جایگاه و عظمت ذکر خدا
Article data in English (انگلیسی)
سال بیست و سوم ـ شماره 198 (ویژه جامعه شناسى)
آیتاللّه علّامه محمدتقى مصباح
چکیده
ذکر و یاد خداى متعال، شامل ذکر لفظى و ذکر قلبى است و هر دو موجب شناخت و معرفت بیشتر خداى متعال مىشود. شناخت افراد از خداى متعال، داراى مراتب گوناگون است. هرچه معرفت انسان نسبت به خدا، اسماء و صفات الهى بیشتر و عمیقتر باشد، یاد او نیز عمیقتر و گستردهتر خواهد بود.
اگر درصددیم که حقیقتا یاد خدا را در دل زنده کنیم و بهمعناى واقعى آن توجه نموده، باید معرفت خویش را نسبت به خداى متعال افزون کنیم، باید زمینه آلودگى ذهن و زبان خود را از بین ببریم و از بسیارى از رذایل اخلاقى، بهویژه زبانى بهدور باشیم تا بتوانیم به خداى متعال تقرب جوییم.
کلیدواژه ها: یاد خدا، ذکر، ذکر زبانى، ذکر قلبى، معرفت.
از زمره مناجات هاى پانزده گانه امام سجاد علیه السلام، مناجات ذاکرین است. ایشان در فراز نخست آن مى فرمایند: إلَهى، لَوْ لَا الْوَاجِبُ مِنْ قَبُولِ أَمْرِکَ لَنَزَّهْتُکَ مِنْ ذِکْرِى إِیاکَ عَلَى أَنَّ ذِکْرِى لَکَ بِقَدْرِى لَا بِقَدْرِکَ وَمَا عَسَى أَنْ یبْلُغَ مِقْدَارِى حَتَّى أُجْعَلَ مَحَلّا لِتَقْدِیسِکَ وَمِنْ أَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَینَا جَرَیانُ ذِکْرِکَ عَلَى أَلْسِنَتِنَا وَإِذْنُکَ لَنَا بِدُعَائِکَ وَتَنْزِیهِکَ وَتَسْبِیحِک؛ خدایا، اگر واجب نبود قبول و اطاعت امر تو، من تو را منزه از آن مى دانستم که ذکر تو گویم؛ با آنکه یاد من از تو در حد و اندازه فهم من است، نه در حد مقام تو؛ و چگونه ممکن است فهم من به حدى برسد که آن را محلى براى تقدیس تو قرار دهم؟ و یکى از نعمت هاى بزرگ تو براى ما این است که ذکر تو بر زبان ما جارى شده است و تو به ما اجازه داده اى که تو را بخوانیم و به تنزیه و تسبیح تو مشغول شویم.
عمومیت ذکر، و ارتباط آن با معرفت
حدود ده سال پیش به تفصیل درباره ذکر خدا سخن گفتیم. آن گفتار، در کتابى به نام یاد او گرد آمده است. در این مجال، بنا نداریم به تفصیل در این باره سخن گفته، آنچه را در آن کتاب آمده بازگوییم؛ اما به مناسبت شرح و بررسى این مناجات شریف، ناچاریم نکاتى را به اختصار بیان کنیم. نخست اینکه، آنچه از ذکر به اذهان عموم مردم متبادر مى شود، اذکار لفظى است؛ مانند ذکر اللّه اکبر، لا اله الا اللّه و سایر اذکار لفظى. با این حال چنان که از قرآن، مناجات ها و دعاها استفاده مى شود، گستره ذکر خدا گسترده تر از ذکر لفظى است و ذکر قلبى را نیز دربر مى گیرد؛ بلکه اصل ذکر مربوط به قلب است. یاد کردن از کسى بدین معنا نیست که تنها نامش را بر زبان جارى سازیم؛ بلکه با یادکرد از کسى باید دل متوجه او شود. ارزش ذکر لفظى از آن جهت است که پدیدار سازنده یاد قلبى است و از آن جهت به آن ذکر گفته مى شود که ملازم با یاد قلبى است و حقیقت ذکر با دل ارتباط دارد. ازاین رو، خداوند مى فرماید: وَاذْکُرْ رَبَّکَ فِى نَفْسِکَ تَضَرُّعا وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ وَلا تَکُنْ مِنَ الْغَافِلِینَ (اعراف: 205)؛ و پروردگارت را در درون خویش به زارى و بیم، و بدون آواى بلندِ گفتار، بامدادان و شبانگاهان یاد کن و از غافلان مباش.
دوم اینکه، وقتى انسان خدا را یاد مى کند و از جمله درباره ذکر قلبى، به اسما و صفات و افعال الهى توجه مى یابد و آنها را یاد مى کند (براى نمونه وقتى از خداوند به منزله کریم، رازق و یا غفار یاد مى کند)، مفهوم این صفات در ذهن او نقش مى بندد و با آن مفهوم، به موجودى اشاره مى کند که آن صفات را دارد. به عبارت دیگر، ذکرْ تابعى از معرفت انسان، و متناسب با شناختى است که انسان از خدا دارد. توضیح آنکه، گاهى انسان سالیانى طولانى با کسى ارتباط تنگاتنگ دارد و کاملاً به او علاقه مند است. براى نمونه، سالیانى با استاد خود محشور است و از او بهره مى برد و پس از آنکه استادش از دنیا مى رود، او را یاد مى کند. مسلما این یادکرد از نظر وسعت، ارزش و عمق، متناسب با معرفتى است که او به استادش دارد. این بسیار متفاوت است با یادکرد او از کسى که به گونه حضورى درکش نکرده و تنها ویژگى هایى از او را شنیده است، و متناسب با این شناخت ضعیف، او را یاد مى کند. حال با توجه به اینکه یاد خدا پرتوى از شناخت انسان درباره خداست و با توجه به اینکه شناخت افراد از خدا مراتب گوناگون دارد، ذکر خدا نیز اگر تنها لقلقه زبان نباشد و از صمیم دل برخیزد، از نظر ارزش و مرتبه، تابع معرفت انسان به خداست. بنابراین، هر چقدر معرفت انسان به خدا و اسما و صفات او عمیق تر و گسترده تر باشد، یاد او از خداوند نیز گسترده تر و عمیق تر خواهد بود.
عظمت ذکر خدا و ناتوانى انسان از انجام بایسته آن
سوم آنکه محور و موضوع اصلى این مناجات شریف قرار گرفته ـ و در مباحث پیشین خود در موضوع ذکر که آیات و روایات بسیارى را ازنظر گذراندیم، بدان التفات نیافتیم (از این نظر باید اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را بزرگ ترین نعمت الهى براى خویش بدانیم که گاه مطالعه دعا و مناجات و یا روایتى از آنها افق هاى نو و نکاتى تازه را به انسان مى نمایاند) ـ این است که ما نمى توانیم حق ذکر و یاد خداوند را به جاى آوریم و اگر خداوند فرمان نمى داد که او را یاد کنیم، ما او را منزه از یاد خود مى دانستیم؛ زیرا یاد کردن ما در حد ظرفیت وجودى و معرفتى ماست و هرچه ظرفیت وجودى و معرفت ما گسترش یابد، ذکر ما از خدا نیز عمیق تر و باارزش تر مى شود. بااین حال ازآنجاکه وجود ما محدود و ضعیف و فقیر محض است، یادکرد ما که متناسب با وجود محدود ماست، شایسته شأن خداوند و متناسب با او، که نامتناهى و نامحدود است، نیست. حتى اگر ظرفیت و معرفت ما افزایش یابد و به تناسب آن، ذکر و یاد ما نیز ارزشمندتر شود، درهرصورت ما محدودیم و ظرفیت و معرفت و یاد محدود ما نسبتى با شأن و منزلت نامتناهى خداوند ندارد. نمى توان محدود را با نامحدود سنجید و بین آن دو نسبتى برقرار ساخت. ما هرگز نمى توانیم حق یاد خداوند را که نامحدود است، به جاى آوریم. بااین همه، ازآنجاکه خداوند فرمان داده، و اطاعت از فرمان او واجب است، در حد ظرفیت و فهم محدود خود او را یاد مى کنیم و به این مطلب معترفیم که یادکرد ما شایسته شأن نامحدود خداوند نیست. اکنون با توجه به ضعف و نقص ما و با توجه به آنکه ذکر و یاد ما متناسب با شأن خداوند نیست، بزرگ ترین لطف خداوند در حق ما و نعمت او براى ما این است که اجازه داده تا او را یاد کنیم.
درباره فضیلت و ارزش ذکر خداوند، روایات فراوانى وارد شده است. برخى از آنها مضامینى شگفت آور درباره جایگاه و عظمت یادکننده خداوند دارد. براى نمونه در روایتى آمده است که حضرت موسى علیه السلام از خداوند پرسید: یا رَبِّ أَقَرِیبٌ أَنْتَ مِنِّى فَأُنَاجِیکَ أَمْ بَعِیدٌ فَأُنَادِیکَ؟ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَیهِ: یا مُوسَى، أَنَا جَلِیسُ مَنْ ذَکَرَنِى (کلینى، بى تا، ج 2، ص 496)؛ پروردگارا، آیا تو به من نزدیکى تا آهسته با تو راز گویم، یا از من دورى که با صداى بلند تو را بخوانم؟ خداوند عزوجل به او وحى فرمود: اى موسى، من هم نشین کسى هستم که مرا یاد کند.
هم نشینى با انسان هاى بزرگ از آرزوهاى بزرگ ماست و هرچه شخصیتى که آرزو داریم با او هم نشین شویم از موقعیت و شأن والاترى برخوردار باشد، بیشتر از ملاقات با او به خود مى بالیم و احساس غرور مى کنیم. پس از انقلاب میلیون ها نفر آرزو داشتند که براى چند لحظه به دیدار امام خمینى قدس سره نائل شوند و نیز فراوان اند کسانى که آرزو مى کنند به ملاقات رهبر معظم انقلاب بروند و اگر توفیق دست دهد که به مجلس خصوصى ایشان بار یابند، از شدت خوشحالى سر از پا نمى شناسند. حال اگر کسى توفیق یابد امام زمان (عج) را ملاقات کند، افتخار بسیار بزرگى نصیب او شده است؛ اما باید در نظر داشت که انبیا و اولیاى خدا و علماى بزرگ که ملاقات و هم نشینى با آنها آرزوى ماست، همه بنده خدا هستند؛ هرچه دارند خداوند به ایشان بخشیده و هرگز شأن و مقام آنها به مقام و منزلت خداوند نمى رسد. از این نظر هم نشینى با خداوند بزرگ ترین افتخار و موهبت الهى است که هیچ نعمتى به پاى آن نمى رسد.
ذکر یا هم نشینى با خدا
مضمون جمله انا جلیس من ذکرنى در بسیارى از روایات آمده است. براى نمونه، همین مضمون در دعاى پس از زیارت امام رضا علیه السلام، با عبارت یا جَلیس الذَّاکرین آمده است و سپس، همانند آن مضمون با عبارت یا مَوجُودَ مَنْ طَلَبَهُ (اى موجود و حاضر براى هرکه تو را طلبد) آمده که این تعابیر منحصربه فرد است و در دیگر دعاها و روایات مشاهده نشده است. تعبیر مزبور گویاى این حقیقت است که امکان ندارد کسى خداوند را یاد کند و او را بخواند، اما او را در کنار و نزد خود نیابد. البته ازآنجاکه ما چشم بصیرت نداریم، خداوند را نزد خود نمى یابیم و مى پنداریم که خداوند به ما توجهى ندارد و وقتى او را مى خوانیم، اعتنایى به ما نمى کند.
اگر ما قدر هم نشینى با خداوند را مى دانستیم و به عظمت چنین افتخارى پى مى بردیم، سزاوار بود که جز امور ضرورى زندگى و آنچه مکلف و متعهد به انجام آن هستیم، دیگر کارها را رها کنیم و پیوسته خود را با یاد و ذکر خدا مشغول سازیم؛ اما با کمال تأسف برخى نه تنها از یاد خدا و هم نشینى با او لذت نمى برند، به آن میل و رغبتى نیز ندارند و از یاد خدا احساس خستگى نیز مى کنند. حتى گاه برخى به درجه اى از پستى و شقاوت مى رسند که از یاد خدا نفرت دارند؛ چنان که خداوند درباره آنها مى فرماید: وَإِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَإِذَا ذُکِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ یسْتَبْشِرُونَ(زمر: 45)؛ و چون خداوند به یگانگى یاد شود، دل هاى کسانى که به آن جهان ایمان ندارند برمد، و وقتى آنان که جز او هستند [یعنى معبودهایشان ]یاد شوند، ناگاه شادمان گردند.
فضیلت ذکر و فراخوان خدا بدان، و کاستى هاى یادکرد ما از خدا
به رغم اهمیت ذکر خدا، امام سجاد علیه السلام، مى فرماید: خدایا، اگر تو ذکر خود را بر ما واجب نکرده بودى، من تو را منزه از یادکرد خود مى دانستم؛ اما تو ذکر خود را بر من واجب کردى و فرمودى: فَاذْکُرُونِى أَذْکُرْکُمْ (بقره: 152)؛ پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم، و نیز فرمودى: یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرا کَثِیرا (احزاب: 41)؛ اى کسانى که ایمان آورده اید، خدا را بسیار یاد کنید. حتى خداوند ما را تشویق کرده که در هر حال و حتى در بدترین حالات که انسان خجالت مى کشد کسى او را ببیند، او را یاد کنیم؛ چنان که امام صادق علیه السلام فرمود: لاَبأسَ بِذِکْرِ اللّهِ وَأَنتَ تَبوُلُ فَإِنَّ ذِکْرَ اللّهِ عَزَّوَجلَّ حَسَنٌ عَلى کُلِّ حالٍ فَلا تَسْأَمْ مِنْ ذِکْرِ اللّهِ (کلینى، بى تا، ج 2، ص 497)؛ عیبى ندارد درحالى که بول مى کنید خدا را یاد کنید؛ زیرا ذکر خدا در هر حال خوب است؛ بنابراین از ذکر خدا خسته مشو.
همچنین در تورات تحریف نشده آمده است که حضرت موسى علیه السلام خطاب به خداوند فرمود: إِلَهِى إِنَّهُ یأْتِى عَلَى مَجَالِسُ أُعِزُّکَ وَأُجِلُّکَ أَنْ أَذْکُرَکَ فِیهَا فَقَالَ یا مُوسَى إِنَّ ذِکْرِى حَسَنٌ عَلَى کُلِّ حَالٍ (همان)؛ خدایا! گاهى مجالسى براى من پیش مى آید که تو را عزیزتر و والاتر از آن مى دانم که در آن مجلس ها تو را یاد کنم و نامت را ببرم. خداوند فرمود: اى موسى! یاد کردن من در هر حال خوب است.
اکنون با توجه به ارزش و اهمیت ذکر خدا و تأکید خداوند بر آن، و اینکه حتى از ما خواسته است تا در بدترین حالات او را یاد کنیم، این پرسش مطرح مى شود که چرا امام سجاد علیه السلام مى فرمایند اگر فرمان خداوند نبود، من خدا را منزه از یاد خود مى دانستم. به تعبیر دیگر، خجالت مى کشیدم که او را یاد کنم؟ پاسخ به این پرسش دو بخش دارد: بخش اول که بدان اشاره شد، عبارت است از اینکه وجود و ظرفیت همه انسان ها و حتى معصوم محدود است و وجود آنها نقص و فقر ذاتى دارد. درنتیجه آنچه انجام مى دهند و آنچه مى گویند و مفاهیمى که تصور مى کنند، همه محدود و متناسب با ظرفیت وجودى محدود آنهاست. پس آنچه از ظرفیت وجودى محدودِ ما انسان ها برمى خیزد، ازجمله یادکرد ما از خدا، نمى تواند متناسب با ذات نامتناهى خداوند و شایسته او باشد. حتى یاد پیامبر صلى الله علیه و آله و امام معصوم علیه السلام شایسته مقام الهى نیست. جسم ما محدود است و روح ما نیز گرچه لطیف تر از ماده است، ازآنجاکه از همه کمالات و مراتب وجودى دیگر ارواح برخوردار نیست و اشرافى بر عوالم غیبى ندارد و از همه مهم تر مخلوق خداست، ناقص و محدود است. این نقص و محدودیت ذاتى و تکوینى، لازمه مخلوق بودن است و در نتیجه این محدودیت، آنچه از این موجود محدود سرمى زند شایسته وجود نامتناهى و غنى بالذات نیست. بر این نقص و محدودیت نمى توان خرده گرفت؛ زیرا اساسا نقص و محدودیت لازمه هر مخلوقى است.
بخش دوم پاسخ، به کاستى ها و نقص هاى اختیارى و بى توجهى ما و عدم درک بایسته ذکر خدا مربوط مى شود. گاه ما ذکر خدا را بدون توجه بر زبان جارى مى کنیم و التفاتى به معناى آن نداریم. ازآنجاکه سفارش شده که براى نمونه ذکر لا اله الا اللّه را صد بار بگوییم، براى رسیدن به ثواب و پاداش، آن ذکر را مى گوییم؛ اما این ذکر، لقلقه زبان است و حالِ ما در هنگام بیان آن تفاوتى با هنگامى که الفاظ دیگرى را ادا مى کنیم، ندارد. البته این ذکر گرچه بدون توجه به معناى آن بیان مى شود، ارزشمند است و ثواب دارد و مى تواند یاد و توجه حقیقى به خداوند را در عمق دل ما ایجاد کند. بااین همه، این ذکر به پاى یاد حقیقى خدا، که انسان را هم نشین خداوند مى سازد، نمى رسد. پس این نقص و اشکال نیز به ذکر ما مربوط مى شود که فاقد روح و توجه قلبى است.
اگر ما درصدد برآییم که ذکر و عبادتمان همراه با توجه و روح باشد، در بهترین حالت به معانى آنها توجه مى یابیم و مى کوشیم که علاوه بر اداى لفظ، به مفهوم آن نیز توجه یابیم. براى نمونه وقتى لفظ یا غفار را بر زبان جارى مى سازیم، کسى را در ذهنمان تصور مى کنیم که گناهان انسان را مى آمرزد. بى تردید تصور چنین مفهومى چندان مهم نیست و چندان فراتر از لفظى نیست که بر زبان جارى مى کنیم و لقلقه زبان است. این مفهوم در حد خیالاتى است که مکرر در ذهن ما عبور مى کند و یا در حد مطالب علمى اى است که به ذهن ما خطور مى کنند. پس ما وقتى ذکرى را بر زبان مى آوریم، حداکثر به مفهوم و معنایش نیز توجه مى یابیم و با آن مفهوم به مصداق نیز اشاره مى کنیم. با این مرتبه و حد از ذکر، تنها توجه خفیف و کم رنگى به خداوند در ما پدید مى آید.
اگر ما درصدد برآییم که حقیقتا خدا را یاد کنیم، باید وقتى ذکر خدا را به زبان مى آوریم و به معناى آن نیز توجه مى یابیم، با همه وجود و از صمیم دل به ذات الهى التفات پیدا کنیم. در امور عادى، فرض کنید ما درصدد برمى آییم امام خمینى قدس سره را یاد کنیم و مى گوییم خدایا، روح امام را با انبیا محشور کن. گاه به گفتن آن الفاظ بسنده مى کنیم و توجهى به معانى آن پیدا نمى کنیم. گاه به معانى آنها نیز توجه مى یابیم، اما چون توجه به وجود امام نداریم تا با آن الفاظ و مفاهیم اشاره اى به او داشته باشیم، دعاى حقیقى در حق امام از ما صادر نشده است. درباره ذکر خداوند نیز گاه الفاظى لقلقه زبان ماست و گاه در ذهنمان معانى آنها را نیز تصور مى کنیم؛ اما این حد از ذکر بسیار متفاوت است با آنکه فراتر از ذکر لفظى و لقلقه زبان و تصور مفاهیم، دل انسان به مصداق متعین و واقعى آن الفاظ، یعنى خداوند نیز توجه یابد، که دراین صورت ذکر حقیقى تحقق یافته است.
اگر خدا توفیق ندهد که حقیقتا او را یاد کنیم و ذکرش را بر زبان آوریم، آیا زبان و ذهن آلوده و بیمار ما شایستگى ذکر گفتن و توجه به خداوند را دارد؟ بر اساس آیات و روایات، همه رفتار و ازجمله گناهان، آثار وضعى و واقعى بر وجود و روح ما دارند. براى نمونه، خداوند درباره تجسم عینى و اثر واقعى و ملکوتى غیبت مى فرماید: وَلا یغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضا أَیحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتا فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ (حجرات: 12)؛ و بعضى از شما غیبت بعضى را نکند. آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ بى گمان آن را ناخوش و ناپسند مى دارید؛ و از خدا پروا کنید که خدا توبه پذیر و مهربان است. در این آیه، غیبت کردن به مثابه خوردن گوشت مرده برادر معرفى شده است. این حقیقت و بازتاب عینى و واقعى غیبت، در آخرت براى همگان آشکار مى شود و در دنیا نیز گرچه از چشم افراد عادى پنهان است، اولیاى خدا که خداوند چشم باطن آنها را گشوده، در همین دنیا تجسم و جلوه و تأثیر واقعى چنین اعمال زشتى را مشاهده مى کنند.
علاوه بر غیبت، دروغ و فحاشى و هرگونه گناه دیگر، دل و وجود انسان را متعفن و آلوده مى کند. پس شخص گناهکار دل و دهان خود را به کثافت هاى بسیارى آلوده است که از چشم کسانى که ملکوت اعمال را مى نگرند پنهان نیست. حال چگونه انسان با این زبان متعفن، ذکر و اسم خدا را مى گوید و چگونه مى خواهد با دل آلوده خود به خداوند رو کند؟ براى روشن شدن مطلب مى توان از تشبیهى، هرچند ناقص، بهره جست. اگر کسى عکس دوست خود را در قابى شکسته و کثیف نگهدارى کند، آیا این رفتارش توهینى به صاحب عکس نیست؟ شایسته آن است که انسان عکس محبوبش را در قابى زیبا و تمیز قرار دهد. انسان آنچه را که برایش عزیز و مقدس است، در ظرفى مناسب و زیبا قرار مى دهد و آن را معطر و خوش بو نیز مى کند. حال آیا زبان آلوده به هزاران گناه لیاقت دارد که به نام نورانى و معطر خدا گویا گردد؟ آیا رواست که با چنین زبانى ذکر خدا را بگوییم و از حلم او سوءاستفاده کنیم؟ همچنین آیا شایسته است ذهنى را که با تصور گناه آلوده ایم، ظرف توجه به او قرار دهیم؟ آیا با وجود زشتى ها و پلشتى ها و آلودگى هاى فراوان ما، این لطف و عنایت خدا در حق ما که بر ما منت نهاده و اجازه داده است که ذکر او را بگوییم و به تسبیح و درخواست از او بپردازیم، بزرگ ترین نعمت خدا براى ما به حساب نمى آید؟
منابع
کلینى، محمدبن یعقوب، بى تا، کافى، تهران، دارالکتب الاسلامیه.