مقايسه جهانى ‏شدن اسلامى و غربى

ضمیمهاندازه
4_OP.PDF278.58 کیلو بایت

سال بيست و سوم ـ شماره 200 (ويژه علوم سياسى)

سيدمهدى سيديان : دانش ‏پژوه دكترى فلسفه سياسى اسلامى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدس‏سره. seyyediyan@iki.ac.ir

دريافت: 20/12/92               پذيرش: 25/2/93
چكيده
امروزه غرب مدعى جهانى‏شدن است و با سيطره رسانه‏اى خود، به يكه‏ تازى در اين عرصه مى‏ پردازد. اما تفاوت‏هاى بنيادينى ميان نگاه اسلام و غرب به اين مفهوم وجود دارد. تبيين‏ها از ماهيتِ جهان، انسان، هدف و دين، از منظر اسلام و غرب، گوناگون است. حتى اساسا دين در فرهنگ غربى فاقد جامعيت است و به گونه‏اى تعريف مى‏شود كه عرصه‏ هاى مسائل اجتماعى و سياسى را دربر نمى‏ گيرد. ازاين‏رو، بنا بر مبانى فكرى و عملى غرب، نمى‏ توان از منظر دين به مسئله «جهانى‏ شدن» و «دهكده جهانى» انديشيد. هدف اين مقاله بازنمايى تفاوت‏هاى جهانى‏ شدن اسلامى و غربى در مبانى، اهداف، اصول، راهبردها، قوانين و راه‏كارهاى عملى در تدبير امور جهان و انسان است كه با روش تحليلى و مقايسه‏اى به ارائه برخى از آنها مى ‏پردازيم. جهانى‏ شدن غربى به دنبال حاكم ساختن روحيه سكولاريسم، ماده‏گرايى، منفعت‏محورى و رفاه‏خواهى است، درحالى‏كه جهانى‏شدن اسلامى به دنبال تعالى و پيشرفت انسان در ابعاد مادى و معنوى است.

كليدواژه ‏ها: جهانى‏ شدن، جهانى‏ سازى، مبانى، راهبرد، اسلام، غرب.
 

مقدّمه

آنچه در غرب به عنوان جهانى شدن مطرح است در مقايسه با بديل هاى ديگر آن، ازجمله جهانى شدن اسلامى، داراى تفاوت هاى بنيادين است. اختلاف و تفاوت اين دو رويكرد به مسئله جهانى شدن، از همان نقطه آغازين و برداشت هر دو ديدگاه نسبت به اساس و ريشه و مفهوم جهانى شدن، معطوف است. اساسا از لحاظ مفهوم شناسى، بين جهانى شدن اسلامى و غربى، دو معنا و دو برداشت متفاوت وجود دارد. مبانى به منظر و زاويه ديد وجودشناختى به يك موضوع و مسئله توجه دارد، و راهبردها به معناى اصول و چشم انداز عملى براى پيشبرد يك هدف. طرح جهانى شدن غربى بر اصول و ارزش هاى مدرنيته، ليبراليسم و سكولاريسم (به معناى جدايى دين از سياست) مبتنى است. خاستگاه جهانى شدن غربى بر بنيان هاى اقتصاد آزاد و بيشينه كردن سود و منافع اقتصادى استوار است. اما اساسا از منظر اسلام، جهانى شدن به معناى حاكميت ارزش هاى الهى و اصول درست انسانى است. پس بايد اين وحدت و يكپارچگى جهانى بر محور درستى شكل بگيرد كه همان آرمان هاى دين مبين اسلام است.

ما نيز آرزو داريم كه همه مردم در راه حق و بر محور عدالت، ايمان، انسانيت، تقرب به خدا و درنهايت، وحدت بر اساس حاكميت ارزش هاى الهى گرد هم آيند؛ چنان كه بشريت در دولتى كه وجود مقدس حضرت ولى عصر (عج) بر پا مى كند، وحدت پيدا خواهد كرد. در آن زمان، همگى عدالت را رعايت مى كنند، به حقوق يكديگر احترام مى گذارند، و ارزش هاى الهى و اسلامى در همه جهان حاكم مى گردد (مصباح، 1382، ج 2، ص 287).

اگر جهانى سازى عبارت باشد از جهانى كردن آمريت آمريكا و منافع سرمايه دارى حاكم بر آمريكا و صهيونيزم و انگليس، اين جهانى سازى فقط به نفع فرهنگ سلطه غرب است. اين چنين جهانى شدنى همه فرهنگ ها و ايدئولوژى هاى مقاومت را مى بلعد و هضم مى كند. اما اگر بگوييم ما جهانى شدنى را قبول داريم، اما نه با معيارهاى سرمايه دارى صهيونيست ها، بلكه با معيارهاى جامعه نبوى، علوى و مهدوى، اين همان چيزى است كه بشريت تشنه آن است و انتظار تحقق آن را مى كشد (رحيم پور ـ الف، www.bashgah.ir).

آثار متعددى در باب جهانى شدن نوشته شده، اما نوآورى پژوهش حاضر در اين است كه فراتر از نگاه فناورانه به جهانى شدن، نگاهى بنيادين به آن دارد و به تحليل مبانى آن مى پردازد. در آثارى كه جهانى شدن را از منظر فناورى بررسى مى كند اين امر مفروض گرفته مى شود كه بايد از دستاوردهاى علمى ـ فنى جهانى شدن و تسهيلاتى كه با خود به همراه دارد استقبال كرد، اما كمتر به بنيادهايى كه اين فناورى بر بستر آن عرضه شده است توجه مى شود. اين تحقيق فهرست وار به مبانى و راهبردهاى جهانى شدن اسلامى و غربى مى پردازد. ازاين رو، در مقايسه جهانى شدن اسلامى و غربى، نقاط اشتراك و افتراق آنها را بررسى مى كند تا تفاوت هاى آن دو را در مبانى و راهبردها بيان كند.

نقطه اشتراك جهانى شدن اسلامى و غربى

جهانى شدن ـ به طوركلى ـ چه با رويكرد اسلامى و چه با رويكرد غربى، فرصتى كه ايجاد مى كند عبارت است از اينكه با دارا شدن يك قابليت مفهومى، وراى زمان و مكان بينديشيم. پرسش اساسى اين است كه مگر پيش از مطرح شدن پديده جهانى شدن، انديشه فرامكانى و فرازمانى وجود نداشت؟ قطعا چنين نيست؛ چراكه ما تجربه هاى متعددى را مى توانيم شاهد بياوريم كه فرازمانى و فرامكانى مى انديشيده اند. افلاطون، ارسطو، رواقيون باستان، حتى متافيزيسين هاى پيش از سقراط، مثل هراكليتوس، در ساحت تفكر كاسموسانتريك قرار داشتند و به جاى حق پرستى و حقيقت مدارى و شناخت حقيقت وجود، صورت سنخ شده اى از وجود به نام كاسموس را مدار تفكر قرار داده بودند و مى خواستند نظام مدينه، مطابق الگوى كيهان (كاسموس) سامان يابد و انسان نيز منطبق با نظام مدينه زندگى كند (زرشناس، bashgah.ir).

اساسا جهانى شدن، موجب انسلاخ حاكميت ملى و شكل گيرى اين روحيه و حالت در ميان جهانيان شده است كه آنها همه از يك جنس هستند و كرامت انسانى بايد پايه و اساس همكارى و تعامل قرار گيرد. انسان ها به اين باور مى رسند كه محدود شدن آنها در حصار مرزها و مليت ها صرفا صورى بوده و اشتراكات فراوانى وجود دارد كه در برابر تمايزها و ويژگى هاى خاصى كه گاهى به آنها دامن زده مى شود، ناچيز است. اينك و در پرتو طرح مباحث جهانى شدن، بار ديگر و با ادبياتى ويژه، اين ايده در جهان گسترش پيدا كرده و تقويت شده است كه همه از يك نوع و جنس هستند. امرى كه بارها دين مبين اسلام به آن تصريح كرده و تمايز به لحاظ رنگ و نژاد را مردود شمرده و همه را فرزندان يك پدر و مادر و تنها معيار تمايز را تقوا و پرهيزگارى دانسته است.

چنين روحيه اى در حال گسترش است كه جهانيان همه از يك نوع هستند و در يك مكان واحد به نام زمين زندگى مى كنند. اين امر گاهى منجر به طرح مباحثى در قالب شهروندى بين المللى مى گردد كه در آن از حقوق بشر و اصول جامعه مدنى بين المللى دم مى زنند. اما لازم است مبنا و چارچوب اصول و قواعد روابط ميان انسان ها با شناخت از ماهيت انسان و با توجه به آغاز و انجام آن تجسم عينى به خود بگيرد. در اين ميان، اديان، صاحب نقش اصلى هستند؛ زيرا با تأكيد بر اصول مشترك ميان آنها درباره انسان و كرامت انسانى، مى توان رهنمودها و حتى دستورالعمل هاى اجرايى ارائه داد؛ به ويژه دين مبين اسلام، كه دين خاتم است و ادعاى صدقى مبنى بر اداره انسان تا پايان عمرِ زمين و زمان دارد. در اين وادى كه از يك سو، توجه به جهان و جهانيان و كنده شدن از مميزات و امور فاصله افكن ميان انسان ها بيشتر شده است و انسان ها درك مى كنند كه داراى سرنوشت واحدى بر روى سياره زمين هستند، اسلام و كارشناسان مسلمان بايد به ارائه الگو و معيار و راه كارهاى عملى براى انسان عصر جهانى شدن اقدام كنند. چنان كه مى بينيم، در خلأ موجود، گاهى با ادعاى حقوق بشر و گاهى با دعوى مبارزه با تروريسم، جهان را به اين و آن سو مى كشانند. اما حقيقت اين است كه اينها بهانه و سرپوشى براى زياده خواهى استعمارگران فرانوين است.

خلاصه اينكه اديان همواره بر انديشه هاى جهانى و غيرمحدود به زمان و مكان خاص تأكيد كرده اند؛ چراكه در متن اديان توحيدى، آرمان هايى براى همه بشريت در همه اعصار و امصار تبيين شده است. جهانى شدن به عنوان يك پديده نو، به ما اين امكان را مى دهد كه به وراى يك جامعه خاص بينديشيم و بدانيم كه جامعه، جغرافيا و مرزها اصل نيست. اين قابليت فرصتى است كه جهانى شدن در اختيار ما قرار مى دهد، وگرنه اساسا ما مسلمانان هيچ وقت محدود به زمان و مكان نبوده ايم و قرآن محدود به فضاى خاصى نبوده است. اين قابليت به لحاظ معرفتى و فلسفى، در اديان وجود دارد و به طور خاص، در اسلام هست كه لازم است به آن توجه كنيم.

نتيجه اينكه جهانى شدن بنا بر هر دو ديدگاه، مستلزم نگاه جهانى و عبور از محدوديت هاى دوران گذشته است. جهانى شدن مستلزم يك نگاه كلان به تمامى امور بشرى و جهانى در گستره جهانى و بشرى است. اقتصاد، سياست، فرهنگ، محيط زيست، جنسيت، امنيت، رفاه، عدالت و هزاران موضوع ريز و درشت ديگر در پارادايم جهانى شدن بر اساس رهيافت جهانى ـ و نه در معيارهاى جزئى و محدود ـ و به نحوى كه به سرنوشت همه بشريت ارتباط مى يابد، بايد بررسى و تحليل شود. بشريت، به ويژه متفكران عرصه سياست و فرهنگ و جامعه، به اين باور رسيده اند كه با وجود در دسترس بودن ابزار جهانى شدن، يعنى رسانه، و وجود دغدغه هاى مشترك جهانى همانند محيط زيست، امنيت، سلامت و بهداشت، رفع خشونت و تبعيض، زمان آن فرارسيده است كه جهان آماده تشكيل حكومت واحد جهانى شود و متوليان امور گوناگون با توجه به ابزارهاى مفيد موجود، شكل و قالب واحدى به خود بگيرند. تحرك و پويايى جهان اسلام در چنين صحنه اى، اقتضا دارد انديشمندان و متوليان امر دين و دولت تبيين هاى موشكافانه و دقيق نظرى و راه كارهاى عملى ارائه دهند.

نقطه افتراق جهانى شدن اسلامى و غربى

اساسا جهانى شدن واقعى را بايد در لايه هاى عميق تر و فلسفى تر مباحث پيرامون جهانى شدن جست وجو كرد و به مفروضات انسان شناختى، جهان شناختى و غايت شناختى و حتى تاريخى آن نيز توجه داشت. ازاين رو، بدون اعتقاد و باور به غايتى براى انسان، و يا دست نيافتنى دانستن اين غايت براى انسان، و درنتيجه، باور نداشتن به اين مبانى، كه به ذات گرايى و خالق باورى برمى گردد، نمى توان مدعى جهانى شدن و عام گرايى مرتبط با آن شد. پس به ميزانى كه جهان كنونى به خدا، انسان، ذات و غايت او و به فلسفه تاريخ منبعث از آن و در مرتبت بعدى، اصول اخلاقى و رفتارى منتج از آن باور و عمل داشته باشد، مى توان نسبت به جهانى بودن واقعى آن داورى كرد.

از يك چشم انداز، مى توان جهانى شدن غربى را در چارچوب اصول مدرنيته تبيين و تفسير كرد؛ چنان كه نگرش غالب انديشه وران و نظريه پردازان غربى از جهانى شدن، نگرشى مبتنى بر اصول مدرنيسم است. از اين منظر، جهانى شدن اوج مدرنيته تلقى مى شود. به عبارت ديگر، جهانى شدن توانسته است بازتاب تحقق كامل تر آرمان هاى مدرنيته باشد. بر اين اساس، تمام انتقادهايى كه در قالب نقد مدرنيته مطرح است، به جهانى شدن غربى با اين رويكرد نيز وارد خواهد بود.

اما جهانى شدن اسلامى منطبق بر فطرت خدايى انسان و بشريت است و اهداف، روش ها و رويه هاى اجرايى آن در انطباق با آن است. ازاين رو، حضور مسلمانان در روند جهانى شدن با توجه به مشكلات، نارسايى ها و كاستى هاى جهانى شدن غربى، و نيز با دقت و تأمل در نيازها و خواسته هاى بشر در حركت به سوى يكپارچگى و اتحاد جهانى، ما را به اين نتيجه روشن مى رساند كه اينك بهترين فرصت و موقعيت براى ترسيم چهره اى روشن و گويا از نظام جهانى مهدوى و دين اسلام فراهم آمده است؛ زيرا دين، به ويژه دينى جامع مانند اسلام، كه ادعاى پاسخ گويى به همه نيازهاى اساسى جامعه انسانى را دارد و براى همه ابعاد زندگى انسان ارائه طريق مى كند و حتى در روابط اجتماعى و بين المللى با مسلمانان و غيرمسلمانان، زبانى گويا و متين دارد، به عنوان يك منبع قدرت، مى تواند حاوى پيام هاى مهم و كارساز باشد. ازاين رو، با توجه به شرايط و مقتضيات زمان و تعريفى مناسب از آن و تشخيص عوامل انحطاط و پيشرفت و طى مسير تعادل در پيدا كردن بهترين روش، مى تواند رهيافت مناسبى در اين رهگذر باشد (رحيم پور، 1384).

1. تفاوت در جهان بينى

عمده ترين منشأ تفاوت ميان جهانى شدن اسلامى و غربى، در نگاه هريك به كل نظام هستى و خلقت نهفته است. نگاه به منشأ پيدايش جهان، آفريننده آن، موجودات مادى و مجرد، اعمّ از خدا، انسان و شيطان و فرشتگان و جن و زمين و آسمان ها، در نحوه تعامل با آنها، تفاوت چشمگيرى ايجاد مى كند. براى مثال، اگر نگاه يك مكتب فكرى به زمين و ذخاير مادى و سرمايه هاى نهفته در درون و برون آن، نگاه مبتنى بر رام كردن طبيعت سركش و بهره بردارى بى حد و حصر از آن باشد، به يقين مسئله اى به نام تخريب زيست بوم جهانى مطرح مى شود، درحالى كه نگاه مبتنى بر بهره بردارى عادلانه از طبيعت، به گونه اى كه حق خود طبيعت هم لحاظ شود، منجر به دوام و پايدارى هرچه بيشتر منابع و زيست بوم جهانى انسان و ديگر موجودات مى گردد.

تفاوت دو رويكرد نسبت به خدا و ربوبيت بارى تعالى در امور جهان و انسان، و نگاه به انسان و دستگاه معرفتى او و هدف و غايت وى از زندگى اجتماعى و ازجمله هدف از خلقت انسان ـ به طور كلى ـ منجر به وضع قوانين و مقررات و ايجاد نهادها و ساختارهاى متفاوتى براى اداره جهان به عنوان زيست گاه انسان مى گردد.

الف. هستى شناسى: از ديدگاه اسلامى، هدف نهايى خداوند از خلقت انسان و كل نظام آفرينش، بسط وجودى خويش و تعالى و قرب الهى براى انسان است، و چون هدف نهايى خداوند از خلقت انسان عبادت و بندگى، به عنوان ابزارى براى رسيدن به قرب الهى است، پس در مباحث جهانى شدن، بايد نگاه به انسان و كل بشريت در قالب نگاه به بندگان خدا باشد كه در اين صورت، تفسير و تعبير از جهانى شدن دقيق تر و به حقيقت نزديك تر خواهد بود.

در مقابلِ جهانى شدن غربى، اسلام به عنوان يك دين جهانى قرار دارد كه به فرموده قرآن كريم، پيامبرش براى همه بشريت مبعوث شده است. ازاين رو، اين پيامبر اهداف و مطالبات جهانى دارد؛ اما اين مطالبات جهانى انسانى است و در جهت اهداف تعالى بخش، عدالت و فضيلت و نه پايمال كردن حقوق انسان. اين دين مطالبات جهانى و بشرى دارد و سنخ مطالبات آن با مطالبات جهانى تفكرِ مقابل، حتما اشتقاق نظرى دارد؛ زيرا اساسا نوع جهان بينى متفاوتى در كار است (رحيم پور الف، bashgah.ir).

ب. انسان شناسى: از ديدگاه اسلام، همه انسان ها از پدر و مادر واحدى به دنيا آمده اند كه بنابراين، در جهانى شدن اسلامى، همه افراد بشر به عنوان اعضاى يك خانواده بزرگ جهانى قلمداد مى شوند. از منظر اسلام، عبادت يگانه هدف زندگى است؛ زيرا رسيدن به زندگى سراسر سعادت دنيوى و اخروى در گرو بندگى خداوند متعال است. بنابراين، اگر بنياد يكپارچگى بشر بر مبناى عبادت خداوند و نه كفر و الحاد استوار شده باشد نيل به يكپارچگى عادلانه، ملايم و انسانى، امكان پذيرتر است. در رويكرد جهانى شدن اسلامى، هدايت انسان ها به راه سعادت و كمال از سوى فرستادگان الهى صورت مى گيرد كه به معناى ايمان به سفيران هدايت است.

پس در جهانى شدن اسلامى، اولاً اصل اوّلى بر تسليم در برابر حاكميت خداوند، ثانيا پيروى از آموزه هاى پيامبران الهى، به ويژه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به عنوان آخرين فرستاده الهى و جانشينان بر حق ايشان، و ثالثا باور به هدايت و اداره شخص و اجتماع بر اساس قرآن و سنت صحيح نبوى است. در جهانى شدن اسلامى، به اراده و اختيار انسان، اهميت زيادى داده مى شود. ديگر افراد به عنوان مؤمن يا همنوع تلقى مى شوند كه در هر صورت، حقوق انسانى آنها بايد مراعات گردد. انسان به عنوان خليفه الهى در روى زمين، بايد به عمران و آبادانى و تصرفِ درست در كائنات دست بزند و گره هاى ناگشوده زندگى اجتماعى خويش را با عقل خدادادى بگشايد (ر.ك: راپرت و استينگر، 1384).

امروزه جهانى شدن غربى با چند معضل عمده، ازجمله بحران معنويت، بحران امنيت (در سطوح فردى، ملى و جهانى) دست به گريبان است. قدرت سياسى هم در سطح جهان، به نفع قدرت هاى بزرگ مصادره شده و عملاً جهان با پذيرش حق وتو آن را قانونى كرده است. اين در حالى است كه در جهانى شدن اسلامى و در حكومت آرمانى اسلام، امنيت براى همه انسان ها به طور يكسان وجود دارد.

اسلام جهانى شدن را با اصل مشترك انسانيت درآميخته است، درحالى كه جهانى شدن به گونه اى كه آمريكا و غرب مطرح مى كنند بر پايه لذات مادى، منافع اقتصادى، ذخيره سازى منابع، حذف موانع بر سر راه دستيابى به بازارها و بهره گيرى از ثروت استوار است. از سوى ديگر، در دين اسلام، عناصرى وجود دارد كه به پويايى دين كمك مى كند و بر اساس اين پويايى، كه در اجتهاد ناظر به زمان و مكان نهفته است، ابزارهاى نو به جهان عرضه مى كند و فرصت هايى كه جهانى شدن در اختيار دين مى گذارد، مى تواند وسيله ثبات و تداوم آن را فراهم آورد كه براى مثال، مى توان از بهره مندى درست از فناورى هاى نو در جهت اهداف بلند اسلام در ترويج تعاليم دينى نام برد.

ج. خداشناسى: جهانى شدن اسلامى داراى محتوايى درست، حقيقى، دست يافتنى و معقول است كه ملاك درست بودن آن، انسانى و الهى بودن آن است، درحالى كه جهانى شدن غربى بر محور فرديت و انسان گرايى (به معناى اومانيسم) استوار است. فلسفه سياسى غرب به جهانى شدن روى آورده است؛ زيرا آن را آرمان شهرى اومانيستى مى داند و كاملاً عمل گرايانه توجيه و تفسير مى نمايد.

پس اساسا آرمان گرايى و جهانى شدن غربى داراى دو افراط متضاد است: يا بسيار انتزاعى و خيالى و منجمد است، يا بيش از حد عمل گرايانه، ارزش گريز و حتى فاسد. درحالى كه جهانى شدن غربى از هرگونه اصول نظرى و عقيدتى و هر معيار اخلاقى درست گريزان است، در جهانى شدن اسلامى، بر آموزه حكومت بر اساس كمال، سياست اخلاقى، اصلاح، عدالت و تكامل تأكيد مى شود (رحيم پور، 1384).

از ديدگاه جهانى شدن غربى، خدا، دين و مذهب امورى هستند كه در حيطه امور شخصى هر فرد قرار مى گيرند و چون در جامعه و نهادهاى اجتماعى، چندان نيازى به اين امور احساس نمى شود، ازاين رو، جايگاهى شايسته براى آنها در نظر نمى گيرند. اساسا تفاوت جهانى شدن غربى با اسلامى در اين است كه جهانى شدن غربى دينى را مى پذيرد كه چند مشخصه ذيل را داشته باشد:

اول. دين نبايد مدعى قوانين مدنى و اجتماعى باشد. ازاين رو، هر دينى ـ به ويژه اسلام ـ اگر مدعى يك آموزه اجتماعى، اقتصادى و سياسى باشد، قابل تحمل نيست.

دوم. دين نبايد مدعى حقيقت نما بودن عقايد خودش باشد؛ يعنى گزاره هاى خود را بايد غيرمعرفت بخش بداند. به تعبير ديگر، اين دين اولاً، بايد بپذيرد كه زبان اساطيرى و غيرواقع نما دارد، ثانيا، بپذيرد كه زبان دين به قدر كافى واضح نيست و قابل تفسيرهاى متضاد است و امكان هرگونه داورى درباره آن وجود دارد.

سوم. بپذيرد كه حق و باطل نسبى و قراردادى اند.

چهارم. بپذيرد كه بر گزاره هاى عقيدتى خود پافشارى نخواهد كرد (رحيم پور الف، bashgah.ir).

در مقابل، يكى از اصول مسلم جهانى شدن اسلامى ابتناى آن بر اصل اصيل توحيد است. در اسلام، فرايند يكپارچگى جهانى با اصل توحيد آغاز مى شود. ايمان به آفريننده واحد و يگانه ما را به اين نتيجه رهنمون مى سازد كه در خلقت، هيچ مجالى براى تناقض، ابهام و تعارض در نظام و زيرنظام ها، ازجمله سازمان هاى جامعه شناختى و اقتصادى و سياسى بشر وجود ندارد؛ زيرا تبعيت از اراده الهى اساس اين نظام هاست. براى مثال، نظام سياسى اسلام با محوريت اراده و اذن الهى در حكومت شكل مى گيرد و نمى تواند استبداد فردى، كثرت گرايى منفى (مانند قبيله گرايى، گروه گرايى، و حزب بازى سياسى) در شكل گيرى حكومت، تداوم آن، اعمال سياست و پيگيرى اهداف آن دنبال شود.

د. هدف شناسى: اگر هدف و انگيزه از جهانى سازى، سوق دادن انسان ها و جوامع به شرايط واحد و اقتصادى عادلانه و سطح معيشتى يگانه و دانش و بينش هايى فراگير و همگانى و رفع تبعيض و نابرابرى در سطح همه جامعه هاى انسانى است در اين صورت، آرمانى ارزشمند و مثبت است؛ چنان كه پيامبران الهى با چنين انگيزه اى به تشكيل امت واحد و خانواده خدايى ـ انسانى دست زدند و همه مرزها و حدود سياسى، اقتصادى، نژادى، جغرافيايى و هرچه را مانع اين حركت بود از ميان برداشتند و بشريت را با تمام توان در همه زمينه ها به سوى يگانگى و برابرى و برادرى سوق دادند (حكيمى، bashgah.ir).

در برابر اين آرمان، انگيزه هاى سياست مداران يا اقتصاددانان و يا حقوق دانان و يا جامعه شناسانى است كه در روند جهانى سازى، به جهان ديگرى، يعنى به جهانى نابرابر و با محوريت و برترى نظام هاى فكرى، اقتصادى و سياسى غرب مى انديشند و در راه سلطه بخشى و گسترش قلمرو و نفوذ آن انديشه هستند و هدفشان از جهانى سازى، تسلط يك قاره يا يك بخش بر كل بشريت است.

از ويژگى ها و امتيازهاى جهانى شدن اسلامى، تبيين روشن اصول، معيارها و انديشه هاى فرامرزى و جهانى و انسان گرايى راستين در عين جهان نگرى و جهانى شدن، و كنار زدن هدف ها و انگيزه هاى غيرانسانى در آن است. معيارهاى جهانى شدن اسلامى، كه بر محور حق و عدل در رابطه با انسان دور مى زند، عبارتند از: گسترش عدل جهانى، نفى نظام هاى سلطه گر جهانى، و گسترش آگاهى و دانايى جهانى (همان). معيارها، اصول، اهداف و انگيزه ها در جهانى شدن اسلامى، بر پايه انسان گرايى اسلامى و رعايت حقوق انسان ها و ارزش هاى والاى اخلاقى استوار است و كمترين رنگى از برترى نژادى، منافع مادى، سلطه طلبى و خودكامگى گروهى در آن وجود ندارد، بلكه به دنبال رفاه انسانى، رشد عقل و دانش انسانى، و عدالتى گسترده در همه بخش هاى زندگى در سراسر جهان است. در منابع اسلامى، درباره آينده تاريخ، بر عدالت و گسترش آن در سراسر جهان بسيار تأكيد شده و از صالحان به عنوان وارثان زمين نام برده شده است:وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يرِثُها عِبادِى الصَّالِحُونَ(انبياء: 105).

پس تحقق جهانى شدن اسلامى بر چند مبنا استوار است: اولاً، در نخستين گام، بايد قرآن كريم و سنت و سيره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آلهمحور قرار گيرد؛ زيرا رستگارى مسلمانان در گرو وفادارى عملى آنان به آموزه هاى قرآن كريم است و رمز هدايت امت اسلام به سوى آرمان هايش در معارف و آموزه هاى قرآنى نهفته است. ثانيا، براى هدايت و رهبرى جامعه اسلامى در مسير عمل به كتاب الهى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، بايد پيشوايان معصوم عليهم السلام محور قرار گيرند تا رسيدن به جامعه آرمانى تحت تدبير و هدايت آنان صورت پذيرد. ثالثا، يادآورى پياپى مرگ و تلقى معبر و مسير از دنيا و توجه به قيامت، كه انتهاى زندگى دنيوى است، سومين مبنا و پيش نياز براى نيل به جامعه آرمانى اسلام و تحقق جهانى شدن اسلامى است (ر.ك: صادقى رشاد، 1380).

2. تفاوت در راهبردها و خط مشى ها

اساسا دين اسلام يك دين جهان شمول است و آموزه هاى آن براى حوزه هاى گوناگون زندگى، اعم از خصوصى و اجتماعى، دستور و برنامه خاصى دارد و پيروان خود و حتى انسان هاى ساكن زمين را به انجام آن دستورات فرامى خواند. بنابراين، در صورت انتخاب درست راه كارها، موفقيت از آن دين اسلام خواهد بود؛ چراكه بر اساس آموزه هاى اسلام، خداجويى و خداخواهى، كه به وسيله اديان، تحقق عينى پيدا مى كند، از فطرت انسانى سرچشمه مى گيرد و تمامى پديده ها و وسايل انسانى نمى توانند فطرت را به طور كامل از بين ببرند. پديده جهانى شدن غربى نيز ممكن است ابتدا با هجمه هاى خود به اسلام و ديگر اديان توحيدى پيش رود و موقتا سكولاريسم را در جوامع دامن بزند. اما با مطالعه اديان موجود در جهان، به نظر مى رسد كه دين هنوز هم پوياترين منشأ مقاومت در برابر ديدگاه تقليل گرايانه درباره سرشت و گوهر آدمى است؛ چراكه دين به انسان، هويت روحانى و معنوى مى بخشد و به حيات انسانى معنا و مفهوم مى دهد. دين قواعد و قوانين، مناسك و شريعت و اخلاقيات دارد و كمال انسانى را در گرو عمل به آنها مى داند.

پس اين اسلام است كه مستحق جهانى شدن است؛ زيرا اولاً، به دنبال حقيقت است، نه قدرت و سيطره بر دنيا. ثانيا، به انسان ها به چشم موجوداتى شريف مى نگرد، نه با نگاه ابرازى. ثالثا، انسان را موجودى منطقى مى داند، نه صرفا غريزى. رابعا، حق طلبى و كمال خواهى را در شمار امور ذاتى انسان مى شمارد و به آن احترام مى گذارد (رحيم پور الف، bashgah.ir).

3. تفاوت در نهادها، قوانين و مقررات

يكى از جلوه هاى تفاوت دو مكتب در تفاوت نهادها و ساختار سياسى و اجتماعى و فرهنگى و اقتصادى آنها بروز مى كند. به تناسب هر ديدگاه و ايدئولوژى، قوانين و مقررات اجرايى نيز متفاوت مى گردد. بنا بر دو رويكرد اسلامى و غربى، قانون و مبناى نظم فردى، اجتماعى و بين المللى اين دو، يكسان نيست. قانون در جامعه اسلامى، مبتنى بر وحى، قرآن و سنت است، و قراردادهاى اجتماعى در چارچوب حدود الهى معنا مى يابد، درحالى كه در نظام هاى ليبرال ـ دموكراسى، قرارداد اجتماعى مبناى قانون گذارى است.

مصلحان اجتماعى و صاحب نظران فلسفه سياسى درمان دردهاى جامعه بشرى و برطرف شدن تضادها، استثمارها، استبدادها، استعمارها، فاصله ناهنجار كشورها و انسان ها را در پرتو برپايى نظام واحد و جهانى و يكسان سازى مديريت اجتماعات انسانى امكان پذير دانسته اند. مديريت واحدى كه از هرگونه جانب دارى، نژادگرايى، و طبقه پرورى به دور باشد و بر پايه قانون عدل و مساوات با همگان رفتار كند، و نه تنها در روابط فردى و ساختارهاى گروهى، بلكه در روابط كشورها و روابط ميان ملل، قانون عدل و معيارهاى انسانى را حاكم سازد. جهانى شدن موضوعى است كه به مجموعه انگيزه ها، هدف ها و انديشه ها و تلاش هاى كسانى بستگى دارد كه در راه اين برنامه مى كوشند و براى تحقق آن بسترسازى مى كنند و به زمينه سازى هاى فرهنگى، سياسى، اقتصادى مى پردازند. در اين نقطه است كه نگرش مثبت و منفى نسبت به جهانى سازى رخ مى نمايد و ممكن است حركت جهانى سازى مفيد، انسانى و رهايى بخش باشد و يا منفى، غيرانسانى و سلطه طلب (حكيمى، bashgah.ir).

اسلام حكومت ها و دولت هايى را كه ميان ملت ها فاصله افكنده اند و سرزمين ها را ميان خود تقسيم كرده اند، به رسميت نمى شناسد، و همه آنها را به يك دين و دولت واحد و مركزيتى يگانه فرامى خواند و ازاين رو بود كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به پادشاه ايران، حاكم مصر، پادشاه حيره، پادشاه يمن و شاه حبشه نامه نوشتند و آنان را به يگانگى و تن دادن به مديريت واحد در جامعه انسانى و پذيرش دين اسلام دعوت كردند.

بر همين اساس است كه جهانى شدن اسلامى در كلام بنيان گذار فقيد جمهورى اسلامى ايران چنين تبيين مى شود:

من به صراحت، اعلام مى كنم كه جمهورى اسلامى با تمام وجود، براى احياى هويت اسلامى مسلمانان در جهان سرمايه گذارى مى كند، و دليلى هم ندارد كه مسلمانان جهان را به پيروى از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نكند و جلوى جاه طلبى و فزون خواهى صاحبان قدرت و پول و فريب را نگيرد. ما بايد در ارتباط با مردم جهان و رسيدگى به مشكلات و مسائل مسلمانان و حمايت از مبارزان و گرسنگان و محرومان، با تمام وجود تلاش نماييم، و اين را بايد از اصول سياست خارجى خود بدانيم. ما اعلام مى كنيم كه جمهورى اسلامى براى هميشه حامى و پناهگاه مسلمانان آزاده جهان است(ر.ك:موسوى خمينى،1370،ج2).

بنابراين، جهانى شدن غربى در نسبت سنجى با جهانى شدن اسلامى، داراى تعارض هاى بنيادى و روبنايى است. جهانى شدن اسلامى داراى حكومت جهانى مبتنى بر آموزه هاى وحيانى و دينى است، درحالى كه جهانى شدن غربى پيامد و حاصل آگاهانه و ناآگاهانه پيشرفت هاى سياسى، اقتصادى، فناورانه و در ارتباط با نظام سرمايه دارى و سلطه طلبى سياسى است. جهانى شدن غربى تحميل نوعى روش، منش و سياست و منافع خاص به عنوان روش و منش و منافع جهانى بر بشريت بوده و درصدد است تا نوعى منافع و بينش را به عنوان الگو معرفى نمايد و همه جهان را با يك معيار خاص اندازه گيرى كند. جهانى شدن غربى داراى ابعاد منفى ديگرى نيز هست؛ ازجمله اينكه به لحاظ حاكميت روح سرمايه دارى مصرف گرا، همه چيز را به چشم كالا مى نگرد. از سوى ديگر، مناسبات و مراودات سنتى از قبيل نهاد خانواده را كم رنگ مى نمايد و به انزواگرايى و انفرادگرايى دامن مى زند و به عبارت ديگر، همه انسان ها را اتميزه مى كند، هرچند بايد يادآور شد كه جهانى شدن به همان ميزان كه به انزواگرايى دامن مى زند، امكانات و ابزارهايى را براى جهانى شدن در اختيار همگان نيز قرار مى دهد.

جهانى شدن اسلامى بر آن است تا براى سامان دادن به وضع بشريت، يك نظام همه جانبه جهانى و داراى قانون و رهبر واحد بر پا نمايد كه چنين نظامى داراى چند ويژگى است:

اولاً، داراى قوانينى هماهنگ و همسو با فطرت انسانى است؛ زيرا فطرت، فصل مشترك همه آحاد بشر است. پس براى تحقق جامعه اى منسجم، رهبرى واحد و قانون يگانه اى كه اصول آن از اصول الهى سرچشمه گرفته است و طبق شريعت خداوندى حركت مى كند، مورد نياز است.

ثانيا، اسلام به مثابه آخرين حلقه از زنجيره اديان الهى، براى اصلاح بشر و بسان راه نجاتى كه از سوى آفريدگار براى بشريت در نظر گرفته شده، نازل شده است. اسلام بر فطرتى كه ميان همه افراد بشر مشترك است انگشت مى گذارد و مبتنى بر منطق است و خود را به مثابه تنها راه نجات بشريت عرضه مى كند. چنين اسلامى براى تحقق اهداف خود، سعى در حذف مرزهاى جغرافيايى، نژاد، رنگ و تفاوت هاى زبانى دارد و در پى اهداف يگانه انسانى است. نتيجه آنكه اسلام از آغاز و طى زمان، سمت گيرى جهانى داشته و اين سمت گيرى و نيز بر وحدت خاستگاه انسانى و مسير و هدف همواره تأكيد كرده است (ر.ك: مرقاتى، 1382، ج 1).

نتيجه گيرى

1. جهانى سازى غربى توجيه ستم غربى بر جهان است كه به شدت از سوى انديشه هاى اصلاح گر، به ويژه از سوى اديان و بالاخص از سوى دين مبين اسلام طرد و رد مى شود. منشأ رد و انكار هم اصول و مبانى متفاوت است.

2. مبانى جهانى شدن اسلامى و غربى در عرصه هاى معرفت شناختى، انسان شناختى، كيهان شناختى و غايت شناختى، تفاوت اساسى دارد و از جنبه راهبرد و خط مشى و شيوه جهانى شدن نيز تفاوت ژرفى به چشم مى خورد.

منابع

حكيمى، محمد، جهانى سازى اسلامى، جهانى سازى غربى، در: سايت باشگاه انديشه، www.Bashgah.ir.

راپرت، مارك و جوزف استينگر، 1384، جهانى سازى؛ چالش ها و راه كارها، ترجمه هادى عربى و ديگران، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.

رحيم پور ازغدى، حسن، الف، جهانى شدن و مسلمانان معاصر، سايت باشگاه انديشه www.Bashgah.ir.

ـــــ ، ب، جهانى سازى، پايان تاريخ و مهدويت، سايت باشگاه انديشه www.Bashgah.ir.

ـــــ ، 1384، مدينه فاضله(1)، سايت باشگاه انديشه www.Bashgah.ir.

زرشناس، شهريار، كاسموسانتريسم، سايت باشگاه انديشه www.Bashgah.ir.

صادقى رشاد، على اكبر (زيرنظر)، 1380، دانش نامه امام على عليه السلام، ج 6 (سياست)، تهران، مركز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى.

مرقاتى، طه (به اهتمام)، 1382، جهان شمولى اسلام و جهانى سازى، در: مجموعه مقالات شانزدهمين كنفرانس بين المللى وحدت اسلامى، تهران، مجمع جهانى تقريب مذاهب اسلامى.

مصباح، محمدتقى، 1382، نظريه حقوقى اسلام، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدس سره.

موسوى خمينى، سيدروح اللّه، 1370، صحيفه نور، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.