سکولاریزاسیون خانواده و تأثیر آن در کاهش جمعیت
Article data in English (انگلیسی)
سال بیست و دوم ـ شماره 189 ـ شهریور 1392، 101ـ116
سیدحامد عنوانى1
چکیده
به موازات انقلابات علمى، با تغییر در مفاهیم خدا، حیات و انسان، اخلاقیات جدیدى تعریف مى شود که عنصر مشترک آن منش ها، فقدان معنویت است. این جریان که نگرش «سکولار» نام مى گیرد، الگویى از حیات را ارائه مى دهد که طبق آن، ارتباط انسان ها با یکدیگر بر اساس جلبِ منفعت شخصى رقم مى خورد. نزاع سکولاریسم با پایگاه زندگى بشر، یعنى خانواده، که به سکولاریزیشنِ خانواده منجر مى گردد، از ایجاد انحراف در فلسفه وجودى خانواده آغاز مى شود و با تغییر جهت در اهداف تأسیس آن تا تغییر محتوایى در وظایف، رفتار و تکالیف اعضاى خانواده پیش مى رود تا انسان ها را به جدازیستن از یکدیگر و زوج ها را به جداشدن و زنان را به استقلال اقتصادى و عاطفى مجاب کند؛ جریانى که سرانجام به تحدید نسل بشر خواهد انجامید. تحقیق حاضر به روش توصیفى ـ تحلیلى است و سعى دارد تا نشان دهد در این جریان با خارج شدن خانواده از سیر منطقى خود، ازدیاد نسل انسان ها با مخاطره روبه رو مى شود.
کلیدواژه ها: سکولاریسم، سکولاریزاسیون خانواده، کاهش نرخ جمعیت، نهاد خانواده، اشتغال مادران، طلاق، تجرّد.
1 کارشناس ارشد معارف اسلامى دانشگاه شهید بهشتى. h_onvani@yahoo.com
دریافت: 11/ 4/ 92 پذیرش: 5/ 7/ 92
مقدّمه
فرایند سکولاریزیشن در طول قرن ها توانست حضور خدا را از تمامى زمینه هاى مرتبط با زندگى انسان ها حذف کند یا به حاشیه براند تا فرهنگى رقم بخورد که در آن، هدف از معیشت هر فردى در عالم، توجه تام به بهره ورى و جلب لذت حداکثرى از دنیا قلمداد شود. در سبکِ زندگى برآمده از نگرش سکولار، انسان ها با نوعى خودمختارى و استقلال در برابر ماوراءالطبیعه، دیگر حاضر نیستند مفاهیم دینى براى آنها راه و رسم زندگى را ترسیم کنند، بلکه سعادت انسانى در لذت، قدرت و ثروت این جهانى خلاصه مى شود.
سکولاریسم، با گذر از مرحله نظریه پردازى هاى علمى، به مهم ترین، قدیمى ترین و مستحکم ترین پایگاه زندگى بشر، یعنى خانواده، برخورد کرد که تقابل این دو ـ به عنوان دو رقیبِ تعین بخش در حیات انسانى ـ آوردگاه تزاحماتى گردید که در آن بنیان هاى خانواده دستخوش تغییرات بنیادى شد. سکولاریسم که فردگرایىِ لذت گرایانه را تبلیغ مى کرد، در برابر خانواده اى ایستاد که از مهم ترین ارکانش محبت، گذشت و فداکارى بود و در آن، اعضا علاوه بر تأمین منافع شخصى، مى تواند باعث تکامل دنیایى و آخرتى یکدیگر باشند.
اهمیت و ضرورت این تحقیق از آنجاست که به نظر مى رسد چنانچه انسان ها سر تسلیم در برابر اعتقاد به وجود خداى مشرِّع فرود نیاورند ـ صرف نظر از اثرات سوء آخرتى ـ در همین دنیا نیز با زیان هاى بزرگى مواجه خواهند شد؛ که کاهش جمعیت یکى از این اثرات است. ازاین رو، با فرض اینکه خانواده تنها مرجع اصیل تولیدمثل و ازدیاد نسل بشر است، مهم ترین کار این تحقیق این است که نشان دهد چطور این اندیشه توانسته است ادامه حیات بشر را به مخاطره بیندازد.
جنبه نوآورى این تحقیق در به دست آوردن ثمرات عینى و عملى ایدئولوژى سکولاریسم و یافتن و تحلیل اثرى است که مى تواند مهم ترین عرصه زندگى بشر یعنى خانواده را با خطر انقراض مواجه سازد. بسیارى از تحقیقات انجام شده در موضوع سکولاریسم در بعد علمى و نظرى و عموما با سبقه بحث هاى سیاسى است و بر فرض صحت فهم آنها از این جریان، از تأثیرات عملى این اندیشه غافل شده اند.
بنابراین، لازم است به دو سؤال اصلى پاسخ داده شود: اول اینکه دقیقا سکولاریسم و سکولاریزیشن خانواده به چه معناست و دوم اینکه چگونه سکولاریزیشن خانواده مى تواند با اخلال در روند طبیعى خانواده باعث کاهش تولیدمثل انسان ها شود.
1. تعریف سکولاریسم
معانى متنوعى براى واژه «سکولاریسم» وجود دارد؛ غیردین گرایى، نادینى گرى، جداشدن دین از دنیا، دنیویت (بریجانیان، 1371، ج 2، ص 780)، اعتقاد به اصالت امور دنیوى (بابایى، 1374، ص 361) و دنیاپرستى (جمعى از پژوهشگران، بى تا، ص 521). سکولاریسم از واژه «seculum» و به معناى گیتى و دنیاست (اعوانى، 1375).
براى روشن شدن تعریف واژه مذکور، در ذیل، به تعاریف برخى دیگر از پژوهشگران معاصر اشاره مى گردد:
سکولاریسم دکترینى است که همه ملاحظات ناشى از ایمان به خدا یا ایمان به آخرت بر مبناى این دیدگاه، بایستى کاملاً سکولار باشد، حتى آموزش و پرورش یا تحصیلات عمومى مردم که طى آن اخلاقیات صرفا بر مراعات رفاه انسان در زندگى حاضر بنا گذارده مى شود (Murry, 1993, v. 9, p.366).
سروش پس از بررسى معانى گوناگون، به تعریفى از سکولاریسم دست مى یازد که عبارت است از: «توجه کردن به عالم ماده و چشم برگرفتن از مراتب دیگر وجود؛ مراتبى که وراى این حیات تنگ مادى قرار دارد، و این چشم برگرفتن در دو جا تحقق پیدا مى کند: یکى در اندیشه هاى ما و دیگرى در انگیزه هاى ما. سکولاریسم در اندیشه؛ یعنى انسان دانسته هاى خود را منحصر مى کند به آنچه در این عالم ماده مى شود دید و خواند. از آن طرف، انگیزه هاى ما هم اگر سکولار بشود بدین معناست که انسان فقط براى همین حیات و همین معیشت دنیوى تلاش کند و کوشش خود را معطوف به این امر بکند؛ به چیز دیگر نیندیشد و براى دیگرى کار نکند، و حساب دیگرى در زندگى و عمل و ذهن خویش براى هیچ چیز باز نکند» (سروش، 1376، ص 79). اصطلاح سکولاریسم بر هر آن چیزى که غیرمذهبى است دلالت مى کند (Esposito, 2004, v.4, p.20).
سکولاریسم در یک معناى گسترده، نوعى دین قلمداد شده (Mcdonld, 1967, v.13, p.36) که هم تبیین کننده جهان است و هم تعیین کننده ارزش ها (مشکى، 1388، ص 51). نوعى شیوه و تفسیر زندگى است که اشیا و موجودات را در یک نظم طبیعى مى بیند و براى خدا یا موجودات روحانى هیچ گونه ارزشى در زندگى قایل نیست (همتى، 1385، ص 104).
با توجه بررسى سایر منابع، تعریف ویلسون تعریف جامع و مانعى است که مى تواند همه تعاریف صحیح را شامل شود و از تعاریف ناقص و انحرافى به دور باشد. وى در تعریف سکولاریسم مى گوید: «سکولاریسم یک ایدئولوژى است که قایلان و مبلغانش آگاهانه همه اشکال اعتقاد به امور و مفاهیم ماوراءالطبیعى و وسایط و کارکردهاى مختص به آن را طرد و تخطئه مى کنند و از اصول غیردینى و ضددینى به عنوان مبناى اخلاق شخصى و سازمان اجتماعى حمایت مى کنند» (Bryan, 1987, v.13, p.159).
البته باید توجه داشت که طرد ماوراءالطبیعه در حال افراطى به ردّ و انکار آن ختم مى شود و در حالت حداقلى منجر به غفلت و فراموشى نسبت به ماورا مى گردد. ثمره این تفکر، اندیشه و انگیزه غافلانه نسبت به حیثیات غیرمادى عالم وجود است که براى انسان معیشتى مبتنى بر زندگى در این دنیا مى سازد که در آن جایى براى دین وحیانى وجود ندارد. بنابراین، بسیارى از تعاریف دیگر مى توانند لازمه تعریف سکولاریسم باشند.
2. سکولاریزاسیون خانواده
سکولاریسم اولین ایدئولوژى مؤثر در فروپاشى خانواده دانسته شده است (گاردنر، 1386، ص 115). همان گونه که ویتز (Poal Vitz) غلبه سکولاریسم را مانع جدى بر سر راه تحقق پیشنهادهاى حمایت از خانواده مى شمارد (ویتز، 1383 الف).
مهم ترین تأثیرى را که سکولاریسم در خانواده مى گذارد باید با عنوان کلى «کاهش دلدادگى به شناخت دین و کاهلى در سرسپردگى به دستورات دینى» یافت (هاشمى، 1390، ص 51). ازاین رو، سکولاریسم در اجتماعات متکى به ارزش هاى الهى به دین و مرامى در خانواده تن درمى دهد که صرفا اهداف سکولاریسم را تأمین نماید؛ دینى که باید دنیاى انسان ها را آباد کند، به مرجعیتِ علمِ مدرن احترام بگذارد، تکثرگرایى دینى را بپذیرد و به حقوقى که به عنوان حقوق بشر و دموکراسى اعلام مى شود گردن نهد.
سکولاریسم براى رسیدن به منافع خود، دست از هر ارزشى که دنیاى مادى انسان ها را بى ارزش و بى اهمیت جلوه مى دهد، برمى کشد. ازاین رو، بر انسان سکولار لازم است جهانِ مادى را به بهترین نحو درک کند و آباد سازد و لذت ببرد؛ هرچه بیشتر و هرچه بهتر. بنابراین، باید تمام قداست ها زدوده شده و به جاى تمامى ارزش هاى ماوراى طبیعى، عقل مادى نگر انسانى حاکم شود که متمرکز بر بهره ورى تام از دنیاى پیرامون خود است. سکولاریسم براى تحقق این آرمان در نهاد خانواده، در پى استقلال بخشیدن به عقل محض و محور قرار دادن آن در تمامى تصمیم گیرى هاست تا دین و اخلاق مبتنى بر دین، تضعیف و در نهایت ویران گردد. این روند را سکولاریزاسیون خانواده نام مى دهیم که در آن، فرایند عینى سکولارشدن در حیطه خانواده، با نقصان و زوال فعالیت ها، باورها و روش هاى الهى محقق مى شود. سکولاریزاسیون خانواده در حالت افراطى و الحادى خودش، ضمن طرد تمام اَشکال اعتقاد به امور ماوراى طبیعت، از تمام اصول غیردینى و ضددینى در خانواده حمایت مى کند. در حالت کمتر فعال و معتدل، اجازه تبلیغ و تشویق و عمل به آموزه هاى ماوراى طبیعى در خانواده را نمى دهد. با توجه به مطالب فوق، مقصود از خانواده سکولار، خانواده اى است که در آن فرایند سکولاریزاسیون عینیت پیدا کرده و یا در حال عینیت یافتن است (البته توجه این نکته لازم است که اساسا خانواده سکولار به معناى تمامیت یافتن سکولاریزیشن در آن نیست).
3. سکولاریزاسیون خانواده و نقش آن در کاهش نرخ جمعیت
در اینجا پنج مؤلفه از مؤلفه هاى سکولاریزاسیون خانواده را که در طى آن خانواده دچار تغییرات کارکردى مى گردد و نمى تواند رسالت تولید نسل را به خوبى ایفا کند بررسى مى کنیم. پرواضح است که همگى این مؤلفه ها باعث نقصان در کارکرد تولیدمثل در خانواده مى شود و این نقصان لازمه اى مهم تر از کاهش نرخ جمعیت ندارد.
1ـ3. شهرنشینى سکولارمآبانه و کاهش نرخ جمعیت: سکولاریسم با دادن اهمیت فوق العاده به عقلانیت محض و بالتبع حیات این جهانى، تلاش براى ساختن دنیاى آبادى که در آن رفاه مادى انسان ها رقم مى خورد را از اولویت هاى زندگى بشر قرار داده است. براى رسیدن به زندگى راحت تر، شهر، مظهر عقلانى زیستن و مرکز اقتصاد پولى گردید (فراهانى، 1389، ص 9). انسان ها ناگزیر براى داشتن جامعه و خانواده اى نو و زندگى مدرن و یافتن زیبایى ها و لذت هاى بیشتر، ترجیح مى دهند به شهرها مهاجرت کنند. آمار طلاق به علت گسیخته شدن پیوندها و سنت ها در میان شهرنشینان بسیار بیشتر از روستاییان است (نیازى و صدیقى ارفعى، 1390، ص 98). از سویى دیگر، در فرایند شهرنشینى ترجیح دادن و یا اکتفا کردن به زندگى در خانه هاى کوچک مثل آپارتمان، موجب شرایطى خاص مى شود. ازجمله اینکه به علت محدودیت مکان، جز خانواده هسته اى، سایر اقسام خانواده ها نمى توانند در آنجا زندگى کنند. بنابراین، از میان رفتن تدریجى خانواده هاى بزرگ و کاهش اعضاى خانواده، که به عنوان یکى از عناصر مشخصه روزگار ما شناخته مى شود، حاصل مقتضیات زندگى شهرى است (ساروخانى، 1370، ص 109). بنابراین، با لحاظ رشد طلاق و کوچک شدن خانواده در شهرنشینى که از الزامات زندگى سکولار است، سکولاریسم را در کاهش جمعیت مؤثر مى دانیم.
2ـ3. تشویق به تجرّد و کاهش نرخ جمعیت: سکولاریسم، با تشویق به مجرد ماندن و ارضاى جنسى بدون داشتن خانواده و مشکل جلوه دادن تشکیل خانواده، جبهه جدیدى را در مقابل خانواده گشوده است؛ چون آزادى و خوشى بى قید و شرط و ارضاى بى دغدغه، بدون محدودیت و مسئولیتِ شهوت ها، یکى از رهنمون هاى نگرش سکولار به زندگى است. ازاین رو، سرسپردگى به خانواده، به نوعى عدم تمکین در برابر اهداف سکولاریسم است. در جوامع سکولار ـ با اینکه از لحاظ سنتى فرزنددارى یکى از مهم ترین وظایف و یکى از بزرگ ترین منابع رضایتش از زندگى کردن است ـ این باور رشد کرده است که زن نیازى به فرزند ندارد (اینگلهارت، 1382، ص 224).
با گسترش جهان بینى سکولار در جوامع، آزادى وسیع روابط جنسى میان زن و مرد پدید آمد. این آزادى روابط جنسى نوعى روابط بین مرد و زن را رقم مى زد که به آن هم خانگى یا زندگى مشترک یک زن با یک مرد بدون ازدواج مى گویند. البته گاهى نیز ثمره فرایند تجرّد با خودارضایى و همجنس گرایى نمایان و حتى توصیه مى شود، که این دو را باید از مهم ترین دلایل متهم دانستن سکولاریزیشن خانواده در توقف رشد جمعیت قلمداد کرد. در هم خانگى که شبه شکلى از خانواده معرفى شده است، زوجین بدون اینکه ازدواج کرده باشد، با هم زندگى مى کنند و رابطه جنسى دارند که به یمن سیطره بى خدایى بر جوامع غربى، به صورت هنجار درآمده است و صورت هاى عینى آن را در کشورهاى غربى مى توان دید. در بریتانیا تعداد زنان و مردان ازدواج نکرده که خانه مشترکى دارند در سال 1970 رشد 300 درصدى را نشان داده است (گیدنز، 1373، ص 441). با این حال، احتمال طلاق این گونه زوج ها که پیش از ازدواج مدتى را با هم زندگى کرده اند، بیش از آنانى است که قبل از ازدواج با هم زندگى نکرده اند (ویتز، 1383 ب).
طبق آمارها، در سال 1960 در آمریکا 439000 نفر زندگى مشترک بدون ازدواج داشته اند و با گسترش نگرش سکولار در سال 1998 این رقم به 4236000 رسید و با رشد روى گردانى از تشکیل خانواده، طبیعتا باید دست کم انتظار کندى رشد جمعیت را داشت. در انگلستان تقریبا 30 درصد از زنان غیرشوهردار واقع در سنین 20 تا 39 سالگى به هم خانگى رو آورده اند. البته توجه به این نکته ضرورى است که نگرش سکولار که بر مبناى فردگرایى و لذت طلبى استوار است، هرگز تمایلى به صاحب فرزندشدن به خاطر ایجاد محدودیت و تکالیف حاصل از آن ندارد، آن هم در شرایطى که پدر یا مادرى نیز در قالب خانواده وجود نداشته باشد.
3ـ3. طلاق و کاهش نرخ جمعیت: با توجه به اهرم فردگرایى لذت گرایانه حاکم بر تفکر سکولاریسم، والدین جدا از هم، مطلقه ها و خانواده هاى ازهم پاشیده غیرسنتى بهترین نمونه هاى خانواده سکولار هستند. این خانواده ها، خروجى منطقى و اجتناب ناپذیر سکولاریزاسیون به شمار مى روند (ویتز، 1383 الف). سکولاریسم توانسته است این عقیده را در خانواده ها نهادینه کند که خوشى و لذت، مقدم بر استوارى و نگهدارى کانون خانوادگى است و همه چیز باید فداى لذت فردى بشود، حتى اگر آن لذت آنى و زودگذر باشد. علت این قاطع گویى این است که سکولاریسم توانست با معیار پرقدرت زندگى براى لذت بیشتر بى میلى به تحمل ناسازگارى هاى دیرین وهوس براى درک کامجویى هاى جدید را بالا ببرد. ازاین رو، طلاق بزرگ ترین ناهنجارى است که سکولاریسم به خانواده ها مى قبولاند؛ چراکه افزایش طلاق ها در خانواده هاى دیرینه پیوند، توجیه ناسازگار شدن زوجین را ـ که در مورد جوانان نوپیوند عرضه مى کردند ـ بى معنا کرده است (مطهرى، 1378، ج 19، ص 245).
ویتز مى گوید: «سکولاریسم همان طور که گسترش یافت، به همراه خود بحران مفاهیم و سپس خانواده را خلق کرد... از زمانى که جهان بینى سکولاریسم فراگیر شده است، دیگر دلیلى براى پذیرش محدودیت هاى ازدواج و تن دادن به مسئولیت هاى پدر و یا مادرشدن باقى نمى ماند» (ویتز، 1383 الف).
این بیان ویتز علتِ بالادستى ریشه یابى اى است که ساروخانى به آن دست یازیده است: «عمیق ترین علل طلاق، پیدایى بحران در ارزش هاست؛ هنگامى که انسان ها صرفا به تمتع مى اندیشند و فقط مصالح خویشتن را در نظر مى آورند... آنجاکه همه چیز در چهارچوب امور مادى، ملموس، و حتى جسمانى خلاصه مى شود» (ساروخانى، 1372، ص 80).
به بیان قدسى: «هرچه سکولاریسم در اعتقادات افراد بیشتر گسترش مى یابد، به سبب کاهش قبح و ناپسندى طلاق که در مذاهب بر آن تأکید شده است، طلاق در بین آنها افزایش مى یابد» (قدسى، 1390).
اینگلهارت با تحلیل آمارهاى اخذشده، معتقد است: جوامع اروپایى شاهد کاهش 19 تولد در هر هزار نفر جمعیت در سال 1960 به کمتر از 12 نفر در هر هزار نفر در سال 1985 بوده اند. با این حال، نسبت روابط جنسى نامشروع در کل جامعه اروپایى در همین دوره 250 درصد افزایش یافته و طلاق در همه کشورها ـ بجز ایرلند که ممنوع است ـ 400 درصد رشد یافته است. وى نتیجه مى گیرد که هنجارها و ضوابط مربوط به مذهب و حرمت خانواده سست گردیده است (اینگلهارت، 1382، ص 228ـ230).
در کشورهایى مانند ایران زنانى که چه بسا تا دیروز در زیر سایه آموزه هاى وحیانى، حاضر مى شدند مشکلات و یکنواختى کسل کننده زندگى را با سعه صدر بپذیرند، امروزه ـ با تصور داشتن مزایایى همچون مهریه ـ مى کوشند به یکنواختى زندگى خاتمه دهند و با داشتن ثروت ناشى از جداشدن که در سایه اشتغال یا گرفتن حق و حقوق خود ـ مثل مهریه ـ رقم مى خورد، شرایط جدید و متنوعى را براى خود ایجاد کنند.
از سویى دیگر، در خانواده هایى که با انگیزه هاى سکولارى تشکیل مى شوند، چون به ازدواج تنها از نظر کامجویى و فردمحورى مى اندیشند، پیوندهاى زناشویى هرچه زودتر تجدید و تبدیل مى شود تا لذت بیشترى به کام زن و مرد بریزد و طبعا وجود فرزند مانع تحقق این هدف است و این همان کاهش نرخ جمعیت است. هرقدر لذت خواهى سکولار رشد کند، خانواده ها سست تر و انگیزه ها براى جدایى بیشتر مى شوند. با حذف اهرم هاى فداکارى، ایثار، صبر، از خودگذشتگى ـ که در فرامین وحیانى بسیار مورد تأکیدند ـ افراد با محوریت خودپرستى و فردیت، به دنبال یافتن راه هایى هستند که هرچه بیشتر و بهتر کام خود را شیرین کنند. هوسِ یافتن همسرى جدید و هرچند موقتى، جوان و ثروتمند ـ و ترجیحا با تحصیلات ـ براى زوجین لذت طلب، انگیزه اى است تام براى جدایى.
گیدنز در مورد علل گسترش طلاق در خانواده ها مى گوید: به طور کلى، رفاه بیشتر به این معناست که در صورت نارضایتى از زناشویى، مى توان خانه جداگانه تشکیل داد و این امر امروزه آسان تر از گذشته ممکن است. وى از دیگر عوامل طلاق را جست وجوى افراد در یافتن رابطه اى ثمربخش و ارضاکننده در پسِ اطلاق مى داند تا زن و شوهر بدون مواجه شدن با محرومیت اجتماعى، به یک رابطه غیررضایت بخش پایان دهند (گیدنز، 1373، ص 427ـ428). ولى دست کم از لحاظ آمارى، میزان طلاق در ازدواج هاى دوم بالاتر از میزان طلاق در ازدواج هاى اول است؛ چراکه ممکن است اینها در ازدواج هاى بعدى انتظارات بالاترى از ازدواج داشته باشند. ازاین رو، ممکن است، آمادگى بیشترى براى برهم زدن ازدواج هاى جدید داشته باشند (همان، ص 433).
از سویى دیگر، طبق آمارهاى اقتباس شده از مردان و زنان جداشده از هم، 68 درصد اظهار کرده اند در اثر طلاق بیمار و رنجور شده اند، 60 درصد دچار اضطراب دایمى، 82 درصد داراى احساس گناه و 62 درصد مبتلا به پریشانى اند. این عده پس از طلاق، دچار خستگى و کاهش کمّیت و کیفیت در شغل، بى علاقه شدن به آن، بى اعتمادى به دیگران، دلتنگى و بى حوصله شدن در تربیت و نگهدارى فرزندان، ستیزه جو شدن، تمایل براى خودکشى و... شده اند (فرجاد، 1372، ص 340ـ342). البته هویداست که تمامى این موارد با عدم تمایل به فرزند بیشتر و کاهش جمیت به طور مستقیم در ارتباط است.
در جوامعى که هنوز پیوندهاى خانوادگى مستحکم است، تبلیغات سکولاریسم بر روى طلاق متمرکز است؛ با این شعار که با طلاق خویشتن را آزاد کنید! بروس کوئن مى گوید: این یک واقعیت است که گسست پیوند زناشویى ننگ محسوب نمى شود و این وضعیت از تغییر ارزش هاى ما سرچشمه مى گیرد (کوئن، 1370، ص 133).
با استقبال از این شعار در تجربه آمریکایى ـ جایى که طلاق گرفتن از تاکسى گرفتن نیز آسان تر شده ـ این شعار به غیر از آزادشدن از مسئولیت خانواده، شرایط دیگرى را با خود به همراه آورد؛ زنان مطلقه آمریکایى خرسند نیستند. این ناکامى را مى توان از مراجعات روزافزون این زنان به روان کاوان و یا پناه بردن آنها به الکل یا افزایش سطح خودکشى در میان آنها یافت. از هر 4 زن مطلقه آمریکایى، یکى الکلى مى شود و میزان خودکشى در میان آنها، سه برابر زنان شوهردار است (مطهرى، 1378، ج 19، ص 245). بنابراین، خودکشى که ریشه در ناهنجارى هاى خانوادگى منشعب از سکولاریسم دارد، خود از علایم تحدید نسل ها خواهد بود.
سکولاریسم با محوریت لذت در زندگى و دورکردن هرگونه ناراحتى و تلاش براى کسب منفعت بیشتر، آستانه تحمل زوجین را پایین مى آورد؛ چراکه زمانى که زندگى بر اساس مادیات است، نباید مشکلات سخت وجود داشته باشد و این خوى فرار از مشکلات، که از لوازم نگرش سکولار است، باعث افزایش میزان طلاق مى شود. گسترش طلاق یا استنکاف از ازدواج، رابطه مستقیم و طرفینى با گسترش فحشا دارد. از طرفى، خودِ تشکیل خانواده، ملازم با تقبل بسیارى از وظایف و مسئولیت هاست و در مقابل، انسان سکولار باید به دنبال حقوق خویش باشد نه انجام وظایف و مسئولیت ها؛ بنابراین، به ارضاى جنسى خویش متمایل مى شود که این ارضاها عموما براى کسب لذت جنسى است نه تولیدمثل دست و پا گیر و پرمسئولیت و پر هزینه.
بدین ترتیب، در نیمه دوم قرن بیستم با رواج سکولاریسم و نفى سیطره خدا از جوامع، خانواده تک سرپرست گسترش یافت؛ به گونه اى که در سال 1967 کمتر از 4 میلیون خانواده آمریکایى تک سرپرست وجود داشت. اما این رقم در 1991 به 10 میلیون خانوار رسید. در انگلستان نیز در سال 1971 حدود 570 هزار خانواده تک سرپرست وجود داشت، اما در سال 1996 این رقم به حدود یک میلیون و ششصد هزار خانوار افزایش یافت (بستان، 1383، ص 59).
فقدان پدر یا مادر ـ که هریک، رکنى از مدیریت خانواده است ـ موجب آسیب هاى جدى روانى و اقتصادى به اعضاى آن خانواده مى شود و این مشکلات مانع از تولیدمثلى است که خود نیازمند سرمایه گذارى اقتصادى و روانى است. البته این مشکلات زمانى که زن، عهده دار سرپرستى باشد، بیشتر است؛ زیرا زنان سرپرست، با مشکلات اشتغال و کمبود درآمد مواجهند. بر حسب برخى آمارها، زنان، سرپرستِ 90 درصد از خانواده هاى تک سرپرست در آمریکا هستند و این درحالى است که خانواده هاى تحت سرپرستى زنان، 55 درصد از کل خانواده هاى فقیر را تشکیل مى دهد و 23 درصد از کل خانواده هاى آمریکایى داراى فرزند، توسط مادران بدون شوهر اداره مى شوند (همان، ص 60).
بنابراین، سکولاریسم با شیوه هاى گوناگون محبت زن را از دل مرد بیرون مى کشد و چیزهاى دیگرى را جایگزین آن مى کند که خود موجب ازهم گسیختگى خانواده مى شود و پرواضح است که پدیده طلاق و جدایى مى تواند از مهم ترین عوامل کاهش نرخ جمعیتى محسوب شود.
4ـ3. برهنگى و گسترش فحشا و کاهش نرخ جمعیت: یکى دیگر از این تأثیرات سکولاریزیشن خانواده، برهنگى اعضاى خانواده است که با بدحجابى، بى حجابى، بى عفتى و بى بندوبارى تبلور مى یابد. اعضاى خانواده اى که زیر سیطره سکولاریسم اند و در زندگى شان خدا و معاد حضور ندارد و با خودنمایى و جلب توجه دیگران، مى کوشند شهوت ها را به سوى خویش جذب کنند، چه ارزشى مى توانند براى حیا و عفت قایل شوند؟ ازاین رو، به محض آنکه هریک از اعضاى خانواده سکولار بفهمند در بى حیایى چه لذت هاى دنیایى پیدا و پنهانى وجود دارد، هیچ مانعى نمى تواند آنها را از کسب حداکثرى آنها منصرف گرداند و این خود منجر به پدیده اى به نام برهنگى مى شود که خود به طریق عکس، باعث مى شود عشق و شور و احساسات مرد نسبت به زن کاهش یابد. به همین دلیل، ویل دورانت مى گوید: «زنان بى شرم جز در موارد زودگذر، براى مردان جذاب نیستند... مرد جوان به دنبال چشمان پرحیاست... عفت، زن را توانا مى سازد که با جست وجوى بیشتر، عاشق خود را یعنى کسى که افتخار پدرى فرزندان او را خواهد داشت، برگزیند» (دورانت، 1354، ص 133ـ140).
نگرش سکولار با عنوان آزادى زنان، ایشان را هرچه توانستند برهنه کرده اند، ولى ازآنجاکه مردان در این مسئله ذینفع ترند، این مسئله تأثیر مستقیمى در تحکیم خانواده دارد؛ چراکه هرقدر زن نسبت به مردان بیرون از حریم خانواده خود، باعفت تر باشد، این نشان دهنده وفادارى بیشتر زن است. زن به شوهرش نشان مى دهد که حاضر نیست حتى گوشه اى از جسم خود را در اختیار تمتع غیر او قرار دهد و فقط همسر قانونى اوست که لیاقت دارد از وجود او بهره ببرد. زمانى که زن خود را ـ با نمایان کردن زیبایى هایش ـ در معرض دید مردان مى گذارد، باعث مى شود التهاب ها و تقاضاهاى جنسى نسبت به او فزونى یابد. ازاین رو، با توجه به اینکه غریزه جنسى، غریزه اى است دریاصفت، این زن با برهنگى، خود را در خیل توجهاتى که به این واسطه به او جلب مى شود ـ دست کم به صورت روحى و روانى ـ گرفتار مى کند. به تعبیر دیگر، چنین زنى، مشغول توجهات دیگران مى شود و باید به اتخاذ تدابیرى براى پاسخ گویى به این توجهات مشغول شود. در چنین شرایطى، این زن چگونه مى تواند مادرِ خانواده اى سالم ـ که براساس آرمان هاى اخلاقى و وحیانى شکل مى گیرد ـ شود و با فراهم آوردن محیطى با امنیت اخلاقى ـ تربیتى براى خانواده، وظایف ایمانى و عاطفى خویش را نسبت به همسر و فرزندان خود انجام دهد و چگونه مى خواهد خود را وقف احساسات خانوادگى اش کند؟
با ادامه رویه برهنگى زن، نوعى التذاذجویى جنسى در او ایجاد مى شود که هرچه بیشتر حریص مى شود تا با خودآرایى و نمایشِ خود، توجه مردان بیشترى را ـ در پوشش مهربانى آنها ـ به خود جلب کند، غافل از اینکه توجه مردان به او همگى زیر نقاب شهوت مردان مخفى شده است. این منش با محدودشدن التذاذ جنسى به محیط خانوادگى ـ در جهت ایجاد وحدت و پیوند بیشتر زوجین ـ ناسازگار است. این زنان با بدپوشى خود، لاجرم، همسر قانونى خود را به یک رقیب، مزاحم و زندانبان تبدیل مى کنند که او را از لذت زندگى و چشیدن تفاوت ها محروم مى سازد. این نوع نگاه به همسر، در کوتاه مدت به نوعى دشمنى و نفرت نسبت به او تبدیل مى شود.
بر این اساس، با تقویت انگیزه هاى فردمحورى و لذت جویى از جانب سکولاریسم در خانواده ها، جامعه به فروشگاه ارزان قیمت جنس مؤنث تبدیل مى شود تا هر مردى به راحتى بتواند به لذتى از زن نایل آید. یکى از دلایلى که امروزه جوان ترها تمایلى به ازدواج نشان نمى دهند، چه بسا همین رویه باشد که کامجویى ها لزوما در کادر خانواده نمى گنجد (مطهرى، 1353، ص 82ـ90). زمانى که دختر یا مادر خانواده با به معرضِ نمایش گذاردن خود، صریحا اعلام مى کنند با روى گردانى از حدود الهى، به الگوهاى زیستى سکولاریسم پایبندند تا برایشان لذت دنیا، حرف اول را بزند، ناخودآگاه همفکران خود را به سوى خویش دعوت مى کنند.
با تمکین تعداد بیشترى از خانواده ها از این مرام سکولارى در خانواده و جوامع، ارتباط انسانى به معاشرت هاى آزاد تبدیل مى شود. در این محیط، دیگر ازدواج، پایان دادن به محرومیت ها نیست، بلکه خود آغاز نوعى محدودیتِ التذاذ جنسى است؛ چون پیمان ازدواج، باید به آزادى جنسى پایان مى داد و طرفین را ملزم به وفادارى مى کرد. زمانى که در جامعه اى این گونه خانواده هایى رشد کنند که ازدواج را مانع و محدودکننده لذت هاى جنسى محسوب کنند، جوانان ترجیح مى دهند تا نیروى جوانى و نشاط دارند از محدودیت ها بگریزند و ازدواج را به زمان سستى موکول، و زن را براى فرزندزادن و خدمتکارى طلب کنند؛ یعنى خانواده اى سست بنیان تشکیل یابد که هیچ یک از زوجین، دیگرى را عامل سعادت خود نمى داند، بلکه یکدیگر را زندانبان خود مى یابند. واضح است روابط خانوادگى در این خانواده چقدر سرد و غیرقابل اطمینان مى شود. بنابراین، ایجاد پاک ترین و صمیمى ترین عواطف زوجین و ایجاد اتحاد کامل و یگانگى در کانون خانواده، زمانى میسر است که زوجین از هرگونه استمتاع از غیرهمسر قانونى چشم بپوشند (همان، ص 91)؛ یعنى نه مردان چشم به زن دیگرى داشته باشند و نه زن درصدد تحریک و جلب توجه کسى جز شوهر خود باشد. اساس خانواده زمانى محکم تر مى شود که دختر خانواده نیز پیش از ازدواج، خود را براى مردان به نمایش نگذارده باشد تا طعم همسر قانونى خود را با تمام وجود بچشد و پس از ازدواج یکدیگر را از هرزگى در دوران مجردى، مبرّا بدانند. به این ترتیب، برهنگى باعث تزلزل خانواده، و تزلزل خانواده باعث ایجاد اثر منفى بر تولیدمثل خواهد بود.
برهنگى حتى بر اقتصاد خانواده ها نیز به گونه اى مؤثر است. مردى که با برهنگى هاى پیرامون خود و پوشش هاى محرّک روبه روست، نمى تواند به اندازه کافى بر فعالیت اقتصادى و حتى علمى متمرکز شود تا معیشت خود و خانواده اش را تأمین کند و گاه انگیزه خود را براى خرجى آوردن براى همسر خود از دست مى دهد؛ زیرا خود را در شرایطى مى یابد که گویا مى تواند با تلاشى کمتر براى معیشتِ همسر قانونى خود، به کامجویى هاى دیگر و چه بسا جدیدتر و بهترى دست یابد ـ ازاین رو، مرد خانواده دو راه پیش رو دارد؛ یکى اینکه با کار بیشتر در بیرون منزل، کاستى هاى ناشى از بى انگیزگى و بى تمرکزى خود را جبران کند و یا اینکه با فرستادن همسر خود به کار بیرون از منزل، او را شریک در درآمد خانواده کند. در این راه، گاهى زن با بیرون آمدن از کنج دنج خانه، به میدان مقابله با امیال مردان هوسران درمى آید! چنان که گیدنز بر پایه گزارش هاى شخصى، برآورد کرده است که در انگلستان از هر ده زن، هفت زن در دوره زندگى شغلى به مدت طولانى دچار آزار جنسى مى گردند (گیدنز، 1373، ص 202).
بنابراین، هر دو این راه ها هرچند از سر ناچارى انجام مى پذیرد، ولى با حضور کمتر مرد در خانه و یا حضور بیشتر همسرش در بیرون خانه، اوضاع عاطفى و اخلاقى در این خانه سست تر مى شود. از طرف دیگر، برهنگى هرچند به بهانه کسب آزادى و لذت خودِ زن انجام مى گیرد، باعث تحقیر شدن زن مى شود؛ چون درنتیجه، خود را به یک آلتِ دستِ محتاجِ توجه و وسیله اى براى لذت مردان تبدیل مى کند. طبیعى است که از چنین زنى نمى توان توقع داشت که بتواند سنگینى عاطفى خانواده را به دوش بکشد. بنابراین، با افزایش فشار اقتصادى حاصل از بى بندوبارى و نیز کاهش ارتباط عاطفى در خانواده، سست شدن انگیزه براى ادامه تولیدمثل بسیار متوقع است. از سویى دیگر، بیمارى هاى مقاربتى همچون ایدز که ارمغان فحشاست، خود از موانع تولیدمثل خواهد بود و این بیمارى در اثر سکولاریزاسیون خانواده در حال رشد است. چنان که سازمان بهداشت جهانى گزارش داد: تا پایان سال 2000 در جهان 26 میلیون مرد و زن و کودک مبتلا به ویروس ایدز بوده اند که قسمت اعظم مبتلایان را همجنس بازان، تشکیل مى دهند (معظمى،1382،ص 153).
5ـ3. اشتغال زنان و کاهش نرخ جمعیت: اشتغال زنان یکى از عینى ترین تأثیرات اندیشه سکولار بر نهاد خانواده است. هرقدر محیط پیرامون خانواده به سمت تثبیت ارزش هاى سکولار و حاکم شدن ارزش هاى مادى ـ مثل راحت طلبى، لذت، کسب پول و کسب جمال و جلال دنیوى ـ برود، گرایش زنان به کار بیرون از منزل بیشتر مى شود. زنان از طریق استقلال مادى که در اثر اشتغال پیدا مى کنند، مى کوشند براى خود وجهه اى اجتماعى و موقعیتى اقتصادى ایجاد کنند (جعفرى، 1378، ص 100ـ101). در نظر آنها اخذ نفقه و خرجى براى زن، توهین به شخصیت زن است و زن را از استقلال ساقط و او را وابسته مى گرداند. پس لازم است زن براى تأمین مالى و کسب شخصیت اجتماعى و اعلام استقلال به بازار کار برود (زیبایى نژاد، 1379، ج 1، ص 67). در این صورت، غذاهاى آماده، رستوران ها و مهدکودک ها خلأ او را پر مى کنند.
از دیگر انگیزه هاى غیردینى و سکولارى زنان براى اشتغال، ارتقاى منزلت اجتماعى آنهاست. در خانواده سکولار، زوجین براى توسعه رفاه و کسب وجهه اجتماعى و مادى بیشتر، لازم است هر دو ساعت هاى زیادى را به دور از یکدیگر و فرزندان، مشغول کسب پول باشند. این افراد گمان مى کنند با داشتن درآمد ماهیانه، مى توانند از منزلت اجتماعى بهره مند شوند. براى بسیارى از خانواده هاى سکولار محرز شده است که هرکس باید به اندازه مخارجش کار کند و درآمدزایى داشته باشد. گویا خانواده به یک شرکت سهامى که زن و مرد باید در آن کار کنند، تبدیل مى شود (جعفرى، 1378، ص 104)؛ چراکه در کنارهم آمدن آنها به خاطر تجمیع درآمدهایشان در جهت یافتن دنیایى آبادتر است.
چنانچه زن کسب درآمد داشته باشد، خود را مستقل و آزاد احساس مى کند و حاضر نیست زیربار مسئولیت خانواده برود. در چنین حالتى، او رقیب شوهر خود مى شود نه یار موافق وى؛ همکار و همقطار او مى شود نه موجب سکون و آرامش او (حاجى ابراهیم زاده، 1388). کارِ مادر در بیرون از منزل سبب مى شود که او مؤثرترین ساعات روز خود را در خانه حضور نداشته باشد.
ساروخانى اثرات سوء اشتغال زن را با توجه به نظرات صاحب نظران جامعه شناسى چنین برمى شمارد: زنان شاغل امکانات و راه هاى تازه اى براى گفت وگوى عاشقانه با شوهر نمى یابند و از این طریق، شادى زندگى را از دست مى دهند. با اشتغال زن، دیدار متقابل زن و مرد غریبه افزایش مى یابد و بالتبع سنت هاى دیرین در گزینش همسر ناپدید و یا کمرنگ مى شوند. با اشتغال زن، کار زن جانشین جهاز او مى گردد و تسهیل امر اشتغال، معیار تازه و بسیار مهم در گزینش همسر مى شود. این امر بعد از ازدواج نیز بر روابط دیرین زوجین اثرات عمیقى مى گذارد (ساروخانى، 1370، ص 168ـ170). یکى دیگر از این اثرات، تأثیرى است که اشتغال زن بر روحیه مرد دارد؛ چون شوهر (پدر) با داشتن شغل و درآمد نقش رهبر اصلى خانواده را دارد و چنانچه زن، نان آورى را به عهده بگیرد، خطر رقابت با شوهرش به میان مى آید. علاوه بر اینکه با به عهده گرفتن مسئولیت هاى اجتماع توسط زنان، طبیعتا مردان با معضل بیکارى مواجه خواهند شد و با پیدا نشدن کار براى مردان، ازدواج ها به تأخیر مى افتد و فحشا و روابط جنسى خارج از کانون خانواده، رشد مى یابد. البته تمامى این موارد باعث سردى روابط زوجین مى شود و در صورت تداوم تخریب، علاقه زوجین نسبت به یکدیگر و بالتبع انگیزه فرزنددار شدن آنها از همدیگر نیز کاهش مى یابد.
ویل دورانت اشتغال زن قرن بیستم را، که باعث کاهش علاقه به مادر بودن شده است، این گونه به تصویر کشیده است: «صنعتى شدن زنان، طبعا کار خانگى را از میان برد... بیرون رفتن زن از خانه و پیدا کردن کار در کارخانه به او وجه و اعتبار مى بخشید... او مى دانست اگر کار نکند طفیلى بى معنى خواهد گشت... زن این بردگى جدید را با وجد و شادى پذیرفت. ... و چون خانه خالى شد و جایى براى کار و زندگى در آن نماند، مردان و زنان آن را ترک کردند و رو به خوابگاه ها و خانه هاى زنبورى که آپارتمان مى نامیدند نهادند... تمام روز و عصر خود را در غوغا و جنجال کوچه و خیابان گذراندند... رسم و عادتى که ده هزار سال بر جاى مانده بود، در یک نسل از میان رفت... کودکانى که در مزارع مایه شادى و کمک بودند، در شهرهاى پرجمعیت و آپارتمان هاى تنگ، هم گران تمام مى شوند و هم جلوى دست و پا را مى گرفتند. ... شهرها... منع از آبستنى را آوردند... مادر بودن کارى خطرناک گشت. زن نوین به علت اشتغال در کارخانه از نظر جسمانى ضعیف تر از پیشینیان گشت. حس زیبایىِ فرومایه مرد نوین، کار را بدتر کرد؛ زیرا مرد نوین تن باریک و لاغر مى پسندید... زیرا آنها زیبایى را با جاذبه زودگذر جنسى سنجیدند نه با سلامت و قدرت بنیه که نشانه مادرى است. بدین گونه، زنان بیش از پیش از آوردن کودکان ناتوان گشتند و هرچه توانستند از مادر شدن گریزان گشتند... این زن فارغ از حال فرزند... در کنار مرد ایستاد... شهر به لزوم فرزندان اعتقادى ندارد؛ به همین جهت، زنان را به فحشا وامى دارد تا خود را به مادرى آلوده نکنند (دورانت، 1354، ص 159ـ161).
1ـ5ـ3. کاهش بارورى در زنان شاغل و کاهش نرخ جمعیت: کاهش بارورى زنان، از مهم ترین آثارى است که در اشتغال مادران نهفته است؛ چراکه با داشتن حتى یک فرزند، حضور مستمر و منظم زن در محل کارش با مشکل مواجه مى شود. ازاین رو، با تعدّد فرزندان، زن از نظر روحى و جسمى (با لحاظ فشارهاى قبل، حین و بعد از باردارى بر مادر) آسیب خواهد دید. در نگرش سکولار به اقتصاد خانواده، فرزنددارنشدن ارزش ریسک کردن را دارد؛ چراکه تولد فرزند، مساوى است با اتلاف وقت، هزینه کردن و اضطراب عصبى (ویتز، 1383 الف). بنابراین، زنان شاغل ترجیح مى دهند کنترل بیشترى بر تعدّد فرزندان خویش داشته باشند تا امنیت شغلى شان به خطر نیفتد. چنان که مدیران نیز ترجیح مى دهند از زنان مجرد استفاده کنند و یا دست کم زنانى را به کار بگیرند که قصد فرزندآورى نداشته باشند و از سوى دیگر، مدیران شرایط کارى نیروهاى زن خود را به گونه اى تنظیم مى کنند که زمینه کنترل موالید را براى زنان فراهم کنند. از طرفى، زنانى که براى رسیدن به شغل هاى بهتر و با درآمد بالاتر، زمان زیادى را صرف تحصیل هاى آموزشى و دانشگاهى کرده باشند، با افزایش سنشان عملاً قدرت بارورى خود را کاهش داده اند (جعفرى، 1378، ص 109ـ110). ولى غافلند که بى فرزندى نه تنها گرماى خانواده را سلب مى کند، بلکه خانواده بى فرزند بیش از هر خانواده دیگر در معرض گسست قرار دارد (ساروخانى، 1372، ص 66).
ویل دورانت، زن امروزى را حاصل صنعتى شدن جوامع مى داند و او را عروسکى خطاب مى کند که از زمانى که از خانه به کارخانه رفته و با داروهاى ضدباردارى و با کمک پرستاران از رنج پرستارى جَسته، به موجودى مهمل و تنبل تبدیل شده که براى انجام کارهاى باقى مانده نیز بى میل شده است (دورانت، 1354، ص 168).
2ـ5ـ3. اخلال در نظم روابط زناشویى در زنان شاغل و کاهش نرخ جمعیت: داشتن روابط زناشویى بدون دغدغه و در دسترس، همیشه یکى از کارکردهاى خانواده است که با اشتغال زنان مى تواند دچار اختلال شود؛ یعنى هرقدر زمان اشتغال زنان و خستگى ناشى از آن بیشتر باشد، احتمال تغییر رفتار جنسى در زوجین بیشتر مى شود. این احتمال تغییر، زمانى تقویت مى شود که روابط اخلاقى در محیط شغلى ـ یا تحصیلى ـ زن ناسالم نیز باشد؛ مانند زمانى که محیط شغلى یا آموزشى ـ در آموزش هاى آزاد یا آموزش هایى که در مراکز آموزشى به منظور یافتن شغل به متقاضیان داده مى شود ـ زنان با مردان به نوعى مختلط باشد. مضاف بر اینکه چون تجاذب جنسى زوجین از عوامل اساسى تشکیل و استمرار خانواده است، هر عاملى که باعث تأثیر منفى بر تجاذب جنسى زوجین شود، موجبات ناهنجارى هاى جنسى در بین زوجین (مثل تمکین نکردن زن از شوهر یا سست شدن تعلق و وابستگى زن به شوهر) مى شود (جعفرى، 1378، ص 126ـ131). ناگفته پیداست که در این شرایط انتظار کاهش توالید بسیار متوقع است.
روزن باوم در این باره مى گوید: «افرادى که مجبورند به طور متوسط هشت ساعت یا نه ساعت در روز کار کنند، نمى توانند در زندگى خصوصى و شب هاى تعطیل، افرادى خلّاق، فعال و پراحساس باشند» (روزن باوم، 1367، 136).
3ـ5ـ3. تهدید شدن انسجام خانواده در زنان شاغل و کاهش نرخ جمعیت: انسجام خانواده و رشد توالید، مى توانند رابطه مستقیم با یکدیگر داشته باشند. از سویى دیگر، انسجام خانواده از طریق روابط عاطفى اعضا سنجیده مى شود؛ یعنى هر میزان روابط عاطفى کمتر باشد، انسجام و یکپارچگى اعضا کمتر است و درنتیجه، بروز عینى گسستگى در خانواده ها از میزان بروز طلاق ها فهمیده مى شود؛ ازاین رو، وجود رابطه اى منطقى بین اشتغال زنان و افزایش طلاق به اثبات رسیده است. از طرفى، افزایش طلاق با کاهش نرخ جمعیت ارتباط مستقیم دارد. گیدنز نیز افزایش طلاق را با استقلال اقتصادى زنان مرتبط مى داند؛ چون با اشتغال زنان، ازدواج دیگر یک مشارکت ضرورى اقتصادى محسوب نمى شود (گیدنز، 1373، ص 427ـ428). نتایج تحلیل داده هاى آمارى سال 1385 ـ در ایران ـ نشان مى دهد: هرچه میزان درآمد مردان افزایش یابد، میزان طلاق کاهش مى یابد و بعکس، هرچه میزان درآمد زنان افزایش یابد، میزان طلاق نیز افزایش مى یابد؛ چراکه استقلال مالى زنان مى تواند سطح آستانه تحمل آنان را در برابر سختى هاى زندگى در محدوده خانه و شوهر کاهش دهد. به عبارت دیگر، خودکفایى مالى، دلایل صبورى بر مسائل خانوادگى را تقلیل مى دهد. بنابراین، تمایل آنها براى طلاق، بیشتر از زنان خانه دار است (جعفرى، 1378، ص 125). بررسى ها در دانشگاه آمستردام هلند بیانگر این است که زنانى که شغل تمام وقت دارند، 29 درصد بیشتر و معمولاً زودتر از زنان دیگر مطلّقه مى شوند. طبق این گزارش، میان تعداد ساعاتى که زنان، خارج از خانه کار مى کنند و میزان ثبات و پایایى خانواده، رابطه معکوس وجود دارد؛ چراکه زنان شاغلى که احساس استقلال بیشترى مى کند، زندگى مجردى را راحت تر مى پذیرند (همان، ص 122ـ124).
در پایان باید خاطرنشان کرد که برخى از نسل جدید دانشمندان جوان علوم اجتماعى بر این باورند که باید به دنبال علوم انسانى ترى رفت که در آن، با فردپرستى کنونى که ثمره موقعیت جوامع صنعتى است، مبارزه شود. این دانشمندان با نوعى تردید نسبت به اصالت عقل و شک در علم پرستى، مدعى اند که دنیاى انسان و زندگى انسانى، الزاما با معیارها و ضوابط علمى قابل سنجش نیست (نراقى، 1354، ص 51ـ57).
امروزه این تفکر در حال رشد است که انسان هاى هرچند داراى تمکن مالى، ممکن است از زندگى خود راضى نباشند؛ چون براى انسان ها این انگاره به وجود آمده است که سعادت فرد، امرى مافوق داشتن است (همان، ص 115). به عبارت دیگر، چنانچه بتوان با سکولاریسم در نظر و عمل مبارزه کرد و انسان بار دیگر خودش و خدا را براى این جهان نبیند، مى توان امیدوار به ادامه نسل بشر بود.
نتیجه گیرى
«سکولاریسم» ایدئولوژى اى است که در آن با غفلت از ماوراءالطبیعه و امور غیرمادى، گاه تا طرد و انکار امور غیبى مرتبط با خدا و بالتبع علوم و مباحث الهیاتى و وحیانى پیش مى رود. در این تفکر، انسان ها با حاکمیت معیارهاى این جهانى، مى کوشند تمام همت و قدرت خود را وقف آبادانى این دنیا و درنتیجه، کسب ثروت، قدرت و لذت حداکثرى کنند. براى چنین انسانى، مهربانى، از خودگذشتگى و برخورد عادلانه و منصفانه با دیگران بى معناست؛ او هرگز نمى تواند با دیگران در تعامل عاطفى باشد و این همان ضربه سنگینى بود که از جانب نگرش سکولار بر بنیان خانواده وارد مى شد. بنابراین، تأثیر نگرش سکولار در رفتار، گفتار و کردار انسان ها در خانواده، حتى در کاهش کمّى و کیفى نرخ ازدواج (با ترویج و تبلیغ تجرّد، خودارضایى و همزیستى هاى قبل از ازدواج و...) و تولیدمثل (جلوگیرى از فرزنددار شدن یا اکتفا به حداقل فرزند و...) هویدا شد.
ازجمله تأثیرات این نگرش بر نهاد خانواده که داراى تبعات دامنه دار زیادى گردید، ترویج شهرنشینى بود که با ارتباط یافتن شهرنشینى و افزایش طلاق و دعوت حضور در خانه هاى آپارتمانى باعث تأثیر منفى بر رشد جمعیت شد. سکولاریسم با ایجاد آزادى هاى جنسى بى مسئولیت مآبانه و نیز سر دادن شعار زندگى براى لذت بیشتر و در پى آن، گسترش فحشا و آسان گیرى طلاق، بنیان هاى خانواده را که اصلى ترین الگوى تولیدمثل و افزایش رشد جمعیت انسان هاست با تهدید مواجه ساخته است. از سویى دیگر، تبدیل نقش مادرى زن به نقش کارمند، کارگر و کاسب، در راستاى ایجاد منبعى براى کسب درآمد بود. این اشتغال مادران تبعات زیانبار دیگرى را در پى داشت: اخلال در نظم روابط زناشویى، کاهش بارورى، و در یک کلام، تهدید شدن انسجام خانواده. نتیجه پنهان این فرایند، از دست رفتن انگیزه شرایط لازم براى تولیدمثل و تربیت فرزند است. در فرهنگ سکولار، لازم نیست کسى مسئولیت پدر یا مادر شدن را بر خود تحمیل کند؛ چراکه اولاً، زمان چندانى براى تربیت فرزند وجود ندارد و زوجین ـ به فرض تشکیل خانواده و به فرض تشکیل هم سفرگى در الگوى پیشنهادى سکولاریسم، در همزیستى هاى خارج از خانواده ـ باید تمام وقت در خارج از خانه مشغول کسب درآمد باشند و ثانیا، وجود فرزند مستلزم فشار اقتصادى و از دست رفتن امنیت شغلى، بخصوص براى زنان است و ثالثا، صرف زمان و توجه به فرزند، خود مانع لذت جویى و استفادة لذت جویانه از اوقات فراغتى است که باید به تفریح گذرانده شود. ازاین رو، با نهادینه شدن سکولاریسم در طولانى مدت، با تهدید انقراضِ نسل بشر مواجه خواهیم شد.
منابع
اعوانى، غلامرضا، «میزگرد سکولاریسم و فرهنگ» (بهار 1375)، نامه فرهنگ، سال ششم، ش 21، ص 13ـ37.
اینگلهارت، رونالد (1382)، تحوّل فرهنگى در جامعه پیشرفته صنعتى، ترجمه مریم وتر، تهران، کویر.
بابایى، پرویز (1374)، فرهنگ اصطلاحات فلسفه: انگلیسى فارسى، تهران، نگاه.
بریجانیان، مارى (1371)، فرهنگ اصطلاحات فلسفه و علوم اجتماعى، ویراسته بهاءالدین خرمشاهى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى.
بستان (نجفى)، حسین (1383)، اسلام و جامعه شناسى خانواده، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه.
جعفرى، سیدمحمد (1378)، تأثیرات اشتغال زنان بر خانواده آسیب ها و راهکارها (با تأکید بر جامعه ایران)، پایان نامه کارشناسى ارشد جامعه شناسى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.
جمعى از پژوهشگران (بى تا)، فرهنگ فلسفه و علوم اجتماعى، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى.
حاجى ابراهیم زاده، تبسم، «زنان متأهل در عرصه کار و تلاش» (اردیبهشت 1388)، پیام زن، سال هجدهم، ش 206، ص 14ـ15.
دورانت، ویل (1354)، لذّات فلسفه، ترجمه عباس زریاب خوئى، تهران، اندیشه.
روزن باوم، هایدى (1367)، خانواده به منزله ساختارى در مقابل جامعه، ترجمه محمدصادق مهدوى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى.
زیبایى نژاد، محمدرضا و محمدتقى سبحانى (1379)، درآمدى بر نظام شخصیت زن در اسلام، قم، دارالثقلین.
ساروخانى، باقر (1372)، طلاق، پژوهشى در شناخت واقعیت و عوامل آن، تهران، دانشگاه تهران.
ـــــ (1370)، مقدمه اى بر جامعه شناسى خانواده، تهران، سروش.
سروش، عبدالکریم (1376)، مدارا و مدیریت، تهران، مؤسسه فرهنگى صراط.
شیخى، محمدتقى (1380)، جامعه شناسى زنان و خانواده، تهران، شرکت سهامى انتشار.
فرجاد، محمدحسین (1372)، آسیب شناسى اجتماعى ستیزه هاى خانواده و طلاق، بى جا، منصورى.
قدسى، على محمد، «بازدارنده ها و تسهیل کننده هاى اقتصادى و اجتماعى زنان» (پاییز 1390)، مطالعات راهبردى زنان، ش 53، ص 46ـ67.
کوئن، بروس (1370)، درآمدى بر جامعه شناسى، ترجمه محمود نظرى پور، تهران، فرهنگ معاصر.
گاردنر، جان ویلیام (1386)، جنگ علیه خانواده، ترجمه معصومه محمدى، قم، دفتر مطالعات و تحقیقات زنان.
گیدنز، آنتونى (1378)، تجدّد و تشخّص، ترجمه ناصر موفقیان، تهران، نى.
ـــــ (1373)، جامعه شناسى، ترجمه منوچهر صبورى، تهران، نى.
مشکى، مهدى (1388)، درآمدى بر مبانى و فرایند شکل گیرى مدرنیته، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.
مطهرى، مرتضى (1378)، مجموعه آثار، تهران، صدرا، ج 1و19.
ـــــ (1353)، مسئله حجاب، تهران، انجمن اسلامى پزشکان.
معظمى، شهلا (1382)، فرار دختران، چرا؟، تهران، گرایش.
نراقى، احسان (1354)، غربت غرب، تهران، امیرکبیر.
نیازى، محسن و فریبرز صدیقى ارفعى (1390)، جامعه شناسى طلاق، تهران، سخنوران.
ویتز، پل، «پاسخ دین و دولت در قبال بحران خانواده» (فروردین 1383 الف)، سیاحت غرب، سال دوم، ش 9، ص 75ـ85.
ـــــ «زوال خانواده» (فروردین 1383 ب)، سیاحت غرب، سال دوم، ش 10، ص 34ـ38.
هاشمى، مولود (1390)، بررسى نمودهاى عرفى شدن دین در سبک زندگى جوانان شهر اصفهان، پایان نامه کارشناسى ارشد، اصفهان، دانشگاه اصفهان.
همتى، همایون (1385)، سکولاریسم در بوته نقد، تهران، معناگرا.
Bryan R. Wilson (1987), "Secularization", Mircea Eliade, The Encyclopedia of Religion, v. 13, Macmillan Publishing Company A Division of Macmillan,Inc, New York.
Esposito, John L (2004), The Oxford Encyclopedia of The Modern Islamic World, v.4, New York, Oxford University Press.
Mcdonald, William J. (1967), New Catholic Encyclopedia, v.13, The Catholic University of America,Washington D.C.
Murry, James A. H. (1993), The Oxford English Dictionary, v. ix, oxford, Clarendon Press.