بررسی تأثیر باور به معاد و تصویر همهجانبۀ آن در تربیت عقلانی از منظر علامه مصباح یزدی*
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
آنچه مسلم است اينکه اخلاق هرگونه فعل اختياري اعم از جوارحي و جوانحي را شامل میشود؛ در نتیجه تربيت و رشد عقلاني که فعل اختياري است، در دايرۀ تربيت اخلاقي جا دارد. همچنين وقتي صحبت از قسمي از اخلاق به نام اخلاق باور که از شاخههاي اخلاق هنجاري محسوب ميگردد، باز هم بحث تربيت عقلاني مطرح است که در ذيل تربيت اخلاقي قرار دارد. اين نکته را هم نبايد از نظر دور داشت، که چون معرفت از مبادي اخلاق است، تربيت اخلاقي در گرو رشد عقلاني است.
بنابراين باور به معاد در شکوفايي عقل و تربيت عقلاني و همچنين آفاق معرفتي انسان و معنادار شدن زندگي نقش اساسي و کليدي دارد. درجات اخروي با مراتب معرفتي تناسب بسيار کاملي دارد و در تربيت عقلاني او نیز بسيار مفيد خواهد بود. در اسلام شناخت و معرفت از جايگاه خاصي برخوردار است و عبادت مقبول در پيشگاه احديت، جز با شناخت و معرفت محقق نميشود. اين شناخت و معرفت به ابزار نياز دارد و ابزار آن، عقل است. اهميت و ارزش عقل تا بدانجاست که اميرمؤمنان ميفرمايد: «ملاک الأمر العقل» (حرعاملي، 1403ق، ص 573)؛ ملاک هر امري عقل است؛ و يا آنجا که در کلام معصوم غايت فضايل، عقل دانسته شده و غايت انسان نيز عقل او؛ و يا دوست انسان عقل او و دشمنش جهل وي است (همان). از سويي، ملاک ارزشمندي انسان نيز عقل اوست و اين همه، حاکي از اهميت عقل و موقعيت ويژه آن از ديدگاه اسلام است. اسلام باارزشترين گوهر وجودي انسان را عقل او ميداند. اميرمؤمنان علي ميفرمايد: «الانسان عقل و صورة، فمن اخطاه العقل و لزمته الصورة، لم يکن کاملاً وکان بمنزلة من لا روح فيه» (نهجالبلاغه، 1395، خطبه 110)؛ انسان عقل و صورت است؛ پس هرکه عقل از او رويگردان شود و صورت با او بماند، کامل نيست و همچون کسي است که روح ندارد. امام صادق ميفرمايند: «پاية هستي انسان عقل است؛ عقل سرچشمۀ هوش و فهم و حفظ دانش است. انسان با عقل كامل ميشود و دليل و آگاهيبخش او عقل است. وقتي عقل با نور مؤيد شود، عالِم و حافظ و يادآور و باهوش و فهميده ميشود و خواهد دانست كه چگونه و چرا و كجاست...» (صدرالمتألهين، 1366، ص 256). از ديدگاه اسلام ارزش هرکس به اندازة شناخت اوست و حسابرسي خدا در روز قيامت به اندازة عقل و فهمي است که در دنيا به او داده شده است (مجلسي، 1404ق، ج 46، ص 257).
در يک نگاه کلي به پيشينۀ پژوهشهاي صورتگرفته در موضوع ميتوان به موارد زير اشاره کرد:
كتاب اعتقاد به معاد و نقش آن در تربيت نسل جوان (معين، 1381)، با روش استنتاجي انجام داده است. نتايج پژوهش حاکي از آن است که معاد در زندگي فردي انسان نقش قابلتوجهي دارد.
موسويفراز (1393) در مقالة «نقش اعتقاد به معاد در زندگي بشر» كه با روش توصيفي و تحليلي انجام داده، نتايج پژوهش حاکي از آن است که اعتقاد به معاد در معناي زندگي و ارزشهاي اخلاقي و در زمينه اجتماعي تأثیر فراوان دارد.
كتاب نقش معادباوري بر تربيت اخلاقي از ديدگاه صحيفه سجاديه (مرتضايي، 1392) به اين موضوع پرداخته است.
همچنين كتاب تأثیر ايمان به معاد بر تربيت اجتماعي از ديدگاه علامه طباطبائي (كريمي، 1367) به اين موضوع پرداخته است.
با توجه به آنچه در پيشينه پژوهش ذکر شد ميتوان بيان کرد که در آنها موضوع ابعاد نقش معاد در زندگي، مورد بررسي قرار گرفته است، اما پژوهشي که بهصورت مستقيم بهعنوان اين پژوهش پرداخته شده باشد، ملاحظه نگرديد و جنبه نوآوري پژوهش از اين منظر است.
نويسندگان در پژوهش پيشرو قصد دارند با توجه به تعريف معنا و مفهوم عقل، به بررسي تأثیر باور به معاد و تصوير همهجانبۀ آن در تربيت عقلاني از منظر علامه مصباح يزدي بپردازد. در اين راستا پژوهش حاضر به سؤالهاي زير پاسخ ميدهد:
ـ معنا و مفهوم عقل در اسلام چيست؟
ـ معنا مفهوم و جايگاه عقل از منظر علامه مصباح يزدي چيست؟
ـ تربيت عقلاني از منظر علامه مصباح يزدي چيست؟
ـ باور به معاد چه تأثیري در تربيت عقلاني از منظر علامه مصباح يزدي دارد؟
1. مفهومشناسي
1ـ1. معنا و مفهوم عقل
الف. عقل از نظر لغوي
در القاموس العصري، «عَقَلَ» را به معناي «رَبَطَ» دانسته است؛ پس «عَقل» نيز همچون «رَبط» به مفهوم بستن است (آذركمان، 1397، ص 34) و در اقرب الموارد، «عِقال» را وسيلة بستن معرفي ميکند (شرتوني، 1377، ج 1، ص 829). يعني آنکه عقل، نوعي حبس کردن و محدود کردن است. در معجم مقاييس اللغة: «العَقلُ الحابِسُ عَن ذَميمِ القَولِ وَ الفِعلِ» (ابنفارس، 1404ق، ص 308). عقل، مانع از گفتار و کردار ناپسند است؛ و نيز در لسان العرب: «العَقلُ: الحِجرُ وَ النُّهي، ضِدُّ الحُمقِ» (ابنمنظور، 1405ق، ص 58). «حِجر» يعني حرمت و محدوديت؛ به همين خاطر، آن را که ممنوع التّصرف است ـ و به بيان ديگر تصرف بر او حرام گشته است ـ اصطلاحاً محجور مينامند. در قرآن کريم، عقل به معناي فهم و ادراک آمده است: «اِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ» (ق: 37)؛ قطعاً در سرگذشت پيشينيان براي آنکس که عقل دارد، يا گوش فرا دهد و حاضر باشد، تذکر و اندرز است.
ب. عقل از نظر اصطلاحي
علامه مجلسي براي عقل اين شش معنا را مطرح کرده که عبارتند از:
1. نيروي ادراک خير و شر و تشخيص آن دو و توان شناخت علل کارها و آنچه سبب انجام کاري ميشود و آنچه از انجام آن بازميدارد.
2. ملکه و حالتي در نفس که او را به گزينش خيرات و منافع و دوري از شرور و ضررها واميدارد، و نفس بهمدد اين ملکه بر طرد خواهشهاي شهوت و خشم و وسوسههاي اهريمني توان مييابد.
3. نيرويي که انسانها آن را در نظم بخشيدن به امور زندگي و معاش خويش بهکار ميگيرند.
4. مراتب استعداد نفس، و قرب و بعد آن نسبت به تحصيل نظريات، که داراي چهار مرتبه عقل هيولائي، عقل بالملکه، عقل بالفعل و عقل مستفاد است.
5. نفس ناطقۀ انسان، که او را از بقيه چارپايان جدا ميکند.
6. جوهر مجرد قديمي که در ذات و فعلش هيچ تعلقي به ماده ندارد (مجلسي، 1401ق، ج 1، ص 99ـ105).
آيتالله مصباح يزدي در تبيين جايگاه عقل ميفرمايد: عقل يك نيروي حسابگر است که ميسنجد اين کارِ موردنظر، چه تأثیري نسبت به آينده و سرنوشت و آخرت ما دارد و ما را به کجا ميکشاند؛ و به تناسب اين آگاهي و محاسبه و سنجش، تصميم ميگيرد و بهدنبال آن اقدامي ميکند که نتيجۀ مطلوبي داشته باشد (مصباح يزدي، 1376، ص 332).
در مبحث فايدۀ عقل، رابطۀ عقل با کمال انسان بررسي ميشود و اينکه عقل چگونه انسان را به کمال ميرساند و باعث ميشود رفتارهاي آدمي رنگ و بوي انسانيت به خود بگيرد. همچنين در ادامه، ارتباط عقل با مسئلۀ عرفان بيان ميشود و اينکه آيا عقل ميتواند دربارۀ کشف و شهود دروني قضاوت کند و آنها را نفي يا انکار کند؟ در پايان نيز اشارهاي به رابطۀ عقل و نفس انسان از ديدگاه آيتالله مصباح يزدي ميشود (مصباح يزدي، 1368، ج 1، ص 98). در بررسي تکامل انسان در سايه پيروي از رهنمودهاي عقل، ابتدا تکامل نباتات و حيوانات را بيان کرده و در ادامه به بحث کمال انسان ميرسيم. تکامل يافتن پديدههاي نباتي، مرهون فراهمشدن اسباب و شرايط بيروني و بصورت جبري است. هيچ درختي به اختيار خودش رشد نميکند و با گزينش خودش ميوه نميدهد؛ زيرا شعور و ارادهاي ندارد. در تکامل جانوران کمابيش جايي براي اراده و انتخاب ميتوان يافت؛ اما ارادهاي که برخاسته از غرايز کور حيواني است و با بُردي محدود به نيازهاي طبيعي، و در پرتو شعوري محدود به توان اندامهاي حسي هر حيوان ميباشد. اما انسان علاوه بر خواص نباتي و حيواني، داراي دو امتياز روحي است: ازيكسو، خواستههاي فطرياش در دايرۀ نيازهاي طبيعي، محدود نميشود؛ و از سوي ديگر، از نيروي عقل برخوردار است که بهوسيلۀ آن ميتواند دايرۀ معلوماتش را بهسوي بينهايت توسعه دهد. براساس اين ويژگيها، بُرد ارادهاش از مرزهاي محدود طبيعت فراتر ميرود و بهسوي بينهايت ميل ميکند. همانگونه که کمالات ويژۀ نبات، بهوسيلۀ قواي نباتي خاص حاصل ميشود و کمالات حيواني در سايۀ ارادۀ برخاسته از غرايز و ادراکات حسي پديد ميآيد. کمالات ويژه انسان هم که درواقع همان کمالات روحي اوست، در سايۀ ارادۀ آگاهانه و در پرتو رهنمودهاي عقل بهدست ميآيد؛ عقلي که مراتب مختلف مطلوبيت را بشناسد و در موارد تزاحم، بهترها را ترجيح دهد. بنابراين انساني بودن رفتار به اين است که با ارادهاي برخاسته از تمايلات ويژه انسان و در پرتو هدايت عقل انجام گيرد؛ و رفتاري که تنها با انگيزههاي حيواني انجام ميگيرد، رفتاري حيواني خواهد بود؛ چنانکه حرکتي که تنها در اثر نيروي مکانيکي در بدن انسان پديد آيد، حرکتي فيزيکي خواهد بود. رفتار اختياري وسيلهاي است براي رسيدن به نتيجۀ مطلوب، و ارزش آن، تابع مرتبه مطلوبيت هدفي است که از آن در نظر گرفته شده و تأثیري است که در تکامل روح دارد؛ چنانکه اگر رفتاري موجب از دست دادن يك کمال روحي شود، داراي ارزش منفي خواهد بود(مصباحیزدی،1368،ج3،ص59).
2ـ1. امکان و ضرورت رشد عقل
با اندکي تأمل در آيات و روايات به اين نتيجه ميرسيم که عقل آدمي از امکان رشد و شکوفايي برخوردار است. چنانکه اميرمؤمنان علي ميفرمايد: «عقل غريزهاي است که از طريق کسب علم و تجارب افزايش مييابد» (محمدي ريشهري، 1408ق، ج 2، ص 186). در تعليم و تربيت نيز يكي از اهداف مهم، ايجاد زمينههاي لازم براي رشد عقل است. قطعاً وقتي به پرورش انسان توجه ميكنيم، اهداف تربيتي ما شامل رشد جنبههاي مختلف وجود انسان همچون جنبة عقلاني، اخلاقي، جسماني، فرهنگي و معنوي است. بنابراين اسلام رشد و پرورش همه ابعاد وجود انسان را مطرح كرده است. دستورات اسلام مبني بر بهكار گرفتن عقل و ضرورت پرورش عقل است؛ چنانكه در روايت ذيل نيز بر اين معنا دلالت دارد.
اميرمؤمنان علي از قول پيامبر اكرم در شب معراج ميفرمايد که خداي تبارک و تعالي خطاب به ايشان فرمود: «اي احمد عقل خود را بهكار گير، پيش از آنكه از دست برود كه هركسي عقل را بهكار اندازد، خطا نميكند و به سركشي دچار نميشود» (مصباح يزدي، 1388، ص 205). همچنين در ادعيه وارده، از خداي تعالي درخواست شده است كه ما را در تكامل يافتن عقلمان، ياري فرمايد؛ چنانكه امام سجاد در زيارت اميرمومنان ميفرمايد: «خدايا مرا عقلي كامل و ممتاز نصيب گردان» و در رواياتي نيز راههاي دست يافتن به عقل كامل بيان شده است. امام موسي کاظم ميفرمايد: «لقمان به پسرش گفت: براي خدا تواضع كن تا عاقلترين مردم باشي» (مصباح يزدي، 1376، ص 144، به نقل از: کافي، ج 2، ص 197، ح 2). در اين روايت، تواضع براي خدا و حق، رمز دست يافتن به كمال معرفي شده است.
3ـ1. تربيت عقلاني
وقتي سخن از تربيت عقلاني به ميان ميآيد، نبايد اين دو قسم از اقسام عقل را از نظر دور داشت:
1. عقل نظري: که منظور همان توسعه دادن به حوزۀ تأملات عقلي است.
2. عقل عملي: که منظور همان رفع موانع قضاوت عقل عملي است که در پرتو تعديل غرايز و با باور به معاد حاصل ميشود.
برخي تربيت عقلاني را مجموعة تدابير و اعمالي ميدانند که بهطور منظم و سازمانيافته موجبات رشد و پرورش عقل را در دو جنبۀ نظري و عملي آن، در جهت دستيابي به هدفهاي مطلوب فراهم ميآورند (مصباح يزدي، 1388، ص 34). هدفهاي تربيت عقلاني شامل: پرورش قوه فهم آدمي نسبت به جايگاه خود در عالم هستي، تقويت قوة تحليل براي شناخت رابطۀ انسان با ساير ابعاد خلقت، هدايت عقل بهسوي تقويت ايمان در فرد و دستيابي به حالتي که عقل و ايمان منطبق بر يکديگر باشند و تفهيم اسرار خلقت و نسبت آن با خالق هستند (مصباح يزدي، 1376، ج 1، ص 223). بديهي است که در اين راه هرچه جنبههاي معنوي تقويت شود و فضاي رواني مناسب در او بهوجود آيد و نفس و تمايلات نفساني بيشتر تعديل شود، عقل و فکر رشد کرده و بيشتر توسعه مييابد.
2. شکوفايي عقل انسان در پرتو طرح معاد
ازآنجاکه ريشۀ رسيدن به کمالات و فضايل اخلاقي از ديدگاه اسلام، ايمان به مبدأ و معاد بوده و اين ايمان در صورتي حاصل ميشود که انسان يک علم و شناختي نسبت به خداوند متعال و اعتقادات ديني پيدا کند؛ و علم و معرفت هم زماني حاصل ميشود که انسان تفکري نسبت به مجهولات خود داشته باشد. بههمين دليل است که در آيات قرآن کريم و روايات معصومان اينهمه دربارۀ تفکر و تعقل تأکيد شده است؛ که در اينجا به چند نمونه اشاره ميکنيم:
در آيهاي، خداوند متعال از قول کفار در روز قيامت اين بيان را دارد: «وَ قالُوا لَوْ كُنّا نَسْمَعُ اَوْ نَعْقِلُ ما كُنّا في اَصْحابِ السَّعيرِ فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لاِصْحابِ السَّعيْر» (ملک: 10)؛ و گفتند اگر شنوايي ميداشتيم يا ميانديشيديم، از اصحاب آتشِ سوزان نميبوديم؛ پس به گناه خويش اعتراف كردند، پس كوبيده باد اصحاب آتش.
در بيان آيتالله مصباح يزدي آمده است: «آري كفار در قيامت با افسوس و حسرت ميگويند: اگر حق را ميشنيديم و دربارۀ آن ميانديشيديم، در چنين وضعي گرفتار نميآمديم و به گناه خويش اعتراف ميكنند. البته اين اعتراف به گناه و پشيماني اگر در اين عالم اتفاق ميافتاد، ميتوانست براي آنان مفيد باشد و ايشان را وادار كند كه در اين عالم تا هنوز امكان دارد گناهان گذشته خويش را جبران كنند؛ ولي در جهان ديگر اين امكان وجود ندارد و اعتراف و پشيماني انسان هيچ فايدهاي براي او دربر نخواهد داشت» (مصباح يزدي، 1367، ج 1، ص 269).
با تأمل در اين آيه ميفهميم که براي رسيدن به سعادت، بهترين راه ـ و بهتر است بگوييم تنهاترين راه ـ همان معرفت صحيح است که گاهي با فکر و انديشه و با بهکار گرفتن عقل بهدست ميآيد و گاهي هم با کمک ديگران و راهنمايي آنها اين امر محقق ميشود. عدم تفکر و تعقل و به دنبال آن، عدم کسب معرفت صحيح، به جهنمي شدن عدهاي منجر ميشود که در قرآن کريم ميفرمايد: «وَلَقَدْ ذَرَأنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَالاِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لايَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ اَعْيُنٌ لايُبْصِرُوْنَ بِها وَلَهُمْ اذانٌ لايَسْمَعُونَ بِها» (اعراف: 179)؛ و حقاً بسياري از جن و انس را براي جهنم آفريدهايم؛ زيرا دلهايي دارند كه با آن نميفهمند و چشمهايي دارند كه با آن نميبينند و گوشهايي دارند كه با آن نميشنوند.
يعني علت جهنميشدن بسياري از مردم، عدم بهکارگيري ابزارهاي شناخت، و محروم ساختن خويش از معارف صحيح است. با تأمل در اين آيات و گوشزد کردن آنها بهصورت مرتب به جامعه و اينکه عاقبت بسياري از مردم در اثر عدم استفاده از قدرت تفکر و تعقل چه خواهد شد؛ ميتوان به شکوفايي عقل انسان کمک کرد. خوب است در اين قسمت اشارهاي داشته باشيم به اينکه شکوفايي عقل در پرتو معاد به چه صورتهايي محقق ميشود:
1ـ2. تمرکز و هدفمندي انديشه انسان از هرزه گردي و پراکندگي
اول قدمي که انسان براي رسيدن به کمال بايد بردارد، اين است که تلاش کند قوۀ عقل و ساير ابزارهاي ادراکي، مثل چشم و گوش خود را که در اختيار و ارادۀ انسان هستند، درست به کار گيرد و سپس آنها را به شايستگي در يک مسير درست هدايت کند، تا بتواند نتيجه خوبي را بگيرد. در اينباره آيتالله مصباح يزدي ميفرمايد: «چرا كه انديشيدن، صرفاً يك انفعال و تأثر نفس از عوامل بيروني نيست؛ بلكه يك فعاليت دروني و عقلاني است و انسان به هنگام فكر كردن و بهويژه اگر دربارۀ مسائل غيبي و موضوعات دور از دسترس حس باشد، از كارهاي ديگري كه معارض و مزاحماند و از برخي لذتجوييها و كامگيريها كه ميتواند در آن فرصت برايش فراهم شود، لازم است كنارهگيري و صرفنظر كند» (مصباح يزدي، 1367، ج 1، ص 271).
بنابراين مشغول شدن به اموري که مانع فکر کردن است و نميگذارد انسان بهصورت عميق تمرکز پيدا کند، مورد مذمت است؛ و هرکسي که به يکسري از لذتها و کارهاي روزمره عادت کرده و يک وابستگي پيدا کرده است، نميتواند درست تفکر کند؛ يا بايد آنها را کنار بگذارد يا در صورت انجام آن امور، تحقق تفکر و تأمل دور از دسترس است.
2ـ2. پيدايش عرصههاي جديدي براي تأملات مفيد در زندگي انسان
وقتي انسان تحت تأثیرات محيط بيروني و حتي کارهاي اختياري، به يکسري امور عادت کرد و درواقع این امور بهصورت ملکۀ نفساني براي او درآمدند؛ مانع انديشيدن صحيح او می شوند و تعارضي ايجاد ميشود؛ که براي خروج از اين تعارض به تعبير آيتالله مصباح يزدي نياز به گزينش و تصميمگيري دارد: «انسان براي بيرون آمدن از اين معارضه و حركت در سر اين دوراهي، نياز به گزينش و تصميمگيري دارد و با اختيار و انتخاب خود، تفكر را بر آن كارها و لذايذ معارض ترجيح ميدهد. اما در اينجا گاهي ممكن است موانعي وجود داشته باشد كه انسان را از انجام اين گزينش و ترجيح يك طرف بازدارد؛ و براي اينكه اين انتخاب و گزينش انجام گيرد و يك طرف را ترجيح دهد، بايد انگيزهاي وجود داشته باشد؛ كه در اين صورت ميبينيم حتي براي انديشيدن و تحصيل خودِ شناخت نيز احتياج به يك شناخت قبلي داريم؛ يعني براي شخص هرچند بهطور ارتكازي و غيرآگاهانه اين مسئله طرح ميشود كه: آيا فرصتي كه برايم پيش آمده، صرف التذاذات مادي كنم و يا بنشينم به فكر كردن و انديشيدن فرو روم؛ انديشيدني كه اكنون براي من لذتي ندارد و نهايتاً هم معلوم نيست به كجا بيانجامد؟ آري كداميك از لذت آني و انديشه براي من بهتر و مفيدتر است؟» (همان، ص 272).
آن دسته از انسانهايي که فقط به لذتهاي زودگذر دنيا دل خوش کردهاند و درواقع يک نگاه سطحي دارند، تصميمشان همين دنياست. ولي آنهايي که به دنبال لذات بادوامتر و آثار عظيمتر هستند، با انديشيدن، به يک امر مهمي ميرسند؛ اندیشه دربارۀ اينکه خدايي هست و قيامتي؛ و بايد به دنبال آنها رفت و از رنجها و خسارتهاي بزرگي که جبرانناپذير هستند، رهایی یافت. اين مسئله يک انگيزۀ قوي در انسان ايجاد ميکند که تلاش ميکند راه درست را انتخاب، و براي رسيدن به بالاترين قله کمال انساني حرکت کند.
3ـ2. بيداري عقل انسان حتي در صورت ظن به معاد
در ابتدا خوب است بهصورت گذرا اشارهاي به برهان شرطبندي داشته باشيم، که پاسکال رياضيدان و فيزيکدان و متکلم فرانسوي آن را پرورانده است. اجمال اين برهان اينگونه است که وجود خداوند و حقانيت آموزههاي ديني ازجمله معاد، اگر هم قابل اثبات يقيني نباشند، اما يگانه گزينه پذيرفتني هستند؛ چراکه براي اجتناب از زيان احتمالي عدم باور به معاد، که بهمراتب بالاتر از سود يقيني آن است، چارهاي جز ايمان و سلوک مؤمنانه نيست. ويژگي انسان اين است که حتي وقتي دربارۀ لذتهاي مادي آينده خود هم فکر ميکند، از لذتهاي زودگذر چشمپوشي کرده و حاضر است رنجهاي فراواني را هم تحمل کند، تا به آن آينده مطلوب خود که لذتهايش بيشتر و بادوامتر است، برسد و اين عقل انسان است که حکم به مقايسۀ بين لذتهاي آني و بادوام ميکند. حال با توجه به مطالب يادشده، انسان بايد بهطريق اولي در مورد آخرت و سعادت جاوداني تأمل بيشتري داشته باشد. آيتالله مصباح يزدي در اينباره ميفرمايد: «اگر تجربههاي همين عالم نشان ميدهد كه انسان پشيمان خواهد شد و از بيفكري و بيخيالي گذشته دائماً رنج ميبرد؛ نسبت به آخرت و سعادت جاوداني طبعاً اين بيفكريها و بيخياليها، رنج بيشتر و پشيماني زيادتري بهدنبال دارد و به حكم عقل، بر انسان است كه روي اين احتمالات محاسبهاي انجام دهد؛ زيرا چنانكه احتمال انجام كاري كه بهدنبالش نفع زيادي و احياناً نامتناهي باشد، از يقين به يك لذت محدود فاني ارزشش براي انسان بيشتر است؛ اين احتمال هر قدر ضعيف، يعني مخرجش بزرگتر باشد؛ وقتي محتمل قوي يا نامتناهي باشد، از ارزش والايي برخوردار خواهد بود. وقتي سخن از زندگي جاودان و لذتهاي هميشگي ميشود، يا اينکه صحبت از عذاب هميشگي و دردناک ميشود، در اينجاست که عقل آدمي متنبه شده و به اين مهم توجه بيش از پيش ميکند» (همان، ص 273).
4ـ2. تبديل شدن انسان به يک کنشگر دورانديش و محاسبهگر
در پرتو باور به معاد، عقل انسان او را به تأمل و تفکر دعوت ميکند، که نبايد به اين لذتهاي زودگذر دنيوي اکتفا کني و اگر مشغول اين لذايذ شدي، از سعادت آينده قطعاً محروم خواهي شد. اگر انسان از حکم عقل پيروي کند، حتي در همين دنيا هم صاحب عزت و عظمت و شرافت و ارزش ميشود. انگيزههاي معنويِ معارض را تاآنجاكه بتوانند تضعيف و احياناً نابود ميسازد، تا خاطرۀ آنها را از فكر و انديشۀ خود محو و معدوم و همۀ فكر و ذكر و تلاشش را غرق در ماده و حيات مادي و منافع زندگي دنيوي میكند. اينجاست كه انسان تباه ميشود؛ مگر آنكه خداوند به شكلي اعجازوار دست وي را گرفته و او را از منجلاب برهاند (همان، ص 274).
الف. توجه به عوامل و موانع انديشۀ انسان
لازم است با عوامل و موانعي که مانع انديشۀ انسان ميشوند، مبارزه کرده و آنها را از سر راه خود کنار بزنيم. اين عوامل را ميتوان به دو دسته تقسيم کرد:
دستۀ اول آنهايي که مانع رويش فکر و انديشه انسان ميشوند و يا در بعضي موارد مانع قوت و يا باعث ضعف آن ميشوند؛
دسته دوم گرايشهايي که مانع شناخت صحيح هستند.
از دستۀ اول به اين موارد اشاره ميکنيم:
1. حسگرايي
با توجه به اينکه انسان در جهان مادي زندگي ميکند، با محسوسات، هم انس بيشتري دارد و هم بيشتر اطلاعات و معلومات خود را از همين کانال حس به دست ميآورد. هرچند انسان از قوۀ عاقله هم برخوردار است و ميتواند به انسان بفهماند که وراي اين محسوسات، حقايق ديگري هم وجود دارد؛ اما بهخاطر انس او با طبيعت و تماسي که معمولاً بدون زحمت ميتواند با آنها برقرار کند، کمتر به امور غيرحسي توجه ميکند. قرآن وقتي از سرگذشت اقوام پيشين مطالبي را بيان ميکند، ميفرمايد در آن موقعي که ميبايست به پيامبرشان مؤمن شوند، بهخاطر همين حسگرايي کوتاهي کردند و از بسياري حقايق دور ماندند. بهعنوان نمونه از قوم بنياسرائيل ياد ميکند که با همۀ تلاشي که حضرت موسي کرد و آنها را از چنگال ظالم زمان نجات داد و ميخواست از آنها يک ملت مستقلي ايجاد کند؛ اما همينکه از خدا و قيامت و وحي سخن گفته شد، گفتند ما در صورتي ايمان ميآوريم که خدا را ببينيم: «لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتّي نَري اللّهَ جَهْرَةً» (بقره: 55)؛ هرگز به تو ايمان نياوريم، مگر آنكه خداي را آشكار ببينيم؛ يعني در امور حسي باقي ماندند و آية «ثُمَّ اَرْسَلْنا مُوسي وَ اَخاه ُهارُونَ بِاياتِنا وَ سُلْطان مُبين اِلي فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِه فَاسْتَكْبَرُوا وَ كانُوا قَوْماً عالينَ فَقالُوا اَنُومِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ» (مؤمنون: 45ـ47)؛ سپس موسي و برادرش هارون را به همراه معجزات خود و برهان آشكار بهسوي فرعون و اشراف قوم او فرستاديم؛ پس آنان از اطاعت فرامين موسي و دستورات آسماني سرپيچي كردند؛ زیرا آنها قومي برتريطلب بودند؛ آنگاه گفتند: آيا ايمان آوريم به دو انسان همانند خودمان، درحاليكه بستگان آن دو، بردگان و خدمتكاران ما هستند.
«طبيعي است كه اين حكم به مثل بودن و همانندي موسي و برادرش با خودشان، براساس حكم به ظاهر و حسگرايي است؛ چراكه اين مثليت در جلوۀ ظاهري وجود دارد؛ ولي در جوهرۀ نبوت و وحي و خصوصيات فكري و اخلاقي و ارزشهاي الهي و معنوي چنين مثليتي وجود نداشت؛ اما همين حسگرايي، آنان را از تفكر و تأمل براي شناختن اين حقيقت بازميداشت» (مصباح يزدي، 1388، ج 1، ص 277).
2. تقليد
از ديگر موانع تعقل و رسيدن به شناخت صحيح، بحث تقليد است. عدهاي چون در فکر کردن و انديشيدن دچارضعف هستند، در بسياري امور، افکار و اعتقادات ديگران را پذيرفته و به آنها اعتماد کرده و از آنها تقليد ميکنند. نمونۀ بارز آن، تقليد از اجداد و نياکان و نسلهاي قبلي است که در قرآن کريم با بيانات مختلفي از اين نمونه تقليدها ياد شده است که مانع تفکر و تعقل بوده و انسان را از رسيدن به معارف صحيح بازداشته است؛ ازجمله در آية شريفة «اَمْ اتَيْناهُمْ كِتاباً مِنْ قَبْلِه فَهُمْ بِه مُسْتَمْسِكُونَ بَلْ قالُوااِنّا وَجَدْنا ابائَنا عَلي اُمَة وَ اِنّا عَلي اثارِهِمْ مُهْتَدُونَ وَ كَذلِكَ ما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ في قَرْيَة مِنْ نَذيْر اِلاّ قالَ مُتْرَفُوها اِنّا وَجَدْنا ابائَنا عَلي اُمَّة وَ اِنّا عَلي آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ قالَ اَوَلَوْ جِئتُكُمْ بِاَهْدي مِمّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آبائَكُمْ قالُوا اِنّا بِما اُرْسِلْتُمْ بِه كافِرُوْن» (زخرف: 21ـ24)؛ آيا پيش از اين كتابي به ايشان داده بوديم تا (در اين اعتقاد باطل) بدان تمسك جويند؟ (نه) بلكه ميگفتند ما پدران خويش را بر آئيني يافتيم و ما بر آثار (افكار و رفتار و گفتار) آنان هدايت شدهايم؛ و اينچنين است که ما پيش از تو در هيچ شهري رسول بيمدهندهاي را نفرستاديم جز آنكه متنعمين و مرفهين آن ميگفتند ما پدرانمان را بر آييني يافتهايم و ما پيروان و اقتداكنندگان آثارشان هستيم؛ گفت: آیا میخواهید برايتان چيزي هدايتكنندهتر از آنچه كه پدرانتان را بر آن يافتهايد، بياورم؟ در پاسخ گفتند: ما به آنچه كه شما آوردهايد، كافريم (مصباح يزدي، 1376، ج 1، ص 67).
«در اين آيه در ضمن نكوهش تقليد از پدران، آن را نقطۀ مقابل پيروي از كتاب آسماني و وحي مطرح، و در دو مورد به اين حقيقت اشاره كرده است: نخست ميگويد: آيا به كتابي كه قبلاً به ايشان دادهايم، تمسك ميجويند؟ سپس در پاسخ اين سؤال انكاري اظهار ميدارد كه نه، بلكه به تقليد از پدران خود اين عقايد نادرست را ميپذيرند و ترويج ميكنند. بار دوم مجدداً در پاسخ به آنان كه ميگفتند ما به آباء خويش اقتدا كردهايم، پيامبر خدا ميگويد: هرچند ما مطالب هدايتكنندهتري از آنچه كه پدرانتان داشتهاند برايتان آورده باشيم؟» (همان، ص 35).
در آيه ديگر که اشاره به مبارزۀ ابراهيم پيامبر بزرگ خدا با بت و بتپرستي آمده است كه: «وَلَقَدْ اتَيْنا اِبْراهيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَكُنّا بِه عالِمينَ اِذْ قالَ لاِبيهِ وَ قَوْمِهِ ماهذه الّْتماثيلُ الَّتي اَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ قالُوا بَلْ وَجَدْنا ابائنا لَها عابِدينَ لَقَدْ كُنْتُمْ اَنْتُمْ وَ ابائُكُمْ في ضَلال مُبيْن» و نيز آمده كه: «وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ اِبْراهيمَ اِذْ قالَ لاِبيه وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ قالُوا نَعْبُدُ اَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاكِفينَ قالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ اِذْ تَدْعُوْنَ اَوْ يَنْفَعُونَكُمْ اَوْ يَضُرُّونَ قالُوا بَل وَجَدنا آبائَنا كَذلِكَ يَفْعَلُونَ» (انبياء: 51ـ54)؛ و ما از قبل، ابراهيم را تکامل بخشیدیم و به او دانا بوديم، بدان هنگام كه به پدر و قومش گفت: اين تنديسها چيست كه شما به آنها روي آورده و اسير آنها شدهايد. گفتند: كه پدرانمان را پرستشكنندۀ آنها میدیدیم؛ گفت: هم شما و هم پدرانتان در گمراهي آشكار بودهايد.
تلاوت كن برايشان خبر ابراهيم را هنگامي كه به پدر و قومش گفت: چه ميپرستيد؟ در پاسخ گفتند: بتهايي را ميپرستيم و بر توجه به آنها پايداري ميكنيم. ابراهيم گفت: آيا وقتي آنها را ميخوانيد، صداي شما را ميشنوند؟ يا هيچ نفع و ضرري به شما ميرسانند؟ در جواب ابراهيم گفتند: نه، بلكه ميديديم پدرانمان اينگونه عمل ميكنند.
که در اين آيه هم تقليد از پدران را محکوم کرده و تقليد كوركورانه را موجب ضلالت و گمراهي دانسته است. ابراهيم تمام تلاشش اين بود که آنها را به تعقل وادارد و از تقليد کورکورانه بازشان دارد؛ چنانچه آيتالله مصباح يزدي در اين زمينه ميفرمايد: «تقليد کورکورانه، موجب شقاوت انسان ميشود و به ناچار راه سعادت در اين دو راه خلاصه ميشود: يكي انديشيدن درست و دوم گوش فرادادن به وحي آسماني كه البته آنهم متكي بر عقل است» (مصباح يزدي، 1388، ج 1، ص 277).
3. اعتماد به ظن
از ديگر مواردي که مانع رسيدن به شناخت صحيح و همچنين تعقل و تفکر ميشود، اعتماد به ظن و گمان است؛ چراکه اگر انسان بينش اخروي نداشته باشد و زندگي خود را براساس يک حساب و کتاب اخروي تنظيم نکرده باشد، درواقع زندگي را بر جهل يا شک و يا ظن بنا کرده است و کسي که علمي به حيات اخروي نداشته باشد، به جهل و شک و گاهي هم ظن اعتماد کرده است. اگرچه ممکن است در زندگي روزمره و مادي انسان، اين اعتماد به ظن خيلي مشکلي ايجاد نکند؛ ولي اگر اين شيوه، درطول زندگي مشکلات و خسارتهاي جبرانناپذيري را بر انسان تحميل ميکند و از بسياري مسائل مهم و اساسي هم بهخاطر توجه به ظن و گمان غافل ميشود و با اين شرايط هيچ وقت به قطعيت و يقين نميرسد. در قرآن کريم هم اشارهاي به مشرکان و کفار دارد که ريش، بسياري از انحرافات و مشکلات آنها را همين توجه غيرمنطقي و غيرمعقول به ظن وگمان ميداند؛ که اساس اعتماد به ظن به دو دسته تقسيم ميشود.
دسته اول: در قرآن کريم هم اشارهاي به مشرکان و کفار دارد که ريشۀ بسياري از انحرافات و مشکلات آنها را همين توجه غيرمنطقي و غيرمعقول به ظن وگمان ميداند.
در جايي ميفرمايد: «اَلا اِنَّ لِلّهِ مَنْ في السَمواتِ وَ مَنْ فِي الاْرْضِ وَ ما يَتَّبعُ الَّذيْنَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ شُرَكاءَ اِنْ يَتَّبِعُونَ اِلاَّ الْظَّنَ وَ اِنْ هُمْ اِلاّ يَخْرُصُون» (يونس: 66)؛ آگاه باش كه آنچه كه در آسمان و زمين است از آن خداست؛ و آنان كه غير از خدا را شريكان او ميخوانند جز از گمان پيروي نمیكنند و آنها نيستند جز كساني كه بر طبق گمان و ظن خود عمل میکنند.
و در جاي ديگر ميگويد: «قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَهْدي اِلي الْحَقِّ قُلِ اللّهُ يَهْدي لِلْحَقِّ اَفَمَنْ يَهْدي اِلي الْحَقِّ اَحَقُّ اَنْ يُتَّبَعَ اَمْ مَنْ لايَهْدي اِلاّ اَنْ يُهْدي فَمالَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ وَ ما يَتَّبِعُ اَكْثَرُهُمْ اِلاّ ظَنّاً اَنَّ الظَّنَ لا يُغْني مِن الْحَقِّ شَيْئاً» (يونس: 36)؛ بگو آيا از شريكان مورد اعتقاد شما كسي هست كه به سوي حق هدايت كند؟ بگو خدا هدايت بهسوي حق ميكند؛ پس آيا آنكس كه هدايت بهسوي حق ميكند براي پيروي شايستهتر است يا كسي كه هدايت نكند، جز آنكه نخست خود وي هدايت شود؛ پس اين چه وضعي است كه براي شما پيش آمده است و در اينباره چگونه قضاوت ميكنيد.
خداي تبارک و تعالي، ريشۀ اين اعتقادات باطل مشرکان و علت شرکورزي آنها را اوهام و ظن و گمان آنها که اساساً پايهاي ندارد، ميداند. در آيه ديگري علت انكار قيامت و اعتقاد به جهان ديگري غير از جهان مادي را همين اعتماد به ظن و پايبندي به وهم و خيال ميداند، که ميفرمايد: «وَما خَلَقْنَا السَّماءَ وَالاْرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلا ذلِكَ ظَنُّ الَّذينَ كَفَروُا فَوَيْلٌ لِلَّذينَ كَفَرُوا مِنَ النّارِ اَمْ نَجْعَلُ الَّذينَ آمَنوُا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ كَاْلمُفْسِدينَ فِيالاَرْضِ اَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقينَ كَالْفُجّارِ» (ص: 27)؛ و آسمان و زمين و آنچه در بين آن دو هستند، باطل نيافريديم؛ اين گمان كساني است كه كافرند؛ پس واي بر آنانكه كافرند از آتش! آيا قرار ميدهيم آنان را كه ايمان آوردند و عمل صالح كردند همانند فسادكاران روي زمين؟ آيا قرار ميدهيم تقواپيشگان را همانند تبهكاران؟
بنابراين بحثهاي اساسي و مهمي چون معاد را بايد متمايز از زندگي دنيوي و روزمره خود بدانيم و توجه داشته باشيم که با ظن و گمان نميشود اين مسائل مهم و اساسي را شناخت، و راهي جز تفکر و تعقل که انسان را به علم قطعي رهنمون کند، وجود ندارد.
دسته دوم: گرايشهاي متعارض گاهي انسان تصور ميکند که اگر دنبال کسب معارف صحيح و حق باشد، از يکسري منفعتهاي مادي محروم ميشود و اين مسئله يک تعارض بهوجود ميآورد و اين گرايش به ماديات منجر ميشود که انسان از انديشيدن در مورد مسائل اساسي و مهم چون بحث معاد، دچار ضعف و سستي شود.
در اينجا به سه نوع از موانع اشاره ميکنيم:
1) لذات آني و هوسهاي لحظهاي؛ چنين لذتهايي معمولاً در همۀ افراد وجود دارد که البته بعضي، اين نوع از لذتها را مديريت کرده و بهصورت معقول از آنها بهره ميبرند و هيچگونه تعارضي هم با ديگر کارهاي لازم و ضروري انسان ندارد و منعي هم براي فکر کردن و خردورزي انسان ايجاد نميکند. اما برخي ديگر بدون مديريت صحيح و عدم رعايت حد و مرز در آنها، تفکر و تعقل را تحتالشعاع قرار داده، و نميگذارند که در مورد امور مهمي چون معنويات و امور اخلاقي و اخروي بيانديشند و همه زندگي آنها ميشود غرايز حيواني، که در برخي از آيات به آن اشاره شده است؛ ازجمله: «وَلَقَدْ ذَرَأْ نالِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَالاِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لايَفْقَهُوْنَ بِهاوَلَهُمْ اَعْيُنٌ لايُبْصِرُونَ بِها وَلَهُمْ اذانٌ لايَسْمَعُونَ بِها اُولئِكَ كَالاَنِعامِ بَلْ هُمُ اَضَلُّ اُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ» (اعراف: 179).
ميتوان از آية بالا به خوبي برداشت کرد که وقتي همۀ دغدغه و فکر انسان بشود بهرهجويي از لذات مادي و غرايز حيواني، و اين امور تحت فرمان عقل نباشند، و تفکر و تأملي در اين امور صورت نگيرد؛ مقامِ انسان را از چارپايان هم تنزل داده و عاقبت بسيار خطرناکي براي او بهدنبال خواهد داشت.
2) آيندهنگري افراطي مادي؛ اينگونه افراد هرچند غرق در لذات آني و هوسهاي لحظهاي نميشوند؛ اما تمام فکر و ذکرشان در مسائل دنيوي خلاصه ميشود؛ که آيتالله مصباح يزدي در اين زمينه ميفرمايد: «كسب ثروت، تحصيل قدرت و بهدست آوردن مقام و موقعيت اجتماعي دنيوي، آنچنان ايشان را به خود مشغول سازد كه از خدا و قيامت و معنويت و آينده خويش كاملاً غافل شوند. در حقيقت اينان فكرشان همانند گروه اول نمرده و نيست نشده؛ ولي در اسارت گرايشات مادي دنيادوستي، مالپرستي، جاهطلبي و قدرتخواهي قرار دارد و هيچگاه از زندان تاريك اين گرايشات مادي دنيوي نميتواند به بيرون پرواز كند و بويي از روح و ريحان و جنت و نعيم و قرب و رحمت خدا استنشاق كند» (مصباح يزدي، 1376، ج 1، ص 293).
ممکن است که اينها هيچگونه دشمني هم با خدا و پيامبر و معاد نداشته باشند؛ ولي غرق در مال و قدرتاند و يک غفلتي نسبت به مسائل اساسي براي اينها ايجاد ميشود که در آيات زير به آنها اشاره شده است:
«اَلْهيكُمُ التَّكاثُرُ حَتّي زُرْتُمُ الْمَقابِرَ» (حديد: 20)؛ افزونطلبي در اموال بنا بر يك تفسير شما را به خود مشغول داشته تا آنگاه كه مرگتان فرا رسد و گورها را زيارت كنيد.
آية «ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ اْلاَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ» (آلعمران: 14)؛ بگذارشان تا بخورند و كام جويند و آرزوي دراز آنان را بهخود مشغول دارد كه بهزودي انحراف و اشتباهكاري خود را ميفهمند.
«وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَقُولُ رِبَّنا آتِنا فيالدُّنْيا وَ مالَهُ في الاْخِرَةِ مِنْ خَلاق» (بقره: 200)؛ بنابراين دنياطلبي و غرق در ماديات شدن، هرچند نصيب اينها را در دنيا بهدنبال دارد؛ ولي در آخرت هيچ نصيبي جز آتش براي آنها نيست و هرچه ساختهاند، از بين خواهد رفت.
3) دشمني و انزجار نسبت به خدا، پيامبر و دين؛ بعضيها هرچند در زندگي، اهل تفکر و انديشه هستند؛ ولي اين انديشه همراه با گرايش منفي و دشمني با خدا و پيامبر است و در اين زمينه هم تلاش فراوان دارند. هرچند كاملاً ممكن است كه اين عناد به نوبه خود، فرعي و انعكاسي باشد؛ از همان گرايشات مثبت مادي، يعني جاهطلبي و دنيادوستي و مالپرستي؛ ولي ظهور و بروز اين گرايشات در شكل دشمني مستقيم و عداوت با خدا و خداپرستان و تكذيب و ادبار و استكبار و قتل و خونريزي خود را نمايان ميسازد. در اين زمينه ميتوان به اين آيات اشاره كرد:
ـ «ذَرْني وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحيداً وَ جَعَلْتُ لَهُ مالا مَمْدوُداً وَ بَنينَ شُهُوداً وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْيهداً ثُمَّ يَطْمَعُ اَنْ اَزْيدَ كَلاّ اِنّه كانَ لاِياتِنا عَنيداً سَاُرْهِقُهُ صَعوُداً اِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ثُمَّ نَظَرَ ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَر ثُمَّ اَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ فَقالَ اِنْ هذا اِلاّ سِحْرٌ يُؤْثَرُ اِنْ هذا اِلاّ قِوْلُ الْبَشَرِ سَاُصْليهِ سَقَرَ وَ ما اَدْراكَ ما سَقَرُ لا تُبْقي وَ لا تَذَرُ لَواَّحَةٌ لِلْبَشَرِ» (مدثر: 11ـ20)؛ مرا بگذار با آن كس كه تنها آفريدم و براي وي مال فراوان قرار دادم و پسران حاضر به خدمت؛ و همه چيز براي او بهطور كامل آماده كردم؛ سپس طمع ميورزد كه آنها را بيفزايم؛ هرگز چنين نكنم؛ او با آيات ما دشمني ورزيد؛ بهزودي او را در مجازاتي سخت و عذاب در اندازيم؛ او بينديشيد و نظر داد؛ پس مردهباد كه چگونه نظري داد؛ سپس مردهباد كه چگونه نظري داد؛ سپس تأمل كرد؛ سپس روي درهم نمود و اظهار كراهت كرد؛ سپس پشت كرد و سرپيچي کرد؛ پس گفت: نيست اين جز سحري كه از ديگران آموخته شده؛ نيست اين جز گفتار انسان؛ بهزودي وي را در سقر اندازيم؛ و نميداني كه سقر چيست؛ باقي نگذارد آنچه در آن افتد و رها نكند هركس را كه داخل شود؛ جز آنكه بسوزاند و رنگ پوست را بسيار دگرگون سازد» (مصباح يزدي، 1377، ص 87).
بنابراين، اين سه نوع گرايش با هم تفاوتهايي دارند؛ اما هر سه انسان را از فكر و انديشه صحيح که لازمۀ زندگي انسان است و سعادت انسان در گرو اين انديشه صحيح خواهد بود، بازميدارند.
3. توسعه آفاق معرفتي انسان
1ـ3. توسعه قلمرو انديشه و نظر انسان
ازجمله آثار سازندۀ ايمان و باور به معاد، اين است که قلمرو انديشه و نظر انسان را گسترش ميدهد. انسان باايمان، دنيا را گذرگاه و سراي آخرت را قرارگاه ابدي ميداند. اين باور ديني، مايۀ بلندهمتي و تلاش فزاينده براي نيل به آيندهاي سرنوشتساز و تابناک ميگردد؛ چراکه از نظر رواني، آيندهنگري و داشتن اميد به فردايي روشن و تعيينکننده، در خودباوري، از خود مايه گذاشتن، پشتکار و پايداري انسان، نقش بسيار مؤثر دارد. وابستگي مباحث معاد به مباحث انسانشناختي بهگونهاي است که پذيرش هر رأي و نظري پيرامون انسان در مباحث انسانشناسي معلوم ميکند که در مباحث معاد برچه مسلک و طريقي است. اگر کسي در مباحث انسانشناختي ديدگاهش نسبت به انسان بهگونهاي است که همچون مکاتب مادي اصلاً براي انسان قائل به وجود روح نيست؛ يا اگر قائل به وجود روح است، آن را مستقل از بدن مادي نميداند و با فناء بدن، روح را نيز فاني بداند؛ براي چنين کسي معاد معناي حقيقي پيدا نميکند و غالباً هم منکر معاد ميشود؛ ولي اگر در آن مباحث کسي قائل به وجود روح، آنهم بهنحو جاودان و مستقل از بدن باشد؛ در مبحث معاد به اين نتيجه خواهد رسيد که انسان، معادي دارد و در مقام اثبات معاد بر ميآيد (مصباح يزدي، 1381، ص 56).
2ـ3. تعميق يافتن انديشه انسان دربارۀ متعلقات انديشه
با باور به معاد، انديشۀ انسان نسبت به آنچه ميانديشد؛ دچار تحول ميشود (چه در علوم تجربي و علوم فلسفي و چه در علوم انساني و ساير علوم) و جنبۀ ديگري پيدا ميکند و هر چيزي در انديشۀ انسان با يک پيوستي همراه خواهد بود؛ و آن اينکه به چيستي و چرايي آن توجه ميکند. انديشههاي کاملاً معمولي، يک بُعد متعالي پيدا ميکند. براي نمونه، وقتي به رويش گياهان دقت ميکند، به فکر فرو ميرود و به پيدايش حيات مجدد ميرسد. انسانشناسي مبتني بر دين، نسبت به ساير ديدگاهها، از نقاط قوت مهمي برخوردار است، که اشارهاي به بعضي از آنها ميکنيم:
الف. جامعيت؛ در انسانشناسي ديني به همۀ ابعاد وجودي انسان توجه شده است و به ميزان نقشي که هر بعدي در رسيدن به کمال ايفا ميکند، مورد توجه قرار گرفته است؛ ولي در ساير انسانشناسيها اين شمول و جامعيت وجود ندارد.
ب. خطاناپذيري؛ معارفي که در انسانشناسي ديني مورد توجه است، چون از منبع وحي است، هم متقن است و هم محکم؛ درحاليکه در ساير مکاتب غيروحياني، چنين ويژگي وجود ندارد.
ج. توجه همزمان به مبدأ و معاد؛ در ساير مکاتب توجه چنداني به اين دو نيست؛ اما در انسانشناسي ديني همزمان به هر دو و رابطۀ انسان با اين دو توجه شده و يک رابطهاي بين دنيا و آخرت براي انسان ديني متصور ميشود.
د. توجه به تمام ساحتهاي وجودي انسان؛ در انسانشناسي ديني هم به زمان حال و آينده و هم به جسم و جان و هم بعد مادي و معنوي انسان توجه شده است؛ اما در ساير مکاتب چنين توجهي صورت نگرفته است.
بنابراين اگر دنياي انسان همهاش همراه با آلام بوده و پر از درد و رنج باشد، باز هم در مقايسه با لذتهاي پايدار، ابدي و بهتر و شديدتر وي در جهان ديگر چيزي بهحساب نميآيد و هرگاه بتواند در ازاي آلام دنيوي آخرت را به كف آورد، سعادتمند خواهد بود (همان، ص 204).
نتيجهگيري
بيشک يكي از بهترين و مهمترين روشها براي مصونيتبخشي جامعۀ معاصر در برابر ويروسها و ميكروبهاي كشندۀ دشمن كه همهجا حضور دارند، چيزي جز نهادينهكردن باور معاد نيست. آخرتگرايي به شهادت قرآن، يگانه راه نجات از دشمن قسمخورده انسان، يعني شيطان است. او از گمراه ساختن بندگان مزين به اخلاص، اظهار عجز کرد؛ پس اخلاص، قلعه ايمني است كه از گزند شياطين محفوظ است؛ اما چگونه ميتوان پاي به اين قلعه گذاشت؟ خداي سبحان راه خالص شدن را منحصر در باور معاد و ياد آخرت ميداند، ازاينرو بهنظر ميرسد در عرصه تربيت ديني بايد روي نهادينهكردن باور معاد بر بنياد عقلانيت به جد سرمايهگذاري کرد و در اين راه از بهترين روشها و اثرگذارترين شيوهها بهره برد.
ازاينرو نتايج پژوهش حاکي از آن است که عقل در دين مبين اسلام بهعنوان فصل مميزه انسان از حيوانات و نباتات و با تعيين مرزها در زندگي فردي و اجتماعي نقشي پيشگيرانه را در حيات انساني ايفا کرده و راه سعادت و رستگاري را بر وي هويدا ميسازد. علامه مصباح يزدي با تلقي از عقلانيت چون نقطه کمال انسان، تمامي جنبههاي کمال در انسان را اعم از کمال در روح و جسم را حاصل رهنمودهاي عقل تلقي کرده که دستيابي به اين نوع سعادت مستلزم تربيت عقلاني و لحاظ کردن ابعاد و مؤلفههاي عقل عملي و نظري در برنامههاي تربيتي مربيان است.
از منظر علامه مصباح يزدي يکي از مسائل بنيادين در تربيت و شکوفايي ابعاد تربيت عقلاني در متربيان، شکل بخشيدن معرفت صحيح نسبت به مسائل از کجايي و به کجايي در آنهاست، که ريشۀ اين نوع تربيت، به تربيت عقلانيت معادمحور بازميگردد. اين مهم با اشکال و صورتهاي متعددي همچون تمرکز و هدفمندي انديشه انسان از هرزهگردي و پراکندگي، پيدايش عرصههاي جديدي براي تأملات مفيد در زندگي انسان، بيداري عقل انسان حتي در صورت ظن به معاد، تبديل شدن انسان به يک کنشگر دورانديش و محاسبه گر و توجه به عوامل و موانع انديشه انسان، در وي تجلي مييابد.
* این مقاله در همایش بین المللی «علوم انسانی اسلامی در اندیشه علامه محمدتقی مصباح یزدی» پذیرش شده است.
- نهجالبلاغه، 1395، ترجمة علي موسوي گرمارودي، تهران، قدياني.
- ابنفارس، احمدبن، ۱۴۰۴ق، مقاييس اللغة، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
- ابنمنظور، محمدبن مکرم، 1405ق، لسان العرب، قم، ادب حوزه.
- آذرکمان، الیاس، 1397، «بررسی ابتلاء و آزمایش انبیاء الهی از منظر دین اسلام»، فقه و تمدن اسلامي، دوره چهارم، ش 3، ص 221ـ239.
- حرعاملي، محمدبن حسن، 1403ق، وسائلالشيعه، تهران، دارالكتب العلميه.
- شرتوني، سعيد، 1377، اقرب الموارد في فصح العربيه و الشوارد، تهران، اداره کل حج و اوقاف و امور خيريه.
- صدرالمتألهين، 1366، شرح اصول الكافى، تصحيح محمد خواجوي، تهران، مؤسسة مطالعات و تحقيقات فرهنگى.
- کريمي، علیرضا، 1367، تأثیر ايمان به معاد بر تربيت اجتماعي از ديدگاه علامه طباطبائي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.
- مجلسي، محمدباقر، 1401ق، مرآة العقول، تصحيح سيدهاشم رسولي محلاتي، تهران، دار الكتب الاسلاميه.
- ـــــ ، 1404ق، بحارالانوار، چ دوم، بيروت، مؤسسة الوفاء.
- محمدی ریشهری، محمد و همکاران، 1408ق، دانشنامه امام حسين بر پايه قرآن، حديث و تاریخ، ترجمة عبدالهادی مسعودی، قم، دارالحديث.
- مرتضايي، اكبر، 1392، نقش معادباوري بر تربيت اخلاقي از ديدگاه صحيفه سجاديه، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
- مصباح يزدي، محمدتقي، 1368، آموزش فلسفه، چ سوم، تهران، سازمان تبليغات اسلامي.
- ـــــ ، 1376، اخلاق در قرآن، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1377، حقوق و سياست در قرآن، نگارش محمد شهرابي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1381، فلسفۀ اخلاق، تحقيق و نگارش احمدحسين شريفي، تهران، سازمان تبليغات اسلامي.
- ـــــ ، 1388، انسانشناسي در قرآن، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- معين، كيومرث، 1381، اعتقاد به معاد و نقش آن در تربيت نسل جوان، تهران، فؤاد.
- موسوی فراز، سیدمحمدرضا، 1393، «نقش اعتقاد به معاد در زندگي بشر»، مطالعات الگوی پیشرفت اسلامی و ایرانی، ش 17، ص 149ـ217.