معرفت، سال سی و سوم، شماره سوم، پیاپی 318، پاییز 1403، صفحات 5-10

    لذت و مصلحت (4)

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    ✍️ آیت الله محمدتقی مصباح یزدی / *مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / marifat@qabas.net
    dor 20.1001.1.10236015.1403.33.3.1.6
    doi 10.22034/marifat.2025.5001574
    چکیده: 
    از مسائل مهم دربارۀ رابطة اخلاق و سیاست، این است که هنگام تزاحم یک رفتار سیاسی با یک ارزش اخلاقی، کدام‏یک مقدم است؟ آیا باید ارزش اخلاقی را مقدم داشت و دست از مصلحت سیاسی برداشت یا مصلحت سیاسی مقدم بر ارزش‏های اخلاقی است؟ برای یافتن پاسخ این مسئله از منظر اسلام، باید معنا و قلمرو هریک از اخلاق و سیاست را مشخص کرد تا رابطة آنها روشن شود. بدین‏سان می‏توان این مسئله را حل کرد که اگر اخلاق و سیاستْ قلمرو مشترک داشته باشند، هنگام تعارض آن دو کدام‏یک مقدم هستند؟ این مقاله به واکاوی تزاحم‌ها در این زمینه و راه برون‌رفت از آن می‌پردازد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Pleasure and Expediency [4]
    Abstract: 
    One of the important issues regarding the relationship between ethics and politics is which one takes precedence when a political behavior conflicts with a moral value? Should moral values be prioritized and political expediency be abandoned? Or does political expediency take precedence over moral values? To find the answer to this question from an Islamic perspective, the meaning and scope of each of ethics and politics must be determined in order to clarify their relationship. In this way, we can resolve the issue of whether ethics and politics share a common domain, and which one takes precedence when they conflict. This paper deals with the analysis of conflicts in this field and how to get out of it.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    مبادي افعال اختياري انسان
    حرکات و کار‏هاي انسان به دو دسته تقسيم مي‏شود:
    دستة اول، حرکات و کار‏هايي است که اختيار انسان در آنها نقشي ندارد يا نقشي ضعيف و کمرنگ دارد؛ مانند ضربان قلب که در اختيار انسان نيست و نمي‏توان آن را با اختيار از کار انداخت. افعال انعکاسي، مانند تکان خوردن هنگام شنيدن ناگهانيِ صدايي ناهنجار، نيز اين‏گونه است؛ زيرا با اراده و اختيار انسان صورت نمي‏پذيرد.
    دستة دوم، حرکات و کار‏هايي است که با اختيار انسان انجام مي‏شود و در اصطلاح، «افعال اختياري» نام دارد. اين‏گونه کار‏ها به دنبال دو عامل «آگاهي» و «انگيزه» صورت مي‏پذيرد؛ يعني انجام‏دهندة يک کار اختياري بايد بداند چه کاری انجام بدهد و بخواهد آن کار را انجام دهد و براي انجام دادنش هدفي داشته باشد. البته ممکن است آگاهي و انگيزه به‏صورت تفصيلي در ذهن انسان حاضر نباشد؛ ولي اگر از انجام‏دهندة کار بپرسند، مي‏داند و پاسخ مي‏دهد.
    بدين‏سان دربارۀ هر نوع رفتار اختياري مي‏توان از چراييِ انجام دادن آن سؤال کرد و انجام‏دهندة رفتار اختياري بر اساس نظريات خود، ازجمله نظام ارزشيِ مورد قبولش، پاسخ مي‏دهد.
    معيار ارزش اخلاقي
    از مسائلي که دربارۀ کار‏هاي اختياري انسان مطرح مي‏شود، ارزشِ آنهاست. انسان براي بعضي از کار‏هاي اختياري خود، امتياز ويژه‏اي قائل است و آنها را نسبت به کار‏هاي ديگر متفاوت مي‏داند؛ برای نمونه هر انساني به‏طور طبيعي کمک به محرومان را کاري ارزشمند تلقي مي‏کند و آن را در مقايسه با سير کردنِ شکم خود داراي ارزش، برتري و امتياز ويژه مي‏داند. اين دسته از کار‏ها، «افعال ارزشي» نام دارند.
    به‏راستي انگيزة انسان براي انجام اين دسته از کار‏ها چيست؟ پاسخ اين سؤال ميان مکاتب گوناگون فلسفة اخلاق متفاوت است و يکي از سرچشمه‏هاي اختلاف مکاتب اخلاقي، همين مسئله به‏حساب مي‏آيد؛ براي نمونه لذت‏گرايان معتقدند (براي مطالعه بيشتر، ر.ك: مصباح يزدي، 1384، ص۱۰۷ـ۱۶۴) که انسان در اصل به دنبال لذت است و انگيزه‏هاي ديگرِ او براي انجام دادن کارهايش، به‏صورت غيرمستقيم به لذت برمي‏گردد؛ براي مثال وقتي انسان به کسي کمک مي‏کند، از کار خودش لذت مي‏برد. بنابراين دنبال لذت خودش هست؛ هرچند راه دستيابي به لذتِ خودش را خدمت به ديگران مي‏داند.
    برخي ديگر معتقدند که انسان دو نيروي «مدرکه» و «فعاله» دارد که يکي، لذت را درک مي‏کند و کار‏هايي براي لذت بردن انجام مي‏دهد و ديگري، وقتي انسان بالغ‏تر و پخته‏تر مي‏شود و کمال بيشتري پيدا مي‏کند، به پيروي از حکم عقل کار‏هايي را انجام مي‏دهد؛ زيرا خود را بالاتر از حيوانات مي‏داند. البته به يک معنا مي‏توان گفت که اين هم نوعي لذت است؛ زيرا وقتي انسان حس مي‏کند از حيوانات بالاتر است، کمال خود را درمي‏يابد و ازآنجاکه کمالِ را دوست دارد، از بهره‏منديِ آن لذت مي‏برد (مصباح يزدي، 1384، ص319).
    با توجه به مقدمة پيش‏گفته مي‏توان اين سؤال را مطرح کرد که آيا مسائل سياسي مربوط به احساسات حيواني است يا برآمده از درک ديگري فراتر از آن است؟ روشن است که مسائلي مانند حکومت، حاکم، محکوم و اطاعت از حاکم اموري حيواني و مادي نيستند. انسان‏ها به دلايل مختلفي پذيرفته‏اند که جامعه بايد حاکم داشته باشد و بايد کسي باشد که حرف آخر را بزند. اين‏گونه امور که مربوط به دستور يک حاکم و لزوم اطاعت از اوست، از امور سياسي است که البته ممکن است با چند واسطه به لذت بازگردد؛ زيرا انسان زندگي اجتماعي را براي امنيت مي‏خواهد تا در ساية آن بتواند به خواسته‏هايش برسد. انسان با بهره‏مندي از امنيت، از زندگي لذت مي‏‎‏برد. بنابراين انسان مي‏خواهد به لذت دست يابد و راه لذت بردن را وضع مقررات، اجراي آن از سوي حاکم و درنتيجه فراهم شدن امنيت مي‏داند. به‏هرحال مکاتب اخلاقي مختلف، معيار‏هاي گوناگوني را براي ارزش اخلاقي يک کار مطرح کرده‏اند. مکتب اخلاقي اسلام بر اساس بينش جامع نسبت به نظام هستي، ديدگاهي ويژه در اين زمينه دارد:
    بينش جامع اسلام به نظام هستي
    اينکه هر فعل اختياري انسان از دو منشأ علم و ارادة انگيزه‏دار سرچشمه مي‏گيرد، امري نزديک به بديهي است. هرکس در فعل اختياري خودش تأمل کند، اين مسئله را درک مي‏کند؛ اما ديدگاه اسلام دربارۀ محدود کردن خواسته‏ها و وضع مقررات بر آنها با ديدگاه‏هاي انديشمندان بشري متفاوت است. البته اين اختلاف‏نظر به‌معناي تناقض بين ديدگاه اسلام و ديگر ديدگاه‏ها نيست؛ بلکه از منظر اسلام، ديدگاه‏هاي ديگر کامل نيست. ديدگاه اسلام بر بينشي جامع نسبت به هستي استوار است.
    دانشمندان، در رشته‏هاي گوناگون، حوزه‏اي را براي يک سلسله‏مسائل در نظر مي‏گيرند و دربارۀ آن بحث مي‏کنند؛ اما کمتر کسي است که در صدد درک ارتباط همة اين مسائل با هم برآمده باشد. اين در حالي است که اسلام نه‏تنها همة ابعاد وجود انسان را ابعاد يک حقيقت و رويه‏هاي يک منشور مي‏داند، بلکه جهان هستي را مجموعه‏اي منسجم و حکيمانه تلقي مي‏کند و معتقد است همة هستي، نظامي جامع دارد که اعضاي آن با يکديگر مرتبط هستند و بين آنها رابطة تأثير و تأثر برقرار است تا با پيروي از مقررات ويژه‏اي درنهايت، بهترين نظم و بهترين نتايج را به بار آورد؛ به تعبير ديگرْ جهان هستي، «نظام احسن» دارد و اگر مقررات ويژه بر آن حاکم نباشد، نظم با اختلال روبه‏رو شده، هرج‏ومرج خواهد شد.
    سخنان دانشمندان بشري هنگام بحث دربارۀ مسائل اجتماعي يا حتي دربارۀ مسائلي مانند برتر بودن جنگ يا صلح حاکي از وجود ابهام در اين‏گونه مسائل است و همان‏گونه که در جهان سياسيِ امروز ملاحظه مي‏شود، قدرت‏هاي بزرگ جهان معتقدند که اگر جنگي برپا نکنند، سلاح‏هايشان فروش نمي‏رود و به لحاظ اقتصادي عقب مي‏مانند؛ همچنان‏که ابهت کدخدايي‏شان خدشه‏دار مي‏شود! در چنين فضايي حتي کساني که با شعار کم کردن جنگ بر سر کار مي‏آيند، به‏محض تکيه زدن بر مسند قدرت، توسعة جنگ را در اولويت کار‏هاي خود قرار مي‏دهند و سياست را کار‏هايي مي‏دانند که بر قدرتشان بيفزايد و قدرت تحميل آن بر جهان را به آنها بدهد. اين فکر در انسان از هنگام کودکي وجود دارد و در مراحلِ بعديِ زندگي به شکل‏هاي گوناگون ظهور مي‏يابد و کار به جايي مي‏رسد که فرعون‏وار، اطاعت از خود را وظيفة ديگران مي‏داند: «فَقالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى» (نازعات: 24)؛ و گفت: پروردگار بزرگ‏تر شما مَنَم!
    اين ديدگاه باعث مي‏شود لزوم پيروي از ارزش‏هاي اخلاقي به مسائل فردي تنزل پيدا کند و به مسائل حاکميتي سرايت نيابد. اين در حالي است که از منظر اسلام، اولاً همة ابعاد وجود انسان به هم مرتبط است، ثانياً انسان‏ها در يک مجموعه با يکديگر مرتبط هستند و ثالثاً جوامع انساني در يک نظام وسيع‏تر مورد توجه قرار مي‏گيرند. ازاين‏رو «انسانيت» به‏مثابة يک کل، بخشي از نظام هستي را شکل مي‏دهد.
    با اين مقدمه، مصلحت را معنا کرده، در گام بعدي به بررسي علت و راه‏حل تزاحم مصالح و راه شناخت مصلحت‏ها مي‏پردازيم:
    معناشناسي مصلحت از منظر اسلام
    گاه هنگام دليل‏آوري براي انجام دادن يا ترک کاری به مصلحت داشتن آن استناد مي‏کنيم؛ اما به‏راستي مصلحت به چه معناست؟ منظور از مصلحت آن است که نفع کار انجام‏شده بيشتر است يا نفع کار ترک‏شده؛ نفعي که به لذت برمي‏گردد. ازاين‏رو مصلحت، لذتِ باواسطه است. البته گفتنی است که لذت را نبايد به لذت‏هاي مادي محدود کرد؛ بلکه مصلحت‏هاي عاليِ انساني، لذت‏هايي را در پي دارد که چه‏بسا بسيار عالي‏تر از لذت‏هاي حيواني باشد؛ به‏گونه‏اي که طعم يک لحظه از چنين لذتي، برتر از همة لذت‏هاي حيواني است.
    حال مي‏توان اين پرسش را مطرح کرد که مصلحت در سياست به چه معناست؟ هنگامي که سخن از تزاحم اخلاق و سياست به ميان مي‏آيد و گاه مصلحت سياسي بر اخلاق مقدم مي‏شود، چه معنايي از مصلحت اراده مي‏شود؟ عموم مردم، به‏ويژه سياستمداران، مصلحت را در چيزي مي‏دانند که با هدف اوليه‏شان ـ يعني برتري‏جويي بر ساير انسان‏ها ـ مناسب باشد؛ اما آيا اين تلقي از مصلحت درست است؟ آيا اسلام هم اين ديدگاه را تأييد مي‏کند؟
    براي دستيابي به پاسخِ پرسش‏هاي مطرح‏شده از منظر اسلام، به معناشناسي مصلحت در مسئلة «تبعيت احکام از مصالح و مفاسد» مي‏پردازيم. به‏صورت خلاصه، مصلحتِ هر چيزي آن است که در جايگاهي از نظام هستي قرار گيرد که بهترين کمال برايش حاصل شود؛ به‏عبارت‏ديگر مصلحت عبارت است از اينکه هر چيزي در مکان، زمان، شکل، اندازه و شرايطي قرار بگيرد که نتيجه‏اش بارورتر شدن کل نظام هستي باشد. بنابراين اگر کاري باعث شود ميزان کمال کاهش يابد و براي آيندة خود، جامعة خود يا حتي براي جامعة آيندگان ضرر داشته باشد، آن کار خلاف مصلحت خواهد بود؛ هرچند ممکن است به‏صورت موقت، براي انسان منافعي را در پي داشته باشد.
    تزاحم مصالح؛ علت و راه‏حل
    درصورتی‏که مصلحت يک شخص در دايرة خاصي از زندگيِ او در نظر گرفته شود و نسبت به کل نظام هستي سنجيده نشود، ممکن است با مصلحت فرد ديگري تزاحم پيدا کند. اگر مصلحت همة نظام هستي بخواهد محقق شود، بايد مسائل به‏گونه‏اي تنظيم شود که تا جايِ ممکن، جلوي ضرر گرفته شود. البته ممکن است در هر صورت، تزاحم برطرف نشود و لازم باشد اولويت‏ها شناسايي و مراعات شود تا مصلحتِ بيشتر محقق شود.
    در جست‏و‏جوي راه دستيابي به کمال و مصلحت
    اکنون اين سؤال مطرح مي‏شود که چرا خداوند متعال انسان را آفريده است؟ از ديدگاه اسلام، در نظام احسن بايد موجودات ذي‏شعوري باشند که بفهمند براي چه آفريده شده‏اند و کمالشان در گروِ چيست تا با اختيار خود به کسب کمال بپردازند. اگر در جهان هستي چنين موجودي نباشد، جهان ناقص است. خداوند متعال دربارۀ اين موجود مي‏فرمايد: «ِإِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَة» (بقره: 30)؛ من در زمين جانشينى خواهم گماشت.
    اختيارِ انسان ويژگي‏اي است که او را مستعد کسب کمالات اکتسابي کرده است. بنابراين براي تحقق نظام احسن، بايد بفهميم براي چه آفريده شده‏ايم و بدانيم بالاترين کمالي که با اختيار بدان دست مي‏يابيم، چيست و از چه راهي محقق مي‏شود؛ در غير اين صورت، به کمال مطلوب دست نمي‏يابيم.
    ضرورت وجود قانون و مقررات
    انسان بر اساس تجربة خود و نيز تأکيد پيامبران الهي، بدون زندگي با ديگران به کمالاتش دست نمي‏يابد. ازآنجاکه اختيارِ انسان دوسويه است و انسان، گاهي خوب و گاهي بد را انتخاب مي‏کند، در رفتار اختياريِ انسان‏ها تزاحم‏هايي به وجود مي‏آيد. انتخاب‏هاي هر فرد بر پاية شناخت و سليقة خودش شکل گرفته است و او به دلخواه خود عمل مي‏کند و تا آنجا که مربوط به خودش هست، ممکن است راه بد را انتخاب کند و خودش را از کمال محروم سازد؛ اما اگر شرايط به‏گونه‏اي رقم بخورد که انتخاب يک فرد مانع تکامل ديگران باشد، چه بايد کرد؟ براي نمونه فردي که ديگري را به قتل مي‏رساند، مانع رشد و کمال مقتول مي‏شود و راه کمال را بر او مي‏بندد. در اينجا نه‏تنها خودش گناه کرده و از يک کمال محروم شده، بلکه موجب شده است ديگران نيز از کمال محروم شوند؛ همچنان‏که برخي با حيله و فتنه و شبهه‏افکني، مانع اختيار صحيح ديگران مي‏شوند.
    اگر اين راه کاملاً باز باشد و هر انسانی به اندازه‏اي آزاد باشد که به دلخواهِ خود، هر قدر خواست ديگران را بکشد، اموالشان را تصاحب کند، در فکرشان اثر سوء بگذارد و فتنه‏انگيزي و شبهه‏پراکني کند، طولي نمي‏کشد که عالم از بين مي‏رود و فاسد مي‏شود: «وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ» (بقره: 251)؛ اگر خداوند برخى از مردم را به وسيله برخى ديگر دفع نمى‏کرد، قطعاً زمين تباه مى‏گرديد. بنابراين بايد قوانين و مقرراتي وجود داشته باشد تا افراد، آنها را رعايت کنند.
    روشن است که رعايت حقوق ديگران تنها با نصيحت و راهنمايي حل نمي‏شود و ناچار بايد مقررات محکمي وجود داشته باشد تا حاکم بر اساس آنها بتواند هنگام لزوم، جلوي فساد را بگيرد. بنابراين اعمال قدرت از سوي حکومت في‏الجمله حق است؛ هرچند حاکم براي اجراي آن بايد بر اساس ضوابط عمل کند و اين‏گونه نيست که هرجا و هر‏گونه بخواهد، بتواند اعمال قدرت کند؛ زيرا اين کار با نظام احسن، سازگار نيست. بر اساس نظام احسن، موجودي ـ به نام انسان ـ در جهان هستي وجود دارد که مي‏تواند با انتخاب، خودش راه صحيح را انتخاب کند و آن را بر راه غلط ترجيح دهد يا حتي اگر راه نادرست را برگزيد، بتواند در صدد جبران آن برآيد و دست‏کم آن را به ديگران سرايت ندهد.
    مصلحت بدان معناست که نتيجة رفتار انسان‏ها ـ تا آنجا که ممکن است ـ موجب کمال، رشد و سعادت همه باشد. بر اين اساس اگر برخي انسان‏ها از اختيار خود سوءاستفاده کردند، نبايد اجازه داشته باشند موجب گمراهيِ ديگران و مانع رشد آنها شوند. بنابراين وجود قانون، حکومت و اعمال قدرت، ضروري است.
    درک فطري ارزش‏ها
    برخي کار خوب را کاري مي‏دانند که مورد پسند همه واقع شود. اين رويکرد از جهتي درست است؛ زيرا راه سعادت انسان اين است که در مسير درست قدم بردارد. خداوند متعال براي تحقق اين هدف، ميلي باطني به کار‏هاي خوب در همة انسان‏ها قرار داده است که «درک فطري» ناميده مي‏شود. اگر انسان‏ها سالم باشند و آفات اجتماعي و تربيت‏هاي نادرست در آنها اثر نگذاشته باشد، از کشتن کودک يا بيوه‏زني بي‏گناه خوششان نمي‏آيد و چنين کاري مورد پسند هيچ انساني نخواهد بود. ازاين‏رو و به همين معنا، همة عقلا در هر زماني کار خوب را ستايش مي‏کنند. روشن است که اگر اين قضاوت، تابع شرايط خاص تربيتي يا براي نژاد يا آب‏وهوا و اقليم خاصي بود، چنين عموميتي نمي‏داشت. قضاوت همگي عقلا نشانگر آن است که اين‏گونه موارد به‏عنوان گرايشي فطري توسط خداوند متعال در نهادشان قرار داده شده است.
    با توجه به اينکه خدا حکيم است و کار لغو نمي‏کند، از اين راه مي‏توان به ارزش چنين کار‏هايي پي برد و بر اساس آن مي‏توان گفت: کار خوب آن است که عقلا آن را ستايش کنند و کار بد، کاري است که مورد نکوهش عقلا واقع شود. اين ستايش و نکوهش بر اساس همان درک فطري عقلاست. اين درک نیز عاملي براي تحقق نظام احسن است و بر اساس مصلحت و حکمت، در وجود انسان قرار داده شده است.
    حسن و قبح عقلي و حسن و قبح واقعي
    انسان در اين دنياي مادي با محسوساتي روبه‏روست که از آنها لذت مي‏برد؛ منظرة زيبايي را مي‏بيند يا آواز گوش‏نوازي را مي‏شنود و آنها را «خوب» توصيف مي‏کند. همچنين با قوه‏اي باطني، زيبايي برخي امور ديگر را که با حواس ظاهري درک نمي‏شوند، مي‏يابد و برخي کار‏ها را «خوب» مي‏داند؛ زيرا عقل براي چنين کار‏هايي، زيباييِ خاصي درک مي‏کند. در اصطلاح، اين‏گونه کار‏ها «حُسن عقلي» دارند و برخي ديگر از کار‏ها که عقل زشتي‏شان را درک مي‏کند، «قُبح عقلي» دارند.
    درعين‏حال حسن و قبح واقعي آن است که جايگاه يک کار در نظام احسن مورد توجه قرار گيرد. کار بايد به‏گونه‏اي باشد که بيشترين کمال بر آن مترتب شود؛ يعني تا آخر عمر براي انسان منافعي داشته باشد و هر روز بر کمال او بیفزاید؛ برایِ نمونه فراگيري علم باعث مي‏شود هر روز بر کمال انسان افزوده شود. ممکن است چنين افزايش کمالي در يک دايرة محدود، مانند زندگي دنيا، در نظر گرفته، و فراگيري علم، خوب تلقي شود. همچنین ممکن است رابطة فراگيري علم و افزايش کمال در دايره‏اي وسيع‏تر در نظر گرفته شود و فراگيري علم در شرايطي خوب نباشد؛ مثلاً شرايطي پيش آيد که تحصيل علم، مانع عمل به وظيفة واجب‏تري مانند حفظ جان معصوم شود. روشن است که در اينجا مطالعه خوب نيست. در اينجا ابتدا ارتباط يک پاره‏سيستم را با سيستم کل هستي در نظر گرفته و بر اساس آن به اين نتيجه دست يافته‏ايم که هرچند تحصيل علم خوب است، ولي در مورد مزبور، نبايد به دنبال فراگيري علم برويم؛ بلکه بايد از حق معصوم دفاع کنيم.
    تزاحم‏ها؛ آزموني الهي پيش روي انسان
    شرايط در اين دنيا به دليل وجود تزاحم‏ها تغيير مي‏کند و زمينة امتحان‏هاي گوناگون براي انسان‏ها پيدا مي‏شود. اين حقيقت در آياتي از قرآن کريم آمده است؛ ازجمله:
    ـ «الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَکُمْ أَيُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» (ملك: 2)؛ همان که مرگ و زندگى را پديد آورد تا شما را بيازمايد که کدامتان نيکوکارتريد.
    ـ «إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» (كهف: 7)؛ در حقيقت، ما آنچه را که بر زمين است، زيورى براى آن قرار داديم تا آنان را بيازماييم که کدام‏يک از ايشان نيکوکارترند.
    ـ «وَهُوَ الَّذي جَعَلَکُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَبْلُوَکُمْ في ما آتاکُم‏» (انعام: 65)؛ و اوست کسى که شما را در زمين جانشين [يکديگر] قرار داد و بعضى از شما را بر برخى ديگر به درجاتى برترى داد تا شما را در آنچه به شما داده است، بيازمايد.
    انسان بايد مختار باشد و خودش انتخاب کند. بنابراين بايد شرايط انتخاب تغيير کند و جهان همواره در حال تلاطم و تغييرات باشد تا شرايط گوناگوني براي امتحان پيش آيد و زمينه رشد‏ها و تکامل‏هاي مختلف براي خليفة خدا پيدا شود. اگر انسان کاري انجام دهد که اين شرايط به هم بريزد، برخلاف نظام احسن قدم برداشته و خلاف مصلحت، که امري واقعي است، عمل کرده است.
    دين؛ راهي براي شناخت مصلحت‏ها
    ممکن است سؤال شود که آيا ما مي‏توانيم همة مصالح را درک کنيم؟ پاسخ آن است که هرچند ما با درک فطري، خوب و بد برخي کار‏ها را درک مي‏کنيم، اما ازآنجاکه ما دربارۀ همة کار‏ها تجربه نداريم، توان درک همة مصالح آنها را نيز نداريم. اين احتمال وجود دارد که برخي انسان‏ها از لذت‏هايي بهره برده‏اند که ديگران بويي از آن نبرده‏اند. نمي‏توان باور کرد که وقتي حضرت علي در تاريکي در نخلستان سر بر زمين مي‏گذاشت و ‏زار‏زار گريه مي‏کرد، هيچ لذتي نمي‏برد. ايشان در چنين حالي، لذتي را تجربه کرده است که ديگران تجربه‏اي از آن ندارند. ظاهر انس با محبوب، گريه و عذرخواهي است؛ اما در کنارش لذتي وصف‏ناشدني دارد که ديگران درک نمي‏کنند. حضرت سيدالشهدا نيز از ابتلائات دنيوي لذتي وصف‏ناشدني مي‏برد. ايشان در آخرين لحظه فرمود:
    تَرَکْتُ الْخَلْقَ طُرّاً فِي هَوَاکا وَاَيْتَمْتُ الْعِيَالَ لِکَيْ اَرَاکَا
    وَلَوْ قَطَّعْتَنِي فِي الْحُبِّ اِرباً لَمَاحَنَّ الْفُؤادُ اِلي سِوَاکَا
    آن‏گونه که از اين سخنان برمي‏آيد، ملاقات با خداوند متعال و ديدار يار، آن‏قدر ارزش دارد که همه‏چيز در مقابل آن رنگ مي‏بازد.
    خلاصه آنکه انسان نمي‏تواند همة مصلحت‏ها را به تنهايي درک کند. براي شناخت مصلحت سه راه عمده وجود دارد: راه فطرت و راه عقل که هر دو بُرد محدود دارند و نشان‏دهندة همة مصلحت‏ها نيز نيستند و راه وحي که براي کامل شدن شناخت، به فرياد انسان مي‏رسد.
     

    References: 
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1384). نقد و بررسی مکاتب اخلاقی. تحقیق و نگارش احمدحسین شریفی. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1403) لذت و مصلحت (4). فصلنامه معرفت، 33(3)، 5-10 https://doi.org/10.22034/marifat.2025.5001574

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی."لذت و مصلحت (4)". فصلنامه معرفت، 33، 3، 1403، 5-10

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1403) 'لذت و مصلحت (4)'، فصلنامه معرفت، 33(3), pp. 5-10

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی. لذت و مصلحت (4). معرفت، 33, 1403؛ 33(3): 5-10