رابطه خودباورى، ابتکار، نوآورى واتکاء به نیروهاى خودى و اقتدار ملى (2)
Article data in English (انگلیسی)
رابطه خودباورى، ابتکار، نوآورى واتکاء به نیروهاى خودى و اقتدار ملى (2)
در گفتوگو با مهندس احمد عبادى
اشاره
شاید کم تر کسى نام «احمد عبادى» را تاکنون شنیده باشد. چهره اى صمیمى، مصمم، پر انرژى، مخلص و پر تلاش همراه با یک دنیا امید و طرح و ایده براى ساختن آینده اى روشن، مطمئن، آباد و مستقل و آزاد. شاید نام عبادى براى بسیجیان سلحشور دوران جنگ تحمیلى نامى آشناتر است; همان مخترع پماد سنگر در سال هاى 60 ـ 61; مهندس فیزیک کاربردى با گرایش اتمى که در واقع وقتى به خودباورى رسید حدود 16 ـ 17 سال بیش نداشت. از همان دوران نوجوانى ایده ها و طرح ها و پروژه هاى بسیارى براى قطع وابستگى کشور، اداره جنگ و اثبات این ادعا که خواستن توانستن است، فن آورى، هنر به کارگیرى موفق علم است و هرگز واردکردنى نیست، در فرایند توسعه کشور و تحقق اقتدار ملى و ایجاد اشتغال، چاره اى جز اتکاء به نیروهاى بومى و خودى نیست، خودباورى مسؤولان و مردم شرط لازم این فرایند است. وى که یکى از مخترعان و مبتکران بزرگ طرح هاى ملى ثبت شده و یا در دست ثبت کشور است، گفته هاى بسیارى دارد. در سراسر این گفتوگو، همه همّت و تلاش جناب مهندس اثبات این مدعا بود که چاره اى جز توسعه و پیشرفت کشور نداریم و براى اثبات اقتدار ملى باید و لاجرم باید به نیروهاى خودى اتکا نمود. تلاش در جهت بومى سازى علم و فن آورى تنها چاره کار است و ... با هم قسمت دوم این گفتوگو را مى خوانیم:
معرفت: جناب آقاى مهندس عبادى، چه ضرورتى دارد که ما در واقع خط مشى توسعه ملى را با توجه به نیروهاى خودى و ظرفیت هاى بومى و داخلى اتخاذ کنیم؟ آیا بهتر نیست از تجارب دیگران استفاده کنیم؟
مهندس عبادى: براى ارائه تصویر روشنى از موضوع، مى توان چندگونه نگاه کلى به آن داشت:
اول این که یک واحد اجتماعى در دنیاى امروز، که در نام «کشور» موجودیت دارد و داراى مرز جغرافیایى و فیزیکى است و موجودیت سیاسى مستقلى دارد، در ارتباط با جوامع انسانى دیگر، دوگونه زندگى و ـ به اصطلاح ـ موجودیت مى تواند داشته باشد: یکى این که در داخل خودش، بر اساس سطح تمدنى که زندگى را مى پذیرد، یعنى سطح پیشرفتگى ابزارها و لوازم زندگى و موهبت هاى تمدنى که از آن ها بهره مى گیرد، در وضعیتى جدا و بى ارتباط یا کم ارتباط با جوامع دیگر در این شرایط فرضى، یک جامعه کاملاً بسته اى است که از همه آنچه در آن سطح مطلوب قبول کرده است و یا در اختیار دارد استفاده مى کند و خودش تأمین کننده نیازهاى خود است; همان گونه که یک فرد براى زندگى فردى اش اگر بخواهد جداى از حیات اجتماعى، تمام نیازمندى هایش را تأمین کند، با همه کوشش هاى فیزیکى و فکرى اش حداکثر مى تواند به سبک و سیاق زندگى سنّتى 1000 یا 2000 سالِ پیش انجام دهد که شاید بتوان گوشه اى از آن را در زندگى هاى کوچ نشینى مشاهده کرد; زندگى اى که در مقایسه با زندگى مدنى امروزى از رفاه کم تر، توانایى هاى بسیار محدودتر و فرصت اندیشیدن و ارزش آفرینى هاى هنرى و علمى اندکى برخوردار است. به این دلیل، بشر براساس گرایش هاى غریزى و تجربه زیستى اش، زندگى اجتماعى و مدنى را پذیرفته و با افزایش علمش، فن آورى را به عنوان میوه علم به کار گرفته و در عمل توانسته است ابزارهاى زندگى بهترى را فراهم کند. بنابراین، همانند کسانى که به صورت فردى مى خواهند این گونه زندگى کنند، واحدهاى اجتماعى انسانى هم هر قدر بخواهند مجزّاتر عمل کنند، از این نظر متأثر از همان دیدگاه خواهند شد، منتهى هر چه اجتماع بزرگ تر باشد تا حد زیادى مشکلات در مقایسه با زندگى فردى، کم تر خواهد بود.
واقعیت این است که یک جامعه انسانى براى حفظ زندگى در یک سطح مترقّى و مطلوب، اگر خودش هم تأمین کننده همه نیازهاى خود نیست، باید در مجموع، تراز مبادلاتش با کل جوامع انسانى مثبت باشد و هر قدر این تراز مثبت تر باشد، آن مملکت یا ملت یا واحد اجتماعى مقتدرتر خواهد بود. «تراز مثبت تر» یعنى این که میزان وابستگى کشورهاى دیگر به اقلام حیاتى، که آن جامعه تولید و ارائه مى کند، بیش تر و در مقابل میزان وابستگى این کشور به کشورهاى دیگر کم تر باشد تا سیاستش متأثر از سیاست عرضه کنندگان دیگر نباشد. در واقع، مؤلفه هاى قدرت را امروز در جوامع انسانى کمیّت اجتماعات بیان نمى کند و به وضوح پیداست که امروز در اجتماعات انسانى، ظرفیت هاى فکرى و عملى یک جامعه در خلق ارزش هاى افزوده و ابزارهاى نوین و محصولات فکرى و عملى پیشرفته تر، که جوامع دیگر به آن ها وابسته اند، مؤلفه هاى قدرت آن جوامع به حساب مى آیند. توان کشور در دفاع مبتنى بر امکانات خود و یا دست کم قرارداشتن اتکاى محورهاى اصلى نیازهاى دفاعى بر این امکانات از جمله مؤلفه هاى اقتدار ملى در بُعد دفاعى است. مورد سایر نیازمندى ها هم هر قدر هم کشورى در اقلام غیر اصولى خود، مبادلات بیش ترى داشته باشد ممکن است به مقدار کمى مؤلفه هاى اقتدار به حساب آید، ولى در اقلام اصولى، اگر حداقل تراز مثبت را هم داشته باشد، به همان میزان، بر توانایى ها و اقتدارش افزوده مى شود.
بنابراین، با توجه به این مؤلفه ها، که جزو بدیهیات به شمار مى آید نگاهى که متکى بر ظرفیت سازى در داخل نباشد، به همان مقیاس، توانایى کشور را در خلق و ایفاى نقش و تأمین نیازهاى خودش کم خواهد کرد. پس این تصور که بدون ارائه برخى محصولات فکرى یا علمى و صنعتى در دنیاى امروز و این که بخواهیم فقط گیرنده باشیم و دلمان به منابع خاممان خوش باشد که آن ها را به بیگانه مى دهیم، تصور باطلى است; امروز دیگر عوام اجتماعات هم به سادگى این مطلب را مى فهمند. امیدوارم خواص هم متوجه اهمیت این مسأله باشند که ما ملزم هستیم خط مشى توسعه ملى را بر اساس ظرفیت هاى خودى تعریف کنیم. این به معناى آن نیست که اصرار داشته باشیم تمام نیازمندى هایمان را خودمان تأمین کنیم، ولى به معناى آن هست که به تراز مثبت به عنوان اصلى ترین نگاه به خط مشى توسعه بنگریم و توجه کنیم به این که ما در تدوین این خط مشى، مرز شدن ها و نشدن ها را بر بالاترین سطح ممکن و معقول فرض کنیم و تردید نکنیم که ما هم مى توانیم با دول اول جهان رقابت کنیم. این باید مورد توجه باشد. دلیل اهمیت این موضوع آن است که هر جا چشم انداز، در عین واقعى بودن، بزرگ و مناسب انتخاب شود، عزم آحاد یک ملت و مجموعه مدیریت حاکمش به عنوان نماینده اجرایى یک ملت و هدایت کننده ملت براى تحقق آن آرمان، بیش تر و توانى که براى تحقق آن صرف خواهد شد، مطلوب تر خواهد بود. اگر هدف ها پست تر انتخاب شود، به همان میزان، جهش و تلاش جمعى براى تحققش محدودتر و زمان دست رسى به آن نیز اگر دیر نشود، دورتر خواهد بود.
معرفت: با توجه به نیازها و کمبودهایى که در کشور ما وجود دارد و نیروهاى خودى ـ بدون کمک از فن آورى پیشرفته ـ توان رفع آن ها را ندارند و از طرف مقابل کشورهاى پیشرفته هم فرمول آن را در اختیار ما قرار نمى دهند و با عنایت به این که دولت مردان ما هم اعتقادى به استفاده از نیروهاى بومى ندارند، مشکلات موجود را چگونه باید حل کرد تا به تراز مثبت دست یافت؟
مهندس عبادى: باور به تراز مثبت، هم براى کسانى که تخصصشان عرصه هاى علومى مانند اقتصاد و علوم سیاسى است و هم براى دیگران، به سادگى با نگاه به تراز مثبت در نگاه توسعه اى قابل درک است; یعنى ظرفیت هاى ملى شما، مجموعاً به گونه اى باشد که نظام وابستگى شما به کل جهان کم تر از میزان وابستگى کل جهان به شما باشد. این نگاه نباید مقطعى و کوتاه مدت و با ارزیابى هاى غلط آمارى همراه باشد، بلکه باید دقیق باشد. آینده توسعه صنعتى علمى بشر، که امروز چهره هایى از پیشرفت و توانایى هاى دست یافته اش را مى بینیم، طورى نیست که بتواند براى چند دهه آینده به هیچ عنوان، به نفت به عنوان یک منبع انرژى جدّى نگاه کند. دلیلش هم ساده است. فرض بفرمایید امروز موشکى که مى خواهد بین دو قاره مأموریتى انجام بدهد، وقتى جِرْمى را مى خواهد منتقل بکند ـ مثلاً ـ ده تا پنجاه برابر جرم مجموعه تجهیزاتى را که حمل مى کند، سوخت مى گیرد. از این پنجاه برابر، چهل و نه برابرش متعلق به وزن سوختى است که آن را به پیش مى برد. دلیل اصلى این موضوع آن است که اساس قوانین حرکت موشک ها و تأمین نیروى پیشران، بر کاهش جِرْم و سرعت کاهش آن است; یعنى حاصل ضرب دو مؤلفه جِرْم کاهش یافته و سرعت کاهش میزان نیروى لازم را تعیین مى کند.
بنابراین، جِرْم باید تا میزان بسیار زیادى کاهش پیدا کند تا آن موشک بتواند مأموریتش را روى بُرد مشخصى انجام دهد، ولى گسترش مرزهاى تسخیر شده و شناخت بشرى، چه در قلمرو علوم فضایى و چه در قلمرو زندگى هاى مادى ثابت مى کند که منابع انرژى فسیلى هرگز نمى تواند براى همیشه سوختى با میزان تولید انرژى گرمایى لازم ایجاد کند. بنابراین، بشر مجبور است همان گونه که اصلى ترین منابع برق ـ مثلاً ـ یک قاره بزرگى مثل امریکا با نیروگاه هاى هسته اى تأمین مى شود، به این نیروها رو بیاورد; چون منابع انرژى عادى منابع توجیه پذیر نیستند و اگر هم منابع عارضه ساز براى محیط زیست نباشند، دست کم نسبت حجم و ظرفیت سرمایه به خروجى شان بسیار کم است. منابع انرژى بسیار عظیم براى آینده، نیاز مبرم، امکان ناپذیر و مورد تأیید هر انسان اهل فکرى در سطوح عالى است که نگاه اصولى به دنیا دارد. این نیاز از پنج تا ده سال آینده خود را نشان خواهد داد.
خلاصه آن که، منابع خام اگر هم در حال حاضر به گونه اى مطرح باشد که تجربه بیست ساله ثابت کرده که وقتى کشورهاى بزرگ با سیاستشان مى توانند کارى کنند که نفتِ بشکه اى 35 دلار بشود ده دلار، در حالى که دست کم شش دلار خرج استخراج آن مى شود، و بتوانند بیست سال سطح قیمت آن را نگه دارند، دست کم این معنایش آن است که این نفت نه تنها ثروت نیست، بلکه ضایع شدن ثروت است. صرف نظر از بُعد انسانى اش که این کار ضدارزش به شمار مى آید; چون اجتماعات انسانى آن چنان ذلیل مى شوند که به جاى آن که بقایشان را با کارشان و محصول کارى شان تأمین کنند، مجبورند با فروش منبع خامى که حتى در شناسایى و بهره گیرى از خواص و محصولات عارضى اش نقش نداشته اند، امور خود را بگذرانند.
بنابراین، اگر نگاه شما به تراز، مثبت بوده باشد، مجبورید تحولى عظیم در این زمینه ایجاد کنید. نسبت تراز کنونى در کشور ما یک به هزار هم نیست; یعنى وابستگى واقعى ما در همه ابعاد گسترده است و باید تحولى بنیادین به معناى انقلاب علمى ـ صنعتى در کشور رخ دهد تا بتواند براى تحقق تراز با دید مثبت، ظرفیت هاى انسانى و اجرایى موجود خود را به سطحى از تعالى برساند که بتواند اگر هم نمى خواهد همه نیازهاى خود را خود تأمین کند، بتواند بخش عظیم و به خصوص اقلام مهمش را خودش تولید کند. از همه مهم تر این که ظرفیتى ایجاد کند که بتواند در برخورد با پدیده هاى جدیدى که به صورت انبوه به عنوان عوارض زندگى مدنى شده بشرى برایش فراهم کرده است، به صورتى فعّال، آفرینندگى داشته باشد و روش هاى جدیدى براى بهبود زندگى ایجاد کند; یعنى در واقع، چیزى که مهم تر از حفظ سطح زندگى کنونى است، آن که ظرفیت انسانى، علمى و فنى اش به حدى برسد که بتواند براى مقابله با هر معضل جدیدى ظرفیت داشته باشد; به عنوان مثال، توسعه دفاعى یک موضوع مرده ثابت و استاتیک نیست، بلکه هر لحظه باید براى مقابله با سلاحى جدید، آماده بود. فرض بفرمایید یک فن آورى که میلیاردها دلار برایش هزینه شده و در یک نظام رزمى جا افتاده است و صدها کشور از آن استفاده مى کنند، به سادگى با ورود یک محصول جدید از میدان خارج شود.
بنابراین، اگر بخواهیم به این سؤال پاسخ مناسب بدهیم، باید گفت: مثلاً، به محض این که دشمن بالقوه به سلاحى مجهز مى شود که ابزارهاى جنگى قبلى در مقابل او کارایى ندارد، باید بلافاصله در مقابل او تجهیز شویم یا از قبل آماده شده باشیم. بنابراین، روند اصلاح و توسعه یک روند پویاست و اگر شما ظرفیت ملى ایجاد نکرده باشید، اگر همه امکانات موجود دنیا را هم وارد کنید قابلیت مقابله شما استاتیک و مُرده است. با استناد به همین مسائل، ضرورت توجه به تدوین خط مشى توسعه ملى بر اساس نگاه ملى و با تکیه بر ظرفیت هاى داخلى، بیش از پیش احساس مى شود. شما هر قدر هم ذخایر و منابع داشته باشید، اگر توان به کارگیرى آن را نداشته باشید، هیچ ارزشى ندارد. فن آورى یعنى هنر به کارگیرى عملى علم. توقع تحصیل پیشرفت با وارد کردن مثل آن است که کسى بدون دیدن ماشین و رانندگى کردن، بخواهد با خواندن کتاب، رانندگى بیاموزد. بنابراین، باید هم سطح توقّع ملى و هم سطح توقّع کسانى که آن را مدوّن مى کنند و به تناسب آن فرهنگ ایجاد مى شود تا توقع عمومى در همان سطح حرکت کند هوشمندانه، واقع بینانه و بلندنظرانه انتخاب شود. تصور این که ما جهان سومى هستیم و عقب مانده و تصور این که کشورهاى دیگر دویست سال زودتر از ما شروع کرده اند تا به پیشرفت رسیده اند، پس این راه ناپیمودنى است، تصور غلطى است.
معرفت: با توجه به فرار مغزها، ما باید چه شیوه اى اتخاذ کنیم که بتوانیم آن ها را جذب نماییم و چگونه باید براى جامعه بیست سال آینده خود برنامه ریزى کنیم؟
مهندس عبادى: خط مشى کلى توسعه ملى هرم اجرایى کلى کشور را براى هدایت و تعریف نقش آحاد جامعه در این هرم در جهت حرکت براى عموم و پیشرفت مورد نظر در سطحى تعریف شده تعیین و روشن مى کند. «استراتژى» به معناى روش و راهکار رسیدن به هدفى است که به درستى و واقع بینانه و بلندنظرانه در نظر گرفته شده و به روشنى و علمى تبیین شده باشد و هم زمان با حرکت در جهت ارتقاى سطح شعور جمعى صورت گیرد; چون شعور جمعى هوشمندانه تر، زودتر و معتقدانه تر به باور مى رسد.
تحقق یک انقلاب علمى و صنعتى یک ضرورت گریزناپذیر براى حال و آینده کشور است. انقلابى با حرکت در جهت نهادینه کردن این باور که تنها اتکا به ظرفیت ها و رشد و تعالى توانایى نیروهاى خودى مى توانند کشورى پیشرفته و توسعه یافته محقق کند. این انقلاب با تحول در نگرش عمومى مردم شرایطى را فراهم مى آورد. به عنوان مثال در این انقلاب، مدیریت ها و شغل ها، به عنوان مسؤولیت شناخته مى شود هر کس جرأت نخواهد کرد بگوید من رئیس جمهور مى شوم و مسؤولیت مى پذیرم; چون دیگر پست ها شغل نیستند، بلکه شغل ها در یک ساختار هرمى تعریف شده اند که هدف مشخصى را در یک دوره زمانى تعقیب مى کنند و جایگاه ها اعتبار مادى دنیایى ندارند، بلکه تصدى آن ها براى تحقق یک هدف است. و در چنین ساختارى، حتى پست هاى مدیریتى پایین را انسان هاى مسؤول شجاع خواهند پذیرفت. ولى انسان هایى که ظرفیت لازم را ندارند، جرأت نمى کنند آن را بپذیرند; چرا که نگاه وجدان عمومى متوجه آن هاست و هوشمندان آن ها را زیر سؤال خواهد برد; چون وجدان عمومى بیدار شده و باور کرده است که نمى تواند منتظر راه کارهایى بشود که به شکلى یک ستونش به بیگانه متکى است. بیگانه ضرورتى احساس نمى کند که بنشیند براى شما فکر کند، اصلاً چنین فکرى با بقایش سازگار نیست.
بنابراین، شما را به هر دلیلى وابسته لازم دارد و خوش خدمتانى که ناآگاهانه یا مغرضانه یا از روى آسان خواهى، سراغ بیگانه مى روند و کارخانه وارد مى کنند و گمان مى کنند که پیشرفت مى آورند، چرا متوجه خطر عظیمى نیستند که براى کشور ایجاد مى کنند؟! این راه جز بن بست در پیش رو ندارد و هرقدر دیرتر اصلاح شود خطرناک تر است. بنابراین، اتخاذ این تصمیم ملى ـ به معناى واقعى ـ مبتنى بر اراده جمعى است، و باید مردم و مسؤولان به این باور برسند که باید و تنها با اتکاء به نیروهاى خودى و داخلى مى توان به پیشرفت نائل آمد. و اگر مسوؤلان دیر بجنبند باید نگران خشم خداوند بود! کشورى مثل ژاپن با خاک آتشفشانى که حتى براى کشاورزى اش مجبور است خاک وارد کند و متکى بر هیچ منبع داخلى هم نیست; یک جامعه 130 یا 140 میلیونى که در جنگ جهانى دوم ورشکسته مغلوب جنگ شده است، به دلیل این که به یک باور عمومى رسید که تنها با نیروهاى خودى مى توان به پیشرفت رسید، مصمم شد و پیشرفت کرد. اکنون ژاپن مى تواند ثابت کند که برنده آن جنگ بوده است; کشورى که نه سرمایه لازم را داشت و نه منابعى که بفروشد و نه کسى که از آن ها کالا بخرد. چه کسى به آن ها پیشرفت تزریق کرد؟ آن ها امروز رقیب دولت برنده جنگ آن روز شده اند. این شاهدها امروز وجود دارد. اگرچه انسان هاى والا نیاز به الگو ندارند; چون نهاد بهترطلبى و تکامل جوى انسان که نمودى از خلیفة اللهى انسان است باید در او این باور را ایجاد کند که خود را باور کند و براى آنچه ندارد تلاش کند. اگر با وجود این الگوهاى عملى باز هم غفلت کنیم، تصور مى کنم دیگر هیچ عذرى نداشته باشیم.
معرفت: آیا تصور نمى کنید که برخلاف کشورهایى که به پیشرفت رسیده اند، در کشور ما کارگزاران و برنامه ریزان بدون توجه به ظرفیت هاى داخلى و نیروهاى خودى برنامه هاى کلى توسعه ملى را تدوین مى کنند و همین موجب رکود و عقب ماندگى بیش از پیش کشور ما مى شود؟ یکى از اساتید دانشگاه در مقام مقایسه پیشرفت ایران با غرب و به خصوص ژاپن، فاصله آن دو را شش هزار سال نورى بیان کرد. آیا به نظر شما فاجعه این مقدار عمیق است؟
مهندس عبادى: من با این تعبیر مخالف هستم و اعتقاد دارم طرح مشکل و تحلیل آن به این صورت آسیب مى زند; در عین این که غیرعلمى است; زیرا اولاً، کمیت و کیفیت پیشرفت مقوله اى نیست که بتوانیم مرزهایش را به صورت یک خط دربیاوریم و ارقام کمّى به اسم مسافت یا زمان از آن استخراج کنیم. بله، زمان کمیتى است که ناظر به تحقق این پدیده ها مى باشد. این تنها چیزى است که در دست ما قرار دارد. ثانیاً، در کنار نگاه هاى تجربى و عملى، دو سه نکته فرهنگى نیز وجود دارد که بسیار مهم است و باید به آن ها خوب توجه کرد تا افراط و تفریط پیش نیاید: اول آن که بیگانه اى که امروز در مفهوم سیاسى اش ـ یعنى هر انسانى که در یک جامعه پیشرفته زندگى مى کند ـ مورد توجه ماست این چهره اى نیست که مظهر همه پیشرفت هاى محقق شده کل نسل هاى ماقبل خودش باشد. بلکه انسان موجود فعلى، مظهر همه پیشرفت هاى جوامع گذشته نیست; زیرا محقق کننده همه این شرایط، همه انسان هاى خاصى هستند که به موجودیت این جوامع زودتر توجه کردند، به تکاپو افتادند، زندگى شان را وقف کردند و با تلاش در شرایطى که اصلاً هیچ یک از این علایم وجود نداشت، به نتایجى رسیدند و به تدریج، مجموع کارهاى آن ها حاصلش به دست نسل هاى بعد تکمیل شد و این مجموعه سطح زندگى کنونى را فراهم کرده است. بنابراین، اگر هم قرار است درودى بر کسى فرستاده شود، شاید بهتر باشد که بر پدران نسل هاى موجود فرستاده شود; چون آنچه حاصل شد نتیجه کار مجموعه آدم هایى خاص از آن جوامع هستند که عمر خود را ـ مثلاً ـ براى کشف یک سرزمینى اختصاص دادند، شامل انسان هایى که پرچم یا دستى براى پیروزى آن ها تکان دادند در تحقق این تمدن تأثیر داشته اند. پس در مجموع، انسان کنونى در حال زندگى در آن جوامع مظهر همه پیشرفت ها نیست بلکه وارث پیشرفت و توسعه همه جانبه است.
از سوى دیگر، تمام عقب ماندگى نسل هاى گذشته هم در پیشانى نسل حاضر ما حک نشده است، هر چند مسؤولیت ما را براى تلاش کم نمى کند. پس چنین نیست که همه حقارت عدم پیشرفت و عقب ماندگى بر پیشانى ما زده شده باشد و ما مظهر همه کاستى هاى موجود باشیم. بنابراین، دانستن این واقعیت و تبلیغ آن در سطح جامعه به این دلیل ضرورت دارد که مانع احساس خودکم بینى موجب خودباختگى و حاکم شدن بیش تر روحیه ناباورى و عدم اعتماد شود.
مطلب دوم این که فاصله ما با غرب چنان که اظهار مى دارند، چندان زیاد نیست; چون عرصه ناشناخته هاى بشرى به اعتراف همه دانشمندان، به خصوص بزرگ هایشان، و مجموعه اکتشافات بشرى در مقابل ناشناخته هایش بسیار ناچیز است. خدا بخل ندارد، عظمت دنیا و عرصه آفرینش بیکرانگى آن و مرزهاى ناشناخته اش چنان وسیع است که انسان کارنکرده اجتماع ما میلیون ها فرصت طلایى درخشان براى کشف، آفرینش و افزودن بر گنجینه هاى دانش بشرى دارد که در مقایسه با آنچه که کشف شده بسیار ناچیز است. اگر اهل همّت باشیم، این عرصه عظیم به روى ما باز است. در این عرصه، ارزش آفریدن اقتدار ایجاد مى کند، موجب بى نیازى مى شود و حداقل این امکان را به ما مى دهد که در مقابل دنیاى کنونى چیزهاى جدیدى عرضه کنیم; مثلاً، امروز دیگر ساختن کارخانه فولاد الویت بسیارى از کشورهاى پیشرفته نیست; یک اتاق کوچک در یک شرکت کوچک آلمانى، تراز تجارى کارکرد سالیانه اش بیش تر از یک کارخانه ذوب فولاد بزرگى است که ما در شهر مبارکه راه انداخته ایم; آن جا با دانش فنى یک روبوت پیشرفته براى صنعت خاصى تولید مى کنند که میزان چرخش درآمد سالانه اش چندین برابر کل صنعت فولاد ماست. یک مثال کوچک مى زنم تا روشن شود که چه طور یک طرح عظیم شغلى در کشور مى توانید ایجاد کنید. فقط کافى است ابتدا خودتان را باور کنید و این مثال را گسترش دهید; نترسید، ببینید که چه ثروت عظیمى مى توانید ایجاد کنید! اگر پایگاه هاى کاریابى یا میزان دریافت شغلى را در تمام کشورهاى امریکایى و اروپایى که امروزه در اینترنت عرضه مى شود، بگردید، به طور متوسط بیش از 80% درخواست ها در عرصه هاى نوشتن نرم افزار است; کار وقت گیرى که باید شخص بنشیند، تعریفى از یک فرایند و یا پرسش صنعتى داده شده را بگیرد و در صورت عامش، به زبان خاصى که مورد نیاز آن کار است، برایش برنامه بنویسد. با تحقق باور نیرومند ملى و در یک جهت گیرى سازمان داده شده جمعى، شرکت هاى بزرگ خصوصى مى توانند تشکیل شوند که به جاى صدور نیروى انسانى و بهره کشى حقارت بارى که با مهاجرت آن ها مى شود، در حضورى پررقابت برنامه بنویسد و به سراسر جهان عرضه کند. در شرکت هاى بسیار عظیم مى توانند کار کنند، البته در این کار و امور مشابه بسیار دیگر در یک جهت گیرى ملى و حاکمیتى منظم، معتقد و مصمم به نتیجه مى تواند محقق شود. در این ساختار، کشور شما مى تواند سازنده نرم افزار باشد و بخش عظیمى از انسان هاى بیکار را در دل شرکت هاى بزرگ به کار بگیرد، به شرط استفاده از بالاترین سطح دانش موجود در دانشگاه ها. سپس مى توانند براى تمام دنیا برنامه بنویسند و برایشان بفرستند. این کار غیر از افزایش ظرفیت علمى و عملى و اشتغال فراوانى که ایجاد مى کند، سیل عظیم سرمایه را به سمت کشور وارد مى کند. این مسأله کوچکى است که به سرعت محقق شدنى است; فقط کافى است که باور کنیم و نهادهاى آموزشى در این زمینه مصمم شوند و دولت و ملت در این جهت حرکت کنند.
معرفت: شیوه عملى تحقق خودباورى و اعتماد به نیروهاى خودى و اتکا به ظرفیت هاى داخلى چیست؟
مهندس عبادى: ضرورت جدّى دارد که این مطلب در سطح عام براى همه مطرح شود; طرح این مسائل براى آحاد جامعه و آوردن مثال هاى کابردى عینى براى مردم عادى کوچه و بازار که مشغول فعالیت هستند و کارهایشان را به راحتى و با همه وجود درک مى کنند، از آن روست که آن ها سریع تر و به صورت شگفت انگیزى متوجه آن ها خواهند شد; مثلاً در نظام مدیریتى که در شرکت وزارت نفت متولّى توسعه و تولید صنعت نفت مى باشد، ساختارى حاکم است که بیگانه آن را بنیان گذاشته و حتى الفباى کلامى و مکاتباتى آن هم متعلق به ما نیست، حتى دخل و خرج و حضور و غیاب و بده بستان آن هم به سبک بیگانه است. اشکالى که وجود دارد این است که حالا دیگر غریبه نیست، خودى مجرى است، ولى چون خودى ضرورت اجرایش را نمى داند، نتوانسته است نظام آن را متحول سازد. یا مثلاً، بازرسى یک خط یا یک فرایند تولید با یک الگوى مشخص، امروز ادعا مى شود که باید کاملاً علمى باشد، ولى چون خود بازرس الگو را به صورت تجربى نیاموخته و آموختن او بر اساس درک ضرورت وجود آن روش نبوده است، اگر بخواهد در این الگو بهبودى یا دگرگونى ایجاد کند یا کار را توسعه دهد، نمى تواند. چون این کارها على رغم همه اعتقادى که به توسعه و پیشرفت داریم، عرصه اى نیست که تحصیلش به آسانى ممکن باشد، در عین حال که محقق شدنى است.
ما اعتقاد داریم که شعور عمومى هوش مندانه تر از مدیریت اجرایى کشور است; مدیریتى که حداقل در تجربه نمود و عملکردش وجود دارد و در اذهان عمومى است. تحول و ارتقاى خواست و فهم عمومى توقع عمومى ایجاد مى کند، توقع عمومى مدیران اجرایى را منصوب خواهد کرد و بسترى فراهم خواهد آورد که مدیر اجرایى ناتوان نمى تواند با آن کنار بیاید و در مصدر کار باشد. چرا که مورد انتقاد است. به عنوان مثال، در یک روستا هم حتى یک کدخدا نمى تواند مردم روستا را به سمت مصرف کردن کودى که چیزى از آن نمى داند وادار کند.
از طرفى، علم و در واقع تمدن به عنوان میوه به کارگیرى آن هم زمان با ارائه برکات ملموس موجود، مشکلاتى را نیز موجب مى شود; بدین تعبیر که علم بشرى در عین این که به زیبایى فرصت هاى جدیدى مى آفریند که وجود نداشته است، بسیارى از چیزهایى را که به دلیل نبودن آگاهى کافى به عوارض و پدیده ها و دخالت هاى بشرى در طبیعت ناشى از محدودیت آگاهى علمى و عملى در یک زمان است، به وجود مى آورد. از این نظر، عوارضى را به وجود مى آورد و این عوارض هم مى تواند کمک کند به این که پویایى علم ادامه پیدا کند; چون رفع آن عوارض و تکمیل آن ها موضوع پروژه و تحقیق جدید است.
ما اکنون یک زندگى مصرفى به دلیل تمرین نکردن براى ساختن و آفریدن داریم; با این شیوه زندگى و اسراف سوخت و انرژى، باید از روزى بترسیم که خداوند عنایتش را از ما بگیرد. پتروشیمى مظهر تولید میلیون ها محصول است; از محصولات بسیار تخصصى تا محصولات ساده; مثلاً، از نفت پولیمرهاى هادى ساخته مى شود که چه کارهاى شگفت انگیزى انجام مى دهند; پولیمرهایى هستند که در کشاورزى هزاران هزار کاربرد دارند. یک نوع از آن ها 700 برابر وزن خود آب جذب مى کند. این بهترین بستر را براى شما فراهم مى کند در جایى که مقدارى کمى خاک دارید، با یک بار آبیارى، مدت هاى طولانى خاک تغذیه کند; بهترین صرفه جویى در مصارف کشاورزى. انواع پولیمرها وجود دارد که قیمت یک واحد وزنى کوچک آن ها بسیار بیش از طلاست. این ها همه محصولات یک صنعت بنیادین عظیم هستند که براى میلیون ها نفر اشتغال ایجاد مى کند و میلیاردها دلار سودآورى دارد. شما این ماده را در کشور ما به بدترین شکل مصرف مى کنید; یعنى براى این که نفت را با عجله استخراج کنید که تراز زندگى معیشتى را بگذرانید، مجبورید گازهایش را بسوزانید; همان گازى که ورودى چندین کارخانه عظیمى است که هزاران محصول باید تولید کند و یکى از محصولات بسیار مهم و اساسى آن اسید سولفوریک است که در صنایع نظامى از جمله محصولات مهم و پایه اى است. حال اگر در این کشور یک صنعت پتروشیمى قدرتمند درست کنید، چه قدر اشتغال ایجاد کرده اید! عربستان تمام صنایع پتروشیمى اش را نیروهاى خارجى اداره مى کنند و به این دلیل، نمى تواند محصولات پتروشیمى به قمت کم ترى که شما با نیروهاى بومى خود مى توانید تولید کنید ـ وقتى که دانش و فن آورى را بومى کرده باشید ـ بفروشد; زیرا مجبور است تا 90 هزار دلار در هر ماه حقوق بدهد. اما در کشور ما اگر هم زیاد حقوق بدهند یک هزار دلار مى دهند. این پول در مقایسه با 90 هزار دلارى که در عربستان به یک امریکایى مى دهند و در یک شبکه ساختارى کار مى کند، هیچ است. به نظر مى رسد باید نیروهاى خود را کیفى کنیم. اما نیرویى که متوسط کارش در روز دو دقیقه است، آیا این یک امر محقق شدنى است؟! الگوى کارى در کشور ما درست تعریف نشده است. جامعه اى که کار نکرده، تمرین کار ندارد، انضباط ندارد، سازمان پذیرى را تمرین نکرده، اندیشمندانه و با قاعده کار کردن را نیاموخته بازدهى بیش از این ندارد. اما اگر چنان الگویى در جامعه پیاده شد، الگویى که افراد در ساعات کار ادارى کار شخصى نکنند و امین باشند، در آن ساختار، دروغ گفتن ضد ارزش مى شود. شما فقط امنیت بدهید که هر کس در جامعه کارى را که مى کند محصولش براى خودش باشد، ببینید چه قدر پیشرفت خواهیم داشت! اگر مردم بفهمند که مدیریت اجرایى کشور و پیش قراولانشان صادقانه در این عرصه کار مى کنند و تلاش مى کنند، در کار تردید نخواهند کرد; این هایى که امروز به عنوان «بد» مى شناسیم، جمعیت عظیمشان در همین مسیر حرکت خواهند کرد و وقتى این شرایط را فراهم کنید ، عده کوچکى مى مانند که ساختار انضباطى جامعه اصلاً اجازه حضور و صدمه زدن به جامعه و جهت گیرى اصلاحى آن را به تعبیر گفته شده نخواهد داد.
معرفت: ما چگونه مى توانیم نخبگان جامعه را ـ اعم از داخلى یا خارجى ـ بسیج کنیم تا خط مشى کلى توسعه ملى با تکیه بر ظرفیت هاى داخلى جامعه ارائه و آن را رو به توسعه و پیشرفت ببرند، و با چه راهکارهاى علمى و عملى مى توانیم آن ها را جذب کنیم؟
مهندس عبادى: براى تحقق این مطلب، باید اراده سیاسى قدرتمندى وجود داشته باشد، منتهى اراده سیاسى مبتنى بر باور سیاسى; یک باور نیرومندى که قابل تحقق باشد. وقتى یک شهروند عادى پیرامون خودش را پر از کاستى مى بیند، روابط انسان هاى پیرامونش را به شدت مبتنى بر آسان خواهى مى یابد. از سوى دیگر، راه پیشرفت را سرسخت و پرزحمت مى بیند، بدین ترتیب، خود را کنار مى کشد; وقتى او در اطراف خود افرادى را مى بیند که روابطشان به شدت مبتنى بر دروغ و نیرنگ است و حرف هایى مى زنند و ادعاهایى مى کنند که به آن ها اعتقاد ندارند و قابل تحقق نیست، انسان هایى را مى بیند که به شدت به دنبال منافع فردى هستند و در پى منافع جمعى نیستند، طبیعى است که به کار و تلاش و سازندگى علاقه اى نداشته باشند و تنها چیزى که به سراغشان مى آید ناامیدى مى باشد. و در صورتى که همین افراد اگر متأثر از بعضى آموخته هاى کلیشه اى از جاى دیگر باشند، وضع به مراتب بدتر خواهد شد. با نگاهى گذرا به تاریخ معاصر، در جاى جاى دنیا مثال هاى ارزشمندى خواهیم یافت; مثلاً، در یوگسلاوى، در جنگ جهانى دوم، شخصى مثل تیتو ظهور کرد; در زمانى که دو قطبى شدن جهان در اوج قدرت مطرح است و بى طرفى معنا نداشت و هر کشورى به قطبى منتسب مى شد. وى در این شرایط، یوگسلاوى را که ترکیبى بسیار متنوع از قومیت هاى مختلف بود، بنیان گذارد و با اراده سیاسى، آن ها را به یک چهره یا جمعیت فکرى متحد تبدیل کرد و مجموع این اراده سیاسى را تبدیل به اراده ملى نمود. این کشور همین اواخر در برابر ناتو مقاومت جانانه اى کرد و کم تأثیر از حمایت سیاسى کم روس ها توانست مدت طولانى در برابر پیشرفته ترین سلاح هاى جنگى ناتو مقاومت کند. دلیلش هم این بود که صنعت بومى خودى و صنایع نظامى مقتدرانه اى ساخته بود و این از میان رفتن وحدت سیاسى و ملى بود که یک کشور پر هرج و مرج و آشفته اى شد، تکه پاره گردید و ملّیت ها در آن به جان هم افتادند.
بنابراین، صرف نظر از بُعد اعتقادى، کشورى که مى خواهد تحول پیدا کند اراده سیاسى در آن مهم است. مردم و دولت و حاکمان باید در روابط متقابل با همدیگر، صداقت داشته باشند. من معتقدم صداقت قابل تعبیر و تفهیم است و شعور عمومى به این نتیجه خواهد رسید ممکن است گاهى فریب بخورد، ولى این فریب همیشگى نخواهد بود. به تناسب آگاهى عمومى، اگر اراده سیاسى هم خفته باشد، بیدار خواهد شد. در سایه صداقت مردم و حاکمان و مسؤولان و کمک متقابل چهره هایى در این شرایط ظهور خواهند نمود; چهره هایى که رنج شیوه هاى تجربه شده دوره طاغوت را کشیده اند; چهره هایى که ممکن است اصلاً هم مذهبى نباشند، ولى به انقلاب با همه وجود با همین سبک اجرایى معتقدند، فداکارى هم کرده اند، سرباز هم داده اند، بسیجى هم داده اند. این مردم از شما به عنوان «دولت» توقع دارند. نمى توانند گزارش شما را قبول کنند که سى میلیارد دلار پول قرض کرده اید و در فلان جا از بین برده اید; یعنى این که توسعه نداشته اید و فقط خارجى ها را پولدار کرده اید. اصلاح نظام سیاسى به معناى باز کردن فضاى کشور به اسم «دموکراسى» براى کشورى که در داخلش اراده کارى به وجود نیامده خطرناک است. به عنوان مثال، گفتند: مى خواهیم کارها را به مردم واگذاریم; شوراها و اداره امور شهرها را نگاه کنید! کار به کجا کشیده است. نمى خواهم مخالفت کنم، من اعتقاد دارم که مردم باید کارها را خودشان انجام دهند، ولى نظام تصمیم گیرى جمعى در این کشور تمرین نشده است. مجمع عمومى شرکت هاى بزرگ را نگاه کنید; کم تر و به سختى تصمیمى از آن ها درمى آید. براى کار مشترک کردن، اندیشه را کنار هم گذاشتن براى نگاه منضبط سازمانى تمرین نشده است. کشور مقتضیات و نیازهایى دارد; نمى توان زمان را از دست داد. انسان بى کار و گرسنه را نمى توان گفت صبر کند که قرار است شما برایش برنامه ریزى کنید و براى او در برنامه سوم اشتغال ایجاد کنید چون او امشب گرسنه است. شما باید به جوان زیر 18 سال دختر و پسر این مملکت اطمینان دهید که آن ها سرمایه هاى این کشور هستند، فرزندان این کشور هستند، شهروند مملکت هستند. اگر شهروندى گرسنه بخوابد و شما سیر باشید و به او بگویید: صبر کن! با این کار، شما شهروندى بودن را از او گرفته اید. وقتى شما افراد را تحت حمایت نظام اجتماعى قرار ندهید شهروندى او را فراموش کرده اید; مى گوید من گرسنه ام و دیگران سیرند، به چه دلیلى من هم باید به همان اندازه براى آینده کشور دلم بتپد؟ اگر شما شهروندى را در اراده سیاسى محقق کنید، ابتدا باور عمومى تحقق پیدا خواهد کرد، سپس اراده ملى توقع ایجاد مى کند که نخبگان را در این مسیر قرار دهد، نخبگان نیز موجب بسط این نظریه خواهند شد. وقتى کار شروع شود، همه وارد مى شوند، خدا برکت خواهد داد، آن هم در جامعه اى که توکل به خدا معنا و مفهوم عمومى دارد. مگر مى شود خداوند ما را تنها بگذارد؟ خداوند جامعه کافر بى اعتقاد به خودش را تنها نمى گذارد; مى گوید اگر شما در مسیر مقدّرات من حرکت کنید، همه برکات بر شما جارى مى شود; آنوقت جامعه اى را که بر خداوند توکل دارد، تنها بگذارد؟ من یقین محض دارم که اگر مردم تلاش کنند خداوند شرایطى را به وجود خواهد آورد که مردم نتایج خوبى ببینند. مگر چند تا کتاب دانشگاهى در این کشور به نام استادان خود ماست؟ چرا حداکثر کارهایى که در این کشور مى شود ترجمه یا رونویسى است. چرا کتاب دانشگاهى که در امریکا و اروپا تدریس مى شود اثر استادهاى ما نباشد؟ مقدمات و زمینه چنین کارى چیست؟ مگر مقدمات نگاشتن یک اثر نو چیست؟ چرا چند تا جایزه نوبل به کشور ما نیامده است؟ حالا وقتش رسیده است که جایزه نوبل به کشور ما بیاید. اگر جامعه باور کند که ده سال نوبل دنیا را باید بگیرد، در همه عرصه ها بسترسازى کند، مطمئن باشید خواهد گرفت و موفق خواهد شد. چون رقابت پیش مى آید. نوبل گرفتن یعنى داشتن یک هرم جمعیتى چندصدهزار نفرى علمى و متخصص. جدول مندلیف، موتور دیزل، معادلات ماکسون، فیزیک نیوتونى از جمله آثار ماندگار غرب است که نمى توان آن ها را شکست. پس اسم و یاد دانشمند ماندگار است. با وجود این که برخى از این محققان در جامعه خودشان مورد انتقاد بودند، ولى توجهى نمى کردند; چون مجموع جامعه حرکتى تشویقى داشت. پس اگر انقلاب مورد اشاره علمى و صنعتى عظیم و تحولات فرهنگى مربوطه به تبع آن رخ دهد، از جمله برکات آن این است که هیچ شهروندى در کشور نمى تواند مشوّق محققان نباشد; چون براى او هم افتخار دارد، افتخارها مشترک هستند و در چنین جامعه اى ثروت به رخ کشیدن ارزش نخواهد بود، ضد ارزش مى شود و این یعنى مظهر برکات عظیمى براى ملت. و قطعاً انسانى که به آن درجه از بزرگى رسیده است به دارایى مادى فخر نخواهد کرد و زمینه ساز تمدنى بزرگ خواهد بود.
ان شاءالله.