بررسى دیدگاه علاّمه طباطبائى(رحمه الله) در باره رابطه داده هاى فلسفى با تعالیم وحیانى
Article data in English (انگلیسی)
بررسى دیدگاه علاّمه طباطبائى(رحمه الله) در باره
رابطه داده هاى فلسفى با تعالیم وحیانى
ابوالفضل ساجدى
مقدمه
آنچه در پى مى آید مرورى بر دیدگاه علاّمه طباطبائى(رحمه الله) در باره ارتباط میان تعالیم وحیانى و استدلالات عقلانى است. بررسى زندگى این بزرگ مرد نشان مى دهد که وى توجه فراوانى به ارتباط و تطابق فلسفه با مذهب داشته است. وى پس از ترک تبریز (زادگاهش) به قصد عزیمت به قم و آغاز تدریس و تحقیق، تدریس فلسفه را بر سایر دروس ترجیح داد، بویژه آنکه در آن زمان، کلاس هاى سطح بالاى فلسفه در قم وجود نداشت. علاوه بر آن، با تشریح نظریه طباطبائى(رحمه الله) در زمینه نکات گوناگونى نظیر دعوت قرآن به کاربرد شیوه عقلانى، استفاده او از این شیوه در تفسیر قرآن و تفسیر خاص وى در مورد آیه ویژه اى در ارتباط با اهیمت منطق، مى توان روشن ساخت که علاّمه طباطبائى(رحمه الله)تأکید خاصى بر نقش فلسفه، منطق و استدلالات عقلانى در تفسیر وحى دارد.
دعوت قرآن به استفاده از روش عقلانى
به گفته علاّمه طباطبائى(رحمه الله)، قرآن مردم را به کاربرد صحیح روش عقلانى و به پیروى از فکر و دانش دعوت نموده است. وى در این سخنان خود بر نقش فکر و دانش در زندگى بشر تأکید مى نماید: «بدیهى است که زندگى بشریک زندگى اندیشمندانه است. زندگى کامل نمى شود مگر با "ادراکى" که ما آن را "فکر" مى نامیم.»(1)
علاّمه طباطبائى(رحمه الله) بر اساس اهمیت نقش فکر در زندگى بشر، معتقد است که هرچه فکر انسان صحیح تر و کامل تر باشد، زندگى او بهتر و استوارتر خواهد بود. وى در اثبات این نظریه به آیات زیر اشاره مى نماید:(2)
1ـ آیا آنکه مردارى بود، سپس زنده اش کردیم و براى او روشنایى قرار دادیم تا در میان مردم راه برود همانند کسى است که در تاریکى است و قادر به خروج از آن نیست؟ (انعام: 122)
2ـ آیا یکسان اند آنان که مى دانند و آنان که نمى دانند؟ (زمر:9)
3ـ خداوند در میان شما آنان را که ایمان آورده اند و دانش دارند به پایه هاى بلند بالا برد. (مجادله: 11)
4ـ پس مژده بده بندگان مرا; آنان که سخن را مى شنوند، پس از بهترینش پیروى مى کنند. آنانند که خدا رهبریشان کرده و آنانند خردمندان. (زمر: 17 و 18)
نکات ذیل را مى توان به عنوان متمّم کلام علاّمه طباطبائى(رحمه الله) ذکر نمود:
1ـ مرحوم علاّمه رابطه این آیات و نظریه خود را در این قسمت از کلامش شرح نمى دهد. در زمینه ارتباط این آیات با دیدگاه ایشان مى توان گفت که ظاهراً این آیات بر اهمیت دانش براى بشر تأکید دارند. خداوند در نخستین آیات کتاب خود، دانش را به نورى، که راه زندگى بشر را روشن مى سازد، تشبیه مى کند. در سه آیه دیگر، قرآن مردم را به دو گروه تقسیم مى نماید: کسانى که دانش را به کار مى بندند و آنان که چنین نمى کنند. خداوند گروه اول را در مرتبه اى بالاتر از گروه دوم قرار مى دهد. وقتى خداوند راه دانش و اندیشه را برتر مى داند، لازمه آن به کاربستن روش عقل براى کسب معرفت صحیح است.
به نظر مى رسد برداشت مرحوم طباطبائى در مورد آیه اول در این مورد با تفسیر وى از همین آیه در بخش دیگرى از تفسیرالمیزان تفاوت دارد. در اینجا وى این آیه را براى اثبات اهمیت دانش به طور کلى و اهمیت کاربرد روش صحیح و منطقى در تفکر از نظر قرآن ارائه مى دهد، اما در جاى دیگرى از تفسیر المیزان، ایشان بیان مى دارند که منظور از «نور» در این آیه، هر نوع دانشى نیست، بلکه معرفتى است که از ایمان فرد مسلمان ناشى مى شود. علاّمه(رحمه الله) در تفسیر خود، حدیثى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)ارائه مى نماید.(3)
در این حدیث، حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) مى فرمایند: «هر که از دانش خویش بهره گیرد، خداوند به او علم نوین عطا مى کند.»(4)
ظاهراً این حدیث اشاره به نوعى خاص از دانش دارد که عبارت از معرفت قلبى و درونى نسبت به خداوند و حقایق مذهبى است. بنابراین، در صورتى که علاّمه طباطبائى(رحمه الله) کلمه «نور» در آیه مزبور را به معرفت معنوى تفسیر نماید، احتمالاً نمى تواند در اینجا از این آیه براى تأیید نظر خود استفاده کند; زیرا در این صورت، واژه «نور» شامل اَشکال دیگر علم نظیر منطق و فلسفه نمى گردد.
تأکید قرآن بر تفکر
از نظر علاّمه طباطبائى(رحمه الله)، مى توان بیش از سیصد مورد از آیات قرآن را، که در آنها انسان ها به فکر و به کارگیرى عقل خود دعوت شده اند، ارائه نمود. علاوه بر آن، قرآن به پیامبر(صلى الله علیه وآله)شیوه هاى مناسبى براى ارائه حقیقت به مردم مى آموزد. همچنین خداوند در آیات دیگر قرآن، استدلال هایى را که پیامبران دیگر براى پیروان خود به منظور اثبات عقاید مذهبى به کار برده اند، ذکر مى نماید. نمونه هایى از این آیات بدین قرارند:
«فرستادگان شان گفتند: آیا نسبت به خدایى که آفریننده آسمان ها و زمین است شکى هست؟(ابراهیم: 10)
لقمان هنگام نصحیت نمودن پسرش، به او مى گوید: «اى پسر عزیزم، هیچ شریکى بر خداوند قایل مشو. آگاه باش که نسبت دادن شرک به خداوند خطایى خوفناک است.» (لقمان: 13)
«و مردى از کسان فرعون، که ایمان خود را پنهان مى داشت، گفت: آیا شما مردى را به این دلیل که مى گوید: پروردگار من خداست مى کُشید، در حالى که نشانه هاى روشنى از پروردگارتان آورده است؟» (نساء: 28) طبق این آیه، یکى از پیروان حضرت موسى(علیه السلام) اظهار مى دارد که آن حضرت با خود مدارک روشنى براى اثبات وجود خداوند، به عنوان پروردگار همه انسان ها، آورده است.(5)
«گفتند: نگزینیم تو را به آنچه بیامد ما را از دلایل روشن، سوگند به آنکه ما را آفرید. پس بفرماى آنچه را مى فرمایى. جز این نیست که این زندگى دنیا را حکم مى رانى.»(طه: 72)
این آیه اشاره به زندگى حضرت موسى(علیه السلام) دارد، هنگامى که وى براى اثبات ادعاى خود، دلیلى روشن ارائه نمود. با مشاهده این شواهد، کفّار تغییر عقیده دادند و راه حضرت موسى(علیه السلام) را پذیرفتند. سایر پیروان فرعون، که دشمن اصلى حضرت موسى(علیه السلام)بودند، سرانجام، خطاب به فرعون گفتند: «ما با مشاهده نشانه هاى روشن موسى، دیگر پیرو تو نیستیم.»(6)
کاربرد روش عقلى در تفسیر قرآن
با دقت در تفسیر المیزان، در مورد برخى از مفاهیم قرآنى، مى توان دریافت که وى روش عقلى را در زمینه فهم وحى ترجیح مى دهد. به عنوان مثال، به تفسیر ایشان از واژه «صراط مستقیم» (= راه راست) اشاره مى نماییم. این عبارت، که به معناى راه راست مى باشد، در آیات گوناگونى به چشم مى خورد. (حمد: 6) ایشان در تشریح «راه راست» مى گویند که این راه، راهى است واضح و روش و بى چون و چرا و بخش هاى گوناگون آن با یکدیگر هماهنگ مى باشد. به گفته وى، قرآن بر انتخاب راه راست و روش صحیح فکر کردن تأکید دارد، اما آن را شرح نمى دهد، مگر با یادآورى تمایلات طبیعى مردم به آنها. با اشاره به «صراط مستقیم»، ایشان مى گویند: روش صحیح اندیشیدن و راه صحیح همان علم منطق است که راه تشخیص قضایاى منسجم از میان قضایاى بدیهى و روشن را شرح مى دهد.(7)
شرح معیارهاى قوانین قرآن از سوى خودش
علاّمه طباطبائى(رحمه الله) معتقد است که در قرآن حتى یک آیه یافت نمى شود که انسان ها را به قبول یا پیروى کورکورانه از عقاید اسلامى دعوت کند.(8) علاوه بر آن، اسلام معیارهایى براى شریعت خود ارائه مى دهد تا بدین وسیله، فواید دین خود را براى انسان ها آشکار سازد. قرآن با تشریح معیارهاى قوانین خود به اختصار، به موضوعاتى اشاره مى کند که براى بشر قابل فهم است; زیرا درک جزئیات قواعد عمومى شریعت خداند از توانایى بشر خارج است. ایشان سپس آیاتى را مطرح مى کنند که بیانگر معیارهاى برخى از قوانین اسلام است:
«همانا نماز از فحشا، (کار ناشایست) و منکر (کار ناپسند) باز مى دارد و هر آینه یاد خدا بزرگتر است.»(عنکبوت: 45)
«خداوند بر شما سخت نخواهد گرفت، لکن شما را پاک خواهد ساخت و نعمتش را بر شما تمام مى کند که شکر گزارید.» (مائده: 6)
علاّمه طباطبائى(رحمه الله) در مورد رابطه این آیات با نظریه خود توضیحى نمى دهد. احتمالاً این مسأله به دلیل روشنىِ ارتباط این آیات با دیدگاه ایشان مى باشد. طبق این آیه، اقامه نماز، نمازگزار را از انجام کارهاى زشت (فحشا) و ناپسند (منکر) باز مى دارد. این آیه ظاهراً به یکى از معیارهاى لزوم برپایى نماز، که عبادت و در امان داشتن مردم از مفاسد فردى و اجتماعى است، اشاره دارد. آیه دیگر، بیانگر فایده اعمال مذهبى است که در این راستا، به اتمام نعمت و برکت خداوند بر مردم و تطهیر وجود آنان از پلیدى ها اشاره کرده است.
اهمیت منطق در قرآن
علاّمه(رحمه الله) با استناد به آیه ذیل، نظریه خود را در باره علم منطق به اثبات مى رساند:
«با حکمت و پند نیکو، به راه پروردگار خویش بخوان و با ایشان بدانچه نکوتر است، بستیز. همانا پروردگار تو به آنکه از راه او گم شده داناتر است و او به هدایت شدگان داناتر است.» (نحل: 125)
براى تشریح نظریه وى، باید توجه داشت که موضوعات مورد بحث در علم منطق را مى توان به دو گروه تقسیم نمود:
نخست بررسى اشکال گوناگون استدلال یا قیاس، شروط لازمى که باید بین قضایاى یک استدلالِ نتیجه بخش برقرار باشد، روش ترکیب آنها و نظایر آن.
دوم بررسى موضوعات گوناگونى که در قضایاى یک قیاس مورد استفاده قرار مى گیرند. در صورتى که مواد قضایا در یک قیاس حتمى باشد، «برهان» (استدلال) نامیده مى شود که استنتاجى مسلّم و قطعى به دنبال دارد.(9) به گفته مرحوم علاّمه، «حکمة» در این آیه، به مفهوم استدلال و برهان است. او این عقیده را با توجه به این دو نکته ثابت مى کند:
1ـ واژه « حکمة» به معناى پى بردن به حقیقت و درک آن از طریق علم و عقل است. در نتیجه، به معناى پى بردن به حقیقت بدون هیچ شک و ابهام و یا به عبارت دیگر، همان برهان و استدلال است.
2ـ قرار گرفتن واژه «حکمة» در کنار کلماتى نظیر «موعظة» و «جادلهم» که وجه امرى «جدل» مى باشد گویاى آن است که «حکمة» به معناى برهان و استدلال است; زیرا بر اساس علم منطق، اینها سه روش متفاوت در مباحثه اند. در این آیه خداوند از پیامبر خود(صلى الله علیه وآله)مى خواهد تا مردم را به این سه روش به پیروى از پروردگار دعوت نماید.(10)
«موعظه» (پند و اندرز) یعنى تشریح ویژگى هاى اخلاقى و اعمال پسندیده براى مردم به گونه اى که بر قلب آنان تأثیر گذارد و رفتار آنان را تغییر دهد. کسى که مایل به استفاده از این روش در بیانات خود باشد معمولاً بر نکات زیر تأکید مى کند:
معمولاً از یک سو، نتایج ناگوار کارهاى شیطانى نظیر دروغگویى، دزدى یا کلاهبردارى و داستان زندگى یک خطاکار را شرح مى دهد تا بدین وسیله، مردم را از انجام چنین اعمالى باز دارد و از سوى دیگر، از زندگى جالب و شیرین مردم درستکار و خصوصیات آنان سخن به میان مى آورد.(11)
«جدل» (مناظره) نوعى مباحثه است که روشنگر واقعیت نیست، بلکه در بحث و جدل علیه کسى که واقعیت را نمى پذیرد و بر نظریه اى نادرست اصرار مىورزد، مورد استفاده قرار مى گیرد. کسى که این روش را به کار مى گیرد لازم نیست حتماً اساس بحث خود را بر پایه قضایاى صحیح قرار دهد، بلکه مى تواند از قضایایى استفاده کند که مورد قبول شنونده یا گروهى از مردم باشد.
علاّمه معتقد است که این آیه(نحل: 125) به مردم اجازه استفاده از هر نوع موعظه یا مباحثه اى نمى دهد. کسى که مى خواهد از این روش ها براى برحذر داشتن مردم از شیطان استفاده کند، باید فردى شایسته و با خصوصیات پسندیده باشد و به عقاید دیگران احترام بگذارد. او باید شدیداً از توهین و اهانت به عقاید دیگران بپرهیزد. علاوه بر آن، به طور کلى، بهتر است مردم از بحث هاى مجادله اى بپرهیزند، مگر در پاره اى موارد، آن هم با استفاده از بهترین نوع مناظره.(12)
نقش فلسفه در تفسیر وحى
از نظر مرحوم طباطبائى، فلسفه علمى است که ما را در درک عمیق وحى یارى مى دهد.(13) برخى موضوعات و مطالب فلسفى در قرآن و روایات یافت مى شود که نظریات فلسفه یونان را تکامل مى بخشد. بحث هاى علاّمه(رحمه الله) در باره احادیث فلسفى را مى توان در گفتگوهاى وى با هانرى کُربَن (Henry corbin) یافت. وى در این گفتگوها موضوعات فلسفى مانند دلیل وجود خداوند و یگانگى او، صفات خداوند و رابطه آنها با ذات او را، که در احادیث شیعه مورد بحث واقع شده اند، شرح مى دهد.(14)
البته توجه به دو نکته در اینجا لازم است: نکته اول اینکه تنها در صورتى مى توانیم عقاید فلاسفه یونان را بپذیریم که آنها را دقیقاً مورد بررسى و ارزیابى قرار دهیم.(15) دومین نکته اینکه علاّمه به انتقاد از فلسفه اى مى پردازد که سعى دارد مفاهیم آشکار آیات قرآنى را تغییر دهد و آنها را به دو روش، که مطابق باموضوعات فلسفى باشد، تفسیر نمایند.(16)
پاسخ به اشکالاتى که علیه منطق مطرح شده است
با توجه به اهمیت علم منطق، علاّمه طباطبائى(رحمه الله) این علم را به عنوان روش صحیح تفکر، که در کشف و درک وحى کاربرد دارد، معرفى مى کند. وى در جلد پنجم المیزان در مورد اشکالات و سؤالاتى که علیه کاربرد منطق مطرح مى شود، به بحث مى پردازد. با مراجعه به پاسخ هاى وحى به این سؤالات، مى توان به نظر وى در رابطه با علم منطق دست یافت. برخى از سؤالات بدین قرارند:
اشکال اول
از جمله اشکالاتى که علیه منطق مطرح شده این است که برخى براى تضعیف عقاید مردم از علم منطق بهره مى جویند.
علاّمه(رحمه الله) در پاسخ به این اشکال مى گوید: «کسى که این استدلال را به کار مى برد توجه ندارد که اگر فردى در راه نیل به مقاصد شیطانى یا اهداف ناشایست از روشى (مثلاً منطقى) بهره گیرد، مفهوم آن نادرستى شیوه نیست; درست مثل قَسمى که براى کشتن یک فرد بى گناه یاد مى شود.»(17) ظاهراً منظور علاّمه(رحمه الله) این است که قوانین و اصول مورد بحث در منطق را باید به عنوان ابزارى براى تفکر به کار بست. این ابزار ممکن است براى شرح یک عقیده درست یا خطا استفاده شود; درست مانند سوگندى که مى تواند به سود یک انسان یا براى قتل فردى بى گناه به کار رود. در ابزار هیچ اشکالى وجود ندارد، اشکال در کسى است که این ابزار را براى مقاصد شیطانى مورد استفاه قرار مى دهد.(18)
از نظر وى، هر نظریه صحیحى را که بر پایه منطق استوار است مى توان پذیرفت، هرچند نظریه مذکور را یک فرد غیر مسلمان ارائه داده باشد. نظریه مطرح شده مهم است، نه کسى که آن را بیان مى کند. بنابراین، لزومى ندارد که مسلمانان علومى نظیر منطق، فلسفه، ریاضیات و غیر آنها را تنها از استادان مسلمان بیاموزند.(19)
اشکال دوم
دومین اشکال طرح شده در برابر علم منطق آن است که ما نیازى به منطق یونانى نداریم; زیرا تمام نیازهاى بشر را مى توان از طریق قرآن و احادیث تأمین نمود. بنابراین، مى توان به جاى منطق یونانى به مطالعه منطق قرآن پرداخت.
علاّمه طباطبائى(رحمه الله) با اشاره به چند نکته به این مسأله پاسخ مى دهد. ایشان مى گوید: اگر قرآن حاوى اصول منطقى باشد، دست یابى به این اصول تنها از طریق مباحث طولانى ممکن است.(20)
به نظر مى رسد که منظور وى از از بیان این مطلب آن است که دست یابى به اصول منطقى قرآن و استخراج آنها از این کتاب آسمانى تنها از طریق تحقیق و مباحثه اى موفقیت آمیز در آیات قرآنى ممکن است که لازمه این مسأله آگاهى کامل از علم منطق مى باشد. بنابراین، براى کشف اصول منطقى قرآن باید از منطق رایج آگاهى کامل داشته باشیم.
مرحوم علاّمه مى فرماید: ما باید دو نکته را از یکدیگر تفکیک کنیم: نکته اول اینکه آیا قرآن یا احادیث به چیزى نیازمندند که آنها را تکمیل نماید؟ نکته دوم اینکه آیا مردم براى درک مفاهیم و حقایق این منابع الهى به نوعى ابزار نیازمندند یا خیر؟ پاسخ سؤال اول منفى و پاسخ سؤال دوم مثبت است، اما لازمه درک آنها ابزارى نظیر منطق است. بنابراین، نه فقط براى درک منطق قرآنى، بلکه براى کشف و پى بردن به هر موضوع قرآنى دیگر، نیازمند روشى استدلالى و درست نظیر منطق هستیم.(21)
یکى از پاسخ هاى مشهور مرحوم طباطبائى به ایرادهاى گوناگون علیه علم منطق آن است که کسانى که کاربرد منطق را مورد انتقاد قرار مى دهند خود نیز آن را به کار مى برند. اگر منطق مردود است، پس خود آنان هم نباید از آن استفاده کنند.(22)
شیوه علاّمه طباطبائى(رحمه الله) در زمینه موارد تعارض میان تعالیم وحیاتى و استدلال عقلانى
الف ) دلیل هاى شرعى
علاّمه(رحمه الله) بر این نکته تأکید دارد که تنها سه دلیل شرعى (حجج شرعیه) براى انسان ها وجود دارد: قرآن، حدیث و درک عقلانى. منظور وى این است که ما باید قوانین الهى را از طریق این سه منبع استخراج نماییم و در زندگى خود به کار ببریم. به نظر مى رسد وى این سه منبع را نه فقط تنها دلیل هاى شرعى، بلکه تنها راه کشف حقیقت مى داند. دلیل این مطلب آن است که وى در جاى دیگر، دو وسیله براى دست یابى به حقیقت ذکر مى کند: مذهب و فلسفه.(23) وى معتقد است فلسفه از طریق عقل و مذهب از طریق وحى حقیقت را کشف مى کند. انسان از طریق قرآن و احادیث معتبر مى تواند به وحى دست یابد.(24)
علاّمه طباطبائى(رحمه الله) در این مورد به نقش علوم تجربى در درک واقعیت اشاره اى نمى کند، در حالى که کشف بخش عمده اى از حقایق تجربى جهان تنها از طریق ریاضیات، فیزیک، شیمى و سایر علوم تجربى ممکن است. در بخش دیگرى از آثار ایشان، مى توان به دیدگاه وى در این رابطه پى برد. ایشان به اهمیت علوم تجربى اذعان نموده و در عین حال، معتقد است که نتایج علوم تجربى در بیش تر موارد قطعى نیست. بنابراین، براى دست یابى به واقعیت نمى توان به آنها اطمینان کرد، مگر در مواردى که به نتایج کاملاً قطعى منتهى شوند.
ب) عدم امکان وجودتعارض میان نظریه قطعى عقل و وحى
مى توان به عنوان مقدمه اى بر نظریه علاّمه(رحمه الله) در زمینه موارد تعارض میان وحى و عقل، این موارد تضاد را به دو گروه تقسیم نمود: در مواردى، عقل و شریعت، هر یک نظر خاصى ارائه مى دهند و در مواردى فقط یکى از آنها نظریه خود را مطرح مى کند. در مورد دوم نیازى به راه حل نیست، اما در مورد اول در صورتى که نظریه عقل با وحى در تضاد باشد، باید در پى یافتن راه حل بود.
به گفته علاّمه(رحمه الله) تضاد بین نتیجه قطعى وحى و عقل ممکن نیست. این نظریه را مى توان از طریق قرآن و استدلال عقلى به اثبات رساند. دلیل قرآنى آن را مى توان با مراجعه به آیاتى که عقل را به عنوان مدرکى شرعى معرفى کرده است، به دست آورد.استدلال عقلى آن نیز از دو مقدمه زیر تشکیل مى گردد:
الف) قرآن و عقل ابزارهاى گوناگونى براى دست یابى به حقیقت اند.
ب) وجود بیش از یک حقیقت در یک موضوع ممکن نیست. به عبارت دیگر، وجود در دو حقیقت متضاد در مورد یک موضوع غیر ممکن است. به عنوان مثال، اگر قانون علت و معلول را، که بیانگر ارتباطى خاص میان عامل به وجود آورنده و شىء ایجاد شده است، مورد ملاحظه قرار دهیم، از یکى از این دو حال خارج نیست: یا این حقیقت در این عالم وجود دارد و یا وجود ندارد. نمى توان گفت که این قانون هم وجود دارد و هم وجود ندارد. با توجه به این نکات، مرحوم علاّمه نتیجه مى گیرند که ممکن نیست بین استنتاج قطعى عقل و وحى تضادى وجود داشته باشد.(25)
ایشان نظریه خود را در این زمینه، با بیان جزئیات بیش ترى تشریح مى کنند و علاوه بر کاربرد استدلال عقلى، از آیات قرآنى نیز بهره مى جویند.
ج ) راه حل موارد تضاد بین وحى و استدلال عقلانى
از نظر علاّمه(رحمه الله)، این تضاد در مورد استنتاج ظنّى وحى و استنتاج قطعى عقل به چشم مى خورد. در این زمینه، باید وحى را به روشى تفسیر کنیم که مطابق با عقل باشد.(26)
او در مورد تعارض میان نتیجه ظنّى وحى و استنتاج قطعى عقل، ترجیح مى دهد که استنتاج قطعى عقلى یا فلسفى را مقدّم بدارد. دلیل این امر را مى توان از طریق تفاوت بین متون مذهبى و مدارک منطقى یافت. استنتاج عقلانى در صورتى که بر مقدّمات برهانى و یقینى مبتنى باشد قطعى است، در حالى که استنتاج حاصل از ادلّه شرعى غالباً قطعى نیست; زیرا اساس آنها درک ظاهرى قرآن یا احادیث مى باشد که نتایج ظنّى دارند. درک ما از متون مذهبى ظنّى است و در صورت تضاد بین استنتاج قطعى عقل و استنتاج ظنّى وحى، استنتاج قطعى عقل ارجح است; چون درک قطعى بر درک غیر قطعى ارجح است.(27) n
-
پى نوشت ها
1ـ سیدمحمدحسین طباطبائى، المیزان فى تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسة العالمى للمطبوعات، 1970 ، ج 5 ، ص 254 - 255 و همان، ترجمه محمدجواد حجتى کرمانى، تهران، بنیاد فکرى و علمى علاّمه طباطبائى، 1991 ، ج 5 ، ص 393 - 394
2 و 3ـ همان، ترجمه محمدجواد حجتى کرمانى، ج 7، ص 517 - 516
4ـ محمدتقى مجلسى، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1983، ج 40، ص 128
5ـ سیدمحمدحسین طباطبائى، همان، ج 17 ، ص 329 و همان، ترجمه محمدجواد حجتى کرمانى، ج 17 ، ص 522
6ـ سیدمحمدحسین طباطبائى، همان، ج 14، ص 180 - 182 و همان، ترجمه محمدجواد حجتى کرمانى، ج 14 ، ص 127
7 و 8ـ سیدمحمدحسین طباطبائى، همان، ج 5 ، ص 254 - 256، و همان ترجمه محمدجواد حجتى کرمانى، ص 393 - 395
9ـ خواجه نصیرالدین طوسى، اساس الاقتباس، مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1987، ص 342
10ـ سیدمحمدحسین طباطبائى، همان، ج 12، ص 198 401 و همان، ترجمه محمدجواد حجتى کرمانى، ج 12، ص 571 - 574
11 و 12ـ سیدمحمدحسین طباطبائى، همان، ج 12 ، ص 398 401 و همان، ترجمه محمدجواد حجتى کرمانى، ج 12 ، ص 571 574
13ـ سیدمحمدحسین طباطبائى، شیعه، ص 119 120
14 و 15ـ پیشین، ص 118 - 120، ص 57
16ـ یادنامه علاّمه طباطبائى، محمد عبدخدایى، «قرآن و حکمت»، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیق فرهنگى، 1983، ص 208 209
17 و 18ـ سیدمحمدحسین طباطبائى، المیزان فى تفسیر القرآن، همان، ج 5، ص 275 و همان، ترجمه محمدجواد حجتى کرمانى، ج 5، ص 398
19ـ سیدمحمدحسین طباطبائى، شیعه، ص 57
20 و 21ـ سیدمحمدحسین طباطبائى، المیزان فى تفسیر القرآن، ج 5 ، ص 257-258وهمان،ترجمه محمدجوادحجتى کرمانى، ج 5 ، ص 399ـ400
22ـ محمد عبدخدایى، همان، ص 228 313
23ـ سیدمحمدحسین طباطبائى، شیعه، ص 52
24ـ پیشین، ص 52 53
25 و 26 و 27ـ پیشین، ص 52 53