نگاهى به آسیب هاى فهم قرآن
Article data in English (انگلیسی)
نگاهى به آسیب هاى فهم قرآن
غلامعلى عزیزى
مقدمه
فهم متون دینى،1 به ویژه قرآن، همانند فهم گفته و نوشته هاى دیگر قانونمند است. علاوه بر آن، قرآن به دلیل ویژگى هاى منحصر به فردش، ملاک هاى افزون ترى براى فهم دارد که غفلت از آن انسان را از شناخت صحیح مراد خداوند از آیه هاى نورانى اش باز مى دارد. بدین سبب، از دیرباز کژفهمى هاى بسیارى دامن گیر مراجعان به قرآن بوده و هست. کژى هایى که ممکن است در زمینه فهم قرآن پدید آید به «آسیب هاى فهم» نامبردار است. توجه به این آسیب هاوراه هاى رفع آن هم زاد خود قرآن است.
پیامبر و جانشینان گرامى اش: هماره مخاطبان قرآن را به فهم صحیح و بایسته راهنمایى کرده، آنان را از انحراف در فهم کتاب خدا بازداشته اند. اعتراض هاى پیامبر به برهم زنندگان آیه هاى قرآن2 و ایستادگى اهل بیت: در پاسدارى از حریم قرآن در برابر مدعیان فهم آن در این راستاست.
حضرت على(ع) از یکى از قاضیان زمان خود پرسیدند: آیا تو ناسخ و منسوخ (قرآن) را از یکدیگر بازمى شناسى؟ پاسخ داد: نه. حضرت فرمودند: خود و دیگران را نابود کردى.3 آن حضرت در نامه اى به معاویه نوشتند: تو با تأویل قرآن به دنیا دست یازیدى.4امام باقر(ع) در دیدار با قتاده ـ که یکى از فقیهان و مفسران بصره بود ـ فرمودند: اگر قرآن را از پیش خود (بدون توجه به ویژگى ها و معیارهاى فهم آن) تفسیر کنى، هم خود را نابود کرده اى و هم دیگران را و اگر سخن دیگران را بازگویى، خود و دیگران را به نابودى کشانده اى ... .5 امام صادق(ع) در پاسخ صوفیان (که آیه هاى زهد و ایثار را شاهدى براى خود دانسته و علیه امام(ع) استدلال و احتجاج مى کردند) فرمودند: آیا شما به ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه قرآن آگاهید؟ گمراهان و نابود شدگان این امت به امثال این گونه آیه ها گمراه و نابود شدند.6
بنابراین، آسیب هاى فهم قرآن از قدیمى ترین بحث هاى قرآنى است که معلمان قرآن بدان هشدار داده و به دامن گیر شدن آیندگان نیز خبر داده اند، آن گونه که در سخن حضرت على(ع) آمده است: زمانى فرا رسد که... کالایى نزد آنان ارزان تر از قرآن نیست، آن گاه که به حق خوانده شود (و معناى درست آن بیان شود) و کالایى پرفروش تر و گران قیمت تر از قرآن نیست. آن گاه که ناروا معنا شود.7 آسیب هاى باد شده بدین قرار است:
1ـ ناآگاهى از ویژگى هاى قرآن
گام نخست در راه فهم و بهره گیرى از قرآن شناخت ویژگى هاى این کتاب ارجمند است; زیرا قرآن علاوه بر جنبه هایى که در هر نوشته اى وجود دارد و نویسندگان و خوانندگان بدان آگاهند، داراى ویژگى هایى است که بدون آگاهى نسبت به آن ها فهم صحیح و بایسته آن ممکن نیست.
الف) راهنمایى معلمان قرآن
گرچه مخاطبان قرآن در عصر نزول، ظاهر بخش مهمى از آن را مى فهمیدند و از پیش خود به مرحله اى از فهم قرآن مى رسیدند، ولى چنان نبود که هیچ آیه اى بر آنان مبهم نماند و مراتب عالى فهم آیه ها را همگى دریابند. پس معلم و مفسرى لازم بود تا آیه هاى الهى را بر مردم بیان کند و مشکلات فهم مردم را برطرف نماید. معلم قرآن کسى جز پیامبر نبود که وظیفه پیام رسانى الهى را به تعلیم خداوند بر عهده داشت. او نخستین کسى بود که قرآن را در همه ابعاد و مراتب درک کرده بود و به مقتضاى فرمان الهى، وظیفه داشت براى مردم نیز شرح و توضیح دهد: «و اَنزلَنا اِلیکَ الذِّکرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ مَا نُزّلَ الیهم.» (نحل: 44).
برخى از مفسران مفاد آیه مزبور را منحصر به شرح آیه هاى متشابه و مشکل قرآن کرده اند; بدان دلیل که آیه هایى که نص یا ظاهر است نیازى به بیان و شرح ندارد8 و اگر همه آیه ها نیاز به توضیح داشته باشد لازمه اش آن است که همه مجمل باشد.9 اما باید توجه داشت که اولاً، «ما نزّل» اطلاق دارد و تمامى آیه ها را دربر مى گیرد. ثانیاً، آیه در مقام بیان یکى از وظایف حضرت رسول است و این بیان براى همه آیه ها موضوعیت دارد، هرچند مفاد آیه پیچیده نباشد. علاوه بر آن، گاهى مفاد اولیه آیه روشن بوده. ولى ایشان مراتب بالاترى از آن را بر مردم بیان کرده اند. به این ترتیب، بیان و شرح پیامبر درباره آیه هاى قرآن، اعم از نص و ظاهر و متشابه و...، حجت است10 و این وظیفه پس از ارتحال پیامبر بر عهده عترت آن گرامى نهاده شد و به مقتضاى حدیث شریف ثقلین بیان آنان نیز براى طالبان فهم قرآن حجت است.11 بر این اساس، جویاى فهم قرآن باید به این ویژگى قرآن آگاه بوده و توجه داشته باشد قرآن کتابى است که در کنار آن معلم نهاده اند تا معارف آن را به مردم بیاموزد ومراجعه به آن از پیش خود، انسان را آن چنان که شایسته است به مقصد نمى رساند و حتى در برخى موارد، بر حیرت و گمراهى او مى افزاید، مگر این که از شیوه اى که پیامبر و اهل بیت: در فهم قرآن ارائه داده اند پیروى کند و از تفاصیل و قیدها و توضیح هایى که درباره آیه ها بیان نموده اند بهره مند شود.12
ب ) محکمات و متشابهات
آیه هاى قرآن از لحاظ بیان مطالب یکسان نیست و در دو طیف جداگانه تقسیم بندى مى شود: نخست آیه هایى که «محکم»اند; یعنى، در دلالتشان بر مراد و مقصود خداوند استوار و قطعى اند و احتمالات گوناگون درباره مفاد آن ها وجود ندارد و دیگر آیه هایى که معانى گوناگونى رابرمى تابد ودردلالت بر مقصودگویایى واستوارى دسته پیشین راندارد.این آیه هابه«متشابهات» نامبردارند. قرآن خود به این نکته اشاره فرموده است: «هُو الّذى اَنزلَ علیکَ الکتابَ مِنه آیاتٌ محکماتٌ هُنَّ اُمُّ الکتابِ واُخَرُ متشابهات»(آل عمران:7)
شناخت این دو دسته عامل مهمى در برداشت و فهم صحیح از قرآن به شمار مى آید; زیرا در پرتو این آگاهى، تکیه گاه فهم متشابهات، که آیه هاى محکم اند، به خوبى روشن مى شود و مخاطب براى فهم آن مستقیماً به سراغ محکمات مى رود، بى آن که دچار لغزشى شود یا ندانسته احتمال غیر مراد آیه را بر قرآن تحمیل کند. بنابراین، آن که به این ویژگى قرآن آگاهى ندارد یا آگاه است و از روى عمد بدان توجهى نمى کند دچار لغزش و انحراف مى شود و چه بسا، گمان کند که آیه هاى قرآن با هم اختلاف و تناقض دارند ـ چنان که عده اى در صدر اسلام به این گمان دچار شده بودندـ13 و یا براساس این آیه ها به جبر گرایش پیدا کنند ـ آن گونه که برخى از مسلمانان ازآیه هایى مانند «لیسَ لکَ مِن الامرِ شىءٌ...» (آل عمران:128) و «وَ اللّهُ خَلَقکم و ما تَعملونَ» (صافات: 96) عقیده جبر را فهمیده اند و از آیه هاى دیگر، جسمانیت خداوند و دیده شدن او به چشم (در قیامت) رابرگرفته اند;مانند:آیه «الرَّحمنُ علىَ العرش ِاستوى» (طه:5) و آیه «وجوهٌ یَومئذ ناضرةٌ اِلى ربّها ناظرةٌ.» (قیامة: 22 و 23).
به هر روى، ناآگاهى و بى دقتى درباره محکم و متشابه یا ناسخ و منسوخ (که مصادیقى از متشابهات است) موجب به هم ریختن آیه ها (ضرب القرآنِ بعضهُ بِبعض) خواهد شد، چنان که ممکن است کسى آیه متشابهى را محکم تصور کند و براساس آن، آیه هاى دیگر را وارونه بفهمد; چه این که پیروان بسیارى از مذاهب انحرافى به آیه هاى قرآن تمسک کرده و درستى رأى و مذهب خود را با آن تأیید نموده اند.
ج) قیدها و مخصصّ ها
نزول قرآن در زمان طولانى سبب شد تا عام ها و مطلق ها در کلام الهى در برخى موارد، جداى از قیدها و مخصصّ ها باشد و از آن جاکه تمامى قرآن مجموعهواحدى است و مطالب آن با یکدیگر ارتباط دارد و آیه ها شاهد و مصدّق هم قرار مى گیرند، لازم است به هنگام فهم، از وجود یا عدم قید یا مخصّصى در آیه هاى دیگر که مربوط به موضوع مورد بحث آیه است با خبر شویم و آن را در فهم آیه دخالت دهیم. علاوه بر این، گاهى قیدى در خارج از قرآن در بیان معلمان قرآن: آمده که باید مورد توجه قرار گیرد و براساس آن،آیه شرح و معنا شود. بر این مبنا یکى از آسیب هاى جدّى فهم، نادیده انگاشتن قیدهاى قرآنى و غیر قرآنى است که درفهم آیه مؤثر است. در چند آیه قرآن، خون جزو خوردنى هاى حرام معرفى شده است; مانند: «اِنّما حَرَّم علیکم المیتةَ و الدَّمَ.» (بقره: 173) در این آیه و آیه هاى 3 مائده و 115 نحل، خون به طور مطلق و به هر شکلى که باشد حرام اعلام شده، ولى در آیه 145 انعام قید «ریخته شده» را نیز بر آن افزوده است «اَو دماً مسفوحاً.» بنابراین،، با توجه به این قید، خون هایى که پس از سربریدن حیوان در رگ ها باقى مى ماند حرام نیست و مراد از حرمت خوردن خون در آن چند آیه نیز صرفاً حرام بودن خونى است که پس از سر بریدن از بدن حیوان خارج مى شود.
نمونه هاى دیگر از آیاتى که قید آن در روایات وجود دارد آیه 2 سوره نور است: «الزّانیةُ و الزّانى فَاجلدُوا کلَّ واحد مِنهما مأةَ جلدة.» این کریمه درباره حدّ زناست و اطلاق آن شامل همه زناکاران مى شود، چه آنان که همسر دارند و در کنار او زندگى مى کنند، چه کسانى که در جایى دیگر دور از او هستند و چه آنان که بى همسرند. اما روایت حکم آیه را مختص غیر محصنه مى داند (وقتى که زانى و زانیه همسر نداشته یا دسترسى به همسر خود نداشته باشند.) بنابراین، آیه به همین مورد مقیّد و از شمول آن کاسته مى شود.14 پیداست که عدم پى جویى از چنین مواردى یا ناآگاهى با این ویژگى قرآن تا چه حد فهم ما را از مراد خداى متعال دگرگون مى سازد.
د)ظاهر و باطن قرآن
معارف قرآن همه آن نیست که از دلالت ظاهر آیات به دست مى آید، بلکه در وراى آنچه از ظاهر آیه فهمیده مى شود مراحل بالاترى وجود دارد که در زبان معلمان قرآن از آن به «باطن قرآن» یاد شده است. به عقیده برخى از عالمان قرآن پژوه، با تدبّر در قرآن مى توان از ظهور معناى ساده و ابتدایى گذشت و به معانى پیچیده تر که در پس این معنا نهفته است دست یافت; مثلاً، از آیه کریمه «و لا تُشرکوا به شیئاً» (نساء: 36) در ابتدا فهیمده مى شود که نباید بت ها را پرستید، ولى با نظرى وسیع تر، این معنا را مى یابیم که انسان نباید به غیر اذن خدا از دیگران اطاعت کند و با نظرى گسترده تر، از این که انسان حتى از دلخواه خود نباید پیروى کند و با نظرى عمیق تر، نباید از خدا غفلت کرد و به غیر خدا توجه داشت; زیرا پرستش بت ها به این دلیل ممنوع است که خضوع در برابر غیر خداست و بت بودن معبود خصوصیتى ندارد، چنان که قرآن اطاعت شیطان را عبادت او شمرده است: «اَن لا تَعبدوا الشَّیطانَ» (یس: 60) با تحلیلى دیگر، معلوم مى شود که فرقى در اطاعت از دیگران با پیروى از خواهش هاى نفسانى خود وجود ندارد، چنان که قرآن مى فرماید: «اَفرأیتَ مَن اتَّخذَ اِلههُ هَواه» (جاثیه: 23) با تحلیل دقیق تر، معلوم مى شود که اصلاً نباید به غیر خداى متعال توجه و التفات داشت و از او غفلت کرد; زیرا توجه به غیر خدا همان استقلال براى غیر او و تواضع نشان دادن در برابر عبادت و پرستش خداست و خداوند غفلت کنندگان را وعده عذاب داده است: «وَ لَقد ذَرأنا لِجهنَّم کثیراً مِنَ الجِنِّ و الانسِ ... اولئکَ هُم الغافلونَ» (اعراف: 179).15
اما مى توان گفت که همه معانى باطنى قرآن در دسترس فهم افراد عادى نیست و در این زمینه، باید به معلمان قرآن مراجعه کرد; زیرا دانش ظاهر و باطن قرآن در همه سطح ها در اختیار آنان است.16 بنابراین، همه نمى توانند مدعى دانستن معارف باطنى قرآن باشند، به ویژه اگر بخواهند از پیش خود و بدون شاهد قرآنى یا روایى یا عقلى معناى نهفته در وراى ظاهر آیه را بیان کنند; چه در این صورت راه سوء فهم و برداشت به خوبى باز است و دلیلى بر درستى آن نخواهیم داشت. بنابراین، آسیبى که از این ناحیه به نظر مى رسد از دو جنبه است:
1ـ محدود و منحصر کردن مفاد آیه بر ظاهر آن; زیرا در این صورت، اگر راه صحیحى به دست یافتن آدمى بر معناى باطنى باشد ـ مانند این که شاهدى از قرآن یا روایت معتبر داشته باشیم ـ از معارف درون آیه محروم خواهیم ماند.
2ـ بى پروایى و بى ضابطگى در بیان معناى باطنى که هرچه به نظر آید به عنوان باطن آیه مطرح گردد.
نکته اى که یادآورى آن در این جا ضرورى است آن که برخى افراد از باطن داشتن آیه هاى قرآن سوء استفاده کرده و معتقد شده اند که مراد از قرآن باطن آن است، نه ظاهرش که با دانش لغت و اصول محاوره فهمیده شود و نسبت باطن به ظاهر مانند نسبت مغز است به پوست و عمل به باطن قرآن آدمى را از ظاهر آن بى نیاز مى سازد.17 اینان، که به دلیل این عقیده به «باطنیان» مشهورند، هیچ دلیلى شرعى بر این باور خود ندارند، بلکه حتى همه آیه هاى اعتقادى و احکام قرآن و روایات و سیره پیشوایان دین برخلاف این مدعاست.
2ـ ناآگاهى به ابزارهاى فهم
الف) ناآگاهى نسبت به اصول و معیارهاى فهم
عدم دست یابى به قالب قرآن: از نخستین گام هاى فهم قرآن، تلاش در جهت دست یابى به قالب قرآن است. قرآن در عصر نزول و سالیانى پس از آن، به خط کوفى و بدون نقطه و اعراب نوشته مى شد، گرچه وجود حافظان فراوان و تلاوت گسترده قرآن مانعى در راه پیدایش اشتباه بود، اما نتوانست هرگونه اختلافى را پیشگیرى کند و بدین ترتیب، قرائت هاى هفت گانه و بیش تر شکل گرفت. درست است که اختلافِ قرائتِ مغیّر معنا در سراسر قرآن اندک است، ولى دقت در فهم اقتضا مى کند که جویاى فهم قرآن در صدد یافتن قرائت صحیح برآید تا مطمئن شود آنچه مى فهمد و برداشت مى کند برگرفته از کلام الهى است. اما اگر بخواهد بدون ضابطه، قرائت هاى گوناگون را ملاک فهم خود قراراد دهد قطعاً به مراد خداوند نخواهد رسید و خشت اوّلى است که چون کج نهاده شود تا ثریا کج فهمى و انحراف ادامه مى یابد.
بى توجهى به اصول محاوره: قرآن همانند دیگر نوشته ها از الگوهاى زبانى ویژه برخوردار است. همان گونه که مردم در سخنان و نوشته هاى خود معیارهایى دارند و براساس آن مى گویند و مى نویسند و گفته و نوشته هاى دیگران را مى فهمند، همه پیامبران: نیز با زبان مخاطبان خود سخن گفته اند تا در فراخوانى مردم به دین حق، خللى راه نیابد و تفهیم و تفهّم به طور کامل و بایسته انجام شود. «وَ ما اَرسلنا مِن رسول الاّ بِلسانِ قَومِه.» (ابراهیم:4) بنابراین، کسى که در پى فهم این کتاب ارجمند است باید قواعد و اصول محاوره را ـ به طور کلى ـ و معیارهاى زبان عربى را ـ به طور خاص ـ بشناسد. یکى از چیزهایى که در اصول محاوره عقلایى براى فهم سخن یا نوشته مورد توجه است مراجعه به قرینه هاى پیوسته یا ناپیوسته و یا حتى قرینه هاى غیر لفظى است. عدم توجه به قرینه هاى یاد شده موجب سوء فهم و نسبت دادن مطالب غیر واقعى به گوینده یا نویسنده است. از آن جا که در قرآن و سخن پیشوایان دین: نه تنها مخالفتى با این روش نشده، بلکه بر همان اساس سخن گفته شده، بنابراین، آگاهى و توجه به این قرینه ها ضرورى است. در ادامه، مرورى گذرا بر این قرینه ها خواهیم داشت:
قرینه هاى درونى:
قرینه هاى درونى پیوسته: این قرینه ها چنان که از نامشان پیداست، همواره همراه سخن اند; از آن جمله، آیه هاى پیشین و پسین آیه مورد نظر و یا لحن و مقام آیه هاى یک قسمت است که به «قرینه سیاق» نامبردار است; مثلاً، آیه 49 دخان که مى فرماید: «ذُق اِنّکَ اَنتَ العزیزُ الکریمُ.» اگر بدون توجه به آیه هاى قبل و بعد، که درباره عذاب قیامت است، این آیه را معنا کنیم، عزیز و کریم به معناى واقعى خود است و جمله مدح آمیز مى شود. اما اگر توجه کنیم که قبل از آن آمده است «خُذُوه فاعتِلوه اِلى سَواءِ الجحیمِ ثُمّ صُبّوا فوقَ رأسِه مِن عذابِ الحَمیمِ» (دخان: 47 و 48) و در آیه 50 پس از این آیه آمده «اِنّ هذا ما کنتم به تَمترونَ» کاملاً درمى یابیم که مراد از «عزیز کریم» یعنى: ذلیل و حقیر که براى سرزنش و توبیخ بیش تر چنین آورده18 و در این صورت، جمله در مقام مذمت و توبیخ مخاطب است. بنابراین، کسى که آیه ها را بدون توجه به سیاق ویژه اش مورد بررسى و فهم قرار مى دهد به مفاد واقعى آن دست نمى یابد.19
از سوى دیگر، همه جا نمى توان به وجود سیاق باور داشت; زیرا چینش آیه هاى قرآن همه جا براساس ترتیب نزول نیست; چون پس از نزول کامل هر سوره، که بیش تر طى فاصله هاى زمانى نازل مى شد، قطعه هاى گوناگون را در کنار یکدیگر قرار مى دادند. (البته غیر از سوره هایى که به یکباره تمامى آن فرود آمده است.)
اضافه بر این، براساس اصول محاوره، گاهى گوینده در میان سخن خود جمله اى مى آورد که ارتباطى به قبل و بعد ندارد و نسبت به آن ها ناپیوسته است (جمله معترضه است.) اگر بپذیریم که آیه 3 مائده در اصل، به همین ترتیب فرود آمده مى توان باور داشت که جمله هایى در میان آن معترضه است;20 زیرا هیچ ارتباطى با جمله هاى پیشین و پسین خود ندارد و اگر آن رااز این میان برداریم وآغاز و پایان آیه به هم بپیوندد سخن یکپارچه اى را نشان مى دهد که در ابتدا، حکمى را آورده و سپس استثناى آن را مطرح کرده است. در این هنگام، معترضه بودن جمله هاى میانى بسیار روشن است. بنابراین، نمى توان گفت که چون جمله هاى میانى دراین قسمت مطرح شده و در بیان حرمت برخى از خوراکى هاست، آن ها را باید براساس همین سیاق ارزیابى کرد و مشمول همین حکم دانست. پس به صرف قرار گرفتن قسمت هایى در اطراف جمله یا آیه مورد بحث، سیاق واحدى از آن فهمیده نمى شود. حتى وجود مناسبت بین دو آیه، دلیل باهم فرود آمدن آن ها یا یکى بودن سیاقشان نیست.21 نتیجه آن که هم صرف نظر کردن ازاین قرینه نارواست و هم بى دقتى در تشخیص و استفاده از آن.
قرینه هاى درونى ناپیوسته: منظور از این دسته، آیه هایى است که در جاى دیگر سوره یا در سوره هاى دیگر در رابطه با آیه مورد بحث وجود دارد و در توضیح مراد آیه به کار مى آید یا قید و استثنایى است که از دامنه شمول و کلیت آن مى کاهد و... . بى توجهى به این گونه قراین موجب برداشت ناورا از آیه ها و نسبت سخنان غیر واقع به خداى متعال مى شود; مانند کسى که علم غیب را مخصوص خداى متعال مى داند و از دیگران نفى مى کند ـ گرچه به تعلیم الهى بدانند ـ و مستند خود را آیه 65 نمل قرار مى دهد: «قُل لاَ یَعلمُ مَن فِى السّمواتِ و الارضِ الغیبَ»، در حالى که در سوره جن آمده است: «عالمُ الغیبِ فَلا یُظهِر على غیبِه اَحداً الاّ مَن ارتضى مِن رسول» (جن: 26 و 27) بنابراین، مى توان گفت که دانش غیب در اصل، مخصوص خداى متعال است، ولى او آن را به برخى از بندگان خالص خود مى دهد و آنان نیز به واسطه عنایت الهى عالم به غیب اند.
قرینه هاى بیرونى: بخشى از این قرینه ها شرایط و اوضاع و احوال زمان نزول آیه است که مخاطبان قرآن به آن اشراف کامل داشته اند. طالبان فهم قرآن باید به این زمینه هاى نزول آشنایى یابند. کسى که زمینه نزول آیه مربوط به صفا و مروه را نمى داند گمان مى کند که طواف بر آن دو جایز است، نه واجب، در حالى که آیه بر اصل تشریع سعى بین صفا و مروه نازل شده و ربطى به بیان استحباب سعى ندارد، ولى بدان دلیل به «لاجناح» تعبیر شده که مسلمانان گمان مى کردند سعى میان صفا و مروه از بدعت هاى مشرکان است و یا به نقلى دیگر، آنان بر روى هر یک از آن دو کوه بتى گذارده بودند و پیامبر با مشرکان شرط کرده بودند که در هنگام حج مسلمانان، بت ها را بردارند. آنان نیز چنین کردند، ولى هنگامى که یکى از مسلمانان مشغول سعى بود بت ها را باز گرداندند و آیه نازل شد «اِنّ الصّفا و المَروةَ مِن شعائرِ اللّهِ فَمَن حجَّ اَو اعتَمرَ فلا جُناحَ علیهِ اَن یَطوَّف بِهما» (بقره: 158)22
بخش دیگرى از قرینه ها سخنان پیامبر و اهل بیت: درباره آیه هاى قرآنى است که در بحث از ویژگى هاى قرآن در قسمت پراکندگى قیدها و قرینه ها نمونه اى از آن بیان شد.
قرینه هاى غیرلفظى: در محاورات عرفى، گاه بر قرینه هاى غیر لفظى تکیه مى شود و بر اساس آن، گفته ها را تحلیل و بررسى مى کنند; یعنى شنوندگان با ویژگى هایى که از گوینده سراغ دارند برخى از احتمال ها را از کلام او نفى یا اثبات مى کنند و در نتیجه، ویژگى او قرینه اى است بر مراد او از سخنانى که گفته است.23 در فهم قرآن نیز مى توان از این قرینه ها بهره مند شد. ویژگى هاى خداوند، فرشتگان و پیامبران: از این گونه قرینه هاست. شریف رضى; براساس همین قرینه، سخن عکرمه و سدّى را که طبرى نقل کرده مردود مى داند. آن دو گفته اند: چون ملائکه به حضرت زکریا بشارت دادند، شیطان بر این صدا و بشارت اعتراض کرد و حضرت زکریا را وسوسه کرد که آنچه شنیده اى از سوى ملائکه نبوده، بلکه از ناحیه شیطان است; چون اگر از طرف حق تعالى بود ناگزیر به صورت وحى نازل مى شد. لذا، شک کرد و گفت: «اَنّى یَکونُ لى غلامٌ.» (آل عمران: 40).
وى (شریف رضى;) در رد این سخن گفته است: این حرف بیانگر نادانى کامل و بى بصیرتى گوینده اش به مقام پیامبران: است. انبیاى الهى: مقامشان برتر از آن است که ملعبه شیاطین قرار گیرند و نتوانند صداى شیطان و ملائکه را از هم تشخیص دهند ... . چه دلیلى روشن تر از قرآن که نشان دهد حضرت زکریا ذرّه اى شک نکرده از این که طرف خطاب خود را خدا مى داند.24
ب ) ناآگاهى از دانش هاى مورد نیاز
کسى که در پى فهم قرآن است به دانش هایى نیاز دارد که بدون آگاهى از آن ها، راه به جایى نمى برد و در نادانى خود سرگردان مى ماند. دانش هاى مورد نیاز از این قرار است:
1. دانش هاى ادبى: قرآن به زبان عربى است. بنابراین، دانش هاى وابسته به آن در فهم قرآن مورد نیاز است: صرف، نحو، فقه اللّغة، معانى و بیان، آشنایى با اشعار معاصر نزول قرآن و... . به هر اندازه که جویاى فهم قرآن از دانش هاى یاد شده بى بهره باشد، به همان مقدار در فهم قرآن ناتوان است، گرچه در دانش هاى دیگر استاد و صاحب نظر باشد. کسى که تفاوت «اِنْ» نافیه را با «اِن» مخفّفه نداند چگونه به معناى ظاهرى قرآن دست مى یابد، چه رسد به این که بخواهد در صدد شرح و توضیح آن برآید؟ بر این اساس، هم باید در شناخت دانش هاى یاد شده کوشید و هم در کاربرد آن ها دقت کرد. مرحوم بلاغى بر ادیب ماهرى چون زمخشرى خرده مى گیرد که چگونه در جایى «لا» را زاید دانسته، اما در جاى دیگر آن را نافیه قرار داده است. او معتقد است صاحب کشّاف در مواردى که «لا» بر حرف قسم وارد مى شود با جایى که بر سرفعل، قسم مى آید خلط کرده است.25
2. دانش هاى قرآنى: با این گونه دانش هاست که برخى ویژگى هاى قرآن ـ که پیش تر بدان اشاره شد ـ شناخته مى شود. در این بحث ها، مطالبى از قبیل ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، تاریخ قرآن، وحى و انواع آن، اعجاز قرآن، شیوه هاى فهم و تفسیر قرآن و ... مورد بررسى قرار مى گیرد. شناخت این موارد جایگاه مهمى در فهم قرآن دارد; زیرا تا کسى شناختى از متشابه نداشته باشد، به معناى ظاهرى آن بسنده کرده و با اعتقاد به آن، در فهم آیه هاى دیگر ناتوان است و چنین مى پندارد که گویا آیه هاى قرآن با یکدیگر در تعارض اند. کسى که «الى ربِّها ناظرةٌ» (قیامة: 23) را به معناى ظاهرى اش گرفته است، در بیان آیه «لاَ تُدرکه الابصارُ» (انعام: 103) متوقف خواهد شد.
بر اثر همین ناآگاهى ها بود که افرادى در صدر اسلام مدعى وجود تناقض و اختلاف در قرآن شدند، غافل از آن که در قرآن کریم آیات متشابهى وجود دارد که باید به شیوه صحیح با آن ها مواجه شد.
3. دانش هاى دینى: از دیگر دانش هایى که در فهم قرآن دخیل است، دانش هاى مربوط به دین شناسى است. این دانش ها بر دو دسته اند: نخست آنچه به ریشه ها و باورهاى دینى مى پردازد دو دیگر دانشى که در باب شناخت وظایف دین داران است. گرچه قرآن شامل بخش مهمى از معارف دینى است و کلیات وظایف را بیان کرده، ولى جامع همه مسائل نیست; به این معنا که معمولاً در تفصیل احکام، سخنى نگفته و آن را به عهده پیامبر9 گذارده است. بنابراین، مراجعه کننده به قرآن باید از دانش هایى که در زمینه هاى یاد شده با کمک بیانات پیامبر و جانشینان او: فراهم آمده است و با دلیل هاى عقلى قطعى مبرهن شده، برخودار گردد.
دانشى که عهده دار بحث از باورها و عقاید است «کلام» و دانشى که بیانگر فروع و وظایف است «فقه» و سایر پیش نیازهاى آن دانش هایى از قبیل اصول فقه، فقه الحدیث، رجال و درایه است. ناآگاهى از این قبیل دانش ها در واقع، از دست دادن زمینه هاى فهم بایسته بخشى از قرآن است (آیه هایى که در ارتباط با باورها یا احکام است.) مهم ترین آسیبى که از این ناحیه، فهم قرآن را تهدید مى کند تطبیق و تحمیل داده هاى کلامى و فقهى بر قرآن است. نمونه هاى آن را مى توان در تفسیرهاى مذاهب منحرف مشاهده کرد.
4. دانش هاى تجربى: قرآن کتاب دانش هاى تجربى نیست، بلکه براى هدایت مردم است و هرچه در این مسیر مفید بوده در آن طرح شده است. در این میان، به تناسب، به برخى پدیده هاى جهان آفرینش نیز اشاره شده است، گرچه در زمان نزول، سطح علمى مردم چنان نبوده که نکته هاى علمى قرآن را به خوبى دریابند. اما بعدها با رشد علوم، برخى از ابعاد اعجاز علمى قرآن آشکار شده و برخى در صدد برآمده اند تا آیه هاى قرآن را با داده هاى علوم گوناگون تطبیق دهند، گرچه معمولاً دچار زیاده روى شده و از مرز تفسیر خارج گردیده اند.26
در زمان هاى گذشته برخى از مفسران آیات مربوط به آسمان هاى هفت گانه را بر افلاک نه گانه هیئت بطلیموسى تطبیق داده بودند، اما با گذشت زمان و ابطال آن، نادرستى این فرضیه روشن شد و اساس آن فرو ریخت.27 بنابراین، آگاهى از دانش هاى تجربى گرچه به فهم بخشى از قرآن، که درباره پدیده هاى طبیعى است، کمک مى کند، اما باید جانب احتیاط را نگه داشت و در تطبیق آیه ها بر داده هاى علوم تجربى، دقت لازم را به کار بست تا مطلبى بر قرآن تحمیل نشود.
5. دانش هاى انسانى: قرآن مجموعه اى از معارف درباره مبدأ و معاد و احکام و آداب است و مباحث گوناگون آن به نوعى، در سازندگى انسان نقش دارد. امروزه همه مکاتب مطالعات فراوانى در ابعاد گوناگون زندگى فردى و اجتماعى انسان و روابط و مناسبات حاکم بر آن داشته و دارند و متناسب با مبانى فکرى و عقیدتى خود، آراء گوناگونى در هر بخش از علوم انسانى مطرح کرده اند، گرچه دانستن این علوم تأثیرى مستقیم در فهم ما از قرآن ندارد، ولى آگاهى از آن ها سؤالات فراوانى را براى ما به وجود مى آورد که هنگام مراجعه به قرآن در صدد پاسخ یابى آن ها بر مى آییم و به سرعت، از آیه ها نمى گذریم، حتى از اشاره ها و دلالت ایمایى و التزامى آیه ها ممکن است بهره ببریم. کسى که از این دانش ها بى بهره است ذهنى پر سؤال ندارد و به راحتى، از آیه ها مى گذرد و در نتیجه، انتظار زیادى از مدلول هاى گوناگون آیات ندارد و به نکته هاى کم ترى دست مى یابد.28
3ـ ناآگاهى و بى توجهى به منابع فهم
از جمله مواردى که در بحث آسیب شناسى فهم باید مورد بررسى قرار گیرد «منابع فهم» است. شناخت منابع و میزان اعتبار آن، کیفیت بهره بردارى از آن و اولویت و اهمیت بعضى نسبت به بعضى دیگر از نکاتى است که باید بدان آگاهى داشت.
آسیب هاى فهم قرآن با قرآن
نخستین و مهم ترین منبعى که در فهم این کتاب مقدس به کار مى آید خود قرآن است; زیرا چنان که پیش تر گفته شد، قرآن براساس اصول محاوره میان مردم سخن گفته است. گویندگان و نویسندگان در سخن خود نکاتى مى آورند که باتوجه به گفته یا نوشته خویش در جاى دیگر معنا مى یابد; یعنى، برخى گفته هاى خود را قرینه برخى دیگر قرار مى دهند. مخاطبان نیز بدون توجه به آن گفته ها، که در فهم مراد گوینده مؤثر است، مطلبى را به صاحب سخن نسبت نمى دهند. قرآن نیز از این اصل برکنار نیست و فهم هر بخشى از آن در فهم بخش هاى دیگر مؤثر است، به ویژه آن که نزول قرآن به یکباره نبوده و همه مقصود خود را در جاى معیّنى بیان نکرده است.
پیشوایان دین نیز در مواردى، براى توضیح و تفسیر آیه ها از دیگر آیات استفاده کرده اند; مانند حدیث نبوى9 که در توضیح آیه «اَلّذینَ آمَنوا وَ لَم یَلبسوا ایمانَهم بظلم اولئکَ لهم الاَمنُ و هم مُهتدونَ» (انعام: 82) از آیه «لا تُشرک بِالّلهِ اِنّ الشّرکَ لَظلمٌ عظیمٌ» (لقمان: 13) استفاده کرده و به کمک این آیه، مراد از واژه «ظلم» در آیه اول را شرک به خداوند دانسته اند. اینک به ذکر مهم ترین آسیب ها در این زمینه مى پردازیم:
الف) بسنده کردن به قرآن
برخى از مفسران که به استفاده از قرآن براى فهم گرایش داشته اند نسبت به منابع دیگر کم توجهى کرده و خواسته اند فقط با بهره گیرى از آیه هاى قرآن به فهم معارف آن نایل آیند، ولى پیداست که فهم کامل قرآن با کاوش در همه منابع و استنباط از تمامى ادلّه و قراین شکل مى گیرد. استفاده از یک منبع و وانهادن دیگر منابع در واقع، از دست دادن زمینه هاى لازمى است که در فهم قرآن سرنوشت ساز است و از آن جا که برخى توضیحات و قرینه ها تنها در روایات آمده و هیچ راهى براى فهم آن از قرآن نداریم، بسنده کردن به قرآن راه فهم درست بخشى از قرآن را بر ما مى بندد. مرحوم علاّمه طباطبایى;، که خود از استوانه هاى فهم قرآن با قرآن است، در موارد متعددى از تفسیر گران سنگ المیزان، به نقش منحصر به فرد روایات در فهم قرآن تصریح فرموده اند; از جمله: در بیان مراد از «صلاة وسطى» در آیه 238 بقره (المیزان، ج 2، ص 246)، در بیان مقصود از «اشهر معلومات» در آیه 197 بقره (همان، ص 78)، درباره آیه 33 مائده (همان، ج 5، ص 291)، در تفسیر آیه 38 این سوره، مراد از دستى که به جرم سرقت قطع مى شود (دست راست)، مقدارى که قطع مى شود و میزان مالى که به سبب آن دست دزد را مى برند (همان، ص 329) و موارد متعدد دیگر ـ که بدون مراجعه به روایات قابل فهم نخواهد بود.
از جمله کسانى که به این آسیب دچار شده، صاحب تفسیر الهدایة و العرفان فى تفسیر القرآن است.
ب)مهجور داشتن قرآن
گرچه مفسران قرآن در طول تاریخ، براى فهم قرآن کم و بیش از این منبع بهره برده اند، ولى این بهره گیرى چندان در خور این منبع شریف و ارجمند نبوده است. از جمله کاستى هاى فهم آنان، بى توجهى به این گنجینه ارزشمند است، حتى آنان که خود بهترین راه فهم قرآن را مراجعه به خود قرآن دانسته اند29 آن را در توضیح ابهام یا تبیین اجمال آیه ها و بیان تقیید و تخصیص منحصر کرده، در عمل از شمول آن نسبت به همه معارف و قصص کاسته اند، در حالى که داده هاى قرآنى براى فهم در بیان ابهام و اجمال و خاص و ناسخ و ... خلاصه نمى شود و حیطه بسیار گسترده ترى دارد و کسى که به این راه وارد شود خواهد فهمید که چه گوهرهاى بى نظیرى دست نخورده باقى مانده است.
نباید گمان کرد که فهم قرآن با قرآن کارى سهل و کم دامنه است و هر کسى مى تواند با یافتن آیه هاى همگون (از معجم) از عهده آن برآید; زیرا این کار، هم مشکل است و هم درازدامن و تنها از راه انس با قرآن و احاطه کامل بر سراسر آن با ژرف نگرى و موشکافى قابل دستیابى است. اگر کسى بخش هایى از تفسیر المیزان را بنگرد متوجه مى شود که چگونه آیه هایى که به ظاهر هیچ گونه ارتباطى با آیه مورد بحث ندارند به هنگام تفسیر و موشکافى در فهم به کار مى آید «و ینطقُ بعضُه ببعض و یَشهدُ بعضُه على بعض»30 مصداق مى یابد. نمونه آن بحثى است که مرحوم علاّمه; درباره آیه «اِهدَنا الصّراطَ المستقیمَ» آورده و در آن از 39 آیه دیگر بهره گرفته است.
توجه به سیاق آیه ها نیز شعبه اى از فهم قرآن با قرآن است که در بحث از قرینه ها بدان اشارت رفت. همچنین توجه به کاربرد قرآنى واژه ها و فهم معانى آن ها از رهگذر قرآن بخشى از این بحث (فهم قرآن با قرآن) است که در بخش واژه شناسى مى آید.
ج) بر هم زدن آیه ها
از آسیب هایى که در زمینه بهره گیرى از آیه ها در فهم آیات دیگر ممکن است رخ دهد، بر هم زدن آیه هاست;31 یعنى معانى آیه ها را به هم مخلوط کردن و ویژگى آیه ها را واژگونه دانستن; مثل این که آیه محکم را متشابه بدانند و بالعکس. چنین خطایى در برداشت از آیه ها نقص بزرگى بر جاى مى نهد. این آسیب، چنان که از روایت نبوى پیداست، در امّت هاى گذشته نیز بوده و موجب گمراهى آنان شده است.32 نتیجه بر هم زدن آیه ها پیدایش تناقض میان آن ها و تکذیب بعضى از آیه ها نسبت به بعضى دیگر است، در حالى که بخش هاى گوناگون قرآن مصدّق و مؤیّد یکدیگر است و عدم وجود اختلاف و ناهماهنگى یکى از ابعاد اعجاز این کتاب ارجمند مى باشد. «اَفَلا یَتدبّرونَ القرآنَ وَ لو کانَ مِن عندِ غیرِ اللّهِ لَوجدوا فیهِ اختلافاً کثیراً» (نساء: 82).
د ) آسیب هاى فهم قرآن با روایت
ضرورت بهره گیرى از روایات معصومان: به عنوان یکى از قراین ناپیوسته در بحث هاى گذشته بیان شد. اکنون به اختصار، آسیب هایى که در استفاده و برداشت از منابع روایى براى فهم قرآن وجود دارد اشاره مى شود:
1. بسنده کردن به روایات: در بحث از فهم قرآن با قرآن، گفته شد که بسنده کردن به یک منبع کارى است ناروا که درهاى معارف قرآن را به روى جویاى فهم مى بندد. برخى در بسنده کردن به روایات تا جایى پیش رفته اند که هیچ توضیح و تفسیرى در کنار روایات تفسیرى نیاورده اند. تفسیرهایى مانند البرهان و نورالثقلین روایات وارد شده درباره آیه ها را جمع آورى کرده اند، ولى حتى نوع روایات را مشخص ننموده اند. پیداست که با این تفکر نمى توان به معارف قرآنى رسید; زیرا:
اولاً، روایات تفسیرى در مقایسه با حجم زیاد آیه هاى قرآن اندک است.
ثانیاً، در بیان روایات مربوط به قرآن، روایاتى وجود دارد که در شرح و تفسیر آیه نیست، بلکه بیان مصداق یا بیان بطن یا تمثّل به آیه و مانند آن است.
ثالثاً، در خود روایات، به تدبّر و فهم قرآن امر شده و بر این اساس نباید تنها به روایات اکتفا کرد. «یُعرفُ هذا و اشباهُه من کتابِ اللّهِ عزَّ و جلَّ.»33
رابعاً، براى ارزیابى روایات، راه هایى قرار داده اند که یکى از آن ها مخالفت یا موافقت با قرآن است و این فرع بر آن است که قرآن پیش از مراجعه به روایت قابل فهم و تفسیر باشد.
2. پذیرش روایات غیر قابل استناد: مهم ترین آسیبى که دامن گیر طالبان فهم قرآن بوده و در برخى موارد، هنوز هم هست پذیرش روایات غیر قابل استناد است; زیرا از این راه دروغ هاى فراوانى به کتاب هاى تفسیرى راه یافته و اساس فهم قرآن قرار داده شد است که عمده این دروغ ها از سوى راویان اسرائیلى جعل و نشر داده شده و به ویژه، در کتاب هاى اهل سنّت نقل شده است. تهمت هایى که به حضرت سلیمان(ع) و داود(ع) و برخى دیگر از انبیاى الهى: نسبت داده شده34 از این طریق وارد فرهنگ اسلامى گردیده است.
بنابراین، جا دارد دقت و وسواس بیش ترى در استفاده از منابع روایى اعمال شود و ملاک هایى که در علم رجال براى آگاهى از احوال راویان وجود دارد و معیارهایى که در تشخیص حدیث صحیح از سقیم در درایه مطرح است مورد توجه جدّى قرار گیرد، حتى اگر روایتى از نظر سند عالى بود، ولى مخالف با قرآن یا مسلّمات دینى بود کنار گذاشته شود، به ویژه روایاتى که زمینه هاى نزول را بیان مى کند و در درون با یکدیگر در تعارض اند.
آسیب هاى فهم واژگان قرآن
الف ) ملاک قرار دادن معناى کنونى واژه ها
تلاش براى فهم و شناخت واژه هاى غریب و نامأنوس قرآن از نخستین گام هاى فهم کتاب است. آیه هاى قرآن ترکیبى از این واژه هاست که روشن شدن آن بخش عمده اى از فرایند فهم است. قرآن به زبان مردم صدر اسلام فرود آمده و عمده آن براى معاصران قابل فهم بوده، ولى با گسترش اسلام و گذشت زمان، معانى برخى از آن واژه ها دگرگون شده و کاربرد کنونى با کاربرد روزگاران پیشین متفاوت است. بنابراین، کسى که اکنون در پى فهم است باید همان معانى پیشین را ملاک فهم خود قرار دهد. پس یکى از آسیب ها در این ناحیه، توجه به معناى کنونى واژه هاست. اما علاوه بر آن، آسیب هاى دیگرى را نیز مى توان یاد کرد.
ب) پى جویى معانى واژه ها از منابع ضعیف
از رایج ترین راه هاى دست یابى به معانى واژه ها، مراجعه به کتاب هاى واژه شناسى است، اما نه کتاب هایى که در زمان هاى بسیار دور از روزگاران صدر اسلام تهیه شده است; زیرا کتاب هاى متأخّر، هم نقل کننده سخن پیشینیان است ـ که در کتاب هاى خود آنان در دسترس است ـ و هم بى تأثیر از فرهنگ واژگان زمان خودشان نیست حتى در پى جویى معانى واژه ها در کتاب هاى قدیمى تر هم اعتماد کامل بر گفته هاى آنان روا نیست; زیرا گاهى برخى از واژه شناسان دقت لازم در بیان برخى معانى نکرده یا آن را با معانى دیگر خلط کرده اند.
نمونه آن واژه «توفّى» است که در برخى فرهنگ ها به معناى «اماته» (میراندن) آمده، در حالى که به معناى «کامل گرفتن» است. گاهى این گونه گرفتن به میراندن است (یعنى یکى از مصداق ها را به عنوان معنى واژه یاد کرده اند) و گاهى به خواب: «اللّهُ یَتوفّىَ الاَنفسَ حینَ موتِها و الّتى لم تَمت فى مَنامها» (زمر: 43); «هو الّذى یَتوفّاکم بِاللّیلِ...» (انعام: 60). براساس همان جابجایى مصداق و مفهوم واژه، برخى آیه «یا عیسى اِنّى متوفّیک و رافعُک اِلىَّ...» (آل عمران: 55) را دلیلى بر مردن حضرت عیسى(ع) مى دانند (متوفّیک را به معنى «ممیتک» گرفته اند.) این موضوع با آیه شریفه «بَل رَفعَه اللّهُ الیه» (نساء: 158)ناسازگار است. بنابراین، «توفّى» به معناى «به تمامى گرفتن» است که یکى از مصداق هاى آن میراندن است، گرچه در فرهنگ مردم، بعدها «توفّى» را میراندن دانسته اند و به مرده «متوفّى» مى گویند، ولى کاربرد قرآنى آن توسعه بیش ترى دارد و غیر از این است.35
ج ) عدم دقت در کاربرد قرآنى
بررسى کاربردهاى قرآنى واژه ها اهمیت فراوان دارد. گاهى واژه ها در کاربرد قرآنى، داراى معناى دیگر یا معناى محدودتر و یا گسترده تر از معناى اصلى است یا واژه اى که چندین معنا دارد تنها یک معناى آن در قرآن اراده شده و یا واژه هایى چند معنا دارند، ولى درهرجایى یکى از آن معانى مراد است. واژه هاى«محصنات»، «امّة»، «کتاب» و مانند این ها (از واژه هاى مشترک) معانى ویژه اى دارند و نباید آن ها را در سراسر قرآن به یک معنا دانست، بلکه با توجه به سیاق کلام، معانى مورد نظر روشن مى شود.36
ذکر این نکته نیز ضرورى است که در شعرهاى بازمانده از شاعران عصر نزول و سخنان مردمان آن روزگار، شواهدى بر برخى از واژه هاى قرآنى وجود دارد و مى تواند مورد استفاده قرار گیرد، گرچه دامنه زیادى ندارد.
ناآگاهى از زمینه هاى تاریخى آیات
نزول تدریجى قرآن باعث شده تا آیه هاى مربوط به حوادث گوناگون صدر اسلام در زمان مناسب خود، مسلمانان را به خوبى راهنمایى کند و آنان را در برخورد و مواجهه با شرایط گوناگون آماده سازد. اما اکنون که قرن ها از آن حوادث مى گذرد، فهم آیه هاى مربوط به آن ها بدون در نظر گرفتن شرایط تاریخى نزول ناممکن مى نماید، گرچه بیش تر زمینه هاى نزول تنها مصداقى از مفهوم کلى آیه هاست و در طول تاریخ، هر زمان مصداق هاى تازه اى مى یابد، اما شناخت زمینه هاى اولیه نیز هم چنان در فهم آیه مؤثر است.
آنچه در این جا حایز اهمیت است، بررسى صحیح زمینه هاى یاد شده است که درباره برخى موضوعات قرآنى به طور خاصى مبهم مى نماید; مثلاً، زمینه نزول آیه هاى «افک» در سوره نور (آیه 11 به بعد) به گونه اى است که پژوهش پیرامون آن به تألیف یک کتاب انجامیده است.37
نکته دیگرى که نباید از نظر دور داشت اختصاصى بودن برخى از این زمینه هاست; یعنى، مصداق آیه همان است که در آن زمان اتفاق افتاده; مانند زکات دادن حضرت على(ع) که درحال نماز واقع شد و آیه اى به دنبال آن فرود آمد و پس از آن مصداق دیگرى نخواهد یافت.38
پذیرش تمامى روایات زمینه هاى نزول سبب شده است که درباره برخى آیه ها چندین زمینه نزول متناقض نقل شود و در نتیجه آیه به معناى اصلى خود فهم نشود. توجه نکردن به هر یک از این موارد نیز نارواست; زیرا بدون آن، چگونه مى توان آیه کریمه «اِنّما النّسىءُ زیادةٌ فِى الکفرِ» (توبه: 37) و یا «لیسَ البِرَّ بِاَن تَأتوا البیوتَ مِن ظهورِها» (بقره: 189) را فهمید؟
روى گردانى از فهم عقل گرایانه39
یکى از منابعى که مى تواند در فهم آیه هاى قرآن به کار آید مسائل قطعى عقلى است; مواردى که عقل به طور قطعى حکمى دارد و کسى در بدیهى بودن یا منتهى به بدیهى بودن آن تردیدى ندارد ملاک فهم قرار مى گیرد و حتى گاهى با استناد به آن، مراد جدّى خداوند از آیه را غیر از مراد استعمالى آن مى دانیم; و از ظاهر آیه دست بر مى داریم;مانندآیه هایى که در ظاهر، ممکن است بر جسمانى بودن ذات خداى متعال دلالت کند; مثلاً، «وجوهٌ یومئذ ناضرةٌ الى ربّها ناظرةٌ» (قیامة: 23) یا «و جاءَ ربُّکَ و المَلکُ صفّاً صفّاً» (فجر: 2)
بى توجهى به این منبع فهم موجب فهم نادرست از برخى آیه ها ـ مانند آیه هاى مزبور ـ مى شود و چنان که پیش تر گفته شد، در میان مذاهب اسلامى بسیارى بدان دچار شده اند.
آسیب هاى رفتارى
1. ناتوانى پژوهشى: پس از آگاهى بر دانش ها و دسترسى به منابع مورد نیاز، توانایى پژوهش و استنباط شرط ضرورى فهم قرآن است. ممکن است کسى همه پیش نیازها را تأمین کند، ولى توان بهره گیرى مناسب از سرمایه هاى یاد شده را نداشته باشد; زیرا پژوهش و برداشت از متون نیز مانند سایر حرفه هایى است که نیاز به ممارست و تجربه فراوان دارد و چنین نیست که با دانستن این که فلان چیز منبع فهم است راه فهم گشوده شود و درک صحیحى از آیه فراهم گردد; درست مانند فردى که بخواهد نجّارى کند نام انواع چوب ها را فرا گیرد، ابزارها را شناسایى کند و آن ها را تهیه نماید، محصولات متنوع چوبى را در نظر آورد و طرح ها و نقشه هاى آن را ببیند. اما او به واقع نجار نیست و نخواهد توانست از ابزارها و مواد اولیه به طور صحیح استفاده کند، مگر این که با به کارگیرى درست ابزارها و مواد فراهم آمده و با نظرات استادى کارآزموده، روزگارى را در این حرفه سپرى کند و پس از تجربه هاى مکرر، به کار آشنا شود. آنگاه از استادکار در این رشته انتظار مى رود که کار شایسته اى تحویل دهد.
پژوهشگر قرآنى نیز باید به تدریج، با به کارگیرى ابزارها و منابع فهم و انتخاب شیوه صحیح پژوهش، نیروى برداشت از قرآن را در خود تقویت کند و به جایى برسد که بتواند فرآیند فهم را به سهولت حاصل آورد و به مراد خداى متعال از آیه دست یابد. بسیارى از کسانى که با حسن نیت، در وادى فهم وارد شده ولى ناکام مانده اند از ناتوانى پژوهشى رنج برده و به گنج مقصود نایل نگشته اند. یکى از این موارد ترجمه و برداشت نادرستى است که از دو آیه «لَقد اَحصاهم وَ عَدّهم عَداً وکلّهم آتیه یومَ القیامةِ فرداً» (مریم: 94 و 95) شده است. در ترجمه این آیات گفته شده «خداوند اعمال آن ها را به حساب آورده و آن را به گونه اى خاص شمارش کرده است و روز قیامت به تنهایى (براى پاسخ گویى) نزد او خواهند آمد» و چنین برداشت شده که آیه بر «نامه عمل فردى» دلالت دارد، در مقابل نامه عمل جمعى دارد که در ارتباط با امت است.)40
خطاى ترجمه یاد شده در این است که ضمیر «هم» را به مرجعى باز گردانده که اصلاً وجود ندارد; زیرا در آیه قبل سخن از بندگى آسمانیان و زمینیان در برابر خداست: «اِن کلُّ مَن فى السَّماواتِ و الارضِ اِلاّ آتىِ الرَّحمنَ عبداً» و ضیمر «هم» به همانان باز مى گردد و در هیچ یک از آیه هاى پیشین سخن از «اعمال» نیست تا ثبت آن در نامه عمل مطرح شود علاوه بر آن، اگر مرجعى چنین مى داشتیم ضمیر جمع براى آن ذکر نمى شد. در قرآن، آیه هایى داریم که به صراحت، سخن از نامه عمل گفته و وجود آن حتمى است و نیازى نیست خود را به تکلّف انداخته بخواهیم به زحمت مطلبى را به آیه نسبت دهیم.
2. پیش داورى: برخى از طالبان فهم قرآن پیش از بررسى و کاوش قرآنى، داراى آراء و دیدگاه هایى هستند ـ اعم از علمى یا دینى ـ و در پژوهش خود بیش از آن که قرآن را بکاوند و به منظور خدا دست یابند، در پى تطبیق دیدگاه خود بر قرآن اند.41 گویا مى خواهند شاهد و مؤیدى بر دیدگاه خود دست و پا کنند و چون ذهن و روحشان با رأى از پیش ساخته و پرداخته شده اى درگیر است، به احتمال هاى دیگرى جز آنچه نظر دارند بى توجه اند و با نوعى پیش داورى به فهم قرآن رو مى آورند، حتى در برخى موارد، مى توان نتیجه پژوهش آنان را از قبل پیش بینى کرد.42 این یکى از خطرناک ترین آسیب هایى است که پژوهندگان فراوان در دام آن گرفتار آمده و صدمه هاى جبران ناپذیرى از این راه بر اسلام و مسلمانان وارد شده است. کافى است بدانیم که بسیارى از فرقه هاى منحرف مذهبى از این راه به دام افتاده و مشروعیت خود را مستند به برخى آیه هاى قرآن دانسته و افراد بسیارى را گمراه کرده اند.
3. غرض ورزى: غرضورزى نیز یکى از عوامل کژ فهمى متون دینى است. معمولاً آن که در پى دشمنى و حیله گرى است به قصد تقرّب به خدا و فهمیدن و به کار بستن فرمان هاى الهى وارد پژوهش نمى شود.بدین سبب، همیشه در فکر آن است که از متون دینى، به ویژه قرآن، حربه اى علیه اسلامیان بیابد. در نتیجه، هیچ گاه انتظار فهم آنچه را هست ندارد، بلکه در پى آنچه مى خواهد باشد، است. پس فهم او با فهم مؤمنى که از روى اخلاصوقرب به حق،به قرآن روى مى آوردمتفاوت است. برخى از خاورشناسان وروشنفکران خودى تابع آنان در زمره غرضورزانى هستند که نه به قرآن به دید تقدیس مى نگرند و نه اشتیاق خدمت به ساحت آن را دارند. در این صورت طبیعى است که فهم آنان با فهم متفکر مسلمان ناب تفاوت داشته باشد.43
-
پى نوشت ها
1ـ کژ فهمى متون دینى منحصر به متون اسلامى نیست، بلکه سابقه اى دیرینه دارد که هم در قرآن و هم در روایات به چشم مى خورد;مانند: «یُحرّفونَ الکَلمَ عَن مواضعه» (نساء: 46) و نیز (مائده:13و14)
2 ـ جلال الدین سیوطى، الدر المنثور، ج 2، ص 149
3ـ محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 92، ص 110
4ـ نهج البلاغه، نامه 55
5ـ6ـ محمد بن الحسن الحر العاملى، وسائل الشیعه، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ج 18، ص 136; ص 135
7ـ نهج البلاغه، خطبه 147
8ـ ر.ک. به: ابى حیان، البحر المحیط، ج 5، ص 494
9ـ ر.ک. به: فخر رازى، تفسیر کبیر، ج 20، ص 38، (چاپ ایران)
10ـ سید محمدحسین طباطبائى، المیزان، ج 12، ص 261
11ـ همان، ج 1، ص 11 و 12 «اِنّى تارکٌ فیکم الثّقلینِ ما اِن تَمسّکتم بهما لَن تَضلّوا بعدى اَبداً: کتابَ اللّهِ و عترتى اَهلِ بیتى و انّهما لَن یَفترقا حَتّى یَردا عَلىّ الحَوضَ.»
12ـ بر معلم بودن و مرجع بودن پیامبر(ص) آیه هاى ذیل نیز دلالت دارد: جمعه: 2/ احزاب: 21/ حشر: 7.
13ـ ر.ک. به: محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 93، ص 98 (چاپ ایران) ، سؤال هاى مدعى وجود تناقض در قرآن از حضرت على7
14ـ سید محمدحسین طباطبائى، پیشین، ج 15، ص 79
15ـ همو، قرآن در اسلام، قم، انتشارات اسلامى، 1361، ص 27 و 28،
16ـ محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 1، ص 228، (چاپ بیروت) عن ابى جعفر7 انّه قال: «ما یستطیع احدٌ اَن یَدّعى اَن عنده جمیعَ القرآنِ کلَّه ظاهَره و باطنَه غیرَ الاوصیاءِ»; جز اوصیا (جانشینان پیامبر:) کسى نمى تواند مدعى دانش تمامى قرآن (ظاهر و باطن) باشد.
17ـ ر.ک. به: جعفر سبحانى، سخنرانى هاى اولین کنفرانس دارالقرآن قم، ص 91 و 92، به نقل از: الفَرق بین الفِرق، ص 18
18ـ ر.ک. به: عبدالرحمن بن ناصر السعدى، تیسیر الکریم الرحمن، ج 1، ص 22، به نقل از: ابن قیم، بدائع الفوائد.
19ـ براى توضیح بیش تر ر.ک. به: محمدتقى مصباح، معارف قرآن، ج 1، ص 9، 1367،
20ـ «الیَوم یَئسَ الّذین» تا «رضیتُ لکم الاسلامَ دیناً» معترضه است.
21ـ ر.ک. به: سید محمدحسین طباطبائى، ج 6، ص 6. فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان، ج 4، ص 375 (چاپ تهران). مرحوم طبرسى، آیه تطهیر را داراى سیاقى غیر از سیاق آیه هاى قبل و بعد (که درباره زنان پیامبر (ص) است) مى داند.
22 براى توضیح بیش تر ر.ک. به: سید محمدحسین طباطبائى، پیشین، ج 1، ص 386 و 387
23ـ مانند شعرهایى که از برخى از عالمان عارف نقل مى شود و ما براساس همین قرینه، مراد آنان را چیزى غیر از ظاهر الفاظ و عبارات مى دانیم.
24ـ ر.ک. به: شریف رضى، حقائق التأویل فى متشابه التنزیل، ترجمه فاضل مطلق، ص 197 و 198.
25ـ ر.ک. به: محمدجواد بلاغى، آلاء الرحمن فى تفسیر القرآن، ج 1، ص 38، (چاپ بیروت)
26ـ براى نمونه ر.ک.به: طنطاوى، جواهر القرآن، (چاپ مصر)
27ـ محمدتقى مصباح، پیشین، ج 1، ص 229 به بعد / همو، راه و راهنماشناسى، ص 627
28ـ به عنوان نمونه، براى فهم ارتباط روان شناسى با مطالب قرآنى، ر.ک. به: عثمان نجاتى، قرآن و روان شناسى، ترجمه عباس عرب، مشهد، بنیاد پژوهش هاى آستان قدس،
29ـ ابن تیمیه، مقدمة فى اصول التفسیر، ص 39
30ـ نهج البلاغه، خطبه 133
31ـ «ضرب القرآنِ بعضَه ببعض»; برخى از قرآن را به برخى دیگر زدن. در چند روایت این موضوع مطرح شده است; از جمله: از امام صادق7. ر.ک. به: صدوق، معانى الاخبار، ص 190، (چاپ ایران) / محمدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 2، ص 633 (چاپ بیروت) محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 9، ص 3، (چاپ بیروت) / و از منابع روایى اهل سنّت، جلال الدّین سیوطى، پیشین، ج 2، ص 149 / همچنین براى توضیح بیش تر ر.ک. به: سید محمدحسین طباطبائى، پیشین، ج 3، ص 83
32ـ جلال الدین سیوطى، پیشین، ج 2، ص 149
33ـ محمدبن الحسن الحر العاملى، پیشین، ج 1، ص 327
34ـ ر.ک. به: محمد بن جریر طبرى، جامع البیان عن تأویل آى القرآن، ص 23، ص 89 به بعد.
35ـ براى توضیح بیش تر، ر.ک. به: محمدجواد بلاغى، پیشین، ج 1، ص 36
36ـ ر.ک. به: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 31، 34 و 39
37ـ ر.ک. به: جعفر مرتضى، حدیث الافک.
38ـ سید محمدحسین طباطبائى، پیشین، ج 6، ص 8، 16 و 17 به بعد
39ـ برخى از مفسران و دانشمندان علوم قرآنى «عقل» را از جمله منابع فهم قرآن دانسته اند، ولى توضیحى درباره آن نیاورده اند. لازم به ذکر است که موارد کاربرد آن نیز مانند دیگر منابع فراوان نیست، ولى بى توجهى به آن هم زیانبار است. ر.ک. به: خوئى، البیان، ج 1، ص 13 / فاضل لنکرانى، مدخل التفسیر، ص159 و160. برخى دیگر از قرآن پژوهان «عقل» را منبعى مستقل ندانسته، بلکه متمم منابع دیگر، به ویژه منبع لغوى، به شمار آورده اند. ر.ک. به: محمدحسین على الصغیر، المبادى العامّه لتفسیر القرآن الکریم، ص 65 و 66
40ـ عبدالعلى بازرگان، متدلوژى تدبّر در قرآن، تهران شرکت سهامى انتشار، 1374، ص 184
41ـ سید محمدحسین طباطبائى، پیشین، ج 1، ص 6
42ـ مانند کسانى که تلاش دارند فرضیه هاى علمى مورد پذیرش خود را بر آیه هاى قرآنى منطبق کنند یا گرایشات عقیدتى خود را بر قرآن تحمیل نمایند.
43ـ محمدحسین على الصغیر، خاورشناسان و پژوهش هاى قرآنى، ترجمه شریف، تهران، مطلع الفجر، ص 114 و 115