معرفت، سال بیست و سوم، شماره دهم، پیاپی 205، دی 1393، صفحات 5-

    جایگاه اعتصام به خدا در کلام امام سجاد علیه السلام (2)

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی / *استاد - ریاست محترم مؤسسه
    چکیده: 
    آن گاه که انسان با بلا و خطر مواجه مى شود، سراغ خداى متعال مى رود و از او یارى مى طلبد. یارى از خداوند در تنگناها و گرفتارى ها، ناشى از ضعف ایمان انسان است؛ انسان موحد واقعى همواره و در هر حال، به خداى متعال نیازمند و از او یارى مى جوید. امام سجاد علیه السلام در این فراز از دعا به خدا اعتصام مى جویند، نه براى ضرر دنیوى، و یا عذاب اخروى؛ چون خود را همواره نیازمند او مى بیند. حضرت با نهایت خضوع و تواضع، به فرشتگان و بندگان صالح خداوند توسل جسته، از خدا مى خواهد که به حق آنان برایشان منت نهند. این مقاله به شرح تفصیلى این موضوع مى پردازد.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    سال بیست و سوم ـ شماره 205 -دی 1393

    آیت اللّه علّامه محمدتقى مصباح

    چکیده

    آن گاه که انسان با بلا و خطر مواجه مى شود، سراغ خداى متعال مى رود و از او یارى مى طلبد. یارى از خداوند در تنگناها و گرفتارى ها، ناشى از ضعف ایمان انسان است؛ انسان موحد واقعى همواره و در هر حال، به خداى متعال نیازمند و از او یارى مى جوید.

    امام سجاد علیه السلام در این فراز از دعا به خدا اعتصام مى جویند، نه براى ضرر دنیوى، و یا عذاب اخروى؛ چون خود را همواره نیازمند او مى بیند. حضرت با نهایت خضوع و تواضع، به فرشتگان و بندگان صالح خداوند توسل جسته، از خدا مى خواهد که به حق آنان برایشان منت نهند. این مقاله به شرح تفصیلى این موضوع مى پردازد.

    کلیدواژه ها: دعا، توسل، عذاب اخروى، نگرانى دوستان خدا.


     این مقاله قلمى شده درس اخلاق علّامه مصباح براى طلاب علوم دینى در دفتر مقام معظم رهبرى در قم مى باشد.


    ضرورت استمرار توجه و اعتصام انسان به خدا

    چنان که قبلاً گفتیم، وقتى انسان با خطرى روبه رو مى شود و براى رهایى از خطر به وسیله اى چنگ مى زند تا از خطر رهایى یابد، گفته مى شود که بدان وسیله اعتصام جسته است. بر این اساس، وقتى انسان با بلا و خطر روبه رو شود و به ناچار سراغ خداوند رود و از او یارى جوید، گفته مى شود که به خداوند اعتصام جسته است. در این باره از واژگان استمساک و یا تمسک نیز استفاده مى شود. البته توجه به خداوند و مدد خواستن از او در هنگامه خطر، که انسان از غیرخدا ناامید شده، ناشى از ضعف ایمان انسان است؛ وگرنه موحد و مؤمن واقعى همواره خود را نیازمند خداوند مى داند. او بر این عقیده است که هیچ کس جز خداوند مشکلات او را برطرف نمى سازد و هرچه به او مى رسد از خداست. درنتیجه هرگز از خداوند غفلت نمى ورزد و نظرش از خداوند بازنگشته، به غیر او معطوف نمى شود. خداوند نیز مى فرماید: وَإِنْ یمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کَاشِفَ لَهُ إِلا هُوَ وَإِنْ یرِدْکَ بِخَیرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ یصِیبُ بِهِ مَنْ یشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (یونس: 107)؛ و اگر خدا گزندى به تو رساند، آن را جز او هیچ بازبرنده اى نیست؛ و اگر براى تو نیکى بخواهد، پس فضل او را هیچ بازگرداننده اى نیست. آن را به هرکس از بندگان خود بخواهد مى رساند و اوست آمرزگار و مهربان.

    گرچه ما باید از اسباب استفاده کنیم و آنها را داراى تأثیر بدانیم، باید توجه اصلى خود را معطوف به مسبب الاسباب باشد و همواره به یاد او باشیم. البته از راه هایى دیگر نیز یاد خداوند و امید به او بیشتر زنده مى شود:

    1. توجه یافتن به خداوند در گیرودار بلاها و گرفتارى هایى که انسان راهى براى نجات خود نمى یابد؛

    2. مطالعه سرگذشت کسانى که هنگام خطرودر رویارویى با رخدادهاى سهمگین با اعتصام به خداوند از خطر رهیدند؛ هنگامه اى که همه امیدهاى خود را از دست دادند.

    نگرانى دوستان خدا از عذاب و گرفتارى هاى اخروى

    آنچه امام سجاد علیه السلام را واداشته تا به خداوند اعتصام یابند و از او درخواست یارى کنند، خطرات مادى و ترس از مرگ یا بیمارى و گرسنگى و یا هیمنه آتش دنیا نیست؛ زیرا آن حضرت بیمى از این امور به خود راه نمى داده اند، بلکه اعتصام آن حضرت به خداوند در برابر خطرات و عذاب هاى آخرت است که بسیار شدیدتر و سهمگین تر از خطرات دنیوى اند. اگر بلاهاى دنیوى بر انسان وارد شود. مثلاً اگر انسان در آتش دنیا بسوزد، درنهایت انسان جان خود را از دست مى دهد و چند صباحى از عمرش کاسته مى شود. اگر وى در آتش نسوزد، هفتاد یا هشتاد سال عمر مى کند و اکنون چند سال زودتر عمرش به انجام رسیده است. همچنین اگر نمیرد و آثار سوختگى در او باقى بماند، مدتى کوتاه با درد و شکنجه سپرى مى کند و یا بهبود مى یابد و از درد و رنج راحت مى شود، یا با همان وضع عمرش به سر مى رسد و از درد و رنج مى رهد. درمقابل، آتش و عذاب آخرت هم شدیدتر و سوزنده تر از آتش دنیاست و هم دایمى و ابدى است و وقتى پوست و بدن انسان بدان بسوزد، دوباره پوست و گوشتى نو مى روید و در معرض عذاب آتش جهنم قرار مى گیرد. این جریان پیوسته و تا بى نهایت ادامه مى یابد. چنان که خداوند مى فرماید: إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِنَا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نَارا کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودا غَیرَهَا لِیذُوقُوا

    الْعَذَابَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَزِیزا حَکِیما (نساء: 56)؛ کسانى که به آیات ما کافر شدند، به زودى آنها را به آتش درآوریم که هرگاه پوست تنشان پخته شود و بسوزد، آنان را پوست هاى دیگرى جاى گزین سازیم تا عذاب را بچشند، که خدا تواناى بى همتا و داناى استوارکار است.

    خداوند در این آیه شریفه مى فرماید: پس از آنکه پوست بدن جهنمیان به وسیله عذاب الهى مى سوزد و از بین مى رود، ما پوستى تازه بر بدن آنها مى رویانیم که همچنان عذاب دردناک الهى را بچشند و این فرایند تا ابد تداوم مى یابد. اگر انسان درباره این آیه و سایر آیات عذاب الهى بیندیشد، متوجه مى شود که عذاب ها و مصایب دنیا در برابر عذاب هاى آخرت بسیار اندک است و چیزى به شمار نمى آید.

    چنان که گذشت، امام علیه السلام پس از بیان اسماى الهى متناسب با مقام التجا و اعتصام به خداوند، با تعابیر گوناگونى مى فرمایند که خدایا، آنچه مرا واداشت که به سوى تو بیایم و به دامان تو چنگ زنم و به رحمت واسعه ات اعتصام جویم، گناهان من است، نه خطرات و بلاهاى مادى و دنیوى: وَقَد أَلْجَأَتْنِى الذُّنُوبُ إِلَى التَّشَبُّثِ بِأٔذْیالِ عَفْوِکَ وَأَحْوَجَتْنِى الْخَطَایا إِلى اسْتِفْتَاحِ أَبْوَابِ صَفْحِکَ وَدَعَتْنِى الأِسَائَةُ إِلَى الإنَاخَةِ بِفِنَاءِ عِزِّکَ وَحَمَلَتْنِى المَخَافَةُ مِنْ نِقْمَتِکَ عَلَى التَّمَسُّکِ بِعُرْوَةِ عَطْفِکَ؛ همانا گناهان بى شمار، مرا ناگزیر ساخته که به دامان عفوت چنگ آویزم؛ و خطاهاى بى شمار، مرا محتاج ساخته که از درهاى لطف و بخششت گشایش طلبم؛ و کردار زشت، مرا واداشته که در بارگاه بزرگوارى و عزتت فرود آیم؛ و ترس از انتقام تو، مرا واداشت که به حلقه عطوفت و مهرت چنگ زنم.

    چرایى انتساب پدیده ها به خداوند و سایر عوامل

    درباره این سخن امام علیه السلام که گناهان، ایشان را ناگزیر ساخته و واداشته که به خداوند پناه آورند، این پرسش مطرح مى شود که چگونه گناهانى که موجب عذاب ابدى است، انسان را وامى دارد تا به خداوند پناه برد؟ پیش از پاسخ به این پرسش، مطلبى را بیان مى کنیم که در معارف الهى کاربردى فراوان دارد، و آن اینکه در قرآن و روایات، گاه امرى به خداوند نسبت داده شده است و گاه به فرشتگان و گاه به خود انسان ها. حال براى کسانى که آشنایى چندانى به فرهنگ قرآن و روایات ندارند، این پرسش مطرح مى شود که چرا خداوند در جایى پدیده اى را به خود نسبت مى دهد و خود را علت آن معرفى مى کند؛ در جاى دیگر، آن را به فرشتگان نسبت مى دهد و آنان را علت آن پدیده معرفى مى کند. در جاى دیگر همان پدیده را به انسان ها استناد مى دهد و آنان را علت برمى شمارد؟ براى نمونه، خداوند در برخى از آیات قرآن اجل انسان ها و گرفتن جان آنها را به خود نسبت مى دهد و مى فرماید: اللَّهُ یتَوَفَّى الأنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِى لَمْ تَمُتْ فِى مَنَامِهَا فَیمْسِکُ الَّتِى قَضَى عَلَیهَا الْمَوْتَ وَیرْسِلُ الأخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِى ذَلِکَ لآیاتٍ لِقَوْمٍ یتَفَکَّرُونَ (زمر: 42)؛ خداست که جان ها را هنگام مرگشان مى گیرد و کسى را که نمرده باشد در خوابش [مى گیرد]. سپس آن [جان] را که حکم مرگ بر آن رفته است نگاه مى دارد و آن دیگر را تا سرآمدى معلوم بازمى فرستد.

    در برخى از آیات، خداوند گرفتن جان انسان ها را به ملک الموت و فرشتگان خود نسبت مى دهد و مى فرماید: قُلْ یتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِى وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ (سجده: 11)؛ بگو فرشته مرگ (عزرائیل) که بر

    شماگماشته شده،جان شمارابرگیرد[پس گم ونابودنمى شوید]؛ سپس به سوى پروردگارتان بازگردانده مى شوید.

    خداوند همچنین مى فرماید: وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَیرْسِلُ عَلَیکُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لا یفَرِّطُونَ (انعام: 61)؛ و اوست چیره بر فراز بندگان خویش و نگاهبانانى بر شما مى فرستد، تا هنگامى که مرگِ یکى از شما فرا رسد، فرستادگان ما [جانِ] او را برگیرند؛ و آنان [در کار خود] کوتاهى نمى کنند.

    در جاى دیگر، خداوند مرگ و اجل را به خود انسان ها نسبت مى دهد و درباره کفار در هنگام جان دادن مى فرماید: وَالْمَلائِکَةُ بَاسِطُو أَیدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَیرَ الْحَقِّ وَکُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ (انعام: 93)؛ فرشتگان درحالى که دست هاى خویش را گسترده اند [به آنها مى گویند:] جان هاى خود را برآرید؛ امروز [هنگام مرگتان یا وقتى که به برزخ و قیامت درمى آیید ]به سزاى آن سخنان ناروا که درباره خدا مى گفتید و در برابر آیات او گردنکشى مى کردید، شما را به عذاب خوارکننده کیفر دهند.

    در قرآن، خداوند علت نزول باران معرفى شده است: وَهُوَ الَّذِى ینَزِّلُ الْغَیثَ مِنْ بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَینْشُرُ رَحْمَتَهُ وَهُوَ الْوَلِى الْحَمِیدُ (شورى: 25)؛ و اوست آن [خدایى ]که باران سودمند را پس از آنکه [از آمدنش ]ناامید شدند فرومى فرستد و رحمت خویش را مى گستراند [باران را مى پراکند و انواع گیاهان و درختان و میوه ها را پدید مى آورد]؛ و اوست دوست و کارساز [مؤمنان ]و ستوده.

    دلیل اینکه یک پدیده هم به خداوند و هم به سایر عوامل نسبت داده مى شود، این است که چندین عامل در پیدایش هر پدیده اى دخیل اند؛ عواملى ازقبیل مقتضى، شرط، فقدان مانع و علت اعدادى که همگى عوامل طولى به شمار مى آیند و در طول علت ایجادى، یعنى خداوند، تأثیر مى بخشند. وقتى همه عوامل، ازجمله اراده و مشیت الهى تحقق یابند، علت تامه معلول و پدیده محقق مى شود که با وجود آن، معلول تحقق مى یابد. بدیهى است که تأثیر همه عوامل، ناشى از اراده و مشیت الهى است و ازاین جهت، خداوند مسبب الاسباب و علت العلل است که بدون اراده و مشیت او کارى انجام نمى پذیرد. با توجه به اینکه مجموعه اى از علل و عوامل در پیدایش معلول دخیل اند، مى توان معلول را به هریک از آن عوامل استناد داد. ازاین رو، به اقتضاى مقام و موقعیت بیان، گاه معلول به مقتضى نسبت داده مى شود،گاه به شرط وگاه به علت اعدادى. البته هریک از این عوامل، علت ناقصه و به تعبیر دیگر جزء العله هستند و در طول اراده و مشیت الهى قرار دارند.

    معناى ترس از خدا و دیگر عوامل

    در بسیارى از آیات و روایات، ضرورت ترس از خدا مطرح شده است. همچنین در آیات و روایات مربوط به مسئله تقواى الهى، به ترس از خدا نیز سفارش شده است؛ زیرا تقوا گرچه از ماده وقایه به معناى صیانت و حفظ کردن گرفته شده، متضمن ترس از خدا نیز هست و ترس از خدا و به تعبیر دیگر، ترس از گناه و عذاب الهى در آن اشراب شده است. براى نمونه، خداوند مى فرماید: جَزَاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدا رَضِى اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِکَ لِمَنْ خَشِى رَبَّهُ (بینه: 8)؛ پاداش ایشان (ایمان آورندگان و...) نزد پروردگارشان بهشت هاى پاینده است که از زیر آنها جوى ها روان است؛ در آنجا همیشه جاودانه باشند. خدا از آنان خشنود است و آنان از خدا خشنودند. این [پاداش] براى کسى است که از پروردگار خود بترسد.


    در آیه اى دیگر خداوند مى فرماید: وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ (رحمن: 46)؛ و براى کسى که از ایستادن در پیشگاه پروردگار خویش [جایگاه حساب] بترسد، دو بهشت است.

    در برخى از آیات دیگر قرآن، ترس از عذاب الهى مطرح شده است. براى نمونه، مى توان به این آیه اشاره کرد: قُلْ إِنِّى أَخَافُ إِنْ عَصَیتُ رَبِّى عَذَابَ یوْمٍ عَظِیمٍ (انعام: 15)؛ بگو: من مى ترسم که اگر پروردگار خویش را نافرمانى کنم، گرفتار عذاب روزى بزرگ شوم. در برخى از آیات نیز به ترس از روزى سفارش شده است که گناهکاران در آن عذاب مى شوند: وَاتَّقُوا یوْما تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ وَهُمْ لا یظْلَمُونَ (بقره: 281)؛ و بترسید از روزى که شما را به سوى خدا بازگردانند؛ آن گاه به هرکسى [پاداش ]آنچه کرده است، به تمامى دهند و بر آنان ستم نرود.

    حال با توجه به اینکه در جایى از ما خواسته شده که از خدا بترسیم و در جاى دیگر، ترس از گناهان و اعمال زشت مطرح شده و در جاى دیگر، ترس از نتیجه و ثمره گناهان که همان عذاب الهى است، ما از چه باید بترسیم؟ پاسخ این است که آنچه ما باید از آن بترسیم، عذاب الهى است و علت آن عذاب نیز گناهانى است که مرتکب مى شویم. درنتیجه ما باید از گناهان که موجب عذاب مى شوند نیز بترسیم. همچنین ما باید از روز قیامت که ظرف تحمل عذاب الهى است و جهنم که جایگاه عذاب است نیز بترسیم. همچنین ازآن جهت که نظام دنیا و آخرت و نظام پاداش و کیفر را خداوند ایجاد کرده، و خداوند است که در برابر گناهان، به ما عذاب مى چشاند، باید از او نیز بترسیم. ترس از خداوند بدین معنا نیست که خداوند موجودى ترسناک است، بلکه درواقع این ترس ناشى از عذابى است که براثر گناهان و اعمال زشت نصیب ما مى شود. همچنین ازآنجاکه اختیار همه هستى در دست خداوند است و نظام دنیا و آخرت را او بنا نهاده و عذاب نیز در چارچوب نظام علّى و معلولى اى که خداوند تأسیس کرده متوجه ما مى شود، ما باید از خداوند نیز بترسیم؛ خدایى که همه کاره عالم است و همه امور، ازجمله عذاب و کیفر، با اراده و مشیت او رخ مى دهند. پس باید توجه اصلى ما به خداوند باشد و ترس ما از خداوند، به معناى ترس از عذاب، و گناهانى است که عذاب الهى را در پى دارند.

    با توجه به توضیحات مزبور، امام علیه السلام مى فرمایند: خدایا! گناهان بى شمار، مرا ناگزیر ساخته که به دامان عفوت چنگ آویزم. حال با توجه به آنکه گناه، انسان را از خداوند دور مى کند، منظور حضرت این است که وقتى انسان به گناهانش مى نگرد که موجب هلاک و عذاب ابدى مى شوند، ترس از عذاب الهى در او پدید مى آید. درنتیجه انسان براى رهایى از آن عذاب، به خداوند پناه مى برد و از او درخواست عفو و بخشش مى کند. پس آنچه انسان را متوجه خداوند و دریاى بى کران رحمت و عفو او مى کند، ترس از عذابى است که از گناهان انسان ناشى شده است. با توجه به آنکه گناه در سلسله اسباب و مُسببات قرار دارد و نیز با توجه به آنکه برحسب اقتضاى مقام خطاب و بیان، گاهى ما فعل را به حلقه اخیر اسباب و عوامل، و گاه به حلقه متوسط یا حلقه بعید نسبت مى دهیم، امام علیه السلام مى فرمایند: گناهان، مرا متوجه عفو و بخشش خدا کرد. ایشان مى توانستند بگویند که خود خداوند، علت روى آوردن ایشان به درگاهش شده است. اما چون به سنت عفو و بخشش خداوند و توبه پذیرى او اعتقاد دارند، رو به سوى خدا مى آورند و مى فرمایند: ترس

    از عذابى که بر گناهان من مترتب است، مرا واداشته تا به دریاى رحمت و عفو تو پناه آورم.

    اگر انسان آن سنت الهى را باور نمى داشت و معتقد نمى بود که خداوند توبه بنده خویش را مى پذیرد و از گناه او درمى گذرد، هرچند از عذاب الهى مى ترسید، درِ خانه خداوند نمى رفت و از او درخواست عفو و بخشش نمى کرد. این باور و اعتقاد، با توفیق الهى حاصل مى شود و اساسا خداوند خود زمینه توجه یافتن انسان به سوى خود را فراهم مى آورد. هم او به انسان ایمان و معرفت مى دهد و نیز او خود، انسان را به آستان خانه خود مى کشاند. او وعده داده که اگر بنده گنهکار نزدش برود، او را ببخشد؛ حتى اگر گناهان او به عظمت و فراخناى کوه ها و دریاها باشد.

    روشن شد که ما مى توانیم بگوییم خدا خود، ما را به سوى عفو خود مى کشاند، و امید به بخشش او ما را به سوى دریاى عفوش جذب مى کند. همچنین مى توانیم بگوییم گناه و ترس از عقوبت آن، ما را وامى دارد تا به دامن عفو الهى چنگ زنیم. البته امام علیه السلام در مقامى هستند که باید توجه کنند گناهان موجب عذاب الهى مى شوند؛ وگرنه خداوند نمى خواهد بنده خود را گرفتار جهنم و عذاب کند و انسان نیز ازروى اختیار مرتکب گناه مى شود. همچنین امام علیه السلام به جهت رعایت بلاغت در سخن، باید بفرمایند: خدایا! گناهانْ مرا به سوى عفو تو کشاند و ترس من از گناهانى است که به اختیار خود مرتکب شدم؛ چون از این گناهان و عذابى که پیامد آنهاست مى ترسم، به تو پناه آورده ام و از کردار خود پشیمانم و عهد مى کنم که دیگر مرتکب گناه نشوم.

    در اینجا امام علیه السلام چند تعبیر به کار مى برند که گرچه از جهت عبارت و کلمات متفاوت اند، مضمون همه آنها یکى است. یکى از آن تعابیر، ازاین قرار است: وَدَعَتْنى الأِسَائَةُ إِلَى الإِنَاخَةِ بِفِنَاء عِزِّکَ؛ و کردار زشت، مرا واداشته که در درگاه بزرگوارى و عزتت فرود آیم. اناخه به معناى خوابانیدن و فرود آمدن است. این واژه در اصل درباره خوابانیدن شتر بر روى دو زانو به کار مى رفته و سپس به مطلق فرود آمدن و بار یافتن در پیشگاه دیگرى تعمیم یافته است. فنا به معناى ساحت، پیشگاه و میدان مقابل کاخ و قصر امیران و حکام است. معمولاً کاخ و قصر امیران و حکام داراى میدان و پیشگاهى بوده که ارباب رجوع و کسانى که خواهان ملاقات با امیر و حاکم بودند در آن جمع مى شدند. به همین دلیل، از باب تشبیه معقول به محسوس، عزت الهى همچون کاخى داراى میدان و پیشگاه تصور شده است که بندگان نیازمندِ لطف و عفو الهى در آن فرود مى آیند تا به پیشگاه خداوند بار یابند و از لطف و عفوش بهره مند شوند.

    درگاه خدا، پناهگاه پناه جویان و درماندگان

    امام سجاد علیه السلام پس از آنکه در مناجات خویش فرمودند: گناهان مرا وادار ساخت تا به دامن عفو تو چنگ آویزم، به منزله کبراى کلى مى فرمایند سزاوار و شایسته نیست که پناهنده به خویش را رها کنى: وَمَا حَقُّ مَنِ اعْتَصَمَ بِحَبْلِکَ أَنْ یخْذَلَ وَلایلِیقُ بِمَنْ اسْتَجَارَ بِعِزِّکَ أَنْ یسْلَمَ أَوْ یهْمَلَ؛ هرگز کسى که به رشته عفو و کرمت چنگ آویخته، مستحق حرمان نیست، و سزاوار نیست کسى که به مقام عزتت پناه آورده، تسلیم بلا گردد و بدو اعتنایى نشود. ممکن نیست خداوند، پناهنده به خویش را رها کند و به او اعتنایى نداشته باشد و او را از خود براند؛ زیرا ازسویى بنده خاطى و گنهکار، اما پشیمان، با همه وجود به خداوند روى آورده و از او درخواست عفو و بخشش دارد. از سوى دیگر، خداوند منبع رحمت بى کران است و وقتى انسان به

    رحمت و صفات جمال الهى مى نگرد و اوضاع روحى و روانى بنده پشیمان خدا را مشاهده مى کند، اطمینان مى یابد که ممکن نیست خداى داراى لطف و کرم بى نهایت، آن بنده پشیمان را از خود ناامید کند و از او درنگذرد.

    امام علیه السلام سپس در مقام نتیجه گیرى از صغرا و کبرایى که در مناجات خود ترسیم کردند و نیز از باب ذکر مصداق مى فرمایند که من به تو پناهنده شده ام، و مرا از درگاه خویش محروم نساز: إِلَهى، فَلا تُخْلِنَا مِنْ حِمَایتِکَ وَلا تُعْرِنَا مِنْ رِعَایتِکَ وَذُرْنَا عَنْ مَوَارِدِ الْهَلَکَةِ فَإِنَّا بِعَینِکَ وَفى کَنَفِکَ؛ پس اى خدا! ما را از حفظ و حمایت خود محروم نکن و از رعایت و لطفت دور مساز و از هلاکت محفوظ دار که پیش چشم عنایت تو، و در کنف حمایت توییم.

    در پایان مناجات، حضرت با نهایت خضوع و تواضع، به فرشتگان و بندگان شایسته خداوند توسل مى جویند، و با لحنى که گویى خود را شایسته بار یافتن به پیشگاه خداوند و برخوردار شدن از عفو او نمى دانند، از خداوند مى خواهند که به حق آنها و مقام و منزلتى که در پیشگاه خداوند دارند، بر ایشان منت نهد. ایشان سپس خواسته هاى دیگر خود را مطرح مى سازند: وَلَکَ أَسْأَلُکَ بِأَهْلِ خَاصَّتِکَ مِنْ مَلائِکَتِکَ وَالصَّالِحِینَ مِنْ بَرِیتِکَ أَنْ تَجْعَلَ عَلَینَا وَاقِیةً تُنْجِینَا مِنَ الْهَلَکَاتِ وَتُجَنِّبُنَا مِنَ الاَفَاتِ وَتُکِنُّنَا مِن دَوَاهِى الْمُصیبَاتِ وَأَنْ تُنْزِلَ عَلَینَا مِنْ سَکِینَتِکَ وَأَنْ تُغَشِّى وُجُوهَنَا بِأَنْوَارِ مَحَبَّتِکَ وَأَنْ تُؤْوِینَا إِلَى شَدِیدِ رُکْنِکَ وَأَنْ تَحْوِینَا فى أَکْنَافِ عِصْمَتِکَ بِرَأْفَتِکَ وَرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمینَ؛ از تو درخواست مى کنم به حق خاصان درگاهت از ملائکه مقرب و نیکان از بندگانت که براى ما سپر و نگهبانى قرار دهى که ما را از مهالک نجات بخشد و از بلا و آفت دور دارد و از مصیبت هاى بزرگ مانع گردد؛ و از تو درخواست مى کنم که وقار و سکینه ات را در دل ما قرار دهى و روى دل ما را به انوار عشق و محبت خود بپوشانى و ما را در رکن محکم خود جاى بخشى و از هرسو ما را حفظ کنى و از لغزش مصون دارى. به حق رأفت و رحمتت، اى مهربان ترین مهربانان عالم.

    نظر به اینکه ترس از گناهان، دلهره و اضطراب انسان گنهکار را فراهم مى آورد و در پى این حالت، از توان انسان براى انجام وظایفش کاسته مى شود، امام علیه السلام از خداوند درخواست سکینت و آرامش مى کنند؛ زیرا انسان با اطمینان خاطر و آرامش روحى مى تواند وظایف خود را انجام دهد و به تدارک و جبران کوتاهى ها و رفتار زشت خود اقدام ورزد. امام علیه السلام همچنین پس از شفاعت خواستن از ملائکه مقرب خدا و بندگان خاص خداوند، و پس از اطمینان از اینکه مشمول عفو خداوند شده اند، از خداوند مى خواهند که ایشان را غرق انوار محبت خود سازد. آن حضرت در پایان از خداوند درخواست مى کنند که ایشان را در کنف عصمت خود قرار دهد. کنف به معناى پناه، آغوش و دامن است و کنف الرجل به معناى آغوش مرد است. منظور ایشان از اینکه در کنف عصمت خدا قرار گیرند این است که خداوند در برابر خطاها و معصیت ها ایشان را پناه دهد و از افتادن به ورطه هلاکت و عصیان بازدارد و از انحراف و خطا معصوم و مصون دارد.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1393) جایگاه اعتصام به خدا در کلام امام سجاد علیه السلام (2). ماهنامه معرفت، 23(10)، 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی."جایگاه اعتصام به خدا در کلام امام سجاد علیه السلام (2)". ماهنامه معرفت، 23، 10، 1393، 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1393) 'جایگاه اعتصام به خدا در کلام امام سجاد علیه السلام (2)'، ماهنامه معرفت، 23(10), pp. 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی. جایگاه اعتصام به خدا در کلام امام سجاد علیه السلام (2). معرفت، 23, 1393؛ 23(10): 5-