معرفت، سال نوزدهم، شماره پنجم، پیاپی 152، مرداد 1389، صفحات 73-

    تأمّلى دوباره در راز وجود آیات متشابه و مجمل در قرآن کریم

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    چکیده: 
    از بررسى دلائلى که درباره علت وجود آیات متشابه گفته شده، به دست مى‏آید که این دلیل‏ها، اگرچه در تشابه آیات مؤثر است، فراگیر و قابل انطباق بر همه آیاتِ مورد بحث نیست. این مقاله، چرایىِ وجود آیات متشابه و مجمل در قرآن کریم را در زمینه آزمایش بودن این نوع از آیات مى‏داند. بدین معنا که چون خداوند براى رفع تشابه و اجمال، علاوه بر آیات دیگر، تعلیم‏هاى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و امامان معصوم علیهم‏السلام را مرجع قرار داده، از رهگذر این آیات در پى امتحان مخاطبان قرآن است تا الزام آنان را در مراجعه به این مفسّران خاص بیازماید.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    سید محمّدحسین موسوى‏زاده-1

    چکیده

    از بررسى دلائلى که درباره علت وجود آیات متشابه گفته شده، به دست مى‏آید که این دلیل‏ها، اگرچه در تشابه آیات مؤثر است، فراگیر و قابل انطباق بر همه آیاتِ مورد بحث نیست. این مقاله، چرایىِ وجود آیات متشابه و مجمل در قرآن کریم را در زمینه آزمایش بودن این نوع از آیات مى‏داند. بدین معنا که چون خداوند براى رفع تشابه و اجمال، علاوه بر آیات دیگر، تعلیم‏هاى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و امامان معصوم علیهم‏السلام را مرجع قرار داده، از رهگذر این آیات در پى امتحان مخاطبان قرآن است تا الزام آنان را در مراجعه به این مفسّران خاص بیازماید.

    کلیدواژه‏ها: متشابه، مجمل، آزمایش، مفسّران خاص.

    مقدّمه

    متشابه و مجمل بودن برخى آیات قرآن کریم، از ویژگى‏هاى این کتاب آسمانى است. مجمل بودن تعدادى از آیات، واقعیتى است که مخاطب قرآن با مطالعه این متن دینى، به آن مى‏رسد. متشابه بودن دسته‏اى از آیات نیز توصیفى است که قرآن کریم‏در مقابل آیات محکم به کار برده است. اینکه چرا برخى از آیات، مجمل یا متشابه‏اند، موضوع این تحقیق است. مفسّران و نظریه‏پردازان علوم قرآنى از دیرباز درباره علت وجود آیات متشابه دلیل‏هاى گوناگونى بیان کرده‏اند. در این مقاله پس از مفهوم‏شناسى آیات مجمل و متشابه و پس از بررسى و نقد مهم‏ترین ادلّه ذکرشده، در پى آنیم که اصلى‏ترین دلیل براى متشابه و مجمل گذاشتن تعدادى از آیات از جانب خداوند متعال آن است که از این رهگذر، مخاطبان قرآن را بیازماید که در نحوه برخورد با این نوع از آیات چگونه عمل مى‏کنند و چون تبیین و تفسیر کامل و صحیح این نوع از آیات را از طریق «مفسّران خاص» تعیین نموده، مى‏توان گفت که هدف خداوند از مجمل گذاشتن و متشابه کردن برخى از آیات آن است که مردم، خود را نیازمند مفسّرانِ برگزیده بدانند و از طریق آنان فهم آیات به طور کامل و درست محقق شود. «مفسّران خاص» به همه معانى قرآن آگاه‏اند؛ یعنى پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و امامان معصوم علیهم‏السلام. آزمایش بودنِ آیات متشابه، در بعضى از متون تفسیرى و کتاب‏هاى علوم قرآنى به شکل دیگرى مطرح شده، اما در اینجا به معناى آزمایش در رجوع به «مفسّران خاص» است و به علاوه این دلیل را مهم‏ترین دلیل در این زمینه قلمداد مى‏کنیم.

    تعریف آیات مجمل

    هرگاه متکلّم درصدد بیان تام نباشد و گفتار او به روشنى بر مرادش دلالت نکند، چنین کلامى را «مجمل» گویند.1 در قرآن کریم آیات مجمل وجود دارد2 و بیشتر در موضوع احکام و آداب شریعت است. دستورهایى مانند برپایى نماز، روزه گرفتن، به‏جا آوردن حج، و دادن زکات به این دلیل که کیفیت انجام دادن آنها به طور وضوح و مشخص در قرآن نیامده است، جزء آیات مجمل‏اند. حتى با جمع‏آورى همه آیات، باز نمى‏توان به کیفیت اجراى آنها به طور کامل رسید. این نوع دستورها تا زمانى که مجمل باقى بمانند نمى‏توان اجراى آن را انتظار داشت. بنابراین لازم است براى عمل به آنها، از مجمل بودن خارج شوند. چراکه اگر به کسى دستور جدیدى دهند و کیفیت اجراى آن را تعیین نکنند یا مرجعى براى چگونگى اجراى آن مشخص نسازند، نباید انتظار داشت که آن فعل انجام شود.

         آیات مجمل، محدود به احکام و دستورهاى شرعى نیست؛ آیات اعتقادى و معرفتى نیز در قرآن یافت مى‏شوند که به صورت مجمل بیان شده‏اند و نمى‏توان تنها با استفاده از قرآن به معناى آنها پى برد. «صلاة وسطى» (بقره: 238)، «لیال عشر» (فجر: 2)، «دابة الارض» (سبا: 14)، «شاهد و مشهود» (بروج: 3)، «سدره‏المنتهى» (نجم: 14)، «شجره ملعونه» (اسراء: 60)، «جنتان» در آیه «وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ» (الرحمان: 46) نمونه آیاتى است که در آنها از پاره‏اى مفاهیم سخن به میان آمده، ولى درباره چیستى و چگونگى آنها در قرآن کریم توضیحى نیامده است.3

        درباره آیات مجمل ممکن است گفته شود قرآن کریم، تنها به اصول و کلیات اشاره کرده و به جزئیات نپرداخته است. این امر به طور مطلق صحیح نیست؛ چون در قرآن جزئیات فراوانى در موضوعات گوناگون اعم از احکام فقهى یا اعتقادى یافت مى‏شود که نمى‏توان آنها را به عنوان کلیات و اصول دین در نظر گرفت. در ابعاد فقهى، جزئیاتى مانند: چگونگى خواندن نماز خوف (نساء:101و102)، مدت زمان روزه‏دارى (بقره: 187)، برخى از احکام حج (بقره: 196ـ204) و یا دستورهایى درباره وام دادن (بقره: 282) در قرآن کریم وجود دارد. از جزئیات در امور اعتقادى مى‏توان به نفى دختر بودن فرشتگان اشاره کرد.4 همچنین در قصص قرآنى چندین بار تصریح شده است که در مواجهه حضرت موسى علیه‏السلام با ساحران، کدام شروع‏کننده بودند.5 پس این استدلال که گفته شود همه قضایا در قرآن به صورت کلى آمده است و تفصیلش‏ را باید در سنّت‏ یافت، به طورمطلق،درست نیست.

         ممکن است گفته شود که آیا مجمل بودن برخى از گزاره‏هاى قرآن با جامعیت آن در تضاد نیست؟ در قرآن آمده است: «وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانا لِکُلِّ شَیْءٍ» (نحل: 89)؛ در این آیه و آیات مانند آن6 بیان مى‏شود که در قرآن همه چیز بیان شده است. پس چگونه مى‏شود که برخى از امور به طور مجمل و مبهم در قرآن رها شده باشد، به گونه‏اى که شرح آنها را باید در بیرون قرآن یافت؟

         درباره جامعیت قرآن گفته شده است این مفهوم به آن معنا نیست که در قرآن کریم همه علوم با تمام جزئیات آن وجود دارد. این مطلب واضح، هم ادلّه درون‏متنى دارد که در آن به پیامبر مى‏گوید ما سرگذشت برخى از پیامبران را به تو نگفتیم7 و هم به راحتى مى‏توان دریافت با قرآنى که در دسترس ماست و با استفاده از اصول متداولِ فهم کلام، بسیارى از مطالب در علوم مختلف براى ما قابل دسترسى نیست. بنابراین جامعیت قرآن کریم، یا به این معناست که تنها «مفسّران خاص» از قرآن مى‏توانند همه چیز را دریابند8 یا به آن معناست که همه امور مربوط به هدایت انسان‏ها و نیازهایى که او در این‏باره داشته، در قرآن کریم بازگو شده است.9

        از آنجا که تبیین برخى از آیات مجمل در دیگر آیات وجود دارد، در این مقاله هرگاه از آیات مجمل سخن به میان مى‏آید، منظور آیاتى است که تبیین آنها در هیچ جاى قرآن وجود ندارد.

    تعریف آیات متشابه

    متشابه بودن آیات، خصوصیتى است که خود قرآن کریم درباره برخى از آیات بیان مى‏کند و طى تقسیم‏بندى به دو دسته آیاتِ محکم و متشابه، ویژگى‏هاى آن دو را برمى‏شمارد:

         ـ «هُوَ الَّذِیَ أَنزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُّحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ»(آل‏عمران: 7).

         ویژگى‏هاى آیات متشابه در این آیه چنین آمده است:

         1. آیات متشابه باید به آیات محکم ارجاع شوند.

         2. منحرفان از آیات متشابه پیروى مى‏کنند.

         3. با آیات متشابه مى‏توان فتنه‏گرى کرد.

         از این‏رو، در تعریف آیات متشابه گفته شده: «ما أشکل تفسیره لمشابهته بغیره؛ متشابهات، آیاتى هستند که تفسیر آن مشکل است چراکه با چیز دیگرى مشابهت دارند.»10

        «هرگاه کلام حق (قرآن کریم) نمودى جز حق داشته باشد و به باطل همى ماند، آن را متشابه گویند. پس منظور از تشابه در آیات متشابه، تشابه حق و باطل است که سخنِ حق‏گونه خداوند، باطل‏گونه جلوه‏گر شود.»11 مثلاً اگر از آیه «وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُواْ فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیرا» (اسراء: 16) معناى ظاهرى دستور خداوند به بدى‏ها و مجبور کردن آنها به این کار به ذهن برسد، این معنا با آیه محکمِ «قُلْ إِنَّ اللّهَ لاَ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء» (اعراف: 28) رد و نامقبول خواهد شد و از این‏رو مفسّران به دنبال ردّ این نظر، با استفاده از روش‏هاى زبان‏شناختى (مانند مقدر گرفتن کلماتى) یا مجازهاى ادبى یا دیگر قراین متنى، به تفسیر آیه پرداخته‏اند.12

    دلیل وجود آیات مجمل و متشابه از نگاه مفسّران

    با وجود آنکه موضوع آیات مجمل هم در کتاب‏هاى اصول فقه بررسى مى‏شود و هم در کتاب‏هاى علوم قرآنى، درباره اینکه چرا خداوند متعال به عنوان نازل‏کننده قرآن، برخى از آیات را مجمل قرار داده، سخنى به میان نیامده است؛ بلکه در این‏باره به اسباب اجمال آیات (مانند: اشتراک لفظى، نامشخص بودن مرجع ضمیر، غرابت لفظ، تقدیم و تأخّر کلمات و...) پرداخته‏اند.13

        اما درباره چرایى متشابهات، دیدگاه‏هاى فراوان و متنوعى در میان مفسّران و دانشمندان علوم قرآنى یافت مى‏شود. اساسا هریک بر مبناى تعریف و تعیینى که از آیات متشابه داده‏اند، دلیل‏هایى نیز براى آن شمرده‏اند. همچنین در این‏باره مشاهده مى‏شود که گاه بین «علت» و «فایده» خلط کرده‏اند.

         از میان این ادلّه، سه نظر زیر عمده‏ترین دلیل‏ها درباره چرایى متشابه قرار دادن آیات از سوى خداوند متعال مطرح است:

         1. معانى بلند در الفاظ کوتاه

    به باور شمارى از مفسّران قرآن کریم ناگزیر داراى آیات متشابه است؛ چراکه حقایق و معارف عمیقى وجود دارد که در قالب الفاظى که متداول امور روزمره است، ریخته شده و به لحاظ تنگناى الفاظ براى تحمل آن معارف بلند، به ناچار، برخى از آیات متشابه شده‏اند.

         «آیات قرآن، مثَل‏هایى براى معارف حقه الهى است. خداى متعال آن معارف را براى فهم عامه مردم تا سطح افکار آنان تنزل داده است. از آنجا که عموم مردم جز از طریق حسّیات، قادر به درک معانى کلى نیستند، ناگزیر خداى سبحان معانى کلى را در قالب امور حسى و جسمانى به آنان ارائه نموده است.»14

        «وقوع تشابه در قرآن کریم به عنوان یک کتاب آسمانى جاوید، امرى اجتناب‏ناپذیر است؛ زیرا قرآن، مفاهیمِ جدید را در قالب زبان عربى که زبان اعرابِ دور از تمدنِ جزیره‏العرب بود، عرضه نمود؛ در حالى که واژه‏هاى لغت عرب، بیشتر براى افاده معانى کوتاه و سطحى وضع شده بود و گنجایش معانى گسترده و عمیق را نداشت. از طرفى، قرآن ملتزم بود در بیان معارف خود، الفاظ محدود لغت عرب و شیوه‏هاى کلامى آن را به کار گیرد، لذا براى بیان معانى والا راه کنایه، مجاز و استعاره را پیمود.»15

        مشابه این نظر را مى‏توان در تفاسیر التحریر و التنویر16 و در کتاب مناهل العرفان17 زرقانى یافت. نوعا آیاتى که درباره مبدأ و معاد و موضوع قدر انسان و مقدار تصرف او در جهان و آیات آفرینش و علل تکلیف و مانند آن بحث مى‏کنند، به سبب معانى بلند و دقیقى که دارند و کوتاه بودن و نارسا بودن الفاظ، در زمره این نوع از آیات متشابه‏اند.18

         2. کاربست صنایع ادبى و بلاغى

    به گمان برخى از اهل فن، به کار بردن صنایع ادبى و بلاغى در قرآن کریم، علت متشابه شدن بسیارى از آیات است. آرایه‏هاى ادبى همچون: تمثیل، کنایه، استعاره و مجاز باعث شده است تا عده‏اى از مخاطبان، آن مطالب را طبق ظاهر لفظ، حقیقى انگارند و برداشت‏هاى ناصواب از آیه بکنند. این موضوع، مهم‏ترین دلیل براى متشابه شدن آیات گفته شده است.19 مثلاً در آیه «یَوْمَ یُکْشَفُ عَن سَاقٍ وَیُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلَا یَسْتَطِیعُونَ»(قلم: 42)؛ (روزى را که ساق پاها (از وحشت) برهنه مى‏گردد و به سجود فراخوانده مى‏شوند، اما نمى‏توانند)، «کشف ساق» تمثیلى است که براى بیان شدت واقعه‏اى به کار مى‏برند. با این حال برخى از مفسّران، آیه را بر معناى ظاهر حمل کرده و با توصیفى دور از ساحت ربوبى، مدعى شده‏اند در روز قیامت ساق پاى خدا پیدا مى‏شود!20 یا آیه «فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاء وَالْأَرْضُ»(دخان: 29)؛ (آسمان و زمین بر آنان گریه نکرد) بیانى کنایه‏اى از ناچیزى کافران است. در ادبیات عرب متداول است که هرگاه بخواهند بزرگى مصیبتى را بازگویند، تعبیر گریه آسمان را به کار مى‏برند و در اینجا براى بى‏اهمیت نشان دادن هلاکت فرعونیان، بیان مى‏شود با وجود بزرگى ظاهرى آنان، مرگ آنان امر مهمى نبود؛21 از این‏رو، نباید آن را بر معناى ظاهرى حمل کرد.

         3. متنوع شدن آراء کلامى

    رواج عقاید کلامى، و مطالب فلسفى واردشده به جهان اسلام باعث شد تا در سال‏هاى پس از نزول، برخى از آیات، متشابه به نظر آیند، هرچند این نوع آیات فى‏نفسه براى مخاطبان اولیه متشابه نبوده‏اند.22 مثلاً «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى» کنایه از علم به تدبیر جهان است. این معنا هیچ‏گاه مورد شبهه نبوده است، اما بعدها آن را به معناى تکیه زدن بر تخت سلطنت پنداشته و لازمه آن را جسمیت در ساحت قدس الهى دانسته‏اند.

         برخى از مفسّران و مؤلفان کتاب‏هاى علوم قرآنى به جاى علت متشابهات، به فایده وجود آنها در قرآن اشاره کرده‏اند. سیوطى در این‏باره فواید زیر را ذکر مى‏کند:

         1. آیات متشابه، باعث مى‏شود تا دانشمندان آیات قرآن را دقیق بررسى کنند.

         2. باعث آشکار شدن برترى اشخاص هنگام درک معانى قرآن مى‏شود.

         3. اگر موفق به فهم آیات متشابه نشدند، در این‏صورت با این آیات آزمایش مى‏شوند که مبادا به حدود آن نزدیک شوند و علم آن را به خدا وامى‏نهند و تسلى او باشند.

         4. دور ماندن دست دیگران از فهم آیات متشابه از جمله مزایاى آن است.23

        فخر رازى وجود متشابهات را داراى این مزایا مى‏داند:

         1. باعث سختى در فهم قرآن مى‏شود و این ثواب دارد.

         2. اگر قرآن همه‏اش آیات محکم بود، فقط بر یک مذهب مطابقت مى‏نمود، ولى الان با استفاده از آیات متشابه ، هر مذهبى آیات را با نظر خود وفق مى‏دهد و این باعث مى‏شود تا تمام مذاهب به قرآن رو بیاورند.

         3. براى بررسى آیات متشابه، استدلالات عقلى لازم مى‏آید.

         4. آیات متشابه باعث شده است تا براى فهم آنها به علوم زیادى نیاز شود؛ علومى مثل لغت، نحو، معانى و بیان ، اصول فقه.

         5. مهم‏ترین علت آن است که عموم مردم از فهم حقایق ناتوان‏اند و اگر بنا شود حقایق با آنان به صورت شفاف گفته شود، آنان برداشت‏هاى نابه‏جایى مى‏کنند. از این‏رو لازم شد تا به گونه‏اى که آنان مى‏اندیشند و تصور مى‏کنند سخن گفته شود.24

        همچنین امکان استنباط‏هاى گوناگون در طول زمان و به تکاپو افتادن مجتهدان براى استخراج احکام شرعى، از فواید آیات متشابه ذکر شده است.25

        گفتنى است در میان حکمت‏هاى آیات متشابه، به زمینه آزمایش بودن این آیات نیز اشاره شده است، اما در معنایى غیر از معناى موردنظر این مقاله. سیوطى نقل مى‏کند آیات متشابه مایه آزمایش است و چنان‏که استاد وقتى کتابى مى‏نویسد، برخى جاهایش را مجمل مى‏گذارد تا مایه فروتنى شاگردان باشد، آیات متشابه نیز مایه فروتنى عقول انسان‏ها مى‏شود.26 یا آزمایش به وسیله آیات متشابه به این معنا آمده است که مؤمنان در برابر متشابهات توقف و امر آن را به خدا واگذار کنند؛ یعنى تنها بدان ایمان مى‏آورند اما عمل نمى‏کنند. یا آنکه بدین‏وسیله انسان‏ها در بوته آزمایش قرار مى‏گیرند تا معلوم شود در جایى که معرفتِ جزمى و یقینى پیدا نمى‏کنند، آیا به غیب ایمان مى‏آورند یا نه؛ و بدین‏وسیله راسخان از زائغان (الذین فى قلوبهم زیغ) بازشناخته شوند.27 تنها در تفسیر نمونه، آزمایش بودن آیات متشابه به معنایى که در اینجا ارائه مى‏شود، یکى از فلسفه‏هاى وجودى آیات متشابه شمرده شده است.28

    دلیل اصلى و فراگیر

    چنان‏که گفتیم، این مقاله بر آن است که دلیل اصلى در مجمل گذاشتن و متشابه بودن برخى از آیات، زمینه آزمایش بودن آنهاست. به نظر نگارنده هرچند دلیل‏هایى که پیش از این ذکر شد در اجمال و تشابه آیات مؤثر است، شامل تمام آیات نمى‏شود و دلیل اصلى و فراگیر باید امرى دیگر باشد.

    آزمایش و الزام مخاطبان در مراجعه به پیامبر و جانشینان ایشان

    به نظر مى‏رسد دلیل اصلى وجود آیات مجمل و متشابه در قرآن این باشد که خداوند حکیم اراده کرده تا از این طریق مخاطبان قرآن را بیازماید که با این آیات چگونه برخورد مى‏کنند و آیا براى فهم صحیح و کامل آنها به «مفسّران خاصى» که خود تعیین نموده است، مراجعه مى‏کنند یا نه. به عبارت دیگر آفریننده قرآن مى‏توانست این کتاب را به گونه‏اى نازل کند که عارى از مجملات و فاقد برخى از متشابهات باشد (متشابهاتى که دلیل متشابه بودن آنها تنگناى الفاظ براى حقایق عالى نیست). یعنى درباره آیات مجمل، تمام دستورها و اعتقادات دینى را کامل و با توضیحات لازم و بیان جزئیات ارائه مى‏کرد تا هیچ آیه‏اى مجمل نباشد. در آن صورت، هرچند حجم قرآن بسیار بیشتر از کتاب موجود مى‏شد، این حسن را داشت که دیگر هیچ آیه و مطلبى مجمل نمى‏ماند. یا درباره آیات متشابه، آنها را مانند آیات محکم به صورت شفاف و فاقد ظواهر غلط‏انداز ارائه مى‏نمود تا این نوع آیات نیز محکم شده، شبهه‏انگیز نباشند؛ لیکن این کار را نکرد تا براساس فراگیرى سنّت آزمایش، وجود آیات مجمل و متشابه نیز آزمایشى باشد براى معتقدان به قرآن. البته راه برون‏رفت از مجملات و متشابهات را هم تعیین نمود که علاوه بر استفاده از بخش‏هاى دیگر کتاب، به «مفسّران خاص» رجوع کنند. به عبارت دیگر خداوند از طریق آیات مجمل و متشابه مردم را آزمایش مى‏کند که آیا به سوى مفسّران خاص مى‏روند یا نه. مفسّرانى که به همه معارف قرآن در تمام سطوح آگاه‏اند؛ یعنى در وهله اوّل پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و در مراحل بعد امامان معصوم علیهم‏السلام.

         امام على علیه‏السلام در نقلى، آیات قرآن را به سه دسته تقسیم کرده‏اند: یک قسم، همه مردم چه دانا و چه نادان مى‏توانند آن را بفهمند؛ دسته دیگرِ آیات را تنها کسانى درک مى‏کنند که ذهن خویش را پاک و حس خویش را لطیف گردانده و قدرت تشخیص بالایى داشته باشند. دسته سوم، آیاتى هستند که فقط خداوند، ملائکه و «راسخان در علم» آنها را مى‏فهمند. آنگاه حضرت، علت این کار را این‏گونه بیان مى‏کنند:

    «إِنَّمَا فَعَلَ ذَلِکَ لِئَلَّا یدَّعِى أَهْلُ الْبَاطِلِ الْمُسْتَوْلِینَ عَلَى مِیرَاثِ رَسُولِ اللَّهِ صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهمِنْ عِلْمِ الْکِتَابِ مَا لَمْ یجْعَلْهُ اللَّهُ لَهُمْ وَ لِیقُودَهُمُ الِاضْطِرَارُ إِلَى الِائْتِمَامِ بِمَنْ وُلِّى أَمْرَهُمْ فَاسْتَکْبَرُوا عَنْ طَاعَتِهِ...»؛29 این کار تنها براى آن بود که اهل باطل مدعى میراث رسول‏اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله درباره علم به قرآن ـ که خدا براى آنان قرار نداده بود ـ نشوند و نیازمند به پیشوایى باشند که ولایت امرشان به دست اوست؛ هرچند که خودخواهانه از آن روى برتافتند.

    روشن است که آیات مجمل چنانچه مجمل باقى بمانند، قابل فهم نیستند؛ لذا مجمل بودن آنها سود معرفتى یا عملى نخواهد داشت. تا زمانى که نفهمیم «صلاة وسطى» چیست، چگونه مى‏توانیم به تأکید «حافظوا» عمل کنیم؟ و تا زمانى که نتوان معناى شب‏هاى دهگانه (لیال عشر) را فهمید، نمى‏توان به اهمیت قسمى که خدا براى آن مى‏خورد، پى برد. بنابراین براى برون‏رفت از توقف در آیات مجمل، در صورتى که نتوان از دیگر آیات، تبیین آنها را به دست آورد، باید به مفسّران خاص مراجعه نمود و استفاده از حدس و ظن سودى نمى‏بخشد و باعث علم نمى‏شود: «إَنَّ الظَّنَّ لاَ یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئا» (یونس: 36).

         اساسا تبیین آیات، از جمله شئونى است که خداوند براى پیامبرش قرار داده است: «وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ.»(نحل: 44) تبیین اشاره شده در این آیه شامل همه آیات قرآن مى‏شود، اما به ویژه درباره آیات مجمل، وجود چنین مفسّرى همراه قرآن لازم است تا مانع توقف در آیات به دلیل نفهمیدن باشد. از ابن‏مسعود، صحابى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نقل شده است: «کان الرجل منّا إذا تعلّم عشر آیات لم یجاوزهن حتى یعرف معانیهن و العمل بهن»؛30 ما نزد پیامبر هرگاه ده آیه را یاد مى‏گرفتیم تا معنا و چگونگى عمل به آن را فرانمى‏گرفتیم، از آن نمى‏گذشتیم.

         اینکه در این نقل، به آموختن معنا و آن‏گاه عمل به آیه اشاره شده است، مى‏رساند که مردم، هرگونه مشکلات معنایى و به ویژه مجمل بودن آیات قرآن را از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏پرسیدند تا چگونه عمل کردن به آیات قرآن مبهم و ناشناخته نماند و بتوانند بدون مشکل به عمق آیه و نحوه اجراى آن دست یابند.

         گویا یکى از مهم‏ترین دلیل‏هاى مجمل گذاشتن برخى آیات «آزمایش در رجوع به مفسّران خاص» باشد. اگر گفته شود در صورتى که قرآن مى‏خواست تمام آیات ـ به ویژه دستورها و احکام ـ را با همه جزئیات بیان کند در این صورت قرآن کتابى حجیم مى‏شد و براى جلوگیرى از آن، خداوند برخى از قسمت‏هاى آن را مجمل بیان کرد، این سخن مقبولى نیست؛ چراکه مشخص نکردن مفاد برخى از آیات در گستره معارف دینى و امور هدایتى و تکلیفى، تنها به دلیل حجیم شدن آنها، گفته‏اى است که عقل پذیراى آن نیست و با هدف هدایت‏بخشى قرآن در تضاد است.

         با در نظر گرفتن تلازم میان قرآن و مفسّران خاص، مى‏توان به تضاد «مبین» بودن و مجمل بودن قرآن جواب داد. سؤال این‏گونه مطرح مى‏شود که آیا مجمل بودن با روشن بودن و روشنگرى قرآن (کتاب مبین) در تضاد نیست؟ اگر قرآن کتابى روشن است، چرا برخى از مفاد آن آشکارا بیان نشده است؟ جواب این نوع سؤالات با در نظر گرفتن این موضوع روشن مى‏شود که برنامه الهى آن بوده است که همراه انزال کتاب، رسولى نیز براى شرح و توضیح و تبیین آن باشد تا مردم با مراجعه به او و درس‏آموختگان و امامانى که علم خاص دارند، به حلّ مشکلات خود نایل شوند. هدف آن بوده است که مردم خود را بى‏نیاز از رجوع به پیامبر و امام ندانند.

         بنابراین باید توجه داشت، رسا بودن یک کلام به این نیست که گوینده یا نویسنده همه مطالب را در قالب الفاظ بیاورد، بلکه گاهى دلایل (قراین) یا حتى مرجعى را براى کلام خود قرار مى‏دهد تا از طریق آن مرجع، فهم کامل مطلب حاصل شود.31

    دلیل‏هاى اثبات مدعا

    براى اثبات آزمایش بودن وجود آیات مجمل و متشابه چند دلیل مى‏توان برشمرد:

         1. فراگیرى سنّت آزمایش

    آزمایش انسان‏ها از سنّت‏هاى خداوند است. بدین معنا که برپایه هدف از خلقت انسان‏ها ـ که همانا کمال‏یابى و نزدیک شدن به حق‏تعالى است ـ آزمایش از ابزارهاى سیر در این مسیر است و این قانونى کلى و همیشگى است. در واقع مى‏توان گفت براى انسان‏ها، تار و پود عالم هستى با آزمایش تنیده شده است.

         در قرآن کریم آیات فراوانى درباره سنّت آزمایش وجود دارد، به گونه‏اى که با مطالعه آنها به عمیق و گسترده بودن این قانون پى برده مى‏شود. الفاظى که براى بیان این موضوع در قرآن به کار رفته، از ترکیب‏هاى «امتحان»، «بلاء»، «فتنه» و «تمحیص» است. قطعى بودن سنّت آزمایش را از آیات فراوانى مى‏توان به دست آورد. در آیه «أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ» (عنکبوت: 2)32 به دست مى‏آید که آزمایش کردن، سنّتى الهى است که همچون دیگر سنّت‏هاى الهى تغییرناپذیر است و این‏گونه نیست که براى گروهى استثنابردار باشد. این قانونى فرازمانى و فراشخصى است و گستره وسیعى را دربر مى‏گیرد. از پیامبران بزرگ گرفته33 تا همه مردم در همه اعصار مشمول این سنّت بوده‏اند و خواهند بود.

         شیوه اجرا و ابزارهاى آزمایش نیز در قرآن کریم بسیار متنوع است.34 به تصریح قرآن، تک‏تک پدیده‏ها، اعم از امور خوب یا بد، براى انسان‏ها آزمایش است و آدمى با همه چیز آزمایش مى‏شود: «وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً» (انبیاء: 35) و «وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّیِّئَاتِ» (اعراف: 168) به این معنا که تنها حوادث ناگوار، سختى‏ها و ناملایمات وسیله آزمایش انسان‏ها نیست؛ بلکه در خوشى‏ها، امور دلپذیر و کامروایى‏ها هم سنّت آزمایش جارى است تا مشخص شود که انسان در حالات گوناگون چه مى‏کند و در شرایط مختلف براى سیر در مسیر اصلى آیا همچنان پابرجاست یا نه. همچنین آیه «وَجَعَلْنَا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً»(فرقان: 20) نشان‏دهنده آن است که انسان‏ها به وسیله همدیگر آزمایش مى‏شوند. این آیه نیز به نوعى نشانه فراگیرى سنّت آزمایش است. از این آیات گستردگى و تنوع آزمایش الهى و شیوه‏هاى آن به دست مى‏آید.

         2. فراگیر نبودن دلیل‏هاى ذکرشده در مورد همه آیات

    ادلّه‏اى که براى وجود متشابهات در قرآن آورده‏اند، در مورد همه آیاتِ متشابه پذیرفته نیست. این جدا از فوایدى است که براى وجود آیات متشابه ذکر کرده‏اند که بسیارى از آن سخیف است و خود، به مشکلاتى مى‏انجامد. در مورد تنگناى الفاظ براى معانى عمیق، اگرچه اصل آن، بجا و درباره گزاره‏هاى غیبى قرآن کریم صحیح است،35 باز در مورد برخى از آیات قرآن که در موضوعات غیبى است، این دلیل براى متشابه بودن، قانع‏کننده نیست. آیات فراوانى که ظاهر آنها معناى ناصوابى دارد، با مراجعه به تفسیر مفسّران خاص دیده مى‏شود که با آوردن تنها یک کلمه، تشابه آنها از بین مى‏رود. آیاتى مانند «وَجَاء رَبُّکَ وَالْمَلَکُ صَفّا صَفّا» (فجر: 22) و «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ»(قیامت: 22و23) و «کَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ» (مطففین: 15) که مسلما جزء آیات متشابه‏اند؛ چراکه ظاهر آنها با مسلّمات عقلى و دینى در تضاد است. خداى تعالى، منزّه از آمد و شد یا قابل رؤیت بودن است و این‏گونه نیست که در قیامت عده‏اى از دید خداوند متعال مخفى باشند. در این نوع آیات، تنها با آوردن یک کلمه، تشابه از بین مى‏رود و معناى محکم آنها مشخص مى‏شود. در آیه اولى با تقدیر گرفتن کلمه «أمر»36 و در آیات دوم و سوم با افزودن «ثواب»،37 از متشابه بودن خارج مى‏شوند و شبهه‏انگیز نخواهند بود. در این صورت معناى آیه اول چنین خواهد شد: «جاء امر ربک»؛ (امر پروردگارت مى‏آید)؛ آیه دوم: «الى ثواب ربها ناظره»؛ (به سوى ثواب خداوند نظر دارند) و آیه سوم: «عن ثواب ربهم لمحجوبون»؛ (از ثواب پروردگارشان دورند.) ملاحظه مى‏شود که درباره این نوع آیاتِ متشابه، نمى‏توان علو معنا را دلیل تشابه دانست؛ چراکه ذکر یک کلمه مى‏تواند معناى اصلى را که در پى آن است بیان دارد. افزون بر آن در قرآن کریم آیاتى که داراى عبارت «جاء امر ربک»؛ (آمدن امر پروردگار) است،38 نشان مى‏دهد نه در جایى که واژه «امر» آمده از علو معنایى آن کاسته شده است و نه نیاوردن آن به سبب حجم بلند معنایى آن است.

         کاربرد صنایع ادبى همچون تمثیل، استعاره و مجاز از آن جهت که در بسیارى از گفته‏ها و نوشته‏ها وجود دارد، نمى‏تواند دلیل تشابه آیات شود. هر متنى که داراى بلاغت و فصاحت باشد حتما از این نوع محسنات لفظى بهره مى‏برد تا نمود زیبا و مخاطب‏پسند بیابد. قرآن کریم نیز از این قاعده مستثنا نیست و آرایه‏ها و صنایع بلاغى و بیانى فراوان در آن یافت مى‏شود تا علاوه بر رفعت محتوایى، لطافت ظاهرى نیز دارا باشد و اعجاز و بى‏همانندى خود را ـ به ویژه براى مردمان زمان نزول ـ در این زمینه عیان سازد. به این ترتیب اگر هر متنى که داراى تمثیل، استعاره یا مجاز باشد بخواهد متشابه شمرده شود، بسیارى از محاورات و ارتباطات کلامى و نوشتارى مردم دچار آسیب ارتباطى مى‏شود و لذا با این دیدگاه، این‏گونه از صنایع بلاغى مخل معنا خواهد بود و مفاهیم غلط را به ذهن متبادر مى‏کند. اما مردم در هنگام استفاده از این نوع امور بلاغى، به صنعت به کار رفته پى مى‏برند و علاوه بر درک نظر گوینده یا نویسنده، از زیبایى متن نیز بهره مى‏برند. دیده نشده است که مؤلف یا گوینده‏اى در کلام خود هشدار دهد که برخى از گفته‏هاى من به سبب وجود آرایه‏هاى ادبى در آن، غلط‏انداز است. از این‏رو بجا نیست در قرآن کریم درباره آیات متشابه هشدار داده شود و ما دلیل آن را وجود این نوع امور بیانى بدانیم. اینکه عده‏اى با تمسک به ظواهر برخى از آیاتى که داراى کنایه، استعاره یا تمثیل است، معانى غلطى از قرآن درآورده‏اند، ناشى از ناآشنایى آنان با فهم ابتدایى متن است؛ به طورى که نتوانسته‏اند از معناى ظاهرى عدول کنند و به مقصود گوینده پى ببرند. وگرنه هر آشنا با زبان و فرهنگ، در مواجهه با متن، به مقصود مؤلف پى خواهد برد.

         اینکه ورود برخى مطالب فلسفى و کلامى به جهان اسلام باعث متشابه شدنِ عرضى برخى از آیات است، از آن‏رو ناتمام است که نمونه‏هاى ذکرشده، جزء دسته دوم است؛ یعنى تشابه آنها به سبب وجود صنایع ادبىِ به کار رفته در آنهاست و ناآشنایى با این نوع متون، به بدفهمى انجامیده است. اگر منظور از متشابه شدن برخى از آیات در مخاطبان بعدى، به این معنا باشد که مسلمانانِ آغازین در سایه رهنمودهاى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله دچار انحراف‏هاى فکرى (مانند جبرگرایى) نشدند، سخن دیگرى است که از تعلیمات پیامبر و اصلاح فهم مسلمانان در مواجهه با قرآن حاصل مى‏شد.39 اتفاقا تکیه این تحقیق نیز همین آگاهى‏بخشى‏هاى تفسیرى مفسّران خاص ـ از جمله پیامبر بزرگ اسلام ـ است تا مردمان از قرآن دچار کژى‏هاى اعتقادى یا رفتارى نشوند.

         3. مفاد آیه محکم و متشابه

    در آیه هفتم از سوره آل‏عمران ـ که در آن از وجود آیات محکم و متشابه سخن به میان آمده است ـ نکات درخور تأمّلى وجود دارد که در اینجا به بیان آن مى‏پردازیم:

         الف. توجه به اینکه آیات متشابه مى‏تواند زمینه فتنه‏گرى را فراهم آورد: «فَأَمَّا الَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ»این عبارت هشدارى است که خداوند به مخاطبان قرآن مى‏دهد تا در مواجه با آیات متشابه، مواظب باشند و همچون منحرفان براى فتنه‏گرى از این آیات استفاده نکنند. به تعبیر دیگر این نوع آیات زمینه فتنه‏انگیزى دارد و باید متوجه آن بود؛ چراکه مى‏تواند بر امورى غلط حمل و به خطاکارى منجر شود. یعنى در آیات متشابه زمینه آزمایش فراهم است.

         ب. در قسمت انتهایى آیه از «راسخان در علم» سخن به میان آمده است: «وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا.» بر اساس روایات فراوان، راسخان در علم در درجه اول پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و آن‏گاه اوصیاى آن حضرت‏اند. امام باقر یا امام صادق علیهماالسلام مى‏فرمایند:

    «رَسُولُ‏اللَّهِ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله أَفْضَلُ الرَّاسِخِینَ فِى الْعِلْمِ قَدْ عَلَّمَهُ اللَّهُ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ جَمِیعَ مَا أَنْزَلَ عَلَیهِ مِنَ التَّنْزِیلِ وَ التَّأوِیلِ وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِینْزِلَ عَلَیهِ شَیئا لَمْ یعَلِّمْهُ تَأوِیلَهُ وَ أَوْصِیاؤُهُ مِنْ بَعْدِهِ یعْلَمُونَهُ کُلَّه»؛40 رسول خدا بالاترینِ راسخان در علم است. خداوند او را از همه تنزیل و تأویلى که بر او مى‏فرستاد آگاه کرد. خداوند چیزى نازل نکرد مگر آنکه تأویلش را به او یاد داد. اوصیاى او نیز همه آن را مى‏دانند.

    موضوع راسخان در علم، حاوى این پیام است که براى فهم و دریافت آیات متشابه و نیز به دست آوردن تأویل آیات باید در مسیر ایشان قدم برداشت و از دانش راسخان در علم بهره برد.

         4. رسالت پیامبر در تبیین آیات

    از رسالت‏هاى مهم پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله که در قرآن بر آن تأکید شده، تبیین آیات قرآن است: «وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ.»(نحل: 44)؛ (ما این ذکر قرآن را بر تو نازل کردیم تا آنچه را به سوى آنان نازل شده تبیین کنى.) همچنین آموزش و تعلیم کتاب از وظایف پیامبر بود: «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ» (جمعه: 2)41؛ (اوست آن کس که در میان بى‏سوادان فرستاده‏اى از خودشان برانگیخت، تا آیات او را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت بدیشان بیاموزد.) این تعلیم، فقط آموزش قرائت قرآن نبود؛ بلکه تعلیم معانى و معارف آن نیز جزء وظایف و برنامه‏هاى پیامبر بود تا به هرگونه سؤال و ابهام مردم درباره قرآن و مطالب مربوط به آن جواب داده شود. آمدن واژه «حکمت» بعد از «کتاب» مؤید آن است که پیامبر، تنها به قرائت قرآن اکتفا نمى‏کرد، بلکه ابعاد فهم قرآن را براى مردم بازمى‏گفت.42 از این نوع آیات برمى‏آید که آیات قرآن و به ویژه آیات مجمل و متشابه نیازمند مبینى خارجى است تا در فهم مراد خداوند متعال دچار انحراف نشویم.

         5. تأکیدات فراوان قرآن در رجوع به پیامبر و دانایان

    آیات فراوانى وجود دارد که در آنها تأکید شده است مردم در امور گوناگون و به ویژه در موارد اختلافى به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مراجعه کنند و از او نحوه حل موضوع را جویا شوند و البته در پى آن، به گفته‏هاى پیامبر دل بسپرند:

         ـ «إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللّهُ» (نساء: 105)؛ ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم، تا میان مردم به موجب آنچه خدا به تو نشان داده، داورى کنى.

         ـ «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ» (نساء: 59)؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر را نیز اطاعت کنید. پس اگر در امرى اختلاف یافتید، آن را به خدا و پیامبر عرضه بدارید.

         ـ «مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا» (حشر: 7)؛ آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگیرید و از آنچه شما را بازداشت، بازایستید.

         ـ «وَمَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ إِلاَّ لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُواْ فِیهِ»(نحل: 64)؛43 ما این کتاب را بر تو نازل نکردیم، مگر براى اینکه آنچه را در آن اختلاف کرده‏اند، براى آنان تبیین کنى.

         درست است که موارد اختلافى مردم، بیشتر در تعاملات زندگى و امور روزمره پیش مى‏آید، ولى هیچ مانعى ندارد که به لحاظ مطلق بودن تعابیر به کار رفته در آیات بالا، این‏گونه نتیجه گرفته شود که از جمله مواردى که لازم است مردم به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و «اولوالامر» مراجعه کنند، فهم صحیح آیات و حل اختلافات معنایى آن است؛ یعنى براى درک کامل و واقعى معنا و مفهوم آیات، بهترین مرجع، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهو اوصیاى آن حضرت‏اند.

         به علاوه در آیه «فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ»(انبیاء: 7) بنابر قاعده جرى و تطبیق،44 بر اساس روایات فراوان، «اهل ذکر» اهل‏بیت علیهم‏السلام هستند.45 به ویژه که در روایتى، امام صادق علیه‏السلام مى‏فرماید: قرآن «ذکر» و خاندان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله «اهل ذکر»اند.

         «فى قول‏اللّه ـ عزوجل ـ: «فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ» قال: الذکر القرآن، و آل الرسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آله أهل الذکر و هم المسئولون.»46

        بنابراین، برترین مرجع براى فهم قرآن و حلّ آیات متشابه و مجمل، اهل‏بیت علیهم‏السلام مى‏باشند.

         6. روایات، یگانه مرجع فهم آیات مجمل

    آیات مجملى که با استفاده از دیگر آیات قرآن نتوان به تبیین آنها پرداخت، تنها با استفاده از روایاتِ «مفسّران خاص» مى‏توان به معناى دقیق آنها پى برد. در این قبیل از آیات، هرگاه نتوان با استفاده از اصول تفسیر قرآن و به کار بردن روش‏هاى زبان‏شناختى براى فهم متون، اجمال آیات را حل کرد، یگانه منبعى که مى‏تواند تبیین‏کننده باشد، روایات است و نباید با حدس و گمان به سراغ تفسیر آنها رفت. به طور خاص، گزاره‏هاى مجملِ قرآن که موضوع آنها امور غیبى است، به لحاظ دور از دسترس تجربه بودن این امور، لازم است با رجوع به مفسّران خاص و با استفاده از روایات، آنها را فهمید. مثلاً درباره چیستى دو بهشت در آیه «وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ» (الرحمان: 46) چون مربوط به جهان آخرت مى‏شود و عالم دیگر اساسا دور از دسترس فهم ماست، نمى‏توان با حدس و گمان به معناى آن رسید و حتما با استفاده از روایات باید آن را تفسیر کرد؛ هرچند مفسّران، درباره این دو بهشت به اظهارنظرهاى غیرقابل اعتمادى پرداخته‏اند.47 همچنین درباره خارج شدن «دابه» از زمین در آستانه قیامت که در آیه 82 سوره نمل به آن اشاره شده است: «وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ»؛ (و چون قول عذاب بر ایشان واجب گردد، جنبنده‏اى را از زمین براى آنان بیرون مى‏آوریم) اینکه این جنبنده چیست، معرکه آراء در میان مفسّران گشته، اما چون این امر از نشانه‏هاى قیامت است، نمى‏توان با نظرهاى شخصى و بى‏دلیل به تبیین آن پرداخت و یگانه مرجع فهم آن، روایات است.

    مفسّران خاص

    دانسته شد که خداوند متعال برخى از آیات کتاب روشنگر خود را به صورت متشابه یا مجمل قرار داد و البته نحوه فهم کامل و صحیح آن را هم مشخص کرد، به این شکل که در کنار آن، مرجع مشخص براى به دست آوردن معناى آیات تعیین کرد و این را شیوه‏اى براى آزمایش قرار داد تا همگان خود را نیازمند مراجعه به «راسخان در علم» و مفسّران خاص بدانند. مفسّران خاص، کسانى هستند که به همه معانى قرآن، اعم از «ظاهر» و «باطن»، در همه سطوح آگاه‏اند و این آگاهى مصون از هر نوع لغزش است.

         در بخش‏هاى قبلى به آیاتى اشاره شد که دستور رجوع به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏داد و از رسالت‏هاى او تبیین و آموزش معارف قرآن است. در اینجا به روایاتى اشاره مى‏شود که مشخص مى‏سازد مفسّرانِ آگاه به همه معانى قرآن چه کسانى هستند و به علاوه مشخص مى‏سازد که آگاهى به همه معانى قرآن در پیامبر خلاصه نمى‏شود و بعد از آن حضرت، جانشینان بر حق ایشان نیز مرجع و مخزن معارف قرآنى‏اند.

         امیر مؤمنان علیه‏السلام درباره نقش مفسّر و مبیّن بودن پیامبر فرموده است:

    «ثُمَّ اخْتَارَ سُبْحَانَهُ لِمُحَمَّدٍ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله لِقَاءَه... و خَلَّفَ فِیکُمْ مَا خَلَّفَتِ الْأَنْبِیاءُ فِى أُمَمِهَا إِذْ لَمْ یتْرُکُوهُمْ هَمَلاً بِغَیرِ طَرِیقٍ وَاضِحٍ وَ لَا عَلَمٍ قَائِمٍ کِتَابَ رَبِّکُمْ فِیکُمْ مُبَینا حَلَالَهُ وَ حَرَامَهُ وَ فَرَائِضَهُ وَ فَضَائِلَهُ وَ نَاسِخَهُ وَ مَنْسُوخَهُ وَ رُخَصَهُ وَ عَزَائِمَهُ وَ خَاصَّهُ وَ عَامَّهُ وَ عِبَرَهُ وَ أَمْثَالَهُ وَ مُرْسَلَهُ وَ مَحْدُودَهُ وَ مُحْکَمَهُ وَ مُتَشَابِهَهُ مُفَسِّرا مُجْمَلَهُ وَ مُبَینا غَوَامِضَهُ بَینَ مَأْخُوذٍ مِیثَاقُ عِلْمِهِ وَ مُوَسَّع»؛48 سپس خداى سبحان محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را براى لقاى خود اختیار کرد... او در میان شما آنچه را پیامبران در امت‏هایشان به جاى گذاشتند، به جاى گذاشت؛ چراکه مردم را بدون راه روشن و نشانه‏اى پابرجا رها نکردند. کتاب پروردگارتان را در میان شما به جاى گذاشت، در حالى که حلال و حرام، واجب و مستحب، ناسخ و منسوخ، مستحب و واجب، خاص و عام، عبرت‏ها و مثل‏ها، مرسل و محدود و محکم و متشابه آن را بیان، مطالب مجمل آن را تفسیر، و مشکلاتش را تبیین کرده بود.

    همان حضرت درباره قرآن‏آموزى خود در نزد پیامبر فرمود:

    آیه‏اى از قرآن بر رسول‏اللّه نازل نمى‏شد مگر آنکه آن را بر من مى‏خواند و املا مى‏کرد و من آن را به خط خود مى‏نوشتم. او به من تأویل، تفسیر، ناسخ، منسوخ، محکم، متشابه، خاص و عام آن آیه را یاد مى‏داد.49

    در روایت معتبرى امام صادق علیه‏السلام در پاسخ به ابوبصیر که گفت «مردم مى‏پرسند چرا نام على علیه‏السلام و اهل‏بیتش در قرآن نیامده است؟» فرمود:

    به آنها بگو در قرآن دستور نماز بر رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نازل شد، ولى سه یا چهار رکعت بودن آن را خدا بیان نکرد و رسول خدا بود که آن را براى مردم تفسیر کرد. دستور زکات بر آن حضرت نازل شد ولى در قرآن بیان نشده است که از هر چهل درهم یک درهم زکات است و رسول خدا آن را براى آنان تفسیر نمود. همچنین آیات حج نازل شد، ولى در قرآن نیامده است که هفت دور طواف کنید تا اینکه رسول‏اللّه آن را براى آنان تفسیر کرد. آیه «أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ» درباره على، حسن و حسین علیهم‏السلام نازل شد و رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله درباره على علیه‏السلامفرمود: هرکس که من مولاى اویم، على مولاى اوست. و نیز فرمود: شما را به کتاب خدا و اهل‏بیتم سفارش مى‏کنم... .50

    این روایت، بر اساس جایگاه پیامبر در تبیین آیات قرآن، آشکار مى‏سازد که رسول‏اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله رجوع به اهل‏بیت خویش را تبیین و تفسیر کامل براى «اولوالامر» مشخص کردند.

         از برخى روایات معلوم مى‏شود که بعد از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مفسّران آگاه به همه معانى قرآن به امیرمؤمنان و یازده امام پس از او منحصر است. مانند روایاتى که کلینى در کافى در باب «أنه لم یجمع‏القرآن کله الا الائمه علیهم‏السلام و انهم یعلمون علمه کله» آورده است. نمونه‏اى از آن روایات از زبان امام صادق علیه‏السلام چنین است:

    «مَا یسْتَطِیعُ أَحَدٌ أَنْ یدَّعِى أَنَّ عِنْدَهُ جَمِیعَ الْقُرْآنِ کُلِّهِ ظَاهِرِهِ وَ بَاطِنِهِ غَیرُ الْأَوْصِیاءِ»؛51 هیچ‏کس غیر از اوصیا نمى‏تواند ادعا کند که همه قرآن اعم از ظاهر و باطن آن در نزد اوست.

    با توجه به روایاتى که اوصیاى نبى‏اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را دوازده امام تفسیر مى‏کند، دلالت این روایت بر اینکه مفسّران آگاه به همه معانى قرآن فقط آن دوازده نفرند، آشکار مى‏شود.

         همچنین در حدیث مشهور «ثقلین»، قرار داده شدن اهل‏بیت پیامبر در کنار قرآن کریم، حاوى این پیام است که آن دو تأییدکننده همدیگرند.

         حدیث مستفیض به لفظ «کتاب اللّه و عترتى» یا «کتاب اللّه و اهل‏بیتى» یا با هر دو تعبیر «عترتى و اهل‏بیتى» براى آن است که یکى از آنها تبیان و توضیح دیگرى است.52

        بنابراین از آموزه‏هاى این حدیث، اثبات مرجعیت بعد از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در فهم امور دینى و معانى قرآن، آن هم مرجعیتى خطاناپذیر و مصون از خطا بسان مرجعیت قرآن است.53

        عبیده سلمانى و علقمه‏بن قیس و اسودبن یزید نخعى از امیرمؤمنان پرسیدند: اگر در فهم معانى قرآن دچار مشکل شدیم، به چه کسى رجوع کنیم؟ حضرت پاسخ داد: «از دانشمندان آل‏محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بپرسید.»54

        این نوع از روایات جایگاه اهل‏بیت علیهم‏السلام را در مقام تبیین و تفسیر قرآن مشخص مى‏سازد.

    نقش مفسّران خاص

    اگر گفته شود «بنابر آیه هفتم سوره آل‏عمران، از آیات محکم مى‏توان مشکل آیات متشابه را حل نمود و به رجوع به مفسّران خاص نیازى نیست»، باید گفت: از جمله نقش‏هاى اهل‏بیت علیهم‏السلامبه عنوان مفسّران خاص، جایگاه تربیتى ـ آموزشى است.55 یعنى آنان در زمینه تفسیر قرآن کریم، علاوه بر تبیین و تشریح آیات ـ بر اساس فهم مخاطب ـ چگونگى و روش تفسیر را نیز آموزش مى‏دادند و لذا اینان نقش تربیتى در زمینه تفسیر داشتند. بنابراین درباره نقش اهل‏بیت در تفسیر آیات متشابه به آموزه‏هاى زیر مى‏توان اشاره کرد:

         1. آنها متشابه بودن آیات را مشخص مى‏کردند؛ یعنى با ملاک‏هایى که تعیین کرده‏اند مى‏توان تشخیص داد کدام آیات متشابه‏اند و نباید ظاهر آیاتى که با مسلمات عقلى و دینى در تضاد است، به برداشت‏هاى نادرست منجر شود. به عبارت دیگر آنان «قرینه صارفه» براى چشم‏پوشى از ظواهر، آیات متشابه را مشخص کردند؛ یعنى به مدد آنها مى‏فهمیم که نباید ظاهر آیه را مراد گوینده گرفت. در این‏باره به نمونه‏هاى زیر اشاره مى‏شود:

         1ـ1. آیه «وَجَاء رَبُّکَ وَالْمَلَکُ صَفّا صَفّا»(فجر: 22) داراى این معناى ظاهرى است که خداوند در روز قیامت وارد مى‏شود در حالى که فرشتگان صف در صف ایستاده‏اند. به عبارت دیگر، ظاهر آیه انتقال مکانى را به خداوند اسناد مى‏دهد. همین معناى نادرست از آیه را برخى از مفسّران اهل‏سنّت بیان کرده‏اند.56 اما در مقابل، در مکتب تفسیرى اهل‏بیت علیهم‏السلام، نادرست بودن این نوع برداشت از آیه که با منزّه بودن خداى تعالى در تضاد است، بیان شده است. امام رضا علیه‏السلام درباره این آیه مى‏فرماید: «إنّ اللّه تعالى لا یوصف بالمجى‏ء و الذّهاب، تعالى عن الانتقال، و إنّما یعنى بذلک: و جاء أمر ربّک»؛57 خداوند متعال منزّه است از آنکه با آمدن و رفتن توصیف شود. او بالاتر از انتقال است. معناى آیه این است که «امر» پروردگارت مى‏آید.

         آن حضرت نشان مى‏دهند که ظاهر آیه با شأن الهى ناسازگار است و بنابراین متشابه بودن آیه را ـ به این معنى که ظاهر آیه متبادر در معنایى است که با بدیهیات عقلى و دینى ناسازگار است ـ بیان و آن‏گاه با استفاده از روش‏هاى زبان‏شناختى (در اینجا مجاز عقلى و تقدیر واژه أمر)، شیوه صحیح تفسیر آیه را مشخص مى‏کنند.

         2ـ1. از امام رضا علیه‏السلام درباره آیة «کَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ» (مطففین: 15) سؤال شد که به چه معناست؟ آن حضرت در ابتدا ظاهر موهم صفات بشرى آیه (مکان‏دار بودن خداوند) را گوشزد مى‏نمایند؛ به عبارت دیگر متشابه بودن آن را بیان کرده، سپس معناى صحیح آن را توضیح مى‏دهند: «إن اللّه ـ تبارک و تعالى ـ لایوصف بمکان یحل فیه فیحجب عنه فیه عباده ولکنه یعنى إنهم عن ثواب ربهم لمحجوبون»؛58 خداوند ـ تبارک و تعالى ـ به مکان‏دار بودن توصیف نمى‏شود تا بندگانش از او مخفى باشند؛ بلکه آیه به این معناست که آنها از «ثواب» پروردگارشان دورند.

         3ـ1. در روایت دیگرى، آن حضرت به نادرست بودنِ قائل شدن دو دست براى خداوند در آیه «بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ»(مائده: 64) اشاره مى‏کنند و آن را از ویژگى‏هاى مخلوق مى‏دانند.59

        2. آنان چگونگى ارجاع آیات متشابه به محکم را آموزش دادند. روایات تفسیرى فراوانى از معصومان رسیده است که شیوه تفسیرى ایشان تفسیر قرآن به قرآن است؛60 یعنى با استفاده از آیات دیگر به تبیین آیه موردنظر پرداخته‏اند. بخصوص در مورد آیات متشابه روایاتى در دست است که آیات محکمِ متناظر بر این آیات متشابه را مشخص کرده‏اند. پیش از بیان نمونه‏ها، متذکر مى‏شود روایت تفسیرىِ آیه «وَجَاء رَبُّکَ وَالْمَلَکُ صَفّا صَفّا» که واژه «أمر» را در تقدیر مى‏دانست، با آیات دیگرى که تعبیر «آمدن امر پروردگار» را دارد، تأیید مى‏شود؛ آیاتى همچون «فَإِذَا جَاء أَمْرُ اللَّهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ» (غافر: 78).61

        1ـ2. امام رضا علیه‏السلام درباره آیه «نَسُواْ اللّهَ فَنَسِیَهُمْ» فرموده است: خداوند تبارک و تعالى نه فراموشى دارد و نه سهو، فقط مخلوقِ حادث شده دچار فراموشى مى‏شود. آیا نشنیده‏اى که خداى تعالى مى‏فرماید: «وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّا». در این‏باره جایز است درباره کسى که خدا و روز لقا را از یاد برده است، گفته شود: خودشان را از یاد برده‏اند، همچنان‏که فرمود: «وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» و نیز «فَالْیَوْمَ نَنسَاهُمْ کَمَا نَسُواْ لِقَاء یَوْمِهِمْ هَـذَا»؛ یعنى آنها را وامى‏گذاریم همچنان‏که آنها امکان رسیدن به چنین روزى را انکار کردند.62

        2ـ2. از امام صادق علیه‏السلام از آیه «یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ» سؤال شد، آن حضرت پاسخ داد: دست (ید) در کلام عرب به معناى قوت و نعمت است. خداوند فرمود: «وَاذْکُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَیْدِ»و همچنین «وَالسَّمَاء بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ» نیز «وَأَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِنْهُ» یعنى آنها را قوت بخشید.63

        3ـ2. شخصى نزد امام رضا علیه‏السلام آمد و اظهار داشت از پیامبر روایت مى‏کنیم که او خداوند را رؤیت کرده است. آن حضرت این‏گونه جواب دادند:

    چگونه مى‏شود کسى به سوى مردم بیاید و بگوید از جانب خداوند آمده است و از طرفى بگوید: «چشم‏ها او را نمى‏بینند» و «هیچ علمى بر او احاطه ندارد» و «هیچ چیز مانند او نیست» و از طرف دیگر اظهار کند که من خدا را با چشمانم دیده‏ام و با علمم بر او احاطه دارم و او به شکل انسان است؟!64

    در این روایت حضرت با مبنا قرار دادن آیات محکم «لاَّ تُدْرِکُهُ الأَبْصَارُ» و «وَلَا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْما» و «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ» به شبهه رؤیت خداوند و جسمانى‏انگارى او پاسخ دادند. جالب آنکه در انتهاى این روایت، امام مبنا بودن آیات را براى این نوع روایاتِ جعلى یادآور مى‏شوند.

         به علاوه، تاریخ تفسیر نشان مى‏دهد بسیارى از مفسّران آغازین، اعم از صحابه و تابعین، از اهل‏بیت علیهم‏السلام بهره‏هاى فراوان برده‏اند و از این منظر، تفسیر مسلمانان، خواه سنى یا شیعه، اثر پذیرفته از این خاندان است.

         «صحابه و تابعان، موقعیت بالایى را براى اهل‏بیت علیهم‏السلام و خصوصا اولین ایشان و بزرگشان حضرت على‏بن ابیطالب علیه‏السلامقائل بودند. لذا هرجا در مسائل شرعى و یا مفاهیم قرآن با مشکل مواجه مى‏شدند، نزد ایشان مى‏رفتند؛ زیرا معترف بودند که اینان از چنین مقام والایى برخوردارند.»65

        از عبداللّه‏بن مسعود صحابى معروف در مباحث قرآنى نقل شده است که گفت: اگر کسى را داناتر از خود به کتاب خدا سراغ داشتم، به سوى او سفر مى‏کردم. مردى به او گفت: آیا على علیه‏السلام را ملاقات کرده‏اى؟ گفت: آرى، او را ملاقات کرده و از او فراگرفته و قرائت قرآن آموخته‏ام. او بهترین مردم و عالم‏ترین آنان بعد از رسول خداست. او را چون دریایى روان یافتم.66

        ابن عبّاس که بیشترین روایات تفسیرى در کتب عامه از طریق او نقل شده و او را مشهورترین صحابى در تفسیر کلام‏اللّه محسوب کرده‏اند،67 مى‏گوید: «بخش بزرگ تفسیر را از على‏بن ابیطالب آموخته‏ام.»68 همچنین گفته است: «و ما علمى و علم أصحاب محمّد فى علم على إلا کقطرة فى سبعة أبحر»؛69 علم‏من‏وسایر اصحاب در کنار علم على مانند قطره‏اى در مقابل هفت دریاست.

         از میان تابعین نیز مفسّران مشهورى همچون سعیدبن مسیب، سعیدبن جبیر، سدى و مقاتل‏بن سلیمان از جمله افرادى هستند که بى‏واسطه از محضر اهل‏بیت علیهم‏السلام بهره برده‏اند.70

    نتیجه‏گیرى

    1. مجمل بودن تعدادى از آیات قرآن کریم که در بخش‏هاى فقهى و معرفتى آن قرار دارد، از آنجا که داراى مرجع در رفع ابهام است، خللى در بلاغت آن وارد نمى‏سازد.

         2. دلیل‏هایى که درباره چرایى وجود آیات متشابه ذکر کرده‏اند، اگرچه در تشابه آنها مؤثر است، ادلّه جامع و اصلى قلمداد نمى‏شود. در این‏باره گاه میان دلیل و فایده خلط نموده‏اند.

         3. دلیل اصلى وجود آیات متشابه و مجمل آن است که خداوند متعال در این زمینه مخاطبان قرآن را بیازماید که آیا براى فهم کامل و درست این آیات به سراغ «مفسّران خاصى» که خود معین کرده است مى‏روند یا نه.

         4. «مفسّران خاص» در درجه اول پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهو در دوره‏هاى بعد، ائمّه اطهار علیهم‏السلام مى‏باشند که به همه معانى قرآن آگاه‏اند.

         5. نفش «مفسّران خاص»، هم آیات متشابه را شناسانده‏اند و هم چگونگى ارجاع به آیات محکم را آموزش داده‏اند.


    • منابع
      ـ ابن عاشور، محمّدبن طاهر، التحریر و التنویر، بى‏جا، بى‏نا، بى‏تا.
      ـ ابن‏قتیبه عبداللّه‏بن مسلم، تأویل مشکل‏القرآن، بى‏جا، بى‏نا، بى‏تا.
      ـ بابایى، على‏اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1387.
      ـ ـــــ ، مکاتب تفسیرى، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1385.
      ـ ـــــ ، «نقدى بر سخنان ذهبى در معرفى مفسّران نخستین و تفسیر شیعه»، قرآن شناخت، ش 2، پاییز و زمستان 1387، ص 169ـ192.
      ـ بحرانى، سیدهاشم، البرهان فى تفسیرالقرآن، تهران، بنیاد بعثت، 1416ق.
      ـ رازى، فخرالدین، مفاتیح الغیب، بیروت، دارالاحیاء لتراث الاسلامى، 1420ق.
      ـ راغب اصفهانى، حسین‏بن محمد، المفردات فى غریب القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودى، دمشق، دارالعلم، 1412ق.
      ـ زرقانى، محمّد عبدالعظیم، مناهل‏العرفان فى علوم‏القرآن، قاهره، داراحیاء، بى‏تا.
      ـ سیوطى، جلال‏الدین، الاتقان فى علوم‏القرآن، بیروت، دارالکتب العربى، بى‏تا.
      ـ صدوق، محمّدبن على، التوحید، قم، جامعه مدرسین، 1398 ق.
      ـ ـــــ ، عیون أخبارالرضا علیه‏السلام، بى‏جا، جهان، 1378ق.
      ـ صفار، محمّدبن حسن، بصائرالدرجات، قم، کتابخانه آیت‏اللّه مرعشى، 1404ق.
      ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، المیزان فى تفسیرالقرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1417ق.
      ـ ـــــ ، قرآن در اسلام، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1350.
      ـ طبرسى، فضل‏بن حسن، مجمع‏البیان فى تفسیرالقرآن، تهران، ناصر خسرو، 1372.
      ـ طبرى، محمّدبن جریر، جامع‏البیان فى تفسیرالقرآن، بیروت، دارالمعرفة، 1412ق.
      ـ عروسى حویزى، عبدعلى، تفسیر نورالثقلین، قم، اسماعیلیان، 1415ق.
      ـ علم‏الهدى، سیدمرتضى، امالى (غررالفوائد و دررالقلائد)، قم، ذوى‏القربى، 1429ق.
      ـ کلینى، محمّدبن یعقوب، اصول کافى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365.
      ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404ق.
      ـ مظفّر، محمّدرضا، اصول الفقه، قم، اسماعیلیان، 1416ق.
      ـ معرفت قرآنى: یادنگار آیت الله معرفت، زیر نظر گروه قرآن‏پژوهى، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1387.
      ـ معرفت، محمّدهادى، تفسیر و مفسّران، قم، تمهید، 1381.
      ـ ـــــ ، التمهید فى علوم‏القرآن، قم، جامعه مدرسین، 1412ق.
      ـ ـــــ ، علوم قرآنى، قم، تمهید، 1379.
      ـ مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374.
      ـ موسوى‏زاده، سید محمّدحسین، «حقایق آسمانى در الفاظ زمینى»، پژوهش‏هاى قرآنى، ش 57، تابستان 1388، ص 211ـ243.

    • پى نوشت ها

      1 کارشناس ارشد تفسیر، دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم، قم. دریافت: 19/10/88 ـ پذیر

      -1مى‏شود، به دلیل معین شدن مرجع براى تبیین مجملات قرآن، اجمال اولیه برخى از آیات آن مخل بلاغت این کتاب آسمانى نیست.

      3ـ مثلاً علّامه طباطبائى درباره «صلاة وسطى» بیان مى‏کنند: «از کلام خداى متعال به تنهایى معناى "صلاة وسطى" مشخص نمى‏شود. تفسیر آن در سنّت است.» سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 2، ص 247.

      4ـ اسراء: 40؛ زخرف: 19؛ صافات: 150؛ نجم: 27.

      5ـ اعراف: 115؛ طه: 65.

      6ـ «ما فَرَّطْنا فِى الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ» انعام: 38؛ «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ فی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ» (اسراء: 89).

      7ـ غافر: 78.

      8ـ در برخى روایات از قول ائمّه اطهار علیهم‏السلام بیان شده است که ما به واسطه قرآن همه چیز را مى‏دانیم. از جمله امام صادق علیه‏السلامفرمودند: من به هر چه در آسمان‏ها و زمین است آگاهم و آنچه در بهشت و جهنم است را مى‏دانم و بر آنچه گذشته و آنچه خواهد آمد مطلعم. پس از کمى مکث، چون دید این کلام براى شنونده سنگین است، فرمود: همه اینها را از کتاب خداى ـ عزّوجل ـ مى‏دانم. خدا مى‏فرماید: «فیهِ تِبْیَانا کُلِّ شَیْءٍ». محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 1، ص 261.

      9ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 12، ص 326؛ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 11، ص 362.

      10ـ راغب اصفهانى، المفردات فى غریب‏القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودى، ص 444.

      11ـ محمّدهادى معرفت، علوم قرآنى، ص 144.

      12ـ فضل‏بن حسن طبرسى، مجمع‏البیان فى تفسیرالقرآن، ج 6، ص 626؛ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 13، ص 60؛ سید مرتضى علم‏الهدى، امالى، ج 1، ص 5.

      13ـ جلال‏الدین سیوطى، همان، ج 2، ص 62؛ محمّدهادى معرفت، علوم قرآنى، ص 106؛ محمّدرضا مظفّر، همان، ج 1، 195.

      14ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 3، ص 62.

      15ـ محمّدهادى معرفت، التمهید فى علوم‏القرآن، ج 3، ص 19و20.

      16ـ محمّدبن طاهربن عاشور، التحریر و التنویر، ج 3، ص 18.

      17ـ محمّد عبدالعظیم زرقانى، مناهل العرفان فى علوم‏القرآن، ج 2، ص 178ـ179.

      18ـ محمّدهادى معرفت، علوم قرآنى، ص 146.

      19ـ عبداللّه‏بن مسلم ابن قتیبه، تأویل مشکل‏القرآن، ص 58؛ محمّدهادى معرفت، التمهید، ج 3، ص 19و20.

      20ـ محمّدبن جریر طبرى، جامع‏البیان فى تفسیرالقرآن، ج 29، ص 25.

      21ـ سیدمرتضى اعلم‏الهدى، همان، ج 1، ص 78.

      22ـ محمّدهادى معرفت، علوم قرآنى، ص 147.

      23ـ جلال‏الدین سیوطى، همان، ج 2، ص 38.

      24ـ فخر رازى، مفاتیح‏الغیب، ج 7، ص 142.

      25ـ محمّدبن طاهربن عاشور، همان، ج 3، ص 18.

      26ـ جلال‏الدین سیوطى، همان، ج 2، ص 16.

      27ـ محمّد عبدالعظیم زرقانى، همان، ج 2، ص 178ـ179.

      28ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، همان، ج 2، ص 437.

      29ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 89، ص 46.

      30ـ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 1، ص 28.

      31ـ ر.ک: على‏اکبر بابایى، «نقدى بر سخنان ذهبى در معرفى مفسّران نخستین و تفسیر شیعه»، قرآن شناخت، ش 2.

      32ـ همچنین ر.ک: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَأْتِکُم مِثَلُ الَّذِینَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِکُم مَسَّتهُْمُ الْبَأْسَاءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُواْ حَتىَ یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ أَمَنُواْ مَعَهُ مَتىَ نَصْرُاللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیب»بقره: 214.

      33ـ بقره: 124؛ طه: 40.

      34ـ مانند: فرزند، مال تغابن: 15؛ گرسنگى و کاهش اموال و جان‏ها و میوه‏ها (بقره: 155)؛ جهاد (آل‏عمران: 152)؛ دسترسى آسان به شکار (مائده: 94) و... .

      35ـ ر.ک: سید محمّدحسین موسوى‏زاده، «حقایق آسمانى در الفاظ زمینى»، پژوهش‏هاى قرآنى، ش 57.

      36ـ محمّدبن على صدوق، عیون اخبارالرضا علیه‏السلام، ج 1، ص 125.

      37ـ همو، التوحید، ص 111 و 162.

      38ـ غافر: 78؛ هود: 76 و 101؛ حدید: 14.

      39ـ فضل‏بن حسن طبرسى، همان، ج 2، ص 505.

      40ـ محمّدبن یعقوب کلینى، همان، ج 1، ص 213.

      41ـ همچنین، ر.ک: بقره: 151؛ آل‏عمران: 164.

      42ـ على‏اکبر بابایى، مکاتب تفسیرى، ج 1، ص 29.

      43ـ و نیز، ر.ک: نساء: 83؛ احزاب: 36؛ نساء: 65.

      44ـ «جرى» به معناى گسترش مصادیق آیات است. یعنى تطبیق آیه بر هر آنچه امکان انطباق بر آن باشد، اگرچه خارج از مورد نزول آن باشد. این قاعده فراوان در شرح روایى آیات مورد استفاده علّامه طباطبائى بوده است. ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 41.

      45ـ محمّدبن یعقوب کلینى، همان، ج 1، ص 211، باب «أن اهل الذکر الذین امراللّه الخلق بسؤالهم هم الائمه)؛ عبدعلى عروسى حویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 55؛ سیدهاشم بحرانى، البرهان فى تفسیرالقرآن، ج 3، ص 423.

      46ـ عبدعلى عروسى حویزى، همان، ج 3، ص 55.

      47ـ فضل‏بن حسن طبرسى، همان، ج 9، ص 314.

      48ـ نهج‏البلاغه، خ 1.

      49ـ محمّدبن یعقوب کلینى، همان، ج 1، ص 64.

      50ـ همان، ج 1، ص 287.

      51ـ همان، ج 1، ص 229.

      52ـ معرفت قرآنى: یادنگار آیت‏اللّه معرفت، ج 1، ص 339.

      53ـ محمّدهادى معرفت، تفسیر و مفسّران، ج 1، ص 437.

      54ـ محمّدبن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص 196.

      55ـ ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، قرآن در اسلام، ص 53؛ همو، المیزان، ج 3، ص 86؛ محمّدهادى معرفت، تفسیر و مفسّران، ج 1، ص 446.

      56ـ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 30، ص 118.

      57ـ محمّدبن على صدوق، عیون اخبارالرضا علیه‏السلام، ج 1، ص 125.

      58ـ همو، التوحید، ص 162.

      59ـ همان، ص 168.

      60ـ مثلاً، ر.ک: على‏اکبر بابایى، تاریخ تفسیر قرآن، ج 1، ص 102.

      61ـ ر.ک: هود: 76و101: حدید: 14.

      62ـ محمّدباقر مجلسى، همان، ج 4، ص 64.

      63ـ همان، ص 4.

      64ـ سیدمرتضى علم‏الهدى، همان، ج 1، ص 164؛ محمّدبن یعقوب کلینى، همان، ج 1، ص 95.

      65ـ محمّدهادى معرفت، تفسیر و مفسّران، ج 1، ص 442.

      66ـ محمّدباقر مجلسى، همان، ج 89، ص 105.

      67ـ جلال‏الدین سیوطى، همان، ج 2، ص 568.

      68ـ محمّدباقر مجلسى، همان، &

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    موسوی زاده، سیدمحمدحسین.(1389) تأمّلى دوباره در راز وجود آیات متشابه و مجمل در قرآن کریم. ماهنامه معرفت، 19(5)، 73-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیدمحمدحسین موسوی زاده."تأمّلى دوباره در راز وجود آیات متشابه و مجمل در قرآن کریم". ماهنامه معرفت، 19، 5، 1389، 73-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    موسوی زاده، سیدمحمدحسین.(1389) 'تأمّلى دوباره در راز وجود آیات متشابه و مجمل در قرآن کریم'، ماهنامه معرفت، 19(5), pp. 73-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    موسوی زاده، سیدمحمدحسین. تأمّلى دوباره در راز وجود آیات متشابه و مجمل در قرآن کریم. معرفت، 19, 1389؛ 19(5): 73-