«رجعت» و «تناسخ» از موضوعات بحث برانگیز در فلسفه و کلام شیعی است. برخی معتقدند که چون تناسخ باطل است، پس رجعت هم به دلیل مشابهت با آن، مردود و باطل است. صدرالمتألهین نیز در آثار خود به ویژه «اسفار اربعه»، تناسخ را با استفاده از ادله عقلی رد کرده؛ ولی در باب اثبات عقلی رجعت که از مدافعان آن است، سخنی به میان نیاورده و به روایاتی بسنده کرده است. اما سؤال اصلی این است که: چگونه صدرالمتألهین بین این دو جمع کرده؛ حال آنکه علی الظاهر ابطال تناسخ مستلزم ابطال رجعت نیز هست؟ در طی پژوهش با رویکرد توصیفی ـ تحلیلی و با هدف پاسخ به شبهات کسانی که آرای این فیسلوف بزرگ را متناقض می دانند، این فرضیه اثبات می شود که این دو مقوله با یکدیگر سازگارند و رد یکی لزوماً به معنای بطلان دیگری نیست. بنابراین با استفاده از براهین عقلی ایشان در رد تناسخ، همچون امتناع اعاده معدوم بعینه، امتناع بازگشت موجود بالفعل به حالت بالقوه، و این همانی، می کوشیم رجعت را اثبات کنیم.