معرفت، سال سی و دوم، شماره نهم، پیاپی 312، آذر 1402، صفحات 21-30

    واکاوی تحلیلی انتقادی آموزش فلسفه برای کودکان در ایران

    نویسندگان:
    ✍️ مژگان قیصری رمضانیان / دانشجوی دکتری فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی دانشگاه پیام نور / mj.qeisari@gmail.com
    مرجان معصومی فرد / دانشیار گروه علوم تربیتی دانشگاه پیام نور تهران
    صادق رضایی / دانشیار گروه علوم تربیتی دانشگاه امین / sadeghrr@chmail.ir
    مهدی محمودی / دانشیار گروه علوم تربیتی دانشگاه پیام نور
    doi 10.22034/marifat.2023.2021625
    چکیده: 
    طراحان برنامۀ آموزش فلسفه به کودکان و بسیاری دیگر از اندیشمندان این عرصه، بر این عقیده‌اند که فلسفه برای کودکان برنامه‌ای برای افزایش مهارت تفکر نقاد و خلاق در درک مسائل فلسفی نزد کودکان است. این برنامه در پی‌ِ جریانی است که پرسیدن و به‌عبارتی فلسفیدن را به کودکان آموزش دهد. هدف پژوهش حاضر تحلیل و نقد آموزش فلسفه برای کودکان و بررسی چرایی و چگونگی کاربرد آن در نظام آموزشی ایران با استفاده از دو روش توصیفی و تحلیلی است. برای رسیدن به پاسخ هرکدام از پرسش‌های پژوهش باید روشی متناسب با اقتضائات هر پرسش و پاسخ را به‌کار گرفت. ازاین‌رو در این مطالعه روش‌های توصیفی ـ تحلیلی به‌کار گرفته شده‌اند. روشی که در این پژوهش برای پاسخ‌گویی به پرسش اول، بررسی مبانی آموزش فلسفه برای کودکان و پرسش دوم، بررسی انتقادهای وارد بر آموزش فلسفه برای کودکان مورد استفاده قرار می‌گیرد، روش توصیفی است. درواقع ابتدا آموزش فلسفه برای کودکان را توصیف کرده‌ایم. سپس در پاسخ به سؤال سوم چرایی و چگونگی کاربرد آموزش فلسفه برای کودکان در نظام آموزشی ایران از روش تحلیلی بهره گرفته‌ایم. بدین‌صورت که دلالت‌های آموزش فلسفه برای کودکان را در نظام آموزشی ایران تحلیل کرده‌ایم. منابعی که در این پژوهش مورد استفاده قرار می‌گیرند عبارتند از آثار لیپمن که منابع اولیه محسوب می‌شود و آثار و پژوهش‌های دیگران، بالغ بر ۲۰ مقاله در این زمینه که منابع ثانویه به‌شمار می‌آیند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Critical Analysis of Philosophy Education for Children in Iran
    Abstract: 
    The designers of philosophy for children and many other thinkers in this field are of the opinion that philosophy for children is a program to increase critical and creative thinking skills in understanding philosophical issues among children. This program aims to teach children how to ask and philosophize. Using the descriptive and analytical method, this research analyzes and criticizes philosophy for children and examines why and how it is used in Iran's educational system. To reach the answer of each of the research questions, a method should be used according to the requirements of each question and answer. The method used in this research to answer the first question (investigating the basics of philosophy education for children) and the second question (investigating the criticisms of philosophy education for children) is a descriptive method. In fact, we have described philosophy education for children first. Then, in response to the third question, why and how to use philosophy education for children in Iran's educational system, we have used the analytical method. In this way, we have analyzed the implications of philosophy education for children in Iran's educational system. The sources that are used in this research are the works of Lippman, which are considered as primary sources, and the works and researches of others, more than 20 articles in this field, which are considered as secondary sources.
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
     
    فلسفه براي کودکان يك روش تفکر مباحثه‌اي است که با 25 قرن نظرات فکري گوناگون ارتباط دارد؛ آرائي که ماهيت علم، ويژگي يك زندگي خوب و پرورش خِرَد را مورد مطالعه قرار مي‌دهد. سقراط مسير دانايي را در شناخت ناداني قرار داد. فلسفه به معناي علاقه‌مندي به خرد بهترين راه براي پرورش عقلانيت است. در حدود نيم قرن پيش درک اين نکته، ليپمن را وادار به تفکر دربارة انجام‌دادن اصلاحاتي در نظام آموزش و پرورش کرد. بدین منظور وي برنامۀ آموزي فلسفه به کودکان را طراحي کرد. اين برنامه بر آن است تا در وهله اول، فلسفه را از موقعيت انتزاعي و برج‌نشيني پايين آورده و به داخل اجتماع ببرد. دوم اينکه رويکردي نو به نظام تعليم و تربيت ارائه دهد تا مشکلات و ضعف‌هاي بنيادي نظام تعليم و تربيت رايج را که مدت‌هاست غيرقابل درمان به‌نظر مي‌رسد، با تغييراتي زيربنايي در ساختار آن رفع کند (دريکسلر، 2015).
    هدف تعليم و تربيت آگاه ‌کردن افراد از مسئله‌هاي موجود در جامعه، تضاد عقايد و ايجاد روش‌هاي مناسب براي مواجهه با اين مسائل است. هدف موردنظر در برنامۀ درسي فلسفه براي کودکان اين است که دانش‌آموزان به انسان‌هايي متفکر، انعطاف‌پذير، مؤثر و فيلسوف تبديل شوند (فيشر، 1389، ص 211). درباره پيشينۀ اين برنامه در ايران، برخي برآنند که ابوريحان بيروني، دانشمند مشهور ايراني اولين کسي است که با نگارش کتاب ‌التفهيم (دربارۀ آموزش مقدمات رياضي و نجوم به کودکان) و تقديم آن به کودکي خيالي به‌نام ريحانه، گام اول را در اين عرصه برداشته است. شيوۀ نگارش ‌التفهيم بدين‌گونه است که نخست ريحانه (کودک خيالي)، پرسش‌هاي خود را مطرح مي‌سازد و پس از آن، ابوريحان به پاسخ آنها مي‌پردازد. متأسفانه بعد از ابوريحان کسي راه او را پي ‌نگرفت و بدين‌ترتيب اين شيوه بديع آموزشي او به فراموشي سپرده شد. اما برنامۀ آموزش فلسفه به کودکان به‌صورت يک طرح هدف‌مند، نخستين بار در سال ۱۳۷۳ توسط بنياد حکمت اسلامي صدرا در کشور ما شناخته‌شد و در همان تاريخ، گروه فلسفه و کودک اين بنياد، پايه‌گذاري گرديد. ولي بعدها مؤسسه‌ها و دانشگاه‌هاي ديگري نيز به پژوهش‌هايي در اين زمينه پرداختند. توجه به اين مسئله که اصلاحات در نظام تعليم و تربيت يکي از نيازهاي جدي نظام‌هاي آموزشي در عصر حاضر است و علي‌رغم اهميت آموزش فلسفه براي کودکان در راستاي اصلاحات نظام آموزشي، تحقيقات منسجمي از ضرورت انجام اين روش آموزشي در دسترس نيست؛ لذا هدف پژوهش پيش‌رو واکاوي تحليلي ـ انتقادي آموزش فلسفه براي کودکان و کاربرد آن در نظام آموزشي و روند اصلاحات است. بنابراين مسئلۀ اصلي پژوهش اين است که اين روش آموزشي چه دلالت‌هايي در نظام آموزشي ايران دارد؟
    با توجه به نياز اصلاحات در نظام تعليم و تربيت و استفاده از برنامۀ فلسفه براي کودکان در پرورش تفکر و خلاقيت تحقيقات ميداني و نظري انجام شده‌اند. در زير به توضيح برخي از اين موارد مي‌پردازيم:
    پژوهش «نقش آموزش فلسفه براي کودکان در يادگيري» (بني سي و ميرزايي، ۱۳۹۶). امروزه، تربيت انسان‌هايي که قادر به درست فکر کردن باشند، موضوعي مهم است؛ زيرا آنها براي مواجه با دگرگوني‌هاي شگفت‌انگيز قرن جديد و ايجاد تصميم‌گيري‌هاي مناسب و حل مسائل پيچيدۀ جامعه، نيازمند کسب مهارت‌هاي تفکر هستند. بنابراين برنامه‌ريزان درسي مدارس بايد به آماده ‌کردن دانش‌آموزان براي دنياي امروزه و چالش‌هاي جديد دقت کنند و کلاس درس را به‌عنوان مرکزي براي پرسش و تحقيق تبديل کنند. روشن است که اين کار از راه پرورش ‌دادن تفکر انتقادي در دانش‌آموزان حاصل خواهد شد.
    پژوهش «تأثیر آموزش فلسفه براي کودکان بر بهبود مهارت‌هاي اجتماعي و عزت نفس در دانش‌آموزان ابتدايي» (فياض و الماسي حسيني، 1397). ازآنجاکه در اين برنامه پرسش‌گري بي‌پايان است؛ برخلاف روش‌هاي گذشته، بر ارتباط بين معلم و دانش‌آموز تأکيد دارد. پايه‌هاي اساسي اين برنامه شامل گفت‌وگو، پرسش‌گري، تأمل، ابراز عقيده، احترام به عقايد و ‌حقوق ديگران، احترام به عقيدۀ خود و دفاع از آن، همراه با استدلال، پذيرش آراء و نظرات ديگران، رعايت قواعد جمعي و... است که در بالا بردن عزت ‌نفس اجتماعي و پيشرفت ارتباطات ميان‌فردي دانش‌آموزان تأثیر چشم‌گيري خواهد داشت.
    مقالة «تأثیر آموزش فلسفه براي کودکان با استفاده از داستان‌هاي بومي در رشد اخلاقي دانش‌آموزان ابتدايي» (نويديان و همكاران، 1398). آنچه از ادبيات و پژوهش‌هاي مربوط به فلسفه براي کودکان دريافت شد، اين است که اجراي آموزش فلسفه براي کودکان در کلاس درس مي‌تواند بر پرورش ابعاد مختلف دانش‌آموزان يا همان رشد همه‌جانبۀ آنها تأثیر مثبتي بگذارد؛ چون در برنامۀ فلسفه براي کودکان، افکار دانش‌آموزان در مورد مفاهيم موردنظر مانند اخلاق، به‌چالش کشيده خواهد شد و در اين گفت‌وگو و بحث است که آنها درستي و نادرستي افکار اخلاقي خود را با توجه به آنچه از دوستانشان مي‌شنوند، درمي‌يابند. نتيجۀ چنين گفت‌وگوهايي است که انديشه و تفکر تغيير مي‌کند و تفکرات ديگري جاي تفکر قبلي را مي‌گيرد. در چنين روندي است که اخلاق به چالش کشيده شده و دانش‌آموزان درمي‌يابند که در چه شرايط ‌اخلاقي هستند، چه کار کنند؛ آيا باورهاي اخلاقي‌شان درست است و يا نه؛ چه چيزهايي را بايد تغيير دهند؟
    مقالة «فراتحليل اثربخشي اجراي برنامه فلسفه براي کودکان بر مهارت‌هاي فکري دانش‌آموزان» (محمودي، 1398). درواقع اين نوع برنامه ازيک‌سو ذهن کودک را درگير مباحث فلسفي مي‌کند و از سوي ديگر حس کنجکاوي طبيعي کودکان را تحريک مي‌کند و بدين‌ترتيب تأثیر غيرقابل انکاري بر رشد مهارت‌هاي فکري کودکان ازجمله پرسش‌گري، خلاقيت، تفکر انتقادي و هوش دارد.
    مقالة «اثربخشي آموزش فلسفه به شيوه حلقه کندوکاو بر تفکر انتقادي در دانش‌آموزان دوره ابتدايي» (دره‌زرشكي و همكاران، 1396). آموزش فلسفه در دانش‌آموزان باعث مي‌شود تا آنها مهارت‌هاي الف) تشخيص داده‌هاي درست از نادرست از ميان اطلاعات، ب) مهارت حدس‌زدن در مورد جايگزين‌ها و استخراج نتايج و تشخيص درستي يا نادرستي عبارات، ج) افزايش دقت و توجه به نظرهاي ديگران، د) پذيرش خطاهاي خود را بياموزند. لذا آموزش فلسفه به کودکان در جهت بهبود تفکر انتقادي و استنباط مفيد است.
    مقالة‌ «تأثیر اجراي برنامة فلسفه براي كودكان بر رشد هوش اخلاقي دانش‌آموزان دختر» (بدري گرگري و واحدي، 1394)، براساس ديدگاه ليپمن (2003) مي‌توان گفت شركت دانش‌آموزان در جلسات كندوكاو فلسفي موجب شده تا تفكر مراقبتـي آنها بـر اثـر رشد انواع مهارت‌هاي استدلال، پژوهش و ترجمه‌اي توسعه يابد. به ايـن معنـا كـه، وقتـي دانش‌آموزان در حلقة كندوكاو كلاسي دربارة موضوعات آزادي، دوستي، وفاداري به شـيوة استدلال گروهي و كـاوش‌گـري انتقـادي بحـث مـي‌كننـد. ايـن جلسـات موجـب رشـد استدلال‌هاي اخلاقي آنها مي‌شود. از طرف ديگر، رشد مهارت‌هاي پژوهشي دانش‌آموزان،‌ يعني مطرح‌ كردن فرضيه‌هاي مختلف و در نظرگرفتن راه‌كارها، خودش نيز ابـزاري بـراي كسب تفكري مسئولانه محسوب مي‌شود. بالاخره نبايد نقش مهارت تخيل در رشد هـوش ‌اخلاقي را نيز ناديده گرفت. همة داستان‌هايي كه در جلسات حلقة كندوكاو مطـرح شـدند، داراي مضامين اخلاقي بودند. هنگامي‌كه دانش‌آموزان با اين داستان‌ها مواجه شدند، فرصتي را تجربه كردند كه دربارة شخصيت‌هاي داستان‌ها خيال‌پردازي كنند. اين فرصت‌ها موجب شد تا آنها خود را به‌جاي افرادي قرار دهند كه در معرض رفتار آنها هستند و از اين طريق به اين درك برسـند كـه ديگـران، بـا عواطف، باورها و خواسته‌هـايي كـه دارنـد، از عمـل آنها چه سود، زيان، لذت و يا درد و رنجـي دريافت مي‌كنند. درمجموع، مي‌توان گفـت آموزش فلسفه به كودكان از طريق رشد مهارت‌هاي مختلف استدلال، پژوهش و ترجمه‌اي موجب رشد هوش اخلاقي دانش‌آموزان شده است.
    مقالة «تأثیر آموزش فلسفه براي کودکان بر هوش هيجاني» (رضايي و همكاران، 1392)، ليپمن (2003) اظهار مي‌دارد كاري كه در اجتماع پژوهشي روي هيجانات انجام مي‌شود به ايـن صورت است كه يك موقعيت بررسي مي‌شود و تصميم‌گيري مي‌شود آيـا ايـن هيجـان منطقي است؟ آيا قابل استدلال است؟ آيا موجه و به‌جاست؟ يا يك موضوع كـاملاً شخصـي اسـت؟ مهم‌ترين نكته، قابل استدلال بودن هيجان و موقعيت مربوطه است. فبك در آمـوزش هيجـاني، به توانايي تشخيص و تمايز انواع واژه‌هاي مربوط به حالت‌هاي مختلف هيجـاني و ارتبـاط ميـان هيجان‌هاي مختلف اهميت مي‌دهد. همچنين به‌دليل تأكيـد ايـن شـيوه بر دليل‌آوردن، توجه به پاسخ‌هاي ديگران و سؤال‌هاي مناسب، سودمندي مناسب‌تـري دارد. وي براساس فلسفه براي كودكان به تدوين برنامۀ آموزشي با هدف ارتقاي هوش هيجاني و مهارت‌هاي تفكري براي نوجوانان پرداخته اسـت و ايـن برنامـه را در افـزايش هـوش هيجـاني سودمند ارزش‌يابي کرده است.
    مقالة «اثربخشي برنامۀ آموزش فلسفه به کودکان بر پرورش توانايي حل مسأله و قضاوت اخلاقي در دانش‌آموزان» (جليليان و همكاران، 1396)، اين برنامه مي‌تواند در بهبود مهارت‌هاي شناختي و اجتماعي دانش‌آموزان مؤثر واقع شود؛ همان‌گونه که سازندگان آن نيز معتقدند که هدف اين برنامه اين است که کودکان، انسان‌هايي متفکرتر، انعطاف‌پذيرتر، با ملاحظه‌تر و منطقي‌تر شوند. در اين روش کودك فضاي آموزشي را جايي براي تحقيق دربارة سؤالات ذهني خود و آزمون انديشه‌ها و باورهايش مي‌بيند. برنامۀ آموزش فلسفه به کودکان، دانش‌آموزان را قادر مي‌سازد تا بين موضوعات مختلفي که مي‌آموزند، ارتباط برقرار کنند. بنابراين برنامۀ درسي براي آنان پر معناتر خواهد شد. هم مهارت‌هاي همکاري و هم مهارت‌هاي تفکر که در اين برنامه رشد و پرورش مي‌يابند، سبب بهبود ارتباطات و مسئوليت‌پذيري اجتماعي بيشتر مي‌گردد.
    در اين مبحث سعي بر آن است که به اين سه سؤال پاسخ داده شود: ۱. مباني آموزش فلسفه براي کودکان چگونه تبيين مي‌شود؟ ۲. چه نقدهايي بر نظريۀ فلسفه براي کودکان وارد است؟ ۳. چگونه و چرا مي‌توان از فلسفه براي کودکان در نظام آموزشي ايران بهره برد؟
    هدف‌ها و فايده‌هاي طرح آموزش فلسفه به کودکان: درواقع، هدف آموزش فلسفه به کودکان اصلاح وضعيت آموزشي و تربيتي کودکان است؛ به‌گونه‌اي‌که فراگيري درس‌ها از روش تقليدي کنوني به روش اجتهادي و انتقادي دگرگون شود که در صورت اجراي درست آن، توانايي‌هايي براي کودک به‌ارمغان مي‌آورد، که نه‌تنها در پيشرفت تحصيلي او، بلکه در کل جريان زندگي اجتماعي‌اش تأثیرگذار خواهد بود. همچنين کودک را به‌گونه‌اي بار مي‌آورد که در برابر شبهه‌هاي ديني به‌آساني فريب نخورد و از سويي ديگر، هر خرافه‌اي را نيز به‌نام دين نپذيرد. در اينجا به‌برخي از شاخص‌ترين فايده‌هاي آموزش فلسفه به کودکان به‌صورت فهرست‌وار اشاره خواهيم کرد:
    1. ايجاد خودباوري و بالا بردن اعتماد به‌نفس در کودک؛ 2. علاقه‌مندي به درس و معلم؛ ۳. اعتقاد به مفيد بودن درس‌ها و ايجاد انگيزه براي يادگيري؛ ۴. بروز استعدادهاي پنهان و شکوفايي آن؛ ۵. درک و يادگيري بهتر آموخته‌ها؛ ۶. قدرت مقابله با مشکلات؛ ۷. قدرت نقادي و پرورش خلاقيت؛ ۸. کشف کمبودهاي معنوي کودک؛ ۹. بروز پرسش‌هاي پنهان کودک؛ ۱۰. عادت به تفکر فردي و گروهي؛ ۱۱. تقويت روحيه همکاري؛ ۱۲. ايجاد رقابت سالم و دوستانه؛ ۱۳. استفاده از باورهاي ديگران؛ ۱۴. ايجاد مسئوليت‌پذيري؛ ۱۵. داشتن انعطاف‌پذيري در زندگي آينده؛ ۱۶. مقابله با شست‌وشوي مغزي و تبليغات سوء؛ ۱۷. ارتقاي سطح داوري در کودک از طريق استفاده از ملاک‌ها و معيارها؛ ۱۸. ايجاد روحيه خود تصحيح‌گري در کودکان؛ ۱۹. بالا بردن سطح توجه کودک به باورها و آراي افراد جامعه (سايت آموزش خلاق از راه ادبيات کودکان، ۷ مهر ۱۳۹۵).
    1. يافته‌هاي پژوهش
    الف. مباني آموزش فلسفه براي کودکان چگونه تبيين مي‌شود؟
    برنامه فلسفه براي کودکان (P4C) اولين بار در سال 1969 توسط ليپمن فيلسوف آمريکايي مطرح شد. هدف اصلي رويکرد محتوايي استفاده از محتواي فلسفي تأمل‌برانگيز است که بتواند به‌عنوان چالش ذهني، فرد را به تأمل در باب مسائل و سؤالات اساسي زندگي (هستي، شناخت و ارزش) برانگيزد (فلاح مهنه و همكاران، 1397).
    ازآنجاکه فلسفه به معناي فلسفيدن، سابقه‌اي چند هزار ساله دارد؛ اما فلسفه به شکل يك برنامة مدون و با عنوان فلسفه براي کودکان طي چهار دهة اخير با هدف نمو تفکر، تحول اخلاق و مهارت‌هاي کنترل در کودکان، زماني پايه‌ريزي شد که ليپمن نسبت به سطح و کيفيت استدلال ارائه‌شده توسط شهروندان تحصيل‌کردة جامعة امريکايي دچار نگراني شد و نياز به برنامه‌ريزي آموزشي را در رأس فعاليت‌هاي گروه خود قرار داد و آن را به شکلي با استدلال فلسفه‌ورزي به‌عنوان يك نياز، مورد تجزيه و تحليل قرار داد. زيرا وي معتقد بود آموزش فلسفه باعث مي‌شود نظريه و عمل فلسفه، بيش از آنچه از يك برنامة آموزشي طراحي شده انتظار مي‌رفت، اهميت پيدا کند. براساس چنين خاستگاهي، مي‌توان راهي براي تحول شناختي و فراشناختي ايجاد کرد که دنياي معاصر را دگرگون مي‌سازد. گرچه بحث حاضر قدمتي به طول تاريخ بشر دارد؛ اما در دوران معاصر، رنگ باخته است (هونت و اسپري، 2015). لذا برنامۀ آموزي فلسفه به کودکان، رويکرد نسبتاً جديدي است که هدف آن، تقويت قوة تفکر و توانايي استدلال‌ورزي کودکان است. در دانشگاه کلمبيا ليپمن اين نظريه را مطرح کرد که چنانچه ذهن کودکان را درگير مباحث فلسفي کنيم، مي‌توانيم نحوة تفکر آنها را نمو دهيم، تا افرادي انعطاف‌پذيرتر و مؤثرتر باشند. براي اين منظور وي برنامه‌آموزي فلسفه به کودکان را طراحي کرد. اين برنامه بر آن است تا در وهله اول، فلسفه را از موقعيت انتزاعي و برج‌نشين پايين آورده و به داخل اجتماع ببرد؛ دوم اينکه رويکردي نو به نظام تعليم و تربيت ارائه دهد تا مشکلات و ضعف‌هاي بنيادي نظام تعليم و تربيت رايج را که مدت‌هاست غيرقابل درمان به‌نظر مي‌رسد، با تغييراتي زيربنايي در ساختار آن رفع کند (اصل مرز، 1398، به نقل از: دريکسلر، 2015).
    ليپمن با طراحي و اجراي برنامه‌اي با عنوان «فلسفه براي کودکان» تلاش کرده فلسفه را به جايگاه واقعي خويش (آن‌گونه که سقراط مدنظر قرار داشت) بازگرداند. به نظر او فلسفه ويژۀ بزرگسالان نيست و کودکان نيز مي‌توانند از آن بهره ببرند. او فلسفه را در معناي فلسفيدن به‌کار برد؛ کاري که کودکان مي‌توانند آن را انجام دهند و به‌طور ذاتي مستعد انجام آن هستند (قائدي، 1386). در رويکرد فلسفه براي کودکان که بر پايۀ فلسفۀ عمل‌گرايانه ديويي است؛ بر روش دموکراتيک براي به‌وجود آمدن معاني در ذهن کودکان تأکيد مي‌شود. در اين روش، بچه‌ها دربارۀ پيوند بين نظريه‌ها با تجربيات خودشان بحث مي‌کنند و ارزش تجربه و تفکر همه کودکان با هم برابر است.
    آموزش فلسفه براي کودکان به‌عنوان تفکر سطح بالا، موقعيتي فراهم مي‌کند تا دانش‌آموزان سؤال‌هاي خود را پيرامون مفاهيم مهم پرسيده و بررسي کنند؛ تفکر خود را بهبود بخشند و بتوانند خود، ديگران و جهان را بهتر بشناسند؛ و قضاوت کنند که باورداشتن و ارزش‌گذاري به‌چه چيزي معقول است؛ در مقابل فشار همسالان، تبليغات و شعارهاي توخالي مقاومت کنند. هدف فلسفه‌ورزي اين است که يادگيرندگان حين آموزش، چالش‌هاي سيال‌شان در دام امواج مخرب نسبيت‌گرايي مفرط يا شک مغالطه‌آميز نيفتد و به مرور، خود کاشف اين تابلوها در مسير براي يکديگر شوند (صمدي و همكاران، 1390).
    کندوکاو مشترک، فعاليت اصلي فلسفه براي کودکان است که بدون آن، حتي مؤثرترين انگيزه‌ها نيز کارايي ندارند. شرکت در کندوکاو مشترک، کودکان را درگير موضع‌گيري‌هاي شناختي، همچون توليد فرضيه، شفاف‌سازي واژه‌ها، درخواست و ارائة دليل موجه، پيش‌فرض‌هاي يکديگر را زيرسؤال‌ بردن و نتيجه‌گيري است. اما از طرف ديگر، کندوکاو، يک عمل اجتماعي است که دانش‌آموزان را به در ميان گذاشتن ديدگاه‌هايشان، گوش ‌کردن به يکديگر، بنا نهادن تفکرات خود بر روي تفکرات ديگران و به‌چالش کشيدن آنها، جست‌وجوي ديدگاه‌هاي گمشده و بازسازي ايده‌هاي خويش ملزم مي‌کند (قائدي، 1386).
    ليپمن بر اين باور است که کودکان ذاتاً فيلسوف هستند؛ زيرا با شگفتي و کنجکاوي به دنيا نگاه مي‌کنند. کودکان فلسفه‌ورزي را با پرسيدن معناي کلمات و چرايي آن آغاز مي‌کنند. به اعتقاد ليپمن اساساً طبيعت پرسش‌هاي فلسفي، سادگي و بي‌پيرايگي آن است و اين دو ويژگي در طبيعت کودک يافت مي‌شود؛ ولي روند اجتماعي‌شدن، اين ويژگي‌ها را کم‌رنگ مي‌کند. بايد توجه داشت منظور از برنامۀ فلسفي براي کودکان، آموزش فلسفه به معناي عام آن نيست؛ بلکه روشي انديشمندانه براي پرورش قواي فکري دانش‌آموز است. اين روش با ايجاد حلقه کندوکاو اجرا مي‌شود و فلسفه در اين معنا فهم ژرف و جست‌وجوگرانۀ پرسش‌هايي است که فرد همواره در زندگي با آنها روبه‌روست. هدف از برنامۀ فلسفه براي کودکان، آموزش مهارت‌هاي تفکر است. ليپمن اهداف برنامه را به‌صورت زير برمي‌شمرد:
    دستيابي به ذهني فلسفي؛ بهبود توانايي تعقل و استدلال؛ پرورش قوۀ ابتکار و خلاقيت؛ پرورش روحيۀ انتقادي؛ رشد فردي و اجتماعي؛ درک اخلاقي با کاوش‌گري اخلاقي؛ درک تجارب پراکنده و دستيابي به نگاهي کل‌نگر و جامع دربارۀ امور؛ ژرف‌انديشي در مطالب؛ دوري از جمود و انعطاف‌پذيري (ماهروزاده، 1391). اگرچه هدف عمدة اين برنامه آن است که به کودکان کمك کند تا بياموزند که چگونه فکر کنند؛ ولي اهداف ديگري نيز، شامل توانش تعقل، تحول فردي و پرورش اعتقاد به قابليت‌هاي خود را دربر مي‌گيرد. به اعتقاد فيليپ‌کم (2016) برنامة «فلسفه براي کودکان» در ايجاد بسياري از توانش‌ها مؤثر است (شيرزادي و همکاران، ۱۴۰۰).
    محققان اعتقاد راسخ دارند كه برنامۀ آموزش فلسفه براي كودكان خلق افكار نو و ايده‌هاي جديد را دنبال دارد و سعي مي‌كند مشكل اساسي آموزش و پرورش فعلي كـه در دورۀ كودكي يادگيرندگان را منفعل و معلمان و مربيان را سخنران، كلاس درس را بي‌روح و ذهن يادگيرنده را انباري از اطلاعات در نظر گرفته است، دگرگون كند. لذا با اطمينان مي‌توان بيان كرد كه اگر كودكان معقول و محقق پرورش يابند، در آينده‌اي نه‌چندان دور، شهرونداني معقول و خردمند خواهند بود. اين برنامه مي‌تواند هم زندگي شخصي فرد و هم زندگي اجتماعي فرد را تحت تأثیر قرار دهد. سقراط اولين فردي بود كـه نشان داد كارهايي كه در طول زندگي انسان انجام مي‌شود، همۀ لحظات و مقاطع آن فرصتي براي انجام فلسفه؛ يعني فلسفي انديشيدن است. كنجكاوي و ميل به فهميدن و شناختن يا كشف‌ كردن با عميق‌ترين تارهاي جان آدمي پيوند دارد (قائدي، ۱۳۸۶). فلسفه براي کودکان، نوعي فلسفه کاربردي است. هدف اين است که به کودکان کمك شود تا از حالت عادي به حالت انديشمندانه، از بي‌تفاوتي به انديشه‌ورزي و از تفکر معمولي به تفکر انتقادي حرکت کنند (ر.ك: فيشر، 1397).
    شواهد پژوهشي متعددي نشان مي‌دهند که برنامة آموزش فلسفه، طيف وسيعي از توانايي‌هاي فردي و اجتماعي را در دانش‌آموزان بهبود مي‌بخشد (تريکي و تاپينگ، 2004). در طراحي برنامة آموزش فلسفه به کودکان، هدف‌هاي متعددي دنبال مي‌شود (کم، 2016). موريس (2016) در پژوهشي با عنوان برنامة درسي فلسفه براي کودکان بر روي شکل‌گيري کودك ايده‌آل فيلسوف نشان داد که آموزش فلسفه براي کودکان مي‌تواند در شکل‌گيري باورهاي فراشناختي مثبت و نيز باورهاي منطقي در کودکان مؤثر باشد. در پژوهشي که توسط زولکيفلي و هاشيم (۲۰۲۰) بر روي 61 نفر از دانش‌آموزان دورة متوسطة اول اجرا شد، نتايج حاکي از آن بود که برنامة آموزش فلسفه براي کودکان به بهبود تفکر نقادانه منجر مي‌شود. طبق پژوهش ذکرشده، استفاده از اين برنامه به دانش‌آموزان کمك مي‌کند تا دربارة پيامدهاي واکنش‌ها و استدلال‌هايي که در مباحثه استفاده مي‌کنند به تفکر بپردازند. در ايران نيز در پژوهش اصل‌مرز (۱۳۹۸)که بر روي 100 نفر از دانش‌آموزان مقطع ششم ابتدايي به‌همراه والدين انجام شد، نتايج حاکي از آن بود که آموزش فلسفه بر جهت‌گيري دانش‌آموزان تأثیر معناداري دارد. با آموزش مهارت‌هاي تفکر انتقادي، دانش‌آموزان درضمن فعاليت‌هاي فکري، مهارت‌هاي هضم دانش جديد، ارزيابي، تحليل و نقد اطلاعات انبوه پيشرو را کسب مي‌کنند (شيخ‌الاسلامي، 1395). در همين رابطه نتايج پژوهشي كه در کشور سنگاپور انجام شد نشان داد که دانش‌آموزان شرکت‌کننده در برنامة درسي فلسفه براي کودکان عملکرد بهتري در مهارت‌هاي مربوط به تفکر انتقادي و خلاق از خود نشان دادند. برخي مطالعات انجام‌شده در کشور خودمان نيز مؤيد اين يافته‌هاست (فتحي آذر و همکاران، 1392). تفکر انتقادي شامل دو مؤلفه مهارت‌هاي شناختي و فراشناختي و گرايش‌هاي عاطفي است. گرايش به تفکر انتقادي تمايلي است که فرد را به استفاده از‌ مهارت‌هاي تفکر نقادانه برمي‌انگيزد و بدون آن، فرد تمايلي به‌کاربرد مهارت‌هاي تفکر انتقادي خود ندارد (فلاح مهنه و همكاران، 1397).
    ب. چه نقدهايي بر نظريه فلسفه براي کودکان وارد است؟
    نقد تربيتي برنامه فلسفه براي کودکان براساس مباني تربيت اسلامي
    در بررسي‌هاي انجام‌گرفته بايد گفت که هدف تعليم و تربيت از ديدگاه ليپمن به‌عنوان مبدع اين برنامه، مبناي عمل براساس فلسفه پراگماتيسم ديويي با استفاده روش ديالکتيک سقراط (تفکر انتقادي سقراط) بوده است. کودکان در اين برنامه در حيطه مسائل زندگي روزمره که از عينيت کافي برخوردار است، پيرامون آنها به گفت‌وگوي فلسفي مي‌پردازند. در معرض نقد اين ديدگاه بايد گفت که به‌لحاظ هدف تعليم و تربيت در اسلام، مظاهر و ابعاد تقرب به خداوند در سه طبقه جاي مي‌گيرد که عبارتند از: خودشناسي و حرکت انسان به‌سوي کمال، خدمت به خلق و برخورد مسئولانه با جهان طبيعت و نيز اين هدف‌هاي زمينه‌ساز در چهار طبقه، يعني تعليم و تربيت فرد دربارۀ مبدأ آفرينش، تعليم و تربيت فرد در مورد خويشتن، تعليم و تربيت فرد که با جامعه بشري مرتبط است و تعليم و تربيت فرد با عالم طبيعت ارتباط دارد، جاي مي‌گيرد؛ که در ديدگاه تربيتي عملگراي ليپمن، چنين چيزي ديده نمي‌شود. در مباني هستي‌شناسي نيز، ليپمن از رد مطلق‌ها در زمينه هستي و پيچيدگي جهان و ابهام در کل هستي بيشتر سخن گفته است؛ که مي‌توان گفت در اين ديدگاه کودک خود را در جهاني ناشناخته تصور مي‌کند که بايد در زندگي خويش آن را با تجربه کشف کند و براي خروج از اين وضعيت به‌واسطۀ گفت‌وگوي فلسفي با تکيه بر الگوي حل مسئله بر آن همه ناشناخته‌ها بايد فائق آيد (ستاري، ۱۳۹۱).
    نقد تربيتي برنامه فلسفه براي کودکان براساس مباني انسان‌شناسي
    همچنين در مباني انسان‌شناسي، ليپمن توجه چشم‌گير به تکامل زيستي کودکان در طبيعت و توجه به بعد فردي و اجتماعي کودکان در ارتباط با جامعۀ پيرامون، بيشترين سخن به‌ميان آمده است که در باب نگرش مثبت به انسان و تجربه وي در جهت تغيير و تحول در محيط اجتماعي است؛ که ليپمن اين الهام را از انديشه اجتماعي جان ديويي و ويگوتسکي روان‌شناس اجتماعي روسي گرفته، و براي همين در برنامۀ فلسفه براي کودکان از تشکيل اجتماع پژوهشي نام برده است (ليپمن، 2004). از منظر تربيت اسلامي، اسلام انسان را موجودي داراي ابعاد مادي و الهي و کاملاً هدف‌مند مي‌داند.
    نقد تربيتي برنامۀ فلسفه براي کودکان براساس مباني معرفت‌شناسي
    در مباني معرفت‌شناسي برنامۀ فلسفه براي کودکان نيز، ليپمن از نسبيت‌گرايي غيرمطلق در شناخت، اصالت زبان در گفت‌وگوي اجتماعي و فرهنگي، پيوستگي ميان نظريه و عمل، شناخت در فرايند تحليل مفهوم و معنايابي مبتني بر تجربه زيستي، بيشتر سخن رانده است. ازجمله نقاط قوت اين برنامه در بعد معرفت‌شناسي مي‌توان به اعطاي بينش حاصل از فرايند تفکر و اعطاي روحيه پرسش و پژوهش‌گري به کودکان وکسب مهارت‌هاي تفکر و گفت‌وگو با ديگران اشاره کرد (ستاري، ۱۳۹۱). اما در معرفت‌شناسي اسلامي، نسبيت‌گرايي قابل قبول نیست؛ لذا پويايي در حدي پذيرفتني است که با ثبات معارض نباشد.
    نقد تربيتي برنامه فلسفه براي کودکان براساس مباني ارزش‌شناسي
    در نهايت بعد ارزش‌شناسي اين برنامه تحت تأثیر نسبيت‌گرايي حاصل از فلسفه عمل‌گرايي در تبيين ارزش‌هاي فردي و اجتماعي و توافق حاصل از آن قرار گرفته است. ازاين‌رو، ليپمن با هر‌گونه تلفيق آموزه‌هاي کلاس درس به کودکان مخالف است. بنابراين در برنامه فلسفه براي کودکان از نظر ليپمن، ارزش‌ها فردي هستند و در قالب ارزش‌هاي اجتماعي مورد توافق قرار مي‌گيرند و هيچ اصالتي ندارد. از نظر ستاري (۱۳۹۱) نيز قوت ارزش شناختي در اين برنامه در ملاحظات اخلاقي هنگام بحث و گفت‌وگوي فلسفي کودکان است که در آن به آرا و نظرات ديگران و يادگيري آداب تعامل اجتماعي توجه مي‌شود؛ اما در ارزش‌شناسي بر مبناي تربيت اسلامي آنچه ارزش است مي‌توانند مطلق يا نسبي باشند و يا هم مي‌توانند مبتني بر حکمت الهي و هم مبتني بر اعمال انسان باشند.
    نقد ساختار برنامۀ فلسفه براي کودکان در ايران
    فلسفه براي کودکان تلاشي براي بازسازي فلسفه در متن زندگي است؛ براي انديشيدن و کندوکاوي مشترک در حلقة تعاملات فکري، عاطفي، رفتاري و نگرشي کودکان با همراهي و هدايت معلم براي دستيابي به تفکري انتقادي، خلاق و مسئولانه. کنکاشي که به کشف خويشتن خويش و درک مفاهيم فلسفي از راه گفت‌وگويي صادقانه، مستدل و هدف‌مند که منجر به رشد مهارت‌هاي ارتباطي زباني و فکري افراد مي‌شود. در اين برنامه بايد ويژگي‌هايي چون گوش ‌دادن، احترام متقابل، هم‌دلي، صميمت، استدلال بهتر، سکوت، طرح سؤال درست و فلسفي‌، آزادي و استقلال فکري، اطمينان و اعتماد، نظم و هماهنگي، تأمل تفکر و تجربه، چالش، کاوش و سنجش، حيرت و محبت، تصحيح، تمييز و تبيين، استدلال، ارزيابي و انتخاب در کندوکاوي فلسفي و جمعي تمرين ‌شود؛ تا ملکة ذهن کودکان شود و آينده شاهد جامعۀ بزرگسالي انديشمند شود. ازجمله چالش‌هاي مهم در اين عرصه را مي‌توان عدم مربيان آموزش ديده و ماهر به آموزش فلسفه به کودکان، تفکيکي بين ارزش‌هاي اجتماعي موجود و هنجارها، نقش مبهم از معلم در اين نوع آموزش، عدم آگاهي خانواده از فلسفۀ آموزش و پرورش براي کودکان، عدم رشد شناختي کودک به درک مفاهيم انتزاعي از برنامۀ فلسفه آموزش براي کودکان برشمرد. امکانات متنوع و مناسب همچون منابع انساني يا کادر تخصصي خبره، نشريات مرتبط با موضوع، کتاب‌هاي با موضوع آموزش فلسفه به کودکان و بانک اطلاعات کتاب‌هاي فکري، با توجه به نيازسنجي‌هاي صورت گرفته براي اجراي برنامۀ فلسفه براي کودکان اندک بوده ویا وجود ندارد. علاوه بر چالش‌های فوق، بايد گفت که نظام آموزشي در ايران از استانداردهاي لازم براي اجراي برنامۀ فلسفه براي کودکان به‌لحاظ اجرا، هنوز فاصلۀ زيادي دارد؛ چراکه در حال حاضر تعداد دانش‌آموزان کلاس‌هاي درس آموزش ابتدايي در کشور بالای 30 نفر است. همچنين بي‌خبري بيشتر آموزگان و والدين از وجود چنين برنامه‌اي مزید بر علت است (سيدکلان و وقار، ۱۳۹۸).
    نواقص و کاستي‌هاي فلسفه براي کودکان در جوامع معنوي
    همان‌طور که قبلاً گفته شد، برنامۀ آموزش فلسفه و يا تفکر به کودکان، هدف اصلي خود را تقويت انديشه‌ورزي و خردورزي در کودکان مي‌داند و ازآنجاکه يکي از ويژگي‌هاي عقل در انديشه اسلامي، نفوذپذيري آن است و به‌واسطۀ اين ويژگي است که انسان از فرهنگ حاکم و محيط اثر مي‌پذيرد، حال چه در زمينۀ جهان‌بيني و تبيين هستي و چه در زمينۀ ايدئولوژي و ارزش‌ها؛ تحت تأثیر ديگران، فرهنگ، حکومت و اوضاع سياسي حاکم بر آن جامعه قرار مي‌گيرد. براين‌اساس است که برنامه‌هاي درسي و پرورشي جوامع مادي با برنامه‌هاي به‌کار گرفته‌شده در جوامع معنوي، تفاوت بنيادي دارد. اگر جامعه‌ايي که ادعاي اعتقاد به مذهب و معنويت دارد، بناي کار خود را بر تقليد از برنامه‌هاي درسي جوامع مادي بگذارد، بي‌ترديد دچار تناقض خواهدشد و به بن‌بست خواهد رسيد. البته حرکتي که ليپمن و همکارانش در راستاي گسترش خردورزي و انديشه و رأي آغاز کرده‌اند، قابل تحسين است؛ اما براي ما که در جامعه‌اي مبتني بر فرهنگ اصيل اسلامي ـ ايراني زندگي مي‌کنيم و اعتقادات ديني در جاي‌جاي زندگي‌مان متجلي است، عين تجربة جهاني را منتقل‌کردن، مناسب نيست؛ بلکه تجربۀ آنها مي‌تواند دست‌مايه‌اي باشد که براساس آن، برنامة مفيد و راه‌گشا و متناسب با فضاي فرهنگي و اجتماعي خود، پي‌ريزي کنيم؛ چراکه برنامه مذکور دچار نواقص و کاستي‌هايي است؛ از آن جمله، شيوة اتخاذشده توسط آن است که کاملاً در مقابل شيوة به‌کار گرفته‌شده در نظام آموزش و پرورش سنتي قرار گرفته است. افراط آموزش و پرورش سنتي که فقط بر حفظ و تکرار معلومات شخص استوار است و به ذهن کودکان به‌عنوان مخزني که مطالب را به‌طور ماشيني دريافت مي‌کند، مي‌نگرد و به‌ندرت مهارت‌هاي تفکر در کودکان را پرورش مي‌دهد؛ همان‌قدر خطاست که تفريط فلسفه براي کودکان در باز گذاردن بحث‌هاي کلاسي به‌گونه‌اي که به نسبيت‌گرايي منجر شود. در اين شيوه، نقش معلم بسيار کم‌رنگ شده، تاآنجاکه در برابر پاسخ‌هاي گوناگون کودکان، منفعل است و هر نوع رأي و عقيده را مي‌پذيرد و کودکان را در وادي کثرت‌گرايي و نسبيت‌گرايي، بدون رسيدن به وحدت و اتفاق نظر، رها مي‌کند (خلعت‌بري و آقاجعفري، 1393). اما سؤالاتي که در قرآن و داستان‌هاي آن مطرح است، اصلاً به‌گونه‌اي نيست که در پايان، احساس بلاتکليفي به انسان منتقل سازد؛ زیرا قرآن براي يافتن پاسخ به‌درستي به‌مخاطب سمت‌وسو را نشان مي‌دهد و مرجع مشخصي براي مراجعه و يافتن پاسخ‌هاي محکم است. بنابراين سرگرداني و بلاتکليفي نتيجه‌اي است که در بسياري از موارد، بر ذهن جست‌وجوگر و کنجکاو کودک عارض مي‌شود و او خود را در اين وادي، رها و در جست‌وجوي پاسخ مي‌بيند. در اسلام، عقل علاوه بر اينکه از جايگاهي خاص و ممتاز برخوردار است، درعين‌حال داراي نواقصي است که براي جبران اين کاستي‌ها و محدوديت‌ها، در مقابل اين پيامبر دروني، وحي، معنويت و پيامبر بيروني ارائه شده است و عقل با مدد گرفتن و همراهي با نقل است که مي‌تواند براي انسان راهنما و راهگشا باشد. بنابراين نيازمندي عقل که ناشي از محدوديت آن است، مي‌تواند از طريق اتصال با خالق و البته ارتباط با واسطه و از طريق وحي و نبي با ذات اقدس الهي، مرتفع گردد. اما در برنامۀ مذکور، به‌منظور جبران اين نقيصه، راه‌حل مناسبي ارائه نشده است؛ که اين اشکال نيز ناشي از جهان‌بيني خاص غربي است. بنابراين نسخۀ پيچيده‌شده توسط غربيان که بر مبناي عقل منهاي معنويت بناشده، نه‌تنها کاربردش بدون اعمال تغييرات لازم در جامعۀ ما که مبتني بر دستورات وحي است، مطلوب و مناسب نيست؛ بلکه اصلاً به نفع نوع انسان نيز نمي‌باشد. چراکه فطرت انسان بر کمال‌خواهي و اتصال به سرچشمه هستي بنا شده و اگر اين پيوند و ارتباط گسسته شود، نتيجه‌اي جز سرگرداني و پريشاني در پي نخواهد داشت (ملکي، 1384، ص 3).
    هنوز پرسش‌ها و چالش‌هاي اساسي و زيربنايي اين برنامه متناسب با فرهنگ جامعـۀ ايرانـي و نسـبت آن بـا فلسفۀ آموزش و پرورش ايران و فلسفۀ تربيت رسمي آن، روشن نشده است. لذا در تعميم نتايج اين پژوهش بايد تأمل کرد. علاوه براين به‌نظر مي‌رسد هنوز ضرورت تفکر فلسفي کودکان و نوجوانان و معنا و مفهوم اين برنامه و اهداف آن از سوي خانواده‌ها، متوليان تعليم و تربيت رسمي، نهادها و مؤسسه‌ها، رسانه‌هاي جمعي، و به‌طورکلي اغلب افراد جامعۀ ما درك نشده اسـت (نـاجي، 1389، ج 1، ص 16). اينها عوامل و بسترهايي هستند که مي‌توانند فرصت‌ها يا چـالش‌هايي را بـراي فلسفه‌ورزي کودکان و نوجوانان ايجاد کنند.
    ج. چگونه و چرا مي‌توان از فلسفه براي کودکان در نظام آموزشي ايران بهره برد؟
    در کشور ما برنامۀ آموزش فلسفه به کودکان، نخستين‌بار در سال 1373 شمسي توسط بنياد حکمـت اسلامي صدرا به‌منزلۀ يک طرح هدفدار شناخته شد و در همان تاريخ، گـروه فلسـفه و کـودك در ايـن مؤسسه، و بعدها مؤسسه‌ها و دانشگاه‌هاي ديگر، پژوهش‌هـايي را در ايـن زمينـه آغاز کردند (شريفي اسدي، 1387).
    داشتن ذهن خلاق جست‌وجوگر با توانايي‌هاي بالاي حل مسئله و تحقيـق بـراي جمعيت هر کشوري مي‌تواند متضمن اقتدار ملي آن کشور در عرصه‌هاي مختلف علمي، سياسي، اقتصادي، اجتماعي و... باشد. با وجود اين، حتي در گروه دانشگاه‌هاي فلسفۀ‌ ما نيـز بسـياري از دانش‌جويان فاقد قدرت تميز، داوري و استدلال هستند و با وجود شرايط و برنامه‌هاي آموزشي حاضر، بعيد بـه‌نظـر مي‌رسد به اين توانايي‌ها دست يابند. البته اين معضل به کشورهاي جهان سوم محدود نمي‌شود؛ بلکـه در کشورهاي پيشرفته و غربي نيز اين امر محسوس بوده است (ناجي، 1389، ص 12).
    ازآنجاکه کودکان ذاتاً پرحرف، زاده شده‌اند و بيشتر وقت خود را به صحبت، توصيف، پرسيدن و بحث ‌کردن مي‌گذرانند، چنين گفت‌وگوهايي ممکن است فکر آنان را تحريک کند و آنان را بـه توجيه، استدلال، جسـت‌وجوي علت‌ها، توضيح حوادث، سازمان‌دادن و مفهوم ‌بخشيدن بـه تجربه‌هاي خويش وادارد. همچنين ممکن است گفت‌وگوهاي آنان شامل پاسخ‌هاي تکراري و نارسا، گفت‌وگوهاي طولاني، بيهوده و نسنجيده و کارها و افکار بي‌مايه باشد. چگونه مي‌توانيم پاسخ‌هاي کلامي سطح پايين کودك را به گفت‌وگو و تفکري سطح بالاتر تبديل کنيم؟ آيا به چنين کاري نياز داريم؟ (فيشر، 1389، ص 266)
    در راستاي نهضت فلسفۀ کاربردي (فلسفه‌اي که در زندگي مردم کاربرد داشـته باشـد) و اصـلاحات در آموزش و پرورش و درنهايت ارتقاي سطح تفکر در فرهنگ عمومي و پـژوهش در علـوم، شـاخۀ ديگري از فلسفه متولد شد که فلسفه براي کودکان و نوجوانان نام گرفت و از ايـن طريق فلسـفه وارد دبستان‌ها و مدارس راهنمايي شد تا به کودکان ياد دهد چگونه خودشان فکر کنند و تصميم بگيرند و مسائل و مشکلات خود را حتي المقدور خودشان حل کنند (ناجي، 1389 ص 15).
    اهميت اين برنامه زماني مشخص مي‌شود که مي‌بينيم در فرهنگ ما تـا چيـزي بـه‌خـوبي بـراي فـرد مشخص نشده باشد، و توجيه دربارة آن ترديد داشـته باشـد، اجـازة انجـامش را نـدارد (حتـي در مسـائل خطيري همچون تقليد). بايد ابتدا شناخت، تميز داد، انتخاب کرد، تصميم گرفت و سپس عمل کرد. مـا مسئول اعمال خودمان هستيم و اگر در اخذ تصميم درست سـهل‌انگاري کنيم، مستحق مجازاتيم. در فرهنگ اسلامي ما، مردم با همۀ وجود به آگاهي و روشني دعوت شده‌اند (همان، ص 18).
    لذا ما به برنامه‌اي که مناسب فرهنگ غني اسلامي و ايراني باشد و قدرت قضاوت درست در دانش‌آموزان را تقويت کند، نياز داريم. اگر بتوانيم قدرت حل مسئله، استدلال، داوري و تحقيـق در همـۀ زمينه‌ها را به کودکان بياموزيم، اين توانايي‌ها مي‌توانند زنـدگي اجتماعي و شخصي فـرد را در ابعاد معنوي و مادي ارتقاء دهند (همان، ص 12)؛ چنان‌که استاد مطهري مي‌گويند: ما بايد نحوة استنباط و قضاوت‌ کردن را به کودکان ياد بدهيم تا بتوانند از لحاظ فکري تاآنجاکه ممکن است مستقل بار بيايند. اگر فرد «دهن‌بين» بار بيايد، در کنار احتمال‌هاي بسـيار زيـاد، فقط يک احتمال وجود دارد که به ذهن آدم‌هاي خوب نگاه کند. احتمال بيشتر اين است که به ذهن افراد سوءاستفاده‌گر، رسانه‌هاي سکولار غربـي و... نگـاه کند. ولي اگر بتواند بين آراي مختلف، تمييز قائل شود، مطمئناً به‌سوي بهترين گزينه خواهد رفت و در کل زندگي دنيوي و اخروي، بهترين گزينه را انتخاب خواهد کرد. به‌همين جهت، اين برنامه که همۀ دغدغه‌اش واداشتن افراد و شهروندان بـه تأمل و تفکر در خود و امور و نشانه‌هاي اطراف خود است و به زندگي فرد عمق و غنا مي‌بخشد، براي کشور ما به‌شـدت مـوردنياز است (همان، ص 21).
    آموزش و پرورش ما و به‌طورکلي آموزش و پرورش جهان، حافظه‌محور است؛ گرچه براي رفع اين مشکل تلاش‌هايي هم مي‌شود. در رويکرد سنتي تعليم و تربيت تلاش مي‌شود که معرفت را به‌زور و از طريق کتاب و معلم وارد ذهن بچه‌ها کنند. بچه‌ها در اين زمينه فعال نيستند؛ يعني هرچه نسل بزرگسال مي‌داند وارد ذهن کودکان مي‌کند. اما در پارادايم تأملي يا پارادايمي که فلسفه براي کودکان براي تعليم و تربيت ارائه مي‌دهد چنين چيزي نيست. در اين پارادايم هدف تعليم و تربيت تقويت قدرت داوري و قضاوت کودکان است، نه دادن اطلاعات انبوه به آنها. درواقع به آنها قدرت داوري مي‌دهند تا خودشان پاسخ پرسش‌هاي فلسفي خود را پيدا کنند. قدرت پردازش دانش‌آموزان هم در اينجا مورد توجه قرار مي‌گيرد (ناجي، 1389، ص 2).
    نتيجه‌گيري
    يافته‌هاي پژوهش نشان داد که با توجه به افزايش سريع داده‌ها و فناوري‌هاي جديد، صرفاً دادن اطلاعات علمي به کودکان و نوجوانان در مدارس، فاقد ارزش است؛ لذا براي پرورش روحيه تفکر و تعقل نيازمند برنامه‌اي مدون و با اصول تربيتي و پرورشي جديد است. يکي از اين ‌روش‌ها، برنامة فلسفه براي کودکان است که به آنها در موارد زيادي همچون يادگيري، بهبود مهارت‌هاي اجتماعي و عزت نفس، رشد اخلاقي، مهارت‌هاي فکري، پرورش خلاقيت، پرسش‌گري، تفکر انتقادي، هوش اخلاقي، هوش هيجاني، پرورش توانايي حل مسئله و قضاوت اخلاقي و... کمک شاياني مي‌کند. اين روش در مواردي چون انسان‌شناسي، معرفت‌شناسي و ارزش‌شناسي به‌چالش کشيده شد. در کل، هر روش جديدي با انتقادهايي روبه‌روست. بي‌شک رشد تفکر انتقادي در کودکان مي‌تواند پيامدهاي مهمي داشته باشد. البته اين نوع روش نيازمند کمي جسارت و شجاعت دارد که بتوان از چارچوب اوليه طراحان اوليه برنامۀ فلسفه براي کودکان کمي فراتر رفت و بتوان در راستاي رشد تفکر انتقادي با قرار دادن ريشۀ اصلي فلسفه براي کودکان، يعني منطق، جلو رفت و حتي بتوان براي استفاده از اين ‌روش از کاربرد واژگان مشترک لفظي در جهت انحراف از مسير جلوگيري کرد.
    از طرفي به‌طورکلي روش فراگيري از آموزگار را روش مستبدانه در آموزش دانسته‌اند و برنامۀ آموزش فلسفه به کودکان را رقيبي براي نظام آموزشي کشور برشمرده‌اند. به ادعاي آنها، اين برنامه به مقابله با استبداد آموزشي (فراگيري دانش‌آموز از آموزگار) پرداخته و شيوه جديدي را جايگزين روش رايج آموزش در کشور خواهد کرد. آنها نقش آموزگار را در تمامي زمينه‌ها در حد هدايت‌کنندۀ گفت‌وگو در ميان دانش‌آموزان محدود کرده‌اند و بر آن هستند که خود دانش‌آموزان بايد دربارۀ حل پرسش‌هاي خود، به‌همديگر کمک کنند. حال پرسش اين است که کودکان براساس چه داده‌هايي بايد اين پرسش‌ها را حل کنند و يا به بررسي آن بپردازند؟ آن اطلاعات را از چه طريق کسب کرده‌اند؟ آيا اين آموزگار نيست که بايد در اين زمينه نقش خود را ايفا کند؟ لذا در اينجا بايد از افراط و تفريط دوري کرد و به‌طور مطلق، تعليم و تعلم را خطا فرض نکرد؛ بلکه بايد اين دو شيوه را مکمل يکديگر دانست. دانش‌آموزان در کنار فراگيري درس از آموزگار، با شرکت در کلاس‌هاي فلسفه براي کودکان، با آموزش پرسش‌گري، به انتقاد از هم بپردازند و حتي بتوانند جرئت بيان ديدگاه‌هاي خود و يا نقد ديدگاه آموزگار را بيابند و نقش پررنگ‌تري در کلاس بيابند؛ در غير اين‌صورت، اين برنامه خود مي‌تواند مشکلي براي نظام آموزشي کشور ايجاد کند. و نکته آخر اينکه صرفاً استفاده از داستان‌هاي ترجمه‌شدۀ اوليه که با فرهنگ ما همخواني چنداني ندارد، موجب مشکلات و تناقض‌هايي در ذهن کودکان می‌شود. لذا اميد است که بتوان با تکيه بر منابع غني ايراني و با بهره‌گيري از سرمايه‌هاي فرهنگي و با هم‌فکري متخصصان و صاحب‌نظران به تدوين بسته‌هاي آموزشي براي برنامۀ فلسفه براي کودکان که متناسب با فرهنگ حاکم بر جامعه باشد، دست‌ يافت.
     

    • اصل‌مرز، ف، ۱۳۹۸، «طراحی و آزمون برنامۀ آموزش فلسفه برای والدین و اثربخشی آن با برنامۀ آموزش فلسفه برای کودکان در جهت گیری هدفی دانش‌آموزان دختر پایۀ ششم ابتدایی»، علوم روان‌شناختی، ش ۱۸ (۸۳)، ص ۲۱۴۹ـ۲۱۶۱.
    • بدری گرگری، رح و ز واحدی، ۱۳۹۴، «تأثیر اجرای برنامة فلسفه برای کودکان بر رشد هوش اخلاقی دانش‌آموزان دختر»، تفکر کودک، ش ۶(۱)، ص 1ـ17.
    • بنی سی، پ و م میرزایی، ۱۳۹۶، «نقش آموزش فلسفه به کودک در یادگیری»، در: دومین همایش بین‌المللی و چهارمین همایش ملی پژوهش‌های مدیریت و علوم انسانی در ایران، تهران، دانشگاه تهران.
    • بیرونی، ابوریحان، 440ق، التفهیم لِأَوائلِ صناعة التَّنجیم، تصحیح جلال همایی، تهران، هما.
    • جلیلیان، س و همکاران، ۱۳۹۶، «اثربخشی برنامۀ آموزش فلسفه به کودکان بر پرورش توانایی حل مسأله و قضاوت اخلاقی در دانش‌آموزان»، پژوهش‌های تربیتی، ش ۳ (۳۲)، ص 80ـ101.
    • خلعت‌بری، ح و ز آقاجعفری، 1393، «ارزیابی اهداف برنامه آموزش فلسفه برای کودکان از دیدگاه تفکر در اندیشۀ اسلامی»، فلسفه و کودک، ش ۵و۶، ص 45ـ70.
    • دره‌زرشکی، ن و همکاران، 1396، «اثربخشی آموزش فلسفه به شیوه حلقه کندوکاو بر تفکر انتقادی در دانش‌آموزان دوره ابتدایی»، روان‌شناسی شناختی، ش 5 (2)، ص 61ـ70.
    • سایت آموزش خلاق از راه ادبیات کودکان، ۷ مهر ۱۳۹۵، koodaki.org/content
    • ستاری، ع، 1391، «بررسی و نقد برنامه فلسفه برای کودکان از منظر حکمت متعالیه»، تفکر و کودک، ش ۳ (۲)، ص 1ـ26.
    • سیدکلان، م و ز وقار، 1398، «ارزیابی و نقد تربیتی برنامه فلسفه برای کودکان از منظر تربیت اسلامی (پژوهشی مبتنی بر کاوشگری فلسفی انتقادی)»، پویش در آموزش علوم انسانی دانشگاه فرهنگیان، ش ۵ (۱۷)، ص 54ـ70.
    • شریفی اسدی، محمدعلی، 1387، «نگاهی به آموزش فلسفه برای کودکان در ایران و چالش‌های فراروی آن»، معارف عقلی، ش 10.
    • شیخ‌الاسلامی، ع، 1395، «تأثیر آموزش مهارت‌های تفکر انتقادی بر خودنظم‌دهی دانش‌آموزان پایۀ اول دورة متوسطۀ دوم»، پژوهش در نظام‌های آموزشی، ش 10(35)، ص 149ـ162.
    • شیرزادی، م و همکاران، 1400، «اثربخشی آموزش فلسفه برای کودکان بر هنجارگریزی و درگیری تحصیلی دانش‌آموزان پسر پایه ششم ابتدایی شهر بروجن»، علوم روانشناختی، ش ۲۰(۹۸)، ص 295ـ304.
    • صمدی، پ و همکاران، 1390، «بررسی تطبیقی برنامه درسی فلسفه در پایه سوم دبیرستان و پیش‌دانشگاهی با برنامه‌آموزی فلسفه برای کودکان در پایه 11 و 12»، تعلیم و تربیت، ش ۲(۱۲)، ص 57ـ82.
    • فتحی‌آذر، ا و همکاران، 1392، «اثربخشی آموزش راهبردی تفکر بر تفکر انتقادی دانش‌آموزان»، پژوهش‌های نوین روانشناختی روانشناسی، ش 8 (۲۹)، ص 195ـ216.
    • فلاح مهنه، ت و همکاران، 1397، «تأثیر رویکرد محتوایی آموزش فلسفه برای کودکان بر باورهای فراشناختی و تفکر انتقادی دانش‌آموزان ابتدایی»، پژوهش در نظام‌های آموزشی، ش ۱۲ (۴۲)، ص 157ـ172.
    • فیاض، ا و ص الماسی حسینی، 1397، «تأثیر آموزش فلسفه برای کودکان بر بهبود مهارت‌های اجتماعی و عزت نفس در دانش‌آموزان ابتدایی»، در: کنفرانس ملی دستاوردهای نوین جهان در تعلیم و تربیت، روانشناسی، حقوق و مطالعات فرهنگی اجتماعی، زرقان، دانشگاه آزاد اسلامی.
    • فیشر، ر، 1397، آموزش تفکر به کودکان، ترجمة افسانه نجاریان و مسعود صفایی مقدم، تهران، رسش.
    • فیشر، ر، 1389، آموزش تفکر، ترجمة فروغ کیان‌زاده، تهران، رسش.
    • قائدی، ی،1386، «بررسی بنیادهای نظری برنامة درسی فلسفه برای کودکان از دیدگاه فیلسوفان عقل‌گرا»، مطالعات برنامه درسی، ش ۷(۲)، ص 61ـ95.
    • ماهروزاده، طیبه، 1391، «آموزش فلسفه به کودکان و جایگاه تفکر انتقادی»، پژوهش در مسائل تعلیم و تربیت، ش ۲(۲۷)، ص 79ـ103.
    • محمودی، سیروس، 1398، «فراتحلیل اثربخشی اجرای برنامه فلسفه برای کودکان بر مهارت‌های فکری دانش‌آموزان»، تفکر و کودک، ش ۱۰(۲)، ص 201ـ221.
    • ملکی، حسن، 1384، تعلیم و تربیت اسلامی (با رویکرد کلان‌نگر)، تهران، عابد.
    • ناجی، سعید، 1398، کندوکاو فلسفی برای کودکان و نوجوانان، گفت‌وگو با پیشگامان انقلابی نو در تعلیم و تربیت، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی مطالعات فرهنگی.
    • نویدیان، انور و همکاران، 1398، «تأثیر آموزش فلسفه برای کودکان با استفاده از داستان‌های بومی در رشد اخلاقی دانش‌آموزان ابتدایی»، تدریس‌پژوهی، ش ۷(۳)، ص ۵۴ـ۶۹.
    • Cam, p. 2016, "A philosophical approach to moral education", Journal of Philosophy in Schools, N. 3, p. 5-15.
    • Drexler, J., 2015, Philosophy for General Education: Teaching Introductory Environmental Ethics for Non-Majors, Teaching Philosophy.
    • Hunt, J. W., & Spray, E., 2015, Sweet cupcakes for all: a teaching philosophy to enhance student engagement and success in an enabling linguistics course.
    • Lipman, P., 2004, High stakes education: Inequality, globalization, and urban school reform, Psychology Press.‏
    • Murris, K, 2016, "The Philosophy for Children curriculum: Resisting ‘teacher proof’texts and the formation of the ideal philosopher child", Studies in Philosophy and Education, N. 35, p. 63-78.
    • Trickey, S., & Topping, K. J., 2004, "Philosophy for children: A systematic review", Research Papers in Education, N. 19(3), p. 365-380.
    • Zulkifli, H., & Hashim, R., 2020, "Philosophy for children (P4C) in improving critical thinking in a secondary moral education class", International Journal of Learning, Teaching and Educational Research, N. 19(2), p. 29-45.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    قیصری رمضانیان، مژگان، معصومی فرد، مرجان، رضایی، صادق، محمودی، مهدی.(1402) واکاوی تحلیلی انتقادی آموزش فلسفه برای کودکان در ایران. ماهنامه معرفت، 32(9)، 21-30 https://doi.org/10.22034/marifat.2023.2021625

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مژگان قیصری رمضانیان؛ مرجان معصومی فرد؛ صادق رضایی؛ مهدی محمودی."واکاوی تحلیلی انتقادی آموزش فلسفه برای کودکان در ایران". ماهنامه معرفت، 32، 9، 1402، 21-30

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    قیصری رمضانیان، مژگان، معصومی فرد، مرجان، رضایی، صادق، محمودی، مهدی.(1402) 'واکاوی تحلیلی انتقادی آموزش فلسفه برای کودکان در ایران'، ماهنامه معرفت، 32(9), pp. 21-30

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    قیصری رمضانیان، مژگان، معصومی فرد، مرجان، رضایی، صادق، محمودی، مهدی. واکاوی تحلیلی انتقادی آموزش فلسفه برای کودکان در ایران. معرفت، 32, 1402؛ 32(9): 21-30