چیستی تقوا و بنیان های معرفتی صدور فعل تقوا و فرایند تحقق ملکه آن
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
کرامت و بزرگي و بزرگواري هر کسي به اندازۀ تقواي اوست و هرکس به اندازۀ تقوايي که دارد، رو بهسمت کمال و سعادت در حرکت است. بر اين اساس، تقوا نقش بسيار زيادي در تربيت ديني انسانها دارد و شکوفايي استعدادهاي دروني و رسيدن به کمال نهايي، بستگي بهميزان تقوا دارد. اگر چيستي تقوا و عوامل و فرايند شکلگيري آن براي همگان و بهويژه براي مربيان مشخص گردد، ميتوانند با علم به چيستي تقوا و نحوۀ ايجاد آن در متربي، نقش زيادي در سلوک مسير رشد و ترقي ديني و اخلاقي فردي و اجتماعي متربيان ايفا کنند.
بهعنوان پيشينه پژوهش، از بين مقالهها و پاياننامه و رسالههاي بررسيشده در مورد تقوا، گزارش اجمالي يک پاياننامه کارشناسي ارشد و يک مقالۀ علمي که مباحث آن به موضوع اين پژوهش نزديکتر است، در اينجا ذکر ميشود:
در پاياننامه آثار و پيامدهاي تربيتي تقوا (حسني، 1384)، مباحث مفيدي در مورد ماهيت تقوا در قرآن و روايات و آثار تربيتي تقوا بحث شده است. نويسندۀ معتقد است تقوا به معناي ملکۀ پرهيز از گناهان، بهسبب خوف از غضب الهي و طلب رضاي الهي است. همچنين آورده است که تقوا در فارسي به پرهيزگاري، ترس، پارسايي و خودنگهداري ترجمه شده است. همچنين نويسنده موارد زير را بهعنوان عوامل دستيابي به تقوا مطرح کرده است: نگرش به آينده، توجه به علم و آگاهي خداوند به اعمال و رفتار انسان، افزايش معرفت به خدا، خودشناسي، تفکر، تدبر در قرآن و گفتار معصومان، عبادت و پرستش خداوند، دعا و مناجات، روزه، اطاعت از خدا و دستورات دين، استعانت از خدا، محاسبه نفس.
همچنین نویسنده مقالة «فرايند دستيابي به ملکۀ تقوا از منظر قرآن کريم» (كريمي قدوسي، 1397)، مطالب مفيدي در مورد ماهيت تقوا و فرايند دستيابي به آن مطرح کرده و آورده است تقوا به معناي احتراز از عوامل تهديدکنندۀ سعادت انسان است و حالت مطلوب تقوا زماني است که بهصورت ملکه نفساني درآيد و فرايند تقوا به اين صورت است که نقطۀ آغازين تقوا تحصيل علم و شناخت است و مرحلۀ دوم، تحريک ميل و احساس و شکلگيري اراده است و آخرين مرحله، انجام و تکرار رفتار اختياري است.
همچنين در کتب قدما و متأخرين، مباحث زيادي ميتوان در مورد تقوا پيدا کرد؛ بهعنوان مثال آيتالله مصباح يزدي در اين زمينه ميفرمايد: «تقوا از ديدگاه اسلام به اين معناست كه انسان از خطري بترسد كه از فعل اختياري خود يا ترك آن متوجه سعادت ابدي او ميشود؛ و بينش توحيدي ميگويد: اين خطر درنهايت بهدست خداوند به او خواهد رسيد؛ و در برابر اين خطر، كاري كند كه چنين خطري متوجه او نشود. كسي را كه در برابر چنين خطري دست به چنين كاري ميزند، «متقي» و اين رفتار ويژۀ او را «تقوا» گويند... مؤمني باتقواست كه در همۀ كارها خداوند را در نظر داشته و با دقت تمام، طوري رفتار كند كه موجب خشنودي خداوند شود و با حواس جمع، دست به كارهايي نزند كه نارضايتي و ناخشنودي خداوند را بهدنبال داشته باشد. يعني اگر از زاويه ديگري نگاه كنيم، درواقع آن عذاب، نتيجۀ اعمال و رفتار خود انسان است و ترس از خداوند درواقع، ترس از نفس و اعمال و رفتار نفس انسان است؛ ولي ازآنجاكه مدبر و مؤثر حقيقي خداوند است، اين ترس به خداوند هم نسبت داده ميشود» (مصباح يزدي، 1394، ج 1، ص 71ـ74).
با توجه به آنچه گفته شد، در متون موجود از پيشينيان در مورد جنبههاي مختلف تقوا مباحثي مطرح شده است؛ اما در اين پژوهش سعي بر اين است که چيستي تقوا و بنيانهاي معرفتي تقوا و فرايند شکلگيري آن بهنحو کاملتري بيان شود.
سؤال اصلي اين است که: تقوا چيست و بنيانهاي معرفتي فرايند تحقق ملکه آن کدام است؟
سؤالهاي فرعي بدين قرارند: بنيانهاي معرفتي تقوا کدامند؟ فرايند شکلگيري ملکه تقوا چگونه است؟
1. مفهومشناسي
1ـ1. تقوا در لغت
تقوا از ريشه «و ق ي»، و در اصل «وقو» بوده است که واو آن تبديل به ياء شده است. تقوا اسم مصدر وِقايه است. مادۀ وقايه در مواردي بهکار ميرود كه خطري احساس شده و انسان بهمنظور حفظ خود از آن خطر، رفتاري را انجام دهد؛ که در اينصورت گفته ميشود: «اتّقي» يعني خود را حفظ كرد (راغب اصفهاني، 1412ق، ص 881؛ مصباح يزدي، 1394، ج 1، ص 73). راغب اصفهاني در مفردات ميگويد: تقوا محافظت از خود در مقابل شيء مخوف است: «التَّقْوَى جعل النّفس في وِقَايةٍ مما يخاف» (راغب اصفهاني، 1412ق، ص 881). پس وقايه به معناي نگهداري و حفظ و مواظبت از خطر است؛ بنابراین در صورتيکه انسان خطري احساس نکند حفظ از خطرات هم نخواهد داشت.
گاهي از باب تسميۀ مقتضاي شيء به مقتضي آن، و تسميۀ مقتضي شيء به مقتضاي آن، ترس و تقوا بهجاي هم بهکار برده ميشوند (همان)؛ يعني ترس، مقتضي تقوا، و تقوا مقتضاي ترس است و اين رابطه مقتضي و مقتضايي که بين ترس و تقوا وجود دارد، سبب ميشود گاهي آن دو را بهجاي هم بهکار ببرند.
2ـ1. تقوا در اصطلاح
طبق معناي لغوي تقوا، هرکسی هر اقدامي براي نگهداری خود از خطر انجام دهد، گفته ميشود داراي تقواست. پس مرتبۀ اول تقوا احساس خطر است که ممکن است يقيني باشد يا احتمالي. اگر يقين کند يا احتمال دهد رفتاري سبب ميشود آبرو و حيثيت اجتماعي او از بين رود و خودنگهداري کند، او داراي نوعي از تقواست. با احتمال اينکه اين جهان خالقي داشته باشد که وظيفۀ ما پرستش و اطاعت اوست، و با احتمال اينکه انذار انبياء واقعي باشد و خطري عظيم در پيش روي کافرين و بدکاران باشد سعي کند با ايمان به خدا و طاعت او، آن خطر را دفع بکند، او داراي تقواست که به آن، تقواي فطري گفته ميشود. علما از تقوايي که انسان را بهسمت ايمان به خدا سوق ميدهد، تقواي فطري نام بردهاند. تقواي فطري سبب ايمان به خدا ميگردد؛ ولي تقواي الهي بعد از ايمان تحقق پيدا ميکند (ر.ك: مصباح يزدي، 1394، ج 1، ص 79).
اصل تقوا به معناي خودنگهداري است و تقواي الهي به معناي خودنگهداري از عذاب الهي است و خودنگهداري از عذاب الهي با انجام اوامر الهي و ترک نواهي او و شکر نعمتهاي او و صبر در بلاي او تحقق پيدا ميکند (طباطبائي، 1417ق، ج 3، ص 367).
آيه ۴۰ سورة «بقره» بر انحصار ترس به ترس از خداوند دلالت دارد: «وَ إِياي فَارْهَبُونِ»؛ فقط از من بترسيد. آيه ۴۱ سورة «بقره» دال بر انحصار خودنگهداري به خودنگهداري از غضب الهي است: «وَ إِياي فَاتَّقُونِ»؛ تنها خود را از غضب من نگهداريد (جوادي آملي، 1388ب، ج 4، ص 88). انسان موحد فقط از خدا ميترسد چون معتقد است مؤثر مستقل و حقيقي، غير از خدا وجود ندارد (ر.ك: مصباح يزدي، 1394، ج 1، ص 71). اگر همۀ مخلوقات جمع شوند تا ضرري بهکسي برسانند، اگر خداوند نخواهد، ضرري به او نخواهد رسيد؛ همچنانکه اگر همۀ مخلوقات جمع شوند تا به کسي نفعي برسانند، اگر خدا نخواهد نفعي به او نخواهد رسيد. پس تنها ترس استقلالي، ترس از خداست. از اينجهت است که انبياي الهي همواره در تلاش بودند انسانها را طوري تربيت کنند که خدا را تنها پروردگار مخلوقات بدانند و تنها از غضب او بترسند و از پيامبر الهي اطاعت کنند؛ چه اينکه نحوۀ عبادت الهي و نحوۀ تقرب به خدا و نحوۀ جلب رضايت الهي، توسط انبياء به مردم تعليم داده ميشود: «فَاتَّقُوا اَللّهَ وَ أَطِيعُونِ» (شعراء: ۱۶۸)؛ خود را از غضب الهي نگهداريد و از من اطاعت کنيد.
بنا بر آنچه گفته شد؛ تقوا در اصطلاح، عبارت است از حفظ خود از غضب الهي، اعم از اينکه خودنگهداري با انجام يک کار پسنديده تحقق يابد يا با ترک يک کار ناپسند (ر.ك: مصباح يزدي، 1394، ج 1، ص 69ـ78). تقوا معادل ترک و پرهيز و بيتحرکي نيست و گاهي غضب خداوند نسبت به تارک فعل نيز تعلق ميگيرد.
در روايتي از امام صادق در مورد معناي تقوا سؤال کردند؛ آن حضرت فرمودند: «أَنْ لَا يفْقِدَكَ اللَّهُ حَيثُ أَمَرَكَ وَ لَا يرَاكَ حَيثُ نَهَاكَ» (مجلسي، 1403ق، ج 67، ص 285)؛ تقوا اين است که خداوند تو را در واجبات، غايب و در محرمات حاضر نبيند.
مرحوم طبرسي در مجمعالبيان «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ» را چنين معنا کرده است: «إن تتقوا عقابالله باتقاء معاصيه و أداء فرائضه»؛ يعني اگر خودنگهداري کنيد از عقاب خداوند با پرهيز از معصيت الهي و اداي واجبات او (طبرسي، 1372، ج 4، ص 825).
نکته مهم ديگر در مورد چيستي تقوا اين است که اگرچه رکن اصلي تقوا انجام واجبات و ترک محرمات است؛ ولي در بيان ائمه و علماي اسلام، ترک مشتبهات هم جزء ماهيت تقوا بيان شده است.
لازمۀ خودنگهداري از غضب الهي اين است که حتي از برخي از مواردي هم که مباح است، اجتناب شود تا يقيناً از غضب خداوند و مجازات دنيوي و اخروي در امان بماند: «و صار التَّقْوَى في تعارف الشّرع حفظُ النّفس عمّا يؤثم، و ذلك بترك المحظور، و يتمّ ذلك بترك بعضالمباحات» (ر.ك: راغب اصفهاني، 1412ق، ص 881).
امام خميني در شرح چهل حديث آورده است که: «تقوا از وقايه به معناى نگاهدارى است و در عرف و لسان اخبار، عبارت است از حفظ نفس از مخالفت اوامر و نواهى حق و متابعت رضاى او، و كثيراً استعمال شود در حفظ بليغ و نگاهدارى كامل نفس از وقوع در محظورات به ترك مشتبهات» (موسوي خميني، ۱۳۷۸، ص 206). در ادامۀ اين مطلب، حديثي را مطرح کرده است که رسولالله فرمودند: «حَلَالٌ بَيِّنٌ وَ حَرَامٌ بَيِّنٌ وَ شُبُهَاتٌ بَيْنَ ذَلِكَ فَمَنْ تَرَكَ الشُّبُهَاتِ نَجَا مِنَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ أَخَذَ بِالشُّبُهَاتِ ارْتَكَبَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ هَلَكَ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَم» (کليني، ۱۴۰۷ق، ج 1، ص 68)؛ حلالي است آشکار و حرامي است آشکار، و شبهاتي است که معلوم نيست حلال است يا حرام. پس هرکسي شبهات را ترک کند، از ارتکاب محرمات در امان ميماند و هرکسي شبهات را انجام دهد، محرمات را مرتکب ميشود و هلاک ميشود، ازآنجاکه نميداند.
در روايت ديگري نيز، نهتنها شبهات، بلکه ترک برخي از امور حلال را نيز در گسترۀ تقوا آورده است: «التَّقْوَى عَلَى ثَلَاثَةِ أَوْجُهٍ تَقْوَى بِاللَّهِ فِي اللَّهِ وَ هُوَ تَرْكُ الْحَلَالِ فَضْلًا عَنِ الشُّبْهَةِ وَ هُوَ تَقْوَى خَاصِّ الْخَاصِّ وَ تَقْوَى مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ تَرْكُ الشُّبُهَاتِ فَضْلًا عَنْ حَرَامٍ وَ هُوَ تَقْوَى الْخَاصِّ وَ تَقْوَى مِنْ خَوْفِ النَّارِ وَ الْعِقَابِ وَ هُوَ تَرْكُ الْحَرَامِ وَ هُوَ تَقْوَى الْعَامِّ» (مجلسي، ۱۴۰۳ق، ج 67، ص 295)؛ تقوا بر سه وجه است: تقواي بالله فيالله که عبارت است از ترک حلال، چه برسد به شبهه؛ و آن تقواي خاصالخاص است؛ وجه ديگر تقوا عبارت است از تقوای منالله و آن ترک شبهات است، چه برسد به حرام؛ و نوع سوم تقوا، عبارت است از تقوا از ترس عذاب جهنم و آن ترک حرام است که تقواي عام گفته ميشود. پس در يک معناي دقيق، تقوا اين نيست که صرفاً واجبات و محرمات الهي رعايت شود؛ بلکه يک فرد متقي از اموري هم که به عدم رعايت واجبات و محرمات منجر ميشود، خودداري ميکند: «وَ تَفْسِيرُ التَّقْوَى تَرْكُ مَا لَيسَ بِأَخْذِهِ بَأْسٌ حَذَراً مِمَّا بِهِ الْبَأْسُ» (مصباحالشريعه،1980،ص 39).
پس انسان در برابر خداوند مسئول است و هرکسي به هر شکلي در انجام مسئوليت خود کوتاهي کند، بايد منتظر عقاب و عذاب الهي باشد. تقوا درواقع عبارت است از اينکه يک نفر در انجام يا ترک هرکاري مواظبت کند که اگر خواستۀ رب با تمايلات نفساني او در تعارض باشد، امر پروردگار را بر هواي نفس مقدم بدارد: «وَ أَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى اَلنَّفْسَ عَنِ اَلْهَوى فَإِنَّ اَلْجَنَّةَ هِي اَلْمَأْوى» (نازعات: ۴۰ـ۴۱) و البته پرواضح است که منظور از ترسي که انسان بايد از خدا داشته باشد، ترس از خود خداوند متعال نيست؛ چون خداوند متعال نور محض و جلال و جمال صرف است؛ اما همين جلال الهي سبب قهر و تعذيب به آتش است و ترس ما درواقع از آتش است نه از جلال خدا (مصباح يزدي، ۱۳۹۰، ص 235؛ جوادي آملي، ۱۳۸۸ب، ج 45، ص 387)؛ و اينکه گفته شد مقدمۀ تقوا ترس است که انسان از خطري بترسد و بخواهد خود را از آن محافظت کند، با آنچه قرآن کريم ميفرمايد که اولياي الهي ترسي ندارند، منافاتي ندارد؛ چراکه منظور از ترسي که اولياي الهي ندارند ترس نفسي است که مذموم است، نه ترس عقلي که ممدوح است. اولياي الهي که دنيا و امور دنيا را پست و بيارزش ميدانند، نگران و ترسان از امور دنيوي نيستند (مصباح يزدي، ۱۳۹۰، ص 235؛ جوادي آملي، ۱۳۸۸ب، ج 37، ص 98).
همچنين تقوا بهيک لحاظ به دو قسمِ تقواي قرنطينهاي و تقواي حضور تقسيم شده است. منظور از تقواي قرنطينهاي اين است که يک نفر براي در امان ماندن از ابتلا به گناه، خود را از موقعيتهاي گناه دور نگه دارد و اگر موقعيت گناه پيش نيايد گناهي هم تحقق نخواهد يافت مثلاً اگر در اجتماع حضور نيابد از همۀ گناهاني مثل غيبت و دروغ و تهمتزدن و دزديکردن و قتل و زنا و... در امان خواهد بود و نتيجۀ عدم گناه، در امان بودن از غضب الهي خواهد بود. وقتي سخن از تقوا بهميان ميآيد، منظور اين نوع از خودنگهداري نيست؛ بلکه منظور از تقوا اين است که چنان ترسي در يک فرد وجود داشته باشد که در موقعيتهاي گناه، از گناه اجتناب کند که به آن تقواي حضور گفته ميشود (ر.ک: باقري، ۱۳۸۴، ص 76).
تقوا هم بهعنوان فعل کاربرد دارد و هم بهعنوان صفت. تقوا بهعنوان فعل به معناي اين است که يک شخص براساس خودنگهداري از غضب الهي رفتار کند؛ اما تقوا بهعنوان صفت، خودنگهداري از غضب الهي است که در يک شخص به شکل ملکه و عادت درآمده باشد (ر.ک: مطهري، ۱۳۷۷، ج 16، ص 507). فعل خودنگهداري از غضب الهي، ارزش والايي دارد؛ اما مطلوب اصلي شرع اين است که خودنگهداري از غضب الهي بهصورت ملکه نفساني در بيايد و انسان طوري عادت کند که همۀ رفتارها و گفتارهاي او براساس ملکه تقوا و بدون فکر و رؤيت، بر پايۀ لحاظ نظر خداوند باشد که اگر خداوند راضي به آن کار است، آن را انجام دهد و اگر راضي نيست آن را ترک کند (مصباح يزدي، ۱۳۹۸، ص 229؛ جوادي آملي، ۱۳۸۹الف، ج 1، ص 392).
2. اهميت تقوا
تقواي الهي در همۀ رفتارهاي انسان متقي، نقش تعيينکنندهاي دارد؛ چه اينکه انسان متقي ميداند که اگر کاري را انجام ميدهد يا ترک ميکند؛ اگر چيزي را افشا ميکند يا کتمان ميکند؛ يا سخني را بيان ميکند يا ساکت ميشود؛ به اين فکر ميکند که نکند اين فعل يا اين ترک فعل من، غصب الهي را در پي داشته باشد (ر.ک: مصباح يزدي، ۱۳۹۴، ج 2، ص 229؛ رک: جوادي آملي، ۱۳۸۹الف، ج 1، ص 391).
لقمان به فرزندش گفت: «إِنَّ الدُّنْيا بَحْرٌ عَمِيقٌ قَدْ غَرِقَ فِيهَا عَالَمٌ كَثِيرٌ فَلْتَكُنْ سَفِينَتُكَ فِيهَا تَقْوَى اللَّهِ» (کليني، ۱۴۰۷ق، ج 1، ص 16)؛ همانا دنيا دريايي عميق است و مخلوقات زيادي در آن غرق شدهاند؛ براي جلوگيري از خطر غرق شدن، سوار کشتي تقوا شويد.
امام صادق ميفرمايد: «كُلُّ عِبَادَةٍ مُؤَسَّسَةٍ عَلَى غَيرِالتَّقْوَى فَهِي هَبَاءٌ مَنْثُورٌ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى تَقْوى مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَيرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فِي نارِ جَهَنَّمَ» (مصباح الشريعه، 1980، ص 39)؛ هر عبادتي که براساس غيرتقوا بنا شود، همچون ذرات غبار پراکنده در هوا است (يعني بيارزش و از بين رونده است)؛ آيا کسي که بنيان امورش را بر پايۀ تقواي الهي و کسب رضايت او قرار داده بهتر است، يا کسي که بنيان امورش را بر لب پرتگاهي سست و فرو ريختني نهاده است که همراه بنا، به آتش جهنم سقوط ميکند (توبه: ۱۰۹).
همچنين امام صادق در مورد اهميت تقوا ميفرمايد: «وَ قَدْ أَجْمَعَ اللَّهُ تَعَالَى مَا يتَوَاصَى بِهِ الْمُتَوَاصُونَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ فِي خَصْلَةٍ وَاحِدَةٍ وَ هِي التَّقْوَى قَالَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ وَ لَقَدْ وَصَّينَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ إِياكُمْ أَنِ اتَّقُوا الله وَ فِيهِ جِمَاعُ كُلِّ عِبَادَةٍ صَالِحَة» (مجلسي، ۱۴۰۳ق، ج 75، ص 200)؛ بهتحقيق که اللهتعالي در قرآن کريم همه سفارش سفارشکنندگان را در يک خصلت يعني تقوا جمع کرده است و همه عبادات صالحه در تقوا خلاصه ميشود.
اميرمؤمنان علي در مورد اهميت تقوا ميفرمايند: «عَلَيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّهَا تَجْمَعُ الْخَيرَ وَ لَا خَيرَ غَيرُهَا» (مجلسي، ۱۴۰۳ق، ج 67، ص 66)؛ بر شما باد تقواي الهي. همانا تقوا همه خير را در خود دارد و خيري غير از آن نيست.
نکتهاي که در مورد تقوا بايد توجه داشت اينکه، آنچه در قرآن کريم آمده است که «إِنَّ اَلْمُتَّقِينَ فِي جَنّاتٍ وَ عُيونٍ» (حجر: ۴۵)؛ اين نيست که اگر کسي يک پرهيز هم انجام دهد جزء متقين باشد و مشمول حکم دخول در بهشت گردد؛ همانطوري که يک گناه سبب نميشود کسي جزء فاسقان و گنهکاران باشد و مشمول حکم دخول در جهنم گردد و بلکه منظور از متقين در قرآن کريم کساني هستند که داراي ملکه تقوا باشند (جوادي آملي، ۱۳۸۸ب، ج 45، ص 100).
3. بنيانهاي معرفتي صدور فعل تقوا
رفتار مبتني بر تقوا که اعم است از فعل و ترک، از عوامل خاصي منبعث ميشود و اگر اين رفتار تکرار شود، سبب حصول ملکه تقوا ميگردد و ملکه تقوا مقدمۀ رسيدن به فلاح است: «اِتَّقُوا اَللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» (آلعمران: ۱۳۰). قبل از اينکه تقوا در اثر تکرار به شکل ملکه دربيايد، عواملي سبب ميشوند انسان براساس تقوا رفتار نمايد؛ برخي از مهمترين اين موارد در ادامه مطرح ميشود.
1ـ3. خودشناسي درست و تفکر سازنده
خودشناسي اين است که يک نفر بداند بزرگوار آفريده شده و وجودش داراي استعدادهاي بسيار ارزشمند است. اما ارزش انسان به زيباييها و تواناييهاي بدن و داراييهاي مادي و دنيوي او مربوط نميشود؛ بلکه ارزش انسان به استعداد تکامل دروني و استعداد رسيدن به قرب الهي است و انسان ميتواند در اثر اعمالي به اوج مرتبه هستي صعود کند (مصباح يزدي، ۱۳۸۴، ص 19؛ ر.ک: مصباح يزدي، ۱۳۹۶، ص 75).
براساس دلالت آيات قرآن کريم، انسان پيوسته داراي تحول دروني است يا بهسوي بالاترين مرتبۀ هستي يا بهسوي پايينترين مرتبۀ هستي. بهعبارت ديگر، انسان پيوسته در حال سير دروني براي رسيدن به لقاءالله است: «يا أَيهَا اَلْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ» (انشقاق: ۶)؛ منتهي يکي به لقاي جمال حق ميرسد که بهشت است و ديگري به لقاي جلال حق که جهنم است (جوادي آملي، ۱۳۸۹ب، ص 77؛ همو، ۱۳۸۸ب، ج 4، ص 100؛ همو، ۱۳۸۸الف، ص 151). پس سير دروني انسانها اجتنابناپذير است و براي سفر، نياز به اسباب و ابزار و وسايل موردنياز سفر وجود دارد و بهترين توشه راه در اين سير دروني، تقوا است: «تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيرَ اَلزّادِ اَلتَّقْوى» (بقره: ۱۹۷).
فردي که تمام وقت و عمر و انرژي خود را در امور دنيوي بهکار ميبرد، به اين دليل است که او خودشناسي درستي ندارد و تمام وجود خود را در شهوت و غضب (که دو جنبۀ حيواني انسان است) خلاصه ميکند. برايناساس او در رفتار خود همواره رفتار حيواني خواهد داشت؛ اما اگر کسي بداند که انسان موجودي است داراي استعداد رسيدن به مرتبهاي از هستي که تمام نعمتهاي لذتبخش و لذت حقيقي و امنيت و آرامش حقيقي در آن جايگاه قرار دارد و اين جهان صرفاً درصد بسيار کوچکي از آن لذت را داراست؛ در رفتار خود تجديدنظر ميکند و همواره سعي خواهد کرد در راستاي رضايت الهي قدم بردارد و انسان بعد از اينکه آگاهي پيدا کرد وجود او گوهري ارزشمند است، سعي در حفظ آن گوهر خواهد داشت. مرحوم نراقي در اين زمينه ميفرمايد: «انسان بعد از آنکه حقيقت خود را شناخت و دانست که حقيقت او جوهرى است از عالم ملکوت که به اين عالم جسمانى آمده، به اين فکر ميافتد که چنين جوهرى شريف را عبث به اين عالم نفرستادهاند، و بدينسبب درصدد تحصيل فوايد تعلق نفس به بدن بر مىآيد، و خود را بهتدريج به سر منزل شريفى که بايد، مىرساند» (نراقي، ۱۳۷۸، ص 17).
اگر کسي گوهر وجود خود را شناسايي کند و بداند وجودش گوهري است ارزشمند، و راضي نباشد آن را به کمتر از بهشت بفروشد؛ چنين کسي خودشناسي دارد: «إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا» (نهجالبلاغه، ۱۴۱۴ق ـ الف، ص 556)؛ و از جهت نقش بسيار زياد خودشناسي در اعمال و رفتار انسان است که در روايات، خودشناسي، بهعنوان نافعترين معرفت، معرفي شده است: «مَعْرِفَةُ النَّفْسِ أَنْفَعُ الْمَعَارِفِ» (تميمي آمدي، ۱۴۱۰ق، ص 712). و اگرچه مهمترين معارف، معرفت خداوند سبحان است: «مَعْرِفَةُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ أَعْلَى الْمَعَارِفِ» (همان)؛ اما معرفت خداوند سبحان وابسته به معرفت نفس است: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» (همان، ص 588).
کسي که خود را بشناسد و بداند که ظاهري دارد و باطني، مبدئي دارد و معادي، مخلوقي است که خالقي دارد، مربوبي است که ربي دارد، عبدي است که معبودي دارد، و همواره به فقر وجودي خود و نيازمندي خود به وجود مستقل بينياز توجه داشته باشد، به خداشناسي خواهد رسيد و کسي که به خداشناسي برسد، اعمال متناسب با عبوديت رب بينياز بيهمتا انجام ميدهد و چنين کسي به فلاح و رستگاري خواهد رسيد (جوادي آملي، ۱۳۹۳، ص 93و181؛ عزالدين کاشاني، بيتا، ص 90؛ غزالي، ۱۴۱۶ق، ص 420).
يکي ديگر از اموري که انسان را به سمت رفتار درست و مبتني بر رضاي الهي سوق ميدهد، تفکر سازنده در گذشته و حال و آينده است. انسان بايد به گذشتۀ گذشتگان و عاقبت طغيانگران فکر کند که چگونه با وجود استکبار و طغيانگري که داشتند، از بين رفتهاند؛ و فکر کند که از کجا آمدهايم و براي چه آمدهايم و به کجا خواهيم رفت؟ همچنين تفکر در آينده، که اين همه انسانهاي پاک و خوشنام در بين مردم که تحت عنوان رسول خدا، مردم را از عذاب آخرت ترساندهاند، اگر واقعيت داشته باشد، ما براي عالم آخرت چه آماده کردهايم؟ همچنين انسان متفکر به اين فکر ميکند که آيا اعمال و رفتار گذشته او مطابق دستورات الهي و مقتضاي قواعد اخلاقي است يا نه؟ تا اگر خلاف آن بود در اصلاح يا جبران رفتار اقدام کند. پس تفکر نقش مهمي در نحوه اعمال و رفتار انسان دارد و از عوامل مهم تأمينکنندۀ تقواست. اميرمؤمنان ميفرمايند: «رَحِمَ اَللَّهُ اِمْرَءً تَفَكَّرَ فَاعْتَبَرَ وَ أَبْصَرَ» (تميمي آمدي، 1410ق، ص 373)؛ خدا رحمت کند کسي را که تفکر کند و نتيجه تفکر او عبرت گرفتن و بينش درست باشد.
2ـ3. جهانبيني درست و ايمان حقيقي
يکي از مهمترين عوامل تحقق فعل تقوا، جهانبيني درست است. بينش نادرست نسبت به مبدأ و معاد، و غفلت از حقايق، و غرقشدن در شهوت و غضب، سبب ميشود ترس در انسان ايجاد نگردد و ناپرهيز باشد و بهجايي برسد که داروي ترس هم نتواند درد او را درمان کند: «سَواءٌ عَلَيهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يؤْمِنُونَ» (يس: ۱۰؛ جوادي آملي، ۱۳۸۸ب، ج 4، ص 100؛ ج 10، ص 195).
برايناساس غفلت از آخرت، سبب گناه، و ياد معاد، سبب پرهيزگاري است (مصباح يزدي، ۱۳۹۴، ج 2، ص 92). اميرمؤمنان علي ميفرمايد: «رَحِمَ الله اِمْرَءً اَعَدَّ لِنَفْسِه وَ اسْتَعَدَّ لِرَمْسِه وَ عَلِمَ مِنْ اَينَ وَ في اَينَ وَ اِلي اَينَ» (فيض کاشاني، ۱۴۰۶ق، ج 1، ص 116)؛ خدا رحمت کند کسي را که اسباب سعادت را براي خودش فراهم کند و در خودش براي آخرت آمادگي ايجاد کند و بداند از کجا آمده و در کجاست و به کجا خواهد رفت.
همچنين اميرمؤمنان در نهجالبلاغه، آگاهي از شاهد و ناظر بودن خداوند متعال نسبت به اعمال ما و قدرت او بر مجازات بندۀ گنهکار را سبب تقوا معرفي کرده است: «فَاتَّقُوا اللهَ الَّذِي أَنْتُمْ بِعَينِهِ، وَ نَوَاصِيکُمْ بِيدِهِ، وَ تَقَلُّبُکُمْ فِي قَبْضَتِهِ» (نهجالبلاغه، 1414ق ـ ب، ص 266)؛ پس خود را نگهداري کنيد از غضب الهي؛ خدايي که مورد نظارت او هستيد و سرنوشت شما در دستان اوست و هرگونه تغيير احوال شما در قبضه قدرت اوست. در جاي ديگري ميفرمايد: «أَيهَا النَّاسُ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِنْ قُلْتُمْ سَمِعَ وَ إِنْ أَضْمَرْتُمْ عَلِم» (نهجالبلاغه، 1414ق ـ ب، ص 505)؛ اي مردم خود را نگهداري کنيد از غضب خدايي که گفتار شما را ميشنود و رفتار شما را میبیند؛ هرچند که خواسته باشيد آن را پنهان کنيد.
تصور و شناخت ما از امروز و فردا و از ويژگيهاي هستي، در تصميم و انتخاب نوع فعل نقش اساسي دارد؛ چه اينکه انسان لذت خود و راه رهايي و پيشگيري از رنجها را در چه چيزي بداند، براساس آن تصميم ميگيرد؛ يکي لذت خوردن و خوابيدن و تفريح و عيش و نوشِ امروز را ميخواهد و رنج فردا را؛ و ديگري رنج امروز و راحتي فردا را. تفاوت اين دو در شناختها و باورهاست (رک: فخررازي، ۱۴۰۷ق، ج 3، ص 17).
هر رفتار اختياري در انسان بر مبناي انگيزه تحقق پيدا ميکند و عمل بدون انگيزه محال است و حتي کسي که در حال خواب حرکاتي انجام ميدهد در راستاي جلب لذت و رفع الم است؛ و يا تکاندادن انگشتان دست که بهظاهر بدون انگيزه به نظر ميرسد، درواقع انگيزۀ لذت يا دفع الم در آن وجود دارد (همان، ص 30، 42و50)؛ و آنچه براي انسان، بالذات مطلوب است، لذت و سرور است و آنچه بالذات مکروه است رنج و غم است؛ و هرچه در راستاي لذت و الم باشد، انگيزش رفتار را سبب خواهد شد و در اين ميان براي انسان، دفع ضرر مطلوبتر از تحصيل منفعت است (همان، ص 21ـ24).
برايناساس هر رفتار اختياري در انسان يا براي بهدست آوردن لذتي است يا براي دفع ضرر و رنج و الم؛ و البته انگيزش دفع ضرر، قويتر از تحصيل منفعت است. حتي کسي که اقدام به خودکشي ميکند اين اعتقاد را دارد که رنج موجود از رنج خودکشي کمتر است؛ يا اينکه اعتقاد دارد ميتواند با تحمل رنج خودکشي، از رنج موجود رهايي يابد (همان، ج 3، ص 25).
فلاسفه معتقدند هر فعل اختياري داراي پنج مرحله است: تصور فعل تصديق به فايده شوق اراده تحريک عضلات. انسان ابتدا فعلي را تصور ميکند؛ سپس باوري در او شکل ميگيرد که انجام اين فعل در اين شرايط به نفع اوست (البته ممکن است اين باور در او محصول مقدمات يقيني يا ظني يا وهمي باشد). بعد از اين باور، در او شوق انجام يا ترک فعل ايجاد ميشود؛ سپس شوق در او مؤکد ميشود و آن را اراده ميکند و در نهايت، پس از اراده، آن کار با ابزار متناسب خود تحقق پيدا ميکند (سبزواري، ۱۳۸۳، ص 313)؛ و ترس از عذاب، بيشتر از ميل به لذت، سبب خودنگهداري ميشود (ر.ک: فخررازي، ۱۴۰۷ق، ج 3، ص 21ـ24).
برايناساس، ايمان نقش اساسي در تقوا دارد. علامه طباطبائي در تبيين مفهوم ايمان ميگويد: ايمان عبارت است از تصديق به چيزي و التزام به لوازم آن. مثلاً ايمان بهخدا عبارت است از تصديق به وحدانيت خدا و تصديق انبياي الهي و تصديق روز قيامت و تصديق سخنان انبياء و التزام بهتبعيت از آنان، که محصول تبعيت از انبياء، عمل صالح است و از اين جهت، ايمان و عمل صالح در آيات زيادي بهعنوان زوج همديگر مطرح شده است. مجرد اعتقاد و باور، بدون التزام به لوازم آن را ايمان نميگويند (طباطبائي، ۱۴۱۷ق، ج 18، ص 289).
هرچه باور و شناخت انسان از خداوند بيشتر باشد، خوف و خشيت او هم بيشتر خواهد بود: «إِنَّما يخْشَى اَللّهَ مِنْ عِبادِهِ اَلْعُلَماءُ» (فاطر: ۲۸)؛ از ميان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او ميترسند. خوف و خشيت، رکن اصلي تقواست؛ چه اينکه اگر خطري احساس نشود و ترسي در دل انسان جاي نگيرد، محل و موضوعي هم براي تقوا نخواهد بود. پس هرچه شناخت و باور انسان بهخدا بيشتر باشد و بداند که رحمت و غضب خداوند براساس عمل انسان است، سعي ميکند در رفتار خود دقت کند. اين همان تقواست. بنابراين مرتبۀ تقواي هرکسي براساس مرتبه ايمان اوست (مصطفوي، ۱۴۳۰ق، ج 13، ص 205).
آيتالله مصباح يزدي معتقد است ريشۀ تقوا، ايمان است که در قلب جاي دارد و رفتارهاي انسان برايند ايمان اوست. برايناساس براي بهدست آوردن تقوا ابتدا بايد سراغ ايمان رفت و ايمان را ايجاد و تقويت کرد (مصباح يزدي، ۱۳۹۳، ص 87)؛ و ايمان محصول شناخت و اراده است؛ شناخت خدا و مبدأ و معاد و ارادۀ رسيدن به کمال (مصباح يزدي، ۱۳۹۰، ص 167). قدم اول در پيشگيري از سوختن در آتش، اين است که انسان آتش را بشناسد و بداند که سوزاننده است و دردآور؛ و قدم دوم، ارادهۀ حفظ خود از عذاب و رنج و درد آتش است (ر.ک: مصباح يزدي، ۱۳۸۴، ص 338؛ همو، ۱۳۹۰، ص 168).
اينکه در قرآن کريم و روايات، قلب بهعنوان محل تقوا معرفي شده، بهدليل آن است که شناختها، باورها و اعتقادات انسان و انگيزهها و هيجانات انسان که با بحث تقوا درآميختهاند، همه در قلب تحقق پيدا ميکند. البته پرواضح است که منظور از قلب در قرآن کريم، قلب صنوبري نيست و بلکه به معناي بخشي از وجود انسان است که کارکردهايي مثل شناخت و انگيزش و هيجان دارد.
قلب بهعنوان گوهر وجود انسان، از لحاظ بينش، بر فطرت توحيدي و از لحاظ گرايش، بر فطرت تقوا آفريده شده است که بهخوديخود اقتضاي توحيد و تقوا را دارد؛ مگر اينکه فطرت توحيد و تقوا در اثر اشتغالات مادي، در غبار غفلت، عملکرد خود را از دست بدهد (جوادي آملي، ۱۳۸۸ب، ج 5، ص 250).
تقوا به معناي اصطلاحي آن (خودنگهداري از غضب الهي) متوقف بر ايمان به خداست؛ اما تقوا به معناي خودنگهداري فطري، متوقف بر ايمان نيست؛ بلکه مبتني بر ارادۀ حفظ خود از خطرات يقيني و احتمالي است.
براساس آنچه گفته شد، نقص در معرفت خداوند متعال از مهمترين موانع تقواي الهي است. غيرعالم بهخداوند، خوف و خشيت الهي را نخواهد داشت: «إِنَّما يَخْشَى اَللّهَ مِنْ عِبادِهِ اَلْعُلَماءُ» (فاطر: ۲۸).
از ديگر موانع تقواي الهي، عدم اعتدال در خوف است. تفريط در خوف، سبب جرئت گناه در انسان ميشود و افراط در خوف، انسان را از رحمت الهي نااميد ميکند و انسانِ بدون اميد از حرکت و تکامل باز ميماند. ترس و اميد بايد به اندازۀ مساوي باشد و نبايد يکي بر ديگري زيادتر باشد که زيادي يکي بر ديگري منشأ فساد خواهد بود. از اين جهت است که يک مبلغ ديني بايد قبل از انذار و تبشير، مخاطبشناسي کند افرادي که اميدشان به بخشش الهي بيشتر است، آنها را بترساند و افرادي که ترسشان نسبت به اميد بيشتر است، آنها را به بخشش خداوند اميدوار کند، تا بهحالت تساوي ترس و اميد برسند و همين يکي از بزرگترين برنامههاي تربيتي اسلام است (ر.ک: غزالي، بيتا، ج 12، ص 179).
از ديگر موانع تقواي الهي، حب دنياست که در مقابل حب آخرت و حب خدا قرار ميگيرد و انسان را از مسير تعالي باز ميدارد: «حَرَامٌ عَلَى كُلِّ قَلْبٍ مُتَوَلِّهٍ بِالدُّنْيَا أَنْ يَسْكُنَهُ التَّقْوَى» (تميمي آمدي، ۱۴۱۰ق، ص 350)؛ ساکن شدن تقوا در قلب انسانِ شيفتهِ دنيا حرام است.
4. فرايند تحقق ملکه تقوا
1ـ4. ميل و اراده انجام يا ترک فعل
قواي مديريتي انسان براساس ميل و رغبتي که براي انجام يا ترک يک فعل اختياري، در او شکل ميگيرد، دستور انجام يا ترک فعل را صادر ميکنند و همانطوري که گفته شد، معرفت و شناخت آثار مثبت يا منفي يک فعل اختياري، نقش زيادي در انجام يا ترک فعل اختياري دارد.
عملي که انسان اراده ميکند آن را انجام دهد، بر دو نوع است: عملي که لذتبخش بوده و موافق خواسته نفس است؛ و ديگري عملي که انجام آن مشتمل بر رنج و زحمت بوده و برخلاف خواسته نفس است. براي انجام عمل نوع اول، نياز به انگيزۀ خاصي نيست و مثل آبي که در سرازيري روان است، بهخوديخود جاري ميگردد؛ اما عمل نوع دوم نياز به انگيزش دارد. يعني عمل داراي رنج و غيرمنطبق با هواي نفس، نياز به انگيزش وجود دارد، تا انسان رنج را بر خود همراه کند. هرچه لذتي که ترک ميشود لذيذتر باشد، انگيزش ترک لذت هم بايد قويتر باشد و همچنين هرچه عمل مخالف خواستۀ نفس، سختتر و پرزحمتتر باشد، انگيزش قويتر هم موردنياز است. مثلاً خوردن غذاي لذتبخش، نياز به انگيزه خاصي ندارد و انسان سالم و عادي همواره بهسوي آن کشيده ميشود؛ اما براي ترک خوردن غذاي خوشمزه و لذيذ، نياز به انگيزۀ بالا وجود دارد؛ چرا من بايد از خوردن غذاي خوشمزه اجتناب کنم؟ مثلاً بهخاطر اينکه غذاي ديگري است و خداوند آن را حرام کرده است و عصيان امر الهي مجازات دارد يا بهخاطر اينکه روزۀ ماه رمضان است و خداوند متعال روزهداري را واجب کرده است و عصيان الهي مجازات دارد. اگر ترس از خداوند متعال در دل جاي بگيرد، انگيزشي در انسان ايجاد ميشود که ارادۀ ترک لذت و تحمل رنج عمل در انسان تحقق پيدا ميکند.
با پذيرش اينکه بايد در زندگي، خط قرمزهايي داشته باشيم و پذيرش اينکه خط قرمزهاي سرنوشتساز توسط خداوند متعال تعيين شدهاند و با انجام اعمال مخالف هواي نفس بهخاطر دستور خداوند متعال و تکرار آن، تقوا در انسان شکل ميگيرد. از اينجاست که خداوند در قرآن کريم روزهداري را عامل ايجاد تقوا معرفي کرده است: «كُتِبَ عَلَيْكُمُ اَلصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى اَلَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (بقره: ۱۸۳)؛ چه اينکه روزه گرفتن مشتمل است بر پذيرش خط قرمز تعيين شده توسط خداوند متعال و تکرار عمل مخالف هواي نفس؛ و اين تقوا را در انسان ايجاد ميکند.
انگيزش زياد، محصول باور قوي نسبت به متعلق انگيزه است. اگر کسي باور داشته باشد خداوند نسبت به گنهکاران غضب ميکند و غضب الهي در روز قيامت دردناکترين و طولانيترين عذاب را بههمراه خواهد داشت، سعي ميکند خود را با گناه نکردن، از غضب الهي مصون نگه دارد. هرچه اين باور در انسان قويتر باشد درجه تقوا هم بالاتر خواهد بود.
2ـ4. تکرار انجام يا ترک فعل
انسان در ابتداي تولد، هيچ ملکهاي ندارد و ملکات دروني در اثر تکرار اعمال به وجود ميآيند. هر عملي که از انسان سر ميزند، اثري را در دل ايجاد ميکند و تکرار آن عمل سبب حصول عادت و ملکه ميگردد؛ بهنحوي که در موقعيتهاي بعدي، انسان براساس عادت و ملکه عمل ميکند؛ يعني بدون فکر و تأمل، آن عمل براساس عادت از انسان سر ميزند (نراقي، 1378، ص ٤۷).
تقوا نيرويي دروني است که در اثر تمرين و تکرار حاصل ميشود و بهمانند واکسن سبب ايجاد مصونيت در برابر گناه ميگردد. پرهيزهاي مستمر سبب پيدايش تقوا و تقوا سبب پرهيز از گناه و امور مشتبه ميگردد (مطهري، ۱۳۷۷، ج 27، ص 161؛ ج 23، ص 692). براساس آيات قرآن کريم، ملکۀ تقوا محور اصلي است و ميزان ارزش ساير ملکات نفساني بهمقدار نزديکي آن به تقوا است: «وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى» (بقره: ۲۳۷) «اِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى» (مائده: ۸؛ جوادي آملي، 1388ب، ج 11، ص 452).
اگر تقوا در نفس انسان راسخ شود و در شاکلۀ انسان جاي بگيرد، رفتارهاي او همواره براساس مقتضاي تقوا خواهد بود: «كُلٌّ يعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ» (اسراء: ۸۴)؛ بگو هرکس بر پايه خلق و خوي و عادتهاي اکتسابي خود عمل ميکند. برايناساس، نحوۀ نهادينهشدن تقوا در نفس انسان بسيار مهم است.
اگر ترس از غضب الهي همواره در انسان در درجۀ بالايي وجود داشته باشد، خودنگهداري از غضب الهي هم در انسان همواره وجود خواهد داشت. باانجام و تکرار اعمالي که بر خلاف هواي نفس و براساس خواست خداوند است، تقوا بهصورت عادت و به شکل صفت راسخ در نفس درميآيد.
نتيجهگيري
تقوا که از پرکاربردترين مفاهيم قرآن کريم و روايات است و اساس تربيت ديني محسوب ميشود، بايد مورد توجه بيشتري قرار بگيرد. يکي از مواردي که در مورد تقوا بايد تبيين شود، چيستي تقواست و در مرحلۀ بعد بايد مشخص شود که تقوا چگونه در انسان شکل ميگيرد.
در اهميت تقوا همين بس که ملاک کرامت انسان نزد خدا، تقواست و هرچه تقواي انسان بيشتر باشد، ارزش او هم نزد خدا بالاتر خواهد بود: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اَللّهِ أَتْقاكُمْ» (حجرات: 13)؛ کريمترين شما نزد خداوند باتقواترين شماست. اگر انسان همواره کارهايي انجام دهد که رضايت الهي را سبب ميشود و کارهايي انجام ندهد که غضب الهي را سبب ميشود، نزد خدا گرامي بوده و به فلاح و رستگاري ميرسد: «اِتَّقُوا اَللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» (بقره: 189)؛ تقوا پيشه کنيد تا رستگار شويد.
منظور از تقوا در لغت، مطلق خودنگهداري و در اصطلاح، به معناي خودنگهداري از غضب الهي است. همچنين تقوا به دو نوع فعل و ملکه کاربرد دارد؛ فعل تقوا يعني رفتار خودنگهدارانه و ملکۀ تقوا يعني صفت دروني تقوا که براساس آن، خودنگهداري بدون نياز به فکر و رؤيت از انسان سر ميزند. تقوا به معناي خودنگهداري انسان از انجام يا ترک يک فعل، پس از آن صورت ميگيرد که اراده و ميل قوي در انسان ايجاد گردد و اراده و ميل قوي پس از خودشناسي و جهانبيني تحقق پيدا ميکند و اگر انگيزش و اراده در انسان ادامه داشته باشد و آن فعل يا ترک تکرار گردد در انسان بهصورت ملکه درآمده و راسخ در نفس ميگردد و صفت راسخ در انسان، همواره بدون فکر و رويت صادر ميشود و ملکۀ تقوا سبب رسيدن به فلاح ميشود.
- نهجالبلاغه، 1414ق ـ الف، قم، هجرت.
- نهجالبلاغه ، 1414ق ـ ب، تصحیح صبحی صالح، قم، هجرت.
- مصباحالشریعه (منسوب به امام صادق (ع))، ۱۹۸۰م، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات.
- باقری، خسرو، ۱۳۸۴، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، تهران، مدرسه.
- تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد، 1410ق، غرر الحکم و درر الکلم، چ دوم، تهران، دار الکتاب الاسلامی.
- جوادی آملی، عبدالله، 1388الف، پیامبر رحمت، چ دوم، قم، اسراء.
- جوادی آملی، عبدالله ، 1388ب، تسنیم، چ هشتم، قم، اسراء.
- جوادی آملی، عبدالله ، ۱۳۸۹الف، ادب فنای مقربان، چ هفتم، قم، اسراء.
- جوادی آملی، عبدالله ، 1389ب، انسان از آغاز تا انجام، قم، اسراء.
- جوادی آملی، عبدالله ، ۱۳۹۳، تحریر رسالة الولایه، قم، اسراء.
- حسنی، شعبانعلی، ۱۳۸۴، آثار و پیامدهای تربیتی تقوا، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی.
- راغب اصفهانی، حسینبن محمد، 1412ق، مفردات الفاظ القرآن، بیروت، دارالقلم.
- سبزواری، ملاهادی، 1383، اسرار الحکم فی المفتتح و المختتم، قم، مطبوعات دینی.
- طباطبائی، سیدمحمدحسین، 1417ق، المیزان فى تفسیر القرآن، چ پنجم، قم، جامعة مدرسین.
- طبرسی، فضلبن حسن، ۱۳۷۲، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، چ سوم، تهران، ناصر خسرو.
- عزالدین کاشانی، محمودبن علی، بیتا، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایة، تهران، هما.
- غزالی، ابوحامد، 1416ق، مجموعة رسائل الإمام الغزالى، بیروت، دارالفکر.
- غزالی، ابوحامد ، بیتا، احیاء علوم الدین، بیروت، دار الکتاب العربی.
- فخررازی، محمدبن عمر، 1407ق، المطالب العالیة من العلم الإلهی، بیروت، دار الکتاب العربی.
- فیض کاشانی، ملامحسن، 1406ق، الوافی، اصفهان، کتابخانة امام امیرالمؤمنین علی(ع).
- کریمی قدوسی، محسن، ۱۳۹۷، «فرایند دستیابی به ملکه تقوا از منظر قرآن کریم»، معرفت، ش 247، ص 23ـ34.
- کلینی، محمدبن یعقوب، 1407ق، الکافی، چ چهارم، قم، دار الکتب الاسلامیه.
- مجلسی، محمدباقر، 1403ق، بحار الأنوار، چ دوم، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- مصباح یزدی، محمدتقی، ۱۳۸۴، به سوی خودسازی، چ چهارم، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- مصباح یزدی، محمدتقی ، 1390، آیین پرواز، چ هفتم، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- مصباح یزدی، محمدتقی ، 1393، انسانسازی در قرآن، چ پنجم، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- مصباح یزدی، محمدتقی ، ۱۳۹۴، اخلاق در قرآن، چ هشتم، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- مصباح یزدی، محمدتقی ، ۱۳۹۶، خودشناسی برای خودسازی، چ بیستم، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- مصباح یزدی، محمدتقی ، ۱۳۹۸، در جستجوی عرفان اسلامی، چ هفتم، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- مصطفوی، حسن، 1430ق، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، چ سوم، بیروت، دار الکتب العلمیه.
- مطهری، مرتضی، 1377، مجموعه آثار، چ ششم، تهران، صدرا.
- موسوی خمینی، روحالله، ۱۳۷۸، شرح چهل حدیث، چ بیستم، تهران، مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
- نراقی، احمد، ۱۳۷۸، معراج السعادة، چ ششم، قم، هجرت.