معرفت، سال بیست و سوم، شماره پنجم، پیاپی 200، مرداد 1393، صفحات 37-

    مقایسه جهانى ‏شدن اسلامى و غربى

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    سیدمهدی سیدیان / *دکتری - فلسفه سیاسی اسلامی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره / seyyediyan@iki.ac.ir
    چکیده: 
    امروزه غرب مدعى جهانى‏شدن است و با سیطره رسانه‏اى خود، به یکه‏ تازى در این عرصه مى‏ پردازد. اما تفاوت‏هاى بنیادینى میان نگاه اسلام و غرب به این مفهوم وجود دارد. تبیین‏ها از ماهیتِ جهان، انسان، هدف و دین، از منظر اسلام و غرب، گوناگون است. حتى اساسا دین در فرهنگ غربى فاقد جامعیت است و به گونه‏اى تعریف مى‏شود که عرصه‏ هاى مسائل اجتماعى و سیاسى را دربر نمى‏ گیرد. ازاین‏رو، بنا بر مبانى فکرى و عملى غرب، نمى‏ توان از منظر دین به مسئله «جهانى‏ شدن» و «دهکده جهانى» اندیشید. هدف این مقاله بازنمایى تفاوت‏هاى جهانى‏ شدن اسلامى و غربى در مبانى، اهداف، اصول، راهبردها، قوانین و راه‏کارهاى عملى در تدبیر امور جهان و انسان است که با روش تحلیلى و مقایسه‏اى به ارائه برخى از آنها مى ‏پردازیم. جهانى‏ شدن غربى به دنبال حاکم ساختن روحیه سکولاریسم، ماده‏گرایى، منفعت‏محورى و رفاه‏خواهى است، درحالى‏که جهانى‏شدن اسلامى به دنبال تعالى و پیشرفت انسان در ابعاد مادى و معنوى است.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    سال بیست و سوم ـ شماره 200 (ویژه علوم سیاسى)

    سیدمهدى سیدیان : دانش ‏پژوه دکترى فلسفه سیاسى اسلامى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس‏سره. seyyediyan@iki.ac.ir

    دریافت: 20/12/92               پذیرش: 25/2/93
    چکیده
    امروزه غرب مدعى جهانى‏شدن است و با سیطره رسانه‏اى خود، به یکه‏ تازى در این عرصه مى‏ پردازد. اما تفاوت‏هاى بنیادینى میان نگاه اسلام و غرب به این مفهوم وجود دارد. تبیین‏ها از ماهیتِ جهان، انسان، هدف و دین، از منظر اسلام و غرب، گوناگون است. حتى اساسا دین در فرهنگ غربى فاقد جامعیت است و به گونه‏اى تعریف مى‏شود که عرصه‏ هاى مسائل اجتماعى و سیاسى را دربر نمى‏ گیرد. ازاین‏رو، بنا بر مبانى فکرى و عملى غرب، نمى‏ توان از منظر دین به مسئله «جهانى‏ شدن» و «دهکده جهانى» اندیشید. هدف این مقاله بازنمایى تفاوت‏هاى جهانى‏ شدن اسلامى و غربى در مبانى، اهداف، اصول، راهبردها، قوانین و راه‏کارهاى عملى در تدبیر امور جهان و انسان است که با روش تحلیلى و مقایسه‏اى به ارائه برخى از آنها مى ‏پردازیم. جهانى‏ شدن غربى به دنبال حاکم ساختن روحیه سکولاریسم، ماده‏گرایى، منفعت‏محورى و رفاه‏خواهى است، درحالى‏که جهانى‏شدن اسلامى به دنبال تعالى و پیشرفت انسان در ابعاد مادى و معنوى است.

    کلیدواژه ‏ها: جهانى‏ شدن، جهانى‏ سازى، مبانى، راهبرد، اسلام، غرب.
     

    مقدّمه

    آنچه در غرب به عنوان جهانى شدن مطرح است در مقایسه با بدیل هاى دیگر آن، ازجمله جهانى شدن اسلامى، داراى تفاوت هاى بنیادین است. اختلاف و تفاوت این دو رویکرد به مسئله جهانى شدن، از همان نقطه آغازین و برداشت هر دو دیدگاه نسبت به اساس و ریشه و مفهوم جهانى شدن، معطوف است. اساسا از لحاظ مفهوم شناسى، بین جهانى شدن اسلامى و غربى، دو معنا و دو برداشت متفاوت وجود دارد. مبانى به منظر و زاویه دید وجودشناختى به یک موضوع و مسئله توجه دارد، و راهبردها به معناى اصول و چشم انداز عملى براى پیشبرد یک هدف. طرح جهانى شدن غربى بر اصول و ارزش هاى مدرنیته، لیبرالیسم و سکولاریسم (به معناى جدایى دین از سیاست) مبتنى است. خاستگاه جهانى شدن غربى بر بنیان هاى اقتصاد آزاد و بیشینه کردن سود و منافع اقتصادى استوار است. اما اساسا از منظر اسلام، جهانى شدن به معناى حاکمیت ارزش هاى الهى و اصول درست انسانى است. پس باید این وحدت و یکپارچگى جهانى بر محور درستى شکل بگیرد که همان آرمان هاى دین مبین اسلام است.

    ما نیز آرزو داریم که همه مردم در راه حق و بر محور عدالت، ایمان، انسانیت، تقرب به خدا و درنهایت، وحدت بر اساس حاکمیت ارزش هاى الهى گرد هم آیند؛ چنان که بشریت در دولتى که وجود مقدس حضرت ولى عصر (عج) بر پا مى کند، وحدت پیدا خواهد کرد. در آن زمان، همگى عدالت را رعایت مى کنند، به حقوق یکدیگر احترام مى گذارند، و ارزش هاى الهى و اسلامى در همه جهان حاکم مى گردد (مصباح، 1382، ج 2، ص 287).

    اگر جهانى سازى عبارت باشد از جهانى کردن آمریت آمریکا و منافع سرمایه دارى حاکم بر آمریکا و صهیونیزم و انگلیس، این جهانى سازى فقط به نفع فرهنگ سلطه غرب است. این چنین جهانى شدنى همه فرهنگ ها و ایدئولوژى هاى مقاومت را مى بلعد و هضم مى کند. اما اگر بگوییم ما جهانى شدنى را قبول داریم، اما نه با معیارهاى سرمایه دارى صهیونیست ها، بلکه با معیارهاى جامعه نبوى، علوى و مهدوى، این همان چیزى است که بشریت تشنه آن است و انتظار تحقق آن را مى کشد (رحیم پور ـ الف، www.bashgah.ir).

    آثار متعددى در باب جهانى شدن نوشته شده، اما نوآورى پژوهش حاضر در این است که فراتر از نگاه فناورانه به جهانى شدن، نگاهى بنیادین به آن دارد و به تحلیل مبانى آن مى پردازد. در آثارى که جهانى شدن را از منظر فناورى بررسى مى کند این امر مفروض گرفته مى شود که باید از دستاوردهاى علمى ـ فنى جهانى شدن و تسهیلاتى که با خود به همراه دارد استقبال کرد، اما کمتر به بنیادهایى که این فناورى بر بستر آن عرضه شده است توجه مى شود. این تحقیق فهرست وار به مبانى و راهبردهاى جهانى شدن اسلامى و غربى مى پردازد. ازاین رو، در مقایسه جهانى شدن اسلامى و غربى، نقاط اشتراک و افتراق آنها را بررسى مى کند تا تفاوت هاى آن دو را در مبانى و راهبردها بیان کند.

    نقطه اشتراک جهانى شدن اسلامى و غربى

    جهانى شدن ـ به طورکلى ـ چه با رویکرد اسلامى و چه با رویکرد غربى، فرصتى که ایجاد مى کند عبارت است از اینکه با دارا شدن یک قابلیت مفهومى، وراى زمان و مکان بیندیشیم. پرسش اساسى این است که مگر پیش از مطرح شدن پدیده جهانى شدن، اندیشه فرامکانى و فرازمانى وجود نداشت؟ قطعا چنین نیست؛ چراکه ما تجربه هاى متعددى را مى توانیم شاهد بیاوریم که فرازمانى و فرامکانى مى اندیشیده اند. افلاطون، ارسطو، رواقیون باستان، حتى متافیزیسین هاى پیش از سقراط، مثل هراکلیتوس، در ساحت تفکر کاسموسانتریک قرار داشتند و به جاى حق پرستى و حقیقت مدارى و شناخت حقیقت وجود، صورت سنخ شده اى از وجود به نام کاسموس را مدار تفکر قرار داده بودند و مى خواستند نظام مدینه، مطابق الگوى کیهان (کاسموس) سامان یابد و انسان نیز منطبق با نظام مدینه زندگى کند (زرشناس، bashgah.ir).

    اساسا جهانى شدن، موجب انسلاخ حاکمیت ملى و شکل گیرى این روحیه و حالت در میان جهانیان شده است که آنها همه از یک جنس هستند و کرامت انسانى باید پایه و اساس همکارى و تعامل قرار گیرد. انسان ها به این باور مى رسند که محدود شدن آنها در حصار مرزها و ملیت ها صرفا صورى بوده و اشتراکات فراوانى وجود دارد که در برابر تمایزها و ویژگى هاى خاصى که گاهى به آنها دامن زده مى شود، ناچیز است. اینک و در پرتو طرح مباحث جهانى شدن، بار دیگر و با ادبیاتى ویژه، این ایده در جهان گسترش پیدا کرده و تقویت شده است که همه از یک نوع و جنس هستند. امرى که بارها دین مبین اسلام به آن تصریح کرده و تمایز به لحاظ رنگ و نژاد را مردود شمرده و همه را فرزندان یک پدر و مادر و تنها معیار تمایز را تقوا و پرهیزگارى دانسته است.

    چنین روحیه اى در حال گسترش است که جهانیان همه از یک نوع هستند و در یک مکان واحد به نام زمین زندگى مى کنند. این امر گاهى منجر به طرح مباحثى در قالب شهروندى بین المللى مى گردد که در آن از حقوق بشر و اصول جامعه مدنى بین المللى دم مى زنند. اما لازم است مبنا و چارچوب اصول و قواعد روابط میان انسان ها با شناخت از ماهیت انسان و با توجه به آغاز و انجام آن تجسم عینى به خود بگیرد. در این میان، ادیان، صاحب نقش اصلى هستند؛ زیرا با تأکید بر اصول مشترک میان آنها درباره انسان و کرامت انسانى، مى توان رهنمودها و حتى دستورالعمل هاى اجرایى ارائه داد؛ به ویژه دین مبین اسلام، که دین خاتم است و ادعاى صدقى مبنى بر اداره انسان تا پایان عمرِ زمین و زمان دارد. در این وادى که از یک سو، توجه به جهان و جهانیان و کنده شدن از ممیزات و امور فاصله افکن میان انسان ها بیشتر شده است و انسان ها درک مى کنند که داراى سرنوشت واحدى بر روى سیاره زمین هستند، اسلام و کارشناسان مسلمان باید به ارائه الگو و معیار و راه کارهاى عملى براى انسان عصر جهانى شدن اقدام کنند. چنان که مى بینیم، در خلأ موجود، گاهى با ادعاى حقوق بشر و گاهى با دعوى مبارزه با تروریسم، جهان را به این و آن سو مى کشانند. اما حقیقت این است که اینها بهانه و سرپوشى براى زیاده خواهى استعمارگران فرانوین است.

    خلاصه اینکه ادیان همواره بر اندیشه هاى جهانى و غیرمحدود به زمان و مکان خاص تأکید کرده اند؛ چراکه در متن ادیان توحیدى، آرمان هایى براى همه بشریت در همه اعصار و امصار تبیین شده است. جهانى شدن به عنوان یک پدیده نو، به ما این امکان را مى دهد که به وراى یک جامعه خاص بیندیشیم و بدانیم که جامعه، جغرافیا و مرزها اصل نیست. این قابلیت فرصتى است که جهانى شدن در اختیار ما قرار مى دهد، وگرنه اساسا ما مسلمانان هیچ وقت محدود به زمان و مکان نبوده ایم و قرآن محدود به فضاى خاصى نبوده است. این قابلیت به لحاظ معرفتى و فلسفى، در ادیان وجود دارد و به طور خاص، در اسلام هست که لازم است به آن توجه کنیم.

    نتیجه اینکه جهانى شدن بنا بر هر دو دیدگاه، مستلزم نگاه جهانى و عبور از محدودیت هاى دوران گذشته است. جهانى شدن مستلزم یک نگاه کلان به تمامى امور بشرى و جهانى در گستره جهانى و بشرى است. اقتصاد، سیاست، فرهنگ، محیط زیست، جنسیت، امنیت، رفاه، عدالت و هزاران موضوع ریز و درشت دیگر در پارادایم جهانى شدن بر اساس رهیافت جهانى ـ و نه در معیارهاى جزئى و محدود ـ و به نحوى که به سرنوشت همه بشریت ارتباط مى یابد، باید بررسى و تحلیل شود. بشریت، به ویژه متفکران عرصه سیاست و فرهنگ و جامعه، به این باور رسیده اند که با وجود در دسترس بودن ابزار جهانى شدن، یعنى رسانه، و وجود دغدغه هاى مشترک جهانى همانند محیط زیست، امنیت، سلامت و بهداشت، رفع خشونت و تبعیض، زمان آن فرارسیده است که جهان آماده تشکیل حکومت واحد جهانى شود و متولیان امور گوناگون با توجه به ابزارهاى مفید موجود، شکل و قالب واحدى به خود بگیرند. تحرک و پویایى جهان اسلام در چنین صحنه اى، اقتضا دارد اندیشمندان و متولیان امر دین و دولت تبیین هاى موشکافانه و دقیق نظرى و راه کارهاى عملى ارائه دهند.

    نقطه افتراق جهانى شدن اسلامى و غربى

    اساسا جهانى شدن واقعى را باید در لایه هاى عمیق تر و فلسفى تر مباحث پیرامون جهانى شدن جست وجو کرد و به مفروضات انسان شناختى، جهان شناختى و غایت شناختى و حتى تاریخى آن نیز توجه داشت. ازاین رو، بدون اعتقاد و باور به غایتى براى انسان، و یا دست نیافتنى دانستن این غایت براى انسان، و درنتیجه، باور نداشتن به این مبانى، که به ذات گرایى و خالق باورى برمى گردد، نمى توان مدعى جهانى شدن و عام گرایى مرتبط با آن شد. پس به میزانى که جهان کنونى به خدا، انسان، ذات و غایت او و به فلسفه تاریخ منبعث از آن و در مرتبت بعدى، اصول اخلاقى و رفتارى منتج از آن باور و عمل داشته باشد، مى توان نسبت به جهانى بودن واقعى آن داورى کرد.

    از یک چشم انداز، مى توان جهانى شدن غربى را در چارچوب اصول مدرنیته تبیین و تفسیر کرد؛ چنان که نگرش غالب اندیشه وران و نظریه پردازان غربى از جهانى شدن، نگرشى مبتنى بر اصول مدرنیسم است. از این منظر، جهانى شدن اوج مدرنیته تلقى مى شود. به عبارت دیگر، جهانى شدن توانسته است بازتاب تحقق کامل تر آرمان هاى مدرنیته باشد. بر این اساس، تمام انتقادهایى که در قالب نقد مدرنیته مطرح است، به جهانى شدن غربى با این رویکرد نیز وارد خواهد بود.

    اما جهانى شدن اسلامى منطبق بر فطرت خدایى انسان و بشریت است و اهداف، روش ها و رویه هاى اجرایى آن در انطباق با آن است. ازاین رو، حضور مسلمانان در روند جهانى شدن با توجه به مشکلات، نارسایى ها و کاستى هاى جهانى شدن غربى، و نیز با دقت و تأمل در نیازها و خواسته هاى بشر در حرکت به سوى یکپارچگى و اتحاد جهانى، ما را به این نتیجه روشن مى رساند که اینک بهترین فرصت و موقعیت براى ترسیم چهره اى روشن و گویا از نظام جهانى مهدوى و دین اسلام فراهم آمده است؛ زیرا دین، به ویژه دینى جامع مانند اسلام، که ادعاى پاسخ گویى به همه نیازهاى اساسى جامعه انسانى را دارد و براى همه ابعاد زندگى انسان ارائه طریق مى کند و حتى در روابط اجتماعى و بین المللى با مسلمانان و غیرمسلمانان، زبانى گویا و متین دارد، به عنوان یک منبع قدرت، مى تواند حاوى پیام هاى مهم و کارساز باشد. ازاین رو، با توجه به شرایط و مقتضیات زمان و تعریفى مناسب از آن و تشخیص عوامل انحطاط و پیشرفت و طى مسیر تعادل در پیدا کردن بهترین روش، مى تواند رهیافت مناسبى در این رهگذر باشد (رحیم پور، 1384).

    1. تفاوت در جهان بینى

    عمده ترین منشأ تفاوت میان جهانى شدن اسلامى و غربى، در نگاه هریک به کل نظام هستى و خلقت نهفته است. نگاه به منشأ پیدایش جهان، آفریننده آن، موجودات مادى و مجرد، اعمّ از خدا، انسان و شیطان و فرشتگان و جن و زمین و آسمان ها، در نحوه تعامل با آنها، تفاوت چشمگیرى ایجاد مى کند. براى مثال، اگر نگاه یک مکتب فکرى به زمین و ذخایر مادى و سرمایه هاى نهفته در درون و برون آن، نگاه مبتنى بر رام کردن طبیعت سرکش و بهره بردارى بى حد و حصر از آن باشد، به یقین مسئله اى به نام تخریب زیست بوم جهانى مطرح مى شود، درحالى که نگاه مبتنى بر بهره بردارى عادلانه از طبیعت، به گونه اى که حق خود طبیعت هم لحاظ شود، منجر به دوام و پایدارى هرچه بیشتر منابع و زیست بوم جهانى انسان و دیگر موجودات مى گردد.

    تفاوت دو رویکرد نسبت به خدا و ربوبیت بارى تعالى در امور جهان و انسان، و نگاه به انسان و دستگاه معرفتى او و هدف و غایت وى از زندگى اجتماعى و ازجمله هدف از خلقت انسان ـ به طور کلى ـ منجر به وضع قوانین و مقررات و ایجاد نهادها و ساختارهاى متفاوتى براى اداره جهان به عنوان زیست گاه انسان مى گردد.

    الف. هستى شناسى: از دیدگاه اسلامى، هدف نهایى خداوند از خلقت انسان و کل نظام آفرینش، بسط وجودى خویش و تعالى و قرب الهى براى انسان است، و چون هدف نهایى خداوند از خلقت انسان عبادت و بندگى، به عنوان ابزارى براى رسیدن به قرب الهى است، پس در مباحث جهانى شدن، باید نگاه به انسان و کل بشریت در قالب نگاه به بندگان خدا باشد که در این صورت، تفسیر و تعبیر از جهانى شدن دقیق تر و به حقیقت نزدیک تر خواهد بود.

    در مقابلِ جهانى شدن غربى، اسلام به عنوان یک دین جهانى قرار دارد که به فرموده قرآن کریم، پیامبرش براى همه بشریت مبعوث شده است. ازاین رو، این پیامبر اهداف و مطالبات جهانى دارد؛ اما این مطالبات جهانى انسانى است و در جهت اهداف تعالى بخش، عدالت و فضیلت و نه پایمال کردن حقوق انسان. این دین مطالبات جهانى و بشرى دارد و سنخ مطالبات آن با مطالبات جهانى تفکرِ مقابل، حتما اشتقاق نظرى دارد؛ زیرا اساسا نوع جهان بینى متفاوتى در کار است (رحیم پور الف، bashgah.ir).

    ب. انسان شناسى: از دیدگاه اسلام، همه انسان ها از پدر و مادر واحدى به دنیا آمده اند که بنابراین، در جهانى شدن اسلامى، همه افراد بشر به عنوان اعضاى یک خانواده بزرگ جهانى قلمداد مى شوند. از منظر اسلام، عبادت یگانه هدف زندگى است؛ زیرا رسیدن به زندگى سراسر سعادت دنیوى و اخروى در گرو بندگى خداوند متعال است. بنابراین، اگر بنیاد یکپارچگى بشر بر مبناى عبادت خداوند و نه کفر و الحاد استوار شده باشد نیل به یکپارچگى عادلانه، ملایم و انسانى، امکان پذیرتر است. در رویکرد جهانى شدن اسلامى، هدایت انسان ها به راه سعادت و کمال از سوى فرستادگان الهى صورت مى گیرد که به معناى ایمان به سفیران هدایت است.

    پس در جهانى شدن اسلامى، اولاً اصل اوّلى بر تسلیم در برابر حاکمیت خداوند، ثانیا پیروى از آموزه هاى پیامبران الهى، به ویژه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به عنوان آخرین فرستاده الهى و جانشینان بر حق ایشان، و ثالثا باور به هدایت و اداره شخص و اجتماع بر اساس قرآن و سنت صحیح نبوى است. در جهانى شدن اسلامى، به اراده و اختیار انسان، اهمیت زیادى داده مى شود. دیگر افراد به عنوان مؤمن یا همنوع تلقى مى شوند که در هر صورت، حقوق انسانى آنها باید مراعات گردد. انسان به عنوان خلیفه الهى در روى زمین، باید به عمران و آبادانى و تصرفِ درست در کائنات دست بزند و گره هاى ناگشوده زندگى اجتماعى خویش را با عقل خدادادى بگشاید (ر.ک: راپرت و استینگر، 1384).

    امروزه جهانى شدن غربى با چند معضل عمده، ازجمله بحران معنویت، بحران امنیت (در سطوح فردى، ملى و جهانى) دست به گریبان است. قدرت سیاسى هم در سطح جهان، به نفع قدرت هاى بزرگ مصادره شده و عملاً جهان با پذیرش حق وتو آن را قانونى کرده است. این در حالى است که در جهانى شدن اسلامى و در حکومت آرمانى اسلام، امنیت براى همه انسان ها به طور یکسان وجود دارد.

    اسلام جهانى شدن را با اصل مشترک انسانیت درآمیخته است، درحالى که جهانى شدن به گونه اى که آمریکا و غرب مطرح مى کنند بر پایه لذات مادى، منافع اقتصادى، ذخیره سازى منابع، حذف موانع بر سر راه دستیابى به بازارها و بهره گیرى از ثروت استوار است. از سوى دیگر، در دین اسلام، عناصرى وجود دارد که به پویایى دین کمک مى کند و بر اساس این پویایى، که در اجتهاد ناظر به زمان و مکان نهفته است، ابزارهاى نو به جهان عرضه مى کند و فرصت هایى که جهانى شدن در اختیار دین مى گذارد، مى تواند وسیله ثبات و تداوم آن را فراهم آورد که براى مثال، مى توان از بهره مندى درست از فناورى هاى نو در جهت اهداف بلند اسلام در ترویج تعالیم دینى نام برد.

    ج. خداشناسى: جهانى شدن اسلامى داراى محتوایى درست، حقیقى، دست یافتنى و معقول است که ملاک درست بودن آن، انسانى و الهى بودن آن است، درحالى که جهانى شدن غربى بر محور فردیت و انسان گرایى (به معناى اومانیسم) استوار است. فلسفه سیاسى غرب به جهانى شدن روى آورده است؛ زیرا آن را آرمان شهرى اومانیستى مى داند و کاملاً عمل گرایانه توجیه و تفسیر مى نماید.

    پس اساسا آرمان گرایى و جهانى شدن غربى داراى دو افراط متضاد است: یا بسیار انتزاعى و خیالى و منجمد است، یا بیش از حد عمل گرایانه، ارزش گریز و حتى فاسد. درحالى که جهانى شدن غربى از هرگونه اصول نظرى و عقیدتى و هر معیار اخلاقى درست گریزان است، در جهانى شدن اسلامى، بر آموزه حکومت بر اساس کمال، سیاست اخلاقى، اصلاح، عدالت و تکامل تأکید مى شود (رحیم پور، 1384).

    از دیدگاه جهانى شدن غربى، خدا، دین و مذهب امورى هستند که در حیطه امور شخصى هر فرد قرار مى گیرند و چون در جامعه و نهادهاى اجتماعى، چندان نیازى به این امور احساس نمى شود، ازاین رو، جایگاهى شایسته براى آنها در نظر نمى گیرند. اساسا تفاوت جهانى شدن غربى با اسلامى در این است که جهانى شدن غربى دینى را مى پذیرد که چند مشخصه ذیل را داشته باشد:

    اول. دین نباید مدعى قوانین مدنى و اجتماعى باشد. ازاین رو، هر دینى ـ به ویژه اسلام ـ اگر مدعى یک آموزه اجتماعى، اقتصادى و سیاسى باشد، قابل تحمل نیست.

    دوم. دین نباید مدعى حقیقت نما بودن عقاید خودش باشد؛ یعنى گزاره هاى خود را باید غیرمعرفت بخش بداند. به تعبیر دیگر، این دین اولاً، باید بپذیرد که زبان اساطیرى و غیرواقع نما دارد، ثانیا، بپذیرد که زبان دین به قدر کافى واضح نیست و قابل تفسیرهاى متضاد است و امکان هرگونه داورى درباره آن وجود دارد.

    سوم. بپذیرد که حق و باطل نسبى و قراردادى اند.

    چهارم. بپذیرد که بر گزاره هاى عقیدتى خود پافشارى نخواهد کرد (رحیم پور الف، bashgah.ir).

    در مقابل، یکى از اصول مسلم جهانى شدن اسلامى ابتناى آن بر اصل اصیل توحید است. در اسلام، فرایند یکپارچگى جهانى با اصل توحید آغاز مى شود. ایمان به آفریننده واحد و یگانه ما را به این نتیجه رهنمون مى سازد که در خلقت، هیچ مجالى براى تناقض، ابهام و تعارض در نظام و زیرنظام ها، ازجمله سازمان هاى جامعه شناختى و اقتصادى و سیاسى بشر وجود ندارد؛ زیرا تبعیت از اراده الهى اساس این نظام هاست. براى مثال، نظام سیاسى اسلام با محوریت اراده و اذن الهى در حکومت شکل مى گیرد و نمى تواند استبداد فردى، کثرت گرایى منفى (مانند قبیله گرایى، گروه گرایى، و حزب بازى سیاسى) در شکل گیرى حکومت، تداوم آن، اعمال سیاست و پیگیرى اهداف آن دنبال شود.

    د. هدف شناسى: اگر هدف و انگیزه از جهانى سازى، سوق دادن انسان ها و جوامع به شرایط واحد و اقتصادى عادلانه و سطح معیشتى یگانه و دانش و بینش هایى فراگیر و همگانى و رفع تبعیض و نابرابرى در سطح همه جامعه هاى انسانى است در این صورت، آرمانى ارزشمند و مثبت است؛ چنان که پیامبران الهى با چنین انگیزه اى به تشکیل امت واحد و خانواده خدایى ـ انسانى دست زدند و همه مرزها و حدود سیاسى، اقتصادى، نژادى، جغرافیایى و هرچه را مانع این حرکت بود از میان برداشتند و بشریت را با تمام توان در همه زمینه ها به سوى یگانگى و برابرى و برادرى سوق دادند (حکیمى، bashgah.ir).

    در برابر این آرمان، انگیزه هاى سیاست مداران یا اقتصاددانان و یا حقوق دانان و یا جامعه شناسانى است که در روند جهانى سازى، به جهان دیگرى، یعنى به جهانى نابرابر و با محوریت و برترى نظام هاى فکرى، اقتصادى و سیاسى غرب مى اندیشند و در راه سلطه بخشى و گسترش قلمرو و نفوذ آن اندیشه هستند و هدفشان از جهانى سازى، تسلط یک قاره یا یک بخش بر کل بشریت است.

    از ویژگى ها و امتیازهاى جهانى شدن اسلامى، تبیین روشن اصول، معیارها و اندیشه هاى فرامرزى و جهانى و انسان گرایى راستین در عین جهان نگرى و جهانى شدن، و کنار زدن هدف ها و انگیزه هاى غیرانسانى در آن است. معیارهاى جهانى شدن اسلامى، که بر محور حق و عدل در رابطه با انسان دور مى زند، عبارتند از: گسترش عدل جهانى، نفى نظام هاى سلطه گر جهانى، و گسترش آگاهى و دانایى جهانى (همان). معیارها، اصول، اهداف و انگیزه ها در جهانى شدن اسلامى، بر پایه انسان گرایى اسلامى و رعایت حقوق انسان ها و ارزش هاى والاى اخلاقى استوار است و کمترین رنگى از برترى نژادى، منافع مادى، سلطه طلبى و خودکامگى گروهى در آن وجود ندارد، بلکه به دنبال رفاه انسانى، رشد عقل و دانش انسانى، و عدالتى گسترده در همه بخش هاى زندگى در سراسر جهان است. در منابع اسلامى، درباره آینده تاریخ، بر عدالت و گسترش آن در سراسر جهان بسیار تأکید شده و از صالحان به عنوان وارثان زمین نام برده شده است:وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُها عِبادِى الصَّالِحُونَ(انبیاء: 105).

    پس تحقق جهانى شدن اسلامى بر چند مبنا استوار است: اولاً، در نخستین گام، باید قرآن کریم و سنت و سیره پیامبر اکرم صلى الله علیه و آلهمحور قرار گیرد؛ زیرا رستگارى مسلمانان در گرو وفادارى عملى آنان به آموزه هاى قرآن کریم است و رمز هدایت امت اسلام به سوى آرمان هایش در معارف و آموزه هاى قرآنى نهفته است. ثانیا، براى هدایت و رهبرى جامعه اسلامى در مسیر عمل به کتاب الهى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، باید پیشوایان معصوم علیهم السلام محور قرار گیرند تا رسیدن به جامعه آرمانى تحت تدبیر و هدایت آنان صورت پذیرد. ثالثا، یادآورى پیاپى مرگ و تلقى معبر و مسیر از دنیا و توجه به قیامت، که انتهاى زندگى دنیوى است، سومین مبنا و پیش نیاز براى نیل به جامعه آرمانى اسلام و تحقق جهانى شدن اسلامى است (ر.ک: صادقى رشاد، 1380).

    2. تفاوت در راهبردها و خط مشى ها

    اساسا دین اسلام یک دین جهان شمول است و آموزه هاى آن براى حوزه هاى گوناگون زندگى، اعم از خصوصى و اجتماعى، دستور و برنامه خاصى دارد و پیروان خود و حتى انسان هاى ساکن زمین را به انجام آن دستورات فرامى خواند. بنابراین، در صورت انتخاب درست راه کارها، موفقیت از آن دین اسلام خواهد بود؛ چراکه بر اساس آموزه هاى اسلام، خداجویى و خداخواهى، که به وسیله ادیان، تحقق عینى پیدا مى کند، از فطرت انسانى سرچشمه مى گیرد و تمامى پدیده ها و وسایل انسانى نمى توانند فطرت را به طور کامل از بین ببرند. پدیده جهانى شدن غربى نیز ممکن است ابتدا با هجمه هاى خود به اسلام و دیگر ادیان توحیدى پیش رود و موقتا سکولاریسم را در جوامع دامن بزند. اما با مطالعه ادیان موجود در جهان، به نظر مى رسد که دین هنوز هم پویاترین منشأ مقاومت در برابر دیدگاه تقلیل گرایانه درباره سرشت و گوهر آدمى است؛ چراکه دین به انسان، هویت روحانى و معنوى مى بخشد و به حیات انسانى معنا و مفهوم مى دهد. دین قواعد و قوانین، مناسک و شریعت و اخلاقیات دارد و کمال انسانى را در گرو عمل به آنها مى داند.

    پس این اسلام است که مستحق جهانى شدن است؛ زیرا اولاً، به دنبال حقیقت است، نه قدرت و سیطره بر دنیا. ثانیا، به انسان ها به چشم موجوداتى شریف مى نگرد، نه با نگاه ابرازى. ثالثا، انسان را موجودى منطقى مى داند، نه صرفا غریزى. رابعا، حق طلبى و کمال خواهى را در شمار امور ذاتى انسان مى شمارد و به آن احترام مى گذارد (رحیم پور الف، bashgah.ir).

    3. تفاوت در نهادها، قوانین و مقررات

    یکى از جلوه هاى تفاوت دو مکتب در تفاوت نهادها و ساختار سیاسى و اجتماعى و فرهنگى و اقتصادى آنها بروز مى کند. به تناسب هر دیدگاه و ایدئولوژى، قوانین و مقررات اجرایى نیز متفاوت مى گردد. بنا بر دو رویکرد اسلامى و غربى، قانون و مبناى نظم فردى، اجتماعى و بین المللى این دو، یکسان نیست. قانون در جامعه اسلامى، مبتنى بر وحى، قرآن و سنت است، و قراردادهاى اجتماعى در چارچوب حدود الهى معنا مى یابد، درحالى که در نظام هاى لیبرال ـ دموکراسى، قرارداد اجتماعى مبناى قانون گذارى است.

    مصلحان اجتماعى و صاحب نظران فلسفه سیاسى درمان دردهاى جامعه بشرى و برطرف شدن تضادها، استثمارها، استبدادها، استعمارها، فاصله ناهنجار کشورها و انسان ها را در پرتو برپایى نظام واحد و جهانى و یکسان سازى مدیریت اجتماعات انسانى امکان پذیر دانسته اند. مدیریت واحدى که از هرگونه جانب دارى، نژادگرایى، و طبقه پرورى به دور باشد و بر پایه قانون عدل و مساوات با همگان رفتار کند، و نه تنها در روابط فردى و ساختارهاى گروهى، بلکه در روابط کشورها و روابط میان ملل، قانون عدل و معیارهاى انسانى را حاکم سازد. جهانى شدن موضوعى است که به مجموعه انگیزه ها، هدف ها و اندیشه ها و تلاش هاى کسانى بستگى دارد که در راه این برنامه مى کوشند و براى تحقق آن بسترسازى مى کنند و به زمینه سازى هاى فرهنگى، سیاسى، اقتصادى مى پردازند. در این نقطه است که نگرش مثبت و منفى نسبت به جهانى سازى رخ مى نماید و ممکن است حرکت جهانى سازى مفید، انسانى و رهایى بخش باشد و یا منفى، غیرانسانى و سلطه طلب (حکیمى، bashgah.ir).

    اسلام حکومت ها و دولت هایى را که میان ملت ها فاصله افکنده اند و سرزمین ها را میان خود تقسیم کرده اند، به رسمیت نمى شناسد، و همه آنها را به یک دین و دولت واحد و مرکزیتى یگانه فرامى خواند و ازاین رو بود که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به پادشاه ایران، حاکم مصر، پادشاه حیره، پادشاه یمن و شاه حبشه نامه نوشتند و آنان را به یگانگى و تن دادن به مدیریت واحد در جامعه انسانى و پذیرش دین اسلام دعوت کردند.

    بر همین اساس است که جهانى شدن اسلامى در کلام بنیان گذار فقید جمهورى اسلامى ایران چنین تبیین مى شود:

    من به صراحت، اعلام مى کنم که جمهورى اسلامى با تمام وجود، براى احیاى هویت اسلامى مسلمانان در جهان سرمایه گذارى مى کند، و دلیلى هم ندارد که مسلمانان جهان را به پیروى از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نکند و جلوى جاه طلبى و فزون خواهى صاحبان قدرت و پول و فریب را نگیرد. ما باید در ارتباط با مردم جهان و رسیدگى به مشکلات و مسائل مسلمانان و حمایت از مبارزان و گرسنگان و محرومان، با تمام وجود تلاش نماییم، و این را باید از اصول سیاست خارجى خود بدانیم. ما اعلام مى کنیم که جمهورى اسلامى براى همیشه حامى و پناهگاه مسلمانان آزاده جهان است(ر.ک:موسوى خمینى،1370،ج2).

    بنابراین، جهانى شدن غربى در نسبت سنجى با جهانى شدن اسلامى، داراى تعارض هاى بنیادى و روبنایى است. جهانى شدن اسلامى داراى حکومت جهانى مبتنى بر آموزه هاى وحیانى و دینى است، درحالى که جهانى شدن غربى پیامد و حاصل آگاهانه و ناآگاهانه پیشرفت هاى سیاسى، اقتصادى، فناورانه و در ارتباط با نظام سرمایه دارى و سلطه طلبى سیاسى است. جهانى شدن غربى تحمیل نوعى روش، منش و سیاست و منافع خاص به عنوان روش و منش و منافع جهانى بر بشریت بوده و درصدد است تا نوعى منافع و بینش را به عنوان الگو معرفى نماید و همه جهان را با یک معیار خاص اندازه گیرى کند. جهانى شدن غربى داراى ابعاد منفى دیگرى نیز هست؛ ازجمله اینکه به لحاظ حاکمیت روح سرمایه دارى مصرف گرا، همه چیز را به چشم کالا مى نگرد. از سوى دیگر، مناسبات و مراودات سنتى از قبیل نهاد خانواده را کم رنگ مى نماید و به انزواگرایى و انفرادگرایى دامن مى زند و به عبارت دیگر، همه انسان ها را اتمیزه مى کند، هرچند باید یادآور شد که جهانى شدن به همان میزان که به انزواگرایى دامن مى زند، امکانات و ابزارهایى را براى جهانى شدن در اختیار همگان نیز قرار مى دهد.

    جهانى شدن اسلامى بر آن است تا براى سامان دادن به وضع بشریت، یک نظام همه جانبه جهانى و داراى قانون و رهبر واحد بر پا نماید که چنین نظامى داراى چند ویژگى است:

    اولاً، داراى قوانینى هماهنگ و همسو با فطرت انسانى است؛ زیرا فطرت، فصل مشترک همه آحاد بشر است. پس براى تحقق جامعه اى منسجم، رهبرى واحد و قانون یگانه اى که اصول آن از اصول الهى سرچشمه گرفته است و طبق شریعت خداوندى حرکت مى کند، مورد نیاز است.

    ثانیا، اسلام به مثابه آخرین حلقه از زنجیره ادیان الهى، براى اصلاح بشر و بسان راه نجاتى که از سوى آفریدگار براى بشریت در نظر گرفته شده، نازل شده است. اسلام بر فطرتى که میان همه افراد بشر مشترک است انگشت مى گذارد و مبتنى بر منطق است و خود را به مثابه تنها راه نجات بشریت عرضه مى کند. چنین اسلامى براى تحقق اهداف خود، سعى در حذف مرزهاى جغرافیایى، نژاد، رنگ و تفاوت هاى زبانى دارد و در پى اهداف یگانه انسانى است. نتیجه آنکه اسلام از آغاز و طى زمان، سمت گیرى جهانى داشته و این سمت گیرى و نیز بر وحدت خاستگاه انسانى و مسیر و هدف همواره تأکید کرده است (ر.ک: مرقاتى، 1382، ج 1).

    نتیجه گیرى

    1. جهانى سازى غربى توجیه ستم غربى بر جهان است که به شدت از سوى اندیشه هاى اصلاح گر، به ویژه از سوى ادیان و بالاخص از سوى دین مبین اسلام طرد و رد مى شود. منشأ رد و انکار هم اصول و مبانى متفاوت است.

    2. مبانى جهانى شدن اسلامى و غربى در عرصه هاى معرفت شناختى، انسان شناختى، کیهان شناختى و غایت شناختى، تفاوت اساسى دارد و از جنبه راهبرد و خط مشى و شیوه جهانى شدن نیز تفاوت ژرفى به چشم مى خورد.

    منابع

    حکیمى، محمد، جهانى سازى اسلامى، جهانى سازى غربى، در: سایت باشگاه اندیشه، www.Bashgah.ir.

    راپرت، مارک و جوزف استینگر، 1384، جهانى سازى؛ چالش ها و راه کارها، ترجمه هادى عربى و دیگران، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.

    رحیم پور ازغدى، حسن، الف، جهانى شدن و مسلمانان معاصر، سایت باشگاه اندیشه www.Bashgah.ir.

    ـــــ ، ب، جهانى سازى، پایان تاریخ و مهدویت، سایت باشگاه اندیشه www.Bashgah.ir.

    ـــــ ، 1384، مدینه فاضله(1)، سایت باشگاه اندیشه www.Bashgah.ir.

    زرشناس، شهریار، کاسموسانتریسم، سایت باشگاه اندیشه www.Bashgah.ir.

    صادقى رشاد، على اکبر (زیرنظر)، 1380، دانش نامه امام على علیه السلام، ج 6 (سیاست)، تهران، مرکز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى.

    مرقاتى، طه (به اهتمام)، 1382، جهان شمولى اسلام و جهانى سازى، در: مجموعه مقالات شانزدهمین کنفرانس بین المللى وحدت اسلامى، تهران، مجمع جهانى تقریب مذاهب اسلامى.

    مصباح، محمدتقى، 1382، نظریه حقوقى اسلام، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره.

    موسوى خمینى، سیدروح اللّه، 1370، صحیفه نور، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیدیان، سیدمهدی.(1393) مقایسه جهانى ‏شدن اسلامى و غربى. فصلنامه معرفت، 23(5)، 37-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیدمهدی سیدیان."مقایسه جهانى ‏شدن اسلامى و غربى". فصلنامه معرفت، 23، 5، 1393، 37-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیدیان، سیدمهدی.(1393) 'مقایسه جهانى ‏شدن اسلامى و غربى'، فصلنامه معرفت، 23(5), pp. 37-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیدیان، سیدمهدی. مقایسه جهانى ‏شدن اسلامى و غربى. معرفت، 23, 1393؛ 23(5): 37-