رخوت یک ملت در حراست و جانبدارى از ارزش هاى والاى فرهنگى خودى رابطه و همبستگى مثبت وجود دارد.
از منظر روان شناسى تربیتى، اعتقاد و پاى بندى افراد انسانى به اصل یا اصولى که براى آنان حیاتى است، ضامن مؤثرى براى ثبات و نهادینه شدن ارزش هاى اصیل فرهنگى، اخلاقى، دینى و یا ملّى خواهد بود. حیات و مرگ انسان ها و جوامع، به حیات و مرگ این اصول وابسته است. در یک مثال، شدت علاقه و محبت به وطن حتى به عنوان یک عامل مؤثر مى تواند انسان را بر وفادارى نسبت به اصول وطن دارى ثابت قدم بدارد. یک راننده کانادایى پشت ماشین خود جملاتى را نوشته بود که بسیار جلب توجه مى نمود. او شدت علاقه و وفاداریش به وطن را در ضمن عباراتى به این مضمون بیان داشته بود: خودش، همسرش، فرزندان و همه هستى و داراییش آرى، وطنش هرگز. (Everything yes, my country never)47 یعنى در ارتباط با هر چیزى ممکن است گذشت باشد، اما در مورد وطن هرگز. حس وطن دوستى وفداکارى نسبت به وطن براى چنین شخصى یک اصل پایدار به شمار مى رود که طرز تفکر و رفتار او را شکل مى بخشد. اعتقاد راسخ به حراست از کیان وطن چنین انگیزه اى قوى را در جان آدمى ایجاد کرده است که حاضر است همه وجودش، همه داراییش نابود گردد، امّا کشورش باقى بماند. اعتقاد راسخ یک ملّت یایک شخص به یک ارزش و یا آرمان فرهنگى، آن ارزش و آرمان را در نظر آن ملّت یا شخص اصل خدشه ناپذیرى مى گرداند. اکثر فداکارى ها و جان فشانى هاى جوامع در طول تاریخ در راه ثبات و جاودانگى اصولى بوده است که در نظر افراد آن جوامع اهمیت حیاتى داشته است.
برعکس، تساهل در اصول و مبانى و ارزش ها، عامل سقوط آن ارزش ها در منظرافراد بوده است. به همان اندازه که اعتقاد و التزام راسخ عملى به اصول و مبانى ارزشى عامل ثبات ارزش ها به حساب مى آید، تغافل نسبت به آن اصول و تساهل بر آن هابه نابودى وحداقل کم رنگ شدن ارزش ها مى انجامد.
در مفهوم شناسى تساهل باید گفت که این مفهوم از باب تفاعل و به معنى متظاهر بودن به چیزى است که واقعیت ندارد. به عنوان مثال، تجاهل یعنى خود را به جهالت و ندانستن زدن در حالى که جهلى در کار نیست، و تغافل یعنى شخص خود را نسبت به امرى غافل بنمایاند در حالى که واقعاً غافل نیست. شبیه به آن تساهل مى باشد به مفهوم سهل انگار بودن در مورد واقعیتى که بر اساس باورداشت هاى اصولى شخص معتقد، امّا متساهل، جاى سهل انگارى نباید باشد. در حقیقت فرد مدعى ایمان اما متساهل، دو شخص را فریب مى دهد: یکى خودش را و دوم فردى را که در مقابلش در مغایرت با اصول و ضوابط ایمانىـ اعتقادى و یا فرهنگى ـ اجتماعى و یا ملّى ـ سیاسى او سخن گفته، یا به اظهار نظرى پرداخته و یا دست به اقدام عملى زده است. او خود را فریب داده است، چون اصول اعتقادى خود را نادیده و کم اهمیت پنداشته است وگرنه نمى بایست در مقابل خدشه دار شدن و شکسته شدن حریم آن اصول کوتاه بیاید. او دیگرى را فریب داده است، چون در مقابل سخنى که بر خلاف موازین ایمانى او از غیر سرزده است و یا در برابر رفتارى که در مغایرت با موازین ایمانى و اعتقادى او مرتکب گردیده است، به تساهل و تسامح تظاهر کرده است. خود را به ظاهر سهل انگار و حلیم نشان داده است تا موجبات و اسباب خوشایندى غیر را فراهم آورد وگرنه واقعاً به اقتضاى باورداشت هاى خود نباید از خویش سهل انگارى نشان دهد. خلاصه این که، اظهار تساهل از جانب شخص مدعى تعهد و ایمان با اصول ایمانى آن شخص در مغایرت خواهد بود، خواه او به ظاهر سهل انگار باشد و خواه در واقع این چنین باشد. این در صورتى است که تساهل به هر یک از دو صورت مفروض به مفهوم سهل انگارى کردن و کوتاه آمدن در برابربى حرمتى به ارزش هاى والا و متعالى باشد. بر اساس این مفهوم، سهل انگار واقعى کسى است که در ایمان و تعهد و التزام خود به لوازم آن متزلزل باشد.
واژه تساهل بر اساس معادل انگیسى خود در فرهنگ واژگان غرب48 در مفهوم نخست به معناى این است که به دیگران اجازه دهى به اظهارنظر و ابراز عقاید بپردازند و یا در شیوه خاصى رفتار کنند، هر چند عقاید و رفتارشان مخالف و مغایر جهان بینى و ایدئولوژى تو باشد. تحمل دیدگاه و رفتار دیگران در همین مفهوم مى گنجد. چنین مفهومى را به صورت مطلق خود، در قالب طرز تفکر و رفتار غربى ها نمى توان یافت. در جوامع غربى، آن جا که اصول و موازین و معیارهاى سیاسى، فرهنگى و یا دینى حکومت هاى غربى و یا مکاتب دینى و غیر دینى غرب، از جانب گروه یا گروه هاى خاصى زیر سؤال رود ویا خدشه دار گردد، هرگونه تساهل و یا تحملى مفهوم خود را از دست مى دهد. این روند جارى در غرب است که در مورد قوانین حقوقى و فرهنگى و سیاسى و احیاناً دینى نیز جریان دارد. حتى اگر تساهل برگردان tolerance باشد به مقتضاى یک چنین معادل سازى تساهل و یا تحمل به مفهوم وسیع کلمه امرى ارزشمند و مطلوب نخواهد بود. تا آن جا که اصول دینى، فرهنگى، سیاسى و ملى ما در اثر انتشار یک طرز تفکر و یا رفتارى، که در مغایرت با آن ها مى باشد، خدشه دار و متزلزل نگردد، چه بسا بتوان نسبت به بروز چنین نگرش و یا رفتارى تساهل به خرج داد و ظهور آن را تحمل کرد. برعکس، چنانچه آن نگرش و یا رفتار موجب خدشه دار شدن و یا تزلزل اصول یاد شده باشد و یا حتى اگر مقدمه چنین مخاطره اى باشد، به مقتضاى تعهد و التزام به آن اصول نمى بایست ظهور و بروز نگرش و رفتار مغایر را تحمل کرد و یا نسبت به گسترش آن تساهل ورزید، در غیراین صورت، با عکس العمل خود ثبات آن اصول و لزوم وفادارى نسبت به آن ها را زیر سؤال برده ایم.
آسیب رسانى فرهنگى در سایه نظریه فرهنگ جهانى49
این سؤال که آیا ممکن است به یک فرهنگ جهانى دست یافت، حائز اهمیت است. شاید بتوان گفت که تحقق فرهنگ واحد جهانى، فرع تحقق دین متعالى و واحد جهانى است، به ویژه اگر خاستگاه اصلى فرهنگ را دین بدانیم. در این جا، بحث در مورد امکان و یا عدم امکان تحقق فرهنگ جهانى نیست، بلکه درصدد اشاره به ترفندهاى استکبار جهانى، در راستاى مقابله با فرهنگ اصیل اسلامى و قرآنى مسلمانان هستیم. امروزه از دیرباز در محافل فرهنگى امریکا به شیوه هاى گوناگون سخن از فرهنگ جهانى و یا جهانى سازى فرهنگى50به میان مى آید. چنین طرز تفکرى در واقع چیزى جز روى دیگر سکه فرهنگ آمریکایى سازى51 و یا آمریکایى سازى فرهنگ52 نیست. فرهنگ آمریکایى سازى تعبیر و تفسیر دیگرى است از فرهنگ مصرف عمومى، آن هم مصرف تولیدات غربى و به ویژه آمریکایى، به عنوان مهم ترین پشتوانه فرهنگى نظام سرمایه دارى غرب که به تدریج و سرانجام سلطه سیاسى، اقتصادى، و فرهنگى غرب را به دنبال دارد. در این جا توجه به دو نکته حائز اهمیت است:
یکى این که مصرف عمومى، اگر به صورت فرهنگ درآمد، مفهومى فراتر و وسیع تر از مصرف تولیدات پوشاکى، صنعتى و غذایى دارد. مصرف عمومى در این صورت، بر حسب گوناگونى تولیدات غربى شامل مصرف کدها، علامت ها، اصطلاحات و کنش ها و رفتارهاى متناسب با فرهنگ غربى نیز مى باشد.
نکته دوّم این است که غرب همواره با عنایت ویژه اى که نسبت به گسترش و رشد فرهنگ مصرف عمومى خود دارد، همواره در صدد غنابخشیدن به سبک هاى گفتارى و رفتارى غربى است53، تا به تدریج هر چه فزاینده تر فرهنگ غربى را در سطح جوامع انسانى،بهویژه جوامع اسلامى رواج دهد. متأسفانه آن چنان جامعه اسلامى ما از کدسازى فرهنگى غرب تأثیر پذیرفته است که استفاده از کدها، روز به روز مظاهر خود را در زوایاى زندگى ما به نمایش مى گذارد. راه مقابله با کدهاى غربى همیشه و در همه شرایط یکسان نیست. در پاره اى از موارد از کدها و تولیدات حامل کدهاى غربى مى توان استفاده کرد مشروط بر اینکه قبلاً به صورتى کاملاً هنرمندانه بار منفى و اثر ویرانگر فرهنگى آن ها را خنثى کرده باشیم، و یا مراعات جانب ایمن سازى فرهنگى در برخورد با آماج بلایاى فرهنگى غرب شده باشد. اما چنانکه مى دانیم، تخلیه بار فرهنگى غرب از تولیدات و کدهاى غربى کارى بس ظریف و دشوار است.
روزى به حرم مطهر حضرت معصومه(علیها السلام)مشرف شدم. پس از زیارت تنها دریک تجربه شخصى مشاهده کردم در ظرف کم تر از پنج دقیقه بیست و پنج نفر زائر، که معمولاً از طبقه نوجوانان و جوانان بودند، بلوزها و یا پیراهن هایى به تن داشتند که بر سینه یا پشت آن ها کدهایى به زبان انگلیسى نصب شده بود. در این میان، به جز معدودى از پوشاک ها، که تولید خارج بود، اکثر آن ها از تولیدات داخلى بود. این امر میزان آسیب پذیرى ساختار فرهنگى جامعه اسلامى ما را نشان مى دهد و مایه هاى امید را در اندیشه کارگزاران فرهنگى غرب زنده مى کند.
در جایى خواندم یکى از کارشناسان امور فرهنگى غرب، سه یا چهار سال قبل، زمانى در ایام محرم به قصد دیدن دوستى در ایران به کشور ما سفر کرده بود. او نسبت به تماشاى صحنه عزادارى مردم علاقه نشان داده بود. دوستش او را به محلى برده بود که عزاداران حسینى(علیه السلام)همه با لباس سیاه مشغول عزادارى بودند. شخص مزبور در یادداشت هاى سفر خود به ایران نوشته بود که عزادارى واقعاً جلب نظر مى کرد، امّا ناگهان آنچه بیش از هر چیزى توجه مرا به خودش منعطف ساخت، واژه انگلیسى54CHICAGO بود که بر سینه یکى از آن بلوزهاى سیاه که بر تن یکى از عزادارن بود درشت نصب شده بود. نکته اى که این کارشناس غربى از دیدن این پدیده فرهنگى مى آموزد و به محافل سیاسى و فرهنگى غرب مى آموزاند این است که در ایران حتى در عمق مقدس ترین سنت هاى دینى جایى براى نفوذ و صدورفرهنگ غرب مى توان پیداکرد!
ادامه دارد.
- پى نوشت ها
1ـ جولیوس گولد و ویلیام ال. کولب، فرهنگ علوم اجتماعى، زیر نظر مترجمان، ویرایش محمدجواد زاهدى مازندرانى (تهران: انتشارات مازیار، 1376) صص 632 ـ 630 / على اکبر دهخدا، لغت نامه دهخدا (تهران: دانشگاه تهران، 1372)، ج 1، ص 1511
2ـ حاشیه سازى به مفهوم سلب قدرت کردن از دین و بى اهمیت جلوه دادن آن در زندگى انسان است.religion marginalization of
3- Laic System
4و5ـ روزنامه کیهان، شنبه 30 مرداد 1378، ص 15
6ـ علامه طباطبایى، المیزان، ج 12، ص 368، ذیل آیه 120 سوره نحل
7ـ از بیانات امام در جمع روحانیون تهران به مناسبت شهادت آیة الله بهشتى و یارانش، صحیفه نور (تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، چاپ دوّم، 1373)، ج 8، ص 533
8ـ اصطلاح اجتماعى سازى به فرایندى اطلاق مى گردد که به کمک آن مردم و به خصوص کودکان یاد مى گیرند تا چگونه بر اساس شیوه هاى مورد پسند و پذیرش فرهنگ یا جامعه رفتار کنند.
See: John Sinclair (editor in chief), Collins Cobuild English Language Dictionary (London: William Collins Sons & Coltd, 1994), P. 1383, s. v. "Socialization".
9ـ اشاره اى است به برخى از عمده ترین رویکردهایى که در غرب نسبت به دین شناسى و مطالعات دین شناسانه و فرهنگى رواج داشته است. از آن میان مى توان به موارد زیر اشاره کرد:
ـ مطالعه مردم شناسانه دین anthropological Study of religion/ جامعه شناسى دینsociology of religion / تاریخ دین history of religion/ روان شناسى دینPsychology of religion/ فلسفه دین Philosophy of religion
10- naturalist thinker
11- William james (1842 - 1910)
12- The Varieties of Religious Experience
13- Rudolf otto (1869 - 1937)
14- The Idea of the Holy
15- Abraham Maslow (908 - 1970)
16- Religious, Values, and Peak - Experiences
17ـ به منظور مطالعه اى اجمالى پیرامون آراء سه متفکر مزبور به مقاله نویسنده پیرامون مفهوم دین و تجربه دینى مراجعه شود:
Seyed Ahmad Rahnamaei, The Concept of Religion and Religious Experience: Spiritual Growth and Self - Realization, march 1997.
18- Personality Structure
19- Functions of religion
20- inter - relatedness
21- Phenomenological structure of religion
22ـ براى مطالعه بیش تر مراجعه شود به:
Rahnamaei, The Concept of Religion and Religious Experience, pp. 3 - 4.
23- Machiavelli
24- Spinoza
25- Montesquieu
26- Rousseau
27- Comte
28- religious Commitment
29- Robert N. Bellah, "Religion: The Sociology of Religion, The International Encyclopedia of Education (Germany: University of Hamburg,1994),Vol.9,P.412.
30- Max Weber
31- The influence of the Protestant ethic of the vise of modern Society.
32- Ibid.
33- Dr. David C. Smith
34ـ مراجعه شود به:
S.Ahmad Rahnamaei, Quranic Transcendental Values: Major Values: Living Perfect Islamic Way, McGill University Culture and Values in Education, December 1998.
35- Cultures and Values
36- Mcgill University
37- Scriptures
38- Pathological Point of View
39ـ یادداشت نگارنده مقاله، رادیو C.B.C.کانادا، یکى از روزهاى نوامبر 1998، پیرامون نقش و تأثیر گرایش به معنویت.
40- Policy SteP by Step
41ـ42ـ استاد محمدتقى مصباح یزدى، تهاجم فرهنگى (مجموعه سخنرانى ها، نگارش عبدالجواد ابراهیمى) (قم: دفتر انتشارات اسلامى، 1376)، ص 26
43ـ همان، صص 26 و 27
44ـ مراجعه شود به همان، ص 27
45ـ بقره، آیات 148 و 208; انعام، آیه 142; نور، آیه 21
46ـ انعام، آیات 112 و 121
47ـ به نقل از دکتر حسینى سرپرست دانشجویان بورسیه اعزامى ازجمهورى اسلامى ایران به کانادا، در جمع دانشجویان ایرانى در مونترال، 1997.
48- "tolerance" John Sinclair (editor in chief), Collins Cobuild English Language Dictionary (USA: The University of Birmingham, 1994), P. 1541, S. V. tolerance.
49- The idea of global Culture
50- Cultural globalization
51- the Culture of Americanization
52- Americanization of Culture
53 ـ مراجعه شود به:
Mike Feathestone, Nationalism, Globalization and Modernity (London-Newbury Park-New Delhi, Sa Publication, 1993),PP.1-2.
54ـ نام یکى از شهرهاى آمریکا